نه دیگه بابام هنوز کوتاه نیومده و سر حرفش هست. ما هم هرزگاهی تلفنی باهم حرف میزنیم البته میتونیم بیرون همدیگرو ببینیم ولی چون اون میدونه که بابام گفته حق ندارم ببینم اش تا تکلیف معلوم بشه نمیخوام حرف پدرم رو جلوی اون بی ارزش کنم تازه با کلی منت باهاش تلفنی حرف میزنم
خداروشکر ندا جون.مامانم میگه گذر زمان باعث میشه زن و شوهر به هم انس پیدا کنن.
من هرچقد کنکاش میکنم نمیدونم شوهرم کجا کمبود داره.مادر و پدرش خیلی با محبت و مهربونن.
بعضی وقتا به خودم شک میکنم که نکنه من دارم کم میذارم.اما بقیه نظرشون اینه که اینطور نیست.
نمیدونم والا....
فریبا جون خدا بد نده. واسه یه مادر سخته عزیزم، اما خدا رو شکر چیز مهمی نیست. ایشالا خیلی زود خوب خوب میشه. بچه ها ترمیم براشون بهتر و سریع تره معمولا. فقط حواست باشه دکتر خوبی باشه که بد جوش نخوره. ایشالا از امتحاناشم خوب بده. دعاش میکنم. مراقب خودتو پسر گلتم باش عزیزم. باران کوچولوی نازم ایشالا زود زود خوب بشه. آمین.
چون سربازه 4.5 روز مرخصی گرفت گفت :مرخصی گرفتم بیشترباهات باشم وباهم خوش باشیم خستگی از تنم بره بیرون..یه دفعه پریشب موقع خواب برگشت گفت به جای اینکه خستگیم بره بیرون بیشتراین چند روز خسته شدم بهش گفتم یعنی من ترو خسته کردم گفت اره وسریع حرفشو عوض کردانقدر ناراحت شدم تاصبح خوابم نبرد
پدرم چون شوهرم نبود رفت باپدرشوهرم صحبت کرد اون بنده خدا از هیچی خبر نداشت بابام چون عصبانی بود پدرشوهرم اونو خونه نبرد بابام همه چی رو واسش تعریف کرد گفت من ته ماجرا رو درمیارم بهتون اطلاع میدم.پدرم گفت دیگه نه دخترم حق داره اونجا بیاد نه پسر شما اینجا تاعروسی کنن
حالا شوهرم برمیگرده بهم میگه من میخواستم اونجا نیام تواصرار میکردی اگه بحث سر نیومدن منه من دیگه اونجا نمیام توهم اگه منو دوست داری بیا اینجا همدیگه رو ببینیم دیگه چی بگم بچه ها دارم از دستش دیوونه میشم
اره فریبا جون باید همین کاروکنماین موضوعی که مادرشوهرم گفت بین تو شوهرت دیوار میکشم با پدرم در میون گذاشتم پدرمم اجازه نمیده اونجا برم تا باهاشون صحبت کنه ببینه حرف حسابشون چیه.مادرشوهرم میگه زن باید حرف شوهرشو گوش کنه ولی مرد وظیفه نداره.
نه هنوز خوب نشده مامانم بیشتر خسته شده از این که همش دراز کشیده هیچ کاری نمیتونه انجام بده اره زیاد دوروبرش چرخیدم .آره مامانش خیلی نازشو میکشه حالم از مامانش به هم میخوره خیلی دهن بین هرچی مادرش بگه فکرمیکنه درسترین حرف .خدا همه مریضا رو شفا بده دستم نمک نداره هر چی خوبی کنم چشم شوهرمو نمیگیره
مدیم جون اگه مامانت دیسک کمر یا هر مشکل دیگه کمری داره ببرینش طب فیزیکی یا کاریو پرکتیک من خودم چند سال درگیرش بودم نزدیک بود عمل کنم ولی با کمک هر دوی اینا خیلی بهتر شدم و مشکلی ندارم
فریباجون اتفاقا خودمم بلافاصله بعد اینکه باهاش بداخلاقی میکنم از دست خودم ناراحت میشم چون واقعا از چشماش میفهمم دلش میشکنه. چند روزه دارم سعی میکنم حتی اگر میخوام بهش بگم شوخی نکنه بذاره به کارم برسم منم مثه خودش با شوخی بگم که ناراحت نشه. سعی میکنم دیگه موقع شوخی کردنش بهش اخم نکنم.
شوهر من نمیدونم این اخلاقش خوبه یا بد. توی خونه همش شوخی میکنه قلقلک میده بعد من بعضی وقتا که دستم بنده باهاش اوقات تلخی میکنم میگم نکن بذار کارمو انجام بدم ناراحت میشه میگه خوبه آدم خشکی باشم مثه یخچال باشم؟ من این طوری میخوام علاقمو بهت نشون بدم تو چرا دل منو میشکنی؟ نمیدونم واقعا چه عکس العملی داشته باشم از یه طرف اصلا نمیخوام دلشو بشکنم از طرفی هم بعضی وقتا شوخی هاش بد موقع هست اعصابم خورد میشه.
سلام به همه دخترا. دوستان من نام کاربریمو تغییر دادم با این تفاوت که من همون مونا قبلیم فقط فامیلیمو برداشتم جاش یکم به خودم احترام گذاشتم :))))))))))))))))))))))
بچه ها تازگیا فهمیدم شوهرم فوق العادههههههههههههه توو این مدت بهم دروغ میگفته. امروز رفتم و تقاضای طلاق دادم. شوهرم دیشب به بابام گفته بود طلاق نمیدم ولی من رفتم و تقاضا دادم و واقعا دیگه نمی خوامش. فکر کنم چند روزی بیشتر مهمون شما توو این سایت نیستم
گفتم که مونا جون شوهرم توو این مدت خیلی بهم دروغ گفته و دیگه نمی تونم این شرایط رو تحمل کنم. اگر فقط مسئله مادرش بود مشکل خاصی نبود و ادامه میدادم ولی الان فهمیدم خودش داره راجع به همه ی مسائل بهم دورغ میگه. و متاسفانه دیگه برای من مرده و من کسی رو به اون اسم نمیشناسم
ستاره مگه چه دروغایی گفته که تورو اینقدر مصمم به طلاق کرده؟؟؟؟؟؟ خیلی نگران شدم شاید باورت نشه تو دلم آشوب شده. چرا آخه این کارو کرده؟؟؟؟؟ تو که اینقدر دوستش داشتی و با این همه اتفاق بد در کنارش بودی نباید این کارو باهات میکرد.
امیدوارم خدا به ستاره، هم صبر بده و هم قدرت و توان روبرو شدن با این مساله. البته ستاره دختر خیلی قوی ایه. فقط ممکنه یکم تو این مساله آسیب پذیر باشه که اونم خدا کمکش میکنه. شاید همینکه از این آدم داره جدا میشه بشه یک نقطه عطف تو زندگیش.
فریباجون شوهرم دیشب که مامانم اینا خونمون بودن میگفت فرشته خیلی توی خونه بداخلاقه. چیکار کنم؟ :( از دستم ناراحته اما به روم نمیاره ولی یهو دیشب حرف دلشو توی شوخی و جدی زد :(
فرشته جان یه چیزی رو خواهرانه بهت بگم مردا خیلی زود از خونه ایی که توش آرامش و خوشرویی نباشه فرار میکنن سعی کن اگه واقعا بد خلقی میکنی خودتو تغییر بدی با یه مشاوره صحبت کن هیچ اشکالی نداره زندگی مشترک و زناشویی همیشه ارزش اینو داره که آدم تلاش کنه که بهتر بشه
فرشته جون یه بار شوهر منم این حرفو به مامانم و جلوی خواهرش زده بود، منم خیلی ناراحت شدم و به مامانش گفتم چطور توی اوج خوشی با منه اون موقع نمیاد از مامانش تشکر کنه که دستت درد نکنه
فریبا جون پدر و مادر من خیلی الان ناراحت هستن و من بهشون حق میدم و نمیتونم برنامه مسافرت بچینم یعنی الان با این اوضاع درست به نظر نمیاد چون اوضاع خیلی قاطی پاتیه
سلام فریبای عزیزم امیدوارم که خوب و خوش باشی عزیز دلم. طاهای گلم چطوره دستش بهتر شده؟؟؟؟؟ مرسی ازینکه نگرانم میشی و پیغام گذاشتی. راستش حال جسمی و روحیم خیلی خوب نیست و حجم کاریم بالا رفته و استراحتم خیلی کم شده شرمنده که این چند وقته نتونستم سر بزنم. سعی میکنم زودتر همه چی رو به حالت عادی بر گردونم و دوباره مثل همیشه بیام سر بزنم
ستاره یه چیزی بهت بگم این موضوع رو کاملا جدی میگم و سعی کن حتما رو خودت کار کنی و انجام بدی وگرنه به شدت وسواس فکری میگیری در مورد همسرت. سر هیچ موضع الکی به شوهرت بیخودی گیر نده حتی اگر مثل خوره به جونت افتاد چکش نکن چون به مرور زمان هم واست عادت میشه هم ذهنت خراب میشه که اگر اینجوری بشه دیگه هیچوقت خوب نمیشی. دختر خوب این چه ذهنیت خرابیه که پیدا کردی دیگه آهنگ پیشواز چیزیه که کسی بخاطرش دروغ بگه یعنی طرفو اینقدر احمق فرض کردی که با علم به اینکه میدونه هرکی زنگ بزنه آهنگ پیشوازش رو میشنوه بعد برذاره عوضش کنه و بگه نکردم؟؟؟؟؟؟؟؟و چه بسا اگر سر این چیزا چکش کنی و روزی روزگاری متوجه این قضیه بشه مطمئن باش که دیگه او نه تنها برای ادامه زندگی به تو اعتماد نخواهد کرد بلکه ممکن عکس العمل بدتری انجام بده بخاطر اینکه حساسیت تورو از بین ببره حتی کارهای عادیش رو هم پنهانی انجام بده روی خودت و افکارت کار کن چون به مرور زمان بیمار میشی هرچی حساس تر باشی طرفت بدتر میکنه عادی رفتار کن عزیز من
مرسی مهدیه جان. پستهایی که گذاشتی رو همه رو خوندم کاملا مشخصه که از زندگی و همسرت کاملا راضی هستی امیدوارم که همیشه همینطور باشه شاید باورت نشه ولی تو نوشته هات لبخندو شادی رو میشه دید
سلام به همه دوستان، صبح همگی بخیر. مینا جون درسته خیلی سخته ولی وقتی که تموم میشه و از امتحان میای بیرون انقد حس خوبی داره که نگو. من یه ترم تمام امتحانام توی یک هفته افتاده بود پشت سر هم یعنی من در عرض یک هفته تمام امتحانام تموم میشد، 2 تاشون که کابوس بودن برام ولی واقعاً با یه برنامه ریزی توپ همه رو پاس کردم که هیچ تازه اون درس کابوسو 20 شدم. به امید خدا تو هم همه رو پاس میکنی
ستاره جان تبریک دوباره. ولی خانم گل میدونی که اینهمه بدبینی فقط در درجه اول خودتو نابود میکنه و در درجه دوم زندگی و ایندتو؟ این رو هم میدونی که هرکاری برای بار اول سخته و تکرارش راحتتره؟ یعنی چون همسرت یکبار بهت دروغ گفته ممکنه باز هم بگه؟ ولی هستن انسانهایی که متعهد میشن و اشتباهات رو فقط یکبار انجام میدن؟ یقینا همسرت هم از این قبیل انسنهاست. سعی کن اطمینان از دست رفته رو بسازی. و اما یه سوال اگه تو به جای همسرت بودی و خودت به همسرت دروغ گفته بودی چه انتظاری داشتی ازش؟
بچه ها دیروز با همسرم رفتیم بیرون مثلا برای اینکه ناراحتی ها و دلخوری ها رو از دل من بیرون کنه رفته برام تبلت خریده. آخه شرایط کاری من طوریکه همیشه یه عالمه کاغذ و سررسید و دفترچه و یادداشت و... دستمه و قبلا بهش گفته بودم که تبلت نیاز دارم و باید یکی بگیرم... ولی مشکل جای دیگه است... من میترسم با این کارا بخواد بزنه به بی خیالی و مثلا همه چیز رو ماست مالی کنه؛ واقعا دیگه بریدم اصلا بعضی وقت ها در حد مررررررررررررررررررگ ذهنم خسته میشه و نمیدونم چیکار کنم.
خیلی نسبت بهش بدبین شدم همش احساس میکنم داره بهم دروغ میگه. دیروز زنگ زدم بهش دیدم آهنگ پیشوازش عوض شده خیلی عادی ازش پرسیدم کی آهنگ ات رو عوض کردی؟ گفت عوض نکردم هنوز همونه. گفتم نه من الان زنگ زدم عوض شده بود. چون بهش اخطار داده بودم که کوچکترین دروغ رو دیگه امکان نداره ببخشم انقدر بهش بدبین شدم که زنگ زدم همراه اول گفتم مشکلی توو سرویس هاتون بوجود اومده؟ دختره گفت آره آهنگ های پیشوازمون به مشکل خورده؛ فهمیدم همسرم واقعا بی اطلاع بوده و راست میگفته.......... بچه هـــــــــــــــــــــــا چیکار کنم؟
ستاره عزیز خوشحالم که دوباره به نوعروس سر زدی و بیشتر خوشحالم که یه فرصت دیگه به همسرت دادی. امیدوارم دیوارهای شکسته شده دوباره ساخته بشه و اونطور که تمایل داری زندگیت ساخته بشه.
واااااااااااااااااااااااااااااااااااااای خیلی خستم سه روز چشم روهم نزاشتم
امروز عصر ساعت 7 هنوزنیومده از امتحان نشستم سر امتحان فردام ک 8صبح و فرصتی هم ندارم بخونم .........امشب تاصبح بیدارم.دیگه چشمام یاریم نمیکنه.....دعاکنید این امتحانم به خوبی بدم
اونوقت فقط یکی دیگه می مونه..........
سلام بچه ها. ممنون فریبا جون که یه دوست مجازی انقدر برات ارزش داره که جویای احوالش هستی... من با همسرم تماس گرفتم و بهش گفتم که دیگه احساسی بهش ندارم و واقعا بود و نبودش توو زندگیم برام فرقی نداره، خیلی جا خورد و ناراحت شد و قرار شد یکشنبه صبح دوتایی مرخصی بگیریم و بریم دادگاه ولی صبح اش زنگ زد و کلـــــــــــی حرف زد و گفت من تورو دوست دارم و طلاق نمیدم و .... خلاصه از این جفنگیاتی که مردا وقتی باشون گیر میشه میزنن به صحرای کربلا منم گفتم فقط یه فرصت دیگه بهش میدم. تمام خط قرمز هامو براش توضیح دادم و گفتم کوچکترین اشتباه حتی خیلی خیلی خیلی کوچیک باعث میشه دادخواست طلاقم رو بدم دادگاه (چون بابام به وکیلمون گفته دادخواست رو تنظیم کنه که اگه اونا خواستن ادا بازی در بیارن و اذیت کنن با تمام حق و حقوق درخواست یک طرفه بدیم و اون دادخواست الان آمادست). همسرم هم قبول کرده ولی من خیلی مصر هستم و خودش هم میدونه وقتی انقدر جدی حرف میزنم ابدا کوتاه نمیام و تا آخرش میرم.
فریبای عزیزم واقعا ممنون از پیگیریت. کاشکی انقدر که تو دلواپس زندگی دوستت هستی مادر و پدر همسرم نگران زندگی پسرشون بودن. اونا نشستن و دست روی دست گذاشتن. البته من دیگه اصلااااااااا و ابدااااااااا اونارو توو زندگین نمبینم. اینو به همسرم هم گفتم خودش خوب اخلاق منو میشناسه وقتی میگم دیگه کسی برام ارزشی نداره یعنی دیگه نمیبینمش، صداش رو نمیشنوم، رفتارهاش رو نمبینم، نظرض رو متوجه نمیشم، برای حرفهاش اهمیت قائل نیستم و .... الان من دیگه افرادی به عنوان خانواده ی همسر ندارم و معنی این حرف رو همسرم خوووووووووب میدونه این آدما دیگه برای من وجود خارجی ندارن... اگر همسرم هم یکبار دیگه خطا کنه به همونا می پیونده و از زندگیم برای همیشه خارج میشه...
آدمها باعث میشن ؛ از یه سری رفتارهای قشنگت دست بکشی!
باعث میشن ؛ از داشتن یه سری رفتارهای قشنگت ناراحت بشی!
آدمها باعث میشن ؛ با یه سری احساسات قشنگت بجنگی!
باعث میشن ؛ از یه سری فکرهای قشنگت پشیمون بشی!
آدمها باعث میشن که خودتو مجبور کنی دنبال حس های قشنگت نری!
تا اینکه یه روز، اونقدر از حس های قشنگت ناراحت میشی ،که
میخوای نباشن،که از بین ببریشون
آدمها یهو میان میگن : آخی !! چرا اینجوری شدی؟! پس کو
اون حس ها و فکرها و حرفای قشنگت...!!!
سلام ستاره جون. از اومدنت و اینکه دیدم پست گذاشتی خیلی خوشحال شدم. منم مثل فریبا جون هر روز به پستا سر میزدم تا خبری ازت پیدا کنم.خیلی نگرانت بودم.امیدوارم که بهترین تصمیمو گرفته باشی خانومی که حتما هم همینطوره.
آره عزیزم محرم شدیم. البته خانواده همسری نمیدونن. فقط مادر و پدرمو خودمون دو تا میدونیم و صد البته بچه ها نوعروس اینجا. آخر شب با هم شام رفتیم بیرون. موقع خوندنصیغه عقد خیلی براتون دعا کردم مخصوصا برای ستاره بانو که مشکلش حل بشه.الان یه کوچولو آرامش پیدا کردم.
با حرفت موافقم واقعا ادم با تفکراتش زندگی رومیسازه.ولی هرکی بهم میرسه میگه چرا عروسی نمیکنین.شوهرت سربازه که باشه عروسی که میتونن بگیرن ازحرفای دیگران خسته شدم دیگه تحملم خیلی کم شده با کوچکترین حرف شوهرم ناراحت میشم.نمیدونم چیکارکنم.
اتفاقا من و همسرم تا قبل از این مشکلات خـــــــــــــیلی حرف واسه گفتن داشتیم باهم دیگه. چون من هم اهل ورزش و بخصوص فوتبال ام هم اهل سیاستم هم اهل تکنولوژی ام هم اتفاقات روز جامعه رو دنبال میکنم و هم دنبال مدل لباس و رنگ لباس و مدل مو و .... خلاصه موارد مربوط به مد (هم برای خودم هم برای همسرم) هم شدیدا پایه برای بازی های مختلف(از ورق و تخته گرفته تا منچ و اسم فامیل) هستم ... من و همسرم وقتایی که باهم تنها بودیم انقدر سرمون گرم میشد که بعضی وقتا به خودمون زنگ تفریح میدادیم... ولی حیـــــــــــــــــــف که اون خوشی ها نه تنها الان بلکه کلا دیگه برام معنی نداره
موناجون ما هم تا یکی دوماه پیش همین جور بودیم. :)))))) اما الان شوهرم که میاد خونه میره سمت تلویزیون من ازش ایراد میگیرم. آخه خب شماها بگید حق با من نیست؟ من شوهرم شغلش آزاده گاهی ده و نیم یا یازده شب میاد خونه بعد انصافه وقتی من با کلی ذوق غذا درست میکنم که کنار هم باشیم و بخوریم اما اون محو تلویزیون شه؟ خب منم دل دارم میخوام دو کلام باهم حرف بزنیم. البته شوهرم اگر من برم سمت هرکار دیگه به من اعتراض نمیکنه خیلی وقتا شب خسته میرسه خونه میاد حتی توی کار خونه بهم کمک هم میکنه اما من خودم کلا نسبت به تلویزیون انگار آلرژِی دارم تا میره سمتش اعتراض میکنم.
فریبا جون شاید برات جالب باشه ولی یکی از مواردی که من و همسرم برخلاف 99% زوج های ایرانی سرش شدیدا باهم تفاهم داشتیم دیدن فوتبال و برنامه نود بود. باورت میشه الان که جام جهانی شروع شده صبح ها با یه فلاکـــــــــــــتی از خواب پا میشم که نگوووووو...
ممنونم ستاره جونم.انشاالله تو هم کارات درست میشه و خدا همه چیو براتون رو به راه میکنه. نه خانوادش نمیدونن چون برای مادر و پدر من خیلی مهم بود که وقتی اینقدر وقت پیش هم میشینیم به هم محرم باشیم ولی برای مادرشوهرم اصلا مهم نبود. برای همین ما هم محرم شدیم. البته عقد محضریمون تا قبل از ماه رمضانه ولی کاریو انجام دادیم که خانواده من دلشون میخواست.
ممنونم فریبا جونم.نامزدم تو محل خودمون یه کافی نت داشت که برای کارای اینترنتیم میرفتم اونجا.این شد که با هم آشنا شدیمو اوایل فقط برای آشنایی بیشتر بود و قرار بود که فقط شناخت پیدا کنیم. تقریبا یکسال بعدش خودش اول ازم خواستگاری کرد و بعدشم که به خانواده کشیده شدو این شد که الان اینجاییم.الانم من کافی نتو میچرخونمو به قول خودش شده مغازه من.الانم شبا که از سرکارش برمیگرده میاد اینجا مغازه پیشم.برای همین مامانم اصرار داشت که محرم بشیم.
میناجون ایشالله به سلامتی اما حواستون باشه تا روز عقد محضری یا مدت صیغه موقت باید تموم بشه یا باقی مونده مدت رو شوهرت بهت ببخشه وگرنه عقدتون باطل هست درست خونده نمیشه. چون گفتی خانواده شوهرت نمیدونن گفتم. معمولا عاقدها توی محضر موقع عقد میپرسن صیغه بودین یا نه که مشکلی پیش نیاد برای عقدتون. من و شوهرم هم دوماه صیغه بودیم اما چون چهارماهه بود عاقد پرسید الان محرمید؟ گفتیم آره به شوهرم گفت دم گوش خانومت بگو باقی مدت محرمیت رو بهت می بخشم. بعدش عقد دائم رو خوند.
به بابام میگم از دوستش بپرسه چون روحانی که عقدمون کرد دوست جون جونیه بابامه. خیلی دوسش دارم.از بچگی میگفتم عمو باید منو عروس کنه.کوچولو که بودمو میگماااااا.خخخخخخخخخخخخخخخ
بچه ها از فردا امتحانای ترم آخر کارشناسیم رو دارم. فکر کنید این ترم اولش مراسم نامزدیم بود وسطش هم عروسی الانم که آدم با مهمونی و پاگشا اصلا حوصله درس خوندن رو نداره. خیلی استرس دارم برای امتحانام :( دعام کنید
من ترم آخر کارشناسیمو نمیخواستم رم دیگه. حالم داشت از کتاب و دانشگاه و درس خوندن بهم میخورد. اگه مهدی نبود که هلم بده نمیرفتمو انصراف میدادم.باورتون نمیشه با آژانس میرفتم با آژانسم بر میگشتم در صورتی که دانشگاهمون خودش سرویس داشت.ولی من خسته و تنبل شده بودم ولی درسمو میخوندما.تنبلی نمیکردم تو درس خوندن اصلاااااااااا
فریبا جون هنوز که جونی، وضعیت مالیتون هم که اینطور که مشخصه شکر خدا خوبه. پس یه دونه دختر خوشگل ناز برو بیار از بیمارستان(از اون دروغایی که مامانا به بچه کوچولوها میگن)که فرشته ها آوردن یا از بیمارستان آوردیم خخخخخ
ستاره جان حالا که با شوهرت صحبت کردی، علت دروغایی که بهت گفته بود و گفت؟ توجیهاش برای تو قابل قبول بود؟ تصمیم گرفتید که برای آینده چی کار کنید؟ عروسی و این حرفا...
مونا جون من هیچ دلیلی رو برای دورغ قبول نمی کنم. دروغ مصلحتی و دروغ تحت فشار و غیره هم برام توجیه بدتر از گناهه و این دلایل رو توهین به شعور آدما میدونم و اگر کسی بخواد دروغش به من رو با این دلایل توجیه کنه اوضاع رو بدتر میکنه. توو کامنت قبلیم نوشتم بخاطر خواهش هاش و اصرارش فقط یه فرصت دیگه بهش دادم. یعنی این بار دیگه بدجوووووور باهاش اتمام حجت کردم. بهش گفتم اگر چیزی رو بهم کم و زیاد بگه، جابجا بگه، همون موقع نگه، اینور و انور بگه و... همه شون برای من به منزلهی دروغ هستن و از زندگیم میزارمش کنار. صحبت یــــــک عمر زندگی خاله بازی که نیست.
خوب کردی ستاره جان، من از این بابت گفتم که چطور شد تو راضی شدی وگرنه منم به این نتیجه رسیدم که گاهی اوقات مردارو باید به مرگ بگیری که به تب راضی شن اینجوری بیشتر قدر میدونن. شاید اینجوری بهتر هم شد که دیگه خانوادش کاملاً پاشو از زندگیت میکشن بیرون و دیگه حتی جرات ندارن به خونت نزدیک شن چه برسه به اینکه بخوان حرفای مفت و بیخود بزنن.
ستاره جون منم چند شب بود شوهرم که میومد خونه سریع کنترل تلویزیون رو دستش می گفت و محو اون میشد و انگار کنار هم نبودیم من بهش اعتراض کردم گفتم لااقل وقتی خونه هستی بذار از کنار هم بود و شام خوردن باهم لذت ببریم تلویزیون رو سریع روشن نکن اونم سریع خاموش کرد و دیگه این کارو نکرد
8.9ماه موندهتا سربازیش تموم شه پشت دفترچه ای هم داره .اگه نبخشن اردیبهشت سال بعد تموم میشه .مامانم هم خداروشکر بهتردکتر واسش فیزیوتراپی نوشته .یه کم افسردگی گرفته دکتر واسش قرصای افسردگیتجویز کرده خیلی خسته ام فکرم خیلی درگیر
ولی فریبا جون من اصلا خوشحال نیستم چون دیگه احساسی به همسرم ندارم و این موضوع حتی با بودن در کنارش هم بهتر نمیشه. من عمیقا و از ته دل نسبت به همسرم سرد شدم و واقعا دیگه دلم براش تنگ نمیشه. حتی در 90% مواقع حرف زدن باهاش بیشتر عصبی و بی تفاوتم میکنه
یه بیماری زنونس که از قبل از عید گرفتارش بود و دکترا هم گفتن بعد از عید باید عمل شی، هم مامانم کوتاهی کرد و هم اینکه دکترا هم یه کم بی فکری کردن که زودتر عملش نکردن. حالا هم تقریباً هفته ای یه بار حالش بد میشه و خونریزی داره. دیشب که دیگه واویلا بود آخر زنگ زدیم اورژانس اومد. مرسی ندا جان دعا کنید تا دم عروسی من زودتر خوب بشه.
فریبا جون اگه شما تونستی حریفش بشی منم میشم، خیلی لجبازی میکنه منم بهش میگم یه کاری میکنی که نزدیک عروسی من همه کارارو خراب میکنی ولی ناراحت شد منم دیگه بهش نگفتم.چی کار کنم دیگه؟ همین الانشم خیلی ضعیف شده، من که زبونم مو دراورد از بس هر روز دارم بهش میگم.وقتی خونریزی داره میگه بزار بند بیاد وقتی قطع میشه میگه حالا فعلا که قطع شده!!!
راستی فریبا جون دیروز از نوعروس به من زنگ زدن بابت کارت تخفیف نوعروس. شما ازش استفاده میکنی؟ به درد میخوره؟ دیروز داشتم فکر میکردم نکنه جاهایی که جزء خدمات دهنده هاش هستن از کارشون کم بزارن؟ البته من سفارش دادم و قرار شد که برام با پیک بفرستن ولی بعدش به شک افتادم.
مینا جون نگران سیگار کشیدن همسرت نباش همسر منم از دوران دانشجوییش گاهی میکشید ولی بعد عروسی گذاشتمش لای منگنه و بالاخره مجبور شد ترک کنه من از بوی سیگار زود تهوع میگرفتم و این باعث میشد از سیگار کشیدنش بدش بیاد
ممنونم ازتون دوستای گلم.بالاخره امروز میریم پیش یه روحانی تا یه صیغه محرمیت برامون بخونه.تو این مدت خیلی اذیت شدیم.خانواده ها راحتمون نذاشتن ولی انگار خدا داره روزای خوشو برامون آماده میکنه.دعا کنین برامون.
ستاره جان میدونم. واقعا درکت میکنم میدونم تو چه موقعیت بدی هستی عقلت یه چیزی میگه و احساست به چیز دیگه ولی لطفا عاقلانه تصمیم بگیر چون زندگی شوخی بردار نیست. هر اتفاقی که واست افتاد و هر تصمیمی که گرفتی و انجام دادی این اتاقو ترک نکن اینجا هیچ کس تنهات نمیذاره
فریباجون عاشق همسرم هستم براش می میرم اونم عاشقم هست ده برابر میزانی که من دوستش دارم اون منو دوست دارم واقعا خودمم الان اعصابم خورده که از ناراحته و از نظرش بداخلاقم خیلی دارم سعی میکنم این طوری نباشم اما یه وقتا به نظرم به خاطر خستگی رفتارم بد میشه.
نداجون دقیقا نصیحت مامانم هم همینه. مامانم عاشق دامادش هست یعنی به جرئت میتونم بگم از برادرام بیشتر دوستش داره شوهرم خیلی ماهه، خون گرم و اجتماعی توی هر جمعی که باشه همه باهاش گرم میگیرن و دلشون نمیخواد ازش جدا بشن اما من نمیدونم چرا توی خونه به خاطر شوخی هاش باهاش بداخلاقی میکنم با اینکه از ته دلم دوستش دارم.
مونا جون شوهر من اخلاقش این طوره که حرف جدیش رو هم با شوخی میزنه دیشب هم با شوخی گفت اما من فهمیدم حرفش جدی بود البته چون جلوی مامان خودم گفت ناراحت نشدم اما اگر جلوی مامانش میگفت ناراحت میشدم
بچه ها من نگران ستاره هستم. از صبح که خوندم تو دلم یه آشوبی شده. خیلی نگرانم. دلم نمیخواست واسه ستاره همچین اتفاقی بیفته. منتظر بودم 2-3 ماه دیگه واسه عروسیش دعوتمون کنه. خدا ازشون نگذره که با زندگی یه دختر بخاطر خودخواهیشون بازی میکنن
خوشحال باش برام ندا جون که بالاخره از دست یه مشت آدم زبون نفهم و بی فرهنگ و دروغگو خلاص میشم. هر تغییری سختی های خودش رو داره. زدن این حرفها برام آسون نیست و الان که دارم براتون اینارو مینیویسم چشمام پر از اشکه ولی همیشه تصمیم با عقل یه ذره دردناکه
مسئولیت پذیر هست خیلی هم خانواده دوسته.خانواده هیچ کدوممون هم نمیدونن که آقا سیگار میکشه.نمیدونم اگه اتفاقی کسی بفهمه چی میشه.اخلاقشم خوبهاگه عصبی و بداخلاق نشه.البته موقعی که عصبی به من هیچی نمیگه فقط میشینه یه جا و فقط غصه میخوره که من اصلا نمیتونم این قیافشو ببینم.تحمل ندارم.اونموقس که حرفای ناامیدی میزنه.ایمانش خیلی قویه ولی گاهی اوقات قاطی میکنه.نمیدونم آخرش چی میشه؟امیدوارم خدا خوب برام رقم زده باشه
ممنونم عزیزم به خاطر امیدواریت. انشاالله همینطوره که شما میگین. پسر خیلی خوبیه مهمتر از همه ایمان داره. درسته که الان خیلی از ادمای مومن بد هستن ولی بازم خوبه که یه پسر تو این دوره زمونه اهل نماز و روزه باشه.خودم این یه مدت از بس حرص خوردم و ناراحت بودم انقدر لاغر شدم که فقط خود خدا میدونه.شدم 45 کیلو.افتضاح شدم.برام دعا کنید. خیلی احتیاج به آرامش دارم که پیداش نمیکنم.دعا کنین برم مشهد
سلام. امروز نشستم کل نوشته های این اتاقو خوندم. واقعا خیلی خیلی خیلی خوشحالم که با این سایت آشنا شدم. اینهمه آدم فهمیده و با فرهنگ یه جا پیدا کردم که واقعا همه هم ببا تجربه هستن. خیلی چیزیای جالبی یاد گرفتم از همتون. برای ستاره بانوی عزیز واقعا گریم گرفت که اینطور با احساسش بازی شده. ولی به این حرف خیلی اعتقاد دارم که میگن خدا جای حق نشسته یه جوری حقشونو میذاره کف دستشون که نفهمن از کجا اومده این آوار روی سرشون. فقط از خدا میخوام که واقعا خوشبخت بشه این دختر گلمون.
شوهر من اخلاقای خیلی خوب زیادی داره اما بعضی اوقات خیلی عصبیه.آخه میدونین ماخیلی وقته که با هم نامزد شدیمو کسی به فکر این نیست که مارو با هم محرم کنه. این نامزدمو خیلی عصبی کرده.اون مشکل تلفن زدنای زیاد رو هم داره.که دیروز خودش میگفت باید تلفن زدنامو یکمی کم کنیم خیلی داره برامون هزینه الکی میندازه.آخه ما هر شب همو میبینیم.هر دوره قبض موبایلامونم باید بیاد 60 الی 100. ولی فقط امیدوارم این حالتای عصبیش بعد از عقد درست بشه. بچه یه اخلاق بد دیگه هم داره اینه که سیگار میکشه و من از این موضوع خیلی نگرانم.البته خیلی کمش کرده و بهم قول داده که کلا بذاره کنار. میگه به خاطر عصبی بودنم میکشم ولی میذارم کنار. به نظرتون چکار میتونم بکنم.میذاره کنار؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
میناجون به نظرم باید چیز دیگه ای رو براش جایگزین سیگار کنی مثلا بهش بگو آجیل یا تخمه یا هر چیز دیگه بذاره جیبش هر موقع خواست بره سمت سیگار اونو جاش بخوره. عموی من همین طوری سیگار رو کنار گذاشت
باید امتحان کنم. وقتی که پیش همیم همش حواسشو پرت میکنم که نکشه و اتفاقا خیلی موثره. باید حرف شمارو هم امتحان کنم. حتما جواب میده. خواهش میکنم اجی. انقد بچه ها اینجا هستن که فعالن که من بینشون گمم.چون کافی نت دارم از اول صبح تا ساعت 9 شب پشت سیستممو تو اینترنت.خودمو اینطوری سرگرم میکردم. ولی از موقعی که با نوعروس آشنا شدم خیلی فرق کرده هر روز چیزای جدید میفهمم. تقریبا نصف مطالب سایتو خوندم که خیلی خوب بوده و اصلا نفهمیدم که چطوری وقتم گذشته.واقعا ممنون.
مینا جان مطمئن باش که ترک نمیکنه شاید الان یه موقعی کم کنه ولی دوباره شروع میکنه ولی بذار اینو بهت بگم اگه فقط مشکل چند تا دونه سیگاریه که میکشه باید بهت بگم خیلی مشکل بزرگی نیست که بخوای روش کلید کنی و گیر بدی و اعصاب خودتو خورد کنی این یک مسئله جانبیه در کنار مسایل بزرگتر که از همه مهمتر اخلاق و رفتار خودش و خانوادش و حس مسئولیت پذیریش به زندگیه ببین این دو تا چیز مهم رو داره؟؟؟؟؟؟؟ اگه داره و دوستت هم داره به سیگارش پیله نکن ولی بهش رو هم نده که پررو بشه هر دقیقه بخواد جلوت سیگار بکشه
سلام من دارم کم کم کارامو میکنم که برم ارایشگاهو بعدم شوهرم میاد دنبالم که بریم بیرونو بعدشم بریم خونشون
اخرهفته خونه مادرشوهرم
به همتون خوش بگذره پایان هفته ی خوبی داشته باشییییییییییییییییید
عصرتون خوش بوووس
آره واقعاً همین طوره. من خودم با بابام خیلی از راحت تر از مامانم هستم و خیلی از کارامو با بابام مشورت میکنم تا با مامانم. البته بعد از ازدواجم یکم به مامانم نزدیکتر شدم چون بعضی حرفارو نمیشه به باباها گفت.
فریبا جان چند تا کار همزمان دارم تو شرکت انجام میدم و جلساتی که برگزار میشه زیاد شده از طرفی کامپیوترم ایراد پیدا کرده و تمام فایلهای سال 93 رو که از اول سال براشون وقت گذاشته بودم از بین رفته حدود 200 تا فایل بوده که همش قرارداد و گزارشات مدیریتی و کارکردهای کل پرسنل دفتر مرکزی و سایتها و قرارداد ها و مکاتبات بیمه بوده حالا باید دوباره کلی وقت بذارم تا همه اینا رو تهیه کنم.
همسر من فوق العاده مرد خوش اخلاق و خوش صحبتیه جوری که به دل همه میشینه. خیلی منطقیه هرچی تا حالا ازش خواستم برام برآورده کرده. ازون بهتر خونوادشن چهارتا خواهر شوهر دارم که تا حالا از گل نازکتر بهم نگفتن پدر شوهر مادر شوهرمم که عالیییی. به هرحال تک عروسم دیگه. ولی خدایی اولش که فهمیدم چهارتا خواهر شوهر دارم ترسیدم ولی الان میبینم اتفاقا چقدرم خوبه آدم چهار تا خواهر گل اینجوری داشته باشه. البته خودمم خوبم که تا حالا مشکلی نداشتما. شوهرم یه اخلاق بدی که داره اینه که هی میگه غذاهارو چرب نکن انقدر سرخ کردنی درست نکن. ولی دست پختمو خیلی دوست داره.امیدوارم همه خوشبخت باشین
ستاره خیلی خوشحالم که با همسرت آشتی کردی مطمئن باش پدرت هم چهار تا حرف منطقی از شوهرت بشنوه راضی میشه این دیگه به سیاست شوهرت بستگی داره. راستی تنها روزی که آدم خیلی در معرض توجه دیگران هست و ازش بسیار بسیار لذت میبره روزه عروسیه عزیزم برای اون روز برات بهترینها رو آرزو میکنم
اوه اوه... ندا جون مشکوک میزنی...!!!! ناقلا بنده خدارو استندبای نگه داشته بودی تا اذیت اش کنی؟ تو که بلدی محبت کنی پس چی می گفتی به شوهرم احساس ندارم ؟؟؟
راستش قبلا اینجوری نبودم ولی تازگیا یه جورایی بهش وابستگی خوبی پیدا کردم کاراشو دوست دارم و نبودنش اذیتم میکنه خوشحالم که دارم اینجوری میشم ازین حسی که داره برام اتفاق میفته و بیشتر میشه بدم نمیاد و ازش لذت میبرم من راضـــــــــــــــیه
زهرا جون به نظر خودت امکان داره همسرت کمبود محبت از سمت مادرش توو بچگی هاش داشته ؟ یعنی توو بچگی خیلی مورد توجه و محبت مادرش قرار نگرفته... تا حالا چیزی بهت از بچگی هاش گفته یا خودت متوجه موردی شدی؟
دوستان عزیزم،ممنون.
همسرم خوب و مهربونه،اما دهنبین خانوادش بود که تا حدود زیادی درستش کردم.
بسیار محاسباتیه که اونم کمی درست شده اما هنوزم جای کار داره.
اما با این اخلاقش کاری نتونستم بکنم.
انتظار داره مثل یه بچه نازشو بکشم.حتی حسودیه برادر دوازده سالمو میکنه و دائم میگه اینقد که اونو لوس میکنی منم لوس کن.وا.....
منم میگم زن جایگاه خودشو داشته باشه و مرد هم جایگاه خودشو.
واقعیتش حال و حوصله لوس کردن ندارم و دوس ندارم این کارو انجام بدم.
دوستان عزیزم،ممنون.
همسرم خوب و مهربونه،اما دهنبین خانوادش بود که تا حدود زیادی درستش کردم.
بسیار محاسباتیه که اونم کمی درست شده اما هنوزم جای کار داره.
اما با این اخلاقش کاری نتونستم بکنم.
انتظار داره مثل یه بچه نازشو بکشم.حتی حسودیه برادر دوازده سالمو میکنه و دائم میگه اینقد که اونو لوس میکنی منم لوس کن.وا.....
منم میگم زن جایگاه خودشو داشته باشه و مرد هم جایگاه خودشو.
واقعیتش حال و حوصله لوس کردن ندارم و دوس ندارم این کارو انجام بدم.
فریبا جون عکس خودمونو که نمیتونیم بذاریم :)))))))) ممنوعیت قانونی در سایت رو داره. عکس شوهرامونم نمیتونیم بذاریم. بیا عکس شوهرامونو بذاریم ببینیم قیافه کی جدی تره کدوم جذابتره کدوم مهربونتره کی خشنتره!!!!!! نمیشه از ظاهر تشخیص داد که چه جور آدمیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اگه میشد تشخیص داد خیلی خوب بود
من نمیدونم چرا مردای الان اینقدر لوس شدن !!!!! مرد که اینقدر دنبال زنش راه نمیفته که زنش نازشو بکشه؟ پس غروز مردونشون کجا رفته؟؟ شوهر خودمم همینجوریه!!!
زهرا جان منم شوهرم اینجوری بود نه تنها به من میگفت زنگ بزن خودشم هز ده دقیقه یکبار زنگ میزد تازه بعد یکسال تونستم عادتش بدم که وقتی کار دارم نه میتونم زنگ بزنم نه میتونم جواب بدم بعضی وقتها اینقدر زنگ میزد که کلافه م میکرد منم از قصد جواب نمیدادم و میگفتم تو جلسه هستم تا کم کم یاد گرفت زمان مکالماتش رو هم کوتاه تر کنه همین که فاصله بندازه خودمم سعی کردم تماسهام رو کم کنم و الان شاید روزی دوبار بهش زنگ بزنم ولی او همچنان تعداد زنگهایی که به من میزنه بیشتره دیگه تا همینجا هم خیلی پیشرفت داشتم
من اینقدر با این تلفن زدنه مشکل داشتم که حتی به مشاوره هم گفتم مشاور هم کلی صحبت کرد و گفت معنی نداره زن و شوهر اینقدر تماس تلفنی داشته باشن و تو تماس تلفنی همیشه سوء تفاهم پیش میاد سعی کنید بیشتر ازین که تلفنی صحبت کنید همدیگرو ببینید و صحبت کنید تازه مشاور این همه باهامون صحبت کرد شوهر من اینه شماها دیگه حساب کنید من چی بودم و چه فلاکتی از دست این آقا کشیدم
فریبا جون من که نمیدونم ولی حتما حتما از مامانم می پرسم بهتون میگم. آخه با اون چیزایی که مامانم برام مثال زد مثه اینکه رفتارهای شما هم با پسراتون توو آینده شون تاثیر گذار میشه ولی باز من میپرسم بهتون میگم...
فریبا جان زیاد نباید این کارو بکنی چون مطمئن باش تو ازدواجشون خیلی تأثیر خوبی نخواهد داشت مخصوصا اگه عروست زود رنج و حساس مثل باشه خیلی اذیت میشه اونوقت این وسط همه بهم میریزن تو و عروس و پسرت دیگه اونوقت خیلی دیره چون وابستگیها و استرسها و دلشوره ها آدمو ول نمیکنه. البته من خودم مطمئنم اگه بچه دار بشم خیلی بدتر ازین حرفا میشم چون همیشه خواهرام و اطرافیانم بهم میگن تو به بچه ت خیلی وابسته میشی بچتم لوث و ننر میشه :)))))))))))
وقتی به باباهامون نیگاه میکنیم با خودمون میگیم مرد هم بودن مردای قدیم اصلا از در که تو میان هزار ماشالا چه ابهتی چه جنمی !!!! البته اگه مامانا اینقدر غر به جونشون نزنن و هی خرده فرمایشات ندن طفلکی باباها شدن شیر بی یال و کوپال چون دیگه پیر شدن!!!
والا بخدا اینا هم مردن ؟؟؟ بچه ها من اون روزی کلی گلایه کردم مامانم گفت تقصیر دختر های این دوره نیست... چون دخترها از مرد و ازدواج تصوری دارن که بعد از ازدواج شوکه میشن و کلی میخوری توو ذوق شون چون با تصور ذهنی شون زمین تا آسمون تفاوت میبینن... من کاملا با این حرف موافقم چون قبل از ازدواج فکر میکرم شوهر یعنی یه مــــــــــــــــــــــــــرد ولی بعد از ازدواج دیدم اون مـــــــــرد خارج از روابط زناشویی مـــــــــــــــرد ه و توو رابطه ی خصوصی با زن اش یه پسر بچه ی لوس و وابسته است.
من 18سالمه یک سالوچهارماه ازعقدمون میګذره ماباهم فامیل بودیم اماازدواجمون سنتی عاشقانه بود من اون رودوست داشتم اون من رواقام اینادوقلوهستن وقتی مامانم ګفت اول داداش علی اومده خاستګاریم من دیونه شدم امابعدامتوجه شدم اونم داشته دیونه میشده روش نمیشده چیزی بګه ...
مردها اصولا موجوداتی هستند که ظرفیت زیادی واسه محبت ندارن زود لبریز میشن یادت باشه ما زنها ظرفیتمون با مردا خیلی متفاوته پس همسرتو هیچوقت مثل خودت ندون
وقتی زیاد مهربون باشی بد عادتش میکنی لوس و پرتوقع میشه همیشه ازت سرویسای بیجا میخواد چون تو کاملا تحت اختیارشی به موقع محبت کن به موقع هم عصبانی شو به موقع هم مغرور باش به موقع هم توقع داشته باش
سارا جون من الان یه خورده گرفتار کارای خونه هستم میرم ولی تو میتونی عصری که بچه ها میان و پستهاتو میخونن در ارتباط باشی بچه ها تویه ساعتهای مختلف سر میزنن فعلا بای
امامن قبول ندارم،احساس میکنم این ایمان جفتمونه که خیلی ازمشکلات زندګیمون روحل کرده خداروشکر ماجزهمین لوس بازیای من مشکل دیګه ای نداریم وګرنه محمدفرشته هستش
اااااا نگفتم چی شد؟؟؟؟؟ خودش اومد باهام حرف زد و کلام آخرش این بود که عمرا طلاق نمیده و قول میده بیاد پیش مشاور و رفتارها و اخلاق هاش هم سعی در بهبودشون داشته باشه. ولی هنوز بابام سر حرف اش هست و قراره با ایشون هم حرف بزنه
من خودم به این چیزا اعتقاد دارم و راستش رو بخوای احساسات و اینا هست ولی تا قبل از عروسی نمیخوام اتفاقی بیوفته مثلا همین اتفاقی که این چند روزه افتاده داشت ما رو تا دم طلاق میبرد و من اصلا نمیخوام بی گدار به آب بزنم درسته همسرمه و اشکالی نداره ولی من به این اتفاق تا قبل از موعدش اعتقادی ندارم چون نمیخوام حتی 1% هم بعدها باعث مشکل بشه
سلاااااااام من همه پست هاروخوندم واقعاممنون به خاطرهمه راهنماییاتون مرسی منم تمام حرفاتون روقبول دارم اولش ازحرفت فریباجون ترسیدم که ګفتی تودوران عقد()اصلانداشتی ګفتم یعنی بازم اشتباه کردم آخه منم مثل ستاره جون همه جوره اوکی هستم جزاصلش که ګذاشتیم برای شب عروسی ولی من واقعاازشب عروسیمون میترسم برای همینم شوهرم ګفته تازمانی که دلت رازی نباشه دست بهت نمیزنم امامن خیییییییلی میترسم....
وای ستاره جوووووووووون خیلی خوشحال شدم عزیزم خییییییییییلی
ایشالا که همینطور که تاحالا حل شده پدرتم قبول میکنه و همه چی به خوبی و خوشی میگذره
فقط یکم به زمان احتیاج دارید
بهت تبریک میگم که نزاشتی زندگیت ازهم بپاشه
سارا جون ببخشید که اینو میگم ولی خیلی رو ایمان شوهرت حساب نکن . خودم انقدر حاج آقا و آدم حزب الهی و معتقد میشناسم که 2-3 تا زندگی دارن. پس سعی کن علاوه ی خوبی هایی که داری نکات قابل تکیه توو شخصیت ات برای خودت بسازی مثل تحصیلات مثل دیدگاه باز و .... تا بتونی با عقل و سیاست زندگی کنی توو این دوره زمونه با این جامعه احساسات دیگه دلیل محکمی برای ثبات زندگی نیست.
البته سارا جون من قبول دارم فرهنگ زندگی توو تهران با بقیه شهر ها خیلی فرق داره و این تفاوت فرهنگ خیلی خیلی زیاد قابل لمس و شما داری طبق عرف و فرهنگ شهر خودت قضاوت و نتیجه گیری میکنی که خوب مسلما برای ما قابل احترام عزیزم
سارا جون منم صحبتای بچه هارو قبول دارم
نباید شوهرتو اونقدر از عشقت پرش کنی که یهو لبریز بشه باید ارومو پیوسته عشقتو بپاش بریزی نه اینقدر تندو اتشین
من خودم عاشق شوهرمم جونمه و عشقم ولی این حرفو نمیام مستقسم بهش بزنم البته نه اینکه بهش محبت نکنما نه اتفاقا خیلی ام محبت میکنم جایی ک لازم باشه بهش میگم چقدر دوسش دارم یجاهایی ام که لازمه غرور دارمو خودمو یکم میگیرم
تاجایی ک شوهرم بعضی وقتا میگه اینقدر که من دوستت دارم تومنو دوست داری؟؟؟اونوقته ک من عشقمو میریزم بیرونو بهش ثابت میکنم ک دوست داشتنم کم تراز اون نیست
براهمینه گلم ماها میگیم که الان ک عقدی یکم تو دوست داشتنتم سیاست به خرج بده و به خودت بها بده
اینجور ک من خوندم توی پستهای قبلی شما از چاقی ناراحت بودی عزیزم چاقی تنها چیزیه که درمان داره و حل شدس اگه لاغر بشی مطمینم اعتماد ب نفست میشه اعتماد به سقف یعنی اینقدر تاثیر داره توی روحیت اونجوری خودتم بیشتر قبول داری
مردا هم تایه حدی تحمل لوس بازیای زنشون رو دارند و یکم ک بگذره صبرشون سرمیادو بعد دیگه رفتارشون عین قبل نمیشه و سرکوچک ترین چیزی میخوان ناراحتی درست کنند
عزیزم منم خودم عقدم ولی تجربه خیلی بدست اوردم از زندگی های دوستامو فامیلامون
من و همسرم بعد از 1.5 سال جفتمون به این مسئله تا قبل از شب عروسی اعتقادی نداشتیم ولی همسرم تازگیا هی میگه و من نمیدونم چطور قانع اش کنم که 3-4 ماه دیگه صبر کنه. البته منظورم () واقعی هستشا وگرنه غیر از مرحله ی آخر همه جوره اوکیه. چطور قانع اش کنم؟
سلام به همگی... به به می بینم که در کانون توجه قرار دارم و همه حواسشون به منه. انقدر خوشم میاد از این موقعیت هایی که در مرکز توجه قرار میگیرم :))))))) جدای شوخی ممنون از همگی البته هنوز همه چیز اوکی نشده و پدرم همچنان سر حرفش باقی مونده و امشب یا فردا شب خانواده همسرم به اتفاق خودش میخوان بیان حرف بزنن تا همسرم به طور خیلی جدی و زیاد از باباییم عذرخواهی کنه...
ساراجون فقط کافیه که خودتو قبول داشته باشی تو هرمساله ای این باعث میشه اعتماد به نفست بره بالا
بعدشم تو تحصیلاتت به جاهای بالایی برسی و علاوه بر اون تو هرزمینه ای که دوست داری یسری اطلاعات به روز داشته باشی از اخبار روز باخبر باشی بدونی دنیا دست کیه و وقتی صحبتی میشه توهر زمینه ای توام اظهار نظرکنی
هم تو نت سرچ کن م کتاب بخونو مطالعت رو ببر بالا
من حتی وقتایی ک خیلی ام خستم چند صفحه از کتابی روکه شروع کردم به خوندنو میخونمو میخوابم
مثلا درباره روابط زناشویی رفتارشون باهم کتاب بخون
کتاب های درمانی که چی بخوری برا چی خوبه و یسری کتابها هستن که طب سنتی رو یادت میدند
اگه خواستی من چندتاشو بهت معرفی میکنم
درکل خودتو وقتتو الکی ازدست نده این روزا دیگه برنمیگرده همیشه انرزی و شادابی الانتو نداری خوب استفاده کن از فرصتات
درس خوندن مخصوصا تو رشته ای ک دوست داری بهت کمک میکنه ذهنت باز بشه و اعتماد به نفست بره بالا هرچی بیشتر تو جامعه باشی بیشتر اعتماد به نفس پیدا میکنی
من خودم جز کسایی هستم که خیلی روابطم بالاس و توی کنفرانس ها میتونم خوب صحبت کنم بدون اینکه یکم سخنرانیم خراب بشه
از وقتی ام یاد دارم همینطور بودم همیشه چه تو دبستان چه راهنمایی و دبیرستان وقتی بازرس میاومد منو ازقبل انتخاب کرده بود مدیرمون که صحبت کنم باهاشون و همیشه سر صف برنامه اجرا میکردم حالام که دانشجو شدم یه مدل دیگه .....
فقطم تنها دلیلیش اینه که خودمو قبول دارم و به خودم میگم همه اونایی ک اون روبه رو نشستند عین خودمند و حتی من اطلاعاتم بالاتر اوناس اینجوری خ راحت میرم صحبت میکنم
من 21 سالمه عزیزم دانشجوام هستم مهندسی صنایع غذایی میخونم
سلام به همه دوستای قشنگم؛ آره فریبا جون خیلی امروز هوا خوبه.خیلی خیلی از شنیدن خبر آشتی ستاره جون خوشحال شدم.
فریبا جون زودتر این مسابقه رو برپا کنید دیگه.من به شوهرم گفتم بیا ماه عسل بریم کیش، میگه باید مخارج و هزینه ها رو برآورد کنیم بعد بریم.اگه هزینه های عروسی زیاد شه بذاریم بعداً بریم.حالا میگم خدارو چه دیدی شاید ما تو این مسابقه شما برنده شدیم، آرزومون برآورده شد.:))
خیلی مخنصر میگم چون اعصاب تعریف کردن ندارم. بددل شده و موقع عصبانیت حرف های رکیکی به من میزنه من 1 ســــال سعی کردم مشکل رو حل کنم ولی باز هم دوباره شروع کرد 2-3 ماه تحمل کردم دیگه به پدرم گفتم و وقتی پدرم باهاش حرف زده بود اون با پدرم بد حرف زده بود و علاوه بر اون به مادرم هم توهین کرده بود. این رفتار اصلا دیگه برای من قابل تحمل نیست. ببخشید ولی من دختره هرزه نیستم که کسی بخواد به من حرف های رکیک بزنه, کسی هم بخواد به شخصیتم توهین کنه توو دهنی بدی میخوری خیــــــــــــلی بد.... سعی کردم با آرامش موضوع رو حل کنم ولی اون فکر کرد من ریگی به کفش دارم که صدام درنمیاد در حالیکه من نمیخواستم خانواده ها رو درگیر کنم ولی خودش خواست که به بقیه کشیده بشه چون دیگه از حد گذرونده بود والان هم خیلی خوشحالم که انقدر تحت فشاره و داره عذاب میکشه
فریبا جان چرا برای من هرچی پیغام شخصی میاد بالای صفحه اصلی فقط مینویسه 10 پیام جدید اصلا به عددش اضافه نمیشه که آدم متوجه بشه از طریق ایمیلم متوجه میشم که پیام شخصی دارم میرم چک میکنم دلیلش چیه؟یعنی بیشتر از 10 پیام براش تعریف نشده
سالم صبح بخیر،
فریبا جان الآن که نداجون این سوالو پرسید من تازه متوجه شدم که راه دیگه ای بجز چک کردن ایمیل برای دیدن پیامهای جدید وجود داره.میشه بگید چطوری؟ من فقط از طریق ایمیلم متوجه میشم که پیام جدید دارم.
مریم جان ببین چی بدردش میخوره و متناسب با فصل براش بخر
یا پیراهن ویا تیشرت اسپرت
دوست داشتی دوتاشو بگیر
اگه نه یه ادکلان مارکو چیزی که بوش خیلی خوب باشه چون اکثرا مردا به ادکلانشون خیلی اهمیت میدن
یا ست لباس اسپرتو ورزشی
یاکفش تابستونه به شرط اینکه بدونی سایزشو و سلیقشو
یا عینک اافتابی.....
من همینا به ذهنم رسید
شوهر من فقط از دیدن من خوشحالتر میشه. بزرگترین هدیه ای که میتونه ازم بگیره و خیلی خوشحال باشه اینه که بهش بگم همیشه در کنارشم به نظرتون هدیه ازین ارزشمندترم وجود داره :)))))))))))))))))))) اعتماد به نفسو داشتین
همسر من خیلی چیزا لازم داره ولی هنوز موندم کدومو بخرم ولی کلا اخلاقش طوریه که وقتی چیزی میخرم خیلی خوشحال میشه ولی ممکنه تو دلش واقعا خوشش نیومده باشه ولی در ظاهر نمیگه و وقتی استفاده نمیکنه میبینم که خوشش نیومده
نیمای عزیزم شیرینترین اتفاق زندگیمونه که الان 8 ماهست از روزی که این بچه بدنیا اومد همسرم خیلی انرژی گرفت پسرمون خیلی شیرین و مهربونه وقتی میخنده دنیا برومون میخنده همسرم خیلی شاد و سرحال شده
ستاره جان من با این حرفایی که زدی نظرم عوض شدو میگم حق داری که برای طلاق اقدام کنی چون واقعا ازحد گذرونده
ولی به حرمت روزای قشنگی که باهم داشتین فقط عجله نکن واسه این کار شاید راهی بهتراز طلاق پیدابشه براتون
خوب فریبا جون منم دردم همینه وقتی چیزی که من میبینم رو اون نمیبینه وقتی چیزی که من میخوام رو اون درک نمیکنه ... ببین من اصلا نمیگم خیلی فهمیده ام یا از اون بیشتر می فهمم الان بحث سره اینه که ما داریم دو دید مختلف پیدا میکنیم من کارایی رو از اون میخوام که نمیتونه درکشون کنه چون هنوز اون کارها رو درک نمیکنه و به عکس اون از من رفتارهایی انتظار داره که 100 % اشتباه و بچگانه است... ما 2 تا دید مختلف داریم و این علاوه بر تربیت ناشی از بلوغ فکری متفاوتی که داریم و من نمی تونم همچین آدمی رو تحمل کنم
فریبا جون شما فامیل بودید که از جیک و پیک هم خبر داشتید بعد از عقد اخلاق های آس اش رو روو کرد. بخاطره همینه که میگن دوران دوستی اصلا قابل مقایسه با دوران بعد از رسمی شدن نیست و این بارها به من ثابت شده.
من اولین بار که اینو فهمیدم گفتم میخوام جدا شم و اون موقع 6 روز بعد از عقدمون بود ولی اون اول ها تحت تاثیر رفتارهای احساسی قرار میگرفتم و کوتاه میومدم ولی الان دیگه جاش نیست کوتاه بیام
سلام من خیلی این چند وقته درگیر بودم و هستم ولی تمام پستهای بچه ها رو خوندم. ستاره جان از این همه اتفاق بد ناراحت شدم ولی بر خلاف بقیه من اصلا مخالف طلاق نیستم اگر همسرت اخلاق خوبی نداره و بارها فرصت دادی و درست نشده چرا فکر میکنی الان درست میشه مگه سرما خورده که با قرص و دارو خوب بشه من میگم آدمی که نخواد درست بشه هرگز درست نمیشه یک در هزار همچین اتفاقی میفته که یه آدم تغییر کنه چه مرد چه زن فرقی نداره. یه حدیثی از حضرت محمد هست که اگر شنیدید کوه جا به جا شد باور کنید ولی اگر شنیدید کسی از ذاتش برگشت هرگز باور نکنید. نمیگم الان برو طلاق بگیر و جدا شو فقط ببین کار همسرت تحت تأثیر عوامل بیرونی و شرایط بد بوده که به یکباره این رفتارهارو از خودش نشون داده یا ذاتا آدم مشکل داری هست اگه آدم مشکل داریه بهت اینو بگم فرصت دادن به او تلف کردن عمر خودته ولی اگر تحت تأثیر شرایط بد یه رفتارهایی کرده واقعا قابل گذشته و باید چشم پوشی کرد حالا تصمیم با خودته که باید چه بکنی
البته بچه ها اینم بگم همسر من شدیــــدا نسبت به روابط جنسی منعطفه و بدجور تا چند روز حرف گوش کن میشه یعنی یه چیز میگم یه چیز میشنویدا این میتونه بعد از عروسی نکته ی مهمی باشه؟؟
ستاره جان اول باید ببینی شوهرت اگه ذاتا آدم مشکل داریه رابطه جنسی خیلی مشکلتو حل نمیکنه شاد مقطعی حرف گوش کن بشه ولی بعدش همون آش و همون کاسه میشه. ولی اگه نه تحت تأثیر شرایط سخت دوران عقد و قبل از عروسی یه سری رفتارهارو نشون میده خوب این موضوع فرق میکنه چون بعد از عروسی تو خونه خودش این عوامل نیست و از یه سری مسایل عبور کرده و به آرامش میرسه و رابطه جنسی باعث مستحکم تر شدن این زندگی میشه. اینو دیگه خودت باید تشخیص بدی عزیز دلم
ستاره جان یکی از عواملی که باعث میشه طلاق قبل از عروسی راحتتره باشه به قول فریبا جان مثل دوران دوستی میمونه که خانواده ها هم در جریان این دوستی قرار گرفتن و فقط یه شکست عاطفی هستش که خوب خیلی هم مهمه. ولی بعد از عروسی دیگه پایان یه رابطه عاطفی نیست خراب کردن یه زندگیه چوه اون موقع هم خسران عاطفی خوردی هم مالی. و اینکه بعد از عروسی مستقل از پدر و مادرت شدی و یه خانواده تشکیل دادی ولی بعدش باید این استقلال رو از دست بدی و برگردی به خانوادت که خیلی برای یه آدم سخته که وقتی مستقل شد دوباره بخواد این استقلالو از دست بده طلاق بعد از عروسی یعنی پایان یک زندگی پایان یک خانواده مستقل. عزیزم بشین فکراتو بکن ببین میخوای زندگی کنی یا میخوای جدا بشی.اینو بدون هیچ آدم بدی بعد از عروسی عاقل و خوب نمیشه ولی یه آدم خوب تو شرایط بد میتونه واکنش بد نشون بده ببین شوهرت جزو کدوم دسته است بعد تصمیم نهاییت رو بگیر و تصمیم گیرنده نهایی تویی نه پدر و مادرت و نه هیچ کس دیگه فقط قوی باش و درست فکر کن مطمئن باش پدر و مادرت در هر شرایط پشت تو هستن
ندا جون الان که باهاش حرف نمی زنم ولی قبل از این مشکلات بارها گفته بود که میخواد عروسی زودتر برگزار شه چون خیلی خسته شده و بارها گفته بود دوست داره زودتر زندگی مون شروع بشه چون این وضعیت رو دوست نداره. من فکر می کردم بخاطره اذیت های مامان اش میگه ولی بعدش که تحقیق کردم دیدم نه از این وضع واقعا خسته است. درسته از دستش عصبانی هستم ولی نمی تونم حق رو هم نگم.
خوب پس ستاره جان شوهرت آدم بدی نیست زندگی مشترک رو هم دوست داره میدونم ناراحت و عصبی هستی و در عین عصبانیت آدم تصمیم نمیگیره دختر خوب و وقتی از کسی ناراحتی مطمئنا درلت براش تنگ نمیشه و فکر میکنی که دیگه دوستش نداری این کاملا طبیعیه ستاره عزیزم
ستاره جون من اگه بیل زن بودم باغچه خودمو بیل میزدم چون خودمو شکست خورده میدونم ولی یه حرف خواهرانه میگم و بس و اونم اینکه قبل از اینکه عروسی کنی مطمئن بشو که این ادم تا اخر خط میتونه باهات باشه و زجرت نده من چهار بار توی زندگی همسرمو بخشیدم ولی اصل بد نیکو نگردد.... خدا کنه همسرت مقطعی اینجوری باشه و ادامه دار نباشه
ستاره منم وقتی ناراحتم حرف نمیزنم میذارم چند روزی میگذره یکم که آروم شدم میشینم فکر میکنم اون موقع متوجه میشم که رفتارم درست بوده یا غلط اگه غلط بوده که خودم یه جوری رفع و رجوعش میکنم اگر طرفم مشکل داشت تمام و کمال رو بهش میگم بعد میبینم اون چه عکس العملی نسبت به رفتاراش داره اگر درست رفتار کرد منم سعی میکنم ببخشم اگر نه که تصمیم دیگه ای رو در وقت آرامش میگیرم
ستاره میدونم ناراحتی منم آدم با گذشتی نیستم اصلا و ابدا ولی زندگی زناشویی این چیزا سرش نمیشه زندگی مثل ماهی میمونه حواست یکم پرت بشه از دستت سر میخوره و میره تو میمونی و یک عمر پشیمونی
بچه ها بهم بعدا خیانت نکنه .... از این موضوع هم خیلی میترسم... توو این چند روز انقدر به موضوعات مختلف فکر کردم دارم دیوونه میشم. همسر من آدم احساسیه ی(ولی تنوع طلب نه ) همش فکر میکنم اگه یه روز یکی بیشتر از من بهش محبت کنه نره یه زن دیگه بگیره. خودش که البته از این حرف ها متنفره هروقت شوخی یا جدی بهش میگم کلی دعوام میکنه
آخه خوب خودش یه بار گفت خط قرمز های تو در رابطه با من توو زندگی چیه؟ منم گفتم خیانت اونم ناراحت شد و کلی دعوام کرد ولی منم بهش گفتم که اگه این کار رو بکنه می کشمش و خوب میدونه که این کار رو میکنم(البته اگه بعد از این زندگی سر بگیره)
فریبا جون من قبول دارم آدم مغروری هستم ولی الان خیـــــــــــــــــــلی خوب شدم اوایل دوستی مون که افتضاح بودم... و علاوه بر این فریبا جون من همیشه میگم وقتی مشکلی پیش میاد هیچوقت یه طرف 100% مقصر نیست همیشه طرفین مقصرن ولی بعضی وقتا کار و رفتار یکیشون راه برگشت رو سخت میکنه هرچند اون یکی هم مقصر باشه
فریبا جون رفتارهایی که کرد هیچ مقصری جز خودش نداشت ابدا من توو این یه مورد که توهین کرده و به من حرف رکیک زده و تهمت زده مقصر نیستم بخاطره همینم هست که کوتاه نمیام
فریبا جون کامنت ات رو خوندم رفت توو فکر... ولی آخه این مردا پررو ان پرروتر میشن که ولی خوب یه چیزی بگم شوهر من خیلی آدم احساسی هستش و اگه این مدلی جواب اش رو بدم به احتمال 90% دیگه حرف اش رو تکرار نمی کنه. مرسی فریبا جون هرچند برای نداجون نوشته بودی ولی به درد من هم خورد. به اینا میگن فوت کوزه گری زندگی زناشویی
نه فکر میکنه با من هرجور بخواد میتونه رفتار کنه بعد بیاد بهم بگه ببخشید معذرت میخوام از دیشب پوستشو کندم تا بفهمه من مثل کارگرای زیر دستش نیستم که هر چی بخواد بهم بگه فکر کرده من منشیشم که میتونه بهم دستور بده ولی ستاره جان یه جوری درستش کنم که مامانش بهم بگه آفرین بچه تربیت کردن یعنی این
راستش من هیچ علاقه ای به زندگی زناشویی ندارم و هرچی میگذره بیشتر ازینکه ازدواج کردم پشیمون میشم. همسر من اگه گریه کرد به خاطر حرف من نبود بخاطر بی ادبی که به من کرد بود وقتی دید چقدر توهین آمیز حرف زد و جوابی ندادم از کار خودش ناراحت شد نه از حرف من. من تمام خونه و زندگیم مثل دسته گل میمونه هر روز 5 صبح بیدار میشم 12 شب میخوابم دقیقا به اندازه اون حقوق میگیرم و همش خرج زندگیم میشه و من زنم توانایی جسمی و روحیم از یه مرد خیلی پایین تره و اینکه او بخواد فکر کنه من هم باید تکیه گاه مالیش باشم و هم وظیفه دارم تمام کارهای خونه و بیرون خونه که کار مردانه است مثل پرداخت قبوض آب برق گاز تلفن و نصب و پیگیری کارهای اداری مثل اداره گاز و مخابرات و... رو انجام بدم اصلا فکر قشنگی نیست و این عشق نیست سوء استفاده است من ازین زندگی بیزارم و خسته و تمام حرفش اینه که چون اون نمیتونه مرخصی بگیره و راهش دوره من باید این کارهارو هم انجام بدم و اگر دیرو زود بشه غر هم میزنه شما قضیه رو خیلی یکطرفه نگاه نکنید وقتی من خسته هستم دیگه حوصله خودمو ندارم چه برسه که بخوام به دیگری عشق بورزم من آدمی نیستم که زود از کوره در برم ولی این کارارو هم وظیفه خودم نمیدونم اگر بخواد خیلی وظیفه محوری نگاه کن خب اینکه اصلا واسه من مشکلی نیست منم میشم زن خونه یه تنه بشه مرده خونه اونوقت میشینیم وظایف همو میشماریم به نظرتون این خیلی خوبه؟؟؟؟؟؟ اونم خودش فهمیده چه اشتباهی کرده و چه حرفای بدی زده که خودش از رفتارش ناراحت شد موضوع فقط غذا نبوده
راستش فریبا جان من هیچ عشقی ندارم که بخوام ازش مایه بذارم و وقتی شوهرم متوقعانه یه سری چیزا رو ازم میخواد بیشتر به زندگیم دلسرد میشم. درسته که اون آدم احساساتی هست و بروز میده منم خیلی احساساتی هستم ولی آدم خشکی هستم نمیتونم به زبون بیارم میخوام با رفتارم نشون بدم اونوقت سرویس الکی میدم میشه وظیفه م و باعث سوء استفاده بعد یکدفعه کم میارم میزم زیر همه چی خودشم اینو میدونه ولی هر چند وقت یکبار سیخونکم میده انگار خوشش میاد قهر کنم بیاد منت کشی
من فکر میکنم اصلا به درد زندگی مشترک نمیخورم و نباید ازدواج میکردم حالا هم خودمو اسیر و گرفتارو پایبند کردم هم اون بنده خدارو. روز به روز هم دارم غمگینتر و افسرده تر میشم من دیگه اون ندایی که همیشه شاد بود و میخندید و شوخی میکرد نیستم یه آدم منزوی و غمگینی شدم که حوصله هیچ کسی رو ندارم
واقعا کار خیلی خسته م کرده مریم جان. فریبا واقعا از بعد از ازدواج از کار کردن متنفر شدم هر روز میگم ای کاش عاشق شوهرم باشم اینجوری هیچی آزارم نمیده ولی اینقدر همیشه خسته ام که کوچکترین حرفا روحمو آزار میده شوهرم آدم بدی نیست ولی زود عصبی میشه منم آدم زود رنجی هستم زود بغض میکنم ای کاش مشاوره جه میرفتمو ادامه میدادم
ندای عزیزم از مطالبت خیلی دلم گرفت من شادی خاصی توی مطالبت همیشه میدیدم ولی عمق وجودت داره بیصدا حزنی رو فریاد میزنه خواهرکم اگر عشقی نبود مطمئن باش ازدواجی هم صورت نمیگرفت پس از عشق فرار نکن که درگیر عشقی! این شغل شماست که داره شمارو از همدیگه دور میکنه ابعاد زندگیه شما تحت تاثیر قرار گرفت و حتی مسایل کوچیکی هم که بوجود میاد اجازه نمیده براحتی حلش کنید هر دوی شما خسته هستین کاش میشد کارتو کم میکردی من فکر میکنم این کار زیاد تورو خسته و کم حوصله کرده تو سرشار از عشق و محبتی من این رو تا به امروز که چهار ماه از اشناییمون میگذره حس کردم بارها گفتم تجربه زندگی مشترک خیلی چیزا به من نشون داد سالهای زیادی سنگ صبور دوست و فامیل بودم خیلی چیزا رو درس گرفتم ولی زندگی به من یاد داد تا عشق رو سر لوحه زندگی قرار بدم زندگی به من یاد داد تا برای بدست اوردم عشق واقعی باهاش بجنگم ...... ندا جون فکر کن فقط فکر کن
سلام صبح بخیر دوستای گلم؛
ببخشید من روزای تعطیل نمیتونم بیام نت به خاطر همین امروز داشتم پستارو میخوندم.تبریک میگم مریم جان، چقدر خوبه که شما ازدواج کردید و مستقل شدید و میتونید دور از بقیه به هم عشق بورزید خوشحالم که خوشحال بودی. به من که این عید اصلاً خوش نگذشت.
آره مونا جون همونطور که فریبا جان گفت من هنوز عقدم با اینکه شوهرم سربازه وسخت میگذره ولی سعی میکنیم روزایی که با هم هستیم بهمون خوش بگذره تازه دیشب شوهرم با یه دسته گل خوشگل اومد خونمون خیلی خوشحال شدم.همسری فکرشم نمیکرد واسش تولد گرفتم انقدر ذوق کرد که نگو کلی ازم تشکر کرد.
همسر منم اومد مریم جان، واسه پدر و برادرم کادو آورد و منم کادوشو بهش دادم اما زیادم این دوران خوب نیست، ما خودمون خیلی دوست داریم که بهمون خوش بگذره ولی متاسفانه اطرافیان مخصوصا خواهر شوهر ومادر شوهر نمیذارن. دوست دارم زودتر بریم سر خونه زندگیمون که اختیارمون دست خودمون باشه و مستقل شیم
بچه ها من امشب واسه همسریم تولد گرفتم آخه پنجشنبه جمعه پیشم نیست. دیشب کیک سفارش دادم عشقم ساعت 10شب تازه ازمغازه میاد تاشوشوبیاد من میرم کیک وگل رو میگیرم میام هدیه هم خریدم هم به مناسبت روز مرد هم تولدش حساب بشه.5تا رز طبیعی گرفتم وسطشم یه رز مصنوعی رو کارت هم نوشتم تاپژمرده شدن آخرین گل دوستت دارم
داشتم یه فیلم میدیدم. شوهره توی دوران نامزدی یه حرفای قشنکی به زنش میزد که نگو. به شوهرم گفت ما اصن این دورانو نداشتیم. دوران نامزدی خیلی بد اخلاق بود. خودش میگه به مرگ گرفتم که به تب راضی شی. اما الان بعد 7 سال زندگی خیلی مرد آرومی شده. اما اون روزا انگار که روی میخ نشسته بود سریع داد و بیداد راه مینداخت
فریبا جان نمیتونم شرایط کاریم رو تغییر بدم و روز به روز هم داره سخت تره میشه و مسئولیت و کارام تو شرکت بیشتر میشه و تعدا جلساتی که در هفته گذاشتن بیشتر شده و حجم کاریم بالا رفته. دیشب به شوهرم گفتم واقعا استرس دارم تو شرکت شرایط کاریم خیلی سخت شده گفت تو خونه اصلا بهش فکر نکن اوقات خودتو تلخ نکن الکی فعلا که چاره ای نیست. ولی پریشب با هم کلی راجع به اتفاقاتی که افتاد صحبت کردیم و اون گفت که منظوری نداشته و نمیخواست ناراحتم کنه ولی الکی عصبی شده و از من خواست که یکم بیشتر درکش کنم منم چون میدونم خیلی زودرنجم هم به او هم به خودم قول دادم که یکم خودمو تو این مسئله درست کنم ولی واقعا دلم میخواد اونقدری که اون عاشقمه من هزار برابر بیشتر باشم ولی نیستم نمیدونم چرا نمیشه. خیلی دوستش دارم میخوام این حس بیشتر باشه ولی نمیتونم چی کار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آره دیگه؛ عوامل مزاحم زیادی دورو برمون هستن. جالبه دیشب مادرشوهرم میگه اگه منو میخوای باید به خواهر شوهرت احترام بذاری، نمیگه دخترم تورو اذیت میکنه تو هم ببخشش. منم گفتم شما هم اگه پسرتو میخوای باید منم بخوای، منم به هرکسی که بهم احترام بذاره احترام میذارم.
راستش فریبا جون منم یکم نگرانی نداجونو دارم، بعضی وقتا فکر میکنم اگه ازدواج نمی کردم بهتر بود. گاهی هم فکر میکنم زندگی ما به خاطر وجود مادر و خواهر همسرم به نتیجه ای نمیرسه. همسرم میگه تو خیلی مشکلاتو برای خودت بزرگ میکنی ولی من واقعا احساس خطر میکنم
بچه ها همسرم هرچی میزنگه جواب اش رو نمیدم. خودم عذاب وجدان دارم ولی میدونم که لازمه ولی هربار که زنگ میزنه دلم بحالش میسوزه ولی میدونمم که لازمه الان ای رفتار رو بکنم. خدا این مادرشوهرم رو به زمین گرم بزنه
داشت راجع به غذایی که درست کردم نظر میداد گفت غذایی که برای من درست کردی گفت عزیزم یابو برت نداره من غذا رو واسه خودم درست میکنم فکر نکن خبریه گفت تو این خونه چه وظیفه ای داری؟ گفت وظیفه خانمی کردن اگر کلفت میخوای بگیر بگو کارای منم انجام بده من برای کسی کاری انجام نمیدم اگر کاری هم میکنم لطف میکنم ما تو خونه پدریمون کارگر داشتیم بچه هم که بودیم دایه داشتیم مادر من همین الان تمام کارای خونشو کارگر انجام میده من یه نجیب زاده ام یادت باشه به کسی باج نمیدم. یکم غر زد و داد و بیداد کرد من محلش نذاشتم قهر کردمو رفتم حالا از صبح هی داره عذر خواهی میکنه که منظوری نداشتم تو زود ناراحت شدی
فریبا جان تازگیا هرکاری میکنم فکر میکنه وظیفه است و همش میگه پس وظیفه ات چیه و وظایف منو میشمره. گفتم من کارگرت نیستم که به ازای پولی که بهش میدی ازش کار میخوای اون کسی که تو این خونه وظایف زیادی داره مخصوصا در قبال من و زندگیم تویی نه من اینو این بار و برای آخرین بار بهش گوش زد کردم حالا ببینم شعور و درکش چقدره متوجه شده یا یه جوره دیگه متوجهش کنم
سلام ندا جون من خیلی دیر کردم واسه همین چند روزه که از همه چیز بیخبرم دخترم ولی منم با فریبا جون هم عقید ه ام زندگیه شیرینتو خراب نکن تو باید از اینکه بتونی توی خونه به امور خونه مدیریت داشته باشی و همینطور هم بیرون از خونه به خودتت ببالی این شایستگی و نهایت خانومی تو رو میرسونه من خیلی ناراحت شدم وقتی دیدم نوشتی سر هیچ اشک همسرتو دراوردی مگه دوسش نداری؟ پس دوست داشتنو توی رفتارت هم نشون بده ازدواج کردین که در کنار هم به صلح و ارامش برسین به کمال برسین قرار نیست که سوهان روح همدیگه بشین این جمله مگه من کلفتم رو از دهنت بنداز دخترم حالا ببین کی دارم میگم
ندا جون شوهرت بهت به چشم کارگر زیردست نگاه کرده؟؟؟؟؟؟ یعنی درسی بهش میدی که متوجه شه شما مدیر بالا دست هستی نه کارگر زیردست... جوا نداد اسم بده جنازه تحویل بگیر :))))))))))))
ندا جون شوهرت بهت به چشم کارگر زیردست نگاه کرده؟؟؟؟؟؟ یعنی درسی بهش میدی که متوجه شه شما مدیر بالا دست هستی نه کارگر زیردست... اگه روش ات جواب نداد اسم بده جنازه تحویل بگیر :))))))))))))
شوهر من تا جوون بود سریع با همه دوست میشد و اعتماد میکرد هر چی میگفتم اعتماد نکن گوش نمیکرد تا بالاخره زیر ابی رفتن اونارو میدید و میفهمید من درست میگم
البته منظورم نچسب بودن نیستا ولی همین که خودش رو در حد و اندازه ی هرکسی کوچیک و بزرگ نمی کنه خوبه . من در این حد غرور رو توو رفتار همسرم خیـــــــــــلی می پسندم و به نظرم عالیه.
من شکرخدا از همسرم راضیم.همسرم بخاطرشغلش 3تا4 هفته درماه پیشم نیست و وقتی هم کنارمه هرسازی میزنم باهام راه میادکه جبران روزایی که کنارم نبوده روکنه.اگه هم بحثمون بشه قهرکردن رو دوست نداره ومیخوادبلافاصله بحثمون فراموش بشه ولی من ول کن ماجرا نمیشم وخیلی هم بده.خودم ضربه ش رومیخورم وداغون میشم.درکل گوش شیطون کر ازهمسروزندگیم راضیم وهمیشه شاکرخداهستم.الهی تمامی دختران این سرزمین وجهان سفیدبخت بشن.آمین
رها جون از مامانم میپرسم بهت میگم باشه؟ آخه در مورد ولخرجی مامانم تا حالا راهنمایی نکرده . البته من و همسرم که مسافرت میریم بعدش ایشون خرج های بی مورد میکنه و بعدش من به مامانم توضیح میدم مامانم میگن اصلا جلوی خرج کردن آقایون رو نباید گرفت چون دیگه به این مدل رفتارها و خرج نکردن ها عادت می کنن. و مامانم میگن که ردها 2 بار تربیت میشن یه بار مادرشون تربیت شون میکنه و یه بار همسرشون.
ولی راجع به موضوع شما ازشون میپرسم بهتون میگم
راستی یه چیزی بگم هااااااااااااا من اصلا بچه ننه نیستمااا ولی چون مادرم در این موارد تحصیل کردن دائما در حال مشاوره با ایشون هستم تا مشکلی پبش نیاد . آخه مادرشوهرم نشون داده از هر خلا ایی در زندگی من و همسرم استفاده میکنه تا بهمون ضربه بزنه و من دوست ندارن آتو دستش بدم . شمام اگه مشکلی بود بگید من میپرسم از ایشون راهنمایی شون رو بهتون انتقال میدم
سارا جون خیلی از دخترها این رنج دوری همسر و سرباز ی رو تحمل کردن و باعث سوز و گداز عشق شده بقول رها جون . منم اوایل ازدواج همسرم سرباز بود البته زمان ما اینطوری بود تقریبا همه سربازی همسرشون رو میدیدن چون زود ازدواج میکردن
فریبا جان حالا که خریده بذار دوباره میره بالا تو این مملکت هیچی پایین نمیاد نگران نباش حالا اگه بفروشه ضرر میکنه فکر کن اصلا پولش یه جایی پس اندازه فعلا ندید بگیر چند وقت دیگه ایشالا سود میکنین
بچه ها همسری من یه خورده ادم نچسبیه مخصوصا جاهایی که رودرواسی داره اینجوری همه فکر میکنن چقدر مغروره خیلی دیر با کسی راحت میشه من با این اخلاقش مشکل دارم
بچه ها من پس از سالها توی یه سری مسایل با شوهرم هیچ وقت به تعادل نرسیدم یعنی اون حرف منو قبول نداشت توی مسیر زندگی خیلی کمکش کردم و به لحاظ جایگاه اجتماعی و اقتصادی خیلی موفق شد ولی یه جاهایی که به راهنمایی من اهمیت نمیداد ضربه خورد چند سالی هم بیماری افسردگی و اعصاب گرفت بازنشسته شد الان حالش خوبه ولی حسرت گذشته ها و یه سری مشکلات هنوز باهاشه کاش تا قبلا از اینکه دیر بشه چشممون رو باز کنیم تا وقتی سنی ازمون گذشت در حسرت فرصتها نباشیم
بچه ها همسر منم این مشکلی که اکثر دوستان گفتن رو داره که موقع عصبانیت قاطی میکنه. مادر من روانشناسه و میگه موقع عصبانیت باید از بحث دوری کرد و یه اصطلاحی داره که میگه مثل جرمی که اتفاق افتاده باید صحنه ی جرم رو ترک کرد. این راهنماییش خیلی به من کمک کرده و واقعا باعث شده بحث و جدل ما خیلی کم بشه و هر وقت که هر 2 عصبانی هستیم یا همسرم عصبانیه من سریعا حرف رو قطع می کنم و میگم عزیزم داره دعوامون میشه همینجا استپ کن 20 دقیقه دیگه که آروم شدیم دوباره حرف میزنیم. بچه ها خیــــــــــــــــــلی جواب میده امتحان کنید.
سارا جون مردها از زن های قوی و محکم خوششون میاد. هرچند در ظاهر دوست دارن زن ها بهشون وابسته باشن ولی توو دلشون زن های قوی رو ستایش می کنن و می پسندن. تووی این چند روز باقی مونده خیلی عادی رفتار کن و اصلا به روی خودت نیار همسرت خودش پیش قدم میشه و قضیه برعکس میشه.
من اخلاق نامزدمو واقعا دوس دارم،خیلی با شعور و فهمیدست.فقط یه مشکل باهاش دارم که تازگیا نگرانم کرده،شوهرم دوس داره همه جا با هم باشیم،اینکه میگم همه جا یعنی حتی شامل محل کارش هم میشه، چون شرکت مال خودشه مشکلی نداره که دایم من همراش باشم، اوایل واسم جالب بود و دوس داشتم که اینقدر بهم توجه داره و دوس داره من از همه ی زندگیش باخبر باشم.ولی الان فکر میکنم ممکنه در اینده با مشکل مواجه بشیم.چون ممکنه من واقعا یه روز حوصله از خونه بیرون رفتن نداشته باشم یا مجبور باشم مثلا توی یه جمع زنونه تنها برم ولی اون این چیزارو قبول نمیکنه.میگه دوس دارم همه جا با هم باشیم.البته شایدم چون الان شور و هیجان دوره نامزدیو داره اینجوری باشه ولی منو خیلی نگران کرده.
من شوهرم یه عادت خیلی بد داره که بارها بهش گفتم ازین کارت خوشم نمیاد ازن کارت بدم میاد امروز یه ایمیل زدم و واسش نوشتم که واسه آخرین بار ازش میخوام که این کارو نکنه و اگر ادامه بده از من توقعی نداشته باشه همسر من خیلی مهربون و با گذشته ولی در عین حال آدم عصبی هم هست که یه موقع در اوج عصبانیت یه کارایی میکنه که دل آدمو خیلی به درد میاره ولی نیم ساعت بعدش میاد عذرخواهی میکنه که به نظر من فایده ای هم نداره. تو کار خونه بهم خیلی کمک میکنه و به حرفا و راهنمایی های منم توجه میکنه و کلا آدم حرف گوش کنی هست ولی نمیدونم چرا یه موقع هایی خل میشه یه کارای عجیب و غریب میکنه که از یه بچه 5 ساله هم بعیده
من در کل از همسرم راضی نیستم خیلی دوسش دارم ما عاشق هم شدیم و بعد ازدواج کردیم ولی چند بار تا پای طلاق پیش رفتیم اخلاقای خوبی نداره ولی دوسش دارم نمیدونم چرا واسه همینم نتونستم جدا شم
واقعا امیدوارم این حساسیتش کمتر بشه، منم اجازه بودن با دوستامو ندارم.البته اصلا ادم خشک و سخت گیری نیست ولی میگه هر جه و هر کاری که میخای انجام بدی با من :-/
احتمالا شوهرتون سعی میکنه با شوخی و کم اهمیت دادن موضوع از ناراحتی یا عصبانیت شما کم کنه ولی ما زنا دوس داریم حرفمونو کامل بزنیم..
فریبا جون خیلی به خانوادش اهمیت میده، با اینکه میدونن ما نزدیک عروسیمونه و دستمون خالیه بازم توقع هدیه های سنگین دارن . هم واسه عیدی، هم تولد، هم روز مرد و زن...
اونم میگه من نمیتونم خانوادمو کنار بذارم، منم الان گفتم پس منو بذار کنار تمومش کنیم چون منم نمیتونم تحمل کنم
هرچند از مادرشوهر من بعیده ولی اون روزی می گفت الان دیگه رسم نیست کسی دنبال عروس و داماد برای خرید عروسی راه بیوفته...!!!! خودشون تنها میرن. البته بنده خدا میدونه من توو رودروایسی که انتخابم عوض نمی شه سنگین و رنگین نمیاد :))))))))
منم دنبال لباس عروس و تالار ام امروز میخوایم بریم تالار ببنیم ولی خانواده همسرم نمی دونن یعنی بهش سپردم فعلا چیزی بهشون نگه چون جز اعصاب خوردی چیزی ندارن. هر وقت تالار و لباس رو پسندیدم میگم که بیان برای قرارداد و موارد مالی
چون سنش بالاس و مجرده یه بار ازش خواستم که باهامون بیاد که یه موقع ناراحت نشه، حالا روش زیاد شده فک کرده دیگه همه کارس منم از مامانم خواستم که باهامون بیاد، گفتم حالا که اون به خودش اجازه داده باهامون بیاد مامانم هم حتماً باید باشه
فریبا جان تو کارخونه به شوهر منم صبحانه و ناهار میدن ولی چون تا 9 صبح گشنه میمونه میگم سخته 5 تا 9 صبح آدم گشنه باشه سر صبح کلافه میشه واسه همین صبحانه حاضر میکنم.
مونا جان این مطلب رو باید تو قسمت خواهر شوهر بنویسم ولی حالا چون شما اینجا گفتین منم اینجا میگم برای خرید عروسی و نامزدی من به شوهرم گفتم به رسم احترام به مادر و خواهرش یه تعارف بزنه ولی هیچ کدوم نیومدن و تشکر کردن. بعدها از خواهرشوهرم پرسیدم چرا نیومدین گفت سر خرید عروسی خودم خواهر شوهرم خیلی اذیتم کرد نخواستم مثل اون بیام سر بار شما بشم گفتم اگه بیام بخوام نظر خودمو بدم بعدا بمونی تو رودرواسی که بخری یا نخری من آدم بده میشم اگر نخوام نظر بدم شاید بگی خواهرشوهره بی احترامی کرد محل نذاشت بهترین کار این بود که نیام و خودمو سبک نکنم و شماها هم راحت باشید و به سلیقه خودتون خرید کنید. آفرین به هرچی خواهر شوهره باشعوره. خواهرشوهر شما هم باید خودش عقل و شعورش برسه نه اینکه کسی بهش بگه
ما برای خرید عروسی هنوز نرفتیم، دیروز برای دیدن تالار اومد . در هر صورت دیروز یک حال اساسی هم خودم و هم مامانم ازش گرفتیم ک توی ماشین گفت من دیگه توی هیچ کارشون دخالت نمی کنم. البته منم باید یک حال اساسی از شوهرم بگیرم چون به شدت بچه ننه و وابسته به خانوادس
اول عروسی فکر نمیکنم زن و شوهری پیدا بشن که بیمشکل باشن همه دردسر دارن یه مقدار تحمل و صبر چاشنی زندگی باشه همه چیز حل میشه متاسفانه جوونای الان خیلی کم صبر هستن زود جوش میارن
آخه همش الکی عصبانی میشه هرچی دلش میخواد میگه منم مثل این بچه خنگای تو سری خور هی وایمستم نگاهش میکنم نمیتونم جواب بدم بعضی وقتها دلمو با حرفاش خیلی میشکنه بعد منو که حسابی ناراحت کرد و گریمو که در میاره میاد میگه ببخشید من اشتباه کردم منظوری نداشتم نتونستم خودمو کنترل کنم بعد میگه باهام قهر نکن اگرم قهر میکنی باید باهام حرف بزنی آخه شماها بگین این واقعا درسته ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ولی به نظر من ندا جون کاری کن این اخلاقش از سرش بیوفته ها. اصلا درست نیست یعنی چی آدم هرکاری دلش خواست بکنه بعد بگه ببخشید؟ یکبار سفت و سخت جلوش وایستا. نه گریه کن نه بغض کن. خیلی محکم باش و حتی شده تا چند روز باهاش سرسنگین باش تا بفهمه که بچه نیستی که گریه کنی بیاد نازت کنه یادت بره.
آخه ستاره جان بدی من اینه که با اینکه خیلی صبرم زیاده و خیلی هم کینه ای هستم اصلا یادم نمیره تا چند روز باهاش سر سنگینم ولی میبینم همش میگه ببخشید معذرت میخوام اشتباه کردم دیگه تکرار نمیشه اینقدر میگه با اینکه یادم نمیره سعی میکنم خودمو خوب نشون بدم. ولی واقعا نمیدونم چرا اینکارا رو میکنه با اینکه خیلی مهربونه خیلی زحمتکشه و به فکرمه و ازم همه جا طرفداری میکنه و حواسش بهم هست حتی تمام کارای خونه رو اون میکنه از غذا درست کردن تا ظرف و لباس شستن که البته ماشین میشوره ولی همون زحمت تدارکات و چیدنش با اونه تا بقیه چیزا (البته نه همیشه در اکثر مواقع که من خسته هستم) ولی این عصبانیت بیخودش رو نمیفهمم
خودش میگه باید برم پیش مشاوره فکر کنم از فشار کار اینجوری شده آخه از 5:30 صبح بیدار میشه تا 9 شب میاد خونه خوابشم خیلی کمه احساس میکنم این خستگی و بی خوابی و سنگینی و استرس کارش رو اعصابش تأثیر گذاشته به نظر شما اینجوری نیست؟؟؟
ببین فریبا جان تنها کاری که میتونم بکنم اینه که خونمو عوض کنم به محل کار اون نزدیکتر بشم که باید بیام کرج اونوقت به محل کار خودم دور میشم چون بنده خدا روزی 6 ساعت تو راهه رفت و برگشت از محل کار تا خونه ست تنها خوبی که داره راننده داره و خودش رانندگی نمیکنه ولی باز این همه در روز تو ترافیک بودن اعصاب میخواد یه کار دیگه هم میشه کرد که نزدیک به محل کار من خونه بگیریم که اونم اجاره این طرفا خیلی زیاده ماهی 5/1 - 2 تومن باید اجاره خونه بدیم و حداقل 30-40 تومنم پول پیش که در حال حاضر پرداخت همچین اجاره ای واسه ما امکان پذیر نیست
منم با فریبا جون موافقم. البته همسر منم یه بازه ی زمانی خیلی رووش فشار بود و کم خواب شده بود و خیلی بداخلاقی میکرد ولی کارش که اوکی شد رفتارش هم مثل قبل شد
منم با فریبا جون موافقم. البته همسر منم یه بازه ی زمانی خیلی رووش فشار بود و کم خواب شده بود و خیلی بداخلاقی میکرد ولی کارش که اوکی شد رفتارش هم مثل قبل شد
تو تعطیلات اخلاقش خوبه حتی تو طول روز هم که تلفنی صحبت میکنیم خیلی خوب حرف میزنه ولی یه موقعهایی اینجوری میشه تازه به من میگه تو خیلی غد و مغروری حالا چرا این حرفو میزنه نمیدونم میگه تو هیچوقت عذرخواهی نمیکنه البته راست میگه من هرگز از کسی عذر خواهی نمیکنم اینم یه اخلاق بد دیگه از من چون هیچوقت تو دعوا کردن مقصر نیستم چون هرگز هیچ دعوایی رو من شروع نمیکنم همیشه از خودم دفاع میکنم اگرم چیزی بگم مطمئن باشید مقصر طرف مقابلمه خودشم میدونه این موضوع رو میگه واسه اینکه سیاست داری میگم چرا چون به همه احترام میذارم و انتظار ندارم کسی بهم بی احترامی کنه سیاستمداری منو میرسونه باشه من سیاست دارم.
بچه ها دیروز از خواهر شوهرم تعریف کردم، چشم خورد یعنی خودم چشمش زدم مثل اینکه یواش یواش داره فضولیاشو شروع میکنه و دخالت میکنه
قرار بود امروز ما خودمون دو تایی بریم تالار ببینیم، گفته منم میخوام باهاتون بیام، از بس حرص خوردم صورتم متورم شده :)))
سلام دوستای گلم.من تازه عضو شدم.ازتون راهنمایی میخوام
ما این چند روزو با خانوادم رفته بودیم مسافرت که تو راه برگشت چون همسرم خیلی تند رفت بحثمون شد و اون برای اولین بار جلو بقیه دست رو من بلند کرد.کسیکه همیشه ادعاش میشد هرجی دلش خواست به من گفت.ما تازه 1ماه دیگه سالگرد ازدواجمونه
یه بار ازم معذرت خواهی کرد ولی من اصلا نگاشم نکردم
میدونم باز میاد معذرت خواهی ولی نمیدونم چه واکنشی نشون بدم.
احساس می کنم از چشم افتاده.چون اصلا ازش توقع نداشتم
میبینم که از اخلاقایه همسراتون خبری نیست ای مرد ذلیلا واقعا دیگه همه مردا اکی شدن ولی مرد من بعضی وقتا اکی نیست ها!!! اصلا این مردا یه موجودایه عجیبین بخدا
نسا جان خوب خیلی عصبی بوده این کارش خوب نبوده ولی معلومه به خودش مسلط نیست من جسارتا فکر میکنم همسرت مشکل روحی داره ادمی که تند میره تعادل روحی نداره تویه رفتارایه دیگش چطوریه؟؟
تو حالت عادی 1 مرد عالیه ولی وقتی عصبی میشه دیگه هیچی حالیش نیست.ازون جایی هم که بعده 4 تا دختر به دنیا اومده و تک پسره فوق العاده لوس بار اومده وبچه س با اینکه 27 سالشه.سریع هم پشیمون میشه.همون جاهم با سنگ زد رو دستش که چرا منو زده.ولی دلم خواست دستش بشکنه.من خودمم احساس می کنم که تعادل نداره.اوایل عروسیمونم یکی دو بار شدید دعوامون شد البته نزد منو ولی میخواست با تیغ رگشو بزنه که ولی دیگه تکرار نکرد یعنی قول داد
اصلا دلم نمیخواد باهاش حرف بزنم
یعنی جلوی مامانت اینا پیاده شو زدتت؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بعد مامانت هیچی بهش نگفت؟؟؟؟؟؟ ولی نسا جان این حرکاتی که تو از شوهرت میگی (حالا به غیر از کتک زدن تو ) فکر نمیکنی یکم غیر عادیه؟؟؟؟؟؟ میخوای پیش یه روانشناس با هم برید. تو اگه این مشکلو الان اینجا حل کنی هم فایده نداره مشکل تو با همسرت بیشتر از اون چیزیه که اینجا بخواد حل بشه شاید الان این موضوع رو حل و فصل کنی ولی مطمئن باش همین جا تمام نمیشه این قصه سر دراز دارد
نسا جون این رفتاراش اصلا طبیعی نیست ممکنه خدایی نکرده در اینده دچار افسردگیهایه بدی بشه حتما ازش بخواه که از یه مشاوره کمک بگیره بگو که تحمل چنین رفتارایی رو نداری
موقع برگشتن از مشهد فهمید که جلو ماشین صفرش یکی 1 کوچولو زده.ازون موقع به بعد این عصبی شدو با هیشکی حرف نمیزد.تو راهم چندبار ماشینای دیگه ناخواسته جامون گذاشتن که این باعث شد تندتر بره.وقتی هم عصبانی میشه خییلییی تند میره.خواهرم با دوات بچش تو ماشین ما بودن.من به هوای اونا می ترسیدم.اولش کلی قربون صدقش می رفتم ولی انگار نه انگار.دیگه ساکت شدم ولی خیلی می ترسیدم.که یه دفعه نزدیک بود تصادف کنیم که من داد زدم سرش اونم شروع کرد به داد زدنو پیاده کردنو زدن.البته منو خانوادمم ساکت نموندیما.ولی باز بابام گفت چون این جا تنهاس نمیخوام کار دستمون بده
فریبا جان من نمیدونم دعواشون چی بوده و چی شده ولی دست بلند کردن روی زن اونم.جلوی هرکسی خیلی کار زشتیه و برای من هیچ جوره جای توجیه نداره. ولی فکر کنم راجع به این موضوع باید حتما صحبت کنی همینجوری با یه عذرخواهی سرو تهشو هم بیاری دوباره تکرار میکنه از من گفتن بود
ولی اینکه همسرت دست بلند کرده بالاخره اتفاق عجیبی نیست من فکر کنم کمتر زنی پیدا بشه که این اتفاق رو تجربه نکرده باشه من اولین بار تو عقدم یه سیلی محکم از همسرم خوردم که هنوز صداش تو گوشمه و دومین و اخرین بار هم یه سال بعد عروسی بخاطر اینکه به خانوادش بی احترامی کردم
اما من چون میدونم همسرم خیییلی بی جنبه و پررو به هوای همین می خوام یکم به خودش بیاد.من یه زنیم که به قربون صدقه رفتن و توجه کردن به شوهرم پیش همه معروفم ولی متاسفانه شوهرم جنبه نداره.الآن پیش خودش میگه من دست روش بلند کردم فحشش دادم جلو همه ولی نه اون نه خانوادش بعدش هیچ عکس العملی نشون ندادن.و این باعث شده که خیلی پررو شه
در مورد زدنشم باید بگم که جلو خواهرم دست بلند کرد و خواهرمم پیاده شد بهش حمله کرد خودمم چنگش گرفتم یه بار.ولی تا بهش گفتیم که باید اینجا وایسی تکلیفمو روشن کنی و بابام که اومد شروع کرد به گریه زاریو سنگ زدن رو دستش که ... خوردم دستم بشکنه.بابامم از خجالتش درومد.تا نصفه های راه همش گریه می کرد.بعدشم بهش برخورده بود که من چرا بهش گفتم تو لیاقت منو نداری.دو سه بار ازم تو راه عذرخواهی کرد من اصلا جوابشو ندادم.بعد به حالت تیکه گفت حالا ما لیاقت شمارو نداریم دیگه؟باز لج کرد.دیشبم که تومد خونه غذا نخورد زودم خوابید.انگار بدهکارم شدم
سلام بچه ها من از مسافرت برگشتم ولی چه مسافرتی ...
شب که رسیدیم بروجرد.فردا صبحش رفتیم بیرون که کمی خرید کنیم .دختر عمه شوهرمم باهامون اومد چون ما جایی رو بلد نبودیم.2تا نایلکس دست من .2تا دست شوهرم .یکی هم دست دختر عمش که واسه خودشون خرید کرده بود.شوهرم چیزی که دست خودش بود یکیشو داد به من گفت دستم کمی خسته شده یکم تو نگه دارمنم گرفتم .یه دفعه دیدم به دختر عمش میگه بده من نگه دارم بارت سنگینه دست من که چیزی نیست .اگه بدونین چه حالی شدم.
دختر عمش 30سالشه و مجرداز همون جا ازش ناراحت شدم وباشوهرم حرف نزدم .ولی بعد در مورد این کارش ازش توضیح خواستم گفت دیدم خیلی خسته ست کمکش کنم خب اونم زنه دیگه.خیلی بهم برخورد
سلام فریبا جون خوبم شما خوبین؟ عزیزم چند وقتی نمیتونستم بیام مامانم کمی حالش بهترشد تونستیم بریم شمال کمی حالوهوامون عوض شه منم خیلی دلم واستون تنگ شده تو این مدت اتفاق خاصی رخ ندادخدا رو شکر وهمه چی آروم بود
سلام سحر جان.اتفاقا منم 1 شهریور سالگرد عروسیمه.ولی نمیدونم چیکار کنم !!! چون شوهرم دوست داره که با خانواده هامون باشیم ولی من دوس دارم با دوستامون جشن بگیریم.اگه میخوای هزینه کنی پس چرا 1 باغ جمع و جور نمیگیری؟آخه من تا حالا نشنیدم سالگرد ازدواجو تالار بگیرن
حتما عزیزم.خدا کنه تلاششو بکنه که بتونه تو عصبانیتش اون مردی باشه که من هیچ وقت احساس ترس نداشته باشم ازش.1 مرد قوی مثل زمانی که آرومه مثل الآن.که اگه ببینیش میگی ازین شوهر بهتر پیدا نمیشه :-(
مریم جان دقیقا میفهمم چی میگی و درکت می کنم.ولی چاره ی دیگه ای هم نداریم به جز اینکه باورشون کنیم تا اونا هم به سمت ما کشیده بشن.همیشه تو زندگی یکی خام و یکی پختس.حالا شما اون آدم پخته باش و برای زندگیت بجنگ و به خودت افتخار کن که بیشتر از اون می فهمی.منم یه جورایی مثل شما وضعیت درستی نداشتم ولی به این نتیجه رسیدم که نباید به این زودیا جا بزنم.ایشالا همه چی درست میشه گلم
مریم جان حالا که همسرت فهمیده کارش اشتباه بوده دیگه هیچوقت کارشو به روش نیار چون اون وقت حرفات براش بی اهمیت میشه سعی کن حساسیتت رو کم کنی وگرنه نقطه ضعفت میشه و دقیقا به همسرت یاد میدی که چطور آزارت بده. الان که عذرخواهی کرد ببخش و فراموش کن
سلام مریم جون.من تنها چیزی که میتوم بهت بگم و بهم ثابت شده که انقد آدم فرصتجو دوروبرمون هست که همش وایسادن ببینن که ماها کی میدونو خالی می کنیم که سریع بیان جایگزین شن.بچسب به زندگیتو شوهدت که اینجور آدما گرگن.اگه مال تو همینه مال من اندازه انگشتای دستمه که تو فامیل خودشون اومدن بهش پیشنهاد دادن.ولی من اصلا ضعف نشون نمیدم جلوشون که خیال واهی به سرشون راه ندن
راستی فریبا جون ندا جون آقا دیشب تا صبح افتاده بود به منت کشی و دست گذاشتن رو قرآن که دفعه اول و آخرم بود و ذیگه تکرار نمیسه.می گفت که من خودم از خودم بدم میاد چه برسه به تو.کلی گریه کرد.منم خیلی باهاش سرسنگین بودم و گفتم باید بریم پیش مشاور که قبول کرد.منم واسه شنبه وقت گرفتم.
مریم جان بیخیال حرف و حدیثهای قدیمی بشو. شوهر منم قبل از من بهش دخترخالشو پیشنهاد داده بودن که او رد کرده بود بعد از عقدمون خواهرشوهرم بارها این قضیه رو بهم گفته بود ولی من اصلا هرگز توجهی نکردم چون میدونم و مطمنئم اگر شوهر من یک در هزار به اون دختر علاقه داشت هرگز سمت من نمیومد و اصلا ااون دخترو در حد و اندازه ای نمیبینم که بخواد تأثیری روی رفتار یا زندگی من و همسرم داشته باشه اگه الکی حساسیت نشون بدی به ضررت تموم میشه عزیزم
سلام دوستای گلم.مرسی از جواباتون.خودمم میدونم که دراین جور مواقع اصلا از خود بیخود میشه.1بار بهش گفتم که اصلا من مشکل دارم منو میبری مشاور؟گفت که نه ما نیازی به مشاور نداریم.درصورتیکه به همه میگه اگه مشکل دارین برید پیش مشاور ولی خودش .... !
این چند روزی خیلی اعصابم به هم ریخت یه روز بعد ناهار شوهرم بالشت برداشت رفت تواتاق استراحت کنه.یه دفعا دیدم دختر عمش بالشت برداشت رفت تو همون اتاق .منم دویدم تواتاق .دختره تامنو دید اومدم تو اتاق رفت بیرون.
فریبا جون زمانی که همسرم مجرد بوده بهم گفته که دخترعمش بهش ابراز علاقه کرده گفته دوست داره مرد زندگیش باشه ولی چون شوهرم 4سال ازش کوچکتر بود بهش گفته تو مثل خواهر بزرگمی.این چند روز نگاهای خاصی به شوهرم داشت .که منو دیوونه میکرد
خودت برو پیش مشاور رفتارهای شوهرتو براش توضیح بده ببین اون چی میگه به هر حال اون صاحب نظرتر از همه ماهاست شاید راه چاره ای باشه ولی اگر الان درست نشه هر چی بگذره بدتر میشه
سلام فریبا جان شرمنده دیربه دیر سرمیزنم چون دانشجو ام خیلی وقت ندارم.ممنون از راهنماییتون بچه ها .منم 20 شهریورسالگرد ازدواجمه نسا جون.ولی چون جشن عقدروتالار نگرفتم و زود عروسی گرفتیم دوست داشتم یه جشن داشته باشیم چون اصلا وقت نکردیم با فامیلای نزدیک خانوادگی عکس بگیریم هم اینکه سرعکسای باغ واتلیه یه خورده دیر به جشن رسیدیم وفقط خستگیش برامون موند.
سلام عزیزان اینجا چقدر عوض شده فریبا جون پیامی که واسم فرستادی سعی کردم جوابتو بدم ولی اصلا ارسال نمیشدمن از اون هفته تقریبا یکی 2شب در میون عروسی دعوت بودنمیتونستم بیام
اره فریباجان الان هم هواگرمه هم فصل شلوغیه برای مسافرت شایدهمون پاییز بریم البته اگه بادرسامون تداخل نداشته باشه زمستونم برای دبی یا کیش خوبه چون اونجا الان خیلی گرمه
سحر جان دبی و ترکیه ارزونه و هم اینکه جای گردشگری زیاد داره و میتونین دوتایی خوش بگذرونین . منم دقیقا مراسم عروسیم مثل شما دیر رسیدیم کلا یک ساعت تو تالار بودیم ولی اگر بخوام سالگرد ازدواج بگیرم یه پارتی میگیرم فقط دوستامو دعوت میکنم
سلام مریم جان.ما پارسال واسه ماه عسل تو پاییز رفتیم دبی.هم تو اون فصل آب و هواش عالی بود هم قیمت تورشم مناسب بود و اینکه کلی جای دیدنی داشت واسه گشتن.ترکیه اون موقع خیلی سرده
اره رها جون با همسری بودم جاتون خالی به جای همتون کلی رقصیدم شنبه هم تهران عروسی دعوتیم 25شهریورم دوباره عروسی داریم به قول همسری انقدر عروسی میریم تاعروسی خودمون بشه
بچه ها مامانم هنوز دو ماه از عروسیم نگذشته رفته توی کار سیسمونی، رنگ سبزم انتخاب کردم میگه چون بچه ات چه دختر باشه چه پسر سید یا سادات هست :) همچین داره هی میخره همه به شک افتادن میگن خبریه؟ والا خودمم به خودم شک کردم :)))))))))) ولی یه چیزای خوشگلی هی میخره آدم دلش ضعف میره
ولی من فعلا نمیتونم به این چیزا فکر کنم چون شوهرم کارش معلوم نیست. اصلا معلوم نیست میخوام چی کار کنم و نمیتونم واسه زندگیم تصمیم بگیرم و برنامه ریزی کنم تا تکلیفمون مشخص بشه. اگه روال عادی پیش میرفت 3-4 ماهه دیگه اقدام میکردم واسه بچه دار شدن
مرسی فریبا جان. وای چقدر خوب ستاره. راستش ستاره میدونی چیه همسرم دوست داره بریم ولی من خودم زیاد راقب نیستم ولی باز میگم هرچی صلاحه اگه اونجا برامون بهتره ایشالا که درست بشه اگرم نه که هیچی حداقل موقعیتهای خوبی که الان داریم از دست ندیم. ولی اگه رفتنی شدیم و شما هم اومدید حداقلش اینه که باز تنها نیستیم همدیگرو میتونیم ببینیم فقط نمیدونم ونکوور با تورنتو چقدر فاصله داره. از مونترال میدونم 5-6 ساعت با ماشین راهه
ولی من یچیزی بگم اصلا دلم نمیخواد از ایران برم حالا هرجوری ام که باشه دلم میخواد همینجا زندگی کنم س خوبی به زندگی های اونطرف ندارم تنهایی و غربتش داغونم میکنه
من برای زندگیم شاید چندسال دیگه بیام تهران از همینم ناراحتم چون عاشق شهرمم .یه موقعیت خیلی خوبم داشتم برای کانادا رفتن وقتی 18 19 سالم بود ولی قبول نکردم
ایشالا که هم ستاره جون هم نداجون اگه صلاحشونه و اونجا براشون بهتره برند و همیشه خوششون باشه
مرسی مینا جان منم ایران رو بیشتر دوست دارم من خیلی دوست ندارم از خانوادم دور باشم. ولی به قول فریبا جان وقتی میبینم همسرم اونجا شرایط کاری بهتری داره نمیتونم با آینده خودم و او بازی کنم اگر کارمون درست شد باید با دلتنگیهام یه جوری کنار بیام
ای بابا!!!من هنوز عروسی نکردم ولی خانواده شوهرم و شوهرم پسر دوست دارن.برادر شوهرم که دو تا دختر داره همش ناراحتن که چرا پسر نداره.الان دوساله دوا و دکتر میکن تا بچه بعدی پسر باشه.
فریبا جان دلم میخواد ولی فعلا نمیشه. به همسر عزیزتر از جان یه کار تو کانادا (تورنتو) پیشنهاد شده کار او درست شده ولی من نه بخاطر همین بلا تکلیف شدم اگه قراره به رفتن باشه میرم اونجا بچه دار میشم اگر که نه که هیچی همین جا میشم. حالا ایشالا هر چی که خیره بشه
خوبه که اینقدر قاطعی من حال میکنم وقتی دخترایی رو میبینم که محکم و قدرتمند حرف میزنم یه خواهرزاده دارم که ده ساله ازدواج کرده هر چی بهش میگم حالش نیست شوهرش تا حالا هر جور دلش خواسته باهاش رفتار کرده واون مثل تو سری خورها نشسته و هیچی نمیگه تا حرف میزنیم از شوهرش دفاع میکنه واقعا از رفتارت خوشم اومد زن نباید اجازه بده ازش سواستفاده کنن
مریم جون قبلا برای بچه ها نوشته بودم که التیماتوم سختی بهش دادم گفتم کوچکترین خطا باعث جدایی مون میشه و خودش هم میدونه توو روابط زناشویی آدم انعطاف پذیری هستم ولی وااااای به روزی که قضیه ی جدی ایی پیش بیاد و من یه حرفی رو بزنم دیگه امکان نداره از حرفم کوتاه بیام و کاری که گفتم انجام میدم خودش خوووب میدونه این آخرین فرصتیه که بهش دادم و در صورت اشتباه برای همیشه میذارمش کنار...
ستاره جون من مطمئنم همسرتو بخشیدی عزیزم تو لایق داشتن ارامش و خوشبختی هستی پس هر کسی که جلوی ارامشتو میگیره رو کنار بزن نذار دیگران به دلیل احترام و بزرگتری و این حرفا بخوان از رفتارت سو استفاده کنن دم حجله گربه خوبی کشتی
آره بخدا بچه ها من وقتی نمی بینمشون خیلی راحت ترم... شوهرم هم که بهش بها نمیده بخواد مشکل زا بشه پس همون بهتر که ازشون دور باشم خودم انقدر مشغله دارم که اون زن برام دردسر جدید نشه
فریبا جوون!!!!! کجاش کوتاهه بابا؟؟؟؟ به قول ارسطو فحوای کلام رو میرسونه دیگه :))))))) بابا این مادرشوهر خیر ندیده ی من نیست که آخه من مشکلی داشته باشم هر وقت اون باشه مشکل هست الان که باهاشون در ارتباط نیستم همه چی آرومه. بخدا این زن منبع فساد و اختلاف بس که حسود و بی شخصیته
نه دیگه از وقتی این مشکلات پیش اومده من کلا باهاشون قطع رابطه کردم فقط گه گاهی با اون خواهرشوهرم که شهرستان درس میخونه حرف میزنم. توو اون خانواده اگر (توجه کنید بچه ها اگـــــــــــر) کسی حرف بفهمه این خواهرشوهر کوچیکمه تازه اونم اگر بفهمه
سلام به همه دخترای ناز خودم من بالاخره با تاخیر طولانی برگشتم ولی حجم مطالب زیاد بود نتونستم همه رو بخونم فقط متوجه مشکل ستاره عزیز شدم که واقعا اعصابم بهم ریخت و حالا خوشحالم که از طلاق منصرف شده
سلام فریبا جان، صبحت بخیر . شوشو هم خوبه دیگه بنده خدا چاره ای جز خوب بودن نداره :))))))))))
راستی خونه ما هم داره جور میشه، دعا کنید که قطعی شه. ان شاء الله
دقیقا نداجون با تموم سختی هاش شیرین بود. سر تا سر ترم شیرینی به دست بودم توی کلاس :)))))) شیرینی بله برون شیرینی عقد شیرینی نامزدی شیرینی عروسی :))))))
آره واقعا فریباجون دارم نفس راحت میکشم. دلم واسه همتون خیلی خیلی تنگ شده بود. کارشناسی هم تموم شد راحت شدم. عجب ترمی بود ترم آخر. اولش نامزدیم وسطش عروسیم آخرشم که پاگشا و مهمونی.
ای وای از دوری وطن گفتین و کردین کبابم بچه های منم تو دیار غربتن خدا همیشه حفظشون کنه ما مادرا فقط صلاح و عاقبت بخیری بچه هامونو میخوایم دوست داریم اونا فقط راضی باشن... با دلمون هم سعی میکنیم کنار بیایم
مرسی بچه ها خیلی ممنون. راستش پدرم دو سال پیش سکته مغزی کرد و دو طرف مغزش آسیب دید خیلی اذیت شدیم حتی خودش نمیخواست باور کنه که سکته کرده و دیگه نمیتونه هیچ کاری انجام بده :(((((( پدرم نه راه میرفت نه دیگه میتونست حرف بزنه حتی دستشم نمیتونست تکون بده و هیچ کسی رو جز مادرم نمیشناخت. ولی الان راه میره و کما بیش مثل بچه های دو ساله که جمله رو کامل نمیتونن بگن حرف میزنه مامانم خیلی اذیت شد ولی بازم خوشحالم که بهتر شده دعا کنید بهتر ازین بشه من پدرمو خیلی دوست دارم
بنظر من هیچ کجا وطن خود آدم نیست.هم زبانی.هم دلی.عرق ملی و غیره و غیره فقط تو ایران ما پیدا میشه.تو کشورای دیگه واسه کسی فامیل و خانواده و همسایه مهم نیست.اگر از مشکلا بخواییم حرف بزنیم همه بایدقبول کنید که هر کشوری مشکلات مخصوص به خودش رو داره.
بچه ها من بابام رو هفت سالگی از دست دادم :( شب عروسیم جاش واقعا خالی بود و نبودش رو با تمام وجود حس کردم. چند شب پیش اون قدر دل تنگش بودم هق هق میزدم. شوهرم مونده بود چطور آرومم کنه :(((( عکسش رو گذاشتم تویه خونه ام. قدر پدرتون رو بدونید. اگر بود به جای عکسش میذاشتمش روی چشمم.
فدای دل مهربونت فریباجونم. باورت نمیشه بعد از 16 سال هنوز داغش برام سرد نشده. خیلی سخته خیلی سخت. من تک دختر هستم بعد از سه تا پسر بابام از جونش بیشتر منو دوست داشت و بهم محبت می کرد. آرزوش عروس کردن من بود اما اجل بهش مهلت نداد :( شب عروسیم خونه مامانم اینا موقع دست به دست دادن عموم اینا مامانم خودم هق هق می زدیم. :(
ندا جون قربونت برم بیشتر از دلتنگی شما مامان و بابا دلتنگ میشن الهی هر جا باشی تنت سالم باشه بابا رو هم خدا واست نگه داره دخترا خیلی بابایی هستن مثل دخترای من!
همسرمنم یکوچولو لاغرشده البته بهتر
چون باشگاهم میرفت قبلا چندین سال بعد ک عقد کردیم دیگه نرفن و ازبعد عقد هردومون چاق شدیم .نسبت ب قبلمون
همسرم الان بهترشده.ولی من خیلی تغییر محسوسی نکردم هروقت استرس دارم بدتر چاق میشم
آره همسرم منم لاغر شده... بهتر بذار لاغر شن البته همسر من بعد از عقد خیلی چاق شده بود الان تازه تازه داره یه ذره لاغر میشه... آخه من روو هیکل خیلی خیلی خیلی حساسم...
رها هرچند وقت یکبار حوصلش سر میره میاد یه چرخی میزنه و میره. منم از مرد لاغر خوشم نمیاد. مرد باید یه قد و هیکلی داشته باشه آخه ولی شوهر منم داره کم کم رو به چاقی میره قرار شده دیگه شام نخوریم.
مونا خانوووووووووووم پس کجایی دختر؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دلمون آّ شد بابا بیا بگو چه خبرا چی شد عکساتو گرفتی یا نه خوب شده ایشالا دیگه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بابا کشتی مارو دختر
سلام به دوستای گلم.بله ندا جون دیشب برگشتیم ولی خیلی خسته بودم امروز نرفتم سر کار جاتون خالی خیلی خوش گذشت،فک کنم عکسو کلیپ قشنگی بشه ولی بچها تمام بدنم زخمو زیلی شده از دیروزم همهٔ بدنم مثل کهیر ریخته بیرون در کّل خوب بود ندا جون
میناجونم قدر پدرتو خیلی خیلی بدون ایشالله 120 سال دیگه از خدا عمر با عزت بگیرن. من ارزومه کل عمرمو بدم فقط یه لحظه دیگه بابام رو ببینم. گاهی اوقات دلتنگی واقعا بیداد میکنه. فکر میکردم با ازدواج کمتر دلتنگ میشم اما بدتر شد. پدرشوهرم خیلی سعی میکنه جای پدرمو برام پر کنه واقعا هم خیلی ماه و مهربونه منو مثل عروس نمیدونه واقعا براش دخترش هستم اما بازم دلتنگی برای بابام کم نمیشه.
فرشته جان دوست جونم انشالا که روح پدرت همیشه قرین رحت الهی باشه و خدایش بیامرزد. دنیای نامرده دیگه ایکاش ما بفمیم حکمتش. خیلی ناراحت شدمممممممممممممم. خدا پدرشوهرت و مادرت رو برات نگه بداره
بچه ها همسر شما هم تویه ماه رمضون ضعیف و لاغر شده تا الان ؟؟؟ همسر من انگار داره نامرعی میشه تویه این چند روز خیلی لاغر شده.... بدم میاد مرد لاغر باشه که متاسفانه همسر بد غذایه من تویه ماه رمضون بدتر میشه...اخلاقشم بد میشه بیحوصله و بد خلق... فکر کنم قندش خیلی میفته :((
موناجونم من حدود دوساله حسابدار یه شرکتم. با شرایط عالی بیمه هم هستم. پیاده ده دقیقه راهه با خونه. خونه خودمم که دوماهه رفتم بازم بهم نزدیکه. ارشد هم بهمن پارسال کنکور دادم رتبه ام شد 116
اره مرد لاغر منم دوست نمیدار م ولی شوهرم خوبه تو این یه هفته هم لاغر شده ولی بیشتر رنگ و روش زرد شده. غذا هم نمیخوره فقط اب و هندوانه و گیلاس. کلا یه ملاقه سوپ یا فرنی برای افطار سحرم که انقدر خواب الوده کلا 4 تا قاشق غذا میخوره.
مرسی ندا جون دارم پستتونو میخونم، مرسی عشقم از اینکه به فکرم بودی
ولی ندا وضعیت پوستم زیاد خوب نیست،از بس خروندمش داره زخم میشه الان یه دستمال خیس گذشتم روش،عصر باید برم دکتر
به سلامتی فرشته جون. یکم به خودت استراحت بده بعدش شروع کن واسه ارشد بخون. اگه بتونی یه کاری هم کنارش پیدا کنی که دیگه عالی میشه. هم سابقه کارتو جمع میکنی هم درستو میخونی
سلام به همه دوستای گلم، صبحتون بخیر. مرسی از اینکه به یادم بودید. ببخشید دیروز زیاد حالم مساعد نبود فقط اومد تو سایت یه سر بزنم که دیدم چقد پستاتون تو این مدت زیاد بوده. امروز میشینم همشونو میخونم. آره بچه ها پوست من خیلی حساسه. به فلز، خاک و خیلی چیزای دیگه حساسیت داره دیروز اشکم درومد انقد خودمو خاروندم. شوهرم میگه تاپی که پوشیدی احتمالاً آلوده بوده پوستتو اذیت کرده آخه فقط همون محدوده ای که تاپ بوده اینجوری شده.
مونا جان من دوهفته قبل از عروسیم گردنم درد گرفت یکی از دوستام گفت چسب درد بزن منم زدم بعد یک روز خوب شدم ولی چشمت روز بد نبینه از اونجایی که پوستم خیلی نازک و حساسه و به همه چی آلرژی دارم خیر سرم به ماده چسب حساسیت نشون داد تمام پشتم جوش عفونی زد تا روی گردنم بعد سرایت کرد به گردن و روی قفسه سینه م و صورتم. هرچی تو بگی دارو استفاده کردم و حتی آمپول زدم فقط صورت و قفسه سینم خوب شد ولی پشتم خیلی افتضاح شد به حدی درد داشتم که حتی لباس نمیتونستم بپوشم لباس عروسمم دکلته بود تو دیگه خودت تصور کن من چقدر عصبی شده بودم بخاطر این موضوع. بخاطر همین میگم زودتر برو دکتر تا مثل من نشدی
قربونت فریباجون. به قول معروف با یه دست چندتا هندونه بلند میکنم اما توی این چند ماه آخر واقعا دیگه داغون شدم. همه دوستام میگفتن به خاطر عروسیم یه ترم مرخصی بگیرم اما من چون ترم آخر بود گفتم هرجور شده میگذرونم که زودتر تموم شه. اما همسرم هم واقعا همراهیم میکنه و نه تنها مانعم نمیشه منو تشویق میکنه و هرکاری از دستش بر بیاد انجام میده.
موناجونم قربونت عزیزم. من کلا مثل مردا هستم نمیتونم خونه نشین باشم واسه همین زود شروع کردم به کار. خدا هم کمکم کرد تونستم یه کار خوب پیدا کنم که هم شرایطش مناسب من باشه هم بهم نزدیک باشه.
تفاهم به این نیست که آمها مثل هم زندگی کنن و مثل هم رفتار کنن و طرز برخورد و کارهاشون مثل هم باشه. تفاهم یعنی پذیرفتن طرف مقابل با تمام خصوصیات رفتاریش و درک کردن رفتارها و برخوردها و عادات همدیگه
تفاهم یعنی نا دیده گرفتن بعضی چیزها و نشنیدن بعضی حرفها که این رفتار باید از هر دو طرف انجام بشه و اگر هر چیزی یک طرفه باشه دیگه تفاهم نمیشه میشه تفاوت آزار دهنده که به جنگ و جدل کشیده میشه
افرین مرضیه جون کارت درسته عزیزم تازه شما هم هنوز تازه ازدواج کردی بذار هر چی بگذره حسایتش کم میشه مردا اولش خیلی احساس میکنن باید زنشون در محاصرشون ولی یواش یواش این اخلاق از سرشون میفته در کل اولش ندید بدیدن .... ولی وقتی همسرتون روتون حساسه خوشحال باشین که نگرانتونه
آره الی جونم. من بعضی اوقات که مثلا ازش میپرسم چی بپوشم میگه نمیدونم بهم بر میخوره. من دوس دارم ک روم حساس باشه. اونموقع مشخصه که براش مهمه چطوری باشم. البته دوس داره منم در مورد خودش همینطوری باشما.
مردارو هرکاری بکنی میخوان طبق نظر اونا باشه. مدلشون اینطوریه. یه خورده دل بده به دلش ببینه طبق خواسته های اون هستی کم کم از کاراش دست برمیداره. منم اوایل خیلی باهاش جنگ داشتم ولی دیدم فقط به خاطر چیزای مسخره فقط آرمشو احترامو از بین میبریم. الانم واقعا نسبت به روزای اول خیلی بهتر شده.
محبوب جان الی جون درست میگه. الان فقط به حرفای همسریت گوش کن و اعتماد کاملشو جلب کن. بعد از یه مدت دیگه بیخیال این همه حساسیت میشه. ما زنا انقدر نیرو و توان داریم که از ذهنمون خارجه. انقدر آدمای قدرتمندی ستیم که خودمونم بیخبریم عزیزم. دل بده به دل شوشوت.
با دوستام خوشش نمیاد برم بیرون. منم همه حرفاشو قبول کردمو این آرامشو از خودمون نگرفتم. اوایل که باهاش مخالفت میکردم میگفت شما زنا نمیدونین بیرون جامعه چه خبره؟ زمونه خرابه. به خودتون نگاه نکنین که خوبین.منم وقتی حرفاشو گوش کردم دیدم بد نمیگه. الانم همه کارامو با خودش و طبق نظر هم انجام میدیم. خریدامون با همه. مهمونیو گردشمون باهم. اتفاقا خیلی بهتر شده. اوایل اصلا نمیذاشت آرایش کنم ولی الان خودش بهم میگه بشین آرایش کن تا نگات کنم. منم انقدر ذوق میکنم که خدا میدونه
عشق منم اوایل به1چیزای الکی ایراد میگرفت و میگفت اونو نپوش. اینو نپوش. منم میگفتم چشم. اما الان دیگه واقعا حساس نیست. حس میکنم فقط 1وقتایی میخاد مردونگیشو چک کنه ببینه من به حرفش احترام میذارم یا نه. منم اکثرا گوش میدم و بنظرم همین باعث میشه حساسیتش کم شه.
محبوب جون دخترا درست میگن یه مدت به حرفش گوش کنی از جانب تو خیالش راحت میشه ومطمئن میشه که دوسش داری و برات اهمیت داره .اونم با شناختی که به تو داره دیگه بهت سختگیری نمیکنه.باید به خاطر عشقت صبور باشی.
نامزد منم اصلا دوست نداره تنها بیرون برم.با دوستام باشم. فیس بوک داشته باشم
خیلی عصبیم میکنه بعضی مواقع
میگه وقتیو که میخوای با دوستات باشی با من باش.با فسی بوک خودم هر کاری میخوای بکن.
محبوب جون عزیزم هنوز اول راهی اخه ... مردها با اون رویه ای که قبل ازدواج نشون میدن خیلی فرق میکنن اصلا ادم یهو گیج میشه ولی هر چی میگه گوش کن بذار کاملا اعتماد پیدا کنه تقصیری نداره وضع اجتماعی جامعه خیلی داغونه فکر میکنه اینطوری داره از همسرش محافظت میکنه یه خورده تحمل فقط!
مژگان عزیزم اینایی که گفتی همش خوبه هیچ چیز بدی توش نداشت اصلا نگران نباش این غر زدنها و بحثای کوچولو همش مال دوری و دل تنگیه اینقدر این لحظه ها شیرینه که بعدها حسرت لحظه لحظه شونو میخوری از این لحظات لذت ببر حتی جر و بحثای کوچولو
واااای، مژگان جون بخش زیادی از چیزایی که گفتی شبیه منو همسرمه :) قسمتای زیادیش :) اینا همه خوبه گلم، نگران چیزی در آینده نباش، فکر میکنم کنار همچین مردی خوشبخت میشی. من گاهی با دوستامم که حرف میزنم بعضی چیزای شبیه پیدا میکنم که خیلی جالبه. کلا مردا احساساتین گلم و همیشه نیاز به محبت دارن، مثل بچه ها. سر زندگیتون که برید همه چیز حالت متعادل تری به خودش میگیره و روزای خوبیو تجربه میکنید ایشالا :) اتاقای دیگه هم بیاید دخترا، با هم بیشتر آشنا بشیم :)
سلام
شوهر من خیلی مهربونه و احساساتی و من خیلی دوسش دارم! الان ده ماهه نامزدیم و شهرامون سه ساعت با هم فاصله داره و ماهی یکبار به مدت یک هفته من میرم پیشش!(چون شاغلم)
همسرم اخلاق خوب زیاد داره ، خیلی راستگوس ، اصلا دروغ به من نمیگه و خیلی با من درددل میکنه!
خیلی مهربونه و عشقش به من زیاده ، اقتصادیه ولی برای من خسیس نیست! به من اطمینان کامل داره و بهم اعتماد داره و بخاطر همین توی رابطه با دوستام و رفت و آمدم حساسیت نداره! با سرکار رفتنم چه الان و چه آینده مشکلی نداره اگه خودم دوست داشته باشم! عصبانی نمیشه و کلا آرومه
از اخلاقای منفیش اینه که خیلی زودتحت تاثیر مشکل قرار میگیره و خودشو درگیر میکنه و ناراحت میشه و من باید بهش امیدواری بدم و آرومش کنم(این در اینده و مشکلان زندگی نگرانم میکنه)
و اینکه خیلی به من وابسته س ، دوست نداره مهمونی و گردش بدون من بره و من باید قانعش کنم که تو این دوران نامزدی که از هم دوریم مشکلی نیست و تفریح برا هر دومون لازمه . وقتی هم میره با من در ارتباطه و یه جورایی عذاب وجدان داره :) که منو به خنده میندازه!
دیگه اینکه طاقت دوری و دلتنگی نداره و از ده روز که دوریمون میگذره بهانه گیری نبودن منو میکنه که چرا شرایط جور نمیشه زودتر با هم ازدواج کنیم!
آدمیه که اهل اس ام اسه و دوست داره وقتایی که خونه هستم بهش پیامک بدم و از حال هم باخبر باشیم ، یعنی با پیامک و لاین و اینجور چیزا همیشه دوست داره در دسترسش باشم!
وقتایی هم از دوری و اینکه چرا شرایط عروسی جور نمیشه یا اینکه چرا نمیتونم زیاد پیشش بمونم گله میکنه و من مدام باید بهش توضیح بدم و دلداری که همه همینجورن وگاهی لجم میگیره که مگه من دل ندارم که تنگ بشه خوب مجبوریم دیگه و از دستش ناراحت میشم و طاقت ناراحتی منو که اصلا نداره و زود عذرخواهی میکنه!(کلا دلش خیلی کوچیکه)
و اینکه که من ادم منطقی هستم و اون احساسی و گاهی که در مورد یه چیز پیامکی بحث و صحبت میکنیم که خیلی بی اهمیته و من دلم نمیخواد سر چیزا کم اهمیت دلخوری پیش بیاد. البته هیچوقت با دلخوری از هم توی اس خدافظی نمیکنیم و آخرش همیشه با عشق ومهربونی تموم میشه!
و مهم تر اینکه همسرم شبا تا دیروقت بیداره ولی من زودتر از اون همیشه میخوابم و وقتی بهش میگم خوابم میاد و شب بخیر میگم میگه دلم میگیره تو بری و یه کم غر میزنه که چرا زود میخوابی و شاید یه ساعت هم الکی بحث کنیم ، البته این واسه شبایی هست که دلش بقول خودش گرفته وگرنه روزای دیگه اینجور نیست.
من گاهی فکر میکنم که گاهی عشق زیادش به من خودخواهی میشه و این نگرانم میکنه در آینده.
نظر شما چیه دوستان(کامل براتون توضیح دادم)
ممنونم
سلام بچه ها.من تازه واردم.منو همسرم الان 3ماهه که عقد کردیمو قبلا 5سال آشنایی داشتیم با هم!!!همسرم واقعا یه مرد ایده آل!از نظر اخلاقی هیچی کم نداره.ولی خیلی نگرانشم.چون قرار بود معاف بشه اما قانونا عوض شدو حالا مجبوره بره سربازی اینجوری کاری هم نداره.خیلی غصه ی کارشو میخوره.جوری شده که ریشاش ریخته از استرس!بهم بگین چطوری کمکش کنم؟چطور آرومش کنم؟
بهش میگم تا 3سال دیگه که بخوایم ازدواج کنیم کلی فرصت داری که خودتو جمع و جور کنی اما خیلی روحیه ی استقلال طلبی داره دلش میخواست همه چیز جوری پیش بره که از اول از عهده ی زندگیش بر بیاد!خواهش میکنم راهنماییم کنین
سلام مژگان جون
من خودم تازه اومدم تو جمع خانومای گل اینجا
امیدوارم نظرم کمکت کنه
مردها برخلاف تفکر ما زن ها خیلی احساساتی و دل کوچیکن. مردها بسته به نوع خانوادشون و میزان محبتی که در بین اونها وجود داشته درجاتی از وابستگی رو به همسرشون دارن. میدونی مردها یه حس هایی رو نگه میدارن و فقط با همسرشون دوس دارن تجربش کنن.اینکه الان شما و همسرت در کنار هم و در دسترس هم در اون موقع هایی که ایشون میخاد نیستید باعث شده که نیازهاش به طور کامل تامین نشه.نیاز به داشتن زنی که هر وقت دلش گرفت و تنها بود بتونه دستاشو توی دست بگیره و با دلجویی زنش اروم بگیره.
این بهونه گیری های شوهرت فقط به خاطر دوریه و نیازهایی که شاید همون موقع که دلش میخاد تامین نمیشه.
شما سعی کن خودت بیشتر بهش توجه کنی، مثلا شما اول بهش اس ام اس بده احوالشو بپرس قبل از اونکه اون
حالتو بپرسه و...
مطمئن باش وقتی هنوز به گفته خودت بعد از بحث کردن با عشق شب بخیر میگیدیعنی که ادم منطقیه
انشالا همیشه در کنار هم خوشحال و بهم دلگرم باشید
میگن 4روز رفتی بروجرد ما حرفی زدیم حالا ما ازت میخوایم 2روز با ما باشی میگی میخوام با شوهرم بیام به هیچ وجه قانع نمیشن عشقم بهم زنگ زد فداش بشم از صدام فهمید چقذر ناراحتم ولی نتونستم پای تلفن واسش توضیح بدم میترسم بهش بگم نظرش در مورد خانوادم عوض شه یه فکرای دیگه درموردشون بکنه .مامانم میگه دیگه شوهرت خواست تروجایی ببره نمیزارم به اندازه کافی فشار روی جفتمون هست .از یه طرفی خدمتش ازطرفی نمیتونه به مغازش برسه پدرش نمیتونه جوری که همسری مغازه رو میگرونه.بگردونه دیگه منم کنارش نباشم تنهاش برازم دیگه خیلی اذیت میشه نمیدونم خیلی بهم ریختم
عزیزم بشین با مادرت منطقی صحبت کن بگو مادر من این آقا قرار تا آخر عمر شریک زندگی من باشه اگه از الان تنها بذارمش دو روز دیگه نمیتونم ازش انتظاری بیش ازین داشته باشم و این حرفای شما کاملا بی منطقیه. و بگو از دید دیگران این خیلی خوب به نظر نمیاد دختری که ازدواج کرد ولو اینکه عقد باشه تنهایی جایی حاضر باشه و مهمونی بره
مریم جان این دیگه سیاست خودته که ببینی مادرتو چطور میتونی نرم کنی و حرفتو بهش بزنی که گوش بده. چون ممکنه بعدها به قول فریبا جون تو روابطت تأثیر منفی بذاره سعی کن با آرامش یه جوری حلش کنی
بچه ها ما شنبه عروسی تهران دعوتیم .خونوادم میخوان ازپنجشنبه برن کرج جمعه هم باشن .شتبه از اونجا بیان عروسی .گیر دادن به من توهم باید با ما بیای.عروسی دختر جاری عمم میخوایم بریم.شوهرمن واسه اولین بارمیخواد ببینتشون .پدرمادرم میگن توبا ما بیا شوهرت هم تنها بیاد آخه این درسته؟؟شوهرم کمی خجالتی مخصوصا واسه اولین بار میخواد کسی رو ببینه من باید باشم ولی پدر مادرم قبول نمیکنن.امروز کلی باهام بحث کردن وناراحتم کردن بهم میگن اگه با مانیای برو خونه مادرشوهرت دیگه حق خونه اومدن نداری من چیکار کنم
دلیل عصبی بودنش چیه سحر جان نمیدونی ؟
البته به نطر من یه مسله ای که هست اینکه مردها وقتی واقعا به صورت جدی وارد یه زندگی میشن از پیامدها و مسولیت های اتی اون میترسند و واقعا نگران میشن
این ترس و نگرانی به صورت عصبی بودن و تنش خودشو بروز میده که به مرور زمان و همراهی و هم صحبتی شما با همسرتون کنترل میشه من فکر میکنم باید بیشتر بهش نزدیک بشی و در مورد این حس طبیعی باهاش صحبت کنی ............
سلام دوستان راستش بله با همسرم صحبت کردم ولی همیشه از حرفام ناراحت میشه و من هم حرفکو کات میکنم و مثل همیشه نمیتونیم به نتیجه برسیم
راستش وقتی با جاریهام صحبت میکنم اونا میگن این خانواده با با حکومت مادرشون برپاست و اون بهشون یاد داده که خصاصت داشته باشند
البته من خودم این اواخر دیگه در مورد صحت این مسله مطمعن شدم
ولی خب من انتظار دار همسرم نیازهای منو و خواسته هامو درک کنه همونطور که من درک میکنم ....
سلام سحر جان . نگران نباش اینجا دوستای خیلی خوبی هست که هم ارومت میکنند هم راهکار درست میدن
منم وقتی اومدم اینجا دلم خیلی پر بو د
......................
سلام دوستان
نه نیلوفر جان من خودمو کم توقع نشون ندادم البنه زیاده خواهم نیستم
منطق همسر من اینه که ما چون به سبک امروز با هم اشنا شدیم و سنتی نبودیم
طلا ملا و سرویس و بقیه مخلفات ازدواج باید حذف بشه
ولی واقعا ناراحتم بخاطر اینکه اصلا به خواسته من توجه نداره
احساس میکنم کسی داره استقلال رفتاری و فکریشو میگیره
منظورم دخالت خانوادست ....................
سپیده جون اینجا همه منو همراهی میکنند و دلداری میدن و من هم میخوام همراهی کنم
عصبانیت مردا خیلی وحشتناکه همسره منم خیلی حساسه و وقتی عصبانی میشه اصلا حرف نمیزن اگه سر به سرش بزارم دیگه کارم ساخته است . ولی من صبر میکنم تا اروم بشه بعد صحبت میکنم ولی اینو بدون مردا هیچی تو دلشون نیست ...........
سلام سپیده و دلارام جان، به جمع ما خوش اومدید. سپیده جان یکم بیشتر از خودت بگو تو اتاقای دیگه به خصوص اتاق مادرشوهر جان هم بیایید اونجا فعالیت بچه ها بیشتره
من خیلی ناراحتم اخه بازم مثل همیشه نامزد عزیزم زود عصبانی شده سر من خالی کرد نه که حرف بدی بزنه نه فقط عصبیه میگه بزار تنها باشم حرفم اگه بزنم اون لحظه عصبانی میشه بعد عذر خواهی میکنه منم حساسمو ناراحت میشم زودا ما با یه ببخشید همه چی یادم میره :( این رفتاربدشه فقط وگرنه همه خوبیارو داره خیلی دوسش دارم
نکاتی که شما را در زندگی مشترک موفق میکند:
زوجهای موفق استقلال فردی خود را حفظ میکنند
زوجهای موفق یکدیگر را در اولویت قرار میدهند
زوجهای موفق صبورند و قادرند تعارضات بین خود را حل کنند
زوجهای موفق به روابط جنسی اهمیت میدهند
همسران موفق در کنار هم با تغییرات کنار میآیند
زن و شوهرهای موفق، مراقب زندگی مشترکشان هستند
بانظردیگه ى فریباجونى هم موافقم شاید قضیه مربوط به موافقت خانوادش باانتخابش باشه.البته خیلى هم دلشون بخواد مردم چقدرازخود راضى شدنا انگارخودشون مادرشون ملکه الیزابت بوده.ولى شما باید اول دلیل روپیداکنى نبینم عروسمون غصه بخوره ها نبینم اشکتوگلم.توکه ازاستقلالت گفتى بایدقوى باشى کم نیارى الهى درد هرچى دخترخوبه بخوره فرق سر ادم قدرنشناس
سلام دلارام جون.فریباجون راست میگه حتما شمابخاطرعشق پاکت چشمتو روى ىکسرى مسایل بستى.تاحالا هرچى شده شده بهش فکرنکن.درموردجهیزیه هم نمیدونم چى بگم بازببین شرایط چطوره اگه اوضاع قاراشمیشه بگین ما هم رسم جهیزیه نداریم دخترخوشگل ونازمونو میدیم یه چیزى هم دودستى تقدیم کنیم؟ببخشیدمن یه کم رکم ولى چشمشون کور دندشون نرم مجبورن خودشون دیگه دست توجیب کنن والا
دوست جونای خوبم راستش من مطمعنم که خانوادش با ازدواج ما مخالف نبودند
همسر من بخدا در نوع خودش خوبیهایی داره که هیچ مردی نداره
شخصیت من اینه که اگه یه نفر هزار خوبی بهم کنه و یه بدی هیچ وقت دلم باهاش صاف نمیشه
در مورد جهیزیه هم مادر و پدرم گفتند که ما نمیخوایم دختر بزرگمون کمبودی احساس کنه
باورتون میشه من خیلی چیزا رو از پدز مادرم پنهون کردم
که نکنه نگران بشن ..........
مرسی از همتون
گاهی اوقات دلم میخواد ازش بپرسم دوست داشتنشو چطور نشون میده
ولی اون از حرف زدن در مورد این مسایل بدش میاد
میگه اگه دوست نداشتم مابقی لحظه هامو با تو نمیگدروندم
کلا تیپ شخصیتی همسرم به سبک مردای قیمیه
دوسم داره ولی نشون نمیده
نگرانم میشه زیاد ولی به روش نمیره
ولی من میخوام بیان کنه باهام حرف بزنه
من یه زندگی جداب میخوام
بهترین لباسا
بهترین ارایش
از هر چیزی بهترینو ارایه میکنم
دوست دارم اونم اینطور باشه ...................
مرسی از همتون
گاهی اوقات دلم میخواد ازش بپرسم دوست داشتنشو چطور نشون میده
ولی اون از حرف زدن در مورد این مسایل بدش میاد
میگه اگه دوست نداشتم مابقی لحظه هامو با تو نمیگدروندم
کلا تیپ شخصیتی همسرم به سبک مردای قیمیه
دوسم داره ولی نشون نمیده
نگرانم میشه زیاد ولی به روش نمیره
ولی من میخوام بیان کنه باهام حرف بزنه
من یه زندگی جداب میخوام
بهترین لباسا
بهترین ارایش
از هر چیزی بهترینو ارایه میکنم
دوست دارم اونم اینطور باشه ...................
دلارام اولین قدم اینه همسرت یاد بگیره عشقشو بهت نشون بده و تو به دوست داشتنش دل گرم باشی خیلی وقتا کوتاه امدن در برابر خواسته ها هم همسرتو هم خانوادشو متوقع بار میاره بیشتر سعی کن رو رفتار خودتون زوم کنی تا رفتار خانواده همسرت چون تو هر ازدواجی اختلافات خانوادگی به خاطر تفاوت فرهنگ ها وجود داره که نباید زیا بهشون اهمیت بدی منم تقریبا شرایطم مثل تو بود نه مراسمی نه خریدی نه کادویی هیچی نه حتی کمک مالی مهریه پایین ولی همه این کمبودهارو عضقی که همسرم بهم داره رفع میکنه و زیاد به چشم نیماد دیگه
اینم میدونم که تو از لحاظ مادی نگفتی و به لحاظ احترامی که فکر میکنی برات قائل نشدن این حرفارو زدی میخوام بگم منم دقیقا تو همون شرایطی که تو گفتی قرار گرفتم ولی رو حساب بی احترامی نذاشتم بعد یه چیز دیگه هم بگم من هم به لحاظ فکری و فرهنگی با خانواده همسرم خیلی متفاوتم و موقع عروسیم خیلی حرفها بهم گفته شد ولی یه گوشم در و یه گوشم دروازه چون میدونم به خاطر عقایدو آداب اجتماعیشون یه چیزایی بهم گفتن پس دلیلی نداره رو حساب دخالتهاشون بذارم
البته فکر میکنم اونا هم الان تا حدودی در موردمن همین کارو میکنن و یه سری از چیزای من که براشون خوش نمیاد و نشنیده میگیرن و به مرور زمان همه چی روال عادی پیدا میکنه. دلارام جان تو هم یکم باید مثل
من نشنیده بگیری یه جاهایی رو تا گذشت زمان براتون حلش کنه عزیزم
دلارام جان به نظر من اگر واقعا دوستت داره میتونی خیلی آروم و با سیاست خواسته هات رو بگی و اینکه چه آرزوهایی داری. اگر واقعا دوستت داره برای دلخوش بودن تو تلاش میکنه ولی یه چیزایی هم ممکنه در توانش نباشه. منم مثل نداجون سرویس طلا واسه عقدم نگرفتن. چهار ماه بعدش عروسیم بود. یه هفته قبل عروسی رفتن گرفتن.
من هیچوقت به شوهرم نگفتم چرا روز عقد کسی بهم کادو نداد یا چرا سرویس نخریدین . البته 2-3 هفته بعد از عقد با هم رفتیم برای عروسی سرویس طلا خریدیم که همون روز عروسی بهم دادن چون فاصله بین عقد و عروسیمون کم بود 6 ماه
دلارام وقتی جشن نامزدی گرفتی دیگه جشن عقد یکم بی مورده عشقم و خرج الکیه. ولی برای مراسم عروسیت یه سفره عقدم بگیر که مراسم عقدت هم به حساب بیاد و اونجا همه کادوهاشونو بهت بدن که جبران این چیزایی باشه که به دلت مونده. و هیچوقت هم نذار پدر و مادرت از غصه های دلت باخبر بشن چون خیلی دلشون میگیره. اگر میدونی و مطمئنی که همسرت دوستت داره یکمم تو به دلش راه بیا
دلارام جان بالاخره همسرت میخواد برات عروسی بگیره و برات همون موقع سرویس طلا میخره وخانواده همسرت هم برات جشن میگیرن و بهت کادو میدن به نظرم برای یه سری آدمها برای یه سری چیزا نباید عجله کرد دختر خوب
دلارام جان خیلی ناراحت شدم ازین نوشته هات و خوشحالم که مارو قبول داشتی و درد و دل کردی. حالا من میگم درسته با این چیزا خیلی آزرده شدی و خیلی رنجیدی ولی ببین اگر واقعا دوستش داری یه چیزایی رو میتونی ازش بگذری مثلا برا من هم روز عقد سرویس طلا نخریدن و ما هم فقط یه حلقه داشتیم و عقدمون هم محضری بود
بعضی مردا اینجورین وقتی یکم به دلشون راه میای و یه قدم براشون بر میداری 100 قدم برات برمیدارن و با دلت راه میان . شاید همسر تو هم ازین مردا باشه دلارام جان
دلارام جان سلام از آشناییت خیلی خوشحالم و از حرفا و درد دل هات خیلی ناراحت شدم و دلم گرفت عزیزم سعی کن بفهمی همسرت واقعا چه حسی بهت داره اگه واقعا دوست داره و عاشقته پس دیگه واست مهم نباشه مسائل مادی به این فکر نکن که چیکارا برات نکردن و چیا برات نخریدن تو زندگی متاهلی عشق دوطرفه از همه چیز مهمتره البته ناراحت شدن در مورد مسائل مادی هم طبیعی ولی نباید اجازه بدی خیلی تو روابطتتون تاثیر بزاره
سلام به دوستای عزیزم
مرسی از همراهی و همصحبتیتون
دوست خوبم ندا جان بحث من مادیات نیست بخدا واسم پیزای دیگه مهمه
منطورم توجهه - اهمیته - ارزشه - احتراممه
من همسرمو خیلی دوست دارم خیلی
اونم همیشه به من میگه از این که خدا تو رو به من داده واقعا خوشحالم
فقط یه خلا هایی هست که میترسم هیچ وقت پر نشه
البته حس میکنم با گذشت زمان حل میشه
بحث من این بود که من در نهایت قناعت و عشق هنوز خیلی حرف دارم واسه گفتن ........
بحث من اینه که خانواده همسرم و دخالتاشون - نظر دادنای بی موردشون - دارن همه چیز بد میکنند
نمیدونم چی بگم ...............................:(
سلام الهه جون هوآوی گوشیاش خیلی خوب از کار دراومده تا حالا اتفاقا منم میخواستم همسری رو سورپرایز کنم و برای سالگرد ازدواجمون گوشی بخرم که جالب بود دیدم اونم همین قصد و داشته ولی امد بهم گفت که میخواد برام گوشی بخره اولش نمیخواسته بگه ولی فکر کرده شاید من خوشم نیاد از مدلش واسه همین بهم گفت و بعد کلی سرچ نتیجه گرفتیم p7 , g750 هوآوی بخریم
دلارام جان واقعا ناراحت شدم ایشالا زود مشکلتون حل بشه. اگه امکانش هست با همسرت پیش یه مشاوره بریداگر جواب نداد برو پیش یه نفر که همسرت قبولش داره وحرفشو گوش میده بگو نصیحتش کنه.بنظرم جهیزیه سنگین هم نبر تا حساب کار دستشون بیاد و پررو نشن.
خب نگار من 20 تومن گرفتم تو 10 تومن بگیر 400 قسط بده که بتونی . در ضمن حقوقت باید حداقل 1.5 برابر اقساطت باشه یعنی برای وام 20 تومنی حداقل خودت و ضامت باید1300 حقوق بگیری
نگار جان دقیقا اون روزی که وام منو پرداخت کردن تمام وامهاشو موسسه ثامن بست و گفت بخشنامه اومده دیگه از فردا وام نمیدیم ولی حالا من شرایطشو میگم از یه موسسه ثامن نزدیک محل کار یا خونتون بپرس 10 میلیون گذاشتم 1 ماه سپرده کردم بعد 1ضامن دولتی با 1 ضامن خصوصی بردم با مدارک شغلی خودم 20 تومن بهم وام داد اون 10 میلیون سپرده رو هم بهم برگردوند 27 % سودش بود ماهی 816500 تومن اقساطش هست 36 ماهه
دخترا اگر نمیخواید خودتون توی اون خونه ساکن بشید میتونید روی پول رهنشم حساب کیند، یعنی از اول خونه رو بدید رهن یا خونه رو با مستاجرش بخری. یه مثال میزنم، من چند وقت پیش آگهی یه خونه دیدم تو نواب تهران، جاش فکر کنم زیاد جای خوبی نیست، نمیدونم. یه خونه 45 متری، 130 تومن. که 55 میلیون فقط نقد بود با 45 میلیون وام که خود خونه داشت، نمیدونم چطوری، و 30 هم رهن
ندا من این هفته که فردا و پس فردا سمینارم فک نکنم جمعه بتونیم بیایم چون به احتمالی میریم خونه برادر شوهرا. حالا یا دوشنبه که تعطیلیه بیایم یا بذاریم 5 شنبه آینده باشه حتماً بهت خبر میدم.
نگار شاید توی روستاهای اطراف لواسون بشه که شوهرم نمیخره چون زمستون فوق العاده مسیر بد و خطرناکی داره. خوده لواسون هم فکر نمیکم زیر متری دو میلیون باشه. که لااقل خونه 60 متری 120 تومن درمیاد. الیته لواسون متراژ پایین خیلی کم داره اکثرا بالای صد متر هست.
مونا جان من خونم پردیسه الان ولی امشب نمیرم خونه خونه خواهرم دعوتیم ولی به احتمال زیاد فردا شب میرم خونه و سر راه میپرسم . اگر هر موقع اومدی پردیس به منم بگو بیام با هم بریم بپرسیم
ندا اگه در مورد خونه های پیش فروش اطلاعاتی بدست آوردی به منم خبر بده. البته من گفتم برم با این مبلغ یکی از همین خونه های مسکن مهری بخرم با 50 تومن میتونی 70 متری بخری ولی پیش فروشو نمیدونم. ما هفته آینده یه سر میایم پردیس پرس و جو. اگه زحمتی نیست تو هم یه سوالی بکن بهم خبر بده :**
شوخی کردم مونا جان ما الان با اینکه 9 ماهه از ازدواجمون میگذره البته با پول وامی که گرفتیم یه 206 خریدیم و 17 میلیون هم پس انداز کردیم من فکر نمیکنم هیچ زن و شوهری تو یک سال اول زندگیشونم بتونن اینقدر پس انداز کنن البته دارم میگم 20 تومن وام گرفتیم که داریم اقساطشو میدیم ولی به هر حال شده پس اندازمون
ندا یه نصیحت خواهرانه بهت بکنم البته خواهر کوچیکتر. ببین وقتی شما پس انداز میکنی این پولو که نمیخوای ببری خونه بابات یا جای خدای نکرده غیر شرعی یا خلاف عرف خرج کنی.میخوای توی خونه خودت و همسرت خرج کنی. بعد یه وقتایی که دستش خالی میشه و یا میخواد یه تصمیم مهم تو زندگیتون بگیره و تو با اون پولت بهش کمک میکنی هم به درایت و تدبیر تو ایمان میاره و این خیلی به نزدیکتر شدنتون کمک میکنه و کلی هم سورپرایز میشه و هم اینکه تو میتونی تو هرچی که خریدید سهیم باشی و اینطوری ارزش پول تو هم حفظ میشه. گاهی اوقات آدم تنهایی نمیتونه چیزی بخره مثل همین خونه پس چه بهتر که با شریک زندگیش توی خریدنش شریک بشه. امیدوارم تونسته باشم منظورمو برسونم
مونا شوهرم پراید داشت گفته بود به نامم میکنه من گفتم نمیخوام منو تو نداریم بعد خواهرم میخواست 206 خودشو بفروشه شوهرم خرید به نام من کرد الان من 206 دارم شوهرم پراید
بچه ها به نظرتون تو پردیس میشه با 50 تومن یه خونه 60-70 متری پیش فروشی خرید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ باید برم بپرسم حتی اگر یه 50 متری هم بشه پیش فروش خرید و 25 تومنم روش وام بگیرم حاضرم همین الان این کارو بکنم
ولی من نه برعکس توام ندا. به شدت اهل پس انداز کردنم اتفاقا منم کار تورو میکنم و تند تند وام میگیرم چون اگه بخوای به حقوقت اکتفا کنی واسه پس انداز که یه عمر طول میکشه تا مثلا بتونی 10 تومن پس انداز کنی.
مونا دقیقا موافقم باهات من الان اگه بفهم روزی قراره همسرم ماشین یا خونه میخواد بخره پس اندازای خودمو میدم بهش بی هیچ کم و کسری ولی الن لزوم نداره بهش بفهمونم که یه پس انداز دیگه هم دارم
مونا ناشکری نکن باز از نداشتنش که بهتره ... ماشین هر مدلی هم باشه باز سرمایه خوبیه من وهمسرم اگه همین ماشینمونو نفروخته بودیم حالا حالا باید عقد میموندیم و یا میرفیتیم تو چادر زندگی میکردیم خداروشکر که داشتیم و فروختیم
ندا شوهر من نظرش اینه ماشین پس اندازه واسه همین از وقتی کار می کرده ماشین خریده و هر وقت پولش بیشتر شده یه ماشینه بهتر خریده واسه همین وقتی اومد خواستگاری من تنها پس اندازش ماشینش بود. خودشم رک گفت اینو.
ندا منم تا حالا هیچی از همسرم مخفی نکردم و تمام حقوقم تو خونه خرج میشه از مخفی کاری هم خوشم نمیاد ولی بعضی جاها لازمه خانوما یه پس اندازی جدا داشته باشن
به هر حال زن هم باید به فکر شوهرش باشه و هم به فکر روز مبادای خودش و شوهرش. این حرف منه. من الان حدود 5 ساله کار میکنم خدارو شکر نسبت به این مدت تونستم خوب پس انداز کنم اگه قرار بود بذل و بخشش الکی بکنم که همین دو زارم نداشتم
ما فکر کنم پس انداز غیر نقدمون با پول پیش خونه الان حدود 70 تومن بشه. هنوزم مزنه قیمت خونه توی لواسون دستم نیست. شوهرمم جایی غیر لواسون محاله خونه بخره
مونا من کلا آدمی هستم که هیچوقت نمیتونم چیزی پس انداز کنم پس میرم یه وام قلمبه میگیرم خودمو مقروض میکنم میرم باهاش یه چیزی میخرم که قسط بدم :))))))))))))))) ولی من کلا چون توی پول جمع کردن آدم بیخیالی هستم شوهرم داره وادارم میکنه یه جایی پول پس انداز کنم و خودش این کارو برام انجام میده همش بهم میگه پس انداز کردنو یاد بگیر :)))))))))))))))))))) واسه من همه چی برعکسه
ندا جان همین یکشنبه ما برای خونه خرید کردیم که بخشی از پولشو من دادم ولی با این حرف هم که آدم باید یه پس انداز به دور از چشم شوهرش داشته باشه کاملا موافقم. چون گاهی اوقات اگه مرد بدونه زن چقدر پول داره تلاششو واسه زندگی کم میکنه و اینکه زن هم قرار نیست اون پولو ببره خونه باباش یا جای دیگه که. قراره اون پول واسه روز مبادا خرج بشه. توی زندگی خودشون نه جای دیگه منتها مردا چون خیلی بی خیالن و در زمان حال زندگی میکنن وقتی بدونن چقد پول دارن خیالشون راحت میشه و تلاششون کم.
منظورم این بود که من مستقیماً چیزی برای خونه نمیخرم. اتفاقا دیشب همسرم داشت میگفت من تو شرکت کلی از تو تعریف کردم پیش همکارام. گفتم خانومم هرچی میخره واسه خونه با من حساب نمیکنه تازه گاهی اوقات میگه اگه پول نداری بدم بهت.
من مجردیم اصلا پس انداز نکردم. کلا دوسال قبل از ازدواجم سرکار می رفتم ولی اون موقع همش این ور اون ور می رفتم و هرچی خوشم میومد می خریدم ولی الان دیگه این کارو نمیکنم به شوهرمم هی نمیگم اینو میخوام اونو میخوام که اون برام ولخرجی کنه تا چیزی لازم نباشه نمی خرم. مثلا واسه عروسیه شنبه اصرار داره لباس بگیرم و قرار رفتن خرید رو هم گذاشت اما میخوام سعی کنم توی خرید راضیش کنم از لباسایی که دارم بپوشم نخرم دوباره.
منم اگر بتونم با این دوزار ده شاهی خونه بخریم که نمیتونیم ماشینامونم میفروشیم طلاهمم میفروشم میخریم :))))))))))) ولی فکر کنم همش با هم بشه 55 تومن :)))))))))))))))))))))))))))
ندا جان عزیز دلم شما متوجه حرفای من نشدی گلم. من الان دارم ماهی 600 تومن قسط میدم که بخشی از این قسط برای وامی هست که همسرم گرفته پس من اینجوری دارم کمکش میکنم. در ثانی من از محل کارم بن میگیرم که اونم واسه خرید خونه میره پس من اینجا هم دارم برای خونم خرج میکنم. ثالثاً من چیزی به عنوان خرجی از همسرم نمیگیرم که این هم خودش یه نوع کمک برای اونه. اونم چون قسطاش زیاده فقط 200-300 از حقوقش میمونه که اونم خرج خونه میشه.
همسر من در جریان پس اندازای من هست حتی من بهش پیشنهاد دادم که بیا تو هم پول بذار رو پول من تا بتونیم خونه بخریم که گفت من الان خیلی دستم خالیه ولی چه فرقی میکنه تو بگیر البته اگه بتونم با این دو زار خونه بخرم خخخخخ
خانوما باید یه جیب مخفی برای خودشون داشته باشن به نظر من یعنی یه پس انداز غیر از پس اندازی که مشترک با همسرشون دارن اینجوری دلشون قرص تره برای یه سری جاهایی که لازمه خرج کنن و محتاج جیب همسرشون نباشن
مونا اگر دخل و خرجتو به این وضوح از همسرت جدا کنی در آینده نمیتونی ازش انتظار خیلی چیزارو داشته باشی. مونا من هیچ چیزی رو از شوهرم تا الان قایم نکردم و او هم همینطور تمام قرض و بدهی هارو با هم میدیم تمام پس اندازهامونم باهمه.
مونا من تو این 8 ماهی که ازدواج کردیم تمام حقوقم صرف قسطا و مخارج زندگیمون شد و شوهرمم همینطور ولی الان یه ماشین برام خرید زد به نامم که 18 میلیون بود و باید یه مقدارم خرجش کنه چون ماشین صفر نیست مثلا 2 میلیون . به نظرت اگر من پولمو میذاشتم تو جیبمو فقط اقساط وام خودمو میپرداختم او همچین کاری برای من میکرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ندا عزیزم نگفتم که پولمو از همسرم جدامیکنم، تازه من الان دارم اقساط یکی از وامای همسرمو پرداخت میکنم ولی گفتم من دیگه خرج خریدای خونه رو نمیدم تازه من چیزی به عنوان خرجی از همسرم دریافت نمیکنم
اتفاقا فریبا منم دوس دارم بیایم کرج. مخصوصا از روزی که رفتیم خونه دختر خالش. هم هواش از تهران خراب شده بهتره هم خونه هاشون بزرگتر و یه مقدارم ارزونتره.
یه مشکل دیگه هم هست این که وامی که میدن فقط برای خرید خونه در استان تهرانه. یعنی از من که این تعهدو گرفتن. حالا من مشکلم اینه که پولم بسیار بسیار کمه برای خرید در استان تهران
مونا یه چیزی ازت برام جالبه چرا تمام زیر و بم زندگیتو به مادرت میگی دختر؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اینو برای خودت میگم چون مادرها از سر دلسوزیشون با حرفاشون تو زندگیه آدم تشنج ایجاد میکنن. از این حرفم ناراحت نشو چون خودت میدونی واقعا خیلی دوستت دارم و قلبا برام مهمی مونا راستش ازین حرفت خوشم نیومد که گفتی پولتو از همسرت جدا میکنی و مادرتم استرس اینو داره که تو توی زندگیت خرج نکنی
آره زیاد میشه. اینی که فریبا میگه فکر کنم بهتر باشه. البته با این پولا نمیشه تهران خونه خرید. اونم جاهایی که ما دخترا میپسندیم. دختر خاله همسری پردیس کرجن. من از منطقشون خیلی خوشم اومد. گفتم ما هم میریم اونجا میخریم. همسری میگه دوره به محل کارم. نمیخوام انقدر دور باشه. سمت خونه مامنم اینا میخریم. میگم باشه بدو تا بتونی اون طرف خونه دارشیم ما:))))))
فریبا من پولمو خوابوندم، اتفاقا زنگیدم بانک همینی که گفتمو بهم گفتن. اقساطشم حدوده 700. یعنی شما بدون اینکه پول بخوابونی وام گرفتی؟ خدااااااااااااا من چقد ضرر کردم
الهه جان اگه بهش نگی و بگیری شاید تا اون موقع خودش بره بخره اونوقت هم پول دادی هم هیچی به هیچی ولی کلا اگر میخوای نظر خودشم بدونی تو حرفا ازش بپرس حالا که گوشیت خراب شده چه گوشی ای میخوای بگیری اینجوری حداقل نظر خودشم پرسیدی
نگار ما فاز دو هستیم تو پردیس البته اگر اشتباه نکنم اونجا نمیدونم فاز 1 و 2 دقیقا کجاست چون این دو تا فاز یکم جاهاشون برام مشخص نیست ولی بقیه فازارو دقیق میدونم کجاست
آره فهمیدم چطور سرچ کنم نگاری. رهن خونه ما 35 میلیون . برای رفت و آمد نه مشکلی ندارم عادت کردم چون پردیسو دوست دارم میخوام اونجا خونه بخرم جای خوبیه و خیلی هم جای پیشرفت داره
دخترا من امروز یه کم زود تر جمع و جور میکنم. اگر زود تر رفتم از الان بدونین که یهو غیبم نزنه :) دوستتون دارم :) حالا میگم چه کردم :) کاش دلارام جون یه کم درد و دل میکرد و سبک میشد. مراقب خوبیاتون باشید دختر گلیا :-*
دلارام جان سلام عزیزم.به قول فریبا جونم حتی اگر نتونیم کمکی بهت بکنیم میتونیم درد دلتو بشنویمو و سنگ صبورت باشیم عزیزم. ولی امیدوارم که وقتی رفتین تو زندگیتون همه چی رفع بشه
سلام به همگی
دوستان من الآن صفحات قبل رو میخوندم متوجه شدم فریبا جون و سارا جون در رشته زبان انگلیسی فعالیت میکنن،خیلی خوشحال شدم
من الآن ترم 9 کانون زبان هستم،خوشحالم که با عزیزانی اینجا آشنا شدم که میتونم علاوه بر در میون گذاشتن مشکلات و درد دل درباره رشته مورد علاقه م هم مشاوره بگیرم :)
سلام
من چند روزه عضو شدم
خیلی از گفتگو ها رو خوندم اگه می شه راهنماییم کنین اگه اتاقی آپدیت می شه چه جوری باید متوجه شم
تا بتونم همیشه سر بزنم ؟
چون کلا گیج شدم
ممنون
از اینجا شروع میکنم
دلارام یه دختری است زیبا - مهربون - باهوش و مستقل و تنها در تهران به علت پذیرش در دانشگاه سراسری
من دختر مستقل و زرنگی بودم دلم میخواست همیشه تنها باشم منطورم ازدواج نکردن بود
ولی یه روز با یه آقایی مستقل مودب باوقار تحصیل کرده تو حیطه کاری آ
شنا شدم
اون پسر مدیر یه شرکت بزرگ بود و یه جورایی ایده ال من
پیشنهاد دوستی نداده بود ولی خیلی مایل بود باهم دوست باشیم
اون از عشق میگفت و من از تنهایی
2 سال با هم دوست بودیم خانواده هامون میدونستند
بلاخره زمان اشناییه خانواده ها رسید و اون با خانوادش اومدن شهر ما
صحبتا انجام شد و و قرار شد خانواده من بیان تهران
همزمان با امدن خانواده من به تهران قراز نامزدی ست شد
باورم نمیشد که دارم با کسی ازدواج میکنم که واقعا دوسش دارم
هردومون باورمون نمیشد رفتیم ازمایش دادیم و بلاخره با یه جشن مختلط شلوغ و خوب تو خونه ما در بهمن ماه نامزد کردیم
من دختر مادی گرایی نیستم ولی این پسر و ختنوتدش هیجی واسم نخریدن و خرج نکردن
همش از پول من و باباییم بود
زمان گذشت و قراز شد فروردین عقد کنیم وااای که چقدر دلم واسه خودم میسوزه
مهریه من توی روز نامزدی تعیین شد البته با مخالفت همه الخصوص بابا
ولی من خواهش کردم که قبول کنند و بابا پدیرفتن
فروردین شدو قرار شد تهران عقد کنیم و مادر همسر من دنبال محضر بود با هم 3 تایی رفتیم وقت گرفتیم
عاقد به ما گفت مهریه چند و چطور من گفتم انقدر سکه و عندالمطالبه دقیقا همون چیزی مه تو نامزدی مطرح شد
ولی طبق برنامه قبلیشون اون روز گفتن ما عندالاستطاعه میکنیم
ولی من مخالفت کردم
اومدیم خونه به همسرم گفتم کفت دلارام په فرقی میکنه مهم اینه همو دوست داریم
گفتم من مخالفم گفت اگه قرار باشه عوضش کنیم اصلا من همه چیز و به هم میزنم
دلارام تنها بود و ترس از حرف مردم وگرنه تما همونجا کات میکردم
قبول گردم رفتیم حلقه بحریم ارزون ترین وزشت ترین
بدون جشن و مهریه مثل مراسم عزا بی سر صدا عقد کردیم از کادو مادو خبری نبود و سرویس طلا هم نداشتم
فرداش شروع شد دعوا و جنجال و دخالت خانوادش و وااااای که چقدر بد ...........
بهش گفتم چرا واسم خرید نکردین گفت مگه طلبکاری گفتم چرا جشن نگرفتین گفت مگه طلبکاری
گفتم هر پی گفتم گفت مگه طلبکاری
الان 1 ساله عقدیم ولیاین اقای از هیج نظر منو تامین نمیکنه از هیج نظر
اوایل دوسم داشت الانم خیلی دوسم داره واقعا ولی هیج انگیزه ای ندارم
فقط به گذر زمان فکر میکنم
من از خیلی چیزا دلم گرفته از بی احترامی از بی اهمیتی از تحقیر از توهین به خانوادم از همه چیز
خدا رو شکر شاغلم و دستم تو جیب خودم
و البته امسال میریم سر خونه و زندگیمون
دلارام جا از هرجا دوست داری شروع کن. چرا دلت گرفته عزیزم، چند وقته ازدواج کردی، الان مشکلتون چیه گلم، چرا غصه داری؟ درست میشه عزیزم ایشالا، خنده حق توئه. فقط خودتم باید براش تلاش کنی، همونطور که تا الان تلاش کردی عزیزم :)
راست میگی ندا جونم، همین کار رو میکنم. اصلا بهش میگم برای خودم میخوام گوشی بگیرم تو برام انتخاب کن که قشنگ سلیقشو بفهمم. اینطوری خوبه نه؟ :) مرسی عزیزدلم :-* ایشالا که جور بشه :)
اگر همسری خودش نظر مثبتی داشت هواوی میگیرم فریبا جونم :) البته خیلی الان از گوشیای دیگه خبر ندارم، فقط همین قیمت مناسب هواوی رو نسبت به امکاناتش شنیده بودم :)
الهه اصلا تو برندش شک نکن. با گوشیای سامسونگ و اچ تی سی کاملا برابری میکنه. من همسری دوتا گوشا داره یکیشم اچ تی سی وان هستش. ولی جی 525 رو بیشتر دوست داره. میگه باحال تره.
اتفاقا فریبا گلی منم هواوی مدنظرم بود، دست یکی از دوستام دیدم، درست میگی نسبت به امکاناتش قیمت خیلی مناسبی داره و ظاهرشم خیلی خوبه. 1 کم نگران اینکه زود خراب نشه و به مشکل نخوره بودم، نظر کاربراشو تو اینترنت دیدم خیلیا راضی بودن و مشکلی نداشتن، اما بعضیام میگفتن خوب نیست. تو هم که گفتی حتما اینو هم به همسری پیشنهاد میدم. مرسی گلم :)
فریبا درست میگه. خانواده شوهریه منم همه گوشیاشون هوآویه. عالیه کاراییش. منم میخوام این گوشیو بدم بره و برم p7بخرم. همسری گلم میخواست برای عید منو سورپرایز کنه رفت سرخود برام گوشی خرید. اصلا دوسش ندارم. بنده خدا 1600 پول داد ولی من نمیدوستمش. حودش یه جی 525 خریر 430 تومن. برادرشم هفته پیش جی 620 خرید 480. هر دوش عالیه. ولی اول ببین ته دلش گوشی چی دوست داره. مردا زود لو میدن.
خواهر شوهر من سوین گوشیه هوآویه که میگیره. آخه دوست داره هر سال گوشیشو عوض کنه. انقدرم تمیز وسایلشو نگه میداره که آدم فکر میکنه نو نو هستش. چند ماه پیش جی 6 گرفت که من بهش معرفی کردم. نسبت به قیمتش دوربین عالی و سی پی یو بی نظیری داره. رم گوشیش بالاست. مموری کارتشم تا 32 گیگ میخونه. قیمتشم 580 تومنه. بهترین گزینه بعد از پی 7 و پی 6، جی 6 هستش. بعد از اون هم الباقیه سری های جی.من انقدر در مورد یه چیزی که میخوام بخرم مطلب میخونم که کچل میشم. برو تو سایت دی جی کالا یا جی اس ام آریا خیلی بهت کمک میکنه الهه جان.
آره فرشته، ندام گفت غیر مستقیم، اما آخه دخترا غیر مستقیم نمیشه یه جورایی. چون همسری اصلا فعلا فکر خرید نداره، اما واقعا لازم داره. ولی خوب اینقدر محجوبه و قانع که خودش که با حقوق سربازی نمیرسه، از خانوادشم یه قرون نمیگیره! برده گوشیشو تعمیر کنه. اما خب گوشیش قدیمیه! البته مال خودمم همینطوره، اما خراب نشده لا اقل :) حالا بهشم بگم حتما میگه نه، مگه به زور قانعش کنم... : ا
الهه بهش نگو که میخوای بخری بگو مثلا اگر یه روزی بخوای یه گوشی بگیری چی مد نظرته که هم اموراتت رو بگذرونی باهاش هم خیلی گرون قیمت نباش که وقتی مدل جدید تر اومد خیلی از قیمتش کم بشه و بخوره تو ذوقت . یا اینکه بهش بگو الان ترجیح میدادی چه مدل گوشی داشته باشی. یا اینکه انتظاراتت از داشتن یه گوشی مدل بالا چیه؟؟؟؟؟؟؟ بعد خودت یه سرچ بکن طبق پولی که داری بهترینو براش انتخاب کن و براش بخر . اینطوری هم نظرشو پرسیدی هم سوپرایزش کردی
دلارام جان چی شده؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چرا اینقدر با غصه نوشتی؟ خب بین دوستی و ازدواج خیلی تفاوته خیلی خیلی. اصلا نمیشه با هم مقایسه کرد مطمئنا طوری که آدم تو دوستی تصور میکنه زیر یه سقف نمیتونه اونجور زندگی کنه و برای خیلی از دختر و پسرها که خیلی رویایی فکر میکنن بیشتر تو ذوقشون میخوره
Salam doostaye azizam.bale delaram jan man ba nazare shoma movafegham chon gahi oghat ke behtare mige ke bekhatere masooliati ke dare 1khorde asabi shode ama...
مرسی نگارجونم گل رو خودم خیلی خوشم اومد. به همسری گفتم ببخشید طبیعی نتونستم بگیرم. گفت از هزارتا طبیعی ارزشش برای من بیشتره. راستی دیروز چون یه کم معطل خرید اینا شدم دیر رسیدم خونه همسری نگران شد چون مثل ساعت هر روز زنگ نزدم که بگم رسیدم همین که اومدم در خونه رو باز کنم زنگ زد گفت چرا زنگ نزدی؟ گفتم همین الان رسیدم با مامان بودم گفت خب یه خبر بده نگران میشم گفتم ببخشید بعد شب که اومد اینا رو دید گفت آهاااان پس معطل اینا شده بودی خخخخخخخخ
Kash faghat badakhlaghish bood kheili avaz shode aslan engar 1 adame digast.inghadr gij shodam ke aslan nemidoonam bayad chekar konam.bazi vaghta ba khodam fekr mikonam vase chi baman ezdevaj kard.dare talafi chi ro are man dar miare?mage man chekaresh kardam?
Ama in dige az had gozashte gahi oghat kheili bi dalil badakhlagh mishe .engar ke doshmanesham.man nemidoonam ke chi shode yehoo zamin ta asemoon avaz shode.
سحرجان عزیزم بنظرم بایدتحقیق کنى قبل ازشمااخلاقش توخانواده باخواهرش ومادرش یا پدرش چطوربوده.ممکنه تو خانوادشون تنش زیادبوده واینطورى بار اومده.ایا همسرت هم عجوله هم عصبى؟
این عکس کارتیه که برا سالگرد عقدمون دادم به عشقم.قرار بود تهران رفتم از نوبنیاد1سره برم خونشون.اما من رفتم تجریش که اینارو بخرم.بعد ازونجا رفتم خونشون.نیم ساعت دیر رسیدم.هی میگفت پس کجایی.چرا نرسیدی.اما بعد که دید انقد خوشحال شد که نگو.خیییییییلی
وای چه خوشگله کارتت حسنیه جون. حسابی همسری رو سورپرایز کردی و حرصش دادی به خاطر دیر کردنت. آخه. منم برای تولد همسری قصد سورپرایز کردنشو دارم. مامن اینام اون موقع رفتن کربلا. ولی نمیدونم چه کنم.
نداجون خانواده شوهرم فقط وقتی کاری دارن شوهرمنومیخوان درغیراینصورت یکیشون حالی ازمانمیپرسن تازه همه جوره ام دست پیشومیگیرن باتمام احترامی که بهشون میذارم اما اوناخیلی بی اهمیتوسردن منوشوهرمم همیشه حرص کارای اونارومیخوریم اوناهمیشه یه جواب حاضردارن که بدن وبهت تیکه بندازن دلم میخوادیه جوری مث خودشون رفتارکنم یاجوابشونوبدم ولی من ازاین چیزابلدنیستم بدبختانه من همیشه میریزم توخودم نمیخوام ناراحتی پیش بیاد
ما الان نزدیک دوساله که عقدیم ولی بالیسانس کامپیوترهنوزهردومون بیکاریم به هردریم زدیم نشده دیگه خسته شدم هم ازبیکاری هم ازبی اعتنایی خانواده شوهرم فقط شوهرمنوبراموقعی که کاردارن میخوان اونوقت اونوقت از همه جوره برامون کم میذارن وبه روی خودشونم نمیارن منم نمیدونم چطوری رفتارشونوبهشون بفهمونم؟اونام ازم سواستفاده میکنن فقط
دلم میخوافقط زودتر یه کارپیداکنه بریم سرخونه خودمون
قانون حرف زدن اخر شب : اگه مشکلی پیش اومد و حتی دلخوری ای کوچیک قبل اینکه بخوابین برای خودتون حل کنید.
نزارین دلخوری ها بمونه! حتی چیزلی کوچیک میتونه تو دلتون جم شه!
اما هیچوقت تبدیل به تلافی و گله گذاری نکنید.
سلام
منم چندتا قانون که دوست دارم در زندگیمون عملی کنیم رو میگم!
قانون پنهانکاری ممنوع : هیچوقت بخاطر خود همسرتون چیز مهمی رو ازش پنهون نکنید چون اگه متوجه بشه اتفاقی و قبل اینکه شما قصد گفتنش رو داشته باشین باعث بی اعتمادی میشه! بهانه خواستم ناراحتت نکنم بدترشم میکنه!
فرزانه جون بزرگترین قانونی که توی زندگیت میذاری هیچوقت به همسرت اجازه دروغ گفتن نداره دروغ توی زندگی بزرگترین مشکلاتو ببار میاره من بزرگترین قانون بین خودم و همسرم صداقت و درستکاری رو گذاشتم
من همه ارزوهامو نوشتم خط درشتی ندارم اما تا اونجا که ممکن بود برام درشت نوشتم که همیشه جلوی چشمم باشه و برای رسیدن بهشون تلاش کنم. پا به پای مرد زندگیم. من فکر نمیکنم بعد از رسیدن به ارزوهامون یادمون بره که زمانی ارزو بوده و بعدش دیگه لذت اول رو نداره برمون. مثلا یکی از ارزوهای من رسیدن به عشقم بوده بعد از رسیدن به اون یادم نرفته که برام ارزو بوده و هیچی از لذت کنار ایشون بودن و عشقم کم نشده چه بسا بیشترم شده. همه اون چیزایی که من دارم هیچ کدوم ارزو نبوده برام جز داشتن همسرم و بس.
اقا میثم جمله خیلی خیلی زیباییرو یاداوری کردین..............
یزرگی میگفت : آرزوهاتو یادداشت کن چون خدا فراموش نمیکنه اما تو فراموش میکنی که چیزهایی که امروز داری همون آرزوهای دیروزته که خدا برآورده شون کرده
منو یاد دوست همیشگیم انداخت وشرمنده اش شدم که بقول این جمله همیشه کمکمون کرده ولی مافکر کردیم همش توانایی خودمون بوده........
من هم رفاه را خیلی دوست دارم . هر انسانی بطور طبیعی علاقه داره بهترینها را داشته باشه . اما نمیدونم چرا مرفهین رضایتشون از زندگی کمتر از ماهاست که زیر خط فقریم . من خیلی از مایه دارها را میشناسم که اصلا آرامش ندارن و از زندگیشون لذت نمیبرن . از طرف دیگه خیلی از خانواده های معمولی و حتی فقیر را میشناسم که عاشقانه زندگی میکنن . انشالله آرزوهاتون برآورده بشه . شاد باشید
چنان زندگی را سخت گرفته ایم که گویی سالها قرار است باشیم .....
کاش یاد بگیریم ، رها کنیم ، بگذریم ....
گاهی باید رفت .....
دل به ساحل نبندیم ، باید تن به آب زد ...
ما به آرزوهایمان فقط یک رسیدن بدهکاریم...
زندگی کوتاه است ...
شاید ، فرصتی نیست تا عکسی شویم یادگاری بر روی طاقچه که هر روز گردگیریمان کنند .....
اصلاً گاهی باید نرسید .....
اصلاً قرار نیست به همه آرزوها رسید .....
گاهی نرسیدن ، نداشتن ، تورا عاشق تر میکند .....
و مفهوم زندگی چیزی جز عشق نیست .
مهدیه جون ازدواج با کسی که عاشقشیم ارزو نیست یه نعمته بزرگی از سمت خداست چون ارزوها تو این دنیا مادیاتن هر چیزی که خواستیم و مادی نبود فراتر از ارزویه عزیزم من ازدواج با همسرمو ارزو نمیدونم چون به قول فریبا جون خاصیت ارزو عادی شدنش بعده رسیدنه ولی وقتی با عشقمون ازدواج میکنیم دیگه اسمش ارزو نیست و در کلمه نمیگنجه
یه جمله قبلا شنیدم قشنگ بود..............عشق در هرگز نرسیدن است............اونموقع خوشم اومد ولی با خودم گفتم اون چه عشقی اونوقت که تلاشی توش نبوده ونرسیدن..............
ممنون yasaman جون..........
مژگان جان حرفات واقعا به دلم نشست. شاید منم نباید زیاد سخت بگیرم.همسر من ابراز علاقه شو عذرخواهیاشو با شوخی میگه من باید این مسیله رو بپذیرم و سعی کنم لذت ببرم نه که بخوام به یه شکل دیگه تغییرش بدم.
وقتی من خودم به شخصه همش توی ذهنم و تی زندگی دنبال یه خونه ویلایی تو یکی از بهترین خیابونای شمال شهرم وقتی دلم ماشین خوب میخواد اونم تو سن کمتر از 40 سال وقتی دلم مسافرت هایخ وب میخواد به نظرتون اگه همسرم ماهی 10 میلیون تومن فقط پس انداز هم داشته باشه سالی چند متر از یه خونه ای که حداقل متری 18 میلیون میتونه برام بخره؟ بعد چند سال میتونه برام یه ماشین 400 میلیونی بخره ؟ اونم با این تورم. دقت کنید که من گفتم ماهی 10 تومن پس انداز داشته باشیم که درامد ماهانه ما رو هم اینقدر نیست زمان میبره تا درامد ما بشه اینقدر شلاید با خدوتون بگید دیگه خیلی زیاده خواهی کردم اما الا ن یه خونه 50 متری تو محله ما 300 ت پولشه کی میتونه بخره؟ با این درمادا؟ اونوقت مدام خانوما میگن ما لطف میکنیم ما لطف میکنیم اگه کار نکردی و با درماد همسرت ساختی و با اون درامد پس انداز داشته و نق و نوق نکردی اونوقت جایی برای صحبت هست عزیزم نه
دوستانی که تصمیم دارن مدیریت مالی خانواده رو به دست بگیرن توجه کنند که خیلی خوشایند نیست و نتیجه خوبی نخواهد داشت. مرد با پول احساس قدرت میکنه وقتی مدام بهش نهیب زده بشه که من مدیرت مسائل مالی و پس اندازها رو بر عهده داشته باشم در وهله اول ای نفکر بهش تزریق میشه که فرد بی کفایتی هست در ثانی وقتی نتوه برای پولش درامدش برنامه ریزی کنه خودش و مدام بهش گفته بشه نخر نخر نخر نخر خرج نکنننننننننننننننننننننننننننن کلا احساس سرخوردگی میکنه. اجازه بدید مسائل مالی رو همسرتون برعهده بگیره چند وقت پبش یکی از دوستان به خاطر همین مساله با همسرش تنش داشت و به این نتیجه رسید که همفکری کنه تو مسائل مالی نه اینکه به شخصه بخواد مدیریت پول و درامد همسر رو برعهده بگیره.
و یه قضیه دیگه خانم های محترم دوستان گرامی وقتی به یکی لطف میکنید باید به قدری جنبه داشته باشید که منتظر شنیدن جمله متشکرم ممنون لطف کردی نباشید چون همیشه اینطور نخواهد بود وبه مقصود نخواهی رسید. دوستانی که میگن کار کردن زن لطفی در حق همسره باید بگم دوستان در درجه اول دارید به خودتون لطف میکنید. اگه واقع بین باشید پی میبرید که با درامد یه نفر نمیشه زندگی ماهانه خوبی دشت چه بسا بخوایم اینده نگری کنیم و خونه و ماشین و تفریحات عالی بخوایم. یه کارمند در نوع خوبش و با 3 4 سال سابقه نهایت حقوقی که میگیره میشه خیلی خوب فکر کنیم ماهی 2.5 خوب با این درامد چطوری کرایه خونه هزینه های خونه و هزینه های خانومش رو بده حالا اگه بخواد ماهی یه بار یه رستوران معمولی بره و بخواد فقط یه غذای معمولی بخوره حداقل 50 60 هزینه میشه در کنارش مناسبت ها و خیلی چیزهای دیگه هم هست. خوب یه اقا با این درماد چطور میتونه زندگی ایده ال دقت کنید زندگی ایده ال نه رویایی رو برای همسرش فراهم کنه؟
پس شما اگه همسر کم توقعی هست و به یه خونه استیجاری تو متوسط ترین نقطه شهر راضی میشید و ماشین معمولی براتون کافیه و نمیدونم فقط سالی یه بار خرید میکنید و اونم نه لباس های مارک و گرون بلکه از فروشگاهه ای معمولی بله حق با شماست ولی وقتی انتظار زندگی خوب رو دارید در این شرایط بد اقتصادیو تورم باید و باید پا به پای مرد کار کرد. یک مرد اگه در روز یه وعده غذا بخوره یا فقط یه دست لباس داشته باشه که اونم یک سال کامل بپوشش و بهترین و گرون ترین تفریحش وقت گذروندن با دوستانش باشه با کم ترین هزینه هیچ وقت نه افسرده میشه نه دل زده و نه خسته و نه هیچ چیز دیگه اما شما خانوم وقتی چند بار توی مهمونی یه لباس رو میپوشی دفعه بعدش صدات در میاد وقتی غذات تکراری میشه نگران میشی وقتی خرید درمانی نمیکنی افسرده میشی بهتره تو انی شرایط واقع بین بود.
مهدیه خانم سلام . خوشبختی فقط یه احساسه همین . دنبال اون احساسه باش که بدستش بیاری . مطمئن باش خونه و ماشینی که میگی را هم بدست بیاری دلت چیزای دیگه ای میخاد . منابع مادی محدودند و خواسته های آدمی نامحدودند پس هیچ وقت تعادل بینشون برخوردار نمیشه . الان باید از زنگی لذت ببری و خوش باشی . آینده اصلا معلوم نیست وجود داشته باشه .
سلام .اقا میثم من ذکر نکردم خوشبخت نیستم من خوشبخت خوشبختم با وجود شرایط سختی که تو شروع زندگی داشتم داشتن خونه و ماشین عالی تاثیری تو احساس من نداره ام ا رفاه منو بیشتر میکنه. من از زندگیم لذت میبرم در بدتری نشرایط اما خواسته ها سنگینن.
آقا میثم درسته ما در دوران عقد هستیم دورانی که می تونه جزو بهترین دوران زندگی باشه ولی گاهی با رفتارهای نسنجیده شوهرانمون به روزهای تلخ تبدیل میشن.
من و شوهرم 10 ساله همدیگر رو میشناسیم و قبل از ازدواج همیشه میگفت که بهترین ها رو برات انجام میدم و کاری میکنم پیش هیچ کس کم نیاری ولی انگار حرفهای اون زمانش برای به دست آوردن من بوده شوهرم و همینطور خانواده محترمش خیلی خسیس هستند و فک میکنن اگر برای من پولی خرج کنند از دست رفته ست و برای غریبه خرج میکنن
وضعیت مالی پدر من از پدر شوهرم خیلی بهتره و من در دروان مجردی هر چی که اراده می کردم داشتم و برای به دست آوردن چیزی خریص نیستم ولی کوچکترین خواسته من که حداقل یک رسم و رسوم ساده ست رو به پای زیاده خواهی و چشم و هم چشمی من میذارن. واقعا اگر کسی از نزدیک من رو بشناسه حق رو به من میده من از اول عقدمون تا الآن خرج چندانی برای شوهرم نداشتم و هر وقت با هم بیرون میریم اون بیشتر برای خانواده ش خرج میکنه تا من...
اخی یاسمن جون خیلی بد که یه خاطره تلخ تو ذهن ادم باشه ومدام ازار بده ادم...ولی نگران نباش اگر بعدش رفتارهای خوبی ازش ببینی کمرنگ میشه.........شاید دوس نداره تنهایی بری اونجا بمونی...غیرتش قبول نمیکنه...اینکه عادی.......
من شوهرم همش میگه نمیزارم بری دانشگاه خوشم نمیاد..........نمیدونم واقعا میگه یا نه ولی من هم خوشم میاد که دوس نداره پسرهای جوون منو ببینن وواسش مهم هستم هم حرصم میگیره...
سلام صبح بخیر . خانوم های محترم چه دور برداشتین و همه مشکلات را گردن مردهای بیچاره میندازین .
دوستان محترم : مشکل اصلی اینجاست که خانومها به حساسیت های همسرشون واقف نیستن . مثلا اکثر آقایون روی مشکلات مالی حساسند . وقتی حرفش پیش میاد سریع واکنش منفی نشون میدن . علتش هم اینه که در طول شبانه روز مدام به این مشکل فکر میکنن و درصدد برطرف کردنش هستند و چون نمیتونن حلش کنن بشدت از درون ناراحتند حالا وقتی میاد منزل تا یک کم از فشار روانی خودش کم کنه خانومش سریع میره سراغ همون مشکلی که مثل خوره افتاده به جون همسرش . حق داره بخدا شما باید درکش کنید .
شما یک مدت زودتر به اتاق خوابتون تشریف ببرید و با همسرتون در مورد چیزهایی که روشون حساس نیست حرف بزنید . حرفهای قشنگ ، امیدوار کننده ، از رویاهاتون بگید . حتی تعریف های روزمرتون را با چهره شاداب و با آرامش بیان کنید . بعدش میبیند که کلا شوهرتون رفتارش تغییر میکنه . واقعا مشکلات اقتصادی داره استخوانهای اکثر آقایون را درهم خورد میکنه . شما محیط خونه را فرحبخش کنید خواهید دید که چقدر زندگی با همه مشکلاتش شیرینه .
منم موافقم ا این نظر که خانم و اقا تفکرات و ذهنشون متفاوته
اقای خونه صبح تا شب با مشکلات بیرون روبرویه و ذهنش خسته و خانم هم تو خونه درگیر مشکلات خونه داری و شاید حوصله ش سر رفته از تنهایی
تصور کنید اقا برسه خونه و تا زمان لازم بگذره ذهنش از بیرون و کار جدا شه خانم هم بخواد با حرف زدن خودشو خال کنه! خانما خوب با حرف زدن و شنیده شدن راحت میشن
حالا این وسط خدای نکرده اقا گوش نکنه و یا یه حرکتی کنه که نشونه بی تفاوتی شه یا برعکس خانم وسط غر زدنش یه چیزی بگه که اقا رو نشونه بگیره حتی اگه منظور نداشته باشه به نطرتون دعوا نمیشه!؟؟ دلخوری پیش نمیاد؟
خوب اگه من درک کنم همسرمو و اینو بدونم همسرم مثل ما خانم ها سریع نمیتونه خودشو با شرایط بروز کنه و اپدیت شه اونوقته که به خودم و اون زمان میدم. خودش که شروع کرد منم میتونم غر غرامو شروع کنم البته تو این مدت دیگه مطمینم غری نمیمونه برام!
من به همسرم گفتم من گاهی احتیاج دارم به اصطلاح غر بزنم و دوست دارم شنیده بشم و بدونم تو مهمه برات حرفای من. حتی اگه حرفامو اون لحظه قبول نداری فقط گوش کن و ئرک کن بعد که تموم شد نظراتتو بگو. من با حرف زدن اروم میشم حتی اگه اون مشکلی که منو وادار به حرف کرده حل نشه اون لحظه، اما من با حرف زدن در موردش با کسی که برام مهمه و از همه نزدیکتر به من میتونم امادگی مقابله با مشکل رو پیدا کنم (اگه مشکلی باشه) و از تصور همراهی همسرم حس خوبی بهم دست میده!
اوایل که نمیدونست میخواست منو با اره حق داری یا توضیح و مخالفت کمکم کنه که بقول خوذش حرص نخورم اما من لجم در میومد و این باور برام به وجود اومده بود که نمیخواد حرف بزنم یا خسته میشه و مهم نیست (درصورتی که اینجوری نبود) بعد که به زبون اومدم و گفتم که انگار مهم نیست که نمیزاری حرف بزنم گفت نه بخاطر خودت که اذیت نشی میگم
ولی الان میدونه که اجازه بده من خودمو راحت کنم با حرف :)) و کمکم میکنه و نشون میده که براش مهمه (حتی شاید از نظرش حساسیت من به اون چیز خیلی خنده دار هم باشه)
فکر کنم بیشتر خانم ها اینجورین اما اقاهای بیچارمون چند درصد میدونن که تو ذهن ما چی میگذره!
خوب دوستای من بیایم خودمون بهشون کم کم یاد بدیم درکمون کنن و ما هم درکشون کنیم!
اگه قرار باشه همش در مورد گرفتاریاتون صحبت کنید مطمین باشید همیشه گرفتارید
وقتی نمیتونید یه تنوع کوچیک یا یه تغییر کوچیک و پذیرا باشید چطور میخواید مرردتونو تغییر بدید
سلام به همگی
نرگس واسه تنوع بود عکساش دعواش نکنید ععع
ثمین جونم من درکت میکنم اما واقعا همسرت نگران اینه که تو به عنوان یک مرد خونه کفایت و تواناییشو زیر سوال ببری
بهش این اعتماد رو بده که قبولش داری و با گفتن ارزوهات و دادن راهکار بصورت غیرمستقیم تشویقش کن به پس انداز
ازین جملت خوشم اومد چون منم همینجوریم ، ازون دسته از خانم ها نیستم که بی حساب و بی توجه به جیب همسرم خرج کنم!
با نظز اقا میثم هم موافقم که اگه خیلی به همسرت فشار بیاری واسه خودش جیب مخفی درست میکنه و در این زمینه باعات روراست نمیشه که این خیلی بده
الان که دوران عقده و مسیولیت چندانی روی شونش نیست شاید خیلی به خودتون و مخصوصا خودش سخت نمیگیره اما با اعتماد کردن بهش و یاداور شدن این موضوع تو قالب جملات بهش اینو از الان یاداوری کن که قبولش داری و بعدا هم که انشالله برین خونتون و با مسیولیت واقعی زندگی روبرو شه اپدیت میشه و همونجوری میشه که میخوای و اونوقت خودتم میبینی که با کمک و همفکری و ایده های تو واسه پس انداز و اینده نگری استقبال میکنه!
4 تا عکسی که من گذاشتم صرفا جهت این بود ه حالو حواتون عوض بشه
هرکدوم از ما مشکلات مربوط به خودش با جنس خودش و داره وقتی ما در مورد مشکلاتمون میگیم هر کس از دیدگاه خودش بررسی میکنه هیچ س اینجا نه مشاوره نه دکتر
بابا حالا کاری نکرد نرگس جون که دعواش میکنین....
اره اقا میثم به نکته طلایی اشاره کردین...اتفاقا چندوقت پیش بخاطر اینکه ناراحت نشم سر همین مسائل مالی بهم دروغ گفت.....
واقعا مسائل عاطفی خیلی مهمتر از مالی هست....
ممنون بابت راهنماییتون.
نرگس جون عزیزم قراره اینجا حرفای مفید بزنیم این جملات رو ماتو لاین ووایبر میبینیم تجربیات هست که هیچ جا نمیتونیم پیدا کنیم البته طنز هم خوبه تو اتاقا استفاده بشه تا یه تنوعی بشه ولی به اندازه
ثمین خانم به شما حق میدم بعضی آقایون با رفتارشون زمینه بی اعتمادی را فراهم میکنن . اما شما این عدم اعتمادتو هرگز به همسرت نگو چون باعث خرابی رابطون میشه .
فرض کن که بتونی با فشار آوردن پس انداز خونه را مدیریت کنی . این خودش اولی استارت مخفی کاری را در همسر شما میزنه . که عواقب بدتری از بی مولاتی مالی داره . در زندگی رابطه عاطفی خیلی مهمتر از مسائل مالی هست . هرچیزی که رابطه عاطفی را خراب کنه باید کنار گذاشته بشه .
پریناز جون نمیدونم این چه حسیه که خدا تو وجود مردا گذاشته...همش دوست دارن فکر کنن خودشون از همه چیز سردرمیارن ...همه چی میتونن درست کنن.همیشه درمورد همه چیز درست فکر میکنن وتصمیم میگیرن.........
آقای میثم نکته جالب اینه که من اصلا راجع به مسائل مالی با شوهرم بحث نمی کنم و اون رفتارش بده و وقتی علت رو جویا میشم میگه فکرم مشغوله مشکلات مالیه
خوب این آیا صحیحه؟ ما وقتی میریم مهمونی اصلا نیازی نیست که پول خرج کنیم چه ربطی داره؟شوهر من خلط مبحث میکنه و همه چی رو با هم قاطی میکنه مدیریت نداره و خودش رو عقل کل میدونه
همه اینایی که گفتم رو به پای این نذارین که من از شوهرم بدم میاد یا دوسش ندارم ولی دوست دارم کمکش کنم تا بتونه رفتارش رو مدیریت کنه و هر حرفی و مسئله ای رو تو جای خودش مطرح کنه
یاسمن جون خیلی کم دوست داشتن و دلتنگیتو به زبون بیار سعی کن در رفتار و عمل نشون بدی عشقتو .این خیلی عملیه دوستان عزیز نگار و فریبا و مژگان جون این عقیده رو داشتن. یکم حد بزار برای ابراز احساساتت. مردا از زنای قوی خوششون میاد و دوسشون دارن
اقا میثم میخوام نظر شما که مرد هستین رو بدونم.....
من با همسرم تازه پس انداز کردن شروع کردیم البته کلی قسط داریم و با خرجمون زیاد مبلغی برای پس انداز نمیمونه...خوشبختانه الان تو عقدیم وهنوز خرج زندگی رو دوشمون نیست انچنان...چندبار سر این مساله که پس اندازمون دست من باشه یا اون بحث کردیم واون همش میگه خودم جمع میکنم پولامون چون الان قسط داریم وتوهم که هیچ کمکی نمیتونی بکنی همش گردن خودمه....پس نگرانشم وخودم جمع میکنم...تازه یبار باهم قرار گذاشتیم که من کاری به مسائل مالیش نداشته باشم...اما خب منم نمیتونم بی تفاوت باشم چون ازین خانومام نیستم که همینطوری پول خرج کنم دوس دارم با حساب جیب شوهرم پول خرج کنم.....تازه اگه پولا دست خودم باشه خودمم خرج کمتر میکنم وشاید از پس انداز خودمم روش بزارم ولی اگه دست خودش باشه بیشتر ازش میگیرمو خرج میکنم....
سر این قضیه مشکل داریم وهی ناراحتیهای کوچیک پیش میاد :(
سلام
اقا میثم حرفای شما درست
ولی همین مشکل مالی و پول دراوردن مگه برای رضایت همسر و یه زندگی بهتر نیست اگه موقعی که من به یه گردش و تفریح ساده احتیاج دارم و راضی نیستیم بخشی از اون پولو خرج کنیم به چه دردی میخوره
ادمها و زمان و مکان و جایگاه خاص به چیزهای خاص احتیاج دارن ازس که بگذره هیچ لذت و هیچ ارزش نداره
همه مون اینو میدونیم اگه یه چیز وچیک طلب میکنیم به موقش ادا نشه اگه جواهراتم به پامون بریزن دیگه ارزشی نداره ارزش خودشو از دست داده
از محبت کردن گرفته تا شرایط مالی خوب و بد
اتفاقا خانومای الان مخصوصا اونای که شاغلا خوب درک میکنن این اقایون هستم که گاهی درک نمیکنن
اگه زن و مرد با هم شاغل باشن قرار باشه مهمونی برن خونه مادر زن داماد خسته است و هزار تا حرف اگه قرار برن خونه مادر شوهر کافی زن بگه خسته ام و حوصله ندارم واویلا
وقتی خانوما پا به پای مردا کار میکنن به نظر من بزرگترین خواسته شون یکم توجه بیشتر یه تشکر اخر ماه که مردا متاسفانه بلد نیستن
میگن خوبی که از حد بگذرد ........
بله داستان شوهرهای ما هم همینه ما برای داشتنه یه رابطه گرم و صمیمی از جون و دل مایه میگذاریم که متاسفانه میشه وظیفه اگه تکرار نشه نتیجش میشه تو رفتتارت عوض شده فرق کردی
به نظر من زن هیچ وظیفه ای نداره پابه پای مردش کار کنه بلکه از روی لطفش هست که هم مسئولیت کار خونه رو قبول میکنه هم کار بیرون رو.
پس آقایون باید قدرشناس باشن نه اینکه به خاطر مسائل مالی زندگی رو به کام همسرشون تلخ کنن. مشکلات مالی میکذره و بالاخره حل میشه اما این اخلاق و رفتارهای نادرست نتیجه اش باقی میمونه
من همسرم همیشه میگه من در طول روز هزاران مشکل و دغدغه دارم اما وقتی میام خونه میخوام اون زمان همش رو فراموش کنم از بودن کنار همسرم لذت ببرم واسه همین وقتی میخوام وارد خونه بشم مشکلاتم رو میذارم پشت در صبح دوباره برشون میدارم
یه زن وقتی قبول میکنه بره سر کار به نظر من اوج علاقه به زندگیش و همسرش رو نشون داده که این سختی رو به خودش میده. اقایون باید اینو بدونن. کار کردن زن نباید وظیفش بشه
منم همین طور همسرم حتی از خداشه سرکار نرم. الان ده ماهه زندگی میکنیم نذاشته از حقوق خودم خرجی برای زندگیمون بکنم. حتی لباس واسه خودم بخرم. همه رو وظیفه خودش میدونه.
منم به جاش حقوقم هرچقدر که پس انداز میشه نگه میدارم واسه آیندمون
دوستان ارجمند بنده مشکلات مالی را فقط به عنوان مثال عرض کردم . منظور من این بود که خانومها باید حساسیت های همسرشونو پیدا کنند و روی اونهایی که واکنش منفی به دنبال داره مانور ندن . این حساسیتها دامنه گسترده ای داره که میتونه شامل خانواده اش ، مشکلات مالی ، رفتار شما ، پوشش شما ، رفتار با فرزند و ........ باشه . بطور مثال بعضی از آقایون وقتی از سرکار برمیگردن یک ساعتی طول میکشه تا ریلکس بشن و این هنر زن را میرسونه که بتونه اینو بفهمه و بعد از اون از شوهرش درخواستشو بخواد . در مقایل نیز باید نقاط قوتی که میتونه همسرتونو خوشحال کنه را پیدا کنه و روی اون حسابی مانور بدید . خدایی این نظر من به خاطر سوگیری جنسیتی نیست . شما این نکته را رعایت کنید خودتون از شیرینی زندگیتون لذت می برید .
من همیشه و همیشه به همسرم محبت نمیکنم یعنی مثل بعضیا نیستم چپ میرن راست میرن قربون صدقه شوهراشون میرن.اینجوری دوست ندارم چون احساس میکنم حرفای عاشقانه واسه شوهرم یه چیز خیلی عادی وطبیعی میشه و تازگی نداره براش.حرفهای عاشقانه و محبتام برای اخر شب و در اتاق خواب هست.اما در مواقع عادی همیشه اراسته و مرتب و با لبخند وبا احترام و مثل دوتا دوست باهاش رفتار میکنم برا همین همسرم همیشه مشتاق اینه که کی میشه بریم تو اتاق.
اقایون فقط یه نظر دارم
ما درست میگیم
شمادرک نمیکنید
همش دنبال دعوا میگردی
خخخخخخخخخخ
ولی خدای موجوداتات باحالی هستن
عاشق اینن که نسبت بهشون بی تفاوت باشی
باهاشوت گرم که میگیری از خود میشن
با وجود راه دور خانوادم من حق ندارم که تنها بمونم اونجا حتی تو دورانه عقدمون من پیشه اون بودم و فقط به خانوادم با هم سر میزدیم و برمیگشتیم یکبار بعد از ازدواج مثلا خواستم قاطعانه برخورد کنم باهاش برنگشتم یه هفته موندم ولی چشمتون روز بد نبینه وقتی برگشتم چنان برخوردی دیدم واقعا تحملش برام سخت من اونجا آسم فصلی گرفتم وقتی برگشتم حتی نپرسید حالت چطوره خلاصه تا ده روز همینجور بود روزه دهم خوب شد ولی این خاطره واسه همیشه میمونه تو دلم.
من اولاخیلی باش صادقانه برخورد کردم گفتم شاید اینا به خاطر نابلدیشه.اگه محبتم و ابراز میکردم میخواستم یادش بدم ولی دیدم نه برعکس شده انکار سردتر شده جوری که هی انتظار محبت بیشتر داشت ولی یه طرف.من الان خیلی وقته که دیگه یادم رفته چطور ابرازه علاقه کنم و اینم دودش تو چشم خدش رفت.من به خاطر اون از خانوادم از کارم از شهرم و خیلی چیزا گذشتم چون فکر میکردم قراره بشه همه کسم ولی متاسفانه همسرم حتی جای خودشم نیست.من نمیتونم از خودم بگذرم.نه که دوسش نداشه باشم نه من عاشقشم تو اوج ناراحتیامونم همیشه خدارو شکر میکنم که الان پیششم ولی متاسفانه اصلا نیازامو نمیبینه
فرشته مهربونب من واقعا با نظزتون موافقم.چرا همیشهما باید حواسمون به نیازای همسرمون باشه پس خودمون چی!! به نظر من اینا همش به خاطر عدم مسیولیته.متاسفانه بیشتر اقایون نمیخوان قبول کنن که ازدواج یعنی زوجیت هنوز همون رو همون فردیت پافشاری میکنن.
ثمین جان منم تو دوران عقد هستم
من فکر میکنم تو این دوران خیلی نمیشه در مورد این موضوع پا فشاری کرد چون تازه یه زندگی و شروع کردن و اتفاقاتی براشون میفتع که فرمیکنن اووووووووووووو چه خبره که از نظر ما خانوما هیچی نیست
اگه الان رو این موضوع خیلی پافشاری کنی احساس میکنه دور از جونت مثل بختک مخوای بیفتی رو پول و خونه زندگی شو همه اختیارو ازش بگیری مردا خیلی غرور دارن اگه میگه دسته من باشه بگذار دستش باشه بهش این اعتماد و بده عنوان مرد زندگیت بهش اعتماد داری و اون میتونه این مسئولیتو قبول کنه بعداز ازدواج اونم چند ماه بعدش بشینید در موردش بزنید
ثمین جان من الان همه ای پس انداز شوهرم دست مادرشه من حتی یه بارم بهش نگفتم این کارت درسته یا اشتباه رفتیم سر زندگی مون اونموقع تصمیم میگیریم چیکار کنیم
خودتو از الان درگیر نکن
اقا میثم خوشحالم که با همسرتون هیچ مشکلی ندارید ولی قبول کنید گاهی اتفاقاتی می افته حرفای زده میشه که خیلی خوشایند نیست
من واقعا با همسرم مشکل جدی ندارم ولی موقع های که یه کدورتی بین خانوادش ایجاد میشه یا از جای دیگه عصبانیه طوری با من رفتار میکنه من اصلا انتظارشو ندارم
همین باعث دلسردی من میشه ما جمعه سر یه موضوع مسخره بحث کردیم که احساس میکنم خیلی بهم سخت گذشته موقع عصبانیت نمیتونه خودشو کنترل کنه همین نگرانم میکنه
ثمین خانم سلام
به نظر این حقیر اگه شما با نظر همسرت مخالت کنی اون فکر میکنه که قبولش نداری یا بهش اعتماد نداری که این یه حس خیلی بدیه برای یک آقا . شما بهش میدون بده تا اون از تلاشی که برای رضایت شما انجام میده احساس غرور کنه . شما حتی بهش اصرار کن که پس اندازتون پیش اون باشه و بهش بگید مدیریتش برای مخارج زندگی از خودتون بهتره . مطمئن باشید زندگیتون شیرین تر میشه . زندگی مسابقه طناب کشی نیست زندگی مثل بازی بومرنگه که هر طور پرتاب کنی همونطور دریافت میکنی . شاد باشید
پریناز خانم و نرگس خانم محترم از نوشته های شما اینطور برداشت کردم که یک مقدار با همسرانتون فاصله تفاهمی دارید . این احتمالا بخاطر اینه که در اوایل ازدواج هستید . بعدا اگر روابط عاطفی تقویت بشه همش درست میشه و جای نگرانی نیست . ما هم در اوایل زندگی هر روز با همسرم جر و بحث میکردیم ولی در حال حاضر خدا را شکر بقدری با هم صمیمی هستیم که اصلا هیچ تصویری از تفاهم نداشتن در ذهنمون نیست .
وای این مشکلات مالی دمار از روزگار همه دراورده منم که نق نقو..........خیلی پول جمع کنما....اما میخوام حواسم به همه چیز باشه......الان که حرفای اقا میثم خوندم دلم برای اقاییم سوخت که نقطه ضعفاشو نشونه میگیرم و همش درمورد ممسائل مالی حرف میزنم :(
خب چکار کنم خودمم میخوام پیشرفت کنیم زودتر.....
سلام اقای میثم مرسی از راهنمایی و فرمایشاتتون. من مشکلم با همسرم رفع شد و دوتامون خیلی راحت مشکلمون حل کردیم. خداروشکر الانم رابطمون عالی شد.البته من مشکلم یه بار پیش اومده یعنی رفع ناشایستی از همسرم ندیدم . یه مشکل ساده پیش اومد که نذاشتیم بزرگتر بشه برامون. من به این نتیجه رسیدم که همسرمو خیلی لوس کردم و نباید بیش از حد ابراز علاقه کرد چون لوس میشه رابطه و لذتی نمیمونه هرچیزی حدی داره. باید تعادل داشت. خدارو شاکرم که مشکل بزرگی در زندگیم نیس. انشالا دوستان عزیزم مشکلشون خیلی زود رفع بشه
سلام بچه ها
نرگس جون یکی از عیوب بسیار ناپسند شوهر منم همینه که اصلا آدم اجتماعی نیست برا یه مهمونی ساده یا به قول شما یه بهشت زهرا رفتن ساده خون به جیگرم میکنه
خیلی وقتا قبل از مهمونی اشکمو در میاره بعد دلش برام میسوزه و میریم ولی یا تو خود مهمونی یا بعدش زهرمارم میکنه
مشکلات مالی هم که قربونش برم گریبان همه رو گرفته
دوست داشتن نمیشه قانون باشه این بازی کردن با جملاته قانون چیزیه که ما وضعش میکنیم و باید بهش عمل کنیم ولی عشق و داست داشتن خارج از این ماجراست نمیشه وضعش کرد نمیشه تزریقش کرد
چه جالب مژگان جون ولی همسر من تا میایم بخوبیم خروپفش از دنیا گذشته :))))))))9
یه جوری میخوابه انگار یه ساله خوابه !!!!!!!!
کلا خستست منم حرفام تو دلم جمع میشه میمونه اخر هفته :((
ممنونم مژگان جان و فریبا جان
متاسفانه به دلیل اینکه درگیر پایان نامه ام هستم خیلی وقت نمی کنم بیام اینجا ولی از وقتی به خاطر مسابقه ی زیباترین لباس عروس با این سایت آشنا شدم واقعا عاشقش شدم. به صفاجان هم قول دادم به محض اینکه دفاع کردم حسابی تو سایت فعالیت کنم :) خیلی خوشحالم که دوستان خوبی مثل شما پیدا کردم و می تونم به کمک شما زندگی بهتری داشته باشم
فرزانه جون ماهم عین دوستان دیگه علاوه بر قانوناییکه گفتن یه قانون داشتیم که اگر ازهم ناراحت بودیم هرکس خودش بیاد بگه من به فلان دلیل ازت ناراحتم..........چون اونطوری همونموقع سر موضوع بحث میکنی و حل میشه هم ادم از رو ناراحتی کارهایی نمیکنه که طرف رو ناراحت کنه......
خیلی وقتا همسرم یکاری میکرد که ناراحت میشدم بعد بهش میگفتم چراناراحتم کردی میگفت چون از دستت عصبانی وناراحت بودم که فلان کارو کردی منم این کار کردم.......
دوستای خوبم این تعیین قوانین خیلی خوبه. یک خانم دکتر مشاوری رو من می شناسم می گفت اول زندگی خط قرمزهاتون رو برای هم مشخص کنید. یعنی اون جایی که دیگه از اون به بعد نمی تونید همسرتون رو ببخشید و باهاش ادامه بدید. حالا ممکنه توی موقعیت که قرار بگیرید به هزار و یک دلیل ادامه بدید اما بالاخره همسرتون باید بدونه که چه مسایلی هست که برای شما بی نهایت مهمه.
من خودم قبل ازدواج از همسرم خواستم که باهام صداقت داشته باشه و چیزی رو ازم پنهون نکنه حتی به خاطر مراعات حال خودم. خیلی قوانین دیگه مثل اینکه بدون مشورت با هم کاری رو که مستقیما به زندگی مشترکمون مربوط می شه انجام ندیم. یا اینکه هیچوقت سعی نکنیم خانواه هامون رو به همدیگه تحمیل کنیم. احترام بزرگترها رو نگه داریم اما تصمیمات مهم رو خودمون بگیریم و از نظر دیگران فقط استفاده کنیم نه اینکه نظرشون رو بی چون و چرا اجرا کنیم. و خیلی از این قوانین. اما خط قرمزی که من برای همسرم تعیین کردم اعتیاد و خیانت بود. یعنی بهش گفتم پای همه چی می مونم، خدای نکرده مریضی، بی پولی، حتی بداخلاقی اما پای این دوتا نمی مونم. شاید بعضی ها بگن اول زندگی حرف نمی مونم نباید زد اما من فکر می کنم تکلیفمون رو همون اول باید معلوم کنیم.
یک سری قوانین هم در طول زندگی شکل می گیره. دونفر وقتی زیر یک سقف زندگی می کنن یک سری مسایل پیش میاد که اگه همون قانون صحبت کردن رو رعایت کنن اونوقت طی اون صحبت ها متوجه می شن یک سری قوانین ریز دیگه هم باید تصویب بشه. شاید به نظر خنده دار بیاد اما قوانینی مثل اینکه آشغالا کی باید برده بشه، یا مثلا هرکسی ظرفی رو کثیف کرد حتما توی سینک بذاره نه دور و اطراف خونه و یک عالمه قانون کوچیک دیگه که اگرچه به ظاهر مسخره است اما در درازمدت واقعا به صورت فرسایشی آدم رو خسته می کنه
سلام دوستان نوعروس چندروزی نبودم درگیر کارای جشنم و خونه جهاز خلاصه سرم خیلی شلوغه امشب خیلی دلم هواتونو کرده مهترین قانون به نظرم احترام صداقت درک متقابل منو همسر م مهترین قانونو اینا گذاتشتیم و همچنین خیانت
سلام دوستان نوعروس چندروزی نبودم درگیر کارای جشنم و خونه جهاز خلاصه سرم خیلی شلوغه امشب خیلی دلم هواتونو کرده مهترین قانون به نظرم احترام صداقت درک متقابل منو همسر م مهترین قانونو اینا گذاتشتیم و همچنین خیانت
چرا بعضی مردها هنگام بیماری، مثل بچه ها رفتار میکنند؟
یک مرد توضیح میدهد که چرا دوستان او در طول فصل سرما مادرشان را میخواهند؟!
آیا همهی مردها وقتی مریض هستند شکننده و غرغرو میشوند؟ البته که نه. ولی بعضی از آنها چرا. دلیل شکایت و نالههایشان اینجاست:
1. "این هرگز اتفاق نمیافتد!"
برخی از مردان عاشق این هستند تا در مورد این که هرگز مریض نمیشوند پوز بدهند. این یک راه برای ابراز سلطهی فیزیکیست بی آنکه نیاز به ارائه مدرک واقعی باشد. درست مانند وقتی که به مردم میگویید ماهیچهی شکمتان ۱۲ تکه است و عضلات بازویهای شما برآمده است و آنها مجبورند تنها به حرف شما اکتفا کنند. این از هرچیزی بهتر است.
البته غیر ممکن است. هیچکس نسبت به همه چیز ایمن نیست، و هیچکس دوست ندارد که اشتباهاتش اثبات شود، حتی اگر در کاسهی سوپ خودش عطسه کند.
۲. بدن او یک غار مردانه است.
مردها عاشق بدن خود هستند. در قسمت آشکار طیف، او با بدن خود مانند یک ماشین که خوب روغنکاری شده است رفتار میکند. در قسمت کمتر آشکار طیف, آدم احمقی هست که با بدنش مثل یک رستوران با مدیریت خوب، رفتار میکند که همیشه پر از سیب زمینی سرخ کرده و گوشت کبابی میباشد. هر دو مرد به این که چه چیزی وارد بدنشان میشود خیلی اهمیت میدهند و همینطور به چیزهایی که میتوانند از آن خارج کنند. مریض شدن میتواند یک آچار نا امیدکننده داخل این ماشین مردانه بیاندازد.
حالا او چگونه با آدم بدها مبارزه کند؟
در هر لحظه، در هر سناریو, هر مردی حداقل یک بخش از مغز خود را به این فکر اختصاص میدهد: "اگر کماندوهای دشمن همین حالا حمله کنند، چگونه از مهارت و ابزارهایم استفادهکنم تا عزیزانم را به جایی امن ببرم و خودم که به تنهایی یک ارتش کامل هستم آدم بدها را نابود کنم؟" این یک کلیگویی نیست.
تنها راه برای تبدیل شدن از یک قهرمان اکشن به قهرمان عطسه، یک تب واقعیست. از شما عذر خواهی میکنم، اما اکنون که داستان واقعی و وضع اسفناک این مرد فینی را میدانید، میخواهید چه کار کنید؟ گذشته از این حس رضایتمندی از اینکه متوجه شدهاید همسرتان همان قدر که فکر میکردید بچه است، چه فایده ی دیگری برایتان دارد؟ برای شروع، شما میتوانید به یاد داشته باشید که هیچ منطقی در ورای حساسیت بالای آنها وجود ندارد و بحثکردن با یک بیمار بداخلاق شما را به جایی نمیرساند. اما اگر نمیخواهید در هذیان گفتنهایش افراط کند ( شما را سرزنش نمیکنیم ) کاری را انجام دهید که پدر و مادرش وقتی نمیخواستند با او کاری داشته باشند انجام میدادند؛ او را تلپی جلوی تلویزیون با یکی از فیلمهای مورد علاقهاش بنشانید.
گرسنگی عامل مهم دعواهای زناشویی
ک ضربالمثل قدیمی برای ازدواج موفق این است که هیچگاه با عصبانیت به اتاق خواب نروید و اکنون با یافتههای جدید دانشمندان، در حالت گرسنگی هم نباید وارد این اتاق شد.
پژوهش جدید محققان دانشگاه اوهایو نشان داده که کاهش قند خون میتواند احتمال بروز عصبانیت و دعوا در میان زوج ها را افزایش دهد.
کاهش قند خون میتواند منجر به احساس اضطراب و کجخلقی با علائمی همچون تعرق کف دست، ضربان قلب افزایشی، سرگیجه، گرسنگی شدید و دیگر علائم شود.
محققان برای بررسی تاثیر گرسنگی و سطوح پائین قند خون بر احتمال دعواهای زناشویی از 107 زوج در پژوهش خود استفاده کردند. در یک دوره 21 روزه از زوج ها خواسته شد تا عصبانیت خود را بر سر عروسکی که نشانگر همسر آنها بود، خالی کنند. آنها در انتهای روز اجازه داشتند تا از صفر تا 51 سوزن را در نمایش عصبانیت خود از همسر واقعی خود در هر نقطه از بدن عروسک فرو کنند.
در همین حین، سطح قند خون آنها نیز اندازهگیری میشد.
محققان دریافتند که سطوح پائین قند خون بطور نزدیکی با افزایش تعداد سوزن های وارد شده در بدن عروسک ها ارتباط داشت.
در پایان این دوره، زوجها مجددا مورد آزمایش قرار گرفته و از آنها خواسته شد در یک بازی ساده دکمهای که زمان واکنش را آزمایش میکرد، در برابر هم قرار بگیرند.
برندگان اجازه داشتند برد خود را با صدای بلند در گوشی همسر خود فریاد بزنند. در واقعیت، زوجها با یکدیگر بازی نمیکردند، بلکه یک برنامه رایانهای به آنها اجازه میداد تا در نیمی از موارد برنده شوند. هر زوج در زمان برنده شدن میتوانست میزان بلندی صدا برای فریاد کشیدن بر سر همسر خود را انتخاب کند.
در اینجا نیز میزان پایین تر قند خون در افراد، صداهای بلندتر را که تنبیه شدیدتری برای بازنده فرضی بود به دنبال داشت.
دلیل این امر، نیازمند بودن مغز در زمان گرسنگی است. انسانها برای عملکرد مناسب، باید انرژی زیادی را برای این عضو تامین کنند.
اگرچه مغز تنها دو درصد از وزن بدن را در اختیار دارد، اما حدود 20 درصد از کالری کلی بدن را میسوزاند.
10 دلیل برای اینکه مردها باید به زنها احترام بگذارند
تمایلات طبیعی زنها و مردها به کامل کردن همدیگر، آنها را برای مقابله با چالشهای زندگی آماده میکند. البته هرکسی متفاوت است و هر زوج داستان خاص خود را دارد اما بین همه آنها اشتراکاتی وجود دارد.
بااینکه هرکدام از این جنسیتها حرفی برای گفتن دارند اما مردها معمولاً فایده بیشتری از روابط میبرند، درمقابل حساسیت و درک خانمها، خصوصیاتی مردانه مثل جدی بودن و قدرت بدنی از خود نشان میدهند. دلایل متعددی وجود دارد که نشان میدهد مردان باید به خانمها، چه مادرشان باشد، چه همسرشان، چه دخترشان و چه خانمهای دیگر احترام بگذارند:
زنها دیدی متفاوت از مردان به مسائل دارند : زنان دیدگاهی به زندگی و مسائل مختلف آن دارند که بسیار قابلتوجه است. آنها عادت دارند به عمق هر مسئلهای رسوخ کرده و همه چیز را با جزئیات بسیار بیشتری ببینند، حتی بدون اینکه نیاز به پیشرفت منطقی ایده و فکر داشته باشند. نه به این خاطر که مثل مردها به مشاهدات خود تکیه نمیکنند، بلکه به نظر میرسد آنها چه با دوراندیشی و چه بدون آن قادر به تحلیل مسائل هستند.
با حمایت زنان، مردها عملکرد بهتری خواهند داشت : این گفته قدیمی همیشه درست بوده است: پشت سر هر مرد موفق، یک زن موفق بوده است. مردها وقتی در کنار یک زن قوی با درک و شعور بالا قرار میگیرند، به موفقیتهای بسیار بیشتری نائل میشوند. مردانی که حمایت یک زن را پشت سر خود دارند، با اعتمادبهنفس بیشتری به سمت موفقیت گام برمیدارند.
زنها مادر هستند : مردها پیوندی ناگسستنی با مادران خود دارند. درست همانطور که دخترها برای پدرها همیشه عزیزتر بودهاند. لازم نیست حتما پسر یکی و یکدونه یک زن باشید تا بتوانید زنی را در مقام مادری تحسین کنید. تجربیاتی که با مادرتان داشتهاند برای ایجاد این ارتباط عمیق عاطفی کافی است. شما همیشه مدیون زحمتهای مادرتان هستید که به دنیا آوردنتان کوچکترین آن است.
زنها آینهای از تصویر مردان هستند: مردان و زنان چه از نظر احساسی، چه جسمی و چه انگیزشی مثل روز و شب متفاوتند. زنان میتوانند به راحتی در جاهایی که مردان قادر به دیدن نور نیستند، شکاف وجود آنها را پر کنند.
زنها باهوشترند : زنها درک و منطقی دارند که مردها از آن بیبهرهاند. بااینکه اندازهگیری هوش، کار دشواری است اما خیلی راحت میتوانیم بگوییم که بینش و درک زنان نسبت به مسائل مختلف فراتر از مردان است.
زنها موجوداتی مهربانند : محبت و همدلی از جمله خصوصیات زنان است که بیش از هرچیز تحسین میشود. زنها خیلی بیشتر از مردها به دیگران توجه دارند و برای احساسات آنها احترام قائلند.
زنها پرستار به دنیا میآیند : زنها علاوه بر تعهد کاملی که به دیگران دارند، غریزه مادرگونه خود را از همان ابتدای کودکی با خود دارند و این باعث میشود از همان ابتدا به والدین و خواهر و برادرهای خود تا آنجا که در توان دارند کمک کنند و بعدها که بزرگتر شوند این رفتار را دربرابر شوهر و فرزندان خود نشان میدهند. مردها برای این توانایی زنها شدیداً احترام قائلند.
زنها معاملهکنندههایی قوی هستند : شاید مردها ادعا کنند که بدون ضرر کردن میتوانند بهترین معاملهها را به انجام برسانند اما درواقع این خانمها هستند که در معاملهها میدرخشند. زنها که دل و نیتی پاک دارند طوری روی دیگران تاثیر میگذارند که مثل آنها به مسائل نگاه کنند و خیلی سریعتر از مردان به مصالحه میرسند.
زنها قدرت معنوی بالایی دارند : یکی از دلایلی که مردها زنها را به واسطه آن تحسین میکنند، ارتباط معنوی عمیقی است که میتوانند در طول زندگیشان برقرار کنند. آنها به خاطر به کار بردن این قدرت معنوی با کمک کردن به دیگران، احترام همه را جلب میکنند.
رفتار زنها به دور از خودخواهی است : بخاطر رفتارها و اعمال به دور از خودبینی و خودخواهی، زنها موجوداتی قابلستایشاند. چه بعنوان یک دختر، چه مادر و چه همسر، تاثیراتی فوقالعاده مثبت بر زندگی اطرافیانشان خواهند داشت.
مردها به هزاران دلیل شخصی زنها را دوست دارند و به آنها احترام میگذارند اما این تحسین جهانی به واسطه بعضی از محبتآمیزترین خصوصیات آنها برمیگردد. نیازی نیست که مردها برای احترام گذاشتن به زنها به دنبال دلیل باشند.
مردان را بهتر بشناسیم
آگاهی از وجود تفاوت های فردی بین انسان ها، چه کودکان و چه بزرگسالان، به اندازه خلقت انسان قدمت دارد. زیرا انسان های اولیه زمانی که در غارها یا جنگل ها زندگی می کردند، از متفاوت بودن یکدیگر کاملاً آگاه بودند، بدین صورت که وقتی به هم می رسیدند بلافاصله زور بازوی یکدیگر را تخمین می زدند؛ اگر طرف مقابل را ضعیف تر از خود می یافتند فوراً طعمه اش را از دستش می گرفتند و برعکس، اگر در می یافتند که حریف پنجه ی پر زورتر از آنها دارد، فوراً از سر راهش کنار می رفتند.
اگر تاریخ را ورق بزنیم در هیچ دوره ای نخواهیم دید که انسان ها خواه به صورت رسمی و خواه به صورت غیر رسمی، اعضاء جامعه خود را گروه بندی نکنند و برای هر گروه ویژگی های خاص قایل نشوند. در ادبیات کهن و واقعاً غنی سرزمین خود نیز می بینیم که مسیله تفاوت های فردی مطرح بوده و از همه کس انتظارات یکسانی نداشته اند. علاوه بر تفاوت های فردی بین انسان ها به طور کلی ، و بین زن و مرد نیز به طور اخص تفاوت های بارز چشمگیری از نظر جسمانی و روانی وجود دارد و همین امر توجه متخصصین و صاحب نظران را به خود جلب کرد و نقطه عطفی در باب انجام مطالعات در مورد زن ها و مقایسه آن با مردها شد. مطالعه جنسیت و تفاوت های جنسی همواره مورد توجه و علاقه پژوهشگران بوده است.
اگر به صورت اجمالی از هر یک از زن و مرد در مورد دنیای جنس مخالفش سئوال کنیم ، هم زنان و هم مردان شناخت جنس مخالف خود را بسیار دشوار دانسته و دنیای او را پیچیده و ناشناخته معرفی می کنند. در حالی چنین نیست. هر دو جنس نیازهای روانی شاخص و عمده ای دارند که اگر این نیازها را بشناسیم و درک کنیم می توانیم تا حدود زیاری در ارتباط با آنها بسیار موفق تر عمل کنیم .
گویی فراموش کرده ایم که قرار بر این است که مردها و زن ها با هم تفاوت داشته باشند.لذا توصیه میکنیم :
به مردان قدرت دهید تا صمیمیت شان فوران کند.
مرد را حلال مشکلات بدانید.
مرد را تأیید کنید. به او اعتماد کنید.
مرد عاشق تشویق است.
مرد دوست دارد که از او قدردانی شود.
مرد باید ستایش شود.
مرد را مطلقاً سرکوفت نزنید.
مرد را با اندرز دادن و نصیحت کردن از خود نرانید.
با مردها خیلی صحبت نکنید. اگر ساکت است به سکوت نیاز دارد.
اگر جایی قدرت مردی را نادیده بگیرید تا آن را مورد انتقاد قرار دهید مرد کلافه می شود و از شما متنفر می گردد و رشته های صمیمیت از هم گسسته می شود شما می پندارید واقعیت را می گوئید! این درست، ولی هزاران مشکل می آفرینید.
سوال کردن از مرد خشمگین، بر شدت خشم او می افزاید.
راه محبت به مرد قدردانی و تشکر از او و راه دیگر نادیده گرفتن اشتباهاتش است.
تشکر و قدردانی از تصمیمات و اقدامات مرد و نادیده انگاشتن اشتباهات او، راه مستقیم نفوذ به قلب مرد است.
مردها نیاز دارند از کارشان تشکر شود این مهر و حمایتی است که مرد از زن انتظار دارد.
مردها در سکوت به هدف های خود می رسند و احساس امنیت خاطر بیشتری می کنند. با شستن اتومبیل و یا ورزش کردن می توانند در سکوت، افکار خود را منظم کنند.
وقتی مرد همسرش را درک می کند با او وقت بیشتری را می گذراند.
زمانی که مردی احساس می کند که نمی تواند خودی نشان بدهد و موفقیت داشته باشد به خود خواهی های گذشته اش بر می گردد.
باید به مردها بفهمانیم که مورد قبول هستند، آن موقع انتقاد یا پیشنهاد را می پذیرند.
مردها با خونسردی و کوچک جلوه دادن مشکل، با یکدیگر همدردی می کنند.
چگونه احساسات مردان را بشناسیم!
شاید شما فکر کنید که او تظاهر به دوست داشتنتان میکند اما در دلش چیز دیگری میگذرد. باید بگوییم که در اغلب موارد این تصور اشتباه است.
تا وقتی که شما فکر میکنید صحبت کردن از احساسات برای یک مرد، یک مشکل بزرگ است، قطعا نمیتوانید آنطور که باید به او نزدیک شوید و با نفوذکردن در احساساتش حرف دلش را هم بشنوید ، ممکن است شما هم مثل خیلیهای دیگر فکر کنید مردها دوست ندارند احساساتشان را به اشتراک بگذارند.
اغلب ما گمان میکنیم که آنها ذاتا همینطور هستند و با چنین شخصیتی به دنیا آمدهاند و به همین دلیل هیچ کاری برای تغییر این جنبه از شخصیتشان نمیتوانیم بکنیم اما کمی بیشتر به این موضوع فکر کنید.
شاید دلیل اینکه شما و همسرتان نمیتوانید در مورد احساسات با هم حرف بزنید شخصیت او نباشد بلکه باورهای نادرست شما چنین فاصلهای را میانتان ایجاد کرده است.
به این 12 توصیه عمل کنید.
1 - زن زندگی باشید تا حسش را به شما بگوید
یک راز بزرگ را برایتان فاش می کنیم. مردها نه دوست دارند خیلیخیلی رمانتیک و احساساتی باشند و نه اینکه احساساتشان را کاملا پنهان و سرکوب کنند. یک مرد برای اینکه از احساساتش حرف بزند، باید در مقابل همسرش احساس امنیت کند. او باید فکر کند، احساساتش برای شما ملموس و قابلپذیرش است و بدون اینکه در موردشان قضاوت کنید آنها را میشنوید. در بسیاری مواقع مردها فکر میکنند، با همسرشان زبان مشترکی ندارند و حرف زدن از احساساتشان به قیمت یک سوء تفاهم بزرگ تمام میشود. بههمین دلیل آنها تا نشانههای درست نبودن این موضوع را در شما و زندگیشان نبینند، از آنچه درونشان میگذرد حرف نمیزنند.
2 - پروندهسازی نکنید
اگر همسرتان فکر کند که نشان دادن احساساتش میتواند شروع یک جنگ خانگی باشد، قطعا روی آنها سرپوش خواهد گذاشت. یادتان نرود که مردها از قضاوت شدن متنفرند و از اینکه احساساتی که به زبان میآورند بعدها بهعنوان یک مدرک جرم علیهشان استفاده شود میترسند. آنها فکر میکنند، یک حرف ساده میتواند روزها در ذهن شما پرورش پیدا کند و زندگی را از اینکه هست سختتر کند. به همین دلیل ترجیح میدهند، ترسهایشان از روزهای سخت زندگی، مشکلات مالی، مسائل کاری و حتی اختلافاتشان با شما را برای یک فرد کاملا غریبه شرح دهند تا اینکه با گفتنشان برای شما فاصله میانتان را بیشتر کنند.
3 - به او حس امنیت دهید
شما دوست دارید که در لحظهای که سکوت کردهاید و در لاک خودتان فرو رفتهاید، همسرتان کنارتان بنشیند و در مورد حسی که در این لحظه دارید با شما حرف بزند. حتی دوست دارید بپرسد که چرا در روزهای گذشته آرام بودهاید و چه چیزی شما را آزار میدهد. این جرقه کافی است تا شما از تمامی احساساتی که در این ماهها به شما هجوم آوردهاند صحبت کنید و ذهنتان را آرام کنید اما در مورد مردها اینطور نیست. آنها مثل شما نمیتوانند در اتوبوس، مترو و شهربازی و حتی مراکز خرید از حسشان حرف بزنند. آنها یک مکان امن میخواهند و یک زمان مناسب.
مردها دوست ندارند که مدام در مورد حسشان پرسوجو کنید. فقط دوست دارند که شرایطی امن را فراهم کنید تا خودشان این واقعیتهای درونی را بیرون بریزند.
- احساساتتان را بدون مقصر دانستن او نشان دهید
شما اجازه دارید که احساساتتان را نشان دهید اما واکنشهای خشمگینانه یا سرزنش را نه! حتی نباید برای به اشتراک گذاشتن حس درونیتان به او بگویید که باید یکتنه اوضاع را تغییر دهد و در غیر این صورت عواقب این کار رامیبینید. پس اگر حتی یکبار دیگر خواستید به او بگویید که چه بکند و چه نکند، حتما خودتان را متوقف کنید و جلوی بیان کردن چنین جملاتی را بگیرید.
5 - برای اینکه از پس این مرحله بربیایید باید احساسات خودتان را بشناسید
ترس، خشم، ناامنی و حتی خستگی میتواند باعث بروز واکنشهای کنترل نشدهای شود اما اگر شما روی بدن و ذهنتان کنترل داشته باشید، میتوانید بدون نشان دادن واکنشهای هیجانی حستان را بیان کنید یا اگر به جای اینکه بگویید از امشب باید زودتر به خانه برگردی، بگویید این روزها کمی غمگینم و دوست دارم وقت بیشتری را با تو بگذرانم. در این شرایط، اینکه شما حستان را از راهی امن با او درمیان میگذارید به او احساس آرامش خواهد داد و باعث خواهد شد که او هم بدون ترس از قضاوت شدن یا سرزنش شدن با شما حرف بزند. میبینید؟ شما فقط احساساتتان را بدون اینکه او را مقصر بدانید یا بخواهید بهخاطر ترس از واکنشهای شما اوضاع را تغییر دهد، بیان کردهاید.
6 - برخلاف زنها که برای نشاندادن حسشان برنامه میریزند یا نارضایتیشان را به زبان بیزبانی میگویند، مردها خیلی ساده آنچه در دلشان هست را نشان میدهند. در اغلب موارد دل و ذهن آنها یکی است و اغلب مردها دلیلی نمیبینند که با نشان دادن احساسات دروغین همسرشان را فریب دهند.
شاید شما فکر کنید که او تظاهر به دوست داشتنتان میکند اما در دلش چیز دیگری میگذرد. باید بگوییم که در اغلب موارد این تصور اشتباه است. اگر مرد شما میگوید که دوستتان دارد یا در رفتارهایش این را نشان میدهد، پس حتما دوستتان دارد.
7 - رفتارهایش را در جمع ببینید
شیوهای که او در میان جمع با شما برخورد میکند یکی از مهمترین نشانههاست. آیا در مقابل ادعاها یا برخوردهای نادرست دیگران از شما حمایت میکند؟ یا اینکه وقتی دوست شکست خوردهاش از زندگی تلخ و همسر ناسازگارش میگوید، او دلداریاش میدهد و میگوید که همه زنان اینطور نیستند و همسر خودش را مثال میزند؟ آیا بعد از هر مهمانی از شما قدردانی میکند و به خاطر اینکه در مقابل دیگران او را سربلند کردهاید از شما تشکر میکند؟ اگر اینطور باشد باید بگوییم که او یک مرد عاشق است.
8 - زیادی از احساساتتان حرف نزنید
شما فکر میکنید که اگر احساساتتان را با او قسمت کنید، او هم از احساساتش با شما صحبت خواهد کرد و به همین دلیل با وجود مقاومتهای او هر روز و هر لحظه میخواهید حستان را با او در میان بگذارید.
این درحالی است که مردها روند احساسی متفاوتی دارند و این راهی که در پیش گرفته بههیچ وجه در مورد او کارگر نخواهد شد.
گفتن بیوقفه از احساسی که دارید میتواند نتیجه برعکسی داشته باشد چون که مرد شما وقتی این قدر زیاد و اغراق شده در معرض حستان قرار میگیرد نه تنها تمایلی برای شنیدن آن نخواهد داشت و آن را جدی نخواهد گرفت بلکه خودش هم گارد بیشتری میگیرد و سعی میکند آنچه در او میگذرد را با شما در میان نگذارد.
9 - رازدار باشید
در بعضی مواقع هم مردها به خاطر ترس از فاش شدن رازها و حتی همین احساسات سادهشان برای دیگران، دوست ندارند در موردشان برای شما حرف بزنند. آنها فکر میکنند که ابراز عشق، دعواهای بزرگ و کوچک و مشکلات و خوشیهای زندگیشان در یک چشم به هم زدن به دیگران مخابره میشود و روی قضاوتشان تاثیر میگذارد.
به همین دلیل ترجیح میدهند به جای حرفزدن از احساسات مثبت و منفیشان، آنها را در دلشان نگه دارند و با شما قسمتشان نکنند.
- بگذارید مرموز بماند
در تمام این بخشها سعی کردیم از راههایی صحبت کنیم که با کمکشان میتوانید مردتان را به حرف بیاورید و راهی را برای آشکار کردن احساساتش کشف کنید اما در این قسمت به شما میگوییم که بهتر است گاهی به این محدوده وارد نشوید. شاید تعجب کنید و بگویید به عنوان همسرش حق دارید همه چیز را در مورد زندگیاش بدانید و از این طریق میخواهید بارش را سبکتر کنید.
11 - اگر به مردتان اعتماد دارید، همیشه به حیطه خصوصیاش وارد نشوید و بگذارید با این تصور که بخشی از زندگی و اتفاقاتش را به تنهایی مدیریت میکند،احساس بهتری پیدا کند. بعید نیست که شما با توجه به شناختی که از او دارید همه این پنهانکاری را کشف کنید اما نباید به او بگویید که سر از پنهانکاریهایش درآوردهاید.
12 - گاهی مردها با بیان نکردن احساسات یا مشکلاتشان، اعتماد به نفس بیشتری پیدا میکنند. اگر بخواهیم این موضوع را سادهتر توضیح دهیم، باید بگوییم که مردها فکر میکنند اگر بعضی مشکلات را با همسرشان درمیان نگذارند و یکتنه آنرا حل کنند، مردانگیشان بیشتر میشود. آنها دوست دارند گاهی ژانوالژان زندگی شما باشند. برای حل یک مشکل بزرگ دیر به خانه بیایند و به شما بگویند که سر کار بودهاند. به یکی از دوستانشان پول قرض بدهند و به شما بگویند که نمیدانند چرا از حسابشان پول کسر شده و حتی برای خرید یک هدیه مرخصی بگیرند و به شما بگویند سرکارند. اگر به مردتان اعتماد دارید، همیشه به حیطه خصوصیاش وارد نشوید و بگذارید با این تصور که بخشی از زندگی و اتفاقاتش را به تنهایی مدیریت میکند،احساس بهتری پیدا کند. بعید نیست که شما با توجه به شناختی که از او دارید همه این پنهانکاری را کشف کنید اما نباید به او بگویید که سر از پنهانکاریهایش درآوردهاید.
کنترل دخل و خرج و آیندهنگری اصلاً صفت بدی نیست اما بعضی از ما مثل میرزا نوروز - که به کفشهای پاره و زهواردررفتهاش چسبیده بود - چنان به پول میچسبیم که جداشدن از آن محال است.
روانشناسان خساست را یک نوع مشکل «روانی» میدانند چون معتقدند افراد مبتلا به این اختلال روحی- روانی در همه رفتارهایشان دچار خست و امساک هستند؛ حتی در ابراز احساسات و نشاندادن محبتشان به همسر، فرزندان و اقوام نزدیک.
خسیسها از دیدگاه علم
از نظر علم روانشناسی «سخاوت روح» یکی از ویژگیهای مثبت روحی - روانی و رفتاری است که تقریبا در همه افراد- با اندکی تفاوت در میزان آن- وجود مین ناتوانی ، آنها را به فردی خسیس(اسکروچ) تبدیل میکند.
خساست در شیوه خرج و پسانداز کردن، رفتارهای فردی و اجتماعی، ناتوانی در برقراری ارتباط با دیگران، گوشهگیری، امتناع از حضور در جمع، توجه بیش از حد به رفتارهای دیگران و بررسی رفتارهای آنها به قصد انتقاد و ... مشاهده میشود.
آنها حتی در ابراز احساسات هم خساست میکنند! به این مثال توجه کنید؛ مدیر مؤسسهای از اینکه کارمنداناش به خوبی کار میکنند، آگاه است اما خساست او اجازه نمیدهد تا با پاداش مالی یا حداقل تشویق زبانی از همکاراناش تشکر و تقدیر کند.
در واقع «سخاوت» به صورت بالقوه در این فرد وجود دارد چون متوجه تلاش کارمندانش میشود ولی خسیس بودن او مانع از آن میشود که سخاوتمندیاش را نشان بدهد. این نمونه یکی از هزاران نمونه ناتوانی در برقراری ارتباط با دیگران به دلیل خساست است.
شاید زمان مجردی، خساست مشکلات فراوانی را برای فرد خسیس ایجاد کند که مهمترین آن، جدا ماندن از جمع و تنها ماندن است. در واقع خساست اجازه نمیدهد اندکی از درآمد شخصیمان را صرف رفت و آمد یا خرید هدیه برای دیگران کنیم و در برنامههای دستهجمعی حاضر شویم. به این ترتیب، هر لحظه بیش از قبل از جمع فاصله میگیریم و در نهایت به فردی منزوی تبدیل میشویم. تا اینجای قضیه، فقط خودمان ضرر میکنیم؛ ولی بعد از ازدواج، وضعیت کاملا فرق میکند چون پای نفر دیگری هم در میان است.
بعد از تشکیل خانواده، خسیس بودن یکی از طرفین، به شدت بر روابط زوجین و رابطه آنها با یکدیگر تاثیر میگذارد؛ تا حدی که شاید به جدایی بینجامد؛ مگر آنکه هر دو نفر (زن و شوهر) مبتلا به مشکل خساست باشند تا بتوانند از بودن در کنار هم لذت ببرند. از مهمترین مشکلات زندگی افراد خسیس با خانواده (همسر و فرزندان) میتوان به این موارد اشاره کرد:
- ناتوانی در برقراری ارتباط عاطفی؛ این افراد حتی نمیتوانند از سادهترین کلمات محبتآمیز برای بیان احساسات خود استفاده کنند. جالب اینکه اگر هم از این کلمات استفاده کنند، آزادی و آرامش در رفتارشان دیده نشده و همیشه حالتی از گرفتگی و ناراحتی در رفتار آنها مشاهده میشود.
- به نظر آنها خرید هر چیزی غیر ضروری است و بهتر است به جای آن در بانک پول پسانداز شود. خرید هدیه هم که اصلا محلی از اعراب ندارد و دور ریختن پول به حساب میآید. در مواقع اجبار هم پرداخت نقدی، بهتر از هر هدیهای است.
فاصله عمیقی در روابط زن و شوهر دیده میشود؛ سایه دائمی خساست در زندگی مشترک، باعث جدایی آنها از هم میشود چون یکی از طرفین نمیتواند نیازهای عاطفی و روحی- روانی طرف مقابل را برآورده کند. بگذریم از اینکه رفع نیازهای دیگر به طور کامل از یاد رفته است.
- ارتباط زن و شوهر به بحثها و رفع نیازهای مالی محدود میشود. در نهایت نیز برای رفع هر نیاز- پس از یک جدال طولانی - باید همه افراد خانواده از چهارچوبی که فرد خسیس تعیین میکند، پیروی کنند.
- والد یا والدین (بسته به اینکه کدامیک به بیماری خساست دچار باشند) همواره از رفتارها و تلاشهای فرزندشان در هر زمینهای ناراضی هستند. این نارضایتی از مسائل درسی تا کارها و رفتارهای روزمره آنها را شامل میشود. اما این والدین برخلاف والدین کمال گرا - که برای موفقیت فرزندشان هزینه کرده و آنها را همراهی میکنند - هیچ تلاش و کمکی برای پیشرفت بیشتر فرزندشان نمیکنند و فقط توقع دارند.
- مردان یا زنان خسیس هر مسئلهای را با مسائل مالی میسنجند و «پول و درآمد» مهمترین عامل تعیینکننده در زندگی آنهاست. مثلا معیار محبتشان، مبلغ، کیفیت یا نوع هدایای خریداری شده است، نه زیبایی این کار.
- تصمیمگیری برای خرید هر وسیله سادهای برای منزل باید با اجازه زن یا شوهر خسیس باشد. برای صدور این اجازه هم باید همیشه دلیل قانعکنندهای وجود داشته باشد؛ دلیلی که بتواند فرد خسیس را قانع کند. به این ترتیب، طرف مقابل از هر خریدی منصرف میشود.
به نظر شما زندگیای که یکی از طرفین اختیار کامل دارد و دیگری هیچ اختیاری ندارد، به زندگی در زندان شبیه نیست؟
- رفتارها آزادانه نیست؛ ترس از بروز واکنشی نامطلوب از سوی فرد خسیس بر همه رفتارها و روابط سایه افکنده و آزادی عمل را از همه افراد خانواده - به ویژه همسر - سلب کرده است.
- این افراد در برآوردن نیازهای فردیشان هم امساک میکنند؛ تا حدی که سلامتیشان هم در معرض خطر قرار میگیرد.
روح و روان، اسیر امساک
بررسیها نشان میدهد «افسردگی» یکی از مهمترین اختلالات روحی- روانی است که فرد خسیس به آن دچار میشود. روانشناسان دلیل اصلی بروز این حالت را منزویشدن آنها میدانند.
از طرفی عناد دائمی آنها با جمع، باعث تنها ماندنشان میشود و همین امر باعث تشدید افسردگی خواهد شد. در واقع عقاید آنها باعث میشود تا همیشه تنها بمانند؛ حتی اگر به ظاهر، دیگران آنها را طرد نکنند.
یکی دیگر از مشکلات روحی- روانی این افراد، «بیتابی و بروز حالتهای هیجانی» است. نگرانی درباره همه چیز، بهویژه مخارج ( فقط فکرکردن به مخارج و نه خرجکردن واقعی)، آنها را به افرادی بهانهجو، بیتاب، ایرادگیر و... تبدیل میکند. این نکته را هم فراموش نکنیم که حالتی «تهاجمی و عصبی» در رفتارهای آنها دیده میشود که هم باعث آزار خانواده و هم باعث آزار خودشان میشود.رفتارهای دیگری مثل حرص و ولع دائمی برای همه چیز، شک و تردید، حسابگری و خودمحوری از دیگر اختلالات روحی- روانی افراد مبتلا به بیماری خساست است. این افراد فراموش کردهاند که تیر تیز رفتارهای نامطلوب و تهاجمی آنها، بیش از همه، روح و روان همسر و فرزندانشان را زخمی میکند.
اول از همه بهخاطر بسپاریم که بیماری همسر خسیس ما هیچ گاه درمان نمیشود؛ بنابراین فقط باید تلاش کنیم تا رفتار او را تعدیل و ترمیم کنیم. درمان قطعیای برای این بیماری وجود ندارد؛ فقط با این شیوهها میشود با او مدارا کنیم:
- طبیعت افراد خسیس را باور کنیم و بپذیریم که به بیماری امساک و خساست بیمارگونه دچار هستند. این باور باعث میشود تا رفتارهای او برایمان قابل تحمل باشد.
- مقابله به مثل نکنیم؛ این مقابله هیچ اثری جز تکرار رفتارهای نامطلوب و ندارد. حتی این رفتارها میتواند با شدت بیشتری تکرار شود.
- پیش از خرید هر وسیلهای برای منزل با همسرمان مشورت کنیم. با وجود اختلافنظر، مشورتکردن ضروری است تا پس از خرید با لجبازی او روبهرو نشویم. به این ترتیب، مانع از جنجال شده و زمینهسازی کردهایم.
- برای خریدهای شخصی تنها برویم ولی قبل از بیرونرفتن از منزل، حتما به همسرمان اطلاع بدهیم تا احساس کنارگذاشتهشدن به او دست ندهد. توافق کنیم که این تصمیم برای سلامت روحی- روانی هر دوی ما لازم است.
- بعضی افراد مبتلا به خساست، تلاش میکنند تا این صفت نامناسب را اصلاح کنند. در این صورت با درک مشکلشان و تلاشی که برای ترک این صفت میکنند، به آنها کمک کنیم.
فراموش نکنیم نباید این افراد را مسخره کنیم یا دائم از آنها ایراد بگیریم. کنارشان باشیم تا با کمک هم به تدریج بر مشکل غلبه کنیم.
- زمانی که از رفتار همسرمان غمگین و عصبی میشویم، ناراحتیمان را ابراز کنیم؛ البته نه با دعوا و جنجال بلکه به او توضیح بدهیم که از رفتارهای او ناراحت میشویم و خجالت میکشیم. این توضیح و ابراز ناراحتی ما به شکل منطقی، تلنگری برای تجدیدنظر در رفتارهای نامناسب اوست.
- همانطور که اشاره کردیم، این افراد در ابراز احساسات نیز ناتوان هستند. در مقابل این ناتوانی، لجبازی و بیاعتنایی نکنیم اما طوری رفتار کنیم که طرف مقابل هم با کمی کماعتنایی ما روبهرو شود. با کمی تغییر در رفتارهای گذشته خود میتوانیم به راحتی تغییراتی در رفتار همسرمان ایجاد کنیم.
- اگر فرزندمان از رفتار همسرمان رنجید، مقابله به مثل را به او یاد ندهیم. فقط به فرزندمان توضیح بدهیم که این عقیده پدر یا مادر توست و باید به عقیده آنها احترام بگذاری. فقط دفعه بعد طوری رفتار کن که با سرزنش او روبهرو نشوی.
- افراد خسیس با وجودی که ممکن است سلیقه خوبی داشته باشند اما برای خرید هر چیزی، ابتدا به مبلغ آن توجه میکنند؛ بنابراین به جای دلخورشدن یا مسخرهکردن همسرمان از او تشکر کنیم. همین که او هزینهای را بابت خرید چیزی پرداخت کرده، کافی است. تشکر ما نوعی تشویق برای تکرار این رفتارهای مثبت و از بین رفتن برخی مشکلات رفتاری همسرمان است.
- برای تقسیم دخل و خرج منزل، همفکری کنیم تا به تدریج تغییراتی در شرایط ایجاد شود.
- با دوستان و آشنایان قطع رابطه نکنیم؛ این راه چاره نیست. با حفظ تعادل در رفت و آمدها این مشکل به تدریج برطرف خواهد شد.
انسان ها برای ارضا پنج نیاز اساسی که ریشه در ژن ها دارد، تلاش می کنند. نیاز به بقا، نیاز به عشق و محبت، نیاز به قدرت، نیاز به آزادی و نیاز به تفریح.
اگر جزو کسانی باشید که تجربه یک ازدواج یا نامزدی به هم خورده را دارند، حتما احساس دو گانه ای را نسبت به شریک سابق خود تجربه کرده اید. گاهی او را غیرقابل تحمل دانسته اید و گاهی هم به دلیل احساس گناه فکر کرده اید به اندازه کافی برای سازگاری با هم تلاش نکرده اید.
شکست عشقی
گاهی هم فشار اطرافیان مزید بر علت می شود که تصمیم بگیرید دوباره با نامزد یا همسر سابقتان ارتباط برقرار کنید و به زندگی مشترک برگردید. اگر در دوره نامزدی جدا شده باشید، برگشت کار سختی است. چون معمولا اختلافات آن قدر جدی بوده که باعث شده شما دوست داشتن و آینده مشترک را ندید بگیرید و به جدایی و پایان نامزدی تان فکر کنید. بنابراین برگشتن، تنها باید مشروط به تایید مشاور خانواده باشد. باید علت عدم سازش و جدایی مشخص شود و راهکارهای حل مشکل به کار گرفته شود. معمولا مهم ترین دلایل عدم سازش این مواردی هستند که در ادامه برایتان خواهیم گفت. آنها را در رابطه تان شناسایی کنید و هر گاه راه حلی برایشان یافتید، به پیوند دوباره فکر کنید.
خواسته های متفاوت
ویلیام گلاسر روانشناس مشهور آمریکایی، معتقد است انسان ها برای ارضا پنج نیاز اساسی که ریشه در ژن ها دارد، تلاش می کنند. نیاز به بقا، نیاز به عشق و محبت، نیاز به قدرت، نیاز به آزادی و نیاز به تفریح.در زندگی مشترک افراد، این نیازها نقش مهمی را ایفا می کند که به شکل ژنتیک به انسان منتقل می شود و الویت نیازها برای هرکسی متفاوت است. اما اگر بخواهیم با تعبیر گلاسر جلو برویم، 5پایه اصلی یک زندگی مشترک، فرزندآوری(بقا)، عشق ورزی (جسمی و روحی)، پیشرفت در زندگی فردی و زندگی مشترک، آزادی و استقلال شخصی و تفریح، کامجویی و لذت بردن از زندگی با همسر است. تناسب نداشتن این اولویت ها و در واقع کوتاه و بلند بودن این 5پایه در زن و مرد باعث می شود آنها ایده آل ها و خواسته های متفاوتی از زندگی داشته باشند. بنابراین سازگاری بین آنها کار سختی می شود.
مهارت ها را بازیابید
متاسفانه بسیاری از افراد مهارت های زندگی را نمی آموزند و نمی توانند از عهده حل مسئله برآیند به همین در برخورد با مشکل، جدایی را انتخاب می کنند. در گذشته ازدواج ضرورت بیشتری داشت و طلاق نیز آنقدر قبیح بود که همه معتقد بودند باید با لباس سفید به خانه بخت رفت و با کفن سفید از خانه بیرون آمد اما امروزه نه ضرورت ازدواج آنقدر برای افراد قابل لمس است و نه طلاق آنقدر قبیح شمرده می شود.
وقتی طرفین مهارت حل مساله و مهارت روابط موثر را نداشته باشند و به بن بست بخورند به راحتی طلاق می گیرند. اگر می خواهید شروعی دوباره را تجربه کنید، مطمئن شوید که مهارت های ارتباطی و مهارت های لازم برای زندگی مشترک را فراگرفته اید. بی گدار به آب نزنید و تا زمانی که عامل اختلافات حل نشده، به پیوند دوباره فکر نکنید.مهم تر از همه این که گاهی لازم است برای یادگیری برخی مهارت ها با هم مطالعه کنید، با هم نزد مشاور بروید و با هم در دوره های آموزشی زندگی مشترک شرکت کنید. شاید هر دو یا یکی از شما کمی به مداخله روانپزشکی نیاز داشته باشد. اگر واقعا تصمیم به زندگی مشترک گرفته اید، این مداخلات را پذیرا باشید و بعد از طی دوره درمانی مجددا بررسی کنید که آیا امکان زندگی مشترک برای شما دو نفر وجود دارد یا نه.
برای چی برمی گردید؟
شاید باید این فکر را پیش از همه در ذهن تان مرور می کردید. اما ما می گوییم باید همواره به این سوال فکر کنید و پاسخی قاطع و محکم برای آن بیاورید. برای چی تصمیم دارید به زندگی ای که یک بار از هم پاشیده برگردید؟ اگر پاسختان فرار از تنهایی، عذاب وجدان و ترس از انگ اجتماع یا فشار اطرافیان است، بدانید که به احتمال زیاد، این تصمیم باز هم با شکست مواجه می شود. دلیل برگشتن شما باید بیش از هر چیز مربوط به اراده درونی هر دو نفرتان برای دادن یک شانس دوباره به خود و امتحان کردن مسیرهای جدید و نتیجه بخش تر باشد. در این بین معمولا دوست داشتن هم چاشنی کار است که اگر نباشد، باز هم زندگی شما می تواند با کشمکش و شکست همراه شود.
مهتاب جون 29 ام ستاره برنده قرعه کشی شد عزیزم . مگه اعلام کردم ، ندیدید ؟ حالا یه پست توی اتاق " حامیان باشگاه نوعروس " تاپیک " فروشگاه آنلاین خانومی " درست میکنم و همه برنده ها رو اونجا اعلام می کنم.
راستی برنده های عزیز ، اگر میتونید برام یه عکس پرسنلی از خودتون بفرستید که ما عکس برنده هامون رو توی اتاق گفتگو بزاریم.
رها جان حتماً سعی کن بیای ، ترجیحاً قبل از بحث هم بیای بهتره که دوستان مشکل شما رو و اینکه چجوری تونستی حلش کنی رو بخونن و اونها هم نظراتشون رو بدن.
دوست دارم در این خصوص همه چالش هاشون رو مطرح کنن و فقط خواننده صرف گفتمان نباشن، اینکه فقط حضور داشته باشن و صحبتی نکنن، اصلا مطلوب نیست و برای هفته های آتی اینها هم مدنظر قرار میگیره ، ما این پست ها رو ایجاد می کنیم که بعداً بتونیم از کارشناسان مشاوره و روانشناسی که توی سایت میاریم، راهکار خیلی هاشون رو بپرسیم. پس بهتره که همه دوستان صحبت کنن ، حتی اگر خودشون تجربه ای ندارن، از دیده هاشون بگن.
من و شوهرم رمز گوشی همدیگرو بلدیم وهیچ چیز خصوصی هم بینمون نیست گاهی اس ام اس برام میادودستم بنده به شوهرم میگم برام بخون یا من اس ام اس های اضافی شوهرمو پاک میکنم. کلا روی گوشی هم حساس نیستیم.
دوستم دیر رفت منم از قرار جاموندم :( البته همون اول به صورت رگباری حرفام رو زدم که یک وقت دچار انفجار نشم ;) شقایق حان پرسیده بود اگه شک کردیم چیکار کنیم. این البته جواب داره که به صورت خلاصه می شه گفت نشونه های بسیار مهم تر و واضح تری برای پی بردن به خیانت هست که از چک کردن گوشی به مراتب مفیدتره و اون نشانه های رفتاری هست.
من که تصمیم گرفتم دیگه شکاک نباشم و گوشی همسرم رو چک نکنم به این دلیل بود که خانم دکتری که پیشش می رفتم و می رم، یک سری از این نشانه ها رو بهم گفت و من یک مدت چندماهه که دقت کردم دیدم واقعا همسری اون نشانه های تغییر رفتاری منفی رو نداره که هیچ، روز به روزم مثبت تر می شه :) برای همین تا حد زیادی نزدیک به کاملا، مطمئن شدم و آرامش دارم. اما هنوزم گاهی که زیادی با موبایلش ور می ره شک می کنم که زود به خودم تذکر می دم که نباید ادم شکاکی باشم
کلا ترک کردن عادت کار سختیه، اما خب وقتی یک عادت مخرب هست و به زندگی و آینده ی آدم آُسیب می زنه باید ترکش کرد.
الهه جون مرسی از پوستر قشنگت. واقعا هنرمندی ها
امشب جای راضیه جون واقعا خالی بود، صفا جونم که در نبود من یک دالی کرده و رفته :(
راستی بچه ها امروز عصر از خانومی به من زنگ زدن ولی من هنوز انتخاب نکرده بودم، قرار شد فردا دوباره زنگ بزنن. فکر کنم با خودشون گفتن این دیگه چقدر بی حال و حوصله است که برنده شده نرفته جایزه انتخاب کنه! ولی خب منتظر بودم همسری بیاد نظر اون رو هم بدونم. به نظرتون حالت دهنده ی مو خوبه؟
یک پیشنهاد هم برای صفاجان: بحث امشب با مساله ی خیانت همپوشانی زیادی داشت. اگه ممکنه بحث بعدی در مورد خیانت، راه های کشف و برخورد باهاش و دلایلش و این چیزا باشه. ممنون
سلام الهه جونی، منم بهت عادت کردم و دلتنگ می شم، هم برای تو هم برای همه ی دوست جونیای قرار شبانه ای :)
نیلوفر جان سختی همیشه تو زندگی هست. خب تقصیر خودم بود که از همون اول که سر و کله ی اون خانم پیدا شد من عکس العمل نشون ندادم و به قول مشاورم نقش یک احمق بازنده رو بازی کردم. اما حالا که یاد گرفتم چطوری رفتار کنم حواسم خیلی جمع هست. گاهی حتی بیشتر از احساسی که توی دلم هست حساسیت نشون می دم. دیگه حتی نمی ذارم به شوخی همسری راجع به این جور مسایل حرف بزنه ;)
الان پسورد ایمیلش، رمز موبایلش و همه چی اش رو دارم اما دیگه اصلا سراغشون نمی رم.
شبت به خیر شقایق جونی عزیزم
یک دوست جونی هم به اسم غوغا امشب اضافه شد به جمعمون که من خیلی خوشحالم از داشتن دوست جدید اما ناراحتم بابت مشکلش. غوغا جون اگه ساکن تهران هستی عزیزم من یک مشاور خوب تهران می شناسم. برو، اگه سودی نداشته باشه که بعید می دونم، ضرری هم نداره. عزیزم ما یکبار زندگی می کنیم و این حق همه ی ماست که این یک بار رو خوب و شاد زندگی کنیم. خودت به خودت کمک کن دختر نازنین. اگه دوست داشتی بهم پیام بده تا شماره تماس اون خانم دکتری که می شناسم و زندگی من رو واقعا نجات داد بهت بگم
فدای تو بشم الهه جونی
الان دیگه آرومم و اذیت نیستم. فقط گاهی احساسات گذشته ام برمی گرده که زود جلوش رو می گیرم. الان واقعا همسری توی رفتار بهم نشون می ده که به من وفاداره. البته خدایی اش بعد از ازدواج هم همسری خیانتی نکرد فقط از ترس ناراحتی من لو نداد که خانومه بهش اس ام اس می ده. پیاماشم که من خوندم توی هیچکدوم از طرف همسری حرفی نبود که احساس کنم داره خیانت می کنه. اما در هر صورت برای من ناخوشایند بود که خداروشکر تموم شده الان. بقیه اش هم به تلاش من برای حفظ زندگی و غیرت اون برای حفظ زندگی برمی گرده که امیدوارم تا لحظه ای که زنده ایم دووم داشته باشه :)
همسریه من قبل از ازدواجمون بهم گفته بود که چند سال با یکی ارتباط داشته و اسمش رو هم بهم گفته بود
منم که کلا گوشیشو هیچوقت چک نمیکردم و نمیکنم چون کلا حوصله اینکار رو ندارم
ولی یبار بعد عقد میخواستم اسممو توی کانتک گوشیش پیدا کنم و عوض کنم به جای الهه بنویسم عشقم که بهش زنگ زدم سوپرایز شه یهو اسم اون خانومو دیدم توی کانتکتش
الهه جونی بی خیال نیستم اما حساس و شکاک هم دیگه نیستم. حواسم به زندگی ام هست اما نه به طرز بیمارگونه ای که قبلا بود. عاقلانه و با عشق و محبت :))))
نیلوفرجون به سلامت
فکر کنم منم برم به کارام برسم بهتر باشه، الهه جون قربون دست امشبم کرکره رو بکش پایین ;)
بیشترادمهای شکاک وبدبین سراغ گوشی طرف میرن بنظرم هرکسی این حق رو داره که یه جاهایی براش کاملاشخصی باشه.مثلامن میام سایت نوعروس دوس ندارم همسرم بعضی چیزایی روکه نوشتم اینجابخونه
چک کردن گوشی غلط است چون کسی که این کار را انجام می دهد یعنی به همسر خود اعتماد ندارد و همسر همیشه فکر می کند در حال کنترل شدن است و یک جور هم تجاوز به حریم خیلی خصوصی همسر این کار است
به نظر من ادم نباید 100 درصد به کسی اعتماد کنه و ببخشیدا سرشو بکنه زیر برف. این اعتقاد منه که ادم باید تیز و نکته بین باشه نه شکاک و بی اعتماد. همیشه یه اپسیلون احتمال شیطنت رو بده
سلام به همه ی دوستان
سلام به شقایق جان تازه وارد :) خوش اومدی عزیزم
بچه ها من خودم با این مشکل مواجه شدم و خیلی برام سخت بود. راستش اواخر دوستی من و همسری، سر و کله ی یک خانومی پیدا شد که همین خانم باعث شد تا رابطه ی من و همسری تموم بشه. رابطه ی دوستی البته. من خیلی اشتباه کردم که به محض ورود این خانم عکس العمل تند نشون ندادم اما خب یک جورایی می گفتم همسری به من تعهد ازدواج نداده شاید بخواد با این ازدواج کنه من حق دخالت ندارم که البت صد در صد اشتباه بود این طرز فکرم
من از اونجایی که ب همسرم اعتماد دارم هیچوقت گوشیشو چک نمیکنم و همسرمم همینطور.
فقط وقتایی که مثلا مامانش اسمس میزنه دوس دارم ببینم چی نوشته ک خب تا حالا اسمس نداده خخخخ
خلاصه بعد از مدتی من به همسری گفتم یا ازدواج با من یا خداحافظ و ازدواج تو با اون یا هرکس دیگه. و چون همسری تردید کرد و زود جواب نداد منم گفتم خداحافظ :( وای چه روزایی بود مسلمون نشنوه کافر نبینه.
بعد از مدتی که از جدایی مون گذشت همسری با من تماس گرفت و پیشنهاد ازدواج داد و خب زن و شوهر شدیم.
تا اینجا مقدمه بود. یک مدت که از عقدمون گذشت من احساس کردم که همسری اس ام اس بازی مشکوک می کنه. گوشی اش رو چک کردم و دیدم بله همون خانم هست و سعی می کنه توجه همسری رو دوباره جلب کنه و همسری هم از ترس اینکه این خانم تو محل کارش آبروریزی نکنه هی نصیحتش می کنه که دیگه تموم شده، من زن دارم و از این حرفا
من عکس العمل تند نشون دادم چون دیگه حالا زنش بودم و حق نداشت با کس دیگه ای رابطه داشته باشه. رفتیم پیش مشاور و خانم دکتر گفت که گوشی همسرها برای هم باید همیشه آماده ی بازدید باشه. گفت گوشی حریم خصوصیه اما نه برای زن و شوهر. بین زن و شوهر هیچ حریمی نیست. و به همسری هم گفت به هیچ وجه به این خانم جواب نده و اگه اومد سر کلاسات تو دانشگاه عکس العمل نشون نده و مثل بقیه ی دانشجوها که مستمع آزاد میان می شینن باهش برخورد کن.
اما من دیدگه شک و تردید به دلم افتاده بود که نکنه همسری بازم یواشکی از من باهاش ارتباط برقرار کنه. البته خانم مشاور بعدا تنهایی به من گفت که این حرف رو زده تا همسری حساب کار دستش بیاد وگرنه چک کردن گوشی همسر کار درستی نیست. البته که نباید راز مگو داشته باشین اما تو هم نباید هی بری گوشی اش رو چک کنی چون خودت بیمار می شی
نیلوفر جان چشم، زندگی من کلا شبیه رمانه از بس ماجرا داره ;)
ولی من نمی تونستم آرومو بگیرم، از هر فرصتی استفاده می کردم برای چک کردن گوشی اش و اگه از اون خانم پیامی می دیدم خیلی حالم بد می شد
خانم دکتر هم می گفت که سیم کارتش رو عوض نکنه چون اونوقت اون خانم عقده هاش رو میاد حضوری توی دانشگاه سر همسری خالی می کنه! این اس ام اس ها مثل سوپاپ اطمینانه
سلام دوستان
بنظر منم باید گاهی چک بشه ولی مخفیانه. واسه منم یه اتفاق خیلی بدی افتاد . تعریف میکنم فقط میخوام بدونم شما چه واکنشی رو با خیانت همسرتون نشون میدین؟ جدا میشین؟ تهدید میکنین؟ ناز میکنین و میبخشین؟یا...؟
من از سرک کشیدن تو گگوشی یک شخص خاطره دارم
اون هم زنداداش دومیم بود.
داشتم پیغاماشو میخندم تا رسیدم ب پیغامی که راجع ب مادرم ب دوستش ی چیزی گفته بود.
زنداداشم خیاطی میرفت بعد میخواس لباس بدوزه و از دوستش برای کمک استفاده میکرد.
بعد ناگهان دیدم نوشته اگه بخوام لباس رو خوب ندوزم مادر شوهرم کلمو میخوره.
من هم همزمان برای خواهرام فرستادم و بهشون گفتم این اسمس زنداداشمون ب دوستش بوده.اونا هم تعجب کردن
میدونم کارم اشتباه بوده و بعد هم از خدا طلب مغفرت کردم و توبه کردم.
باشد که مرا بخشیده باشد.الهی امین
از اون ب بعد دیگه تو گوشی کسی سرک نمیکشیدم.
اها گوشی داداشمم قبل ازدواجش ی خورده سرک میکشیدم اما دیگه منصرف شدم خخخخ
یک مدت شاید سه چهار ماه من دیوانه وار گوشی همسری رو چک می کردم و حالم هم خیلی خراب بود. هرچی هم همسری می گفت بذار هرچقدر دلش می خواد اس ام اس بده من دیگه کاری بهش ندارم من آروم نمی شدم. حتی همسری گفت بیا وقتی خونه ام گوشی ام دست تو تا خیالت راحت باشه اما من واقعا بیمار شده بودم انگار!!!
یک چند جلسه مشاوره رفتم و به کمک مشاور مشکل رو حل کردم. الان دیگه گوشی همسری رو یواشکی چک نمی کنم. البته گاهی برای اینکه همسری فکر نکنه من دیگه حساس نیستم الکی مثلا جلوی خودش گوشی اش رو چک می کنم اما واقعا تمایلی ندارم فقط برای اینه که خیالم راحت باشه که خیالش راحت نیست خخخخخخخخخخ
شوخی کردم فقط برای اینه که بدونه من چقدر حساسم به این مساله
راستش با خودم فکر کردم دیدم این همسری ترمی 600 تا دانشجو داره که الحمد الله 559 تاشون دخترن. همه هم سن پایین و ژیگول میگول. حالا من هی گوشی چک کنم که چی بشه؟ مگه اگه بخواد نمی تونه یک سیم کارت دیگه بگیره؟ من بنا رو بر قولی که بهم داده گذاشتم و شرطی که باهاش کردم که اگه بهم خیانت کنه حتی در حد اس ام اس من ترکش می کنم برای همیشه.
الان خیالم خیلی راحته. می دونم که همسری دقیقا می دونه من چقدر به مساله خیانت حساسم. قبل ازدواج هم بهش گفتم خیانت و اعتیاد خط قرمزهای من هستند که به هیچ وجه اگه پیش بیاد پای زندگی نمی مونم و فوری ترکت می کنم! من نمی تونم تحمل کنم.
شقایق جون راستش چندین بار تکرار شده و من نمیدونستم یعنی فکر کنین از اول رابطم بوده تا 1/5 سال بعد که من بطور خیلی اتفاقیییییییییی اونم نه با غرض چک کردن چیزی متوجه شدم. یعنی دونه دونه همه چی واسم رو شد. خیلی واسم عذاب بود! اونم ابراز علاقه به صمیمی ترین دوستم ، از همه مهمتر واکنش بسیار عالیه اون خانوم! دنیا رو سرم خراب شد،بعد چند ماه با کلی اصرارش بخشیدمش ولی بعد اونم باز شیطنتایی کرده نتونستم دستشو رو کنم اما یجوری فهموندم که تکون بخوری میفهممو اینا. با اون دوستمم کات کردم کلا! ولی الان که 3 سال گذشته اینقد حساسم که حد نداره. حتی نگاهش به دورو برشم حساس شدم. گاهی میبینم دوستش مسیج داده اما میخونه فوری پاک میکنه. نمیدونم میترسم راستش اعتماد ندارم بهش ، با اینکه دو ماه دیگه عقدمونم هست نمیدونم.
نامزدم خیلی شخصیت اجتماعی ای هم داره. الانم میخواد بره کلاس عکاسی چون خیلی دوس داره، اما محیط کلاس های عکاسی اصلا مناسب یه آدم متاهل یا متعهد نیست، دوستام میرفتن همش دخترو پسر قاطین و همشونم عینه دوستن (شرایط ایجاد میکنه)شب ُ روز همش بخاطر عکاسی اردو بودن همش باهم بودن شب ُ روز. خیلی محیطش صمیمیه بیش از حد! اینقدر میترسم بره،ولی نمیتونم بهش بگم. چون خیلیییی علاقه داره دوس ندارم کسی باشم که جلوی اهدافشو بگبره چون خودش از هفت دولت آزادم میزاره (البته ناگفته نماند که خیلییییی بهم اعتماد داره،چون تو هر شرایطی قرار گرفتم اما بهش متعهد بودم حتی نگامو کج نکردم)
ای خدا :((((((
من و همسری از همون اوایل آشنایی رمز فیس بوک و ایمیل همدیگرو داریم و گوشیمونم رمز ندارن
من گوشیشو چک نمیکنم ولی هر ماهی یکی دوبار میبینم یواشکی چک میکنه گوشی منو
الان دیگه یجورایی بیخیال چک کردن ُ اینچیزا شدم. دیگه حوصله ندارم. از اونموقع یه حالی شدم ، زیاد ذوق ندارم . خیلی مشکلات دیگم بعدش پیش اومد که خیلی بهم ریختم. هی میگم برم روانشناس یا مشاور اما حتی دیگه حوصله اینم ندارم
من که از همون اول همه چیز همو میدونستیم.
کلا از مخفی کاری بدم میاد.
تو دوران دوستیمونم حتی رمز کارتای عابر بانک همو داشتیم. تا این حد.
الانم که مثلا اگر دستم بند باشه برای پیام بیاد میگم آقایی بخون ببین کیه جواب بده.
اونم همینطور.
تو گوشیه هم دیگه هم میریم البته نه برای چک کردن برای بازی یا به قول مهتاب مخصوصا من برای چک کردن حساباش
من که نه اینستا دارم ونه فیس بوق اگرم داشته باشم با همسری باهم چکشون میکنیم.همسرم اصلا دوس نداره.منم چون اون دوس نداره دوس ندارم عضو این شبکه های اجتماعی بشیم.
منم تو دوران دوستیمون همسرم تمام رمز کارتای خودم ک هیچ رمز کارت بابامم داشت و حتی رمز اینترتی.وقتی ب یکی اعتماد داشته باشی دیگه خیالت راحته دیگه.همسرم ی تومن از کارتم بخواد برداره ازم اجازه میپرسه
کلا حترام تو زندگی خیلی خوبه.حرمت همدیگرو باید داشته باشیم.من حتی رمز وبامم میدم ب همسرم و بدون اجازه اون هیچ کاری نمیکنم همینطور همسرم.این قانون زندگیمونه
مثلا من اگه وایبر برام پیغام بیاد یا اینیستا برم یا هرچییز دیگه ای میگم بیا باهم بخونیم یا برای اونم خودم وایبر نصب کردم هر چی میاد با هم میخونیم البته اون هفته ای دوباری که پیش همیم
سلام. به نظر من کار درستی نیست چون شاید از بی اعتمادی نشات بگیره. ولی منو همسرم همه پسوردای همو داریم. البته خیلی کم پیش میاد استفاده کنیم. مگه اینکه دیگه خودمون کار ضروری داشته باشیم. در مورد گوشی هم من عر وقت کنجکاویم درد بگیره جلو خودش گوشیو میگیرم دستم و باهاش ور میرم. اما اون کاری نداشته تا حالا به گوشی من.
خب دوستان مثل اینکهمن باید برم و همسر جان صدام میکنه که بیا شام میخوام.
من دلم میخواد بمونم و همسرمو تو عمل انجام شده قرار دادم.
بهش میگم تومیخوای شام درست کنی؟
میگه من درست کنم؟میگم دستت طلا.
الان همسرم تو اشپزخونس و داره سوسیس سرخ میکنه.بهتره من برم چون گوش کردن ب حرف شوهر ،خودش ی ثوابه.
شبتون ب خیر و خوشی
خوابای خوب بینید
راستی دوستان دیشب نماز مخصوص اول ماه رجب داشت و من سر نماز برای همه دعا کردم برای هر کی گره تو کار داره و بیشتر برای ملیحه جونی(برای اینکه این چند شب نمی اومد و ناراحت بود و از طرفی فک کنم مشکلامون ی جورایی مثل هم بوده)
من خودم ب شخصه اول برای دیگران دعا میکنم بعد برای خودم
بخاطراینکه دعای اون طرف بر میگرده ب من :)
انشالله که گره از کار همه باز بشه الهی امین
اوایل ازدواجمون یکی دوبار اینکارو کردم ولی خوشبختانه تونستم جلوی خودمو بگیرم اصلا کار خوبی نیست یه جورایی آدم عادت می کنه و وسواس میشه که ببینه چه خبره ولی بهترین کار اعتماده
منم مثل مینا جون هروقت اس میاد دستم بند باشه می گم همسری برام بخونه اصلا نسبت به گوشیم حساسیت نشون ندادم از اول واسه اونم دیگه عادی شده گوشیشو نگاهم کنم چیزی نمیگه گاهی خودش میگه جواب اس هامو بده
سلام به همه نوعروس های تازه و گل که برای اولین بار به قرارهای شبانه نوعروس تشریف اوردن. قدم روی چشمای ما گذاشتید. امیدوارم ساعات خوشی رو پیش ما داشته باشید.
سلام به همه نوعروس های تازه و گل که برای اولین بار به قرارهای شبانه نوعروس تشریف اوردن. قدم روی چشمای ما گذاشتید. امیدوارم ساعات خوشی رو پیش ما داشته باشید.
سلام دوستان عزیز اول عذرخواهی میکنم بابت اینکه نتونستم دیشب حضور داشته باشم.امابه برنده هامون تبریک میگم مجدد.دوستان عزیزی که برنده بن تخفیف از خانومی شدند میتونن هر سوالی که داشتن پیام شخصی بهم بزنن.من هر شب بین این ساعت ها پاسخگو هستم.هر راهنمای که بخواین در خصوص انتخاب کالای بن تخفیفتون خوشحال میشم کمک کنم.
آخه همسری 9 تازه میاد خونه تا یه کم بهش برسمو شامو حاضر کنم و این چیزا دیگه نمیشه که همش سرم تو کامپیوتر باشه دلش می خواد کنارش باشم ناراحت میشه به نظر من عصرا بهتره مثلا 6 یا 7 البته میدونم شما هم مقصر نیستی نمیشه که با همه هماهنگ باشید خلاصه سعی می کنم بعضی شبا بیام
مهتاب جون منم همش دلم اینجا و پیش شماست. رها نیومده ؟ پس چرا در مورد بحث امشب اینقدر نظرات کمه ؟ یعنی این همه مشکلاتددر این خصوص رو اطرافتون نمی بینید؟
ما یه دوستی داریم مشهد زندگی میکنن نمیدونم چرا همش احساس میکنم تظاهر میکنم اونم فقط به خاطر بچشونه فک کنم انگار هر کدوم یه دنیای متفاوتی دارن مثلا ما که رفته بودیم اونجا شب موقع خواب زنونه مردونش کرد و تا صبح با وایبرش ور رفت اما زن و شوهر جلوی ما یه سره قربون صدقه هم میرفتن
به نظر ما طلاق عاطفی گرفتن و الکی زیر یه سقف زندگی میکنن
مهتاب جون شاید چیزی از شوهرش دیده که داره اینجوری برخورد می کنه آخه یکی از دوستای من یه بار شوهرش بهش خیانت کرد جوری که مچشو گرفتن انداختنش زندون البته با همکاری خونواده پسره دیگه کار داشت به طلاق می کشید که دوستم بخاطر بچه هاش گذشت کرد الانم فقط دارن ظاهرا زندگی میکنن
یکی از دوستای دوران دانشگاهم هم تو دوران نامزدیش همسرش بهش خیانت کرد اونم با دختر عموی دوستم تازه شوهر دختر عموش با شوهر دوستم پسر خاله بودن ! دوستمم درخواست مهرو نفقه کرده هنوز ازش طلاق نگرفته میگه می خوام اذیتش کنم
فرزانه جون من تو زندگی اونا نیستم اما میدونم این دوتا همو خواستن با مخالفت خانواده ها ازدواج کردن الانم این فیلمای ترکیه و اینا تاثیر میزاره و راحت به هم خیانت میکنن
فرزانه جونی چقدر سخته همسریت مشکل پسنده
همسریه من هر غذا و دسری درست میکنم کلی هم تعریف میکنه و همشونو میخوره
حتی اونایی که خودم میدونم اصصصلا خوب نشده
عجب هم خونه ای داشتیا نیلوفر
من خودم بعضی موقع ها شیطون میشم اونم خیلی کم اگه بخوام بفهمم داستان چیه چه خبره دعواس گوشیه دیگرانو چک میکنم اما مال مامان و بابامو چون بلد نیستن هی باید چک کنم چون نکنم اس بیاد نفهمن بعدا داستان میشه
البته غیرازاون دوتاهم اتاقی دیگه هم داشتم خداروشکرکه چون میشناختیم طرف رو هوای هم روداشتیم فقط همون یه سال باهاش هم اتاق بودیم دختربدی نبودفقط زیادی کنجکاو بود!
قــــرارهای شبانه همیشگیه عزیزم ، فقط ممکنه در ماههای آتی حال و هواش عوض بشه و مشاوران آنلاین بیان برای پاسخگویی به سواالاتتون... در ضمن الان موضوع قرار شبانه امشب رو هم زدم خانوم گل ...
مهتاب جون ایشالا توی شب های آتی برنده میشی عزیزم. همه عزیزانی که در قرارهای شبانه حضور دارند، حتما حتمن یک بار رو برنده میشن ، چون ما میخوایم یه یادگاری از نوعروس داشته باشید.
بعد اون هم باز با شرایط جدیدتر، میتونید برنده بشید، یه کم شرایط رو تغییر میدیم و باز هم به همه فعالان اتاق گفتگو هدیه میدیم. این جواب سوال مهدیه جان هم بود.
ولی دیگه صرفاً قرعه کشی خالی نیست، به میزان فعالیت اتون در سایت بستگی داره. در ضمن با شروع مشاوره های آنلاین امون در اتاق گفتگو، شرایط جدیدتری نیز حاکم میشه برای برنده های اتاق.
ولی به هر حال فکر کنم تا آخر سال کلی جایزه بتونید ببرید از نوعروس. این هم برای ما نهایت خوشحالیه البته.
از بین عزیزانی که دیشب در قـــــرار شبانه حضور داشتند و در گفتمان دیشب شرکت کردند، قرعه کشی انجام شد ( 15 دقیقه پیش) ، البته اسامی دوستانی که تابحال برنده شده بودند، توی قرعه کشی نبود ، اینو که همتون میدونید.
قرعه کشی دیشب به اسم " شقایق " جان، عضو جدید نوعروس در اومد. به شقایق جاتن تبریک میگم.
لطفآً اطلاعات اصلی خودتون رو بهمراه شماره تماس به بنده پیام شخصی کنید تا کارشناسان خانومی باهاتون تماس بگیرن و محصولی که رو که سفارش میدید براتون ارسال کنن.
میتونید به سایت خانومی khanoumi.com تشریف ببرید و محصولات آرایشی بهداشتی این سایت رو ببینید.
شما برنده یک بن خرید 35 هزار تومانی از فروشگاه آنلاین خانومی شدید.
من و همسرم هم حریمی تو گوشی نداریم اصلا. گاهی اس ام اس های همو باز میکنیم گاهی حتی وقتی دستمون بند باشه تل هم دگیرو هم ج میدیم.
زندگی با شک و تردید واقعا عذاب اوره. و سخت تر وقتیه که طرف مقابلت بفهمه که بهش شک داری. این دیگه خیلی بدتر میکنه اوضاع رو.
امیدوارم هیچگاه اتفاق ناخوشایندی تو زندگی هیچ یک از دوستان نیفته.
اما راستی اول تاپیک صفا جون پرسیده بود راجب این اپلیکشن های مجازی مثله وایبر وتانگو .ووووو
درسته وقتی ما هنوز روش استفاده صحیح این ابزارهارو یاد نگرفتیم پس نباید ازشون استفاده کنیم. یه سرچیی اگه توی تانگو بکنیم و مثا عکس یه خانوم که پوشش فقط روسری نداره ببینیم و کامنت های مخاطبان رو بخونیم متوجه میشیم مردان ما در چه سطحی هستن. البته سوء تفاهم نشه اما قریب به اتفاق اکثر کامت ها هرزه گویی. من موافق این طور اجتماعات نیستم وقتی هنوز فرهنگ سازی نشده
مهدیه این هست واقعا خیلی چیزا باید فرهنگ سازی بشه و دربارش به خیلی از افراد جامعه توضیح داده بشه ولی ما متاسفانه جایی هستیم که آدماش دنبال داستان درست کردنن و خوششون میاد اذیت کنن مثل همین که میرن تو پیج افراد معروف چرند . پرند مینویسن (مثل مسی )
رسپیناجان اینکه گوشی رمز داشته باشه دلیل این نیست که طرف ریگی به کفشش هست خب شاید دوست نداره هرکسی به گوشی اش دسترسی داشته باشه اما خب همسر آدم باید رمز گوشی آدم رو بدونه. ولی اینطوری هم نباشه که مدام چک کنه.
بانوی آذری حرفت رو قبول دارم که هرکسی حق داره با افراد مجاز، منم تاکید می کنم با افراد مجاز خصوصی داشته باشه. مگه من همه ی حرفایی که به خواهر یا برادر یا دوستانم می زنم رو دوست دارم همسرم بدونه که اون دوست داشته باشه؟ اما خب دوست داریم تا دوست. مثلا روابط من با خوانواده و فامیل و دوستان هم جنسم حریم خصوصی هست اما روابطم با جنس مخالف دیگه حریم خصوصی نیست. حالا میخواد همکار باشه، همکلاسی قدیمی باشه، دوست قدیمی باشه، دوست خانوادگی باشه، شاگرد باشه و هرچی ... به نظر من همسرها باید رمز گوشی همدیگه رو داشته باشند ولی وارد حریم خصوصی هم نشن و فقط اگه چیزی توی روابط غیرخصوصی بود ببینن.
به جمع نوعروس خوش اومدید ، از اینکه به قرارهای شبانه ما پیوستید، خوشحالیم.
راستی در خصوص اون موضوع که پرسیده بودی شما به خیانت همسر چه رفتاری نشون میدید، ما یه بحث مفصل در این خصوص قبل سال در همین تاپیک های قرارهای شبانه داشتیم که حتمن برو و نظرات دوستان رو بخون.
سلام به همگی ، من با رسپنا موافقم ، چک کردن گوشی که رمز داره حتما یه خبرایی توش هست ، هر چند موافق اینم که دو طرف به حریم خصوصی هم احترام بزارن ولی این حریم یه حدی داره ، دلم نمیخواد من تو خواب غفلت باشم و از همه جا بیخبر ، برا اینکه آقایون متاسفانه هیچ وقت بزرگ نمیشن همیشه مسائل رو سرسری میگیرن مثلا یه چیزی که براشون جنبه تفریح داره امکان این هم هست که همون تفریحشون زندگی خودشو خودمو نابود کنه ، من فکر میکنم باید تا یه حدی همیشه کنترل بشن ، به خاطر خودم و زندگیم که یه وقت از خواب بیدار نشم ببینم که ای وای چه کلاه گشادی سرم رفته ، اینو میگم برا اینکه نه که فمر کنید این زندگی با شک و تردید به جایی نمیرسه ، نه منظورم اینه که ، حواسمون به کل زندگی باشه نه فقط خوراک و پوشاک و آی غذا چی بپزمو ....
اول از همه اتفاقی که در مورد چک کردن گوشی واسم افتاد رو تعریف میکنم بعد نظرمو میگم
همسر من عادت داشت روزی دو سه بار گوشیمو چک میکرد
گاهی مخفیانه
گاهی به صورت علنی
هیچ واکنشی نشون نمیدادم و در صدد تلافی هم نبودم
ولی دنبال راهی بودم که بهش ثابت کنم چک کردن کار درستی نیست
اگر اعتماد به طرف مقابل باشه پس جایی برای شکاک بودن و چک کردن گوشی و .. نمیمونه
چند بار به بهانه های مختلف بهش میگفتم که میشه این عکس یا کلیپ رو واسم از گوشیت بفرستی
همسر جواب میداد خودت از تو گوشی بردار
من سریع گوشی خودشو دستش میدادم و بهش میگفتم خودت واسم بفرست
درست نیست من دست به گوشیت بزنم
چند بار این کار رو تکرار کردم
همین کار باعث شد اونم از عادت بد چک کردن گوشی دست برداره
به نظر من چک کردن گوشی همسر ناشی از اعتماد به نفس پایین ه یکی از دو طرف زوجین هست
بیشتر این چک کردن ها از ترس خیانت همسر هست
این جور رابطه ها و زندگی ها آزار دهنده هستن
در زندگی که اعتماد وجود نداشته باشه ارزش اون زندگی از بین میره
این موضوع چک کردن گوشی با بحث شب قبل در ارتباط هست
وقتی با همسر در مورد رابطه های قبلی و گذشته سخن بگیم
قاعدتا حس حسادت و شکاک بودنشو تحریک کردیم..همین کار میتونه باعث چک کردم مداوم گوشی و ایمیل و .. بشه
عدم امنیت ،عدم اعتماد به طرف مقابل و از بین رفتن اعتماد به نفس خود فرد باعث چک کردن گوشی و ... میشه
من اصلا با چک کردن گوشی موافق نیستم
چون این کار باعث از بین رفتم آرامش روانی خودم میشه
سلام من عضو جدید هستم .. تاپیک شما رو دیدم توجه ام رو جلب کرد
به نظر من اگر صحبت از اعتماد باشه طرف مقابل هم نباید برای گوشی رمز بذاره .. بی اعتمادی اول از سمت ایشون بوجود اومده وقتی روی چیزی رمز گذاشته میشه یعنی این خیلی خصوصیه و شما نباید ببینی و زمانی که این اتفاق میافته طرف مقابل جرات اینو به خودش میده که به همسرش مشکوک بشه
به نظر من دونستن این چیزاا اصلا مساله ای نیس
حتی اگه باهم بشینین گاهی مروری کنین.. عکسا...
البته با حفظ حریم شخصی هرفرد
خوب مسلما شما ممکنه خصوصیای خانوداگی خودتونو داشته باشین مثلا با مادرتونت و اونم این حقو داره با خانواده ش یا بعضی افراد مجاز ( مجاز) خصوصی داشته باشه!
مثلا یه دوست.. که مطمئن باشیم اون دوست ضرر زندگی ما نیست...
و الزاما نباید همه مکالاماتو در جریان هم بذاریم !
مهم ترین موضوع اعتماده
اینکه میتونیم با خیال راحت اکانت فیس بوک رو با هم چک کنیم! اصاصا اون جا جای شخصی و خصصوصی نیس دیگه :)
چک کردن گوشی آرامش خانواده رو به هم میزنه ولی یه وقتایی دست خود آدم نیست اینکه اون مدام سرش توی گوشی باشه و همیشه همه جا با خودش ببره آدمو روانی میکنه و حاضری برای اینکه دلیلشو بفهمی هر کاری کنی
سلام .. به به چه موضوعی .. فکر می کنم خیلی ها با این قضیه دارن سر و کله می زنن.. آره من واقعا موافقم که خیلی از خیانت ها از همین وایبر و لاین و.. شروع می شه.. متاسفانه وقتی یه چیزی وارد جامعه می شه معمولا خیلی ها فرهنگ استفاده اش رو ندارن و خیلی اتفاقا ممکنه یفته
موضوع بحث : " چک کردن گوشی موبایل همسر: صحیح یا غلط ؟ "
درمورد میل شدید و وحشتناک به چک کردن گوشی موبایل همسر و درست یا غلط بودن آن با یک روانشناس صحبت کردهایم.
از بیشتر کسانی که به من برای مشاوره مراجعه میکنند شنیدهام که خیانت همسرانشان از طریق اساماس، ایمیل و فیسبوک بوده است. من باور ندارم که این روشهای ارتباطی باعث باز شدن فضا برای خیانت میشود. فقط گرفتن مچ آدمها را آسانتر میکند.
بعضیها نمیتوانند جلو خودشان را برای چک کردنهای مداوم بگیرند. ارباب رجوعهایی داشتهام که موبایلهای همسرانشان را چک میکردهاند. بیشترآنها زن بودند و اکثرشان بعد از اینکه یکبار مچ همسرشان را در خیانت گرفته بودند به این کار روی آوردهاند. اعتماد بین آنها شکسته شده و اضطراب زیادی درمورد رابطهشان دارند. چه موضوع این باشد چه نباشد، کسی که مدام همسرش را چک میکند دچار عدم امنیت و مشکلات مربوط به اعتمادبهنفس است.
در مواردی که کسی قبلاً به آنها خیانت کرده و همسر کنونیشان کاملاً معصوم است، موقعیتی بسیار ناعادلانه ایجاد میشود. زوجهایی را دیدهام که مرد کاملاً به همسر خود وفادار بوده اما باز هم همسر او مدام در حال چک کردن او بوده است. بعضی اوقات وقتی زنی نمیتواند به اضطراب خود غلبه کند، شکافی بین آنها ایجاد میکند و رابطه بر هم میخورد.
وقتی اعتمادی شکسته میشود، دوباره اعتماد کردن خیلی سخت است. همه چیز به گرفتن یک تصمیم هوشیارانه از اعتماد به کسی برمیگردد. باید از خودتان بپرسید، شفافیت در یک رابطه به چه معناست؟ آیا چک کردن گوشیهای همدیگر نشانه شفافیت است یا عدم امنیت؟ این چک کردنهای مضطربانه هیچ جایی در یک رابطه شفاف ندارد.
وظیفه من بعنوان یک متخصص مشاور این است که به این افراد پارانوئید کمک کنم بتوانند دوباره اعتماد کنند. یک راه برای انجام این کار این است که کمکشان کنم بفهمند که وقتی با بیاعتمادی به کسی نگاه میکنند، همه چیز مشکوک به نظر خواهد رسید. حتی اگر ایمیلهای خودمان را مشکوکانه چک کنیم، بالاخره یک ایمیل مشکوک پیدا خواهیم کرد. اگر نگاهتان اینطور باشد هر نوع صحبتی را ممکن است تیک زدن ببینید. اگر به دنبال پیدا کردن سند و مدرک برای شیطنت همسرتان هستید، مطمئناً آن را خواهید یافت.
ایشون برنده یک بن 35 هزار تومانی خرید از محصولات آرایشی بهداشتی خانومی شده اند. لطفاً شماره تماس خودشون رو با اسم واقعی برای من پیام شخصی کنن تا کارشناسان خانومی باهاشون تماس بگیرن و هدیه اشون رو با پست سفارشی ارسال کنن.
دوستان عزیز، حتماً در قــــــرارهای شبانه نوعروس شرکت کنید و شانس خود رو براای برنده شدن امتحان کنید.
به به چه موضوع خوبی
من خودم یک مدت با این مساله درگیر بوددم و خوشبختانه تونستم از پسش بربیام :)
متاسفانه امشب قراره برام مهمون بیاد اما ساعتش معلوم نیست. امیدوارم یک جوری باشه که من حداقل یکساعتی بتونم توی بحث باشم
اگرم نبودم آخر شب حتما حتما میام نظرم رو می گم. آخه می دونید، جماعت فلسفه خونده اگه حرف نزنن دق می می کنن خخخخخخخخخخخخخخ ما از شیخ ها بدتریم والا ;)
به امید دیدار همه
در ضمن بی اعتمادی از روی اعتماد به نفس پایین شخص یا حتی ممکنه نتیجه تجربه های قبلی طرف باشه.و همچنین ممکنه طرفش کارهایی کرده باشه که باعث شده این به شک بیافته
>ایشال.. هیشکی گرفتارش نشه و همگی زندگی خوبی با همسرشون داشته باشن
سلام به همه خانوما
من تازه با اینجا آشنا شدمو عضو شدم
این یه موضوعیه که تقریبا هر کسی درگیرش میشه من به شخصه خیلی دیدم
ولی وقتی اعتماد شکل گرفت چک کردن معنی نداره
زهره عزیز خیلی خیلی خوش اومدی، چقدر ما عروس های شهریوری داریم، هم شما و هم مهتاب جون ... ایشون هم قراره 20 شهریور عروس بشه. آرزوی بهترین ها رو براتون دارم، لحظه هاتون سرشار از شادی و سلامتی و عاشقی ...
خوشحال میشیم توی بحث های عروس های ما شرکت کنید و نظرات و پیشنهادات ارزشمندتون رو در خصوص موضوعات مختلف بدونیم.
راستی ما هر شب ساعت 9 تا 11 یه پاتوق شبانه داریم به اسم " قرارهای شبانه نوعروس " که هر شب یک موضوع خاص مطرح میشه و دوستان در خصوص اون با هم گفتمان میکنن.
تازه هر شب هم بین افرادی که در بحث حاضر هستن، قرعه کشی داریم و برنده اعلام می کنیم.
دوست داشتی حتمن یه سر بهمون بزن، چون میدونم پایبند پاتوق شبونه ما میشی ، روی بنر بالای اتاق گفتگو اگر کلیک کنی ، مستقیم میاردت توی بحث عزیزم.
بارانا جونم سلام چه اسم قشنگی
از آشتائیت خوشبختم
آرزو خوشبختی دارم برات عزیزم
راستی اگه کمکی از دست من برمیاد و سوالی در زمینه جاهایی که میخوای انتخاب کنی برا مراسمت خوشحال میشم کمکت کنم.
غوغا جان سلام عزیزم خیلی خوش اومدی
از اشنائیت خوشختم
غوغا جونم ما هرشب میریم تو قرار شبونه با عروسا خیلی خوبه هر شب یه موضوعی داره که عروسا در موردش بحث میکنن باهم .خیلی دوستانه و خوبه اگه دوس داشتی توی ص اصلی یه کادری بالای ص هست نوشته قرار شبانه اونو کلیک کنی میای
خوشحال میشم بیای بحرفیم
ناز خاتون جان سلام عزیزم خیلی خوش اومدی
از اشنائیت خوشختم
غوغا جونم ما هرشب میریم تو قرار شبونه با عروسا خیلی خوبه هر شب یه موضوعی داره که عروسا در موردش بحث میکنن باهم .خیلی دوستانه و خوبه اگه دوس داشتی توی ص اصلی یه کادری بالای ص هست نوشته قرار شبانه اونو کلیک کنی میای
خوشحال میشم بیای بحرفیم
یه مطلب دارم در مورد رفتار خانوما با آقایون. فکر کنم این تاپیک مناسبه که بذارمش. هر چی نگاه کردم تاپیک دیگه ای ندیدم، اگر جاش بده که بگید تا جا به جاش کنم. البته اگر حوصله کنید و بخونید دخترا :)
تجربه ۱ : لطفا پاپیچ نشید !
مردا دوست دارن زنا زیاد پا پیچشون نشن ازشون نخوان که هی حرف بزنن
دوست دارن تنها باشن تو دنیای خودشون بر عکس زنا که هی دوست دارن حرف بزنن و هی از مردا می پرسن چیه
امروز چه خبر و …
فقط باهاشون کاری نداشته باشین
و اینکه لباسای رنگی و خوشگل بپوشی تا ازتون سیر نشن ، آرایش کنین تا مرداتون بجای تماشای دخترای فشن بیرون شما رو نیگا کنن و یکمی هم ناز و عشوه یاد بگیرین تا دم مرداتونو بدست بیارین!!!
تجربه ۲ : مسائل مالی خط قرمز در مذاکرات است !
به نظرم یه زن باید همیشه پر انرژی باشه و شاد و تو خونه با کارهاش تنوع ایجاد کنه مطالعه کنه و مطالب جالب و مورد توجه همسرش رو براش خلاصه تعریف کنه.
هیچ وقت از خانواده همسرش انتقاد نکنه چون اون بنده خدا که نمی تونه عوضشون کنه خودمونیم که با رفتار مقابلشون می تونیم رفتاری که باهامون می کنن رو تغییر بدیم.
هم اعتماد به نفس همسرمون رو با تعریف هامون بالا ببریم هم روی اعتماد به نفس خودمون کار کنیم تا خودمون از خودمون راضی نباشیم همسرمون هم راضی نیست.
نقطه ضعف بزرگ مردها انتقاد از اونها در مورد مالیه و مقایسه اونها با افراد موفق از نظر مالی . پول برای مردها حکم زیبایی برای خانم ها رو داره.
تجربه ۳ : سلیقه همسر رو با هوش زنانه خودتون متوجه بشید !
واقعا هم خیلی چیزها سلیقه ایه و مهمترین اصل اینه که آدم اول خواسته و علایق همسرش دستش بیاد . شاید از آرایش تند خوششون نیاد حتی تو خونه به نظرشون با آرایش ملایم دخترونه تر و بهتر میشیم یا برعکس. یا خیلی موارد دیگه که سلیقه ایه. به نظرم باید مستقیم بپرسیم یا غیر مستقیم از تعریف هاشون از دیگران بفهمیم چی جذبشون میکنه و دوست دارن من غیر مستقیم فهمیدن رو ترجیه میدم.
یه رفتارهایی هم سلیقه ایه مثلا من تو خانواده ای بزرگ شدم که تو جمع عادت نداشتیم قربون صدقه طرفمون بریم یه توجه فیزیکی مثل دست همسر رو گرفتن و … انجام بدیم ولی بعدا تو حرف های همسرم فهمیدم براش مهمه و انجام دادن اینها (کم و معقول) رو نشونه دوست داشتن می دونه. یا اینکه من زیاد اهل محبت کلامی و هی ابراز محبت نبودم ولی وقتی دیدم برای همسرم مهمه کم کم برای منم مهم شد و عوض شدم.
تجربه ۴ : شوهر از همچین خونه ای فرار میکنه !
من فکر میکنم آقایون از خونه ای که توش گیر و بد اخلاقی و امرونهی باشه .خلاصه آرامش نباشه فرارین…حتی اگر خانومشون زیباترین وبهترین خانم دنیا باشه…
من ۳ ساله ازدواج کردم همسرم فوق العادست..فقط شلخته است ..البته فقط تو خونه..واز لحاظ تمیزی خودش هم حواسش جمعه..وکارهارو هم یکم دیر انجام میده..اول زندگی همش میخواستم روش صحیح یادش بدم وبه خودم اومدم ودیدم همش بحث و درگیری به پا میکنم و آرامش رو ازش گرفتم..در صورتی که من همسرم رو با همه صفاتش قبول کردم..پس شیوه ام رو عوض کردم والان فقط میخندم…همسرمم عاشق خونست…وزندگیش..مردا آرامش میخوان وقتی بهش رسیدن همه کار براتون میکنن..همونطور که ما خانوما محبت میخوایممممممممممممم …
تجربه ۵ : اس ام اس هایی که زندگی را نجات میدهند !
وقتی با هم قهریم مسیج بازی میکنیم. مسیج های عشقولانه میدیم و شکلک بوس و قلب و غیره می فرستیم واسه همدیگه…
تجربه ۶ : مهربونی و شیطنت در کنار هم !
باور کنید اقایون به پیچیدگی ما خانوما نیستن…اونا پسر بچه هایی برگ شده اند که مادر نمیخوان بلکه یک رفیق مهربون ودلسوز وشیطون میخوان که مورد تاییدشون باشن .
تجربه ۷ : دیدن برنامه ۹۰ با چاشنی چای و تخمه !
در مورد مسائل ورزشی و سینمایی با هم حرف میزنیم. جالبه که اصلا از هیچکدوم خوشم نمیاد ولی چون شوشو دوست داره میپرسم مثلا فلان بازی نتیجه چی شد بازی بعد کی هست. برنامه ۹۰ هم با هم میبینیم. چای و تخمه و میوه هم میارم.
تجربه ۸ : چجوری یک پسر سرکش رو یک شوهر حرف گوش کن کردم !
من فهمیدم موقعی که من خوشحالم اونم خوشحاله…وقتی که پکرم یا غصه دارم اونم می ره توی خودش…..برای همین خیلی سعی می کنم که خودم به خودم برسم و شاد باشم….علاوه بر اون دوست داره توی خونه راحت باشه یعنی مثل خونه ی پدریش نمی خواد که دائم بهش بگن این کار و بکن و اون کار رو نکن..آخه مادر شوهر من خیلی امر و نهی می کنه….
منم از اول اصلا نمی گم این کار رو بکن یا نکن و جالبه که همه ی کارهایی رو که حتی با صد بار گفتن توی خونه پدریش انجام نمی داده رو توی خونه خودمون به طور خودکار انجام می ده!!!…..به علاوه دوست داره که کنارش بنشینم یا دراز بکشم کلا دوست داره جلو چشمش باشم حتی اگه دارم کتاب هم می خونم می شینم کنارش …ولی مهم ترین اصل زندگی ما اینه که قهر نداریم و حرف آزار دهنده هم عمدی به هم نمی زنیم
تجربه ۱۰ : بابا ، زن و مرد فرق دارن با هم !
اگه یه کم خودتو برای شوهرت لوس کنی بعضی وقتها نازکنی و اون ظرافت زنونه تو حفظ کنی اون موقع شوهر آدم بیشتر جذب میشه زندگی از یکنواختی درمیاد و یه تفاوتی بین زن و مرد بوجود میاد دیگه …
منظور ما از لوس کردن این نیست که این نیست که مثل بچه ها بهانه گیری و لجبازی و ازین جور چیزا، منظور من که اینه بعضی وقتها شیطونی کردن نازکردن و … لازمه تو زندگی مشترک زوجین …
با توجه به روحیه تنوع طلبی آقایون باید محیط خونمون پراز تنوع باشه تا خدایی نکرده مرد زده نشه از خونش و اگر هم خیلی بخواد آدم درستکاری باشه زندگی رو تحمل کنه وگرنه زود میره سراغ یکی دیگه…!!!!!!!!!
تجربه ۱۱ : دلم برات تنگ شده جونم …
وقتی میرم خونشون برگشتنی که میخواد منو یاره خونمون هی میگم وااای حالا چجوری تنهایی بدون تورو تحمل کنم اصلا پشیمون شدم منو برگردون !
همش میگم وای دلم برات خیلی تنگ میشه چیکارکنم کاش همیشه کنارم باشی اونم میخنده و خوشش میاد.
یه بار تو خیابون بودیم نمیدونم سر چی یه ذره ناراحت شد ازم نمیدونم چیکارکرده بودم یه کم که گذشت چون میدونم از تعریف خوشش میاد گفتم راستی این کفشت چقدر قشنگه واقعا که خوش سلیقه ای باور میکنید این حرفم معجزه کرد دیگه تقریبا فراموش کرد ناراحتیشو
تجربه ۱۲ : یک تجربه ی طولانی ، عاشقانه و لوسانه !!!
اول حرفاش رو گوش کن (خواهی دید به مرور اونم به حرفات گوش میکنه!)
دوم بهش احترام بذار پیش همه مخصوصا خانواده ش
سوم اس ام اس های عشقولانه بده در طول روز از حالش جویا شو
کلمه دوست دارم دلم خیلی برات تنگ میشه تو پیشم نیستی آرامش ندارم و اینجور حرفها مردها رو دگرگون میکنه البته اگه واقعا با احساس بگی
نوازش و توجه به شوهرت خیلی مهمه
همیشه خودت رو کنار شوهرت شیک نگه دار سعی کن راجع بع چیزایی که به زندگی مشترک شما دوتا مربوط نمیشه اصلا باهاش حرف نزن و زیاد گله نکن (مثلا مامانت اینطوری کرد بابات فلانه خواهرت اعصابم رو خورد میکنه! و … چون از دست اون کار زیادی برنمیاد سعی کن مشکلت با دیگران رو خودت باهاشون محترمانه حل کنی و وارد زنگی شیرین خودت نکنی…………….)
سعی کن حرفهایی که میدونی ناراحتش میکنه زیاد نگو یا اینکه به موقع بگو نه وقتی عصبانیه وقتی که مجبوری حرفی رو به شوهرت بگی اما میدونی ناراحت میشه بذار تو یه زمانه عاشقانه خیلی با ملایمت و لوسانه بگو !
همیشه بهش برس هیچوقت نگو اون باید اول شروع کنه اون باید بگه من دوستت دارم اون اون اون نگو
تو شروع کن اون هم به مرور زمان میگه بااااااور کن …
من شوهرم زود عصبانی میشه و بعضی وقتها بددهنی میکرد دیدم هرچقدر بهش میگم این حرف رو نزن بدتر میکنه تصمیم گرفتم هیچی نگم و بعضی وقتها که آروم بود بهش میگفتم خواهش میکنم اینطوری حرف نزن تو که اینهمه با شخصیتی به خدا حیفه اینطوری خراب میشه اینطوری شخصیتت رو خراب میکنی (البته با توهین نباید بگی با ملایمت)
زیاد نگو این حرف رو نزن و…
وقتی بدحرف میزنه خودت رو ناراحت نشون بده و سکوت کن هیچی نگو خوش میفهمه
و در آخر ازش بخواه برای اینکه بتونید بهتر زندگی کنید اونم یکم خودشو تغییر بده(البته اینو در مراحل آخر بگو چون رفتار تو اینو نشون میده و نیازی به گفتن زیاد نیست)
تجربه ۱۳ : قابل توجه خانمهایی که در کار بیرون غرق شدن !
این مساله تو زندگی مدرن امروزی و بخاطر اینکه خانمها اکثرا شاغلن و تو محیط کارشون یا تو اجتماع جدی رفتار میکنند عادت می کنند که عشوه و ادا رو کنار بذارن تا روابط سالم تری داشته باشند.
اما چه خوبه که فراموش نکنیم که زن هرچی رتبه اجتماعیش بالا باشه باز هم یه زنه و تو خونه باید یه خانم ناز و مرتب باشه نه یه مرد قلدر مغرور.
چه خوبه توجه کنیم که لوس بازی و بی ادبی با عشوه زنونه فرق می کنه. این یه هنره که افراط و تفریط نکنیم و مردمونو همسرمونو عشقمونو جذب رفتار ناز اما معقولمون بکنیم.
تجربه ۱۴ : انتقال عشق …
عزیزم شوهرت رو از صمیم قلب دوست داشته باش و تو نشون دادن این محبت هیچ کم و کاستی نذار اگه خسته است سرش رو روی پات بذار و موهاش رو نوازش کن اگه استرس داره دستهات رو صورتش بذار و تموم عشقت رو بهش انتقال بده اگه خدای نکرده مریضه مثل پروانه دورش بچرخ و بهش نشون بده که تحمل دردش رو نداری اگه عصبانیه با حرفهات و بوسه هات آرومش کن باور کن با این کارها و کارهای مشابه که خداوند خودش به طور غریزی به زنها یاد داده نیازی به هیچ کار دیگه ای نیست …
تجربه ۱۵ : توی خونه با هم خوش بگذرونید …
من فکر میکنم که خیلی خوبه هم زن هم مرد به هم توجه کنن
خوبه که واسه هم یه کم ناز کنن اینطوری زندگی زیبا میشه اما همه چیز اندازه داره و در حد تعادل خوبه
یه زن نباید همیشه کاملا جدی باشه و خشک و رسمی و نباید همیشه ناز کنه لوس باشه ادا در بیاره و …
من بدون اینکه بخوام همیشه موقع حرف زدن با همسرم لبخند میزنم و اون خیلی خوشش میاد …
میگه چهره هر کسی با لبخند خیلی زیبا و مهربونه …
من که فکر میکنم زن و شوهر باید تو خونه با هم خوش بگذرونن…. مثلا موضوعات با مزه ای که در طول روز پیش اومده واسه هم تعریف کنن …….. با هم ورزش کنن ……… غذایی که دوست دارن با هم درست کنن و موقع آشپزی سر به سر هم بذارن .
من وشوهرم هر موقع که وقت داشته باشیم با هم آشپزی میکنیم(کارا رو تقسیم میکنیم) و بعد مسابقه میزاریم و کلی میخندیم و تفریح میکنیم
یه چیز دیگه بگم
به نظر من زن باید مثل یه گل با طراوت و زیبا باشه و مرد هم همینطور…
سلام دوستان من الان عقد کرده هستم.شوهرم در کل اخلاقاش با من میسازه فقط خیلی ساده اس و دیگران راحت میتونن گولش بزنن و فوق العاده خانوادشو قبول داره و امیدوارم بعداز ازدواج وابستگیش و تعصبش کم بشه.و فکرمیکنه باید ازتجربیات خواهرش و اطرافیان باید استفاده کرد حتی اگر مخالف میل من باشه
مرسی آنی جون ، من که حسابی بهم ریختم نمیدونم چیکار کنم ، هیچ کاری هم نکردم ، اصلا نمیدونم آخر شهریور عروسی میگیرم یا درگیرم ، خاطر مریضی پدر شوهرم ، فعلا فقط دنبال لباس عروسم ، البته فقط مدلارو میبینم ، تا ببینم چی میشه ، مدل مو و آرایشم خیلی برام مهمه آخه خودم طراحی آلبوم عروس هم انجام میدم دلم میخواد یه مدل یا طرح لباس خاصی داشته باشم ، حسابی درگیرم ، اگه بتونید تو هر زمینه که تخصص دارید کمکم کنید ممنون میشم😘😘
دوستان گلم اطلاعات واقعی خودتون رو (اسم و فامیل ) بهمراه شماره تماس برای من پیام شخصی کنید تا به کارشناسان خانومی ارجاع دهم.
شما میتونید با مراجعه به سایت خانومی محصول خودتون رو انتخاب کنید تا زمانی که کارشناسان با شما تماس میگیرند، سفارشتون ثبت و ارسال بشه.
بن خرید شما 35 هزار تومان است که 30 تومان برای محصول و 5 تومان برای ارسال سفارشی می باشد. اگر محصول انتخابی شما بیش از 30 تومان بود، مابه التفاوت آن را برای خانومی واریز فرمائید.
دوستان گل برای ارتباط با سرکار خانم امامی ، مشاور محترم سایت خانومی میتونید علاوه بر پیام شخصی برای سرعت بخشیدن به سوال و درخواستتون ، به این ایمیل هم ، پیام ارسال فرمائید :
سلام دوستان عزیز روزتون بخیر.
شهرزاد جان،نانی نهال و فرزانه عزیز از طرف فروشگاه آنلاین خانومی به عنوان اسپانسر قرارهای شبانه صمیمانه بهتون تبریک میکنم .برای راهنمایی در زمینه انتخاب هدیه تون میتونین بهم پیام خصوصی بفرستین و همونطور که صفا جان گفتن چون ایمیلم در دسترس تره برای اینکه سریعتر بتونین باهام ارتباط برقرار کنید میتونین ایمیل هم برام ارسال کنید.
توی سایت ما و صفحه اینستاگرام خانومی میتونین همه محصولات رو ببینید و هدیه تون رو انتخاب کنید.
آدرس سایت ما رو هم که میدونین :www.khanoumi.com
ممنون صفا جون.من نظرمو راجع ب عکس پروفایلت نگفتم.راستش اونی که گذاشتی شال زرده بود خیلی تو رو سن بالا نشون میداد خیلییییییییییییییییی
اینم خیلی بهت میاد و کلی سنتو پایین اورده ولی خب نه اونقد
ولی خیلی خوشکلیاااا.خدا تو رو برای همسرت نگهداره
سلام به همه ی دوست جونای خوبم
شبتون به خیر
صفاجون سلام، من هدیه ی خانومی رو استفاده کردم و خیلی راضی ام، کرم موی موج دهنده پن تن گرفته بودم ازشون و الان زدم به موهام همسری می گه خیلی خوشگل شدی :))))
من برم نوشته هاتون رو بخونم زودی میام
خوب من همسری که ندارم میشه گفت دوران نامزدی هستیم پس.
من از تیپ سروش راضی راضی همونطوری میخواستم
اما اون ناراضی .من اوایل مانتو کوتاه بودش اما خوب دیگه میگه تنگ نپوش کوتاه نپوش من مشکلی باین قضیه ندارم اما من تو مهمونیامون همیشه تونیک با ساپورت میپوشیدم اما میدونم ناراضی من نمیدونم چکار کنم این چالش نامزدیو..لباسم مناسبه ها اما میدونم سروش با ساپورت مشکل داره صد در صد
من تو ایام محرم میرفتم دسته چادر میذاشتم برای اینکه ی جوری میشدم با مانتو میرفتم خیابون.بعد همسر گفت که باید همیشه چادر بذاری خیلی بهت میاد.
منم گفتم ب شرطی چادر میذارم که تو هم برای لباس اخوندی بپوشی خخخخ
شادی جان بهت تسلیت می گم عزیزم امیدوارم خدا به خانواده ی همسری ات صبر بده
راضیه جان نگرانم کردی، چی شده امروز؟ الان خوبی؟
من و همسری کلا هیچوقت راجع به ظاهر هم نظر ندادیم چندان، چون از همدیگه راضی هستیم یعنی سلیقه ی هم رو تو پوشش قبول داریم. من با اینکه خانواده م خیلی مذهبی هستند اما چادری نیستم ولی هیچوقت مانتویی که خیلی به چشم بیاد یا آرایش زیاد ندارم تو خیابون چون خودم دوست ندارم و احساس می کنم اینطوری آرامش اجتماعی بهم می یرزه. همسری هم در مورد ججابم اصلا نمی گه چیکار کن چیکار نکن چون می بنیه من خودم با توجه به موقعیت پوششم رو خوب انتخاب می کنم. مثلا جلوی دوستامون من حجاب ندارم اما توی فضاهای غریبه حجاب می کنم در حد مانتو و شال. خب همسری هم خیالش راحته و می گه پوششت به عهده ی خودت
منم به اون هیچ تذکری نمی دم چون هم تیپ اسپرتش رو دوست دارم هم کت شلواری اش رو، ماشلا هزار ماشالا هردوتاش بهش میاد فداش بشم. تنها نکته ای که من روش تاکید دارم اینه که هیچوقت صورتش رو کامل نزنه. همیشه ریش پرفسوری می ذاره و من خیلی دوست دارم چون بهش میاد. اما بهش می گم اگه می خوای صورتت رو کامل بزنی فقط تو تابستون چون وقتی صورتش رو کامل می زنه خیلی قیافه اش سوسول می شه و من دوست ندارم پیش دانشجوهاش با اون قیافه بره خخخخخخخخخخخخخ اونم خدایی رعایت می کنه همیشه
ب نظرم اونا حق دارن.بخاطر اینکه ما رو دوس دارن و دوس ندارن کس دیگه ای اندام ما رو ببینه
من واقعا بهشون حق میدم.اگه وشهری ب زنش گیر نده یعنی براش مهم نیس.اگه مهم بود سختگیری میکرد
سلام دوستان...سرعت اینترنتم خیلی افتضاحه...به زور اومدم که نظرمو بذارم
من خودم چادری هستم البته طبق درخواست مهربان همسر..با اینکه خودم تمایلی بهش ندارم متاسفانه...
درمورد تیپ محمدم هم بسیارررررررررررررر راضی میباشم...
من اوایل فکر میکردم از مانتویی بودن من خوشش میاد اما خب اشتباه فکر میکردم و بعد از یک جتجال خیلی بد من دیگه هیچ وقت چادرمو نذاشتم کنار....
باشد که رستگار شویم! :)
ماشالا اینقدر سرعتا بالاست که به گردتون نمی رسم :)
فکر کنم نظرم رو کسی ندید پس دوباره تکرارش می کنم
شادی جان بهت تسلیت می گم عزیزم امیدوارم خدا به خانواده ی همسری ات صبر بده
من و همسری کلا هیچوقت راجع به ظاهر هم نظر ندادیم چندان، چون از همدیگه راضی هستیم یعنی سلیقه ی هم رو تو پوشش قبول داریم. من با اینکه خانواده م خیلی مذهبی هستند اما چادری نیستم ولی هیچوقت مانتویی که خیلی به چشم بیاد یا آرایش زیاد ندارم تو خیابون چون خودم دوست ندارم و احساس می کنم اینطوری آرامش اجتماعی بهم می یرزه. همسری هم در مورد ججابم اصلا نمی گه چیکار کن چیکار نکن چون می بنیه من خودم با توجه به موقعیت پوششم رو خوب انتخاب می کنم. مثلا جلوی دوستامون من حجاب ندارم اما توی فضاهای غریبه حجاب می کنم در حد مانتو و شال. خب همسری هم خیالش راحته و می گه پوششت به عهده ی خودت
منم به اون هیچ تذکری نمی دم چون هم تیپ اسپرتش رو دوست دارم هم کت شلواری اش رو، ماشلا هزار ماشالا هردوتاش بهش میاد فداش بشم. تنها نکته ای که من روش تاکید دارم اینه که هیچوقت صورتش رو کامل نزنه. همیشه ریش پرفسوری می ذاره و من خیلی دوست دارم چون بهش میاد. اما بهش می گم اگه می خوای صورتت رو کامل بزنی فقط تو تابستون چون وقتی صورتش رو کامل می زنه خیلی قیافه اش سوسول می شه و من دوست ندارم پیش دانشجوهاش با اون قیافه بره خخخخخخخخخخخخخ اونم خدایی رعایت می کنه همیشه
راستی سلام نیلوفرجون
آره سحر جون. آخه پوشش من با مجردیم فرقی نکرده. فقط از اینکه دوست نداره بیرون رنگ روشن بپوشم یه کوچولو اذیتم میکنه که اونم مهم نیست.آرایشم هم باید ملایم باشه که خودم هم ملایم دوست دارم. خوشبختانه هرچی که من دوست ندارم بپوشم اونم دوست نداره
ی جوری راضیه گفت مجردی ترسیدم عزیزم.
صفا جون پس واقعا خدا تورو برای همسرت نگهداره.خب تو هم راجع ب این سوالا جواب بده دیگه.اینجوری ک شما عکس گذاشتی صفا جون فک کنم همسرت ازادت گذاشته هاااا
من وقتی سوم دبیرستان بودم ازروی کنجکاوی وباانتخاب خودم چادرخریدم ولی وقتی سرم میکردم احساس میکردم خودم نیستم میخواستم قبل اینکه برم دانشگاه یه شهردیگه پوششم روانتخاب کنم ولی بیشترازیه ماه نتونستم تحمل کنم عطاشوبه لقاش بخشیدم دوس نداشتم ترم اول بپوشم بعدبردارم تابلوبشم وحرف برام دربیارن
راضیه جون خدا رو شکر که مشکلت جدی نیست خیلی مراقب خودت باش
ملیحه خانومی عزیز دلم خوش اومدی،آفرین که به حرف همسرت گوش می کنی
شادی جون من با حرف موافق نیستم، به نظرم اگه یک مردی به پوشش زن حساس نباشه دلیل نمی شه که زنش براش مهم نیست، مثلا همسری من از هزار و یک راه بهم نشون میده که چقدر بهم اهمیت می ده و براش مهمه که حال من خوب باشه اما در مورد پوشش می گه بهت اطمینان دارم. خودت تشخیص می دی هرجایی چی بپوشی. بعضی ها باورهای مذهبی دارن که خوب کاملا موجه هست که حساس باشن به پوشش، بعضی ها هم باور مذهبی ندارن اما دوست ندارن خانومشون بی بند و بار باشه. بعضی هم مثل همسر من می گن به عهده ی خودت، اینا یک بخشش سلیقه است دیگه
سلام به همه دوستان شب بخیر
پوشش همسری که عالیه من مشکلی باهاش ندارم
اوایل که ازدواج کرده بودیم همسری گفت مانتوی کوتاه نپوش منم نپوشیدم البته خونوادش اصلا با پوششم مشکلی ندارن چون خواهرشوهرا هم کوتاه می پوشن ولی همسری دوست نداره
شادی جان ، راضیه جون نمیدونم روی چه حسابی گفتن من مجردم گلم. نامزدم خودش هم توی سایت میاد و من خیلی وقت ها موضوعات قرار شبانه رو از ایشون میپرسم عزیزم.
آره رها جووونی اینا همه بستگی به عقاید طرف داره من خودمم یه دوست دارم که نامزدش اصلا سر پوشش حساس نیست دوستمم راحته اما من خودم مطمینم و دیدم.که چقدر به دوستم اهمیت میده و عاشقشه.
ولی همسرم اصلا دوس نداره من ساپورت بپوشم
اما من مجبورم بپوشم اخه نمیشه شلوار لی پوشید با پیراهن که.خلاصه وقتی میری عروسی باید ی چیزی رسمی پوشید.
من برای عید ی مانتو خواهرم برام دوخت.دقیقه 90 اماده شد و دقیقه 99 رفت بخار.یعنی شب سال تحویل بخار بود.بعد مثل اینکه تو بخار مانتوهه تنگ میشه
بعد بگید چی شد؟
هیچی دیگه فردایش خونه مامان بزرگ همسر جان دعوت بودیم با ساپورت پوشیدم ولی اینقد مادرشوهر منو نگاه میکرد ی جوری موذب بودم.
همسرم گفت بار اخرت باشه این مانتو رو میپوشی
منم گفتم من چیکار کنم بخار رفت تنگ شد دیگه.خیلی افتضاح بود خدایی
بعد اونم هر وقت قرار شد با ماشین جایی مهمونی میریم بپوشمش
حالا گاهی وقتا اینور اونرو وامیستاد تا نامحرم بدنمو نبینه.
حالا بگید مانتو هه کجاس؟
هیچی دادم خواهرم پنسشو باز کرده گشاد شده برام میگم دیگه نمیپوشمش خخخخخخخخخ
اره رها جون مواقفم سلیقه ایه اینا و کاری به مسول دیگه نداره دوستمم خیلی ناراحت بود میگفت خیلی بهم گیر میده اینو بپوش او نپوش
منم بهش قول دادم که درست میشه چون فهمیدم اخلاق همسرشو بهش اطمینان دادم که درست میشه حساسیتش کم میشه
فدات شادی جون
ملیحه جونی من برات جواب نوشتم ولی از بس صفحه ها زود رفت جلو خودمم ندیدم تو کدوم صفحه بود :( بهت گفتم آفرین که به حرف همسری گوش می کنی
راستش من خانواده ام همه چادری دو آتیشه هستند، من خودم از پنج سالگی چادر مشکی می پوشیدم! اما وقتی هیجده سالم شد دیگه دلم نمی خواست چادر بپوشم، یک مدت مخفیانه از خانواده ام توی خیابون بدون چادر می رفتم اما بعد از فوت مامانم دیگه همه می دونن که من چادر نمی پوشم. هیچوقت دلم نیومد به مامانم بگم که من تهران که هستم یا همین مشهد توی خیابون چادر نمی ذارم چون خدابیامرز خیلی براش مهم بود. نخواستم دلش بشکنه و مطمئن بودم از فامیل هیچکس به مامانم چیزی نمی گه چون همه خیلی دوستش داشتن و می دونست اذیت می شه.
ای جانم سپیده شیطون ، به پای شما که نمیرسم .... من الان کلی هندونه زیر بغلمه ، گفته باشم ....
راضیه جونی نه عزیزم موردی نداره گلم ، من چون خیلی عادت ندارم بیوگرافی امو به خاطر شرایط کاریم واضح توی سایت اعلام کنم ، براتون این سوء تفاهم پیش اومده بود عزیزم. اصلا اشکالی نداره گلم.
بچه ها به نظر من اینکه همسر آدم چه زن چه مرد از پوشش آدم راضی باشه خیلی مهمه، یعنی این حق همسرها هست که نسبت به پوشش همدیگه نظر بدن و احساس راحتی بکنن. حالا اینکه یک زنی یا یک مردی زیادی به همسرش گیر بده خوب نیست اما در کل من خودم این رو حق خودم می دونم و برای همسری هم این حق رو قائل هستم که در مورد پوشش من نظر بده. نمی دونم شاید اگه یک روز منم خیلی تیپ تابلویی بزنم همسری بهم تذکر بده ولی خب تا حالا که من از این قرتی بازیا نکردم خوب ;)
شادی جان مرسی از توضیحت اما من در کل گفتم از تو که دلخور نشدم و نمی شم عزیز دلم که اینقدره بوسی
شقایق جون مرسی عزیزم خدا عزیزانت رو برات نگه داره
من معتقدم ادم هر کاری که معذبش می کنه رو باید کنار بگذاره البته به شرطی که کنار گذاشتن اون کار باعث به هم خوردن نظم و آرامش اجتماعی نشه. حالا می خواد پوشش باشه یا طرز رفتار یا معاشرت
بچه ها من یکی از نزدک ترین هام ، اونقدر به خانومش گفت بهتر بپوش ، اینقدر شلوارهای تنگ و بدن نما نپوش جلوی هر کسی ، لباس های یقه باز نپوش ، از اونطرف هم خانومش شاید بدلیل سن کم اش اصلا گوش نمیداد و کار خودش رو میکرد، بعد یکسال از ازدواجشون اصلا دیگه نه بهش گیر میده و نه هیچی ، ولی مثل دو تا همخونه معمولی شدن، اصلا از اون عشق و علاقه خبری نیست. واقعن درست رفتار کردن زمانی که یکی از همسرها حساسیت داره ، خیلی اهمیت داره تا نتیجه سوء توی رابطه نزاره.
بنظر من حساسیت مرد موقتی تا زمانی که ببینه خانومش به حرفاش اهمیت میده یا پوشش مناسبه کم کم حساسیت ها کم میشه این ما هستیم که با درست رفتار کردن حساسیتارو بیشتر نکنیم.
سلام. به همگی.من پیش هیچکس روسری سرم نمیکنم.اما شوهرم میگه باید سر کنی و فقط اجازه داده پیش برادراش سر نکنم اون اصلا حجاب منو قبول نداره امیگه باید حجابت کامل باشه اما من تا وقتی ایرانم نمیتونم چون اطرافیانم مسخرم میکنن.بهش میگم اومدم پیشت رعایت میکنم ناراحا میشه
خوب من با پوشش همسرم مشکلی ندارم اما گاهی اون با پوششم مشکل داره
من دوس دارم لباسای گشاد خنک بپوشم اما همسری میگه وقتی هیکلت خوبه من دوست دارم لباسای یه کم جذب بپوشی یا مثلا عاشق آرایش کردنه من به زور آرایش میکنم
یا حتی عاشق لباسای رنگ شاده منم دوس دارم اما گاهیی روم ممیشه بپوشم خیلی مجلسی میشم
خب فرزانه جون ، همون خانوم تا زمانی که دوست دخترشونه ، راحت تر میپوشه و میگرده ، ولی همین که تصمیم به ازدواج میگیرن ، یهوووو مردها کلی تغییر رفتار در خصوص پوشش میدن .... در صورتیکه تو هر دو حالت ، رابطه دوست داشتنه وجود داره ؟؟
خوب مردا نسبت به دوست دخترشون تعهدی ندارن بالطبع براشون چندان اهمیتی هم نداره ولی اینکه به زنای دیگه نگاه می کنن دلیل نمیشه از ظاهرشون خوششون بیاد خیلی وقتا نگاهشون معنی دار نیست
صفا جون ولی من مردهایی رو دیدم نسبت به دوستشونم حساسن. شایدم میخوان زیاد حساسیت به خرج ندن تا خرشون از پل بگذره بعد که مطمئن شدن دیگه مال خودشونن گیر دادناشونو شروع کنن :))
فقط گل دخترا چون ممکنه پیشنهادهاتون برای قرارهای شبانه بره بین پست های دیگه و من نبینم ، برام پیام شخصی کنید حتمن.
میتونم یه کاری هم کنم ، هرکسی موضوع پیشنهاد بده ، موضوعات خودتون رو هر شب مطرح میکنم ، هر کسی توی یک هفته موضوعش اونقدر پست خورد ، براش یه فکر اساسی میکنیم و اینجوری هدیه میدیم.
هر شب موضوع از طرف یکی اتون مطرح میشه توی قرار شبانه ، خودتون هم مدیر بحث اتون هستید و اون رو به جلو می برید و همه بچه ها رو برای اون بحث دعوت می کنید که پست های بیشتری بخوره .... اینجوری بنظرم خیلی خوب هم میشه .
فاطمه بهار جون خیلی خوبه تو به نظر همسرت اهمیت میدی همین که تو به خواستش عمل کنی اونم از تو یاد میگیره و به نظرت اهمیت میده. جاریات هم اگه گوش نمیدن حتما خواسته و رضایت همسرشون براشون مهم نیست.
رضایت دوطرف مهم ترین چیزیه که باید بهش اهمیت داد وبهترین راه حلشم قبل از ازذواج که باید کامل همه چی و به هم بگید
من خودم همسر که توی محل کار دیدم با خودم میگفتم معلوم خانواد مذهبی داره بعد که باهاش دوست داشتم میشودم یعنی بهم پیشنهاد میداد که با هم اشنا شیم من میگفتم شما نمیتونید با من دوست باشید تیپ سرکار منو نبینید من بیرون یه مدل دیگه میگردم (سرکارم دولتی بود با مقنه بدون /ارایش اینا بودم )
بعد که رفتیم بیرون حالا منم تیپ خفن نمیزدم هیچ وقت اون روز تمام کارایی که واسه تیپم میتونستم و کردم بعد که اومد تیپ خودشم دیدم و فهمیدم که اشتباه فکر میکردم و از اونجا و اون لحظه بود که بیشتر ازش خوشم اومد یواش یواش عاشق شدم
ولی الان میگه یکی دیگه بخریم دوباره سرت کن. میگم الان که دیگه همه سر میکنن نمیخوام.
تو مهمونیا و عروسیا ساپورتمیپوشم با چادر و مانتو و شال.
همسری هم خیلی دوست داره.
فقط تو خانواده همسری تو مهمونی های خودمونیشون حجاب کامل دارن اما مثلا با پیراهن کوتاهن و ساپورت که من اصلا دوست ندارم.
هر چی هم که میپوشم یا کلا با مانتو میگردم یا اگرم بدون مانتو بودم چادر سرم میکنم. همسری هم خیلی بیشتر دوست داره.
درصورتی که مادرهمسری اصلا خوشش نمیاد از این مدل اما من راضی همسری راضی ...........(بوووووووووووق) آدم ناراضی.
شما از نحوه پوشش همسرتون رضایت دارید؟ ایشون چطور!!! از نحوه پوشش شما بعنوان یک خانوم رضایت داره ؟
من که کاملا راضی هستم.
همیشه بدم میومد که همسر آیندم شلوار لی بپوشه. اصلا خوشم نمیاد خودمم نمیپوشم.
همسری ک تیپش عالیه هیکلشم عالی تر. همش یا گازش میگیرم یا نیشگون. از بس که سفته.
در مورد خودمم که کلا محجبه هستم و چادری. اوایل دوستیمون چادر قجری سرم میکردم که هیچ کس اون موقع سرش نمیکرد. همسری چون خیلی اسن چادر تو چشم بود دوست نداشت و میگفت این کت و دامنه.
منم دیگه نپوشیدم با اینکه خیلی گرون خریدم چادرمو.
من وقتی مجرد بودم خب ازادتر بودم و اینو میدونستم وقتی ازدواج کنم حرف حرف همسره.
من بی حجاب نیستم ولی خب مانتوهام یکی دوتایی بالای زانو بوده نه اون حد.که همسر اصلا خوشش نیومد و منم ب نظرش احترام گذاشتم
خودمم میدونستم خونه شوهر محدودیت داره خخخ
از پوشش همسر هم بسیار خوشم میاد همیشه هم عاشق این بودم همسرم شلوار لی بپوشه یا کتان.اصلا از پارچه ای بدم میاد البته برای بعضی مجالس کت و شلوار میپوشه
ولی برای اینکه بریم بیرون شلوار نخی بپوشه بیزارم.شایدم اگه روزی بپوشه اصلا باهاش بیرون نرم خخخ
هر چی هم من بگم میپوشه یعنی ب نظرم احترام میذاره و رنگایی که من دوس دارمو میپوشه.
سلام به همگی من از پوشش ظاهری همسرم راضیم .
خودمم قبل ازدواج گاهی مانتو میپوشیدم گاهی چادرالآنم همسری بهم کاری نداره چی بپوشم ولی چادر رو بیشتر دوست داره. اگرم مانتو بپوشم و بلند باشه کاری نداره. آرایش هم در حد معمولی دوست داره چون میگه بدون آرایش نازتری ولی تو عروسی و مهمونی به آرایشم کاری نداره.
هم من ازنحوه لباس پوشیدن همسرم راضیم و هم همسرم از من. منم مث مینا اصلا خوشم نمیومدو نمیاد که مرد شلوار لی بپوشه و تیپ همسرم کاملا مردونه اس ومن خیلی دوست دارم. خودم هم حجابم کامله و مجرد که بودم چادر عربی میپوشیدم ولی خب وقتی ازدواج کردم همسرم گفت یا چادر نپوش یا اگه میپوشی سادشو سرت کن.از این مدلا دوست ندارم. منم گفتم چشم و الان چادر ساده سر میکنم
من قبل ازدواج همیشه حجابمو رعایت میکردم و شاید موهامو اندک درمیاوردم اما بعد ازدواج ی خورده روسریم یاش الم نمیدونم چرا میاد عقب تر.که همسر اصلا خوشش نمیاد میدونید که غیرت مرد ایرانی اونم غیرت مرد رشتی خیلی زیاده.
گاهی که خیلی میرفت بالا بهم گوشزد میکرد و منم سریع کلوز میکردم.
اینم خیلی دوس دارم که همیشه حواسش بهم هست حس میکنم خیلی منو دوس داره.
اما از ی دید دیگه اگه نگاه کنم میشه گفت حساسه
صفا جون شدیدا با حرفت موافقم منم دو دوستام دارم کسایی رو که به حرف همسری شون اصلا گوش نمی کنن و واقعا هم محبت بینشون کم شده :(
سارا جونی مگه قد همسرت چقدر هست عزیزم؟
من کلا نظرمو در مورد چارد میگم
من خودم هرگز نشد که چادر رو دائمی بذارم.گفتم فقط ماه محرم اونم فقط برای رفتن با هیئت
ولی کلا دوس ندارم چادری باشم چون بنظرم لیاقت میخواد هر کسی لیاقت گذاشتن چادر رو نداره.
بعد چادر گذاشت حرمت میخواد نه اینکه چادر بذاری بعد ارایش کنی.خیلی از این موارد تو شهر ما زیاده.ارایش غلیظ با چادر بعد زیرشم مانتوی بسیار کوتاه تازه باد میزنه تمام بدن مشخص.عین خیالشونم نیس.
واقعا اینه حرمت چادر!!!خدا ب راه راست هدایتشون کنه
فدای دل مهربونت ملیحه جونی
ولی به نظر من با برخورد مناسب حتی می شه حساس ترین همسرها رو راضی کرد که از حساسیتشون کم کنن. مثلا به نظر من اگه اولین بار اونا در مقابل یک تیپی تند برخورد کردن ما اصلا نباید تند بشیم و باید با آرامش اول به حرفشون عمل کنیم بعد در یک موقعیت مناسب خیلی با عشقولی دلیل برخوردشون رو بپرسیم
وقتی همسرم مثلا میگه اینو نباید این مجلس بپوشی ااونو نپوشی منم همش اذیتش میکنم میگم اگه من اینو بپوشم تو هم باید حرفمو گوش کنی.میگه چشم
میگم خب شلوار کوتاه بپوش بیا :))
بعد دیگه خنده و قهقهه
شقایق جون تو چی با من همدردی؟
شادی شدیدا باهات موافقم، من اون موقع که به اجبار خانواده چادر می پوشیدم امکان نداشت یک مداد تو چشمم بکشم. بحث حرمت یک چیزه بحث رعایت کردن آداب سبکی که انتخاب می کنیم (حالا به اختیار یا اجبار) یک چیزه. خیلی زشته که بعضی چادری ها از مانتویی ها بیشتر جلب توجه می کنن. البته به شهرش هم هست مثلا تو یک شهر چادری اگه زیر چادر مانتوی رنگی بپوشه به چشم میاد ولی تو یک شهر اگه مانتوش رنگی هم باشه کسی توجهش جلب نمی شه. ولی اینکه بعضی ها مانتوهای تنگ و فسفری می پوشن با آرایش غلیط یک چادرم می اندازن روش من یکی سر از فلسفه ی کارشون درنمیارم
رها جون و شقایق جون ، دقیقا برعکس این موضوع رو هم توی زندگی یکی از دوستانم دیدم ، دوست من خیلی قرطی و از یه خانواده باز بودن، وقتی نامزد کرد، همسرش حتی میگفت جلوی مهمان ها توی خونه چادر سفید بپوش ، فکر کن یعنی برای یه دختره تا اون حد باز ، چقدر این شرایط سخت بود ولی دوست من اونقدر فهمیده بود که بخاطر عشق و علاقه اش دم نزد و البته با علاقه کامل اینکار رو انجام داد تا جایی که خود همسرش بعد یکسال گفت دیگه نپوش ، حتی الان خود شوهرش براش مانتوی کوتاه میخره ، میگه تو دست و پات نباشه .... مهم اوون اوایل بود که خیلی خوب تونست اعتماد همسرش رو جلب کنه و به همسرش این ایمان رو بده که همه زیبایی های من برای تویه و نه هیچ کسی دیگه .... من همیشه این دوستموووو الگوم گذاشتم ، بی نظیره
خانواده همسرمن خیلی سفت وسخت میپوشن ولی من ازاول ازدواج همونطوری که بودم پوشیدم چه خوششون بیادچه نیادهرچندهمسرم پسرخالمه وهمشون دیدن من ازادم برای ارایش ورنگ ومدل لباسام ولی یه جوری ناجورنگام میکردن!!!
آفرین به دوستت صفا جون
شقایق جون هروقت همسرت بهت در مورد پوشش یا هرچیزی تذکر می ده به این فکر کن که اون می خواد که تو در بهرین حالت ممکن باشی حالا بهترین حالت از نظر تو با اون فرق داره، بذار زمان بگذره. منم امثال دوست صفاجان رو زیاد دیدم. تو فامیلمون یکی بود که حتی وقتی زنش می خواست بره خونه ی مامانش می گفت تنها نباید بری صبر کن من بیام ببرمت اما بعد از هفت هشت سال دیگه همه چی حل شد البته زنش هم خیلی با آرامش با قضیه برخورد می کرد همیشه
خانواده من هم نسبتا مذهبی هستن و مامانم چادریه ولی نه سر سخت.تا وقتی خونه بابام بودم نه مامانم گفت چی بپوش نه بابام گفت.خودم میدونستم چی صلاح منه.
اما خب همسر جان میدید ی کوچولو مانتوم اب رفته ناراحت میشد.منم بهش گفته بودم بذار ازدواج کنیم حرفتو گوش میدم.ولی کلا دختر حرف گوش کنی بودم و هستم و شاید دیگه نباشم خخخخ
وای شادی بهت تسلیت میگم ماهم پارسال پسرخالم رو ازدست دادیم همین یه ماه پیش هم نوه ی عمه م رو.هرچندسرسفره دعاکردم دیگه مرگ جوون نداشته باشیم قربون حکمت خدابرم.
به نظر من خانواده ی همسر حقی در مورد پوشش آدم ندارن، البته اگه همسر آدم پشتش باشه و ازش پیش خانواده اش حمایت کنه
نیلوفرجون تو اونطوری باش که همسری ات می خواد به خانواده اش کاری نداشته باش
راضیه جون دستت درد نکنه عزیزم خیلی خوشمزه ان اینا
رها جوونم مساله من با محمد چیزی نیست که بعد یه مدتی حل بشه...بعضی موقع ها قازی که میکنم میگه اصلا نمیخواد بپوشی اما خب از تهدلش نمیگه گه...میگه قدت بلنده هیکلتم توی چشمه...اینطوری جلب توجه نمیشه واسه مردا...البته از این لحاظ حق با اونه به خاطر قد و هیکلم توی قزوین که بودم خیلی دنبالم می افتادن! آخه من اونجا چادر نمی پوشیدم...محمد هم میگه دوست ندارم خانوممو کسی دید بزنه..و اینم بگمم تا وقتی قرار ازدواج نذاشته بودیم اصلا بهم یک بار هم نگفت که چطور بپوشم و نپوشم...
صفای عزیزم
دوستای خوبم
شرمنده روی همتون هستم
دردم زیاده
بیش از این نمیتونم ادامه بدم
پوستر امشب رو هم انشالله فردا میزارم
دوستون دارم
روی ماهتون رو از دور میبوسم
شبتون بخیر
راضیه جون برو به سلامت عزیزم استراحت کن که زود خوب بشی مینا دخترمون قصه اش می گیره ها اگه ببینه مامان راضیه اش حالش خوب نیست
ملیحه جان می فهمم، البته به محمد حق می دم بالاخره ماشالا تو قدت بلنده و هیکلت قشنگه و تو چشمی، تو ایران که متوسط قد خانم ها به 165 بیشتر نمی رسه تو واقعا به چشم میای و خب اون دوست نداره دیگه. به چادر به چشم یک پوشش که خسته ات می کنه نگاه نکن، به چشم کاری که داری برای عشقت انجام می دی نگاه کن.
ولی من قدم کوتاهه کلا تو خیابون دیده نمی شم که کسی بخواد دیدم بزنه یا نه خخخخخخخخخخخخخخ
این خیلی خوبه شادی که همسری ات می ره لباسی که دوست داره می خره، همسری منم هی برام لاک می خره خخخخخخخ طفلی پولش به لباس نمی رسه :( ولی کلا همسری ها با این کار نشون می دن که به ظاهر ما اهمیت می دن و از ظاهر ما لذت می برن این خیلی خوبه
توخوابگاه اکثرا دامن کوتاه وشلوارک میپوشیدم یکی ازهمکلاسیای هم اتاقیم میومداتاقمون من باهاش جورشدم یه بار دانشکده اونا کارداشتم منودید خیلی تعجب کردگفت فکرنمبکردم تودانشگاه ساده باشی اخه ارایشم همیشه ملایم بود وفقط یه کوچولویه وری موهام بیرون بودخیلی کم
رها جون بخدا ما هم وضعمون داغونه ولی من نمیدونم چرا تو این اوضاع میره این چیزا میخره.
اره خیلی بهم اهمیت میده. یمدت هوا سرد بود من شلوار میپوشیدم و کلی باهام دعوا که چرا برام دامن کوتاهی که خریدم نمیپوشی :))
میگم خب من دارم یخ میکنم بذار هوا خوب بشه
فاطمه بهار جون قضیه دوطرفه است ، خب ما هم در مورد پوشش مردها نظر می دیم دیگه
یکی از دوستای من اگه شوهرش حواسش نباشه و دکمه ی بالای پیرهنش رو نبنده کلی باهاش دعوا می کنه که چرا بدنت رو به نمایش می ذاری خخخخخخخخخخ
برو به سلامت عزیزم
آره همسری منم توقع داشت تو سیاه زمستون با بیکینی تو خونه راه برم خخخخخخخخخخخ
به نظر من اینکه مرد یا زن به پوشش همسرشون توجه کنن خیلی خوبه حالا چه پوشش بیرون چه پوشش توی خونه، حساسیت که فقط مال بیرون نیست. بعضی از مردها اصلا به پوشش توی خونه توجه ندارن و این باعث افسردگی می شه به نظر من
یک مطلب از عبید زاکانی خوندم خیلی قدیما که الان دقیق متش یادم نیست ولی می گفت زن باید برای شوهرش سه تا زن باشه؛ توی خیابون خانم باشه، توی خونه کلفت باشه توی رختخواب فاحشه باشه اما بعضی زنها توی خیابون فاحشه هستند توی خونه خانم هستند توی رختخواب کلفت هستن خخخخخ حالا البته منظور عبید از کلفت همون کدبانویی هست ولی کاملا حرفش رو قبول دارم متاسفانه بعضی زنها اونقدری که به آرایش و پوشش بیرونشون اهمیت می دن به هیچ وجه به لباس خواب و امور خونه اهمیت نمی دن
به سلامت شادی جون
وااااااااااااااااای هلاکم کرد این دسرت بابا من رژیم دارم مراعات کنین دوستان خخخخخخخخخ
محتاجیم به دعا عزیزم ولی چشم اگه قابل باشم حتما برات دعا می کنم
از همه تون ممنونم
شوهر من فوق العاده آدماحساساتیه عاشق اینه که من لباسای رنگی رنگی و لختی بپوشم و همیشه از اینکه به ظاهرش اهمیت میدم خوشش میاد و از نظراتم استقبال میکنه
من خودم تا دبیرستان چادر سرم نمیکردم دبیرستانم به اجبار مدرسه چادری شدم و خودم هم به چادر علاقه مند شدم و الآنم میپوشم هیچکس به من اصراری به پوشیدنش نکرد من خودم انتخاب کردم. الآنم بعضی جاها که مانتوم بلنده وحجابم کامله چادر نمیپوشم.
یعنی همسری مثل داورای فوتبال دقایق آخر قرار که می شه یک چشمش به ساعته یک چشمش به من خخخخخخخ
با اجازه تون من دیگه برم که همسری گرسنه و تنها منتظر منه
دوستتون دارم
در پناه خالق نیکی و شادی
سلام دوست جونیا ببخشیدمن امشب دیر اومدم ولی همه نظرات رو خوندم،به نظر منم خوبه که شوهر ادم توجه داشته باشه به پوشش زن ولی نه زیاد ،که خوشبختانه شوشوی منم اینجوری نیس بعضی وقتا نظر میده ولی از اون شوهرا که گیر بدن و بگن این وبپوش اونو بپوش اینجوری بگرد اونجوری بگرد نیس اصلا هم دوس نداره پیش خانوادش روسری بزارم و دوس داره همیشه ارایش داشته باشم
ما عرووسیه مازندرانیا دعوت شدیم رفتیم دورادور میدونستیم مذهبین
ولی وقتی رفتیم تو سالن دیدم همه راحتن برادرای دامادم بیرون نمیرن از سالن خیلی باحال بود آخر شبه خیلی خوبیم داشت کلی خوش گذشت چون فکر نمیکردیم اینجوری باشن گفتیم حتما بزن و برقص ندارن حتما
نه من ایران تهران.برادر شوهر خواهرمه.شوهر خواهرم 12 ساله ایرانه باهم دوست بودن روز خواستگاری خانوادش اومدن ایران من و داداشش همدیگرو دیدیم تو یه نگاه عاشق شدیم
خوشحالم که بالاخره امشب یه خانوم از اپ نوعروس اومد تو قرار شبانه ما . عزیزم بینهایت خوشحالم کردی , امیدوارم از فردا شب پایه ثابت قرارهای شبانه نوعروس بشی و البته که توی تاپیک های دیگه هم سر بزن , بخصوص توی جشنواره ۴۳ نوعروس ...
راستی چون قول داده بودم امشب به دوستانی که از اپ بیان اینجا , هدیه میدم , منتظر هدیه ما باش , یک بن ۳۵ هزار تومانی خرید لوازم آرایشی از فروشگاه آنلاین خانومی.
اطلاعاتت رو با شماره همراهت برام پیام شخصی کن تا به کارشناسای خانومی بدم عزیزم تا باهات تماس بگیرن.
هر سوالی هم در خصوص کار با اتاق گفتگو داشتی , از دوستان عزیز در اینجا بپرس , یکی از یکی ماه تر و خانوم ترن.
شهزاد جون تعصبش بعد از ازدواج کمتر میشه عزیزم نگران نباش ولی اینکه از خواهرش راهنمایی میگیره خیلی بعد و باید یه فکر اساسی کرد که این کار و دیگه نکنه چون من اگه بودم کلی حرص میخوردم به شخصه
سلام شاهزاده خانوم...عزیزم به تازگی این مشکل رو خیلیا دارن.چند روز پیش یه مشاور خیلی معروف میگفت علتش اینه که مردها اقتدار کافی ندارن و کامل مردونه بزرگ نشدن.از توی نت اگر تونستی در مورد روش های افزایش اقتدار همسرت اطلاعات کسب کن.و بدون که این تو هستی که میتونی مردت رو به یک مرد بااراده تبدیل بکنی.از ابتدا هم هر کاری بکنی همسرت عادت میکنه.مثلا دفعه بعد اگه یه موردی پیش اومد بگو عزیزم من نظرم روی این هست اما خوب تو مرد من هستی و من به نظر تو احترام میذارم و مطمئنم بهترین تصمیم رو میگیری تا هر دومون خوشحال بشیم.با این حرف توپ رو میندازی تو میدون اون و همسرت تلاش میکنه با این حس قدرتی که تو بهش دادی تو رو راضی نگه داره.
سلام شاهزاده جون
همسرت اعتماد بنفس کافی نداره و تو ب عنوان یه همسر خیلی میتونی روش تاثیر بذاری
سعی کن در دراکثر مواقع تصمیم هایی که سریع باید گرفته بشه رو ب همسرت بسپاری حتی تصمیم های کوچیک وساده
بهرحال این موردی نیست یهو رفع بشه زمان و تمرین لازمه
naghshe shoma b onvane ye zan kheli mitune moasef bashe.
b hamsaret jorat bede etemad b nafs bde
vaghti az anjame kari ya tasmimi vaheme dare hata age sar anjamesh khob nabashe bgo anjam bede . rafte rafte eghtedaresh biashtar mishe toori vanemod kun k ehsas ghodrat kune na zaf
سلام شیوا جوون من خودممم اصلا نمیتونم مرد خسیس تحمل کنم یعنی بدونم مردی خسیس نمیتونم یه لحظه هم بمونم حالا هرچقدر میخواد این علاقه وسز باشه.برای همین که دوس دارم نظراتون بدونم که چجوری باید فرق بین مرد خسیس و مردی که نداره خرج کنه متوجه بشیم. مخصوصا دوران نامزدی آشنایی.
سلام به همه
به صفای عزیزم که سرسلسله ی نوعروسه
به میناگلی دختر نازم
به سپیده جون میزبان امشب
به سمیه جون همشهری خوب خودم
به نظر من نمی شه تو برخورد اول فهمید اگه لارج باشه شاید داره فیلم بازی می کنه و اگه خسیس بازی کنه شاید داره ما رو امتحان می کنه. شاید می خواد ببینه ما چقدر طاقت داریم و چقدر به فکر زندگی هستیم چقدر به فکر خرج کردن! کلا تو برخورد اول نمی شه فهمید. به نظرم در بستر زمان می شه حداقل در حد دو سه ماه
من مخالم که تو دوران نامزدی فکر اقتصادی نباید باشه، بالاخره اگه یک مردی توی نامزدی کلی بریز و بپاش کنه همه پس اندازش رو بده به خوشگذرونی اونوقت تو زندگی دربمونن چی؟ آدم وقتی بدونه درآمد طرفش چقدره و چقدر پس انداز و اموال منقول و غیرمنقول داره اونوقت می تونه تشخیص بده که الان داره خسیس بازی می کنه یا دست و دل بازه
آفرین به میناگلی که همشهری نازنین من رو اغفال کرد آورد به قرار :)
صفاجون سمیه خانوم عروس چهارماه دیگه است. (ببخشید همشهری من فضولی کردم اطلاعات دادم)
نهال جون خوش اومدی، پات بهتره عزیزم؟
نه من کاملا مخالفم که تو برخورد اول بشه فهمید. متاسفانه بعضی ها خیلی فیلم بازی می کنن. تو دوران نامزدی بریز و بپاش می کنن بعد که می رن خونه خودشون دیگه واویلا از خسیسی، خدا نصیب نکنه
سلام مونا جون به نکته ی بسیار خوبی اشاره کردی عزیزم
میناگلی نه خدا رو شکر بابات خیلی دست و دلبازه، بچه ام کلا همه پولا رو می ده دست من می گه خانوم به صلاحدید خودت خخخخخخخخخخخ هروقت هم دستش برسه برام هدیه می گیره حالا هرچند کوچیک ولی خیلی به فکره. چشمم کف پاش (برعکس باباش که واقعا اهل دست و دلبازی نیست)
سلام دوستان.با اولین برخورد میشه فهمید خسیس هست یا نه.وای بدم میاد از کسایی که اولین بار میخوای باهاشون بری بیرون فقط ببرنت تو ماشین دور بزنید یا بگن شام که خوردی
فدای تو صفاجونم من خوبم وقتی با شماها هستم که خوبتر هم هستم، ما هم به عشق دل بزرگ تو میایم اینجا صفا جون، اصلا خورشید وجود تو ما رو دور هم جمع کرده
مینا جون باید ببینی درآمد همسری ات به پس انداز می رسه یا نه. مثلا به فرض اگه ماهی یک میلیون داره وقتی قسط و قرضا رو می ده چقدر می مونه. اگه صد تومن می مونه خوب این صدتومن دیگه به پس انداز نمی رسه. ولی کلا بد نیست که آدم اهل پس انداز هم باشه. به نظر من وقتی برات چیزی می خره بهش نگو چرا خریدی کاش پس انداز می کردی اما گاهی توی حرفا بهش بگو که خدا کنه دستمون باز بشه بتونیم یک چیزی هر ماه کنار بذاریم بالاخره آدمیزاده دیگه خرج یکهو داره. کلا با مهربونی بهش بگو ببین نظرش چیه. اگه مخالفت کرد بعد باید بازم با ملایمت و مهربونی بهش بگی که پس انداز باعث آرامش خاطر و احساس امنیت می شه
بچه ها موضوع خساست خیلی مهم...نباید دست کم گرفت
قناعت یعنی کسی که ذاتا کم خرجی نمیکنه به خاطر شرایطی که داره مجبوره قناعت کنه یعنی اگر حسابش پر پول باشه دست به خرجه اما کسی که خسیسه حتی اگه میلیون ها و میلیارد ها هم پول داشته باشه اندازه یه کارمند کم درآمد هم خرج نمیکنه
بچه ها با ادم خسیس کنار اومدن خیلی سخته...اما خیلیاشون دست خودشون نیس که خسیس هستن من اینو تو یه مقاله علمی خوندم.مثلا اونایی که اختلال وسواس- اجبار دارن ناخوداگاه خسیس میشن.
همه ی مردها هم اهل پس انداز نیستن سپیده جون، شوهرخواهر من بعد از سی سال معلمی الان به جز یک خونه خیلی معمولی یک جای خیلی معمولی هیچی نداره و تازگی یک پراید فکستنی هم خریده. واقعا اهل پس انداز نیست و خواهرم همیشه از این موضوع رنج برده اما حریفش هم نمی شه چون خواهرم خونه داره و نمی تونه در مورد پول شوهرش اعمال قدرت زیادی بکنه. اونوقت الان دوتا دختر بزرگ هم دارن که یکی شون مرتب خاستگار داره اون یکی هم چهارده سالشه. هرچی خواهرم به شوهرش می گه از الان به فکر اینا باش بازم به گوشش نمی ره که نمی ره
اما راه های شناسایی کسی که خسیسه
مثلا فرض کنیم با یه آقایی وارد رابطه شدیم باید به سوال هایی که میپرسه دقت کنیم
مثلا اگه گفت میخوای فلان چیزو بخرم ، بی برو برگشت این آدم خسیسه !!!!!!!
اما اگه گفت بریم رستوران یا فلان کافی شاپ!!! یعنی خسیس نیست .
سلام سپیده جون
سلام مینا گلی
سلام صفا جون
سلام مونا جون
سلام رها جون
سلام شیوا جون
دیگه کسی نبود؟؟
صفا جون پامو اتل بستم امروزم کلاسهامو کنسل کردم اما از خانومی زنگ زدند گفتند ماوتفاوت مبلغ جایزمو که سه تومنه باید کارت به کارت کنم با این پا با دمپایی رفتم بانک بغل خونه دیدم نگرفت رفتم بانک سر خیابون نگرفت خلاصه من با دمپایی و پای لنگون امروز کلی راه رفتم خیابونا رو اخر نشد برگشتم خونه اقایی گفت کارتش چیه گفتم پاسارگاد گفت ده تومن کمتر کارت به کارت نمیشه خودشم امروز سه میلیون سقف انتقال حسابش تکمیل بود نمیشد بریزه هیچی دیگه باید بازم خرید کنم از خانومی ازونور بیشتر پرداخت کنم
صفایی کارشون ک معلوم نیستش دیگه. یه ماه 3 تومن داره یه ماه یه تومن.
مثلا اگر بیشتر از قسطاش داشته باشه یه درصدیشو میده به من برای خودم که من خرج نمیکنم. آخه همش برام در حال خریدن خانوادش. دیگه نیازی نمیبینم خودمم برم پول برا لباس و این چیزا بدم.
اون الباقیشو هم یه چیزی برای خودش میخره. یا بالاخره یه خرجی پیش میاد خرجش میکنه.میذاره تو کارتش بمونه اما خرج میشه:(((
من دوست دارم اصلا خرج نشه اون کناریا. میشه؟
اما اگر نداشته باشه مثلا کمتر از قسطاش باشه بهش کمک میکنم از همون پولایی ک بهم میده.
سلام هلن جونی خوش اومدی
آره راست می گی خیلی از کسانی که خسیس هستند واقعا به خاطر یک مشکل روحی هست که دارن. مثلا پدرشوهر من از سیزده سالگی رفته تهران کار کرده، هرکاری و زحمت کشیده و خواهر برادراش رو عروس و دوماد کرده. بعد برگشتن بهش گفتن وظیفه ات بوده داداش بزرگ بودی! خلاصه به سختی زندگی رو پیش برده و واقعا روزهای سیاه داشته تو زندگی اش، خب الان خدا رو شکر وضعش خوبه و کلی ملک و املاک و باغ داره اما دستش نمی ره یک انگشتر بخره روز زن دست زنش بکنه دیگه بقیه که سهله. خب این بنده خدا اینقدر نداری کشیده که فکر می کنه همه اش باید جمع کنه جمع کنه
سپیده جون مستقیم بهش نگو چرا اینجوری شدی، مثلا در یک شرایطی که خیلی آروم هست بهش بگو احساس می کنم چند وقته فکرت مشغوله، یک جورایی آروم نیستی. من نگرانتم. چیزی شده؟ مشکل تو کارت هست؟ خدای نکرده مشکل مالی داری؟ بعد سعی کن خیلی با محبت بگی و ناز و نوازش کنی (دیگه قلق همسری رو خودت بهتر می دونی) اونوقت احتمال داره بهت بگه که خدای نکرده مشکلی هست به لحاظ مالی یا نه
والا شیوا جون من تا حالا اینقدر خسیس دیگه ندیدم که وقتی داره فیلم هم بازی می کنه بازم از خرج کردن حالش بد بشه. البته خدا رو شکر می کنم که ندیدم. :)
بچه ها خساست خوب نیست قتاعت هم خوبه نمیگم عمل کاملا خوبیه
چون قناعت بیش از اندازه باعث عادت کنیم به کم خرجی الکی
مثلا من کسی رو میشناسم که از اول زندگیشون خیلی قناعت میکرد حالا که وضع شوهرشون خیلی خوب شده چون از اول قانع بوده شوهرش اصلا دلش نمیخواد خانومش خجی بکنه
بنده خدا پا دردودلش که میشینم اشک تو چشاش جمع میشه
میگه چه سال هایی که الکی خرید نکردم و با یه مانتو و کفش کهنه ساختم و شوهرم رو بدعادت کردم
سلام آتی جون، چه خشن، امشبم بریم تو فاز تیر بارون و اینا خخخخخخخخخخ
کلا هم خسیس بده هم ولخرج ولی خب خسیس بدتره چون روح آدم رو آزار می ده
مینا جون مامانت راست می گه، واقعا بعضی مردها رو زن ها خسیس می کنن. من خودم اوایل هی می گفتن نخریم نخریم، چون دلم می سوخت همسری اینقدر کار کنه اونوقت خرج بشه به چیزای غیرضروری، اما کم کم دیدم همسری واسه خرید ضروریات هم هی دست دست می کنه. بعد از یک جایی شروع کردم به ایجاد تعادل. مثلا اگه صد تومن برامون مونده بود ده تومنش رو می گفتم برو خرت و پرت بخر یک شب خوش باشیم بابا. بقیه اش رو با حساب کتاب خرج می کردم. حالا دیگه اوکی شده. به وقتش خرج می کنه به وقتش قناعت
اخی مینا گلی اخه چی بگم من سفارش نمیگیرم مگر جنسو بسازم داشته باشم بفروشم
لطف داری سپیده جون زکات علم یاد دادن به دیگرانه والا ما که علم رو یاد دادیم تموم شد رفت الان هنر رو یاد میدم سوالی داشتین در خدمتم وایبر هستم بالا پیج اینستاگرامم شمارم هست هر کدوم دوستان در هر زمینه هنری سوال داشت در خدمتم تا جایی که بتونم
دوستان بازم نظری دارین درمورد اینکه چگونه باید متوجه شد که خسیس هست یانه؟ راهی وجود داره که بشه متوجه شد.گهی وقتا میزنه به سرم بگم دلیل رفتارات چیه خسیس بودنته؟؟
سپیده جون منو آقامون سه ساله با هم دوستیم، البته خانواده ها میدونن. هنوز هم باید باهم دوس باشیم :|
هم دانشگاهی بودیم. یه بار یکی از دخترا که دوست مشترکمون بود واسمون تعریف کرد که نامزد کرده و باهاش بهم زده قبل عقد. چون خیلی خسیس بوده. میگفت میدید من حالم بده و فشارم افتاده ووولی یه کولوچه واسم نمیگرفت.
منم گفتم کار خوبی کردی مرد خسیس خیلی بده :(
آقامون که حرف منو شنیده بود تا خونه برسیم کشت خودشو، با این حال که من میدونستم دستش تنگه و نمیتونه خیلی خرج کنه، بدون اینکه من چیزی بگم هرچیزی میدید میخرید ، اونم چند تا چندتا! یعنی من مرده بودم از خنده :)))
سلام دوستان شبتون بخیر و شادی
شوهر خسیس خدا نصیب هیچکسی نکنه:))
شوهرخالم خسیسه دلم به حال خاله ام میسوزه:))
خب در دوران آشنایی، من میرم خرید دست رو وسایل مارک میذارم اگه از خریدنش خوشحال بشه خسیس نیست اگه نه که قید همه چی رو میزنم:)) قحطی که نیست=))
البته تا حالا تجربش نکردم:))
سپیده جون من تجربه ی خودم رو میگم! منو آقامون چون هنوز کار درست و حسابی نداریم و دو تایی تازه فارق التحصیل شدیم خیلی نمیتونیم خرج کنیم.
خیلی راحت هم بهم میگیم.
به نظرم اول مطمئن شو که مشکل از چیه، اگه قبلا اهل خرج بوده بعیده یه شبه خسیس بشه! شاید واقعا مشکل تو کارش داره و نمی خواد بگه!
هما جوون ماهم هم دانشگاهی بودیم 2سالی هست که دوستیم با اطلاع خانواده ها دقیقا مثل همیمااا.
ببینید اینزوری نیست واسم میخره اما الان یمدتی شدهچندماهی هست میگه ندارم اخه من نمیفهمم.خدایییش نه چولکیم نه ولخرج نه توقع بالا دارم اما این ندارم چجوریاست واسه من فقط نداره/
ولی بنظر من ادم ب وضعیت مالی شوهرشم باید نگاه کنه
شاید پول ی جنس مارکو نداشته باشه
ببین من خودم اولین باری ک با نامزدم بیرون رفتم منو برد بازار
ینی میخاست خرید کنه واسم
هر مغازه ای ک رفتیم ی چیزی خرید واسم
منم چیزایی انتخاب کردم ک نه خیلی گرون بود نه خیلی ارزون
انقدر از خرید واسه من خوشحال شده بود ک تا خونه پرواز کرد
تو این هشت ماهی ک با هم بودیم فقط دو بار رستوران خییییلی گرون و شیک رفتیم
بقیه ش رستورانای متوسط رفتیم
ولی من اینو پای خساست شوهرم نمیذارم
ادم باید فکر پس اندازم باشه
هما جوون من دانشجوم آقایی هم دانشجوو هردومون فعلا دستمون تنگه. واسم جالبه چندماهی اینطوری شده احساس میکنم همش سر من اینطوریه اخه همش میگه مثلا امروز مامانمو مهمون کردم یا واسه ممانم روزز مادر گرفتم روز پدر تولدشون اما سر من.نمیدونم اخه قبلا نبو بگمم دوسم نداره اینطور نیستش
سلام سپیده جان:)) خخخخ حقیقته:))
خب دوستان موقع انتخاب همسر، ما همه جوانبو در نظر میگیریم. شاید دلمون پیش کسی گیر کرد که واقعا از لحاظ مالی خیلی پایینتر از ما هست در اینصورت ما بهش نمیگیم خسیس. خسیس کسی هست که داره اما خرج نمیکنه. علی الخصوص وقتیکه میبینه خانمش کارمنده که هیج.
سلام هماجان، بالاخره باید عرضشو نشون بده من خیلیها رو میشناسم که کلی درامد دارن اما دریغ از خرید حتی یه لباس از حراجی.
سلام میناگلی جونم ممنون عزیزم. برقهامون رفته بود مودم خاموش بود شرمنده از اینکه دیر اومدم به جمعتون:(
سلام هماجان، بالاخره باید عرضشو نشون بده من خیلیها رو میشناسم که کلی درامد دارن اما دریغ از خرید حتی یه لباس از حراجی.
سلام میناگلی جونم ممنون عزیزم. برقهامون رفته بود مودم خاموش بود شرمنده از اینکه دیر اومدم به جمعتون:(
اخه هما خیلی حرصم میگره راحت روز مادر روز تولد همرو میخره بعد سرر من نداره؟ بخا بحث من این نیست که من گرونقیمت بخره نه اصلا بحث اینه چرا سر من؟؟اگه ناره واسه همه نخره دیگه.
به خودتون فرصت بده و سعی کن سر از کارش در بیاری ببینی شاید واقعا وضعش بد شده بنده خدا :)
ولی از اینکه برای پدر و مادرش خرید کنه یا کادو بگیره ناراحت نشو! مگه واسه تولد خودت کادو نگرفت، اون موقع باید قاطی کنی :)))
واسه من باید سوالو برعکس جواب بدین!
با شوهر ولخرج چکار کنیم؟؟
شوهر من به قدری ولخرجی میکنه که روی منی که ادعای ولخرجیم میشد کم کرده!
من در کنارش احساس خساست میکنم!!!
با اینکه حسابداره ولی بدون حساب و کتاب مرتب در حال خرج کردنه :(
من نمیدونم چطور امتحانش کنم
فقط یک بار پیش اومد یچیزی باید به حساب یکی ۷۵ تومن میریختم شب بود برام لوازم پست کرده بود به اقایی گفتم گفت نرو بیرون شبه خودم میریزم
بعدم هرچی گفتم شماره حسابتو بده پس بدم گفت نه
یعنی خسیس نیست؟ یا شارژ ندارم برام میفرسته
اما برام هیچوقت هیچی نمیخره تاحالا طی این ده ماه یه سوزن برام نخریده ولی من بهش زیاد لوازم دادم
منم نه تجربه دوستی دارم نه ازدواج. از دوستام دیدم، یکی از دوستام مهندسه همسرش شغل آزاد بود دریغ حتی خرید نون برای خونه. نه ماه نکشید ازهم طلاق گرفتن. خسیس به این میگن.
سپیده جان درکت میکنم. اگه یه شاخه گل هم میخرید قابل قبول بود. عزیزم خودتو ناراحت نکن. سعی کن خودت سوپرایزش کنی اونم یاد بگیره، یا مراسم تولد یکی از دوستات با همسرت برو خودش ببینه چی به چیه
آفرین سپیده جون خسیس به اون میگن که نون هم نخره.
ببین یه فکری گفتم که جریان هم دانشگاهیم که از نامزدش جدا شده رو دیگه؟ میگفت وسط خیابون فشارم افتاده بود وایساد کنار من خودم رفتم خوراکی خریدم.
از همین روش استفاده کن ببین چی میشه! وسط خیابون بگو فشارت افتاده ، یا الکی بگوو حتمنی باید الان یه کتابی رو بخرم میشه سر راهت برام بخری مثلا!
اگه میگه دستم تنگه پس بهتره با همین چیزای کوچیک امتحانش کنی
پری م جان بابای منم ولخرجه اتفاقا همین علت باعث شده من تا این سن ازدواج نکنم چون هرکی میاد خواستگاری یه دسته گل کوچولو میگیره دستش میاد وقتی حرف از پول خرج کردن هم میشه میگه ندارم. منم میگم پس براتون ارزوی خوشبختی میکنم:))
پس قدرشو بدون
نمیدونم :)))))))))
بگو مثلا ثبت نام فلان کلاسمه و کارتم الان خالیه ، وقت ثبت نام چند ساعت دیگه تموم میشه! ازین آزمونای استخدام بذار ساعتای آخرش بهش بگو میخوای ثبت نام کنی که باور کنه جدیه!
ببین چیکار میکنه دیگه! یا اگه بهت پول رو داد راحت میخواد پس بگیره یا نه! :)))))))))))
نهال جان به نظر من شوهرت خسیس نیست اصلا. اگه درست یادم باشه شما عقد نکردید هنوز، درست میگم؟ بعد از عقد وقتی باهم برید بیرون برات خرید میکنه :)
شوهر من کادوی بی مناسبت برام نمیخره، جز یکی دو موردم برام شارژ نخریده، ولی وقتی بیرونیم میگه هرچی میخوای بگیر و حساب میکنه و تو مناسبتا کادوهای خوبی بهم داده
هرکسی اخلاق اقتصادیش یه جوره
من شوهرخالم تو خرید خوراکی و مواد غذایی کم نمیزاره که هیچ بیش از حدم میخره ولی تو خرید لباس یا لوازم خونه واقعا خسیسه
باید ببینی شوهرت اخلاقش چطوره. با چیزایی که گفتی به نظر من که خسیس نیست
سپیده جون واست کادو هم گرفته بیرون هم برده! یعنی کارایی که وظیفه اش بوده رو انجام داده.
واسه پدر و مادرش هم خوبه بخره عزیزم، اینجوری فکر نکن، آقاتون اینجوری غرورش رو جلوی پدر مادرش هم حفظ میکنه. تو هم به عنوان شریکش درکش کن اگه میگه نداره.
البته حتما حتما بعد اینکه امتحانش کردی و مطمئن شدی توی کارش به مشکل برخورده عزیزم
پسرداییم خرج عمل بینی دوست دخترشو داد
من کلا ب اینجور رابطه ها اعتقادی ندارم.
اما ادم اگه بخاد دوستی کنه باید با کسی باشه ک در این حد واسش ارزش قائل باشه.
شما دوستین ب قصد ازدواج پس اون باید رفتاری داشته باشه ک شما خیلی راحت بهش بگی امروز فلان قدر پول میخام
البته این نظر منه
نه هما جوون آقایی حسابش پول نیست معمولا پولاش نقدی تو خونست همیشه خخخخخ اینو دیگه میدونم این راهه کارتی نمیشه.
اما خوب تو سال اول دوستیمون سر چیزی من چول نداشتنم حدودا 50تومن بود حساب کرد هرچقدر هم گفتم بگیر نگرفته بودش.
بچه ها به اگه من یه مرد بودم خسیس میشدم :))))))))
ولی جدا با این درامد های الان من حق میدم به مردا صرفه جو باشن (به قول فاطمه جان)
واقعا باید فکر روزای سخت رو قبل از اینکه اتفاق بیفتن کرد!
همه ی مردا رو نمیشه گفت خسیس!
سپیده جون هستم
پری جون مرسی از راهنماییت
فاطمه جون نه نامزدم نکردیم ده ماهه دوستیم و پدرم تازه رضایت داده چهار ماه بشناسیم همو چون مادر بزرگش فوت کرد امکان مراسم نیست
سپیده جون هستم
پری جون مرسی از راهنماییت
فاطمه جون نه نامزدم نکردیم ده ماهه دوستیم و پدرم تازه رضایت داده چهار ماه بشناسیم همو چون مادر بزرگش فوت کرد امکان مراسم نیست
نهال جان! ببرش بیرون بگو به حسابم نریز بیا دو تایی بریم بخریم! اینجوری یاد میگیره خرید کردن رو :)))
شاید میترسه نپسندی عزیزم سلیقه ات رو نمیدونه هنوز !
سحر جان من تو خواستگاری از شوهرم هیچی نخواستم ولی خیلی بهش تاکید کردم که چون خودم و خونوادم اهل خرج کردن هستیم از مرد خسیس میترسم و بهم اطمینان داد که اینجوری نیست.
توعم به دسته گلو اینا خیلی توجه نکن. خواسته هاتو رک و روراست به خواستگارت بگو و بگو که چقدر برات اهمیت داره که این ویژگی هارو داشته باشه عزیزم
امیدوارم زود زود عروس بشی گلم
سمیه جان عزیزم ما ولخرجی یا خسیس بودن شوهرمونو با حد توانش میسنجیم
مثلا منکه میدونم همسرم 1 تومن حقوقشه ازش توقع ندارم برلیان برام کادو بخره. همون انگشتر کوچیکی که در حد توانش میخره نشون میده که خسیس نیست
ولی اگه درآمد آنچنانی داشت و نخرید یا کم خرج کرد معلومه که خسیس تشریف داره
مردا گاهی وقتا واقعا دلشون نمیخواد خسیس باشن ولی خودشون بهتر از شرایط مالی و جیبشون خبر دارن. میخان خرج کنن ولی میبینن جیبشون خالیه. بعد ماها سرشون غر میزنیم که خسیسی!
ما باید منصف باشیم و شرایطشونو درک کنیم
شاید پولی که دستشونه و ما فکر میکنیم نمیخان خرجش کنن واسش یه برنامه دیگه ای دارن و واقعا آهی در بساط ندارن!!
ولی خب هر چقدم که بی تجربه باشن و اهمیت ندن باید مناسبت های خاصو کادو بدن!! همسر منم تا حالا نشده بی جهت واسم کادو بخره به جز گل ولی مناسبت های مختلف واسم کادو خریده
سمیه جون مثبت نگر نیستم. شوهرم رفتار اقتصادیشو ثابت کرده بهم. تو شرایطی که داشته باشه واقعا کم نمیزاره برام. دو ماه سرکار نمیرفت و تا کار پیدا کنه کمتر خرج کرد. دوباره که مشغول کار شد مثل قبل شد و هرچی خواستم برام گرفت
بهم ثابت کرده که تا بتونه و داشته باشه خرج میکنه و وقتی نمیکنه حتما نداره دیگه!
دوست جونیا من دیگه برم از صبح بیدارم دانشگاه بودم دیگه میمیرم خستگی.بابت نظرات همتون خیلی ممنونم دوستان :*
شب بخیییر بوووووووووووس بووووووووووووووووووس
جیب همتون پر پول.انشاله همسریاتون هم نه ولخرج باشن نه خسیس.
خب نهال اسمو فامیلیتو به همراه شماره موبایل با پیام شخصی به صفا جون ارسال کن. فروشگاه خانومی خودش باهات تماس میگیره و سفارشتو بده. اگه بخوای بیشتر از 35 تومن خرید کنی لازم نیست به حساب بریزی.همون موقع که سفارشتو آوردن بده به پیک .من که همین کارو کردم
رهایی خب پسرش بچه هستش. 19 سالش بیشتر نیست. تو یه دانشگاهی هم درس میخونه که همه ماشین خوب دارن . بعد اون هیچی نداشت و باباشم قول داده بود در صورت قبولی داشنگاه علم و صنعت براش ماشین میخره ک نخرید و باعث دعوا شد و اونم به پدرش یه بی احترامیه بزرگ کرد.
آفرین به مونا که اینقدر جامع و کامل حرف می زنه
باهات کاملا موافقم مونا جون
قناعت لازمه وقتی ادم نداره ولی نه دیگه اینقدر که یک کوچولو هم از زندگی لذت نبریم. آخه چه وضعشه که یک عمر توی فلاکت باشیم که یک وقت پول لازممون می شه. خب پدرآمرزیده یک خونه رو بذار واسه روز مبادا که اگه پول لازم شدی بفروشی، یکی رو هم توش زندگی کن. دیگه کل شهر رو می خوای بخری که چی بشه. پولت رو بردار برو دنیا رو بگرد، خوب بخور، خوب بپوش، خوب هم به فقرا کمک کن که خیردنیا رو هم ببینی
مینا من حاضرم مادرشوهرم ولخرج باشه من جلوش رو بگیرم نه اینکه یک سیخ می خوام بخرم می گه مادر اول زندگی رعایت کنین
دلم می خواد بگم من که اول زندگی امه باید رعایت کنم تو هم که آخر زندگیته داری رعایت می کنی
پس کی خرج کنیم آخه؟
رهایی ما هنوز ازدواج نکردیم.اخه من هنوز کوچولو هم .
هم اینکه کلی راه داریم.
اخه حرصم میگیره رها.وقتی میگه نمیتونم بخرم انگار من الان ماشین خواستم میگه نمیتونم.
سلام پونه جون
آخ جون الا اومد، خوش اومدیییییییییییییییییی فرشت رو بردن خونه خواهرشوهرت؟
مینا اگه بگم الان رفتم به غذا سر بزنم یک سوسک مرده جلوی در آشپزخونه دیدم چی می گی؟ :((((((((((((
رها احساس ترس، رها احساس شکست در مقابل سوسکها !!!!!!
یه معلمی داشتیم میگفت دامادای یه مرد جمع صفات اون مرد رو دارن
راس میگفت
بابای من سه تا داماد داره ک جمعشون کنی میشن خود بابام
خدا رو شکر بابام خسیس نبود
داماد خسیسم نداره
وااااای من بایه پسر چند سال پیش دوست بودم روزه بودم از دانشگاه رفتیم بیرون وقت اذان رسیدیم سفره خونه قلیون سفارش داد دوستم گفت شیوا روزه اس یه چیزی بگیر واسش گفت چای بخور بعد که رفتی خونه افطار کن من قزوین دانشگاه میرفتم خونمون تهران فکر کتید 11 شب میرسیدم خونه پسره طلا فروشی داشت همونجا باهاش بهم زدم
شوهر من نه تنها که خسیس نیست هرچیزی هم بخوام برام میخره، خیلی وقتا هم اینکارو بدون توجه به اینکه اگه اون پولو واسه من خرج کنه دیگه پولی برامون نمیمونه انجام میده!
سپیده جون حق داری واقعا، خیلی آدم لجش می گیره. من که خداروشکر همسری ام اصلا خسیس نیست وقتی مادرش می گه مراعات کنین من لجم درمیاد چه برسه به اینکه همسری بخواد بگه
ولی به نظر من طفلی یک مشکلی داره. وگرنه نمی گفت بریم رستوران که
وااااای من بایه پسر چند سال پیش دوست بودم روزه بودم از دانشگاه رفتیم بیرون وقت اذان رسیدیم سفره خونه قلیون سفارش داد دوستم گفت شیوا روزه اس یه چیزی بگیر واسش گفت چای بخور بعد که رفتی خونه افطار کن من قزوین دانشگاه میرفتم خونمون تهران فکر کتید 11 شب میرسیدم خونه پسره طلا فروشی داشت همونجا باهاش بهم زدم
واااااااااااااااااااااااااااااای نهال تو معجزه می کنی با دستات دختر، چقدر قشنگه، حیف که من اصلا چرم طبیعی دوست ندارم استفاده کنم وگرنه هرچی درست می کردی می اومدم ازت می خریدم از بس قشنگن
واویلا شیوا اون دیگه کی بوده!!! خوب کردی بهم زدی واقعا
من یکبار سر یک کاری بودم، ماه رمضون بود، از صبح بچه ها تشنه و گشنه کار می کردن، نزدیک افطار که شده بود هنوز چندتا پلان مونده بود، کارگردان هی سعی می کرد کارا رو جمع کنه که به اذون نخوره. خودش سرمایه گذار بود. منم شاکی شدم بهش گفتم یا خسیس بازی رو بذار کنار یا الان کار رو تعطیل می کنم برو یک مدیر تولید دیگه واسه خودت پیدا کن. خیلی زشته این رفتارا واقعا
سلام هماجون خوش اومدی، عزیزم اینجا باش یواش یواش هم صفحه های قبل رو بخون که از بحث دور نشی خانومی
خوب می کردی شیوا با این آدم ها باید همینطوری برخورد کرد. البته وقتی آدم ازدواج می کنه دیگه نمی شه خیلی انتحاری رفتار کنه باید کمی مدارا کنه و سیاست به خرج بده خخخخخخخ
ممنوم رها جون مرسی مونا جون نه عزیزم سفارش انجام نمیدم کار چرم من مربی اینکارم اینم یکماه طول دادم چون نمیرسم بزنم بد قول میشم
تو کلاس ژورنالی کار میکنم باورتون میشه یه سری کار با دست زدم کسی باور نداره با دسته هنرجوهام دیدن هنوز نت منتشر نکردم باید عکس بکیرم ازشون
صفاجون اجازه ی مرخصی به من می دید؟ همسری طفلی امروز ناهار درست حسابی نخوره خیلی گرسنش هست، خودم هم از اون بدتر (مینا هم شاهده خخخخخخخ)
بحث خیلی خوبیه حسابی نظر بدین من اخر شب بیام بخونم نظراتون رو
دوستتون دارم
در پناه خالق نیکی و شادی
مینا گلی چرمش رو تهران خریدم دکور کیف رو داشتم برنز هست برا کیف قدیمی هست
چرمش حدود صد تومن درومد اما فروش ست این بالا چهارصده ولی برام صرف نداره تولید چون اینا تک کار هستن ابزارش دیگه نیست من متاسفانه هر ماه کیف باید برا خودم بدوزم اعتیاد دارم بدتر به زیور الات اعتیاد دارم هر روز یکی میندازم البته دست سازم
ادرس وبلاگم رو عکس هست
Http://nahal-mesle-hamishe1.blogfa.com
البته بلاگفا بسته تا اخر هفته چون تغییر سرور داره
نظرم در مورد بحث
من شوهرم تودوران عقدمون اصلا خسیس نبود هر چی هم میگفتم برام میخرید البته چیزی ازش نمیخواستم برام بخره چون دلم نمیومد خرج کنه.بیشتر وقتا خودم دس ب جیب میشدم.تو دوران مجردی همش ولخرجی میکردم در حد لالیگا
الان فهمیدم ولخرجی چیه
اینقد چیزای بی خود برای خودم میخریدم حتی برای جهیزیم اوووف
از وقتی اومدیم سر خونه زندگیمون همسرم نسبتا خسیس شده
نه زیاد ولی خب میگه باید پس انداز داشته باشیم.خونه بابا نیستیم که از اونا در خواست پول کنیم.شاید ی روز اتیشمون بگیره باید پول داشته باشیم یا نه
مرسی صفا جون
اره مینا کلی کاپ کیک های هندونه ای یلدای منه
تو وبلاگم و اینستاگرامم عکس کارام هست تو چند زمینه تدریس میکنم اشپزی و قنادی و ژله هم کار و تدریس میکنم
البته هنوز در حال یادگیری چیزای بیشتر چون هنر تمومی نداره همیشه گدای هنرم
شیوا جان فکر نمی کنی یک وقت یکی بخواد خودش رو دست و دلباز جلوه بده و الکی خرج کنه اما وقتی خرش از پل گذشت بزنه به خساست؟ کلا به نظر من در مورد هیچکدوم ا زویژگی های آدم ها نمی شه در یک برخورد کوتاه مدت قضاوت کرد.
سپیده چون من فکر نمی کنم یکی یکدفعه بزنه به خسیسی مگر اینکه از قبل برنامه داشته که مخ یکی رو بزنه. درمورد نامزدت بدبین نباش عزیزم. شرایطش رو بسنج. ببین درآمدش نسبت به قبل چی شده یا مخارجش چقدر از قبل بیشتر شده. شاید خرجی براش پیش اومده که قبلا نبوده. زن و شوهر که این حرفا رو باهم ندارن. خیلی صمیمانه باهاش حرف بزن و ببین مشکل مالی پیدا کرده خدای نکرده یا نه
سلام رها و مینا و بقیه ...
بچه ها منم خانواده شوهرم خیلی قناعت دارن با اینکه از لحاظ مالی بالا هستن اما خسیس نیستن.اما یه خواهر شوهرام خسیسه.یعنی واقعا دل ادمو میزنه.به خاطر خساستش هنوز بعد یه سال از ازدواج ما رو پاگشا نکرده.میگه مهمونی شام خیلی خرج داره....
وای خدای من این که خیلی بده، من میگم پول پدر مار خودشه، حالا اگه بچه مشکل داره خب باید کمکش کرد اما در کل من خوشم نمیاد آدم چشم به مال پدر داشته باشه. الان در مورد پدرشوهرم هم یک قرون حاضر نیستم به ما کمک کنه با اینکه واقعا تو سختی هستیم چون می گم مالشه نوش جونش اما خیلی حرص می خورم که خرج زن بیچاره اش هم نمی کنه. اون پسره واقعا حرف بدی می زنه میناجون.
آره مونا جون کاملا باهات موافقم نباید افراط و تفریط باشه. نه اینکه اینقدر بریزی و بپاشی که یک وقت خرج ضروری داشتی مجبور شی دستت رو جلوی دیگران دراز کنی نه اینقدر قناعت کنی که دیگه طرفت چه زن چه مرد یاد بگیره کلا پول مال جمع کردنه نه خرج کردن
کسایی که درآمد های میلیونی دارند اما هیچ لذتی از زندگی نمیبرن
چه فایده !!!
برای کی میخوان جمع کنن؟؟؟/
واسه حارص؟؟؟؟؟
پس انداز تا یه حدی معقوله اما اگه قراره ما از زندگی لذتی نبریم
چه فایده داره؟؟؟؟
وقتی قراره مسافرتی نریم؟؟؟؟
وقتی قراره ماهی یه بار هم رستوران نریم
وقتی واسه دل خودمون نتونیم خرید کنیم
چه فایده؟؟؟؟؟
پس اگه توان مالی داریم به خودمون و خانوادمون ارزش قائل شیم
اگر هم توان مالی نداریم قناعت رو تا حدی در زندگی داشته باشیم که به خساست تبدیل نشه
آره نوزده ساله سنی نیست مخصوصا که پسره و هنوز مونده تا به پختگی برسه. ولی خب باباهه یک جورایی تقصیر خودش هم هست، علاوه بر پول از تربیت و محبت هم واسه بچه اش کم گذاشته. خدا نیاره
دوست من می گه به بابام می گم یک کم به خونه برس یک کم به مامان برس، می گه ندارم. می گم بابا اینهمه ملک و املاک پس چیه، می گه اونا ماله وارثه، می گم من یکی اش، بعد صد و بیست سال اگه نباشی منم سهم ارث نمی خوام الان سهم منو بده به مامان، ولی بازم باباش دلش از پولاش کنده نمی شه :(
بچه ها مادر شوهر من خودشون خیاطن و یه مزون خونگی دارن.
با اینکه الان دستشون تقریبا تنگه و به خاطر یه سری مشکلات مقروضن اما بازم مثل قبل ک وضعشون خوب بود خرج میکنه.
مدام لباس و کیف و کفش و همش به خرید.
میگه اگر نخرم همینیم که دارم دیگه ندارم.
نه مینا جون.اتفاقا شوهرشم از یه خانواده خیلی پولدار بوده و ولخرج.اینقدر زنش جلوش رو گرفته که نگو.همش میگه نخر پس انداز کنیم.حالا 3 ساله ازدواج کردن خونه و ماشین هم داره اما هی میخاد جمع کنه.اصلا به نظر من پول برای لذت بردن از زندگیه
نمیدونم رهایی واسم یه مشکل بزرگ شده اخه هرچی فکر میکنم به نتیجه ای نمیرسم.الان واسه شیرینی قبولیش حاضر منو ببره رستوران اما بهش میگم یه لاک بخر میگه نمیخرم.
اصلا نمیفهمم باید چکارکنم.اخه اینطوری نبود
ممنون از راهنماییتون دوستان شاید مشاوره قبل ازدواج کمکمون کنه
راستی این جایزه بن خرید رو من برنده شدم چند شب پیش کسی تاحالا جایزش گرفته؟ سوال دارم باید سه تومن کارت به کارت کنم نمیشه سیستم قبول نمیکنه برا شماهم اینجور شد؟
فاطی جون نامزدی تو چند و قت ازدواج کردی باید بسپری با زمان درست میشه قول میدم فقط اشتباه نکن که بخوای دعوا کنی عزیزم ارزش نداره من توی عقد یه کوچولو مشکا داشتم که بعد یه مدت برطرف شد
موضوع بحث امشب به درخواست و پیشنهاد ته تغاری سایت نوعروس ، سپیده جون خوشگل، مطرح شده و دوست دارم خودش هم حتماً توی موضوع قــــرار شبانه اش حضور داشته باشه و نظرات و تجربیات خودش رو با نوعروس های دیگه به اشتراک بزاره.
موضوع امشب : با شوهــــر خسیس چه کنم ؟
همسرم خسیس است، چگونه با او کنار بیام ؟
از کجا بدونیم مردی خسیسه و یا اینکه نداره که خرج کنه ، بخصوص توی دوران آشنایی و نامزدی ؟
منتظر حضور گرم و دوست داشتنی همه نوعروس های گلمون هستم.
موضوع بحث امشب به درخواست و پیشنهاد ته تغاری سایت نوعروس ، سپیده جون خوشگل، مطرح شده و دوست دارم خودش هم حتماً توی موضوع قــــرار شبانه اش حضور داشته باشه و نظرات و تجربیات خودش رو با نوعروس های دیگه به اشتراک بزاره.
موضوع امشب : با شوهــــر خسیس چه کنم ؟
همسرم خسیس است، چگونه با او کنار بیام ؟
از کجا بدونیم مردی خسیسه و یا اینکه نداره که خرج کنه ، بخصوص توی دوران آشنایی و نامزدی ؟
منتظر حضور گرم و دوست داشتنی همه نوعروس های گلمون هستم.
موضوع بحث امشب به درخواست و پیشنهاد ته تغاری سایت نوعروس ، سپیده جون خوشگل، مطرح شده و دوست دارم خودش هم حتماً توی موضوع قــــرار شبانه اش حضور داشته باشه و نظرات و تجربیات خودش رو با نوعروس های دیگه به اشتراک بزاره.
موضوع امشب : با شوهــــر خسیس چه کنم ؟
همسرم خسیس است، چگونه با او کنار بیام ؟
از کجا بدونیم مردی خسیسه و یا اینکه نداره که خرج کنه ، بخصوص توی دوران آشنایی و نامزدی ؟
منتظر حضور گرم و دوست داشتنی همه نوعروس های گلمون هستم.
موضوع بحث امشب به درخواست و پیشنهاد ته تغاری سایت نوعروس ، سپیده جون خوشگل، مطرح شده و دوست دارم خودش هم حتماً توی موضوع قــــرار شبانه اش حضور داشته باشه و نظرات و تجربیات خودش رو با نوعروس های دیگه به اشتراک بزاره.
موضوع امشب : با شوهــــر خسیس چه کنم ؟
همسرم خسیس است، چگونه با او کنار بیام ؟
از کجا بدونیم مردی خسیسه و یا اینکه نداره که خرج کنه ، بخصوص توی دوران آشنایی و نامزدی ؟
منتظر حضور گرم و دوست داشتنی همه نوعروس های گلمون هستم.
موضوع بحث امشب به درخواست و پیشنهاد ته تغاری سایت نوعروس ، سپیده جون خوشگل، مطرح شده و دوست دارم خودش هم حتماً توی موضوع قــــرار شبانه اش حضور داشته باشه و نظرات و تجربیات خودش رو با نوعروس های دیگه به اشتراک بزاره.
موضوع امشب : با شوهــــر خسیس چه کنم ؟
همسرم خسیس است، چگونه با او کنار بیام ؟
از کجا بدونیم مردی خسیسه و یا اینکه نداره که خرج کنه ، بخصوص توی دوران آشنایی و نامزدی ؟
منتظر حضور گرم و دوست داشتنی همه نوعروس های گلمون هستم.
موضوع بحث امشب به درخواست و پیشنهاد ته تغاری سایت نوعروس ، سپیده جون خوشگل، مطرح شده و دوست دارم خودش هم حتماً توی موضوع قــــرار شبانه اش حضور داشته باشه و نظرات و تجربیات خودش رو با نوعروس های دیگه به اشتراک بزاره.
موضوع امشب : با شوهــــر خسیس چه کنم ؟
همسرم خسیس است، چگونه با او کنار بیام ؟
از کجا بدونیم مردی خسیسه و یا اینکه نداره که خرج کنه ، بخصوص توی دوران آشنایی و نامزدی ؟
منتظر حضور گرم و دوست داشتنی همه نوعروس های گلمون هستم.
عزیزان برنده میتونن به سایت خانومی به آدرس khanoumi.com مراجعه کنند و محصول خودشون رو تا سقف 30 هزار تومان انتخاب کنن، 5 تومان هم هزینه پست و یا پیک به درب منزل شما است، کارشناسای خانومی با شما تماس میگیرن تا سفارشتون رو تکمیل کنن.
شماره موبایل و اطلاعات واقعی خود را برای من پیام شخصی کنید.
موضوع بحث امشب به درخواست و پیشنهاد ته تغاری سایت نوعروس ، سپیده جون خوشگل، مطرح شده و دوست دارم خودش هم حتماً توی موضوع قــــرار شبانه اش حضور داشته باشه و نظرات و تجربیات خودش رو با نوعروس های دیگه به اشتراک بزاره.
موضوع امشب : با شوهــــر خسیس چه کنم ؟
همسرم خسیس است، چگونه با او کنار بیام ؟
از کجا بدونیم مردی خسیسه و یا اینکه نداره که خرج کنه ، بخصوص توی دوران آشنایی و نامزدی ؟
منتظر حضور گرم و دوست داشتنی همه نوعروس های گلمون هستم.
بنظرم باید اول ریشه یابی بشه مشکلشون اینکه دقیقا ازکجاشروع شده خدایی نکرده بی احترامی ای حرفی حدیثی بالاخره یه چیزی،این وسط باعث این مشکل شده مخالفت خانواده برای ازدواج بعدازدواج دوطرف باخوشرویی حل میشه ولی بنظرم یه چیزی این وسط هست که کش پیداکرده
سلام خانما من تازه عضو شدم .من خیلی اوضام بهم ریخته داغونم داغون من شوهری خیلی همه دوس داشتیم داریم ولی نه خونواده شوهرمن ومیخواست نه خونواده من شوهری رو خلاصه باهزار مشکل باهم عقد کردیم شوهرم اول با خونوادم خوب بود بعد کم کم بهونه گیریا شروع شد نمیگه بهونه گیریای الکی بیشتر وقتا حق داشت ولی خوبمنم هرچی میخواستم رابطشونو درس کنم نشد تا این اخریا با هم رفتیم مسافرت که دیگه هیچی انقد حرف بحث پیش اومد که الان از خونوادم جدا شدم هم خونوادم هم شوهرم هردوتا مقصر بودن شوهرم اصلا تحمل نداره زود جوش میاره با من خوبه ولی خیلی کینه ای شده الان اصلا حق حرف زدن با خونوادمو ندارم
اگرم حرف بزنم باید حتما ترش باشم .قبول دارین ادم اصلا نمیتونه از خونوادش دل بکنه حتی اگه بدترین ادما باشن هیچکس درکم نمیکنه این وسط فقط منم که دارم نابود میشم .حالامن فقط دارم باصبوری باخونوادش برخورد میکنم که حالا تازه یکم نگام میکنن .باورتون نمیشه خونوادم تویه شهر دیگن اصلا دوست ندارم برگردن چون واقعا حوصله بحث حرفا کش مکشارو ندارم من چیکار کنم؟
سلام نازی عزیز، به نوعروس خوش اومدی
خانومی مرسی که ما رو محرم دونستی و مشکلت رو گفتی، مساله ای که شما باهاش درگیر هستی یک مساله ی فراگیر هست و خیلی ها این مشکل رو دارن، واقعا مشکل بزرگی هست و خیلی انرژی باید بذاری تا حل بهش. عزیزم اول از همه ازت خواهش می کنم بری پیش مشاور چون بالاخره مشاور هم علمش رو داره هم تجربه اش روف می تونی از مشاورهای نوعروس هم کمک بگیری
عزیزم این پذیرفته شدن زمان می بره، مامان من تا مدتها جلوی داماد دومش حجاب می کرد چون راضی به ازدواجشون نبود و اون رو داماد خودش نمی دونست اما بعد از چند سال دیگه همه چی اوکی شد. خیلی مهمه که همسرت رو آروم کنی تا توی برخوردش با خانواده ات به اصطلاح آتو دستشون نده. درسته که خانواده ات هم بدرفتاری کردن اما تو نمی تونی اونها رو تغییر بدی در واقع فقط می تونی روی همسرت تاثیر بذاری تا اون تغییر کنه و بعد خانواده ات هم رفتارتون رو که ببینن تغییر کنن. شاید خیلی زمان ببره اما درست می شه. سعی کن هیچوقت با جبهه گیری از خانواده ات حرف نزی. اینکه خانواده ی شوهرت رو تحمل می کنی خیلی خوبه. اما گاهی از کارهایی که می کنن و دلخور می شی به شکل درد دل به همسرت بگو تا ببینه تو در مقابل رفتارهای بد چیکار می کنی شاید خودش هم تاثیر بگیره
در مورد مشکلت خیلی می شه صحبت کرد، به نظرم شما به صفا جان (مدیر سایت) پیشنهاد بده مشکلت رو موضوع بحث یکی از قرارهای شبانه بکنه. می دونی که ما هر روز ساعت 3 تا 5 عصر و 9 تا 11 شب قرار داریم و دور هم جمع می شیم راجع به مسایل مختلف حرف می زنیم. اونجا هم اگه مشکلت مطرح بشه می تونی از نظرات بقیه استفاده کنی
موفق باشی دوست خوبم
نازی عزیز اول از همه بهت خوش امد میگم که اینجا رو برای حل مشکل انتخاب کردی دوست عزیزم.
پسر خاله من هم برخلاف میل خانواده اش با خدتری ازدواج کرد و حدود 3 سال زمان برد خانواده خالم عروسشون رو پذیرفتن ولی اون عروس خانوم خیلی صبوری کرد حتی خاله من خیلی مواقع بهش بی حرمتی میرد اما الا نشده عزیزتر از دو عروس دیکه اش. طوری که حتی مراسنی براش نگرفتن و توی مراسمی که که خودشون برگزار کردن هم شرکت نکردن.
شماهم صبور باش و با درایت روابط همسرت و خانوده ات رو مدیریت کن.
هیچ وقت از اونها پیش دیگری بدگویی نکن و همیشه ازشون تعریف کن.
مشاور هم بهترین گزینه برای حل مشکلت هست.
سلام.خانمی. رهاجون ومهدیه جون از راهنماییاتون واقعا ممنونم دست گلتون درد نکنه ایشاا...توزندگیتون موفق باشین اومیدوارم منم با صبر تحمل جواب بگیرم راس میگین باید پیش مشاور برم تا کلا مشکلم حل بشه مییییییییییییییییییسی
عجب مشکلی پیدا کردن نازی جون.
به نظرم من شوهر نازی جون در زمان عصبانیت نباید تصمیم بگیره باید خشمش بشینه بعد تصمیم بگیره.الان با هر دوتا خانواده قهرن بعد کجا زندگی میکنن؟؟؟
نازی جون زمانی که همسرت خیلی عصبنیه باید کاری کنی صبور باشه.
100 درصد همون زمان عصبانیت تصمیم ب قطعرابطه با خانوادتو گرفته. خانواده تنها کسیه که میتونه ب ادم در برابر مشکلات کمک کنه.
انشالله که از سر لج دربیان و برن با خانواده اتون اشتی کنن.
****** ساعت 3 تا 5 بعد از ظهر ******** ساعت 9 تا 11 شب *******
موضوع بحث : مطرح کردن مشکل یکی از نوعروس های عزیز و جدید سایت " نازی " خانوم
دوستان من مشکل نازی رو همین جا مطرح میکنم ، از زبان خودش ، شما بخونید و راهکارهاتون رو به این دوست عزیزمون بفرمائید.
اگر مشابه این ماجرا، در بین دوستان و نزدیکانتون هم دیدید و اونها تونستن این بحران رو بگذرونن، به نازی جان پیشنهاد بدید.
در نهایت هم میخوام فضای دوستانه ای براش ایجاد کنید که حداقل برای فرار از همه ناراحتی هاش ، بیاد کنار شما و باهاتون صحبت کنه.
مشکل نازی عزیز :
سلام خانما ... من تازه عضو شدم .
من خیلی اوضام بهم ریخته ، داغونم داغون .
من و شوهری خیلی همو دوس داشتیم ، داریم ولی نه خونواده شوهرم منو میخواست و نه خونواده من، شوهری رو ...
خلاصه با هزار مشکل با هم عقد کردیم، شوهرم اول با خونوادم خوب بود، بعد کم کم بهونه گیریاش شروع شد، نمیگم بهونه گیریای الکی، بیشتر وقتا حق داشت ولی خوب منم هرچی میخواستم رابطشونو درست کنم نشد.
تا این آخریا با هم رفتیم مسافرت که دیگه هیچی اونقد حرف و بحث پیش اومد که الان از خونوادم جدا شدم ، هم خونوادم ، هم شوهرم هر دو تا مقصر بودن...
شوهرم اصلا تحمل نداره زود جوش میاره ، با من خوبه ولی خیلی کینه ای شده .... الان اصلا حق حرف زدن با خونوادمو ندارم ....
نیلوفرجون خونوادم البته بیشتر بابام رابطه گرمی با شوهرم شروع نکرد بعد از یه مدت دیگه شوهرم ناراحت شد الانم میگم من میخواستم رابطشونو خوب کنم ولی فایده نداشت این مسافرتم که دیگه هیچی بدبختی من این که کوچیک ترین حرف بابام هنوز یاد شوهرم هست واین اوضاع بد تر کرده اصلا نمیشه ماس مالی کرد .وقتی حرفش پیش میاد نمیتونمم بگم ولش کن چون خونوادمن نه میتونم بگم خوب تو مقصری خوب هردوطرف مقصر بودن من چیکار کنم ؟
سلام رهاجون باورت نمیشه اوایل اصلا من نمیخواستن جلوی شوهرم یه رفتار پشت سر یه رفتار تازگیا دستشون رو شده منم کمکم الان دارم حرفامو در باره خونوادش بهش میگم واونم فهمیده راس میگم ولی اوایل باور نمیکرد الان حرفامو خیلی خوب گوش میده وواقعا طرفمه جواب صبوری دارم میگیرم خدارو شکر رفتارشون خیلی بهتر شده ولی رها جون ما زن ها صبوری میکنیم ولی مردا چی به غرورشون برمیخوره صبر تحمل ندارن وزود جوشن من نمیدونم چیکار کنم وگرنه اونکار وانجام میدادم تا رابطشون خوب بشه
نازیز جان من احساس می کنم شما به نوعی به همسرت حق می دی که در مقابل بی مهری خانواده ی تو بدرفتار باشه، ببین عزیزم هر آدمی می تونه صبوری کنه. اتفاقا ما زنها بیشتر از حرف ناراحت می شیم و دلمون می شکنه. مردها بیشتر بیخیال می شن. اینکه شما به همسرت می گی که خانواده اش باهات بدرفتاری می کنن خیلی خوبه اما نباید این صبوری خودت رو طبیعی بدونی و بی صبری همسرت و هم. هردوتا باید صبور باشین.
خانواده های مخالف رو فقط و فقط با صبوری و حفظ احترام می شه آروم کرد.
مرسی صفاجان
همزمان دارم هم اینجا حرف می زنم هم اونور کار می کنم :( چه کنم دیگه باید انجامش بدم بالاخره، شنبه می خوام برم پیش استاد راهنما دوفصل ببرم براش. دیگه شب و روز کارم همینه، اگه خونه زندگی ام رو ببینی چه افتضاحی شده، همه جا کثیف، سینک پر ظرف، یخچال خالی!!!! اوضاعیه خلاصه
سلام به همه نوعروس های عزیزمخصوصا ثمین جون گل کخ تازه به جمعمون پیوسته. خانمای عزیز این مشکل زندگیه منه که قرار باهم درموردش صحبت کنیم .شادی جان با خودم میگفتم اره الان عصبانی بعدا میگه نه اشکال نداره از حرفش کوتاه میاد ولی دیدم نه شوهر جان هنوز دلش از خونوادم درد داره واقعا الان نمیدونم چیکار کنم
نازی جون گریه نکن خاله فدات شه :)
بچه ها شب میان و حرفاشون رو می زنن بعد شما فردا بیا نظراتشون رو بخون.
یک نکته ی مهم به نظر من اینه که شما به همسرت بفهمونی رفتار خانواده هاتون تبعات انتخابتون هست. نمی خوام بی رحم باشم ولی عزیزم وقتی آدم خلاف میل خانواده کاری رو انجام می ده دیگه باید صابون این مشکلات رو به تنش بماله. خود من از جانب خانواده ی همسرم به هیچ وجه پذیرفته شده نیستم. البته خواهراش با ازدواج ما موافق بودن اما پدر و مادرش و مخصوصا پدرش صد در صد مخالف بودن و همسرم خیلی تلاش کرد تا راضی شون کرد. خب الان من هرگز توقع ندارم که اون رفتاری رو با من داشته باشن که با عروس دلخواهشون دارن. البته هزاربار شکر که با من بدرفتاری ندارن اما خب اونی هم که باید باشن نیستن. من ناراحتم از این قضیه اما خب از قبل ازدواج می دونستم که چنین اتفاقی خواهد افتاد و خودم رو آماده کرده بودم
رهاجون شما میگی من چیکار کنم ؟حالا که کار از صبوری گذشته من از خونوادم جدا شدم چطوری شوهرمو بی کینه کنم؟چطوری دل خونوادمو صاف کنم چطوری رابطمونو خوب کنم؟
مثلا یک نمونه اش نازی جان دیروز به بچه ها گفتم، شب عروسی مون بعد از مجلس اقوام داماد اومدن خونه ی عروس و بزن و برقص داشتن چون تو مجلسمون به خاطر خانواده ی من که مذهبی هستن هیچی نداشتیم. بعد من و همسری هم به اصرار بقیه بلند شدیم رقصیدیم. خواهرشوهر کوچیکم و شوهرش هم همینطور. پدرشوهرم جلوی همه به اونها نفری پنجاه تو من شاباش داد ولی به من و همسری هیچی نداد! خب وقتی اون این کار رو کرد بقیه ی مهمونا هم به ما شاباش ندادن. اگه می دادن یک جور اعلام مخالفت با نظر پدرشوهرم می شد دیگه.
یکی دیگه هم اینکه موقع تولد من پدرشوهرم حتی یک تبریک هم بهم نگفت که سال اولی بود که عروسشون بودم اما ماه بعدش جلوی من به داماد کوچیکشون صد تومن گذاشت تو پاک داد و هی عذرخواهی کرد که عابربانک پول نداده همینقدر داشتم تو جیبم! اونم دامادی که چهارساله دامادشونه.
خب من اگه بخوام اینا رو به دل بگیرم و به همسری انتقال بدم زندگی ام خراب می شه دیگه
نازی جان نگو از صبوری گذشته. می شه تصمیم بگیرین که رفتارخانواده ها رو تحمل کنین و از این به بعد دیگه باهاشون برخورد تند نکنین. درسته سخت، حتی اولش ممکنه اونا در مقابل رفتار خوب شما عکس العمل بد نشون بدن. اما کوتاه نیاین. اینقدر ادامه بدین تا دلشون نرم بشه.
اولین کار اینه که همسری ات رو راضی کنی که دوباره رابطه برقرار کنه. باهاش حرف بزن، با ملایمت و محبت، بهش بگو که خانواده ات رو دوست داری، بگو که شرایط مساویه و خانواده ها هردو بدرفتاری دارن. پس هردو باید به احساس همدیگه نسبت به خانواده هاتون احترام بذارید و سعی کنید دلشون رو به دست بیارید. اگه همسری ات راضی نشد از مشاور کمک بگیر.
خانواده خیلی مهمه . ضمن اینکه اصلا انصاف نیست که با خانواده ی تو قطع رابطه بشه اما تو مجبور به تحمل رفتار خانواده ی اون باشی
نازی جان باید اینو بدونی که توی ایران ازدواج فقط بین 2 نفر آدم اتفاق نمیفته ، متاسفانه با فرهنگی که ما داریم ، ازدواج بین 2 ایل و طایفه رخ میده و بالطبع همه باید هم عروس رو بپسندن و هم داماد رو .
حالا که اینمورد در خصوص شما پیش اومده، یه کم باید صبوری به خرج بدی و باب میل همسرت رفتار کنی . من نمیگم که رفتار ایشون درسته که میگه با خانواده ات ارتباط نگیر ، ولی لج و لجبازی هم نمیشه .... باید در رفتار نشون بدی که کمتر با خانواده ات در ارتباطی دیگه و از اونطرف هم از خانواده خودت بخوای که کوتاه بیان و بهشون بگو رفتارهای اونها داره زندگی تو رو با خظر مواجه میکنه.
سلام الی جون، آره منم موافقم زمان خیلی مهمه اما رفتار ما هم مهمه دیگه، اگه ما با خانواده ها بدخلقی کنیم تا ابد هم درست نمی شه. یک طرف ماجرا باید کوتاه باید که مسلما اون ما هستیم که هم کوچیکتریم و هم کاری رو کردیم که اونا دوست نداشتن
مرسی صفا جان لطف داری. راستش من صابون بدتر از این رو به تنم زده بودم، از بس همسری از اخلاق تند پدرش گفته بود منتظرم بودم روز بعد عقدم به من فحش بده خخخخخخخخخ ولی خب خدایی احترامم رو خیلی نگه می دارن. اما در عین حال از محبت دریغ می کنه پدرشوهرم. حالا مادرشوهرم بنده خدا سعی می کنه به من محبت کنه ولی من احساس می کنم همه اش به خاطر اینه که می ترسه رفتارشون باعث بشه من با پسرش بدرفتاری کنم. چون بعضی وقتا نمی تونه جلوی خودش رو بگیره و بد تیکه می اندازه :))))))
ولی صفاجون هیچ ضمانتی نیست که آدم بدون مخالفت خانواده ها ازدواج کنه و بعدش باهاش خوب رفتار کنن. برای همین من این مشکل رو گذاشتم به حساب سهم من از مشکلات زناشویی. مهم اینه که همسری من واقعا بهم محبت می کنه و جلوی خانواده اش پشت منه :)
سلام الی جون اره واقعا من با شوهری هیچ مشکلی نداریم تازه هرشب مثل امشب میریم بیرون که دم غروب یاد خونوادم نیوفتم باز غصه دار بشم تا این حد خوبه ولی ... . رها جون واقعا خیلی خوش بحال شوهرت چه خانم گلی داره امیدوارم قدرتو بدونه .حالا عزیزم راستشوبگم بیشترین مشکل شوهرم اینکه خونوادم سراین بحثا اسم طلاق به زبونشون اوردن شوهرمم الان جبهه ی 100 درصد گرفته که اونا میخواستن زنمو ازم جدا کنن حرفشونم پیش من نزن
سلام به همگی
نازی جون منم با نظر دوستان موافقم شما باید هم به خونوادت هم به همسری زمان بدی تا بهتر همدیگه رو بشناسن و گذر زمان اختلافا رو کم رنگ کنه از اینکه یه مدتی خونوادتو نینی ناراحت نباش یعی کن با محبت به همسرت و صحبت کردن آرومش کنی
نازی جون من با صفا موافقم، اگه لازم می بینی برای به دست آوردن دل همسری ات اینطور نشون بده که با خانواده رابطه نداری، فضای ذهنی اش که آروم شد سعی کن قضیه رو مطرح کنی. این وسط با خانواده ات هم حرف بزن و بهشون بفهمون که چقدر دوستشون داری و از دوری شون رنج می بری اما برای زندگی ات مجبوری، مگر اینکه اونها هم سعی کن به تو کمک کنن. فکر کنم اون دفعه که مساله رو مطرح کردی قضیه ی خواهرم رو بهت گفتم. حالا دوباره می گم
خواهر من با کسی ازدواج کرد که خانواده ام صد در صد مخالف بودن و دلیلشون هم واقعا درست بود. حالا به دلیل حفظ حریم خصوصی خواهرم نمی تونم دلیلشون رو بگم اما واقعا دلل مخالفت خانواده ام سلیقه ای نبود، خلاصه خواهر من هرچی اصرار کرد خانواده ام راضی نشدن. بعد یک مدت که تو خونه اصلا حرف نمی زد و خیلی شرایط رو سخت کرده بود با قهرکردنش، یک روز بی خبر گذاشت رفت شهری که اون آقا بود. یعنی رسما از خونه فرار کرد! کمر پدر و مادرم شکست از این کار. بالاخره پدرم مجبور شد اجازه بده اینا ازدواج کنن که اقلا تو شهر دور نامحرم نباشه با پسره. الان تقریبا هفت ساله ازدواج کردن. یک دختر سه ساله دارن. مامانم اوایل اصلا با دامادمون حرف نمی زد و جلوش حجاب می کرد چون اون رو داماد خودش نمی دونست. اما تقریبا یکسال آخر عمرش دیگه با دامادمون کنار اومد و سلام و احوالپرسی می کرد و حرف می زد باهاش. همه اش هم فقط و فقط به خاطر آرامش و صبوری خواهرم و شوهرش بود. اینقدر حرف شنیدن وس کوت کردن، اینقدر بدرفتاری از فامیل دیدن و هیچی نگفتن تا بالاخره همه کوتاه اومدن. (البته خدایی اش مامان بابای من هیچوقت بدرفتاری نکردن فقط بی محلی می کردن)
الی جون من که به اولین صحبتت که گفتی زمان بگذره عکس العمل نشون دادم و گفتم باهات موافقم، نکنه تو اصلا نوشته های من رو نمی خونی، ها؟ رها گیلیله گیلیه
فدات شم صفا جون مرسی از اینهمه انرژی مثبت که می دی. باشه مسابقه قبوله. هرکی زودتر دفاع کرد برنده. اونوقت بازنده باید صدتا بتوس به برنده بده خخخخخخخخخخخخخخ
سلام فرزانه جون
نازی جون یه نمونه بهت بگم من با این که عروس مورد پسندشون بودم و مادرشوهرم تقریبا انتخابم کرد ولی بخاطر اینکه برام عروسی نگرفتن (ما رسم داریم خونواده داماد هم 4تا کالا می خره هم عروسی میگیره) و همسری خودش عروسی گرفت و اختلافاتی که زمان عروسی پیش اومد بین خونواده هامون من با خونواده همسری قهر کردم و 1سال باهاشون رفت و آمد نکردم ولی خدائیش همسرم اصلا رفتار بدی با خونواده من نشون نداد و همین صبوریش باعث شد من کوتاه بیام و باهاشون رفت و آمد کنم پس به نظرم یکی باید از خودگذشتگی کنه تا زندگی به هم نریزه که فعلا شما باید این کارو کنی
نازی عزیزم ، تنها کاری که میشه توی این شرایط بکنی اینه که کمتر مشکلات رو مطرح کنی تا اعصاب شوهرت رو هم بهم نریزی تا ازت گریزون بشه .
باید اونقدر بهش محبت کنی که فقط جذب تو بشه و مایه آرامشش باشی.
از طرفی به نظرم به هر حال با اینکه خانواده خیلی اهمیت دارن ولی اولویت با همسر آدم هست و باید به حرفش احترام بازری تا بتونی در نهایت رابطه ات رو مدیریت کنی ، پس رابطه ات رو با خانواده ات به خواسته همسرت کمتر کن .
توی این مدت خودت خیلی محتاط رفتار کن و هر زمان حال دوتاتون خوب هست در خصوص مشکلاتتون آروم صحبت کنید و بهش بگو بخاطر دوست داشتن اونه که با خانواده ات ارتباطت رو کم کردی و بخاطر اون هر کاری هم میکنی ولی در نهایت بهش بگو اینم بدون پدر و مادر برای هر کسی عزیزن و برای بچه زحمت کشیدن، راضی نباش منو از اونها دور کنی ....
ولی نازی جان باید با درایت خاصی این صحبت ها رو مطرح کنی گل من.
الی جون من صفحه ی 245 جوابت رو دادم عزیزم. اینم اول صحبتم که جواب شما بود:
سلام الی جون، آره منم موافقم زمان خیلی مهمه اما رفتار ما هم مهمه دیگه، اگه ما با خانواده ها بدخلقی کنیم تا ابد هم درست نمی شه...
سلام فرزانه جون .باشه خاله رها باشه فرزانه جون من صبوری میکنم وروی ذهن شوهری کار میکنم از این طرفم با خونوادم صحبت میکنم کوتاه بیان نرم تر باشن نتیجشو به دوستای گلم میگم عزیزان اگه اشکالی نداره وبا اجازه مدیر باصفامون صفاجون من مشکل دوستمم بگم که خیلی مشکلش حاده وهر روز زنگ میزنه پیشم گریه میکنه تا شما نظر بدین من خبرو بهش بدم .اجازه هست؟
صفاجون به همون دلیلی که خودت گفتی که ازدواج تو ایران ازدواج بین دوتا قبیله است، تقریبا همه بعد ازدواج از این مشکلات دارن، حالا کم و زیاد داره. تنها راهش هم اینه که زن و شوهر با هم دوستانه زندگی کنن و پایه ی سختی ها باشن. هیچوقت رفتار خانواده ی همسرشو.ن رو تو سرش نزنن و ازش توقع نداشته باشن به خاطر اونها زا خانواده اش بگذره. و خیلی خیلی گذشت لازمه. ولی این گذشت هم نباید یکطرفه باشه چون بالاخره طرف خسته می شه.
نازی جون منم شدیدا با صفا موافقم. یک عالمه بهش محبت کن، یک عالمه بهش آرامش بده تا همسرت باور کنه اگه تو حرف رابطه با خانواده ات رو می زنی قصدت بهم زدن آرامش زندگی ات نیست. اینکه گفتم فقط تو نباید صبوری کنی جای خودش اما اینکه به قول فرزانه جان بالاخره یکی باید شروع کنه هم جای خودش. شما شروع کن به صبوری و آرامش بخشیدن به زندگی ات و به مرور همسرت رو هم با خودت همراه کن. راستی عزیزم چند وقته عروسی کردی؟
آفرین ننازی گل خودم، خاله فدات بشه، غصه نخور همه چی حل می شه :) کاش بگی دوستت هم بیاد اینجا تا با حضور خودش حرف بزنیم.
صفاجون همسری بیرجندی هست من خودم مشهدی یزدی هستم، دورگه ام، چه باکلاس خخخخخخخخخخ
در مورد من که صفاجان خیلی غلو می کنه :) بگو نازی جون تا از محضر فرزانه جون و صفاجون استفاده کنیم :)
امروز با اینکه مستمعین زیاد نیستن اما من مبنر داغی رفتم ها، پاکتم رو تپل پر کنین خخخخخخخخخخخ
رهــــایی منم ترجیح میدم لپای خوشمزه شما رو گاز بگیرم یه دنیااااا :D :D
من علاقه اموووو با گاز گرفتن نشون میدم .... بقول خودت خخخخخخخ
خواهرزاده و برادرزاده هام از دست من در امان نبودن، وقتی یادم میاد در نبود مادراشون چه بالاهایی سرشون میوردم و چقدر میچلوندمشونووو گازگازیشون میکردم ، خودم خنده ام میگیره و البته میگم طفلکی هاااااااااااااا
به جای ننازی اشتباهی گفتم صفا، به قول میناگلی کانالام بهم ریخت :)
خب نازی هنوز خیلی زمان بیشتری لازم داری تا مساله حل بشه، دوسال اول زندگی اصلا مال بحران خود زن و شوهر به تنهایی هست حالا دیگه شما که یک بحران دیگه هم دارین. نگران نباش حل می شه عزیزم
فرزانه جان باورت نمیشه ولی با اینکه آدم حتی خیلی مشکلات رو دوروبرش دیده و میدونه باید چه رفتار درستی انجام بده در مقابله با مشکلات مختلف ... ولی باز یه زمان هایی نمیدونم چرا درگیر احساسات میشه و اونقدر که احساسات به آدم غلبه میکنه ، عقل جایی نداره و بعد که میگذره ، خود آدم میگه من که میدونستم بهترین رفتار چی بود ، پس چرا بدترین رفتار رو انجام دادم ؟؟؟
اره حق با صفاجونه البته جز لیست خود صفا جونم هست واقعا خیلی خوب کمک میکنین مرررررررررررررسی پاکت خالمو بدین این پولا خوردن نداره .خاله لنگک بزنم؟از شوخی بگذریم دوستم باشوهرش خیلی خوبه رابطه..... خیلی خوبه ولی شوهرش فیلمای......... نگاه میکنه ودوستم از این موضوع واقعا ناراحته یک بارم غیر مستقیم به شوهرش گفته مشکلی از طرف من هست شوهرم گرفته مطلب از چه قراره رمز گوشیشو عوض کرده الان دوستم خیلی غصه داره میگه اصلا دوس ندارم سمت این فیلما بره باور کن خیلی سعی میکنم به خودم میرسم و....ولی مثل اینکه فایده نداره.حالا طفلکی چیکار کنه؟
صفاجون آدمی اینقدر لایه های پنهان داره که خودش هم از کارای خودش گاهی تعجب می کنه. فکر می کنم این حس که آدم به خودش بگه من چرا اینطوری رفتار کردم رو همه ی ما داریم. حالا یکی تندتر از حدلازم برخورد می کنه یکی آروم تر. مثلا من گاهی فکر می کنم در مقابل تیکه های مادرشوهرم باید کمی تندبرخورد کنم اما درلحظه نمی تونم و همه اش رو به خنده و شوخی رد می کنم، بعدش هی فکر می کنم می گم کاش حداقل یک کوچولو دلخوری ام رو نشون می دادم. بالاخره هرچقدر هم تجربه کنیم باز اتفاقاتی می افته که برای اولین بار هست و در لحظه تصمیم گیری واقعا سخته
در خصوص مشکل دوستت، بنظرم باید تنوع بیشتر توی روابط جنسی اش بوجود بیاره .
یعنی از یک رفتار یکسان و همیشگی ، یک نوع پوزیشن نزدیکی ، دوری کنه و سعی کنه پوزیشن های مختلفی رو با همسرش داشته باشه .
مهم اینه که وقتی مردی به سمت اینگونه فیلم ها میره، شاید هیجان بیشتری رو توی رابطه جنسی اش نیاز داره که یا از طرف همسرش برآورده نمیشه و یا به هر حال ممکنه خود اون مرد مشکل داشته باشه ... ولی در ابتدا باید متوجه شد که مشکل از کجاست ؟
والا صفا من خودم هم از این تیکه ی خخخخخخخخخ به عذابم، عادت کردم یک وقتی واسه کسی که رودربایستی دارم هم می نویستم بعد پاکش می کنم قبل ارسال پیام!!!! نمی دونم چطوری ترکش کنم فکر کنم باید خودم رو ببندم به تخت :)
بوتاکس زیر دندونت می ترکه می ترسی ها ، از من گفتن ;)
نازی جون در این مورد یک کوچولو باهم حرف زدیم قبلا. به نظرم مساله عدم جذابیت دوستت برای همسرش نیست. مردها اگه زنشون براشون جذاب نباشه به وضوح توی رابطه نشون می دن و اینکه دوستت می گه رابطه اش با همسرش خوبه نشون دهنده ی این هست که برای شوهرش جذابه. این مساله به نظر من اعتیاده. ممکنه همسرش واقعا دوست نداره دیگه سراغ این فیلما بره اما دست خودش نیست. مثل یک معتاد زمان می بره و باید اراده کنه که ترک کنه. حالا این اراده رو دوستت باید بهش بده. بره پیش مشاور و از مشاور کمک بگیره ببینه چطوری قضیه رو با همسرش مطرح کنه. ممکنه اگه یکهو واضح بهش بگه به همسرش بربخوره (همه ی ما از افشا شدن رازهامون عصبانی می شیم) شایدم لازم باشد مستقیم و بی حاشیه بهش بگه. به هرحال دوستت باید صبور باشه و به همسرش کمک کنه.
نوعروسای عزیز دل سیندرلا گلم امشب مشکل دوستمو بگیدا من نیستم شما نظر بدین هااااا خاله جون امشب میتونی بیای مجلس بدم دستت.البته اگه کاری نداری نه راستی خالم کار داره امشب یکی بیاد مجلس بحثمون وبگردونه
صفاجان به نکته ی مهمی اشاره کردن، من گمان کردم دوست نازی جون مشکلی از این لحاظ نداره و همه جوره همسرش رو تامین می کنه. ولی حالا خوبه که اول دوستت یک نگاهی به خودش و رابطه شون بکنه ببینه واقعا شوهرش از سکسشون راضی هست یا اون اینطوری فکر می کنه. اگه مشکلی تو این مرحله باشه خب اول باید حل بشه دیگه. بعدش می ره تو مرحله ی بعدی که احتمال وابستگی این آقا به این فیلم ها هست.
خاله فدای نازگل بشه، امشب شوهرخاله ات ساعت 9 میاد خونه دیگه من باید درخدمتش باشم نمی تونم بیام اینجا، ولی اگه تونستم در حد یک سر زدن میام و مجلس رو می دیم دست راضیه جون، البته اگه بیاد. راضیه جون خیلی متعهدانه عمل می کنه :)
صفاجون قبول دارم که تنوع خیلی مهمه، حتی همسری من که از اون دست مردهای خیلی داغ نیست و تقریبا می شه گفت احساساتش تو این زمینه خیلی آروم هست، گاهی کاملا با رفتارش نشون می ده از یکنواختی خسته شده. همیشه باید یک حرکت غدیرژانگولرانه بزنم تا سرحال بیاد. یک طرف ذهن ما زنها همیشه باید دنبال این باشه که چطور توی رابطه ی جنسی مردمون رو سورپرایز کنیم، زندگیه ما داریم والا خخخخخخ شوخی کردم. خب این هم یک بخش از دلبری کردن های ما زنهاست دیگه. گاهی باید با تنوع توی رابطه دلبری کنیم
نازی جون منم با نظر صفاجون موافقم والبته به نظرم بهتره دوستت زیاد در این مورد عکس العمل شدیدی به همسرش نشون نده که اون ترغیب بشه و در خفا نگاه کنه یا حتی می تونه با همسرش همراه بشه و فیلمها رو با هم ببینن تا به مرور همسرش از این کار دست بکشه
نازی جان در مورد اعتقاد به فیلم های پورن من تجربه ای ندارم اما در مورد اعتیاد به ببخشید خودارضایی یکی از فامیلای ما بود که دیر ازدواج کرد تقریبا نزدیک چهل سالش بود که ازدواج کرد. بعد یک مدت زنش که خیلی هم دختر خوبی بود سر ناسازگاری گذاشت و کارشون داشت به طلاق می رسید. همه اش هم بهونه های الکی می آورد، آخرش نشستن باهاش حرف زدن گفتن تو درد اصلی ات رو نمی گی، اینقدر گفتن تا بالاخره خانومه گفت که شوهرش این کار رو زیاد انجام می ده و هرچی تلاش می کنه بارش جذاب باشه بازم این کار رو ترک نمی کنه. بعد که رفتن پیش مشاور گفته بود جون این آقا خیلی سال این کار رو میکرده معتاد شده و باید باهاش مدارا کنه تا برطرف بشه. بعد یادمه مثلا به خانومه گفته بود توقع نداشته باش یکهو بذاره کنار، باید عین معتاد به مواد مخدر کم کم ترک کنه. ولی خدا رو شکر به دوسال نکشید، مساله حل شد و الانم کلی عشقولانه هستن :) (ولی خودمونیم بیچاره مرده دیه سرش رو نمی تونه تو فامیل بلند کنه)
واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای زنگ رو زدن، ساعت 5 شد،
زنگو زدن به تخته، رها خانم شلخته :)))))))))))))) با اجازه من برم سر مشقام
صفاجونی یک عالمه بوس گازگازی که امروز بودی دلمون رو شاد کردی
فرزانه جونی بوس و مرسی که اینقدر مهربانانه کمک می کنی
نازی گلی تو هم بوسی که اینقدر خانومی، خاله فدات بشه، مراقب خودت باش
درپناه خالق نیکی و شادی
واااااای رها چه وحشتناک بوده کل فامیلم فهمیدن
خوب اینم به نظرم مثل بقیه مسائل زندگی زناشویی نیاز به صبر و حوصله داره باید ریشه یابی کنه و به مرور زمان از بین ببرش همونجوری که گفتی اینم یه نوع اعتیاده دیگه
خدانکنه الهه جونم
موناجان شما کاملا درست می گی. متاسفانه ما وقتی ازدواج می کنیم علاوه بر همسرمون باید صدنفر از بستگان نزدیک و دورش رو هم همیشه دنظر بگیریم و اون طفلی هم همینطور. کلا کم پیدا می شه ازدواجی که توش از این مشکلات نباشه. مثلا من همیشه فکر می کردم هرکس با من ازدواج کنه از نظر فامیل من خیلی راحته چون کلا فامیل من به داماد اصلا گیر نمی دن و کاری به کارش ندارن اما حالا می بینم هسمری طفلی برای اینکه فامیلم بهشون برنخوره کلی از باورهاش در مورد مسایل دینی و سیاسی رو باید پنهان کنه و این خیلی اوقات براش سخت می شه. البته قبول دارم که این به نسبت یک سری مشکلات اصلا سختی به حساب نمیاد اما منظورم اینه که حتی فامیل من که واقعا کاری به کار داماد ندارن (برعکس عروس بیچاره) بازم مشکل ایجاد می کنن چون ما متاسفانه فرهنگمون طوری هست که اصولا خیلی کار به کار هم داریم
به نظر من نازی خانوم حتما باید تو این زمینه با مشاور صحبت کنن.خونواده خیلی مهمه و این دوراهی سختیه.ما چون از مشکلات ایشون بیخبریم نمی تونیم قضاوت کنیم بهتره که ابن مساله رو جدی بگیرن و با یه متخصص مشاوره داشته باشن
رها جون مامان میگه این مدت دلش براشون تنگ میشداما چون از خونه یه جورایی بیرونش کرده بودند نمیشد بره
اون محبتش رو روی خانواده شوهرش خیلی زیاد کرد
جوری که مادر شوهرش مثل مادرش بود
بعد بیست سال که پدرم یکم اروم شد و احساس کرد ما به خانواده نیاز داریم گفت بریم تو جمع خانواده مادری
سلام نازی جون، منم با نظر دوستانم موافقم، به نظرم نقش شما این وسط خیلی مهمه و این تنها شمایید که میتونید این وضعو تغییر بدی، به همسرت محبت کن و بهش نشون بده از همه چی برات مهمتره، اگرم میخوای درمودر این موضوع باهش صحبت کنی شرایط رو در نظر بگیر، یعنی وقتی حرف بزن که آرومه جوری حرف بزن که مقابلت جبهه نگیره، یعنی از خانوادت دفاع نکن ولی احساستو بهش بگو، مطمعنا با گذشت زمان آروم تر میشه از خانوادتم غافل نشو، با اونام صحبت کن، بهشون بفهمون که با کارایی که میکنن نه تنها از عشق تو نسبت به همسرت کم نمیشه فقط و فقط باعث ایجاد ناراحتی تو قلبت میشن، با گذشت زمان همه چی درست میشه، صبور باش و انتظار نداشته باش سریع همه چی حل شه، منم برات دعا میکنم دوستی گلم
البته من در این زمینه تجربه ای نداشتم و در حدی نیستم که بتونم راهنماییت کنم، حتما از مشاور کمک بگیر، بالاخره اونا مطمعنا با خیلی موردای مشابه شما برخورد کردن و بهتر میتونن کمکتون کنن
موافقم مونا جون
اما گاهی وقتا پیش میاد نمیشه همه جوانبو درنظر گرفت و آدم یه انتخابایی میکنه که از همه نظر اوکی نیست
اونموقع باید با مشورت و راهنمایی و مشاوره و اینا یه راهکار درست رو انتخاب کنه واسه مدیریت قضیه
موناجون نازی عصر بود اما شب گفت نمی تونه بیاد، مشکل نازی این هست، به قلم خودش:
من خیلی اوضام بهم ریخته ، داغونم داغون .
من و شوهری خیلی همو دوس داشتیم ، داریم ولی نه خونواده شوهرم منو میخواست و نه خونواده من، شوهری رو ...
خلاصه با هزار مشکل با هم عقد کردیم، شوهرم اول با خونوادم خوب بود، بعد کم کم بهونه گیریاش شروع شد، نمیگم بهونه گیریای الکی، بیشتر وقتا حق داشت ولی خوب منم هرچی میخواستم رابطشونو درست کنم نشد.
تا این آخریا با هم رفتیم مسافرت که دیگه هیچی اونقد حرف و بحث پیش اومد که الان از خونوادم جدا شدم ، هم خونوادم ، هم شوهرم هر دو تا مقصر بودن...
شوهرم اصلا تحمل نداره زود جوش میاره ، با من خوبه ولی خیلی کینه ای شده .... الان اصلا حق حرف زدن با خونوادمو ندارم ....
مونا جون حرفت درسته که باید زندگی رو با عقل شروع کرد و با عشق ادامه داد، اما از اون طرف الهه جون هم کاملا درست می گه. من خودم درسته که قبل ازدواج با همسرم دوست بودم و عاشقش بودم اما توی جواب مثبت دادن به پیشنهاد ازدواجش واقعا از عقلم کمک گرفتم اما نکته اینجا وبد که اینقدر خودش به عنوان مرد ایده آلم نکات مثبت داشت که من از مخالفت خانواده اش و یک سری تفاوت های خانوادگی گذشتم. کاملا می دونستم به دلیل همین دوتا مساله به مشکل خواهم خورد و زندگی ام اونقدر که انتظار دارم ساده و بی دردسر نخواهد بود اما بازم ترجیح دادم همسری رو انتخاب کنم که فکرش و دلش با منه. و حالا تمام تلاشم اینه که زندگی ام رو با عشق پیش ببرم و مشکلات رو با عقل حل کنم.
به به صباخانم، خوش اومدی عزیزم، صفا آوردی
خواهرای گلت خوبن؟ خواهرزاده ی نازنینت چطوره؟ دیگه خواهرات نیومدن اینجا، ما گروه خواهران رو خیلی دوست، چرا شما ما رو دوست نه :( (به قول مینا)
مونا جون عصبانی نشو مادر، من افتخار آشنایی با شما رو ندارم، می شه یک مختصر از خودت بگی؟
من رها 33 ساله از مشهد، بعد از شش سال دوستی بهمن 92 عقد کردم و شهریور 93 عروسی گرفتم. خدا رو شکر درمجموع راضی ام :)
صبا نظرت رو در مورد مشکل نازی جون بگو زووووووووووووووووووووووووووود
ادر صورتی که باید دوره قبل عقد یا همان دوره شناخت طولانی باشه
بعد که عقد شد اون وقت سریع برن سر خونه زندگی که مشکلات پیش نیاد
منظورم اینه که باید حتما شناخت قبل ازدواج باشه
نه اینکه سریع عقد دیگه دیگه شناخت چه فایده آآآآآخه
آره مونا، اصلا تو فرهنگ ما نامزدی به این معنی نیست که اگه دیدن به درد هم نمی خورن تموم کنن. یک جورایی ما توی انتخابمون حق برگشت نداریمف در هر مقطعی برگردیم اسمش می شه طلاق و زن می شه مطلقه و یک عمر مثل یک مهر روی پیشونی اش می مونه :(
مونا جون پیشنهادت برای نازی چیه؟ بالاخره در هر شرایطی که هستیم باید مشکلاتمون رو حل کنیم، حالا نازی با این ازدواج عاشقانه که مخالفت خانواده همراش بوده و مسایل بعدش، به نظرت چیکار کنه بهتره؟
صبا کجا رفتی ننه؟ :)
به سلامتی موناجون، خیلی عالیه که اینقدر پخته به مساله ی ازدواج نگاه می کنی، امیدوارم انتخابی که در آینده می کنی مناسب ترین و بهترین باشه و برات سرشار از عشق و شادمانی باشه.
فدای تو صبا من خوبم، بگو زود زود کاراشون رو بکنن و باز بیان که دلتنگشونیم
الهه، مینا شما چی شدین مادر؟
خب می دونی مونا جون خیلی از ازدواج های ما به هدفی غیر از خود ازبدواج انجام می شه، من کم نددیدم دخترهایی رو که برای نجات از محیط خانه ی پدری ازدوواج می کنن. یا دخترهایی که برای رفع کمبودهای مالی تن به ازدواج می دن. همینطور پسرهایی که برای به دست آوردن استقلال و یا رفع نیاز جنسی ازدواج می کنن. متاسفانه چون ما درمورد جنس مخالف در سنین نوجوانی و جوانی آموزش های لازم رو نمی بینیم خیلی اوقات ازدواج های نامناسب و خدانکرده ناموفق داریم. اما خداروشکر داره اوضاع کم کم بهتر می شه. توی همین نوعروس خودمون خیلی از عروس گلی ها با آشنایی و شناخت ازدواج کردن و شکر خدا الان راضی ان.
بچه ها من باید برم سرچ مقاله هام تموم شد، حالا باید برم بشینم به خوندن :( رها پایان نامه دوست نه گیلیه گیلیه
موناجون و صبا جون نظرتون رو راجع به مشکل نازی هم بگید لطفا، فردا میاد می خونه. چشم امیدش به شماهاست :)
خیلی خوشحال شدم از آشنایی ات مونا جان
خیلی خوشحال شدم که دوباره دیدمت صباجان، به خواهرای گلت سلام برسون
همه تون رو بووووووووووووووووووووووووس دارم
درپناه خالق نیکی و شادی
رها جون
مسئله که پیش اومده و باید دنبال چاره بود
این مسائل خیلی تخصصی هست و باید با اهلش مشورت کنن
اما به نظرم احترام خانواده ها مهمه البته تا جایی که خودمون و ازندگمون فدا نشه
الهه جون من 3 بهمن عقد کردم اما اصلا جشن و مراسم نبود، عصر عقد بالای سر حضرت داشتیم و شبش هم تو محضر، والسلام نامه تمام خخخخخخخخ تازه شبش نذاشتن من با همسری برم، گفتن از این خبرا نیست تا عروستون رو پاگشا نکنین نمی ذاریم شب بیاد پیشتون!!! دیگه همونجا واسه فردا ظهرش دعوتم کردن و پاگشا کردن همان و موندن من خونه همسری تا موقع عروسی مون همان. تلافی یک شب نبودنم رو هشت ماه درآورد :))))))))))))
خب دیگه واقعا خدانگهدارتون، به امید دیدارتون
سلام به مونا جون و سارای عزیزم
ساراجون واقعا بیست سال طول کشید یا کمتر؟
منم با سارا موافقم که وقتی از عشق همسرت به خودت مطمئنی نباید به خاطر هیچ چیز حتی خانواده اون رو از دست بدی اما خب اگه تلاش کنه که بتونه فضای زندگی اش رو به سمت آشتی ببره بهتره دیگه. ساراجون بگو تو این مدت که طول کشید مامانت چیکار می کرد؟ هیچوقت از خانواده اش حرف می زد. از چه روشی استفاده کرد که بالاخره دوری به پایان رسید؟
بچه ها به نظرم ما باید عشقممون رو عاقلانه انتخاب کنیم و زندگیمون رو عاشقانه
وقتی حرف از منطق و عقل میشه یعنبی باید همه جوانب رو بسنجیم
از نظر خانوادگی-فرهنگی-اجتماعی-کلا همه چی
سلام به الهه جونی و دخترم میناگلی، خوبید؟ خسته ی امتحان نباشی الهه جون (حالا هرچی فکر می کنم یادم نمیاد امتحان چی داشتی خخخخخ)
الهه جون وقتی از ته دلت حرف می زنی قشنگه، تو همیشه قشنگ حرف می زنی عزیزم. هرچی به ذهنت می رسه درمورد مشکل نازی بگو، تو هم بگو میناجون. دخترخاله ات خیلی مشتاقه نظرات شماها رو هم بدونه.
من دارم مطلب سرچ می کنم گفتم این وسط یک سری هم اینجا بزنم ببینم چه خبره. داغش کنین موضوع رو
راستی الهه جونی خدا بد نده، همسری چی شده؟
سلام دوستان عزیز شب بخیر
نازی جون خدمت شما بگم درست همین اتفاق برای مادرم افتاد
چون خانواده مادر من با پدرم خوب نبودند و پدر منم با دایی هام کتک کاری کرده بود مادرم اجازه نداشت خونه پدرش بره
عزیزم میدونم خیلی حرف من برات سخته
اما تجربه مادرم رو میگم
مادرم خانوادش رو کنار گذاشت
و چون میدونست (مطمین بود) شوهرش میخوادش و
همیشه باهاش میمونه خانوادش رو سالها نادیده گرفت
اما بعد بیست سال همه چی فراموش شد
الان پدرم با همه اونا خوبه
اونا هم با پدرم خوبن
عزبزم
عزیزم اگه زبونم لال شما طرف خانوادت روبگیری از شوهرت دوری کنی باید اینو بدونی هر کدوم اونا زندگی خودشونو دارن فردا پس فردا هرکس بغل عشقشه
و شما تنها میمونی
پس بهتره با شوهرت خوب
باشی چون خانواده خودت رو زمان حل میکنه
امروزم حسابی قرار عصرونه شلوغ پلوغ بوده
حالا ببینیم توی قسمت قرار شبونه کیا حاضرن
یه رب مونده به شروع قرار شبونه
دوستای قرار شبونه
کجااااااااایییییییییییننننننننننننن؟
سلام شیرین جون خوش اومدی به نوعروس
خوشحال میشیم درجمع ما حضور داشته باشی
عزیزم بچه ها روزا تو جزیره هستن و با هم صحبت می کنن
شبا هم ساعت 9 تا 11 قرار شبانه داریم که هرشب درمورد یه موضوع خاص بحث و گفتگو می کنیم
خانومی می تونی از همین بنرهای تبلیغاتی سمت چپ که می بینی ، روی بنر قرار شبانه کلیک کنی تا هر شب ، بصورت مستقیم وارد بحث بشی.
سلام ستی جان.خوبی عزیزم؟
خیلی خوشحالم که به جمع نوعروس پیوستی.
گلم اینجا کسی مزاحم نیست و همه از صفا جون گرفته تا همه کابرا مهمون نوازن و با ورود به اینجا دیگه مهمون نیستی و خودت صاحبخونه.
بچه ها بیشتر میان توی جزیره و با هم صحبت میکنن
شب ها هم که قرارن ساعت 9 تا 11
خوشحال میشم بیشتر بیای تا باهات اشنا بشیم
بر این گمانید که مردها عاشق زنی توانمند، بینیاز و همهچیز تمام میشوند؟ شاید برخی از مردها آرزوی زندگی با یک ابرزن را داشته باشند اما به شما اطمینان میدهیم که شمار چنین مردهایی بیش از اندازه کم است.
آقایان عاشق این هستند که قویترین زن جهان هم نیازمند آنها باشد. به همین دلیل حتی اگر مدیر شرکتی بزرگ باشید یا قویترین زن فامیلتان باشید، میتوانید با کمک خواستنهای بیهوده از همسرتان و گاهی ناتوان نشان دادن خود، او را به وجد بیاورید. شاید یک زن همه چیز تمام، بسیاری از زحمتها و خستگیهای همسرش را کم کند اما چنین زنی لذت افتخار کردن به خود و سوپرمن بودن را هم از همسرش میگیرد؛ لذتی که اگر در زندگی مشترک وجود نداشته باشد، سنگ روی سنگ بند نمیشود.
فکر میکنید اگر در یک دعوای زن و شوهری به همسرتان بگویید از این زندگی خسته شدهاید یا اینکه او با فلان رفتارش شما را خسته کرده است، تنها عصبانیت لحظهایتان را نشان دادهاید و جنجال خاصی به پا نکردهاید؟ صددرصد اشتباه میکنید! مردها این جمله ساده را کلیتر از آنچه شما تصور میکنید میبینند. آنها با شنیدن چنین جملهای تصور میکنند در تمام روزها، ماهها و سالهای با هم بودنتان راه را اشتباه رفتهاند و هیچوقت نتوانستهاند شما را راضی کنند. همسرتان وقتی این جمله را میشنود، با خود میگوید که «پس تمام تلاشهایم برای خوشحال کردنش بیفایده بوده! پس در تمام لحظههایی که تصور میکردم از بودن در کنارم راضی و خوشحال است او از این زندگی بیزار بوده!» به همین دلیل است که همسرتان میتواند با شنیدن جمله ساده «خستهام کردی!» از این رو به آن رو شود و دیگر برای ساختن یا مرمت زندگی مشترکتان هیچ قدمی برندارد. بله! گاهی مردها به همین سادگی ناامید میشوند!
با خانواده همسرتان دچار اختلاف شدهاید و در خانه مدام برای همسرتان خط و نشان میکشید؟ تا به حال به این فکر کردهاید که او مسئول رفتارهای دیگران نیست و قرار نیست مدام به آنها برای درست رفتار کردن آموزش دهد؟ مردها در بسیاری از مواقع بهخاطر اشتباههای خانوادهشان شرمنده میشوند اما وقتی خط و نشان کشیدنهای همسرشان را میبینند و احساس میکنند در دعواهای زن و شوهری مظلوم واقع شدهاند، تصمیم به انکار اشتباههای خانواده خود و جبهه گرفتن در برابر حرفهای همسرشان میگیرند.
آنها به این فکر نمیکنند که رفتار خانوادهشان درست بوده یا نه، بلکه تنها میخواهند در یک جنگ زن و شوهری بازنده نباشند. اگر نمیخواهید حمایت همسرتان را از دست دهید، شکایتهای هر روزهتان از اشتباههای خانوادهاش را بر سرش آوار نکنید و از او نخواهید پیغامها و تهدیدهایتان را به گوش آنها برساند. یک توصیه مفید برایتان داریم. حساب خانواده همسرتان را از او جدا کنید و تا زمانی که اشتباههایی را در رفتار شریک زندگیتان ندیدهاید، بهخاطر خطاهای دیگران او را مجازات نکنید. جالب است بدانید در میان همه اعضای خانواده همسرتان، او از اینکه با پدرش مقایسه شود بیشتر از هر چیزی نفرت دارد. درست است که روانشناسها میگویند پسرها تا اندازه زیادی شبیه پدرشان هستند و حتی اشتباههای پدر خود را در زندگی تکرار میکنند اما کمتر پسری است که حاضر به پذیرفتن این واقعیت باشد. آنها دوست دارند همیشه یک سر و گردن از پدر خود جلوتر باشند و هیچوقت نمیپذیرند اشتباههای پدرشان که از کودکی آنها را آزار میداده را بعدها در زندگی خود تکرار کنند.
وقتی همسرتان روی مبل نشسته و با تلفن هوشمندش بازی میکند، ناخودآگاه این جمله را به زبان میآورید؟
میدانیم منظورتان از این کار تجسس کردن در کارهایش نیست اما جمله «چه کار میکنی؟» در ذهن همسرتان معنایی پیچیدهتر از آنچه فکر میکنید، دارد. او این جمله را اینطور میشنود: «چهکار میکنی؟ باز مشغول بازی با موبایلت هستی و به جای اینکه با خانوادهات وقت بگذرانی مشغول بازی شدهای؟ چهکار میکنی؟ با غریبهها وایبربازی میکنی و وارد روابطی شدهای که اگر من بو ببرم حسابت را میرسم؟ و. . . »باورتان میشود که یک مرد میتواند از جمله ساده همراه با کنجکاوی شما چنین کابوسهایی را در ذهنش بسازد؟ اما بهتر است باور کنید ساختار ذهن مردها به همین اندازه پیچیده و گاهی منفینگر است پس کنجکاوی کوچکتان را کنترل کنید و با چنین جمله بیاهمیتی یک دعوای اساسی به پا نکنید.
هرگز و هیچوقت از جملات کلی برای محکوم کردن همسرتان استفاده نکنید. اگر میخواهید زندگیتان را حفظ کنید و تنش بیهوده به رابطهتان وارد نکنید باید پرونده رفتارهای قبلیاش را ببندید و بهخاطر هر اشتباهی در زمان رخ دادن آن، نه در ماهها و سالهای بعد با همسرتان بحث کنید. گفتن جملههای کلی مثل «هیچوقت» و «همیشه» به معنای این است که شما پرونده اشتباههای قبلی را نبسته اید، او را نبخشیدهاید و از او میخواهید تاوان اشتباههای گذشتهاش را دوباره پرداخت کند. به همسرتان با رفتار درست نشان دهید وقتی به او میگویید بخشیده شده، واقعا پرونده اشتباهش را در ذهن خود بستهاید و هیچوقت قرار نیست برای کاری که ادعا کردهاید فراموشش میکنید، او را دوباره بازخواست کنید.
همسرتان میخواهد باری را از دوشتان بردارد و خانه را با کمکتان تمیز کند؟ اگر میخواهید اولین دفعه کمک کردنش به شما آخرین دفعهاش باشد این جمله را به زبان بیاورید. میدانیم منظوری ندارید و میخواهید با کمک تجربههایتان مهارت او در انجام کارهای خانه را بالا ببرید اما برای مردهایی که یقین دارند به اندازه کافی باهوش هستند و از عهده هر کاری برمیآیند، این جمله اینطور شنیده میشود که «بی عرضه هستی و مدام خرابکاری میکنی!»اگر تصمیمتان را برای کمک گرفتن از همسرتان گرفتهاید، بهتر است بیخیال گفتن این جملهها برای اصلاح کارهایش شوید و کمی خرابکاریاش را تحمل کنید تا آرامآرام مهارتش بیشتر شود. نگران نباشید! همه چیز به مرور بهتر میشود. چند سال قبل را به خاطر بیاورید. اولین باری که غذا درست کردید یا به خانه رسیدگی کردید چه دسته گلهایی به آب دادید؟
شما مادر نمونه و ماهری هستید که وقتی همسرتان میخواهد با فرزندش بازی کند یا کارهایش را انجام دهد، دلتان میلرزد و نمیتوانید در برابر ترسی که از حرکات زمخت مردانه دارید مقاومت کنید و چیزی به پدر فرزندتان نگویید؟ اگر چنین است باید اعتراف کنیم که هم فاصله میان خود و همسرتان را هر روز بیشتر میکنید و هم میل او به نمایش پدرانگیاش را هر روز کمتر میکنید.
اگر وقتی همسرتان تصمیم میگیرد لباس را تن نوزادتان کند، با نگاه سنگین و مضطرب یا دخالتهایتان کلافهاش میکنید و اگر وقتی به بچه غذا میدهد مدام نکات آموزشی در مورد نحوه غذا دادن به کودکتان را به او گوشزد میکنید، باید انتظار داشته باشید که گذشته از بر پا کردن یک دعوای مفصل زن و شوهری، از همسرتان مردی میسازید که میلی به وقتگذرانی با فرزندش ندارد .
از همسرتان میخواهید که با یکی از دوستان صمیمیاش بهخاطر ویژگیای که شما نمیپسندید قطع رابطه کند؟ اگر نمیدانستید بدانید ارتباط با دوستان جزء محدودههای ممنوعه زندگی مردها تلقی میشود و نه همسر شما و نه هیچ مرد دیگری تحمل اینکه کسی به این حریم ممنوعه وارد شود و در موردش نظر بدهد را ندارد. از طرف دیگر مردها دوست ندارند کسی در تصمیمگیریهای شخصیشان دخالت کند و به آنها راه و رسم درست زندگی کردن را یاد دهد. آنها بر این باورند که خوب و بد را میدانند و اگر کسی از دوستانشان رفتار نادرستی دارد، اجازه نمیدهند که این رفتار رویشان تاثیری بگذارد.
رفتار کودکانه همسرتان در یک دعوای زن و شوهری کلافهتان کرده پس فکرتان را به زبان میآورید و به او میگویید بهتر است بچگی را کنار بگذارد و مثل یک مرد رفتار کند؟ شاید حق با شما باشد و درست مثل شما یا هر آدم دیگری که گاهی کودکانه و ناپخته عمل میکند، همسرتان هم رفتاری نابالغ را به نمایش گذاشته باشد اما همسرتان نمیتواند از تعمیم دادن این جمله به همه زندگیاش دست بردارد و با شنیدن چنین عبارتی تصور میکند که مردانگیاش بهطور کامل زیر سوال رفته و به شخصیتی که سالها برای ساختنش تلاش کرده حمله شده است. به شما میگوییم برای مردها هیچ چیز سنگینتر از این نیست که مردانگیشان زیر سوال برود.
به همسرتان میگویید که فلان مرد آدم قابل ستایشی است و بهتر است دوستیاش را با او بیشتر کند؟ به شما توصیه میکنیم هیچ وقت به این وضوح به چرخه دوستیهای همسرتان وارد نشوید و برای کامل کردن این چرخه تلاشی نکنید. با چنین تلاشی به او میگویید به اندازه فلان مرد توانمند و قابل ستایش نیست و در واقع به او میگویید مردهای دیگری از نظر شما شایستهاند و همسرتان برای تبدیل شدن به مرد ایدهآل شما باید از آنها الگوبرداری کند. تکراری است اگر بگوییم مردها گاهی حسودند و تحمل کنار آمدن با این افکار را ندارند.
میخواهید به همسرتان احساس خاص بودن دهید به همین دلیل میگویید که از نامزد سابق یا خواستگارهای نامرد قبلیتان بهتر است؟ درست است که هدفتان تعریف کردن از اوست اما تا به حال به ذهنتان خطور کرده که این مرد جمله ساده شما را چطور تفسیر میکند؟ همسرتان با شنیدن این تعریف چند چیز را به ذهنش میآورد؛ اول اینکه شما درگیر روابط دیگری بودهاید و او تنها مرد زندگی شما نیست. شاید این یک واقعیت باشد اما هیچ مردی دوست ندارد که کسی این واقعیت را برایش به تصویر بکشد. دومین چیزی که به ذهن او راه پیدا میکند، این است که شما درگیر روابط شکست خورده و آزاردهندهای بودهاید! پس احتمالا مهارت برقرار کردن رابطه درست و حتی لیاقتش را ندارید و اگر مشکلی در ارتباط شما و او ایجاد شود، شما مقصرش هستید. پس هیچوقت سعی نکنید با چنین تعریفی به همسرتان احساس غرور تزریق کنید.
اگر میخواهید حس غرور مرد زندگیتان را حفظ کرده و انگیزه تلاش برای ساختن زندگی مشترکتان را در او تقویت کنید، باید خیال به زبان آوردن این جملهها را از سرتان بیرون بریزید.
نهتنها یک جمله بلکه یک کلمه هم برای ویران کردن یک رابطه کافی است.
مهم نیست که چند سال از عمر آن رابطه گذشته و مهم نیست که چقدر عمق دارد، گاهی کلمات میتوانند آنقدر ویرانگر باشند که همه پلهای پشت سر شما را خراب کنند و فرصت ترمیم کردن آن رابطه با جملات جادویی دیگر را هم از شما بگیرند اما نگران نباشید!
جملات و عبارات ممنوعهای را که ممکن است با به کار بردنشان زندگی مشترکتان را نابود کنید با شما در میان میگذاریم........
با همسرتان مشغول فیلم دیدن هستید و از او نظرش را در مورد یک بازیگر میپرسید. انتظار دارید چه بشنوید؟ اینکه شما از یک ستاره سینمایی زیباترید؟با پرسیدن این سوال در مهمانی یا هنگام تلویزیون دیدن کاری جز مضطرب کردن مرد زندگیتان نکردهاید. او در چنین شرایطی دست و پایش را گم میکند نه میتواند شجاعانه واقعیت را با شما در میان بگذارد و نه توانایی این را دارد که خصلت مردانهاش را کنار بگذارد و واقعیت را از شما پنهان کند.
همسر شما نیاز دارد احساس کند از مردهای دیگر توانمندتر است و حتی اگر اینطور نباشد، شما حق ندارید این حس را از او بگیرید. اگر میخواهید چیزی را از کسی یاد بگیرد، باید سراغ روش غیرمستقیمتری بروید.
گفتن این جمله به همسرتان این پیام را میرساند که «تو بیعرضه هستی! کاش من هم مثل خواهرم شانس ازدواج با یک مرد توانمند را داشتم!» اگر نمیخواهید رابطه همسرتان را با مردهای اطرافتان ویران کنید و همسرتان را نسبت به احترامی که برای مردهای دیگر قائلید حساس کنید، هرگز از او نخواهید که از یکی از مردهای فامیلتان چیزی را یاد بگیرد یا از یکی از رفتارهایشان الگوبرداری کند.
ازدواج عاقلانه و عاشقانه بهترین نوع ازدواج هست.
نه کاملا عاقلانه که بدون عشق اذیت بشید و نه کاملا عاشقانه که دلسردی بیاد سراغتون و نتونید کاری برای خودتون بکنید.
اینده برای هر دختر و پسری مهمه.برای هر انسانی ایندش مهمه.
پس سعی کنید حتی اگر دو سال رو با همسرتون زندگی میکنید از همه لحظات زندگیتون لذت ببرید.
عمر روزهای شیرینتون رو کوتاه نکنید و برای ارزوهاتون پل بسازید.
بهترین داماد برای مادر زنتان باشید!!!!!!!!!!!!!!!!!
یکی از ویژگی های شوهر شایسته ، داشتن هوش و ذکاوت کافی و تخصص است. چنین شوهری آموزش لازم برای اشتغال به کسب حلال را دیده؛ و هر اندازه علم و کمالش بیشتر، و هوش و درایتش زیادتر باشد ، شایسته تر خواهد بود.
معمولاً همه دامادها در اولین روزهای پس از ازدواج، نزد خانواده همسرشان محبوب و دوستداشتنی هستند، طوری که همه اعضای خانواده جناب تازه داماد را مورد احترام قرار میدهند،
واقعیت این است که در بسیاری از موارد این تازه دامادها هستند که به عنوان عضو جدید یک خانواده نتوانستهاند موقعیت خود را تثبیت کنند، تا همچنان در نزد خانواده همسرشان یک داماد محبوب باقی بمانند.
برای این که همیشه داماد خوبی باشید رفتار شما در روزها و ماههای اول ازدواج از اهمیت بیشتری برخوردار است. شما باید فوتوفنهایی را بدانید تا بتوانید روابط خود با خانواده همسرتان را به خوبی مدیریت کنید.
ناراحت نشوید و به آنها درباره خودتان راست بگویید. حتی درباره کاستیهایتان هم راستگو باشید و بگویید که تلاش میکنید آن ها را رفع کنید. تا جایی که ممکن است مهارتهایتان را در عمل نشان دهید و قابلیتهای خود را به آنها اثبات کنید.
- هیچوقت جلوی خانواده همسرتان با خانواده خود تندی نکنید: اگر اعتراض یا دلخوری از مادر و خواهر خود دارید، در خلوت با آنها در میان بگذارید. یادتان باشد رفتار شما با مادر و خواهرتان الگویی برای رفتار شما با همسر آیندهتان تلقی خواهد شد.
- دست پر باشید؛ لازم نیست هدیههای گرانقیمت بخرید اما مناسبتها را برای هدیه دادن به همسرتان و اعضای خانواده او فراموش نکنید. حتی در حد یک کتاب، یک شاخه گل و… . هدیه محبت را زیاد میکند خصوصا اگر بیدلیل باشد.
- در کار منزل کمک کنید؛ اینکه وقتی در خانه همسرتان مهمان هستید، به پدر و مادر او در انجام کارها کمک کنید نشانه افت شخصیت شما نیست. بپرسید چیزی نیاز ندارند که شما از بیرون تهیه کنید؟ اگر وسیلهای در منزل به تعمیر نیاز دارد و شما تعمیر آن را بلدید، حتما این کار را انجام دهید.
- از آنها نظرخواهی کنید؛ برای پدر و مادر همسر شما بسیار مهم است که شما شخصیت مشورت کنندهای داشته باشید و اهل استبداد و خودرایی نباشید؛ بنابراین در انجام امور حتما نظر آنها را جویا شوید و در مراودات خود نشان دهید که نظر دختر آنها و خانوادهاش برای شما مهم است.
- با این کار دو نتیجه به دست میآورید. اول اینکه ثابت میکنید در زندگی با دختر آنها خود رای و مستبد نیستید و دوم آنکه به آنها نشان میدهید برای نظر و تجربه و مشورتشان ارزش قائلید.
- یک گردش دسته جمعی راه بیندازید؛ صمیمیت پشت میز و با کت و شلوار به وجود نمیآید. اگر میخواهید به خانواده همسرتان نزدیک شوید باید به جمعهای صمیمانهتری وارد شوید. یک پیکنیک آخر هفته، یک مسافرت چند روزه یا دعوت از آنها به خانه خودتان میتواند راههایی برای نزدیکتر شدن باشد.
- مردانه رفتار کنید؛ شوخطبعی بسیار پسندیده است اما مهمتر از آن رفتار پخته و بالغانه شماست. این که بدانید کی شوخی کنید و با کی بسیار مهم است. با بزرگتر خود هرگز شوخیهای سخیف نکنید و کوچکتر از خود را هم به تمسخر نگیرید. شوخیهایتان باید در نهایت متانت و ظرافت باشد.
- تلفنهای خصوصی داشته باشید؛ بد نیست هر از گاهی با پدر یا برادر همسرتان در بیرون از خانه دیدار کنید یا تلفنی احوال آنها را جویا شوید. با این کار میتوانید بیشتر اعتماد و محبت آنها را جلب و خیالشان را بابت صلاحیتهای خود راحت کنید.
ba salam man be tazegi ezdevaj kardam shoharam khyli alage dare har ja ke miram hamraham bashe man rahat nistam hata to mgaze lebas foroshi ham miad dakhel behesh migam mohit zanoneh haste bekharjesh nemire mondam chikar konam kasi hast moshkele mano dashte bashe
رژیم غذایی مناسب برای مقابله با پیری
آنچه می خورید برای سلامتی بدن شما - از مغز گرفته تا استخوان - اهمیت دارد. توصیه می شود خوراکی هایی را مصرف کنید که با مقوله پیری مقابله می کنند. اگر غذاهای سالم بخورید ، حتی پوست شما نیز جوان تر به نظر خواهد رسید.
.
ادامه مطلب در لینک زیر
http://www.karajtel.ir/News/597/رژیم غذایی مناسب برای مقابله با پیری
******************************با پسر کوچکتر از خود ازدواج میکنید؟*******************************
امروزه وقتی نظر مجردها را درباره اختلاف سنی مطلوب بین زن و شوهر می پرسی اکثراً با این پاسخ ها روبرو می شوی که «سن که خیلی مهم نیست، چیزای مهم تر از سن هم هست، مهم تفاهمه و.
اما از همین جواب ها هم می شود فهمید که آن ها می دانند که به هر حال تناسب سنی مهم است. این تعارض فکر و رفتار، در زمان تصمیم گیری جوانان را بر سر دو راهی تردید قرار می دهد. چگونه می شود در عبور سالم از این تردید به آن ها کمک کرد؟
ازدواج یک امر چند عاملی است. یعنی برای این که دو نفر بتواند ازدواج کنند و ازدواج پایدار و رضایت مندانه ای هم داشته باشند، باید چند عامل مختلف کنار هم جمع بشوند تا این اتفاق بیفتد. سن یکی از این عوامل است که امروزه به دلیل تغییرات ناشی از عبور از دوران گذار، معادله اش نسبت به گذشته کمی به هم ریخته تر شده است. یعنی این که بر خلاف مردان قدیم که از ترس حرف و حدیث آشنا و غریبه، خیلی به ندرت به فکر خواستگاری کردن از دختری بزرگتر از خود می افتادند، مردان جوان امروزی که به دلایل متعددی فشار ناشی از این رفتار را روی خودشان کمتر می بینند از این کار اِبایی ندارند. همین اتفاق برای دختران مجرد هم افتاده است، به عبارت دیگر دختران امروزی وقتی با خبر می شوند که پسری کم سن و سال تر از خودشان به آن ها علاقمند شده و قصد خواستگاری دارد، بیش از گذشته به عنوان یک نکته مثبت به آن نگاه می کنند.
البته منظور این نیست که این جوانان هیچ نگرانی خاصی در این زمینه ندارند و با خیالی صد در صد مطمئن پیمان ازدواج را امضاء خواهند کرد.
مسلماً به دلیل افزایش سطح تحصیلات و تأثیر رسانه ها، آگاهی جوانان از آسیب های احتمالی این شکل از ازدواج ها بیشتر شده و این باعث افزایش تردید و دو دلی آن ها در تصمیم گیری برای ازدواج شده است. عرف هم که همچنان جای خودش را دارد. با در نظر گرفتن مجموع این مقولات و نیز با توجه به دشوارتر شدن و پیچیده تر شدن ازدواج نسبت به گذشته به عنوان یک عاملی که ترس جوانان (به خصوص دختر ها) را از مجرد ماندن افزایش داده و احتمال اقدام آن ها به ازدواج آن هم با نادیده گرفتن تفاوت های سنی منطقی و معقول را بیشتر کرده است، چگونه می توان به جوانان کمک کرد تا تصمیمات صحیح تری بگیرند؟ در این مقاله به این موضوع می پردازیم.
این که دختری بخواهد با پسری کوچکتر از خود ازدواج کند و یا پسری به فکر ازدواج با دختری بزرگتر از خود بیفتد در هر سنی برای هر کدام از دو طرف، ممکن است اتفاق بیفتد و الگوی مشخصی ندارد اما به طور کلی هر قدر سن جوانان به خصوص دختران بالاتر می رود (مثلاً از سی سالگی به بعد) به دلیل کم تر شدن گزینه های مناسب ازدواج، احتمال آن بیشتر می شود.
حتماً با مطالعاتی که دارید می دانید که چرا از لحاظ علمی ندیده گرفتن تناسب سنی بین زن و شوهر نادرست قلمداد می شود. پس از تکرار مکررات صرف نظر می کنم و به این می پردازم که اگر دختری با سن بیشتر و پسری کم سن تر با هم ازدواج کردند و ازدواجشان بنا بر همان دلایل علمی که صحبتش شد با مشکلاتی دائمی و غیر قابل تحمل مواجه شد کدام یک از طرفین بیشتر آسیب خواهند دید؟ زن یا مرد؟
نمی خواهم بگویم که مردها رویین تن هستند و از این مشکلات آسیب نمی بینند، اما واقعیت این است که در این شکل از ازدواج ها زن ها با تهدیدهای بیشتری مواجه هستند و همین مسئله آسیب پذیری آن ها را بیشتر می کند. مثال می زنم.
خانم مجردی در اواسط دهه سی با آقای مجردی که هشت سال از او کوچکتر است، ازدواج می کند. در ظاهر همه چیز خوب به نظر می رسد اما چند عامل به طور همیشگی این خانم را تهدید می کنند:
۱٫ مخالفت های خانواده همسر که همچنان ادامه دارد و هر لحظه ممکن است شوهر او را دلزده کند.
۲٫ تأثیر پذیری شوهر از خانواده اش.
۳٫ محدود تر بودن فرصت مادر شدن و یا از ترس از دست دادن این فرصت به دلیل عدم آمادگی شوهر و یا مخالفت های خانواده او.
۴٫ این ترس که شوهرش روزی جذب زن های جوان تر شود.
۵٫ از دست دادن جذابیت جنسی برای شوهر.
گذشته از این ها معمولاً عرف هم یک زنی را که با مردی کوچکتر از خود ازدواج کرده و حالا کارش به اشکال خورده است بیشتر تنبیه می کند. در نتیجه می توان گفت که تبعات ازدواج بدون دادن اهمیت لازم و کافی به تناسب سنی، برای زنان بدتر از مردان است. حال این سوال مطرح است، در زمان ازدواج با فردی که تناسب سنی ندارید، لازم است به چه نکاتی توجه کنید؟
هر کسی که می خواهد ازدواج کند باید این سؤال را از خودش بپرسد و تا زمانی که جوابی درست و منطقی برای آن پیدا نکرده اقدامی نکند. اگر شما می خواهید با کسی ازدواج کنید که با هم تناسب سنی عرفی و یا علمی لازم را ندارید حتماً از خودتان بپرسید که «چرا می خواهم ازدواج کنم؟ و چرا می خواهم با این فرد ازدواج کنم؟». با خودتان رو راست باشید و اگر دیدید دلایل تان دور محور «ترس از تنها ماندن»، «فرار از شرایط سخت فعلی مثلاً نداشتن امنیت و یا بی پولی»، «داشتن یک حامی بیست و چهار ساعته ی مادر وار» و … می چرخد بیشتر تأمل کنید.
قبل از این که بخواهید ازدواج کنید باید بدانید کیستید، چه هویتی از خودتان سراغ دارید و می خواهید چه کار کنید؟ به خصوص حالا که می خواهید با مردی کوچکتر و یا زنی بزرگتر از خود ازدواج کنید، لازم است بدانید چه جور آدمی هستید؟ مثلاً اگر در آینده جایی رفتید و دیگران درباره تفاوت سنی شما و همسرتان سؤال کردند آیا ناراحت می شوید یا برایتان مهم نیست؟ اگر مَردید و مدتی دیگر زنتان به دلایل جسمی با مشکلاتی در باروری مواجه شود (نمی گویم ناتوان بشود چون امروزه با کمک علم، احتمال بارداری های موفق در بالای چهل سال هم برای زنان به وجود آمده است) و لازم شد که شما برای بچه دار شدن زمان و هزینه ای را صرف کنید، چقدر می توانید با آن کنار بیایید؟ یا چقدر می توانید تداوم مخالفت های خانواده تان را که ممکن است به صورت کم کردن حمایتشان از شما و یا کنایه زدن باشد مدیریت کنید؟
طرف مقابلتان کیست؟
انگیزه طرف دیگر از ازدواج با شما چیست؟ با واقع بینی به این سؤال جواب بدهید.
چقدر تفاوت؟ چقدر تناسب؟
اگر زنی که می خواهید با او ازدواج کنید دو سال و یا کمتر از شما بزرگتر است، و یا مردی که می خواهید با او ازدواج کنید دو سال و یا کمتر از شما کوچکتر است، شاید بتوانید این تفاوت را نادیده بگیرید البته فقط و فقط اگر از لحاظ سایر ویژگی ها مانند خصوصیت های شخصیتی، بلوغ عقلی، روانی و اجتماعی و نیز تناسب های اعتقادی، خانوادگی و حتی ظاهری (یعنی تناسب سنی که قیافه و ظاهرتان نشان می دهد) تفاوت زیادی با هم نداشته باشید. واضح است که تعیین تناسب در ویژگی هایی مثل شخصیت و بلوغ نیاز به نظر تخصصی دارد و کمک مشاورین در این زمینه می تواند مفید باشد.
اگر شما به عنوان زن، بیست و هفت- هشت ساله هستید و کسی که به خواستگاری تان آمده پسری بیست، بیست و یک ساله است به این نکته توجه کنید، شما در دوره جوانی به سر می برید و به دلیل زن بودن تان به بلوغ کامل رسیده اید اما همسر مورد نظرتان در اواخر دوره نوجوانی است و هنوز به طور کامل وارد دوره جوانی نشده است. این تفاوت مهم است چون نیازها و انتظارات انسان ها در هر دوره ای از زندگی با دوره بعدی یا قبلی متفاوت است.
پدر و مادر شما و یا خواهر و برادرتان به عنوان یک انسان قوت ها و ضعف هایی دارند. شما در طی تمام این سال ها که با آن ها زندگی کرده اید چقدر توانسته اید تغییرشان بدهید؟
عرف برآیندی از تفکر جمعی یک جامعه و فرهنگ است که به دلیل تغییراتی که در زمان های مختلف در تفکر آدم ها ایجاد می شود. بعضاً جاهایی از سوی علم و یا مذهب با چالش و حتی رد مواجه شده است اما این به آن معنا نیست که عرف لزوماً در همه موارد غلط است و باید کنار گذاشته شود. حتی اگر این قدر افراطی هم فکر بکنیم باز هم قدرت عرف را نمی توانیم انکار کنیم. عرف در جامعه ما بزرگتر بودن زن از شوهر را نمی پذیرد. این یک واقعیت است که پذیرش آن از سوی شما که می خواهید عرف را به این شیوه نقض کنید، کمک می کند تا تصمیم منطقی تری بگیرید.
سارا خانم اخلاق مردی که اینجوری باشه از اول مطمئن باش بعد از ازدواج بهتر نخواهد شد. شما هم که خانم محجبه ای هستی پس تهمت زدنش خیلی بی دلیله و ربطی به اهمیت دادن و دوست داشتنش نداره. یکم به تصمصیمی که برای آینده ت میگیری دقت کن
ندا آخر شبا هم برای خودت و هم برای همسرت گل گاو زبان دم کن برای آرامش اعصاب فوق العادس. توش یه لیمو عمانی و دو سه تادونه عناب بنداز تا رنگش خوش رنگ بشه. بعد با نبات بخورید بعدش بخوابید. منم خیلی هم جوشیم و هم استرسی ولی این بهم تا حدی کمک میکنه
فرشته جان دیشب کلی باهاش صحبت کردم بعدش گفت وقتی به تو فکر میکنم و این حرفارو ازت میشنوم خیلی آروم میشم ولی روزایی که تو دلت میگیره و نا امیدانه حرف میزنی دنیا رو سرم خراب میشه احساس میکنم بزرگترین پشتیبانم رو از دست دادمو میگه هیچوقت ناامیدانه پیشم حرف نزن که استرسم خیلی زیاد میشه بهش میگم منم آدمم یه روزایی دلم میگیره میگه تنها دلخوشیم تویی تو زندگی
سلام دوستان ممنوم از خوش آمدگوییتون.ازدواج ما فامیلی بوده.همسری من بعضی موقع ها با نگاهش با کاراش با رفتار خوبش با هدیه های کوچیکش بعععععضی وقتا نشون میده که دوسم داره ولی من دوس دارم بششششنوم.فک نکنم خجالتی باشه.من چن بار بهش غیر مستقیم اینو گفتم مثلا گفتم خانوما اکثرا سمعین ولی فایده ای نداره
منو همسریم یه حساب مشترک داریم مونا جون، اونجا پس انداز میکنیم. به من خیلی نصیحت کردن که پول منو تویی نباشه و جدا نکنیم و همه چیمون با هم باشه. این محبتو بیشتر میکنه به نظرم. مثل ندا :)
ندا جونم این وامای خونگی خوبن، خریدای قسطیم خوبن، اما وام بانکا رو من زیاد دوست ندارم. آدم توی اجبار و نیاز لازم میشه بگیره، کمک هم میکنن، واسه خریدای مهم زندگی و خرجای مهم مثل وام مسکنو خودرو و ... ، که شایدم بدون اون نمیشد خرید
البته او ماه به ماه که حقوق میگیره همشو به غیر از یکمی که میخواد تو جیبش باشه رو کلا به حساب من میریزه که هم قسطارو پرداخت کنم هم برای خونه خرید کنیم و بقیه ش رو هم به خودم میده که اگه چیزی خواستم برای خودم بگیرم
آره پول خودتم پس میده فکر کنم سودش بالاست 28% ولی برای من ارزش داره چون خوده پولو توی یه حساب دیگه میذارم سودشو میگیرم که تقریبا با سود این یر به یر میشه
من و او برامون فرقی نداره پول تو حساب کی باشه من همیشه میگم که بریزه تو حساب خودشه بیشتر از من سرش تو حساب و کتابه من یکم شلم تو این قضیه میترسم خرجشون کنم :)))))))))))))))))
خداروشکر الانم توی این 4 ماه کم پس انداز نداریم. هم طلاهای عروسی کلش هست فکر کنم حدود 20 میلیون باشه هم کادوهای نقدی رو شوهرم ریخت توی یه حساب کارتش دست منه رمزشو خودش میدونه. هم ماشینمون رو داریم. یعنی چیزایی هستن که موقع خونه خریدن همش میشه پول نقد.
مونا من خودخواه نیستم پولمو فقط نگه دارم برای خودم اما میگم حالا که شوهرم همه چیزو تقبل میکنه پولمو پس انداز کنم تا یا روز مبادا یا واسه خونه خریدن به کار بیاد
سلام فرشته خانی عزیز. ممنون از لطفت. واقعا این وامهای خانوادگی خیلی خوبه و خیلی تا الان بهم کمک کرده برای کارهای ضروری من . اگه همه تو خانوادهاشون بذارن خیلی میتونه کمک حالشون باشه
ندا اون 20 میلیون وامی که گفتیو از کجا میخواید بگیرید؟ ببخشید عزیزم فضولی میکنم ولی منم میخوام یکم حقوق همسرمو مدیریت کنم تا انقد پولاشو الکی خرج نکنه البته بنده خدا بیشتر حقوقشو قسط و قرضای عروسی رو داره میده ولی دوست دارم از الان پس اندازمونو شروع کنیم تا بعدا اگه پدرشوهرم خواست سر خونه دادن بهمون اذیتمون کنه خودمون بتونیم روی پای خودمون بایستیم
فکر کن از عروسی تا الان 4 ماه اجاره خونه مغازشو داده. حدود 10 میلیون هم قرض و قوله ها رو پرداخت کرده. کادوی عروسیمون رو هم دست نزده. این بین سه تا مسافرت هم رفتیم. خرج خونه و البسه و دکتر رفتن رو هم داشته.
ما یه خونه 80 متری رهن کردیم.70 میلیون!!هرچی هم پس انداز میکنیم میذاریم بانک که سال بعد واسه پول خونه کم نیاریم...ندا جون فرشته راست میگه واقعا جلو میوفتین اینجوری.
سلام بچه ها
ندا جون این قرعه کشی های خانوادگی خیلی عالیه.واقعا پول آدم پس انداز میشه و مثل بانک نیست که بخوای سود پول بدی. آفرین به تو.
ایشالا همیشه با همسرت خوب و موفق باشی.
فرشته جون شوهرت راست میگه.عمه شوهر من میگه با قسط و وام خونه و ماشینشو خریده. این قسطش تموم نشده میره یه چیز دیگه قسطی بر میداره. الان هم خیلی راضیه که بی خودی پولاشو خرج نکرده.
ضمنا اون دوستمون که پرسیده بود شوهرم دوست دوست صمیمی من نبوده !! شوهر دوستم با شوهر من دوست بوده .مارو به هم معرفی کردن.
خب ندا الان اون مقداری که پس انداز کردید تو حساب کدومتونه؟ منم الان هم با حقوق خودم این کارو کردم و هم با حقوق همسری. یعنی براش وام گرفتم که الکی پولاشو خرج نکنه چون یکم ولخرجه. یه 4 میلیون براش وام گرفتم یه دو تومن اگه اشتباه نکنم. اون داره خودش قسطاشو میده منم خودم قسط وامای خودمو میدم. اون که پولای وامو صرف عروسی کرد ولی من برای خودم پس انداز کردم. حالا میخوام بدونم چه جوری باهم؟ یعنی مثلا تو حساب کیه؟
الان ماهی 100 تومنم یه قرعه کشی دیگه با خواهرم گذاشتم که 10 ماهه یک میلیون میشه اینارو میذاریم بانک که اگر خواستیم خونه بخریم یا اجاره کنیم بتونیم چون در حال حاضر منزل پدرشوهر جان ساکن هستیم و کرایه خونه نمیدیم
البته 5 میلیونش رو همون اول نزدیک عروسی گرفتیم واسه مراسم خرج کردیم 5 میلیون دیگه ش رو دو ماه پیش گرفتیم و پس انداز کردیم دو میلیون هم دم عید پول عیدی هایی که گرفتیم گذاشتیم روی پولمون که 7 تومن تا الان پس انداز داریم 5 میلیون هم سال آینده بهمون میفته و 20 میلیون هم داریم وام میگیریم که قسط وامو بدیم که حقوق که میگیریم پولامونو الکی خرج نکنیم خودمون رو مقروض میکنیم با وام که پولمونو الکی صرف خرید چیزای الکی مثل کفش و لباس و لوازم خونه نکنیم
مونا جان ما یه قرعه کشی دوره ای تو خانواده گذاشتیم ماهی 250 تومن 20 ماهه 5 میلیون تومن ما واسه اینکه پولمون خرج نشه و الکی هر ماه پولمونو واسه چیزای الکی خرج نکنیم 3 تا گرفتیم ماهی 750 تومن که 15 میلیون بهمون میدن
مونا منم تا امروز چیزی توی خونه خرج نکردم. تازه شوهرم بهم پول تو جیبی هم میده :)))))))))))) خداروشکر هنوز جایی گیر نکرده ولی اگر گیر کنه حتما کمکش میکنم.
ندا میشه بپرسم چطوری باهم پس انداز کردید؟ تا الان فقط شوهرم خرج کرده و البته بدهی ها رو هم از روی کادوهای عروسی داده. من تقریبا تا الان هیچ چیزی توی خونه خرج نکردم. البته مامانم میگه اوایلش اینجوری باش تا یکم عادت کنه و خیلی روی پول تو حساب نکنه بعدش بهش کمک کن هرجا گیر کرد. امروز بهش گفتم اگه پول کم داری بهم بگو اونم گفت تو اگه هروقت پول کم داری بهم بگو. حالا میخوام بدونم شما چطوری باهم پس انداز میکنید؟
ولی فرشته جون منم آدمم یه موقعهایی دلم میگیره ولی به خودم قول دادم حتی اگه خسته ونا امیدم بودم پیش او حرفی نزنم دلم میخواد همیشه تو زندگیم اگر پول هم نیست آرامش باشه
ولی من و شوهرم برعکسیم اگر اون ناامید باشه من استرس میگیرم. شوهرم استرس ها و بدی های منو به جون میخره. واقعا میتونم به جرئت بگم توی همه این چهارماه اون صدبرابر بیشتر از میزانی که من به اون خوبی کردم اون به من خوبی میکنه. اون علاوه براینکه اخلاق های بد منو تحمل میکنه هم بهم خوبی میکنه هم هر روز بیشتر دوستم داره و بهم محبت میکنه. واقعا بعضی وقتا از محبت هاش شرمنده میشم
ان شاء الله فرشته جون. دعا کن که ماهم خونه دار شیم. من عاشق خونه ویلایی هستم ولی فکر نمیکنم با این وضع قیمتا بتونم به آرزوم برسم. دعا کنید ماهم خونه دار شیم :((
اگر به امید خدا ارث پدریم به دستمون برسه ساختن برامون راحته با پس اندازی که الان داریم. من حاضرم همه طلاهام رو هم واسه ساخت خونه بدم. خیلی دوست دارم خونه خودمون بسازیم هم اینکه ویلایی میشه همسایه ندارم فقط خودمونیم هم اینکه مدل ساختش رو خودمون انتخاب میکنیم و مهم تر اینه که نوساز هست و ایشالله واسه تا آخر عمرمون همون جا میمونیم.
فرشته جون خیلی فکر خوبی کردین.ایشالا موفق باشین.به نظر من اگر آدم یه هدف خاص انتخاب کنه و تموم انرژی شو واسه رسیدن به اون بذاره زندگی واقعا قشنگ و معنا دار میشه.اینجوری آدم با امید به رسیدن به هدفش سختی ها رو راحت تر تحمل میکنه
مونا من لواسون رو بیشتر قیمت دارم اونم بستگی داره توی روستاهای اطرافش باشه یا خود لواسون. خوده لواسون از متری یک میلیون هست تا هفت میلیون. ولی توی روستاها خونه های مخروبه هست که به اسم زمین دیگه می فروشن وام ساخت هم داره فکر کنم قیمت زمینش حدود 30 تا 40 میلیون هست متراژش هم حدود 100 متر. وام هم فکر کنم 10 تا 15 میلیون واسه ساخت میدن.
مامانم هم بهم گفته میتونید اگر خواستید توی مدتی که دارید خونتون رو میسازید برای اینکه از خرجاتون کم بشه اجاره ندید اون مدت رو با من زندگی کنید تا خونتون آماده بشه
بچه ها منو همسری توی فکرمون هست زمین بگیریم خودمون بسازیم. به دو دلیل یکی اینکه آپارتمان دوست نداریم و اینکه شکل خونه به دلخواه خودمون باشیم. یه ارث پدری داریم اگر به دستمون برسه (یه مشکل اداری داره) راحت میتونیم یه زمین بگیریم شوهرمم میتونه هزینه ساختش رو بده خورد خورد. آخه خودمم شرکت مصالح ساختمانی حسابدار هستم میتونم از رئیسم بخوام مصالح رو قسطی با شوهرم حساب کنه. رئیسم خیلی آدمه خوبیه کاری از دستش بربیاد دریغ نمیکنه.
آره الهه جون من خیلی وقته که تو فکرشم حتی از قبل از ازدواجم هدفم از کارکردن این بود که یه روزی به امید خدا برای خودم خونه بخرم. دعا کن برام که زودتر خونه دار شم
فرض کنید نرخ سود بانک 22% باشه، و نرخ سالانه تورم در اون سال 8-27% که تا بیشتر از این رو هم خیلی سال ها در کشورمون شاهدیم. با این حساب پولمون چند درصدی از اولشم کمتر شده خب!! و همه چیز گرون شده
مونا جونم پیش خرید خیلی خوبه. اما حواستو خیلی جمع کن که همه شرایطش اوکی و مطمئن باشه تا مشکلی پیش نیاد خدایی نکرده :) ایشالا زودی خونه دار بشید عزیزم، اگر بخری خیلی خوبه :)
و یه مطلب دیگه اینکه ما تو ایران داریم زندگی میکنیم اگر الان 20 میلیون وام بگیری باهاش مثلا بری نخود بخری و سه سال با سود قسط بدی بعد از 3 سال بخوای نخود رو بفروشی دو برابر قیمت وام با سودش میارزه پس ضرری نکردی . ولی اگر تو سه سال خودتو بکشی 20 میلیون جمع کنی بعد از 3 سال چیزی رو که میخواستی 20 تومن بخری تا اون موقع شده 60 میلیون و بازم پول کم داری پس اینجا باز اون که ضرر میکنه تویی الان خوب متوجه منظورم شدید که وام بانکی به چه دردی میخوره فرزندان من
البته مونا جون قیمت ها و شرایط خیلی متنوعی اونجا میشه پیدا کرد.مثل پیش خرید. اگه قصد سرمایه گذاری داری و خودت نمیخوای استفاده کنی خیلی خوبه.چون پولشو میتونی تو چند مرحله پرداخت کنی.
ندا الان دوباره مثال نخود رو خوندمو فهمیدم چی گفتی :) آره عزیزم، درست میگی، حرف منم دقیقا همینه. وام زمانی خوبه که باهاش کالایی رو بخری که افزایش قیمت داره. مثل خونه یا زمین. اینطوری توی تورم ارزش پولت حفظ میشه و خرید نا ممکن برات ممکن میشه و مثلا صاحب خونه میشی. اما من میگم وقتی باهاش چیزی نخری و پس اندازش کنی خوب نیست. چون توی اون مدت اون پول که باهاش چیزی نخریدی و پس انداز کردی ارزشش میاد پایین و ارزش مثلا 30 میلیون میشه مثل 20 میلیون پارسال. چون چیزی رو که تو پارسال 20 میلیون میخریدی الان
راستش فرشته جان منم الان چند وقتیه که تو فکرشم، میشه بگی اون سمتا با چقد میشه خونه خرید؟برای خرید نه برای ساکن شدن. چون فکر میکنم اونجا بشه راحتتر از تهران خرید. میشه یکم راهنمایی کنی
فرشته جون بستگی به خودت داره که کجا برای زندگی راحت تر باشی. ببین دلت کجا رو بیشتر میخواد. در مورد افزایش قیمت خونه در آینده توی تهران یا پردیس به طور مقایسه ای نمیدونم، اما خب شاید تهران بیشتر باشه، شاید پیشرفت پردیس خیلی باعث پیشرفت قیمتش. اینم میتونی تحقیق کنی. اما با توجه به راحتیتون و فاصله از خانوادتونو محل کارتونو فاکتورای دیگه باید تصمیم بگیری گلم :)
فرشته جان به نظر من همون خونه 100 متری توی پردیسو بگیر. چون اونجا تا چند سال آینده جای پیشرفت خوبی داره و قیمت زمیناش بالا میره. همین الان هم میخوان اونجا مترو بزنن که این خیلی روی قیمتا تاثیر میذاره . همین الانم قیمتاش نسبت به دو سه سال پیش بالاتر رفته؟ حالا میخوای اونجا ساکن شی یا بدی اجاره؟ به نظرم اگه قرار باشه بدی اجاره خیلی مورد خوبی برای سرمایه گذاریه
سارا جونم خیلی خوبه که همسریتو حسابی تشویق و ترغیب کنی برای اینکه به خودش تکونی بده و به فکر خونه باشه و با شرطت فشاری باشه که به سمت خوب برای دو تاتون هولش بدی :) خودتم مدیریت کن و کمکش کن که موفق بشه و چون به قول فرشته سنت کمه و زمان دارید
ازدواجتونو عقب بنداز و زمان بده، چون توی مجردی و قبل رفتن سر زندگیتون خرجی ندارید و راحت تر میتونید پس انداز کنید. اما وقتش که شد، یعنی زمان ازدواجتون، زمانی که تعین کردین و دیگه هم نتونستین دوری رو تحمل کنید، اون زمان وقتی دیدی تلاششو کرده سخت نگیر با شرطت و چون همو دوست دارید یه کم شل بگیر. همین شرطت الان خوبه چون همسرتو راه میندازه. اما بعدا باعث نشه فکر کنه که به خاطر این قضیه حاضری از چیزای دیگه بگذری و به خودش اولویت داره :)
منم همینو میگم ندا و فرشته جون. یعنی وام برای خرید ملک و خونه و این جور چیزا خوبه. بدون وام شاید هیچوقت نتونیم صاحب خونه شیم، ولی خب برای پس انداز گفتم شاید خوب نباشه زیاد که خود وامو پس انداز کنیم. چون اون پول به خاطر همین شرایط تورم ارزشش توی زمان کم میشه :)
بچه ها ندا راست میگه.ما یه استاد داشتیم میگفت با توجه به شرایط تورمی مملکت،تا میتونین وام بگیرین.با اینکه سود میدین ولی بخاطر تورم ضرر نمیکنین.و اگر میتونین پول رو نگه ندارین بلکه تبدیلش کنین به چیزی که تورم ارزشش رو پایین نیاره.مثل ملک طلا سهام و...
سلام دوستان مرسی بابت استقبال گرمتوون <3
تو دانشگاه آشنا شدیم،،اولش یه دوستیِ عادی بود بعدش شدیم 2تا دوست خیلی صمیمی،،اما 11 ماه پیش همه چی عوض شد..
تابستون پارسال 2تامون حسمون نسبت بهم عوض شده بود،،بی تاب هم میشدیم،،حساس شده بودیم بهم و...
تا آخرش مهر پارسال دیگه شدیم عشق هم
من متولد اردیبهشت71 هستم،،علی هم اسفند69 ترم آخر مهندسی نرم افزاریم
دوستان حالا که بحث خرج و خونه است،،بنطرتون درسته از الان بش گفتم خونه برام مهمه؟؟؟
ازش خواستم قبل از ازدواج خونه رو تهیه کنه و فقط همین یه شرطو براش گداشتم،،بنطرتون توقع زیادیه تا 3سال دیگه؟؟؟
سلام ساراا جان.ایشالا موفق و خوشبخت باشین.با توجه به اینکه سنتون کمه هنوز وقت دارین.پس تا شرایط مالی طرفت مناسب نشده ازدواج نکن.نمیگم پول همه چیزه ولی باور کن برای داشتن یه زندگی موفق پول 50 درصده قضیه ست.پس راحت از کنارش نگذر.با سیاست زنانه رفتار کن.سیاست سیاست سیاست
بچه یه سوال بنظرتون من برم پردیس خونه 100 متری بخرم بهتره یا اینکه وسط شهر تهران خونه 60-70 متری ؟با توجه به اینکه پردیس خونه هاش نو سازه ولی تو تهران نمیتونم خونه نوساز بخرم.حداقل 10 سال ساخت باید بگیرم.
ندا چه حساب کتاب های جالبی داری. راست میگی. به نظر من آدم اگر توی مذیقه نباشه وام خوبه چون به قول تو میذاره بانک سود بانکیش جبران سود روی وام میشه. یا اینکه میشه طلا باهاش خرید به قول تو بعد از سه سال کلی میاد روش
من 20 تومن میگیرم 36 ماهه که همون سه ساله میشه 30 تومن باید بازپرداختم باشه که البته چون به این پول نیاز ندارم میزارم بانک با سود 16% که تو سه سال اون 10 تومن سود رو پوشش میده ولی حداقل خیالم راحته که هروقت به پول نیاز داشته باشم جلوی دستمه
ولی مونا تو کشور اسلامی ما اینقدر بالاست. من توی یه مقاله خوندم که به صورت مقایسه ای درصد سودای کشورای مختلف رو زده بود، تو خیلیاشون 1 و 3 و 4 و حداکثر 5 درصد بود سود واماشون!!
البته به قول مسئولین محترم سود بانکی، حتی بهره هم نیست. و با ربا خواری خیلی فرق میکنه. بانک روی وام های ضروری که از طریق حسابای قرض الحسنه ام هست واسه خودش به عناوین مختلف سود برمیداره. بعد میگه بیاید در امر نیکو و حسنه مشارکت کنید تا کمک بشه. در واقع به خودش کمک بشه و سود ببره
نمیدونم الهه شوهرم که فعلا توی این چهارماه به خاطر قرض و قوله نتونسته پس انداز کنه تنها پس اندازامون فعلا کادوهای عروسی و طلاها و ماشین و پول پیش خونه هست. من ولی دارم پس انداز میکنم چون خرج خاصی ندارم که. البته خداروشکر همون طلاها و کادوهای عروسی رو جوری کردیم دست نزنیم. شوهرم سرش خیلی به حساب و کتاب هست خوب تونست قرض ها رو جمع و جور کنه مسافرتم بریم
نمیدونم الهه شوهرم که فعلا توی این چهارماه به خاطر قرض و قوله نتونسته پس انداز کنه تنها پس اندازامون فعلا کادوهای عروسی و طلاها و ماشین و پول پیش خونه هست. من ولی دارم پس انداز میکنم چون خرج خاصی ندارم که. البته خداروشکر همون طلاها و کادوهای عروسی رو جوری کردیم دست نزنیم. شوهرم سرش خیلی به حساب و کتاب هست خوب تونست قرض ها رو جمع و جور کنه مسافرتم بریم
اگر تا حدی بتونیم خودمون پس انداز کنیم و دست به خرجمونو کم کنیم بهتره تا مقروض بانک شدن. اما برای خریدای بزرگ خب وام لازممون میشه. اما واسه پس انداز راه خوبی نیست وام.
ولی در کل سودا خیلی بالاست ندا جون. اگر مدت بازپرداخت بالا باشه هم که خییل سود باید تقدیم بانک کنی. اگرم بازپرداخت سریع تر باشه قسطات سنگین تره. کلا بانک سود اصلی رو میبره.
آخه میگم به سودی که باید به بانک بدی نمی ارزه فرشته. وام بانک رو فقط باید وقت نیاز بگیری و تو کمترین مدت ممکن برش گردونی. وگرنه مدت ها مقروض بانکی. فکر کن 30 میلیون وام میگیری، بعد 65 میلیون به بانک پرداخت میکنی با سودش. خب بده دیگه...
ندا آخه میخوایم ویلایی هم باشه و اینکه شوهرم فقط لواسون دوست داره. اگر جای دیگه بگیریم دوباره باید بدیم اجاره خودمونم مستاجر باشیم. پردیس از محل کار هر دومون هم دوره شوهرم شغلش آزاده میتونه هرجا مغازشو ببره ولی من کارمند شرکتم خیلی سختم میشه. زمین هم اگر بخوایم بگیریم ملک مخروبه داشته باشه با وام ساختش می کوبیم از نو خودمون میسازیم.
زمین حتی قطع کوچیکم گیرمون بیاد مشکلی نداره چون نمیخوایم آپارتمان بسازیم فوقش دوطبقه دمیاریم یه طبقه آشپزخونه و پذیرایی یه طبقه هم اتاق خواب. میشه دوبلکس. ما کلا از همسایه توی آپارتمان خیر ندیدیم دوست ندارم همسایه داشته باشم. هم همسایه خونه مامانم اینا خیلی اذیتشون میکنن هم همسایه روبرویی خودمون خیلی سر و صدا دارن.
فرشته خانی جون من منطقه پردیس رو دوست دارم الان اونجا دارم زندگی میکنم چون خونه هاش همش نوسازه و من از خونه قدیمی بدم میاد ترجیح میدم راهم دورتر باشه ولی خونم مرتب و تمیز و نوساز و بزرگ باشه ولی باز باید ببینی که ملاک و معیارت برای داشتن خونه چیه مثل من به نوساز بودن و جدید بودنش فکر میکنی و برات مهمه یا نه دسترسی به بعضی از مناطق واست مهمتره مثل محل کار خودتو همسرت یا به خونه مادرت؟؟؟؟؟؟؟ اگر بتونی اینو برای خودت مشخص کنی راحت میتونی تصمیم بگیری و بعد اینکه پردیس یه شهر جدیده و جای پیشرفت زیادی داره
فریباجونی با خرید ملک و زمین آدم هیچ وقت ضرر نمیکنه. پدر من سال 75 قبل از فوتش یه زمین 300 متری خرید سه میلیون. الان مشکل جواز داره جوازش درست بشه کمه کمه متری 7 میلیون مشتری داره. یعنی ببین در عرض هجده سال یه زمین چندبرابر شده قیمتش!!!!!
میدونم فرشته جون، برای اجاره خونه این فایل خیلی بهمون کمک کرد فقط میدونی ایرادش چیه؟ اینه که شرایط پرداخت مبلغ خرید توش مشخص نیست.مثلا من سایت نیازمندیهای همشهریو که باز میکنم میگه چقد نقد میخواد چقد رهن چقد وام ولی اینجا اینجوری نیست
فرشته جون نمیدونم اگر اونموقع دیدم فشار میاد بش یه مهمونی خانوادگی میگیریم نهایتش...
پدرم اگر بخواد راحت میتونه کمکمون کنه اما نمیوتم رو کمکش حساب کنم چون مطمئنم بخاطر مسائل قومی مخالفت خواهد کرد اما بزورم که شده راضیش میکنم
راهمون خیلی سخته ،، فقط بودن علی آرومم میکنه...
فریباجون راست میگه سارا جان. الان توی تهران لااقل یه عروسی ای که خیلی بخواد کم هزینه برگزار بشه 20 تا 30 میلیون آب میخوره. یه کم مفصل تر تا 50 میلیون میشه. اگر خونه دار شدن برات خیلی مهمه به نظرم اصلا عروسی نگیرید بهتره چون از خیلی چیزا نمیشه فاکتور گرفت و خود به خود هزینه مراسم ساده هم بالا میره.
فرشته جون پس اگر نظرت به نوساز بودن که خب پردیس جای خوبیه و خونه بزرگتری گیرت میاد و وقتی داری برای توی خونت خرج میکنی و دکورش میکنی دلت نمیسوزه که خونه قدیمیه و 2-3 سال بعد از ریخت و قیافه میفته مطمئنی که همه چیش به روزه البته پردیس مدل خونه هاش خیلی متفاوته و بگردی خونه های خوش مدل زیاد پیدا میکنی. مثلا خونه من 100 متریه ولی پلان خونه طوریه که هرکی میاد تو خونه فکر میکنه 120 متریه واقعا خوش نقشه است
مثلا صبح جمعه آدم خوابه چنان در رو می کوبن بهم در خونه ما می لرزه. یا اینکه اون قدر صدای تلویزیونشون بلنده قشنگ توی خونه ما میاد. یا یکسره مهمون داره مهموناشم زنگ خونه ما رو هی اشتباه میزنن. آخر شب ساعت 12 و 1 بلند بلند مهموناشون توی راهرو باهم حرف میزنن خداحافظی میکنن.
بعد حالا ما تا میتونیم ملاحظه میکنیم حتی ماشین لباسشویی هم آخر شب روشن نمیکنم پیشه خودم میگم شاید صدا بره خونه بغلی باعث اذیت بشم. یا ساعت نه به بعد جاروبرقی روشن نمیکنم که مخل آسایششون نباشیم.
مرسی فرشته جونم
راستش الانم چیزی رسمی نیست و تا 3-4 سال دیگه هم قراره که صبر کنیم (هرچند خیلی خیلی سخته اما مجبوریم) بش گفتم تا قبل ازدواجمون میخوام که خونه داشته باشیم اون با تو،،وسایل خونه با من، کار میکنم و تا جایی که بتونم تهیشون میکنم (ما رسم جهزیه نداریم و تهیه وسایل هم بعهده پسره)
الهه جان متاسفانه هنوز همسرم نشده!!
حس میکنم خونه خیلی مهمه،، اگر جور بشه زندگی آدم رو غلتک میفته،،میترسم مستاجری رو تجربه کنم حس میکنم خیلی باید آزاردهنده باشه ،،برا همین از الان بش گفتم که بفکر خونه باشه تا 3سال دیگه که همه چی رسمی میشه خونه داشته باشیم
بله فریبا جان فعلا چیزی رسمی نیست و فقط خانواده اون درجریانند...
پدرش مریضه و دخل و خرج دست علیِ،،میدونم اون تازه داره 24سالش میشه،،خواستم بدوتم 3سال فرصت خوبه برا خونه دار شدن؟؟
بچه ها پول پیش خونه مارو و اجاره خونمونو پدرشوهر میده و قراره که بعد از اینکه خونشون ساخته شد یکی از واحدهارو به شوهر من بده. اما من میترسم بعد از این اتفاقات یعنی از سال آینده دیگه این هزینه رو متقبل نشه و یا اینکه اون واحدو بناممون نزنه. به خاطر همین دارم هی زیر گوش همسرم میخونم که بیا از الان دست به کار شیم ولی خب بیچاره چی کار کنه هم دانشجوئه و هم اینکه فعلا کلی قسط و وام داریم.
سلام دوستان
من یه اخلاق بد دارم و اونم اینه که وقتى ناراحت مى شم نمى تونم بهش بگم
نه اینکه بى سر و زبون باشما... نه...
اتفاقا خیلى هم زبون درازم!!
اما نمى دونم چرا اون لحظه لال میشم..
بیچاره باید خودش بفهمه...
تازه وقتى هم مى پرسه ناراحتى!؟ نیم ساعت طول میکشه تا به حرف بیام
تو اون نیم ساعت فکر مى. کنم چجورى بگم ناراحتم. ...
نمى دونم دقیقا مشکلم چیه! ؟
ترس از دست دادنه یا ناراحت شدنش....
یا دوست داشتن زیادى...
ولى هر چى هست اگه نفهمه منم هیچ وقت نمى گم ناراحتم...
اون وقت جمع میشه سر یه چیز الکى گریه مى کنم.....
سلام صبا جون عصر جمعت بخیر
منم دقیقا این مشکلو دارم!!!
جوری که یکبار که صبح تا عصر باهم بیرون بودیم از 2-3تا مساله ریز ایقد ناراحت شدم که بغضم گرفت اما نمیتونستم بش بگم،،اون بیچاره هم نمیدونست چرا شاد نمیشم فکر میکرد چون نسبتا بیشتر از قبل باهم بودیم دلزده شدم اومدم خونه ایقد گریه کردم اما میترسیدم بش بگم بعد از چشمش بیفتم
ایقد التماس کرد که بگو چت شده ،،تا بش گفتم بیچاره اینقد ناراحت شد گفت خو همونجا چرا بم نگفتی...
صبا من که میترسم ازم خسته بشه گاها هم میترسم ناراحت بشه
خب واقعا نمیشه به خانوادم بگم،،اگر مشکلی از بابت خانوادم نداشتم نامزد میکردیم چون هم علی هم مادرش اصرار دارن که نامزد باشیم منم ترجیح میدم همه چی رسمی باشه اما خانوادم قبول نخواهند کرد،،غیر از وضعیت مالی چون ما عربیم و علی فارس پدرم مخالفت خواهد کرد...
صبر کردن فقط برا خونه نیست،،باید وضعیت کار و خدمتش مشخص بشه،،خونه برام مهم هست اما صبر کردنم برا خونه نیست
یکی از برنامه هامون اینه که اگر نشد بخریم طبقه بالای خونه پدریشو بسازیم که هم از اجاره دادن راحت باشیم هم ملک خودمون و به سلیقه خودمون باشه
ساراجون کار و خدمت و خونه علی آقا درست بشه پدرت موافقت میکنه؟ مطمئنی بعد از سه چهار سال میتونی پدرت رو راضی کنی؟ باید حساب شده بری جلو که خدایه نکرده عمرت تلف نشه عزیزم.
ولی توی شرایط سختیش گذاشتی. همزمان باید خدمت بره شغلی هم پیدا کنه که بتونه در عرض سه سال خونه بخره. به نظرم همون ساختن خونه رو شروع کنه زودتر خونه دار میشه.
ساراجون به نظر من اگر زیر نظر خانوادت باشه صبر کردنت برای خونه خرید بیشتر میتونی اطمینان داشته باشی. البته این نظر منه. شرایط تو رو توی خانوادم نمیدونم. اما مادرتم در جریان بذاری خوبه. و اون پسر بدونه مادرت در جریان هست.
فریبا جان من اهوازم علی شوش...
مامانش بش میگه حتی اگر شده خونمونو بفروشیم ،،2تا آپارتمان جای ارزونتر بخریم ،،اما من راضی نشدم،، میدونم یه زن چقد خونشو دوس داره...
ایتجا یه جشن خوب30تومنی میشه،،اما اگر مهمانا رو کم کنیم،،بجا تالار تو یه باغ (فامیلاشون باغ دارن) جشن بگیریم،،آرایشگاهم جای معمولی برم هزینه ها نصف میشن
من زیاد اصرار به جشن ندارم علی میگه باید برات جشن بگیرم...
دوستان واقعا خونه خیلی مهمه با شرایط الان . واقعا متاجری سخته. طبقه پایین ما رهن کرده 52 میلیون خونه 50 متری رو. ما هم خریدیم 220م. البته چون طرف پول لازم بود. اما الان از ما 260ت میخرن ما اسفند خریدیم وام هم گرفتیم . اولا که ضرر نکردیم که هیچ سود هم کردیم.ما برای خرید خونه از خیلی چیزا زدیم حتی ماشینمو فروختم. هرجایی که میشه حتما نباید تهران باشه یه ملک بخرید حتی اگه قدیمی ساز بشه فقط یه خونه داشته باشید که خیالتون راحت باشه. منم چند باری پردیس رفتم خونه های قشنگی داره اما دوره به محل کار. راستی یه جاهایی نزدیک مینی سیتی هست که پدرم چند وقت پیش رفته بود میگفت برای چند سال اینده بخرین خوبه از الان مثل اوایل شهرک راه اهن و سعادت اباد اینا که هنوز راه نیوفتاده بودن اما الان اباد شدن. متراژ خونه هاشم 70 80 متر به بالاست امکاناتش کمه و قیمتش همون متری 2 تومنه و به بالا.
راضیش میکنم بش فشار میارم که راضی بشه،،چون علی واقعا پسر پخته و مسولیت پذیر و پاکیه کم پیدا میشه پسر اینطوری
من بش فشار نیوردم شرطش نکردم اما بعنوان خواسته مطرحش کردم،،علی میگه اگر معاف نشم بالا رو میسازم اگر بشم خونه میخریم
پس زودتر به فکر اون موقع باش و یواش یواش شوهرت رو عادت بده مسئولیت زندگیتون رو قبول کنه. نمیشه که هم کار خونه به عهده تو باشه هم کار بیرون از خونه. من با اینکه شوهرم گاهی اذیت میشه از سرکار رفتنم اما توی کارای خونه هم کمکم میکنه.
فرشته جون نشد که بگم منم خیلی از عکشتون خوشم اومده واقعا حس خوبی میده به آدم بخاطر وجود زنو شوهر گل
ی مثل شماست و هم دریا خیلی دوست دارم هروقت میرم کلی بهم آرامش میده
ما بعد از عروسیمون کلی قرض و قوله داشتیم اما شوهرم همه رو به موقع پرداخت کرد با اینکه کلی هم طلا و سکه داشتیم یکی دوبار گفتم به خودت فشار نیار تا آخر وقت سرکار باشی یکی از سکه ها رو بفروشیم گفت نه سکه و طلا حیفه بمونه برای مبادا و خونه خریدنمون. شوهرم 26 سالشه ولی خیلی سرش به حساب و کتاب هست همه چیزو به موقع بگیره. با وجود این همه قرض و قوله توی این چهار ماه که از عروسیمون گذشته 3 بارم تونستیم بریم مسافرت. به شوهرت بگو باید واسه همه چیز برنامه ریزی کنه تو هم درکنارشی اگر جایی کم آورد کمکش میکنی نه که همه چیزو بندازه گردنه تو.
فرشته جان از اول وقتی یکیش رو دادی این طوری عادت کرد. این جوری شاید بعدا بچه دار بشید نتونی بری سرکار اون قوت میخواد شوهرت چیکار کنه؟ باید وظایفش رو بدونه. اینا رو سعی کن با زبون خوش بهش بگی. بگو توی خونه هرکس وظایفی داره. بگو حالا شاید یه ماه دستت خالی باشه من کمکت میکنم اما در اصل وظیفه توئه پرداخت قسط ها
فریبا جون میگی چکار کنم؟همه قسطا رو خودم میدم.اصلن نمیدونه چقدر قسط داریم.خیلی بی خیاله.اگه منم مث اون بشم که زندگیم رو هواست.یعنی میدونم اگه بسپرم به اون قسطا رو نمیده بعد بابای خودم که ضامن شده آبروم جلوش میره.
ساراجان اولش یه خورده سخت هست دل کندن ولی بعدا که با یه آدم خوب ازدواج میکنی خیلی خوشحال میشی که همچین روزی آیندتو به دستت گرفتی و نذاشتی خراب بشه. زندگی یه روز و دو روز نیست یه عمره
فرشته جان من شوهرم اصلا به خودش اجازه نداد حتی درآمدم رو بدونه. با وجود اینکه درآمد من توی خرج های خونه و اجاره خونه و قرض هامون به کار نمیاد هیچ وقت مخالفت نکرد با کار کردنم حتی شده مسافرت و مهمونی به خاطر کار من کنسل شده ولی بازم مخالفت نمیکنه. همیشه هم بهم میگه تا هر وقت خودت راحتی بری برو. نه اجبارت میکنم بری نه اجبارت میکنم نری. منم بهش گفتم که نرم واقعا حوصلم از صبح تا شب توی خونه سر میره چون اونم شغلش آزاده و نه و نیم ده شب میاد خونه.
سارا جون اگر عقد نکردین باهاش ازدواج نکن. آفرین که انقدر قوی هستی.اشتباه منو تکرار نکن منم با اینکه مشکلات اخلاقی شوهرم رو میدیدم ولی بخاطر علاقه باهاش ازدواج کردم و الان پشیمونم.
فرشته جون خوش بحالت من که از روز اولچون سر هر ماه پول میگرفتم ولی شوهرم روزانه پول در میاورد همه قسط ها افتاد گردن من. دارم دیوونه میشم نمیدونم چکارش کنم.
فرشته جان تو اشتباهت این بوده این طوری عادتش دادی. منم کارمند یه شرکتم و شوهرم شغلش آزاده ولی الان که 4 ماه از عروسیم میگذره هنوز از درآمد خودم چیزی واسه خونه خرج نکردم یعنی شوهرم میدونه وظیفه خودشه حتی لباس بخوام خودش میگیره. هنوزم نمیدونه حقوق من چقدره
سارا جون اگه فکر میکنی در اینده با همچین ادمی مشکل خواهی داشت والان هم درحد خواستگاره وعقد نیستید باهاش ازدواج نکن. ایندت مهمتراز این حرفاست. قبلش یه مشاوره برو شاید درست بشه ولی اگه نشد وقتتو تلف نکن .
بچه ها شوهر من خیلی مهربونه .ولی خب مشکل هم زیاد داره.یکی اینکه خیلی احساساتیه.مثلا بعضی وقتا قفل میکنه که من خیلی دوستت دارم تو منو چند تا دوست داری حاضری به خاطر من چکار کنی ...و انقدر از این سوالا میپرسه تا من خسته بشم یه چیزی بگم و اونم قهر کنه!! همیشه به جای اینکه با من بحث کنه تا حرفامونو بزنیم قهر میکنه...اینجوری حرفای جفتمون تو دلمون میمونه...ضمنا چون من درآمدم واسه خرج خونه کافیه و اون شغلش آزاده خیلی خیالش راحته همیشه ظهر کارشو ول میکنه میاد خونه
من خیلی ناراحتم ، یکی از همکلاسی های دانشگاه ام برای ازدواج پا پیش گذاشت و قرار شد چند وقت با هم رفت و آمد کنیم تا ببینیم مناسب هم هستیم یا نه ، خیلی زود دل بهم باختیم ، اما یه کم که پیش رفتیم دیدم رو همه چی حساسه ، من خودم دختری چادری ام اما خییلی شیک میگردم و توی لباس پوشیدن وسواس به خرچ میدم ، اوایل دوست داشت حتی میگفت این کار و کن اون کارو کن اما کم کم شروع کرد به گیر دادن ، مانتوت تا مچ پات باشه ، آستین دستت کن ، رژ نزن ، پنکیک نزن ، چرا پاشنه کفشت بلنده ، با کی خداحافظی کردی ، به کی سلام کردی ، چرا با عموت که فاصله سنی اش با تو کمه دست روبوسی میکنی ، و وقتی هم با خانواده بیرن میرم و خونه اقوام کلی با ناراحتیش عذابم میده اول به خاطر احساسم هیچی نمیگفتم و وقتی میپرسید چی پوشیدی امروز شرکت کامل براش میگفتم اما این دو هفته اخیر دیگه شروع کرد به تهمت زدن (چون من تو دانشگاه خیلی فعال بودم و مسئول انجمن های مختلف بودم و بچه ها کاملا من و میشناختن به خاطر ایشون این کار و گذاشتم کنار) دیگه شروع کرد به تهمت زدن که آره برو با همونا که حرف میزدی باش ، یا اینکه من که الان میدونم مانتو کوتاه و ساپورت پوشیدی رفتی بیرون و تهمت های دیگه که این کوچکترینش بود ، خب اوایل به خاطر اینکه ازش خوشم میومد و حس میکردم واقعا مرده و رو پای خودش بوده تا الان چیزی نمی گفتم ، اما الان که پای تهمت وسط کشیده شد حس میکنم عزت نفسم زیر سوال رفته . خیلی خواستم پیش یه مشاور برم تا صحبت کنم اونو ببرم ببینم میتونه عوض شه یا نه ولی مشاور خوب پیدا نکردم . برای همین تصمیم گرفتم که دور این آدم و خط بکشم چون به نظرم شک زندگی و داغون میکنه .البته خودش میگه شک نیست من از چشمام بیشتر به تو اعتماد دارم ولی این کاراش نشونه شکه.
خیلی دوست دارم اگر راهی دارید کمکم کنید . واقعا احتیاج به کمک دارم اینم باید اضافه کنم که خانواده من از رفاه کامل برخوردارن اما با اینحال من از اول خواستم روی پای خودم باشم و از 18 سالگی تدریس کردم تا الان که کارمند بازرگانی یه شرکتم ،ایشون هم کارمند دولت هست و وضع مالی خیلی پایینی داره ، من با همه این چیزا کنار اومدم ولی میگه تو برای این رابطه هیچ کاری نکردی ،
ستاره بانو اگر میشه با مادرت صحبت کنی و یه راهی جلوی پای من بذاری ممنون میشم ،همین طور دوستان دیگه اگر به نظرش راهی میاد به من بگید
سحر این دکتری که پیدا کردم بیمارستان چمران و عرفان هست. دوتا دکتر هم توی بیمارستان آرش پیدا کردم که مطبشون خیلی ازم دور بودن. اگرم خوده بیمارستان میخواستم برم واسه ویزیت خیلی نوبت دهیش سخت بود زنگ زدم گفتن از 7 صبح باید بیای برای تشکیل پرونده بعد دوباره یه روز بیای واسه نوبت دهی.
راستی مونا جون معجونه این بود امروز دیدم کامنتت رو. پسته بادام درختی هندی زمینی کنجد فندق گردو رو اسیاب کن یا چرخ کن . یک قاشق از این پودر + یه قاشق عسل+ یک لیوان شیر خیلی میچسبه
مونا به نظر من وظیف اونا هست که از دلت دربیارن. تو کاری نکردی که بخوای زنگ بزنی. زنگ زدن تو یعنی انگار کاری کردی الان میخوای دلجویی کنی. تو اگرم حرفی زدی اونا کاری کردن که تو حرفی زدی. به شوهرت بگو با این کارا دوباره استرس بهت وارد نکنه. ضعیف شدی دختر به خودت برس
نه مونا جون عزیزم تو این مورد صبر کن. حداقل زوده برای اینکار. هم اینکه اروم شی و اعصابت راحت بشه هم اینکه یکم اونا خودشون رو جمع کنن. بدون واسطه که اصلا پیش قدم نشو. تازه 12 روز از اون ماجرا گذشته. به همسرت بگو هنوز تنش های عصبیش تو تنت هست زمان لازم داری. حداقل یه ماه بشه نگن عروسه هرکاری کردیم باهاش بازم از رو نرفت. اگرم خواستی کاری کنی بعدا با هزار منت سر شوهرت که فقط بخاطر تو اینکارو میکنم . با جاریتم در ارتباط نیستی؟
مونا طبیعیه شوهرت دوست دارم رابطه همسرش و خانوادش باهم خوب باشه اما این به هر قیمتی نمیشه بگو اونا قشنگ ترین شبه زندگیم رو خراب کردن حالا توقع زیادی نیست که دلجویی کنن ازم. بگو تو نباید برای این که این رابطه رو درست کنی همسرت رو خورد کنی. بگو اونا در واقع قشنگ ترین شبه تو رو هم خراب کردن.
مهدیه برای فریبا تعریف کردم با اینکه میدونه من تو این مدت چقد داغونو به هم ریخته شدم دیشب بهم میگه زنگ بزنم خونشون باهاشون صحبت کن. من چه حرفی میتونم با اونا داشته باشم؟ من دیگه نمیخوام ببینمشون و صداشونو بشنوم بعد زنگ بزنم بحرفم؟ هرگز
بهار جان سلام خوش اومدی دوستم. امیدوارم اینجا بتونه کمکت کنه. عزیزم شاید به قول دوستان همسرت از اون دسته مردهایی هست که علاقه اش رو به صورت کلامی بروز نمیده. باید ببینی رفتارش محبت امیز هست با شما؟ یا اینکه از طریق خرید هدیه علاقه اش رو نشون میده؟ اخه عشق که فقط زبان کلام نداره. درسته ادم نیاز داره دوست دارم رو گاهی بشنوه اما گاهی نگاه های همسرنیز خودش بیان کننده دوست دارم و علاقه هست. در ثانی شما میتونی با همسرت صحبت کنی و دلیلش رو بپرسی. زن و شوهر باید نیازهای یکدیگر رو برطرف کنن و این یکی از نیازهای هر زنی هست. همونطور که شما موظف به براورده کردن نیازهای نامزدت هستی ایشون هم موظف هست که نیازهای شمارو برطرف کنه. شاید همسرت فکر میکنه همین که با رفتارش علاقه اش رو نشون میده کفایت میکنه.
بهار جونم خوش اومدی عزیزم. منم با فتانه جون موافقم عزیزم، باید با اخلاقای دیگه همسریت مقایسه کنی و ببینی دلیلش چیه. دلیلش خجالته یا چی. به هر حال بهت ابراز عشق و محبت کرده. اگر خجالتیه درست میشه.
بهار جون خوش اومدی عزیزم وای مگه میشه ؟ 14 ماهه که عقد کردین و تا الان رودرو بهت نگفت دوست داره؟ خب اگه نگفته حتما خجالتیه خیلی تو باید کاری کنی یخش آبشه یا شایدم از اون دسته آدماییه که احساساتشو بروز نمیده!!!!!!!!!!!!!!
مونا جونم اینم در نظر داشته باش همسرت از طرف خانوادش هم تحت فشاره عزیزم. بعدشم کسی که ازدواج میکنه همه کسش میشه شوهرش مونا خانوم جون. حواست باشه. اگرهم قرار جایی باشه که گریه کنی تو اغوش همسرته.
دقیقا من با حرفای مهدیه موافقم. یه بار وقتی دلت گرفته توی آغوش همسرت گریه کن بعد میبینی چقدر به آرامش میرسی و همسرتم خوشحاله از اینکه سنگ صبورت شده. حتی اگر از همسرت ناراحتی توی آغوشه خودش گریه کن
مونا من شبه تولدم هم از همسرم ناراحت بودم که برای تولدم کاری نکرده هم از اینکه داداشم توی بیمارستان بود ولی توی بغل خودش گریه کردم. توی بغل خودش هق هق زدم گفتم دلم گرفته گفتم ازت ناراحتم. اونم هی حرف زد تا آروم شدم. مونا هیچ وقت توی خودت نریز. حرفاتو بزن مطمئن باش همسرت با دلیل هاش آرومت میکنه
نخیر فریبا جونم حسودی نکردم به مونا میگم وقتی این احساس داری که بغل مامانت از بغل همسرت بهتره اونم وقتی موضوع دلتنگی تو به خانواده همسرت ربط داره این یعنی اشتباه یعنی خطر یه وقتایی اره ادم دلش برای مامانش تنگ میشه خوب اونجا اشکال نداره اما نه این جور وقتا
مونایی نگو این جوری دلم گرفت. چرا بی کسی؟ باور کن همسرت دوست داره اگرم دیشب اینو گفت چون دلش میخواد خوبی و خوشی بین تو و خانوادش برقرار باشه. شاید فکر کرده اگر آشتی کنید یواش یواش اتفاقات قبل رو فراموش میکنی
ببینید دوستان مردی که پای زنش می ایسته مردی که بیماریو بیحالی زنش براش مهمه مردی که تلاش میکنه برای زندگیش و اینکه بهترینهارو بسازه برای هسرش یقین داشته باشید که عاشقه مگر اینکه مرد شما غیر از این باشه خدای نکرده
مونا نباید بذاری کارای اونا روی رابطه و علاقه بین تو و شوهرت تاثیر بذاره. باید ببینی شوهرت به خودیه خود خوبه یانه؟ بدون در نظر گرفتن خانوادش. باید ببینی اگر اونا بهت بدی کردن شوهرتم بهت بدی کرده؟
مونا مطمئن باش شوهرت خیلی دوست داره اما نه میتونه تو رو کنار بذاره نه خانوادشو. خانوادش هرچقدرم بد باشن به هر حال خاناودش هستن و دست خودش نبوده انتخاب کردنشون. تو هم خانومه خونش هستی دوستت داره. اگرم حرفی میزنه میخواد واسطه باید بین شماها. همه مردا دوست دارن رابطه همسر و خانوادشون خوب باشه.
مونا به نظرم فعلا راجب این موضوع حرفی نزنید اصلا. هر وقت هم همسرت صحبت میکنه راجب این موضوع بگو اجازه بده زمان همه چیز رو حل میکنه الان به ارامش نیاز دارم و ممکنه چون هنوز اروم نشدم اوضاع بدتر بشه.
هستم فریبا جان، بهش اس دادم بعد نگید سرتقیاااااااا فعلا که جواب نداده اگه نده که دیگه باهاش صحبت نمیکنم تا بیاد عذرخواهی کنه تا همین جاشم خیلی براش مایه گذاشتم
نه من تا لحظه مرگم کاری که باهام کردنو فراموش نمیکنم، آرزوی زنگ زدنم هم باید به گور ببرن با خودشون. در ضمن فریبا جون من این جمله رو واسه همسر نمیفرستم چون هنوز این حسو بهش ندارم
بچه ها الان تلفن زد و عذرخواهی کرد گفت از صبح مشغول کار بودم. البته صبحم تماس گرفته بود. دیگه اینکه بابت دانشگاه آزادم بهم تبریک گفت. ولی در مورد اس چیزی نگفت منم نگفتم
نمیدونم ولی توقع داشتم یه چیزی میگفت. بازرگانی بین المللی علوم و تحقیقات قبول شدم فرشته ولی همون سراسریو میرم. اون هفته رفتم ثبت نام کردم البته کلاسام از بهمن ماه شروع میشه
موناجونم با یه گوشه نشستن و غصه قبل رو خوردن حال و هوات عوض نمیشه خودت باید دست به کار بشی اصلا فکر کن خانواده شوهرت وجود ندارن به فکر خودتو همسریت باش. شماها میخواین بعدا پدر و مادر یه بچه باشید باید اون قدر عشق بورزید بهم که اون از شماها یاد بگیره. من واقعا از پدرشوهر و مادرشوهرم به خاطر عشقشون ممنونم عشق اونا باعث شد که همسر منم که فرزندشون هست عشق ورزیدن رو یاد بگیره.
فرشته جون راستی یادم رفت جواب سوالتو بدم .من با همسرم سنتی اشناشدیم . یعنی مامانش وخودش منو بیرون دیدن وهمسرم برگشت منو نگاه کرد ویک دل نه صد دل عاشقم شد :) البته تعریف از خود نباشه ها :)))))))))))))))
نمیدونم مهدیه. تا دو سه ماه اول همه چی عادی بود تقریبا از دو ماه قبل از عروسی هم قرص جلوگیری خوردم و کاملا باهام سازگار بود اما نمیدونم چرا دوماهه این طوریم
آره سحر دکتر گفت کم عوارض ترین قرص اینه. اینو بخور اگر بهت ساخت ادامه بده اگر نه بیاد یکی دیگه معرفی میکنم منم خوردم بهم ساخت. ساعت نمیذاشتم سحر بعد از شام کلا میخورم. هرشب بین ده تا یازده شب میخوردم.
فرشته جون اشکال نداره قرصتو عوض کنی منم دوماه ال دی میخوردم که حالم بد میشد دیگه نخوردمش توهم برو دکتر ببین چی میگه . ولی تو اینترنتم سرچ کنی مینویسه یاسمین از بقیه قرصا بهتره احتمال خطاش هم کمتره .
اره مهدیه جون ولی قیمتش بالاست 35 هزارتومنه. ولی عوارضش کمتر از قرصای دیگست ومیگن پریودی رو منظم میکنه ودرد شو کم میکنه و باعث میشه موقع پریودی جوش نزنی. کلا ضد اکنه ست.
آخه سحر با تری فازیک هیچ مشکلی ندارم. قرصمو عوض کنم مشکل دار نشم؟ هرچند الان پری... هم عقب افتاده. مامانم میگه واسه استرسه شاید. به خاطر مشکلاته این اواخر و فوت بابابزرگم
دکتر قبلیم چند دوره قرص و پماد بهم داد فایده نداشت واسه همین شک کردم به تشخیصش یه دکتر خوب پیدا کردم. فردا برم پیشش اگر قرص رو بگه عوض میکنم. قیمتش مهم نیست. هرچی باشه بهتر از بارداریه :))))))))
آره آبیه یادم اومد داکسی سایکلین بود فکر کنم. یه قرصم رو هم یادمه مترونیدازول بود. یه پمادم هم کلیندامایسین. ولی یه قرص و پماد دیگه هم بود یادم نیست الان
من گوشت چرخ کرده رو یه خورده ادویه و یه پیاز میکس شده قاطیش میکنم همون رو کباب تابه ای کوچیک کوچیک درست میکنم خیلی خوشمزه میشه. گوجه هم روش میذارم. سیب زمینی هم کنارش سرخ میکنم
اره قرص مترونیدازول هم اکثردکترا مینویسن. ولی فلوکونازول 150 از همه بهتره.فرشته جون بیمارستان ارش تو فلکه اول تهرانپارس هم دکترای خوبی داره وبیمارستانش مخصوص زنان وزایمانه.
بچه ها اینی که گفتیدو پنج شنبه درست کردم. گوشت چرخ کرده با فلفل دلمه ای و ذرت و پیاز و ادویه تند خیلی خوشمزه شده بود جاتون خالی. آخه شوهرم غذاهای تند خیلی دوست داره
سلام دوستان منو همسری 14 ماهه عقد کردیم ولی تو این مدت به غیر از یکی دو بار دوست دارم اونم تو اس هیچ حرف محبت آمیزو رمانتیکی از همسرم نشنیدم البته تو اساش جیگرم و عزیزم میگه ولی اینا خییییییییییلی کمه واسه من. همه خواستگارای من قبل ازدواجم خیییلی رمانتیک بودن و حرفای قشنگ میزدن درد و بلات تو سرمو پیش مرگت بشم و گریه و التماس که دخترتونو خوشبخت میکنمو هر دفه یکی از اعضای خونوادشونو بفرستن که واسطه گری کنن و .......... من همیشه فک میکردم همه مردا حداقل تو دوران نامزدی و عقد میمییییرن واسه زنشون ولی من هیچ حسی تو حرفای همسرم نمیبینم
راستی پارسال تو همچین روزی عروسیم بود. تو این ساعت ارایشگاه بودم :) یادش بخیر.....................هیییییییییییییییییییی. چقدر زود یکسال گذشت :((((((((((((((
به به خانم دکتر . خانم دکترا که باید صبرشون زیاد باشه اگه غر غر کنی مریض بشم نمیام پیشتاااااااااااااااا چون من خودم غر غروووووووووووووو ام اینو همه میدونن مونا خوشگله هم همینطور اونم همینجوریه مثل منه :))))))))))
عشق من خیلی ماهه. 1بار دیر اومد دنبالم و وقتی سوار ماشین شدم شروع کردم غر زدن. بعدشم 1ربع باهاش قهر کردم. اون هی عذرخواهی میکرد. و میگفت روتو برنگردون. بامن بحرف. اما من واقعا 1ربع اصلا حرف نزدم. فقط دیدم2بار کنار خیابون نگه داشت و رفت. و زود اومد گفت1کاری داشتم. من هیچی نگفتم. باز دفعه سوم نگه داشت من باز شروع کردم به غرزدن که دیر اومدی دنبالم الانم منو هی تو خیابونا الاف میکنی. زودتر بریم خونه. 1لبخند زدو باز پیاده شد. وقتی اومد دیدم 1شاخه گل دستشه. دستمو بوسید و باز گفت ببخشید. انقد خجالت کشیدم. اون مدتی که هی نگه میداشت و میرفت نگو دنبال گل فروشی بود:-)
یه خورده از خوبیای مردای مشهدیم بگو فریباجون. مارونا امیدکردی. البته شوهرمن مال خودمشهد نیست مال نیشابور از دبستان خونشون تهران بوده فقط چند سال خونشون مشهد بوده.حالا نمیدونم مشهدی حساب میشه یانه.البته شوهرمن هر کاری بهش بگم انجام میده بجز اشپزی چون سررشته ای تو این کار نداره وچون سرش به درسش بوده اشپزی یادنگرفته.ولی گاهی اوقات ظرفارومیشوره. گاز روپاک میکنه .گردگیری میکنه.جاروبرقی میکشه .همه خریداروخودش انجام میده و بعضی وقتا که من دیرم شده لباسامواتو میکنه .دست ودلبازم هست .به قول ندا من راضیییییییییییه
حالا من اگر تو زندگیمون همیشه بعد همسری برسم خونه تکلیف چی میشه؟ اصلا دوست ندارم. دلم میخواد کارم ساعاتش کم و دو یا سه روز در هفته باشه :))) این از من تنبل :)))) میخوام برم استقبال همسری خب. تازه وقت داشته باشم برم روزا یه سر خونه مامانم :))))
فریبا جون کارت خیلی قشنگه که درو همیشه خودت باز میکنی
واقعا به این میگن زندگی توام با خوشبختی حتی بعد از گذشت چندین سال گم رنگم نشده
ایشالله که زندگی همه ای دختر گلی های اینجا هم همینطوری باشه
فریبا جون اینکه در رو خودت همیشه واسه همسرت باز میکنی از بهترین و زیبا ترین کار های زنونست :) خیلیم عاشقونه :) همسری منم عاشق این چیزاست، میگه دوست دارم همیشه این کار رو بکنی :) این خیلی تاثیر مثبتی توی روحیاتمون و روابطمون داره :)
واقعا هم آلرژی زاست با این اعتیاد همسرانمون :) چگونه یک مرد را از تی وی بترکانی؟ یعنی ترک بدیم؟ :))) عین هوو میمونن این تی وی و فوتبال تو زندگی خانوما!!! :)
ارایشگاشو خودش راضی بود الهه جان ولی به نظرم خیلی غلیظ ارایشش کردن.من برای عروسی خواهرم ارایشگاه یوکابد نرسیده به فلکه دوم رفتم 120 دادم ولی گریم وارایشم مثل عروس بود بنظرخودم از عروسیمم خوشگلتر شده بودم.اگه بدونن عروسیته کلی ازت پول میگیرن. ولی فکرکنم ارایش 350 تومنی گل رز هم خوب باشه.
وای سحر اینا که تو میگی چقدر خوبه. من میخوام. حتما بهم آدرس بده برم یه سر بزنم. من نمیدونم کارم خوبه یا نه، اما دلم میخواد لباسمو بخرمو داشته باشمش خب :) اما ترجیح میدم با هزینه کمتر باشه. اینی که میگی عالیه سحر :) اگر بشه میرم حتما :)
تازه همه فوتبالا رو نگاه میکنه هیچ تمام اخبارای ورزشی رو که 100بار میده نگاه میکنه آخرشم میره تو سایت خبر ورزشی میشینه چرت و پرتاشو میخونه :(((((((((((((((((((((((((
سحری پستتو دیدم. اینی که نوشتی عالیه. قیمتش خیلی خوبه. راضی بودن خواهر جونیت از عکسشون؟ :) منم میخوام :) حالا به وقتش که شد بم بگو کجا بوده و چطور. دستت درد نکنه سحر جونم :-*
اره نداجون شوهر منم دقییییییییییییییییییییییییقا مثل شوشوی شماست :(((((((((((( فوتبال والیبال بسکتبال همه رو نگاه میکنه اخبارشم از سایتاش میخونه. من که هیچ علاقه ای نداشتم تماشاچی اینا شدم :)))))))))))
ای خدا ندا کاش میشد تی وی نگیریم واسه خونمون. همسریم میخواد با من صحبت کنه، بازی فوتبال باشه تنظیم میکنه منو واسه بین دو نیمه :)) بش میگم من اولویت دومم یعنی ؟ :) میگه نه، شما که اول اولین!! بله، کاملا شاهدم :))))
باشه الهه جون اره راضی بوده ارایشگاشم 350 شده دسته گلشم از بهارستان ازاین گلای اکلیلیا خریده هنوزم سالم مونده ولی دسته گل من پژمرده شده :(((((((((((((((((لباس عروسشم کرایه اش250 شده چون خواهر شوهرش تومزونش بوده تخفیف دادن بهش
الهه جان بهارستان هم لباس عروسایی که تورشو بااین تفنگا میزنن قیمتش عالیه برای یه شب که بیشتر نیست بخوای این همه هزینه کنی بعد اخرش تو قسط وقرض باشی من لباس عروسمو350 خریدم با شنلش شد400.لباس پاتختی هم 250 شد ازهمونجا که لباس عروس خریدم لباس پاتختی هم سفارش دادم دوتاشوتویه روز بهم داد.خیلیم خوشگل ومتفاوت بودن
الهه جان من دیروز از صبح اماده شدم که ساعت 2باشوشو برم جشن فارغ التحصیلی اونجاهم که کلی شلوغ بود وتا ساعت 6 -7 اونجابودیم برگشتنیم تو ترافیک بودیم که بعد یه سر رفتم خونه ی خواهرم بعد شامم خونه ی مادر شوشو بودم بعدم اومدم خونمون انقدر خسته بودم صبح دیر بیدارشدم. بعدشم پستای شمارو خوندم که هزار ماشالا غوغاکردین وچشام دراومد :))))))))))))
فدات بشم سحر جونم، مرسی گلم از همه راهنماییا و مهربونیات :) خوندم عزیزم، جوابم دادم. امیدوارم رسیده باشه جوابم :) فارغ التحصیلی شوشو جان یه مزه دیگه داره ها :)))) اما دفعه دیگه این همه دیر نیایا :)
:) آرایشگاه هم ایشالا دیگه حوصله کنم دو سه جا رو برم ببینم. گل رز هم میرم سحر گلی. ببیم کجا بوده که سحر گلی خوشگلمونو عروس خوشگل کرده :)) قیمتاشم خوبه :)
توهم میای مشهد عزیزم واییییییییییییی چقدر عالی با اینکه فامیل زیاد داریم اما باهاشون حال نمیکنم و راحت نیستم جدا از اینا ی دوست بیشتر ندارم الانم یکی دیگه هم بهش اضافه شده خیلی عالیه الهه جونم بلاخره میبینمت دوستیمونم محکم تر میشه عزیزم عروسیتون مثل ما مشخص نیست نه؟
منم دوست دارم بعد ازدواج کارم خیلی سبک و پاره وقت باشه. هم تعداد روزاش کمتر و هم ساعت کاریش کمتر. یا واسه خودم تو خونه کار کنم. اصلا کار کارمندی نکنمو کارمند نباشم. اما چه کنم که دست خود آدم نیستش. از خیلی جهات کار لازمه و... تا ببینیم چی میشه :)
واقعا تنهایی نمیشه هم کار بیرون هم کار خونه خیلی سخته تازه باید به شوهرتم برسی بعدا بچه واقعا مشکل میشه از ی طرف بعد عروسی دوست ندارم برم سرکار از ی طرف دیگه چون واس زندگی باید برم مشهد تنها نوخونه بودن کلافم میکنه اخه شوهرم تا 4 سرکاره مسلما اگه کمک شوهر باشه این شرایط خیلی آسون میشه
آره گلم، خیلی خوب میشه :)))) منم عروسی معلوم نیست، سال دیگه اواسطش یا اواخرش شاید باشه :) داشتم تو اتاق رو تختی ازت در مورد مراسمتونو جهیز و اینا میپرسیدم، دیدم اینجایی :))))))))
ببخشید الهه جونم داشتم به اتاقای دیگه سری میزدم میرم جوابتو میدم . بعدا ی سری بزن
منم احتمالا سال بعد همین موقع خانواده شوهرم تا عید آماده هستن اما ما نه آخه تازه جهیزیه خواهرمو کامل کردیم مامانو بابام حسابی خالی شدن اما تو این مابین مامانم ی چیزایی واسم گرفت اگه خدا برسونه تا عید عروسی میگیریم و گرنه خودم سال بعد همین موقع رو دوست دارم آخه راه دوره مشکله
منم کارتای توی کیف شوهرم گولم میزنه فکر کنم از تمام بانکهای دولتی و خصوصی عابر بانک داره من دوست دارم تو همش پول باشه حتی 50 تومن ولی دریغ از یه دونه یه قرونی :))))))))))))
همسری منم خیلی خوبه. از همه چیزش خبر دارم، خیلیم دست و دلبازه برام :) تا جایی که داره برام خرج میکنه. کاش خیلی بیشتر قدرشو بدونم. وای چه بد شده لود صفحه ها! پیامم یا نمیاد یا دو بار میاد!!!
ماشالا همسرای هممون که یکی از یکی گل ترن :) چقدر خوبه اینجا خوبیاشونو میگیم، من خیلی حس خوبی پیدا میکنم، عاشق ترش میشم. همسر فریبا گلی و ندا گلیم که عالی. همینطورم همسری فتانه جون :)
منم از تموم پس اندازاش باخبرمو همه چیو بهم میگه راستش از هم دوری زیاد نمیدونم بگم اما دوسه باریکه از چیزی خوشم اومد تو الویت اولش قرار داده بود و با اینکه اون زمان دانشجو بودو درآمدی نداشت تلاششو میکردو واسم میخرید حتی از بعضی از نیاز های خودش میزد تا من به اون چیزی که میخوام برسم فقط همش میگه اصراف نکن تو چیزی وقتی مثلا مانتو 3 دست داری نرو دوباره نخر بگی مدلش قشنگو از این جور حرفا آخه من واقعا اینجوریم از هرچی خوشم میاد سریع میرم میخرم یبار میپوشم بعد میره کنار
ندا معلومه که ما خانوما به محبت بسیار نیازمندیم، اما باور کن آقایون بییشتر از ما :) امروز برای همسریت یه کار خاص کن که تا حالا نمیکردی تا چشاش گرد شه و بذاردت رو سرش و حلوا حلوات کنه. بپر و از گردنش آویزون شو و کلی بوس بوسیش کن :))))))
خب فریبا جون این رفرشم شاید سایتو سنگین تر میکنه. من که تب باز میکنم، بعد هی این تبا شروع میکنن رفرش شدن خودکار، یهو ده تاشون باهم، برای همه که تو تباشون این اتفاق بیفته ببین چقدر لود سایت میره بالا و سنگینم میشه! اینم غرای من... :))
فاطمه جونم مطمئن باش همه خیلی مشتاقن :) امروز نوعروس باز یه کم اذیت میکنه، یا بچه ها سرشون تو کاراشونو، دیر عکس العمل نشون میدیم. من تو اتاق مادرشوهر منتظر تعریفت بودم :))
مونا طفلی شوهرت میخواد برات خاطره خوبی بسازه از شب عروسیت، حالا تو نذارا!!! بعدا باز غر نزنیا!!! دختران عجول بیطاقت امروز :))) الانا دیگه آقایون باید خودشونو برای شب عروسی آماده کنن از دست ما :))
چرا مهدیه جونم، ما مزاحم اوقات شریفتون حین کار نشدیم. چون خبر دادی خیالمون راحت بود :) حالا شما از دست به خرجی همسری و با خبریت از حساباشون بگو برامون. ما ها که گفتیم :)
عزیزم حالا که اومدی یه بار دیگه اون معجونتو بگو. دیگه میخوام از امروز مثل ملوان زبل خودمو تقویت کنم برم سراغ شوهرم. ها ها ها آماده شو که من دارم میام خخخخخخخخخخخخخخخ
الهه کندی سایت اعصاب آدمو خرد میکنه گرفتاری شدیما من تسویه حساب پرسنل دفتر تهرانو زدم آفرین به خودم 43 نفر بودن حالا سایتها مونده :(((((((((((((((((((((((((((( بذارمش واسه فردا
ندا جون 100000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000 بار لایییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییک
به نظر من تو مردای مشهدیم الانا دیگه این مورد تغییر کرده. مردای قدیمیشون اینطورین که فقط میشینن، اما جوون ترا الان دیگه کما بیش کمک میدنو غریبه نیستن با این قضیه. البته فقط خونه خودشون و به همسری خودشون ندا :)
خیلی خوبه الهه جونم ایشالا همیشه همینطوری بشه و هیچوقت تغییر نکنه این خصوصیات خوبش توهم کمکش کن فداتشم ایشالا الان که دورین بعدا حسابی تلافی همه این روزهای تنهایی رو خوشحالی کنیدو خوش باشین
ندا جون خب منم پس اصل زن بودنم :))))) فتانه جون من زیاد عصبانیت همسریو ندیدم. اما تو بحثا که پیش میاد، قربونش برم همیشه اون کوتاه میاد. خیلی ماهه. گاهی دلم براش میسوزه و میگم من چه بدم.
عین واقعیته ندا جون خدا بگم چیکارت کنه خیلی خندیدم :)))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))
مردای شمالی واقعا کاری و زن دوستو خیلی باحالن کلا ثابت شده
زناشم که دیگه نگو همه توکف خانومای شمالین واس همین همش به شوهرم میگم مشهد قطع بود اومدی از اینجا زن گرفتی!:))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))
اما تو رابطمون اینطوری شده که من وقتی کوتاه بیام همسریم فکر میکنه خیلی حق به جانبه که من کوتاه اومدمو اوج میگیره، البته بعدش زود خوب میشه. اما من اگر کوتاه نیام زود همسریم سعی میکنه بحثو جمع کنه و منو آروم کنه :)
الهه جونم شما برعکس ما هستین ولی باید حسابی قدر شوهرتو بدنیاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا اینم یه نعمته که کوتاه میاد .وای وای چه شوهر گلی داره این عروس خانوم
شوهرم وقتی ماد خونمون تموم کارارو بدون اینکه بگم انجام میده اما وقتی خونه خودشونه دست به هیچی نمیزنه میگه خواهرام هستن اونا پاشن اما تو تنهاییامون خیلی کمک میکنه یه هفته که خانوادش رفتن مسافرت ما تنها بودیم ناهار که بود سرکار شام هم هرشب میرفتیم بیرون خیلی تنبل شده بودم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
البته این همه از آقایون تعریف کردیم اینم بگم که ما هام هممون گلیم که همسرامون عاشقمونن دیگه :) این همه خانوم نمونه اید همسران نمونه ای داشته باشن خب :))
دیشب داشتیم سر مسئله عروس شدن من صحبت میکردیم من هی اصرار میکردم که زودتر تمومش کنیم همسرم میگفت بذار یکم حالت بهتر شه و استرس نداشته باشی خلاصه از من اصرار از اون انکار تا اینکه شوهرم گفت اگه تو مرد بودی من زن، پدر منو در میاوردی :)))))))) منم گفتم اگه من مرد بودم میشدم مثل این مردای قدیمی اول یه فصل کتک درست و حسابی میزدمت بعد عروست میکردم یعنی چی شماها انقدر لی لی به لالای زنتون میذارید :)))))))))))))))))
فریبا گلی من اگه سر شوهرم به خاطر یه کاریش داد بزنم با لگد از در خونه که نه از پنجره بسته شده با شیشه دو جداره پرتم میکنه اون وره خیابون :)))))))))))))))))
ولی الهه جونم نو عروسای الان براحتی میتونن مرد زندگیشونو بشکل دلخواهشون در بیارن مادر شوهر من عادتهای خیلی بدی داره که به پسرشم انتقال داده باورت میشه خودمو کشتم تا تونستم ترکش بدم؟ خیلی تنبل بار آوردتش ولی الان بیاو ببین چیشده:))))))))))))))))))
واااااااااااااااااااااااااااااای مونااااااااااااااااااا خیلی خوب بود مردم از خنده تو اول ازون معجونایی که مهدیه خانم تجویز کرد بخور که قوی بشی بعد شاخ و شونه بکش واسه آقاتون :))))))))))))))))))))
ندا جونم نگو، خودنمایی نمیکنه همسری، همش میگه من همیشه کلی کمکت میدم :)) اما از اینکه من خانوم خونه باشمو ایشون گاهی آقا مثل قدیمام خوشش میاد گاهی. اما کمک میکنه :)
بسیا بسیار موافقم باهات فریبا جونم خیلی . عموهای شوهرم همشون زن شمالی دارن جز یکیش فقط بیاو ببین مثل ی زن تو خونه کار میکنن اون یکی هم که زنش مشهدیه همش شوهرش دستور میده بیچاره وقتی رفتیم خونشون دو دقیقه هم پیشمون ننشست بیچاره
ببین فتانه جون همینه ما زنایی که اصالتا شمالی هستیم و رگ و ریشمون به شمالیها میرسه اصل زن بودنیم . خانم خانم میشینیم شوهرامون کارامونو میکنن :)))))))))))))))))))))) مخصوصا که رگ و ریشه شوهرجانتم شمالی باشه مردای شمالی هم که روشن فکر و زن دوست و زندگی دوست :))))))))))))))))))))) خودشیفتگی رو داشتین دوباره
بزار بگم شوهر من چجوریه خیلی زود از کوره در میره وقتی هم داره غرش میکنه عین شیر اگه باهاش دهن به دهن بشی خیلی مسئله کش پیدا میکنه و عصبی تر میشه اما اگه حرفی نزنیو فقط مظلومانه نگاش کنی زودی آروم میشه دو دقیقه بعد میاد ازت معذرت خواهی میکنه حتی اگه من مقصر باشم بعد که آروم شد حرفامو بهش میزنم مطمئنا خیلی بهتر گوش میکنه و منو درک میکنه
فتانه جونم اینی که تو تعریف کردی از همسریتم خیلی گله :) فقط هر مردی قلق خودشو داره. چی از این بهتر که خودش آروم که میشه ازت معذرت میخواد و مهربون میشه و بهت گوش میده. دیگه همیشه شما میتونی واسه خودت خانومیتو بکنی :)
زنای شمالی عشوه گری بلدن مردا هم که عاشق ناز کشیدن و ناز خریدن به به چه شووووووووووووووووووود . ولی واقعا من اینجور که فریبا گلی میگه شوهرم مشهدی بود دو روزه میمردم :))
وقتی خیلی عصبی بود امتحانش کن باید فیس تو فیس باشین البته تو بحث های پشت تلفن هم ساکت میشم وقتی زیاد گر میگیره باورت نمیشه خیلی سریع آروم میشه خب منم همینو میخوام کنترل مرد
همسری من در این مورد گذشتش خوبه. میگه همش دلم میخواد خوب باشیم، اصلا طاقت ندارمو دوست ندارم خوب نیستیم. تو گرفته ای. زود میخوام بحث رو تمومش کنم، حالا هر طوری که شده :)
فدات بشم ندا جونم، بعض شما خوشگلا نباشه :) همتون گل و خانوم، همسراتونم ماه. هممون قدر بدونیم :) یه مورد دیگه که خیلی مهمه تو روابط زنو شوهری قدردانیه که خیلی مهمو موثره...
خب همسریایی که زیاد کار میکنن واقعا هم گناه دارن. تقسیم وظایفه دیگه، خانومایی که مشغله بیرونشون زیاده بیشتر همسراشون باید همراهیشون کنن و وقتیم کار مرد زیاده توقع ازش کمتره :)
آره فتانه جونم، سرکار میرم هر روز. الانم سر کارم مثلا :))))))) همسری من که دوران مقدس خدمتو میگذرونه، هر دو ماهی، یک بار شاید میشه همو ببینیم. جفتمون مرخصی میخوایم خب آخه... :(
ندا دقیقا میفهمم چی میگی. من همش با خودم فکر میکنم من اگر الان خانوم خونم بودم، با این ساعت کاری چطور به زندگی میرسیدم، هر شب شام بپز و ظرف بشورو ... واقعا نمیشه!
فریبا جان آخه رفت و آمد من و همسرم باهمه چه بسا که مردها به لحاظ جسمی قدرتمند تر از زنها هستن وقتی خونه برسیم اگر نخواد کمک کنه من یک ماهم دوام نمیارم :((((((((((((((((( از خستگی به ملکوت اعلا میپیوندم
با الهه جون موافقم از بس این خانوم حرفای درست میزنه که علاوه بر لایک باید تایید هم بکنم که حرفشون کاملا درسته چقدر خوب که اینجا باهات آشنا شدم الهه عزیزم
ببخشید، من جملمو نوشتم دو جور خونده میشه :) فتانه جونم به فریبا گلی داشتم میگفتم تو هم مثل منی، یعنی همسرت مشهدی، خودت شمالی. هممون یه وجه اشتراکایی پیدا کردیما :) خودمون، همسرامون :) سحر گلیم همسرش مثل همسرای ماست :)
مردا درسته که ظاهرشون سخت به نظر میاد، اما گاهی خیلی دل نازک تر و شکننده تر از ما هستن. پس باید هواشونو داشته باشیم. مردا تشنه لبخند و شادی و مهربونی و محبت ما هستن. تمام خواستشون و مایه انرژیشون خوبی و سر حال بودن ماست. یه زن میتونه با حال و اخلاق خوبش مردشو حسابی برای یک روز شارژ کنه یا خدایی نکرده بر عکس...
مرسی فتانه جون. آره میخوام دیگه از این به بعد کارایی که اون دوست داره انجام بدم. شوهرم خیلی دوست داره من فعال باشم و از خانومایی که همش توی خونن و وقتشونو به بطالت میذارن خوشش نمیاد چون دو تا خانومای برادراش اینجورین همش به من میگه مثل اونا نشی. به خاطر همین رفتم دانشگاه شرکت کردم حالا تا زمان شروع کلاسا هم میخوام برم یه کلاس هنری یا یه چیز دیگه شرکت کنم.
من که بنده خدا شوهرم همه کارای بیرون و خونه رو انجام میده و مسئولیت پذیری رو به معنای کامل بلده از خرید برای خونه تا آوردن و شستن و جا به جا کردن شستن لباس و جارو برقی و اتو کردن لباسها و آب دادن به گلدونا و درست کردن بعضی غذاها و جمع و پهن کردن میز غذا و وقتی مهمون بیاد کمک و همراهی به من واقعا همسرم نمونه ست
الهه جونم با حرفت کاملا مواقمممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم خیلی درست و بجا گفتی
وای خوشبحال شوهریت که زن به این بافهمی داره وای زندگیشو گل نه بلکه گلستان میکنی تو با این همه خوبی ها و اطلاعاتی که داری
آفریننننننننننننننننننننن
:))))) دقیقا فتانه جون، مردا با همه مهربونیشون این وقتا گناهین. تازه نمکینم میشن، کلی کاراشون آدمو میخندونه :) آخی، پس همسری شمام حسابی مهربونه و به فکرته :))
خیلی خوبه مهدیه جون منم از این شوهرا خوشم میاد وقتی خانومشون بیرون کار میکنن تو خونه هوای خانومشونو دارن. هوای شوهریتو زیاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااد داشته باشیااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
وای چقدر اینجا آقایون نمونه داریم. هی داره تعدادشون میره بالا. حالا من که به صورت تجربی زیاد نمیدونم همسریم چه بکنه که بخوام تعریف کنم. اما حدس میزنم خیلی کنارم باشه و کمکم بکنه. تا ببینیم :)
العهه جون بنظر من مردی که زنشو دوست داره از این کارا میکنه باور کن هیچ مردی نیست بفکر نباشه البته بعضی از مردها هم هستن که هنوز احساس مرد سالاری دارن که البته اینجا نه ولی من مشهد دیدم و اصلا هم خوشم نمیاد
شوهرای ندا و مهدیه و مونا و فتانه رو باید خانوماشون تو پر قو نگه دارنا، حواستون باشه. همسری فریبا گلی فکر کنم از اون مردای عاشقیه که دوستم تعریف میکرد. :) گناهیه، همش میگه خانوم من نباید هیچوقت مریض بشه :)
نه بابا فتانه جون، از حرف تا عمل کلی راهه. ببینم تو زندگی چی میشم :) همسری منم دست به کمکش خوبه و مسئولیت پذیریشم خیلی بالاست. الانم همیشه خونه ما یا خونه مامانش کمک میده و تنها مردیه شاید که بیشتر کمک میده. بقیه مردا تو خانوادشون کمتر از همسری من :)
افرین مونا جون عزیزم بیشتر حرص بخور بیشترا الان خیلی کمه دقیقا تو خانواده شوهرتو داری به کمک میکنی به مقصود برسن کم بازی در میارن حالا بشنون یه انگ هم میچجسبونن میگن عروسه غشیه(خدای نکرده زبونم لال) اینجوریم که اتیش مامانت رو تندتر میکنی. کم حرص بخور دختر نکن عزیزم مراقب خودت باش دنیا دو روزهههههههههههههههههه
اِ، پس همسر گلی ما ها چیه؟ فقط همسر جان مونا خوشگله :))) چقدر پارتی بازی :) ندا مونا رو اینقدر لوسش نکن، همسر جانش لوسش میکنه، زیادی لوس میشه ها :)))))) بوس واسه مونا :-*
مونا که گفت الهه جون. من وقتی مریض میشم همسرم بیشتر کمکم میکنه طبیعیه بیشتر هوامو داره. هی میپرسه خوب نشدی اینکارو نکن خودکم میکنم اون کارو نکن بذار برای بعدا. اینم بگم این یک ماهی که سرکار میرم همسرم خیلی بیشتر کمکم میکنه کمکم کارهای خونه رو میکنه نظافت خونه هم گذاشتیم برای 5شنبه جمعه که همسرم هست و کمکم میکنه دیگه براتون بگم که برام گاهی هم اشپزی میکنه. اما فقط بعضی وقتا زود عصبی میشه.
آخی، نازی! عزیزم. پس حسسسسسابی قدر این همسر جانتو بدون مونا گلی :) از اون روز خون به جیگرمون کردی! خب این خاطره خوباتم بگو برامون دیگه دختر، یه کم مام شاد شیم :)
من که سر زندگیم نیستم براتون زیاد بتعریفم :) یکی از دوستام که با همسر جانش عاشق همن میگفت همسرم وقتی مریض میشمو تو رختخوابمو حالم خیلی بده از ناراحتیش همش میاد با غصه میشینه بالا سرمو نگام میکنه :))))))))
اما کاری بلد نیست بکنه، هی میگه خوبی؟ چیزی نمیخوای؟ ولی مثلا بلد نیست یه سوپ برام بذاره :))))))))) با خنده برامون تعریف میکرد :)) اگر خیلی مریض باشیمو نتونیم کاری کنیم همسرانمونم گناهی میشن بعضیاشون، نه؟
مرسی الهه جونم. آره خدائیش خیلی کاریه و کمکم میکنه خودشم گفت وقتی بری دانشگاه هر کمکی تو هر زمینه ای که بخوای میکنم حتی گفت اگه یه شب خسته بودی شام درست نکردی اشکالی نداره که فردا میریم سرکار غذا میگیریم میخوریم دیگه. از این جهت خیلی خوبه
مگه همسرانمون اخلاقای بدم دارن؟ البته به جز تماشای زیاد تی وی و فوتبال و اخبار ورزشی و پی گیری سایت های ورزشی که دیروز با ندا و سحر گلی صحبتشو کردیم :))
سلام دوستان خوبم
و ممنون بابت نظراتتون
من به خوشبختی در کنار همسرم ایمان دارم و اینایی که گفتم فقط خواستم که کسایی که خارج از زندگی ما هستن و بیطرفانه میتونن قضاوت کنن نظرشون رو بگن
ممنونم و برای همه خوشبختی ارزو میکنم
همسر من خیلی خوبه، شب عروسی همه میگفتن.هم چشم پاکه هم مودب. فکر کنید شب عروسی با اون اتفاقاتی که افتاد و حرفی که من به مامانش زدم. بازم دم خونه موقع دست به دست دادن دولا شد و دست بابامو بوسید. خیلی از این کارش خوشم اومد
الهه همسریم بنده خدا همینطوری هم خیلی بهم میرسه. عادت داره هر روز باید همراه غذاش سالاد هم ببره سرکار. من که راستش یکم تنبلم درست نمیکنم ولی خودش هم واسه شام سالاد درست میکنه هم یه ظرف واسه فردای خودش هم یه ظرف واسه ناهار فردای من درست میکنه. امروز صبحم اومد منو تا یه جایی آورد.
مونا جونم یه چیزی برات تجویز کنم درست کن بخور جون بگیری مخصوصا بعد اینکه عروس شدی. بادام پسته فندق بادام هندی و زمینی گردو و کنجد بگیر همرو اسیاب کن بعد هم روزی یه قاشق عسل با یه قاشق از این رو بریز تو شیر بخور به همسرت هم بده تا جون بگیری بتونی بری به جنگ اژدها
چه خاطره ای برای ماه عسل :) تو بیمارستان بهت نگفتن عروس خانوم کی اینجوریت کرده؟ :) خوبه فکر کنن همسری طفلکت مراقبت نبوده؟ بابا دختر تو باید به فکر خودت باشی. به فکر خودت نیستی باید به فکر همسریت باشی که حالا تو همه کسشی. به فکر مامان گلت باشی که غصتو نخوره...
خدا نکنه فریبا جون. مرسی مهدیه جونم چشم حتما میخورم. ندا به همسرم گفتم که به خانوادش چیزی نگه. خوبه فریبا جون، اونم همش بهم میگه انقدر فکر و خیال نکن. میگه از اینکه تو حرص بخوری هیچ صدمه ای به اونا وارد نمیشه فقط خودتو از بین میبری
مونا کم کم داری عصبانیم میکنیا ول کن اصلا فکر کن عروسی نگرفتی ریخت مادرشوهرتم ندیدی بیچاره شوهرت که همش طرفه تو هستش به قول الهه کلی هم لوست میکنه یکم به خودت برس تو این یکی دو ماه چند بار کارت به بیمارستان کشیده آخه چرا با خودت این کارارو میکنی دختر
دیروز صبح که میخواستم بیام سرکار توی مترو از حال رفتم وقتی به هوش اومدم دیدم خانوما دورم جمع شدن و دارن دست و پاهامو میمالن. بعدشم زنگ زدن به شوهرم بیاد دنبالم. بنده خدا اصلا نفهمیده بود چجوری خودشو برسونه بعدشم که اورژانس اومد بالا سرمو و ..... دیگه شوهرم منو اورد خونه مامانم خودش رفت سرکار منم تا شب خونه مامانم اینا بودم
آره تازه مامانشم کلی استقبال کرده:))))
یکسری هم که رفته بود سفر یه شال برام گرفته بود دسته علی فرستاده بود
شروع خوبی داشته مادرشوهر آیندم امیدوارم خوبیش پایدار بمونه:))))
آره مردا اینطورن
اما من به علی گفتم تا قبل ازین که بری سرِ یه کاری که همه درآمدت برا خودت باشه خرجامون دنگیِ،،اما بعدش پوستت کندست(آخه الان خرج خانوادشو باید بده)
البته فقط خرج غذاهایی که بیرون میخوریم
سارا شوهر من توی بدترین شرایط هیچ وقت نمیگه ندارم. مثلا اگر دست روی یه چیز ارزون بذارم خودش میره سمت گرون ترش. ولی من خودم طوری که ناراحت هم نشه ملاحظه میکنم.
من و شوهرم راحت بهم رسیدیم یعنی کاملا سنتی ازدواج کردیم و بار اول توی خواستگاری همدیگرو دیدیم ولی بعدش بدجور بهم دل بستیم و عاشق هم شدیم که انگار نه انگار ما تازه همدیگرو دیدیم. انگار چند سال بود همدیگرو میشناختیم.
من ناراحت شدم
سر انتخاب لباس :(((
دست خودم نبود یهو اومدم حرف بزنم اشکم در اومد
فریدم گفت دیگه باهات نمیام خرید
کارت و میدم خودت میخرى
منم حرصم گرفت گفتم پس الانم نمى خرم
اونم منو گذاشت خونه
محلمم نداد. :(((
اشکم الکى نبود
گفتم که ناراحتى مو نمیگم دلم پر بود ما هم که کلا سلیقه مون تو لباس یکى نیست
اقا فریدم که دیگه نگو
تقصیر منه مى خواست لباس گرون مزخرف بخره نزاشتم
دلم براش سوخت
اونم بجاى اینکه درک کنه غر میزنه که چرا نخریدیش
اشتباه کردم باید میزاشتم بخره
واى خدایا چقدر ناراحتم. :(((((
امیدوارم....
خیلی استرس دارم فرشته جون،،دوستدارم ارشد شرکت کنم اما ترجیح میدم کار کنم که بتونم کمک علی باشم...
دوتامون ازین بلاتکلیفی خسته ایم کاش خانوادم ایقد سختگیر نبودن....:(((
فریبا جون به زبان علاقه ندارم،،این 16ترم رو هم به اصرار بابام خوندم ،،که این ترم دیگه بش گفتم دیگه نمیرم آخه دانشگاه ترم آخرم و دوست دارم مرتبط با رشتم کار کنم و کلاس برم
منم از طریق فیسبوک
خب دیگه برا اینکه بتونم تو جامعه باشم باید فارسی هم بتونم حرف بزنم...
جدی مترجم انگلیسی هستی!!؟؟؟منم 2سال انگلیسی تدریس کردم تو یه آموزشگاه خصوصی..
تا advanced1 کانون زبانو خوندم و ول کردم زبانو...
نمى دونم با این حال که خانواده ها موافقت کردن بازم مى ترسم که نشه
اخه من خیلی وابسته م
تو اون 60روز انقدر احساساتمو کنترل کردم شده بودم قدر ىه جوجه
لاقر و داغون
ابروم رفت وقتى دیدیم همو. :))))
fariba jun man hanuz b ezdevaj naresidam
gharare k hafteye ye khastegarie rasmi dashte bashim
khodam 22salame
eshghamam 24
joftemunam tehranim
ashnsrimunam shomal bud
ditaei unja dars mikhundim
ba ham darsemun tamum shod va ye modatam joda shodim bade darsemun
ama joftemun taghat nayavordim bade 60ruz hamdigaro didim
va dar nahayate nabavari azam khastegari kard. :)))
فریبا جون منم خوشحالم که اینجام آخه رسوماتتون با رسومات علی اینا یکیه در حالی که ما این رسوماتو نداریم،،من رسومات خودمونو ترجیح میدم،،آخه ساده ترند اما میسپرمش به خودشون برام مهم نیست زیاد...
سلام بچه ها
فریبا جون اینجور نیست که تو خودم بریزم ،، اما سر زبونم نمیارم تا خودش بپرسه (رفتارم عوض نمیشه)خودش میگه نگاهت سرد میشه...
اما اون بدش میاد ،،میگه حرف بزن
بزار تصویر بدى تو ذهن همسرت نمونه که بعدا اگه خداى نکرده بحثى پیش اومد بگه تو کردى... تو از اول هى مى گفتى.....
اون خانواده ى بیست و چند سالشه و شما همسر یکی دو ساله
اول برادریتو بهش ثابت کن!!
مطمن باش به حرفت گوش میده
موناجون هیچ وقت زندگیه خودتو با دیگران مقایسه نکن شاید تو هم چیزایی دارن که اونا ندارن و بهت حسودیشون میشه. مثلا اخلاق شوهرتو شاید نامزد همکارت نداشته باشه. همیشه شکرگذار باش به خاطر داشته هاتو
به نظر من سعى کن زیاد سخت نگیرى چون زندگى رو به کام خودتون تلخ مى کنى و هیچ تاثیرى تو رفتار اونا نداره
به هر حال اونم خانوادشه و دوسشون داره و حاضره به خاطرشون از ماشین بهتره بگذره
موناجونم پس دیدی. تو خودت انتخاب کن دوست داشتی مادرشوهرت باهات خوب بود ولی شوهرت توی خونه بداخلاقی میکرد و به قول تو پاشو مینداخت رو هم فقط تو کار کنی یا بد دل بود؟ تو با شوهرت بیشتر زندگی میکنی یا ماردشوهرت؟ مادرشوهرتو حالا شادی بعدها نهایتا بخوای هفته ای یه بار ببینی ولی شوهرتو داری باهاش زندگی میکنی پس شکرگذار باش گلم.
مونا شوهر منم با پدرش یا پاترول خریده بودن که به نام مادرش هست اما پولشو پدرشوهر و شوهرم دادن. الانم اصلا مسئله پول بین پدر و پسر نیست و اگر جایی شوهرم گیر کنه پدرشوهرم حتما کمکش میکنه.
اره راست میگی فرشته جون، شوهرش خیلی بددله، خیلی هم قده و اینکه از اون مردایی که پاشو میندازه رو پاش زن باید همه کارای خونه رو انجام بده. در مورد مادرشوهرش زیاد نمیدونم ولی مثل اینکه چون شوهرش فوت کرده یکم تو خونشون زن سالاریه و هرچی اون بگس
مرسى از راهنمایى هاتون دوستاى خوبم
دارم رو خودم کار مى کنم اما واقعا واسم سخته چون مى ترسم بگه الکى ناراحت شدى....
در صورتى که اصلا اینطورى نیست و سریع عذر خواهى میکنه
نمى دونم چمه!!!
آنجل جون نمیدونم گاهی اوقات میگم آخه این چه شانسیه که من دارم. همکارم نامزدن یعنی هنوز عقدم نکرده، تمام مناسبتا مادرشوهرش و خواهر شوهرش و حتی برادرشوهرش جدا براش کادو آوردن تازه تو این وسط پدرشوهرشم فوت کرد. چند روز پیش دفاع پایان نامش بود مادرشوهرش براش مهمونی گرفته بخاطر تموم شدن درسش و بهش کادو داده. اونوقت من الان سه هفته از عروسیم میگذرده مادرشوهرم یه زنگ نزده حالمو بپرسه. واقعا بعضیا خوب شانس میارن.
صبا خانم منم قبلا ناراحت میشدم به شوهرم نمیگفتم.ولی اصلن خوب نیست.الان میزارم یه کم از ناراحتیم بگذره آروم که شدم میرم به شوهرم میگم. حتی خیلی بی مقدمه هم میگم. بعضی وقتا که برام دلیل کارشو توضیح میده من قانع میشم. بعضی وقتا هم میفهمه اشتباه کرده عذرخواهی میکنه که بازم من آروم میشم.
آنجل جونم آره دستش درد نکنه ولی این قولی بود که روز اول به خانواده من داد ولی الان من میترسم که بعد از این اتفاقات بزنه زیر قولش. امیدوارم که سر حرفاش بمونه. و یه چیز دیگه شوهر من دو تا ماشین داره یکیش پراید و یکی پژو پارس که دومی زیر پای پدرشوهرم و ما از پراید استفاده میکنیم و شوهرم به خاطر احترامی که برای پدرش قائله نمیتونه حتی اسم اون ماشینو بیاره. وقتی من بهش میگم میگه کل پول ماشینو من ندادم نصفشو بابا داده ولی همشو به نام من زده
مونا جون دست پدر شوهرت درد نکنه.حتی اگه واحد رو بنامتون هم نزنه بازم همین که اجاره خونه نمیدین کلی جلو هستین.الان من و شوهرم هرچی پس انداز میکنیم باید بزاریم رو پول پیش خونه
بهتر بود بش میگفتی از لباس خوشت نیومده تا اینکه قیمتو مطرح کنی،،مردا از تامین کننده بودن لذت میبرن این حسشو سرکوب نکن اما اونم نباید بی محلی کنه بنظرم باش صحبت کن بش بگو از این بی توجهیش ناراحت شدی و تو فقط نتونسته بودی حرفتو بزنی و دلخوری ازش نداشتی
ندا ولی واسه اینه که تو عاشقش باشیو قدرشو بدونی. خدا این مرد خوبو تو زندگیت و برای تو گذاشته، برای اینکه دلت قرص و گرم خوبیاش بشه و هی عاشق تر و عاشق تر و عاشق ترش بشی هر روز :) همونطور که معلومه ماشالا همسریت حسسسسابی عاشقته :) :-*
فیسبوکو میرم،آخه از اول میرفتم و مشکلی نداره،،،اما بقیه رو نمیذاره...
فیسبوک که باشم و اس بده اگر یکم دیر ج اس بدم دلخور میشه،،،جوری شده که دیگه تمایلی به فیسبوک رفتنم ندارم از ترس اینکه فک کنه برام مهمتره...
اما واتساپو خیلی دوستدارم برم اما میگه نرو،،منم به حرفش گوش میدم اما میترسم ادامه پیدا کنه و هی بخواد بعدها محدودترم کنه
خوش به حالت فریبا جون، من هنوز به این حس نرسیدم گاهی اوقات فکر میکنم من چجوری باید یه عمر باهاش زندگی کنم نمیگم هیچ حسی بهش ندارما ولی انقدم دوسش ندارم.بابت این موضوع هم نگرانم
من فیسبوک برام مهم نیست،،واتساپ دوستدارم چون میتونم با آجیم و دوستام راحتتر ارتباط برقرار کنم اما نمیداره
یکبارم 2ماه فیسبوکمو غیرفعال کردم،،گفتمش دلیلی برا حسادت نداره،،بیا پاکش میکنم فقط تو دلخور نباش ازم،،بعدش خودش اصرار کرد فعالش کن...
منم شوهرم به شدت دوست نداره فیس بوک باشم اما ی پروفایل درست کردم به اسم داداشم با اون میرم خودشم میدونه به شوهری هم گفتم چیزی نگفت گفت مورد نداره فقط نخواست با اسم خودم باشم خودمم دوست ندارم عکسمو بزارم
خوووبه نگرانیم کم شد،،همش میترسیدم هی کوتاه بیام هی بدتر بشه،،،اما با حرفاتون فهمیدم عکسش صادقه...
منم اینجا رو دوسدارم چون باتوون راحتم،،ازون مهمتر علی هم به اینجا دسترسی نداره :)))))
ای فتانه شیطون خب با فیس بوک شوهرت برو . من خیلی علاقه ای ندارم که بخوام حالا حساس بشم که حتما خودم یه پیج سوا داشته باشم . با اینکه رمز پیج شوهرمم دارم یکی دوبار بیشتر واردش نشدم حوصله ندارم راستش :))) اینجا رو بیشتر دوستم میاد من راضیـــــــــــــه از اینجا :))))
میدونید دخترا، من سر این چیزا خیلی حساسم. اولش همسری میگفت توی فیس بوک عضو نشم. خیلی دید بدی داشت به فیس بوک. من نه میگم فیس بوک عالیه و نه اینکه بده. یه شبکه اجتماعیه که درست ازش استفاده کنی ضرری نداره و میتونه خوبی هایی داشته باشه. اما اونطوریم نیست که اونقدر خوب باشه که لازم باشه مدام تو فیس بوک باشی و وقتتو براش بذاری...
من توی فیس بوک حدود 200 تا دوست دارم که دوستای دبستان و راهنماییو دبیرستانم هستن، و دانشگاه. امکان نداشت بدون وجود فیس بوک دیگه هرگز ببینمشون، ببینم چه شکلی شدن، کدوماشون عروس شدن، کدوماشون بچه دارن، چی خوندن
بزرگترین بدی فیس بوک اینه که آدم معتادش بشه و زمان زیاد پاش بذاره و بزرگترین خوبیش اینه که میتونی دوستاتو توش پیدا کنی که شیرین ترین قسمتشه و واقعا نعمته. همین، باقی چیزاش چیز خاصی نیست.
البته میتونی با لایک و دنبال کردن پیجای خاصی مطالب یا اخباری رو که دوست داری هم دنبال کنی. مثلا آتلیه ها و آرایشگاه ها رو با نمونه کاراشون و... یا عکسای انواع دکوراسیون...
خلاصه با وجود مخالفت های زیاد همسری من سعی کردم با توضیح قانعش کنم که بد نیست، اما نتیجه نداشت. تا اینکه با لجبازی همیشگیم زیر بار حرفش نرفتم و فیس بوک درست کردم. الان خودشم داره و هیچ مشکلیم نداره و خودش اذعان میکنه فکر میکرده خیلی بده اما الان میبینه این خبرام نیست.
و در ضمن بعد از سال ها چند باری قرار گذاشتن و همدیگه رو دیدیم. خیلی از دیدن تک تکشون ذوق کردم، اون دخترای شیطون یا آروم، با مقنعه های کج و تنگ و گشاد، با اون چهره های معصومانه هر کدومیشون یه خانم زیبا شدن، خیلی شیرین بود دیدنشون. و به خاطر این قضیه من واقعا فیس بوک رو دوست دارم.
اینم بگم، من نمونه های زیادی رو دیدم که مردا حساسیتشون به مرور کمتر میشه. اما تو دوستام یکی هم هست که روز به روز سخت گیریش بیشتر میشه. البته ازدواج نکردن، اما باید دید با ازدواج کم میشه یا زیاد. کلا من دوست ندارم در برابر حرفی که منطق نداره کوتاه بیام، اما خب میدونم که به نظر همه لازمه حفظ زندگیه! چرا؟ چون مردا که کوتاه نمیان، پس ما باید کوتاه بیایم. اما در اصل گاهیم عکسش صدق میکنه.
فرشته جان یه نصیحت خواهرانه و دوستانه اینقدر از خوشی های زندگیت میگی هر روز وان یکاد بخون و برای خودت و همسرت و زندگیت هر روز یه صدقه کوچولو بنداز عزیزم خدا این شادی رو ازتون هرگز دور نکنه
برای یکدیگر از هر کاری دست می کشند:
اگر همسرتان به شما نیاز دارد، هر کار دیگری که دارید رها کنید و به او توجه کنید. هیچ چیز مهم تر از نیاز همسرتان به شما نیست. این خصیصه ای است که هر زوج خوشبخت دارد.
در حقیقت، زوج های خیلی خوشبخت یک قدم فراتر می روند. آنها هر روز ساعت هایی را به یکدیگر اختصاص داده و از هر کار دیگری برای این لحظات زیبا دست می کشند.
بوسه را فراموش نکنید:
همه زوج های خوشبخت قبل از رفتن به سرکار یا شروع هر کار روزمره همسرشان را می بوسند. اما زوج های بسیار خوشبخت لحظه ای بیشتر توقف می کنند تا واقعا بوسه همسرشان را احساس کنند.
از وضع همدیگر با خبر هستند
خواه می خواهید تا دیروقت در دفتر کارتان بمانید یا ففط می خواهید بدانید همسرتان به موقع ناهارش را خورده است، این اطلاع رسانی های کوچک سرگرمی روزانه زوج های خوشبخت است. بله این فکر خوبی است که مرتب از احوال همسرتان مطلع شوید:
این سرگرمی کوچک نشان دهنده این است که چقدر مراقب همسرتان هستید و چقدر به او توجه دارید. بنابراین یک تماس کوتاه با او بگیرید یا یک پیامک بفرستید، خوب است که همیشه با هم در تماس باشیدحتی اگر فقط گفتن یک «سلام» یا «دلم برات تنگ شده» باشد.
به یکدیگر گوش می دهند:
زوج های خوشبخت هر روز با دقت به حرف های یکدیگر گوش می دهند. چه بهتر از این؟ آنها به همدیگر فرصت صحبت کردن می دهند. در یک رابطه گوش دادن اغلب مهم تر از معاشرت کردن است.
آنها از یکدیگر پرس و جو می کنند تا از احساس همسرشان مطلع شوند. زوج هایی به یکدیگر گوش می کنند که واقعا با یکدیگر در ارتباط بود و یکدیگر را درک می کنند.
از یکدیگر تشکر می کنند:
قدردانی یک احساس مثبت قوی است. زوج های خوشبخت تشکر از یکدیگر را متوقف نمی کنند.
همزمان بسیار مهم است که به جا از یکدیگر تشکر کنید و گرنه قدردانی شما لوث می شود.قدردانی می تواند برای یک کار بزرگ یا کوچک باشد، اگر همسر شما یک استکان چای برای شما آورد از او تشکر کنید. رعایت این نکات کوچک همبستگی محکمی میان شما و همسرتان ایجاد می کند.
همدیگر را در آغوش می گیرند:
در آغوش گرفتن میلیون احساس را از طریق یک عمل ساده منتقل می کند، زوج های خوشبخت اهمیت آن را درک می کنند .
بدون هیچ محدودیتی همسرتان را در آغوش بگیرید.
اگر همسرتان لحظات دشواری را پشت سر گذاشته است مانند یک روز سخت کاری یا ناخوش است در آغوش شما همه چیز تغییر می کند.
آنها به همدیگر می گویند: «دوستت دارم»
شما می دانید که همسرتان دوستتان دارد. همسرتان می داند که شما دوستش دارید. با این حال، این مهم است که واقعا هر روز به زبان بیاورید دوستش دارید.
این عبارت ساده واقعا روحیه شما را بالا برده و خشنودتان می کند. زوج های خوشبخت روزشان را با این عبارت شروع کرده و حتی در بین روز از به زبان آوردن آن غافل نمی شوند حتی از طریق یک پیامک ساده.
بسیار خوب، این عادت های خوب را در خودتان پرورش دهید و شگفتی آن را در زندگی مشترکتان ببینید. اگر پیش از این در روابط تان این عادت ها را رعایت می کردید پس شما یک زوج خوشبخت هستید!
1.به نظرت من چاق هستم؟
اعتراف کنید که همسرتون هرچی بگه بازم شما رو راضی نمی کنه،اکه بگه نه شما فکر می کنید که دروغ می گه اگرم بگه آره شما ناراحت می شید, پس بهتره این سوال رو هیچ وقت نپرسید.
2.بیشتر دوست داری وقتتو با من بگذرونی یا دوستات ؟
خیلی درست نیست که از یک مرد بخواهید بین دوستاش و شما یکی رو انتخاب کنه. این گونه سوالها مختص زن های ترسو و نامطمئنه,شما که نمیخواهید همچین زنی باشید؟
4.تا حالا فکر کردی آینده ی رابطه ی ما چی می شه؟
فشار ازدواج یا هرگونه رسمی سازی رابطه باعث می شه که مردتون سریع عقب نشینی کنه.اگر فکر می کنید که او هنوز آماده رفتن به مرحله بعد نیست، به این کار مجبورش نکنید.
اره ندا باهات موافقم شدیدا البته پیر میشه ادم تا این مردا یه سری چیزارو یاد بگیرن الان من 5 ساله در حال آموزش همسر گرام در خصوص هدیه و سورپرایز کردنم ولی اصلا شاگرد خوبی نیست اصلا یاد نمیگیره خخخخخ خط کش لازمه اونم
سحر میدونم منم هیچ وقت بهش مستقیما نمیگم این چیزارو همیشه تو عمل بهش میگم ... اووووووف سحر تا دلت بخواد تو هر مراسمی و مناسبتی سورپرایزش میکنم اصلا من به نگار سورپرایز معروفم خخخخخخ
نگار جون نباید بهش بگی چون مردا خوششون نمیاد یه کاریو همش بهشون بگی انجام بدن اخرم انجام نمیدن. اگه خودت چند بار سورایزش کنی اونم یادمیگیره و زحمتتو بی پاسخ نمیذاره .
سحرجون من خیلی شوهرموسورپرایزمیکنم.بچه هادرجریانن.منتظرم یک مناسبت باشه تا سورپرایز کنم شوهرمو.چندوقت پیش سالگرد عروسیمون بود رفتم براش حلقه گرفتم که همیشه دستش باشه و حلقه خریدشو گذاشتم مخصوص مهمونیا.عکساشو میذارم
ما همینطوریم،منم دوست ندارم پول من و پول تو کنیم!
هر چی لازم باشه با هم تهیه میکنیم،به روی هم هم نمیاریم!
البته واسه همین گذشتامه که هیچ پس اندازی هم ندارم!
واقعا الان تو خونه ما تو و من وجود نداره. الان که داشتم از شمال میومدم همسرم کارتشو داد گفت پول النگو رو بریز به حساب خودت و قسط وام ازدواج رو بده. منم 100 تومن که تازگی وام گرفیت قسطش رو دادم به همسرم هم گفتم که دادم ولی نگفتم با من حساب کن این چیزا اصلا خوب نیست چون خیلی اختلاف میوفته بین زن ومرد و باعث میشه بهم اعتماد نکنن.
حسنیه جان قبلاً گفتم من قبل از عروسی واسه همسرم 6 میلیون وام گرفتم که برای اینکه توی مخارج کمکش بشه قسط 2 میلیونشو دارم من میدم.دیگه اینکه من خرجی واسه خونه نمیکنم مگه اینکه بیرون چیزی ببینم خوشم بیاد میخرمش و باهاش حساب نمیکنم البته اون میگه چند شد بگو تا بدم ولی من ازش نمیگیرم تا همین حده. ولی مامانم روی این که یه موقع من ضرر نکنم و بعدش هیچی تو دستم نباشه نگرانه و این نگرانیو به منم منتقل میکنه. من پیش خودم میگم همسرم هم کلی قرض و قسط داره چون به جز این وام سه جای دیگه هم داره قسط میده و هم اینکه دانشجوی دانشگاه آزاده. فعلا من کمکش کنم تا وقتی یکم دستش باز شد اون جبران کنه
ارشا جان اشتباه تو اینه که پس انداز نداری عزیزم پس انداز داشته باش و وقتی همسرت گفت پول بگو ندارم یه زن همیشه باید پس انداز داشته باشه چون مرد یه وقتهایی میشه که واقعا پولی تو جیبش نمیمونه و باید یه زن کمکش کنه و ممکنه یه وقتی زن به جایی برسه که نیاز به وپل داشته باشه و همسرش نتونه تامین کنه
البته اینم بگما.من خودم هیچوقت به عشقم نمیگم پولمو بده. از اول هروقت خرج کردم خودش1جا نوشت و بعدش که پول اومد دستش بهم پس داد.قبلا که سر کار نمیرفت چند بار قایمکی پول گذاشتم تو کیفش.فهمید.بااینکه گفتم من هرچی دارم مال شماست اما اونم بعدا باهام حساب کرد.این اخلاقش باعث میشه من راحت حتا جاهاییکه وظیفه اونه خرج کنم.چون میدونم میفهمه وظیفه من نیست.
مونا جون من موافق ولخرجی نیستم اما بهتره پول تو دستشون نباشه.خرید طلا بهترین راهه.چون روزیکه خواستی مثلا1خرج گنده کنی مثلا خرید خونه میشه ازش استفاده کرد.هم پول تو دست مرد نمونده هم بیخودی خرجش نکردی
حرفای مهدیه رو هم من خیلی قبول دارم، حواست باشه همسرت بد عادت نشه و مسئولیت پذیر باشه و قدر کار تو رو هم بفهمه، اما اینا رو هم با رفتار و برخورد درست خودت مدیریت کن مونا. اما نذار منو تو وسطتون بیاد. پول من و پول تو و حساب کتاب کردن مخارج با هم دیگه زیاد جالب نیست واسه زندگی مشترک. باید اخلاق هم دستتون بیاد و طوری بشه که واقعا یکی بشید و اینا مطرح نباشه واسه هیچ کدومتون. اما کم کم و طوری که به جای دیگه ضربه نخوره، مثلا مسئولیت پذیری همسریت.
ببین مونا جان (تنها روی سخنم تو نیستیا) وقتی زن و مرد با هم ازدواج میکنن همه چیزشون برای همه از جیب همسرت بره از جیب تو رفته از جیب تو بره از جیب همسرت پس این حساب کتابهای الکی بذارید کنار. مگر اینکه واقعا از زندگی هدف دیگه ای داشته باشید . اخه در نهایت همه اونچه که دارید میه برای بچتون مگر اینکه بخواید ببخشید به یکی دیگه اما حرف من این نیست که هرچی دارید دو دستی تقدیم کنید به همسرتون مثلا اگه 800 تومن حقوقتونه خوب 400 تومنشو پس انداز کنید بقیش هم تو مواقعی که تیازه خرج کنید. این اطمینان رو به همسرتون بدید که جیب منو تو نداره خوب اونجوریم باشه که همسرت فقط خرج خونه رو میده و والسلام . اونوقته که اگه بخواد خونه ای ماشینی چیزی بخره 1 دنگم به اسمتون نمیزنه میگه خودم کار مکردم داری برو بخر بزن به اسم خودت. الان خیلی وقتا شده من خیلی بیشتر از همسرم تو خونه خرج کردم اما حواسم هم هست.
مونا جونم به نظر من اول اینکه همه جزییات رو برای مامانت یا کسی نگو. من شده دوست نزدیکم ناخواسته در مورد مساله ای که من مشکلی نداشتم حساسم کرده و باعث دغدغه فکری و ناراحتیم شده، با نیت خیر. نذار از جانب دیگران نه نگرانی برای اونا پیش بیاد و نه تاثیر بذاره روی خودت. تو که میدونی مامان حساسه اما خودت میدونی مساله ای نیست، یه جواب الکی بده تا نگرانیش برطرف بشه و خودتم راحت باشی.
البته بعضی اقایون وقتی اطمینان پیدا کنن که همسرشون براشون حدو حدود تعیین نمیکنه که فلان خرج رو نکن اینو بخر و ... اینجا زیاده روی کردی و فلان کم و بیش وضع مالشو اطلاع میدن اما اکگه ببینن زن داره زیاده روی میکنه چندتا دورغ سرهم میکنن و خودشو راحت میکنن
مامان من میگه مرد خوب نیست پول زیاد تو جیبش باشه.باید1راهی پیدا کنی پولارو از دستش در بیاری و1جوری پس انداز کنی.من شده بجای شوهرم خرج کنم.اما همشو جزو طلبکاریام میزنه و پول که میاد دستش همه رو بهم پس داده.بنطر من خرج کردن بی حساب کتاب تو بدعادتش میکنه
آرشاجون من با روی خوش و منطق به شوهرم گفتم و چون حرفم منطقی بود بدون ناراحتی قبول کرد. واقعا هم برام زور داره خواهر شوهرم ولخرجی کنه اما من با حساب و کتاب خرج کنم ولی دو روز دیگه پس انداز ما خرج جهیزیه اون بشه
فریبا جون من دوست ندارم پس انداز کنم و به همسرم نگم. یعنی باز از اون طرف خانواده من میگن همیشه همه چیز مشترک باشه بهتره. خونه بخریم با سند مشترک باشه، پس اندازامون با مشورت و تو حساب مشترک باشه. اینم فکر کنم خوب باشه، از اول قرار میذاریم به اون پس انداز دست نزنیم خب مگه با مشورت. نمیشه؟
آره دوستان شاغلم حقوقم هم خوبه خدا رو شکر
آره روم حساب کرده!
البته یه بار جلو دوستاش پزمو داد که زنه من حقوقشو میذاره تو زندگی اصلا پول منو تو نمیکنه!
خدائیش هم هر وقت پول دستش بیآد جبران میکنه اما خیلی دیر به دیر این اتفاق میوفته!
خب اگر لازمه همسری بفرسته فتانه جون که بهش راحت بگو دیگه عزیزم. با ناز بهش بگو لازم داری، مرد که نه نمیگه. خب خودت میدونی، حتما لازمه که همسری بفرسته دیگه، از الان نباید این حرفا رو داشته باشید.
فتانه جون خب تا وقتی که نرفتید خونه خودتون چیز زیاد غیرعادی نیست منم همین طور بودم. اما الان راحت به شوهرم میتونم بگم البته اوایل سخت بود ولی الان رودرواسی ندارم باهاش. البته اون هنوزم حقوق منو نمیدونه چقدره فقط میدونه بیمه هستم. اون روزی هم که بهش گفتم میخوام حقوقمو طلا بخرم بذارم کنار واسه پس انداز نپرسید حقوقم چقدره. ولی اون از مغازه برمیگرده من توی حال و احوالم باهاش اوضاع مغازه و کاسبی اون روزش رو هم ازش می پرسم
ارشا جان.منم شاغلم و درامدم خوبه.الانم1پولیو گذاشتیم تو1حساب مشترک.اما بجز اون1حساب دیگه دارم که هروقت بخوام ازتوش پول برمیدارم یا به خانواده یا دوستام قرض میدم و ضرورتی نداره همشو به عشقم بگم.پس انداز نگرانیتو کم میکنه گلم.البته من عقدم و بنطرم1مقدار کارم نسبت به عروس خانومایی که رفتن زیر1سقف راحتتره
من تا الان نپرسیدم چقدر حقوق میگیری و اینکه با پولت چیکار میکنی آخه شوهر من همیشه همه چیو خودش میاد میگه از اتفاقات کوچیک بگیر تا بزرگ بعضی وقتا هم عصبی میشم میگم نیاز نیست من بدونم همه چیو خودت میدونی دیگه دوسه روز نمیگه ولی بعدش طاقت نمیاره و همون دوسه روزو هم تعریف میکنه
چرا بد میگی گلم؟ اگر میتونی سعی کن تا نرفتین تو زندگی نذاری بهش فشار بیاد. البته اگر همسری کار میکنه و حقوق داره که دیگه مساله ای نیست. خوب بهش بگو و راحت عزیزم. اگر میتونه و دستش بازه باعث خوشحالی و افتخارشم میشه برات خرج کنه و ازش بخوای. اما کنایه لازم نیست گلم...
شوهرت حرف خوبی نزده آرشا جان، اگه شاغلی برای خودت وام بگیر که حقوقت بره واسه قسط تا شوهرتم روت حساب باز نکنه و پولشم یا بذار بانک سودشو بگیر یا سکه بخر بذار کنار
آرشاجان شوهر منم با پدرش یه جا کار میکنن دو سه ماه اول دخلشون جدا نبود از هم امام من دیدم خواهرشوهرم همش ولخرجی میکنه. ماهی دوبار مانتو میخره یهو یه عطر میخره 170 تومن یا یه عروسک بزرگ 200 تومن الانم که دیگه داره دانشجو میشه کلی خرج داره. به شوهرم گفتم شاید بابا اینا بخوان ولخرجی کنن ما نمیتونیم جلوی اونا رو بگیریم اما میتونیم اختیار زندگی خودمون رو داشته باشیم ما الان جوونیم اگر خودمون رو جمع و جور نکنیم دیگه نمیتونیم. پس دخلتون رو جدا کنید که بعدا هم اختلافی بینتون نباشه دو روز دیگه فاطمه دم بخت هست جهیزیه میخواد اون وقت اگر پس اندازه باهم کرده باشید معلوم نیست مال کیه. مسلما من راضی نمیشم اونا ولخرجی کرده باشن و حالا هم پس انداز مشترکتون خرج جهازش بشه. پس از حالا این کارو بکن
مونا منم گاهی یه چیز کوچیک ممکنه توی خونه بخرم یا سر راهم نون بگیرم. شوهرم ریز به ریز باهام حساب نمیکنه ولی مثلا یهو یه تراول میده میگه باشه توی جیبت. مامانم هم هر وقت بپرسه جواب دقیقی بهش نمیدم میگم یه جوری باهم کنار میایم. اگرم جایی ببینم همسرم داره به مشکل بر میخوره بهش میگم منم هستم نگران نباش. اینو میدونم غرورش هیچ وقت اجازه نمیده از من قرض بگیره اما در هر حال دل گرمش میکنم
مونا جان سعی کن حالا دقیق همه چیزو به مامانت نگی.بپیچونش.جواب سرراست نده.
ارشا جان کمک به همسرت خوبه.اما بنظرم حتا اگه شده ماهی10 تومن1پس انداز واسه خودت داشته باش که فقط خودت ازش خبر داشته باشی.از بقیه پولت به همسرت کمک کن
آخه فرشته جون من اگه به شوهرم بگم کارتو از بابات جدا کن و از این حرفا شوهرم خیلی دلخور میشه و ممکنه یه حرفی بزنه منم برنجونه نمیخوام اینطور بشه!
یه بار پیش اومده که میگما!
آره فریبا از بس از این ور و اون ور شنیده که فلانی شوهرش تن پروره و همه خرجا افتاده گردن زنش یا اینکه یه زن و شوهر بعد یه عمر زندگی از هم جدا شدن و زنه هیچی نداره آخرش همه اینا باعث شده که نگران من باشه.
آرشا جان این که ناراحتی نداره، شوهر منم خیلی از مسائل مادیشو به من نمیگه مثلاً بهش میگم فلان چیز تو الان دسته باباته چرا؟ میگه من و بابام باهم یه حساب و کتابی داریم تو زیاد واردش نشو. آخه نمیشه همه چیز مردارو کنترل کرد آرشا جان
شوهر من کارش جوریه که همش واسه باباشه!
نیروی پیمانکار باباشه،یعنی باباش پبمانکاره،
قرارداده 3 ساله بستن با یه شرکت بزرگ که تا 3 ماه دیگه این قرارداد تمومه،
احساس میکنم یه چیزایی رو به من نمیگه از خرجا برجا اما باباش در جریان همه چیز هست اینو دوس ندارم!
آخه کار پیش باباش تنبلش کرده!صبحا هر وقت دلش بخواد پا میشه میره سرکار!
من دوست دارم مرد هر روز سر یه وقت مشخص بره سرکار
بعد هم باباش حقوقمونو خرد خرد میده!اصلا نمیفهمیم چی میشه حقوق اینطوری!شوهرمم تو رو در وایسی به باباش نمیگه الآن پول لازم داریم حقوقمو بده!!
بیشتر به این خاطره که دوست ندارم دیگه پیش باباش کار کنه!!
مثلا محل کارم به ما بن میده منم با اون بن رفتم مایحتاج خونه رو خریدم و دیگه با همسرم حساب نکردم به نظرتون اینجوری همسرم متوقع میشه و براش عادی میشه یا کار من درسته؟ البته قسط یکی از واماشو که حدود 105 تومنه رو من میدم که براش کمک بشه چون دانشجوی آزادم هست و اینکه همون خرده ریزی چیزی من بخرم
مراقب باشی که چطور بیانش کنی که اثر مثبت بذاره، نه منفی. حالا به قول خودتم که این قرارداد آخراشه و داره تموم میشه. اما عزیزم این مسائل فقط با پدر نیست، خیلی از کارفرماها سر وقت حقوقا رو پرداخت نیمکنن و جلو عقب میشه. اما بازم میگم، نگرانیت طبیعیه. پیشنهاد دخترام که برای خرج گذاشتن رو دستش و اینکه وادار بشه پس انداز کنه خیلی خوبه.
فریبا جان منم منظورم همینه. اخه مردا اینقدر زرنگ شدن اگه 100 تومن حقوق داشته باشن میگم 60 تومن داریم. حساب کتاب دقیق رو نمیگه. ارشا باید خواسته هاشو بگه مثلا فلان چیزو برای خوه میخوام و ... بعد هم خرید خونه رو بذار به عهده خودش و اینکه با هم برید خرید و اجازه بده خودش حساب کنه که ببینه هزینه داره زندگی و خرجی خوذت رو جدا بگیر ازش. و کاری هم به مخارج خونه نداشته باش. بهش بگو وظیفته تامین کنی حتی شده دو شیفت کار کنی پدرت حقوقت رو نمیده یه جایی کار کن که کسر من نذاری. به من چه ربطی داره. اول باید زندگی منو بسازی بعد گذشت کنی نسبت به پدرت
مهدیه منم دوست ندارم مرد وضع مالیشو قایم کنه، اما اینکه قایم نکنه زمینه سازی میخواد، مرد اگر احساس کنه تحت فشاره خب اینطوری خودشو از فشار در میاره. یعنی آرشا جون نتیجه اینکه تو از خرجش خبر دار شدی نباید این باشه که بهش در مورد رفتار پدرش غر بزنی. سخته ها، من خودمم شاید نتونم همیشه این کار رو بکنم و کنترل میخواد، نگرانی تو هم طبیعیه، اما باید با خودت قرار بذاری که بسپاری به خودش و اگرم انتقادی داری باید خیلی
چند شب پیش رفتیم بیرون،شوهرمو تو عمل انجام شده قرار دادم،اولین بار بود اینکارو میکردم!
سریع یه گوشواره نقره انتخاب کردم گفتم خوبه؟!
اونم خریدش واسم،با اینکه قیمتی نداشت اما وقتی از مغازه اومدیم بیرون گفت تو نگفتی من یه وقت پول تو کارتم نیس؟!
منم گفتم خوب بم میگفتی پول چقدر داری من فکر کردم حقوق گرفتی!
بچه ها من کلا خرید خونه نمیکنم یعنی چیزی توی خونه خرج نمیکنم مگه اینکه یه چیز تزئینی چیزی بیرون ببینم خوشم بیاد میخرم و دیگه پولشو با همسرم حساب نمیکنم. یکشنبه رفتیم بیرون با همسری یه مغازه ای بود که چیزای تزئینی داشت ما چند تا چیز تزئینی خریدیم بعد من گفتم که چون همکارم هفته دیگه عروسی میکنه یه چیزم واسه کادوی اون بخرم کلا شد حدود 50 که من 21 تومن تو کیفم بود دادم بقیشو همسرم کارت کشید. حالا مامانم یه کم روی این موضوع خرج کردن حساسه امروز پرسید خرید کردید کی پولشو داد منم گفتم نصف نصف حدوداً یه جوری شد همش میگه اون باید تمام خرجارو انجام بده چون تو که کارمندی و از خرجی نمیگیری پس هرچی خرج خونس اون باید بده. حالا به نظرتون من زیاده روی میکنم یا نه؟
اما از نظر کار دقیقا منم موافقم مرد باید سر یه ساعت هر روز بره سر یه ساعتم بیاد بخوابه تا 9 10 بعد تشریف ببره سرکار منم عاصی میشم. و اصلا خوشم نمیاد. انشالا که بعد از این قرار داد کار خوبی پیدا میکنه ارشا جان.
آرشا جونم خب من بهت حق میدم و حستو درک میکنم. حست طبیعیه، خیلی خوبه همسرتو بتونی عادت بدی همه چیز رو شفاف برات بگه. اما مردا اگر حس کنن بهشون گیر میدی و اگر بگن تو دردسر میفتن و باید جوابگو باشن ترجیح میدن با این حالت تدافعی خودشونو راحت کنن و چیزی نگن. پس باید طوری برخورد کنی که راحت باشه بهت بگه و اصلا حالت انتقادی نگیری تا مدتی در برابر حرفاش، هرچند سخت باشه...
ببین ارشا جان مرد باید خرج زندگیشو بده تمام و کمال. تو کاری نداشته باش که چه طوری با پدرش حساب کتاب میکنه. و یه شرایطی رو برای همسرت بذار. مثلا اگه خونه ندارید بگو مثلا تا 4 سال دیگه باید خونه بخریم پس سالی ینقدر باید پس انداز داشته باشیم وماهی اینقدر. من ازت خونه میخوام و اینجور چیزا تا حواسش باشه. بعد پول به مرد قدرت میده اگه بخوای از حساب کتابش سر در بیاری قدرتو از همسرت میگیری پدر منم عادت نداره حساب کتاب کنه برای مامانم و خانواده فقط چند سالی میشد که قبل ازدواجم من خبر داشتم از حساب کتاب پدرم اونم فقط از موجودیاش نه از خرج و برجش. الانم خیلی وارد مسائل مالی همسرم نمیشم چون بشم صداش در میاد.
آره مونا جونم خرجی میده اما دستمو باز نمیذاره!
تو این مدت خیلی پیش اومده که بهم بگه نداریم فعلا،باید کم خرج کنیم!
دیگه چند شب پیش خسته شدم گفتم چرا یه بار به بابات نمیگی نداریم حقوقمو بده!؟
بعدهم به نظرم یه وقتهایی لازمه که مرد وقتی چیزی زن میخواد بگه نه الان ندارم و نیاز نیست چون زنم بد عادت میشه همیشه باید خواسته هاش اجرا بشه. مرد باید مرد باشه. بعضی وقتها شده من خواستم چیزی بخرم با همسرم بیرون بودم خوشم اومده اما همسرم گفته نه من خوشم نیمود یا فعلا پول ندارم. اول ناراحت میشدم اما با مامانم و عمم صحبت کردم حق دادن به همسرم گفتن اگه همیشه مطیع باشه که باید به مردونگیش شک کرد.
خب بستگی داره بازم مهدیه. زن اگر زیاده روی کنه و نه بشنوه منطقیه، اما اگر حواسش باشه و زیاد نخواسته باشه و نه دلیل درستی نداشته باشه به نظرم آدم ناراحت میشه. اما خب اگر دلیلش اینه که میدونیم دست همسرمون خالیه و خودش از خواستن برامون کم نمیذاره اونوقت جایی برای ناراحتی نمیمونه، درست میگی عزیزم.
میدونم الههجون چون یجوری سختمه بد میگم حقوق داره دستش تو جیب خودشه ولی من دوست دارم پیش خود حساب باشه مثلا اگه یه هفته پیش که دستش پول نبود بهش گفتم مانتو پایزه میخوام ندارم هوا سرد شده از بابامم بخاطر خرج جهیزیه و عروسی خواهرم واینکه باید جهیزیه منو هم جور کنن نمیتونم بگیرم حقوق خودمم ندادن هنوز واس عروسی منمخالی شدم الانکه حقوقشو گرفته بیاد بگه این پولو بگیر برو مانتو بخر اما نگفته و این اذیتم میکنه
فتانه جونم این رو از عمد در نظر نگیر که نراحت بشی. میفهمم چی میگی، اما مردا واقعا با ما خانوما فرق دارن. باید یه چیزایی رو مستقیم بهشون بگی تا بفهمن و اگر کاری رو انجام نمیدن قصدی ندارن، واقعا نمیدونن و بلد نیستن، گرچه این مساله به نظر ما خانوما عجیب میاد!
من تا حالا نشده با عشقم بیرون باشم چیزی رو بخوام برام نگیره چه قبل از عروسی چه بعدش. حتی قبل از عقدمون یه بار خرید داشتم واسه دانشگاهم همه رو حساب کرد هرچی بهش گفتم نه گفت وظیفه منه
نه فرشته جون خیلی معتقده هر چی میخرم بهش بگم اما وقتی نگفتم یعنی نخریدم دیگه تازه ما درته از هم دوریم ولی لز همه چی هم باخبریم یعنی الان میدونم کجائع و داره چیکغار میکنه. نمیشه برم بازار و خبر نداشته باشه
فتانه جان از روی عمد اینکارو نمیکنه که باید یاد بگیره شوهر منم گاهی کلید میکنه بیا بریم فلان چیزو بخر و یا بیرونیم یه چیز میبینه خوشش میاد میگه بخریم برات خیلی خوبه اما یه وقتایی هم اصلا نمیپرسه چیزی میخوای یا نه ولی الان خیلی بهتر شده مثلا هر وقت میخواد از خونه بره بیرون میپرسه چیزی لازم داری نداری فقط از نونوایی رفتن بیزاره
فتانه جونم اصلا برات عجیب نباشه که یه پسر شاید به فکرش نرسه. حتما باید اینا رو بهش بگن و یاد بگیره، یا ببینه. شاید خانواده بهش بگن و گوشزد کنن که حواسش باشه. اما اینکه خودشون اونم تو دوری حواسشون نباشه تعجب نکن. نیازی نیست شرایط حقوق نگرفتن و جهیز خریدن خانوادتو براش توضیح بدی
فرشته جون اونجوری هم نیست که هیچی نخره گفته بودم قبلا که دانشجو بود زیاد وضعیت مالیش خوب نبود از چیزیکه خوشم میومد از احتیاجات خودش میزد تا واسم بگیره از اون لحاظ مشکلی ندارم الانم اگه مستقیم بهش بگم تا ظهر واسم پولو میفرسته اما راحت نیستم از بابامم میخواستم پول بگیرذمم راحت نبودم حتی با مامانم البته با مامانم یکم راحت ترم
فقط خیلی راحت و با روی خوش و ناز و عشوه بهش بگو میخوای فلان چیز رو برات بخره و مطمئن باش ناراحت نمیشه. چون شوهرته و قشنگه که حالا که حقوق داره برات خرج کنه و تو هم ازش بخوای. بهش حس خوبی هم میده این کار
اما لجم میگیره، همسری حتی قبول نداره 10 میلیونم برای رهن از خانوادش بگیره. بعدم من همش نگران آیندم، اون خیلی راحت میگه اگر شد میگیریم، نشد نمیگیریم. اصلا مثل من جوششو نمیزنه. منم یه بار گفتم بیخیالش بشم، یعنی من بگم نخریم اون براش فرقی نمیکنه.
حرف منم همینه فریبا جون. من از همه حسابهام همسرم خبر داره اما هیچ وقت نمیگم دقیقا چقدر پول دارم اما میدونه که پس انداز میکنم خودش هم یاد گرفته و پس انداز میکنه ولی فریبا جون منم حرص میخورم مثله تو وقتی هم به همسرم میگم یه جاهایی زیاده روی میکنی میگه مرد باید پول تو جیبش باشه خرج کنه اویل که خیلی حرص میخوردم اما الان خیلی بهتر شده همه دغدغه من این بود تنها بره شمال با یه حساب خالی برمیگرده اما فقط 100تومن از حساب گرفته بود و گفت که گرفتم و اون وسط مسطا خرج شد وقتی هم من اومدم کارتشو داد گفت ببر خرج داری با اینکه حقوق که ریختن برام اس ام اسیش رو خودش باز کرد. میدونست که دارم. و اینکه ما میخوایم ماشین اسم بنویسیم مثلا همسرم گفت اینقدر من دارم اینقدرم تو داری میتونی بنویسیم با وامی که میگیریم یعنی ما از وال گفتیم هرچی توی این زندگیه ماله جفتمونه با هم میخریم با هم خرج میکنیم اما صفر نمیکنیم خودمون رو.
الهه همه مردا همینطورین ولخرج و آینده نگر نیستن.راستش من از روز اولی که رفتم سرکار با فکر خونه دار شدن رفتم حتی قبل از ازدواجم. الانم یه کوچولو پول جمع کردم و به فکر این هستم که یه خونه از این مسکن مهریا بگیرم. به شوهرم گفتم گفت من الان دستم خالیه نمیتونم ولی هرچی داریم میفروشیم تا تو بتونی بگیری. از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون جمعه با مامان و بابام و شوهری رفتیم پرند واسه مسکن مهر هفته آینده بریم پردیس تا ببینم خدا چی میخواد
الهه فهمیدن شوهرت به چه قیمتی عقب انداختن خودت از زنگی؟ اشتباه نکن مردا خیلی وقتا خیلی چیزارو نمیفهمن خودت میگی اما بعدا مطمئن باش خوب میفهمه و کلی هم ازت تشکر میکنه هنوز نرفته سرکار نمیدونه پول درآوردن مشکله مطمئن باش یه روزی میفهمه و کلی هم بخاطرش بهت افتخار میکنه کوتاه نیا عزیزم حرص الانت خوشبختیو آسایش فرداهاتو در پی داره
خودمم همین فکرو میکنم که شاید بعدا دیگه موقعیتش نباشه. همسری کلا مسئولیت پذیره، اما توی این یک مورد یکی اینکه حاضر نیست خانوادش هیچ کمکی بهمون بکنن، در حالی که تا جایی که من شنیدم برای رهن خونه خانواده پسر کمک میکنن. از طرفیم سر همین قضیه خیلی راحت برخورد میکنه، انگار همه چیز خیلی راحته، شد شد، نشد نشد. همش فقط من دارم حرصشو میخورم، بحثمونم میشه میگه تو چیکار داری، با منه، خب من یه جا رهن میکنم! من مطمئنم میتونیم بخریم، اما لجم گرفته، میگم بی خیالش شم تا بفهمه چقدر سخته و
واسه همین یه سری خیلی اعصابم خرد شد، گفتم چرا من اینقدر جوششو بزنم وقتی به عهده اونه. گفتم بی خیالش شم خودش ببینم میخواد چیکار کنه. من اگر بیخیالش شم شاید مساله کلا منتفی بشه. از یه طرف این کار رو انجام بدیم برای بعدمون شاید خوب باشه و کمک کنه به زندگیمون. اما از طرفی خسته شدم که همش من باید هولش بدم. میترسم بعدا هم به چشمش نیاد با این اوضاع همه چیز.
الهه جان بخر با وامم بخر و بعد میفته رو روال. بالاخره وام قسط داره یکی خرج خونه رو میده یکی قسط تو خونه رو بخر کوتاه هم نیا سر مساله خونه. چون سال دیگه نخری بعدا اصلا نمیتونی بخری با این شرایط. مشهد که راحت میتونی 50 متری بخری با این پول الههو. الان پردیس فول امکاناتش متری 2 تومنه. فقط بخر
میخوام ببینم به خاطر آیندمون این کار رو انجام بدم، یا به خاطر اینکه سختی هاشو بفهمه و به خودش بیاد و ببینه زندگی مستاجری چقدر سخته و اینطوریام نیست که همش فکر کنه خانوادش نباید هیچ کار کنن و خودش همه کار میتونه بکنه، خودمو بکشم کنار؟ اگر بخوام اینا رو بفهمه قضیه خونه خریدن منتفی میشه، برای آیندمون بده، اما لااقل میفهمه دلیل نگرانیامو، اوضاع زندگی دستش میاد. حالا کدومو انجام بدم؟
ببین فامیلمون تو همون مشهد با 50 میلیون یه خونه نقلی یه خوابه خرید الانم توش دارن زندگی میکنن بعد هم میفروشه دستش که بود بزرگترشو میخره همه باید از یجایی شروع کنن یهو که آدم نباید دستن بزاره رو چیزای بزرگتر همینقدر که بعد عروسی اجاره ندی خودش کلیه فداتشمذ خیلی آدم جلو میوفته پس انداز کن واس خونه بزرگتر فداتشم
چرا الهه میاد. منم بارها همسرم میگه مامان من عقل داره چشم هم داره مییبینه که گاهی جدا به پول نیاز دارم سر خرید تلویزون هم 10 بار به مادرش گفت اما زیر بار نرفت گفت دیگه نمیگم. الهه بعضی وقتا واقعا نمیشه فشار اورد بعضی خانواده ها بیخیالن و خودشونو تو زحمت نمیندازن.
الهه جوون فکر خوبیه
،سعی کن شوهرتو راضی کنی،بهش امید بده که میتونیم،اشتباه ما رو نکن،ما از اول هی گفتیم میخرییم میخریم اما الآن نزدیک 4 ساله عروسی کردیم خونه که نخریدیم هیچ ماشینمونم از دست دادیم!
همون اول میخت خوب بکوب
اتفاقا سوال من یکم به حرفای تو مربوط میشه فریبا جونم. من بین دو تا انتخاب موندم. یکیش به نظرم برای زندگیمون بهتره، یکی دیگش از سر اینه که از آسوده خیالی ظاهری همسری لجم گرفته. نمیدونم کدوم کار رو انجام بدم بهتره و برای کدوم برنامه ریزی کنم.
منم واسه همین میگم زن باید حداقل تا حدی از دخل و خرج شوهرش بدونه که یه وقت یه جایی واسه خرید چیزی شرمنده نشه چون پول نداره!
هیچکس دوس نداره شوهرشو شرمنده کنه
ما زنا خیلی فهمیده و مهربونیم به خدااا :))))
کاااش قدرمونو بیشتر بدونن
آمییییین
من از اول به همسری گفتم حالا که ما قرار نیست تهران زندگی کنیم و قیمتا شهرستان بهتره تمام تلاشمونو بذاریم پول جمع کنیم و یه خونه نقلیم شده یا از اول و اگر نشد تو یکی دو سال اول زندگی بگیریم. بعد نشستم پولایی رو که میتونیم جمع کنیم حساب کردم.
شوهر من خودش بهم میگه دور از چشم من پس انداز کن بزار حداقل به یجایی که گیر کردیم تو بفکر باشی من که تا الان پس اندازی نداشتم ولی خیلی رو مخمه از این به بعد پس انداز کنم که شوهرم نفهمه بعد واس خریر خونه و خیلی چیزای دیگه رو کنیم.
به نظرم خوبه ما خانوما خودمون حواسمون به نوع و مقدار و تناسب خواسته هامون باشه که تو ذوقمون نخوره. چون من خودم به شخصه اگر نخوام راحت ترم تا حواسم نباشه و زیاد بخوام و یه بار نه بشنوم که تو لحظه ناراحت بشم! تعادل و توازن که همیشه باشه مشکلی ایشالا پیش نمیاد...
فتانه جون منظور منم از اینکه گفتم این میائل ماله الآنه اینه که تو الآن روت نمیشه راحت از شوهرت پول بگیری وقتی برید زیر یه سقف راحته واست چون اون موقع همس پیش همید اون میبینه چی لازم داری،
منم عقد که بودم اصلا روم نمیشد از شوهرم پول بگیرم مگه اینکه اون خودش با هم که میرفتیم بیرون چیزی میخرید واسم،اوایل عروسی هم همیطور بودم حتی اگه پول میذاشت واسم میگفتم این زیاده اینقدر لازم ندارم!که البته همین قناعت مرد رو خراب میکنه!
اما الآن راحت نیازم رو بهش میگم
تو فکر نباش فتانه گلی اینا همه گذراس به دل نگیر!
مونا جون راستی شرایط خونه مهر چی جوریه الان اولش چقدر میخواد؟ چقدر دوس دارم ما هم شرایطشو داشتیم میتونستیم خونه ماشین بخریم ولی چه کنیم که حامی و پشتوانه ای نداریم
خب الان که همسری سربازه دستش واقعا خالیه، اما بعدا که اینجوری نمیمونه. من تمام حقوقمو تو این مدت که میرم سر کار پس انداز کردم. وامم قراره بگیریم که مامان اینا برامون گرفتن، یعنی از قبل برام حساب گذاشته بودن. از الانم حساب کردم طلاهای عروسیمو بفروشم و سکه هامونو کمکی که خانوادم میکنن و خلاصه کلی پولای ریز ریز که بشه حدود 70 الی 90 میلیون الان تا سال دیگه. میشه یه خونه نقلی باهاش بخریم، فوقش خودمون نریم اونجا.
پس نظر همتون اینه لج نکنم؟ بی خیال بی خیالیاش بشم؟ اونم دوست داره بخریم، اما مسئولیت این قضیه رو رو خودش نمیبینه! خیلی راحت گرفته. که دیگه یه سری خیلی لجم گرفت، گفتم باشه، به من چه اصلا، مسئولیت توئه، هر کار میکین بکن، اما من نمیتونم همیشه مستاجری زندگی کنم. پس وظیفته فراهم کنی. وظیفه منم نیست هیچی نخوام، میتونم بگم طلای عروسیمو نمیفروشم، حقوق پس انداز روز مباداست. اما میگم فرقی نداره، اینطوری جلو میفتیم
تبدیل به احسن میشه، خونه میشه. الان من میگذرم، فردا همسری قسطشو میده. کنار همیم. اما باید اونم درک کنه برای منم راحت نیست، دارم از یه چیزایی میگذرم برای چیز دیگه. اینو بفهمه و مسئولیتشو بپذیره، نه که با بی خیالی برخورد کنه!
چقدر سیستم فکری خانوما شبیه همه، چند وقت پیش یه مطلب میخوندم که میگفت خانوما اول از هر چیز به فکر داشتن سرپناه و مستقل شدن هستن در صورتیکه آقایون اصلن اینطوری فکر نمیکنن و فقط در حال زندگی میکنن ولی خانوما به فکر آینده هستن
مرسی دخترا از راهنماییتون. از اون سری که حرفمون شد منم بی خیالش شدم، گفتم من چرا دارم خودمو هی اذیت میکنم وقتی براش مهم نیست. البته اونم سر اینکه پای کمک خانوادش وسط نیاد میگه اصلا رهن میکنیم. اما حالا که همتونو اینو میگید باز پیشو میگیرم. ایشالا بعد ها تو زندگیم قدر بدونیم دو تامون تلاش الان همو، نشه خدایی نکرده فردا به چشمش ساده بیاد. البته به هر حال مسئولیت پاش میفته با قسطا ...
آره فرشته جونم، اما من لجم میگیره که چرا همسری اینو در نظر نمیگیره که الان میتونیم، بعدا نمیتونیم، فقط میخواد از زیرش در بره میگه به عهده منه، فوقش رهن میکنم، نخریمم عیب نداره. برای اینکه باهاش بحثی نکنم که خانوادش کاری میکنن یا نه! خب ما الان اول زندگی به حمایت نیاز داریم، بازم نه خیلی، در حد معمول و کم. فکر نمیکنه منم دارم برای زندگی دو تامون اینقدر حرص میخورم. و اینکه فردا نمیشه دیگه!
مرسی دخترا، سعی میکنم دیگه حرص نخورم و لج نکنم. تا خدا چی بخواد. مونا جونم تو هم خیلی خوب میکنی خونه میگیری، بهترین کاره، واقعا به نظر منم تو زندگی خیلی مهمه، حتی یه خونه کوچولو، به قول فتانه بعدا بزرگترش میشه کرد. اما مستاجری واقعا بده. الهی همه جوونا خونه دار بشن و پیشرفت کنن.
فریبا جونم خوب یا بد بابام اصلا اهل شرط کردن نبود، اونم شرط مالی. به احترام اینکه همو میخوایم و به حرمت دوست داشتنمون با وجود اینکه شرایطشو نداشت همسری هیچ مخالفتی نکرد و شرطی هم نذاشت. گفت ایشالا میره سر کار و زندگیتونو میسازید، ما هم کمکتون میکنیم...
خانواده همسرمم تنها کمکی که گفتن میکنن گفتن بیان بالای خودمون. در حد یه سوییت دانشجویی حتی با سرویس مشترک. این خب مشکل ساز شاید بشه تو زندگیمون و خود همسریم اصلا راضی نیست. حالا میتونن کمکی بکنن ولی قصدشو ندارن شاید...
الهه جون منم با بچه ها موافقم.کلا ذات مرداست.کلا بیخیالن.از حال لذت میبرن.من همش نگرانم که مراسممون چی میشه.نکنه وقت کم بیاریم برا خرید و این چیزا.عشقم میگه الانتو بخاطر اینده خراب نکن.از الانت لذت ببر.بالاخره1جوری میشه
واااای بچه ها من نبودم چه بحث پول و پس انداز داغ بوده اینجا جالبه که همه ما خانوما این دغدغه پس انداز و پیشرفت رو داریم اما همسران گرامی نه چرااااااا مردا اینجورین واقعا دوس دارن تو لحظه زندگی کنن خیلیاشون البته
با اینکه م.ش گفته خونمونو خودش تامین میکنه اما من همش به فکر اینم که چقد پول داریم اگه بشه 1خونه فسقلی همین پردیس بخریم.البته عشقم دوست نداره پردیس زندگی کنه.اما گفتم فوقش میدیم اجاره.ولی باز من بیشتر نگرانم که تکلیف خونمون چی میشه.گاهی از بیخیالیشون واقعا حرصم میگیره
من که انقدر سفتم تو خرج کردن. اگه به همسری باشه از هر چی که خوشش بیاد میخره. نگاه نمیکنه شاید از اون وسیله داشته باشم.فقط میخره. ولی من نه. تا چیزیو احتیاج نداشته باشمو کمبودشو حس نکنم نمیخرمش
من از دوران دوستیمون تا الان که همسریمه از دخل و خرجش آگاهی داشتم. اکثر کارای مالیش رو خودم انجام میدم. الانم بیشتر پولاشو برای وام خونگی،وام از صندوق مسجد،وام بانکی براش گرفتم. آخه همسری به خونشون پول میداد. همشو که نمیشه بده به خونشون.
اتفاقا فریبا من اینو شنیده بودم چند روز پیش به همسری گفتم گفت فکر نمیکنم. ولی باید دنبالش بیفتم. یه چیز دیگه هم شنیدم که به عروس و دامادایی که تاریخ عقدشون بعد از دی ماه 92 باشه به هر کدوم 40 تومن وام مسکن تعلق میگیره. البته 100 ملیون بازپسش هست. حالا نمیدونم درسته یا شایعست
نگار جان من میخوام اگه خدا بخواد امتیازشو بخرم یعنی کسایی که ثبت نام کردن و خونشونو تحویل گرفتن حالا میخوان بفروشنش امتیازشونو میفروشن. من میخوام اینجوری بخرم اگه خدا بخواد فعلا که همش در حال بررسی هستیم
بچه ها یه کارشناس اقتصادی تو تلویزیون میگفت تو کشورهای پیشرفته وغربی یه کارمند ساده حدود 3 الی 4 سال طول میکشه تا با پس اندازش خونه بخره وتو کشورهایی مثل هند 14 سال وتو کشور ما با حقوق 800 تومن کارمندی 40 سال ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ واقعا توی این دوره زمونه یا پدرو مادر داماد بایدبرای پسرشون خونه بخرن یا پدر مادر عروس کمک کنن والا جوونای الان وقتی پیر شن خونه دار میشن :)
اوایل مهدیه خیلی بیشتر دوست داشت هرطوری ک شده کنارم باشه و از پیشم نره یا هر کاری کنه که خوشحال بشم ولی از بعد از عقدمون حس میکنم دیگه خیالش راحت شده که مال خودشم دیگه از اون کاراش دست برداشته. هیجان عشقی نداره برام. حالم خیلی بده.
من نه تو خواب حرف میزنم نه تکون میخورم. همونطوری ک خوابیدم بیدار میشم. یه خواب بیش از حد سبکی هم داره که متنفرم از مدل خوابم. یعنی بگو صدای پای مورچه نباید باشه. اتاق اصلا نباید نور داشته باشه..
اوایل مهدیه خیلی بیشتر دوست داشت هرطوری ک شده کنارم باشه و از پیشم نره یا هر کاری کنه که خوشحال بشم ولی از بعد از عقدمون حس میکنم دیگه خیالش راحت شده که مال خودشم دیگه از اون کاراش دست برداشته. هیجان عشقی نداره برام. حالم خیلی بده.
مرضیه اینم بهت بگم همیشه کار دزدکی و قاچاقی بیشتر حال میده قبلا چون نمیتونسته پیشت باشه له له میزده و الان دیگه پیشته خیالش راحت البته به نظرم که تو زیادی حساس شدی رو رفتارش الکی
من که باهاش قهر نیستم. اخه ش ذ تر از این حرفام که بخوام قهر کنم و باهاش حرف نزنم. اصلانمیتونم یه لحظه. امروز با اینکه ناراحت بودم ولی قبل از بیدار شدنش براش سفره چیدم دوباره رفتم پیشش خوابیدم تا بیدار شد. بعدم با هم صبحانه خوردیم. از چشمای پف کردم فهمید که نخوابیدم. الانم با هم حرفیدیم مثل قبل بودم ولی تو دلم ناراحتم.
بچه ها منم خوابم سنگینه من خیلی خوش خوابم. یه بار تو اتوبوس خوابم برده بود رسیده بودیم ایستگاه اخر همه پیاده شده بودن نامردا منو صدا نکردن بعد من بیدار شدم دیدم اتوبوس خالیه خالی تو ایستگاه وایساده تند اومدم پائین راننده منو دید گفت تو کجا بودی؟ گفتم خوابم برده بود اونم گفت باید کرایه خوابتم بدی خخخخخخخخخخخخخخ
تازه یه بار نصفه شب از خواب پریدم حامد بهم گفت چی شده گفتم خواب بد دیدم ترسیدم . گفت نترس من اینجام برگشتم نگاهش کردم گفتم تو کی هستی گفت حامد گفتم حامد کیه گفت ندا خل شدی یه دفعه شروع کردم داد زدم که اییییییییییییییی وااااااااااااااااااااااااااای تو کی هستی گفت بابا علط کردم دارم میرم از اتاق بیرون خلاصه اینکه صبح هیچی ازین کارا یادم نیومده بود :)))))))))))))))))))))))))
منم نمیگم که نخوابه. میدونم خستس.ولی هیجان اولو نداره. انگار براش عادی شدم. من از این عادی شدن متنفرم. این چند شب همش یه مدل تیپ زدم هر شب یه غذای متفاوت براش اب میوه گرفتم ولی برخوردش خیلی معمولی بوده. قبلا که پیش هم نبودیم بیشتر هیجان داشت ولی الان ..................
مرضیه منم با حرف فرشته موافقم یه کاری نکن همیشه ترس داشته باشه که کاری نکنه تو ناراحت نشی از دستش این باعث میشه اونم رفتارای تورو بزاره زیر ذره بین و حساس بشه این اصلا خوب نیست
منم یه دفعه تو خواب زدم تو گوش خواهر زادم بدبخت از خواب پرید گفت چرا میزنی بهش گفتم سرو صدا نکن بنده خدا تا صبح تکون نخورده بود صبح که بهم گفت گفتم برو بابا دیدم مثل اینکه ازین شاهکارا زیاد کردم همه ازم سوژه داشتن
من که اون قدر شده توی خواب ناله کنم بعد شوهرم بیاد بغلم کنه شوتش کنم اون ور بعد صبه هرچی بگه یادم نیاد خخخخخخخ اون قدر تا حالا توی خواب از من کتک خورده که نگو
اگر توی اوج خوشحالیت این اتفاقا میفتاد چیکار می کردی؟ ولی من همش تحمل کردم و گفتم شاید تقدیر خدا بوده. ولی گاهی اوقاتم غصه می خوردم چرا پدربزرگ شوهرم باید بعد از هفت سال مریضی دقیقا دم عقد ما راهی بیمارستان بشه و خانواده شوهرم مراسم عقد رو دو روز جلو بندازن و همه کارا هم با وجود بی ماشینی تند تند انجام بدیم و دقیقا روزی که اول قرار بوده روز عقد ما باشه بشه روز فوت اون بنده خدا.
مرضیه جای من بودی چی؟ 16 دی که عقدمون بود 18 دی پدر بزرگ شوهرم فوت کرد فکر کن بعد از عقد ذوق و شوق واسه دیدن همدیگه چندبرابر میشه ولی من دو سه روز همسرمو ندیدم بعدشم دمق و عزادار دیدمش و همش باید بهش روحته میدادم تا هفتم بابابزرگش هم در حد 5 دقیقه و ده دقیقه میومد همدیگرو میدیدیم. ده روز بعد از عقدم از فشار روحی رفتم زیر سرم روز هفتم بابابزرگ همسری بود طفلک نمیدونست مراسمو داشته باشه یا بیاد بالاسر من. آژانس گرفت از آزادی اومد لواسون ببینه من چی شدم منم تا دیدمش فقط گریه کردم. تازه بدتر از اون 5 روز قبل عقدمون ماشینش پارک بود تصادف شدیدی میکنه تا شیشه جمع میشه. توی کارای عقدمون بی ماشین سر می کردیم یا پاترول پدرشوهرمو می گرفتیم. فکر کن روز عقد عروس داماد با پاترول رفتیم محضر پدرم دراومد تا تونستم سوار شم
مرضیه اهنگ ملایم از بهادر رو گوش کردی: این اولین باره که میبینم کناره من تا صبح بیداری/ این اولین باره که حس کردم عاشق شدی حال منو داری/این اولین باره که میفهمی من یه عمره منتظرت هستم....
مرضیه بیچاره خسته س میفهمی خسته. توقع داری تا 9 صبح نازت کن بعد پاشه بره سر کار . شوهر من باشه با بیل میزنه تو سرم که خاموش بشم تا صبح حالا شانس آوردی فقط خوابیدی نفهمیده تو بیداری :)))
اصلن هیجان نداره. البته همیشگی نیستا ولی گاهی اوقات بیش از حد هیجان داره که منو تا مرز دیوانگی و سرمستی میبره گاهی اوقاتم انگار نه انگار که انگار ک انگار.
بابا مرضیه این چه گیریه که بنده خدا میدی هفته پیشم همسر جان بنده چند شب بیخواب بودن ولی من میخوابیدم نمیتونستم بیدار بمونم پا با پاش خوب. تازه وقتی یه لحظه بیدار میدم داغون داغون بودم.
من هیچوقت دست به موبایل حامد نزدم آخه اگه باهاش ور برم میترسم شک کنه. یا یه موقعی فکرای دیگه ای بکنه فکر کنه دارم چکش میکنم و ازین چیزا که اصلا دوست ندارم در مورد همچین فکرایی بکنه
یه چیزی برات تعریف کنم کمی بخندی من برادر شوهرم خیلی خیلی خوابش سنگینه یه بار خانمش حالش بد بود بیدارش میکنه بهش میگه پاشو منو ببر بیمارستان حالم بده اونم بیدار میشه میگه الان شبه من خوابم میاد صبح بیدار شدم میبرمت الان کاری از دستم برنمیاد و تخت میگیره می خوابه صبح بیدار میشه میبینه خانمش باهاش قهره میپرسه چرا خانمش هم جریان و تعریف میکنه قیافه برادرشوهرم دیدنی بوده بیچاره کپ کرده بوده اصلا یادش نمیومده کی این حرفارو زده میگفت اصلا یادش نمیاد که مریم بیدارش کرده باشه
خب تو متوجه شدی یا بهت گفته ولی وقتی اون خوابه و متوجه نیست که دیگه تقصیری نداره. مرضیه نمک دون رو بذار کنار دختر سر چیزای الکی این دوران رو به خودتون تلخ نکن
مرضیه طفلک فهمیده دیگه چرا مثل اون دفعه داری میکنی. شرایط این قدر سخت نکن براش که هی بترسه مبادا فلان کارو کنه تو ناراحت بشی نذار ترس داشته باشه توی رفتارش باتو . تو همسرشی باید دوستش باشی اشتباهاتش رو بهش گوشزد کن اما قهر نکن و ناراحتی نکن. هرچند که به نظر من اشتباهی نکرده
من این چند شب همسری تکون خورده من بیدار شدم ببینم چی میخواد. البته صبح که بیدار شد دید من بیدارم و فهمید اصلا نخوابیدم کلی عذرخواهی کرد که تنهام گذاشته و گفت امشب جبران میکنه.ولی من ناراحتم.
مامانو بابام انقدر دل گندن یه زنگ نزدن. البته خالم دیروز زنگ زده بود خونشون ولی اونا وقتی میرن کربلا کلا از زندگیه اینطرفشون دل کنده میشن. هر باری که رفتن همین بوده.اصلا تماس نمیگیرن.
به به فرشته ای عجب کیک خوشمزه ای.مبارک باشه. دسته گلتم ناز بود. فرشته من اصلا حواسم نبود از کیک تولد همسری عکس بندازم قبلش. کیکش خیلی خوشگل و خوشمزه بود. حیف شد.
ندا دوست مشترک ندارید که شماره هارو از اون بگیری؟ خوب خودت استادی دیگه ایده میخوای چیکار ندا ... ما که همه مهمونی هامون پارتیه ندا ما از اون خانواده هاشیم خخخخخخخخخ
دقیقا نگار همین کارو میخوام بکنم سه روز جلوتر که پنجشنبه شب میشه میخوام بگیرم که به فکرشم نرسه میخوام بگم خونه دختر خالم دعوتیمو بفرستمش آرایشگاه و این چیزا ولی دعوت کردن دوستای اون برام یکم سخت میشه چون باید شماره هارو از تو گوشیش بردارم
فدات مونایی دیروز یه آژانس گرفتم از این ور به اون ور چون هر کدوم از هم دور بود گل فروشی یه طرف قنادی یه طرف. ولی میخواستم از همون جاهایی که توی ذهنم بود بگیرم حتما. گل رو از همون جایی گرفتم که سبد گل خواستگاری و بله برون. دسته گل عقد، نامزدی و عروسی. ماشین عروسی و نامزدی رو هم خودش کار کرده بود. حتی همسری واسه روز زن و چند شب پیش که برام گرفت هم از اونجا گرفته بود.
ندا یعنی ما هم دعوتیم خخخخخخخخخخخخخخخ مهمونی رو ... ندا میتونی 2 3 روز جلوتر مهمونی بگیری و اینجوری سورپرایزش کنی میتونی به بهونه مهمونی دعوت شدن مثلا خونه دوستاتون بفرستیش آماده بشه و به بهونه آرایشگاه رفتن ازش جدا شو و برو خونه بعد بهش زنگ بزن بگو یه چیزی یادت رفته و برگشتی خونتون و مجبورش کن بیاد خونه دنبالت یهو با مهمونا برین استقبالش
قابل توجه ندا و فریبا هم شام خوردیم هم کیک خخخخخخخخ اول شام بعد کیک البته من دوتا قاشق بیشتر پلو نخوردم اونم از بشقاب همسری چون میدونستم کیک میخوایم بخوریم. دوغ و دلستر آوردم سر سفره ولی جفتمون دوغ رو خوردیم همسری هم ترجیح داد دلستر نخوره
ندا یه قنادی هست لواسون اسم قنادیش نون خامه ای هست من همیشه از اون میگیرم یه خورده قیمتش از جاهای دیگه گرون تره ولی حرف نداره و تازه و خوشمزه آدم دلش ضعف میره یخچال کیک و شیرینیش رو میبینه
من دو ماه دیگه هم تولد همسریه هم سالگرد ازدوجامون نمیدونم چی کار کنم برای سالگرد ازدواج که میخوام مهمونی بگیرم دوستامونو دعوت کنم واسه تولدم میخوام با چند تا از دوستامون بریم بیرون.ولی میخوام جشن سالگردو واسش سوپرایز کنم که خیلی برام سخته چون تقریبا مهمونام 40-50 نفر هستن
سلام به همه.من یه مشکلی دارم که دقیقا نمیدونم تو کدوم موضوع می گنجه اما فکر کردم این جا بنویسم بهتره.من و نامزدم شش سال دوست بودیم.به خاطر سن کممون عقلانیت بخرج دادیم و صبر کردیم تا به سن ازدواج برسیم.تو این شش سال چند بار تا پای بهم زذنم رفتیم خلاصه رابطرو نگه داشتیم الانم واقعا همو دوست داریم.نامزدم یه برادر دوقلو همسان داره تو این شش سال دوست دخترای مختلف داشت اما دقیقا همزمان با نامزد من از یکی که 3 ماه بود میشناختش خاستگاری کرد و با فاصله یه هفته از ما عقد کردن.اولا همه چی خوب بود اما پدرشون اصرار داره همه چیه ما مثل هم باشه حتی نشون ما دوتا جاری عین همه.قراره خونه ها یه جا باشه.و عروسیمون تو یه روز!کار این دوتا برادر باهمه.اما برادر نامزدم اصلا اهمیت نمیده.همه کارا رو دوش نامزده منه.اونا چه نامزد بازی میکنن و ما اصلا وقتشو نداریم.در مورد عروسی اصلا دوست ندارم تو یه روز باشه اما نامزدم درکم نمیکنه.احساساته یه عروس رو نمیفهمه.اما فقط چون دوسش دارم تحمل میکنم اما مطمِنم این اون روزایی نبود که من شش سال صبر کردم.از جاریم خیلی خوشم نمیاد میدونم دلیلم منطقی نیست اما ناراحتم.
ممنون دوستان بابت راهنمایی های خوبتون.اره وقتی پیش همیم نرمالیم حتی گاهیی باهم میریم پیاده روی بخاطر اضافه وزن عاقا :) انقد حرف میزنه سرم میره..البته میگم من خودمم دختر کم حرفیم مگه اینکه یه موضوعی پیش بیاد...در مورد کادو با دوست خوبم خیلی موافقم که شاید دلیلشش این باشه که میدونه من ادم مشکل پسندیم...بازم مرسی دوستان..بووووس :*
فری جان به خانواده بزرگ نوعروس خوش اومدی. منم با نظر فریبا موافقتم به نظر من این صحبتا اگه از طرف خانواده شما و بزرگترات بیان بشه خیلی تاثیرگذارتر خواهد بود بذار این شرایطو پدر و مادرت تعیین کنن و به پدر و مادر نامزدت بگن. اینجوری شما هم سنگین تر خواهی بود و احترامت جلوی خانواده شوهر حفظ میشه و به عنوان یه عروس سرکش بهت نگاه نمی کنن.
فریبای عزیز دقیقا قضیه همینه.تنها راهی که مونده برام اینه که سعی کنم از نفس ماجرا لذت ببرم و کلا بیخیال باشم.اگر جاریم با من همراه بود کلی باهم خاطره می ساختیم اما متاسفانه از من دوری میکنه.دیگه کاریش نمیشه کرد.
فری جان اقایون کلا ذاتشون اینجوریه. مثل ما انقد ر حساس نیستن. ما9ماه مونده تاعروسیمون ایشالا. اما قبلنا که پیگیر لباس عروس و اینا بودم واسش جالب بود انقد ذوق زدم
راستش من انقدر صبر کرده بودم فقط می خواستم زودتر تموم شه!شش سال صبر کم نیست شش سال نگرانیه کل فامیل که اگر نشه چی؟میدونید در واقع دم گاو بود.نمیخواستم کوچیکترین دلخوری و مسئئله پیش بیاد چون شش سال دورادور این خانواده رو می شناختم و میدونستم سخت گیرن.اتفاقا خانواده جاریم از همون روز اول هیییی به مشکلو دلخوری خوردن.الانم تمام دلخوریا سرجاشه.اما من نزاشتم دیدگاه بد بوجود بیاد چون روابط دو خانواده برام خیلی مهم بود تا الانم موفق بودم اما داره پدر خودم در میاد میدونم بعضی وقتا الکی غر میزنم به جون نامزدم اونم گناهی نداره اما اقلا انتظار دارم درکم کنه و فکر نکنه من الکی حساسم.هرچقدرم بهش میگم اصلا نمیفهمه که روز عروسی برا یه دختر خیییلی مهمه. فقط اگر درکمم کنه برام کافیه.اما خیلی وقتا دعوامون میشه و میگه الکی حساسی .بعضی وقتا فکر می کنم بعضی ادما چه راحت به چیزی که می خوان میرسن.
جاریه من هیچچچچی نمیگه اما برادر شوهر من پوست خانوادرو کنده! یه روز میگن ما عروسی نمی خوایم! یه روز میگن اگر عروسی بگیریم ما فلان شرایطو داریم. خلاصه هروز یه حرفی!اما پدر شوهرم اصلا هیچ توجهی نداره !یه مدت کنار اومدم که خوب من سعیمو می کنم که با یه سری ابتکار عروسیو جذاب کنم اما هرچی میگذره نسبت به برادر شوهر و جاریم حساستر میشم و تحملشون سخت تره.اولا جالب بود عروسی باهم.اما الان نه.تو این 8 ماه خیلی رفتارایی کردن که برام حل نمیشه.قبول کنید اگر عروسا خواهر باشن این سبک عروسی بهترینه اما نمیشه شیرین ترین شب زندگیت با کسی باشه که هی رفتاراش اذیتت میکنه!
فری جان میتونی با جاریت غیر مستقیم صحبت کنی و ببینی نظر اون چیه؟ و اگر اون هم مخالفه که به احتمال زیاد باید اینطور باشه خودتون اعلام کنید که نمیخواید توی یه روز مراسم بگیرید
راستش چون ازدواج من سنتی نبود و تقریبا بین بزرگترا حرفی نشد حتی مهریه من تا دمه عقدم مشخص نبود.ما درباره هیچ چیز صحبت نکردیم تنها چیزی که مطرح شد این بود که عروسیه برادرا باهم باشه.حالا هم دیکه دیره.اما هرچی به عروسی نزدیک میشه دلچرکینتر میشم تقریبا هیچیشو دوست ندارم .دارم کم کم راضی می شم که عروسی نگیریم :(
آخه قضیه اینجاست که نامزدم برای این که منو پیش خانوادش خراب نکنه هی منو می خواد راضی کنه و به اونا نشون میده که من مشکلی ندارم.بعدش اینکه میگه چون عروسی رو پدرم میگیره اون تصمیم نهایی رو میگیره.یعنی اصلا ما عروسا مهم نیستیم.یعنی حداقل هایی که یک شخص از عروسیش انتظار داره هم سرابه؟
آخه مرضیه وقت ندارم تو شرکت هم وسیله ندارم امروز میخوام بدم به گل فروشی که فردا با گلش بفرستن براش اگه هم خونه درست کنم میبینه و سورپرایزم لو میره :((((((( سایتی نیمشناسی خرید اینترنتی داشته باشه هرچی می گردم چیز بدردبخوری پیدا نمیکنم
چرا خودت درست نمیکنی نگار؟ تو که هنرمند تر از منی. من اینو تو نیم ساعت درست کردم. یه دفعه ای خل شدم چون حس میکردم مهدی یه کاری میخواد بکنه من خواستم یه کار کوچولو براش بکنم. این شد که اینو درستیم
بچه ها پدر ومادرم مجبورم کردن باهاشون برم شمال با شوهرم دیشب حرف زدن اون گفته من راضی نیستم مخصوصا که دیروز صبح یه نصف لیوان آب جوش ریخت روپام که شوهرم میگه نمیخواد بری نگرانتم خونوادم کوتاه نیومدن شوهرمم با ناراحتی از خونمون رفت بیرون باهام حرف نمیزنه جواب اسمسامم نمیده ا
ساناز جون به نظر منم ایراداتشو غیر مستقیم و با مثال بهش گوشزد کن در مورد احساساتشم دقت کن ببین وقتی پیش هم هستین هم همونقدر ساکت و کم حرف یا فقط زمانی که دور هستین از هم اینجوریه در مورد هدیه و سورپرایز هم که تقریبا همه مردا همینجورین و به مرور زمان باید یادشون داد همسر منم دقیقا اینجوری بود اوایل مخصوصا تو 2 سال دوران عقدمون اما الان کم کم من با کارایی که کردم همسری هم یاد گرفته البته یه چیزی هم که هست من آدم مشکل پسندی هستم و سلیقه هرکسی رو نمیپسندم اوایل همسری به خاطر این موضوع میترسید چیزی بخره و من خوشم نیاد به خاطر همین همیشه از خودم نظر میخواست الان دیگه سلیقه من دستش امده و راحت برام کادو میخره بدون حضور خودم از نظر احساسی هم جون خانوادش اصلا احساسی نیستن اینم یاد نگرفته بود که به مرور زمان بهتر شد باید کمی صبور باشی و با سیاست زنانه این چیزا رو یادش بدی عزیزم البته هیچ وقت سعی نکن همسرت همونی بشه که تو میخوای سعی کن با یسری از اخلاقاش کنار بیای و خودت رویه ات رو عوض کنی
سلام ساناز جون و پگاه جون خوش اومدید. ساناز جون به نظر منم تو باید با کارات اینا رو بهش یاد بدی. در مورد غذا خوردنش هم باید با مهربونی و بدون جبهه گیری بهش بگی مطمئنا مثل چایی خوردنش سعی میکنه رفتارش رو اصلاح کنه.
سلام ساناز و پگاه جان به جمع ما خوش اومدید. ساناز جان در موقع کادو خریدنش من با نظر نگار موافقم مردا خیلی چیزا رو بلد نیستن و باید بهشون یاد داد. شوهر منم همینطوریه که من دارم روش کار میکنم و با رفتارام بهش نشون میدم که مثلا چه مناسبتایی برای من مهمه و من دوست دارم که تو اون مناسبتا حتما یه کار خاص و متفاوت با روزای دیگه انجام بدیم. تو هم سعیتو بکن اینطوری که تعریف کردی همسرت تغییر پذیره و در مقابل تغییرات مقاومت از خودش نشون نمیده
پسر خوبیه ولی اصلا احساساتی نیست اصلا...حتی پدرم که نسل قدیم هس در گفتار بیشتر از او با محبت برخورد میکنه.امکان نداشت یه س م س با محبت به پدر یا مادرم بزنم وجوابی صد برابر با محبت تر نگیرم.ولی شوهرم اصلا اینجوری نیست ومیگه من از س م س خوشم نمیاد وبهت زنگ میزم ولی همون طور که گفتم مدت تماسشم4-5دقیقه هست وحرفهای روزمره وچخبرو اینا حتی یبار نمیگه دلم تنگ شده و چون اون نمیگه منم نمیگم..گاهی به شکل وایبر واستیکراش میزدم براش که بعد از اون بحثمون ولش کردم
سلام
من تازه واردم.2ساله عقد کردم.شوهرمو دوست دارم.ولی گاهی ازش حرصم میگره.ولی دوستش دارم وزودتر میخوام بریم زیر یه سقف.ولی متاسفانه به خاطر شرایطمون تا شهریور سال دیگه نمیتونیم یعنی میشه3سال عقد :/
در ضمن تو این مدت به جز مناسبت های تولدم یا روز زن هیچ دفعه واسم کادو نگرفت حتی اولین سالگرد عقدمون منو برد بازار گف هرچی میخای بخر:(.یا تولدم میدونست ساعت میخام انقد بهم زنگ زد که این مدلی خوبه یا اون مدلی کلا میدونستم چی وچه رنگی خرید..به قول معروف دلم میخواد یه بار که از در میاد تو یه کادو دستش باشه..من سوپرایز بشم .بهش نگفتم ولی مطمینم جوابش اینه من نمیدونم چی بگیرم وهر چی میخای بریم بگیریم.هرچی خواستم واسم گرفته ومنم خیلی حساب جیبشو دارم چون دانشچوییم ومیدونم درامدی نداره
سلام فریباجون افتخار وسعادت منه همچین دوستای گلی پیدا کردم تا بتونم درد دل کنم با خیال راحت..ماهردو هم کلاس بودیم ولی تا قبل ازینکه پیشنهاد بده باهم رابطه دوستی نداشتیم ولی بالاخره تو405 سال شناختکی داشتیم ومیدونستم پسر سنگین واروم ومغروریه ومن همشو دوس داشتم ودارم..ما 2ساله عقد گردیم..دقیقا کلا خانوادشون کلا زیاد احساساتی نیستن حتی خواهر شوهرم..
چنتا اخلاق بد داره 1-وقتی بهش س عاشقانه میزنم ممکنه جواب نده واین منو خیلی ناراحت میکرد وباعث شد با هم بحث کنیم ومنم بهش گفتم دیگه بهت س نمیدم تا هم خودم ناراحت بشم هم تو راحت باشی.از هم دوریم و کلا روزی یه بار با هم صحبت میکنیم اونم 4-5دقیقه .اوایل ناراحت میشدم ومیگفتم زیاد دوستم نداره چن وقتی با دیگران مقایسه میکردم میدیدم شاید اونا در روز10بار بهم زنگ میزدن..
البته منم خودم دختر پرحرفی تیستم
منو راهنمایی کنید لطفا بگین این خیلی غیرعادیه ما8ماه بعد از عقدمون از هم جدا شدیم وتو دوتا شهر متفوت زندگی میکنیم وهرروز روزی4-5 دقیقه میانگین صحبت میکنیم.س م س هم نمیدیم ..من خیلی دوس دارم ولی اون نه
2-اخلاق دیگش اینه که خیلی به غذا خوردن علاقه داره وهم مقدار وهم سعت خوردنش 2برابر منه :/ وچون خیلی سریع غذا میخوره گاهی سر وصدای دهنش بیرون میاد که این منو خیلییی ازار میده چون تو خانواده ما این موضوع خیلی اهمیت داره که زیبا غذا بخوریم ولی میبینم خانواده اونا اندازه ما سختگیر نیستن
گاهی جلو خانوادم بابت غذا خوردنش خجالت میکشم ولی نمیتونم بهش بگم.حتی چاییشو هورت میکشه که اینو بلاخره 2هفته پیش به سختی بهش گفتم...اینکارو نکن که گوش داد البته میگه لذت چایی به هورت کشیدنشه وگاهی هم یادش میره..من بیشتر نکرانم که جلو دیگران این کارو بکنه وگرنه اگه خودمون دوتا باشیم من کنار میام ومشکلی ندارم
فری جان اتفاقا میشه عروسیه جالبی بشه من دیدم چند سال پیش تو فامیلمون که عروسی بامزه ای شده بود .. سخت نگیر تا بهتون خوش بگذره ... مهم اینه که به اونی که دوسش داشتی رسیدی
آره سارا جون نگران نباش منم دقیقا" مث تو بودم وقتی ازدواج کردم شوهرم دانشجو بود ویک سال از سربازیش مونده بود منم مث تو بیشتر روزا گریه میکردم ...میدونی سارا جون مردا هیچ وقت نمیتونن احساسات مارو درک کنن و ممکنه روزی اشکهای مارو فراموش کنن
با توجه به عنوان پیج میخوام نصیحت خواهرانه کنم البته در حد نصیحت کردن نیستم، حرف دوستانه میشه گفت: هیچ وقت از شوهرتون توقعات زیاد و بیجا نداشته باشید خودش براتون بهترینارو فراهم میکنه یه مرد عاشق تموم علایق خانومشو در نظر میگیره و در اولین فرصت براش فراهم میکنه، فقط صبر داشته باشید،اینطور بهترین زندگی رو خواهید داشت و خوشبختترین خواهید بود شک نکنید
بلند بگو ایشالا سحر خانم !!!امروز از پیش عشقم اومدم سرکار و بعد خونه:-((دلم نمیخاست بیام.تا اخرهفته نمیبینمش.خیییییییییییییییییییییییییییییییییلی دلتنگش میشم!!اما چاره ای نیست.باشه دوست جونا من دیگه میرم.با اجازتون
سلام سحر بحیرایی خوبی؟ عزیزم بالاخره خانواده شوهر یه فرقی با خانواده خوده آدم باید داشته باشن دیگه ولی با این تلاش و پشتکاری که شما دارید مطمئنم به زودی یه کار مناسب پیدا میکنین نگران نباش عزیزم
اره افسان جون مخصوصا ماهشهری ها من دوران دانشجویی 4 5 تا همکلاسی پسر ماهشهری داشتم خیلی به قول خودت زن دوست بودن و از نظر عاطفی خیلی هوای خانوماشونو داشتن وضع مالی خوبی هم دان با اینکه شهر کوچیکیه ولی سطح زندگیشون بالاست
سلام دوستای گلم خوبین ؟
ببخشید که من دیر به دیر میام
اوضاع خوبه ؟
دوس جونا با همسرو دعوام شده بدجور منم یه چیزی گفتم بدجوووور
خدا بخیر بگزونه که نگرانم بدجوووور
البته الان آشتی هستیما
ولی میدونم پیامد داره بدجووووووووووور
نظر لطفته نگار خوشگلم ,اره شهرشون کوچیکه اما از نظر اقتصادی و فرهنگی خیلی بالان ,دیگه نیاز به تعریف نیس شما خودت دیدیشون و مشناسی :-) راستی منطقه ازاد هم اعلام کردن :-)
اینکه صد البته (اعتماد به سقفو داری خخخخخ)
اما اینا الان هدفشون فقط گرفتن دختر پسر تو کافی شاپ تو ماشین تو پارک همه جاااااااا هستن یعنی :((( ماهم فقط دانشگاه همو میبینیم همین اونجا هم نمیتونیم زیاد باهم حرف بزنیم گیر میدن .هییییییییی :((((
سره یه قضیه خیلی ساده از یه حرفم نازاحت شد بعد یه هفته کاری به هم نداشتیم خیلی خیلی سرد
بعد من یهو زدم زیر گریه و اون خیلی سر از من پرسید پرا گریه میکنی جوابشو ندادم تا
فرداش باهاش حرف نزدم با هم رفتیم خونه مامانش مهمونی داشت همسرم گفت نمیخوام تو مهمونی باشی
چرا یه هفته است اصلا انگار نه انگار شوهر داری بهش گفتم تو یه هفته است انگار داری با روح زندگی میکنی اصلا کاری به من نداشتی
بعدش گفتم از همتون ناارحتم از مادرت جاریهام برادرشوهرام اط همه حرفایی که تو دلم بود رو خالی کردم
بعدش گریم افتاد بعدش اومد بغلم کرد و نازم کرد و هیچی نگفت ولی قبل از این حرفا عصبانی شد زد بیرون از خونه مامانشم طبق معمول دخالت کرد من گفتم اگه پسرتون قراره این طوری با من ادامه بده من دیگه نمیخوام باهاش بمونم البته کار خوبی کردم گفتم چون مامانش خیلی تیکه میندازه و منم اینو گفتم که فکر نکنه من بی کس و کارم
ولی الان ناراحتم یه مقدار .
سره یه قضیه خیلی ساده از یه حرفم نازاحت شد بعد یه هفته کاری به هم نداشتیم خیلی خیلی سرد
بعد من یهو زدم زیر گریه و اون خیلی سر از من پرسید پرا گریه میکنی جوابشو ندادم تا
فرداش باهاش حرف نزدم با هم رفتیم خونه مامانش مهمونی داشت همسرم گفت نمیخوام تو مهمونی باشی
چرا یه هفته است اصلا انگار نه انگار شوهر داری بهش گفتم تو یه هفته است انگار داری با روح زندگی میکنی اصلا کاری به من نداشتی
بعدش گفتم از همتون ناارحتم از مادرت جاریهام برادرشوهرام اط همه حرفایی که تو دلم بود رو خالی کردم
بعدش گریم افتاد بعدش اومد بغلم کرد و نازم کرد و هیچی نگفت ولی قبل از این حرفا عصبانی شد زد بیرون از خونه مامانشم طبق معمول دخالت کرد من گفتم اگه پسرتون قراره این طوری با من ادامه بده من دیگه نمیخوام باهاش بمونم البته کار خوبی کردم گفتم چون مامانش خیلی تیکه میندازه و منم اینو گفتم که فکر نکنه من بی کس و کارم
ولی الان ناراحتم یه مقدار
مونا جان نه راهت از من دورتر نه کارت از من سنگین تر به لحاظ فکری ضعیفی نه جسمی مادامی که بگی من ضعیفم احساس ضعف میکنی ولی وقتی بدونی که این کار روزمره ت هست و باید همیشه این کارو این مسیر رو در رفت و آمد باشی باید به خودت بگی من نه کارمو میتونم عوض کنم نه مسیرم پس شرایط اینه فعلا و من باید خودمو در حال حاضر خودمو باهاش وفق بدم تا بتونم از زنگیم لذت ببرم و برای هر روزت برنامه ریزی کن و با عشق زندگی کن ببین چطور میتونی از تمام روزهات لذت ببری دقیقا مثل من
نمیدونم ندا شایدم اینی که تو میگی درست باشه، آخه مثلا من صبح که بلند میشم واسه شب برنامه ریزی میکنم اینو درست کنم این کارو بکنیم ولی وقتی شب میشه اصلا توانی نمیمونه واسه انجام کارا
واااایییی ندا جون چقدر خوبه ها اما این نمیشه :(((....اخه همیشه یجا نمیریم همیشه هم همون روزش تعیین میکنیم کجا بریم بستگی به کلاسای من داره واسه همین این نمیشه ولی این ایده قشنگه واسه تولدش من اوکی میکنه مطمینا خیلی خوشش میاد...
خب سپیده اگر جای خاصی مد نظرته برای رفتن از چند روز قبل یه میز رزرو کن و یه سبد گل صبحش بخرو بده صاحب رستوران و بگو وقتی اومدیم برامون بیارید بذارید روی میز و یه کارت هم بگیر و توش برای سروش بنویس وقتی رسیدیدو سبد رو آورد خودش کارتو میبینه و بر میداره و کلی ذوق میکنه
اینکه صد البته (اعتماد به سقفو داری خخخخخ)
اما اینا الان هدفشون فقط گرفتن دختر پسر تو کافی شاپ تو ماشین تو پارک همه جاااااااا هستن یعنی :((( ماهم فقط دانشگاه همو میبینیم همین اونجا هم نمیتونیم زیاد باهم حرف بزنیم گیر میدن .هییییییییی :((((
ندا جون میدونی همیشه سر هرچیزی برام خرج کردیا همیشه شارژامو میگیره نمیزاره من پول خرج کنم حتی نهار هم میزفتیم بیرون اگه میتونست نمیزاشت میگفت تو پول جمع کن نمیخواد خرج کنی اما من فقط دارم تولد به تولدش کادو میگیرم واسه همین میخوام کاری کنم سوپرایز شه خوشحالش کنم اما نمیدونم چکار :(((
نه ندا جون ما بخاطر این شرایز که بیرون پر گشت نمیریم دیگه یعنی تو رشت قیامتهههه اینقدر گشت هستش همه جا هشتش حتی تو کافی شاپا هم اماکن داره میره :(((((( منم گفتم بهتر دیگه نریم
من شماره 5 رو دوست دارم نگار. زن داداشم یه گل مصنوعی داره تقریبا اینجوریه. زیر گلدونیش از چوبه کندهکاری شده هستش. یه چیزی مثل همین به صورت ارتفاع داره من خیلی میدوستمش
وااااایییی چه گلای قشنگییییی من 11و6 دوووووس ارم خیلیییی.............نداییی نمیشه اینم چون اصلا معلوم نیست چه ساعتی میریم واسه همین میمونیم همون موقع تصمیم میگیریم اگه 12 بریم بریم کباب میخوریم...
اما اگه سه بریم میریم پیتزا میخوریم واسه همین معلوم نیست.
ببخشید الان یادم اومد که یکی از دختر گلیا ایدشو داد. یادم اومد. خیلی خوشگل میشه.پس گل رز بیشتر توشون کار کنه که بمونه برات. من که همه گلایی که همسری بهم داده یا برای مراسما اومدنو خشک کردم.
برای سالگرد عقدمون میخوام سورپرایزی گل بفرستم شرکتشون مرضیه ... اول میخواستم تراریوم بگیرم ولی دیدم همسری دوست نداره نظرم عوض شد گل منم دوست دارم روحم تازه میشه خیلی دوست دارم گل فروشی داشته باشم
آخه. مبارک باشه فرشته ای گلت. خشکش کن و پشت کارتت یه خاطره کوچولو بنویس از دیشبتون. من همیشه همین کارو میکنم بعد که میخنمش انقدر خاطره برام تداعی میشه و لبخند رووی لبم میاره .
مونا دیشب برعکس پری شب عالی بود. بعد از شام هم مادربزرگ همسری با پدرشوهر و مادرشوهر و خواهرشوهر جان اومدن خونمون برای تبریک قبولیم شیرینی آوردن خیلی خوش گذشت. شوهرجانم هم کلی خوشحال بود و می خندید.
دیگه فرشته ای میخوای بری باشگاه باید به خودت برسی که لاغر نشی و فقط سفت بشه بدنت. چربیاتو آب کن و خودتو سفت کن. نذار همسریتم دلستر بخوره. اعتبارش ( شکمش ) بزرگ میشه.
سلام عزیزم خیلی داره بهم فشار میاره بدون اینکه حتی در مورد حرفام فکر کنه سریع میگه نه این ناراحتم میکنه میگم حداقل در موردش فکر کن یه جواب قانع کننده بهم بده که منم بتونم پدر ومادرمو قانع کنم جالبه میگه من شوهرتم میگم نه همین.از طرفی پدر مادرم میگن هنوز عروسی نکردی پس نصف اختیارت دست ماست به خدا دیگه دیوونه شدم از دست کاراشون
سلام ندا جان به خدا انقدر درگیرم اصلا نمیتونم بیام بهتون سر بزنم ازطرفی خدمت شوهرم .از طرفی خونوادش قصد عروسی گرفتن ندارن گذاشتن 5.6 ماهه دیگه که خونواده من ناراحتن. مادر شوهرم بهم گیر داده هر وقت شوهرت هست تو میای بهمون سر میزنی. یعنی تا عروسی کنیم ماجرا ها داریم .طوری شده بود که انقدر حرف شنیدم سر درد کردم منو بردن بیمارستان .از بیمارستان اومدم مادرشوهرم میگه انقدر سر پسرم ناز نکن خاله شوهرم پشت سرم حرف زده به گوشم رسیده نمیدونم دیگه چه جوری تحمل کنم
مریم جان اینجوری نمیشه که بشین باهاش منطقی صحبت کن بگو تو داری رابطه ها رو بد میکنی و اگر همینجور ادامه بدی از چشم خانواده من میفتی. ولی تو هم خیلی حساس نباش که حتما باید جایی بری
پدر مادرم خیلی ناراحتم میکنن جوری که شوهرم متوجه برخورداشون شده همش میگن باید با ما اینجا بیای اونجا بیای خسته شدم دیگه اگه بگم شوهرم نمیزاره با اون بد میشن واسه یکشنبه برنامه ریزی کردن باید با ما بیای شمال الان شوهرم میگه نه نمیدونم چطوری بهشون بگم نمیام.2ماه دیگه خدمتش تموم میگه میخوای بری شمال خب منم دوست دارم بیام بزار این 2ما تموم بشه با هم بریم نمیتونم اینطوری به مامان بابام بگم چون سرم داد وبیداد راه میندازن چیکار کنم؟
هیچ راهی دیگه به فکرم نمیرسه که بتونم پدر ومادر خودمو راضی کنم انقدر اصرارنکنن.همه جور با شوهرم صحبت کردم که بتونم حداقل راضیش کنم این میگه نه.. من ای وسط شدم توپ فوتبالشون
شوهرم میگه خودت پدر ومادرتو راضی کن که شوهرم نمیزاره بیام اونا هم میگن شوهرتو راضی کن با ما بیا چه گرفتاری شدم من
سلام صبح همگیتون بخیر .من از دست رفتارای همسرم خسته شدم تو همه چی نه میاره .مثلا امروز میخوام برم خرید نه میاره.من واسه خودم خیاطی میکنم یکی از دوستام که خیاط ماهریه ازم خواسته برم کمکش حتی بهم گفته ماهانه حقوقتم میدم بازم گفت نه نمیخواد بری..واسه سالگرد پدربزرگم بازم گفت نمیخواد بری باپدرمادرم هیجا نمیزاره برم باکلی اصرار امسال 3.4روز رفتم مشهد.وقتی خودش نمیتونه باهام جایی بیاد منم نمیازه برم مامان بابام ازدستم ناراحتن میگن از وقتی عقد کردی هیجا با ما نمیای
واسه تاسوعا عاشورا مادربزرگم هر سال خرج میده پارسال که عقد کردیم بهم گفت چون سال اولمونه تنهام نزار امسال باهم باشیم سال بعد اگه من نتونستم قول میدم تو بری .حالا امسال بهش گفتم میخوام تاسوعا عاشورا برم شمال .گفت نمیزارم بری دیشب با پدر مادرم بحثم شد همشم سر اینکه هیجا نمیزاره برم نمیدونم دیگه باهاش چطوری رفتار کنم اگه راه حلی میدونین بهم بگین ؟
من هیچ وقت از همسرم توقعات آنچنانی نداشتم تنها توقعم اینه عاشقم باشه و مطمئنم هست. توقعی ازش ندارم چون میدونم اگر در توانش باشه بهترین ها رو برام فراهم میکنه و تا حالا هم بهم ثابت شده که تا جایی در توانش بوده برام کم نذاشته و تمام سعی خودشو برای فراهم کردن یه زندگی راحت برای من کرده.
عزیزم اگه تازه ازدواج کردین همونطورکه دوستای دیگه هم اشاره کردن یه چیزطبیعیه مردا اولش اینطورین بعدیه مدت که اعتمادش روبارفتارت جلب کنی اونم دیگه حساسیت نشون نمیده فقط تواین مدت بایدصبورباشی وبامهربونی مثل خودش جواب سوالاشوبدی درکل نگران نباش موردخاصی نیست
سلام ستاره جان خوش امدی یهه سری از آقایون همینجورین و با سکوتشون عصبانیتشون و نشون میدن زیاد حساسیت نشون نده سر این موضوع همسر منم دقیقا همینج.ریه در کل کم حرف و ساکته موقع ناراحتی و عصبانیت هم فقط سکوت میکنه و حرف نمیزنه و با این حرف نزدن نشون میده عصبانیه
می دونید هیچ چیز همسرم من و ناراحت نمی کنه به جز این بی احساسیش فکر می کنم تو این 7سال چه قدر سعی کردم احساسم رو سرکوب کنم .. دلم نمی خواد ما بقی زندگی مشترکم این طوری باشه .. لطفا راهنماییم کنید .. چه کار کنم که اونم احساساتش و به من بروز بده ..
پشت تلفن اصلا خیلی خشکه بعدشم که بهش می گم میگه اینجا بین دوستام نمیشه باهات شوخی کنم ..
تو خونه هم که پیش هم هستیم بیشتر صحبت اداره و مسایل روزمره ای میشه به هر دو سر کار داشتیم .. زیاد حرف خودمون و نمی زنیم ..
همسرم معمولا بیشتر از من خونه است من دیرتر به خونه میام و بهم میگه که اینکه میرسی خونه می بینی خونه مرتب و تمیزه این یعنی عشق من به تو .. یا چیزای دیگه ..
اما من دلم ی چیز دیگه میخواد و اصلان هم حوصله ندارم در این باره زیاد بحث کنم .. اصلان همیشه از بحث کردن فراریم .. چون هم از جواب دادن می ترسم چون اصلان آدم با سیاستی که جواب های آنچنانی تو آستینم داشته باشم ندارم .. ی زمانی من کلاسهای مشاوره و روانشناسی می رفتم .. بهش گفتم بیا گفت نه من نمیایم تو هر جا دوست داری برو ..
اما دلم می خواست بیاد ببینه و بفهمه که من چی دلم می خواد ..
کافی کمی خرج کنم می گه .. این قدر ولخرجی نکن .. ..
خیلی دلگیرم ازش الان تنها دلیل زندگیم فقط دخترمه .. اگه اون نبود نمی دونم شاید طلاق که نه اما دوست داشتم بمیرم و دیگه تو این دنیای فانی نباشم .. اما غصه دخترم و می خورم که بعد از من با نامادری چه می کنه .. برا همین الان تنها دلیل زندگیم اونه ..
احساس می کنم زندگیم روح نداره این رو بارها به همسری گفتم اما آدم خیلی کم حرفی هست و احساساتشم خیلی کم بروز میده ..
به من کمک کنید .. کمک
سلام به همگی من تازه عضو شدم
من 31 سالمه و متاهلم و یک دختر 7 ساله دارم
من در طول زندگیم اصلا خیلی با همسرم بحث نداشتیم چون بد عصبانی میشه و خیلی شورش و درمیاره .. این اخلاقش خیلی بده آخه من مجبورم هیچی بهش نگم یا اگه داریم حرف می زنیم اگه ببینم داره عصبانی میشه دیگه ادامه نمی دم .اما خودم خیلی داغونم ..
خیلی به خونه میرسه خیلی به فکر هست اما از لحاظ احساسی زیاد خوب نیست .. من عاشق اینم که یک روز من و سوپرایز کنه .. اوایل بهش می گفتم که برام گل بخره و از این جور چیزا اما میگفت پول ندارم یا خرج الکی گل که میخواد پژمرده بشه فایدش چیه ...
اما الان با گذشت 7 سال از زندگی مشترک احساس می کنم انگار هیچ محبتی ازش نمی بینم ..
سلام دختر خوب جان خوش امدی عزیزم ... من چون تجربه زیادی تو این زمینه ندارم نمیتونم راهنمای خوبی باشم ولی اینو بگم که تا حالا خودت چقدر سعی کردی برای گرمتر شدن این رابطه ؟ ریشه یابی کردی اصلا تا ببینی سردی رفتار همسرت دلیلش چیه ؟ با همه اینجوریه یا نه فقط با تو ؟رابطش با دخترتون چی جوریه؟
خوبه با حانیه خوبه .. میگه میخنده مثل ی بابای واقعی .. با بقیه هم خیلی زیاد جوش نمی خوره .. الان که بهتر شده اوایل که مثلا بابام با هاش صحبت می کرد فقط زمین رو نگاه می کرد الانم با بعضی ها این طوری نمی دونم کم رویه چیه ؟
آره من گل می خرم بهش می دم کادو می خرم بهش میدم بهش میگم بیا با هم دو تایی ناهار بریم بیرون حالا از ده بار شاید دو بار قبول کرد حانی رو بهونه می کنه میگه با هم سه تایی بریم .. بهش میگم من ی وقتایی دوست دارم دو تایی بریم بیرون وقتمون برای خودمون باشه .. هیچی دیگه نمی دونم مثلا من خواستم با خرید هدیه و گل بهش یاد بدم و آموزش بدم اما میگه پول خرج کردنه نمی دونم شاید من زیادی حساسم و واقعا تو این شرایط اقتصادی پول خرج کردن باشه .. اما کلا وقتش رو با کار و کلاس زبانش می گذرونه ... و صبح تا ساعت 2 بعدشم میاد خونه و روزهای زوج میره کلاس زبان -- کلا زیاد اهل بیرون رفتن با دوستاش هم نیست دیگه چی بشه دو سه بار در طول سال با دوستاش بره کوه ..فکر می کنم کلاً اصلان خونگرم نیست ..
چه کار کنم خونگرم تر بشه ..
ی موقع هایی هم که بحثمون میشه میگه همینه که هست من بیشتر از این بلد نیستم .. گریه ...
تشکر عزیزم ..
لطفا بازم کمی از تجربیاتتون بگین یا اینکه چند تاکتاب خوب معرفی کنین من خیلی دوست دارم تو همین احساس و همین نقطه ای که هستم بمونم یا حتی پیشرفت کنم و بهتر و بهتر بشم .. تو این چند وقته خیلی بهم سخت گذشت اما می بینم جور دیگر باید دید ...
بازم از شما تشکر می کنم فریبا جون واقعا که احساست رو به قلبم رسوندی گلم ..
دوستتون دارم ..
واقعا اینجا جای خوبیه برای درد دل و راهنمایی هست .. و شماها هم خیلی خوب و منطقی راهنمایی میدین و آدم احساس اتلاف وقت نداره .. خدا خیرتون بده ..
باید ی اعترافی بکنم من پریشب آرزوی مرگ و از خدا داشتم اما امروز خیلی امیدوارتر دارم به زندگی نگاه می کنم .. دلم می خواد همیشه اینطوری باشم با عشق و شور و شادی زندگی کنم ..
فکر می کنم داشتم راهم و گم می کردم داشتم وارد راهی می شدم که توش جز شک و تردید و غرور و خودخواهی هیچی نداشت . خوشحالم که به کمک شما راهم را تا حدودی پیدا کردم .
خدا یا طعم خوشبختی را به همه بچشون ..
سلام ، سلام به همه دوستان خوبم مخصوصا فریبای عزیز ..
راست میگی فریبا جون وقتی فکر می کنم می بینم باید نیمه پر لیوان را هم ببینم .. شاید منم به وظایف همسریم عمل نکردم .. معمولا خیلی کم وقت می زارم .. مخصوصا برای درست کردن غذا _شام و ناهار_ تصمیم دارم هر روز آشپزی کنم (اما خیلی سخته خداکنه از پسش بر بیام ) فکر کنم با این روش محمدم به زندگی امیدوار تر بشه بیشتر ابراز احساسات کنه ..
امیدوارم موفق ..
خطش قشنگه. آخه تو مسابقه نوشتن برای همسر روی اینه خیلی خوش خط نوشته بودن که اونجا هم یه نفر گفته بود که معلومه که چاپ شده و با دست نوشته نشده که مهدیه جون خوب جواب داده بود.
همین مدیریت بحرانه که سخته و واقعاً این چیزا به تجربست که من متاسفانه ندارم، و متاسفانه هر دوتامونم تقریباً تندمزاجیم 😔، میترسم بعدها به مشکل بخوریم، واسه همین دنبال راهکارایى براى کنترل خودم توى شرایط و همچنین آروم کردن همسرم تو بحرانها هستم چندبارم پیش مشاور رفتیم ولى کمک چندانى نکرد
من یه ماهه که عقد کردم و تقریباً دو ساله که همسرمو میشناسم شوهرم واقعاً آدم مهربونیه و چیزى تو دلش نیست ولى بعضى وقتا که عصبى میشه واقعاً ناراحتم میکنه دوس دارم آرومتر و منطقى تر با مشکلات برخورد کنه البته اینجا که اومدم مشکلات همه رو خوندم انگار این فقط مشکل من نیست و اکثر مردا اینجورین
سر چیزاى مختلف، ولى بیشتر وقتى کسى بهش حرف زور میزنه به هیچ وجه نمیتونه بپذیره و حتى تو محیط عمومیم با طرف بحث میکنه البته شاید تو کل این مدت شناخت من ٢سال شاید ٢،٣ بار اتفاق افتاده ولى چون تو ذهن من مونده و من خیلى حساسم رو اینجور مسایل واسه همین همیشه استرس اینو دارم که نکنه بازم این اتفاق بیفتم، و نمیدونم چه عکس العملى نشون بدم
سلام پانی جون خوش امدی به نوعروس از خودت بگو باهات آشنا بشیم عزیزم و سوالاتو بپرس در حد توانمون کمکت کنیم به صفحه من و خانواده همسرم بیا اونجا شلوغ تره همه بچه ها اکثرا اونجان
سلام دوستای گلم دلم براتون تنگ شده بودچندهفته ای هست که نبودم چون اتفاق خوبی نیافتاده بودتواین مدت.یکی ازپسرخاله هام تو اوج جوانی فوت کرد من وهمسری هم حالمون گرفته شد.برای شادی روحش صلوات بفرستین ممنون
من حتی مجبور شدم از چادر که خیلی متنفرم یه مدت سر کنم خیلی برام سخت نبود ولی هیچی نمیگفتم تا همسرم وقتی دید من اعتراضی نمیکنم بعد چند ماه کوتاه اومد و گفت مانتوهات خوبن لازم نیست چادربذاری
فریبا جون و مهدیه جون ممنون از همدلی و راهنماییتون، سعی میکنم حساسیتم رو کمتر کنم، هم مادرشوهرم هم مادربزرگش خیلی منو دوست دارن، باید قدر بدونم و به فکر چیزای مهمتری باشم
معصومه جان به جمع ماخوش اومدی مهدیه جون راست میگه به مرور زمان کم میشه وقتی تورو واقعابشناسه اعتمادش بیشترمیشه منم همسری اوایل میگفت دوس دارم چادربپوشی ولی من متقاعدش کردم که اینطوری راحتم وبرام مشکلی پیش نیومده ونمیاد
سلام دوستای گل
من9ماهه عقد کردم همسرمم خیلی دوس دارم..فقط خیلی حساسه رو حجابم اعصابمو خورد کرده دیگه من دختر مقیدیم ولی یه وقتایی گیر میده میگه بخاطر خودت می گم
سلام معصومه جان. به نوعروس خوش امدی. عزیزم بعضی اقایون رو این مسئله خیلی حساسن و هرچه شما مخالفت کنی حساسیت بیشتری نشون میدن. گلم این حساسیت به مرور ار بین میره شما باید کمی صبر داشته باشید و با درایت و منطق و بدون جبهه گیری کم کم ناراحتی خودتون رو از این مسئله بگید بهشون و البته بعد از اینکه کاملا شناخت پیدا کرد روی شما.
سلام پری جان. خوبی؟ ورودت رو به نوعروس تبریک مگم. عزیزم 2 ماه زمان بسیار کوتاهیه که شما بخوای قضاوت کنی. دوست عزیز به نظرم شما باید با گذشت زمان این موضوع ور با همسرت در میون بذارید که من وشما سازنده این زندگی هستیم نه دیگران . البته به قول فریبا جون اگر اطرافیان جدا دلسوز ادم باشن و نظرات مثبت و سازنده ای داشت باشن چرا که نه ادم همفکری میکنه عزیزم از دوران عقدت لذت ببر و حساس نشو نسبت به این مسائل.
سلام بچه ها، من 2 ماهه عقد کردم، مادر شوهرم دخترخالمه، شوهرم خیلی خوبه ولی فقط یه ایراد داره سر هر موضوعی با مادر و مادربزرگش که خاله و دخترخاله من میشن مشورت میکنه و اول نظر اونا رو میگیره، هرچی اعتراض میکنم که زندگی ماست و خودمون باید درموردش تصمیم بگیریم میگه نه، ما باید به نظر بزرگترا احترام بزاریم که نارضایتی پیش نیاد، خیلی ناراحتم :-( وقتی فکر میکنم تا آخر عمر واسه ریزو درشت زندگیم اونا باید تصمیم بگیرن گریم میگیره
نگاری آدرسشو میگیرم برو توام بخر برا گوشیت خیلی عشقن. سه بعدیه بدیش اینه که ضخامت گوشیمونو میگیره. خوبیش اینه که هم خوشگلو عشقه هم خیلی محافظت میکنه. من همیشه گوشیم میندازم زمین. و این و رو اونور.
سحری جان همسر منم این مشکلو داره من کاملا درکت میکنم سر این مسئله داشت رابطعه من با خانوادش بهم میخورد چون هیچی نمیتونست بهشون بگه و تذکر بده تا اینکه دید اوضاع خراب شده و من همش گریه میکنم از دست رفتارایه خانوادش بدون اینکه من متوجه بشم رفته بود باهاشون حرف زده و اونهمه رودروایستی که داشت رو بخاطر من مجبور شد کنار بذاره ما زنا دلمون میخواد همسرمون هوامونو داشته باشه
سلام بهترین تفاوت سنی بین 3 تا 5 ساله واسه ازدواج تفاوت سنی زیاد باعث میشه همدیگرو نتونید انچنان که باید درک کرد شما به این موضوع فکر کن که اقا الان نصف بیشتر راه رفته الان نیاز به ارامش و فرزند داره ولی شما اوج شیطنت هستی همیشه الان نبین 10 ساله بعد ببین که شما تازه سی ساله میشید و اقا چهل ساله انشالله موق باشی
سلام، دوستان نمیدونم اینجا جای مطرح کردنش هست یا نه! من مجردم و یه موقعیتی برام پیش اومده! نظرتون در مورد اختلاف سنی در حد دوازده سال چیه! من 21 و آقا 33!!!! یه جورایی همکار هستیم... البته تو رشته ای که فعال هستیم نه به طور مستقیم. از اخلاق و عقایدش هیچی نمیدونم اما الآن بزرگترین مسئله برام اختلاف سنی هست، البته خودم همچین چیزی رو میپسندم(با همون عقیده مرد باید تکیه گاه باشه!) کسی چنین تجربه ای داره؟!
منم با نسیم جان موافقم مسی جون اخه شما الان موقع شور و هیجانته ولی شاید این اقا الان اون شور و شوقو نداشته باشه و نتونه کامل درکت کنه البته این یه تفکر نسبیه ادما میتونن متفاوت باشن من ادم ادم چهل ساله ای که خیلی پر انرژیه ولی 27 - 8 ساله بیحوصله هم دیدم سعی کن باهاش در ارتباط باشی تا بهتر بشناسیش
سپیده گلی به سر بادکنک که الان رو به زمینه یه چسب نواری گرد بزن بععد بسبونش به سقف یا هر جایی که دوست داری. دیگه نیازی نیستش که حتما بادکنکو با گاز نیتروژن پر کنی .
آره خوب شده بود فرشته. قشنگ بود. من تا الان هر چی بری همسری خودم درست کردم گذاشتم تو یه جعبه بزرگ گذاشتم تو کمد دیواریمون که بعدا هم بشه ازش استفاده کنم. تو هم همرو جمع کن بذار کنار
فرشته جووووون عالیهههه خیلی قشنگ شده وای میززت خیلی قشنگ شده با اجازه شاید از میزت ایده گرفتم واسه بعد هااااااا :p....فرشته جونم این گلبرگارو بیرون خریدی؟؟؟کجا دارن؟؟
آره مینایی حسابی ذوق زده شد. منم از خوشحالیه اون خوشحال شدم. خودش متوجه شد به خاطر اینکه امروز وقت دکتر دارم دیشب گرفتم. کلی عذرخواهی کرد که یه مقدار جیبش خالیه حتما هدیه برام میگیره منم بهش گفتم من ازت توقعی ندارم وجود خودت بهترین هدیه هست. گفت پس خودمو کادو میکنم برات میارم خخخخخخخخخخ
همش پارچه ایه سپیده. رنگای مختلفش رو مامانم واسه تزئینات جهازم گرفته بود منم این جور وقتا ازشون استفاده میکنم. جاهایی که گل خشک و مصنوعی دارن پیدا میکنی گلم.
دقیقا نسیم جون البته مردها زیاد نمیتونن احساساتشونو نشون بدن البته همسر من خیلی زود نشون میده هم زود عصبانی میشه هم زود احساساتی که من زیاد خوشم نمیاد ترجیح میدم یکنواخت باشه
ماهی جون من اصلا برام اختلاف سنی زیاد قابل درک نبود چون همیشه حتی توی خونمون میدیدم داداشم که ده سال از من بزرگ تره اون متولد 60 و من 70 هستم چقدر خواسته ها و توقعاتمون از زندگی باهم متفاوت هست واسه همین همیشه اختلاف سنی بیش از 6 سال رو ندیده جواب رد میدادم الانم با همسرم سه سال تفاوت سنی دارم و واقعا راضیم چون شیطنت ها و حال و هوامون کاملا مثل همه. البته این مسئله هیچ وقت دلیل صددرصد نمیشه دوستانی هستن که مثل مینا و مونا و فاطمه سادات که اختلاف سنی 9 اسله دارن و خیلی راضین همه اینا به شخصیت و تفاهم بستگی داره.
نه فرشته اختلاف سنی باعث نمیشه که دنیای آدما با هم فرق کنه. من و همسریم با هم 9 سال فاصله سنی داریم. مونا و همسرشم همینطور. ماها که هیچ مشکلی نداریم باهم شکر خدا. اختلاف سن دلیل خوبی نیست برای این چیزا. اتفاقا همسریه ماهی باید از خداشم باشه یه زن کوچولو گرفته که انقدرم خوشگلو نازه.
منو برادرش معرفی کرد ولی بار اول که خودش منو دید من گفتم فکرامو میکنم فاصله سنیمون زیاده اما میگفت من خیلی از تو خوشم اومده و خودش خیلی دوست داشت جواب + بگیره که گرفت . اینم بگم که کاراش خیلی گره خورده اوایل خیلی بیرون میرفتیمو ول خرجی تقریبا یه روز درمیون با هم بودیم بیرون شامو گردشو تفریح اما الان کاراش گره خورده میگه دعا کن زودتر کارام درست بشه خونه بگیریم عروسی بگیریم بریم سر خونه زندگیمون . نگار جونم در حد متوسطه ولی میگه میبینم حرص میخوری دوست دارم
:)))))))
شاید دوست داره اینطوری الکی حرصت بده و ببینه که چقدر دوسش داری. اینطوری عشقتو بسنجه. شایدم کارش با دست اون خانوم گرش باز میشه. اما باید به تو هم بگه داره چکار میکنه خب.
خب شاید اونم طبق روشی که بزرگ شده داره پیش میره. چه فکر بدی دارن. پس برای همین بهت گفته که بی جنبه میشی. اینطوری تو ذهنشون مونده که با بال و پر دادن به زن، زنظون بی جنبه میشه.
آره متاسفانه . در مورده اون چتم بگم که چندین بار به من گفت اونجوری که تو فکر میکنی نیست من زنمو ول نمیکنم برم با یه کی دیگه و یه تار موی گندیده زنمو به ۱۰۰ نفر نمیدم
خوب پس ماهی این خانه از پای بست ویرانه باید اول همسرت رو شستشوی مغزی کامل بدی تا این ذهنیت خانوادگی بیاد بیرون بعد خود به خود خیلی از مشکلاتتون حل میشه البته به نظر منم اختلاف سنی میتونی دخیل باشه تو خیلی از مواقع شما مال دو دهه کاملا متفاوت هستین و اختلاف نظر خیلی خیلی زیاده بین این دو دهه متاسفانه
چس باید بشینی منطقی اروم باهاش صحبت کنی ببینی چه مشکلی داره. پس نگران اون خانوم نباش ولی ازش بخواه ک تورو توجیه کنه. ظیفشه ک برای همسرش توضیح بده یه زن دیگه تو زندگیشون چکار میکنه و چه نقشی داره.
دوست نداره من طوری تیپ بزنم که کسی نگام کنه یه بار یه مهمونی رفتیم ماله فامیل ما بود یکی از فامیلامون که رفت و آمد داشتیم و دارم اومد پیش من تبریک گفت بابت عقدمون داشتیم صحبت میکردیم تا شوهرم دید از حسادت زود اومد سمتمون شروع کرد با فامیلمون صحبت کردن بعد از پیش من بردش میگفت چه لزومی داره فامیلتون بیاد با تو تنها حرف بزنه .
:))))))))))))))))
حسودی کرد در صورتی که فامیلمون متاهله و منو به چشم خواهرش میبینه
ماهی جون از دوست داشتن همسرت خیالت راحت باشه . خب اینکه حسود باشن یه چیز طبیعیه. همسری من از اینکه برای یلدایی جلوی دامادمو دامن کوتاه با ساپورت پوشیده بودمو روش یه مانتوی جلو باز پوشیده بودم کلی دعوام کرد و غر زد به جونم.
اره دیگه دیدم خلوت شده گفتم برم به کارام برسم و بعدشم 5 بشه برم خونه امیدوارم تونسته باشه حرفام کمکت کنه با حرفایی که زدی مشخصه که همسرت خیلی دوست داره ایشالا سوتفاهم و ناراحتی ها زودی از بین بره
ازدواج ما کاملا سنتی بوده ما حدود ۴ ماه نامزد بودیم اما سر یه سری خودخواهیا نامزدیمون بهم خورد و بعد یه مدت چند ماهه با هم آشتی کردیم و الان ۷ ماهه عقدیم
ماهی جان نظرت در مورد مشاوره رفتن چیه؟ به نظرم یه جلسه اول خودت برو و بعدش با تشخیص مشاور همسرتو هم ببر نذار این مشکل ریشه ای بشه تا قبل از اینکه برید سر خونه زندگیتون این مشکلو حل کن
حرف مونا کاملا درسته. اگه الان نتونی حلش کنی بعدا به مشکل میخوری. همسرت خودش میخواست شمارو یا به اصرار خانواده شمارو انتخاب کرده؟ مطمئنی انتخاب خودش بوده؟ نمیخوام ناراحت بشی از حرفم ماهی جان ولی خب این مسئله خیلی مهمه.
خیلی ناراحتم کرد حرفات ماهی جونم همسرت از اول هم همینجوری بود ؟ تا تغییر رویه داده ؟ 7 ماه خیلی زوده به نظرم برای این جور رفتارا نمیخوام ناراحتت کنم ولی اینو بدون ما خانوما شم خاصی داریم نسبت به خیانت مردامون اگه میبینی حست میگه رابطه همسرت با همکارش بیش از یه رابطه هستش سعی کن جدی بگیریش و ا همسرت بخواه اگه دوست داره بذارتش کنار و بهت نشون بده که دوست داره با کوتاه امدن های تو در هر زمینه ای رفتارای همسرت اگه بی دلیل باشه بدتر و بدتر میشه سعی کن دقیق بشی ببینی تغییر رفتاراش منشاشون کجاست این خیلی مهمه
منم خیلی از خوندن مشکلت ناراحت شدم ماهی جان. عزیزم شما با هم دوست بودید یا سنتی ازدواج کردید؟ این حرفی که همسرت بهت زده حرف قشنگی نبوده ولی شاید به خاطر اینکه باهم دوست بودید یه تصور بد براش پیش اومده
عشقم میتونی بیای اینجا با ما صحبت کنی اینجا دوستایی داریم یکی ار یکی ماه تر که با تمام وجودشون تلاش میکنن به دوستاشون کمک کنن و گوش شنوا باشن خوشحال میشم مارو دوست خودت بدونی خانومی
سلام ماهی جون. خوش اومدی عزیزم. تا حالا درست باهاش صحبت کردی ببنی چرا اینکاراو میکنه؟ نمیتونی مشکلتو با کسی در میون بذاری تا باهمسرت صحبت کنن؟ چطوری با هم آشنا شدین؟ دوست بودین یا سنتی ازدواج کردین؟
سلام مونا جونم ممنونم .
آخه کسی میره خیانت میکنه که مشکلی داشته باشه من که به ظاهرم انقدر میرسم , البته منم یه سری از موقع ها که حرصم دربیاد یه کاری میکنم که حرص همسرمم دربیاد خودمم بعضی موقع ها یه کم اذیت میکنم . اما اون خیلی بیشتر این کارو میکنه دیگه روی من کم شده
:)))))
سلام ماهی جون خوش اومدی گلم. خودت توی این هفت ماه دلیل خاصی نمیبینی برای این رفتارش؟ از اول همین طور بوده؟ شماره اون خانوم رو از کی توی گوشیش دیدی؟ همزمان با تغییر رفتارش نبوده؟
خیلی ناراحت شدم از خوندن مشکلت عزیزم. ولی طبق گفته نگار جون ما خانوما حس ششممون در این مورد قویه. حتما پیگیری کنن ببین رابطشون در چه حدیه خانومی. نمیتونی شماره خانومرو از تو گوشیه همسرت برداری؟ البته می دونم کار خیلی بدیه.
خواهردوستم بعدیه ماه ازعقدکارش فقط شده بودگریه وجواب تلفنشم نمیدادمیگفت حالم از حرفاش ونوع فکرش به هم میخوره من ودوستم خیلی باهاش حرف زدیم که منصرفش کنیم ولی فایده نداشت مشاوره هم رفت درصورتی که قبل عقدبایدمیرفت حتی مشاورهم گفته بودحق باتوإ ودراینده به مشکل برمیخورین کلا این ازیه دنیای دیگه بوداون تویه دنیای دیگه.خواهردوستم میگفت مثلا میگم من ازفلان چیز یافلان فیلم خوشم میاد طرف غیرمستقیم بهش گفته بود اون چیزی که تودوس داری مسخره ست یااون فیلم خیلی چرته.اختلاف سلیقه شون زمین تااسمون بوداخرش توافقی طلاق گرفت عموش هم وکیلش شد وکلا ازعقدتاطلاق چندماه بیشترطول نکشید. اختلاف سنی تایه حدودی خوبه بیشتربشه بایدخیلی بااحتیاط جلوبری
سلام به دوستای خوبم ایشالاحال همگی خوب باشه.به دوست جدیدمون ماهی خانم هم سلام عرض میکنم.عزیزم ایشالاکه شمابه مشکل برنخوری.خواهردوست صمیمیم بیست وپنج سالشه وداره فوق متالوژی میخونه چندماه پیش یه اقایی به صورت سنتی اومدن خواستگاریش اقالیسانس داشت وفوق العاده وضعش توپ پمپ بنزین وپرورش شترمرغ وخونه بزرگ خلاصه ایناتحقیق کردن جواب مثبت دادن وتنهاموردی که مشکل سازشد این بودکه اقادوازده سال بزرگتربود
سلام فریبا جونم ممنونم . من ۲۱ سالمه البته ۳ ماه دیگه وارده ۲۲ سالگی میشم همسرم ۱۲ سال ازم بزرگتره . دوسش دارم اما بعضی موقع ها منو خیلی عصبانیو ناراحت میکنه . در مورده ظاهرمم بگم به اندازه خودم قشنگی دارم تیپم کاملا امروزیه اهل اینکه همش مدلای مختلف بپوشم و همش دنبال تغییر تو صورتو تیپمم
:)))))))))))))))
همسرم اجازه اینکه من از شبکه های اجتماعی (فیسبوکو وایبرو لاین . . .)استفاده کنمو نمیده چون قبلا داشتم اما خودش اینارو داره منم که اعتراض میکنم میگه سعی کن با من رقابت نکنی , چیزی که خیلی ناراحتم کرده این چند وقته اینه که اسم یه خانمی تو گوشیشه میگه همکارمه با اون چت میکنه و وقتی که من فهمیدم گفت چون کارمو راه بندازه مجبورم . به خدا دیگه نمیدونم چیکار کنم اعتماد به نفسمم کامل از دست دادم . باهام بد حرف میزنه میگه اگه با تو خوب رفتار بشه بیجنبه میشی
سلام صبا جان درگیر امتحانتم دیر به دیر میام همسر من شور شوق داره ولی بعضی جاها کم میاره میگم سعی کن تفاوت سنی زیاد نداشته باشی نرمال 3 تا 5 ساله بازم نظر خودته عزیزم تو شوق جوونیت اون دور ان میانسالی
ماهی جون دوست عزیز خیلی فکر کن و سعی کن تا از اخلاق همسرت خیالت راحت نشده به فکر شروع زندگی مشترک نباشی بیشتر از همه مطمئن شو که عشق و علاقه داشته باشه چون اگه اینو بهت نداشته باشه یعنی هیچی نداره
صبح بخیر خانومای گل اول هفته همگی بخیر و هفته خوبی پیش رو داشته باشید.همسری من که خیلی باشعور فقط یک ذره خونسرده.همین اخلاقش رو مغز من پیاده روی میکنه اما من باز هم دوسش دارم خیلییییی
دیشب همسری برای ولادت پیامبر برام عیدی خریده بودن ولی نتونسته بود برام بیاره. دیشب عیدیمو ازشون گرفتم. دو تا شلوار خوشگل و حرفه ای برای مهمونی. با یه بافت خیلی ناز به رنگ شیری. انقدر ذوق زده شدم. البته میدونم سلیقه خواهر شوهر جونمه ک انقدر خوش سلیقه و عشقه.
سلام دوستای گلم. چه خبره اینجا؟ میبینم که همه دوستان عزیزم اینجا دارن آقایون رو جراحی میکنن. فقط عزیزای دلم حواستون باشه باند، قیچی، نخ و سوزن جا نذارین تو این جراحی.
مینا گلی قضیه از این قراره که ما میخاستیم آقایون رو زیر تیغ جراحی خودمون ببریم و درستشون کنیم
اما به این نتیجه رسیدیم که اول باید خودمون بریم زیر تیغ شاید بشه با دارو خوبشون کرد :)))))))))))))
من و سپیده جفتمون توی دعوا خیلی آرومیم و اصلن صدامونو بالا نمیبریم اما آقاهامون عصبیو جوشی
صبح ساعت 9 از خواب بیدارم کرده میگه لباسارو پوشیدی؟ خوشت اومد؟ میگم آره همسری خیلی عشق بود تو تنم. ممنونم. بعد میگه دروغ میگی خوشت نیومده اگر خوشت اومده بود همون دیشب تنت میکردی ک منم ببینم تو تنت. خلاصه تو اون وضع خوابالو کلی غر زده بهم. نمیدونم از دست این آقا من چی کار کنم. اگر تنم کرده بودم میگفت چقدر هولی مثل این دختر کوچولوها. حالا هم که مثل خانوما عمل کردم میگه اصلا برات مهم نبوده هدیم. بچه ها اشتباه کردم؟
من از همه جا بیخبرم. بذارین پس مطالب قبلو بخونم یا خودتون سربسته برام توضیح بدین :))))))))) کدوم بهتره؟ من برم نیم ساعت دیگه بیام یا اینکه خودتون توضیح میدین برام ؟ هان؟
مبارکت باشه خااااانوم :* مردا دوس دارن چیزی هدیه میدن استفاده کنیم.واسه من اوین تولدم ساعت گرفت هنوز نداختم میدونم ناراحت میشه اما خوب واسه دستم خوب نیست حتی تنگشم کرده خوب واینمیسته تو دستم.
سلام دوستان من یه مشکلی دارم میتونین باهام همفکری کنین
من مدتیه که با یکی از دوستان خانوادگیمون دوست شدم و قراره ازدواج داریم.
ایشون از 5 سال پیش با یک دختر بسیار بی بند و بار دوست شد در این مدت بیش از 50-60 تا سفر به تک تک نقاط ایران و خارج از ایران رفتند. عملا کار و زندگی تعطیل و فقط مسافرت و مهمونی با آدمای بی بند و بار که این اخلاق اصلا در کلاسش نبوده و نیست. وقتی که رابطشون بخاطر خیانت چندم دختره تموم شد با هم دوست شدیم. البته از روز اول هم با شرط فقط دوستی با هم بودن نه ازدواج .الان مشکلی که من دارم اینه که همه جا سایه و خاطرات اون دختره باهاشه هر چند که ظاهرا دیگه نمیخواد توی زندگیش باشه ولی همه حرفاش خلاصه شده توی اون 5 سال و حتی حاضر نیست عکسهای بسیار عاشقانه ای که با دختره داشته رو پاک کنه. دوستاش صمیمی ترین دوستای اون دختره هستند و هرجا بتونن توی رابطه ما سوسه میان و با حرفها و کاراشون باعث اذیت من میشن . هرچند که بهش ثابت شده و دیگه نمیخواد با اون آدما ارتباطی داشته باشیم ولی برای من تصور اون روابط نزدیکش اذیتم میکنه اینکه هر عکسی با من میگره دقیقا مثل همون حالتها و فیگورهاش با او دختره هست اینکه هر کاری میکنیم هر چی میخوریم میدونم یه روزی اون همین شرایط رو داشته باعث آزارم میشه. واقعا نمیدونم چه جوری باید بااین افکار کنار بیام. لطفا کمکم کنید.
ببخشید زیاد شد
سپیده جون این اعتماد به نفس نیست منم دوست دارم شخصیت آرومی داره کلا شخصیتش آرومو دوست داشتنی.شما هم مطمینا همینطوری سپیده جونم فقط باید با آرامش و سیاست رفتار کنی بنظرم عشقم..(چیزی که خودمم ندارم خخخخخ)
خب سپیده ها از اینجا شروع کنید که کم کم اعتماد به نفستون رو ببرید بالا و نه حتما توی دعوا هر موقع که پیش اومد از حقتون دفاع کنید. نه فقط در مقابل همسرتون کلا این اخلاق رو در مقابل همه داشته باشید
فرشته جووونم من در مقابل همه حقمو میگیرم حرفمو میزنم فقط این یه مورد که نمیتونم....
اما همیشه هم در مقابل سروش ساکت نیستم استثنا هم داره مثلا کاریو بهم زورر بگه انجامش نمیدم حتی بهشم میگم این یهمورد استثنا که کسی زور بگه ساکت نمیشینم حتی سروش.......
خودشم میدونه اینو واسه همین زور نمیگه بهم ......
اما موارد دیگه ساکتم در مقابلش...
ساراجون ما خانوما کلا دوست درایم هیمشه اولین باشیم برای همسرمون. یعنی اون اولین چیزا رو با ما تجربه کنه. به نظر من خیلی عاقلانه تر در این مورد تصمیم بگیر. حتما مشاوره برو
یه سوال عزیزم؟ ببخشید راحت اینو بهت میگم. تو اگر این پسر به کل اون دختر رو فراموش کنه نه حرفی ازش بزنه نه با اون دوستا که میگی در ارتباط باشه میتونی خودت با این قضیه کنار بیای که دیگه اولین نیستی برای همسرت؟ اینکه شوهرت حرفای عاشقانه ای که به تو میزنه قبلا به دختر دیگه ای هم گفته؟ اینکه قبل از تو دلش مال کس دیگه ای بوده؟
سلام مینا جون. خوبی عزیزم. وای این خانوم هم اسم منه. مثل منم ناز و عشقه. (امروز خودشیفتگی نداشتم رو دلم میمون دیگه بعدا افسردگیه مزمن میگرفتم کی جواب میداد خب؟)
نگار جون بعید میدونم با یاد اون با من باشه . البته امیدوارم. چون هم اون و هم من از خیانت بیزاریم. هم من تجربه خیانت دیدن دارم و هم اون. البته در زمان دوستیشون فقط یک مورد دست دختره رو شد. و مورد 2 که متوجه شد رابطه رو تموم کرد کلا. و بعد چند ماه با هم دوست شدیم. بقیه روابط دختره رو تازه فهمیده از طریق همون دوستهاشون . تازه فهمیده که طی این مدت با کیا رابطه داشته
سارا جون عزیزم منم یه جورایی حرف دوستان رو تایید میکنم زیاد خوشبین نیستم گاهی عشق اول همه چیز یه ادمه اون نمیتونه اون دخترو فراموش کنه عشق اون دختر دیگه تو خونشه مطمئن باش بقول دوستان میخواد تو مرهم زخمهاش باشی نکن با خودت و سعی کن از زندگیش بیرون بیای من دیدم افرادی رو که به عشقشون نرسیدن و خانوادشون گفتن بریم زنش بدیم تا عاشقی از سرش بیفته ولی دقیقا زندگی رو به کام یه نفر دیگه تلخ کردن
موضوع مطرح شده توسط شما رو خوندم و میدونم که اینجا تو جمع نوعروس های اتاق گفتگو، میتونی از تجربه ها و صحبت های همه عزیزان بهترین استفاده رو کنی و به یه راهکار خوب برسی.
ولی جدای اتاق گفتگو که دوست دارم توی همه بحث هاش شرکت کنی و علاوه بر این بحث، حضور پررنگت رو توی بحث های دیگه ببینیم ، بهت پیشنهاد میکنم این مشکلت رو به آدرس ایمیل counselor@noarous.com ارسال کنید تا مشاور ما جناب آقای دکتر شیخ الاسلامی که در زمینه مشاوره خانواده و سلامت جنسی ، مشاوره می دهند، نیز به شما راهکار ارائه دهند.
سعی میکنم با توجه به کثرت ایمیل های رسیده به ما، مشکل شما رو در اولویت قرار بدیم که همزمان از مشاوره آقای دکتر و صحبت های ارزشمند دوستان، بتونی بهترین نتیجه و تصمیم رو بگیری.
ساراجون من خودم به شخصه این واسم قابل تحمل نیست اگر قبل ازدواجم میدونستم همسرم قبلا مال کس دیگه ای بوده کس دیگه ای توی قلبش بوده خیلی چیزا رو باهاش تجربه کرده و من براش اولین تجربه نیستم. ما خانوما حس حسادتمون در این موارد خیلی زیاده توجه کن به این نکته که میتونی کنار بیای یا نه؟ این حس حسادت بعدا مشکل ساز نشه توی زندگیت.
خب دیگه سارا جون صف جونمون برات پارتی بازی کرد عزیزم. حتما از این فرصت استفاده کن. مشاوره های سایت خیلی میتونن بهت کمک کنن. من که خودم خیلی ازشون استفاده کردم و واقعا برام خوب بوده.
سارا جون من منظورم این نبود که داره بهت خیانت میکنه نه اصلا منظورم اینه که تو ظاهر تورو میبینه باطننا اون خانوم رو وقتی میگی حتی فیگورایی که باتو میگیره عین اون خانومه این یعنی هنوز تو ذهنش داره باهاش زندگی میکنه من چندین تجربه اینجوری دیدم تو دوستام که دارم بهت میگم
مینا اولا کادوهای قشنگت مبارکت باشه دوما هر کادویی میگیری ازش همون لحظه استفاده کن همسر منم دقیقا همینجوریه مثلا یه ساعت برای تولدم خرید با اینه من اصلا از ساعت انداختن خوشم نمیاد ولی به خاطر همسری همیشه دستمه چون میدونم اگه استفاده نکنم بهش برمیخوره فکر میکنه دوسش ندارم
مرسی فریبا جان. راستش شخصیتی که الان داره چیزی متفاوت از شخصیت واقعیشه به نوعی میشه گفت طی این مدت خیلی افکار و رفتارش فرق کرده. یعنی بسیار آدم مثبتیه همه عاشق رفتار و برخوردو سادگیش هستند. ولی این رفتارش برای شخصیت اجتماعیشه وقتی در روابط خودمون قرار میگیریم و مخصوصا در جمع اون افراد یه آدم دیگست کم توجه به من میشه . ضمنا تا حالا به من از گل نازکتر نگفته. کلا شخصیت آرومی داره
گاهی چند روز با هم خیلی خوبیم و یه دفعه بهم بی توجه میشه یا با بهونه هایی نمیخواد همو ببینیم. مطمئنم که به قولی در همون لاک تنهاییش میخواد باشه ولی این رفتار اینقدر زود به زود، منو آزار میده شاید این کاراش برای اون دختره که دنبال فرصت بود برای خیانت کردن خوب بوده و از این کارش استقبال میکرده برای روابطش با افراد دیگه. ولی من که همه زندگیم این شده غیر قابل تحمله. ضمنا تا حالا به من از گل نازکتر نگفته. کلا شخصیت آرومی داره
بله مینا جون صحبت کردم گقته سعی میکنه اون دوستان رو کنار بزاره . ولی در مورد خاطرات اون آدم میگه اون دختر دیگه تو زندگیم نیست و بهش فکر نمیکنم تو هم اینقدر برام مرور نکن و حساسیت نداشته باش. ولی حساسم چون هنوز دلش نیومده از اینستاگرامش پاکش کنه و حتی عکسهاشو. میگه این حساسیت تو یعنی بهم اعتماد نداری
سلام سارا جون خوش امدی ... 5 سال زمان کمی نبوده اونم با این همه خاطره الان سخته که بتونه فراموشش کنه وقتی میگی علیرغم دیدن چندین خیانت از دوست قبلیش هنوز باهاش بوده نشون میده که چقدر بهش علاقه داشته این آقا که حاضر نبوده ولش کنه و اینکه شما خیلی خیلی زود بعد از یه جدایی این مدلی وارد زندگیش شدی و این آقا سعی کرده شمارو جایگزین عشق قبلیش بکنه و اون دختر رو در قالب شما داشته باشه با حرفات مشخصه که این آقا ثانیه به ثانیه داره با یاد و فکر اون دختر زندگی میکنه
باهاش تا حالا صحبت کردی؟ بهش بگو من نمیگم بهت اعتماد ندارم ولی منم یه دخترم دوست ندارم سایه یه دختر دیگه روی زندگیم باشه. بگو اگر تو دیگه داری اونو فراموش میکنی پس پاک کردن عکس هاش و حذف از اینستاگرام راحت تر میتوین فراموشش کنی. بگو این طوری خودتم اذیت نمیشی
من با نگار موافقم سارا جون. البته خیلی وحشتناکه که به جای یه دختر دیگه باشه برای مردش اما باید در این مورد باهاش صحبت کنی. بهش بگو داری عذاب میکشی با این کاراش. اگر تورو میخواد باید همه جوره کنارت باشه و کوچکترین چیزیو که اونو یاد قدیم میندازه از زندگیش بندازه بیرون.
فرشته جون مشکل اصلی منم همینه که اگر الان شرایط رو ok کنم آیا در آینده میتونم با این افکار کنار بیام؟ اینکه هرجا بریم یاد و خاطره اون دختره براش زنده بشه؟
پسر عموی شوهرم تقریبا دو هفته پیش عروسیش بود. این پسر قبل از ازدواجش حدود یک سال و نیم با یه دختر دوست بود و عقد کردن و بعد از دوسال از عقدشون خانواده ها باهم کنار نیومدن و اردیبهشت امسال جدا شدن از هم. یعنی کلا حدود چهار سال با اون دختر بوده. ولی خانوادش صبر نکردن زمانی بگذره و اون حالت عادی پیدا کنه بلافاصله خودشون استین بالا زدن و به انتخاب خودشون یه دختری رو خواستگاری کردن و شهریور بله برونشون بود سریع هم عروسی گرفتن دو هفته پیش رفتن سر خونه زندگیشون اما همه فامیل دارن میگن هادی شب عروسیش اصلا توی حال خودش نبود اصلا انگارذوق نداشت انگار از سر اجبار دست عروسش رو گرفته بود. بعد به نظرت این آدم میتونه خوشبخت باشه و عاشق همسرش باشه؟
یکی از دوستای صمیمی من با یه آقایی دوست بود بعد از سالها از هم جدا شدن و الان اون آقا ازدواج کرده و بچه هم داره ولی هنوزم که هنوزه به فکر این دوستمه با اینکه زندگی زناشویی خیلی خوبی داره و با خانومش رابطه خوبی داره ولی به دوستم زنگ میزنه میگه هیچ کسی برام تو نمیشی هر وقت دلش میگیره زود به این دوستم زنگ میزنه میگه صدای تو منو اروم میکنه و ...
حساسیتت درسته عزیزم. بالاخره ما زنا دوس داریم اولین باشیم. اما خب اون بنده خدا هم گناهی نکرده. اینم درست نیست بگیم که یه نفر چون قبلا عاشق بوده دیگه نمیتونه با کسی زندگی کنه یا هیچ دختری نباید طرفش بره چون اون طوری میشه عشق دوم اون مرد. این حرفم خیلی بده و من اصلا قبولش ندارم.
ساراجون به نظر من عاقلانه تصمیم بگیر. بحث از یه عمر زندگیه. حتی اگر اون یادش نیوفته که البته محاله تو حتما یادت میوفته که مثلا فلان جا که داریم میریم روزی با اون دخترم رفته یا مثلا فلان کارو نکنه با اون دخترم انجام داده باشه. این فکرا ما خانوما رو داغون میکنه واقعا
مینا جان و دوستای گلم بهتره بگم عشقش نبود چون هیچ وقت حاضر نبود باهاش ازدواج کنه . میگفت مناسب من نیست . چون قبلا ضربه خیلی سختی خورده بوده دیگه نمیخواست ازدواج کنه تا آخر عمرش همه هم میدونن . ولی به گفته خودش در مورد من کاملا نظرش فرق میکنه
منم با این حرف که ادم حتما باید با اولین نفری که میاد تو زندگیش ازدواج کنه شدیدا مخالفم مثلا یکی با یکی دوست میشه ولی به هر دلیلی به هم نمیرسن باید بگیم این دو نفر محکو به تنهایی هستن تا آخر عمر نه این اشتباه بزرگیه
ممنونم فریبایی. آخه هر فردی بالاخره یه جایی تو زندگیش یه عشق کوچولو تو دلش بوده ک شاید بهش نرسیده.حالا قرار نیست چون نرسیده محکوم به تنها موندن بشه. البته طرف مقابلش هم مقصره. مثلا سارا اصلا نباید به نظر من به این فکر کنه ک آی این کارو نکنم آقا یاد فلان چیز میفته. سارا اول باید خودت فراموش کنی اگر واقعا طرفت رو دوست داری.
سلام صفا جان مرسی از راهنماییتون حتما .
بله نگار جون ممکنه. حق با شماست یعنی منم یه همچین فکرایی میکنم
نه فرشته جون نمیتونه موافقم
مینا جون میگفت این دختر مناسب زندگیه مشترک نیست برای دوستی خوبه . اگر بهم خیانت نمیکرد ممکن بود تا آخر عمر باهاش دوست بمونم ولی ازدواج هرگز
مینا این دوستم به خاطر مخالفتهای باباش مجبور شد عشقش رو ول کنه آقا هم از روی عصبانیت زود رفت با یکی ازدواج کرد ولی الان هی با دوستم میگه تو الی بلی جینبلی دلم برای زن و بچه بیچارش میسوزه
عشق ها و آشنایی های کوچیک قابل فراموش شدن هستن ولی سارا گفت این پسر 5 سال با اون دختر بوده. مدت کمی نیست که راحت بشه فراموش کرد. ضمن اینکه مسافرت و همه جا هم می رفتن
اینطوری که فلان جا نریم، فلان کاروو نکنیم اینا همش پاک کردن صورت مسئلست. تو باید همه خوشیهارو انجام بدی اما باید اینو فراموش کنین که یه روزی نامزدت اونارو تجربه کرده. تو خودتم خیانت دیدی پس اگر خدای ناکرده یه روزی یه مرد دیگه ای تو زندگیت قرار گرفت و از مورد تو با خبر شد پس اونم باید یه همچین برخورد و فکری داشته باشه؟
میگن فلسفه عشق نرسیدنه این تو خیلی از عشقا صادق واقعا این همه ادم که باهم ازدواج میکنن ملزوما عاشق هم نیستن شاید دو نفر عاشق هم باشن ولی ازدواج نکنن ولی با کسی که ازدواج میکنن دوسش دارن فقط فرق زیادیه بین عاشقی و دوست داشتن
به نظر من عاشقی واسه دوستی خوبه دوست داشتن واسه ازدواج. چون عاشقی آدمو داغ میکنه و هر داغی یه روزی سرد میشه ولی دوست داشتن آدمو پخته میکنه اما هیچ پخته ای روزی خام نمیشه
سلام دوستان خدارو شکر که حال همگی خوبه
من حرفهای سارا جون رو خوندم
ولی نمیشه ادم یه نظر قطعی بده ولی وقتی خودمو جای سارا جون میذارم نمیتونم تحمل کنم که شریک زندگیم سالها با کس دیگه ای بوده و حالا که با منه هنوز نخش قطع نشده و یادش میاد انگار توی این دو تا رویدادش زندگیش مرزی وجود نداشته و داره با هم قاطی میشه
دلیل نمیشه مینا ولی هرکسی هم نمیتونه با این موضوع کنار بیاد. مثلا من به شخصه نمیتونم کنار بیام ولی ممکنه سارا بتونه من اینا رو بهش نگفتم که رابطشو بهم بزنه فقط گفتم که آگاه باشه این چیزا هم وجود داره ببینه میتونه کنار بیاد یا نه.
یا اینکه نگفتم جایی نره یا خوش نگذرونه. ولی اینم بدونه مثلا جایی بره شاید شوهرش قبلا با دختر دیگه ای هم اونجا بوده و خاطراتی ساخته. آگاه باشه که این مسئله بعدا اذیتش نکنه. نخواد به خاطر این خودشو محدود کنه جایی نره
آخه این قضیه به نظر من میشه به دست فراموشی سپرده بشه اگر خود طرف بخواد. مثلا طرف سارا باید خودش بخواد و سارا باید کمکش کنه. البته اول باید خودش این قضیرو فراموش کنه کنه. من همیشه اعتقادم اینه ک آدم باید تو حال و برای آینده زندگی کنه و نفس بکشه و عشق بورزه نه برای گذشتگان. همون اول هم ک با همسری آشنا شدم بهش گفتم اگر قبلا با کسی بودی اصلا برام مهم نیست من الانتو میخوام که میدونم سراپا با منی و هیچ کسی به اندازه من و زندگیمون برات مهم نیست. بعد از اینکه با هم نامزد شدیم یه بار بهم گفت اون روز که اون حرفو بهم زدی واقعا به دلم نشست و از همون جا عاشقت شدم.
من خودم همیشه دوست داشتم با کسی باشم که براش اولین باشم. اولین دختری باشم که اومدم توی زندگیش اولین کسی باشم که میخواد لحظه های خوبش رو باهاش بسازه. ولی خب این تفکر منه شاید خیلیا این طوری نباشن. شاید چون من خودم قبل ازدواج درخواست دوستی هیچ کس رو قبول نمی کردم از ترس اینکه نکنه به ازدواج ختم نشه اون وقت بعدا عذاب وجدان داشته باشم که کسی که باهاش ازدواج میکنم برام اولین نیست و من تجربه ای قبل از اون داشتم خودمم دوست داشتم واسه طرفم اولین باشم و همه چیز و بار اول با من تجربه کنه
خیلی از اولین رابطه ها از روی خامی و ناپختی یکی از دوطرف یا هردوتاشون شکل میگیره و بعدش به بن بست میرسه رابطه دوم که تشکیل میدن این جور افراد به نظرم اگه ار تجربه قبل درس گرفته باشن عاقلانه تر بوده و ماندگار میشه و اون شکست اول باعث میشه دیگه اشتباهات قبل رو تکرار نکنن و پخته تر برخورد کنن و زندگی خیلی خوبی داشته باشن در کنار هم
بله دوستان میدونم نظر مشاور صحیح تره. ولی مشاور کاملا منطقی راهنمایی میکنه ولی شما دوستان منطق و احساس رو باهم دارین. هرچند هرکسی منطق خودش رو داره ولی احساس خانوما تقریبا شبیه همه. منم مشکلم بیشتر برای آینده و افکار خودمه و حس های خودم. از نظر مشاور سایت هم حتما استفاده میکنم. صحبتهای خوبی کردین نظرات خوبی دادین. تقریبا میتونم بگم با همه موافقم . مرسی از همه دوستای گلم
ولی من اصلا اینطوری نیستم. درسته ک خودم همه چیزو برای اولین بار با همسریم تجربه کردم اما مهم اون لحظه ی عشقم بود نه گذشتش. حتی اگر هم از گذشتش برام میگفت بازم برام فرق چندانی نداشت چون من عاشق عشقیم که الان بهم میده نه عاشق گذشتش.
یعنی اگر شماها عاشق شوهرای فعلیتون میشدین و دیوانه وار هم عاشقش بودین بعد میفهمیدین که آقا قبلا عاشق بوده زندگیتونو ول میکردین یا اصلا زندگیتونو تشکیل نمیدادین؟ این برای من واقعا سواله؟ کلا با همه هستم دوست جونیا
نه فرشته جونم. خب شاید اون موقع فکر و ذهنیاتش مثل الان نبوده و هر کسیو میتونسته دوست داشته باشه اما اگر میدونست قراره در آینده یه جواهری مثل من نصیبش بشه شاید هیچ وقت هیچ کسیو دوست نمیداشت. من اینطوری فکر میکنم. اما ارگ الان فقط برای یک صدم ثانیه احساس کنم ک زبونم لال بخواد حواسش به جای دیگه باشه خودش میدونه و خدای خودش.
سپیده تو بیش از حد عاشقی خواهر کوچیکه من همین عاشقی بیش از حد تو باعث شده همیشه کوتاه بیای در مورد عشقت ولی اینو بدون عزیزم توجه بیش از حد یه زن به مردش مرد رو زده میکنه و فراریش میده هلیا جون خیلی خوب گفت سیاست زنانه رو به کار بنداز سعی کن رابطتون رو تو دست بگیری نه اینکه اختیار تام بدی به آقاتون
سپیده جون به نظرم اعتماد به نفست کمه که همیشه خودتو مقصر میدونی.تو همیشه در مقابل طرفت خودتو درجه 2 قرار میدی.در صورتیکه باید به خودت بگی احساسات منم به اندازه اون مهمه
اما من کلا یه نظری دارم.مردای امروزی خیلی نازنازی و ظریف شدن.کی مردای قدیم تحمل میکردن زناشون باهاشون دعوا کنن و صداشونو ببرن بالا.یا کی ایقدر لوس میشدن...........
مینا من قبل از اینکه عاشقش بشم ته و توی این قضیه رو درآوردم وگرنه بعد از ازدواج چیکار میتونستم بکنم؟ همسریه من حتی مدتی به خاطر تنهایی کارش به روان پزشک کشیده بود و داشت افسرده میشد اما به خودش اجازه نداده بود با دختری دوست بشه که بعدا عذاب وجدان نداشته باشه در مقابل همسر آیندش. همینش برام ارزشمند بود.
چون دوست خانوادگیمونه به پیشنهاد من تمام سنگهامونو وا بکنیم و بعد علنیش کنیم چون اگر مطرح شه و بعد به نتیجه نرسیم خیلی خیلی خیلی بد میشه . در اولین فرصتی که ببینیم چیزی بینمون مشکل نیست علنی میکنیم
خب پش خدارو شکر. منم حال و آینده مهمه. خب تو خودتم کمکش کردی که گذشتشو فراموش کنه دیگه وگرنه اگر تو ولش میکردی به امون خدا و میگفتی هر وقت فراموش کرد میرم سر وقتش خب اینطوری اونم یمرفت تو لاک تنهاییش. درسته؟
اوهوم مینا گلی جونم :*
آره فریبا جونم
واقعن چیزی که مهمه زمانیه که با من بوده
اینکه به گذشته ش و عشق سابقش فکر کنه برمیگرده به وجدان خودش
ما هرچقدم طرف مقابلمون رو بپاییم اگه بخاد اگه بیمار باشه خیانت میکنه
پس بسپار به خدا و تو هم تلاش کن و همیشه پیشش باش سارا جونم:)))))))))
نکته مشترک توی حرف دوستانی که گذشته طرف و حسی که قبلا به هرکسی داشته وجود داره و اون اینه که گذشته اونو نادیده میگیرید چون گذشته خودتون رو نادیده میگیرد و از اونم توقع دارید نادیده بگیره
اما به این حرف من توجه نکردید که من خودم با وجود 4سال دانشجو بودن و دیدن پسرهای رنگ و وارنگ و کار توی دوتا محیطی که پر از پسرهای مجرد بود اما هیچ وقت به خودم اجازه دوستی رو ندادم چون خودم همیشه دوست داشتم برای همسرم اولین باشم پس خودمم رعایت کردم تا همسر آیندم واسم اولین باشه. نمیگم همه پسرهایی که شاید قبل ازدواجم درخواست دوستی و آشنایی برای ازدواج داشتن آدمهای کثیفی بودن و فقط برای خوش گذرونی درخواست دوستی میدادن. نه بین اونا آدم های خوب هم وجود داشت اما من با احتمال اینکه یک درصد اون دوستی به ازدواج ختم نشه هیچ کدوم رو قبول نمیکردم از درخواست استاد دانشگاهم گرفته تا پسرهای یه لاقبا هیچ کدوم رو قبول نکردم به خاطر همین عقیده که میخواستم خودم واسه همسرم اولین باشم و متقابلا اونم واسه من اولین باشه
دلم میخواد اولین کسی باشم که بهش ابراز علاقه میکنه. نمیخوام به خاطر شاید خیانتی که دیده واهمه داشته باشه از ابراز علاقه و با شک و تردید دل به من ببنده مبادا دوباره شکست بخوره.
نمیخوام مدام توی ذهنش مقایسه بشم با قبلی هر کس خوبی ها و بدی هایی داره شاید خوبی های قبلی رو من نداشته باشم یا شاید اون خوبی های منو نداشته باشه پس به خاطر همین تفاوت ها نمیخوام مورد مقایسه قرار بگیرم. شایدم ناخودآگاه منو مورد مقایسه قرار بده با قبلی ولی در هر صورتش نمیخوام باکسی هم جنس خودم مقایسه بشم این حس رقابت و مقایسه شدن غیرقابل تحمله. شاید به خاطر خوبی های اون که من ندارم مورد سرزنش قرار بگیرم که زجرآوره برام. واسه همین وقتی اولی باشم فقط من و دیده و داشته ها نداشته هام رو هم پذیرفته قبلی ای وجود نداره که بخواد باهاش توی ذهنش مقایسه کنه
اینم در آخر بگم شاید من تفکراتم یه کم قدیمی به نظر برسه خودم که این طور حس میکنم اما به نظرم تفکر قدیمی ها بهتر بود سندش اینه که آمار طلاقی که الان وجود داره قدیم خیلی خیلی خیلی پایین تر بوده پس حتما تفکراتشون درست تر بوده که ازدواج هاشون منجر به طلاق نمیشده
مونا و مینا لایکتون میکنم چون منم همنطور فکر میکنم البته خوب هر ادمی طرز تفکر مخصوص به خودشو داره و محترم برای خودش اینجا کسی نمیخواد نظرشو القا کنه به کس دیگه ای
این بود سوالم
یعنی اگر شماها عاشق شوهرای فعلیتون میشدین و دیوانه وار هم عاشقش بودین بعد میفهمیدین که آقا قبلا عاشق بوده زندگیتونو ول میکردین یا اصلا زندگیتونو تشکیل نمیدادین؟ این برای من واقعا سواله؟ کلا با همه هستم دوست جونیا
مینا نه اصلا برام مهم نبوده و نیست با اینکه میدونم بوده شاید باورتون نشه ولی تا این حد بوده که بابای دختره التماس میکرده که بیا دختر منو بگیر حتی بهش گفته خونه و ماشین همه چی میدم بهت بیا داماد من شو هیچی ازت نمیخوام خخخخخخخخخ ولی این برام مهمه که همسرم به اون همه پول و موقعیت پشت پا زده و امده سراغ بانوی بهشتش :)))))
بله نگار جون دیدم کسی که عاشقش بودم و همه چیزمو براش میدادم رفت با دوست دختر قبلیش . الان دیگه عاشق نیستم دوسش دارم ولی منطقی نمیخوام دیگه احساسی بهم غلبه کنم
بله نگار جون دیدم کسی که عاشقش بودم و همه چیزمو براش میدادم رفت با دوست دختر قبلیش . الان دیگه عاشق نیستم دوسش دارم ولی منطقی نمیخوام دیگه احساسی بهم غلبه کنم
بله نگار جون دیدم کسی که عاشقش بودم و همه چیزمو براش میدادم رفت با دوست دختر قبلیش . الان دیگه عاشق نیستم دوسش دارم ولی منطقی نمیخوام دیگه احساسی بهم غلبه کنم
خوب یعنی عشق اول نبودین دیگه برای هم و این حرف رو نقض میکنه که دوست داشتی عشق اول باشی اینکه تجربه قبلی داشتی برای تصمیم گیری درست خیلی بهت کمک میکنه عزیزم
یعین سپیده جون از گذشته همسرت با خبر بودی اما با گذشتش کاری نداشتی و به الانش نگاه کردیو عشقی ک بهت داره. آره عزیزم؟ یعنی الان از این رفتارت ناراحتی که میخوای جراحیش کنی؟
نمیدونم مینا ولی من فکرشم آزارم میده شوهرم قبل از من کس دیگه ای رو دوست داشته باشه. هرکس معیارش با دیگری فرق میکنه واسه همین من قبل از ازدواجم ته و توی این قضیه رو درآوردم بعد بله گفتم. تو طرز فکرت این طوره ولی من طور دیگه. من نمیتونم با این دید نگاه کنم
خب منم همینو میگم فریبا. اخه بچه ها میگن سارا کاریو نکنه که اون یاد فلانی بیفته. خب من با این مخالفم این پاک کردنه صورت مسئلس. سارا باید یه کاری بکنه که نامزدش طرف رو فراموش کنه نه اینکه جاهایی نره چون اون یاد دختره میفته. من با این مشکل دارم و به نظرم این پاک کردنه.
خوب فرشته همسرت میتونسته با کسی دوست بشه و بعد هم ازدواج کنه دلیل نداشته تنهایی اینقدر بهش فشار بیاره مگه میدونسته که قراری یه دختری میاد تو زندگیش که داشته سختی تنهایی میداده به خودش
نمیدونم کدومش درسته فرشته. اما من اینو میگم من حتی اگر هم همسریم قبلش با کسه دیگه ای بوده من به خاطر یه چیزی که تموم شده و الان وجود نداره خوشبختیو ازش دریغ نمیکردم و همین کاریو میکردم ک الان کردم.
نه نگار اون فکر می کرد نکنه با کسی دوست بشه و به ازدواج ختم نشه دقیقا تفکری که من قبل از ازدواجم در مورد دوستی داشتم. اون میگه اگر من با کسی دوست میشدم و باهاش ازدواج نمی کردم هم به تو که همسرم شدی خیانت بود هم به کسی که میخواست بعدا با اون دختر ازدواج کنه
سلام به همه دوست جونیا و همینطور سارای عزیز
من نظرم مثل میناست برای من حسی که طرفم با من داره مهمه نه حسی که قبلا داشته. من خودمم شاید تو دوران قبل از ازدواج رابطه دوستی رو تجربه کرده باشم خب منم انتظار ندارم که اگه همسرم روزی بفهمه منو بذاره کنار منم میخوام همسرم احساسی که من براش دارم میذارمو بخواد و دوست داشته باشه نه احساسی که قبلا تو یه شرایط متفاوت با کس دیگه ای داشتم
بله نگار جون دیدم کسی که عاشقش بودم و همه چیزمو براش میدادم رفت با دوست دختر قبلیش . الان دیگه عاشق نیستم دوسش دارم ولی منطقی نمیخوام دیگه احساسی بهم غلبه کنم
من اگه بخوام همسرمو ببرم زیر تیغ که طفلکی باید 6 ساعت تو اتاق عمل باشه خیلی دلم میخواد یه زبون به جای این زبونش پیوند بزنم تا شاید زبونش وا بشه و حرف بزنه اقا مشکل من کم حرفیه شوهرمه خسسسسسسسسسسسته شدم بسکه ارومه
مینا گلی من تمام گذشته شو میدونم
مهم نیست برام چون میدونم الاناونی که توو ذهنو قلبشه منم
حال و آینده ای که با هم داریم برام مهمه.
منم ی گذشته ای داشتم و اتفاقایی افتاده که برای گذشته س. اون به کل گذشته شو فراموش کرده منم فراموش کردم ^_^
جراحی چرا نباید بشه؟
عصبی بودنش واسه گذشته س و من میخام درستش کنم :)))))) و می توانم
خیلی خوب توضیح دادین ممنون مهمترین نکتش این بود که اول باید تغییرات رو از خودمون شروع کنیم منو بد جوری تو فکر انداخت ما عادت داریم همیشه دیگران رو متهم کنیم ... حالا باید فکر کنم همسرم چرا برای حرفهای دیگران اینقدر انرژی ذهنی میذاره !
سلام افسانه خانومی ممنون عزیزم ....اگه همسرمو کالبد شکافی کنم باید یه چیزاییشو دور بریزم مثل وسواسهای بیش از حدش در مورد دیگران اینکه رو کارای بقیه کلید میکنه و از کاه کوه و میسازه و دنبال حرفایه خاله زنکی رو میگیره چقددددددر بده مرد به هر چی میشنوه عکس العمل نشون بده والااااا .. اخه یعنی چه ... بتونم درستش کنم خیلی خوبه
بله دقیقا فریبا جون. همسریه من رو ناراحتی من خیلی حساسه تا میبینه من ناراحتم میاد طرفم و اشتی میکنیم :-))))))))) بعد میشینه منطقی و مهربون باهام میحرفه :-)))))))))))
البته اینم بگم شوهر من سیده و به قول معروف رگ سیدیش بگیره دیگه کسی جلودارش نیست. از اون آدمهایی هست که عصبانی نمیشه ولی وقتی عصبانی بشه خشمش طوفانی هست. که البته من تا حالا ندیدم این حالتش رو
همسر من تو این همه مدت که باهم هستیم حتی 1 بار هم با صدای بلند صحبت نکرده حتی تو اوج عصبانیتش ولی من بعضی وقتا زود جوش میارم ولی سعی میکنم بددهنی یا دادو بیداد زیادی راه نندازم و کنترل شده حرف بزنم چون میدونم بددهنی وو کنترل نکردن حرفایی که به زبونم میاد تو عصبانیت باعث میشه احتراما از بین بره و رومون تو روی همدیگه باز بشه همسر من خیلی اخلاقش بهتر از منه به قول فریبا جون من باید اول خودمو جراحی کنم بعد برم سراغ همسرم من کم طاقت میشم خیلی وقتا ولی اون صبور و با گذشته و ارومه و خیلی خیلی عاشق تر و مهربونتر بعضی وقتا من داد میزنم اون با محبتش منو شرمنده میکنه هروقت هم گریه میکنم پابه پای من اشک میریزه
سپیده جونم نباید توقع داشته باشی یههویی درست بشه این اخلاقش بالاخره جزئی از شخصیتش هست که باهاش زندگی کرده تو باید با ترفندهای زنانه یواش یواش تغییر بدی رفتارشو مثلا وسط عصبی شدنش دعوتش کنی به ارامش و صحبت منطقی. یواش یواش وقتی ببینه این راه بهتر جواب میده رفتارش رو اصلاح میکنه. تو نباید آروم و ساکت باشی باید اون وسط با آرامش خودت و آروم صحبت کردنت ارومش کنی
آره بعد از عمل دوره نقاهتم دارن. مثلا من هروقت از بعضی از رفتارای همسرم با مامانم درد و دل میکنم همیشه میگه شما تازه ازدواج کردید رفتید زیر یه سقف تا درست بشه رفتاراش زمان میبره. همیشه هرچیم میگم میگه باباتم همینطوری بود ببین دیگه الان اونجوری نیست من درستش کردم
هزار بار باهاش صحبت کردم
اما میگه من نمیتونم توو عصبانیت خودمو کنترل کنم
اوه اوه ی اخلاق بد دیگشم اینه که من وقتی گریه کنم وحششششششتناک عصبی میشه و نه تنها نازمو نمیکشه بلکه دعوامم میکنه :|
من تا از چیزی ناراحت میشم زود غر میزنم و به همسرم میگم که ازش ناراحتم و ازش میخوام که دیگه رفتارشو تکرار نکنه ناراحتیم از دوروبر و فامیلاش یا فامیلای خودمو به زبون میارم و غر غر میکنم ولی همسر من درکمال خونسردی و آرامش به حرفام گوش میده و سکوت میکنه تا حرفام تموم بشه البته اوایل اینجوری بود ولی الان جدیدا میبینم اونم داره میشه مثل من یاد گرفته سکوت نکنه و بعضی جاها پابه پای من داد میزنه و جذبه نشون میده البته کلا شخصیتش و طرز رفتارش با همه جوری هست که همه بدجوری احترامشو دارن و ازش حساب میبرن با اینکه همه هم تو فامیل خودش هم تو فامیل ما عاشقشن و دوسش دارن ولی در برابر من همیشه نرم و مهربون بود
همسر منم خیلی خون سرده یعنی یه وقتا یه مسائلی که پیش میاد اون قدری که من نگران و آشفته یمشم اون دریغ از یک سر سوزن تازه به من میگه تو خیلی سخت میگیری به خودت اتفاق خاصی نیوفتاده که
ولی خب اخلاق های خوبم زیاد داره مثلا اگر اشتباهی کنم اصلا اهل قهر و کینه نیست زود فراموش میکنه و حتی شده خودش میاد سمتم. گاهی که من سر موضوعی عصبی میشم خیلی سعی میکنه آرومم کنه و اکثرا هم موفق میشه
عاشق رومانتیک بازی و کارای عشقولانه دونفره هست. فوق العاده حساس و احساسی هست مثلا گاهی اگر احساس کنه من به چیز دیگه ای به غیر خودش بیشتر اهمیت میدم از درون واقعا داغون میشه. چون خودش منو همیشه در اولویت قرار میده دوست داره منم متقابل همین طور باشم
دوست داره اگر مشکلی هم پیش اومد زود آتیشی نشم میگه من به کنار خودتو این طوری اذیت میکنی. میگه مطمئن باش با حفظ آرامشت خیلی بهتر هم میشه مشکل رو حل کرد. میگه اگر مشکلی باهم داشتیم بحث نکنیم بشینیم با آرامش صحبت کنیم
خوب با نام و یاد خدا شروع میکنیم به جذاحی همسر گرامی ... همسر منم مثل همسر افسان جون موقع ناراحتی و عصبانیت سکوت میکنه و فقط با اخم ناراحتیشو نشون میده تو این 5 سال هرکاری کردم نتونستم این عادتشو جراحی کنم و تغییرش بدم چون هیچ وقت دلایل ناراحتیشو بیان نمیکنه و همرو تو دلش نگه میداره همیشه بهش میگم اونقدر نمیگی نمیگی که یه روزی منفجر میشی من همیشه واهمه دارم از اون روزی که بخواد منفجر بشه چون میدونم اون روز دیگه هیچی بینمون نمیمونه و رابطمون تموم میشه :((((((
من اوایل نمیتونستم خودمو کنترل کنم و اگر ازش ناراحت میشدم با دعوا و بحث بهش میگفتم. اما الان خیلی دارم سعی میکنم این طوری نباشم و اگر از کاریش دلخور میشم آروم بهش بگم.
همسر من هیچکدوم از مشکلاتی که رو بالا بهش اشاره کردی فریبا جون نداره ولی یه چیزایی رو نداره که من دوست داشتم داشته باشه مثلا من بهش میگم یکم غرور داشته باش یکم جذبه داشته باش ولی همسر من برعکس خیلی خیلی خاکیه حتی بعضی وقتا بهش میگم بابا خودتو واسه فلانی یکم بگیر انقد خودتو تا سطح اون پائین نیار تو شخصیتت خیلی بالاتر از اونه
ولی اینی که گفتی فریبا جان در مورد من صدق میکنه به جای همسرم مثلا وقتی من از یه موضوعی ناراحتم اول همش غر میزنم و خیلی از چیزایی که نباید به زبون بیارم از روی عصبانیت میگم و گاهی بددهنم میشم و بعدش دیگه سکوت کامل میکنم اصلا دیگه باهاش حرف نمیزنم ولی در عوضش اون با اینکه من مقصرم اصلا نمیتونه قهر کنه و تو زمانی که من باهاش قهرم و اصلا صحبت نمیکنم میاد کنارم میشینه بغلم میکنه و ... ولی من بازم باهاش حرف نمیزنم. من خیلی مغرورم اصلا نمیتونم گذشت داشته باشم و این یکی از چیزاییه که من باید تو خودم درستش کنم
ویژگی های خوب همسرم صبور بودنش فوق العاده صبوره و خونسرد کاملا برعکس من که عجول و آتیشیم. ولی یه سری اخلاقاش منو اذیت میکنه من دوست دارم گاهی اوقات وقتی من عصبانیم اونم عصبانی شه یا سرم داد بزنه اینجوری یکی من میگم یکی اون ولی وقتی من عصبانیم اون همش یا سکوت میکنه یا با خونسردی جواب منو میده و این بیشتر منو عصبی میکنه
وااااااای مونا
خوش به حالت
اما نامزد من خیلییییییییییییی عصبیه >_<
یعنی تا ی چیزی میشه سریع داد و بیداد میکنه و من ساکتم. اصصصصصصصصلن هم معذرت خواهی نمیکنه
به هیچ وجه منت نمیکشخ :(((((((((
من جراحی بکنم این اخلاقاشو فرررررررررررت میندازم دور
دوستان من اگه از همسرم تعریف کنم شاید حالتون بد بشه :-))))))))))))))) اخه من زیادی ازش تعریف میکنم اینو خواهرشوهرام میگن و میگن تو چقدر مرد ذلیلی داداشمون اینهمه هم تعریفی نیست و بعدش کلی به این حرف میخندیم:-)))))))))))))))))))
سپیده جون باورت میشه آرزو به دلم موند که یه بار سرم داد بزنه؟ من دوست دارم مرد یکم جذبه داشته باشه که آدم ازش حساب ببره پس فردا بچه دار که شدیم بچمون از باباش حساب ببره نه اینکه بترسه ها ولی انقد حرمت قائل بشه برای باباش که هرکاریو جلوش نکنه ولی همسر من اینجوری نیست برعکس خودم اینجوریم. یه نگاه چپ به بچه ها میکنم حساب کار دستشون میاد
مونا :))))))))
حالا من آرومم. خیلی آروم.البته بگما قبلن اینجوری نبودم. و نامزد من عصبیه :(((((
اکه مردارو ببریم زیر ذره بین تقریبا ی سری اخلاقاشون شبیه همه
آره سپیده جون منم اینو قبول دارم که مردا در یه سری ویژگیها همه شبیه هم هستن و به پیچیدگی ما خانوما نیستن. یه مطلب خوندم میگفت اگه شما بتونی یه آقارو بشناسی تونستی در واقع همه آقایونو بشناسی ولی در مورد خانوما به تناسب تک تکشون تنوع رفتاری وجود داره
من که اگه بخوام اول خودمو عمل کنم فکر کنم باید یه دو سه روزی تو اتاق عمل باشم بعدشم یه جراحی پلاستیک. نه خرجمون میره بالا فعلا مرحله به مرحله عمل میکنم :))
سپیده جونم ان حرفی که زدم جندین نمونشو خودم دیدم و از نزدیک تجربه کردم یکی از این همین موردا وقتی کارشون به بن بست رسید به خانومش میگفت ارزو به دل موندم یه بار مخالف من باشی یه بار بگی نه داد بزنی قهر کنی عصبانی بشی ولی همیشه تو مطیع من بودی همیشه موافق بودی
نگار هم درست میگه شاید همسرت مثل مونا که دوست داره همسرش هم وسط عصبانیت اون یه عکس العملی نشون بده همسر تو هم شاید اون وسط تو هم یه عکس العملی نشون بدی زودتر آروم بشه. شاید فکر کنه این طوری درکش کردی
مردا شاید به ظاهر نشون بدن زن مطیع و حرف گوش کن میخوان ولی در باطن همیشه دنبال کسی میگردن که برعکس این باشه یعنی یه جاهایی داد بزنه و عصبی بشه موجودیت خودتشو تو زندگی مشترک نشون بده
مونا :))))))))))))))) عالی بود
نگار جونم وااااااااااااااااای!!!!!!!!! من؟ داد بزنم؟
من به هیچ عنوان صدام از ی حدی بالاتر نرفته
اینو از بابام یاد گرفتم
آخه همیشه میگفت وقتی ی نفر صداشو بالا میبره یعنی اون لحظه فکر نمیکنه و حرف میزنه :/
البته جسارت نشه به شماهااااااااا ی وقت:/
شاید اصلن حرفشون درست نباشه
خاستم بگم من با این فکر جلو رفتم
سپیده جونم اروم بودن شما باعث شده نامزدت به همون روال عصبی بودن ادامه بده گاهی وقتا باید تو هم از لاک ارامشو سکوت بیای بیرون و غرش کنی مردا گاهی دوست دارن عصبانیت خانوماشون رو هم ببینن این خوب نیست که شما همیشه در برابرش اروم بمونی
شوهر من میگه با اینکار همش خودتو داغون میکنی منم لج میکنم میگم دوست دارم داغون شم خخخخخخخخخ من متاسفانه خیلی هم لجبازم میشه نوبت همسرمو بدید به من ؟ من جراحی لازم ترم :)))
بیین گلم منم موقع داد زدن گفتم که خیلی خودمو کنترل میکنم سعی میکنم چیزی نگم که بعدا پشیمون و شرمنده بشم و هتک حرمتی بکنم ولی گاهی لازمه عشقم که قدرتت رو به مردا نشون بدی نشون بدی که جنس ضعیف نیستی باید بفهمونی که زن جنس ضعیف یا ضعیفه نیست
سپیده جون نه تنها هم اسمیم مثل اینکه رفتارامونم شبیه :)))))))))
نگار استرس گرفتم
البته من ی وقتایی که منطقی حرف میزنم آروم میشه ها
بعدشم میگه حق با توعه
سپیده جونممم دقیقاااا...اتفاقا سروش هم عصبی میشه اما موقع عصبانیتش باید تنها باشه تا آروم شه بعد میاد درمورد مسیله پیش اومده حرف میزنه من نمیدونم این ویژگی خوبه یا نه... همیشه میگم دوس ندارم زود عصبی بشی خودشم میگه میدونم سعی میکنم اما توهم عصبی میشم قانعم کن اما من بلد نیستم خووووب..واسه همین هروقت عصبی میشه من ساکتم..
سپیده عشقم نمیخواستم ناراحتت کنم و بترسونمت فقط چندتا از تجاربم رو بهت گفتم جالبه بدونی دلیل آشنایی من وهمسرم زبون درازی و پررویی من بود خخخخخخخ سر کل و کل بازی آشنا شدیم و بعدش یه دل نه صد دل عاشق هم شدیم الانم همیشه بهم میگه تو اگه زبون دراز نبودی و اروم بودی من اصلا نیمومدم طرفت اعتراف میکنه میگه از همون اول هم همین خصوصیتم دلشو برده و اون کل کلها بهونه بوده :)))))))))))))))))))))
سپیده :)))))))
یکی بیاد منو سپیده جونو ببره زیر تیغ تا نوبت نامزدمونم برسه ^_^
نگار درست میگی. حالا من نمیدونم چطور باید اینکارو کنم.چون خیییییییلی زور میزنم صدامو ببرم بالا اما نمیشه :"(
سلام خانومای گل عجب بحثی!بین من و شوهرم که این مسأله کاملا برعکسه من عصبانی میشم داد میزنم آقامون میگن عزیزم آروم باش حرف میزنیم اما بی احترامی نمی کنم هیچ وقت فقط اعصاب خودمو له میکنم همراه با کلی اشک
سلام فرشته و نگار جونم خوبید؟دیگه دست خودم نیست فرشته هی به خودم میگم آروم باش آروم باش اما بعضی وقتها دیگه لبریز میشه.می دونی جالبیش چیه؟به شوهرمم میگم الان از اون لحظه هایی هست که دارم لبریز میشم اما من تو عصبانیتم گریه میکنم دادم بزنم گریه میکنم
سپیده جان اخلاق شما مثل خواهر منه.البته اون هنوز مجرده اما من همیشه بهش میگم نباید اینجوری باشی باید بتونی یک موقع بلند حرف بزنی باید بتونی حقتو بگیری اما خب کلا آدم آرومیه برعکس من!!!!
هلــــــــــن :O جدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟ من منت کشی نکردم تا حالا!!!!!!!!!1 از این اخلاقم بدش میاد :/ میگه مغروری
اما خب بالاخره ناز واسه زنه و ناز کشیدن واسه مرد ×_×
فرشته انقده خوشم میاد از رفتارای این تیپی!!!!!!! من راستیتش بعضی وقتا توو دوا اصن حوصله ندارم بحث کنم و میکشم کنار :/
سپیده جون خب تقریبا شبیهیم :))))))))))
آره سپیده جون اما گاهی شده باهم بحث میکردیم جواب داشتم واسه حرفاش اما چیزی نمیگفتم این باعث میشه تو خودم بریزم عصبی تر شدم واسه اینکه اون ناراحت نشه تو خودم ریختم نمیدونم چکار کنم :(((((((
سپیده اینکه خوبه!!!!!!!
من وقتی داد میزنه نگاش میکنم و آروم از خودم دفاع میکنم. البته بعضی وقتام اصن حوصله ندارم جواب نمیدم :))))) من اینجوری عمل لازمم ^_^
سپیده اکثر مردها همین جورن شوهر منم همینه عصبانی میشه داد نمیزنه اما سکوت می کنه اینم منو عصبانی تر میکنه خخخخخخ من کلا بعضی وقتها مشکل دارم خدا صبرش بده
نگاری جونمممم تن صداش بالا نمیره داد نمیزنه فقط عصبی میشه باید تنها باشم این واقعا اذیتم میکنه اخه بیاد حرف بزنه تا مشکلشو حل کنم نه اینکه خودش تنهایی فکر کنه هووممم اشتباه میگم؟؟؟؟؟؟
خوب میتونین اون موقع که عصبانی میشن و دارن داد میزنن بگید عزیزم باز داره صدات از یه تن خاصی میره بالاتر اروم باش اروم تر عصبانی نشو و بیا منطقی مشکل رو حل کنیم کاری نکن که دوباره مجبور بشی بعدش عذرخواهی کنی سعی کنید به جای سکوت حرف بزنید باهاشون تا شما سکوت کنید اونا به فریادو غرششون ادامه میدن
آره سپیده جووووونم بیا باهم بریم زیر تیغ جراحییییی خخخخخخخ کممممممکم کنید بچه ها من یمدت اینقدر محبت میکردم که تو نت خوندم مرضیه جون کلی راهنمایی کرد که الان دارم رفتارمو کنترل میکنم محبت کنم اما به اندازه و به وقتش...این یکی خلاقمو نمیدونم چکار کنم فرشته نمیتونم همش میترسم نکنه ناراحت شه یا بدتر بشه بحثمون
خدای من چقدر زن مظلوم داشتیمو من نمی دونستم.آره هلن جان فرشته راست میگه جواب بده نزار کسی فکر کنه آدم تو سری خوره حالا هر کش میخواد باشه.منو ببخش اما مقصر خودت بودی بعضی از مردها طبیعتا اینجوریا خودشون حق به جانب می دونن حالا ما زنها هم خودمون با بعضی رفتارامون به خودخواهیشون دامن می زنیم.خب عزیزم شما از بس نازشو کشیدی اینجور شده.درک میکنم که دوسش داری دلت نمیخواد ناراحت باشه اما هر چیزی هم یک اندازه داره مردها بعضی وقتها واقعا بچه هستن باید تنبیهشون کرد بایدددددد
نگار حرفتو خیلی قبول دارم منم همیشه آرومم نه که نتونم داد بزنما نه میتونم اما میگم نکنه یوقت ناراحت بشه یا من داد بزنم بدتر شه واسه همین همش تو خودم میریزم و این خیلی بده من خودم نیاز به تیغ جراحی دارمممممممم
سپیده :)))))))))))
هلیا اوه اوه :)))))))))))))))))))) خخخخخخخخخخخ بابا اینجارو باید میکردیم شورش علیه مردان ^_^
فهلن مردا و استثناعن من و سپیده رو ببرید زیر تیغ تا بریم تیم بزیم آقایونو بتتتترکونیم :DDDDDDDDDDDDDDDDDD
فرشته :)))))))))) میبینم که من عمل لازمم خفـــــــــــــــــــن :((((((( ی بار دعوامون شد اون چن بار زنگ زد سرد جوابشو دادم تا ی روز اصن بهش محل نمیدادم آخر سر ی دعوا دیگه کردیم و سپس دوست شدیم ^_^
نه منظورم این نیست دعوا راه بندازید اما از حق خودتون دفاع کنید درسته مردها دوس دارن زنشون گوش به حرفشون باشه این خصلتشون هست اما همیشه هم خوب نیست حد اعتدااااااااال نه از اینوری نه اونوری
هلیا جون الان من تو محبت کردن دارم کنترل میکنم قبلا هرچی دلم بود میگفتم اما الان نه یعنب محبت میکنم اما هی حرف دلمو بگم و.... نه کمش کردم اگرم بگم موقعی اون بگه اگه ببینم کار داره میمونم اون خبر بگیره ازم بعد من گاهی وقتا منم خبر میگیرم در حد اس اما هی زنگ بزنم نه کمش کردم. بنظرت این روند دارم پیش میرم خوبه؟؟
خانومای عزیزم در یک کلمه سعی کنید محبتتون به جاش خرج کنید محبت بیش از حد باعث توقعات بیجا و کمبود اون باعث معطوف شدن مردتون به سمت دیگه میشه.خلاصه چجوری بگم بهتون یک ذره سیاست داشته باشین زیر میزی بهش محبت کنید به درخواست هاش احترام بزارید اما نامحسوس
سپیده جون من با این قضه مشکلی ندارم چون درکش میکنم همینطور من نمیتونم دووم بیارم اون با دختر یا زنا راحت باشه.من آدمی بودم فوقالعاده راحت با هم کلاسیام. اما کم کم کمش کردم دیدم داره ازیت میشه. الانم حرف میزنم اما دیگه راحت باشمو شوخی کنم نه.
اعتدال یعنی یک به یک اگه یک مرتبه شما منت کشی کردی بار دوم نباید بکنی نباید.ببین سپیده اختلاف نظر فکر توقع و ..... بین تمام زوج های دنیا هست تو یک زندگی مشترک به نظر من فقط و فقط سیاست زن و قدرت و مرد هست که زندگیو نگه می داره.منظورم قدرت زور و بازوش نیستا.زنها دوس دارن حمایت بشن حتی با یک کلمه اسم اون قدرت مرده.پس باید بتونی با سیاست زنانه ، مهربانی زنانه را هم کنارش قرار بدی تا اعتدال به وجود بیاد
بچه ها فکر نکنید که با سکوت و حرف نزدن شما موقع بحث شما پیش همسرتون عزیز میشید یا مثلا شرمندش میکنید نه برعکس باعث میشید طرف متوقع و حق به جانب بار بیاد و بعدها خدایی نکرده عادت میکنه هر جوری که دوست داره برخورد کنه و شمارو اونجوری که دوست داره تغییر بده هرکاری خواست بکنه بعدش تو خیال خودش بگه خانوم من ناراحت نمیشه یا مثلا جرات نداره حرفی بزنه یا خالفت کنه البته این حرف من در مورد هر دو طرف هستش مرد هم با سکوت و اطاعت بیش از حد مین ذهنیت رو تو خانومش ایجاد میکنه
آره سپیده جان من نمی دونم شما مادر بزرگ دارید یا نه.اما مادر بزرگ یکی دوستای صمیمی من همیشه بهم می گفت این سیاست زن هست که مرد و تو خونه نگه می داره.خدا رحمتش کنه و واقعا حرف درستی می زد بعضی از حرفای بزرگترا واقعا به درد آدم میخوره
فزریبا جون اولین پستی که تو این اتاق داشتیو خیلی دوست دارم گاهی ادم فکر میکنه مردا از فضا اومدن خیلی با زنا فرق دارن ولی من همسرمو با همه فضایی بودنش دوست دارم
بعضی وقتا فکر میکنم انگار زبونمو نمیفهمه خوبحق داره تو مریخ زبونشون با ما فرق داره !!!
دیدید اقایون نمیتونن چند تا کارو با هم انجام بدن ؟؟؟ وقتی دارن با موبایلشون ور میرن اگه سئوال بپرسین اصلا متوجه نمیشن !!! تنها کاری که چند تا کار توی یه لحظه هست و منم تعجب میکنم رانندگیه ... واقعا اینو خوب از پسش بر میان
سلام الهام جان به جمع ما خوش اومدی شاید اختلاف سنی شما زیاده ... حتما خیلی وقته ازدواج کردین .. اخه من دیدم اقایونی که سنشون بیشتره به همسرشون مسلط تر هستن
سلام من جدید اومدم . :-)
میشه منم همسری رو جراحی کنم؟
بزرگ ترین مشکل زندگی مون اینه که من توی برهه ای از زندگیم با همسری اشنا شدم که بسیاااااااااار ضعیف بودم . منتظر بودم ببینم اون چی میگه. موافقه مخالفه، نظرش چیه و ....
حالا ازنظر شخصیتی خیلی قوی تر شدم خودم
ولی همسری همش نظر میده، :-(
و خب گاهی مواقع نظراتش مورد پسند من نیست و نمیخوام به نظراتش اهمیت بدم
ولی اون اصرار داره که من اشتباه میکنم و .... و سریع هم میگه پس دیگه از من واسه هیچی نظر نخواه، کمک نگیر و .... و اینکه میگه وقتی فهمیدی حق بامنه نیای سمت من ها !!
خلاصه احساس میکنم بخاطر اون وقتاس که خیلی گوش بفرمانش بودم ، همش از خودم ناامید میشم
والبته گاهی هم از همسری که نکنه یه وقت بخواد اشتباهات منو بزنه توی سرم و بخاطر اشتباهاتم منو سرزنش کنه و ....
من 25 سالمه همسری 28 ،
4سال پیش توی دانشگاه با هم اشنا شدیم
چند ماه پیش بعداز یکسال دوستی باهم عقد کردیم . هنوز زندگی مشترکمونو شروع نکردیم
وقتی به حرفش نمیکنم و باهاش مخالفم احساس میکنم دیگه دوستش ندارم چون داره بهم زور میگه بداخلاق میشم. همش ذهنم در گیر همین موضوعه ولی اون نه
فقط کافیه شب بخوابیم صبح هیچی یادش نیست. تاباز توی موقعیت خاصی که قبلا بهم تذکر داده . از اول شروع کنه و باز نظراتشو بگه ...
من وقتی خراب کاری میکنم یا با همسری بحم میشه مثل گربه شرک میشم . چشمام گنده و مظلوم به همسری خیره میشم و لبامو آویزون میکنم. اونم دلش میترکه و محکم بغلم میکنه. منم میخندم.
خب اخلبته که همسری شریک زندگیه منه
ولی خاله رو بذارم کنار بهش بگم همسری دوست نداره باهات بچرخم؟ بعد پس فردا اگ به کمکش نیاز داشتم روم میشه ازش کمک بخوام! اخه غریبه که نیست ناسلامتی قوم خویش هستیم
البته نمیگه خاله ت رو کنار بذار میگه هفته ای یبار برو خونشون یا اون بیاد خونه
باهاش بیرون نرو ....
مرسی دوستای جدید وخوب
سارا خانوم گل من از مشهد
چرا ناراحت عزیزم؟
نگار جان خب میگم که ، چند وقت بعدش بازم همون حرفاشو بی کم و کاست تکرار میکنه :-D
ولی اره . دوستم داره. همش میگه دلم واست میره دختر . با من بد نباش. یا میگه از بس دوستت دارم داری بهم زور میگی، (البته منظورش از زور گویی اینه که به حرفای من گوش نمیدی ولی باز دوستت دارم:-D )
تو میتونی با دخترای دیگه که هم خودت دوستشون داری هم از نظر شوهرت موجه رابطه داشته باشی.بحرفت شوهرت گوش کن.من دورو بریامو دیدم که وقتی دوستاشون کسیه ک اینجور رابطه ها داشته براش مشکل ایجاد شده.وقتی بقیه میبینن که تو باخالت رابطه صمیمی داری خب ممکنه فک کنن توام مـثل اونی برات حرف درست کنن.پس بهتره با ادمای موجهه رفت وامد کنی
الهام جان مردا اوایلش میخوان فقط دستور بدن اما بعد از یه مدت ک دیدن همسرشون به حرفشه و اونیه ک میخواد دیگه آزاد میذارنش. من همسریم دقیقا اینطوری بود اما الان خیلی بهتر شده. قبلا به پسر خاله هامم کار داشت اما الان نه دیگه.
سلام الهام جان خوش امدی دوستم مشکلی که داری تقریبا تو اکثرا زوجین وجود داره خودتو زود نباز و نگو که بدبخت شدم از حرفات مشخصه که همسرت خیلی دوست داره وقتی میگی شب میخوابه صبح ناراحتی ازت به دل نداره پس خیلی دوست داره وگرنه سعی میکرد ناراحتت کنه یا به زور به کاری وادارت کنه
ای بابا عزیزم. منم اوایل بدجوری قاطی میکردم اما بهش میگفتم چشم اگه تو اینطوری دوست داری. اما الان دیگه به اونا کاری نداره. قبلا اگر غروب میشد نمیذاشت برم بیرون میگفت خطر داره اما الان نه. میگه خودت بزرگی و مراقب خودتی. خندم میگیره با خودم میگم تو یک ماه سریع بزرگ شدم.
الهام جون گیردادن مردا همیشه هم الکی نیست شاید تو خالت یا دوستای دوروبرش چیزی دیده که مصرانه دوست داره رفت و آمدتو کم کنی اگه اخلاقش اینجوری بود که میخواست بهت گیر بده به جمع همه دوستات گیر میداد نه فقط خالت و دوستاش
الهام جون عزیزم منم فک میکنم بحرف شوهرت گوش کن و رابطتو باهاش قطع کن.شوهرت نمیگه کلا با هیچکس رابطه نداشت باش میگه؟؟؟؟؟؟؟خب راست میگه ممکنه واسه تو هم مشکل پیش بیاد عزیزم
الهام خانومی اینم در نظر بگیر که تو همسرت رو شریک زندگیت انتخاب کردی نه خاله و دوستای خالت رو پس باید هوای همسرت رو داشته باشی و به حرفای اون بیشتر گوش بدی چون شما دوتا هستین که باهم میمونید تا آخر عمر
الهام جان به نظر من عزیزم همسرت حق داره خب. خب مردا نمیتونن ببینن پسر یا مرد دیگه ای با همسرش گرم بگیره و بگه و بخنره. اگر اینطوری نبود جای نگرانی داشت خانومی
خب اینکه من میدونم همسری دلش نمیخواد کسی بامن گرم و گیرا بگیره و خودم رعایت میکنم. همش هم بهش گفتم من وقتی میدونم حمع مختلط میرن همراهش نمیرم فقط وقت دخترونه ست جمع
ولی باز مدام اصرار داره که رابطه ت رو با خاله کم کن، رابطه ت رو باخاله کم کن
ببین من کی بهت گفتم
ببین وقتی به حرف من رسیدی فلان و بهمان ...
نگرانم میکنه!
با دوتا مشاور صحبت،کردم
میگن لزومی نداره تا این حد خودت رو از جمع دوستانه ای که مرد هم توش هست بیرون بکشی چون همسرت داره شلوغش میکنه
ولی باز من به حرف همسری کردم نمیرم ...
بهش میگم تو به من اعتماد نداری، میگه نه عزیزم این چه حرفیه تاحالا ازت پرسیدم با فلان دوستت کجا رفتی چرا رفتی و ....
ولی فک کنم نداره :-(
من بدبخت شدم ، نه؟؟ :'(
مثلا بهم میگه خاله ت از نظر عقلی و شناخت. راه و رسم زندگی متاهلی هنوز رشد نکرده ، باهاش نگرد. خاله م مجرده پسر هم همیشه دور و برش زیاده و همه پسرا با دیدن من و خاله م باهم، سریع بامنم گرم و گیرا میگیرن،و همسری ازین مسئاه اذیت میشه. بهش قول دادم وقتی میدونم خاله م با جمع دوستانه مختلط میرن بیرون همراهش نرم. ولی بقیه مواقع رو دلم میخواد باهاش برم بیرون تفریح کنم و ...
میگه اگه تو بگی پسر نیست من مطمئن هستم که نیست ولی خود خاله که اینقدر پسر دور و برش زیاده برات مشکل درست میکنه
حالا ببین من کی گفتم....
خلاصه اینکه تلفیقی از زور گویی و عدم اعتماد :-(
من وقتی با همسری دعوام میکنم که مقصر هم خودمم تا میبینم ناراحته زودی بی هوا میپرم لباشو بوس میکنم میگم اشتی اشتی بعدشم همسری میگه اره فقط با بوسیدن من یادم رفت چیکار کردی.... بعد یه دقیقه ای ساکته معمولا هم میخنده و بعد اشتی میکنیم
ولی خب همسری بیشتر از هرچیزی بخش خل بازیشو که من نگاه نمیکنم کجام و کی دور برمونه رو دوست داره و وقتی هم که تنها باشیم از بس فشارم میده اشکام در میاد از درد و از خنده و ...
خلاصه اب روغن قاطی کردن میشه اون وقتا :-D
حالا تو هم اگه تقصر خودته پیش قدم شو
راستی! اینم بگم
ما یه قانون داریم که هیچ وقت قهر همراه با سکوت نباشه
حرف میزنیم حتی شده در حد کلمه
بعد اون وسطا یکی با همون کلمه ها شوخی میکنه میخندیم و ... قهرمون زود تموم میشه
هرچی قهرتون طولانی تر بشه اشتی کردن سخت تره ها! برو پیش قدم شو ساراجون
مونا دلیلش خستگی و ضعیف شدنته و این مسائل اخیر مربوط به خانواده همسرت سعی کن یه تنوعی تفریحی تو زندگیت ایجاد کنی حتی شده با همسرت برو پارک پیاده روی یا شب با ماشین برین یه دوری بزنین قرار بذار با دوستات خیلی کمکت میکنه
آخه فریبا بیا الان صورت منو ببین شبیه جذامیا شدم!!!!! در این که من زود جوش میارم که بحثی نیست مخصوصا تازگیا فریبا نمیدونم چم شده خیلی عصبیم همش یاد یه سری مسائل میفتم حرصم میگیره سر همسرم خالی میکنم.
میدونید دلیل قهرمون چی بود؟ من بدنم به شدت به ادویه جات و بدلیجات و خیلی چیزای دیگه حساسه بعد سالاد یا ماست ظهرا که میاریم با اونه برداشته تو ماستم دیروز پاپریکا ریخته الان نصف صورتم شبیه اسید پاشیا شده ریخته بیرون به شدت
منم دیشب دیدم یکم التهاب داره اهمیت ندادم صبح پاشدم میبینم نصف صورتم ریخته بیرون و قرمز شده حالا 4شنبه عروسی داریم امروزم وقت آرایشگاه داشتم هیچی دیگه کنسلش کردم خدا کنه تا 4شنبه خوب شه
اینم از احوالات من و شوهرم
فریبا جون.خرداد ماه مامانم وقتی شوهرمو دعوت کرد خونه چون پول دستش نداشت یه کادو ارزون یه پتو دونفره به همسرم کادو داد.وشوهری تا حالا دو بار بهم تیکه انداخته بخاطر کم بودنش.مامانم بعد چند ماه یه پتو خییییییییلی زیبا واسه خودش خرید و منو همسری خیلی خوشمون اومد.مامانم گفت اگه خوشتون اومده با اون یکی عوض کن. منم ب سعید گفتم اونم قبول کرد.پری روز برا هزارمین بار گفتم بیارش.نمیدونم چرا عصبی شد وگفت اصلا میخوام کادو گرون قیمت مامانتو جلوچشمم بذارم یادم باشه چه کادویی داده ومنم ناراحت شدم ودعوا کردیمو.از پری روزه باهم قهریم
مهدیه جون نه ولی اونا خودشون همه چی برام خریدن از هرکدوم دوتا دوتا.خدایی برام کم نذاشتن.البته اونم همه پولشو شوهری داده ها پدر شوهر پول زیاد نداره.اونا برا شب یلدا بهم 200 تومن پول دادن
همیشه تو کادو دادن نیت مهمتر باید باشه تا قیمت اون کادو همین که طرف خودشو موظف دیده احترام بذاره و خارج از رسم و رسومات برای کسی کاری کرده اون طرف باید قدردان باشه نه شاکی و طلبکار
نگارجون کل جهیزیه بهعده داماده ولی مامانم تا حالا همه وسایل اشپزخونه وهرچی خرده ریزه هس گرفته.همسرم فقط وسایل بزگ مثل یخچال وماشین لباس شویی و... میخره.با اینکه قرار شده کل جهاز با اونا باشه واونا قبول کردن
آره مهدیه اینم حرفیه واسه دفعه های بعد توقعش ممکنه بیشتر بشه. همسرت باید اینو درک کنه مادرت مهم اینه به فکرش بوده و چیزی براش تهیه کرده مهم اون محبتی هست که مادرت بهش داشته نه اینکه مقدار هدیه چقدر بوده. به قول معروف دندون اسب پیشکشی رو که نمیشمرن
نه فرشته هر هدیه ای داده نباید چزی اضافه کنه یا عوض کنه.خود سارا این اجازه رو داده که همسرش بتونه توهین کنه. بعد هم همچین چیزهایی رو نمیشه رو حساب توهین گذاشت خیلی وقتها پیش میاد که شاید توهم از هدیه ای که خانوادش بهت میدن اعتراض کنی. نباید قهر میکردی. یه مسئله دیگه غرور و من و تو و اول ت وبعد منو و نمیدونم تو پیشقدم شو نه من، اینا همرو بریز دور. چون فقط زندگیت با این چیزا به چالش کشیده میشه. به نظرم یا اس بده و دلیل ناراحتیتو بگو و نگو قهر کردی بگو که خیلی ناراحت بودی و نگران بودی شاید با این هم هناراحتی برخورد بدی داشته باشی با همسرت و بگو که رفتار بدی داشه و حرف بدی زده.
ا ساعت پیاده روی و وقت گذروندن با همدیگه نه به درس همسرت لطمه میزنه نه ماشین می خواد عوضش کلی بهتون روحیه میده هم تو بهتر میشی هم ذهن همسرت برای درس خوندن اماده تر میشه ماها که ماشن نداریم پس چیکار میکنیم ؟ فکر کن بی ماشینی و باید تفریح کنی
نگار انقد خودمونو درگیر زندگی کردیم وقت نداریم به خودمون برسیم امیر که دانشجوئه الانم امتحاناش شروع شده ماشینمونم که خراب شده و کلی خرج گذاشته رو دستمون
مونا جون ما سال اول زندگیمون بدجوری ورشکست شدیم همسرم خیلی ضرر کرد حتی پس انداز منم که تو سرمایش بود از بین رفت
کلاهبرداری شد ازمون
ولی من داشتم از درون نابود میشدم ولی در ظاهر همش به همسرم میگفتم هنوز جوونیم ووقت داریم دوباره روی پای خودمون وایستیم
ما دوباره شروع کردیم .... همسرم با اونهمه کم طاقتیش تونست با کمک من مدیریت خوبی در مورد ذهنش داشته باشه هیچکس جز خانواده همسرم متوجه شکست ما نشد همه جا و همیشه اروم بودیم تو مهمونیها شاد بودیم و نذاشتیم کسی بفهمه
سلام به دوستان نوعروسس ....سارا جون من مشکلتونو خوندم عزیزم من میگم اخه اقایون کمتر از خانوما به این مسایل توجه میکنن مطمئنی که کسی پیزی بهش نمیگه ؟؟ ... در ضمن دوران عقدتو با دعوا تلخ نکن هر حرفی و کاری یه راهی داره
سلام مونا جون
من به شخصه خیلی ارومم
اونقدر اروم که همه میگن خوشا بحالت
خونسرد نیستم ولی رو ذهنم تمرکز میکنم
همسرم قبل ازدواج فقط دو ماه با من دوست بود بعدش ازدواج کردیم
خانوادش میگن خیلی عصبی و بد خلق شده بوده
ولی ارامش من خیلی ارومش کرد خیلی
آخ آخ امان از این همسریه من! همش میگه کسی از زندگیمون چیزی ندونه. حتی غریبه ها :-D
حتی شما! :-D
تا این حد از راز داری !! :-D
البته توجیه شده که غریبه ها که نمیان تورو قضاوت کنن! من خودم به اشنا ها نمیگم نگران نباش و ... دیگه شما رو پذیرفت که منم احتیاج دارم باکسی حرف بزنم حضور شما مفید خواهد بود برام :-)
ممنون شیدا جان از اینکه مشکل منو مشکل خودت میدونی و همفکری میدی. شیدا جان من کلا آدم جوشی و حرصی هستم سخته که بتونم خودمو کنترل کنم میدونم که باید روی خودم کار کنم ولی راهشو نمیدونم. راستش نه وقت مشاوره رفتنو دارم نه پولشو
بابای منم همیشه میگه همونطور که نباید گرفتاری سرکار رو ببری خونه یا بالعکس نباید اسرار و اتفاقای زندگیت هم تو محیط کار ببری و بالعکس منم با این خصوصیات بزرگم کرده من وهمسری هم اصلا در مورد زندگیمون به کسی چیزی نمیگیم تنها جایی که من حرفای دلمو گفتم اینجا و پیش دوستای نوعروسم بوده
منم خیلی خود دارم و هم کلاسی های دانشگاهم خیلی چیزا رو در موردم نمیدونستن. مثلا تا آخر دوره کاردانیم چهارتا دوست خیلی خیلی صمیمی داشتم که هنوزم در ارتباطیم ولی تا همون ترم آخر نمیدونستن پدرم هفت سالگیم فوت شده. تا این حد خود دار بودم
اره واقعا فریبا متاسفانه الان دوروبرمون پر شده از آدمای به ظاهر دوست ولی در باطن دشمن که ناراحتی و رنج و غممون خوشحالشون میکنه (دور از جون دوستای نوعروسم البته )
چرا مردها فکر میکنن اگه مهربون باشن چیزی میخواد زشون کم بشه ؟؟ من مطمئنم الا جون پدرشوهرتم همینطور بوده و هست مردها خیلی هاشون رفتار پدرشونو تقلید میکنن
الا جون من یکی از دوستام 6 ساله ازدواج کرده و از اول این مشکلو داشته البته به مرور خیلی بهتر شده ولی میگه هر وقت می خوایم بریم خونه مادر شوهرم تا پشت در خونشون دارم بهش میگم به من کم محلی نکنیا، حواست به من باشه، من تنهام اونجا کلی از این چیزا، وااای خیلی سخته. اون میگه پدر شوهرو مادر شوهرشم با هم اینجورین. اصلا برادر شوهرشم زنشو اصلا تو زندگیش حساب نمیکنه!!! خیلی سخته، اصلا قابل هضم نیس و بیشتر از همه به مادرش برمیگرده، دقیقا اینه که ممکنه مورد سرزنش یا تمسخر خانوادشون قرار بگیرن!
ولی به هر حال رفتارش هر علتی که داشته باشه پسندیده نیست و ادامه اون مشکل ساز میکنه زندگیتون رو. باید یه فکری براش کرد که خودشو اصلاح کنه. بدون تفکر خودشو خانوادش اشتباهه
سلام الا جون منم متاسفم همسرت رفتاراش خیلی ناپخته س عزیزم باید بدونه شما چه رنجی میکشی خودش چه توجیهی داره ؟؟ من فکر میکنم هر چی بد رفتاری میکنی عکس العمل نشون نده ولی وقتی برمیگردی خونه بهش تذکر بده
الا جون باید اینو بفهمه احترام گذاشتن دلیل نمیشه مرد مردونگی خودشو نداشته باشه. بگو تو با بالا بردن من خودتم بالا میبری. دلیل نمیشه با بی احترامی به من بخوای مردونگی خودتو ثابت کنی. این مردونگی نیست
کلا بد اخلاق میشه. یجورایی که انگار میترسه که جلو خانوادش خوب باشه. مثلا سرم داد میکشه یا اینکه یه چیزی میگم ضایع میکنه و سعی میکنه جوری رفتار کنه که اونا فک کنن واسش ارزش ندارم
سلام به همگی من امروز یه سری از پست های این قسمت رو خوندم و خیلی برام جالب بود چون فک میکردم فقط شوهر من اخلاقای بد داره و خیلی ناراحت بودم. امیدوارم همه مردها برای همیشه خوب و مهربون بشن.
شوهر من تا وقتی خونه خودمون یا خونه پدر مادر من هستیم اخلاقش با من خیلی خوبه ولی هروقت میریم خونه پدر مادرش یهو ازین رو به اون رو میشه و با من بدرفتاری میکنه. نمیدونم باید چجوری جلوی این تغییر رفتارشو بگیرم
من واقعا یه چیز رو هنوز متوجه نمیشم. اینکه بعضی از خانوما دوست دارن خودشونو عوض کنن تا همسرشون ازشون خوشش بیاد!!!! آخه این یعنی چی؟ اگه شما بخوای خودتو عوض کنی که دیگه خود واقعیت نیستی.
در ضمن اگه شوهرت قرار باشه دوست داشته باشه همینی که هستی رو باید بپسنده.
جونم براتون بگه من قبل ازدواج آقارو بردم مشاوره... مشاورمم حسابی در مورد همه اخلاقاش برام گفت... تنها مشکلی که فعلا توی این 10 ماه داشتیم یه ذره ابراز احساسات همسری هست که داره به شدت تلاششو میکنه که بهتر بشه....دوم اینکه وقتی اعصابش از موضوعی یا کسی خورد میشه به من بی محلی میکردو منم که میخاستم کمکش کنم دلخور میکرد... که طی مذاکرات بسیار این مشکلم بینمون حل کردیم خداروشکر...خلاصه اینکه یاد گرفتم از مامانم کم و کاستیا مرد رو خیلی به روش نیارم بیشتر تعریف و تمجید کنم بعد هر از چندگاهی بسیار موشکافانه نقدش کنم :)) در کل بگم گوش شیطون کر راضیم ازش
مه سا جون اینجا دو تا بحثه اگه دوست صمیمیه که ادم همه چیشو به دوستش میگه و دلش میخواد دوستش بهش کمک کنه که من اسمشو دخالت نمیذارم ... دوستی داریم تا دوستی!
من نزدیک 1ساله تو این سایت میام ولی همیشه خواننده بودم ولی واقعا تنها شدم.به لطف همسرم با کل دوستای دانشگاه ام و ...قطع رابطه کردم.یهو زد به سرم که عضو شم.
شوهر تو یک پسر 22 ساله که تو دو.راان نوجوانی مجردی هنوز هست مسولیت خیلی سخته واسه همسرت شاید بهتر بود زود عقد نمکردین حداقل قبلش مشاوره ازدواج میرفتی منو همسرم رفتیم خیلی خوبه حتما برو شوهرت دوستای مجردشو میبینه پسررا به هم میگن اره چرا زود ازدواج کردی یا هنوز زوده توی رفتارش تاثیر داره واسه خرید بگو بعد از باشگات یا ایینه شمعدون نمیرفتی با خانوادهش بخری به جدایی فکر نکن ساست داشته باش شوهرتو جذب خودت کن
شوهر تو یک پسر 22 ساله که تو دو.راان نوجوانی مجردی هنوز هست مسولیت خیلی سخته واسه همسرت شاید بهتر بود زود عقد نمکردین حداقل قبلش مشاوره ازدواج میرفتی منو همسرم رفتیم خیلی خوبه حتما برو شوهرت دوستای مجردشو میبینه پسررا به هم میگن اره چرا زود ازدواج کردی یا هنوز زوده توی رفتارش تاثیر داره واسه خرید بگو بعد از باشگات یا ایینه شمعدون نمیرفتی با خانوادهش بخری به جدایی فکر نکن ساست داشته باش شوهرتو جذب خودت کن
بههمسرت بگو واسه همه جیز وقت گذاشتی منم هستم تعادل اگه یه روز میره بادوستاش فردا بگو در اختیار منی واسه خرید بیرون رفتن باهاش صحبت کن شاید بیشتر چیزارو نمیدونی از دلت که خبر نداره عزیم میگه ازدواج کرد کنترلم کنه همچین چیزی غلطه مگه ازدواج کنترل کردنه مردا حساسان مخصوصا همسرتو سنشم کمتره خیلی غرور داره که نکنه یکی بهش نگاه چپ کنه ارایش ملایم کن ولی شیک جلو خودش غلیظ ارایش کن منم همسرم بهم میگفت رزکم رنگ خیلی بهم بر میخورد ولی تونستم ملایم ترش کنم یار نگ لاک بیرون کم رنگ بزن خونه قرمز یا رنگای جیغ بزن
سلام دوست عزیزم چرا این همه ناراحتی اروم باش دنیا که به اخر نرسیده چرا میگی واسم وقت نزاشته مگه تا الان باهم بیرون یا خرید نرفتین میگی میره باشگاه خوب بره ولی بعدش باهم برید بازار منم شوهرم میره باشگاه ولی شاید بریم بیرون یا نشه زیاد مهم نیست اوایل خیلی بهم بر میخورد ولی خودمم رفتم باشگاه توام برو ورزش کن به من میگه کجارو میخوای اب کنی میگم واسه روحیم واسه ارامشم خوبه موقع خواستگاری بله برون چپرا قهر بودین ناراحت بودین سر چی یا خرید حلقه اون هنوز تو نوج.وانی هست یا دلش می خواد مجردی کنه یکدفعه تصمیم گرفت ولی درست تصمیم نگرفت عجله کردین واسه ازدواج از خود گذشتگی کرد تو چی گذشتی میدونستی بیش اندازه از خود گذشتی یا قانع بودن نتیجه عکس میده
سلام دوست عزیزم چرا این همه ناراحتی اروم باش دنیا که به اخر نرسیده چرا میگی واسم وقت نزاشته مگه تا الان باهم بیرون یا خرید نرفتین میگی میره باشگاه خوب بره ولی بعدش باهم برید بازار منم شوهرم میره باشگاه ولی شاید بریم بیرون یا نشه زیاد مهم نیست اوایل خیلی بهم بر میخورد ولی خودمم رفتم باشگاه توام برو ورزش کن به من میگه کجارو میخوای اب کنی میگم واسه روحیم واسه ارامشم خوبه موقع خواستگاری بله برون چپرا قهر بودین ناراحت بودین سر چی یا خرید حلقه اون هنوز تو نوج.وانی هست یا دلش می خواد مجردی کنه یکدفعه تصمیم گرفت ولی درست تصمیم نگرفت عجله کردین واسه ازدواج از خود گذشتگی کرد تو چی گذشتی میدونستی بیش اندازه از خود گذشتی یا قانع بودن نتیجه عکس میده
سلام دوست عزیزم چرا این همه ناراحتی اروم باش دنیا که به اخر نرسیده چرا میگی واسم وقت نزاشته مگه تا الان باهم بیرون یا خرید نرفتین میگی میره باشگاه خوب بره ولی بعدش باهم برید بازار منم شوهرم میره باشگاه ولی شاید بریم بیرون یا نشه زیاد مهم نیست اوایل خیلی بهم بر میخورد ولی خودمم رفتم باشگاه توام برو ورزش کن به من میگه کجارو میخوای اب کنی میگم واسه روحیم واسه ارامشم خوبه موقع خواستگاری بله برون چپرا قهر بودین ناراحت بودین سر چی یا خرید حلقه اون هنوز تو نوج.وانی هست یا دلش می خواد مجردی کنه یکدفعه تصمیم گرفت ولی درست تصمیم نگرفت عجله کردین واسه ازدواج از خود گذشتگی کرد تو چی گذشتی میدونستی بیش اندازه از خود گذشتی یا قانع بودن نتیجه عکس میده
سلام دوست عزیزم چرا این همه ناراحتی اروم باش دنیا که به اخر نرسیده چرا میگی واسم وقت نزاشته مگه تا الان باهم بیرون یا خرید نرفتین میگی میره باشگاه خوب بره ولی بعدش باهم برید بازار منم شوهرم میره باشگاه ولی شاید بریم بیرون یا نشه زیاد مهم نیست اوایل خیلی بهم بر میخورد ولی خودمم رفتم باشگاه توام برو ورزش کن به من میگه کجارو میخوای اب کنی میگم واسه روحیم واسه ارامشم خوبه موقع خواستگاری بله برون چپرا قهر بودین ناراحت بودین سر چی یا خرید حلقه اون هنوز تو نوج.وانی هست یا دلش می خواد مجردی کنه یکدفعه تصمیم گرفت ولی درست تصمیم نگرفت عجله کردین واسه ازدواج از خود گذشتگی کرد تو چی گذشتی میدونستی بیش اندازه از خود گذشتی یا قانع بودن نتیجه عکس میده
اره فریبا جون واسه ازدواج خیلی عجله داشت اونم دلیلش این بود که وقتی مسافرتی یا برنامه ایی بود منم با خانوادم میرفتم و از این موضوع شاکی بود که من میرم مهمونی و مسافرت و...و نمیتونه هیچ دخالتی بکنه
اشتباهی که کرد ی به خانوادش حرف از جدایی زدی سعی کن حرفارو بیشترشونو نه به خانواده خودش نه به خانواده خودش معلومه ازش ناراحت بودی که به اونا گ/فتی طلاق درست فکر کن قبل از دواج حساسیت هاشو میدونستی سعی کن اروم باشی زبون ملایم و نرم جذبش کنی طرف خودت
الان اصلا دلم نمیخواد دیگه عروسی باشه چون میدونم شب هایی که واسه همه بهترینه واسه من کابوس میشه.شاید هیچ کس باورش نشه من عکسای بله برونم و 1 بار دیدم و خواستم همشو پاک کنم که خواهرم نزاشت.
هیچ وقتی واسه من نداره.واسه خرید ایینه شمعدونم نیومد گفت باشگاه دارم با مامان بابام برو.شب خواستگاری قهر بودیم شب بله برون قهر بودیم .روزی که عقد محضری داشتیم تا نیم ساعت قبل عقد قهر بودیم.سر حلقه خریدن دعوا داشتیم که اخرش قهر کردیم و اصلا باهم حرف نزدیم
سلام فریبا جون.انقدر مشکلاتم زیاده که نمیدونم کدومش و بگم.شوهر من به همه چیز گیر میده و تقریبا وسواسی فکری داره.لاک نزن اینجور ارایش نکن.این لباس و حق نداری بپوشی.اینجا حق نداری بری.تقریبا هیچ جا نمیرم.اگه جاییم برم مدام باید اس ام اس بدم بهش.در 8الی که روز اول ی جور دیگه من و دید و قبول کرد
نانی جونم خیلی ناراحت شدم این روزا که باید خیلی شاد و سرحال باشی دوست خوبم امیدوارم با همفکری و مشورت با دوستان اینجا بتونی قوی و محکم باشی و با مشکلاتت کنار بیای من فقط میتونم بهت بگم بدترین کار قهر کردنه اینکارو اصلا نکن بیشتر باعث دوریتون میشه
متاسفانه اگه من دوران نامزدی داشتم شاید میتونستم درست تر تصمیم بگیرم.چون دوران دوستی فقط من و خودش بودیم.و مشکلات حاد نبود.ولی بعد از عقد که من رفتم تو خانوادش شوک بزرگی بهم وارد شد.از نظر فرهنگ و تفکرات خیلی تفاوت داریم.خیلی سطحی فکر میکنن.من روی خیلی از موضوعات با روش های مختلف کار میکنم و همسرمو قانع میکنن ولی خانوادش تمام زحمات من و به باد میدن.
شاید تفکرات من اشتباه باشه ها نمیدونم شایدم خندتون بگیره من احساس میکنم خیلی از رفتارای همسرم به دلیل اینه که میخواد مثل باباش نباشه یا فکر میکنه من مثل مامانشم.چون تو خانوادشون زن سالاریه.مامانشون حرف حرف خودشه چه درست و چه غلط باید حرف اون باشه.من احساسم این و میگه که بعضی از رفتارای شوهرم شاید این طرز تفکر باشه
مهربانو جون من حرف شمارو کاملا قبول دارم ولی توجه کردن و محبت ربطی به سن و سال نداره .شاید طرز تفکر من اشتباه باشه ولی منمیگم 70%خانواده نقش داره مخصوصا مادر.تربیت بچه با مادره.همسر من محبت کردن و توجه کردن ارزش گزاشتن رو بلد نیست چون تو خانوادش این چیزارو ندیده
سلام یاسمین جون.اره خیلی سخته مادرشوهرم کلا ادم بی تفاوت و خونسردیه و خیلی بی احساس .به معنای واقعی بی احساس .هیچ کس شاید باور نکنه.کل زندگیش فقط فکر تمیزی خونه(وسواسی شدید داره)و پول خراب کردنه.و همسر منم چون جز مادرش زن دیگه ای رو ندیده خیلی چیزارو نمیدونه
ندا آخه توی تاپیک های دیگه نانی میگفت مادرش هیچ چیزی از همسرداری بهش یاد نداده و به خاطر اینکه مادرش به خاطر وسواسی بودن با هیچ کس رفت و آمد نداره آداب معاشرت رو هم یاد نگرفته توی خانوادش.
سلام نانی جون خوش امدی عزیزم ... کاش اگه نامزدی نداشتی ولی روز بله برون یا حداقل روز خرید حلقه کمی محتاط تر میشدی و حساس تر و عقد رو عقب مبنداختی ولی الان هم میتونی با کمک مشاور مشکلت رو حل کنی عزیزم
نانی جون به نظر من واسه عقد که عجله کردی ولی واسه عروسی اصلا عجله نداشته باش بذار اوضاع آروم بشه و تا حدودی هم بر وفق مرادت بشه بعد ایشالا به خوبی و خوشی برید سر زندگیتون. مشاوره هم توی این مدت فراموش نکن
فرشته شماها که میدونین من از حامد 4 سال بزرگترم ولی هرگز این مشکل رو نداشتم . علتش این مشکلات بزرگتر بودن نانی نیست. علتش زود ازدواج کردنشونه یعنی تو سن پایین ازدواج کردنه. چون پسر 22 ساله هنوز آمادگی ازدواج رو نداره ولی دختر 23 ساله یه خانم جا افتاده برای ازدواج اگر این دو نفر 5-6 سال دیگه با هم ازدواج میکردن مطمئنا این مشکلات رو نداشتن و این موضوع ربطی به تربیت خانوادگی همسرش نداره. تنها مشکلی که هست شوهرش سنش کمه و دید جامع و کاملی از ازدواج فعلا نداره و واقعا نمیشه سرزنشش کرد . فقط باید زیاد براش وقت گذاشت . و از مشاور کمک گرفت
ندایی نانی جون همسرش تقریبا یه سال از خودش کوچیک تره یعنی 22 سالشه همسرش و از طرفی هم توی خانوادش خیلی رفتارا رو یاد نگرفته. آداب معاشرت و همسرداری رو نمیدونه. و لجوج هم هست و نمیخواد اینا رو یاد بگیره.
نانی جان الان پستاتو خوندم. به نظرم همون شب خواستگاری وقتی با قهر اومد جلو باید کمی بیشتر تأمل میکردی عزیزم. زندگی موضوع یک روز و دوروز نیست که بخوای همینجوری سر کنی
منم خواهر شوهر ندارم و فقط یه برادرشوهر دارم.
همسرم مادرشو خیلی قبول داره و بیشتر از برادر کوچکترش با مادرش صمیمیتره و البته مادرهمسرم زن فهمیده و با درایتیه و بچه هاشو مستقل بار اورده ولی رابطه خوبی دارن.
کلا پسراش خیلی روش حساسیت دارن . مادرشوهرم الگوی خوبی تو فامیلشون هست.
از طرفی نداشتن دختر باعث شده ارتباطمون صمیمی تر باشه و منو واقعا دخترشون حساب میکنن، مخصوصا پدرشوهر گرامی دختر دوستن بسیار
منم قدیمها دوست داشتم خواهرشوهر داشتم ولی الان راضیم :)))
نانی عزیز هم راه سختی در پیش داره که با توکل به خدا و با کمک یه مشاور خوب انشالله مشکلاتش حل شه.
حالا که جریان زندگیش در این مسیر قرار گرفته باید کمر همت ببنده تا مسیر زندگیشو به سمت آرامش هدایت کنه!
سخته ، خیلی سختر از بیان این کلمه ها ، چون ما فقط می نویسیم و میگیم و این اونه که توی شرایط قرار میگیره
ما هم فقط میتونیم براش دعا کنیم.
مادر نقش مهمی توی هر خانواده داره! اخلاق و رفتار ما و همسرامون هرچقدرم که بگیم نه اما بازتابی از خانواده و رفتار پدر و مادرمون با همه
منم از این بابت خداروشکر میکنم.
من با کارکردن مخالف نیستم . اما مردی که مسیولیت زندگیو بندازه گردن زن و هر وقت دلش خواست بره سرکار این درست نیست. دوست من با کمی صبوری کردن میتونست زندگیشو بهتر کنه! فقط کار کردن نکردن ملاک نیست. شوهرش کم کم به این روند عادت کرده که بالاخره کارم نکنه سر ماه حقوق زنش هست که خرج شه.
متاسفانه تو اطرافمون زیادن زنایی که از خیلی لذت های زندگی گذشتن و کار میکنن بالاجبار که خرج خودشون رو در بیارن. یا مادرانی که خرج بچه ها و شوهر اصلا نمیدونه. این زن باید تا اخر عمر کار کنه و از زندگیش چیزی نفهمه چون شوهرش هیچوقت نمیفهمه خرج زندگی چیه.
تو این جامعه و شرایط زندگی دو نفر همونطوری که شریک زندگی همن باید با هم تلاش کنن و زندگی رو به جایی برسونن.
نقش زن و کارشم خیلی مهمه . من خودم الان عقدیم و شاغل و بعد ازدوتجم میخوام کار کنم. نه فقط برای شرایط زندگی ، کار از نظر روانی بهم حس مفید بودن میده. همسر منم اینو قبول داره خداروشکر
خب مژگان جون به نظرت دوستت نباید میرفت سرکار؟ شاید اگه نمیرفت همسرشم نمیرفت خب اینجوری که زندگی لنگ میموند. مگه اینکه واسه پولش یه برنامه ریزی میکرد مثلا وام میگرفت که پسره رو پول اون حساب نمیکرد
سلام
دوست منم همین مشکل و داشت
دو سال از همسرش بزرگتره که به نظر من تفاوت یه دنیاس
دوستم شاغل د که اشنا شدن و تو سه سالی که دوست بودن سر همین کار بارها به جدایی رسیدن . من از نزدیک در جریان بودم ، نمیتونست بدون اجازه جایی بره و کلی اذیت شد. عقد که کردن شرایط بهتر شد. حساسیت ها کمتر شد اما بنظرم مشکلات همچنان بود فقط دوستم با از خودگذشتگی با خامی شوهرش میساخت.
شوهرش رفیق باز بود و خیلی مسیولیت پذیر نبود.
پدرش فوت کرده بود و تک پسر بود و مادرش خیلی لی لی به لالاش گذاشته بود.
تو حیاطش براشون خونه ساخت و خرج عروسی و هزینه ها رو داد. واسه پسرش ماشین خرید که آژانس کار کنه.
دوستم قبل عروسی کارشو ول کرد تا بقول خودش و اطرافیان شوهرش مسیولیت زندگی رو به عهده بگیره و تا چند ماه هم سرکار نیومد.
بعدم به بهانه بیکاری تو خونه برگشت سرکار و مشکل از همینجا شروع شد.
شوهرش روی حقوق اونم حساب میکرد. دو سه بار پشت هم تصادف کرد و ماشین خسارت دید و چه جنجال هایی سر حقوق عقب افتاده دوستم از صاحبکارش در اورد که باعث ابرو ریزی شد. و دوست بیچاره من روش نشد و از کار اومد بیرون
خیلی خودار و مغروره دوستم و میخواست رو همه چیز سرپوش بزاره و من میدونم چقدر عذاب میکشید.
دوباره یکسال سرکار نیومد ولی دید زندگیش لنگه( نه اجاره خونه دارت و نه هرینه اب و برق و گاز و تلفن ) اما مردی که کار ثابت نباشه و زنش بخواد صورتشو با سیلی سرخ کنه بدترین کار اینه که خودش بره سرکار.
البته شوهرش نسبت به اوایل بهتر شده اخلاقش اما به چه غیمتی.
دو ست من در استانه 29 سالگی و شوهرش هنوز مسیولیت اداره یه خانواده رو نداره که بتونه یه پدر خوب باشه.
فقط دارن زندگی میکنن. دوستم از 8 تا 7 شب یکسره سرکار و روزای تعطیل هم با دوستان همسر و همسرانشون که همه مدل همن بیرون
این زندگی نیست که اون داره . نمیگه اما من میدونم که حسرت یه کادو سالگرد یا تولد به دلش مونده . بیرون رفتن دوتایی . مریضم بشه خودش میره
من همیشه میگم واسه شوهرش زود بود ازدواج و وقتی هم ازدواج کردن دوستم به دست خودش زندگیشو به این روز رسوند.
نانی جون باهاش نه قهر کن نه لج .... فقط حرف بزن دوستانه حرف بزن
هیچوقتم نگو تو سنت کمه و نمیفهمی
چیزی رو مثل پتک تو سرش نزن بذار مراقبت باشه اینطوری احساس میکنه مرد شده عیبی نداره اذیت میشی ولی همونقدر که اعتماد پیدا کنه درست میشه
بعد باشگاش خسته اس قبل باشگاش استرس تمرین داره وای بریم بیرون من غذا چی بخورم.دوران دوستی خیلی خوب بود اوایل عقدم بهتر بود واسه خریدو بیرون ولی الان حرف خرید میشه میگه با مامانت برو بیرونم شاید 2 هفته 1بار باشه یا نباشه کل زندگیش شده باشگاه و مسابقه غذاش نباید 5دقیقه اینور اونور شه
بعد باشگاش خسته اس قبل باشگاش استرس تمرین داره وای بریم بیرون من غذا چی بخورم.دوران دوستی خیلی خوب بود اوایل عقدم بهتر بود واسه خریدو بیرون ولی الان حرف خرید میشه میگه با مامانت برو بیرونم شاید 2 هفته 1بار باشه یا نباشه کل زندگیش شده باشگاه و مسابقه غذاش نباید 5دقیقه اینور اونور شه
سلام نسیم جون و فریبا جون.مرسی از راهنمایی هاتون.من هیچ وقت این موضوع که تو بچه ایی یا من بزرگترمو به روش نیاوردم و اصلا حرفی نزدم بهش الان واسه شما ها گفتم .شوهر من روابط اجتماعی پایینی داره و کلا دوست نداره .اهل بیرون رفتن با دوست و...نیست اولش فک میکردم دوست نداره خوبه ولی نیست حداقل ادم باید 1 دوست داشته باشه که همسر من نداره .در مورد باشگاش اگه ی باشگاه عادی بود مشکلی نبود الان 90درصد پسرا میرن ولی همسر من همه کاراش افراط و تفریطیه .
فریبا جون مامانم که میگه جدا شو بابام خیلی راضی نیست ولی میبینه خیلی اذیت میشم.نسیم جون من خیلی مشکلات و تو خانواده نمیبرم ولی دفعه اخری من خیلی مریض شدم 2 بار غش کردم و دفعه اولش متاسفانه خونه تنها بودم وقتی مامانم میاد خونه میترسه و زنگ میزنه همسرم و بحث میکنه بعدم تو بیمارستان پدر شوهر و مادرشوهرم اومدن فشارم 4.5 روی 7 بود و خیلی عذاب کشیدم و بعد اون چون پای خانواده ها اومد وسط گفتم
چون مادرشوهرم گفت بهتراز پسر من پیدا میکردی؟؟خیلی حرفاش سنگینه زبونش عین نیش مار میمونه .بعدم گفتم جدا میشم به همسرمم گفتم به قول مامانت بهتر از تو پیدا نمیکردم ولی فک کنم مامانت بهتر از من واست میتونه پیدا کنه
اگه ی خواهر داشتن حداقل با خیلی چیزا اشنا بودن .شوهر من بجز مامانش کس دیگه ای و ندیده و خیلی چیزا رو نمیدونه مامانشم کلا با هیچ کس رفت و امد نمیکنه و کسی هم خونشون نمیره وسواسی داره بعدشم اگه خواهر داشتن ازدواج میکرد میفهمیدن که دختر داشتن چیه و اگه باهاش بد رفتار شه چیه
من و خانوادم که نظرمون همینه که عروسی عقب بیوفته ولی خانواده همسرم میگن نه.همسر منم که فعلا خنثی هستش .خیلی صبوری کردم ولی انقدر اتفاقات و حرف های مختلف شنیدم کلا دیگه مغزم هنگه.برای مشاوره که حتما میرم ولی همسرم بعید میدونم بیاد .من خودمم ادم خیلی حساسیم حرف روم خیلی زود تاثیر میزاره خوب بود ی ذره بیخیال باشم .جاریم خیلی بیخیاله نه اون خوبه نه من
من خیلی دوست ندارم برم خونشون ولی شوهرم خیلی میگه بیا خیلی وقتا میرم خیلی وقتام نرم بهش بر میخوره با ملایمت گفتم با زبون خوب گفتم با دعوا گفتم با شوخی گفتم همه مدله گفتم ولی بازم کار خودش و میکنه
مشاوره برو عزیزم ، مشاوز خوب پیدا کن
اگه دوسش داری و دوستت داره میشه مشکلاتو حل کرد.
تو این شرایط عروسی رو به تاخیر بنداز ، ولی برای جدایی زود تصمیم نگیر ، پسرا با جدایی مشکلی پیدا نمیکنن ، دختران که لطمه میخورن.
خودتم دست کم نگیر ، تو یه شرایط خوب با همسرت صحبت کن که اونم کمک کنه برای آرامش زندگیتون
فریبا جون از نظرظاهر و پوشش هر چی میگه اولش غر میزنم ولی انجامش میدم خیلی از بهانه هاشم بخاطر خانوادشه ولی هیچ وقت این موضوع و به زبون نیاورده چون میدونه این حرف و بزنه علنی به من ثابت میکنه که خیلی مشکلات ما بخاطر تعصبات خانوادشه
راستی من برادر شوهرمم 20 سالگی ازدواج کرده کلا تفکر باباش این مدلیه که بچه هاش زود زن بگیرن وقتیم فهمید ما دوستیم سریع اقدام کرد و اینکه شوهر من و برادر شوهرم ی جورایی از مامانشون میترسن
دوهفته یکبار برو خونشون زیاد نرو ولی اگه هم نری همینو میکنن یه چیزی معلوم تو عقد شرایط فرق داره مسولیت داره زندگی هست جاریت میشناسشون بیشتر از تو باهاشون بوذه ولی تو نه از شوهرت نظر خوایی کن واسه تاریخ ازدواج ولی حتما باهم برین پیش مشاور استرس باشگاه یعنی شام کی بخوره چی بخوره
همسر من تو جمع خانواده خودش به من احترام میذاره ولی خیلی مثل خونمون سمتم نمیاد بیشتر در کنار خانوادشه ولی خانوادش اونقدر مهربونن با من که یه لحظه هم منو تنها نمیذارن همسرم مهربونه ولی جلویه دیگران عادیتر رفتار میکنه اعتقادش اینه که محبتهامون باید تو خونمون باشه لازم نیست دیگران ببینند همیشه میگه ادم نباید بچشم دیگران بیاد
منم تازه که عقد کرده بودم میرفتم خونه پدرش.هرم شوهرم انگار وحشت داشت جلوی اونا محبت کنه تو محبت کن پیش شوهذت بشین محبت جا بنداز احترام بذار اگه داد زد روت بگو دیگه چی سر من داد میزنی تو که از ای عادتا نداشتی اینارو با زبون خوش بگو همیشه پیش خ.ودش بشین سیاست داشته باش من میرفتم خونشون شوهرم با مادرش گرم میگرفت ادم احساس پوچی میکرد دیگه دیگه نرفتم خونشون به روی خودمم نیوردم شوهرم فهمید به طریقا ینمیرفتم خونه شون برعکس خونه ما علنا ابراز محبت میکرد انگار تو خونه خودشون رودربایستس داشت سعی کن خودت شوهرتو بسازی عزیزم
این مطالب چه خوبه فریبا جون من به شخصه همه اینارو تو زندگیم امتحان کردم و نتیجه گرفتم اونم به برکت گلاسای آموزشی دکتر فرهنگ که تمام این مطالب بالارو با مثال های زنده بهمون توضیح و آموزش میداد
چقدر خوبن مطالبایی که میذاری فریبا جون خیلی با دقت انتخاب شدن چه خوبه که اینجارو قبل ازدواج پیدا کردم و میتونم از خانومایه موفقی مثل شما کلی چیزایه خوب یاد بگیرم دستتون درد نکنه
فریبا جونم من ی حس خیلی خوب نسبت به شما دارم.:-*:-*:-*اتفاقا دیشب کلی توی اتاق ولنتاین چرخیدم ی ذره از عصبانیتم کم شده :) دلمم براش تنگ شده:)حالا امشب اگه بشه میخوام برم باهاش حرف بزنم .چون احساس میکنم این دوری داره به ضررم تموم میشه و بیشتر دوباره حرف های خانوادش روش تاثیر میزاره همون چند درصدی هم که روش کار کرده بودم داره نقش براب میشه .برای مشاورم اقدام کردم ازوهفته دیگه ایشالله میرم
بعد از چند بار اتفاق این موضوع دیگه اگه خرید میرفتیم میگفت وسیله هات تو ماشین باشه میبرمت خونه ببرش میرفتیم خونشون شوهرم میگفت چیزی خوشش نیومد .الان مدت هاس که دیگه خریدم نمیاد .یا مثلا شب عقدم اخر شب که داشتن میرفتن مادر شوهرم ی کاره برگشت گفت تو دوران عقد نه پسر من شب اینجا بمونه نه دختر شما.
خوب خدایی این حرفش حرص خوردن نداره؟؟؟من که این موضوع و میدونستم قبلا شوهرم این موضوع و گفته بود دیگه جلو خانوادم و عمه اینام دلیلی نداشت این حرف و بزنه هر چند که قبلا این موضوع و گفته بودم به مامانم.
تا یک ماه بعد عقد شوهر من دزدکی میومد خونه ما میگفت مامانم ناراحت میشه.منم گفتم ناراحت میشه چرا واست زن گرفت منم دیگه نرفتم تا گفتن چرا نمیای گفتم وقتی شوهر من اینجا نمیاد من چرا بیام یکم قضیه بهتر شد
راستی مسافرتم مامانش دوست نداره بریم.میترسه پسرش و لولو بخوره.:))))من دیده بودم پدر دختر گیر باشه نزاره دخترش تو عقد مسافرت اینا بره ولی مادر پسر 1دونه بود تو دنیا که نصیب من شد
سلام دوست جونیا.مرسی که راهنماییم کردین خوشحالم که کنارم هستین.من و مادرم برای نامزد بودن خیلی اصرار داشتیم ولی پدرم قبول نکرد الان خیلی پشیمونه و خودش رو مقصر میدونه ولی خوب کاریه که شده بجاش ی تجربه شد برای پدرم که برای ازدواج خواهرم محتاط تر باشه.من شب بله برونم که تموم شد به خانوادم گفتم که فعلا امادگی عقد ندارم تاربخ عقد و کنسل کنید ولی بازم پدرم مخالفت کرد چون برای بله برون همه عمو و عمه و خاله ها بودن و همه در جریان و باز پدرم بخاطر حرف دیگران حرف من و قبول نکرد.
ندا جون من کلا با اختلاف سنمون مشکل ندارم چون خیلی از اطرافیانم اختلاف سنی دارن.بیشترین مشکلم تعصبات الکیه که خانوادش دارن و همسر منم بخاطر پدر و برادر بزرگش تبعیت میکنه.ولی هیچ وقت نمیگه بخاطر خانوادم ولی خوب الان 3 سالی میشه که باهاشم پس میتونم تشخیص بدم.
خیلی رفتارای خانوادش اذیتم میکنه و میریزم تو خودم.ولی ی بحث که بشه همش میاد وسط میدونم کارم اشتباه.منم این وسط مقصرم .از نظر همسرم و خانوادشم منم ایرادای دارم.مثلا بیرونیم چندین بار بهش زنگ میزنن کی میای ؟نمیای؟یا اوایل که اوضاع بهتر بود بعضی وقتا خرید میرفتیم حتما مادر شوهرن میپرسید چی خریدی باید نشون میدادم خوششم میومد بر میداشت
مژگان جون چه حرف خوبی زدی درمورد مشکل نانی واقعا ما فقط خواننده ایم و میتونیم دلگرمی بدیم به دوستمون ولی نانی جون سعی کن با چنگ و دندون برای نگهداشتن و خوب شدن زندگیت بجنگی همین نکته ای که در مورد خریداتون گفتی نشون میده که همسرت تغییر پذیره با شم زنانه و سیاست و 100 البته به کمک مشاور تغییرات مثبت تو همسرت ایجاد کنی و کاری کنی که از تحت تاثیر بودن مادرش بیاد بیرون
مژگان جونم چه خوبه میشنوم که دوست مهربونم با یه خانواده خیلی فهیم و خوب مثل خودش وصلت کرده خداروشکر گلم البته طبیعیه عروس گلی مثل تو نصیبشون شده سعی کن همیشه خوب و صمیمی بمونی باهاشون
قربونت فریبا جون.مرسی بخاطر دعاهاتون با کمک مینا گلی امشب تونستم ی طور دیگه رفتار کنم اگه شماها نبودین منم باز مثل قبل رفتار میکردم و باز همه چیز بدتر میشد.ولی ارامشی که شماها بهم دادین و راهنمایی های مینا گلی خیلی تاثیر داشت.یکم سخته ولی فک کنم بشه :)
نانی خیلی خوشحالم که صبوری کردی. یکی از بزرگان میگه زنانی در زندگیشان فرمانروایی میکنن که مطیع ترن. یعنی اینکه وقتی نشون بدی ازش پیروی میکنی مطمئن باش حرفت پیشش ارزش بیشتری داره و دنباله رویتو بیشتر میکنه
نانی جونم منم حساس بودم ولی نگران نباش هر چی از ازدواجت بگذره اروم اروم خیلی چیزا دستت میاد اینجوری الان داری همسرتو میشناسی اونم داره میشناست با هم دارین جفت و جور میشین به اصطلاح ولی زمان نیاز داره برای شناخت خودش اول و بعد برای بزرگ شدن
نانی جان من فرصت نکردم صفحات قبلو بخونم به همین خاطر نمیدونم مشکلت چی بوده ولی خوشحالم از اینکه داری سعی میکنی خودتو جراحی کنی و بهت بابت این موضوع تبریک میگم راستش منم خیلی خیلی به جراحی نیاز دارم هم تو محیط کار به مشکل برخوردم و هم تو زندگی. بچه ها در جریان مشکلات من هستن
من خیلی مشکلات و سختیارو برای خودم بزرگ میکنم انقد به یه مشکل یا گرفتاری یا حتی یه جر و بحث کوچیک فکر میکنم و اونو تو ذهنم برای خودم بزرگ میکنم که دیگه گاهی حس میکنم مغزم داره منفجر میشه. خیلی سخته آدم بتونه صبوری کنه یا به مشکلات کمتر فکر کنه باورت میشه تو محیط کارم آقایون همکارم همه میگن تو دیگه اون شادابی قبل از ازدواجتو نداری خانوما هم که احتمالا پشت سرم این حرفارو میزنم واقعا ذهنم خستس. گاهی دلم میخواد پشت پا بزنم به همه چیزو همه چیزو ول کنم برم خسته شدم دیگه
مونا جونم منم خیلی حساسم.روی همه چیز.و سزیع واکنش نشون میدم.اونم واکنش سمی.باید ی جاهایی یاد بگیریم بی خیال شیم من بی خیالی و بلد نیستم و سر کوچکترین چیز به هم میریزم
من فک میکنم اگه مثه یه دوست باهاش برخورد کنی و مسایل و با قهر پیچیده نکنی بهتره اگه قهر کنی و خیلی منتت رو نکشه مجبوری تو بری سمتش اونوقته که قبح دروغ گفتن براش از بین میره پیش خودش میگه حالا بازم دروغ میگم فوقش باهام قهر میکنه و بعدشم آشتی میکنیم دیگه
ثخب نه من انقدر صبر میکنم تا درست حسابی بیاد منت کشیم.....
دوس ندارم باهاش عادی باشم....
اخه اگه کنترل نکنی که پول جمع نمکینن....
همیشه بمن میگه توحس مالک بودن داری ....حس ریاست......ولی من میگم من دوس دارم باهم کارارو پیش ببریم...
آره فریبا جون دروغای همسر منم فقط مربوط به مادیات بود که خدارو شکر بعد اینکه یه مدت پا تو کفشش نکردم خودش هی میومد بهم گزارش میداد که امروز فلان کار و کردم و بهمان کار
میدونم خوب نیست که تو گوش همدیگرو نگاه کنیما اما مثلا اگه من نگاه نمیکردم که نمیفهمیدم بهم دروغ گفته...
بهم بگین چکارکنم دیگه....
من شاغلم هروقت جایی میریم بهم میگیم الان بعدازظهر که من رسیدم خونه بهش بگم ولی باهاش سرسنگین باشم که بعدا نگه تقصیر توام بود یا نه قهر کنم کلا هیچی نگم بعد که گفت چرا نگفتی بگم چون کارت فوق العاده مایوس کننده بود......
به نظرم خیلی نگران نباش فقط یه جوری باهاش برخورد کن که حس کنه تو جز اون تکیه گاهی نداری بهش حس قدرت بده حتی بعضی وقتا بهش نشون بدی که تو خیلی ضعیفی و بهش دائما احتیاج داری نذار فک کنه مثه مامانش دائم میخوای بهش امر و نهی کنی یا نصیحتش کنی
اخه این پول توحساب من بود اما اون گفت دوس دارم خودم جمعش کنم و من ریختم به حساب اون....واسم خیلی مهم بود بهش دست نزده باشه...
من دوس داشتم خودش پولاشو جمع کنه وواسم یه چیزی بخره خیلی واسم ارزشمندتر بود تاازون پول بگیره
ثمین جان من این حرف همسرت رو که گفته کنجکاو نباش قبول دارم کیم هم خودت مقصری تو این رفتار همسرت پرس و جو و کنجکاوی بیش از حد تو کارای همسرت شاید منشا اصلی دروغ گفتنش باشه سعی کن روراست باشه و نترسه ازت جوری باشه که بیاد بهت بگه که مثلا به پول دست زده نه اینکه خودت یواشکی بری و حساباشو چک کنی خود همین کار هم تاثیر منفی داره برای همسرت و باعث میشه بی اعتمادی دوطرفه ایجاد بشه
دوس دارم یجوری بهش بفهمونم که دیگه سر هیچی بهم دروغ نگه....تا بهش همه جوره اعتماد داشته باشم
ما یکسال تو دانشگاه باهم همکلاسی بودیم و منو دوس داشت
بعد از یکسال من قبول کردم باهم اشنا بشیم و یکسال دوس بودیم بعد اومدن خواستگاری پیارسال زمستون،تابستونم عقد کردیم،یعنی الان 4 سال با هم هستیم..... من هنوزم خیلی بهش اعتماد دارم اما از دروغ کوچولوام بدم میاد اینطوری باعث میشه دیگه به بقیه حرفاشم شک کنم...
اونسریم که میگم دروغ گفت یه گوشی واسه خودش خریده بود که یارو انداخته بود بهش بعد چون قلابی بود بمن نگفته بود منم یبار تو کیفش دیدم گیردادم این واسه کیه الکی گفت خواهرم بعد منکه خواهرش دیدم فهمیدم واسه اون نبوده جریان ازش پرسیدم بعد کلی جروبحث گفت چون اقا سرم کلاه گذاشته بود من نگفتم که ناراحت نشی وگرنه میگفتم....
منم بهش گفتم باشه ولی دیگه همچین چیزی پیش نیاد چون من اگه ازین موارد ناراحت بشم خیلی واسم راخت تره تادروغ بگی بهم....اونم قول داد دیگه دروغ نگه،منم موردی ازش ندیدم تواین چندوقت،البته خیلیم گیر ندادم که ببینم چیزهای ریز دروغ گفته یانه...
میفهمم ثمین جون کنترل کردن دخل و خرج مردا خیلی سخته چون اولش بهت اجازه نمیدن کنترل کنی اما وقتی بیفتن توی چرخه زندگی و به قول معروف چندبار به آمپاس بخورن خوب میشن
کلا مردا بیشتر ترجبح میدن پولشونو خرج کنن تا پس انداز برعکس زنا اینو علم روانشناسی ثابت کرده
این که بهت دروغ گفته چون نخواسته اول کاری پیشت کم بیاره منم از این مسایل داشتم که خداروشکر حل شده
منم بهش گفتم کاری ندارم بخاطر چی دروغ گفتی همینکه دروغ گفتی یعنی اینکه اولین وبزرگترین معیار من که واسه زندگی اعتماد هست ازبین بردی.... متاسفانه واسه همین دیگه بحثی باهات ندارم
اونم گفت اگه تو توی حساب کتابای من دخالت نکنی نه مشکل پیش میاد نه من دروغ میگم
منم جوابشئ ندادم دیگه...
مثلا ما یه پول کوچولو پس انداز کردیم بعد دیشب که واسم کادو خریده بود من احساس کردم از رو اون پول برداشته چون هنوز حقوق این ماهشو نگرفته که...بعد ازش پرسیدم به ااون پول دست نزدی که....گفت نه....ولی خودم احساس کردم ازون برداشته بعد که تو اس ام اسهای حساب بانکیش دیدم کلی بهش دست زده وقرض داده واینا....ولی بمن گفت بهش دست نزدم......
منم دیشب چیزی بهش نگفتم اما امروز اس دادم گفتم من خیلی دلم گرفته احساس میکنم واسه اون پول بهم دروغ گفتی،بهش دست زده بودیکه،گفت اره دروغ گفتم....تونباید تو حساب کتابای من دخالت کنی
مرسی از خوشامدگویی بقیه دوستان
دروغ زیاد نمیگه....شاید این دومین بار باشه یا اینکه دروغ های خیلی ساده....
شاید اگه بگم مسخره ام کنین ولی من دوست ندارم دروغ کوچولوام بگه....چون اعتمادم از بین میره
سلام ثمین جون!
منم تازه اومدم تو جمع نوعروسا
اما خانومای اینجا اینقد ماهن که دلت پرمیکشه واسشون و هی میخوای بیای اینجا و باهاشون حرف بزنی
من راجع به سوالتون تجربه ای ندارم اما مطمئنم خانومای با تجربه اینجا درست راهنماییت میکنن
ما یک سال ونیم عقد هستیم...و قرار سال دیگه عروسی کنیم.....
من الان از دست همسرم خیلی خیلی ناراحت وعصبانی و دلسردم....واسه اینکه بهم دروغ گفته...با اینکه قبلا بهش گفته بودم از دروغ گفتن متنفرم!!
اما اونقبلا یه دروغ بهم گفته بود که بعدش راضیم کرد و قول داد که دیگه دروغ نگه....اما بازم دیشب بهم یه دروغ کوچولو گفت،ولی بنظر من دروغ کوچیک وبزرگ نداره.....
میخوام یه کاری کنم که دیگه هیچوقت بهم دروغ نگه اما نمیدونم چکار کنم،با این دروغشم یکم ازش دلسرد شدم.....
۶) شجاعت
با اینکه زنان همیشه می گویند «ترجیح می دهم حقیقت را بشنوم نه یک داستان را»،بعضی مواقع مساله خیلی جدی تر از این حرف هاست. در این موقعیت دروغ گفتن یک راه نیست بلکه تنها راه است. او را خیلی دوست دارید؟ نمی خواهید ازدستش بدهید؟ یک دروغ ساده به حفظ این رابطه می ارزد.
۷) دروغ ناراحتی های بعدی نخواهد داشت
دروغ گفتن فقط برای حفظ رابطه نیست در بسیاری از موارد شما با دروغ گفتن باعث می شوید قلب او نشکند. وقتی از شما سوال می کند «من چطورم؟؟» یا «این روژلب نارنجی به لباس بنفش نمی آید؟» لازم نیست حتماً راستش را بگوئید. در این صورت مجبور نیستید یک روز قیافه عبوس او را در سکوت تحمل کنید!
۸) حضور در مهمانی های اجتناب ناپذیر با دروغ لغو خواهدشد
اگر درست روزی که باید به تماشای مسابقه فوتبال بروید به مهمانی دوستان نامزدتان دعوت شده اید با یک دروغ کوچک مثل بستری بودن به دلیل دل درد می توانید هم حس ترحم و دلسوزی او را نسبت به خود برانگیزید و هم از تماشای مسابقه فوتبال لذت ببرید!
۹) دروغ مفیداست
مثل خیلی از مسائل روانشناسی دیگر، زنان در مقابل بسیاری ازمسائل جبهه می گیرند و عکس العمل شدید نشان میدهند. گاهی در آغاز روابط، برای خوب جلوه دادن خود علاوه بر خوش زبانی، دروغ گو بودن هم موثر است!!
۱۰) دروغ گفتن خطرات را کم می کند
با اینکه دروغ گفتن یکی از فاکتورهای مهم وجود یک مرد است (!) همواره در انتخاب دروغهایتان دقت کنید. اگر با دروغ گفتن بسیاری از خطرات از سرتان گذشته این روند را ادامه دهید.
ثمین جون شوهر من 10تا امتحان پس انداز رد شد آخر سر گفت رویا سپردمش دست خودت من سرم شلوغه حالا الکیا تو ذاتشون نیس پس انداز کردن
چند وقت پیش بهش گفتم اون همه گلی که تو نامزدی برام خریدی اگه پولشو پس انداز کرده بودی الان باهاش خونه میخریدیم میگه آخه اونموقع تو خیلی پیشم نبودی که چشام باز شه ولی دلمم میخواس برات حسابی خرج کنم
باشه من سعی میکنم که دیگه کاری به کارای اقتصادیش نداشته باشم....
هرکاری دلش خواست بکنه.....
اگه بعدا خودش ازم کمک خواست کمکش میکنم.....
ولی تو دومین امتحان پس انداز کردنش مردود شد.....
۱) بعضی از زنان تحمل شنیدن حقیقت را ندارند
به یک جایگزین بنیشنید بعضی مواقع دوست دخترهایتان بسیار حساس هستند و نمی توانند فکر اینها را هم بکنند که شما به خود متکی هستید (به آنها وابسته نیستید) و برای خود زندگی خود را دارید، اگر می خواهید هردویتان بی مورد ناراحت نشوید می توانید به سادگی یک دروغ کوچک به او بگوئید!!
۲) دروغ گفتن آسان تر است
خیلی آسان است که به نامزد خود بگوئید که برای هدیه تولدش فقط و فقط برای اینکه او را خوشحال کنید مجبور شدید پول قرض کنید و اینکه هدیه تان را چقدر گران خریدید!!
چرا وقتی می شود کسی که دوستش دارید را به این راحتی و با گفتن یک دروغ ساده خوشحال کنید، خود را در مشاجرات پایان ناپذیر درگیر می کنید؟ شما مطمئناً می دانید او منتظر شنیدن چه حرفهایی است، خوب به او بگوئید.
۳) قدرت نمایی
در اکثر رابطه ها، «مرد» بودن به معنای داشتن کنترل بر همه امور است. حتی اگر در ظاهر این طور نباشد هم اکثر زنان، مرد خود را اینطور می پسندند. اگر شما هم با چنین شخصی سروکار دارید چه اشکالی دارد که به او بگوئید میخواستید تمام تدارکات آن مهمانی را به افتخار او خودتان شخصا تهیه کنید.
۴) دروغ گفتن برای بعضی مردها نوعی تفریح است
وقتی دیر سر قرار شام می رسید، آیا واقعاً قصد دارید به او بگوئید که بازی به وقت اضافه کشیده شد؟! می توانید زندگیتان را با گفتن یک دروغ ساده نجات دهید؛ مثلاً بگویید لاستیک پنچر اتومبیل پیرمردی را عوض می کردید که معطل شدید طوری که کنترل اوضاع اصلاً در دست شما نبوده و شما کاملاً بی تقصیر بودید. او حتی از شما به خاطر این انسان دوستی تشکر هم خواهد کرد!
۵) دروغ جلوی ناامید شدن طرف مقابل را خواهد گرفت
اگر رابطه تان تازه جدی شده است چرا می خواهید کاری کنید اعتمادی که ماهها در ایجاد آن وقت صرف کرده اید را در او از بین ببرید. اگر نتوانستید در جمع خانوادگی آنها حاضر شوید به او نگوئید که این مهمانی با بازی فوتبال تیم محبوبتان هم زمان بوده است!
امیدوارم استفاده کنی ثمین نازنین
---------------------------------------------
ده دلیل عمده دروغ گفتن مردان به زنان !!!
ده دلیل عمده دروغ گفتن مردان به زنان !!!مثل خیلی از مسائل روانشناسی دیگر، زنان در مقابل بسیاری ازمسائل جبهه می گیرند و عکس العمل شدید نشان میدهند. گاهی در آغاز روابط، برای خوب جلوه دادن خود علاوه بر خوش زبانی، دروغ گو بودن هم موثر است.
مردها عقیده دارند که در بسیاری از موارد گفتن حقیقت به همسرشان نه تنها مشکلی را حل نمی کند بلکه به مصائب دامن می زند.
گاهی یک دروغ ساده می تواند جلوی به هم خوردن رابطه ای را بگیرد چون مردها عقیده دارند زن ها اکثراً به خاطر چیزهایی که واقعاً بی اهمیت است دلخور می شوند و برای اثبات ادعای خود، ده دلیل عمده دروغ گفتن به زنان را اینچنین عنوان می کنند:
عزیزم مردا همه جا دوس دارن خودشون رییس باشن وقتی میبینن یکی داره رو دستشون بلند میشه به هر کاری دست میزنن که بگن من قوی ترم حتی دروغ حالا شما که میدونی فکر اقتصادیت بهتر کار میکنه ولی یه کم کوتاه بیا بذار یه مدت فک کنه رییس اونه اونوقت میبینی که در واقع تویی که رییسی اونم بدون اجازه ت آب نمیخوره الان فقط در مقابل رفتار ریاست طلبانه شما جبهه میگیره همین
فقط کافیه باور کنه از تو قوی تره بعدش همه چیو میسپره دست خودت
من همه این مراحلو گذروندم که دارم میگم
سلام ثمین جونم من همه پستهای شمارو خوندم دوست مهربونم
فقط فکر کنم شما هم خیلی حساسی با مردها باید یه کم اعصابت محکم و فولادی باشه اگر نه هیچی از ادم نمیمونه
روی کاراش زوم نکن اینطوری مردها مثل صابون لیز میخورن
اینی که میگم به عینه دیدم با چشم خودم
خوشبخت باشی الهی
حرصم درومده ها! فکر کنید همسرم یه اس هم نداد عذرخواهی کنه در حد همون مکالمه اخرمون
فکر کنم کم کم یه چیزی هم بدهکار بشم
من رفتم خونه بهش گفتم رسیدم و در واقع قهر نکردم
چندتا جای دیگم رفتم واومدم گفتم
اونم فقط شب که از سرکار اومد خونه گفت من رسیدم خونه...
صبحم همزمان باهم اس دادیم رسیدیم سرکارمون
خیلی جالب بود.....باخودم گفتم میگن دل به دل راه داره اینه پس....
سلام پریناز جون خوش امدی به جمع دوستات عزیزم بهمون زیاد سر بزن مخصوصا تو اتاق جزیره دخترای گلی مثل خودت اونجا دور هم جمع میشن دوست داشتی بیشتر از خودت برامون بگو هم باهات آشنا بشیم هم اینکه بتونیم کمکت کنیم
سلام نگار جون این سینه من پر درده ولی خیلی وقتا می گم بیخیال همه اینا میگذره من تو دوران تلخ عقدم :))))
واقعا نمی دونم کجای این دوران شیرینه مخصوصا اینکه دو سه ماه به عروسیت مونده باشه و همش در حال بحث با شوهرت باشی که اینو انجام بدیم اینو انجام ندیم
من فقط نمی دونم ارسال هام رو از کجا پیگیری کنم خیلی سخته که همش دنبالش تو انجمن می چرخم
پریناز جون دقیقا منم مثل توام.و الان یاد گرفتم بجای گریه کردن بجای حرص خوردن بجای ناراحت شدن وضعیتم و درست کنم.زندگیمو سرو سامون بدم.وگرنه تباه میشم.اگه زندگیتو دوست داری همسرتو دوست داری از امروز ی طور دیگه باش.سعی کن زمان هایی که تنهایین اونطوری که دوست داری و هستی رفتار کنی و شاد باشی انرژی به همسرت انتقال بدی.مهم تر از همه همسرته.وقتی همسرتو هم مسیر خودت کنی خانوادشم درست میشن
گل بی خار خداست.من خودم اعتراف میکنم که متقابلا من هم ایرادای دارم زودرنجم و زود از کوره در میرم.ولی میشه درستش کرد.همین دیشب من کلیییییییییی ناراحت بودم از دست شوهرم و حرفهاش ولی 2ساله دارم یکی به دو میکنم و دعوا درست میشه بجاش سکوت کردم و بحث شوخی راه انداختم.شوهرمم میدونست ناراحتم و از اینکه جبهه نگرفتم متعجب بود.هنوزم ناراحتم ولی نه به اندازه دیشب .
خوبی رفتار من این بود که خونه پدرشوهرم مهمونی بود و من مهمونی و زهرمار خودم و شوهرم نکردم و نزاشتم خانوادش بفهمن باز ما مشکل داریم چون الان خانواده من و همسرم زوم شدن روی ما که دعوا میکنیم یا نه.بحث های دیشبم گزاشتم تو همین هفته درموردش باهاش حرف بزنم.
فریبا جونی تو به من خیلی لطف داری خودم داشتم در مورد ارسالام تو این انجمن فک می کردم و میگفتم شاید منم که دارم سخت میگیرم و بالاخره یه چیزی میشه یا با جشن یا بی جشن
شوهرم منو دوست داره و اگر مطمئن باشم که بهم علاقه نداره 100در 100 دیگه باهاش نمی مونم
ولی گاهی رفتار هایی که می کنن خودش و خانوادش چون مغایر اون چیزایی هست که من طبق اون اصول بزرگ شدم برام تعجب آور محسوب میشه
گاهی فک می کنم که اونها هم آدمن و شاید من بتونم کمکشون کنم تا از این وضعیت تکراری در بیان
ولی برخی از رفتارهاشون رو که برای دیگران تعریف میکنم فقط خودم نیستم که تعجب میکنم دیگران هم متعجب میشن
شاید بدی اونها به این اندازه نیست ک من برای خودم یه غول ساختم
فریبا جون یکی از بحث هایی که بینمون پیش اومد همین مکان برگزاری عروسیه.لفظی خانوادش میگن هرجا خودتون بگین.منم هر جا میگم ی بهانه واسش میارن.من خودم اصلا راضی به عروسی گرفتن نیستم اصلااا ولی وقتی قرار عروسی باشه چرا باید ی طوری باشه که من هیچ میل و شوق و ذوقی واسش نداشته باشم.
یکی دیگش الان همسر من 2ماه خونمون نیومده بخاطر دعوای که پیش اومد و مامانم قاطی کرد ولی اصرار داره من هفته 2.3بار خونشون باشم.واقعا دوست ندارم زیاد برم خونشون.و وقتی حرفی از دعوا میشه فقط خانواده من و مقصر میدونه و کارای خودش و حرفهای خانوادش یادش میره
عزیزم یاسمین جون خیلی سخته که تن و روح کسی که دوسش داری پیشت باشه ولی مال کس دیگه ای باشه
حتی یه لحظه هم نمی تونم تصور کنم که چی کشیدی
ولی زندگی تموم نشده و تو هستی به خاطر اینکه هستی زندگی کن. خدا همیشه حواسش به ما هست
الهام جان عزیزم فریبا درست میگه . و این رو هم در نظر بگیر که شاید همسرت دوست نداره تو خیلی وقتت رو پای گاز و کارهای معمولی بذاری. دوست داره شاید ت وسرگرم امور مهم تری بشی .شاید دلش میخواد همسرش مطالعه بیشتری داشته باشه به مدارج عالی علمی و تحصیلی شغلی برسه تا اینکه وقتشو تو اشپزخونه بگذرونه. من وقتی خیلی درگیر اشپزی و این چیزا میشم همسرم میگه میدونم به خاطر عشقت به منه اما خیلی خودتو خسته نکن من دوست ندارم خیلی درگیر غذا و اینچیزا بشی دوست دارم وقتت صرف امور بهتری بشه. در ثانی ادما عشق نثار نمیکنن که عشق ببینن. تو حتی اندازه عشق ورزیدن خودت رو نباید با همسرت قیاس کنی گلم.
یاسمن جان ماهی ور هر وقت از اب بگیری تازه است عزیزم. درسته که چندین سال در کنار ادمی زندگی کردی که ... اما یه روز خوب رو شروع کن برای اینده ای بهتر. به گذشته هم فکر نکن. اینده از ان توست.
یاسمین خانم . به نظر من سعی کن حتما به یک مشاور خوب سری بزنی خیلی میتونه کمکت کنه مردها بعضی هاشون خیلی پست هستند ولی مطمئن باش دست خدا بالاتر از دست اونهاست . یادت باشه خدا همیشه هست برای کمک به ماها . بعضی از مشکلات در ذهن ادمها راه حل ندارن اما برای خدا خنده دارن . یا حق
درکت میکنم یاسمین جون.من که خودم کافیه یه اشتباه کوچیک از شوهرم سر بزنه،سریع واکنش نشون میدم و خودخوری میکنم... دیگه چه برسه به اینکه شوهر آدم هرزگی کنه و هیچ کاری از دستت برنیاد.خیلی سخته
سلام الهام جون
همسر من سالها ادای ادمایه عاشقو از خودش درمیاورد سالها عشق به پام ریخت و منم سیرابش کردم همه فکر میکردن ما لیلی و مجنونیم ولی من فقط لیلی بودمو اون یه ادم هوسباز و مجنونی در کار نبود
دلم میخواد فریاد بکشم اما صدایی از گلوم در نمیاد دلم میخواد پرواز کنم تا از قفس غصه هام رها بشم
سالها عشقمو نثار یه ادم هوسباز و زن باز کردم وقتی فهمیدم که دیگه دیر شده بود
کاش همسر من نقش ادمایه عاشقو درنمیاورد
الهام جون قدر همسرتو بدون من به بدترین شکل با همسرم زندگی کردم و حالا هم تنهایی و کنج دیوار نصیبم شده
اره صبا جون دوست بودیم.دوستی خیلی قضیه ما فرق میکرد .ما بیشترین مشکلاتمون بعد از عقد درست شد اونم بخاطر اینکه خانواده همسرم یدجور دیگن.و همسرمم کمی تا قسمتی پیرو خانوادشه.
مژگان جونم همسری منم همیشه همینطور مهربون و منطقی برخورد میکرد.میگم همیشه من بچه بازی در میاوردم کلی باهام حرف میزد و درکم میکرد. اما اینسری واقعا تعجب آور بود برام.همسری که همیشه کمکم کرده و پشتم بوده همیشه الان یهو چرا اینجور شده!!!!! نمیدونم شاید دلیلی داشته!!! امیدورام دلیل قانع کننده ای داشته باشه برا این رفتارش
افسانه جون منتظر بمون شاید به زمان احتیاج داره و شاید شرایط نداره
غصه نخور عزیزم درست میشه!
وقتی تو اینجوری غم و غصه دار باشی و بهش نشون بدی اونم نتیجه میگیره که رفتارش باهات درست بوده!
زمان بده بهش و بعد خیلی عادی و بدون اشاره به این موضوع پیام بده ، ینی رفتار عادیتو داشته باش که بدونه مشکلی نیست
ثمین چون اونم فکر میکرده با بیعانه خریده شدس
در واقع بیعانه میدی که بعد بیای تحویل بگیری! تا به کس دیگه ندن وگرنه دادن پول پیش پیش چ فایده داره!
چیزیم که افسانه الان نگرانشه اینه که همیشه این اونه که قدم اولو برمیداره برای رفع دلخوری
اصلا افسانه اشتباه کرده باشه همسرش نمیتونه بهش بگه اشتباهشو و بگه چون واسه خاطر خوشحالی من بود بخشیدم و دیگه حرفشو نزنیم و قول که تکرتر نشه اما بجای اینکار قهر کرده! این درست نیست
باشه ثمین جونم.دعا کنین اروم شه و فراموش کنه.همسرم خیلی حساسه .یعنی من حساسش کردم از اول .من گاهی وقتا زیاد بچه بازی در میارم و اون بعدش کلی بهم توضیح میده که خانومم کارت اشتباه بوده اما اینسری که دیگه گناهی نداشتم رفتارش غیر منتظره بود برام
ثمین من رفتم بخرمش و بیعانشو دادم.این دروغ نبوده که!!!!!!! اینم خریدنه.دیگه نیاز نبود بزنگم بهش بگم همسرم من رفتم بیعانه دادم و .... گفتم خریدمش برات. ایا این خرید نیس؟؟؟؟ ادمک باید بزرگ فکر کنه ثمین. همسرم خیلی داره حساسیت به خرج میده.
برای منم این موضوع به نوعی پیش اومده ولی همسرم گفته اشکالی نداره و فدای سرت که نشد!
گفت من از تو توقعی رو ندارم واسه خرید برام و اگه میکنی از رو مهربونی و عشقته و نیتته که واسه خوشحالی منه و جوری رفتار کرد که من مجبور به عذرخواهی نشدم!
شاید من با همسرم دارم قیاس میکنم اما حرفم اینه که قهر و جواب ندادن و متهم به دروغگویی کردن روش درستی نیست. همین
بنظر منم کشش نده که حالا دوسه روز بگذره تا بیاد اونم سر همچین مساله ای من همسرتو وهم تورو درک میکنم ولی بیشتر اون :)
هه هه
بنظرمن بهش بگو تو دروغی نگفتی و چون بیعانه داده بودی اینطوری گفتی ولی باشه اگه حتی همینم ناراحتت میکنه دیگه همه چیز ریز بهت میگم.
من اگه جای همسرت بودم اینارو میشنیدم اروم میشدم.
خب اگه اون یارو که بیعانم بهش داده بودی بدقولی نمیکرد و واست میاورد توبازم همین دلخوری واست پیش میومد چون وقتی توگفتی گرفتمش جای اینکه بگی بیعانه کردمش دفعه ای که میخواستی بری بگیریش میگفت کجا میری چی میگفتی؟باید میگفتی اونموقع که گفتم گرفتمش بیعانه کرده بودم حالا دارم میرم بگیرمش.....
نمیدونم شاید شما حرفای منو درک نکنین ولی من حرفای همسرت کامل درک میکنم و اگه خودم جای همسرت بودم اگه از دلم درست ومنطقی درنمیاوردی یکم اذیتت میکردم تادیگه بخاطر خودم ،خودمو اونقدر اذیت نکنی.
کار خوبی کردی افسانه
اما بقول ثمین میتونی اینجوری بهش بگی که من انقد از بیعانه دادن و خریدن اون خوشحال بودم و ذوق زده از خوشحالی تو که نمیتونستم بهت نگم! باشه ازین به بعد اگه مطمین نشدم نمیگم خریدم و یا بهت میگم که مشخص نیست بخرم یا نه!
اما توقعم اینه که درکم کنی و دیگه این موضوع رو ادامه ندی!
زیادم پیگیر نشو واسه ج چون بعضی اقایون غرورشون اجازه نمیده که در جا ج بدن! معمولی باش مثل روزای قبل و صبر کن تا خودش بالاخره حرفی بزنه در موردش ، شاید وافعا شرایط ج دادن رو نداشته باشه و تو داری خودخوری میکنی!
الانم کار درستیکه همسرتو خوشحال میکنه اینه که بهش بگی درسته که تو میخواستی اون ناراحت نشه اینجوری گفتی ولی ناخواسته بهش دروغ گفتی والان خودت اینو فهمیدی و عذرخواهی کنی و قول بدیکه دیگه حتی اگه بدونی از شنیدن موضوع خیلی عصبی هم میشه بهش دروغ نمیگی.
ولی به نظر من چون بیعانه داده یعنی خریده پس دروغی نگفته ولی فروشنده بدقولی کرده
شاید تو بخاطر خوشحالیش اینجوری کردی اما دلیل نمیشه همسرت قهر کنه! قهر عشق و خدشه دار نمیکنه؟
حتی اگه اشتباهم کرده باشی بایذ بهش بگی که عمدی در کار نبوده و بگی نباید واسه چیزی که بخاطر اون انجام دادی تو رو با قهر تنبیه کنه!
شاید چون تو همیشه کوتاه اومدی اینجور رفتار میکنه! افسانه این که هیچی ولی اگه همیشه اینجور باشه خدای نکرده یه اشتباه بزرگ از طرف تو رو اصلا نمیتونه ببخشه! منظورم فقز دروغ نیست ادم بالاخره ناخواسته اشتباه هم میکنه!
همسرت خودش چی؟ اشتباه نمیکنه؟ تو چی تو بخشش نمیکنی؟ مگه میشه همیشه تو اشتباه کنی اگه خودش بود توقعش چی بود؟
زیاد بزرگش نکن و نزار به دلخوری بزرگ شه ولی ازین به بعد حواست باشه که توقعش از مهربونی تو دلیل نمیشه باهات قهر کنه!
همسری منم یه خصوصیتی داره که وقتی ناراحته نباید حرفی زد تا خودش اروم بشه و بیاد طرفم. ولی الان که ناراحتی نداشته این موضوع.دلم نمیخواد موضوع به این سادگی باعث قهرمون بشه
افسانه موضوع رو کشش نده و نزار دلخوری بمونه و حتی سعی نکن با حرفای ما یکشبه همسرتو عوض کنی و اون متوجه رفتار اشتباهش بشه!
الان میتونی چند تا پیام محبت امیز بهش بدی و بگی بهش دروغی نگفتی چون با بیعانه دادن واقعا اونو خریده بودی ولی فروشنده بدقولی کرده و تو بخاطر اینکه خوشت اومده رفتم گشتم پیدا کنم و نبود و واقعا قصدی واسه گول زذنش نداشتی!
بگو تو که منو میشناسی من ازت توقع نداشتم اینجوری برخورد کنی و بخاطر کاری که نکردم جز واسه خوشحالی تو دلمو بشکنی
ایشالا که حل میشه عزیزم ، درکت میکنم از اینکه واسه کار نکرده مورد کم لطفی همسرت شدی!
اما برعکس بقیه من فکر میکنم تقصیر داری افسانه جون...........دروغ دروغ دیگه حالا به هر دلیلی....
منم این مشکل دروغ چندوقت پیش داشتم بچه ها در جریانن ولی برعکس شما بود یعنی من جای همسرت بودم وکلی ناراحت شده بودم درصورتیکه اونبخاطر کادوی خودم دروغ گفته بود.....
شاید تو بگی من میخواستم خوشحالترش کنم که اینو گفتم ودروغ محسوب نمیشه ولی اون با این موضوع نگران این میشه که و=قتی تو تواناییشو داشتی یکبار به این شکل وبا این دلیل دروغ بگی ممکنه دفعه های بعد به شکل های دیگه دروغ بگی....
افسان جونم بگو من دروغی نگفتم بیعانه بهش داده بودم یعنی در واقع خریده حساب میشد چون قولشم به تو داده بودم نخواستم دلتو بشکنم. بده به فکرت بودم؟ بگو من دروغی نگفتم
بچه ها من برا اینکه تو ذوقش نخوره نگفتم بهش تا بلکه بتونم از جایی دیگه پیدا کنم و بخرم واسه همین نگقتم.اما امروز فهمید و فقط ازین نارحت شد که مگه اینقد ارزش داشت که تو بخاطرش بهم دروغ یگب و عشقمون جریحه دار کنی. بچه ها من اشتباهی نکردم گناهی ندارم که
چندروز پیش رفتم برا همسرم کادو بخرم اول ازش عکس گرفتم فرستادم همسرم که اگه پسندید براش بخرم .همسرمم کلی پسندید و ذوق کرد فرداش رفتم بخرم دیدم تموم شده و فروشنده گفت بیعانه بده تا برات بیارم چندروز بعد فروشنده گفت پیدا نکردم .منم از شانس بد به همسری گفته بودم خریدم. امروز قضیه رو فهمید و کلی ناراحت شد که چرا تالان به من نگفتی و دروغ گفتی خریدیش
یاسمین جان واقعا متاسفم از اتفاقی که برات افتاده. هیچ چیز دردناک تر از اون نیست که بعد از سالها بفهمی تمام بنیان احساست بر آب بوده. اما مهم اینه تو شجاعت تموم کردن داشتی. برای یک زن توی جامعه ی ما هنوز هم جدا شدن کار شجاعانه ای هست و تو این کار رو کردی. تو لیاقت خوب زندگی کردن داری. من نمی دونم چندسال زندگی کردی و الان چقدر از طلاقت می گذره. اما یک چیز رو بدون. هر ضربه ای یک دوره ی سوگ داره. مثل دور از جون مرگ عزیزان یا شکست های بزرگ اقتصادی و یا طلاق. برای جدایی این دوره بین شش ماه تا دوسال هست. توی این دوره گوشه گیری، گریه، افسردگی و همه چیز هست. تا قبل از دوسال (البته خیلی به شخصش بستگی داره) این موارد غیرطبیعی نیستند اما معنی اش این نیست که باید تسلیمشون شد. این طبیعی هست که شما غمگین، گوشه گیر و افسرده بشی و گریه کنی اما اگه زیادی انجامش بدی غیرطبیعی هست. اصلا ما آدم ها مخصوصا ما زنها باید گریه کنیم تا سبک بشیم اما نه اونقدر که خود گریه بشه مصیبت دوم ما. اگه هنوز کمتر از دوسال از جدایی ات گذشته به خودت فرصت بازیابی خودت رو بده. بالاخره چندسال با یک نفر زندگی کردی و حالا لازمه که خودِ تنهات، خود مستقلت رو بشناسی. خودِ بی دیگری ات رو. سعی کن توی این تنهایی ها فکر کنی، منطقی فکر کنی. اشتباهاتت و اشتباهاتش رو بررسی کنی و سعی کنی راهکار پیدا کنی. از مشاوره رفتن غافل نشو که واقعا کمک می کنه. اگه ساکن تهران یا مشهد هستی من یک خانم دکتر واقعا خوب و دلسوز می شناسم اگه دوست داشتی پیام بده تا بهت معرفی اش کنم. البته اینجا توی سایت نوعروس هم مشاور هست ولی خب اگه مشاور حضوری خواستی به من پیام بده. من خودم پیشش زیاد می رم و واقعا بهم کمک کرده تو هرزمینه ای چه مشاوره ی قبل ازدواج و راهنمایی های بعد ازدواج. ببخشید پرحرفی کردم فقط می خواستم بدونی که بخشی از احساسات بدی که داری طبیعی هست و اصلا اگه بروزشون ندی دچار مشکل می شی اما خب هرچیزی به اندازه. به فکر آینده باش و بدون که هیچکس خبر نداره آینده آبستن چه حوادثی هست اما همه می تونن با صبوری و تلاش و امید، آینده رو پربار و شیرین رقم بزنن. به امید شادکامی و خوشبختی ات :)
واقعا حقیقته که میگن نباید مردارو زیر زربین قرارداد
من اوایل عقدمون اصلا ب کارای همسرم کاری نداشتم چون هنوز سردرنیاورده بودم اما الان یه چند ماهی هست ک تو کاراش دخالت میکنم البته دخالت که نه نظر میدم میگم برو اینکارو کن اینکارو نکن و امتحان کردم هرکاری ک بهش میگفتم این دست واون دست میکرد درحالی ک قبلا همه کاراشو درست وبموقع انجام میداد
حالا تصمیم گرفتم زیر ذره بین نذارمش تا مثل قبل خودش کاراشو انجام بده
سلام یاسمن جون من با فریبا جون و مهدیه جون موافقم محبت زیاد دردسر سازه باید منطقیتر باشی و با همسرت بقول مهدیه جون جز حرف زدن و یه گفتمان خوب چاره دیگه ای نداری
یاسمن جان خوشحالم که اینجارو برای همدردی و صحبت انتخاب کردی عزیزم. ورودت رو خوش امد میگم.
اما در رابطه با مشکلت، همونطور که دوستان گفتن بعد از ازدواج ابراز علاقه زبانی کمتر میشه ولی باید به همسرت یاد بدی کم کم که این نیازت رو براورده کنه.
و در مورد مشکل دیگه ات همسرت یه مرد هست و مدیریت مالی خانواده بر عهده اون. اگر گاهی نیازها حتی وسایل اولیه زندگی رو نادیده میگیره شاید به دلیل سقف درامدش هست و اینده نگری میکنه اما اگر از خواسته های خودش نمیگذره و فورا براوردشون میکنه خیلی منطقی باید راجبش صحبت کنی و قانعش کنی که الان تامین خواسته های شما وظیفه همسرت هست (البته اینم در نظر بگیر که باید خواسته هات معقول و منطقی باشه نه اینکه از ب قیدی و بی بندوباری تو مسائل اقتصادی نشات بگیره خدای نکرده). امیدوامر که مشکلت به زودی حل بشه.
افسانه جان سلام. من الان مشکلت رو خوندم . دوست خوبم هم شما و هم همسرت مقصر بودید توی این قضیه. همیشه یادت باشه برای شاد کردن دیگری و از سر دلسوزی و مهربونی کاری نکنیم که عواقب ناخوشایندی داشته باشه. با اینکه نیتت خیر بوده اما واقعا اشتباه کردی باید میگفتی بیعانه دادم نه اینکه خریدم. واقعا بیعانه دادن و خریدن متفاوتند. اما همسرتم خیلی بزرگش کرده. ایشونم باید کوتاه میومدن.
سلام یاسمن جون خوش امدی و خیلی خوبه که اینجا رو انتخاب کردی برای دردودل عزیزم منم با نظر دوستان موافقم باید مشکل رو با گفتگو حل کنی یه سوال میشه بگی خودت در برابر این رفتارای همسرت چه کارایی کردی ؟ چه تلاشی کردی تا الان تا اوضاع رو بهتر کنی ؟
همسره من بی احترامی و بداخلاقی و سواستفاده نمیکنه اما خیلی لوسش کردم. به نظرم مقصر همسرم نیس مقصر منم که اونطور بارش آوردم ، اون دست خودش نیس ب نظرم عادت کرده به مهربونیای من و لوس بار اومد ، مطمینم همسره شما هم عاشقتونه منتها شما بد بارش اوردی یکم محبتات کم کن بهش به نظرم تا فکر نکنه وظیفته
سلام یاسمن خانم با اطلاعاتی که گذاشتی به راحتی نمیشه نظر داد چون بعضی از رفتارهای بعد ازدواج پاسخ رفتارهای قبلی طرف مقابل در قبل از ازدواجه اما بعضی مردها وقتی به همسرشون میرسن دیگه خیالشون راحت میشه که طرف مال خودشونه و اصولا به هدفشون رسیدن . این به علت اطلاعات کم هست نه علاقه نداشتن به شما . این هم طبیعیه که قربون صدقه رفتن بعد ازدواج کمتر بشه چون هیجانات دو طرف منطقی میشه فعلا تا میتونی بهش محبت کن تا اونم رفتارشو اصلاح کنه . این موضوع خیلی مهمه خیلی جدی بگیرش سعی کن که سنجیده رفتار کنی . حتما پیش مشاور برو حضوری بهتر میتونه کمکت کنه .
سلام خانما.من قبلا پستاتونو خونده بودم ولی الان عضو شدم،چون واقعا به کمکتون احتیاج دارم.من و همسرم 7 سال دوست بودیم من اهواز زندگی میکردم ولی اون تهران بود.از دوست داشتنش مطمین هستم ولی واقعا رفتارش و کاراش آزارم میده.ما چون راهمون دور بود شناخت لازم از رفتارش نداشتم.با وجود راه دورمون ماهی دو ماهی یکبار میوم دیدنم.خلاصه تا اینکه عید امسال عقد کردیم و شهریور ازدواجمون بود.بعضی رفتاراش روز به روز بدتر میشد.خیلی تنبل و بیخیال اصلا به نیازام توجه نمیکنه ولی کافیه خودش چیزیو بخواد.خیلی راحت میگه ندارم حتی واسه نیازای روزانه منزلمون.خیلی هم خودخواه.سر کوچکترین چیز دادو بیداد میکنه حتی با خوانوادهشم اینجوره.اصلا اینکه من به خاطرش متحمل غربت شدم مهم نیس اصلا اهله بیرون رفتن نیس میگه خوشم نمیاد برعکس من.ولی عاشق مسافرته،البته از او سفرایی که چادر بزنی و بدونه هیچ خرجی باشه.قبل ازدواج ابراز علاقه میکرد قربون صدقم میرفت ولی الان اصلا.خیلیم بهش گفتم من به حرفات نیاز دارم ولی خیلی راحت میگه من خوشم نمیاد.مشکل اینجاس که هروقت ناراحتم میکنه عذرخواهی نمیکنه تیکه های خنده دار میپرونه تا خندم بگیره و منم نمیتونم جلو خندمو بگیرم.خودخواهیاش دیوونم کرده اون هرجا دلش بخواد میره هرکاری میخواد میکنه بدون اینکه بگه ولی من حقه چنین کاری ندارم.چندبار جلوش زدم زیره گریه ولی جای اینکه دلش نرم شه طلبکار شده بام بدتر برخورد کرده.واقعا موندم چیکار کنم..
اره مژگان منم اصلا نمیگم قهر کردنش درست بوده باید به افسانه میگفت من به فلان دلیل ناراحت شدم....اونموقع اونم میگفت که قصدی نداشته وفلان....عادلم میگفت که باشه ولی دوس ندارم دیگه تکرار بشه.......
اره افسانه جون حالا که توضیح دادی وعذرخواهی کردی دیگه عادی باش...انشااله که حل میشه...
سلام مرسی صبا جون
من میدونم تمام درگیری مالی و ذهنی همسرم برای گرفتن یه عروسی خوب برای منه ولی منم نیازهای خودمو دارم بهش میگم میگه درک کن من درکش میکنم ولی ناراحتم سر یه بیرون رفتن ساده یه خرید ساده کلی بحث میکنه اخرشم میگه من دوست ندارم بیام اصلا وقتی میریم بیرون تو همش بحث میکنی دعوا میشه منم بهش گفتم باشه دیگه بیرون نمیریم الان چند روزه در مورد بیرون رفتن یا حتی خرید عیدم چیزی بهش نگفتم تصمیمم دارم که نگم
سلام مرسی از جوابای قشنگتون.من خودم به این نتیجه رسدم که مشکل محبت زیادیه که بش نشون دادم الان خیلی کنترلش کردم با این وجود همه میگن که شوهرت خیلی لوسه.شانسی که اوردم خانواده ی خوبشه مادرشوهرم که خدایی خیلی دلسوزمه انگار من دخترشم و اون دامادش.من در مقابل عصبانیتش اولا فقط سکوت میکردم که دیدم اوضاع بدتر شد و مدعی تر میشد بعد زبون درازی میکردم که اوضاع وخیمتر شد،تا الان که اول حرف زدناش ساکتم ولی وقتی ببینم ناحق حرفی میزنه با ارامش ج میدم اونم فقط میگه ساکت ساکت.مشکل اینه اجازه نمیده درمورده مشکلاتمون بحرفیم حق ندارمم با کسی دردو دل کنم.بارها بش گفتم من اینجا جز تو کسی و ندارم میدونیم با کسی دردو دل نمیکنم پس تو گوش شنوام باش نه به عنوان همسر مثل یه دوست ولی خیلی راحت میگه خدارو داری با او بحرف.این و بگم من اصلا به دوست داشتنش شک ندارم ولی مشکل من عدم احساس مسیولیت و احترامشه.
نرگس جون من در حدی نیستم که بتونم نظر جامعی بدم ولی فکر میکنم همین پول که گفتی برای اقایون بزرگترین دغدغه ذهنیه و موقع عصبانیت اینجوری ناراحتیشو تخلیه میکنه و حرفایی میزنه که نباید بزنه
امیدوارم زودتر مشکلات مالیش حل بشه تا ذهنش اروم بشه
فریبا جون من همسرم در کل مرد خوبیه ولی وقتی عصبانی میشه تو عصبانیتش هر حرفی و میزنه که من به شدت میرنجم
مشکل اصلی ما پوله من خیلی با هاش راه میام گاهی احساس میکنم که این کم توقع بودن و درک بیش از اندازه کارو خراب کرده
من واقعا نمیدونم چی بگم خیلی درکش برام سخته مردی بعد از اینهمه مدت دوری حالا که به عشقش رسیده اینجوری ذفتار میکنه!!! امیدوارم دوستانی که تجربه بیشتری از زندگی مشترک دارن بهتون کمک کنن
ما جمعه یر یه بهشت زهرا رفتن ساده یه عالمه بحث کردیم من خیلی وقته سعی میکنم زندگیم و از تنش های اینجوری به دور کنم اما درک نمیکنه
احساس میکنم خواسته های من خیلی براش مهم نیست
افسانه جون من فکر میکنم همسرت تعجب کرده تو سلام صبح بخیری چیزی نگفتی...باشه خودش گفته شاید خواب موندی....زنگ زده دیده بیداری واز عمد نگفتی یکم ناراحت شده....
شایدم خواسته یه حرکتی کنه یه تلنگری بهت بزنه که یادش بیافتی...
یاسمن جون منم متاسفم که همسرت باعث ناراحتیت شده دوست خوبم
بازم بیشتر برامون توضیح بده
شرایط اقتصادیش خوب نیست ؟؟ تا به حال نشستی باهاش زندگیتو حساب و کتاب کنی ؟
سلام فریبا. من اینجام :)
ستاره جون چه خبر؟ اوضاع و احوالت بهتر شده ؟
نه دیگه بابام هنوز کوتاه نیومده و سر حرفش هست. ما هم هرزگاهی تلفنی باهم حرف میزنیم البته میتونیم بیرون همدیگرو ببینیم ولی چون اون میدونه که بابام گفته حق ندارم ببینم اش تا تکلیف معلوم بشه نمیخوام حرف پدرم رو جلوی اون بی ارزش کنم تازه با کلی منت باهاش تلفنی حرف میزنم
خداروشکر ندا جون.مامانم میگه گذر زمان باعث میشه زن و شوهر به هم انس پیدا کنن. من هرچقد کنکاش میکنم نمیدونم شوهرم کجا کمبود داره.مادر و پدرش خیلی با محبت و مهربونن. بعضی وقتا به خودم شک میکنم که نکنه من دارم کم میذارم.اما بقیه نظرشون اینه که اینطور نیست. نمیدونم والا....
مثلا چند روز فریبا جون؟ زود بیایید توروخدا ما حوصلمون سر میره
ستاره جون سلام عزیزم. خانومی من یه پیام خصوصی برات فرستادم. نمیدونم بهت رسید یا نه! اگر رسید بهم بگو عزیزم. مرسی.
اخی فریبا جون خدا بد نده ایشالا بلابه دوره و هرچی زودتر حالش خوب میشه منم بچه بودم همش دستوپاهام میشکست
ای بابا فریبا جان خواهرزاده منم سه سالشه اونم دیروز دستش شکست من خیلی غصه میخورم. امیدوارم هم طاهای عزیز خم باران زودتر خوب بشن. برو به پسرت برس
فریبا جان خیلی ناراحت شدم. مواظبش باش. بالاخره برای بچه ها این اتفاقا پیش میاد دیگه
مرسی ندا جون... مادرشوهرم انقدر توو این چند روز تعطیلی چرت و پرت گفته که با یادآوری اش اعصابم بهم میریزه
سلام فریبا جونم میبینم که قراره یه کارایی بشه امیدوارم دوباره همه زود زود بیان :)
فریبا جان یکی به اسم دختر پاییز تاپیک گذاشته تو همین قسمت از اتفاقی که براش افتاده ناراحت شدم ببین میتونی کمکش کنی
مرسی فریبای گلم. طاها چطوره؟ این پسر ما حالش بهتر شده
فریبا جان خیلی مراقب باش حتما پیش دکتر متخصص خوب ببر خیلی مهمه
فریبا جون خدا بد نده. واسه یه مادر سخته عزیزم، اما خدا رو شکر چیز مهمی نیست. ایشالا خیلی زود خوب خوب میشه. بچه ها ترمیم براشون بهتر و سریع تره معمولا. فقط حواست باشه دکتر خوبی باشه که بد جوش نخوره. ایشالا از امتحاناشم خوب بده. دعاش میکنم. مراقب خودتو پسر گلتم باش عزیزم. باران کوچولوی نازم ایشالا زود زود خوب بشه. آمین.
مریم جان تو هم مثل خودش میشدی خودتو میزدی به بیخیالی وقتی گفت خسته شدم میگفتی خسته نباشی :) به روی خودت نمی آوردی چی گفته
چون سربازه 4.5 روز مرخصی گرفت گفت :مرخصی گرفتم بیشترباهات باشم وباهم خوش باشیم خستگی از تنم بره بیرون..یه دفعه پریشب موقع خواب برگشت گفت به جای اینکه خستگیم بره بیرون بیشتراین چند روز خسته شدم بهش گفتم یعنی من ترو خسته کردم گفت اره وسریع حرفشو عوض کردانقدر ناراحت شدم تاصبح خوابم نبرد
عزیزان من مامانم مریض الان 3ماه استراحت مطلق.به اندازه کافی فشار روم وقت نمیکنم بیام دیشب مادرشوهرم از کرج اومد شوهرم گفت بیا خونمون بهش گفتم میام ولی شب منو بیار خونه عصبانی شد گفت نه.من خودم گفتم حالا که نتونستم اونجا برم زنگ بزنم حال مادرشوهرموبپرسم وقتی زنگ زدم برگشت وقتی شوهرت بهت میگه بیا باید میاومدی لجبازی با پسر من نکن.من ناراحتی پسرمونمیتونم ببینم منم گفتم مامان من هیچ کاری نمیتونه بکنه به پسرتون گفتم میام شب منوبیارقانع نیست...این چندروزی که مامانش نبود مامانم میگفت به دختغذا درست کن شوهرتم بگوبیاد خونه تنها نباشه زنگ زدم بهش گفت ناهارنمیتونم بیام گفتم باشه .شوهرم سریع برگشت واست مهم نیست ناهار چی بخوره نمیگی شوهر بیچاره من گناه داره تنهاست.داشتم شاخ در میاوردم من که بهت میگم بیا نمیای چرا باهام اینجوری میکنی .خودشو عقل کل میدونه خیلی هم شوهرم خود شیفته ست دیشب شوهرم میگفت من خیلی خوبم خیلی بهتراز تومیفمم خیلی اعصابم خورده
نکن عزیزم نکن که بعدش هم پشیمون نشی... کی از خانواده ی شوهر خیر دیده که تو دومیش باشی مریم جان.
پدرم چون شوهرم نبود رفت باپدرشوهرم صحبت کرد اون بنده خدا از هیچی خبر نداشت بابام چون عصبانی بود پدرشوهرم اونو خونه نبرد بابام همه چی رو واسش تعریف کرد گفت من ته ماجرا رو درمیارم بهتون اطلاع میدم.پدرم گفت دیگه نه دخترم حق داره اونجا بیاد نه پسر شما اینجا تاعروسی کنن
حالا شوهرم برمیگرده بهم میگه من میخواستم اونجا نیام تواصرار میکردی اگه بحث سر نیومدن منه من دیگه اونجا نمیام توهم اگه منو دوست داری بیا اینجا همدیگه رو ببینیم دیگه چی بگم بچه ها دارم از دستش دیوونه میشم
اره فریبا جون باید همین کاروکنماین موضوعی که مادرشوهرم گفت بین تو شوهرت دیوار میکشم با پدرم در میون گذاشتم پدرمم اجازه نمیده اونجا برم تا باهاشون صحبت کنه ببینه حرف حسابشون چیه.مادرشوهرم میگه زن باید حرف شوهرشو گوش کنه ولی مرد وظیفه نداره.
نه هنوز خوب نشده مامانم بیشتر خسته شده از این که همش دراز کشیده هیچ کاری نمیتونه انجام بده اره زیاد دوروبرش چرخیدم .آره مامانش خیلی نازشو میکشه حالم از مامانش به هم میخوره خیلی دهن بین هرچی مادرش بگه فکرمیکنه درسترین حرف .خدا همه مریضا رو شفا بده دستم نمک نداره هر چی خوبی کنم چشم شوهرمو نمیگیره
مدیم جون اگه مامانت دیسک کمر یا هر مشکل دیگه کمری داره ببرینش طب فیزیکی یا کاریو پرکتیک من خودم چند سال درگیرش بودم نزدیک بود عمل کنم ولی با کمک هر دوی اینا خیلی بهتر شدم و مشکلی ندارم
فریباجون اتفاقا خودمم بلافاصله بعد اینکه باهاش بداخلاقی میکنم از دست خودم ناراحت میشم چون واقعا از چشماش میفهمم دلش میشکنه. چند روزه دارم سعی میکنم حتی اگر میخوام بهش بگم شوخی نکنه بذاره به کارم برسم منم مثه خودش با شوخی بگم که ناراحت نشه. سعی میکنم دیگه موقع شوخی کردنش بهش اخم نکنم.
شوهر من نمیدونم این اخلاقش خوبه یا بد. توی خونه همش شوخی میکنه قلقلک میده بعد من بعضی وقتا که دستم بنده باهاش اوقات تلخی میکنم میگم نکن بذار کارمو انجام بدم ناراحت میشه میگه خوبه آدم خشکی باشم مثه یخچال باشم؟ من این طوری میخوام علاقمو بهت نشون بدم تو چرا دل منو میشکنی؟ نمیدونم واقعا چه عکس العملی داشته باشم از یه طرف اصلا نمیخوام دلشو بشکنم از طرفی هم بعضی وقتا شوخی هاش بد موقع هست اعصابم خورد میشه.
سلام به همه دخترا. دوستان من نام کاربریمو تغییر دادم با این تفاوت که من همون مونا قبلیم فقط فامیلیمو برداشتم جاش یکم به خودم احترام گذاشتم :))))))))))))))))))))))
به به موناخانوم گل
ممنون فرشته عزیزم
بچه ها تازگیا فهمیدم شوهرم فوق العادههههههههههههه توو این مدت بهم دروغ میگفته. امروز رفتم و تقاضای طلاق دادم. شوهرم دیشب به بابام گفته بود طلاق نمیدم ولی من رفتم و تقاضا دادم و واقعا دیگه نمی خوامش. فکر کنم چند روزی بیشتر مهمون شما توو این سایت نیستم
ستاره چراااا؟ چی شده آخه؟
گفتم که مونا جون شوهرم توو این مدت خیلی بهم دروغ گفته و دیگه نمی تونم این شرایط رو تحمل کنم. اگر فقط مسئله مادرش بود مشکل خاصی نبود و ادامه میدادم ولی الان فهمیدم خودش داره راجع به همه ی مسائل بهم دورغ میگه. و متاسفانه دیگه برای من مرده و من کسی رو به اون اسم نمیشناسم
آخ آخ پس منم اینقده با شوشو شوخی میکنم و از سروکلش بالا میرم نکنه شاکی بشه؟؟؟ ظاهرا که چیزی نمیگه ولی لامصب جون میده واسه اینکه از خنده روده بر بشه
ای وااااااااااای ستاره جان واقعا متأسفم. حالا مطمئنی که دروغ گفته نمیخوای یکم دیگه بیشتر صبر کنی. دلشوره گرفتم اینجوری گفتی
ستاره مگه چه دروغایی گفته که تورو اینقدر مصمم به طلاق کرده؟؟؟؟؟؟ خیلی نگران شدم شاید باورت نشه تو دلم آشوب شده. چرا آخه این کارو کرده؟؟؟؟؟ تو که اینقدر دوستش داشتی و با این همه اتفاق بد در کنارش بودی نباید این کارو باهات میکرد.
منم از همین دلخورم ندا جون که من انقدر پیشتش نبودم که بخواد اینطوری بهم نارو بزنه .
چرا ندا جون غمگینی؟
امیدوارم خدا به ستاره، هم صبر بده و هم قدرت و توان روبرو شدن با این مساله. البته ستاره دختر خیلی قوی ایه. فقط ممکنه یکم تو این مساله آسیب پذیر باشه که اونم خدا کمکش میکنه. شاید همینکه از این آدم داره جدا میشه بشه یک نقطه عطف تو زندگیش.
واسه اتفاقی که برای تو افتاده غمگینم
فریباجون شوهرم دیشب که مامانم اینا خونمون بودن میگفت فرشته خیلی توی خونه بداخلاقه. چیکار کنم؟ :( از دستم ناراحته اما به روم نمیاره ولی یهو دیشب حرف دلشو توی شوخی و جدی زد :(
فرشته جان یه چیزی رو خواهرانه بهت بگم مردا خیلی زود از خونه ایی که توش آرامش و خوشرویی نباشه فرار میکنن سعی کن اگه واقعا بد خلقی میکنی خودتو تغییر بدی با یه مشاوره صحبت کن هیچ اشکالی نداره زندگی مشترک و زناشویی همیشه ارزش اینو داره که آدم تلاش کنه که بهتر بشه
فرشته جون یه بار شوهر منم این حرفو به مامانم و جلوی خواهرش زده بود، منم خیلی ناراحت شدم و به مامانش گفتم چطور توی اوج خوشی با منه اون موقع نمیاد از مامانش تشکر کنه که دستت درد نکنه
فریبا جون پدر و مادر من خیلی الان ناراحت هستن و من بهشون حق میدم و نمیتونم برنامه مسافرت بچینم یعنی الان با این اوضاع درست به نظر نمیاد چون اوضاع خیلی قاطی پاتیه
سلام ندا جون... مرسی از راهنماییت عزیزم
مرسی ندا جونم. امیدوارم همه روزهای زندگی شما هم پر از شادی و نشاط باشه. و باز هم مرسی که مهم هست کامنت های بچه ها برات.
سلام به همه دوستای گلم صبح همگی به خیر و خوشی
سلام فریبای عزیزم امیدوارم که خوب و خوش باشی عزیز دلم. طاهای گلم چطوره دستش بهتر شده؟؟؟؟؟ مرسی ازینکه نگرانم میشی و پیغام گذاشتی. راستش حال جسمی و روحیم خیلی خوب نیست و حجم کاریم بالا رفته و استراحتم خیلی کم شده شرمنده که این چند وقته نتونستم سر بزنم. سعی میکنم زودتر همه چی رو به حالت عادی بر گردونم و دوباره مثل همیشه بیام سر بزنم
ستاره یه چیزی بهت بگم این موضوع رو کاملا جدی میگم و سعی کن حتما رو خودت کار کنی و انجام بدی وگرنه به شدت وسواس فکری میگیری در مورد همسرت. سر هیچ موضع الکی به شوهرت بیخودی گیر نده حتی اگر مثل خوره به جونت افتاد چکش نکن چون به مرور زمان هم واست عادت میشه هم ذهنت خراب میشه که اگر اینجوری بشه دیگه هیچوقت خوب نمیشی. دختر خوب این چه ذهنیت خرابیه که پیدا کردی دیگه آهنگ پیشواز چیزیه که کسی بخاطرش دروغ بگه یعنی طرفو اینقدر احمق فرض کردی که با علم به اینکه میدونه هرکی زنگ بزنه آهنگ پیشوازش رو میشنوه بعد برذاره عوضش کنه و بگه نکردم؟؟؟؟؟؟؟؟و چه بسا اگر سر این چیزا چکش کنی و روزی روزگاری متوجه این قضیه بشه مطمئن باش که دیگه او نه تنها برای ادامه زندگی به تو اعتماد نخواهد کرد بلکه ممکن عکس العمل بدتری انجام بده بخاطر اینکه حساسیت تورو از بین ببره حتی کارهای عادیش رو هم پنهانی انجام بده روی خودت و افکارت کار کن چون به مرور زمان بیمار میشی هرچی حساس تر باشی طرفت بدتر میکنه عادی رفتار کن عزیز من
نمیدونم فریبا جون. الان توو حالیم که اصلا نمیتونم چیزی رو درست جلو ببرم.
سلام ندای عزیز. چند صباحی نبودی. انشالا که اوضاع جسمانی و روحیت بهتر بشه و با کامنت های خوبت مارو خوشحال کنی.
مرسی مهدیه جان. پستهایی که گذاشتی رو همه رو خوندم کاملا مشخصه که از زندگی و همسرت کاملا راضی هستی امیدوارم که همیشه همینطور باشه شاید باورت نشه ولی تو نوشته هات لبخندو شادی رو میشه دید
آره هنوز مصر هستن ولی پدرم یه پوون فعلا بهش داده و اون اینه که موافقت کرده بریم مشاور تا ببینیم اون چی میگه
سلام به همه دوستان، صبح همگی بخیر. مینا جون درسته خیلی سخته ولی وقتی که تموم میشه و از امتحان میای بیرون انقد حس خوبی داره که نگو. من یه ترم تمام امتحانام توی یک هفته افتاده بود پشت سر هم یعنی من در عرض یک هفته تمام امتحانام تموم میشد، 2 تاشون که کابوس بودن برام ولی واقعاً با یه برنامه ریزی توپ همه رو پاس کردم که هیچ تازه اون درس کابوسو 20 شدم. به امید خدا تو هم همه رو پاس میکنی
ستاره جان تبریک دوباره. ولی خانم گل میدونی که اینهمه بدبینی فقط در درجه اول خودتو نابود میکنه و در درجه دوم زندگی و ایندتو؟ این رو هم میدونی که هرکاری برای بار اول سخته و تکرارش راحتتره؟ یعنی چون همسرت یکبار بهت دروغ گفته ممکنه باز هم بگه؟ ولی هستن انسانهایی که متعهد میشن و اشتباهات رو فقط یکبار انجام میدن؟ یقینا همسرت هم از این قبیل انسنهاست. سعی کن اطمینان از دست رفته رو بسازی. و اما یه سوال اگه تو به جای همسرت بودی و خودت به همسرت دروغ گفته بودی چه انتظاری داشتی ازش؟
بچه ها دیروز با همسرم رفتیم بیرون مثلا برای اینکه ناراحتی ها و دلخوری ها رو از دل من بیرون کنه رفته برام تبلت خریده. آخه شرایط کاری من طوریکه همیشه یه عالمه کاغذ و سررسید و دفترچه و یادداشت و... دستمه و قبلا بهش گفته بودم که تبلت نیاز دارم و باید یکی بگیرم... ولی مشکل جای دیگه است... من میترسم با این کارا بخواد بزنه به بی خیالی و مثلا همه چیز رو ماست مالی کنه؛ واقعا دیگه بریدم اصلا بعضی وقت ها در حد مررررررررررررررررررگ ذهنم خسته میشه و نمیدونم چیکار کنم.
خیلی نسبت بهش بدبین شدم همش احساس میکنم داره بهم دروغ میگه. دیروز زنگ زدم بهش دیدم آهنگ پیشوازش عوض شده خیلی عادی ازش پرسیدم کی آهنگ ات رو عوض کردی؟ گفت عوض نکردم هنوز همونه. گفتم نه من الان زنگ زدم عوض شده بود. چون بهش اخطار داده بودم که کوچکترین دروغ رو دیگه امکان نداره ببخشم انقدر بهش بدبین شدم که زنگ زدم همراه اول گفتم مشکلی توو سرویس هاتون بوجود اومده؟ دختره گفت آره آهنگ های پیشوازمون به مشکل خورده؛ فهمیدم همسرم واقعا بی اطلاع بوده و راست میگفته.......... بچه هـــــــــــــــــــــــا چیکار کنم؟
ستاره عزیز خوشحالم که دوباره به نوعروس سر زدی و بیشتر خوشحالم که یه فرصت دیگه به همسرت دادی. امیدوارم دیوارهای شکسته شده دوباره ساخته بشه و اونطور که تمایل داری زندگیت ساخته بشه.
واااااااااااااااااااااااااااااااااااااای خیلی خستم سه روز چشم روهم نزاشتم امروز عصر ساعت 7 هنوزنیومده از امتحان نشستم سر امتحان فردام ک 8صبح و فرصتی هم ندارم بخونم .........امشب تاصبح بیدارم.دیگه چشمام یاریم نمیکنه.....دعاکنید این امتحانم به خوبی بدم اونوقت فقط یکی دیگه می مونه..........
پدر و مادرم هم نظرشون به جداییه
ستاره نظر خانوادت چیه؟ احساستو به مادرت گفتی؟ نظرشون چیه؟ اونا به ادامه این زندگی خوشبین هستن؟
سلام بچه ها. ممنون فریبا جون که یه دوست مجازی انقدر برات ارزش داره که جویای احوالش هستی... من با همسرم تماس گرفتم و بهش گفتم که دیگه احساسی بهش ندارم و واقعا بود و نبودش توو زندگیم برام فرقی نداره، خیلی جا خورد و ناراحت شد و قرار شد یکشنبه صبح دوتایی مرخصی بگیریم و بریم دادگاه ولی صبح اش زنگ زد و کلـــــــــــی حرف زد و گفت من تورو دوست دارم و طلاق نمیدم و .... خلاصه از این جفنگیاتی که مردا وقتی باشون گیر میشه میزنن به صحرای کربلا منم گفتم فقط یه فرصت دیگه بهش میدم. تمام خط قرمز هامو براش توضیح دادم و گفتم کوچکترین اشتباه حتی خیلی خیلی خیلی کوچیک باعث میشه دادخواست طلاقم رو بدم دادگاه (چون بابام به وکیلمون گفته دادخواست رو تنظیم کنه که اگه اونا خواستن ادا بازی در بیارن و اذیت کنن با تمام حق و حقوق درخواست یک طرفه بدیم و اون دادخواست الان آمادست). همسرم هم قبول کرده ولی من خیلی مصر هستم و خودش هم میدونه وقتی انقدر جدی حرف میزنم ابدا کوتاه نمیام و تا آخرش میرم.
فریبای عزیزم واقعا ممنون از پیگیریت. کاشکی انقدر که تو دلواپس زندگی دوستت هستی مادر و پدر همسرم نگران زندگی پسرشون بودن. اونا نشستن و دست روی دست گذاشتن. البته من دیگه اصلااااااااا و ابدااااااااا اونارو توو زندگین نمبینم. اینو به همسرم هم گفتم خودش خوب اخلاق منو میشناسه وقتی میگم دیگه کسی برام ارزشی نداره یعنی دیگه نمیبینمش، صداش رو نمیشنوم، رفتارهاش رو نمبینم، نظرض رو متوجه نمیشم، برای حرفهاش اهمیت قائل نیستم و .... الان من دیگه افرادی به عنوان خانواده ی همسر ندارم و معنی این حرف رو همسرم خوووووووووب میدونه این آدما دیگه برای من وجود خارجی ندارن... اگر همسرم هم یکبار دیگه خطا کنه به همونا می پیونده و از زندگیم برای همیشه خارج میشه...
آدمها باعث میشن ؛ از یه سری رفتارهای قشنگت دست بکشی! باعث میشن ؛ از داشتن یه سری رفتارهای قشنگت ناراحت بشی! آدمها باعث میشن ؛ با یه سری احساسات قشنگت بجنگی! باعث میشن ؛ از یه سری فکرهای قشنگت پشیمون بشی! آدمها باعث میشن که خودتو مجبور کنی دنبال حس های قشنگت نری! تا اینکه یه روز، اونقدر از حس های قشنگت ناراحت میشی ،که میخوای نباشن،که از بین ببریشون آدمها یهو میان میگن : آخی !! چرا اینجوری شدی؟! پس کو اون حس ها و فکرها و حرفای قشنگت...!!!
سلام ستاره جون. از اومدنت و اینکه دیدم پست گذاشتی خیلی خوشحال شدم. منم مثل فریبا جون هر روز به پستا سر میزدم تا خبری ازت پیدا کنم.خیلی نگرانت بودم.امیدوارم که بهترین تصمیمو گرفته باشی خانومی که حتما هم همینطوره.
ممنون مینا جون نهایت لطف ات به من بوده عزیزم...
آره عزیزم محرم شدیم. البته خانواده همسری نمیدونن. فقط مادر و پدرمو خودمون دو تا میدونیم و صد البته بچه ها نوعروس اینجا. آخر شب با هم شام رفتیم بیرون. موقع خوندنصیغه عقد خیلی براتون دعا کردم مخصوصا برای ستاره بانو که مشکلش حل بشه.الان یه کوچولو آرامش پیدا کردم.
مبـــــــــــارک باشه مینا جووووون... ایشالا با دل خوش و آرامش در کنار هم زندگی کنید عزیزم، مرسی که منو دعا کردی عزیز دلم ممنونم خانوووووم
فریباجون یه سوال کردی چرا کسی غیر من جواب نداد؟ به نظر من سوال جالبی بود و جای بحث زیاد داره :)
مینا جون پدر و مادر همسرت نمی دونن که صیغه خوندین و محرم شدین؟؟
با حرفت موافقم واقعا ادم با تفکراتش زندگی رومیسازه.ولی هرکی بهم میرسه میگه چرا عروسی نمیکنین.شوهرت سربازه که باشه عروسی که میتونن بگیرن ازحرفای دیگران خسته شدم دیگه تحملم خیلی کم شده با کوچکترین حرف شوهرم ناراحت میشم.نمیدونم چیکارکنم.
منم جواب ندادم فریبا جون، چون ما هنوز نرفتیم زیر یک سقف.الآن کاملاً به توجه میکنم چون همش راجع به برنامه های عروسی و خونمونه!!! D:
پیاممو اصلاح میکنم، الآن کاملاً به حرفاش توجه میکنم چون همش راجع به مراسم و خونه و این چیزاس. بعدشو نمیدونم
اتفاقا من و همسرم تا قبل از این مشکلات خـــــــــــــیلی حرف واسه گفتن داشتیم باهم دیگه. چون من هم اهل ورزش و بخصوص فوتبال ام هم اهل سیاستم هم اهل تکنولوژی ام هم اتفاقات روز جامعه رو دنبال میکنم و هم دنبال مدل لباس و رنگ لباس و مدل مو و .... خلاصه موارد مربوط به مد (هم برای خودم هم برای همسرم) هم شدیدا پایه برای بازی های مختلف(از ورق و تخته گرفته تا منچ و اسم فامیل) هستم ... من و همسرم وقتایی که باهم تنها بودیم انقدر سرمون گرم میشد که بعضی وقتا به خودمون زنگ تفریح میدادیم... ولی حیـــــــــــــــــــف که اون خوشی ها نه تنها الان بلکه کلا دیگه برام معنی نداره
موناجون ما هم تا یکی دوماه پیش همین جور بودیم. :)))))) اما الان شوهرم که میاد خونه میره سمت تلویزیون من ازش ایراد میگیرم. آخه خب شماها بگید حق با من نیست؟ من شوهرم شغلش آزاده گاهی ده و نیم یا یازده شب میاد خونه بعد انصافه وقتی من با کلی ذوق غذا درست میکنم که کنار هم باشیم و بخوریم اما اون محو تلویزیون شه؟ خب منم دل دارم میخوام دو کلام باهم حرف بزنیم. البته شوهرم اگر من برم سمت هرکار دیگه به من اعتراض نمیکنه خیلی وقتا شب خسته میرسه خونه میاد حتی توی کار خونه بهم کمک هم میکنه اما من خودم کلا نسبت به تلویزیون انگار آلرژِی دارم تا میره سمتش اعتراض میکنم.
فریبا جون شاید برات جالب باشه ولی یکی از مواردی که من و همسرم برخلاف 99% زوج های ایرانی سرش شدیدا باهم تفاهم داشتیم دیدن فوتبال و برنامه نود بود. باورت میشه الان که جام جهانی شروع شده صبح ها با یه فلاکـــــــــــــتی از خواب پا میشم که نگوووووو...
ممنونم ستاره جونم.انشاالله تو هم کارات درست میشه و خدا همه چیو براتون رو به راه میکنه. نه خانوادش نمیدونن چون برای مادر و پدر من خیلی مهم بود که وقتی اینقدر وقت پیش هم میشینیم به هم محرم باشیم ولی برای مادرشوهرم اصلا مهم نبود. برای همین ما هم محرم شدیم. البته عقد محضریمون تا قبل از ماه رمضانه ولی کاریو انجام دادیم که خانواده من دلشون میخواست.
ممنونم فریبا جونم.نامزدم تو محل خودمون یه کافی نت داشت که برای کارای اینترنتیم میرفتم اونجا.این شد که با هم آشنا شدیمو اوایل فقط برای آشنایی بیشتر بود و قرار بود که فقط شناخت پیدا کنیم. تقریبا یکسال بعدش خودش اول ازم خواستگاری کرد و بعدشم که به خانواده کشیده شدو این شد که الان اینجاییم.الانم من کافی نتو میچرخونمو به قول خودش شده مغازه من.الانم شبا که از سرکارش برمیگرده میاد اینجا مغازه پیشم.برای همین مامانم اصرار داشت که محرم بشیم.
میناجون ایشالله به سلامتی اما حواستون باشه تا روز عقد محضری یا مدت صیغه موقت باید تموم بشه یا باقی مونده مدت رو شوهرت بهت ببخشه وگرنه عقدتون باطل هست درست خونده نمیشه. چون گفتی خانواده شوهرت نمیدونن گفتم. معمولا عاقدها توی محضر موقع عقد میپرسن صیغه بودین یا نه که مشکلی پیش نیاد برای عقدتون. من و شوهرم هم دوماه صیغه بودیم اما چون چهارماهه بود عاقد پرسید الان محرمید؟ گفتیم آره به شوهرم گفت دم گوش خانومت بگو باقی مدت محرمیت رو بهت می بخشم. بعدش عقد دائم رو خوند.
به بابام میگم از دوستش بپرسه چون روحانی که عقدمون کرد دوست جون جونیه بابامه. خیلی دوسش دارم.از بچگی میگفتم عمو باید منو عروس کنه.کوچولو که بودمو میگماااااا.خخخخخخخخخخخخخخخ
چه جالب. قسمتت هم همین شد :) اما حتما پیگیری کن که مشکلی دیگه نداشته باشید.
بچه ها از فردا امتحانای ترم آخر کارشناسیم رو دارم. فکر کنید این ترم اولش مراسم نامزدیم بود وسطش هم عروسی الانم که آدم با مهمونی و پاگشا اصلا حوصله درس خوندن رو نداره. خیلی استرس دارم برای امتحانام :( دعام کنید
من دانشگاه رو خیلی دوست دارم فریباجون اما مسئله این ترم عروسیم بود :( اصلا حوصله درس و جزوه ندارم. وای خدا موندم چجوری میخوام امتحان بدم.
من ترم آخر کارشناسیمو نمیخواستم رم دیگه. حالم داشت از کتاب و دانشگاه و درس خوندن بهم میخورد. اگه مهدی نبود که هلم بده نمیرفتمو انصراف میدادم.باورتون نمیشه با آژانس میرفتم با آژانسم بر میگشتم در صورتی که دانشگاهمون خودش سرویس داشت.ولی من خسته و تنبل شده بودم ولی درسمو میخوندما.تنبلی نمیکردم تو درس خوندن اصلاااااااااا
فریبا جون هنوز که جونی، وضعیت مالیتون هم که اینطور که مشخصه شکر خدا خوبه. پس یه دونه دختر خوشگل ناز برو بیار از بیمارستان(از اون دروغایی که مامانا به بچه کوچولوها میگن)که فرشته ها آوردن یا از بیمارستان آوردیم خخخخخ
بچه ها شما جای من باشین چیکار میکنین؟بعد دوروز شوهرم از سپاه اومد رفت خونشون گفت بعداظهر میام دنبالت بریم یه دوری بزنیم اصلا ندیدمش .به 2ساعت نکشید از سپاه زنگ زدن بیا امشب هم پستی .اعصابم قاطی پاتی شده ها. اه لعنت به این خدمت
ستاره جان حالا که با شوهرت صحبت کردی، علت دروغایی که بهت گفته بود و گفت؟ توجیهاش برای تو قابل قبول بود؟ تصمیم گرفتید که برای آینده چی کار کنید؟ عروسی و این حرفا...
مونا جون من هیچ دلیلی رو برای دورغ قبول نمی کنم. دروغ مصلحتی و دروغ تحت فشار و غیره هم برام توجیه بدتر از گناهه و این دلایل رو توهین به شعور آدما میدونم و اگر کسی بخواد دروغش به من رو با این دلایل توجیه کنه اوضاع رو بدتر میکنه. توو کامنت قبلیم نوشتم بخاطر خواهش هاش و اصرارش فقط یه فرصت دیگه بهش دادم. یعنی این بار دیگه بدجوووووور باهاش اتمام حجت کردم. بهش گفتم اگر چیزی رو بهم کم و زیاد بگه، جابجا بگه، همون موقع نگه، اینور و انور بگه و... همه شون برای من به منزلهی دروغ هستن و از زندگیم میزارمش کنار. صحبت یــــــک عمر زندگی خاله بازی که نیست.
خوب کردی ستاره جان، من از این بابت گفتم که چطور شد تو راضی شدی وگرنه منم به این نتیجه رسیدم که گاهی اوقات مردارو باید به مرگ بگیری که به تب راضی شن اینجوری بیشتر قدر میدونن. شاید اینجوری بهتر هم شد که دیگه خانوادش کاملاً پاشو از زندگیت میکشن بیرون و دیگه حتی جرات ندارن به خونت نزدیک شن چه برسه به اینکه بخوان حرفای مفت و بیخود بزنن.
ستاره جون منم چند شب بود شوهرم که میومد خونه سریع کنترل تلویزیون رو دستش می گفت و محو اون میشد و انگار کنار هم نبودیم من بهش اعتراض کردم گفتم لااقل وقتی خونه هستی بذار از کنار هم بود و شام خوردن باهم لذت ببریم تلویزیون رو سریع روشن نکن اونم سریع خاموش کرد و دیگه این کارو نکرد
سلام فریبا جون .رفت وامدمو با خانواده شوهرم کم کردم فوقش 1ساعت میرم بهشون سر میزنم برمیگردم خونه.سربازی شوهرم عذابم میده خوانواده شوهرم تاسربازیش تموم نشه عروسی نمیگیریم.
فریباجون فکر کردم ستاره این سوال رو پرسیده بود :)))))))
ستاره جون خیلی خوشحالم برات امیدوارم زندگیت روز به رزو بهتر و بهتر بشه :)
8.9ماه موندهتا سربازیش تموم شه پشت دفترچه ای هم داره .اگه نبخشن اردیبهشت سال بعد تموم میشه .مامانم هم خداروشکر بهتردکتر واسش فیزیوتراپی نوشته .یه کم افسردگی گرفته دکتر واسش قرصای افسردگیتجویز کرده خیلی خسته ام فکرم خیلی درگیر
ولی فریبا جون من اصلا خوشحال نیستم چون دیگه احساسی به همسرم ندارم و این موضوع حتی با بودن در کنارش هم بهتر نمیشه. من عمیقا و از ته دل نسبت به همسرم سرد شدم و واقعا دیگه دلم براش تنگ نمیشه. حتی در 90% مواقع حرف زدن باهاش بیشتر عصبی و بی تفاوتم میکنه
ستاره جان امیدوارم ازاین به بعد زندگی بهتری پیش رو داشته باشی خوشحالم که اومدی
ممنونم مریم جان. ولی من از ادامه ی زندگی که زن کوچکترین احساسی به شوهرش نداشته باشه خوشحال نیستم.
مونا جان مامانت چرا حالش بده؟ ایشالا که بهتر بشن
یه بیماری زنونس که از قبل از عید گرفتارش بود و دکترا هم گفتن بعد از عید باید عمل شی، هم مامانم کوتاهی کرد و هم اینکه دکترا هم یه کم بی فکری کردن که زودتر عملش نکردن. حالا هم تقریباً هفته ای یه بار حالش بد میشه و خونریزی داره. دیشب که دیگه واویلا بود آخر زنگ زدیم اورژانس اومد. مرسی ندا جان دعا کنید تا دم عروسی من زودتر خوب بشه.
فریبا جون اگه شما تونستی حریفش بشی منم میشم، خیلی لجبازی میکنه منم بهش میگم یه کاری میکنی که نزدیک عروسی من همه کارارو خراب میکنی ولی ناراحت شد منم دیگه بهش نگفتم.چی کار کنم دیگه؟ همین الانشم خیلی ضعیف شده، من که زبونم مو دراورد از بس هر روز دارم بهش میگم.وقتی خونریزی داره میگه بزار بند بیاد وقتی قطع میشه میگه حالا فعلا که قطع شده!!!
راستی فریبا جون دیروز از نوعروس به من زنگ زدن بابت کارت تخفیف نوعروس. شما ازش استفاده میکنی؟ به درد میخوره؟ دیروز داشتم فکر میکردم نکنه جاهایی که جزء خدمات دهنده هاش هستن از کارشون کم بزارن؟ البته من سفارش دادم و قرار شد که برام با پیک بفرستن ولی بعدش به شک افتادم.
مبارک باشه مینا جان همیشه برات آرزوی خوشبختی خواهم داشت امیدوارم زندگی موفقی پیش رو داشته باشی
مرسی فریبا جون، انقدر تو این روزا درگیرم که اینم به همه درگیریام اضافه شده.مینا جان بهت تبریک میگم امیدوارم زندگی همیشه روی خوش بهت نشون بده
مینا جان تبریک میگم انشاا... که خوشبخت بشی
مینا جون نگران سیگار کشیدن همسرت نباش همسر منم از دوران دانشجوییش گاهی میکشید ولی بعد عروسی گذاشتمش لای منگنه و بالاخره مجبور شد ترک کنه من از بوی سیگار زود تهوع میگرفتم و این باعث میشد از سیگار کشیدنش بدش بیاد
ممنونم ازتون دوستای گلم.بالاخره امروز میریم پیش یه روحانی تا یه صیغه محرمیت برامون بخونه.تو این مدت خیلی اذیت شدیم.خانواده ها راحتمون نذاشتن ولی انگار خدا داره روزای خوشو برامون آماده میکنه.دعا کنین برامون.
مرسی فریباجون حتما یه چکاب میرم. اون قدر درگیر کارای عروسی بودیم دیگه اصلا به خودم نرسیدم
ستاره جان میدونم. واقعا درکت میکنم میدونم تو چه موقعیت بدی هستی عقلت یه چیزی میگه و احساست به چیز دیگه ولی لطفا عاقلانه تصمیم بگیر چون زندگی شوخی بردار نیست. هر اتفاقی که واست افتاد و هر تصمیمی که گرفتی و انجام دادی این اتاقو ترک نکن اینجا هیچ کس تنهات نمیذاره
مرسی ندا جون ممنون عزیزم...
فریباجون عاشق همسرم هستم براش می میرم اونم عاشقم هست ده برابر میزانی که من دوستش دارم اون منو دوست دارم واقعا خودمم الان اعصابم خورده که از ناراحته و از نظرش بداخلاقم خیلی دارم سعی میکنم این طوری نباشم اما یه وقتا به نظرم به خاطر خستگی رفتارم بد میشه.
نداجون دقیقا نصیحت مامانم هم همینه. مامانم عاشق دامادش هست یعنی به جرئت میتونم بگم از برادرام بیشتر دوستش داره شوهرم خیلی ماهه، خون گرم و اجتماعی توی هر جمعی که باشه همه باهاش گرم میگیرن و دلشون نمیخواد ازش جدا بشن اما من نمیدونم چرا توی خونه به خاطر شوخی هاش باهاش بداخلاقی میکنم با اینکه از ته دلم دوستش دارم.
نداجون مامانم هم همش بهم میگه آرامش رو توی خونه واسه شوهرت فراهم کن وگرنه به دنبالش جای دیگه میگرده
مونا جون شوهر من اخلاقش این طوره که حرف جدیش رو هم با شوخی میزنه دیشب هم با شوخی گفت اما من فهمیدم حرفش جدی بود البته چون جلوی مامان خودم گفت ناراحت نشدم اما اگر جلوی مامانش میگفت ناراحت میشدم
ندا جون من واقعا از ته دل میگم تقریبا دیگه احساسی بهش ندارم و این ته مونده ی عادتیه که بهش کردم چون دیگه حتی توو دلمم دلتنگش نمی شم.
امیدوارم همینطور باشه من برات خیلی دعا میکنم امیدوارم همیشه سلامت باشی تو دختر موفقی تو کار و درس هستی انشالا بعد ازین زندگی خوبی هم در پیش بگیری
بچه ها من نگران ستاره هستم. از صبح که خوندم تو دلم یه آشوبی شده. خیلی نگرانم. دلم نمیخواست واسه ستاره همچین اتفاقی بیفته. منتظر بودم 2-3 ماه دیگه واسه عروسیش دعوتمون کنه. خدا ازشون نگذره که با زندگی یه دختر بخاطر خودخواهیشون بازی میکنن
من غمگینم :(((((((((((
خوشحال باش برام ندا جون که بالاخره از دست یه مشت آدم زبون نفهم و بی فرهنگ و دروغگو خلاص میشم. هر تغییری سختی های خودش رو داره. زدن این حرفها برام آسون نیست و الان که دارم براتون اینارو مینیویسم چشمام پر از اشکه ولی همیشه تصمیم با عقل یه ذره دردناکه
مسئولیت پذیر هست خیلی هم خانواده دوسته.خانواده هیچ کدوممون هم نمیدونن که آقا سیگار میکشه.نمیدونم اگه اتفاقی کسی بفهمه چی میشه.اخلاقشم خوبهاگه عصبی و بداخلاق نشه.البته موقعی که عصبی به من هیچی نمیگه فقط میشینه یه جا و فقط غصه میخوره که من اصلا نمیتونم این قیافشو ببینم.تحمل ندارم.اونموقس که حرفای ناامیدی میزنه.ایمانش خیلی قویه ولی گاهی اوقات قاطی میکنه.نمیدونم آخرش چی میشه؟امیدوارم خدا خوب برام رقم زده باشه
ممنونم عزیزم به خاطر امیدواریت. انشاالله همینطوره که شما میگین. پسر خیلی خوبیه مهمتر از همه ایمان داره. درسته که الان خیلی از ادمای مومن بد هستن ولی بازم خوبه که یه پسر تو این دوره زمونه اهل نماز و روزه باشه.خودم این یه مدت از بس حرص خوردم و ناراحت بودم انقدر لاغر شدم که فقط خود خدا میدونه.شدم 45 کیلو.افتضاح شدم.برام دعا کنید. خیلی احتیاج به آرامش دارم که پیداش نمیکنم.دعا کنین برم مشهد
سلام. امروز نشستم کل نوشته های این اتاقو خوندم. واقعا خیلی خیلی خیلی خوشحالم که با این سایت آشنا شدم. اینهمه آدم فهمیده و با فرهنگ یه جا پیدا کردم که واقعا همه هم ببا تجربه هستن. خیلی چیزیای جالبی یاد گرفتم از همتون. برای ستاره بانوی عزیز واقعا گریم گرفت که اینطور با احساسش بازی شده. ولی به این حرف خیلی اعتقاد دارم که میگن خدا جای حق نشسته یه جوری حقشونو میذاره کف دستشون که نفهمن از کجا اومده این آوار روی سرشون. فقط از خدا میخوام که واقعا خوشبخت بشه این دختر گلمون. شوهر من اخلاقای خیلی خوب زیادی داره اما بعضی اوقات خیلی عصبیه.آخه میدونین ماخیلی وقته که با هم نامزد شدیمو کسی به فکر این نیست که مارو با هم محرم کنه. این نامزدمو خیلی عصبی کرده.اون مشکل تلفن زدنای زیاد رو هم داره.که دیروز خودش میگفت باید تلفن زدنامو یکمی کم کنیم خیلی داره برامون هزینه الکی میندازه.آخه ما هر شب همو میبینیم.هر دوره قبض موبایلامونم باید بیاد 60 الی 100. ولی فقط امیدوارم این حالتای عصبیش بعد از عقد درست بشه. بچه یه اخلاق بد دیگه هم داره اینه که سیگار میکشه و من از این موضوع خیلی نگرانم.البته خیلی کمش کرده و بهم قول داده که کلا بذاره کنار. میگه به خاطر عصبی بودنم میکشم ولی میذارم کنار. به نظرتون چکار میتونم بکنم.میذاره کنار؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
میناجون به نظرم باید چیز دیگه ای رو براش جایگزین سیگار کنی مثلا بهش بگو آجیل یا تخمه یا هر چیز دیگه بذاره جیبش هر موقع خواست بره سمت سیگار اونو جاش بخوره. عموی من همین طوری سیگار رو کنار گذاشت
باید امتحان کنم. وقتی که پیش همیم همش حواسشو پرت میکنم که نکشه و اتفاقا خیلی موثره. باید حرف شمارو هم امتحان کنم. حتما جواب میده. خواهش میکنم اجی. انقد بچه ها اینجا هستن که فعالن که من بینشون گمم.چون کافی نت دارم از اول صبح تا ساعت 9 شب پشت سیستممو تو اینترنت.خودمو اینطوری سرگرم میکردم. ولی از موقعی که با نوعروس آشنا شدم خیلی فرق کرده هر روز چیزای جدید میفهمم. تقریبا نصف مطالب سایتو خوندم که خیلی خوب بوده و اصلا نفهمیدم که چطوری وقتم گذشته.واقعا ممنون.
مینا جان مطمئن باش که ترک نمیکنه شاید الان یه موقعی کم کنه ولی دوباره شروع میکنه ولی بذار اینو بهت بگم اگه فقط مشکل چند تا دونه سیگاریه که میکشه باید بهت بگم خیلی مشکل بزرگی نیست که بخوای روش کلید کنی و گیر بدی و اعصاب خودتو خورد کنی این یک مسئله جانبیه در کنار مسایل بزرگتر که از همه مهمتر اخلاق و رفتار خودش و خانوادش و حس مسئولیت پذیریش به زندگیه ببین این دو تا چیز مهم رو داره؟؟؟؟؟؟؟ اگه داره و دوستت هم داره به سیگارش پیله نکن ولی بهش رو هم نده که پررو بشه هر دقیقه بخواد جلوت سیگار بکشه
سلام من دارم کم کم کارامو میکنم که برم ارایشگاهو بعدم شوهرم میاد دنبالم که بریم بیرونو بعدشم بریم خونشون اخرهفته خونه مادرشوهرم به همتون خوش بگذره پایان هفته ی خوبی داشته باشییییییییییییییییید عصرتون خوش بوووس
سلام فریبای عزیز؛ صبح زیبای شما هم بخیر، واقعاً هوا عالیههههه. هوا هوای دو نفرس.حیف که ما یک نفره اومدیم سرکار
خدا بده نده فریبا جان. ایشالا که بهتر بشه. هوای خوبیه امروز آدمو یاد خاطرات خوب میندازه
آخه عزیزم، شاید واسه ویروس جدیده فریبا جون.خیلی مواظبشون باش الانم که فصل امتحاناته.
آره واقعاً همین طوره. من خودم با بابام خیلی از راحت تر از مامانم هستم و خیلی از کارامو با بابام مشورت میکنم تا با مامانم. البته بعد از ازدواجم یکم به مامانم نزدیکتر شدم چون بعضی حرفارو نمیشه به باباها گفت.
ممنونم فریبا جون چشم حتما
مرسی فریبای عزیزم همیشه به من انرژی مثبت میدی واسه همین عاشقتم. خوش به حال همسر و پسرات که یکی مثل شمارو دارن اینقدر خوب و مثبت و مهربون.
فریبا جان چند تا کار همزمان دارم تو شرکت انجام میدم و جلساتی که برگزار میشه زیاد شده از طرفی کامپیوترم ایراد پیدا کرده و تمام فایلهای سال 93 رو که از اول سال براشون وقت گذاشته بودم از بین رفته حدود 200 تا فایل بوده که همش قرارداد و گزارشات مدیریتی و کارکردهای کل پرسنل دفتر مرکزی و سایتها و قرارداد ها و مکاتبات بیمه بوده حالا باید دوباره کلی وقت بذارم تا همه اینا رو تهیه کنم.
فریبا جان تمام پستها رو خوندم بقیه قسمتها رو هم رفتم ممنونکه به یادمی عزیز دلم
همسر من فوق العاده مرد خوش اخلاق و خوش صحبتیه جوری که به دل همه میشینه. خیلی منطقیه هرچی تا حالا ازش خواستم برام برآورده کرده. ازون بهتر خونوادشن چهارتا خواهر شوهر دارم که تا حالا از گل نازکتر بهم نگفتن پدر شوهر مادر شوهرمم که عالیییی. به هرحال تک عروسم دیگه. ولی خدایی اولش که فهمیدم چهارتا خواهر شوهر دارم ترسیدم ولی الان میبینم اتفاقا چقدرم خوبه آدم چهار تا خواهر گل اینجوری داشته باشه. البته خودمم خوبم که تا حالا مشکلی نداشتما. شوهرم یه اخلاق بدی که داره اینه که هی میگه غذاهارو چرب نکن انقدر سرخ کردنی درست نکن. ولی دست پختمو خیلی دوست داره.امیدوارم همه خوشبخت باشین
ستاره خیلی خوشحالم که با همسرت آشتی کردی مطمئن باش پدرت هم چهار تا حرف منطقی از شوهرت بشنوه راضی میشه این دیگه به سیاست شوهرت بستگی داره. راستی تنها روزی که آدم خیلی در معرض توجه دیگران هست و ازش بسیار بسیار لذت میبره روزه عروسیه عزیزم برای اون روز برات بهترینها رو آرزو میکنم
سلام به همگی ببخشید من خیلی تازگیا سرم شلوغ شده و نمیتونم مثل همیشه بیام سر بزنم ولی همه پستها رو خوندم
فریبا جان من دوست ندارم شوهرم زود عصبی بشه البته بگما من خیلی خیلی خیلی غرغرو هستم ولی وقتی غر نمیزنم شوهرم میگه چرا امروز ناراحتی چیزی شده میگم نه چطور میگه آخه از صبح غر نزدی :)))))))) ولی اینو میخواستم بگم 1000 تا اخلاق بد داره ولی اینقدر مهربونه که هرچقدرم ازش ناراحت بشم دلم نمیاد نبخشمش خیلی دوست داشتنیه دلم واسش غش میره تازگیا حتی وقتی عکسشو میبینم دلم واسش تنگ میشه بهش اس ام اس میدم دوست دارم اونم تعجب میکنه میگه اتفاقی افتاده؟ چی شده مهربون شدی ازت بعیده :))))))))
تازه اینم شنیدم غرغروها به بهشت نمیرن
بچه ها من تازگیا دقت کردم همسر من اخلاقای بد زیاد داره :))))))))))))))
0
اوه اوه... ندا جون مشکوک میزنی...!!!! ناقلا بنده خدارو استندبای نگه داشته بودی تا اذیت اش کنی؟ تو که بلدی محبت کنی پس چی می گفتی به شوهرم احساس ندارم ؟؟؟
وااااااااااااااااای خوش به حالت فریبا من اینقدر اینجوری خوشم میااااااااااااد.
راستش قبلا اینجوری نبودم ولی تازگیا یه جورایی بهش وابستگی خوبی پیدا کردم کاراشو دوست دارم و نبودنش اذیتم میکنه خوشحالم که دارم اینجوری میشم ازین حسی که داره برام اتفاق میفته و بیشتر میشه بدم نمیاد و ازش لذت میبرم من راضـــــــــــــــیه
ااااا... خــــــــــــــــــــب.... بلا شدییییییییی ندا جون.... نه مث که خبریهههههه... :))))))))))))))))))
بچه ها یه اعتراف دلم خیـــــــــــــــــــــلی برای همسرم تنگ شده :((
بچه ها بزنید اون دست قشنگه رو برای ندا...... شله شـــــــله... اون عقبیا دارن کم کاری می کننا... بلند بلندتر.... خخخخخخخخخخ
مرســــــــــــــی ستاره مگه نمیبینش که دلت تنگولیده :((
زهرا جون به نظر خودت امکان داره همسرت کمبود محبت از سمت مادرش توو بچگی هاش داشته ؟ یعنی توو بچگی خیلی مورد توجه و محبت مادرش قرار نگرفته... تا حالا چیزی بهت از بچگی هاش گفته یا خودت متوجه موردی شدی؟
دوستان عزیزم،ممنون. همسرم خوب و مهربونه،اما دهنبین خانوادش بود که تا حدود زیادی درستش کردم. بسیار محاسباتیه که اونم کمی درست شده اما هنوزم جای کار داره. اما با این اخلاقش کاری نتونستم بکنم. انتظار داره مثل یه بچه نازشو بکشم.حتی حسودیه برادر دوازده سالمو میکنه و دائم میگه اینقد که اونو لوس میکنی منم لوس کن.وا..... منم میگم زن جایگاه خودشو داشته باشه و مرد هم جایگاه خودشو. واقعیتش حال و حوصله لوس کردن ندارم و دوس ندارم این کارو انجام بدم.
دوستان عزیزم،ممنون. همسرم خوب و مهربونه،اما دهنبین خانوادش بود که تا حدود زیادی درستش کردم. بسیار محاسباتیه که اونم کمی درست شده اما هنوزم جای کار داره. اما با این اخلاقش کاری نتونستم بکنم. انتظار داره مثل یه بچه نازشو بکشم.حتی حسودیه برادر دوازده سالمو میکنه و دائم میگه اینقد که اونو لوس میکنی منم لوس کن.وا..... منم میگم زن جایگاه خودشو داشته باشه و مرد هم جایگاه خودشو. واقعیتش حال و حوصله لوس کردن ندارم و دوس ندارم این کارو انجام بدم.
فریبا جون عکس خودمونو که نمیتونیم بذاریم :)))))))) ممنوعیت قانونی در سایت رو داره. عکس شوهرامونم نمیتونیم بذاریم. بیا عکس شوهرامونو بذاریم ببینیم قیافه کی جدی تره کدوم جذابتره کدوم مهربونتره کی خشنتره!!!!!! نمیشه از ظاهر تشخیص داد که چه جور آدمیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اگه میشد تشخیص داد خیلی خوب بود
چشم فریبا جون می پرسم فردا بهتون میگم
پس تولد پسر عزیزت نزدیکه میبینم که باید دوباره کادو بخری
خوش به حالت فریبا جون منم عاشق پسرم ولی شوهرم میگه یا بچمون دختره یا دختره
من نمیدونم چرا مردای الان اینقدر لوس شدن !!!!! مرد که اینقدر دنبال زنش راه نمیفته که زنش نازشو بکشه؟ پس غروز مردونشون کجا رفته؟؟ شوهر خودمم همینجوریه!!!
بچه ها چرا هیچکس جواب زهرا رو نداد
زهرا جان منم شوهرم اینجوری بود نه تنها به من میگفت زنگ بزن خودشم هز ده دقیقه یکبار زنگ میزد تازه بعد یکسال تونستم عادتش بدم که وقتی کار دارم نه میتونم زنگ بزنم نه میتونم جواب بدم بعضی وقتها اینقدر زنگ میزد که کلافه م میکرد منم از قصد جواب نمیدادم و میگفتم تو جلسه هستم تا کم کم یاد گرفت زمان مکالماتش رو هم کوتاه تر کنه همین که فاصله بندازه خودمم سعی کردم تماسهام رو کم کنم و الان شاید روزی دوبار بهش زنگ بزنم ولی او همچنان تعداد زنگهایی که به من میزنه بیشتره دیگه تا همینجا هم خیلی پیشرفت داشتم
من اینقدر با این تلفن زدنه مشکل داشتم که حتی به مشاوره هم گفتم مشاور هم کلی صحبت کرد و گفت معنی نداره زن و شوهر اینقدر تماس تلفنی داشته باشن و تو تماس تلفنی همیشه سوء تفاهم پیش میاد سعی کنید بیشتر ازین که تلفنی صحبت کنید همدیگرو ببینید و صحبت کنید تازه مشاور این همه باهامون صحبت کرد شوهر من اینه شماها دیگه حساب کنید من چی بودم و چه فلاکتی از دست این آقا کشیدم
:)))))))))))
فریبا جون من که نمیدونم ولی حتما حتما از مامانم می پرسم بهتون میگم. آخه با اون چیزایی که مامانم برام مثال زد مثه اینکه رفتارهای شما هم با پسراتون توو آینده شون تاثیر گذار میشه ولی باز من میپرسم بهتون میگم...
فریبا جان زیاد نباید این کارو بکنی چون مطمئن باش تو ازدواجشون خیلی تأثیر خوبی نخواهد داشت مخصوصا اگه عروست زود رنج و حساس مثل باشه خیلی اذیت میشه اونوقت این وسط همه بهم میریزن تو و عروس و پسرت دیگه اونوقت خیلی دیره چون وابستگیها و استرسها و دلشوره ها آدمو ول نمیکنه. البته من خودم مطمئنم اگه بچه دار بشم خیلی بدتر ازین حرفا میشم چون همیشه خواهرام و اطرافیانم بهم میگن تو به بچه ت خیلی وابسته میشی بچتم لوث و ننر میشه :)))))))))))
البته من هنوز تو مرحله بارداری و زایمانش گیر دارم :))))))))) تا بعد خدا بزرگه
وقتی به باباهامون نیگاه میکنیم با خودمون میگیم مرد هم بودن مردای قدیم اصلا از در که تو میان هزار ماشالا چه ابهتی چه جنمی !!!! البته اگه مامانا اینقدر غر به جونشون نزنن و هی خرده فرمایشات ندن طفلکی باباها شدن شیر بی یال و کوپال چون دیگه پیر شدن!!!
یکی از یکی بدترن
والا بخدا اینا هم مردن ؟؟؟ بچه ها من اون روزی کلی گلایه کردم مامانم گفت تقصیر دختر های این دوره نیست... چون دخترها از مرد و ازدواج تصوری دارن که بعد از ازدواج شوکه میشن و کلی میخوری توو ذوق شون چون با تصور ذهنی شون زمین تا آسمون تفاوت میبینن... من کاملا با این حرف موافقم چون قبل از ازدواج فکر میکرم شوهر یعنی یه مــــــــــــــــــــــــــرد ولی بعد از ازدواج دیدم اون مـــــــــرد خارج از روابط زناشویی مـــــــــــــــرد ه و توو رابطه ی خصوصی با زن اش یه پسر بچه ی لوس و وابسته است.
ساراجون ببخشید دستم بند بود من 27
باسه...
اجی ها من ازجمعه عصرآقایی روندیدم یه راهکاربدین بااینکه کل روزتوی فروشګاه لوازم خانګی داداشم هستم امابازم دلګیرم کاش خونه ماهم الان تهران بود:(((
من 18سالمه یک سالوچهارماه ازعقدمون میګذره ماباهم فامیل بودیم اماازدواجمون سنتی عاشقانه بود من اون رودوست داشتم اون من رواقام اینادوقلوهستن وقتی مامانم ګفت اول داداش علی اومده خاستګاریم من دیونه شدم امابعدامتوجه شدم اونم داشته دیونه میشده روش نمیشده چیزی بګه ...
من الان توی یکی ازشهرستان های کرمان زندګی میکنم امابعدازسربازی آقایی میریم یزدبرای زندګی امااینقدردیشب به مامانم اسرارکردم تابالاخره مامانم راضی شدهفته آینده منوبیارن تهران هوراااااااااااااااا
چون خیلی دوستش داشتم آره محمدمیګه بایدبرم دانشګاه کمکم کرده رشته دلخواهم ارتباط تصویری یزدقبول شدم امافعلا من مرخص هستم ماکلاس سوم دبیرستان9تادوست بودیم من ازهمشون دورترعروس شدم من نفر8بودم وقتی عروس شدم باورت میشه؟اماخب مایک سالخونمون رفت یزدهمسایشون شدیم عشق من بیشترشده بودامااصلافکرنمیکردم محمدهم منودوست داشته وقتی فهمیدم ذوق مرګ شدم دلم براش تنګه:((((
محمد7سال ازمن بزرګتره میدونی من خیلی احساسی هستم اماخیلی معتقدهستم مثلاقبل ازمحمدازیکی ازدوستای داداشم خوشم اومده بودهیچ کس جزچندتادوستام نمیدونستن امااحساس میکنم اون موقع ایمانم ضعیف شده بودکه به اون علاقه بیداکرده بودم اما الان سعی میکنم مواظب خودموافکارم باشم قبلافکرمیکردم دیګه هیچ موقع اون روفراموش نمیکنم اماالان میبینم یه تارموی محمدم روبادنیاعوض نمیکنم:((
دوست دارم اونم وابسته من بشه به نظرت چیکارکنم؟
سارا جون قرار نیست ادما وابسته هم بشن این اشتباه محضه نه خودت وابسته باش نه هم اونو وابسته کن که شدیدا از این وابستگی اسیب میبینی
راستشوبخوای مادرشوهرمو زنداییم که همون خواهرشوهرمه یه کم مسخرم میکنن نه اینکه زیادباش هامیګن توزیادی احساساتی هستی یکمی هم لوسی:(
مردها اصولا موجوداتی هستند که ظرفیت زیادی واسه محبت ندارن زود لبریز میشن یادت باشه ما زنها ظرفیتمون با مردا خیلی متفاوته پس همسرتو هیچوقت مثل خودت ندون
امامن دوست دارم شوهرم تحمل دوریمونداشته باشه دوست دارم کل24ساعتوکنارمحمدباشم؟اون نزاره ازش دوربشم
همین دیگه باعث شده که تو ادم ضعیفی بنظر بیای یه خورده غرور داشته باشی خوبه ها دختر
مگه قراره وقتی عاشق کسی هستی اسیرش کنی ؟؟؟؟؟؟ ول کن این تفکرات رو تو هنوز توی سن بلوغ و کشاکش احساسات هستی و همسرت از این بحران روحی عبور کرده
چی میشدمردامثل مااحساسی بودن البته محمداحساسی هست امابیشتر...
خب شمابګین من چیکارکنم من بچه خوبی هستم حرف ګوش میکنم...
محمدکه اینجوری نیست خیلی ایمانش قوی تر ازمنه مثلاچیکارکنم که بعدامقایسه نشم من ازمقایسه بیزارم مخصوصاوقتی احساس میکنم باهم عروسم که7سال ازم بزرګتره مادرشوهرم اینابامن مقایسه اش میکنن من ازاحساس مقایسه شدن هم بیزارم...
وقتی زیاد مهربون باشی بد عادتش میکنی لوس و پرتوقع میشه همیشه ازت سرویسای بیجا میخواد چون تو کاملا تحت اختیارشی به موقع محبت کن به موقع هم عصبانی شو به موقع هم مغرور باش به موقع هم توقع داشته باش
این مقایسه تو ذات ادما تو باید سعی کنی تو هیچ زمینه ای کم نیاری و نه اینکه خودت نباشی نه
اخه وقتی هم میخوام تعادل رورعایت کنم احساس میکنم ازعشق جفتمون کم میشه؟
ببین گلم کاری به ایمانش نداشته باش حالا فکر کنی چون با ایمانه پس همه کاراش درسته
نه نترس چیزی از عشق کم نمیشه البته اگر واقعی باشه گاهی احساسات تند و گذرا با عشق اشتباه میشن
من همینقدرکه احساسی هستم خیلی هم زودرنج وعصبانی هستم سریع عصبانی میشموسرش دادمیکشم اونم خیلی ناراحت میشه،،،،
سارا جون من الان یه خورده گرفتار کارای خونه هستم میرم ولی تو میتونی عصری که بچه ها میان و پستهاتو میخونن در ارتباط باشی بچه ها تویه ساعتهای مختلف سر میزنن فعلا بای
امامن قبول ندارم،احساس میکنم این ایمان جفتمونه که خیلی ازمشکلات زندګیمون روحل کرده خداروشکر ماجزهمین لوس بازیای من مشکل دیګه ای نداریم وګرنه محمدفرشته هستش
سلام کسی نیست من دارم دیونه میشم.....
من هستم سارا جون صبح بخیر
سلام خوبی؟ال جان شماچندسالته؟
ببخشید منظورم بودالی جان:)
کجارفتی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
فریباخانمی شمانیستی؟ستاره جونم شماکجایی؟؟؟؟
سلام کسی هست؟؟
فریبا جون بعضی اتو شویی ها درستش میکنن بستگی به جنس و رنگش داره خودت اینکارو نکنی که منم یکبار اومدم درستش کنم بدتر خراب کردم
همونجا پس میدادی واسه چی خریدیش. نه دیگه اون درست بشو که نیست
اااااا نگفتم چی شد؟؟؟؟؟ خودش اومد باهام حرف زد و کلام آخرش این بود که عمرا طلاق نمیده و قول میده بیاد پیش مشاور و رفتارها و اخلاق هاش هم سعی در بهبودشون داشته باشه. ولی هنوز بابام سر حرف اش هست و قراره با ایشون هم حرف بزنه
من خودم به این چیزا اعتقاد دارم و راستش رو بخوای احساسات و اینا هست ولی تا قبل از عروسی نمیخوام اتفاقی بیوفته مثلا همین اتفاقی که این چند روزه افتاده داشت ما رو تا دم طلاق میبرد و من اصلا نمیخوام بی گدار به آب بزنم درسته همسرمه و اشکالی نداره ولی من به این اتفاق تا قبل از موعدش اعتقادی ندارم چون نمیخوام حتی 1% هم بعدها باعث مشکل بشه
اینا همه اش تعریف از من بود؟؟؟؟؟؟؟ وااااااای چه کیفی کردم :)))))))))))))))) جدای از شوخی ممنون فریبا جون شما به من لطف داری عزیزم
سلاااااااام من همه پست هاروخوندم واقعاممنون به خاطرهمه راهنماییاتون مرسی منم تمام حرفاتون روقبول دارم اولش ازحرفت فریباجون ترسیدم که ګفتی تودوران عقد()اصلانداشتی ګفتم یعنی بازم اشتباه کردم آخه منم مثل ستاره جون همه جوره اوکی هستم جزاصلش که ګذاشتیم برای شب عروسی ولی من واقعاازشب عروسیمون میترسم برای همینم شوهرم ګفته تازمانی که دلت رازی نباشه دست بهت نمیزنم امامن خیییییییلی میترسم....
وای ستاره جوووووووووون خیلی خوشحال شدم عزیزم خییییییییییلی ایشالا که همینطور که تاحالا حل شده پدرتم قبول میکنه و همه چی به خوبی و خوشی میگذره فقط یکم به زمان احتیاج دارید بهت تبریک میگم که نزاشتی زندگیت ازهم بپاشه
مررررسی ستاره جون یه لااااااایک بزرگ به خودت که امشب خیلی خوشحالم کردی بخاطر خبرخوبی ک دادی
اره فریباجون واقعا خداروشکر منم محیط این اتاقو خیلی دوست دارمو همیشه سعی میکنم یه ساعتی از روزمو بزارم واسه اینجا اومدن و ازحال بچه ها باخبر بشم
سلام اجی هامن تقریباازهمه دورترلومدم میشه سنتون روبدونم فک کنم بازم من تواین جمع هم نی نی جمع هستم مثل خونه پدرشوهرم که نی نی جمع هستم:(((
اماواقعاخوش حالم که منوهم به عنوان اجی یاشایدم یه دوست قبول کردین من واقعااعتمادبه نفسموبه کل ازدست دادم:(
باسه فعلابای...
سارا جون ببخشید که اینو میگم ولی خیلی رو ایمان شوهرت حساب نکن . خودم انقدر حاج آقا و آدم حزب الهی و معتقد میشناسم که 2-3 تا زندگی دارن. پس سعی کن علاوه ی خوبی هایی که داری نکات قابل تکیه توو شخصیت ات برای خودت بسازی مثل تحصیلات مثل دیدگاه باز و .... تا بتونی با عقل و سیاست زندگی کنی توو این دوره زمونه با این جامعه احساسات دیگه دلیل محکمی برای ثبات زندگی نیست.
البته سارا جون من قبول دارم فرهنگ زندگی توو تهران با بقیه شهر ها خیلی فرق داره و این تفاوت فرهنگ خیلی خیلی زیاد قابل لمس و شما داری طبق عرف و فرهنگ شهر خودت قضاوت و نتیجه گیری میکنی که خوب مسلما برای ما قابل احترام عزیزم
سارا جون منم صحبتای بچه هارو قبول دارم نباید شوهرتو اونقدر از عشقت پرش کنی که یهو لبریز بشه باید ارومو پیوسته عشقتو بپاش بریزی نه اینقدر تندو اتشین من خودم عاشق شوهرمم جونمه و عشقم ولی این حرفو نمیام مستقسم بهش بزنم البته نه اینکه بهش محبت نکنما نه اتفاقا خیلی ام محبت میکنم جایی ک لازم باشه بهش میگم چقدر دوسش دارم یجاهایی ام که لازمه غرور دارمو خودمو یکم میگیرم تاجایی ک شوهرم بعضی وقتا میگه اینقدر که من دوستت دارم تومنو دوست داری؟؟؟اونوقته ک من عشقمو میریزم بیرونو بهش ثابت میکنم ک دوست داشتنم کم تراز اون نیست
مردا از زندگیه یکنواخت حتی خیلی ببخشید عزیزم از سکس یکنواختو یجور بعد مدتی خسته میشند دلشون میخواد تنوع داشته باشه زندگیشون دوست دارند لباس خوشگل براشون بپوشی به خودت برسی و خ کارای دیگه حالا اگه مدام بیای عشقتو بروش بیاری براش تکراری میشه اونوقت عشقتو دوست داشتنت اونجوری ک باید باشه دیگه براش ارزش نداره و یکم جایگاها عوض میشه
براهمینه گلم ماها میگیم که الان ک عقدی یکم تو دوست داشتنتم سیاست به خرج بده و به خودت بها بده اینجور ک من خوندم توی پستهای قبلی شما از چاقی ناراحت بودی عزیزم چاقی تنها چیزیه که درمان داره و حل شدس اگه لاغر بشی مطمینم اعتماد ب نفست میشه اعتماد به سقف یعنی اینقدر تاثیر داره توی روحیت اونجوری خودتم بیشتر قبول داری
مردا هم تایه حدی تحمل لوس بازیای زنشون رو دارند و یکم ک بگذره صبرشون سرمیادو بعد دیگه رفتارشون عین قبل نمیشه و سرکوچک ترین چیزی میخوان ناراحتی درست کنند عزیزم منم خودم عقدم ولی تجربه خیلی بدست اوردم از زندگی های دوستامو فامیلامون
مینا جون به همه حرفات یه لایـــــــــــــــــــــــــک بـــــــــــــــــــزرگ... همه ی حرف هات رو مو به مو قبول دارم خیلی قشنگ گفتی عزیزم
فریبا جون من همین سوال رو داشتم و رووم نمی شد از کسی بپرسم... شما هم () واقعی نداشتید؟ خیلی برام سواله
من و همسرم بعد از 1.5 سال جفتمون به این مسئله تا قبل از شب عروسی اعتقادی نداشتیم ولی همسرم تازگیا هی میگه و من نمیدونم چطور قانع اش کنم که 3-4 ماه دیگه صبر کنه. البته منظورم () واقعی هستشا وگرنه غیر از مرحله ی آخر همه جوره اوکیه. چطور قانع اش کنم؟
فریبا جون همسرت عصبانی نشد؟ اگه من اینکارو کرده بودم شوهرم حسابی قاطی میکرد زود عصبانی میشه ولی من اینقدر ارومم در ظاهر که عصبانیتش زود فروکش میکنه
سلام به همگی... به به می بینم که در کانون توجه قرار دارم و همه حواسشون به منه. انقدر خوشم میاد از این موقعیت هایی که در مرکز توجه قرار میگیرم :))))))) جدای شوخی ممنون از همگی البته هنوز همه چیز اوکی نشده و پدرم همچنان سر حرفش باقی مونده و امشب یا فردا شب خانواده همسرم به اتفاق خودش میخوان بیان حرف بزنن تا همسرم به طور خیلی جدی و زیاد از باباییم عذرخواهی کنه...
سارا جون ما رابطه ی جنسی داریم عزیزم ولی کامله کامل نیست یعنی راند و مرحله ی آخر مونده... مگه میشه آدم () نداشته باشه؟؟؟
ساراجون فقط کافیه که خودتو قبول داشته باشی تو هرمساله ای این باعث میشه اعتماد به نفست بره بالا بعدشم تو تحصیلاتت به جاهای بالایی برسی و علاوه بر اون تو هرزمینه ای که دوست داری یسری اطلاعات به روز داشته باشی از اخبار روز باخبر باشی بدونی دنیا دست کیه و وقتی صحبتی میشه توهر زمینه ای توام اظهار نظرکنی هم تو نت سرچ کن م کتاب بخونو مطالعت رو ببر بالا من حتی وقتایی ک خیلی ام خستم چند صفحه از کتابی روکه شروع کردم به خوندنو میخونمو میخوابم مثلا درباره روابط زناشویی رفتارشون باهم کتاب بخون کتاب های درمانی که چی بخوری برا چی خوبه و یسری کتابها هستن که طب سنتی رو یادت میدند اگه خواستی من چندتاشو بهت معرفی میکنم درکل خودتو وقتتو الکی ازدست نده این روزا دیگه برنمیگرده همیشه انرزی و شادابی الانتو نداری خوب استفاده کن از فرصتات درس خوندن مخصوصا تو رشته ای ک دوست داری بهت کمک میکنه ذهنت باز بشه و اعتماد به نفست بره بالا هرچی بیشتر تو جامعه باشی بیشتر اعتماد به نفس پیدا میکنی
من خودم جز کسایی هستم که خیلی روابطم بالاس و توی کنفرانس ها میتونم خوب صحبت کنم بدون اینکه یکم سخنرانیم خراب بشه از وقتی ام یاد دارم همینطور بودم همیشه چه تو دبستان چه راهنمایی و دبیرستان وقتی بازرس میاومد منو ازقبل انتخاب کرده بود مدیرمون که صحبت کنم باهاشون و همیشه سر صف برنامه اجرا میکردم حالام که دانشجو شدم یه مدل دیگه ..... فقطم تنها دلیلیش اینه که خودمو قبول دارم و به خودم میگم همه اونایی ک اون روبه رو نشستند عین خودمند و حتی من اطلاعاتم بالاتر اوناس اینجوری خ راحت میرم صحبت میکنم من 21 سالمه عزیزم دانشجوام هستم مهندسی صنایع غذایی میخونم
سلام به همه دوستای قشنگم؛ آره فریبا جون خیلی امروز هوا خوبه.خیلی خیلی از شنیدن خبر آشتی ستاره جون خوشحال شدم. فریبا جون زودتر این مسابقه رو برپا کنید دیگه.من به شوهرم گفتم بیا ماه عسل بریم کیش، میگه باید مخارج و هزینه ها رو برآورد کنیم بعد بریم.اگه هزینه های عروسی زیاد شه بذاریم بعداً بریم.حالا میگم خدارو چه دیدی شاید ما تو این مسابقه شما برنده شدیم، آرزومون برآورده شد.:))
خیلی مخنصر میگم چون اعصاب تعریف کردن ندارم. بددل شده و موقع عصبانیت حرف های رکیکی به من میزنه من 1 ســــال سعی کردم مشکل رو حل کنم ولی باز هم دوباره شروع کرد 2-3 ماه تحمل کردم دیگه به پدرم گفتم و وقتی پدرم باهاش حرف زده بود اون با پدرم بد حرف زده بود و علاوه بر اون به مادرم هم توهین کرده بود. این رفتار اصلا دیگه برای من قابل تحمل نیست. ببخشید ولی من دختره هرزه نیستم که کسی بخواد به من حرف های رکیک بزنه, کسی هم بخواد به شخصیتم توهین کنه توو دهنی بدی میخوری خیــــــــــــلی بد.... سعی کردم با آرامش موضوع رو حل کنم ولی اون فکر کرد من ریگی به کفش دارم که صدام درنمیاد در حالیکه من نمیخواستم خانواده ها رو درگیر کنم ولی خودش خواست که به بقیه کشیده بشه چون دیگه از حد گذرونده بود والان هم خیلی خوشحالم که انقدر تحت فشاره و داره عذاب میکشه
سلااااااااام برستاره بانوی خودموهمه بچه هاستارهجونم چی شده؟تروخدابهمنم بګین...
بچه هامنکه دارم دق میکنم آقایی ررررررررررررررررفته سربااااااااازی :(((
من اینجام
فریبا جان چرا برای من هرچی پیغام شخصی میاد بالای صفحه اصلی فقط مینویسه 10 پیام جدید اصلا به عددش اضافه نمیشه که آدم متوجه بشه از طریق ایمیلم متوجه میشم که پیام شخصی دارم میرم چک میکنم دلیلش چیه؟یعنی بیشتر از 10 پیام براش تعریف نشده
سالم صبح بخیر، فریبا جان الآن که نداجون این سوالو پرسید من تازه متوجه شدم که راه دیگه ای بجز چک کردن ایمیل برای دیدن پیامهای جدید وجود داره.میشه بگید چطوری؟ من فقط از طریق ایمیلم متوجه میشم که پیام جدید دارم.
سلام فریبا جون. 3 تا شماره است... 8999 - 61058 - 66038920
منظورم سلام بود:))))))))))
سمیه جون قرار بود برادرشوهرت بیاد با شوهرت حرف بزنه چی شد؟
یه نظر واسه تولد همسرم چی واسش بخرم دو روز بعد از روز مردتولدشه میخوام با یه تیر دو نشون بزنم ؟
مریم جان ببین چی بدردش میخوره و متناسب با فصل براش بخر یا پیراهن ویا تیشرت اسپرت دوست داشتی دوتاشو بگیر اگه نه یه ادکلان مارکو چیزی که بوش خیلی خوب باشه چون اکثرا مردا به ادکلانشون خیلی اهمیت میدن یا ست لباس اسپرتو ورزشی یاکفش تابستونه به شرط اینکه بدونی سایزشو و سلیقشو یا عینک اافتابی..... من همینا به ذهنم رسید
سمیه جون خبریت نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ایشالا همه چی ختم بخیر بشه برات دعامیکنیم..... ماروهم بیخبر نذار
فریبا جان جرات میخواد که شوهر من نداره. :) نصفش میکردم :)))))))
شوهر من فقط از دیدن من خوشحالتر میشه. بزرگترین هدیه ای که میتونه ازم بگیره و خیلی خوشحال باشه اینه که بهش بگم همیشه در کنارشم به نظرتون هدیه ازین ارزشمندترم وجود داره :)))))))))))))))))))) اعتماد به نفسو داشتین
من هیچ وقت تو بچگیم هیچی نمیخواستم هیچ اسباب بازی خاصیم نداشتم نمیدونم بچه قانعی بودم یا بچه خنگی بودم حالیم نمیشد باید چیزی بخوام :))))))))))
همسر من خیلی چیزا لازم داره ولی هنوز موندم کدومو بخرم ولی کلا اخلاقش طوریه که وقتی چیزی میخرم خیلی خوشحال میشه ولی ممکنه تو دلش واقعا خوشش نیومده باشه ولی در ظاهر نمیگه و وقتی استفاده نمیکنه میبینم که خوشش نیومده
بچه ها شوهرمن یه چیزو خیلی دوست داره اگه بگم خندتون میگیره هروقت بیرون میرفتیم همش میگه من دوست دارم اینو تو واسم بخری مشینک از این ماشینای کوچولوی کلکسیونی بچه ها زشت نیست همچین چیزی واسش بخرم؟ البته کیک ودسته گل هم هستا
ستاره جان کاری نکن از روی عصبانیت تو دلش فکر کنه شاید مادرش راست گفته این بدترین چیزه
ندا جون نمیشه همیشه کوتاه اومد
ستاره جان کوتاه اومدن که اصلا خوب نیست ولی خیلی هم کم محلی کنی از اونور پشت بوم میفتی میگم حواست باشه تو هرچیزی افراط و تفریط خوب نیست
فریبا جون دیگه اون رووم رو بالا آورده بالاخره باید به جا حساب ببره
نیمای عزیزم شیرینترین اتفاق زندگیمونه که الان 8 ماهست از روزی که این بچه بدنیا اومد همسرم خیلی انرژی گرفت پسرمون خیلی شیرین و مهربونه وقتی میخنده دنیا برومون میخنده همسرم خیلی شاد و سرحال شده
اره فریبا جون این بچه و کار مگه واسه ادم وقت خالی میذارن!!! ولی یکدفعه دلم هوای اینجارو کرد
29 سالشه و همکلاسی بودیم توو دانشگاه البته اون سریع فارق التحصیل شد ولی 4 سال دوست بودیم
:))))))))))))) منظورم فارغ التحصیل بود
ستاره جان من با این حرفایی که زدی نظرم عوض شدو میگم حق داری که برای طلاق اقدام کنی چون واقعا ازحد گذرونده ولی به حرمت روزای قشنگی که باهم داشتین فقط عجله نکن واسه این کار شاید راهی بهتراز طلاق پیدابشه براتون
خوب فریبا جون منم دردم همینه وقتی چیزی که من میبینم رو اون نمیبینه وقتی چیزی که من میخوام رو اون درک نمیکنه ... ببین من اصلا نمیگم خیلی فهمیده ام یا از اون بیشتر می فهمم الان بحث سره اینه که ما داریم دو دید مختلف پیدا میکنیم من کارایی رو از اون میخوام که نمیتونه درکشون کنه چون هنوز اون کارها رو درک نمیکنه و به عکس اون از من رفتارهایی انتظار داره که 100 % اشتباه و بچگانه است... ما 2 تا دید مختلف داریم و این علاوه بر تربیت ناشی از بلوغ فکری متفاوتی که داریم و من نمی تونم همچین آدمی رو تحمل کنم
فریبا جون شما فامیل بودید که از جیک و پیک هم خبر داشتید بعد از عقد اخلاق های آس اش رو روو کرد. بخاطره همینه که میگن دوران دوستی اصلا قابل مقایسه با دوران بعد از رسمی شدن نیست و این بارها به من ثابت شده.
من اولین بار که اینو فهمیدم گفتم میخوام جدا شم و اون موقع 6 روز بعد از عقدمون بود ولی اون اول ها تحت تاثیر رفتارهای احساسی قرار میگرفتم و کوتاه میومدم ولی الان دیگه جاش نیست کوتاه بیام
از سمیه هم خبری نیست، نگرانش شدیم
سلام من خیلی این چند وقته درگیر بودم و هستم ولی تمام پستهای بچه ها رو خوندم. ستاره جان از این همه اتفاق بد ناراحت شدم ولی بر خلاف بقیه من اصلا مخالف طلاق نیستم اگر همسرت اخلاق خوبی نداره و بارها فرصت دادی و درست نشده چرا فکر میکنی الان درست میشه مگه سرما خورده که با قرص و دارو خوب بشه من میگم آدمی که نخواد درست بشه هرگز درست نمیشه یک در هزار همچین اتفاقی میفته که یه آدم تغییر کنه چه مرد چه زن فرقی نداره. یه حدیثی از حضرت محمد هست که اگر شنیدید کوه جا به جا شد باور کنید ولی اگر شنیدید کسی از ذاتش برگشت هرگز باور نکنید. نمیگم الان برو طلاق بگیر و جدا شو فقط ببین کار همسرت تحت تأثیر عوامل بیرونی و شرایط بد بوده که به یکباره این رفتارهارو از خودش نشون داده یا ذاتا آدم مشکل داری هست اگه آدم مشکل داریه بهت اینو بگم فرصت دادن به او تلف کردن عمر خودته ولی اگر تحت تأثیر شرایط بد یه رفتارهایی کرده واقعا قابل گذشته و باید چشم پوشی کرد حالا تصمیم با خودته که باید چه بکنی
یعنی چی اون روی سکه است فریبا جون؟ بهتره یا بدتره؟
البته بچه ها اینم بگم همسر من شدیــــدا نسبت به روابط جنسی منعطفه و بدجور تا چند روز حرف گوش کن میشه یعنی یه چیز میگم یه چیز میشنویدا این میتونه بعد از عروسی نکته ی مهمی باشه؟؟
فریبا جان مرسی عزیزم که به یادمی. خیلی درگیر کار شدم واقعا وقتم خیلی کم شده.
ستاره جان طلاق بعد از عروسی واقعا فاجعه است
اگه تو دوران عقد آدم به این نتیجه برسه که باید جدا بشه نباید کشش بده واسه بعد عروسی. رابطه جنسی هم میتونه خوب باشه هم بد بستگی به آدمش داره
ستاره جان اول باید ببینی شوهرت اگه ذاتا آدم مشکل داریه رابطه جنسی خیلی مشکلتو حل نمیکنه شاد مقطعی حرف گوش کن بشه ولی بعدش همون آش و همون کاسه میشه. ولی اگه نه تحت تأثیر شرایط سخت دوران عقد و قبل از عروسی یه سری رفتارهارو نشون میده خوب این موضوع فرق میکنه چون بعد از عروسی تو خونه خودش این عوامل نیست و از یه سری مسایل عبور کرده و به آرامش میرسه و رابطه جنسی باعث مستحکم تر شدن این زندگی میشه. اینو دیگه خودت باید تشخیص بدی عزیز دلم
ستاره جان یکی از عواملی که باعث میشه طلاق قبل از عروسی راحتتره باشه به قول فریبا جان مثل دوران دوستی میمونه که خانواده ها هم در جریان این دوستی قرار گرفتن و فقط یه شکست عاطفی هستش که خوب خیلی هم مهمه. ولی بعد از عروسی دیگه پایان یه رابطه عاطفی نیست خراب کردن یه زندگیه چوه اون موقع هم خسران عاطفی خوردی هم مالی. و اینکه بعد از عروسی مستقل از پدر و مادرت شدی و یه خانواده تشکیل دادی ولی بعدش باید این استقلال رو از دست بدی و برگردی به خانوادت که خیلی برای یه آدم سخته که وقتی مستقل شد دوباره بخواد این استقلالو از دست بده طلاق بعد از عروسی یعنی پایان یک زندگی پایان یک خانواده مستقل. عزیزم بشین فکراتو بکن ببین میخوای زندگی کنی یا میخوای جدا بشی.اینو بدون هیچ آدم بدی بعد از عروسی عاقل و خوب نمیشه ولی یه آدم خوب تو شرایط بد میتونه واکنش بد نشون بده ببین شوهرت جزو کدوم دسته است بعد تصمیم نهاییت رو بگیر و تصمیم گیرنده نهایی تویی نه پدر و مادرت و نه هیچ کس دیگه فقط قوی باش و درست فکر کن مطمئن باش پدر و مادرت در هر شرایط پشت تو هستن
ندا جون الان که باهاش حرف نمی زنم ولی قبل از این مشکلات بارها گفته بود که میخواد عروسی زودتر برگزار شه چون خیلی خسته شده و بارها گفته بود دوست داره زودتر زندگی مون شروع بشه چون این وضعیت رو دوست نداره. من فکر می کردم بخاطره اذیت های مامان اش میگه ولی بعدش که تحقیق کردم دیدم نه از این وضع واقعا خسته است. درسته از دستش عصبانی هستم ولی نمی تونم حق رو هم نگم.
نه دیگه فریبا جون من خیلی کوتاه اومدم من دیگه حرکتی نمیکنم منم کم صبرم ولی اگه اون رووم بالا بیاد صبرم از حضرت ایوب هم بیشتر میشه
خوب پس ستاره جان شوهرت آدم بدی نیست زندگی مشترک رو هم دوست داره میدونم ناراحت و عصبی هستی و در عین عصبانیت آدم تصمیم نمیگیره دختر خوب و وقتی از کسی ناراحتی مطمئنا درلت براش تنگ نمیشه و فکر میکنی که دیگه دوستش نداری این کاملا طبیعیه ستاره عزیزم
ستاره جون من اگه بیل زن بودم باغچه خودمو بیل میزدم چون خودمو شکست خورده میدونم ولی یه حرف خواهرانه میگم و بس و اونم اینکه قبل از اینکه عروسی کنی مطمئن بشو که این ادم تا اخر خط میتونه باهات باشه و زجرت نده من چهار بار توی زندگی همسرمو بخشیدم ولی اصل بد نیکو نگردد.... خدا کنه همسرت مقطعی اینجوری باشه و ادامه دار نباشه
ستاره منم وقتی ناراحتم حرف نمیزنم میذارم چند روزی میگذره یکم که آروم شدم میشینم فکر میکنم اون موقع متوجه میشم که رفتارم درست بوده یا غلط اگه غلط بوده که خودم یه جوری رفع و رجوعش میکنم اگر طرفم مشکل داشت تمام و کمال رو بهش میگم بعد میبینم اون چه عکس العملی نسبت به رفتاراش داره اگر درست رفتار کرد منم سعی میکنم ببخشم اگر نه که تصمیم دیگه ای رو در وقت آرامش میگیرم
من اگه بچه نداشتم خیلی وقت پیش خودمو راحت میکردم ولی بچه هام پدر میخواستن اون بابای خوبیه ولی همسر خوبی نیست
ستاره میدونم ناراحتی منم آدم با گذشتی نیستم اصلا و ابدا ولی زندگی زناشویی این چیزا سرش نمیشه زندگی مثل ماهی میمونه حواست یکم پرت بشه از دستت سر میخوره و میره تو میمونی و یک عمر پشیمونی
بچه ها بهم بعدا خیانت نکنه .... از این موضوع هم خیلی میترسم... توو این چند روز انقدر به موضوعات مختلف فکر کردم دارم دیوونه میشم. همسر من آدم احساسیه ی(ولی تنوع طلب نه ) همش فکر میکنم اگه یه روز یکی بیشتر از من بهش محبت کنه نره یه زن دیگه بگیره. خودش که البته از این حرف ها متنفره هروقت شوخی یا جدی بهش میگم کلی دعوام میکنه
این چه حرفیه به شوهرت میزنه نشنوم دفعه بعد این چیزا رو بگیا. یعنی چی؟ چه معنی داره آدم به شوهرش ازین حرفا بزنه
ازین فکرا بیا بیرون فکر الانت باش.
ندا جون تو هم که دعوام کردی....
معلومه که دوستش داره چی خیال کردین؟ اگه دوستش نداشت که این همه ناراحت نبود فریبا جان
ستاره خانم معلومه که دعوات میکنم . آدم میره به شوهرش حرف خیانت میزنه ؟ این حرفت زشت نیست؟ از تو بعیده که این همه عاقل و فهمیده ای
فریبا جان چی میخوای بگی بگو دلمون آب شد
بگو فریبا جون
آخه خوب خودش یه بار گفت خط قرمز های تو در رابطه با من توو زندگی چیه؟ منم گفتم خیانت اونم ناراحت شد و کلی دعوام کرد ولی منم بهش گفتم که اگه این کار رو بکنه می کشمش و خوب میدونه که این کار رو میکنم(البته اگه بعد از این زندگی سر بگیره)
فریبا جون من قبول دارم آدم مغروری هستم ولی الان خیـــــــــــــــــــلی خوب شدم اوایل دوستی مون که افتضاح بودم... و علاوه بر این فریبا جون من همیشه میگم وقتی مشکلی پیش میاد هیچوقت یه طرف 100% مقصر نیست همیشه طرفین مقصرن ولی بعضی وقتا کار و رفتار یکیشون راه برگشت رو سخت میکنه هرچند اون یکی هم مقصر باشه
فریبا جون رفتارهایی که کرد هیچ مقصری جز خودش نداشت ابدا من توو این یه مورد که توهین کرده و به من حرف رکیک زده و تهمت زده مقصر نیستم بخاطره همینم هست که کوتاه نمیام
اگه اینطور باشه که دیگه 100% ازش جدا میشم آدمی که به خودش اجازه ی توهین به پدر و مادرم رو بده و بعد دنبال مقصری جز خودش بگرده آدم نیست
فریبا جون کامنت ات رو خوندم رفت توو فکر... ولی آخه این مردا پررو ان پرروتر میشن که ولی خوب یه چیزی بگم شوهر من خیلی آدم احساسی هستش و اگه این مدلی جواب اش رو بدم به احتمال 90% دیگه حرف اش رو تکرار نمی کنه. مرسی فریبا جون هرچند برای نداجون نوشته بودی ولی به درد من هم خورد. به اینا میگن فوت کوزه گری زندگی زناشویی
نه فکر میکنه با من هرجور بخواد میتونه رفتار کنه بعد بیاد بهم بگه ببخشید معذرت میخوام از دیشب پوستشو کندم تا بفهمه من مثل کارگرای زیر دستش نیستم که هر چی بخواد بهم بگه فکر کرده من منشیشم که میتونه بهم دستور بده ولی ستاره جان یه جوری درستش کنم که مامانش بهم بگه آفرین بچه تربیت کردن یعنی این
راستش من هیچ علاقه ای به زندگی زناشویی ندارم و هرچی میگذره بیشتر ازینکه ازدواج کردم پشیمون میشم. همسر من اگه گریه کرد به خاطر حرف من نبود بخاطر بی ادبی که به من کرد بود وقتی دید چقدر توهین آمیز حرف زد و جوابی ندادم از کار خودش ناراحت شد نه از حرف من. من تمام خونه و زندگیم مثل دسته گل میمونه هر روز 5 صبح بیدار میشم 12 شب میخوابم دقیقا به اندازه اون حقوق میگیرم و همش خرج زندگیم میشه و من زنم توانایی جسمی و روحیم از یه مرد خیلی پایین تره و اینکه او بخواد فکر کنه من هم باید تکیه گاه مالیش باشم و هم وظیفه دارم تمام کارهای خونه و بیرون خونه که کار مردانه است مثل پرداخت قبوض آب برق گاز تلفن و نصب و پیگیری کارهای اداری مثل اداره گاز و مخابرات و... رو انجام بدم اصلا فکر قشنگی نیست و این عشق نیست سوء استفاده است من ازین زندگی بیزارم و خسته و تمام حرفش اینه که چون اون نمیتونه مرخصی بگیره و راهش دوره من باید این کارهارو هم انجام بدم و اگر دیرو زود بشه غر هم میزنه شما قضیه رو خیلی یکطرفه نگاه نکنید وقتی من خسته هستم دیگه حوصله خودمو ندارم چه برسه که بخوام به دیگری عشق بورزم من آدمی نیستم که زود از کوره در برم ولی این کارارو هم وظیفه خودم نمیدونم اگر بخواد خیلی وظیفه محوری نگاه کن خب اینکه اصلا واسه من مشکلی نیست منم میشم زن خونه یه تنه بشه مرده خونه اونوقت میشینیم وظایف همو میشماریم به نظرتون این خیلی خوبه؟؟؟؟؟؟ اونم خودش فهمیده چه اشتباهی کرده و چه حرفای بدی زده که خودش از رفتارش ناراحت شد موضوع فقط غذا نبوده
راستش فریبا جان من هیچ عشقی ندارم که بخوام ازش مایه بذارم و وقتی شوهرم متوقعانه یه سری چیزا رو ازم میخواد بیشتر به زندگیم دلسرد میشم. درسته که اون آدم احساساتی هست و بروز میده منم خیلی احساساتی هستم ولی آدم خشکی هستم نمیتونم به زبون بیارم میخوام با رفتارم نشون بدم اونوقت سرویس الکی میدم میشه وظیفه م و باعث سوء استفاده بعد یکدفعه کم میارم میزم زیر همه چی خودشم اینو میدونه ولی هر چند وقت یکبار سیخونکم میده انگار خوشش میاد قهر کنم بیاد منت کشی
من فکر میکنم اصلا به درد زندگی مشترک نمیخورم و نباید ازدواج میکردم حالا هم خودمو اسیر و گرفتارو پایبند کردم هم اون بنده خدارو. روز به روز هم دارم غمگینتر و افسرده تر میشم من دیگه اون ندایی که همیشه شاد بود و میخندید و شوخی میکرد نیستم یه آدم منزوی و غمگینی شدم که حوصله هیچ کسی رو ندارم
واقعا کار خیلی خسته م کرده مریم جان. فریبا واقعا از بعد از ازدواج از کار کردن متنفر شدم هر روز میگم ای کاش عاشق شوهرم باشم اینجوری هیچی آزارم نمیده ولی اینقدر همیشه خسته ام که کوچکترین حرفا روحمو آزار میده شوهرم آدم بدی نیست ولی زود عصبی میشه منم آدم زود رنجی هستم زود بغض میکنم ای کاش مشاوره جه میرفتمو ادامه میدادم
ندای عزیزم از مطالبت خیلی دلم گرفت من شادی خاصی توی مطالبت همیشه میدیدم ولی عمق وجودت داره بیصدا حزنی رو فریاد میزنه خواهرکم اگر عشقی نبود مطمئن باش ازدواجی هم صورت نمیگرفت پس از عشق فرار نکن که درگیر عشقی! این شغل شماست که داره شمارو از همدیگه دور میکنه ابعاد زندگیه شما تحت تاثیر قرار گرفت و حتی مسایل کوچیکی هم که بوجود میاد اجازه نمیده براحتی حلش کنید هر دوی شما خسته هستین کاش میشد کارتو کم میکردی من فکر میکنم این کار زیاد تورو خسته و کم حوصله کرده تو سرشار از عشق و محبتی من این رو تا به امروز که چهار ماه از اشناییمون میگذره حس کردم بارها گفتم تجربه زندگی مشترک خیلی چیزا به من نشون داد سالهای زیادی سنگ صبور دوست و فامیل بودم خیلی چیزا رو درس گرفتم ولی زندگی به من یاد داد تا عشق رو سر لوحه زندگی قرار بدم زندگی به من یاد داد تا برای بدست اوردم عشق واقعی باهاش بجنگم ...... ندا جون فکر کن فقط فکر کن
سلام صبح بخیر دوستای گلم؛ ببخشید من روزای تعطیل نمیتونم بیام نت به خاطر همین امروز داشتم پستارو میخوندم.تبریک میگم مریم جان، چقدر خوبه که شما ازدواج کردید و مستقل شدید و میتونید دور از بقیه به هم عشق بورزید خوشحالم که خوشحال بودی. به من که این عید اصلاً خوش نگذشت.
آره مونا جون همونطور که فریبا جان گفت من هنوز عقدم با اینکه شوهرم سربازه وسخت میگذره ولی سعی میکنیم روزایی که با هم هستیم بهمون خوش بگذره تازه دیشب شوهرم با یه دسته گل خوشگل اومد خونمون خیلی خوشحال شدم.همسری فکرشم نمیکرد واسش تولد گرفتم انقدر ذوق کرد که نگو کلی ازم تشکر کرد.
همسر منم اومد مریم جان، واسه پدر و برادرم کادو آورد و منم کادوشو بهش دادم اما زیادم این دوران خوب نیست، ما خودمون خیلی دوست داریم که بهمون خوش بگذره ولی متاسفانه اطرافیان مخصوصا خواهر شوهر ومادر شوهر نمیذارن. دوست دارم زودتر بریم سر خونه زندگیمون که اختیارمون دست خودمون باشه و مستقل شیم
بچه ها من امشب واسه همسریم تولد گرفتم آخه پنجشنبه جمعه پیشم نیست. دیشب کیک سفارش دادم عشقم ساعت 10شب تازه ازمغازه میاد تاشوشوبیاد من میرم کیک وگل رو میگیرم میام هدیه هم خریدم هم به مناسبت روز مرد هم تولدش حساب بشه.5تا رز طبیعی گرفتم وسطشم یه رز مصنوعی رو کارت هم نوشتم تاپژمرده شدن آخرین گل دوستت دارم
داشتم یه فیلم میدیدم. شوهره توی دوران نامزدی یه حرفای قشنکی به زنش میزد که نگو. به شوهرم گفت ما اصن این دورانو نداشتیم. دوران نامزدی خیلی بد اخلاق بود. خودش میگه به مرگ گرفتم که به تب راضی شی. اما الان بعد 7 سال زندگی خیلی مرد آرومی شده. اما اون روزا انگار که روی میخ نشسته بود سریع داد و بیداد راه مینداخت
فریبا جان نمیتونم شرایط کاریم رو تغییر بدم و روز به روز هم داره سخت تره میشه و مسئولیت و کارام تو شرکت بیشتر میشه و تعدا جلساتی که در هفته گذاشتن بیشتر شده و حجم کاریم بالا رفته. دیشب به شوهرم گفتم واقعا استرس دارم تو شرکت شرایط کاریم خیلی سخت شده گفت تو خونه اصلا بهش فکر نکن اوقات خودتو تلخ نکن الکی فعلا که چاره ای نیست. ولی پریشب با هم کلی راجع به اتفاقاتی که افتاد صحبت کردیم و اون گفت که منظوری نداشته و نمیخواست ناراحتم کنه ولی الکی عصبی شده و از من خواست که یکم بیشتر درکش کنم منم چون میدونم خیلی زودرنجم هم به او هم به خودم قول دادم که یکم خودمو تو این مسئله درست کنم ولی واقعا دلم میخواد اونقدری که اون عاشقمه من هزار برابر بیشتر باشم ولی نیستم نمیدونم چرا نمیشه. خیلی دوستش دارم میخوام این حس بیشتر باشه ولی نمیتونم چی کار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مونا جونم ما هم دوست داریم بهمون خوش بگذره به قول شما که نمیزارن من هم همین مشکلاتو دارم وقتی مادرشوهرم نیست خوش میگذره
آره دیگه؛ عوامل مزاحم زیادی دورو برمون هستن. جالبه دیشب مادرشوهرم میگه اگه منو میخوای باید به خواهر شوهرت احترام بذاری، نمیگه دخترم تورو اذیت میکنه تو هم ببخشش. منم گفتم شما هم اگه پسرتو میخوای باید منم بخوای، منم به هرکسی که بهم احترام بذاره احترام میذارم.
آفرین عزیزم خوب گفتی
راستش فریبا جون منم یکم نگرانی نداجونو دارم، بعضی وقتا فکر میکنم اگه ازدواج نمی کردم بهتر بود. گاهی هم فکر میکنم زندگی ما به خاطر وجود مادر و خواهر همسرم به نتیجه ای نمیرسه. همسرم میگه تو خیلی مشکلاتو برای خودت بزرگ میکنی ولی من واقعا احساس خطر میکنم
سلام فریبا جون آره عزیزم ولی هنوز سرسنگین باهاش برخورد می کنم. دیروز 31 بار زنگ زد باره 32 ام جوابش رو دادم...
بچه ها همسرم هرچی میزنگه جواب اش رو نمیدم. خودم عذاب وجدان دارم ولی میدونم که لازمه ولی هربار که زنگ میزنه دلم بحالش میسوزه ولی میدونمم که لازمه الان ای رفتار رو بکنم. خدا این مادرشوهرم رو به زمین گرم بزنه
داشت راجع به غذایی که درست کردم نظر میداد گفت غذایی که برای من درست کردی گفت عزیزم یابو برت نداره من غذا رو واسه خودم درست میکنم فکر نکن خبریه گفت تو این خونه چه وظیفه ای داری؟ گفت وظیفه خانمی کردن اگر کلفت میخوای بگیر بگو کارای منم انجام بده من برای کسی کاری انجام نمیدم اگر کاری هم میکنم لطف میکنم ما تو خونه پدریمون کارگر داشتیم بچه هم که بودیم دایه داشتیم مادر من همین الان تمام کارای خونشو کارگر انجام میده من یه نجیب زاده ام یادت باشه به کسی باج نمیدم. یکم غر زد و داد و بیداد کرد من محلش نذاشتم قهر کردمو رفتم حالا از صبح هی داره عذر خواهی میکنه که منظوری نداشتم تو زود ناراحت شدی
فدای تو ستاره
فریبا جان تازگیا هرکاری میکنم فکر میکنه وظیفه است و همش میگه پس وظیفه ات چیه و وظایف منو میشمره. گفتم من کارگرت نیستم که به ازای پولی که بهش میدی ازش کار میخوای اون کسی که تو این خونه وظایف زیادی داره مخصوصا در قبال من و زندگیم تویی نه من اینو این بار و برای آخرین بار بهش گوش زد کردم حالا ببینم شعور و درکش چقدره متوجه شده یا یه جوره دیگه متوجهش کنم
سلام ندا جون من خیلی دیر کردم واسه همین چند روزه که از همه چیز بیخبرم دخترم ولی منم با فریبا جون هم عقید ه ام زندگیه شیرینتو خراب نکن تو باید از اینکه بتونی توی خونه به امور خونه مدیریت داشته باشی و همینطور هم بیرون از خونه به خودتت ببالی این شایستگی و نهایت خانومی تو رو میرسونه من خیلی ناراحت شدم وقتی دیدم نوشتی سر هیچ اشک همسرتو دراوردی مگه دوسش نداری؟ پس دوست داشتنو توی رفتارت هم نشون بده ازدواج کردین که در کنار هم به صلح و ارامش برسین به کمال برسین قرار نیست که سوهان روح همدیگه بشین این جمله مگه من کلفتم رو از دهنت بنداز دخترم حالا ببین کی دارم میگم
چشم فریبا جون .... چه پررو تازه از من کادوی روز مرد هم میخواد همین که منو داره بسه دیگه. مگه نه؟
ندا جون شوهرت بهت به چشم کارگر زیردست نگاه کرده؟؟؟؟؟؟ یعنی درسی بهش میدی که متوجه شه شما مدیر بالا دست هستی نه کارگر زیردست... جوا نداد اسم بده جنازه تحویل بگیر :))))))))))))
ندا جون شوهرت بهت به چشم کارگر زیردست نگاه کرده؟؟؟؟؟؟ یعنی درسی بهش میدی که متوجه شه شما مدیر بالا دست هستی نه کارگر زیردست... اگه روش ات جواب نداد اسم بده جنازه تحویل بگیر :))))))))))))
چرا ندا جون ؟ چی شده؟
چی شده ندا جون؟؟؟؟؟ باز گفته محبت نمی کنی؟
من از دست شوهرم دارم دق میکنم آخر خودمو میکشم حالا ببین نگی نگفتی
ببین صبا جون برعکسشم هست که بازم غیرقابل تحمله شوهر من سریع با همه رفیق میشه و بگو و بخند که این رفتارش خیلی بده من ترجیح میدم مثل شوهر تو باشه
شوهر من تا جوون بود سریع با همه دوست میشد و اعتماد میکرد هر چی میگفتم اعتماد نکن گوش نمیکرد تا بالاخره زیر ابی رفتن اونارو میدید و میفهمید من درست میگم
صبا جون اتفاقا این اخلاق شوهرت که خوبه. همسر منم همین طوریه و من برعکس شما این اخلاق رو یه پوئن مثبت توو رفتارش میبینم.
البته منظورم نچسب بودن نیستا ولی همین که خودش رو در حد و اندازه ی هرکسی کوچیک و بزرگ نمی کنه خوبه . من در این حد غرور رو توو رفتار همسرم خیـــــــــــلی می پسندم و به نظرم عالیه.
شوهر من گاهی که به پر قباش برمیخوره یادش میاد قد باشه
بچه ها من تازگیها یه چیزی فهمیدم شوهر من کلا اخلاق نداره. و بابت چیزی که نداره نمیتونم صحبت کنم
من شکرخدا از همسرم راضیم.همسرم بخاطرشغلش 3تا4 هفته درماه پیشم نیست و وقتی هم کنارمه هرسازی میزنم باهام راه میادکه جبران روزایی که کنارم نبوده روکنه.اگه هم بحثمون بشه قهرکردن رو دوست نداره ومیخوادبلافاصله بحثمون فراموش بشه ولی من ول کن ماجرا نمیشم وخیلی هم بده.خودم ضربه ش رومیخورم وداغون میشم.درکل گوش شیطون کر ازهمسروزندگیم راضیم وهمیشه شاکرخداهستم.الهی تمامی دختران این سرزمین وجهان سفیدبخت بشن.آمین
اختیار داری فریبا جون
رها جون از مامانم میپرسم بهت میگم باشه؟ آخه در مورد ولخرجی مامانم تا حالا راهنمایی نکرده . البته من و همسرم که مسافرت میریم بعدش ایشون خرج های بی مورد میکنه و بعدش من به مامانم توضیح میدم مامانم میگن اصلا جلوی خرج کردن آقایون رو نباید گرفت چون دیگه به این مدل رفتارها و خرج نکردن ها عادت می کنن. و مامانم میگن که ردها 2 بار تربیت میشن یه بار مادرشون تربیت شون میکنه و یه بار همسرشون. ولی راجع به موضوع شما ازشون میپرسم بهتون میگم
راستی یه چیزی بگم هااااااااااااا من اصلا بچه ننه نیستمااا ولی چون مادرم در این موارد تحصیل کردن دائما در حال مشاوره با ایشون هستم تا مشکلی پبش نیاد . آخه مادرشوهرم نشون داده از هر خلا ایی در زندگی من و همسرم استفاده میکنه تا بهمون ضربه بزنه و من دوست ندارن آتو دستش بدم . شمام اگه مشکلی بود بگید من میپرسم از ایشون راهنمایی شون رو بهتون انتقال میدم
ستاره جون خیلی از راه حلی که مادرتون گفتن خوشم اومد کاش همه بچه ها استفاده کنن
سارا جون خیلی از دخترها این رنج دوری همسر و سرباز ی رو تحمل کردن و باعث سوز و گداز عشق شده بقول رها جون . منم اوایل ازدواج همسرم سرباز بود البته زمان ما اینطوری بود تقریبا همه سربازی همسرشون رو میدیدن چون زود ازدواج میکردن
فریبا جان حالا که خریده بذار دوباره میره بالا تو این مملکت هیچی پایین نمیاد نگران نباش حالا اگه بفروشه ضرر میکنه فکر کن اصلا پولش یه جایی پس اندازه فعلا ندید بگیر چند وقت دیگه ایشالا سود میکنین
بچه ها همسری من یه خورده ادم نچسبیه مخصوصا جاهایی که رودرواسی داره اینجوری همه فکر میکنن چقدر مغروره خیلی دیر با کسی راحت میشه من با این اخلاقش مشکل دارم
البته اینم بگم بعد از چند ماه که از اشناییش میگذره خیلی بهتر میشه ولی این رفتاراش باعث شده همه در نگاه اول فکر کنن چقدر بداخلاقه
آره اجی حتی اگرضررهم که میکنین شوهرتوتشویق کن دایی منم روانشناسه همیشه میگه اگه میخواین شوهرتون پیشرفت کنه بهش پروبال بدین اگه خوردش کنین هیچوقت پیشرفت نمیکنیین ازچندوقت دیگه تازه اون به توتکیه میکنه به جای توبه اون اجی جونم صبرداشته باس :))))
مطمئن باش فریبا همسرت خودشم ناراحته ولی مردا دل ریسک کردن دارن و نباید ترسوندشون اگه ریسک نکنن همیشه در جا میزنن
بچه ها من پس از سالها توی یه سری مسایل با شوهرم هیچ وقت به تعادل نرسیدم یعنی اون حرف منو قبول نداشت توی مسیر زندگی خیلی کمکش کردم و به لحاظ جایگاه اجتماعی و اقتصادی خیلی موفق شد ولی یه جاهایی که به راهنمایی من اهمیت نمیداد ضربه خورد چند سالی هم بیماری افسردگی و اعصاب گرفت بازنشسته شد الان حالش خوبه ولی حسرت گذشته ها و یه سری مشکلات هنوز باهاشه کاش تا قبلا از اینکه دیر بشه چشممون رو باز کنیم تا وقتی سنی ازمون گذشت در حسرت فرصتها نباشیم
بچه ها همسر منم این مشکلی که اکثر دوستان گفتن رو داره که موقع عصبانیت قاطی میکنه. مادر من روانشناسه و میگه موقع عصبانیت باید از بحث دوری کرد و یه اصطلاحی داره که میگه مثل جرمی که اتفاق افتاده باید صحنه ی جرم رو ترک کرد. این راهنماییش خیلی به من کمک کرده و واقعا باعث شده بحث و جدل ما خیلی کم بشه و هر وقت که هر 2 عصبانی هستیم یا همسرم عصبانیه من سریعا حرف رو قطع می کنم و میگم عزیزم داره دعوامون میشه همینجا استپ کن 20 دقیقه دیگه که آروم شدیم دوباره حرف میزنیم. بچه ها خیــــــــــــــــــلی جواب میده امتحان کنید.
بچه کمک شوشوی من خیلی ولخرجه!!!! من چیکار کنم خیلی ها بهم میگن شوهرتو مقروض کن تا بدونه بدهکاره کمتر خرج کنه شما میگین چکار کنم؟
من خیلی احساساتی هستم اماهمسرم جدی برخورد میکنه مثلااون8روزدیگه بایدبره سربازی منم هرروز درست1ساعت گریه میکنم امااون میخنده میگه رفتارم خنده داره من احساس میکنم دوستم نداره اماهمه میگن دیونم چون اون خیلی خوبه خیلی دوستش دارم
رها جون ازدواج کردید یا هنوز عقدید؟
سارا جون مردها از زن های قوی و محکم خوششون میاد. هرچند در ظاهر دوست دارن زن ها بهشون وابسته باشن ولی توو دلشون زن های قوی رو ستایش می کنن و می پسندن. تووی این چند روز باقی مونده خیلی عادی رفتار کن و اصلا به روی خودت نیار همسرت خودش پیش قدم میشه و قضیه برعکس میشه.
مرسی منم فکر کنم بایدهمین کاروبکنم چون خواهرشوهرم ایناهم دارن مسخره ام میکنن ،اماشمادعاکنین مشکل پریودیم حل بشه الان خیلی وقته دارم اذیت میشم ریختم به هم برام دعاکنین
ستاره جان من دو سال هست که عروسی کردم خیلی از اخلاقای شوشو جان تغییر کرده ولی ولخرجیش نه
سارا جون غصه سربازی همسرتو نخور گاهی دوربودن باعث میشه عشقها قویتر بشن و مثل اهن توی کوره مذاب که هی سخت تر میشه
من اخلاق نامزدمو واقعا دوس دارم،خیلی با شعور و فهمیدست.فقط یه مشکل باهاش دارم که تازگیا نگرانم کرده،شوهرم دوس داره همه جا با هم باشیم،اینکه میگم همه جا یعنی حتی شامل محل کارش هم میشه، چون شرکت مال خودشه مشکلی نداره که دایم من همراش باشم، اوایل واسم جالب بود و دوس داشتم که اینقدر بهم توجه داره و دوس داره من از همه ی زندگیش باخبر باشم.ولی الان فکر میکنم ممکنه در اینده با مشکل مواجه بشیم.چون ممکنه من واقعا یه روز حوصله از خونه بیرون رفتن نداشته باشم یا مجبور باشم مثلا توی یه جمع زنونه تنها برم ولی اون این چیزارو قبول نمیکنه.میگه دوس دارم همه جا با هم باشیم.البته شایدم چون الان شور و هیجان دوره نامزدیو داره اینجوری باشه ولی منو خیلی نگران کرده.
من شوهرم یه عادت خیلی بد داره که بارها بهش گفتم ازین کارت خوشم نمیاد ازن کارت بدم میاد امروز یه ایمیل زدم و واسش نوشتم که واسه آخرین بار ازش میخوام که این کارو نکنه و اگر ادامه بده از من توقعی نداشته باشه همسر من خیلی مهربون و با گذشته ولی در عین حال آدم عصبی هم هست که یه موقع در اوج عصبانیت یه کارایی میکنه که دل آدمو خیلی به درد میاره ولی نیم ساعت بعدش میاد عذرخواهی میکنه که به نظر من فایده ای هم نداره. تو کار خونه بهم خیلی کمک میکنه و به حرفا و راهنمایی های منم توجه میکنه و کلا آدم حرف گوش کنی هست ولی نمیدونم چرا یه موقع هایی خل میشه یه کارای عجیب و غریب میکنه که از یه بچه 5 ساله هم بعیده
من در کل از همسرم راضی نیستم خیلی دوسش دارم ما عاشق هم شدیم و بعد ازدواج کردیم ولی چند بار تا پای طلاق پیش رفتیم اخلاقای خوبی نداره ولی دوسش دارم نمیدونم چرا واسه همینم نتونستم جدا شم
واقعا امیدوارم این حساسیتش کمتر بشه، منم اجازه بودن با دوستامو ندارم.البته اصلا ادم خشک و سخت گیری نیست ولی میگه هر جه و هر کاری که میخای انجام بدی با من :-/ احتمالا شوهرتون سعی میکنه با شوخی و کم اهمیت دادن موضوع از ناراحتی یا عصبانیت شما کم کنه ولی ما زنا دوس داریم حرفمونو کامل بزنیم..
مرضیه جان خیلی ناراحت شدم، امیدوارم حال و هوای زندگیتون دوباره مثل روزای اول اشناییتون بشه
مونا جون اینقدر هنوز جریانات پیدا میکنی ..... بقول فریبا جون نباید میدون خالی کنی هنوز واسه اسم جدایی خیلی زوده
فریبا جون خیلی به خانوادش اهمیت میده، با اینکه میدونن ما نزدیک عروسیمونه و دستمون خالیه بازم توقع هدیه های سنگین دارن . هم واسه عیدی، هم تولد، هم روز مرد و زن... اونم میگه من نمیتونم خانوادمو کنار بذارم، منم الان گفتم پس منو بذار کنار تمومش کنیم چون منم نمیتونم تحمل کنم
نمیدونم فریبا جون، الآن یه مقدار صحبت به خونواده ها هم کشیده شده و یکم پیچیدس. کاش ازدواج نکرده بودم، خونه بابام راحت بودم
هرچند از مادرشوهر من بعیده ولی اون روزی می گفت الان دیگه رسم نیست کسی دنبال عروس و داماد برای خرید عروسی راه بیوفته...!!!! خودشون تنها میرن. البته بنده خدا میدونه من توو رودروایسی که انتخابم عوض نمی شه سنگین و رنگین نمیاد :))))))))
خوب بگو نیاد مونا جون
منم دنبال لباس عروس و تالار ام امروز میخوایم بریم تالار ببنیم ولی خانواده همسرم نمی دونن یعنی بهش سپردم فعلا چیزی بهشون نگه چون جز اعصاب خوردی چیزی ندارن. هر وقت تالار و لباس رو پسندیدم میگم که بیان برای قرارداد و موارد مالی
چون سنش بالاس و مجرده یه بار ازش خواستم که باهامون بیاد که یه موقع ناراحت نشه، حالا روش زیاد شده فک کرده دیگه همه کارس منم از مامانم خواستم که باهامون بیاد، گفتم حالا که اون به خودش اجازه داده باهامون بیاد مامانم هم حتماً باید باشه
فریبا جان تو کارخونه به شوهر منم صبحانه و ناهار میدن ولی چون تا 9 صبح گشنه میمونه میگم سخته 5 تا 9 صبح آدم گشنه باشه سر صبح کلافه میشه واسه همین صبحانه حاضر میکنم.
مونا جان این مطلب رو باید تو قسمت خواهر شوهر بنویسم ولی حالا چون شما اینجا گفتین منم اینجا میگم برای خرید عروسی و نامزدی من به شوهرم گفتم به رسم احترام به مادر و خواهرش یه تعارف بزنه ولی هیچ کدوم نیومدن و تشکر کردن. بعدها از خواهرشوهرم پرسیدم چرا نیومدین گفت سر خرید عروسی خودم خواهر شوهرم خیلی اذیتم کرد نخواستم مثل اون بیام سر بار شما بشم گفتم اگه بیام بخوام نظر خودمو بدم بعدا بمونی تو رودرواسی که بخری یا نخری من آدم بده میشم اگر نخوام نظر بدم شاید بگی خواهرشوهره بی احترامی کرد محل نذاشت بهترین کار این بود که نیام و خودمو سبک نکنم و شماها هم راحت باشید و به سلیقه خودتون خرید کنید. آفرین به هرچی خواهر شوهره باشعوره. خواهرشوهر شما هم باید خودش عقل و شعورش برسه نه اینکه کسی بهش بگه
ما دیروز یکی پیدا کردیم، البته اگه کارمون تا اون موقع به جدایی نکشه!!
ما هم نرفتیم هنوز. ما هم دنبال تالار هستیم مونا جون
ما برای خرید عروسی هنوز نرفتیم، دیروز برای دیدن تالار اومد . در هر صورت دیروز یک حال اساسی هم خودم و هم مامانم ازش گرفتیم ک توی ماشین گفت من دیگه توی هیچ کارشون دخالت نمی کنم. البته منم باید یک حال اساسی از شوهرم بگیرم چون به شدت بچه ننه و وابسته به خانوادس
چرا ندا جون؟ فریبا جون درست میگه طول می گشه تا آدما با هم بالانس بشن
اول عروسی فکر نمیکنم زن و شوهری پیدا بشن که بیمشکل باشن همه دردسر دارن یه مقدار تحمل و صبر چاشنی زندگی باشه همه چیز حل میشه متاسفانه جوونای الان خیلی کم صبر هستن زود جوش میارن
آخه همش الکی عصبانی میشه هرچی دلش میخواد میگه منم مثل این بچه خنگای تو سری خور هی وایمستم نگاهش میکنم نمیتونم جواب بدم بعضی وقتها دلمو با حرفاش خیلی میشکنه بعد منو که حسابی ناراحت کرد و گریمو که در میاره میاد میگه ببخشید من اشتباه کردم منظوری نداشتم نتونستم خودمو کنترل کنم بعد میگه باهام قهر نکن اگرم قهر میکنی باید باهام حرف بزنی آخه شماها بگین این واقعا درسته ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ولی به نظر من ندا جون کاری کن این اخلاقش از سرش بیوفته ها. اصلا درست نیست یعنی چی آدم هرکاری دلش خواست بکنه بعد بگه ببخشید؟ یکبار سفت و سخت جلوش وایستا. نه گریه کن نه بغض کن. خیلی محکم باش و حتی شده تا چند روز باهاش سرسنگین باش تا بفهمه که بچه نیستی که گریه کنی بیاد نازت کنه یادت بره.
آخه ستاره جان بدی من اینه که با اینکه خیلی صبرم زیاده و خیلی هم کینه ای هستم اصلا یادم نمیره تا چند روز باهاش سر سنگینم ولی میبینم همش میگه ببخشید معذرت میخوام اشتباه کردم دیگه تکرار نمیشه اینقدر میگه با اینکه یادم نمیره سعی میکنم خودمو خوب نشون بدم. ولی واقعا نمیدونم چرا اینکارا رو میکنه با اینکه خیلی مهربونه خیلی زحمتکشه و به فکرمه و ازم همه جا طرفداری میکنه و حواسش بهم هست حتی تمام کارای خونه رو اون میکنه از غذا درست کردن تا ظرف و لباس شستن که البته ماشین میشوره ولی همون زحمت تدارکات و چیدنش با اونه تا بقیه چیزا (البته نه همیشه در اکثر مواقع که من خسته هستم) ولی این عصبانیت بیخودش رو نمیفهمم
خودش میگه باید برم پیش مشاوره فکر کنم از فشار کار اینجوری شده آخه از 5:30 صبح بیدار میشه تا 9 شب میاد خونه خوابشم خیلی کمه احساس میکنم این خستگی و بی خوابی و سنگینی و استرس کارش رو اعصابش تأثیر گذاشته به نظر شما اینجوری نیست؟؟؟
ببین فریبا جان تنها کاری که میتونم بکنم اینه که خونمو عوض کنم به محل کار اون نزدیکتر بشم که باید بیام کرج اونوقت به محل کار خودم دور میشم چون بنده خدا روزی 6 ساعت تو راهه رفت و برگشت از محل کار تا خونه ست تنها خوبی که داره راننده داره و خودش رانندگی نمیکنه ولی باز این همه در روز تو ترافیک بودن اعصاب میخواد یه کار دیگه هم میشه کرد که نزدیک به محل کار من خونه بگیریم که اونم اجاره این طرفا خیلی زیاده ماهی 5/1 - 2 تومن باید اجاره خونه بدیم و حداقل 30-40 تومنم پول پیش که در حال حاضر پرداخت همچین اجاره ای واسه ما امکان پذیر نیست
ندا جون شوشو جان من هم همیشه منو به سیاستمداری متهم میکنه منم میگم مگه حالا ایرادش چیه مگه سایت ایرادی داره... میگه که سیاست کثیفه ....خخخخخ
پایین اشتباه زدم منظورم سیاست بود
منم با فریبا جون موافقم. البته همسر منم یه بازه ی زمانی خیلی رووش فشار بود و کم خواب شده بود و خیلی بداخلاقی میکرد ولی کارش که اوکی شد رفتارش هم مثل قبل شد
منم با فریبا جون موافقم. البته همسر منم یه بازه ی زمانی خیلی رووش فشار بود و کم خواب شده بود و خیلی بداخلاقی میکرد ولی کارش که اوکی شد رفتارش هم مثل قبل شد
تو تعطیلات اخلاقش خوبه حتی تو طول روز هم که تلفنی صحبت میکنیم خیلی خوب حرف میزنه ولی یه موقعهایی اینجوری میشه تازه به من میگه تو خیلی غد و مغروری حالا چرا این حرفو میزنه نمیدونم میگه تو هیچوقت عذرخواهی نمیکنه البته راست میگه من هرگز از کسی عذر خواهی نمیکنم اینم یه اخلاق بد دیگه از من چون هیچوقت تو دعوا کردن مقصر نیستم چون هرگز هیچ دعوایی رو من شروع نمیکنم همیشه از خودم دفاع میکنم اگرم چیزی بگم مطمئن باشید مقصر طرف مقابلمه خودشم میدونه این موضوع رو میگه واسه اینکه سیاست داری میگم چرا چون به همه احترام میذارم و انتظار ندارم کسی بهم بی احترامی کنه سیاستمداری منو میرسونه باشه من سیاست دارم.
الهییییییییی چقدر شوهرت ماهه ایشالا که همیشه سلامت باشه و سایه ش بالا سر شما و پسرت باشه
اخی فریبا جون چقدر شوشو ی مهربونی داره شوهر من بیاد یه کم ایثار یاد بگیره خخخخ البته همچین زنی ایثار هم میخواد والا!!!!!
بچه ها دیروز از خواهر شوهرم تعریف کردم، چشم خورد یعنی خودم چشمش زدم مثل اینکه یواش یواش داره فضولیاشو شروع میکنه و دخالت میکنه قرار بود امروز ما خودمون دو تایی بریم تالار ببینیم، گفته منم میخوام باهاتون بیام، از بس حرص خوردم صورتم متورم شده :)))
آفرین فریبا خانم همسر نمونه
بچه ها برید قسمت تالار و راجع تالاری که من دیشب دیدم نظرتون رو بگید لطفا
رها جون این که تعریفه
رها جان ولش کن گفتم که شوهر منم این حرفو میزنه ولی من بدم نمیاد آدما یکم سیاست داشته باشن با همه یکسان رفتار کردن گاهی باعث آزارشون میشه
سلام دوستای گلم.من تازه عضو شدم.ازتون راهنمایی میخوام ما این چند روزو با خانوادم رفته بودیم مسافرت که تو راه برگشت چون همسرم خیلی تند رفت بحثمون شد و اون برای اولین بار جلو بقیه دست رو من بلند کرد.کسیکه همیشه ادعاش میشد هرجی دلش خواست به من گفت.ما تازه 1ماه دیگه سالگرد ازدواجمونه یه بار ازم معذرت خواهی کرد ولی من اصلا نگاشم نکردم میدونم باز میاد معذرت خواهی ولی نمیدونم چه واکنشی نشون بدم. احساس می کنم از چشم افتاده.چون اصلا ازش توقع نداشتم
میبینم که از اخلاقایه همسراتون خبری نیست ای مرد ذلیلا واقعا دیگه همه مردا اکی شدن ولی مرد من بعضی وقتا اکی نیست ها!!! اصلا این مردا یه موجودایه عجیبین بخدا
نسا جان خوب خیلی عصبی بوده این کارش خوب نبوده ولی معلومه به خودش مسلط نیست من جسارتا فکر میکنم همسرت مشکل روحی داره ادمی که تند میره تعادل روحی نداره تویه رفتارایه دیگش چطوریه؟؟
قربونت برم نذار مشکلات به خونواده ها بکشه این سم مهلکیه واسه زندگیت
توی زندگی راز دار اتفاقات با همسرت باش مشکل که به خانواده ها بکشه اوضاع خراب میشه
تو حالت عادی 1 مرد عالیه ولی وقتی عصبی میشه دیگه هیچی حالیش نیست.ازون جایی هم که بعده 4 تا دختر به دنیا اومده و تک پسره فوق العاده لوس بار اومده وبچه س با اینکه 27 سالشه.سریع هم پشیمون میشه.همون جاهم با سنگ زد رو دستش که چرا منو زده.ولی دلم خواست دستش بشکنه.من خودمم احساس می کنم که تعادل نداره.اوایل عروسیمونم یکی دو بار شدید دعوامون شد البته نزد منو ولی میخواست با تیغ رگشو بزنه که ولی دیگه تکرار نکرد یعنی قول داد اصلا دلم نمیخواد باهاش حرف بزنم
بعدشم من خییلیی خودمو کنترل کردم ولی اون 1دفعه بی آبرو بازی درآورد.کلا آدم بی جنبه ایه.کافیه یکی بهش رو بده
یعنی جلوی مامانت اینا پیاده شو زدتت؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بعد مامانت هیچی بهش نگفت؟؟؟؟؟؟ ولی نسا جان این حرکاتی که تو از شوهرت میگی (حالا به غیر از کتک زدن تو ) فکر نمیکنی یکم غیر عادیه؟؟؟؟؟؟ میخوای پیش یه روانشناس با هم برید. تو اگه این مشکلو الان اینجا حل کنی هم فایده نداره مشکل تو با همسرت بیشتر از اون چیزیه که اینجا بخواد حل بشه شاید الان این موضوع رو حل و فصل کنی ولی مطمئن باش همین جا تمام نمیشه این قصه سر دراز دارد
نسا جون این رفتاراش اصلا طبیعی نیست ممکنه خدایی نکرده در اینده دچار افسردگیهایه بدی بشه حتما ازش بخواه که از یه مشاوره کمک بگیره بگو که تحمل چنین رفتارایی رو نداری
موقع برگشتن از مشهد فهمید که جلو ماشین صفرش یکی 1 کوچولو زده.ازون موقع به بعد این عصبی شدو با هیشکی حرف نمیزد.تو راهم چندبار ماشینای دیگه ناخواسته جامون گذاشتن که این باعث شد تندتر بره.وقتی هم عصبانی میشه خییلییی تند میره.خواهرم با دوات بچش تو ماشین ما بودن.من به هوای اونا می ترسیدم.اولش کلی قربون صدقش می رفتم ولی انگار نه انگار.دیگه ساکت شدم ولی خیلی می ترسیدم.که یه دفعه نزدیک بود تصادف کنیم که من داد زدم سرش اونم شروع کرد به داد زدنو پیاده کردنو زدن.البته منو خانوادمم ساکت نموندیما.ولی باز بابام گفت چون این جا تنهاس نمیخوام کار دستمون بده
فریبا جان من نمیدونم دعواشون چی بوده و چی شده ولی دست بلند کردن روی زن اونم.جلوی هرکسی خیلی کار زشتیه و برای من هیچ جوره جای توجیه نداره. ولی فکر کنم راجع به این موضوع باید حتما صحبت کنی همینجوری با یه عذرخواهی سرو تهشو هم بیاری دوباره تکرار میکنه از من گفتن بود
نسا جون منم بهت خیر مقدم میگم فقط منم مثل فریبا جون خیلی از حرفات چیزی دستگیرم نشد یه خورده بیشتر از اخلاقایه همسرت بگو و بگو چه اتفاقی افتاد
ولی اینکه همسرت دست بلند کرده بالاخره اتفاق عجیبی نیست من فکر کنم کمتر زنی پیدا بشه که این اتفاق رو تجربه نکرده باشه من اولین بار تو عقدم یه سیلی محکم از همسرم خوردم که هنوز صداش تو گوشمه و دومین و اخرین بار هم یه سال بعد عروسی بخاطر اینکه به خانوادش بی احترامی کردم
اما من چون میدونم همسرم خیییلی بی جنبه و پررو به هوای همین می خوام یکم به خودش بیاد.من یه زنیم که به قربون صدقه رفتن و توجه کردن به شوهرم پیش همه معروفم ولی متاسفانه شوهرم جنبه نداره.الآن پیش خودش میگه من دست روش بلند کردم فحشش دادم جلو همه ولی نه اون نه خانوادش بعدش هیچ عکس العملی نشون ندادن.و این باعث شده که خیلی پررو شه
نمیدونم چیکار کنم !!! اصلا دلم نمیخواد تو خونش باشم ولی دلم برا مامان بابام میسوزه.شما میگین چیکار کنم ؟؟؟
نسا جان ببخشید ولی شوهرت واقعا آدم مشکل داریه
در مورد زدنشم باید بگم که جلو خواهرم دست بلند کرد و خواهرمم پیاده شد بهش حمله کرد خودمم چنگش گرفتم یه بار.ولی تا بهش گفتیم که باید اینجا وایسی تکلیفمو روشن کنی و بابام که اومد شروع کرد به گریه زاریو سنگ زدن رو دستش که ... خوردم دستم بشکنه.بابامم از خجالتش درومد.تا نصفه های راه همش گریه می کرد.بعدشم بهش برخورده بود که من چرا بهش گفتم تو لیاقت منو نداری.دو سه بار ازم تو راه عذرخواهی کرد من اصلا جوابشو ندادم.بعد به حالت تیکه گفت حالا ما لیاقت شمارو نداریم دیگه؟باز لج کرد.دیشبم که تومد خونه غذا نخورد زودم خوابید.انگار بدهکارم شدم
صبا جان چی شده عزیزم ؟ چرا اینقدر شاکی وار حرف میزنی؟
منم با فریبا گلی موافقم. سعی کن درمانش کنی چون آدمی که اینجور مشکلاتو داره اگه زیاد انگولکش کنی و سر به سرش بذاری رفتارهاش بدتر میشه نه بهتر
سلام بچه ها من از مسافرت برگشتم ولی چه مسافرتی ... شب که رسیدیم بروجرد.فردا صبحش رفتیم بیرون که کمی خرید کنیم .دختر عمه شوهرمم باهامون اومد چون ما جایی رو بلد نبودیم.2تا نایلکس دست من .2تا دست شوهرم .یکی هم دست دختر عمش که واسه خودشون خرید کرده بود.شوهرم چیزی که دست خودش بود یکیشو داد به من گفت دستم کمی خسته شده یکم تو نگه دارمنم گرفتم .یه دفعه دیدم به دختر عمش میگه بده من نگه دارم بارت سنگینه دست من که چیزی نیست .اگه بدونین چه حالی شدم.
دختر عمش 30سالشه و مجرداز همون جا ازش ناراحت شدم وباشوهرم حرف نزدم .ولی بعد در مورد این کارش ازش توضیح خواستم گفت دیدم خیلی خسته ست کمکش کنم خب اونم زنه دیگه.خیلی بهم برخورد
حتما فریبا جون.حالا فعلا که به هیچ نتیجه ای نرسیدیم
مرسی دوستای عزیزم بابت راهنماییتون.دعا کنید مشکلم حل شه
سلام فریبا جون خوبم شما خوبین؟ عزیزم چند وقتی نمیتونستم بیام مامانم کمی حالش بهترشد تونستیم بریم شمال کمی حالوهوامون عوض شه منم خیلی دلم واستون تنگ شده تو این مدت اتفاق خاصی رخ ندادخدا رو شکر وهمه چی آروم بود
مرسی عزیزم ایشاا.... فرصت کنم چشم حتما میام بعد عید فطر یه هفته ای نیستم قرار با شوشو وخونوادش بریم بروجرد خونه عمه شوشو.
سلام بچه ها.کسی ازشماها مراسم سالگرد ازدواج گرفته؟برای مراسم سالگرد میشه تالار گرفت؟چون ما انقدر مراسم عروسیمون هول هولکی شدهیچی ازش نفهمیدیم جزخستگی
سلام سحر جان.اتفاقا منم 1 شهریور سالگرد عروسیمه.ولی نمیدونم چیکار کنم !!! چون شوهرم دوست داره که با خانواده هامون باشیم ولی من دوس دارم با دوستامون جشن بگیریم.اگه میخوای هزینه کنی پس چرا 1 باغ جمع و جور نمیگیری؟آخه من تا حالا نشنیدم سالگرد ازدواجو تالار بگیرن
حتما عزیزم.خدا کنه تلاششو بکنه که بتونه تو عصبانیتش اون مردی باشه که من هیچ وقت احساس ترس نداشته باشم ازش.1 مرد قوی مثل زمانی که آرومه مثل الآن.که اگه ببینیش میگی ازین شوهر بهتر پیدا نمیشه :-(
سلام نسا جان.حرفای شما ندا وفریبا جان درست باید بیخیال بشم خیلی خدارو شکر کردم که درو برم نیستن.شوهرم ازم عذر خواهی کرد گفت میدونم نباید باهات اینجوری رفتار میکردم.منو ببخش .من آدمی ام که خیلی زود دیگرانو میبخشم ولی این رفتار اون روزش از ذهنم پاک نمیشه.
مریم جان دقیقا میفهمم چی میگی و درکت می کنم.ولی چاره ی دیگه ای هم نداریم به جز اینکه باورشون کنیم تا اونا هم به سمت ما کشیده بشن.همیشه تو زندگی یکی خام و یکی پختس.حالا شما اون آدم پخته باش و برای زندگیت بجنگ و به خودت افتخار کن که بیشتر از اون می فهمی.منم یه جورایی مثل شما وضعیت درستی نداشتم ولی به این نتیجه رسیدم که نباید به این زودیا جا بزنم.ایشالا همه چی درست میشه گلم
نسا جان خیلی خوشحالم که همسرت راضی شد پیش مشاور بیاد ایشالا که مشکلت حل میشه
مریم جان حالا که همسرت فهمیده کارش اشتباه بوده دیگه هیچوقت کارشو به روش نیار چون اون وقت حرفات براش بی اهمیت میشه سعی کن حساسیتت رو کم کنی وگرنه نقطه ضعفت میشه و دقیقا به همسرت یاد میدی که چطور آزارت بده. الان که عذرخواهی کرد ببخش و فراموش کن
سلام مریم جون.من تنها چیزی که میتوم بهت بگم و بهم ثابت شده که انقد آدم فرصتجو دوروبرمون هست که همش وایسادن ببینن که ماها کی میدونو خالی می کنیم که سریع بیان جایگزین شن.بچسب به زندگیتو شوهدت که اینجور آدما گرگن.اگه مال تو همینه مال من اندازه انگشتای دستمه که تو فامیل خودشون اومدن بهش پیشنهاد دادن.ولی من اصلا ضعف نشون نمیدم جلوشون که خیال واهی به سرشون راه ندن
راستی فریبا جون ندا جون آقا دیشب تا صبح افتاده بود به منت کشی و دست گذاشتن رو قرآن که دفعه اول و آخرم بود و ذیگه تکرار نمیسه.می گفت که من خودم از خودم بدم میاد چه برسه به تو.کلی گریه کرد.منم خیلی باهاش سرسنگین بودم و گفتم باید بریم پیش مشاور که قبول کرد.منم واسه شنبه وقت گرفتم.
مریم جان بیخیال حرف و حدیثهای قدیمی بشو. شوهر منم قبل از من بهش دخترخالشو پیشنهاد داده بودن که او رد کرده بود بعد از عقدمون خواهرشوهرم بارها این قضیه رو بهم گفته بود ولی من اصلا هرگز توجهی نکردم چون میدونم و مطمنئم اگر شوهر من یک در هزار به اون دختر علاقه داشت هرگز سمت من نمیومد و اصلا ااون دخترو در حد و اندازه ای نمیبینم که بخواد تأثیری روی رفتار یا زندگی من و همسرم داشته باشه اگه الکی حساسیت نشون بدی به ضررت تموم میشه عزیزم
خودت برو پیش مشاور
سلام دوستای گلم.مرسی از جواباتون.خودمم میدونم که دراین جور مواقع اصلا از خود بیخود میشه.1بار بهش گفتم که اصلا من مشکل دارم منو میبری مشاور؟گفت که نه ما نیازی به مشاور نداریم.درصورتیکه به همه میگه اگه مشکل دارین برید پیش مشاور ولی خودش .... !
این چند روزی خیلی اعصابم به هم ریخت یه روز بعد ناهار شوهرم بالشت برداشت رفت تواتاق استراحت کنه.یه دفعا دیدم دختر عمش بالشت برداشت رفت تو همون اتاق .منم دویدم تواتاق .دختره تامنو دید اومدم تو اتاق رفت بیرون.
احساس خوبی ندارم به شوهرم شک کردم .
فریبا جون زمانی که همسرم مجرد بوده بهم گفته که دخترعمش بهش ابراز علاقه کرده گفته دوست داره مرد زندگیش باشه ولی چون شوهرم 4سال ازش کوچکتر بود بهش گفته تو مثل خواهر بزرگمی.این چند روز نگاهای خاصی به شوهرم داشت .که منو دیوونه میکرد
خودت برو پیش مشاور رفتارهای شوهرتو براش توضیح بده ببین اون چی میگه به هر حال اون صاحب نظرتر از همه ماهاست شاید راه چاره ای باشه ولی اگر الان درست نشه هر چی بگذره بدتر میشه
مرسی ندا جون ازراهنماییت قربونت برم میبخشم وفراموش میکنم
سلام فریبا جان شرمنده دیربه دیر سرمیزنم چون دانشجو ام خیلی وقت ندارم.ممنون از راهنماییتون بچه ها .منم 20 شهریورسالگرد ازدواجمه نسا جون.ولی چون جشن عقدروتالار نگرفتم و زود عروسی گرفتیم دوست داشتم یه جشن داشته باشیم چون اصلا وقت نکردیم با فامیلای نزدیک خانوادگی عکس بگیریم هم اینکه سرعکسای باغ واتلیه یه خورده دیر به جشن رسیدیم وفقط خستگیش برامون موند.
فریبا جان راستی کدوم کشور میشه رفت که هزینه وخرج سفرش مناسب باشه البته اوضاع هواپیماهامون هم که خرابه0
خوش به حالتون دلتون چقد خوشه من راضی بودم که شوهرم فقط یه هدیه ای بهم بده و یه یادآوری بکنه دریغ از این یادآوری ...
سلام عزیزان اینجا چقدر عوض شده فریبا جون پیامی که واسم فرستادی سعی کردم جوابتو بدم ولی اصلا ارسال نمیشدمن از اون هفته تقریبا یکی 2شب در میون عروسی دعوت بودنمیتونستم بیام
اره فریباجان الان هم هواگرمه هم فصل شلوغیه برای مسافرت شایدهمون پاییز بریم البته اگه بادرسامون تداخل نداشته باشه زمستونم برای دبی یا کیش خوبه چون اونجا الان خیلی گرمه
سحر جان دبی و ترکیه ارزونه و هم اینکه جای گردشگری زیاد داره و میتونین دوتایی خوش بگذرونین . منم دقیقا مراسم عروسیم مثل شما دیر رسیدیم کلا یک ساعت تو تالار بودیم ولی اگر بخوام سالگرد ازدواج بگیرم یه پارتی میگیرم فقط دوستامو دعوت میکنم
به نظرم اگر میخوای اینقدر خرج کنی یه باغ کوچیک و جمع و جور بگیری خیلی بهتر و قشنگتره
سحر جان این فریبا گلی همیشه نظراتش عالیه واقعا وقتی میتونی یه مسافرت خارجی بری چرا بیهوده پولتو خرج کنی برید دو نفری حال کنین
مریم جان مگه چند وقته ازدواج کردی عزیزم که اینقدر نا امیدی
سلام مریم جان.ما پارسال واسه ماه عسل تو پاییز رفتیم دبی.هم تو اون فصل آب و هواش عالی بود هم قیمت تورشم مناسب بود و اینکه کلی جای دیدنی داشت واسه گشتن.ترکیه اون موقع خیلی سرده
سلام مریم جون هنوز سایت در حال تغییر ه اینایی هم که گفتی تا چند روز دیگه تغییر میکنه عزیزم ایشالا همیشه به عروسی و شادی باشی
اره رها جون با همسری بودم جاتون خالی به جای همتون کلی رقصیدم شنبه هم تهران عروسی دعوتیم 25شهریورم دوباره عروسی داریم به قول همسری انقدر عروسی میریم تاعروسی خودمون بشه
قربونت برم فریبا جون ایشاا.... بتونم حتما میام اینجا دوستای به این خوبی دارم مگه میشه یادم بره
مریم جون این عروسیا رو با همسرت میرفتی ؟ حسابی بهت خوش گذشته حتما... من که پوکیدم از بی عروسی
یه کم بد شده اصلا نمیشه تشخیص داد اونی که پیام جدید میفرسته کجاست به جای اینکه ازصفحه اول پیام جدید نشون بده میره صفحه اخر
وای من عشق دخترم شوهرم هم همین طور دعا کنید ده سال دیگه که بچه دار شدیم دختر باشه اولی :))))))))) من مگر اینکه اولی دختر نباشه که یکی دیگه بیارم. :)
واااااااااااااااااای نداجون فرشته جون زود باشید نی نی بیاریییییییییییییییییییییید من عاشق نی نی ام
مخصوصا اگه پسر یاشه تپلو باشه سفیدو بورم یاشه جوری ک رو دستاش خط بیافته از تپلوگی ....واااااااااااااااااااااااااااای جونم
بچه ها مامانم هنوز دو ماه از عروسیم نگذشته رفته توی کار سیسمونی، رنگ سبزم انتخاب کردم میگه چون بچه ات چه دختر باشه چه پسر سید یا سادات هست :) همچین داره هی میخره همه به شک افتادن میگن خبریه؟ والا خودمم به خودم شک کردم :)))))))))) ولی یه چیزای خوشگلی هی میخره آدم دلش ضعف میره
واااااااااااااااااااای عزیزم خوشبحالت فریبا جون زودتر نی نی بیار خیلی لذت بخشه درکنار دوتا پسر خوشگل یه دختر نازم بیاری وای
ایشالله هر موقع قسمت باشه همه چیز جور میشه نداجون
ولی من فعلا نمیتونم به این چیزا فکر کنم چون شوهرم کارش معلوم نیست. اصلا معلوم نیست میخوام چی کار کنم و نمیتونم واسه زندگیم تصمیم بگیرم و برنامه ریزی کنم تا تکلیفمون مشخص بشه. اگه روال عادی پیش میرفت 3-4 ماهه دیگه اقدام میکردم واسه بچه دار شدن
عزیزی نداجونم :*
آخه نی نی سخته نگه داریش ندا خودمم دوستم میاد اما حس شب بیداری واسه نی نی ندارم :| نی نی دست و پا گیره فقط وقتی می خنده خوبه :))))
شوهر من میگه یا بچه اصلا یا دوتا منم بهش گفتم اصلا. چون من یکی فقط میخوام :)))))
2 تا خوبه ها من نمی تونم سنم بالاست وگرنه دوتا میاوردم :)))))))))))))))))))))
خخخخخخخخخخ فریباجون نگو که اگه این جوری بشه مادرشوهرم به آرزوووووش میرسه. نوووووووووه. باورتون شاید نشه مادرشوهرم 46 سالشه :)))))) دوست داره زودتر نوه دار شه :)))))
قربونت برم عزیزم ایشالا همیشه لبت خندون باشه
:)))))))))))))))) مامان من 35 سالگی نوه داشت فکرشو بکنین 33 سالگی داماد داشت واااااااااااااااای قربونش برم چه مادربزرگه کوچولویی بود مامان گلیه من
فرشته تورو خدا نی نی بیار من نی نی خیلی دوستم میاد. ببین مادرشوهرتم دوست داره
مرسی فریبا جان. وای چقدر خوب ستاره. راستش ستاره میدونی چیه همسرم دوست داره بریم ولی من خودم زیاد راقب نیستم ولی باز میگم هرچی صلاحه اگه اونجا برامون بهتره ایشالا که درست بشه اگرم نه که هیچی حداقل موقعیتهای خوبی که الان داریم از دست ندیم. ولی اگه رفتنی شدیم و شما هم اومدید حداقلش اینه که باز تنها نیستیم همدیگرو میتونیم ببینیم فقط نمیدونم ونکوور با تورنتو چقدر فاصله داره. از مونترال میدونم 5-6 ساعت با ماشین راهه
واااای ندا جون عالیه برو قربونت برم که منم 3-4 سال دیگه میام کانادا با همسرم... ما ونکوور میریم...
واااا رها جون دختر و پسر مگه فرق دارن؟؟؟؟ هنوز هم این آدمای متحجر توو جامعه هستن واقعا که
ولی من یچیزی بگم اصلا دلم نمیخواد از ایران برم حالا هرجوری ام که باشه دلم میخواد همینجا زندگی کنم س خوبی به زندگی های اونطرف ندارم تنهایی و غربتش داغونم میکنه من برای زندگیم شاید چندسال دیگه بیام تهران از همینم ناراحتم چون عاشق شهرمم .یه موقعیت خیلی خوبم داشتم برای کانادا رفتن وقتی 18 19 سالم بود ولی قبول نکردم ایشالا که هم ستاره جون هم نداجون اگه صلاحشونه و اونجا براشون بهتره برند و همیشه خوششون باشه
حس خوبی به زندگی های اونطرف ندارم
اما برای مسافرت فوق العاده دوست دارم و دلم میخواد همه دنیارو بگردم
مرسی مینا جان منم ایران رو بیشتر دوست دارم من خیلی دوست ندارم از خانوادم دور باشم. ولی به قول فریبا جان وقتی میبینم همسرم اونجا شرایط کاری بهتری داره نمیتونم با آینده خودم و او بازی کنم اگر کارمون درست شد باید با دلتنگیهام یه جوری کنار بیام
ای بابا!!!من هنوز عروسی نکردم ولی خانواده شوهرم و شوهرم پسر دوست دارن.برادر شوهرم که دو تا دختر داره همش ناراحتن که چرا پسر نداره.الان دوساله دوا و دکتر میکن تا بچه بعدی پسر باشه.
فریبا جان دلم میخواد ولی فعلا نمیشه. به همسر عزیزتر از جان یه کار تو کانادا (تورنتو) پیشنهاد شده کار او درست شده ولی من نه بخاطر همین بلا تکلیف شدم اگه قراره به رفتن باشه میرم اونجا بچه دار میشم اگر که نه که هیچی همین جا میشم. حالا ایشالا هر چی که خیره بشه
خوبه که اینقدر قاطعی من حال میکنم وقتی دخترایی رو میبینم که محکم و قدرتمند حرف میزنم یه خواهرزاده دارم که ده ساله ازدواج کرده هر چی بهش میگم حالش نیست شوهرش تا حالا هر جور دلش خواسته باهاش رفتار کرده واون مثل تو سری خورها نشسته و هیچی نمیگه تا حرف میزنیم از شوهرش دفاع میکنه واقعا از رفتارت خوشم اومد زن نباید اجازه بده ازش سواستفاده کنن
مریم جون قبلا برای بچه ها نوشته بودم که التیماتوم سختی بهش دادم گفتم کوچکترین خطا باعث جدایی مون میشه و خودش هم میدونه توو روابط زناشویی آدم انعطاف پذیری هستم ولی وااااای به روزی که قضیه ی جدی ایی پیش بیاد و من یه حرفی رو بزنم دیگه امکان نداره از حرفم کوتاه بیام و کاری که گفتم انجام میدم خودش خوووب میدونه این آخرین فرصتیه که بهش دادم و در صورت اشتباه برای همیشه میذارمش کنار...
مرسی مریم جان برام سخته اینطوری سخت گیرانه توو روابط زناشویی ام رفتار کنم ولی احساس می کنم لازمه، نمیخوام در آینده بخاطر کوتاهی امروزم سختی بکشم
ستاره جون من مطمئنم همسرتو بخشیدی عزیزم تو لایق داشتن ارامش و خوشبختی هستی پس هر کسی که جلوی ارامشتو میگیره رو کنار بزن نذار دیگران به دلیل احترام و بزرگتری و این حرفا بخوان از رفتارت سو استفاده کنن دم حجله گربه خوبی کشتی
فعلا که با التیماتومی که بهش دادم دارم سر میکنم ببینم بازم دروغ میگه یا نه
آره بخدا بچه ها من وقتی نمی بینمشون خیلی راحت ترم... شوهرم هم که بهش بها نمیده بخواد مشکل زا بشه پس همون بهتر که ازشون دور باشم خودم انقدر مشغله دارم که اون زن برام دردسر جدید نشه
ممنون مریم خانوم. چشم فریبا جون حتما حتما عکس میذارم شما دعا کنید خونه قطعی بشه.مامانم که منو کچل کرده اگه دیدید تو عروسی شنلمو در نیاوردم تعجب نکنیدا مو ندارممممممممم
مرسی مریم جون. نظر لطف شماست.
اشکال ستاره جون . بذار چند وقت ارامش داشته باشی ما ادما نباید باریم ارامش از ما سلب بشه به خاطر بدی دیگران.
من با هیچکدومشون نه حرف میزنم نه رابطه ایی دارم 2 ماه بیشتر که خونه شون نرفتم و ندیدمشون
مونا جون مهمترین قدم واسه عروسیتم خداروشکر داره درست میشه دیگه بقیه ش واقعا نگرانی نداره
نه بابا کم پیدا نیستم که مهدیه جون هر روز دارم میام
فریبا جوون!!!!! کجاش کوتاهه بابا؟؟؟؟ به قول ارسطو فحوای کلام رو میرسونه دیگه :))))))) بابا این مادرشوهر خیر ندیده ی من نیست که آخه من مشکلی داشته باشم هر وقت اون باشه مشکل هست الان که باهاشون در ارتباط نیستم همه چی آرومه. بخدا این زن منبع فساد و اختلاف بس که حسود و بی شخصیته
نه دیگه از وقتی این مشکلات پیش اومده من کلا باهاشون قطع رابطه کردم فقط گه گاهی با اون خواهرشوهرم که شهرستان درس میخونه حرف میزنم. توو اون خانواده اگر (توجه کنید بچه ها اگـــــــــــر) کسی حرف بفهمه این خواهرشوهر کوچیکمه تازه اونم اگر بفهمه
مهدیه جون تبریک میگم بهت به سلامتی عروسیت هم برگزار شد خونه قشنگتم دیدم
انشالا که مونا جون خونه قطعی میشه. توکل بر خدا. نگران نباش عزیزم.
سلام دخترای گلم دل من بیشتر تنگ شده بود واسه همتون ستاره جون خدا کنه زودتر خبر عروسیتو به ما بدی هیچ چیز شیرینتر از مشخص شدن تکلیف ادم نیست
سلاو و صد تا سلام به همه عروسای قدیم و جدید. ستاره جون کم پیدایی چرا اخه؟
سلام مریم جون دلمون براتون تنگ شده بود.
سلام به همه دخترای ناز خودم من بالاخره با تاخیر طولانی برگشتم ولی حجم مطالب زیاد بود نتونستم همه رو بخونم فقط متوجه مشکل ستاره عزیز شدم که واقعا اعصابم بهم ریخت و حالا خوشحالم که از طلاق منصرف شده
سلام فریبا جان، صبحت بخیر . شوشو هم خوبه دیگه بنده خدا چاره ای جز خوب بودن نداره :)))))))))) راستی خونه ما هم داره جور میشه، دعا کنید که قطعی شه. ان شاء الله
فدات شم فریباجون. آره حالا کلی هنوز کار دارم :))))))
وای نداجون غش کردم خنده :)))))))))) از دست تو :)))))))
اینجوری که فرشته سریع داره پیش میره فکر کنم فارغ التحصیلی ارشدش با فارغ شدن بچه ش یکی بشه. بلند بگو ایشالااااااااااااااااااااااااا صدا نمیاد
دقیقا نداجون با تموم سختی هاش شیرین بود. سر تا سر ترم شیرینی به دست بودم توی کلاس :)))))) شیرینی بله برون شیرینی عقد شیرینی نامزدی شیرینی عروسی :))))))
ولی خداروشکر میکنم توی یک زمان دوتا مرحله مهم زندگیم رو پشت سر گذاشتم. ازدواج و فارغ التحصیلی از کارشناسی و البته قبولی ارشد
آره الهه جون خودمم موندم چجوری تونستم بگذرونم :)))))) خداروشکر تموم شد
زنده باشی ستاره جون
به به فرشته خانم خسته نباشی ولی چه ترم خوبی بود همش به شادی و خوشی بود تا آخر عمر یادت نمیره :))))))))))
مبارکا باشه فرشته جون. چه ترمی بوده این تــــــــــــــــــــــــــرم :)))))) خسته نباشی از امتحانات خانومی. :)
خسته نباشی فرشته جوووووون...
آره واقعا فریباجون دارم نفس راحت میکشم. دلم واسه همتون خیلی خیلی تنگ شده بود. کارشناسی هم تموم شد راحت شدم. عجب ترمی بود ترم آخر. اولش نامزدیم وسطش عروسیم آخرشم که پاگشا و مهمونی.
من اووووووووووووومدم امتحانام تمووووووووم شد هوووووووووووورا :)))))
ای وای از دوری وطن گفتین و کردین کبابم بچه های منم تو دیار غربتن خدا همیشه حفظشون کنه ما مادرا فقط صلاح و عاقبت بخیری بچه هامونو میخوایم دوست داریم اونا فقط راضی باشن... با دلمون هم سعی میکنیم کنار بیایم
مرسی بچه ها خیلی ممنون. راستش پدرم دو سال پیش سکته مغزی کرد و دو طرف مغزش آسیب دید خیلی اذیت شدیم حتی خودش نمیخواست باور کنه که سکته کرده و دیگه نمیتونه هیچ کاری انجام بده :(((((( پدرم نه راه میرفت نه دیگه میتونست حرف بزنه حتی دستشم نمیتونست تکون بده و هیچ کسی رو جز مادرم نمیشناخت. ولی الان راه میره و کما بیش مثل بچه های دو ساله که جمله رو کامل نمیتونن بگن حرف میزنه مامانم خیلی اذیت شد ولی بازم خوشحالم که بهتر شده دعا کنید بهتر ازین بشه من پدرمو خیلی دوست دارم
HAPPY BIRTHDAY TO DADIE NEDA
نداجون تولد پدرتون مبارک ایشالا که حالشون ازینم بهتر میشه و 120 ساله بشند.
بنظر من هیچ کجا وطن خود آدم نیست.هم زبانی.هم دلی.عرق ملی و غیره و غیره فقط تو ایران ما پیدا میشه.تو کشورای دیگه واسه کسی فامیل و خانواده و همسایه مهم نیست.اگر از مشکلا بخواییم حرف بزنیم همه بایدقبول کنید که هر کشوری مشکلات مخصوص به خودش رو داره.
سلام مریم گلی جون. مادر شوهری خدا بچه هاتو برات نگه بداره و همچنین شما رو برای بچه هات. چقدر شبیه مامانمید شما
ندا جونم سلام تولد پدرت مبارک انشالا که تولد 120 سالگیشو تبریک بگی دوست جون
مریم گلی من اصلا دلم نمیخواد از مامان و بابام دور باشم خیلی غصه میخورم :(((((((((((
امروز تولد بابای مهربونمه الهی قربونش برم که اینقدر مظلوم و بی زبونه برم بهش زنگ بزنم
مرسی نداجون. زنده باشی
بچه ها من بابام رو هفت سالگی از دست دادم :( شب عروسیم جاش واقعا خالی بود و نبودش رو با تمام وجود حس کردم. چند شب پیش اون قدر دل تنگش بودم هق هق میزدم. شوهرم مونده بود چطور آرومم کنه :(((( عکسش رو گذاشتم تویه خونه ام. قدر پدرتون رو بدونید. اگر بود به جای عکسش میذاشتمش روی چشمم.
فدای دل مهربونت فریباجونم. باورت نمیشه بعد از 16 سال هنوز داغش برام سرد نشده. خیلی سخته خیلی سخت. من تک دختر هستم بعد از سه تا پسر بابام از جونش بیشتر منو دوست داشت و بهم محبت می کرد. آرزوش عروس کردن من بود اما اجل بهش مهلت نداد :( شب عروسیم خونه مامانم اینا موقع دست به دست دادن عموم اینا مامانم خودم هق هق می زدیم. :(
آره فریباجون به خاطر امتحانا دو هفته به هیچ کارم نرسیده بودم
انشالا که ندا جون پدرت روز به روز بهتر بشه و هم خودشون و هم شما دیگه نگرانی نداشته باشید. توکل بر خدا.
مریم جون مرسی ولی ایکاش همه مامان شوهرام مثه شما بودن
ندای عزیز از صمیم قلب واسه بابات سلامتی و طول عمر آرزو دارم.همچنین واسه همه بابای عزیز
ندا جون قربونت برم بیشتر از دلتنگی شما مامان و بابا دلتنگ میشن الهی هر جا باشی تنت سالم باشه بابا رو هم خدا واست نگه داره دخترا خیلی بابایی هستن مثل دخترای من!
مهدیه جون مامانا خیلی مثل همند دختر نازم
مرسی مینا جونم ایشالا خدا پدر شما رو برات نگه داره
همسرمنم یکوچولو لاغرشده البته بهتر چون باشگاهم میرفت قبلا چندین سال بعد ک عقد کردیم دیگه نرفن و ازبعد عقد هردومون چاق شدیم .نسبت ب قبلمون همسرم الان بهترشده.ولی من خیلی تغییر محسوسی نکردم هروقت استرس دارم بدتر چاق میشم
آره همسرم منم لاغر شده... بهتر بذار لاغر شن البته همسر من بعد از عقد خیلی چاق شده بود الان تازه تازه داره یه ذره لاغر میشه... آخه من روو هیکل خیلی خیلی خیلی حساسم...
رها هرچند وقت یکبار حوصلش سر میره میاد یه چرخی میزنه و میره. منم از مرد لاغر خوشم نمیاد. مرد باید یه قد و هیکلی داشته باشه آخه ولی شوهر منم داره کم کم رو به چاقی میره قرار شده دیگه شام نخوریم.
مونا خانوووووووووووم پس کجایی دختر؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دلمون آّ شد بابا بیا بگو چه خبرا چی شد عکساتو گرفتی یا نه خوب شده ایشالا دیگه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بابا کشتی مارو دختر
سلام به دوستای گلم.بله ندا جون دیشب برگشتیم ولی خیلی خسته بودم امروز نرفتم سر کار جاتون خالی خیلی خوش گذشت،فک کنم عکسو کلیپ قشنگی بشه ولی بچها تمام بدنم زخمو زیلی شده از دیروزم همهٔ بدنم مثل کهیر ریخته بیرون در کّل خوب بود ندا جون
میناجونم قدر پدرتو خیلی خیلی بدون ایشالله 120 سال دیگه از خدا عمر با عزت بگیرن. من ارزومه کل عمرمو بدم فقط یه لحظه دیگه بابام رو ببینم. گاهی اوقات دلتنگی واقعا بیداد میکنه. فکر میکردم با ازدواج کمتر دلتنگ میشم اما بدتر شد. پدرشوهرم خیلی سعی میکنه جای پدرمو برام پر کنه واقعا هم خیلی ماه و مهربونه منو مثل عروس نمیدونه واقعا براش دخترش هستم اما بازم دلتنگی برای بابام کم نمیشه.
خداپدرتون رو بیامرزه فرشته جون خیلی ناراحت شدم.ایشالا هرچی خاک پدرتون بقای عمرشما و خانوادتون باشه خدا همه پدرارو نگه داره دلم گرفت چشام پراشک شده نشستم روبه رو پدرمو دارم اینارومیگم دخترا خیلی بابایی اند
فرشته جان دوست جونم انشالا که روح پدرت همیشه قرین رحت الهی باشه و خدایش بیامرزد. دنیای نامرده دیگه ایکاش ما بفمیم حکمتش. خیلی ناراحت شدمممممممممممممم. خدا پدرشوهرت و مادرت رو برات نگه بداره
خدا پدرت رو بیامرزه فرشته جوووونم ایشالا سایه ی مادر بالای سرت باشه عزیزم و همسرت هم لایق دختر مهربون ما باشه و یه تکیه گاه محکم براش عزیز دلم....
بچه ها همسر شما هم تویه ماه رمضون ضعیف و لاغر شده تا الان ؟؟؟ همسر من انگار داره نامرعی میشه تویه این چند روز خیلی لاغر شده.... بدم میاد مرد لاغر باشه که متاسفانه همسر بد غذایه من تویه ماه رمضون بدتر میشه...اخلاقشم بد میشه بیحوصله و بد خلق... فکر کنم قندش خیلی میفته :((
مرسییییییییییی مهربووووون :)
فرشته جان خدا پدرت رو رحمت کنه واقعا ناراحت شدم انشالا که خدا مادرو برادراتو برات نگه داره عزیزم خیلی سخته خدا واقعا بهت صبر بده عزیزم
فرشته جون سایه مامان همیشه رو سرتون باشه......توی این شبای عزیز میتونی بهترین هدیه ها رو برای پدرت مرحومت بفرستی...خدا رحمتش کنه
28 سالمه عزیزم.
موناجون چند سالته؟
موفق باشی گلم
آره موناجون واقعا کار نعمته. من چند روز تعطیلی باشه واقعا نمیتونم تحمل کنم
منم مثل توام فرشته. دیروز که نیومده بودم سرکار مثل مرغ پرکنده بودم
چه عالیییی فرشته جون. منو بگو داشتم راهنماییت میکردم، خودت خیلی واردی که. ان شاء الله موفق بشی
موناجونم من حدود دوساله حسابدار یه شرکتم. با شرایط عالی بیمه هم هستم. پیاده ده دقیقه راهه با خونه. خونه خودمم که دوماهه رفتم بازم بهم نزدیکه. ارشد هم بهمن پارسال کنکور دادم رتبه ام شد 116
شهریور جواب نهایی میاد دعا کن قبول بشم
حالا یه روز روزه نگیر سلامتیه آدم واجبتره عزیزم نذار بدنت مثل من عفونت کنه
سلام مونا خانم گل. خدارو شکر که راضی هستی دخمله
اره مرد لاغر منم دوست نمیدار م ولی شوهرم خوبه تو این یه هفته هم لاغر شده ولی بیشتر رنگ و روش زرد شده. غذا هم نمیخوره فقط اب و هندوانه و گیلاس. کلا یه ملاقه سوپ یا فرنی برای افطار سحرم که انقدر خواب الوده کلا 4 تا قاشق غذا میخوره.
مونا جون تبریک عزیزم بالاخره هم شکال رفتی هم عکس و کلیپتون گرفته شد .انشالا عکس و فیلم عروسیتون
آخ آخ مونا حتما برو دکتر پوست بلایی که روز عروسی سر من اومد سرت نیاد زود برو با دارو رفع و رجوعش کن تا بدتر نشده
مرسی ندا جون دارم پستتونو میخونم، مرسی عشقم از اینکه به فکرم بودی ولی ندا وضعیت پوستم زیاد خوب نیست،از بس خروندمش داره زخم میشه الان یه دستمال خیس گذشتم روش،عصر باید برم دکتر
مرسی مهدیه جونم
بچه ها همه نمره هام اومد و با نمره های خوب قبول شدم همه رو. تازه فارغ التحصیل شدممممممممم. تازه تموووووووم شد. کارشناسی هم گذشت. خداجوووووووونم شکرت
به سلامتی فرشته جون. یکم به خودت استراحت بده بعدش شروع کن واسه ارشد بخون. اگه بتونی یه کاری هم کنارش پیدا کنی که دیگه عالی میشه. هم سابقه کارتو جمع میکنی هم درستو میخونی
آره ندا جون، امروز اگه وقت کنم حتماً میرم دکتر. آخه میدونی آدم که روزه میگیره دوست داره زودتر برسه خونه ببینم حالم چطوریه اگه خوب بودم از سرکار میرم دکتر
سلام به همه دوستای گلم، صبحتون بخیر. مرسی از اینکه به یادم بودید. ببخشید دیروز زیاد حالم مساعد نبود فقط اومد تو سایت یه سر بزنم که دیدم چقد پستاتون تو این مدت زیاد بوده. امروز میشینم همشونو میخونم. آره بچه ها پوست من خیلی حساسه. به فلز، خاک و خیلی چیزای دیگه حساسیت داره دیروز اشکم درومد انقد خودمو خاروندم. شوهرم میگه تاپی که پوشیدی احتمالاً آلوده بوده پوستتو اذیت کرده آخه فقط همون محدوده ای که تاپ بوده اینجوری شده.
مونا جان من دوهفته قبل از عروسیم گردنم درد گرفت یکی از دوستام گفت چسب درد بزن منم زدم بعد یک روز خوب شدم ولی چشمت روز بد نبینه از اونجایی که پوستم خیلی نازک و حساسه و به همه چی آلرژی دارم خیر سرم به ماده چسب حساسیت نشون داد تمام پشتم جوش عفونی زد تا روی گردنم بعد سرایت کرد به گردن و روی قفسه سینه م و صورتم. هرچی تو بگی دارو استفاده کردم و حتی آمپول زدم فقط صورت و قفسه سینم خوب شد ولی پشتم خیلی افتضاح شد به حدی درد داشتم که حتی لباس نمیتونستم بپوشم لباس عروسمم دکلته بود تو دیگه خودت تصور کن من چقدر عصبی شده بودم بخاطر این موضوع. بخاطر همین میگم زودتر برو دکتر تا مثل من نشدی
قربونت فریباجون. به قول معروف با یه دست چندتا هندونه بلند میکنم اما توی این چند ماه آخر واقعا دیگه داغون شدم. همه دوستام میگفتن به خاطر عروسیم یه ترم مرخصی بگیرم اما من چون ترم آخر بود گفتم هرجور شده میگذرونم که زودتر تموم شه. اما همسرم هم واقعا همراهیم میکنه و نه تنها مانعم نمیشه منو تشویق میکنه و هرکاری از دستش بر بیاد انجام میده.
موناجونم قربونت عزیزم. من کلا مثل مردا هستم نمیتونم خونه نشین باشم واسه همین زود شروع کردم به کار. خدا هم کمکم کرد تونستم یه کار خوب پیدا کنم که هم شرایطش مناسب من باشه هم بهم نزدیک باشه.
تفاهم هم تو ندگی ما یعنی گذشت، پذیرفتن تفاوتها، پذیرش همیر با همه خصایل خوب و بد، تلاش برای رسیدن به ارمش و سعادت
تفاهم به این نیست که آمها مثل هم زندگی کنن و مثل هم رفتار کنن و طرز برخورد و کارهاشون مثل هم باشه. تفاهم یعنی پذیرفتن طرف مقابل با تمام خصوصیات رفتاریش و درک کردن رفتارها و برخوردها و عادات همدیگه
تفاهم یعنی گذشت از یک سری خواسته ها برای ایجاد آرامش و رسیدن به یک زندگی آرام و بی دغدغه
تفاهم یعنی نا دیده گرفتن بعضی چیزها و نشنیدن بعضی حرفها که این رفتار باید از هر دو طرف انجام بشه و اگر هر چیزی یک طرفه باشه دیگه تفاهم نمیشه میشه تفاوت آزار دهنده که به جنگ و جدل کشیده میشه
افرین مرضیه جون کارت درسته عزیزم تازه شما هم هنوز تازه ازدواج کردی بذار هر چی بگذره حسایتش کم میشه مردا اولش خیلی احساس میکنن باید زنشون در محاصرشون ولی یواش یواش این اخلاق از سرشون میفته در کل اولش ندید بدیدن .... ولی وقتی همسرتون روتون حساسه خوشحال باشین که نگرانتونه
آره الی جونم. من بعضی اوقات که مثلا ازش میپرسم چی بپوشم میگه نمیدونم بهم بر میخوره. من دوس دارم ک روم حساس باشه. اونموقع مشخصه که براش مهمه چطوری باشم. البته دوس داره منم در مورد خودش همینطوری باشما.
خدا کنه همین چیزایی باشه که گفتید باشه و یه ذره کمتر شه واقعا
مرضیه جون من مثل شما صبور نیستم.خیلی باهاش بحث میکنم.اخه فکر میکنم اصلا براش مهم نیس نظر من و اینکه چی دوس دارم
مردارو هرکاری بکنی میخوان طبق نظر اونا باشه. مدلشون اینطوریه. یه خورده دل بده به دلش ببینه طبق خواسته های اون هستی کم کم از کاراش دست برمیداره. منم اوایل خیلی باهاش جنگ داشتم ولی دیدم فقط به خاطر چیزای مسخره فقط آرمشو احترامو از بین میبریم. الانم واقعا نسبت به روزای اول خیلی بهتر شده.
الی خانومی جون مامانم هم حرف شما رو میزنه ولی خودم از این میترسم که نکنه شکاک باشه بعدا مشکل دار بشیم خدای نکرده
محبوب جان الی جون درست میگه. الان فقط به حرفای همسریت گوش کن و اعتماد کاملشو جلب کن. بعد از یه مدت دیگه بیخیال این همه حساسیت میشه. ما زنا انقدر نیرو و توان داریم که از ذهنمون خارجه. انقدر آدمای قدرتمندی ستیم که خودمونم بیخبریم عزیزم. دل بده به دل شوشوت.
همسریه منم همینطوره البته با یه مقدار فرق. اونم سرکار رفتن منو دوس نداره فقط میذاره تو بانک کار کنم و همین کافی نت خودمون. دوس نداره جایی تنها برم
با دوستام خوشش نمیاد برم بیرون. منم همه حرفاشو قبول کردمو این آرامشو از خودمون نگرفتم. اوایل که باهاش مخالفت میکردم میگفت شما زنا نمیدونین بیرون جامعه چه خبره؟ زمونه خرابه. به خودتون نگاه نکنین که خوبین.منم وقتی حرفاشو گوش کردم دیدم بد نمیگه. الانم همه کارامو با خودش و طبق نظر هم انجام میدیم. خریدامون با همه. مهمونیو گردشمون باهم. اتفاقا خیلی بهتر شده. اوایل اصلا نمیذاشت آرایش کنم ولی الان خودش بهم میگه بشین آرایش کن تا نگات کنم. منم انقدر ذوق میکنم که خدا میدونه
عشق منم اوایل به1چیزای الکی ایراد میگرفت و میگفت اونو نپوش. اینو نپوش. منم میگفتم چشم. اما الان دیگه واقعا حساس نیست. حس میکنم فقط 1وقتایی میخاد مردونگیشو چک کنه ببینه من به حرفش احترام میذارم یا نه. منم اکثرا گوش میدم و بنظرم همین باعث میشه حساسیتش کم شه.
محبوب جون دخترا درست میگن یه مدت به حرفش گوش کنی از جانب تو خیالش راحت میشه ومطمئن میشه که دوسش داری و برات اهمیت داره .اونم با شناختی که به تو داره دیگه بهت سختگیری نمیکنه.باید به خاطر عشقت صبور باشی.
مرسی.کلی بوووووس واسه همتون خدا کنه
خدا کنه طاقت بیارم و تحمل کنم
تازه سر کار هم دوست نداره برم. :(((((((
نامزد منم اصلا دوست نداره تنها بیرون برم.با دوستام باشم. فیس بوک داشته باشم خیلی عصبیم میکنه بعضی مواقع میگه وقتیو که میخوای با دوستات باشی با من باش.با فسی بوک خودم هر کاری میخوای بکن.
محبوب جون عزیزم هنوز اول راهی اخه ... مردها با اون رویه ای که قبل ازدواج نشون میدن خیلی فرق میکنن اصلا ادم یهو گیج میشه ولی هر چی میگه گوش کن بذار کاملا اعتماد پیدا کنه تقصیری نداره وضع اجتماعی جامعه خیلی داغونه فکر میکنه اینطوری داره از همسرش محافظت میکنه یه خورده تحمل فقط!
مژگان عزیزم اینایی که گفتی همش خوبه هیچ چیز بدی توش نداشت اصلا نگران نباش این غر زدنها و بحثای کوچولو همش مال دوری و دل تنگیه اینقدر این لحظه ها شیرینه که بعدها حسرت لحظه لحظه شونو میخوری از این لحظات لذت ببر حتی جر و بحثای کوچولو
واااای، مژگان جون بخش زیادی از چیزایی که گفتی شبیه منو همسرمه :) قسمتای زیادیش :) اینا همه خوبه گلم، نگران چیزی در آینده نباش، فکر میکنم کنار همچین مردی خوشبخت میشی. من گاهی با دوستامم که حرف میزنم بعضی چیزای شبیه پیدا میکنم که خیلی جالبه. کلا مردا احساساتین گلم و همیشه نیاز به محبت دارن، مثل بچه ها. سر زندگیتون که برید همه چیز حالت متعادل تری به خودش میگیره و روزای خوبیو تجربه میکنید ایشالا :) اتاقای دیگه هم بیاید دخترا، با هم بیشتر آشنا بشیم :)
هلن جونم خوب گفته ها :) خوش اومدی هلن خانومی عزیزم :) اگر خواستید بیشتر با هم آشنا بشیم یه سر به اتاق مادر شوهرم بزنید :) خیلی اونجا جمع میشیم ;)
سلام شوهر من خیلی مهربونه و احساساتی و من خیلی دوسش دارم! الان ده ماهه نامزدیم و شهرامون سه ساعت با هم فاصله داره و ماهی یکبار به مدت یک هفته من میرم پیشش!(چون شاغلم) همسرم اخلاق خوب زیاد داره ، خیلی راستگوس ، اصلا دروغ به من نمیگه و خیلی با من درددل میکنه! خیلی مهربونه و عشقش به من زیاده ، اقتصادیه ولی برای من خسیس نیست! به من اطمینان کامل داره و بهم اعتماد داره و بخاطر همین توی رابطه با دوستام و رفت و آمدم حساسیت نداره! با سرکار رفتنم چه الان و چه آینده مشکلی نداره اگه خودم دوست داشته باشم! عصبانی نمیشه و کلا آرومه از اخلاقای منفیش اینه که خیلی زودتحت تاثیر مشکل قرار میگیره و خودشو درگیر میکنه و ناراحت میشه و من باید بهش امیدواری بدم و آرومش کنم(این در اینده و مشکلان زندگی نگرانم میکنه) و اینکه خیلی به من وابسته س ، دوست نداره مهمونی و گردش بدون من بره و من باید قانعش کنم که تو این دوران نامزدی که از هم دوریم مشکلی نیست و تفریح برا هر دومون لازمه . وقتی هم میره با من در ارتباطه و یه جورایی عذاب وجدان داره :) که منو به خنده میندازه! دیگه اینکه طاقت دوری و دلتنگی نداره و از ده روز که دوریمون میگذره بهانه گیری نبودن منو میکنه که چرا شرایط جور نمیشه زودتر با هم ازدواج کنیم! آدمیه که اهل اس ام اسه و دوست داره وقتایی که خونه هستم بهش پیامک بدم و از حال هم باخبر باشیم ، یعنی با پیامک و لاین و اینجور چیزا همیشه دوست داره در دسترسش باشم! وقتایی هم از دوری و اینکه چرا شرایط عروسی جور نمیشه یا اینکه چرا نمیتونم زیاد پیشش بمونم گله میکنه و من مدام باید بهش توضیح بدم و دلداری که همه همینجورن وگاهی لجم میگیره که مگه من دل ندارم که تنگ بشه خوب مجبوریم دیگه و از دستش ناراحت میشم و طاقت ناراحتی منو که اصلا نداره و زود عذرخواهی میکنه!(کلا دلش خیلی کوچیکه) و اینکه که من ادم منطقی هستم و اون احساسی و گاهی که در مورد یه چیز پیامکی بحث و صحبت میکنیم که خیلی بی اهمیته و من دلم نمیخواد سر چیزا کم اهمیت دلخوری پیش بیاد. البته هیچوقت با دلخوری از هم توی اس خدافظی نمیکنیم و آخرش همیشه با عشق ومهربونی تموم میشه! و مهم تر اینکه همسرم شبا تا دیروقت بیداره ولی من زودتر از اون همیشه میخوابم و وقتی بهش میگم خوابم میاد و شب بخیر میگم میگه دلم میگیره تو بری و یه کم غر میزنه که چرا زود میخوابی و شاید یه ساعت هم الکی بحث کنیم ، البته این واسه شبایی هست که دلش بقول خودش گرفته وگرنه روزای دیگه اینجور نیست. من گاهی فکر میکنم که گاهی عشق زیادش به من خودخواهی میشه و این نگرانم میکنه در آینده. نظر شما چیه دوستان(کامل براتون توضیح دادم) ممنونم
ببخشید طولانی شد اما برام مهم بود که همه چیزو بدونید و نظرتونو بگید
سلام بچه ها.من تازه واردم.منو همسرم الان 3ماهه که عقد کردیمو قبلا 5سال آشنایی داشتیم با هم!!!همسرم واقعا یه مرد ایده آل!از نظر اخلاقی هیچی کم نداره.ولی خیلی نگرانشم.چون قرار بود معاف بشه اما قانونا عوض شدو حالا مجبوره بره سربازی اینجوری کاری هم نداره.خیلی غصه ی کارشو میخوره.جوری شده که ریشاش ریخته از استرس!بهم بگین چطوری کمکش کنم؟چطور آرومش کنم؟ بهش میگم تا 3سال دیگه که بخوایم ازدواج کنیم کلی فرصت داری که خودتو جمع و جور کنی اما خیلی روحیه ی استقلال طلبی داره دلش میخواست همه چیز جوری پیش بره که از اول از عهده ی زندگیش بر بیاد!خواهش میکنم راهنماییم کنین
اینم بگم که واقعا عاشق همیمو در کنار هم آرومیم حتی بدون هیچی!!!!اما خوب روحیات مردا با ما زنا فرق داره و دلشون میخواد دستشون تو جیب خودشون باشه
سلام مژگان جون من خودم تازه اومدم تو جمع خانومای گل اینجا امیدوارم نظرم کمکت کنه مردها برخلاف تفکر ما زن ها خیلی احساساتی و دل کوچیکن. مردها بسته به نوع خانوادشون و میزان محبتی که در بین اونها وجود داشته درجاتی از وابستگی رو به همسرشون دارن. میدونی مردها یه حس هایی رو نگه میدارن و فقط با همسرشون دوس دارن تجربش کنن.اینکه الان شما و همسرت در کنار هم و در دسترس هم در اون موقع هایی که ایشون میخاد نیستید باعث شده که نیازهاش به طور کامل تامین نشه.نیاز به داشتن زنی که هر وقت دلش گرفت و تنها بود بتونه دستاشو توی دست بگیره و با دلجویی زنش اروم بگیره. این بهونه گیری های شوهرت فقط به خاطر دوریه و نیازهایی که شاید همون موقع که دلش میخاد تامین نمیشه. شما سعی کن خودت بیشتر بهش توجه کنی، مثلا شما اول بهش اس ام اس بده احوالشو بپرس قبل از اونکه اون حالتو بپرسه و... مطمئن باش وقتی هنوز به گفته خودت بعد از بحث کردن با عشق شب بخیر میگیدیعنی که ادم منطقیه انشالا همیشه در کنار هم خوشحال و بهم دلگرم باشید
میگن 4روز رفتی بروجرد ما حرفی زدیم حالا ما ازت میخوایم 2روز با ما باشی میگی میخوام با شوهرم بیام به هیچ وجه قانع نمیشن عشقم بهم زنگ زد فداش بشم از صدام فهمید چقذر ناراحتم ولی نتونستم پای تلفن واسش توضیح بدم میترسم بهش بگم نظرش در مورد خانوادم عوض شه یه فکرای دیگه درموردشون بکنه .مامانم میگه دیگه شوهرت خواست تروجایی ببره نمیزارم به اندازه کافی فشار روی جفتمون هست .از یه طرفی خدمتش ازطرفی نمیتونه به مغازش برسه پدرش نمیتونه جوری که همسری مغازه رو میگرونه.بگردونه دیگه منم کنارش نباشم تنهاش برازم دیگه خیلی اذیت میشه نمیدونم خیلی بهم ریختم
ایشاا.... دعاکن زودتر سربازی شوشوتموم شه بریم سر زندگیمون
عزیزم بشین با مادرت منطقی صحبت کن بگو مادر من این آقا قرار تا آخر عمر شریک زندگی من باشه اگه از الان تنها بذارمش دو روز دیگه نمیتونم ازش انتظاری بیش ازین داشته باشم و این حرفای شما کاملا بی منطقیه. و بگو از دید دیگران این خیلی خوب به نظر نمیاد دختری که ازدواج کرد ولو اینکه عقد باشه تنهایی جایی حاضر باشه و مهمونی بره
به نظر من باید مادرتو راضی کنی که منتظر همسرت بمونی و با او بری مهمونی .
مریم جان این دیگه سیاست خودته که ببینی مادرتو چطور میتونی نرم کنی و حرفتو بهش بزنی که گوش بده. چون ممکنه بعدها به قول فریبا جون تو روابطت تأثیر منفی بذاره سعی کن با آرامش یه جوری حلش کنی
مریم جان منم روز اول خیلی گیج شده بودم ولی الان تقریبا میدونم چی کار باید بکنم یکم سرک بکشی یاد میگیری
منم خیلی دوست دارم عروسی و مهمونی برم . ایشالا عروسی خودت خانووووووووووووووم
بچه ها ما شنبه عروسی تهران دعوتیم .خونوادم میخوان ازپنجشنبه برن کرج جمعه هم باشن .شتبه از اونجا بیان عروسی .گیر دادن به من توهم باید با ما بیای.عروسی دختر جاری عمم میخوایم بریم.شوهرمن واسه اولین بارمیخواد ببینتشون .پدرمادرم میگن توبا ما بیا شوهرت هم تنها بیاد آخه این درسته؟؟شوهرم کمی خجالتی مخصوصا واسه اولین بار میخواد کسی رو ببینه من باید باشم ولی پدر مادرم قبول نمیکنن.امروز کلی باهام بحث کردن وناراحتم کردن بهم میگن اگه با مانیای برو خونه مادرشوهرت دیگه حق خونه اومدن نداری من چیکار کنم
سلام سحرجان. چطوری باهمسرت اشنا شدی ؟
دلیل عصبی بودنش چیه سحر جان نمیدونی ؟ البته به نطر من یه مسله ای که هست اینکه مردها وقتی واقعا به صورت جدی وارد یه زندگی میشن از پیامدها و مسولیت های اتی اون میترسند و واقعا نگران میشن این ترس و نگرانی به صورت عصبی بودن و تنش خودشو بروز میده که به مرور زمان و همراهی و هم صحبتی شما با همسرتون کنترل میشه من فکر میکنم باید بیشتر بهش نزدیک بشی و در مورد این حس طبیعی باهاش صحبت کنی ............
سلام سحر جان. عزیزم ببخشید دیروز نبودیم. چرا این طوری میشه؟ وقتی باهاش حرف معمولی هم میزنی همین طوره؟
سلام دوستان کمک...
سلام دلارام جان.درکت میکنه اینکه یکباره بعدازدواج یکسری چیزاازطرف مقابلت ببینی که قبلش سابقه نداشته آدمو شکه میکنه.میدونم که بحثت مادیات نیست و منظورت احترام قایل شدن واسته.منم بعد عقدم خیلی مشکل پیداکردم
بچه ها تروخدا یکی بیادمن باهاش حرف بزنم.یکی بیادیکم کمکم کنه.شوهرم ازوقتی عقدکردیم خیلی عصبی شده .باورکنیدحتی دیگه جرات ندارم باهاش حرف بزنم.
سلام سحر خوبی ؟ اینجا تعطیلات خلوته
سلام دوستان راستش بله با همسرم صحبت کردم ولی همیشه از حرفام ناراحت میشه و من هم حرفکو کات میکنم و مثل همیشه نمیتونیم به نتیجه برسیم راستش وقتی با جاریهام صحبت میکنم اونا میگن این خانواده با با حکومت مادرشون برپاست و اون بهشون یاد داده که خصاصت داشته باشند البته من خودم این اواخر دیگه در مورد صحت این مسله مطمعن شدم ولی خب من انتظار دار همسرم نیازهای منو و خواسته هامو درک کنه همونطور که من درک میکنم ....
سلام سحر جان . نگران نباش اینجا دوستای خیلی خوبی هست که هم ارومت میکنند هم راهکار درست میدن منم وقتی اومدم اینجا دلم خیلی پر بو د ......................
دلارام جان صبور باش گذشت زمان همه چیزو درست میکنه .
سپیده جونم معلومه نامزدشما خودشم نمیخواد ناراحتت کنه مرداى اینطورى خیلى هم عاطفى هستن همینکه توعصبانیت حرف بدنمیزنه خوبه شماهم اینطورمواقع نباید سربه سرش بزارى اگه نه بدترمیشه و روتون به هم بازمیشه اونوقت دیگه زندگى باهم بى ارزش میشه
دلارام جون بااین اوصاف درست میگى احتمالا ازیه جایى خط میگیره.دلیلش چیه خانوادش اینطورى باشن؟شایدیکى ازدوستا یا همکاراش باشن؟به هرحال باید ریشه یابى کنى
سلام دوستان نه نیلوفر جان من خودمو کم توقع نشون ندادم البنه زیاده خواهم نیستم منطق همسر من اینه که ما چون به سبک امروز با هم اشنا شدیم و سنتی نبودیم طلا ملا و سرویس و بقیه مخلفات ازدواج باید حذف بشه ولی واقعا ناراحتم بخاطر اینکه اصلا به خواسته من توجه نداره احساس میکنم کسی داره استقلال رفتاری و فکریشو میگیره منظورم دخالت خانوادست ....................
سپیده جون اینجا همه منو همراهی میکنند و دلداری میدن و من هم میخوام همراهی کنم عصبانیت مردا خیلی وحشتناکه همسره منم خیلی حساسه و وقتی عصبانی میشه اصلا حرف نمیزن اگه سر به سرش بزارم دیگه کارم ساخته است . ولی من صبر میکنم تا اروم بشه بعد صحبت میکنم ولی اینو بدون مردا هیچی تو دلشون نیست ...........
دلارام جان قضیه چیه?باهمسرت رودر وایسى دارى؟یا از اول خودتو طورى نشون دادى که ادم کم توقع وقانعى هستى؟
سلام سپیده و دلارام جان، به جمع ما خوش اومدید. سپیده جان یکم بیشتر از خودت بگو تو اتاقای دیگه به خصوص اتاق مادرشوهر جان هم بیایید اونجا فعالیت بچه ها بیشتره
دلارام جان کاشکی قبل از اینکه عقد کنید چیزایی که برات خیلی مهم بود و رسم و رسومی که دوست داشتی حتماً اجرا بشه رو به همسرت میگفتی
من خیلی ناراحتم اخه بازم مثل همیشه نامزد عزیزم زود عصبانی شده سر من خالی کرد نه که حرف بدی بزنه نه فقط عصبیه میگه بزار تنها باشم حرفم اگه بزنم اون لحظه عصبانی میشه بعد عذر خواهی میکنه منم حساسمو ناراحت میشم زودا ما با یه ببخشید همه چی یادم میره :( این رفتاربدشه فقط وگرنه همه خوبیارو داره خیلی دوسش دارم
نکاتی که شما را در زندگی مشترک موفق میکند: زوجهای موفق استقلال فردی خود را حفظ میکنند زوجهای موفق یکدیگر را در اولویت قرار میدهند زوجهای موفق صبورند و قادرند تعارضات بین خود را حل کنند زوجهای موفق به روابط جنسی اهمیت میدهند همسران موفق در کنار هم با تغییرات کنار میآیند زن و شوهرهای موفق، مراقب زندگی مشترکشان هستند
دلارام جان باید رو خودت کار کنی یکم که بتونی از آدمها بگذری و در مقابل یکسری از رفتارها گذشت کنی فقط و فقط به خاطر آرامش خودت و زندگیت
بانظردیگه ى فریباجونى هم موافقم شاید قضیه مربوط به موافقت خانوادش باانتخابش باشه.البته خیلى هم دلشون بخواد مردم چقدرازخود راضى شدنا انگارخودشون مادرشون ملکه الیزابت بوده.ولى شما باید اول دلیل روپیداکنى نبینم عروسمون غصه بخوره ها نبینم اشکتوگلم.توکه ازاستقلالت گفتى بایدقوى باشى کم نیارى الهى درد هرچى دخترخوبه بخوره فرق سر ادم قدرنشناس
سلام دلارام جون.فریباجون راست میگه حتما شمابخاطرعشق پاکت چشمتو روى ىکسرى مسایل بستى.تاحالا هرچى شده شده بهش فکرنکن.درموردجهیزیه هم نمیدونم چى بگم بازببین شرایط چطوره اگه اوضاع قاراشمیشه بگین ما هم رسم جهیزیه نداریم دخترخوشگل ونازمونو میدیم یه چیزى هم دودستى تقدیم کنیم؟ببخشیدمن یه کم رکم ولى چشمشون کور دندشون نرم مجبورن خودشون دیگه دست توجیب کنن والا
دوست جونای خوبم راستش من مطمعنم که خانوادش با ازدواج ما مخالف نبودند همسر من بخدا در نوع خودش خوبیهایی داره که هیچ مردی نداره شخصیت من اینه که اگه یه نفر هزار خوبی بهم کنه و یه بدی هیچ وقت دلم باهاش صاف نمیشه در مورد جهیزیه هم مادر و پدرم گفتند که ما نمیخوایم دختر بزرگمون کمبودی احساس کنه باورتون میشه من خیلی چیزا رو از پدز مادرم پنهون کردم که نکنه نگران بشن ..........
مرسی از همتون گاهی اوقات دلم میخواد ازش بپرسم دوست داشتنشو چطور نشون میده ولی اون از حرف زدن در مورد این مسایل بدش میاد میگه اگه دوست نداشتم مابقی لحظه هامو با تو نمیگدروندم کلا تیپ شخصیتی همسرم به سبک مردای قیمیه دوسم داره ولی نشون نمیده نگرانم میشه زیاد ولی به روش نمیره ولی من میخوام بیان کنه باهام حرف بزنه من یه زندگی جداب میخوام بهترین لباسا بهترین ارایش از هر چیزی بهترینو ارایه میکنم دوست دارم اونم اینطور باشه ...................
مرسی از همتون گاهی اوقات دلم میخواد ازش بپرسم دوست داشتنشو چطور نشون میده ولی اون از حرف زدن در مورد این مسایل بدش میاد میگه اگه دوست نداشتم مابقی لحظه هامو با تو نمیگدروندم کلا تیپ شخصیتی همسرم به سبک مردای قیمیه دوسم داره ولی نشون نمیده نگرانم میشه زیاد ولی به روش نمیره ولی من میخوام بیان کنه باهام حرف بزنه من یه زندگی جداب میخوام بهترین لباسا بهترین ارایش از هر چیزی بهترینو ارایه میکنم دوست دارم اونم اینطور باشه ...................
دلارام اولین قدم اینه همسرت یاد بگیره عشقشو بهت نشون بده و تو به دوست داشتنش دل گرم باشی خیلی وقتا کوتاه امدن در برابر خواسته ها هم همسرتو هم خانوادشو متوقع بار میاره بیشتر سعی کن رو رفتار خودتون زوم کنی تا رفتار خانواده همسرت چون تو هر ازدواجی اختلافات خانوادگی به خاطر تفاوت فرهنگ ها وجود داره که نباید زیا بهشون اهمیت بدی منم تقریبا شرایطم مثل تو بود نه مراسمی نه خریدی نه کادویی هیچی نه حتی کمک مالی مهریه پایین ولی همه این کمبودهارو عضقی که همسرم بهم داره رفع میکنه و زیاد به چشم نیماد دیگه
دلارام جان این اختلاف فرهنگ و اختلاف سلایق و علایق باعث میشه که بالاخره اختلافایی بین آدمها به وجود بیاد حتی بین مادرو دختر یا دو تا خواهر
اینم میدونم که تو از لحاظ مادی نگفتی و به لحاظ احترامی که فکر میکنی برات قائل نشدن این حرفارو زدی میخوام بگم منم دقیقا تو همون شرایطی که تو گفتی قرار گرفتم ولی رو حساب بی احترامی نذاشتم بعد یه چیز دیگه هم بگم من هم به لحاظ فکری و فرهنگی با خانواده همسرم خیلی متفاوتم و موقع عروسیم خیلی حرفها بهم گفته شد ولی یه گوشم در و یه گوشم دروازه چون میدونم به خاطر عقایدو آداب اجتماعیشون یه چیزایی بهم گفتن پس دلیلی نداره رو حساب دخالتهاشون بذارم
بچه ها میدونن اینجا الان شاید من از همه کمتر با خانواده شوهرم اختلاف دارم چون به خاطر اینه که خیلی از حرفها و کاراشونو نشنیده میگیرم
البته فکر میکنم اونا هم الان تا حدودی در موردمن همین کارو میکنن و یه سری از چیزای من که براشون خوش نمیاد و نشنیده میگیرن و به مرور زمان همه چی روال عادی پیدا میکنه. دلارام جان تو هم یکم باید مثل من نشنیده بگیری یه جاهایی رو تا گذشت زمان براتون حلش کنه عزیزم
دلارام جان به نظر من اگر واقعا دوستت داره میتونی خیلی آروم و با سیاست خواسته هات رو بگی و اینکه چه آرزوهایی داری. اگر واقعا دوستت داره برای دلخوش بودن تو تلاش میکنه ولی یه چیزایی هم ممکنه در توانش نباشه. منم مثل نداجون سرویس طلا واسه عقدم نگرفتن. چهار ماه بعدش عروسیم بود. یه هفته قبل عروسی رفتن گرفتن.
من هیچوقت به شوهرم نگفتم چرا روز عقد کسی بهم کادو نداد یا چرا سرویس نخریدین . البته 2-3 هفته بعد از عقد با هم رفتیم برای عروسی سرویس طلا خریدیم که همون روز عروسی بهم دادن چون فاصله بین عقد و عروسیمون کم بود 6 ماه
دلارام وقتی جشن نامزدی گرفتی دیگه جشن عقد یکم بی مورده عشقم و خرج الکیه. ولی برای مراسم عروسیت یه سفره عقدم بگیر که مراسم عقدت هم به حساب بیاد و اونجا همه کادوهاشونو بهت بدن که جبران این چیزایی باشه که به دلت مونده. و هیچوقت هم نذار پدر و مادرت از غصه های دلت باخبر بشن چون خیلی دلشون میگیره. اگر میدونی و مطمئنی که همسرت دوستت داره یکمم تو به دلش راه بیا
دلارام جان بالاخره همسرت میخواد برات عروسی بگیره و برات همون موقع سرویس طلا میخره وخانواده همسرت هم برات جشن میگیرن و بهت کادو میدن به نظرم برای یه سری آدمها برای یه سری چیزا نباید عجله کرد دختر خوب
دلارام جان خیلی ناراحت شدم ازین نوشته هات و خوشحالم که مارو قبول داشتی و درد و دل کردی. حالا من میگم درسته با این چیزا خیلی آزرده شدی و خیلی رنجیدی ولی ببین اگر واقعا دوستش داری یه چیزایی رو میتونی ازش بگذری مثلا برا من هم روز عقد سرویس طلا نخریدن و ما هم فقط یه حلقه داشتیم و عقدمون هم محضری بود
بعضی مردا اینجورین وقتی یکم به دلشون راه میای و یه قدم براشون بر میداری 100 قدم برات برمیدارن و با دلت راه میان . شاید همسر تو هم ازین مردا باشه دلارام جان
دلارام جان سلام از آشناییت خیلی خوشحالم و از حرفا و درد دل هات خیلی ناراحت شدم و دلم گرفت عزیزم سعی کن بفهمی همسرت واقعا چه حسی بهت داره اگه واقعا دوست داره و عاشقته پس دیگه واست مهم نباشه مسائل مادی به این فکر نکن که چیکارا برات نکردن و چیا برات نخریدن تو زندگی متاهلی عشق دوطرفه از همه چیز مهمتره البته ناراحت شدن در مورد مسائل مادی هم طبیعی ولی نباید اجازه بدی خیلی تو روابطتتون تاثیر بزاره
سلام به دوستای عزیزم مرسی از همراهی و همصحبتیتون دوست خوبم ندا جان بحث من مادیات نیست بخدا واسم پیزای دیگه مهمه منطورم توجهه - اهمیته - ارزشه - احتراممه من همسرمو خیلی دوست دارم خیلی اونم همیشه به من میگه از این که خدا تو رو به من داده واقعا خوشحالم فقط یه خلا هایی هست که میترسم هیچ وقت پر نشه البته حس میکنم با گذشت زمان حل میشه بحث من این بود که من در نهایت قناعت و عشق هنوز خیلی حرف دارم واسه گفتن ........ بحث من اینه که خانواده همسرم و دخالتاشون - نظر دادنای بی موردشون - دارن همه چیز بد میکنند نمیدونم چی بگم ...............................:(
merc fariba jon
سلام الهه جون هوآوی گوشیاش خیلی خوب از کار دراومده تا حالا اتفاقا منم میخواستم همسری رو سورپرایز کنم و برای سالگرد ازدواجمون گوشی بخرم که جالب بود دیدم اونم همین قصد و داشته ولی امد بهم گفت که میخواد برام گوشی بخره اولش نمیخواسته بگه ولی فکر کرده شاید من خوشم نیاد از مدلش واسه همین بهم گفت و بعد کلی سرچ نتیجه گرفتیم p7 , g750 هوآوی بخریم
دلارام جان واقعا ناراحت شدم ایشالا زود مشکلتون حل بشه. اگه امکانش هست با همسرت پیش یه مشاوره بریداگر جواب نداد برو پیش یه نفر که همسرت قبولش داره وحرفشو گوش میده بگو نصیحتش کنه.بنظرم جهیزیه سنگین هم نبر تا حساب کار دستشون بیاد و پررو نشن.
مرسی نگار جونم :) فعلا دختر خوشگلا، تا فردا ایشالا :) :-*
ندا اذیت نمیشی از پردیس میای تهران هر روز؟ سخت نیست؟
ندا باید استان و شهر مورد نظر و نوع ملک و انتخاب کنی بعد جستجو رو بزنی من زدم استان تهران شهر پردیس
الهه تقریبا برای همه شهرها رو داره اسم سایتشم delta ست http://delta.ir/
این سایتی که میگید برای همه شهرهاست؟ یکی ادرسشو میذاره لطفا؟ :)
ندا جون ببخشید پرسیدما میخواستم ببینم اگه رهن کردین قیمتشو بپرسم ازت مرسی... یعنی برای 10 تومن 5تومن باید گذاشت؟
نگار پس چرا من هرچی تو سایت دلتا شرایطمو میگم و سرچ میکنم چیزی نمیده هی میگه موردی یافت نشد. تو چطور سرچ کردی که بهت اون دو مورد رو داد
دخترا منم کم کم باید جمع کنم که برم :) الان میگم که خاطرم جمع باشه و یهویی نشه. تا ده دقیقه دیگه میرم :)
خدانگهدار مونا جون.
خب نگار من 20 تومن گرفتم تو 10 تومن بگیر 400 قسط بده که بتونی . در ضمن حقوقت باید حداقل 1.5 برابر اقساطت باشه یعنی برای وام 20 تومنی حداقل خودت و ضامت باید1300 حقوق بگیری
ایشالا مونا جونم :) ایشالا هممون صاحب خونه بشویم :) آمین. به سلامت :)
دیدم ندا جان
مررررررررررسی ندا جونم چقدر قسطش زیاده :((((((((((
خدانگهدارت مونا جون ایشالا که همه مستاجرا خونه دار بشن ما ها هم همینطور
ندا خونه شما تو پردیس اجاره ای ؟ یا مال خودتونه؟
مونا هستی همین الان خصوصیتو چک کن
موناجونم خدانگهدارت مراقب خودت باشه :**
نگار مال پدرشوهرمه 110 متریه نوسازه تحویل گرفتن دادن من جهیزیمو بردم چیدم D:
نگار جان دقیقا اون روزی که وام منو پرداخت کردن تمام وامهاشو موسسه ثامن بست و گفت بخشنامه اومده دیگه از فردا وام نمیدیم ولی حالا من شرایطشو میگم از یه موسسه ثامن نزدیک محل کار یا خونتون بپرس 10 میلیون گذاشتم 1 ماه سپرده کردم بعد 1ضامن دولتی با 1 ضامن خصوصی بردم با مدارک شغلی خودم 20 تومن بهم وام داد اون 10 میلیون سپرده رو هم بهم برگردوند 27 % سودش بود ماهی 816500 تومن اقساطش هست 36 ماهه
بچه ها من فردا و پس فردا نیستم، همگی مواظب خودتون باشید و برای ما هم دعا کنید که زود زود خونه دار شیم ان شا الله. همتونو به خدا میسپارم. :*
سحر جان احتمالا یه مقدار پول کم آوردن 405 کمک خرجشون بوده
نگار اون لینکی که پیش فروشه پس چرا زیرش شرایط ملکو نوشته؟ مگه ساخته شدس؟ بعد اینکه مالکش همونیه که سمت چپ زده؟ فوری لطفا الان اینترنتم قطع میشه
دخترا اگر نمیخواید خودتون توی اون خونه ساکن بشید میتونید روی پول رهنشم حساب کیند، یعنی از اول خونه رو بدید رهن یا خونه رو با مستاجرش بخری. یه مثال میزنم، من چند وقت پیش آگهی یه خونه دیدم تو نواب تهران، جاش فکر کنم زیاد جای خوبی نیست، نمیدونم. یه خونه 45 متری، 130 تومن. که 55 میلیون فقط نقد بود با 45 میلیون وام که خود خونه داشت، نمیدونم چطوری، و 30 هم رهن
اره مالک همونه تحویل تو 93 هستش اینا شرایط تموم شدشه که گفته
سحر ما عروسی نگرفتیم با پول ماشین هم خونه رهن کردیم البته کمی هم پس انداز داشتیم
مرسی نگار الان میبینم
ندا من این هفته که فردا و پس فردا سمینارم فک نکنم جمعه بتونیم بیایم چون به احتمالی میریم خونه برادر شوهرا. حالا یا دوشنبه که تعطیلیه بیایم یا بذاریم 5 شنبه آینده باشه حتماً بهت خبر میدم.
نگار چطوری تونستید با 405 هم عروسی بگیرید هم خونه اجاره کنید ؟؟؟
نگار جان من لینکو کپی کردم از اینجا پاکش کن که صفحه بهم نریزه
ندا جون ببخشیدا میشه بگی این وامی که گرفتی شرایظش چی بوده؟ اخه منم دنبال وامم
وای من نمیتونم بخونم تو این صفحه چی نوشتین :) نگاری لینکو بردار، دوباره با یه فاصله ای چیزی بذار کادر صفحه جمع شه :)
نگار شاید توی روستاهای اطراف لواسون بشه که شوهرم نمیخره چون زمستون فوق العاده مسیر بد و خطرناکی داره. خوده لواسون هم فکر نمیکم زیر متری دو میلیون باشه. که لااقل خونه 60 متری 120 تومن درمیاد. الیته لواسون متراژ پایین خیلی کم داره اکثرا بالای صد متر هست.
مونا جان من خونم پردیسه الان ولی امشب نمیرم خونه خونه خواهرم دعوتیم ولی به احتمال زیاد فردا شب میرم خونه و سر راه میپرسم . اگر هر موقع اومدی پردیس به منم بگو بیام با هم بریم بپرسیم
ان شاء الله که بزودی هممون خونه دار بشیم
ندا اگه در مورد خونه های پیش فروش اطلاعاتی بدست آوردی به منم خبر بده. البته من گفتم برم با این مبلغ یکی از همین خونه های مسکن مهری بخرم با 50 تومن میتونی 70 متری بخری ولی پیش فروشو نمیدونم. ما هفته آینده یه سر میایم پردیس پرس و جو. اگه زحمتی نیست تو هم یه سوالی بکن بهم خبر بده :**
شوخی کردم مونا جان ما الان با اینکه 9 ماهه از ازدواجمون میگذره البته با پول وامی که گرفتیم یه 206 خریدیم و 17 میلیون هم پس انداز کردیم من فکر نمیکنم هیچ زن و شوهری تو یک سال اول زندگیشونم بتونن اینقدر پس انداز کنن البته دارم میگم 20 تومن وام گرفتیم که داریم اقساطشو میدیم ولی به هر حال شده پس اندازمون
ندا اره میتونی برو تو سایت دلتا قیمتارو ببین فاز 1 تا 4 متری 1200 تا 1800 فازهای 7 تا 13 که مهر حساب میشه متری 600
سحر 405 بود
ندا یه نصیحت خواهرانه بهت بکنم البته خواهر کوچیکتر. ببین وقتی شما پس انداز میکنی این پولو که نمیخوای ببری خونه بابات یا جای خدای نکرده غیر شرعی یا خلاف عرف خرج کنی.میخوای توی خونه خودت و همسرت خرج کنی. بعد یه وقتایی که دستش خالی میشه و یا میخواد یه تصمیم مهم تو زندگیتون بگیره و تو با اون پولت بهش کمک میکنی هم به درایت و تدبیر تو ایمان میاره و این خیلی به نزدیکتر شدنتون کمک میکنه و کلی هم سورپرایز میشه و هم اینکه تو میتونی تو هرچی که خریدید سهیم باشی و اینطوری ارزش پول تو هم حفظ میشه. گاهی اوقات آدم تنهایی نمیتونه چیزی بخره مثل همین خونه پس چه بهتر که با شریک زندگیش توی خریدنش شریک بشه. امیدوارم تونسته باشم منظورمو برسونم
مونا شوهرم پراید داشت گفته بود به نامم میکنه من گفتم نمیخوام منو تو نداریم بعد خواهرم میخواست 206 خودشو بفروشه شوهرم خرید به نام من کرد الان من 206 دارم شوهرم پراید
بچه ها به نظرتون تو پردیس میشه با 50 تومن یه خونه 60-70 متری پیش فروشی خرید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ باید برم بپرسم حتی اگر یه 50 متری هم بشه پیش فروش خرید و 25 تومنم روش وام بگیرم حاضرم همین الان این کارو بکنم
بچه ها چند روز دیگه تولد همسریه نظر بدید چی بخرم واسش؟ یا چطوری سوپرایزش کنم؟
راستی فرشته تو که با این پول میتونی راحت تو لواسون خونه بخری چرا اینکارو نمیکنی؟
نگار جون مگه ماشینتون چی بوده ؟
ولی من نه برعکس توام ندا. به شدت اهل پس انداز کردنم اتفاقا منم کار تورو میکنم و تند تند وام میگیرم چون اگه بخوای به حقوقت اکتفا کنی واسه پس انداز که یه عمر طول میکشه تا مثلا بتونی 10 تومن پس انداز کنی.
آره با پس انداز موافقم ولی من واقعا نمیتونم چیزی رو از شوهرم قایم کنم اینو جدی میگم
مونا دقیقا موافقم باهات من الان اگه بفهم روزی قراره همسرم ماشین یا خونه میخواد بخره پس اندازای خودمو میدم بهش بی هیچ کم و کسری ولی الن لزوم نداره بهش بفهمونم که یه پس انداز دیگه هم دارم
اره فرشته شوهر منم وقتی اومد خواستگاری دستش خالی بود ولی بعدش خدا رسوند و یه پراید خرید.
ندا مگه تو نگفتی 206 خریدید؟ ماشین همسر از ماشین شما جداست؟
مونا ناشکری نکن باز از نداشتنش که بهتره ... ماشین هر مدلی هم باشه باز سرمایه خوبیه من وهمسرم اگه همین ماشینمونو نفروخته بودیم حالا حالا باید عقد میموندیم و یا میرفیتیم تو چادر زندگی میکردیم خداروشکر که داشتیم و فروختیم
مونا جان ماشین ماهم پرایده ولی برام خیلی ارزش داره :)))) به من میگن آدم خوشحال
فریبا گلی قسط چیو جمع کنی؟
ندا شوهر من نظرش اینه ماشین پس اندازه واسه همین از وقتی کار می کرده ماشین خریده و هر وقت پولش بیشتر شده یه ماشینه بهتر خریده واسه همین وقتی اومد خواستگاری من تنها پس اندازش ماشینش بود. خودشم رک گفت اینو.
ندا منم تا حالا هیچی از همسرم مخفی نکردم و تمام حقوقم تو خونه خرج میشه از مخفی کاری هم خوشم نمیاد ولی بعضی جاها لازمه خانوما یه پس اندازی جدا داشته باشن
به هر حال زن هم باید به فکر شوهرش باشه و هم به فکر روز مبادای خودش و شوهرش. این حرف منه. من الان حدود 5 ساله کار میکنم خدارو شکر نسبت به این مدت تونستم خوب پس انداز کنم اگه قرار بود بذل و بخشش الکی بکنم که همین دو زارم نداشتم
ماشین ما که ارزشی نداره، پرایده :((((((((((((((((((((((
ما فکر کنم پس انداز غیر نقدمون با پول پیش خونه الان حدود 70 تومن بشه. هنوزم مزنه قیمت خونه توی لواسون دستم نیست. شوهرمم جایی غیر لواسون محاله خونه بخره
مونا من کلا آدمی هستم که هیچوقت نمیتونم چیزی پس انداز کنم پس میرم یه وام قلمبه میگیرم خودمو مقروض میکنم میرم باهاش یه چیزی میخرم که قسط بدم :))))))))))))))) ولی من کلا چون توی پول جمع کردن آدم بیخیالی هستم شوهرم داره وادارم میکنه یه جایی پول پس انداز کنم و خودش این کارو برام انجام میده همش بهم میگه پس انداز کردنو یاد بگیر :)))))))))))))))))))) واسه من همه چی برعکسه
میبینم همه با هم به ماشینامون دل بستیم :))))))))))))))
ندا ما هم واسه خرید خونه روی ماشینمون حساب کردیم.
ندا جان همین یکشنبه ما برای خونه خرید کردیم که بخشی از پولشو من دادم ولی با این حرف هم که آدم باید یه پس انداز به دور از چشم شوهرش داشته باشه کاملا موافقم. چون گاهی اوقات اگه مرد بدونه زن چقدر پول داره تلاششو واسه زندگی کم میکنه و اینکه زن هم قرار نیست اون پولو ببره خونه باباش یا جای دیگه که. قراره اون پول واسه روز مبادا خرج بشه. توی زندگی خودشون نه جای دیگه منتها مردا چون خیلی بی خیالن و در زمان حال زندگی میکنن وقتی بدونن چقد پول دارن خیالشون راحت میشه و تلاششون کم.
منم هیچی رو با هیچ کس حساب نمیکنم بچه ها پس چرا شوهرم هیچوقت ازم تعریف نمیکنه نکنه فکر میکنه وظیفمه بذار برم امشب ازش بپرسم
فریبا جان با وام مسکن نمیتونیم کرج بخریم فقط استان تهران. البته تهرانیا
منظورم این بود که من مستقیماً چیزی برای خونه نمیخرم. اتفاقا دیشب همسرم داشت میگفت من تو شرکت کلی از تو تعریف کردم پیش همکارام. گفتم خانومم هرچی میخره واسه خونه با من حساب نمیکنه تازه گاهی اوقات میگه اگه پول نداری بدم بهت.
من مجردیم اصلا پس انداز نکردم. کلا دوسال قبل از ازدواجم سرکار می رفتم ولی اون موقع همش این ور اون ور می رفتم و هرچی خوشم میومد می خریدم ولی الان دیگه این کارو نمیکنم به شوهرمم هی نمیگم اینو میخوام اونو میخوام که اون برام ولخرجی کنه تا چیزی لازم نباشه نمی خرم. مثلا واسه عروسیه شنبه اصرار داره لباس بگیرم و قرار رفتن خرید رو هم گذاشت اما میخوام سعی کنم توی خرید راضیش کنم از لباسایی که دارم بپوشم نخرم دوباره.
این چی بود فریبا گلی؟ اییییییییییی مرضیه ؟؟؟؟؟؟؟؟ همینم مونده دیگه هر روز بدووییم قسطارو پس بگیریم خخخخخ
منم اگر بتونم با این دوزار ده شاهی خونه بخریم که نمیتونیم ماشینامونم میفروشیم طلاهمم میفروشم میخریم :))))))))))) ولی فکر کنم همش با هم بشه 55 تومن :)))))))))))))))))))))))))))
ندا جان عزیز دلم شما متوجه حرفای من نشدی گلم. من الان دارم ماهی 600 تومن قسط میدم که بخشی از این قسط برای وامی هست که همسرم گرفته پس من اینجوری دارم کمکش میکنم. در ثانی من از محل کارم بن میگیرم که اونم واسه خرید خونه میره پس من اینجا هم دارم برای خونم خرج میکنم. ثالثاً من چیزی به عنوان خرجی از همسرم نمیگیرم که این هم خودش یه نوع کمک برای اونه. اونم چون قسطاش زیاده فقط 200-300 از حقوقش میمونه که اونم خرج خونه میشه.
من که هیچ جیب مخفی ندارم راستش خیلی هم ازین کار خوشم نمیاد شوهر آدم موظف یه چیزایی رو وقتی در دسترسش هست در اختیار زنش بذاره بی هیچ توقعی
همسر من در جریان پس اندازای من هست حتی من بهش پیشنهاد دادم که بیا تو هم پول بذار رو پول من تا بتونیم خونه بخریم که گفت من الان خیلی دستم خالیه ولی چه فرقی میکنه تو بگیر البته اگه بتونم با این دو زار خونه بخرم خخخخخ
من که اگر به خونه خریدن برسیم حاضرم تمام طلاهامو پس اندازم رو بذارم. شوهرمم میدونه اگر الان دارم پس اندازی میکنم واسه همینه.
مونا جان خوب پس چرا میگی تو خرج خونه کمک نمیکنی در واقع داری کمک میکنی پس دیگه چه توقعی از خودت داری
خانوما باید یه جیب مخفی برای خودشون داشته باشن به نظر من یعنی یه پس انداز غیر از پس اندازی که مشترک با همسرشون دارن اینجوری دلشون قرص تره برای یه سری جاهایی که لازمه خرج کنن و محتاج جیب همسرشون نباشن
منم تا الان هیچی از همسرم نگرفتم از زمان عقدم تا الان که یکسال و خرده ای میشه
مونا اگر دخل و خرجتو به این وضوح از همسرت جدا کنی در آینده نمیتونی ازش انتظار خیلی چیزارو داشته باشی. مونا من هیچ چیزی رو از شوهرم تا الان قایم نکردم و او هم همینطور تمام قرض و بدهی هارو با هم میدیم تمام پس اندازهامونم باهمه.
کاش میشد یه صندوق قرض الحسنه اینجا را بندازیم خوب میشدا نه دردسر ضامن داره نه سود الکی
مونا من تو این 8 ماهی که ازدواج کردیم تمام حقوقم صرف قسطا و مخارج زندگیمون شد و شوهرمم همینطور ولی الان یه ماشین برام خرید زد به نامم که 18 میلیون بود و باید یه مقدارم خرجش کنه چون ماشین صفر نیست مثلا 2 میلیون . به نظرت اگر من پولمو میذاشتم تو جیبمو فقط اقساط وام خودمو میپرداختم او همچین کاری برای من میکرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ندا عزیزم نگفتم که پولمو از همسرم جدامیکنم، تازه من الان دارم اقساط یکی از وامای همسرمو پرداخت میکنم ولی گفتم من دیگه خرج خریدای خونه رو نمیدم تازه من چیزی به عنوان خرجی از همسرم دریافت نمیکنم
اتفاقا فریبا منم دوس دارم بیایم کرج. مخصوصا از روزی که رفتیم خونه دختر خالش. هم هواش از تهران خراب شده بهتره هم خونه هاشون بزرگتر و یه مقدارم ارزونتره.
یه مشکل دیگه هم هست این که وامی که میدن فقط برای خرید خونه در استان تهرانه. یعنی از من که این تعهدو گرفتن. حالا من مشکلم اینه که پولم بسیار بسیار کمه برای خرید در استان تهران
من اصفهان دانشجو بودم به خاطر همین پرسیدم ازت مرضیه جون
مونا یه چیزی ازت برام جالبه چرا تمام زیر و بم زندگیتو به مادرت میگی دختر؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اینو برای خودت میگم چون مادرها از سر دلسوزیشون با حرفاشون تو زندگیه آدم تشنج ایجاد میکنن. از این حرفم ناراحت نشو چون خودت میدونی واقعا خیلی دوستت دارم و قلبا برام مهمی مونا راستش ازین حرفت خوشم نیومد که گفتی پولتو از همسرت جدا میکنی و مادرتم استرس اینو داره که تو توی زندگیت خرج نکنی
آخه نگار برای اینکه وامت بشه 45 باید اوراق بخری. چون مبلغ وام اصلی 20 تومنه خب؟ 25 بقیشو باید اوراق بخری تا بهت 45 وام بدن
فریبا جون اوراق مسکن میگه که باید 8 تومن حدودا بخریش با وام مسکن فرق میکنه
مرضیه چیزی که شنیذدی یه طرح نا فرجام بوده که هنوز به تصویب نرسیده چون شرایطش خیلی بده 60 تومن وام میدن 95 باید پس بدی ماهی هم 900 تومن قسطشه
من همه پستها رو خوندم در مورد خرج و مخارج زندگی
آره زیاد میشه. اینی که فریبا میگه فکر کنم بهتر باشه. البته با این پولا نمیشه تهران خونه خرید. اونم جاهایی که ما دخترا میپسندیم. دختر خاله همسری پردیس کرجن. من از منطقشون خیلی خوشم اومد. گفتم ما هم میریم اونجا میخریم. همسری میگه دوره به محل کارم. نمیخوام انقدر دور باشه. سمت خونه مامنم اینا میخریم. میگم باشه بدو تا بتونی اون طرف خونه دارشیم ما:))))))
نه مونا اینی که شما میگی با وامی که فریبا میگه فرق داره
فریبا من پولمو خوابوندم، اتفاقا زنگیدم بانک همینی که گفتمو بهم گفتن. اقساطشم حدوده 700. یعنی شما بدون اینکه پول بخوابونی وام گرفتی؟ خدااااااااااااا من چقد ضرر کردم
الهه جان اگه بهش نگی و بگیری شاید تا اون موقع خودش بره بخره اونوقت هم پول دادی هم هیچی به هیچی ولی کلا اگر میخوای نظر خودشم بدونی تو حرفا ازش بپرس حالا که گوشیت خراب شده چه گوشی ای میخوای بگیری اینجوری حداقل نظر خودشم پرسیدی
دخترا همسری گوشیش خرابه. تو فکر براش گوشی بگیرم، اما مطمئن نیستم. بگیرم، نگیرم؟ به خودش بگم که نظرشو بدونم، نگم که سورپرایز بشه. چی بگیرم. چقدر پول بذارم؟ نمیدونم، زیادم زمان ندارم، دوست دارم اگر بگیرم بهش نگم، اما از طرفی اونطوری شاید خوشش نیاد، هزینه کنم و باب دلش نباشه. کلا تصمیم نگرفتم. با چقدر میشه گوشی مناسب بگیرم؟ بگم بهش؟
ندا راست میگه الهه جان.میتونى ازاینترنت مدل گوشى بگیرى وتو گوشیت ذخیره کنى وبه همسرى نشون بدى ونظرشوبدونى که ازکدوم مدل ومارک خوشش میاد
مرسی ندا جونم :-*****
مرسی ندا جون بازم ببخشید اگه فضولی کردم :-*
فاز 2 نگاری فکر کنم ارزونترم بشه رهن کرد
نگار ما فاز دو هستیم تو پردیس البته اگر اشتباه نکنم اونجا نمیدونم فاز 1 و 2 دقیقا کجاست چون این دو تا فاز یکم جاهاشون برام مشخص نیست ولی بقیه فازارو دقیق میدونم کجاست
آره فهمیدم چطور سرچ کنم نگاری. رهن خونه ما 35 میلیون . برای رفت و آمد نه مشکلی ندارم عادت کردم چون پردیسو دوست دارم میخوام اونجا خونه بخرم جای خوبیه و خیلی هم جای پیشرفت داره
خواهش میکنم عزیزم مراقب خودت باش بای بای الهه جون:-*
به سلامت الهه جونم مراقب خودت باش
منم اطراف تهرانو دوس دارم خیلس هم به مهدی میگم بیا بریم جاهایی مثل پردیس خونه اجاره کنیم میگه راهت دور میشه اذیت میشی قیمت پردیس اینجوری که میگی خیلی خوبه راحت میشه خونه رهن کرد اونجا شما فاز چند هستین؟
دخترا من امروز یه کم زود تر جمع و جور میکنم. اگر زود تر رفتم از الان بدونین که یهو غیبم نزنه :) دوستتون دارم :) حالا میگم چه کردم :) کاش دلارام جون یه کم درد و دل میکرد و سبک میشد. مراقب خوبیاتون باشید دختر گلیا :-*
دلارام جان سلام عزیزم.به قول فریبا جونم حتی اگر نتونیم کمکی بهت بکنیم میتونیم درد دلتو بشنویمو و سنگ صبورت باشیم عزیزم. ولی امیدوارم که وقتی رفتین تو زندگیتون همه چی رفع بشه
سلام به همگی دوستان من الآن صفحات قبل رو میخوندم متوجه شدم فریبا جون و سارا جون در رشته زبان انگلیسی فعالیت میکنن،خیلی خوشحال شدم من الآن ترم 9 کانون زبان هستم،خوشحالم که با عزیزانی اینجا آشنا شدم که میتونم علاوه بر در میون گذاشتن مشکلات و درد دل درباره رشته مورد علاقه م هم مشاوره بگیرم :)
سلام من چند روزه عضو شدم خیلی از گفتگو ها رو خوندم اگه می شه راهنماییم کنین اگه اتاقی آپدیت می شه چه جوری باید متوجه شم تا بتونم همیشه سر بزنم ؟ چون کلا گیج شدم ممنون
سلام به همگی و مرسی از همه
از اینجا شروع میکنم دلارام یه دختری است زیبا - مهربون - باهوش و مستقل و تنها در تهران به علت پذیرش در دانشگاه سراسری من دختر مستقل و زرنگی بودم دلم میخواست همیشه تنها باشم منطورم ازدواج نکردن بود ولی یه روز با یه آقایی مستقل مودب باوقار تحصیل کرده تو حیطه کاری آ شنا شدم
اون پسر مدیر یه شرکت بزرگ بود و یه جورایی ایده ال من پیشنهاد دوستی نداده بود ولی خیلی مایل بود باهم دوست باشیم اون از عشق میگفت و من از تنهایی 2 سال با هم دوست بودیم خانواده هامون میدونستند بلاخره زمان اشناییه خانواده ها رسید و اون با خانوادش اومدن شهر ما صحبتا انجام شد و و قرار شد خانواده من بیان تهران همزمان با امدن خانواده من به تهران قراز نامزدی ست شد باورم نمیشد که دارم با کسی ازدواج میکنم که واقعا دوسش دارم
هردومون باورمون نمیشد رفتیم ازمایش دادیم و بلاخره با یه جشن مختلط شلوغ و خوب تو خونه ما در بهمن ماه نامزد کردیم من دختر مادی گرایی نیستم ولی این پسر و ختنوتدش هیجی واسم نخریدن و خرج نکردن همش از پول من و باباییم بود زمان گذشت و قراز شد فروردین عقد کنیم وااای که چقدر دلم واسه خودم میسوزه
مهریه من توی روز نامزدی تعیین شد البته با مخالفت همه الخصوص بابا ولی من خواهش کردم که قبول کنند و بابا پدیرفتن فروردین شدو قرار شد تهران عقد کنیم و مادر همسر من دنبال محضر بود با هم 3 تایی رفتیم وقت گرفتیم عاقد به ما گفت مهریه چند و چطور من گفتم انقدر سکه و عندالمطالبه دقیقا همون چیزی مه تو نامزدی مطرح شد ولی طبق برنامه قبلیشون اون روز گفتن ما عندالاستطاعه میکنیم ولی من مخالفت کردم اومدیم خونه به همسرم گفتم کفت دلارام په فرقی میکنه مهم اینه همو دوست داریم گفتم من مخالفم گفت اگه قرار باشه عوضش کنیم اصلا من همه چیز و به هم میزنم
دلارام تنها بود و ترس از حرف مردم وگرنه تما همونجا کات میکردم قبول گردم رفتیم حلقه بحریم ارزون ترین وزشت ترین بدون جشن و مهریه مثل مراسم عزا بی سر صدا عقد کردیم از کادو مادو خبری نبود و سرویس طلا هم نداشتم فرداش شروع شد دعوا و جنجال و دخالت خانوادش و وااااای که چقدر بد ...........
بهش گفتم چرا واسم خرید نکردین گفت مگه طلبکاری گفتم چرا جشن نگرفتین گفت مگه طلبکاری گفتم هر پی گفتم گفت مگه طلبکاری الان 1 ساله عقدیم ولیاین اقای از هیج نظر منو تامین نمیکنه از هیج نظر اوایل دوسم داشت الانم خیلی دوسم داره واقعا ولی هیج انگیزه ای ندارم فقط به گذر زمان فکر میکنم
البته پدر مادرم هیچ وقت هیچی کم نذاشتن از جشن - پول الانم که دارن بهترین و گرونترین جهیزیه را میخرن
من از خیلی چیزا دلم گرفته از بی احترامی از بی اهمیتی از تحقیر از توهین به خانوادم از همه چیز خدا رو شکر شاغلم و دستم تو جیب خودم و البته امسال میریم سر خونه و زندگیمون
تو بدترین شرایط زندگیش بهترین کسش بودم با خوبیاش خوب با بدیهاشم خوب تعداد لحظه هایی که اشک ریختم 100 برابر خنده هام بود
ببخشید اگه ناراحت شدین ولی واقعا ..................... ببخشید
وای مرسی دخترا، راهنماییات خیلی خوبه مرضیه جونم، ممنون :) ببخشید، یهو نمیدونم چرا سیستمم کلا هنگ کرد و خاموش شد :)
سلام این موضوع رو که خوندم دلم گرفت دلم پره از کجا شروع کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دلارام جا از هرجا دوست داری شروع کن. چرا دلت گرفته عزیزم، چند وقته ازدواج کردی، الان مشکلتون چیه گلم، چرا غصه داری؟ درست میشه عزیزم ایشالا، خنده حق توئه. فقط خودتم باید براش تلاش کنی، همونطور که تا الان تلاش کردی عزیزم :)
سلام دلارام جان. هر چه میخواهد دل تنگت بگو. ما هممون سراپا گوشیم و همه بچه های اینجا مثل خواهر دلسوزن
راست میگی ندا جونم، همین کار رو میکنم. اصلا بهش میگم برای خودم میخوام گوشی بگیرم تو برام انتخاب کن که قشنگ سلیقشو بفهمم. اینطوری خوبه نه؟ :) مرسی عزیزدلم :-* ایشالا که جور بشه :)
عزیزم بگو چطور آشنا شدید و چقدر طول کشید باهم ازدواج کنید و الان چرا ناراحتی؟
اگر همسری خودش نظر مثبتی داشت هواوی میگیرم فریبا جونم :) البته خیلی الان از گوشیای دیگه خبر ندارم، فقط همین قیمت مناسب هواوی رو نسبت به امکاناتش شنیده بودم :)
الهه اصلا تو برندش شک نکن. با گوشیای سامسونگ و اچ تی سی کاملا برابری میکنه. من همسری دوتا گوشا داره یکیشم اچ تی سی وان هستش. ولی جی 525 رو بیشتر دوست داره. میگه باحال تره.
اتفاقا فریبا گلی منم هواوی مدنظرم بود، دست یکی از دوستام دیدم، درست میگی نسبت به امکاناتش قیمت خیلی مناسبی داره و ظاهرشم خیلی خوبه. 1 کم نگران اینکه زود خراب نشه و به مشکل نخوره بودم، نظر کاربراشو تو اینترنت دیدم خیلیا راضی بودن و مشکلی نداشتن، اما بعضیام میگفتن خوب نیست. تو هم که گفتی حتما اینو هم به همسری پیشنهاد میدم. مرسی گلم :)
فریبا درست میگه. خانواده شوهریه منم همه گوشیاشون هوآویه. عالیه کاراییش. منم میخوام این گوشیو بدم بره و برم p7بخرم. همسری گلم میخواست برای عید منو سورپرایز کنه رفت سرخود برام گوشی خرید. اصلا دوسش ندارم. بنده خدا 1600 پول داد ولی من نمیدوستمش. حودش یه جی 525 خریر 430 تومن. برادرشم هفته پیش جی 620 خرید 480. هر دوش عالیه. ولی اول ببین ته دلش گوشی چی دوست داره. مردا زود لو میدن.
مرسی مرضیه جونم. اگر اینطوره که خیلی خوبه، حالا که تو و فریبا جونم میگید خیالم راحته که خوبه ایشالا. مدلاشو ببینمو نشون همسری بدم، ایشالا یکیشو بگیرم :) شمام دعا کنید خوب باشه لطفا :) باشه؟ :) گرفتم میگم :) مرسی دخترا از راهنماییاتون :-*
منم داداشو زن داداشم گرفتن دو سه ماهه راضین
خواهر شوهر من سوین گوشیه هوآویه که میگیره. آخه دوست داره هر سال گوشیشو عوض کنه. انقدرم تمیز وسایلشو نگه میداره که آدم فکر میکنه نو نو هستش. چند ماه پیش جی 6 گرفت که من بهش معرفی کردم. نسبت به قیمتش دوربین عالی و سی پی یو بی نظیری داره. رم گوشیش بالاست. مموری کارتشم تا 32 گیگ میخونه. قیمتشم 580 تومنه. بهترین گزینه بعد از پی 7 و پی 6، جی 6 هستش. بعد از اون هم الباقیه سری های جی.من انقدر در مورد یه چیزی که میخوام بخرم مطلب میخونم که کچل میشم. برو تو سایت دی جی کالا یا جی اس ام آریا خیلی بهت کمک میکنه الهه جان.
آره فرشته، ندام گفت غیر مستقیم، اما آخه دخترا غیر مستقیم نمیشه یه جورایی. چون همسری اصلا فعلا فکر خرید نداره، اما واقعا لازم داره. ولی خوب اینقدر محجوبه و قانع که خودش که با حقوق سربازی نمیرسه، از خانوادشم یه قرون نمیگیره! برده گوشیشو تعمیر کنه. اما خب گوشیش قدیمیه! البته مال خودمم همینطوره، اما خراب نشده لا اقل :) حالا بهشم بگم حتما میگه نه، مگه به زور قانعش کنم... : ا
آره الهه. اگرم دیدی گوشی مورد علاقش برات گرونه میتونی یه مقدار از پولشو بهش کمک کنی
:) مرسی دختر خوشگلا. پس بهش میگم، درست میگید، شاید بخوام سورپرایزش کنم خوب نشه و حیفه. اما دوست داشتم نمیدونست و خوشحال میشد. حالا بهشم بگم شاید بگه نه، نمیخوام و نمیذارم، اما اگر نظرتون اینه بهش میگم.
امیدوارم همه به ارزوهاشون برسن
دلارام جان سلام عزیزم. چرا ناراحتی؟ مشکلت چیه گلم؟
نه الهه میتونی مستقیم بهش نگی غیر مستقیم ازش بپرس
اره الهه جون ندا درست میگه به خودش بگو شاید مدل خاصی مد نظرش باشه .
من با دوست پسرم که عاشقش بودم ازدواج کردم ولی.............. گاهی اوقات رویاهامون تا وقتی که بهش نرسیدیم خیلی شیرینن
من با دوست پسرم که عاشقش بودم ازدواج کردم ولی.............. گاهی اوقات رویاهامون تا وقتی که بهش نرسیدیم خیلی شیرینن
من با دوست پسرم که عاشقش بودم ازدواج کردم ولی.............. گاهی اوقات رویاهامون تا وقتی که بهش نرسیدیم خیلی شیرینن
الهه بهش نگو که میخوای بخری بگو مثلا اگر یه روزی بخوای یه گوشی بگیری چی مد نظرته که هم اموراتت رو بگذرونی باهاش هم خیلی گرون قیمت نباش که وقتی مدل جدید تر اومد خیلی از قیمتش کم بشه و بخوره تو ذوقت . یا اینکه بهش بگو الان ترجیح میدادی چه مدل گوشی داشته باشی. یا اینکه انتظاراتت از داشتن یه گوشی مدل بالا چیه؟؟؟؟؟؟؟ بعد خودت یه سرچ بکن طبق پولی که داری بهترینو براش انتخاب کن و براش بخر . اینطوری هم نظرشو پرسیدی هم سوپرایزش کردی
دلارام جان از خودت بگو. چی شده این قدر غصه داری؟
دلارام جان چی شده؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چرا اینقدر با غصه نوشتی؟ خب بین دوستی و ازدواج خیلی تفاوته خیلی خیلی. اصلا نمیشه با هم مقایسه کرد مطمئنا طوری که آدم تو دوستی تصور میکنه زیر یه سقف نمیتونه اونجور زندگی کنه و برای خیلی از دختر و پسرها که خیلی رویایی فکر میکنن بیشتر تو ذوقشون میخوره
سحر یه پست گذاشت فرار کرد
مبارک باشه فرشته جونم ان شاالله سالگرد 100 سالگی رو جشن بگیرید
سحرجون به نظر من یه مشاوره برید حتما
Salam doostaye azizam.bale delaram jan man ba nazare shoma movafegham chon gahi oghat ke behtare mige ke bekhatere masooliati ke dare 1khorde asabi shode ama...
مرسی نگارجونم گل رو خودم خیلی خوشم اومد. به همسری گفتم ببخشید طبیعی نتونستم بگیرم. گفت از هزارتا طبیعی ارزشش برای من بیشتره. راستی دیروز چون یه کم معطل خرید اینا شدم دیر رسیدم خونه همسری نگران شد چون مثل ساعت هر روز زنگ نزدم که بگم رسیدم همین که اومدم در خونه رو باز کنم زنگ زد گفت چرا زنگ نزدی؟ گفتم همین الان رسیدم با مامان بودم گفت خب یه خبر بده نگران میشم گفتم ببخشید بعد شب که اومد اینا رو دید گفت آهاااان پس معطل اینا شده بودی خخخخخخخخ
مبارک باشه فرشته جون خیلی خوشگله هم کارت هم گل
مرسی موناجون و سحرگلی
فرشته جون خیلی قشنگه . مبارک باشه.
مشکلات شوهرتو رفتاراش رو مو به مو به مشاوره بگو حتما راهنماییت میکنه عزیزم
خب بهش نگو یه بار خودت برو
Inam goftam ama mige man khodam kari mikonam ke az afsordegi dar biay.na khodesh mire ne mizare man beram
Salam fereshte joon.harchi behesh migam mige ghol midam taghiir konam ama...
نه بگو اصلا من میخوام برم چون حس میکنم دارم افسرده میشم بریم واسه زندگیمون بهتره ضرر نداره که. نگو به خاطر رفتار تو بریم
Salam fereshteh joon harchi behesh migam mige ghol midam mesle rooz aval besham.age nashod harja to begi mirim ama ...
Kash faghat badakhlaghish bood kheili avaz shode aslan engar 1 adame digast.inghadr gij shodam ke aslan nemidoonam bayad chekar konam.bazi vaghta ba khodam fekr mikonam vase chi baman ezdevaj kard.dare talafi chi ro are man dar miare?mage man chekaresh kardam?
الهه جونم عشق و تو همسریت هم جاودانه گلممممممم
خیلی خوشگلن فرشته ای. آفرین دختری با سلیقه، قندا رو آب کردی تو دل همسریتا. عالین گلم، آفرین به شما. عشقتون جاودانه فرشته خوبم.
Ama in dige az had gozashte gahi oghat kheili bi dalil badakhlagh mishe .engar ke doshmanesham.man nemidoonam ke chi shode yehoo zamin ta asemoon avaz shode.
Inkaro hatman mikonam .mersi azizam ama fekr mikonam bishtar be afsordegi khodam komak beshe ta moshkelate ma...
یه جا رفتم 40 دقیقه 250 تومن از من گرفت :(
سحرجان عزیزم بنظرم بایدتحقیق کنى قبل ازشمااخلاقش توخانواده باخواهرش ومادرش یا پدرش چطوربوده.ممکنه تو خانوادشون تنش زیادبوده واینطورى بار اومده.ایا همسرت هم عجوله هم عصبى؟
سلام دوستان عزیز لطفا یه مشاوره خوب معرفی کنین فقط گرون نباشه ها واسه خودم میخوام :)
مریس نیلوفرجان اماالان دیگه این کاراچه فایده ای به حالم داره:-(
دلارام جان من باحرف فریبا خانم موافقم اکثر مشاورا مثل۱دوست فقط به حرفات گوش میدن و اخرم به خودت برش میگردونن درضمن دکترفرهنگ حرف نداره
دلارام جان برو تو سایت دکتر فرهنگ تو دوره هاش ثبت نام کن جلسه ای 20 30 تومن خیلی خوبه خیلی
سلام سحر جان، به جمع ما خوش اومدی
سلام سحر جان خوش اومدی.
سلام ممنون موناجون
این عکس کارتیه که برا سالگرد عقدمون دادم به عشقم.قرار بود تهران رفتم از نوبنیاد1سره برم خونشون.اما من رفتم تجریش که اینارو بخرم.بعد ازونجا رفتم خونشون.نیم ساعت دیر رسیدم.هی میگفت پس کجایی.چرا نرسیدی.اما بعد که دید انقد خوشحال شد که نگو.خیییییییلی
سلام مرضیه جونم مرسی
اینم پشتش
وای چه خوشگله کارتت حسنیه جون. حسابی همسری رو سورپرایز کردی و حرصش دادی به خاطر دیر کردنت. آخه. منم برای تولد همسری قصد سورپرایز کردنشو دارم. مامن اینام اون موقع رفتن کربلا. ولی نمیدونم چه کنم.
سحر جان امیدوارم یه کار خوب پیدا کنین.
فریبا جونم ماهیچ اصراری نداریم که تورشته خودمون کارپیداکنیم حتی شوهرم اینقدخسته شده که راضی به کارای خیلی ساده تروسخت ترم هست حتی برایه کارخونه نخ ریسیم رفت ولی خبری نشدمنم که کلی اگهیاروزیروروکردم ماتواراک زندگی میکنیم اینجا براخانوماصب تاغروب بری نهایتادویس الی سیصدبدن برااقایونم که ....ماباکلی پارتی فقط مدارکمونودادیموقراره بهمون زنگ بزنن اماهنوزخبری نیست هردومون خسته شدیم ازاین وضعیت
نداجون خانواده شوهرم فقط وقتی کاری دارن شوهرمنومیخوان درغیراینصورت یکیشون حالی ازمانمیپرسن تازه همه جوره ام دست پیشومیگیرن باتمام احترامی که بهشون میذارم اما اوناخیلی بی اهمیتوسردن منوشوهرمم همیشه حرص کارای اونارومیخوریم اوناهمیشه یه جواب حاضردارن که بدن وبهت تیکه بندازن دلم میخوادیه جوری مث خودشون رفتارکنم یاجوابشونوبدم ولی من ازاین چیزابلدنیستم بدبختانه من همیشه میریزم توخودم نمیخوام ناراحتی پیش بیاد
یه جوراییتوجمعشون یا نیستم یااگرباشمماونقدباهام گرم نیستن البته خانواده خودم فک میکنن اونورهمه چی اروموخوبه فقط بعضی اوقات یه سری چیزاروبه مامانم میگم
سلام نداجون خوبین؟اسمم سحره ولی اونروزکه ثبت نام کردم حواسم کلا پرت بودعزیزم رشتمون نرم افزاره متاسفانه سابقه ایی نداریم 25سالمونه
بحیرا جان سلام خوش اومدی اسم و فامیلت شبیه بازی اسم فامیل میمونه چقدر جالبه اولین باره اینجوری میبینم . حالا بگو چرا بیکارین و خانواده ها چی میگن ؟
بحیرا رشته تحصیلیتون چیه و چقدر سابقه کار دارین و چند سالتونه؟
اخه روزای تعطیل همه دنبال عشقولشونن. خخخخخخخخ
فریباجونم سلام و عرض ارادت
سلام عزیم به نوعروس خوش اومدی منم برات کلی دعا میکنم
بجه هابه هردری میزنیم کاردرست نمشه جفتمون اعصابمون خورده هم ازبیکاری هم ازرفتارای خانواده اش دیگه موندیم چکاکنیم
سلام خوبین ممنون بچه ها
سلام خوبین من تازه توی نوعروس ثبت نام کردم شوهرمن اخلاقش خوبه ولی مشکل اصلیه مابیکاریوبیتفاوتی وکم محلی خانواده شوهرمه
ما الان نزدیک دوساله که عقدیم ولی بالیسانس کامپیوترهنوزهردومون بیکاریم به هردریم زدیم نشده دیگه خسته شدم هم ازبیکاری هم ازبی اعتنایی خانواده شوهرم فقط شوهرمنوبراموقعی که کاردارن میخوان اونوقت اونوقت از همه جوره برامون کم میذارن وبه روی خودشونم نمیارن منم نمیدونم چطوری رفتارشونوبهشون بفهمونم؟اونام ازم سواستفاده میکنن فقط دلم میخوافقط زودتر یه کارپیداکنه بریم سرخونه خودمون
بچه ها کسی یه کاربه دردبخورکه بشه باهاش زندگی بچرخونی سراغ نداره؟
سلام گلم. ببخشید من جزدعا کاری نمیتونم واست بکنم. ایشالا هرچی زودتر1کارخوب واستون پیداشه
راستی ورودتم مبارک. روزای تعطیل اینجا خلوته. فردا بیا بهت مهلت نمیدن بخونی حتا حرفاشونو. کلی با بچه ها حالت بهترمیشه
سلام مرسی .خدااززبونتون بشنوه ایشااله.چرا روزای تعطیل که وقت همه ازادتره
قانون حرف زدن اخر شب : اگه مشکلی پیش اومد و حتی دلخوری ای کوچیک قبل اینکه بخوابین برای خودتون حل کنید.
نزارین دلخوری ها بمونه! حتی چیزلی کوچیک میتونه تو دلتون جم شه!
اما هیچوقت تبدیل به تلافی و گله گذاری نکنید.
سلام
منم چندتا قانون که دوست دارم در زندگیمون عملی کنیم رو میگم!
قانون پنهانکاری ممنوع : هیچوقت بخاطر خود همسرتون چیز مهمی رو ازش پنهون نکنید چون اگه متوجه بشه اتفاقی و قبل اینکه شما قصد گفتنش رو داشته باشین باعث بی اعتمادی میشه! بهانه خواستم ناراحتت نکنم بدترشم میکنه!
فرزانه جون بزرگترین قانونی که توی زندگیت میذاری هیچوقت به همسرت اجازه دروغ گفتن نداره دروغ توی زندگی بزرگترین مشکلاتو ببار میاره من بزرگترین قانون بین خودم و همسرم صداقت و درستکاری رو گذاشتم
ممنون یاسمین جان.
ثمین جون هم از تو خوشم اومد هم از اون بزرگی که این جمله هارو گفت.من همین الان ازش نت برداشتم زدم به یخچال که جلو چشممون باشه.
سلام یاسمن جون به نوعروس خوش اومدی خوشحالم که اینجایی منم به دوستیت قبول کن مهربونم
منم موافقم ما برای داشته هامون ارزشی قایل نیستیم و فقط به نداشته هامون فکر میکنیم
مهدیه جون ممنون که وقت میذاری با حوصله توضیح میدی خانوم مهندس ممنون
قربونت صبا جون. خودنت بهتری؟
من همه ارزوهامو نوشتم خط درشتی ندارم اما تا اونجا که ممکن بود برام درشت نوشتم که همیشه جلوی چشمم باشه و برای رسیدن بهشون تلاش کنم. پا به پای مرد زندگیم. من فکر نمیکنم بعد از رسیدن به ارزوهامون یادمون بره که زمانی ارزو بوده و بعدش دیگه لذت اول رو نداره برمون. مثلا یکی از ارزوهای من رسیدن به عشقم بوده بعد از رسیدن به اون یادم نرفته که برام ارزو بوده و هیچی از لذت کنار ایشون بودن و عشقم کم نشده چه بسا بیشترم شده. همه اون چیزایی که من دارم هیچ کدوم ارزو نبوده برام جز داشتن همسرم و بس.
سلام به روی ماهت.مرسی عزیزم. واسه من دوستی با شما افتخار خانم گل
اقا میثم جمله خیلی خیلی زیباییرو یاداوری کردین..............
یزرگی میگفت : آرزوهاتو یادداشت کن چون خدا فراموش نمیکنه اما تو فراموش میکنی که چیزهایی که امروز داری همون آرزوهای دیروزته که خدا برآورده شون کرده
منو یاد دوست همیشگیم انداخت وشرمنده اش شدم که بقول این جمله همیشه کمکمون کرده ولی مافکر کردیم همش توانایی خودمون بوده........
من هم رفاه را خیلی دوست دارم . هر انسانی بطور طبیعی علاقه داره بهترینها را داشته باشه . اما نمیدونم چرا مرفهین رضایتشون از زندگی کمتر از ماهاست که زیر خط فقریم . من خیلی از مایه دارها را میشناسم که اصلا آرامش ندارن و از زندگیشون لذت نمیبرن . از طرف دیگه خیلی از خانواده های معمولی و حتی فقیر را میشناسم که عاشقانه زندگی میکنن . انشالله آرزوهاتون برآورده بشه . شاد باشید
نرگس خانم سلام . بابت تذکر دیروز پوزش میطلبم . ببخشید .
چنان زندگی را سخت گرفته ایم که گویی سالها قرار است باشیم .....
کاش یاد بگیریم ، رها کنیم ، بگذریم ....
گاهی باید رفت .....
دل به ساحل نبندیم ، باید تن به آب زد ...
ما به آرزوهایمان فقط یک رسیدن بدهکاریم...
زندگی کوتاه است ...
شاید ، فرصتی نیست تا عکسی شویم یادگاری بر روی طاقچه که هر روز گردگیریمان کنند .....
اصلاً گاهی باید نرسید .....
اصلاً قرار نیست به همه آرزوها رسید .....
گاهی نرسیدن ، نداشتن ، تورا عاشق تر میکند .....
و مفهوم زندگی چیزی جز عشق نیست .
فریبا جونم حرفاتو باید با طلا بنویسم قاب کنم خانوم مدیر که شکی توش نیست :)
ممنونم یاسمن جان :)
مهدیه جونم کنار عشقت خوشبخت باشی و سعادتمند
قربونت صبا جون. خودنت بهتری؟
مهدیه جون ازدواج با کسی که عاشقشیم ارزو نیست یه نعمته بزرگی از سمت خداست چون ارزوها تو این دنیا مادیاتن هر چیزی که خواستیم و مادی نبود فراتر از ارزویه عزیزم من ازدواج با همسرمو ارزو نمیدونم چون به قول فریبا جون خاصیت ارزو عادی شدنش بعده رسیدنه ولی وقتی با عشقمون ازدواج میکنیم دیگه اسمش ارزو نیست و در کلمه نمیگنجه
قربونت برم مهدیه جونم خیلی بهترم ولی طاقت نمیارم نیام نوعروس ولی وب گردیمو محدود میکنم تا برام دوباره سردرد درست نشه و عود نکنه فقطططط نوعروس عشقمه و شما دخترای گل :)
صبا جونم برای کسی مثله من و همسرم که دو سال با هم بودیم و کلی موانع داشتیم برای رسیدن به هم . واقعا چیزی شبیه به ارزو شده بود دیگه.
خدا روشکر که بهتری صبا جون مراقب خودت باش که بتونی بیای پیشمون.
یه جمله قبلا شنیدم قشنگ بود..............عشق در هرگز نرسیدن است............اونموقع خوشم اومد ولی با خودم گفتم اون چه عشقی اونوقت که تلاشی توش نبوده ونرسیدن..............
ممنون yasaman جون..........
عشق واقعی یعنی در همه جای زندگی .... اول عشقت ....... بعدش خودت ......
مژگان جان حرفات واقعا به دلم نشست. شاید منم نباید زیاد سخت بگیرم.همسر من ابراز علاقه شو عذرخواهیاشو با شوخی میگه من باید این مسیله رو بپذیرم و سعی کنم لذت ببرم نه که بخوام به یه شکل دیگه تغییرش بدم.
وقتی من خودم به شخصه همش توی ذهنم و تی زندگی دنبال یه خونه ویلایی تو یکی از بهترین خیابونای شمال شهرم وقتی دلم ماشین خوب میخواد اونم تو سن کمتر از 40 سال وقتی دلم مسافرت هایخ وب میخواد به نظرتون اگه همسرم ماهی 10 میلیون تومن فقط پس انداز هم داشته باشه سالی چند متر از یه خونه ای که حداقل متری 18 میلیون میتونه برام بخره؟ بعد چند سال میتونه برام یه ماشین 400 میلیونی بخره ؟ اونم با این تورم. دقت کنید که من گفتم ماهی 10 تومن پس انداز داشته باشیم که درامد ماهانه ما رو هم اینقدر نیست زمان میبره تا درامد ما بشه اینقدر شلاید با خدوتون بگید دیگه خیلی زیاده خواهی کردم اما الا ن یه خونه 50 متری تو محله ما 300 ت پولشه کی میتونه بخره؟ با این درمادا؟ اونوقت مدام خانوما میگن ما لطف میکنیم ما لطف میکنیم اگه کار نکردی و با درماد همسرت ساختی و با اون درامد پس انداز داشته و نق و نوق نکردی اونوقت جایی برای صحبت هست عزیزم نه
دوستانی که تصمیم دارن مدیریت مالی خانواده رو به دست بگیرن توجه کنند که خیلی خوشایند نیست و نتیجه خوبی نخواهد داشت. مرد با پول احساس قدرت میکنه وقتی مدام بهش نهیب زده بشه که من مدیرت مسائل مالی و پس اندازها رو بر عهده داشته باشم در وهله اول ای نفکر بهش تزریق میشه که فرد بی کفایتی هست در ثانی وقتی نتوه برای پولش درامدش برنامه ریزی کنه خودش و مدام بهش گفته بشه نخر نخر نخر نخر خرج نکنننننننننننننننننننننننننننن کلا احساس سرخوردگی میکنه. اجازه بدید مسائل مالی رو همسرتون برعهده بگیره چند وقت پبش یکی از دوستان به خاطر همین مساله با همسرش تنش داشت و به این نتیجه رسید که همفکری کنه تو مسائل مالی نه اینکه به شخصه بخواد مدیریت پول و درامد همسر رو برعهده بگیره.
و یه قضیه دیگه خانم های محترم دوستان گرامی وقتی به یکی لطف میکنید باید به قدری جنبه داشته باشید که منتظر شنیدن جمله متشکرم ممنون لطف کردی نباشید چون همیشه اینطور نخواهد بود وبه مقصود نخواهی رسید. دوستانی که میگن کار کردن زن لطفی در حق همسره باید بگم دوستان در درجه اول دارید به خودتون لطف میکنید. اگه واقع بین باشید پی میبرید که با درامد یه نفر نمیشه زندگی ماهانه خوبی دشت چه بسا بخوایم اینده نگری کنیم و خونه و ماشین و تفریحات عالی بخوایم. یه کارمند در نوع خوبش و با 3 4 سال سابقه نهایت حقوقی که میگیره میشه خیلی خوب فکر کنیم ماهی 2.5 خوب با این درامد چطوری کرایه خونه هزینه های خونه و هزینه های خانومش رو بده حالا اگه بخواد ماهی یه بار یه رستوران معمولی بره و بخواد فقط یه غذای معمولی بخوره حداقل 50 60 هزینه میشه در کنارش مناسبت ها و خیلی چیزهای دیگه هم هست. خوب یه اقا با این درماد چطور میتونه زندگی ایده ال دقت کنید زندگی ایده ال نه رویایی رو برای همسرش فراهم کنه؟
پس شما اگه همسر کم توقعی هست و به یه خونه استیجاری تو متوسط ترین نقطه شهر راضی میشید و ماشین معمولی براتون کافیه و نمیدونم فقط سالی یه بار خرید میکنید و اونم نه لباس های مارک و گرون بلکه از فروشگاهه ای معمولی بله حق با شماست ولی وقتی انتظار زندگی خوب رو دارید در این شرایط بد اقتصادیو تورم باید و باید پا به پای مرد کار کرد. یک مرد اگه در روز یه وعده غذا بخوره یا فقط یه دست لباس داشته باشه که اونم یک سال کامل بپوشش و بهترین و گرون ترین تفریحش وقت گذروندن با دوستانش باشه با کم ترین هزینه هیچ وقت نه افسرده میشه نه دل زده و نه خسته و نه هیچ چیز دیگه اما شما خانوم وقتی چند بار توی مهمونی یه لباس رو میپوشی دفعه بعدش صدات در میاد وقتی غذات تکراری میشه نگران میشی وقتی خرید درمانی نمیکنی افسرده میشی بهتره تو انی شرایط واقع بین بود.
مهدیه جون لایک
یزرگی میگفت : آرزوهاتو یادداشت کن چون خدا فراموش نمیکنه اما تو فراموش میکنی که چیزهایی که امروز داری همون آرزوهای دیروزته که خدا برآورده شون کرده .
مهدیه خانم سلام . خوشبختی فقط یه احساسه همین . دنبال اون احساسه باش که بدستش بیاری . مطمئن باش خونه و ماشینی که میگی را هم بدست بیاری دلت چیزای دیگه ای میخاد . منابع مادی محدودند و خواسته های آدمی نامحدودند پس هیچ وقت تعادل بینشون برخوردار نمیشه . الان باید از زنگی لذت ببری و خوش باشی . آینده اصلا معلوم نیست وجود داشته باشه .
سلام .اقا میثم من ذکر نکردم خوشبخت نیستم من خوشبخت خوشبختم با وجود شرایط سختی که تو شروع زندگی داشتم داشتن خونه و ماشین عالی تاثیری تو احساس من نداره ام ا رفاه منو بیشتر میکنه. من از زندگیم لذت میبرم در بدتری نشرایط اما خواسته ها سنگینن.
آقا میثم درسته ما در دوران عقد هستیم دورانی که می تونه جزو بهترین دوران زندگی باشه ولی گاهی با رفتارهای نسنجیده شوهرانمون به روزهای تلخ تبدیل میشن.
من و شوهرم 10 ساله همدیگر رو میشناسیم و قبل از ازدواج همیشه میگفت که بهترین ها رو برات انجام میدم و کاری میکنم پیش هیچ کس کم نیاری ولی انگار حرفهای اون زمانش برای به دست آوردن من بوده شوهرم و همینطور خانواده محترمش خیلی خسیس هستند و فک میکنن اگر برای من پولی خرج کنند از دست رفته ست و برای غریبه خرج میکنن
وضعیت مالی پدر من از پدر شوهرم خیلی بهتره و من در دروان مجردی هر چی که اراده می کردم داشتم و برای به دست آوردن چیزی خریص نیستم ولی کوچکترین خواسته من که حداقل یک رسم و رسوم ساده ست رو به پای زیاده خواهی و چشم و هم چشمی من میذارن. واقعا اگر کسی از نزدیک من رو بشناسه حق رو به من میده من از اول عقدمون تا الآن خرج چندانی برای شوهرم نداشتم و هر وقت با هم بیرون میریم اون بیشتر برای خانواده ش خرج میکنه تا من...
ممنونم سارا جان.
اخی یاسمن جون خیلی بد که یه خاطره تلخ تو ذهن ادم باشه ومدام ازار بده ادم...ولی نگران نباش اگر بعدش رفتارهای خوبی ازش ببینی کمرنگ میشه.........شاید دوس نداره تنهایی بری اونجا بمونی...غیرتش قبول نمیکنه...اینکه عادی.......
من شوهرم همش میگه نمیزارم بری دانشگاه خوشم نمیاد..........نمیدونم واقعا میگه یا نه ولی من هم خوشم میاد که دوس نداره پسرهای جوون منو ببینن وواسش مهم هستم هم حرصم میگیره...
سلام صبح بخیر . خانوم های محترم چه دور برداشتین و همه مشکلات را گردن مردهای بیچاره میندازین .
دوستان محترم : مشکل اصلی اینجاست که خانومها به حساسیت های همسرشون واقف نیستن . مثلا اکثر آقایون روی مشکلات مالی حساسند . وقتی حرفش پیش میاد سریع واکنش منفی نشون میدن . علتش هم اینه که در طول شبانه روز مدام به این مشکل فکر میکنن و درصدد برطرف کردنش هستند و چون نمیتونن حلش کنن بشدت از درون ناراحتند حالا وقتی میاد منزل تا یک کم از فشار روانی خودش کم کنه خانومش سریع میره سراغ همون مشکلی که مثل خوره افتاده به جون همسرش . حق داره بخدا شما باید درکش کنید .
شما یک مدت زودتر به اتاق خوابتون تشریف ببرید و با همسرتون در مورد چیزهایی که روشون حساس نیست حرف بزنید . حرفهای قشنگ ، امیدوار کننده ، از رویاهاتون بگید . حتی تعریف های روزمرتون را با چهره شاداب و با آرامش بیان کنید . بعدش میبیند که کلا شوهرتون رفتارش تغییر میکنه . واقعا مشکلات اقتصادی داره استخوانهای اکثر آقایون را درهم خورد میکنه . شما محیط خونه را فرحبخش کنید خواهید دید که چقدر زندگی با همه مشکلاتش شیرینه .
شمام به دل نگیر نرگس جون.................
اره مژگانی ازین به بعد میخوام از کارهایی که میکنه تعریف کنم ببینم چه نتیجه ای میده....
ثمین برات ارزوی موفقیت میکنم عزیزم
منم موافقم ا این نظر که خانم و اقا تفکرات و ذهنشون متفاوته
اقای خونه صبح تا شب با مشکلات بیرون روبرویه و ذهنش خسته و خانم هم تو خونه درگیر مشکلات خونه داری و شاید حوصله ش سر رفته از تنهایی
تصور کنید اقا برسه خونه و تا زمان لازم بگذره ذهنش از بیرون و کار جدا شه خانم هم بخواد با حرف زدن خودشو خال کنه! خانما خوب با حرف زدن و شنیده شدن راحت میشن
حالا این وسط خدای نکرده اقا گوش نکنه و یا یه حرکتی کنه که نشونه بی تفاوتی شه یا برعکس خانم وسط غر زدنش یه چیزی بگه که اقا رو نشونه بگیره حتی اگه منظور نداشته باشه به نطرتون دعوا نمیشه!؟؟ دلخوری پیش نمیاد؟
خوب اگه من درک کنم همسرمو و اینو بدونم همسرم مثل ما خانم ها سریع نمیتونه خودشو با شرایط بروز کنه و اپدیت شه اونوقته که به خودم و اون زمان میدم. خودش که شروع کرد منم میتونم غر غرامو شروع کنم البته تو این مدت دیگه مطمینم غری نمیمونه برام!
من به همسرم گفتم من گاهی احتیاج دارم به اصطلاح غر بزنم و دوست دارم شنیده بشم و بدونم تو مهمه برات حرفای من. حتی اگه حرفامو اون لحظه قبول نداری فقط گوش کن و ئرک کن بعد که تموم شد نظراتتو بگو. من با حرف زدن اروم میشم حتی اگه اون مشکلی که منو وادار به حرف کرده حل نشه اون لحظه، اما من با حرف زدن در موردش با کسی که برام مهمه و از همه نزدیکتر به من میتونم امادگی مقابله با مشکل رو پیدا کنم (اگه مشکلی باشه) و از تصور همراهی همسرم حس خوبی بهم دست میده!
اوایل که نمیدونست میخواست منو با اره حق داری یا توضیح و مخالفت کمکم کنه که بقول خوذش حرص نخورم اما من لجم در میومد و این باور برام به وجود اومده بود که نمیخواد حرف بزنم یا خسته میشه و مهم نیست (درصورتی که اینجوری نبود) بعد که به زبون اومدم و گفتم که انگار مهم نیست که نمیزاری حرف بزنم گفت نه بخاطر خودت که اذیت نشی میگم
ولی الان میدونه که اجازه بده من خودمو راحت کنم با حرف :)) و کمکم میکنه و نشون میده که براش مهمه (حتی شاید از نظرش حساسیت من به اون چیز خیلی خنده دار هم باشه)
فکر کنم بیشتر خانم ها اینجورین اما اقاهای بیچارمون چند درصد میدونن که تو ذهن ما چی میگذره!
خوب دوستای من بیایم خودمون بهشون کم کم یاد بدیم درکمون کنن و ما هم درکشون کنیم!
اگه قرار باشه همش در مورد گرفتاریاتون صحبت کنید مطمین باشید همیشه گرفتارید
وقتی نمیتونید یه تنوع کوچیک یا یه تغییر کوچیک و پذیرا باشید چطور میخواید مرردتونو تغییر بدید
سلام به همگی
نرگس واسه تنوع بود عکساش دعواش نکنید ععع
ثمین جونم من درکت میکنم اما واقعا همسرت نگران اینه که تو به عنوان یک مرد خونه کفایت و تواناییشو زیر سوال ببری
بهش این اعتماد رو بده که قبولش داری و با گفتن ارزوهات و دادن راهکار بصورت غیرمستقیم تشویقش کن به پس انداز
ازین جملت خوشم اومد چون منم همینجوریم ، ازون دسته از خانم ها نیستم که بی حساب و بی توجه به جیب همسرم خرج کنم!
با نظز اقا میثم هم موافقم که اگه خیلی به همسرت فشار بیاری واسه خودش جیب مخفی درست میکنه و در این زمینه باعات روراست نمیشه که این خیلی بده
الان که دوران عقده و مسیولیت چندانی روی شونش نیست شاید خیلی به خودتون و مخصوصا خودش سخت نمیگیره اما با اعتماد کردن بهش و یاداور شدن این موضوع تو قالب جملات بهش اینو از الان یاداوری کن که قبولش داری و بعدا هم که انشالله برین خونتون و با مسیولیت واقعی زندگی روبرو شه اپدیت میشه و همونجوری میشه که میخوای و اونوقت خودتم میبینی که با کمک و همفکری و ایده های تو واسه پس انداز و اینده نگری استقبال میکنه!
4 تا عکسی که من گذاشتم صرفا جهت این بود ه حالو حواتون عوض بشه
هرکدوم از ما مشکلات مربوط به خودش با جنس خودش و داره وقتی ما در مورد مشکلاتمون میگیم هر کس از دیدگاه خودش بررسی میکنه هیچ س اینجا نه مشاوره نه دکتر
بابا حالا کاری نکرد نرگس جون که دعواش میکنین....
اره اقا میثم به نکته طلایی اشاره کردین...اتفاقا چندوقت پیش بخاطر اینکه ناراحت نشم سر همین مسائل مالی بهم دروغ گفت.....
واقعا مسائل عاطفی خیلی مهمتر از مالی هست....
ممنون بابت راهنماییتون.
نرگس خانم اجازه بده مطالب مفید رد وبدل بشه و از تحربیات هم استفاده کنیم . پس مدیر اتاق کجاست که تذکر بده
هه هه نرگس جون چقدر با مزه ان عکسا...........
نرگس جون ویاسمن جونم بچه ها تو جزیره اسرار امیز هستن دوست داشتین بیاین اونور
نرگس جون عزیزم قراره اینجا حرفای مفید بزنیم این جملات رو ماتو لاین ووایبر میبینیم تجربیات هست که هیچ جا نمیتونیم پیدا کنیم البته طنز هم خوبه تو اتاقا استفاده بشه تا یه تنوعی بشه ولی به اندازه
ثمین خانم به شما حق میدم بعضی آقایون با رفتارشون زمینه بی اعتمادی را فراهم میکنن . اما شما این عدم اعتمادتو هرگز به همسرت نگو چون باعث خرابی رابطون میشه .
فرض کن که بتونی با فشار آوردن پس انداز خونه را مدیریت کنی . این خودش اولی استارت مخفی کاری را در همسر شما میزنه . که عواقب بدتری از بی مولاتی مالی داره . در زندگی رابطه عاطفی خیلی مهمتر از مسائل مالی هست . هرچیزی که رابطه عاطفی را خراب کنه باید کنار گذاشته بشه .
مرد باس
2
پریناز جون نمیدونم این چه حسیه که خدا تو وجود مردا گذاشته...همش دوست دارن فکر کنن خودشون از همه چیز سردرمیارن ...همه چی میتونن درست کنن.همیشه درمورد همه چیز درست فکر میکنن وتصمیم میگیرن.........
آقای میثم نکته جالب اینه که من اصلا راجع به مسائل مالی با شوهرم بحث نمی کنم و اون رفتارش بده و وقتی علت رو جویا میشم میگه فکرم مشغوله مشکلات مالیه
خوب این آیا صحیحه؟ ما وقتی میریم مهمونی اصلا نیازی نیست که پول خرج کنیم چه ربطی داره؟شوهر من خلط مبحث میکنه و همه چی رو با هم قاطی میکنه مدیریت نداره و خودش رو عقل کل میدونه
همه اینایی که گفتم رو به پای این نذارین که من از شوهرم بدم میاد یا دوسش ندارم ولی دوست دارم کمکش کنم تا بتونه رفتارش رو مدیریت کنه و هر حرفی و مسئله ای رو تو جای خودش مطرح کنه
یاسمن جون خیلی کم دوست داشتن و دلتنگیتو به زبون بیار سعی کن در رفتار و عمل نشون بدی عشقتو .این خیلی عملیه دوستان عزیز نگار و فریبا و مژگان جون این عقیده رو داشتن. یکم حد بزار برای ابراز احساساتت. مردا از زنای قوی خوششون میاد و دوسشون دارن
اشتباه تایپی داشتم. منظورم رفتار ناشایستی بو .در ضمن من الان عقدم هنوز
اقا میثم میخوام نظر شما که مرد هستین رو بدونم.....
من با همسرم تازه پس انداز کردن شروع کردیم البته کلی قسط داریم و با خرجمون زیاد مبلغی برای پس انداز نمیمونه...خوشبختانه الان تو عقدیم وهنوز خرج زندگی رو دوشمون نیست انچنان...چندبار سر این مساله که پس اندازمون دست من باشه یا اون بحث کردیم واون همش میگه خودم جمع میکنم پولامون چون الان قسط داریم وتوهم که هیچ کمکی نمیتونی بکنی همش گردن خودمه....پس نگرانشم وخودم جمع میکنم...تازه یبار باهم قرار گذاشتیم که من کاری به مسائل مالیش نداشته باشم...اما خب منم نمیتونم بی تفاوت باشم چون ازین خانومام نیستم که همینطوری پول خرج کنم دوس دارم با حساب جیب شوهرم پول خرج کنم.....تازه اگه پولا دست خودم باشه خودمم خرج کمتر میکنم وشاید از پس انداز خودمم روش بزارم ولی اگه دست خودش باشه بیشتر ازش میگیرمو خرج میکنم....
سر این قضیه مشکل داریم وهی ناراحتیهای کوچیک پیش میاد :(
سلام فرشته جون. خوبی ؟ کی آماده میشی دختر ؟:)
سلام
اقا میثم حرفای شما درست
ولی همین مشکل مالی و پول دراوردن مگه برای رضایت همسر و یه زندگی بهتر نیست اگه موقعی که من به یه گردش و تفریح ساده احتیاج دارم و راضی نیستیم بخشی از اون پولو خرج کنیم به چه دردی میخوره
ادمها و زمان و مکان و جایگاه خاص به چیزهای خاص احتیاج دارن ازس که بگذره هیچ لذت و هیچ ارزش نداره
همه مون اینو میدونیم اگه یه چیز وچیک طلب میکنیم به موقش ادا نشه اگه جواهراتم به پامون بریزن دیگه ارزشی نداره ارزش خودشو از دست داده
از محبت کردن گرفته تا شرایط مالی خوب و بد
اتفاقا خانومای الان مخصوصا اونای که شاغلا خوب درک میکنن این اقایون هستم که گاهی درک نمیکنن
اگه زن و مرد با هم شاغل باشن قرار باشه مهمونی برن خونه مادر زن داماد خسته است و هزار تا حرف اگه قرار برن خونه مادر شوهر کافی زن بگه خسته ام و حوصله ندارم واویلا
وقتی خانوما پا به پای مردا کار میکنن به نظر من بزرگترین خواسته شون یکم توجه بیشتر یه تشکر اخر ماه که مردا متاسفانه بلد نیستن
میگن خوبی که از حد بگذرد ........
بله داستان شوهرهای ما هم همینه ما برای داشتنه یه رابطه گرم و صمیمی از جون و دل مایه میگذاریم که متاسفانه میشه وظیفه اگه تکرار نشه نتیجش میشه تو رفتتارت عوض شده فرق کردی
به نظر من زن هیچ وظیفه ای نداره پابه پای مردش کار کنه بلکه از روی لطفش هست که هم مسئولیت کار خونه رو قبول میکنه هم کار بیرون رو.
پس آقایون باید قدرشناس باشن نه اینکه به خاطر مسائل مالی زندگی رو به کام همسرشون تلخ کنن. مشکلات مالی میکذره و بالاخره حل میشه اما این اخلاق و رفتارهای نادرست نتیجه اش باقی میمونه
من همسرم همیشه میگه من در طول روز هزاران مشکل و دغدغه دارم اما وقتی میام خونه میخوام اون زمان همش رو فراموش کنم از بودن کنار همسرم لذت ببرم واسه همین وقتی میخوام وارد خونه بشم مشکلاتم رو میذارم پشت در صبح دوباره برشون میدارم
درسته فرشته جون خانوما هیچ وظیفه ای ندارن کارکنن اگرم کار میکنن برا ارامش زندگیشونه
یه زن وقتی قبول میکنه بره سر کار به نظر من اوج علاقه به زندگیش و همسرش رو نشون داده که این سختی رو به خودش میده. اقایون باید اینو بدونن. کار کردن زن نباید وظیفش بشه
خداروشکر من همسرم کار کردنمو وظیفه نمیدونه
فقط میگه بگذار بریم سر خونه زندگیمون ببین برات چه کارا کنم اونموقع دیگه کسی نیست کاری به کار مون داشته باشه
منم همین طور همسرم حتی از خداشه سرکار نرم. الان ده ماهه زندگی میکنیم نذاشته از حقوق خودم خرجی برای زندگیمون بکنم. حتی لباس واسه خودم بخرم. همه رو وظیفه خودش میدونه.
منم به جاش حقوقم هرچقدر که پس انداز میشه نگه میدارم واسه آیندمون
دوستان ارجمند بنده مشکلات مالی را فقط به عنوان مثال عرض کردم . منظور من این بود که خانومها باید حساسیت های همسرشونو پیدا کنند و روی اونهایی که واکنش منفی به دنبال داره مانور ندن . این حساسیتها دامنه گسترده ای داره که میتونه شامل خانواده اش ، مشکلات مالی ، رفتار شما ، پوشش شما ، رفتار با فرزند و ........ باشه . بطور مثال بعضی از آقایون وقتی از سرکار برمیگردن یک ساعتی طول میکشه تا ریلکس بشن و این هنر زن را میرسونه که بتونه اینو بفهمه و بعد از اون از شوهرش درخواستشو بخواد . در مقایل نیز باید نقاط قوتی که میتونه همسرتونو خوشحال کنه را پیدا کنه و روی اون حسابی مانور بدید . خدایی این نظر من به خاطر سوگیری جنسیتی نیست . شما این نکته را رعایت کنید خودتون از شیرینی زندگیتون لذت می برید .
چرا فقط خانوما باید حواسشون به نقاط قوت و ضعف شوهرشون باشه؟ چرا اقایون تلاش نمیکنن دست روی نقطه ضعف خانومشون نذارن؟
من همیشه و همیشه به همسرم محبت نمیکنم یعنی مثل بعضیا نیستم چپ میرن راست میرن قربون صدقه شوهراشون میرن.اینجوری دوست ندارم چون احساس میکنم حرفای عاشقانه واسه شوهرم یه چیز خیلی عادی وطبیعی میشه و تازگی نداره براش.حرفهای عاشقانه و محبتام برای اخر شب و در اتاق خواب هست.اما در مواقع عادی همیشه اراسته و مرتب و با لبخند وبا احترام و مثل دوتا دوست باهاش رفتار میکنم برا همین همسرم همیشه مشتاق اینه که کی میشه بریم تو اتاق.
اقایون فقط یه نظر دارم
ما درست میگیم
شمادرک نمیکنید
همش دنبال دعوا میگردی
خخخخخخخخخخ
ولی خدای موجوداتات باحالی هستن
عاشق اینن که نسبت بهشون بی تفاوت باشی
باهاشوت گرم که میگیری از خود میشن
با وجود راه دور خانوادم من حق ندارم که تنها بمونم اونجا حتی تو دورانه عقدمون من پیشه اون بودم و فقط به خانوادم با هم سر میزدیم و برمیگشتیم یکبار بعد از ازدواج مثلا خواستم قاطعانه برخورد کنم باهاش برنگشتم یه هفته موندم ولی چشمتون روز بد نبینه وقتی برگشتم چنان برخوردی دیدم واقعا تحملش برام سخت من اونجا آسم فصلی گرفتم وقتی برگشتم حتی نپرسید حالت چطوره خلاصه تا ده روز همینجور بود روزه دهم خوب شد ولی این خاطره واسه همیشه میمونه تو دلم.
کاش اقایون هم اینجا میومدم نظر میدادن
قطعا اونها هم حرفی برای گفتن دارند
من اولاخیلی باش صادقانه برخورد کردم گفتم شاید اینا به خاطر نابلدیشه.اگه محبتم و ابراز میکردم میخواستم یادش بدم ولی دیدم نه برعکس شده انکار سردتر شده جوری که هی انتظار محبت بیشتر داشت ولی یه طرف.من الان خیلی وقته که دیگه یادم رفته چطور ابرازه علاقه کنم و اینم دودش تو چشم خدش رفت.من به خاطر اون از خانوادم از کارم از شهرم و خیلی چیزا گذشتم چون فکر میکردم قراره بشه همه کسم ولی متاسفانه همسرم حتی جای خودشم نیست.من نمیتونم از خودم بگذرم.نه که دوسش نداشه باشم نه من عاشقشم تو اوج ناراحتیامونم همیشه خدارو شکر میکنم که الان پیششم ولی متاسفانه اصلا نیازامو نمیبینه
فرشته مهربونب من واقعا با نظزتون موافقم.چرا همیشهما باید حواسمون به نیازای همسرمون باشه پس خودمون چی!! به نظر من اینا همش به خاطر عدم مسیولیته.متاسفانه بیشتر اقایون نمیخوان قبول کنن که ازدواج یعنی زوجیت هنوز همون رو همون فردیت پافشاری میکنن.
سلام منم هستم عزیزم
الان دقیقا کدوم طرفی هرطرف میام نیستی که
سلام الان کسی اینجا هست؟؟؟؟؟؟؟؟
اخه خب واقعا هم یکم اعتماد ندارم دیگه....من دوس ندارم به پس انداز دست بزنه..اگرم دست خودم باشه تا واجب نباشه کارش بهش نمیدم...
سارایی من هستم عزیزم اونطرفم بهت سلام کردم....
ثمین جان منم تو دوران عقد هستم
من فکر میکنم تو این دوران خیلی نمیشه در مورد این موضوع پا فشاری کرد چون تازه یه زندگی و شروع کردن و اتفاقاتی براشون میفتع که فرمیکنن اووووووووووووو چه خبره که از نظر ما خانوما هیچی نیست
اگه الان رو این موضوع خیلی پافشاری کنی احساس میکنه دور از جونت مثل بختک مخوای بیفتی رو پول و خونه زندگی شو همه اختیارو ازش بگیری مردا خیلی غرور دارن اگه میگه دسته من باشه بگذار دستش باشه بهش این اعتماد و بده عنوان مرد زندگیت بهش اعتماد داری و اون میتونه این مسئولیتو قبول کنه بعداز ازدواج اونم چند ماه بعدش بشینید در موردش بزنید
ثمین جان من الان همه ای پس انداز شوهرم دست مادرشه من حتی یه بارم بهش نگفتم این کارت درسته یا اشتباه رفتیم سر زندگی مون اونموقع تصمیم میگیریم چیکار کنیم
خودتو از الان درگیر نکن
اقا میثم خوشحالم که با همسرتون هیچ مشکلی ندارید ولی قبول کنید گاهی اتفاقاتی می افته حرفای زده میشه که خیلی خوشایند نیست
من واقعا با همسرم مشکل جدی ندارم ولی موقع های که یه کدورتی بین خانوادش ایجاد میشه یا از جای دیگه عصبانیه طوری با من رفتار میکنه من اصلا انتظارشو ندارم
همین باعث دلسردی من میشه ما جمعه سر یه موضوع مسخره بحث کردیم که احساس میکنم خیلی بهم سخت گذشته موقع عصبانیت نمیتونه خودشو کنترل کنه همین نگرانم میکنه
ثمین خانم سلام
به نظر این حقیر اگه شما با نظر همسرت مخالت کنی اون فکر میکنه که قبولش نداری یا بهش اعتماد نداری که این یه حس خیلی بدیه برای یک آقا . شما بهش میدون بده تا اون از تلاشی که برای رضایت شما انجام میده احساس غرور کنه . شما حتی بهش اصرار کن که پس اندازتون پیش اون باشه و بهش بگید مدیریتش برای مخارج زندگی از خودتون بهتره . مطمئن باشید زندگیتون شیرین تر میشه . زندگی مسابقه طناب کشی نیست زندگی مثل بازی بومرنگه که هر طور پرتاب کنی همونطور دریافت میکنی . شاد باشید
پریناز خانم و نرگس خانم محترم از نوشته های شما اینطور برداشت کردم که یک مقدار با همسرانتون فاصله تفاهمی دارید . این احتمالا بخاطر اینه که در اوایل ازدواج هستید . بعدا اگر روابط عاطفی تقویت بشه همش درست میشه و جای نگرانی نیست . ما هم در اوایل زندگی هر روز با همسرم جر و بحث میکردیم ولی در حال حاضر خدا را شکر بقدری با هم صمیمی هستیم که اصلا هیچ تصویری از تفاهم نداشتن در ذهنمون نیست .
اره واقعا نرگس جون... اگه همسرانمونم تلاش میکنن که حتی درامدشون زیاد بشه بخاطر خوشبختی ماهاست دیگه......پس باید اون پوا هرجاکه هردونفر خوشحال راضی هستن خرج کنن.....
منکه همیشه دوست داشتم بانک شوهرم باشم و پولاشو نگه دارم اما اون دوس نداره...... :(
وای این مشکلات مالی دمار از روزگار همه دراورده منم که نق نقو..........خیلی پول جمع کنما....اما میخوام حواسم به همه چیز باشه......الان که حرفای اقا میثم خوندم دلم برای اقاییم سوخت که نقطه ضعفاشو نشونه میگیرم و همش درمورد ممسائل مالی حرف میزنم :(
خب چکار کنم خودمم میخوام پیشرفت کنیم زودتر.....
سلام اقای میثم مرسی از راهنمایی و فرمایشاتتون. من مشکلم با همسرم رفع شد و دوتامون خیلی راحت مشکلمون حل کردیم. خداروشکر الانم رابطمون عالی شد.البته من مشکلم یه بار پیش اومده یعنی رفع ناشایستی از همسرم ندیدم . یه مشکل ساده پیش اومد که نذاشتیم بزرگتر بشه برامون. من به این نتیجه رسیدم که همسرمو خیلی لوس کردم و نباید بیش از حد ابراز علاقه کرد چون لوس میشه رابطه و لذتی نمیمونه هرچیزی حدی داره. باید تعادل داشت. خدارو شاکرم که مشکل بزرگی در زندگیم نیس. انشالا دوستان عزیزم مشکلشون خیلی زود رفع بشه
سلام بچه ها
نرگس جون یکی از عیوب بسیار ناپسند شوهر منم همینه که اصلا آدم اجتماعی نیست برا یه مهمونی ساده یا به قول شما یه بهشت زهرا رفتن ساده خون به جیگرم میکنه
خیلی وقتا قبل از مهمونی اشکمو در میاره بعد دلش برام میسوزه و میریم ولی یا تو خود مهمونی یا بعدش زهرمارم میکنه
مشکلات مالی هم که قربونش برم گریبان همه رو گرفته
دوست داشتن نمیشه قانون باشه این بازی کردن با جملاته قانون چیزیه که ما وضعش میکنیم و باید بهش عمل کنیم ولی عشق و داست داشتن خارج از این ماجراست نمیشه وضعش کرد نمیشه تزریقش کرد
قانون من و همسرم در زندگی اینه که هیچگاه توی مشکلات همدیگه میدون خالی نکنیم و پا به پای هم باشم
چه جالب مژگان جون ولی همسر من تا میایم بخوبیم خروپفش از دنیا گذشته :))))))))9
یه جوری میخوابه انگار یه ساله خوابه !!!!!!!!
کلا خستست منم حرفام تو دلم جمع میشه میمونه اخر هفته :((
ممنون فریبا جون
مژگان جون بنظرم قانون هایی که مطرح کردی خیلی جالبه بخصوص حرف زدن آخر شب.
فوقالعاده ترین قانون زندگی قانون دوست داشته . زن و مرد باید همو دوست داشته باشن . همیشه و همه جا .
خواهش میکنم فرزانه جون
رها جان خیلی خوب توضیح جامع و کاملی داد . تشکر میکنم بابت تکمیل این بحث
ممنونم مژگان جان و فریبا جان
متاسفانه به دلیل اینکه درگیر پایان نامه ام هستم خیلی وقت نمی کنم بیام اینجا ولی از وقتی به خاطر مسابقه ی زیباترین لباس عروس با این سایت آشنا شدم واقعا عاشقش شدم. به صفاجان هم قول دادم به محض اینکه دفاع کردم حسابی تو سایت فعالیت کنم :) خیلی خوشحالم که دوستان خوبی مثل شما پیدا کردم و می تونم به کمک شما زندگی بهتری داشته باشم
فرزانه جون ماهم عین دوستان دیگه علاوه بر قانوناییکه گفتن یه قانون داشتیم که اگر ازهم ناراحت بودیم هرکس خودش بیاد بگه من به فلان دلیل ازت ناراحتم..........چون اونطوری همونموقع سر موضوع بحث میکنی و حل میشه هم ادم از رو ناراحتی کارهایی نمیکنه که طرف رو ناراحت کنه......
خیلی وقتا همسرم یکاری میکرد که ناراحت میشدم بعد بهش میگفتم چراناراحتم کردی میگفت چون از دستت عصبانی وناراحت بودم که فلان کارو کردی منم این کار کردم.......
دوستای خوبم این تعیین قوانین خیلی خوبه. یک خانم دکتر مشاوری رو من می شناسم می گفت اول زندگی خط قرمزهاتون رو برای هم مشخص کنید. یعنی اون جایی که دیگه از اون به بعد نمی تونید همسرتون رو ببخشید و باهاش ادامه بدید. حالا ممکنه توی موقعیت که قرار بگیرید به هزار و یک دلیل ادامه بدید اما بالاخره همسرتون باید بدونه که چه مسایلی هست که برای شما بی نهایت مهمه.
من خودم قبل ازدواج از همسرم خواستم که باهام صداقت داشته باشه و چیزی رو ازم پنهون نکنه حتی به خاطر مراعات حال خودم. خیلی قوانین دیگه مثل اینکه بدون مشورت با هم کاری رو که مستقیما به زندگی مشترکمون مربوط می شه انجام ندیم. یا اینکه هیچوقت سعی نکنیم خانواه هامون رو به همدیگه تحمیل کنیم. احترام بزرگترها رو نگه داریم اما تصمیمات مهم رو خودمون بگیریم و از نظر دیگران فقط استفاده کنیم نه اینکه نظرشون رو بی چون و چرا اجرا کنیم. و خیلی از این قوانین. اما خط قرمزی که من برای همسرم تعیین کردم اعتیاد و خیانت بود. یعنی بهش گفتم پای همه چی می مونم، خدای نکرده مریضی، بی پولی، حتی بداخلاقی اما پای این دوتا نمی مونم. شاید بعضی ها بگن اول زندگی حرف نمی مونم نباید زد اما من فکر می کنم تکلیفمون رو همون اول باید معلوم کنیم.
یک سری قوانین هم در طول زندگی شکل می گیره. دونفر وقتی زیر یک سقف زندگی می کنن یک سری مسایل پیش میاد که اگه همون قانون صحبت کردن رو رعایت کنن اونوقت طی اون صحبت ها متوجه می شن یک سری قوانین ریز دیگه هم باید تصویب بشه. شاید به نظر خنده دار بیاد اما قوانینی مثل اینکه آشغالا کی باید برده بشه، یا مثلا هرکسی ظرفی رو کثیف کرد حتما توی سینک بذاره نه دور و اطراف خونه و یک عالمه قانون کوچیک دیگه که اگرچه به ظاهر مسخره است اما در درازمدت واقعا به صورت فرسایشی آدم رو خسته می کنه
khosh be halet aroosit nazdike ma ke gozashtim vase saale ayande
سلام دوستان نوعروس چندروزی نبودم درگیر کارای جشنم و خونه جهاز خلاصه سرم خیلی شلوغه امشب خیلی دلم هواتونو کرده مهترین قانون به نظرم احترام صداقت درک متقابل منو همسر م مهترین قانونو اینا گذاتشتیم و همچنین خیانت
سلام دوستان نوعروس چندروزی نبودم درگیر کارای جشنم و خونه جهاز خلاصه سرم خیلی شلوغه امشب خیلی دلم هواتونو کرده مهترین قانون به نظرم احترام صداقت درک متقابل منو همسر م مهترین قانونو اینا گذاتشتیم و همچنین خیانت
نسیم جون عزیزم ایشالا ب سلامتی مبارک باشه عزیزم
خوششششششششششششبحالت که داری میری خونه عشقت
من هنوز143 روز مونده
بسلامتی باشه نسیم بانو قشنگترین روزارو داری از داشتن این لحظات لذت ببر
رها جان به نکته های خوبی اشاره کردی،منظور منم از قانون دقیقا این چیزایی بود که گفتی
مرسی
چرا بعضی مردها هنگام بیماری، مثل بچه ها رفتار میکنند؟
یک مرد توضیح میدهد که چرا دوستان او در طول فصل سرما مادرشان را میخواهند؟!
آیا همهی مردها وقتی مریض هستند شکننده و غرغرو میشوند؟ البته که نه. ولی بعضی از آنها چرا. دلیل شکایت و نالههایشان اینجاست:
1. "این هرگز اتفاق نمیافتد!"
برخی از مردان عاشق این هستند تا در مورد این که هرگز مریض نمیشوند پوز بدهند. این یک راه برای ابراز سلطهی فیزیکیست بی آنکه نیاز به ارائه مدرک واقعی باشد. درست مانند وقتی که به مردم میگویید ماهیچهی شکمتان ۱۲ تکه است و عضلات بازویهای شما برآمده است و آنها مجبورند تنها به حرف شما اکتفا کنند. این از هرچیزی بهتر است.
البته غیر ممکن است. هیچکس نسبت به همه چیز ایمن نیست، و هیچکس دوست ندارد که اشتباهاتش اثبات شود، حتی اگر در کاسهی سوپ خودش عطسه کند.
۲. بدن او یک غار مردانه است.
مردها عاشق بدن خود هستند. در قسمت آشکار طیف، او با بدن خود مانند یک ماشین که خوب روغنکاری شده است رفتار میکند. در قسمت کمتر آشکار طیف, آدم احمقی هست که با بدنش مثل یک رستوران با مدیریت خوب، رفتار میکند که همیشه پر از سیب زمینی سرخ کرده و گوشت کبابی میباشد. هر دو مرد به این که چه چیزی وارد بدنشان میشود خیلی اهمیت میدهند و همینطور به چیزهایی که میتوانند از آن خارج کنند. مریض شدن میتواند یک آچار نا امیدکننده داخل این ماشین مردانه بیاندازد.
حالا او چگونه با آدم بدها مبارزه کند؟
در هر لحظه، در هر سناریو, هر مردی حداقل یک بخش از مغز خود را به این فکر اختصاص میدهد: "اگر کماندوهای دشمن همین حالا حمله کنند، چگونه از مهارت و ابزارهایم استفادهکنم تا عزیزانم را به جایی امن ببرم و خودم که به تنهایی یک ارتش کامل هستم آدم بدها را نابود کنم؟" این یک کلیگویی نیست.
تنها راه برای تبدیل شدن از یک قهرمان اکشن به قهرمان عطسه، یک تب واقعیست. از شما عذر خواهی میکنم، اما اکنون که داستان واقعی و وضع اسفناک این مرد فینی را میدانید، میخواهید چه کار کنید؟ گذشته از این حس رضایتمندی از اینکه متوجه شدهاید همسرتان همان قدر که فکر میکردید بچه است، چه فایده ی دیگری برایتان دارد؟ برای شروع، شما میتوانید به یاد داشته باشید که هیچ منطقی در ورای حساسیت بالای آنها وجود ندارد و بحثکردن با یک بیمار بداخلاق شما را به جایی نمیرساند. اما اگر نمیخواهید در هذیان گفتنهایش افراط کند ( شما را سرزنش نمیکنیم ) کاری را انجام دهید که پدر و مادرش وقتی نمیخواستند با او کاری داشته باشند انجام میدادند؛ او را تلپی جلوی تلویزیون با یکی از فیلمهای مورد علاقهاش بنشانید.
گرسنگی عامل مهم دعواهای زناشویی
ک ضربالمثل قدیمی برای ازدواج موفق این است که هیچگاه با عصبانیت به اتاق خواب نروید و اکنون با یافتههای جدید دانشمندان، در حالت گرسنگی هم نباید وارد این اتاق شد.
پژوهش جدید محققان دانشگاه اوهایو نشان داده که کاهش قند خون میتواند احتمال بروز عصبانیت و دعوا در میان زوج ها را افزایش دهد.
کاهش قند خون میتواند منجر به احساس اضطراب و کجخلقی با علائمی همچون تعرق کف دست، ضربان قلب افزایشی، سرگیجه، گرسنگی شدید و دیگر علائم شود.
محققان برای بررسی تاثیر گرسنگی و سطوح پائین قند خون بر احتمال دعواهای زناشویی از 107 زوج در پژوهش خود استفاده کردند. در یک دوره 21 روزه از زوج ها خواسته شد تا عصبانیت خود را بر سر عروسکی که نشانگر همسر آنها بود، خالی کنند. آنها در انتهای روز اجازه داشتند تا از صفر تا 51 سوزن را در نمایش عصبانیت خود از همسر واقعی خود در هر نقطه از بدن عروسک فرو کنند.
در همین حین، سطح قند خون آنها نیز اندازهگیری میشد.
محققان دریافتند که سطوح پائین قند خون بطور نزدیکی با افزایش تعداد سوزن های وارد شده در بدن عروسک ها ارتباط داشت.
در پایان این دوره، زوجها مجددا مورد آزمایش قرار گرفته و از آنها خواسته شد در یک بازی ساده دکمهای که زمان واکنش را آزمایش میکرد، در برابر هم قرار بگیرند.
برندگان اجازه داشتند برد خود را با صدای بلند در گوشی همسر خود فریاد بزنند. در واقعیت، زوجها با یکدیگر بازی نمیکردند، بلکه یک برنامه رایانهای به آنها اجازه میداد تا در نیمی از موارد برنده شوند. هر زوج در زمان برنده شدن میتوانست میزان بلندی صدا برای فریاد کشیدن بر سر همسر خود را انتخاب کند.
در اینجا نیز میزان پایین تر قند خون در افراد، صداهای بلندتر را که تنبیه شدیدتری برای بازنده فرضی بود به دنبال داشت.
دلیل این امر، نیازمند بودن مغز در زمان گرسنگی است. انسانها برای عملکرد مناسب، باید انرژی زیادی را برای این عضو تامین کنند.
اگرچه مغز تنها دو درصد از وزن بدن را در اختیار دارد، اما حدود 20 درصد از کالری کلی بدن را میسوزاند.
10 دلیل برای اینکه مردها باید به زنها احترام بگذارند
تمایلات طبیعی زنها و مردها به کامل کردن همدیگر، آنها را برای مقابله با چالشهای زندگی آماده میکند. البته هرکسی متفاوت است و هر زوج داستان خاص خود را دارد اما بین همه آنها اشتراکاتی وجود دارد.
بااینکه هرکدام از این جنسیتها حرفی برای گفتن دارند اما مردها معمولاً فایده بیشتری از روابط میبرند، درمقابل حساسیت و درک خانمها، خصوصیاتی مردانه مثل جدی بودن و قدرت بدنی از خود نشان میدهند. دلایل متعددی وجود دارد که نشان میدهد مردان باید به خانمها، چه مادرشان باشد، چه همسرشان، چه دخترشان و چه خانمهای دیگر احترام بگذارند:
زنها دیدی متفاوت از مردان به مسائل دارند : زنان دیدگاهی به زندگی و مسائل مختلف آن دارند که بسیار قابلتوجه است. آنها عادت دارند به عمق هر مسئلهای رسوخ کرده و همه چیز را با جزئیات بسیار بیشتری ببینند، حتی بدون اینکه نیاز به پیشرفت منطقی ایده و فکر داشته باشند. نه به این خاطر که مثل مردها به مشاهدات خود تکیه نمیکنند، بلکه به نظر میرسد آنها چه با دوراندیشی و چه بدون آن قادر به تحلیل مسائل هستند.
با حمایت زنان، مردها عملکرد بهتری خواهند داشت : این گفته قدیمی همیشه درست بوده است: پشت سر هر مرد موفق، یک زن موفق بوده است. مردها وقتی در کنار یک زن قوی با درک و شعور بالا قرار میگیرند، به موفقیتهای بسیار بیشتری نائل میشوند. مردانی که حمایت یک زن را پشت سر خود دارند، با اعتمادبهنفس بیشتری به سمت موفقیت گام برمیدارند.
زنها مادر هستند : مردها پیوندی ناگسستنی با مادران خود دارند. درست همانطور که دخترها برای پدرها همیشه عزیزتر بودهاند. لازم نیست حتما پسر یکی و یکدونه یک زن باشید تا بتوانید زنی را در مقام مادری تحسین کنید. تجربیاتی که با مادرتان داشتهاند برای ایجاد این ارتباط عمیق عاطفی کافی است. شما همیشه مدیون زحمتهای مادرتان هستید که به دنیا آوردنتان کوچکترین آن است.
زنها آینهای از تصویر مردان هستند: مردان و زنان چه از نظر احساسی، چه جسمی و چه انگیزشی مثل روز و شب متفاوتند. زنان میتوانند به راحتی در جاهایی که مردان قادر به دیدن نور نیستند، شکاف وجود آنها را پر کنند.
زنها باهوشترند : زنها درک و منطقی دارند که مردها از آن بیبهرهاند. بااینکه اندازهگیری هوش، کار دشواری است اما خیلی راحت میتوانیم بگوییم که بینش و درک زنان نسبت به مسائل مختلف فراتر از مردان است.
زنها موجوداتی مهربانند : محبت و همدلی از جمله خصوصیات زنان است که بیش از هرچیز تحسین میشود. زنها خیلی بیشتر از مردها به دیگران توجه دارند و برای احساسات آنها احترام قائلند.
زنها پرستار به دنیا میآیند : زنها علاوه بر تعهد کاملی که به دیگران دارند، غریزه مادرگونه خود را از همان ابتدای کودکی با خود دارند و این باعث میشود از همان ابتدا به والدین و خواهر و برادرهای خود تا آنجا که در توان دارند کمک کنند و بعدها که بزرگتر شوند این رفتار را دربرابر شوهر و فرزندان خود نشان میدهند. مردها برای این توانایی زنها شدیداً احترام قائلند.
زنها معاملهکنندههایی قوی هستند : شاید مردها ادعا کنند که بدون ضرر کردن میتوانند بهترین معاملهها را به انجام برسانند اما درواقع این خانمها هستند که در معاملهها میدرخشند. زنها که دل و نیتی پاک دارند طوری روی دیگران تاثیر میگذارند که مثل آنها به مسائل نگاه کنند و خیلی سریعتر از مردان به مصالحه میرسند.
زنها قدرت معنوی بالایی دارند : یکی از دلایلی که مردها زنها را به واسطه آن تحسین میکنند، ارتباط معنوی عمیقی است که میتوانند در طول زندگیشان برقرار کنند. آنها به خاطر به کار بردن این قدرت معنوی با کمک کردن به دیگران، احترام همه را جلب میکنند.
رفتار زنها به دور از خودخواهی است : بخاطر رفتارها و اعمال به دور از خودبینی و خودخواهی، زنها موجوداتی قابلستایشاند. چه بعنوان یک دختر، چه مادر و چه همسر، تاثیراتی فوقالعاده مثبت بر زندگی اطرافیانشان خواهند داشت.
مردها به هزاران دلیل شخصی زنها را دوست دارند و به آنها احترام میگذارند اما این تحسین جهانی به واسطه بعضی از محبتآمیزترین خصوصیات آنها برمیگردد. نیازی نیست که مردها برای احترام گذاشتن به زنها به دنبال دلیل باشند.
مردان را بهتر بشناسیم
آگاهی از وجود تفاوت های فردی بین انسان ها، چه کودکان و چه بزرگسالان، به اندازه خلقت انسان قدمت دارد. زیرا انسان های اولیه زمانی که در غارها یا جنگل ها زندگی می کردند، از متفاوت بودن یکدیگر کاملاً آگاه بودند، بدین صورت که وقتی به هم می رسیدند بلافاصله زور بازوی یکدیگر را تخمین می زدند؛ اگر طرف مقابل را ضعیف تر از خود می یافتند فوراً طعمه اش را از دستش می گرفتند و برعکس، اگر در می یافتند که حریف پنجه ی پر زورتر از آنها دارد، فوراً از سر راهش کنار می رفتند.
اگر تاریخ را ورق بزنیم در هیچ دوره ای نخواهیم دید که انسان ها خواه به صورت رسمی و خواه به صورت غیر رسمی، اعضاء جامعه خود را گروه بندی نکنند و برای هر گروه ویژگی های خاص قایل نشوند. در ادبیات کهن و واقعاً غنی سرزمین خود نیز می بینیم که مسیله تفاوت های فردی مطرح بوده و از همه کس انتظارات یکسانی نداشته اند. علاوه بر تفاوت های فردی بین انسان ها به طور کلی ، و بین زن و مرد نیز به طور اخص تفاوت های بارز چشمگیری از نظر جسمانی و روانی وجود دارد و همین امر توجه متخصصین و صاحب نظران را به خود جلب کرد و نقطه عطفی در باب انجام مطالعات در مورد زن ها و مقایسه آن با مردها شد. مطالعه جنسیت و تفاوت های جنسی همواره مورد توجه و علاقه پژوهشگران بوده است.
اگر به صورت اجمالی از هر یک از زن و مرد در مورد دنیای جنس مخالفش سئوال کنیم ، هم زنان و هم مردان شناخت جنس مخالف خود را بسیار دشوار دانسته و دنیای او را پیچیده و ناشناخته معرفی می کنند. در حالی چنین نیست. هر دو جنس نیازهای روانی شاخص و عمده ای دارند که اگر این نیازها را بشناسیم و درک کنیم می توانیم تا حدود زیاری در ارتباط با آنها بسیار موفق تر عمل کنیم .
گویی فراموش کرده ایم که قرار بر این است که مردها و زن ها با هم تفاوت داشته باشند.لذا توصیه میکنیم :
به مردان قدرت دهید تا صمیمیت شان فوران کند.
مرد را حلال مشکلات بدانید.
مرد را تأیید کنید. به او اعتماد کنید.
مرد عاشق تشویق است.
مرد دوست دارد که از او قدردانی شود.
مرد باید ستایش شود.
مرد را مطلقاً سرکوفت نزنید.
مرد را با اندرز دادن و نصیحت کردن از خود نرانید.
با مردها خیلی صحبت نکنید. اگر ساکت است به سکوت نیاز دارد.
اگر جایی قدرت مردی را نادیده بگیرید تا آن را مورد انتقاد قرار دهید مرد کلافه می شود و از شما متنفر می گردد و رشته های صمیمیت از هم گسسته می شود شما می پندارید واقعیت را می گوئید! این درست، ولی هزاران مشکل می آفرینید.
سوال کردن از مرد خشمگین، بر شدت خشم او می افزاید.
راه محبت به مرد قدردانی و تشکر از او و راه دیگر نادیده گرفتن اشتباهاتش است.
تشکر و قدردانی از تصمیمات و اقدامات مرد و نادیده انگاشتن اشتباهات او، راه مستقیم نفوذ به قلب مرد است.
مردها نیاز دارند از کارشان تشکر شود این مهر و حمایتی است که مرد از زن انتظار دارد.
مردها در سکوت به هدف های خود می رسند و احساس امنیت خاطر بیشتری می کنند. با شستن اتومبیل و یا ورزش کردن می توانند در سکوت، افکار خود را منظم کنند.
وقتی مرد همسرش را درک می کند با او وقت بیشتری را می گذراند.
زمانی که مردی احساس می کند که نمی تواند خودی نشان بدهد و موفقیت داشته باشد به خود خواهی های گذشته اش بر می گردد.
باید به مردها بفهمانیم که مورد قبول هستند، آن موقع انتقاد یا پیشنهاد را می پذیرند.
مردها با خونسردی و کوچک جلوه دادن مشکل، با یکدیگر همدردی می کنند.
این حالت مختص مردان است: مردان ممکن است از هر نوع مساله ای که باعث بحث و دعوا شود دوری می کنند.
رمز به کمال رساندن مرد این است که یاد بگیریم چگونه محبت مان را از طریق احساساتمان بیان نماییم نه از طریق رفتارمان.
فراموش نکنید: مردان، وقت شناسی- رفتار غیرآمرانه- خلاصه گویی- به صراحت سخن گفتن- استفاده از کلمات صحیح را بهتر می پذیرند.
چگونه احساسات مردان را بشناسیم!
شاید شما فکر کنید که او تظاهر به دوست داشتنتان میکند اما در دلش چیز دیگری میگذرد. باید بگوییم که در اغلب موارد این تصور اشتباه است.
تا وقتی که شما فکر میکنید صحبت کردن از احساسات برای یک مرد، یک مشکل بزرگ است، قطعا نمیتوانید آنطور که باید به او نزدیک شوید و با نفوذکردن در احساساتش حرف دلش را هم بشنوید ، ممکن است شما هم مثل خیلیهای دیگر فکر کنید مردها دوست ندارند احساساتشان را به اشتراک بگذارند.
اغلب ما گمان میکنیم که آنها ذاتا همینطور هستند و با چنین شخصیتی به دنیا آمدهاند و به همین دلیل هیچ کاری برای تغییر این جنبه از شخصیتشان نمیتوانیم بکنیم اما کمی بیشتر به این موضوع فکر کنید.
شاید دلیل اینکه شما و همسرتان نمیتوانید در مورد احساسات با هم حرف بزنید شخصیت او نباشد بلکه باورهای نادرست شما چنین فاصلهای را میانتان ایجاد کرده است.
به این 12 توصیه عمل کنید.
1 - زن زندگی باشید تا حسش را به شما بگوید
یک راز بزرگ را برایتان فاش می کنیم. مردها نه دوست دارند خیلیخیلی رمانتیک و احساساتی باشند و نه اینکه احساساتشان را کاملا پنهان و سرکوب کنند. یک مرد برای اینکه از احساساتش حرف بزند، باید در مقابل همسرش احساس امنیت کند. او باید فکر کند، احساساتش برای شما ملموس و قابلپذیرش است و بدون اینکه در موردشان قضاوت کنید آنها را میشنوید. در بسیاری مواقع مردها فکر میکنند، با همسرشان زبان مشترکی ندارند و حرف زدن از احساساتشان به قیمت یک سوء تفاهم بزرگ تمام میشود. بههمین دلیل آنها تا نشانههای درست نبودن این موضوع را در شما و زندگیشان نبینند، از آنچه درونشان میگذرد حرف نمیزنند.
2 - پروندهسازی نکنید
اگر همسرتان فکر کند که نشان دادن احساساتش میتواند شروع یک جنگ خانگی باشد، قطعا روی آنها سرپوش خواهد گذاشت. یادتان نرود که مردها از قضاوت شدن متنفرند و از اینکه احساساتی که به زبان میآورند بعدها بهعنوان یک مدرک جرم علیهشان استفاده شود میترسند. آنها فکر میکنند، یک حرف ساده میتواند روزها در ذهن شما پرورش پیدا کند و زندگی را از اینکه هست سختتر کند. به همین دلیل ترجیح میدهند، ترسهایشان از روزهای سخت زندگی، مشکلات مالی، مسائل کاری و حتی اختلافاتشان با شما را برای یک فرد کاملا غریبه شرح دهند تا اینکه با گفتنشان برای شما فاصله میانتان را بیشتر کنند.
3 - به او حس امنیت دهید
شما دوست دارید که در لحظهای که سکوت کردهاید و در لاک خودتان فرو رفتهاید، همسرتان کنارتان بنشیند و در مورد حسی که در این لحظه دارید با شما حرف بزند. حتی دوست دارید بپرسد که چرا در روزهای گذشته آرام بودهاید و چه چیزی شما را آزار میدهد. این جرقه کافی است تا شما از تمامی احساساتی که در این ماهها به شما هجوم آوردهاند صحبت کنید و ذهنتان را آرام کنید اما در مورد مردها اینطور نیست. آنها مثل شما نمیتوانند در اتوبوس، مترو و شهربازی و حتی مراکز خرید از حسشان حرف بزنند. آنها یک مکان امن میخواهند و یک زمان مناسب.
مردها دوست ندارند که مدام در مورد حسشان پرسوجو کنید. فقط دوست دارند که شرایطی امن را فراهم کنید تا خودشان این واقعیتهای درونی را بیرون بریزند.
- احساساتتان را بدون مقصر دانستن او نشان دهید
شما اجازه دارید که احساساتتان را نشان دهید اما واکنشهای خشمگینانه یا سرزنش را نه! حتی نباید برای به اشتراک گذاشتن حس درونیتان به او بگویید که باید یکتنه اوضاع را تغییر دهد و در غیر این صورت عواقب این کار رامیبینید. پس اگر حتی یکبار دیگر خواستید به او بگویید که چه بکند و چه نکند، حتما خودتان را متوقف کنید و جلوی بیان کردن چنین جملاتی را بگیرید.
5 - برای اینکه از پس این مرحله بربیایید باید احساسات خودتان را بشناسید
ترس، خشم، ناامنی و حتی خستگی میتواند باعث بروز واکنشهای کنترل نشدهای شود اما اگر شما روی بدن و ذهنتان کنترل داشته باشید، میتوانید بدون نشان دادن واکنشهای هیجانی حستان را بیان کنید یا اگر به جای اینکه بگویید از امشب باید زودتر به خانه برگردی، بگویید این روزها کمی غمگینم و دوست دارم وقت بیشتری را با تو بگذرانم. در این شرایط، اینکه شما حستان را از راهی امن با او درمیان میگذارید به او احساس آرامش خواهد داد و باعث خواهد شد که او هم بدون ترس از قضاوت شدن یا سرزنش شدن با شما حرف بزند. میبینید؟ شما فقط احساساتتان را بدون اینکه او را مقصر بدانید یا بخواهید بهخاطر ترس از واکنشهای شما اوضاع را تغییر دهد، بیان کردهاید.
6 - برخلاف زنها که برای نشاندادن حسشان برنامه میریزند یا نارضایتیشان را به زبان بیزبانی میگویند، مردها خیلی ساده آنچه در دلشان هست را نشان میدهند. در اغلب موارد دل و ذهن آنها یکی است و اغلب مردها دلیلی نمیبینند که با نشان دادن احساسات دروغین همسرشان را فریب دهند.
شاید شما فکر کنید که او تظاهر به دوست داشتنتان میکند اما در دلش چیز دیگری میگذرد. باید بگوییم که در اغلب موارد این تصور اشتباه است. اگر مرد شما میگوید که دوستتان دارد یا در رفتارهایش این را نشان میدهد، پس حتما دوستتان دارد.
7 - رفتارهایش را در جمع ببینید
شیوهای که او در میان جمع با شما برخورد میکند یکی از مهمترین نشانههاست. آیا در مقابل ادعاها یا برخوردهای نادرست دیگران از شما حمایت میکند؟ یا اینکه وقتی دوست شکست خوردهاش از زندگی تلخ و همسر ناسازگارش میگوید، او دلداریاش میدهد و میگوید که همه زنان اینطور نیستند و همسر خودش را مثال میزند؟ آیا بعد از هر مهمانی از شما قدردانی میکند و به خاطر اینکه در مقابل دیگران او را سربلند کردهاید از شما تشکر میکند؟ اگر اینطور باشد باید بگوییم که او یک مرد عاشق است.
8 - زیادی از احساساتتان حرف نزنید
شما فکر میکنید که اگر احساساتتان را با او قسمت کنید، او هم از احساساتش با شما صحبت خواهد کرد و به همین دلیل با وجود مقاومتهای او هر روز و هر لحظه میخواهید حستان را با او در میان بگذارید.
این درحالی است که مردها روند احساسی متفاوتی دارند و این راهی که در پیش گرفته بههیچ وجه در مورد او کارگر نخواهد شد.
گفتن بیوقفه از احساسی که دارید میتواند نتیجه برعکسی داشته باشد چون که مرد شما وقتی این قدر زیاد و اغراق شده در معرض حستان قرار میگیرد نه تنها تمایلی برای شنیدن آن نخواهد داشت و آن را جدی نخواهد گرفت بلکه خودش هم گارد بیشتری میگیرد و سعی میکند آنچه در او میگذرد را با شما در میان نگذارد.
9 - رازدار باشید
در بعضی مواقع هم مردها به خاطر ترس از فاش شدن رازها و حتی همین احساسات سادهشان برای دیگران، دوست ندارند در موردشان برای شما حرف بزنند. آنها فکر میکنند که ابراز عشق، دعواهای بزرگ و کوچک و مشکلات و خوشیهای زندگیشان در یک چشم به هم زدن به دیگران مخابره میشود و روی قضاوتشان تاثیر میگذارد.
به همین دلیل ترجیح میدهند به جای حرفزدن از احساسات مثبت و منفیشان، آنها را در دلشان نگه دارند و با شما قسمتشان نکنند.
- بگذارید مرموز بماند
در تمام این بخشها سعی کردیم از راههایی صحبت کنیم که با کمکشان میتوانید مردتان را به حرف بیاورید و راهی را برای آشکار کردن احساساتش کشف کنید اما در این قسمت به شما میگوییم که بهتر است گاهی به این محدوده وارد نشوید. شاید تعجب کنید و بگویید به عنوان همسرش حق دارید همه چیز را در مورد زندگیاش بدانید و از این طریق میخواهید بارش را سبکتر کنید.
11 - اگر به مردتان اعتماد دارید، همیشه به حیطه خصوصیاش وارد نشوید و بگذارید با این تصور که بخشی از زندگی و اتفاقاتش را به تنهایی مدیریت میکند،احساس بهتری پیدا کند. بعید نیست که شما با توجه به شناختی که از او دارید همه این پنهانکاری را کشف کنید اما نباید به او بگویید که سر از پنهانکاریهایش درآوردهاید.
12 - گاهی مردها با بیان نکردن احساسات یا مشکلاتشان، اعتماد به نفس بیشتری پیدا میکنند. اگر بخواهیم این موضوع را سادهتر توضیح دهیم، باید بگوییم که مردها فکر میکنند اگر بعضی مشکلات را با همسرشان درمیان نگذارند و یکتنه آنرا حل کنند، مردانگیشان بیشتر میشود. آنها دوست دارند گاهی ژانوالژان زندگی شما باشند. برای حل یک مشکل بزرگ دیر به خانه بیایند و به شما بگویند که سر کار بودهاند. به یکی از دوستانشان پول قرض بدهند و به شما بگویند که نمیدانند چرا از حسابشان پول کسر شده و حتی برای خرید یک هدیه مرخصی بگیرند و به شما بگویند سرکارند. اگر به مردتان اعتماد دارید، همیشه به حیطه خصوصیاش وارد نشوید و بگذارید با این تصور که بخشی از زندگی و اتفاقاتش را به تنهایی مدیریت میکند،احساس بهتری پیدا کند. بعید نیست که شما با توجه به شناختی که از او دارید همه این پنهانکاری را کشف کنید اما نباید به او بگویید که سر از پنهانکاریهایش درآوردهاید.
چطور همسر خسیسمان را درمان کنیم؟
کنترل دخل و خرج و آیندهنگری اصلاً صفت بدی نیست اما بعضی از ما مثل میرزا نوروز - که به کفشهای پاره و زهواردررفتهاش چسبیده بود - چنان به پول میچسبیم که جداشدن از آن محال است.
روانشناسان خساست را یک نوع مشکل «روانی» میدانند چون معتقدند افراد مبتلا به این اختلال روحی- روانی در همه رفتارهایشان دچار خست و امساک هستند؛ حتی در ابراز احساسات و نشاندادن محبتشان به همسر، فرزندان و اقوام نزدیک.
خسیسها از دیدگاه علم
از نظر علم روانشناسی «سخاوت روح» یکی از ویژگیهای مثبت روحی - روانی و رفتاری است که تقریبا در همه افراد- با اندکی تفاوت در میزان آن- وجود مین ناتوانی ، آنها را به فردی خسیس(اسکروچ) تبدیل میکند.
خساست در شیوه خرج و پسانداز کردن، رفتارهای فردی و اجتماعی، ناتوانی در برقراری ارتباط با دیگران، گوشهگیری، امتناع از حضور در جمع، توجه بیش از حد به رفتارهای دیگران و بررسی رفتارهای آنها به قصد انتقاد و ... مشاهده میشود.
آنها حتی در ابراز احساسات هم خساست میکنند! به این مثال توجه کنید؛ مدیر مؤسسهای از اینکه کارمنداناش به خوبی کار میکنند، آگاه است اما خساست او اجازه نمیدهد تا با پاداش مالی یا حداقل تشویق زبانی از همکاراناش تشکر و تقدیر کند.
در واقع «سخاوت» به صورت بالقوه در این فرد وجود دارد چون متوجه تلاش کارمندانش میشود ولی خسیس بودن او مانع از آن میشود که سخاوتمندیاش را نشان بدهد. این نمونه یکی از هزاران نمونه ناتوانی در برقراری ارتباط با دیگران به دلیل خساست است.
خانواده در سایه خست
شاید زمان مجردی، خساست مشکلات فراوانی را برای فرد خسیس ایجاد کند که مهمترین آن، جدا ماندن از جمع و تنها ماندن است. در واقع خساست اجازه نمیدهد اندکی از درآمد شخصیمان را صرف رفت و آمد یا خرید هدیه برای دیگران کنیم و در برنامههای دستهجمعی حاضر شویم. به این ترتیب، هر لحظه بیش از قبل از جمع فاصله میگیریم و در نهایت به فردی منزوی تبدیل میشویم. تا اینجای قضیه، فقط خودمان ضرر میکنیم؛ ولی بعد از ازدواج، وضعیت کاملا فرق میکند چون پای نفر دیگری هم در میان است.
بعد از تشکیل خانواده، خسیس بودن یکی از طرفین، به شدت بر روابط زوجین و رابطه آنها با یکدیگر تاثیر میگذارد؛ تا حدی که شاید به جدایی بینجامد؛ مگر آنکه هر دو نفر (زن و شوهر) مبتلا به مشکل خساست باشند تا بتوانند از بودن در کنار هم لذت ببرند. از مهمترین مشکلات زندگی افراد خسیس با خانواده (همسر و فرزندان) میتوان به این موارد اشاره کرد:
- ناتوانی در برقراری ارتباط عاطفی؛ این افراد حتی نمیتوانند از سادهترین کلمات محبتآمیز برای بیان احساسات خود استفاده کنند. جالب اینکه اگر هم از این کلمات استفاده کنند، آزادی و آرامش در رفتارشان دیده نشده و همیشه حالتی از گرفتگی و ناراحتی در رفتار آنها مشاهده میشود.
- به نظر آنها خرید هر چیزی غیر ضروری است و بهتر است به جای آن در بانک پول پسانداز شود. خرید هدیه هم که اصلا محلی از اعراب ندارد و دور ریختن پول به حساب میآید. در مواقع اجبار هم پرداخت نقدی، بهتر از هر هدیهای است.
فاصله عمیقی در روابط زن و شوهر دیده میشود؛ سایه دائمی خساست در زندگی مشترک، باعث جدایی آنها از هم میشود چون یکی از طرفین نمیتواند نیازهای عاطفی و روحی- روانی طرف مقابل را برآورده کند. بگذریم از اینکه رفع نیازهای دیگر به طور کامل از یاد رفته است.
- ارتباط زن و شوهر به بحثها و رفع نیازهای مالی محدود میشود. در نهایت نیز برای رفع هر نیاز- پس از یک جدال طولانی - باید همه افراد خانواده از چهارچوبی که فرد خسیس تعیین میکند، پیروی کنند.
- والد یا والدین (بسته به اینکه کدامیک به بیماری خساست دچار باشند) همواره از رفتارها و تلاشهای فرزندشان در هر زمینهای ناراضی هستند. این نارضایتی از مسائل درسی تا کارها و رفتارهای روزمره آنها را شامل میشود. اما این والدین برخلاف والدین کمال گرا - که برای موفقیت فرزندشان هزینه کرده و آنها را همراهی میکنند - هیچ تلاش و کمکی برای پیشرفت بیشتر فرزندشان نمیکنند و فقط توقع دارند.
- مردان یا زنان خسیس هر مسئلهای را با مسائل مالی میسنجند و «پول و درآمد» مهمترین عامل تعیینکننده در زندگی آنهاست. مثلا معیار محبتشان، مبلغ، کیفیت یا نوع هدایای خریداری شده است، نه زیبایی این کار.
- تصمیمگیری برای خرید هر وسیله سادهای برای منزل باید با اجازه زن یا شوهر خسیس باشد. برای صدور این اجازه هم باید همیشه دلیل قانعکنندهای وجود داشته باشد؛ دلیلی که بتواند فرد خسیس را قانع کند. به این ترتیب، طرف مقابل از هر خریدی منصرف میشود.
به نظر شما زندگیای که یکی از طرفین اختیار کامل دارد و دیگری هیچ اختیاری ندارد، به زندگی در زندان شبیه نیست؟
- رفتارها آزادانه نیست؛ ترس از بروز واکنشی نامطلوب از سوی فرد خسیس بر همه رفتارها و روابط سایه افکنده و آزادی عمل را از همه افراد خانواده - به ویژه همسر - سلب کرده است.
- این افراد در برآوردن نیازهای فردیشان هم امساک میکنند؛ تا حدی که سلامتیشان هم در معرض خطر قرار میگیرد.
روح و روان، اسیر امساک
بررسیها نشان میدهد «افسردگی» یکی از مهمترین اختلالات روحی- روانی است که فرد خسیس به آن دچار میشود. روانشناسان دلیل اصلی بروز این حالت را منزویشدن آنها میدانند.
از طرفی عناد دائمی آنها با جمع، باعث تنها ماندنشان میشود و همین امر باعث تشدید افسردگی خواهد شد. در واقع عقاید آنها باعث میشود تا همیشه تنها بمانند؛ حتی اگر به ظاهر، دیگران آنها را طرد نکنند.
یکی دیگر از مشکلات روحی- روانی این افراد، «بیتابی و بروز حالتهای هیجانی» است. نگرانی درباره همه چیز، بهویژه مخارج ( فقط فکرکردن به مخارج و نه خرجکردن واقعی)، آنها را به افرادی بهانهجو، بیتاب، ایرادگیر و... تبدیل میکند. این نکته را هم فراموش نکنیم که حالتی «تهاجمی و عصبی» در رفتارهای آنها دیده میشود که هم باعث آزار خانواده و هم باعث آزار خودشان میشود.رفتارهای دیگری مثل حرص و ولع دائمی برای همه چیز، شک و تردید، حسابگری و خودمحوری از دیگر اختلالات روحی- روانی افراد مبتلا به بیماری خساست است. این افراد فراموش کردهاند که تیر تیز رفتارهای نامطلوب و تهاجمی آنها، بیش از همه، روح و روان همسر و فرزندانشان را زخمی میکند.
با آنها چه کنیم؟
اول از همه بهخاطر بسپاریم که بیماری همسر خسیس ما هیچ گاه درمان نمیشود؛ بنابراین فقط باید تلاش کنیم تا رفتار او را تعدیل و ترمیم کنیم. درمان قطعیای برای این بیماری وجود ندارد؛ فقط با این شیوهها میشود با او مدارا کنیم:
- طبیعت افراد خسیس را باور کنیم و بپذیریم که به بیماری امساک و خساست بیمارگونه دچار هستند. این باور باعث میشود تا رفتارهای او برایمان قابل تحمل باشد.
- مقابله به مثل نکنیم؛ این مقابله هیچ اثری جز تکرار رفتارهای نامطلوب و ندارد. حتی این رفتارها میتواند با شدت بیشتری تکرار شود.
- پیش از خرید هر وسیلهای برای منزل با همسرمان مشورت کنیم. با وجود اختلافنظر، مشورتکردن ضروری است تا پس از خرید با لجبازی او روبهرو نشویم. به این ترتیب، مانع از جنجال شده و زمینهسازی کردهایم.
- برای خریدهای شخصی تنها برویم ولی قبل از بیرونرفتن از منزل، حتما به همسرمان اطلاع بدهیم تا احساس کنارگذاشتهشدن به او دست ندهد. توافق کنیم که این تصمیم برای سلامت روحی- روانی هر دوی ما لازم است.
- بعضی افراد مبتلا به خساست، تلاش میکنند تا این صفت نامناسب را اصلاح کنند. در این صورت با درک مشکلشان و تلاشی که برای ترک این صفت میکنند، به آنها کمک کنیم.
فراموش نکنیم نباید این افراد را مسخره کنیم یا دائم از آنها ایراد بگیریم. کنارشان باشیم تا با کمک هم به تدریج بر مشکل غلبه کنیم.
- زمانی که از رفتار همسرمان غمگین و عصبی میشویم، ناراحتیمان را ابراز کنیم؛ البته نه با دعوا و جنجال بلکه به او توضیح بدهیم که از رفتارهای او ناراحت میشویم و خجالت میکشیم. این توضیح و ابراز ناراحتی ما به شکل منطقی، تلنگری برای تجدیدنظر در رفتارهای نامناسب اوست.
- همانطور که اشاره کردیم، این افراد در ابراز احساسات نیز ناتوان هستند. در مقابل این ناتوانی، لجبازی و بیاعتنایی نکنیم اما طوری رفتار کنیم که طرف مقابل هم با کمی کماعتنایی ما روبهرو شود. با کمی تغییر در رفتارهای گذشته خود میتوانیم به راحتی تغییراتی در رفتار همسرمان ایجاد کنیم.
- اگر فرزندمان از رفتار همسرمان رنجید، مقابله به مثل را به او یاد ندهیم. فقط به فرزندمان توضیح بدهیم که این عقیده پدر یا مادر توست و باید به عقیده آنها احترام بگذاری. فقط دفعه بعد طوری رفتار کن که با سرزنش او روبهرو نشوی.
- افراد خسیس با وجودی که ممکن است سلیقه خوبی داشته باشند اما برای خرید هر چیزی، ابتدا به مبلغ آن توجه میکنند؛ بنابراین به جای دلخورشدن یا مسخرهکردن همسرمان از او تشکر کنیم. همین که او هزینهای را بابت خرید چیزی پرداخت کرده، کافی است. تشکر ما نوعی تشویق برای تکرار این رفتارهای مثبت و از بین رفتن برخی مشکلات رفتاری همسرمان است.
- برای تقسیم دخل و خرج منزل، همفکری کنیم تا به تدریج تغییراتی در شرایط ایجاد شود.
- با دوستان و آشنایان قطع رابطه نکنیم؛ این راه چاره نیست. با حفظ تعادل در رفت و آمدها این مشکل به تدریج برطرف خواهد شد.
- از روانپزشک، روانشناس یا مشاور کمک بگیریم.
چگونگی پیوند دوباره پس از شکست عاطفی
انسان ها برای ارضا پنج نیاز اساسی که ریشه در ژن ها دارد، تلاش می کنند. نیاز به بقا، نیاز به عشق و محبت، نیاز به قدرت، نیاز به آزادی و نیاز به تفریح.
اگر جزو کسانی باشید که تجربه یک ازدواج یا نامزدی به هم خورده را دارند، حتما احساس دو گانه ای را نسبت به شریک سابق خود تجربه کرده اید. گاهی او را غیرقابل تحمل دانسته اید و گاهی هم به دلیل احساس گناه فکر کرده اید به اندازه کافی برای سازگاری با هم تلاش نکرده اید.
شکست عشقی
گاهی هم فشار اطرافیان مزید بر علت می شود که تصمیم بگیرید دوباره با نامزد یا همسر سابقتان ارتباط برقرار کنید و به زندگی مشترک برگردید. اگر در دوره نامزدی جدا شده باشید، برگشت کار سختی است. چون معمولا اختلافات آن قدر جدی بوده که باعث شده شما دوست داشتن و آینده مشترک را ندید بگیرید و به جدایی و پایان نامزدی تان فکر کنید. بنابراین برگشتن، تنها باید مشروط به تایید مشاور خانواده باشد. باید علت عدم سازش و جدایی مشخص شود و راهکارهای حل مشکل به کار گرفته شود. معمولا مهم ترین دلایل عدم سازش این مواردی هستند که در ادامه برایتان خواهیم گفت. آنها را در رابطه تان شناسایی کنید و هر گاه راه حلی برایشان یافتید، به پیوند دوباره فکر کنید.
خواسته های متفاوت
ویلیام گلاسر روانشناس مشهور آمریکایی، معتقد است انسان ها برای ارضا پنج نیاز اساسی که ریشه در ژن ها دارد، تلاش می کنند. نیاز به بقا، نیاز به عشق و محبت، نیاز به قدرت، نیاز به آزادی و نیاز به تفریح.در زندگی مشترک افراد، این نیازها نقش مهمی را ایفا می کند که به شکل ژنتیک به انسان منتقل می شود و الویت نیازها برای هرکسی متفاوت است. اما اگر بخواهیم با تعبیر گلاسر جلو برویم، 5پایه اصلی یک زندگی مشترک، فرزندآوری(بقا)، عشق ورزی (جسمی و روحی)، پیشرفت در زندگی فردی و زندگی مشترک، آزادی و استقلال شخصی و تفریح، کامجویی و لذت بردن از زندگی با همسر است. تناسب نداشتن این اولویت ها و در واقع کوتاه و بلند بودن این 5پایه در زن و مرد باعث می شود آنها ایده آل ها و خواسته های متفاوتی از زندگی داشته باشند. بنابراین سازگاری بین آنها کار سختی می شود.
مهارت ها را بازیابید
متاسفانه بسیاری از افراد مهارت های زندگی را نمی آموزند و نمی توانند از عهده حل مسئله برآیند به همین در برخورد با مشکل، جدایی را انتخاب می کنند. در گذشته ازدواج ضرورت بیشتری داشت و طلاق نیز آنقدر قبیح بود که همه معتقد بودند باید با لباس سفید به خانه بخت رفت و با کفن سفید از خانه بیرون آمد اما امروزه نه ضرورت ازدواج آنقدر برای افراد قابل لمس است و نه طلاق آنقدر قبیح شمرده می شود.
وقتی طرفین مهارت حل مساله و مهارت روابط موثر را نداشته باشند و به بن بست بخورند به راحتی طلاق می گیرند. اگر می خواهید شروعی دوباره را تجربه کنید، مطمئن شوید که مهارت های ارتباطی و مهارت های لازم برای زندگی مشترک را فراگرفته اید. بی گدار به آب نزنید و تا زمانی که عامل اختلافات حل نشده، به پیوند دوباره فکر نکنید.مهم تر از همه این که گاهی لازم است برای یادگیری برخی مهارت ها با هم مطالعه کنید، با هم نزد مشاور بروید و با هم در دوره های آموزشی زندگی مشترک شرکت کنید. شاید هر دو یا یکی از شما کمی به مداخله روانپزشکی نیاز داشته باشد. اگر واقعا تصمیم به زندگی مشترک گرفته اید، این مداخلات را پذیرا باشید و بعد از طی دوره درمانی مجددا بررسی کنید که آیا امکان زندگی مشترک برای شما دو نفر وجود دارد یا نه.
برای چی برمی گردید؟
شاید باید این فکر را پیش از همه در ذهن تان مرور می کردید. اما ما می گوییم باید همواره به این سوال فکر کنید و پاسخی قاطع و محکم برای آن بیاورید. برای چی تصمیم دارید به زندگی ای که یک بار از هم پاشیده برگردید؟ اگر پاسختان فرار از تنهایی، عذاب وجدان و ترس از انگ اجتماع یا فشار اطرافیان است، بدانید که به احتمال زیاد، این تصمیم باز هم با شکست مواجه می شود. دلیل برگشتن شما باید بیش از هر چیز مربوط به اراده درونی هر دو نفرتان برای دادن یک شانس دوباره به خود و امتحان کردن مسیرهای جدید و نتیجه بخش تر باشد. در این بین معمولا دوست داشتن هم چاشنی کار است که اگر نباشد، باز هم زندگی شما می تواند با کشمکش و شکست همراه شود.
مهتاب جون 29 ام ستاره برنده قرعه کشی شد عزیزم . مگه اعلام کردم ، ندیدید ؟ حالا یه پست توی اتاق " حامیان باشگاه نوعروس " تاپیک " فروشگاه آنلاین خانومی " درست میکنم و همه برنده ها رو اونجا اعلام می کنم.
راستی برنده های عزیز ، اگر میتونید برام یه عکس پرسنلی از خودتون بفرستید که ما عکس برنده هامون رو توی اتاق گفتگو بزاریم.
یادتون نره ها، یه عکس سه در چهار ، منتظرم ...
به ایمیل festival@noarous.com بفرستید.
با سپاس
صفـــــا
رها جان حتماً سعی کن بیای ، ترجیحاً قبل از بحث هم بیای بهتره که دوستان مشکل شما رو و اینکه چجوری تونستی حلش کنی رو بخونن و اونها هم نظراتشون رو بدن.
دوست دارم در این خصوص همه چالش هاشون رو مطرح کنن و فقط خواننده صرف گفتمان نباشن، اینکه فقط حضور داشته باشن و صحبتی نکنن، اصلا مطلوب نیست و برای هفته های آتی اینها هم مدنظر قرار میگیره ، ما این پست ها رو ایجاد می کنیم که بعداً بتونیم از کارشناسان مشاوره و روانشناسی که توی سایت میاریم، راهکار خیلی هاشون رو بپرسیم. پس بهتره که همه دوستان صحبت کنن ، حتی اگر خودشون تجربه ای ندارن، از دیده هاشون بگن.
منتظر حضور همتون هستم.
صفــــــا
سلام سحرجون شب بخیر عزیزم
من و شوهرم رمز گوشی همدیگرو بلدیم وهیچ چیز خصوصی هم بینمون نیست گاهی اس ام اس برام میادودستم بنده به شوهرم میگم برام بخون یا من اس ام اس های اضافی شوهرمو پاک میکنم. کلا روی گوشی هم حساس نیستیم.
اینم پوستر نهایی با عکس سحر جونیه عزیییزم
خوب عزیزای دلم من خدافظی کنم تا یهویی خوابم نبرده از 5 صبحه که بیدارم
ایشالله شب خوب و رنگیی داشته باشید
شب همگیتون ناز میبوسمتون
سلام فرزانه جون.سلام الا جون شرمنده نتم قطع بود. گلم نمیخواد زحمت بکشی همون پوستر قبلی قبوله.
من همینجا اعتراف میکنم دوران مجردی چندبارگوشی داداشام روچک کردم!میخواستم ببینم ایناقصدازدواج ندارن براشون استین بالابزنیم!!!!!
شبت بخیر مهتاب جونی
خوب بخوابی عروس خانومه گل
ممنون الا جون. شب بخیر گلم.
شب بخیر مهتاب جونی منم دیگه برم بخوابم شب همگی خوش
نه سحر جونم چه زحمتی
تقدیم به همه دوستای خوشگلم
سلام سحر جون خیلی خوبه
شبتون زیبا و آرام.
حالا یه پوستر درست کردما
هی آپلودش میکنم
:-))))))))))))
مهتاب جونی تا فردا شبت بخیر
شبت بخیر سحر گلی
شب بخیر فرزانه خانومیه مهربون
الهه جون :-) D-:
شقایق خانومی من شمارو نمیشناسم
امشب به جمع نوعروس اومدی؟
خودتو معرفی کن واسم آشنا بشی
شب بخیرمهتاب جون شب ارومی داشته باشی
جونم شقایق جونم؟
دوستم دیر رفت منم از قرار جاموندم :( البته همون اول به صورت رگباری حرفام رو زدم که یک وقت دچار انفجار نشم ;) شقایق حان پرسیده بود اگه شک کردیم چیکار کنیم. این البته جواب داره که به صورت خلاصه می شه گفت نشونه های بسیار مهم تر و واضح تری برای پی بردن به خیانت هست که از چک کردن گوشی به مراتب مفیدتره و اون نشانه های رفتاری هست.
من که تصمیم گرفتم دیگه شکاک نباشم و گوشی همسرم رو چک نکنم به این دلیل بود که خانم دکتری که پیشش می رفتم و می رم، یک سری از این نشانه ها رو بهم گفت و من یک مدت چندماهه که دقت کردم دیدم واقعا همسری اون نشانه های تغییر رفتاری منفی رو نداره که هیچ، روز به روزم مثبت تر می شه :) برای همین تا حد زیادی نزدیک به کاملا، مطمئن شدم و آرامش دارم. اما هنوزم گاهی که زیادی با موبایلش ور می ره شک می کنم که زود به خودم تذکر می دم که نباید ادم شکاکی باشم
چه عکس قشنگی شب بخیرسحرجون
سلام رها جونی امشب تا بودی من نبودم من اومدم رفته بودی نشد از بودنت حسابی کیف کنم
خوب شد اومدی الآن
دلم تنگ شده بود برات خببببب
چقدسختی کشیدی رهاجون اول زندگی
نمیتونم دل بکنم دیگه واقعا رفتم شب همگی پر ستاره
بله عزیزم امروز اومدم 4 سال ازدواج کردم 26 سالمه تهرانم هستم
کلا ترک کردن عادت کار سختیه، اما خب وقتی یک عادت مخرب هست و به زندگی و آینده ی آدم آُسیب می زنه باید ترکش کرد.
الهه جون مرسی از پوستر قشنگت. واقعا هنرمندی ها
امشب جای راضیه جون واقعا خالی بود، صفا جونم که در نبود من یک دالی کرده و رفته :(
راستی بچه ها امروز عصر از خانومی به من زنگ زدن ولی من هنوز انتخاب نکرده بودم، قرار شد فردا دوباره زنگ بزنن. فکر کنم با خودشون گفتن این دیگه چقدر بی حال و حوصله است که برنده شده نرفته جایزه انتخاب کنه! ولی خب منتظر بودم همسری بیاد نظر اون رو هم بدونم. به نظرتون حالت دهنده ی مو خوبه؟
یک پیشنهاد هم برای صفاجان: بحث امشب با مساله ی خیانت همپوشانی زیادی داشت. اگه ممکنه بحث بعدی در مورد خیانت، راه های کشف و برخورد باهاش و دلایلش و این چیزا باشه. ممنون
دوستای جدید و خوبم من میرم استراحت کنم تا فردا شبتون بخیر بوس
سلام الهه جونی، منم بهت عادت کردم و دلتنگ می شم، هم برای تو هم برای همه ی دوست جونیای قرار شبانه ای :)
نیلوفر جان سختی همیشه تو زندگی هست. خب تقصیر خودم بود که از همون اول که سر و کله ی اون خانم پیدا شد من عکس العمل نشون ندادم و به قول مشاورم نقش یک احمق بازنده رو بازی کردم. اما حالا که یاد گرفتم چطوری رفتار کنم حواسم خیلی جمع هست. گاهی حتی بیشتر از احساسی که توی دلم هست حساسیت نشون می دم. دیگه حتی نمی ذارم به شوخی همسری راجع به این جور مسایل حرف بزنه ;)
الان پسورد ایمیلش، رمز موبایلش و همه چی اش رو دارم اما دیگه اصلا سراغشون نمی رم.
رها جونی خوندم صحبتای امشبتو
حق داری حساس بشی ولی خب آخه خودت اذیت میشی
من دوس ندارم دوس جونیه من اذیت بشه
پس سعی کن بیخیال باشی عشقولیه من
شبت به خیر شقایق جونی عزیزم
یک دوست جونی هم به اسم غوغا امشب اضافه شد به جمعمون که من خیلی خوشحالم از داشتن دوست جدید اما ناراحتم بابت مشکلش. غوغا جون اگه ساکن تهران هستی عزیزم من یک مشاور خوب تهران می شناسم. برو، اگه سودی نداشته باشه که بعید می دونم، ضرری هم نداره. عزیزم ما یکبار زندگی می کنیم و این حق همه ی ماست که این یک بار رو خوب و شاد زندگی کنیم. خودت به خودت کمک کن دختر نازنین. اگه دوست داشتی بهم پیام بده تا شماره تماس اون خانم دکتری که می شناسم و زندگی من رو واقعا نجات داد بهت بگم
شبت بخیر شقایق جونم
فردا میبینیمت؟
منتظریمااا
قرارمون یادت نره
دیر نکنی منتظرم
شب همگیتون بخیر
فدای تو بشم الهه جونی
الان دیگه آرومم و اذیت نیستم. فقط گاهی احساسات گذشته ام برمی گرده که زود جلوش رو می گیرم. الان واقعا همسری توی رفتار بهم نشون می ده که به من وفاداره. البته خدایی اش بعد از ازدواج هم همسری خیانتی نکرد فقط از ترس ناراحتی من لو نداد که خانومه بهش اس ام اس می ده. پیاماشم که من خوندم توی هیچکدوم از طرف همسری حرفی نبود که احساس کنم داره خیانت می کنه. اما در هر صورت برای من ناخوشایند بود که خداروشکر تموم شده الان. بقیه اش هم به تلاش من برای حفظ زندگی و غیرت اون برای حفظ زندگی برمی گرده که امیدوارم تا لحظه ای که زنده ایم دووم داشته باشه :)
همسریه من قبل از ازدواجمون بهم گفته بود که چند سال با یکی ارتباط داشته و اسمش رو هم بهم گفته بود
منم که کلا گوشیشو هیچوقت چک نمیکردم و نمیکنم چون کلا حوصله اینکار رو ندارم
ولی یبار بعد عقد میخواستم اسممو توی کانتک گوشیش پیدا کنم و عوض کنم به جای الهه بنویسم عشقم که بهش زنگ زدم سوپرایز شه یهو اسم اون خانومو دیدم توی کانتکتش
البته خب اسم دختر توی کانتک گوشش زیاد بود همکلاسای قدیم دانشگاهش هستن همونجوری که توی گوشی منم اسم پسرای هم کلاسیم هست
الهه جونی بی خیال نیستم اما حساس و شکاک هم دیگه نیستم. حواسم به زندگی ام هست اما نه به طرز بیمارگونه ای که قبلا بود. عاقلانه و با عشق و محبت :))))
نیلوفرجون به سلامت
فکر کنم منم برم به کارام برسم بهتر باشه، الهه جون قربون دست امشبم کرکره رو بکش پایین ;)
ولی خب اسم اونو خاص نوشته بود با این نشونه هایی که شبیه حروف انگلیسی هستن اسمشو حالت رمزی نوشته بود و واسه همین توجهمو جلب کرد
بعد از یکم دقت و رمزگشایی فهمیدم همون اسمه
از همسری پرسیدم و گفت آره شماره اونه و یادم رفته بود پاکش کنم
بعد هم پاکش کرد
خلاصه اینم خاطره من از چک کردن گوشی!
برو رها جونی
شب همتون بخیر دوس جونیا
کسی جا نمونه ها
میخوام کرکرو بکشم پایین و قفلشو بزنم و برم
شب همه بخیییییییر
کرکره آخرین قرار شبانه فروردین 94 هم پایین کشیده شد
سلام مهتاب جون و نیلو جون.
شب بر شما خوش
من با چک کردن مخالفم خودن چک نمیکنم فقط گاهی مسیجای حسابشو که ببینم چه قد پول داره و اگه هم بخوام چکش کنم جلو خودش باز میکنم خودش دونه دونه میگه بهم
من با چک کردن مخالفم خودم چک نمیکنم فقط گاهی مسیجای حسابشو که ببینم چه قد پول داره و اگه هم بخوام چکش کنم جلو خودش باز میکنم خودش دونه دونه میگه بهم
به نظرم اگه زن و شوهر ریگی به کفششون نباشه باید رمز گوشی همو بدونن و هر از گاهی هم یه سری به گوشی هم بزنن
بیشترادمهای شکاک وبدبین سراغ گوشی طرف میرن بنظرم هرکسی این حق رو داره که یه جاهایی براش کاملاشخصی باشه.مثلامن میام سایت نوعروس دوس ندارم همسرم بعضی چیزایی روکه نوشتم اینجابخونه
سلام شب بخیر نیلوفر و مهدیه جون
سلام مهتاب جونم خوبی عزیزم?نظرشماچیه
من یه اعترافی بکنم: من به مرض فضولی تو گوشیه دیگران مبتلام. برادرم مادرم پدرم همسرم عمه ام
بعضی وقتهاهم ماخانما حس کنجکاوی زنانه مون گل میکنه که یه حس قویه
دقیقا زن و شوهراگه به هم اعتماد داشته باشن هر کاری بخوان بکنن باهم انجام میدن یا مثلا تلفناشونو گاهی عوض کنن یا جلوی هم دیگه زیاد به گوشیشون اهمیت ندن
من که گوشیم پترن نداره همسرم هم که پترن داره خودش بهم گفت پترنشو
چک کردن گوشی غلط است چون کسی که این کار را انجام می دهد یعنی به همسر خود اعتماد ندارد و همسر همیشه فکر می کند در حال کنترل شدن است و یک جور هم تجاوز به حریم خیلی خصوصی همسر این کار است
ادم هر چقدر هم اعتماد داشته باشی گاهی به قول نیلو حس کنجکاویش گل میکنه و دوست داره ببینه چه خبره
سلام دوستای گلم
به نظر من ادم نباید 100 درصد به کسی اعتماد کنه و ببخشیدا سرشو بکنه زیر برف. این اعتقاد منه که ادم باید تیز و نکته بین باشه نه شکاک و بی اعتماد. همیشه یه اپسیلون احتمال شیطنت رو بده
سلام الی جون . چطوری؟ بهتری؟
سلام من تازه واردم ؟ تحویلم بگیرین
بنظر من که کار درستی نیست که اسرار در دونستن پسورد کوشی های هم داشته باشیم
سلام الا جون اتفاقا الان فکرم مشغول مشکلت بود داشتم برای همسری توضیح میدادم گفت باید بیان یه شهربزرگترمثل تهران گفتم منم همین روگفتم
سلام الهه عزیزم خوبی گلم؟
سلام شقایق خانوم خوش اومدی
سلام مهدیه جون خوبید منم موافقم نباید شکاک بود خیلی به آدم ضربه
مهدیه باحرفت موافقم که اعتماد صددرصد اشتباهه ولی اگه طرف زرنگ باشه عمرا مچش روباگوشی بگیری
سلام دوستان شبتون بخیررررررررررررررر
مهتاب جونم مرسی چه عکس عشقولانه ای به به ایشالا همیشه شاد باشید و خوشبخت
شقایق جون خوش اومدی به جمعمون خوشحال میشیم شماهم نظراتت روبیان کنی
سلام به همه ی دوستان
سلام به شقایق جان تازه وارد :) خوش اومدی عزیزم
بچه ها من خودم با این مشکل مواجه شدم و خیلی برام سخت بود. راستش اواخر دوستی من و همسری، سر و کله ی یک خانومی پیدا شد که همین خانم باعث شد تا رابطه ی من و همسری تموم بشه. رابطه ی دوستی البته. من خیلی اشتباه کردم که به محض ورود این خانم عکس العمل تند نشون ندادم اما خب یک جورایی می گفتم همسری به من تعهد ازدواج نداده شاید بخواد با این ازدواج کنه من حق دخالت ندارم که البت صد در صد اشتباه بود این طرز فکرم
من از اونجایی که ب همسرم اعتماد دارم هیچوقت گوشیشو چک نمیکنم و همسرمم همینطور.
فقط وقتایی که مثلا مامانش اسمس میزنه دوس دارم ببینم چی نوشته ک خب تا حالا اسمس نداده خخخخ
سلام نیلوفر و شادی جون خوبین
سلام شادی جون خوبی?
خلاصه بعد از مدتی من به همسری گفتم یا ازدواج با من یا خداحافظ و ازدواج تو با اون یا هرکس دیگه. و چون همسری تردید کرد و زود جواب نداد منم گفتم خداحافظ :( وای چه روزایی بود مسلمون نشنوه کافر نبینه.
بعد از مدتی که از جدایی مون گذشت همسری با من تماس گرفت و پیشنهاد ازدواج داد و خب زن و شوهر شدیم.
تا اینجا مقدمه بود. یک مدت که از عقدمون گذشت من احساس کردم که همسری اس ام اس بازی مشکوک می کنه. گوشی اش رو چک کردم و دیدم بله همون خانم هست و سعی می کنه توجه همسری رو دوباره جلب کنه و همسری هم از ترس اینکه این خانم تو محل کارش آبروریزی نکنه هی نصیحتش می کنه که دیگه تموم شده، من زن دارم و از این حرفا
سلام شقایق جون شما خوبید.تازه واردید؟ایا از خودت برامون بگو متاهلی مجردی عروسی کردی؟
سلام نیلوفر جون ممنون شما خوبید.
بچه من تازه اومدم از صبح سرم شلوغ بود و الانم گوشام درد میکنه فک کنم دارم سرما میخورم :(
نیلوفر جون من راستشو بخوای تا حالا رو این موضوع حساس نبودم اصلاً
اصلا دوست ندارم شکاک باشم چون این موضوع مثل خوره مخ آدم میخوره
سلام رها جون میشه بیشترتوضیح بدی.بحث هات ونظراتت شبیه رمانه جالبه
من عکس العمل تند نشون دادم چون دیگه حالا زنش بودم و حق نداشت با کس دیگه ای رابطه داشته باشه. رفتیم پیش مشاور و خانم دکتر گفت که گوشی همسرها برای هم باید همیشه آماده ی بازدید باشه. گفت گوشی حریم خصوصیه اما نه برای زن و شوهر. بین زن و شوهر هیچ حریمی نیست. و به همسری هم گفت به هیچ وجه به این خانم جواب نده و اگه اومد سر کلاسات تو دانشگاه عکس العمل نشون نده و مثل بقیه ی دانشجوها که مستمع آزاد میان می شینن باهش برخورد کن.
اما من دیدگه شک و تردید به دلم افتاده بود که نکنه همسری بازم یواشکی از من باهاش ارتباط برقرار کنه. البته خانم مشاور بعدا تنهایی به من گفت که این حرف رو زده تا همسری حساب کار دستش بیاد وگرنه چک کردن گوشی همسر کار درستی نیست. البته که نباید راز مگو داشته باشین اما تو هم نباید هی بری گوشی اش رو چک کنی چون خودت بیمار می شی
ولی من اصلا از این کار خوشم نمیاد که هی گوشی همدیگرو چک میکنن
نیلوفر جان چشم، زندگی من کلا شبیه رمانه از بس ماجرا داره ;)
ولی من نمی تونستم آرومو بگیرم، از هر فرصتی استفاده می کردم برای چک کردن گوشی اش و اگه از اون خانم پیامی می دیدم خیلی حالم بد می شد
خانم دکتر هم می گفت که سیم کارتش رو عوض نکنه چون اونوقت اون خانم عقده هاش رو میاد حضوری توی دانشگاه سر همسری خالی می کنه! این اس ام اس ها مثل سوپاپ اطمینانه
رمز گوشیمو همسرم داره هر وقت دلش میخواد میره تو گوشیم و دور میزنه.اصلانم ب نظرم اشکالی نداره تا صبح بگرده ولی خب تو حرفای شخصی منو دوستام سرک نمیکشه.
مرسی شادی جون من حدودا 4 سال شده مزدوج شدم
آخه خسته نباشی عزیزم
قرص بخور حتما
سلام دوستان
بنظر منم باید گاهی چک بشه ولی مخفیانه. واسه منم یه اتفاق خیلی بدی افتاد . تعریف میکنم فقط میخوام بدونم شما چه واکنشی رو با خیانت همسرتون نشون میدین؟ جدا میشین؟ تهدید میکنین؟ ناز میکنین و میبخشین؟یا...؟
وای رها جون چه داستانیه داستان تو چی کشیدی
اگه کسی اینکاره باشه کارای دیگه ای میکنه
GhoGha جون خوب باید ببینی چقد این اشتباه تکرار شده چند بار؟؟؟
من از سرک کشیدن تو گگوشی یک شخص خاطره دارم
اون هم زنداداش دومیم بود.
داشتم پیغاماشو میخندم تا رسیدم ب پیغامی که راجع ب مادرم ب دوستش ی چیزی گفته بود.
زنداداشم خیاطی میرفت بعد میخواس لباس بدوزه و از دوستش برای کمک استفاده میکرد.
بعد ناگهان دیدم نوشته اگه بخوام لباس رو خوب ندوزم مادر شوهرم کلمو میخوره.
من هم همزمان برای خواهرام فرستادم و بهشون گفتم این اسمس زنداداشمون ب دوستش بوده.اونا هم تعجب کردن
میدونم کارم اشتباه بوده و بعد هم از خدا طلب مغفرت کردم و توبه کردم.
باشد که مرا بخشیده باشد.الهی امین
از اون ب بعد دیگه تو گوشی کسی سرک نمیکشیدم.
اها گوشی داداشمم قبل ازدواجش ی خورده سرک میکشیدم اما دیگه منصرف شدم خخخخ
اره خوب مهتاب جون
یک مدت شاید سه چهار ماه من دیوانه وار گوشی همسری رو چک می کردم و حالم هم خیلی خراب بود. هرچی هم همسری می گفت بذار هرچقدر دلش می خواد اس ام اس بده من دیگه کاری بهش ندارم من آروم نمی شدم. حتی همسری گفت بیا وقتی خونه ام گوشی ام دست تو تا خیالت راحت باشه اما من واقعا بیمار شده بودم انگار!!!
یک چند جلسه مشاوره رفتم و به کمک مشاور مشکل رو حل کردم. الان دیگه گوشی همسری رو یواشکی چک نمی کنم. البته گاهی برای اینکه همسری فکر نکنه من دیگه حساس نیستم الکی مثلا جلوی خودش گوشی اش رو چک می کنم اما واقعا تمایلی ندارم فقط برای اینه که خیالم راحت باشه که خیالش راحت نیست خخخخخخخخخخ
شوخی کردم فقط برای اینه که بدونه من چقدر حساسم به این مساله
راستش با خودم فکر کردم دیدم این همسری ترمی 600 تا دانشجو داره که الحمد الله 559 تاشون دخترن. همه هم سن پایین و ژیگول میگول. حالا من هی گوشی چک کنم که چی بشه؟ مگه اگه بخواد نمی تونه یک سیم کارت دیگه بگیره؟ من بنا رو بر قولی که بهم داده گذاشتم و شرطی که باهاش کردم که اگه بهم خیانت کنه حتی در حد اس ام اس من ترکش می کنم برای همیشه.
اخی اشنالله که همیشه شاد و سلامت باشید ^_^
ممنونم شقایق جوووون چشم :)
وای چه خواهر شوهریی بودی اون لحظه ها D-:
الان خیالم خیلی راحته. می دونم که همسری دقیقا می دونه من چقدر به مساله خیانت حساسم. قبل ازدواج هم بهش گفتم خیانت و اعتیاد خط قرمزهای من هستند که به هیچ وجه اگه پیش بیاد پای زندگی نمی مونم و فوری ترکت می کنم! من نمی تونم تحمل کنم.
شقایق جون راستش چندین بار تکرار شده و من نمیدونستم یعنی فکر کنین از اول رابطم بوده تا 1/5 سال بعد که من بطور خیلی اتفاقیییییییییی اونم نه با غرض چک کردن چیزی متوجه شدم. یعنی دونه دونه همه چی واسم رو شد. خیلی واسم عذاب بود! اونم ابراز علاقه به صمیمی ترین دوستم ، از همه مهمتر واکنش بسیار عالیه اون خانوم! دنیا رو سرم خراب شد،بعد چند ماه با کلی اصرارش بخشیدمش ولی بعد اونم باز شیطنتایی کرده نتونستم دستشو رو کنم اما یجوری فهموندم که تکون بخوری میفهممو اینا. با اون دوستمم کات کردم کلا! ولی الان که 3 سال گذشته اینقد حساسم که حد نداره. حتی نگاهش به دورو برشم حساس شدم. گاهی میبینم دوستش مسیج داده اما میخونه فوری پاک میکنه. نمیدونم میترسم راستش اعتماد ندارم بهش ، با اینکه دو ماه دیگه عقدمونم هست نمیدونم.
بچه ها من دوستم اومد فعلا می رم و امیدوارم که باز برگردم تا قبل 11 فعلا بوووووووووووووووووووووووس
وای رها تو چقد در محیط خطرناک هستی.600 تا دانشجوی دختر.
سلام خانوما خوبین؟ خوشین؟
چه خبرا؟
ببخشید امشب خیلی دیر شد.
بحث امشبمون چیه وقت نکردم صفحه های قبلیو بخونم
آخه عزیزم رها جون
آخه عزیزم رها جون
شقایق جون اولین نفری که لایکت کرد من بودمااااخخخخ
غوغا جونم در مورد کی این اتفاق افتاده عزیزم؟
نامزدت؟
سلام مینا گلی
راجع ب اینه که خوشت میاد همسرت گوشیتو چک کنه.تو چی؟ و این حرفا
خخخ
نامزدم خیلی شخصیت اجتماعی ای هم داره. الانم میخواد بره کلاس عکاسی چون خیلی دوس داره، اما محیط کلاس های عکاسی اصلا مناسب یه آدم متاهل یا متعهد نیست، دوستام میرفتن همش دخترو پسر قاطین و همشونم عینه دوستن (شرایط ایجاد میکنه)شب ُ روز همش بخاطر عکاسی اردو بودن همش باهم بودن شب ُ روز. خیلی محیطش صمیمیه بیش از حد! اینقدر میترسم بره،ولی نمیتونم بهش بگم. چون خیلیییی علاقه داره دوس ندارم کسی باشم که جلوی اهدافشو بگبره چون خودش از هفت دولت آزادم میزاره (البته ناگفته نماند که خیلییییی بهم اعتماد داره،چون تو هر شرایطی قرار گرفتم اما بهش متعهد بودم حتی نگامو کج نکردم)
ای خدا :((((((
GhoGha وای خوب حق داری ادم توی این دوران خیلی حساسه چه برسه به اینکه یه اتفاقی هم افتاده باشه
آره مینا گلی نامزدم :(
من و همسری از همون اوایل آشنایی رمز فیس بوک و ایمیل همدیگرو داریم و گوشیمونم رمز ندارن
من گوشیشو چک نمیکنم ولی هر ماهی یکی دوبار میبینم یواشکی چک میکنه گوشی منو
وای شادی جونم کلی خوشحال شدم مرسی جبران کنم واستون
وای غوغا جون چقد بد.خیلی ناراحت شدم
خوبی مینا جون النا جون
النا جون ولی من اصلا دوست ندارم که فیسبوک واینستام و کسی چک کنه با اینکه توش چیزی ندارم
ای جانم.خواهش میکنم شقایق جوووون
الان دیگه یجورایی بیخیال چک کردن ُ اینچیزا شدم. دیگه حوصله ندارم. از اونموقع یه حالی شدم ، زیاد ذوق ندارم . خیلی مشکلات دیگم بعدش پیش اومد که خیلی بهم ریختم. هی میگم برم روانشناس یا مشاور اما حتی دیگه حوصله اینم ندارم
من که از همون اول همه چیز همو میدونستیم.
کلا از مخفی کاری بدم میاد.
تو دوران دوستیمونم حتی رمز کارتای عابر بانک همو داشتیم. تا این حد.
الانم که مثلا اگر دستم بند باشه برای پیام بیاد میگم آقایی بخون ببین کیه جواب بده.
اونم همینطور.
تو گوشیه هم دیگه هم میریم البته نه برای چک کردن برای بازی یا به قول مهتاب مخصوصا من برای چک کردن حساباش
من که نه اینستا دارم ونه فیس بوق اگرم داشته باشم با همسری باهم چکشون میکنیم.همسرم اصلا دوس نداره.منم چون اون دوس نداره دوس ندارم عضو این شبکه های اجتماعی بشیم.
غوغا جون حتما برو پیش روانشناس.صحبت یک عمر زندگیه خلاصه حرفایی مشاوره میزنه ک بدردت میخوره
من سرعت نتم خیلی اومده پایین تا یه تیکه بیام این همه مطلب گذاشتین مراقب خودت باش رها ایشالله نی نی بیاری
گلی خانوم چرا انقد دیر اومدی؟
ولی گوشیمو |-: بهش دقت نکردم
منم تو دوران دوستیمون همسرم تمام رمز کارتای خودم ک هیچ رمز کارت بابامم داشت و حتی رمز اینترتی.وقتی ب یکی اعتماد داشته باشی دیگه خیالت راحته دیگه.همسرم ی تومن از کارتم بخواد برداره ازم اجازه میپرسه
کلا حترام تو زندگی خیلی خوبه.حرمت همدیگرو باید داشته باشیم.من حتی رمز وبامم میدم ب همسرم و بدون اجازه اون هیچ کاری نمیکنم همینطور همسرم.این قانون زندگیمونه
ببخشید من هی میام هی میرم
درگیر شام همسری هستم و داریم راجبه کارش میحرفیم
مثلا من اگه وایبر برام پیغام بیاد یا اینیستا برم یا هرچییز دیگه ای میگم بیا باهم بخونیم یا برای اونم خودم وایبر نصب کردم هر چی میاد با هم میخونیم البته اون هفته ای دوباری که پیش همیم
سلام. به نظر من کار درستی نیست چون شاید از بی اعتمادی نشات بگیره. ولی منو همسرم همه پسوردای همو داریم. البته خیلی کم پیش میاد استفاده کنیم. مگه اینکه دیگه خودمون کار ضروری داشته باشیم. در مورد گوشی هم من عر وقت کنجکاویم درد بگیره جلو خودش گوشیو میگیرم دستم و باهاش ور میرم. اما اون کاری نداشته تا حالا به گوشی من.
منم با مشاوره موافقم
آره باید برم. ولی دوباره تکرار بشه از بخشش خبری نیست. دوس ندارم دوباره دچار مشکل شیم
چی شد الهه جونم؟
بچه ها واقعا اگه خدایی نکرده شک کنیم چی گار باید کنیم 0-:
خب دوستان مثل اینکهمن باید برم و همسر جان صدام میکنه که بیا شام میخوام. من دلم میخواد بمونم و همسرمو تو عمل انجام شده قرار دادم. بهش میگم تومیخوای شام درست کنی؟ میگه من درست کنم؟میگم دستت طلا. الان همسرم تو اشپزخونس و داره سوسیس سرخ میکنه.بهتره من برم چون گوش کردن ب حرف شوهر ،خودش ی ثوابه. شبتون ب خیر و خوشی خوابای خوب بینید راستی دوستان دیشب نماز مخصوص اول ماه رجب داشت و من سر نماز برای همه دعا کردم برای هر کی گره تو کار داره و بیشتر برای ملیحه جونی(برای اینکه این چند شب نمی اومد و ناراحت بود و از طرفی فک کنم مشکلامون ی جورایی مثل هم بوده) من خودم ب شخصه اول برای دیگران دعا میکنم بعد برای خودم بخاطراینکه دعای اون طرف بر میگرده ب من :) انشالله که گره از کار همه باز بشه الهی امین
شقایق عزیزم خوش آمد میگم بهت عزیزم.
اینجارو مثل خونه خودت بدون و اصلا غریبی نکن.
روزا هم بیا بچه های گلی اینجا هستن.
سلام به همه دوستان شب خوبی داشته باشید خانوما
ایشالله شادی جونم مشکل همه حل شه اسم نمیارم ولی هر کی گرفتاره
مهتاب جون میگه یکار جور شده یه ماه باید آزمایشی بره عسلویه اگه تاییدش کنن استخدام بشه
اوایل ازدواجمون یکی دوبار اینکارو کردم ولی خوشبختانه تونستم جلوی خودمو بگیرم اصلا کار خوبی نیست یه جورایی آدم عادت می کنه و وسواس میشه که ببینه چه خبره ولی بهترین کار اعتماده
مرسی مینا جونم حتماً میام دوست داشتم اینجارو خیلی
مرسی فرزانه جون خوبید
خوب خداروشکر ایشالله به امید خدا okمیشه نگران نباش عشقم
منم مثل مینا جون هروقت اس میاد دستم بند باشه می گم همسری برام بخونه اصلا نسبت به گوشیم حساسیت نشون ندادم از اول واسه اونم دیگه عادی شده گوشیشو نگاهم کنم چیزی نمیگه گاهی خودش میگه جواب اس هامو بده
مرسی شقایق جون خوش اومدی عزیزم
سلام دوستان. شب,همگی خوش
سلام صفای گلم باز دیر اومدی
سلام به همه نوعروس های تازه و گل که برای اولین بار به قرارهای شبانه نوعروس تشریف اوردن. قدم روی چشمای ما گذاشتید. امیدوارم ساعات خوشی رو پیش ما داشته باشید.
سلام به همه نوعروس های تازه و گل که برای اولین بار به قرارهای شبانه نوعروس تشریف اوردن. قدم روی چشمای ما گذاشتید. امیدوارم ساعات خوشی رو پیش ما داشته باشید.
سلام دوستان عزیز اول عذرخواهی میکنم بابت اینکه نتونستم دیشب حضور داشته باشم.امابه برنده هامون تبریک میگم مجدد.دوستان عزیزی که برنده بن تخفیف از خانومی شدند میتونن هر سوالی که داشتن پیام شخصی بهم بزنن.من هر شب بین این ساعت ها پاسخگو هستم.هر راهنمای که بخواین در خصوص انتخاب کالای بن تخفیفتون خوشحال میشم کمک کنم.
خانومی من برنده نشدم ولی چیزای خوبی داری اگه کرم نوبا هم بزار خیلی خوب میشه
سلام پونه عزیز, شقایق جان خیلی خیلی خوش اومدید. خوشحالم کردید.
مهتاب جان من بیرونم و با نت یه محیط خارجی الان پیش شمام.
اومخ تو چی کار میکنی النا جون
چشم عزیزم حتما .مرسی از پیشنهادت
سلام صفاجون شب خوش آخه ساعتش یه جوریه که با کارای من هماهنگ نمیشه
غوغا جان به جمع نوعروس خوش اومدی.
فرزانه جون, مگه شب ها مشکلی داری برای حضور در قرارهای شبانه عزیزم ؟ چه ساعت هایی راحت تری ؟
وای چه صفای خوبی از بیرون اومده پیش ما عاشقققققققققتم
امشب خلاصه سعیمو کردم تا تونستم به بحثا برسم
مرسی صفا جون مرسی ،، مرسی از شما
فرزانه جون آفرین
آخه همسری 9 تازه میاد خونه تا یه کم بهش برسمو شامو حاضر کنم و این چیزا دیگه نمیشه که همش سرم تو کامپیوتر باشه دلش می خواد کنارش باشم ناراحت میشه به نظر من عصرا بهتره مثلا 6 یا 7 البته میدونم شما هم مقصر نیستی نمیشه که با همه هماهنگ باشید خلاصه سعی می کنم بعضی شبا بیام
مرسی شقایق جون
کاره خوبی میکنی خودتو میرسونی دیگه خوبه
چند وقته ازدواج کردی عزیزم
مهتاب جون منم همش دلم اینجا و پیش شماست. رها نیومده ؟ پس چرا در مورد بحث امشب اینقدر نظرات کمه ؟ یعنی این همه مشکلاتددر این خصوص رو اطرافتون نمی بینید؟
فدات شم مهتاب گلم
انشالا که بشه
2ساله که عروسی کردیم 9 اردیبهشت هم چهارمین سالگرد عقدمونه
شقایق جونی به من میگی النا؟
من الا هستم
ینی الهه میباشم
من النا نمیشناسم
سلام صفا جون
خوبین؟
دلمون تنگ شد خااانوم
سلام صفا جون
خوبین؟
دلمون تنگ شد خااانوم
فرزانه جونی پس واسه تقارن سالگرد ازدواجت و روز مرد کلی برنامه های خوب خوب چیدی حتما
فرزانه جونی منم هی میرفتم و میومد تا الآن درگیر شام همسری بودم
الآنم دارم نهار فرداشو آماده میکنم
یهویی همتون کجا رفتییین
دوس جونیای خوششششگلم
کجااااییین؟
سلام الهه عزیزم. منم همینطور. فدای محبتتون. ببخشید من با موبایل و بیرون باهاتون ارتباط گرفتم. اگر کم مینویسم ببخشید.
خوش بگذره صفا جونی
در مورد موضوع امشب خودمو شوهرمو گفتم
حالا میخوام در مورد داداشم و زنداداشم بگم
همسری واسه روز زن گفت امسال دستم خالیه برات چیزی نمی خرم تو هم روز مرد نخر آخه خونه سازی داریم منم می خوام براش غذایی که دوست داره و یه کیک خوشگل بپزم
داداشم و زنداداشم هردو گوشیهاشون رمز داره
رمزشونم نمیگن به هم
به گوشی همدیگه دست نمیزنن و میگن گوشی وسیله شخصیه
به به فرزانه جونیه کدبااانوووو
فرزانه جونی غذای مورد علاقه همسرت چیه که قراره بپزی براش؟
کیکت رو با خامه تزیین میکنی؟
چند نوع ژله رنگی رنگی هم درست کن
مثلا رنگین کمونی و ژله نیمرو
هم راحتن هم خوشگل
صفا جون رها اومد و کلی حرف زدیم و رها حرف زد برامون بعد دوستش اومد مجبور شد رفت
الهه جونی الانم که اومدم همسری کنارم نشسته تلویزیون نگاه می کنه باهام حرف میزنه واسه همین حواسمو پرت می کنه تا پیاماتونو بخونم دیر میشه ببخشید دیگه
چشم الا خانم
به سلامتی فرزانه جون چه شامی بشه پ
عاشق مرغ سوخاریه
ما یه دوستی داریم مشهد زندگی میکنن نمیدونم چرا همش احساس میکنم تظاهر میکنم اونم فقط به خاطر بچشونه فک کنم انگار هر کدوم یه دنیای متفاوتی دارن مثلا ما که رفته بودیم اونجا شب موقع خواب زنونه مردونش کرد و تا صبح با وایبرش ور رفت اما زن و شوهر جلوی ما یه سره قربون صدقه هم میرفتن
به نظر ما طلاق عاطفی گرفتن و الکی زیر یه سقف زندگی میکنن
سلام الهه عزیزم میبینم که تنها شدی اومدم پیشت
زنه گوشیش رمز داره و شبا تا صبح میشینه چت کردن اما اگه شوهره مریض شه بره دکتر روزگارش و سیاه میکنه که چرا پیش یه دکتر یا آمپول زن خانوم رفته
واقعا بده
منم خیلی دوست دارم خونگیش که عالی میشه اونم با دستپخت شما
مهتاب وفرزانه وشقایق هم هستن خوبه
عیب نداره فرزانه جونی
به همسریت برس
قربونت نیلو گلی مهربون
منکه خودم مگه رفتارهمسرم عوض بشه بخوام ازتوگوشیش حدس بزنم
خوبید نیلوفر جون
آره نیلوفر جون اینم راه حل خوبیه تغییر رفتار ؟
ماخانمادرکل دستمون ازادتره برای چک کردن
ممنون شقایق جون.شماچی ادم کنجکاوی هستی?
مهتاب جون شاید چیزی از شوهرش دیده که داره اینجوری برخورد می کنه آخه یکی از دوستای من یه بار شوهرش بهش خیانت کرد جوری که مچشو گرفتن انداختنش زندون البته با همکاری خونواده پسره دیگه کار داشت به طلاق می کشید که دوستم بخاطر بچه هاش گذشت کرد الانم فقط دارن ظاهرا زندگی میکنن
آخه کلاً تو این چیزا باهوش ترم هستیم
درکل کنجکاوی اینجوری وتجسس خوب نیست یه دختری باهاش عم اتاق بودم بهش اطمینان نداشتم گوشیم روبزارم روتخت مثلابرم حموم!
آره الهه جون با خامه تزئین می کنم کیکو متاسفانه همسری انقدر مشکل پسنده ژله طبقاتیو دوست نداره ژله بستنی دوست نداره
آره نیلوفر جونم کنجکاوم کنجکاو ولی اینکه بخوام چک کنم نه بیشتر دوست دارم عکس ببینم توی گوشیه همسری
خطا برای همه هست ولی اینکه تودوران نامزدی طرف خیانت کنه اونم بوسیله دوست زن اینده ش...بنظرم درموردش بایدتجدیدنظربشه من بودم تموم میکردم
آره خوب منم حق میدم مام اگه بودیم احتمالاً این کارو میکردیم خیلی سخته
خیانت که این روزا خیلی زیاد شده خیلی
اوایل که شناخت کافی نیست ممکنه همسرحتی همسرش که بیرون میره روتعقیب کنه اعتمادکه بدست اومدبیخیال شه
اینم درسته نیلوفر جون ولی یه موقع هایی هست که نمی تونیم جای هم باشیم شاید اگه یکی دوبار باشه جایی برای ببخشش داره البته فک کنم آآآ نمی دونم
یکی از دوستای دوران دانشگاهم هم تو دوران نامزدیش همسرش بهش خیانت کرد اونم با دختر عموی دوستم تازه شوهر دختر عموش با شوهر دوستم پسر خاله بودن ! دوستمم درخواست مهرو نفقه کرده هنوز ازش طلاق نگرفته میگه می خوام اذیتش کنم
ولی بعضی کلا پارانویا دارن هرکی همش به شریکش شک داشته باشه مطمعنایه روزبهش خیانت خواهدکرد
نمی دونم نیلوفر جون ولی تازگیا دختر پسرا خیلی بد شدن براشون مهم نیست که طرف ازدواج کرده
چه دوره زمونه بدی شده خیلی سخت میشه اعتماد کرد ولی شکاک بودنم تو زندگی خیلی بده به نظرم آدم تا چیزی از طرفش ندیده نباید تو کاراش سرک بکشه
خیانت کاراگه تودوران نامزدی یاعقدخودشونشون بده مطمعنا طرف خیلی خوش شانس بوده
فرزانه جون من تو زندگی اونا نیستم اما میدونم این دوتا همو خواستن با مخالفت خانواده ها ازدواج کردن الانم این فیلمای ترکیه و اینا تاثیر میزاره و راحت به هم خیانت میکنن
دوس جونیا اینم پوستر امشب الا ساز
ای وای فرزانه جون چه بد و ترسناک
درموردخیانت توبه گرگ مرگه بعضیا فقط گناه بهشون مزه میده مثل دزدهایی که اعتیاددزدی دارن حتی اگه بی نیازباشن
فرزانه جونی چقدر سخته همسریت مشکل پسنده
همسریه من هر غذا و دسری درست میکنم کلی هم تعریف میکنه و همشونو میخوره
حتی اونایی که خودم میدونم اصصصلا خوب نشده
وای الا مرسی خیلی خوبه
چقدر بده حس اینکه طرف به آدم خیانت کنه
شوهر دختر عمه من بهش خیانت کرد و الآن جدا شدن
مرسی الاجون خوکشله!
عجب هم خونه ای داشتیا نیلوفر
من خودم بعضی موقع ها شیطون میشم اونم خیلی کم اگه بخوام بفهمم داستان چیه چه خبره دعواس گوشیه دیگرانو چک میکنم اما مال مامان و بابامو چون بلد نیستن هی باید چک کنم چون نکنم اس بیاد نفهمن بعدا داستان میشه
آخه بعضی جاها نیلوفر جون دوست داشتنم وجود داره یعنی هیچ راه حلی وجود نداره
آره شقایق جون به نظرم دوران نازدی دوران خوشیو لذته واسه دوطرف و اینکه تو این دوران خیانت بشه خییییییییلیی وحشتناکه
قربونت شقایق جونب
پوستر قرار شبانه هامونو هرشب راضیه جونی درستش میکنه
امشب نبود من درستش کردم
دیگه ببخشید دوس جونیای نازم حرفه ای نیستم
قربونت شقایق جونی
پوستر قرار شبانه هامونو هرشب راضیه جونی درستش میکنه
امشب نبود من درستش کردم
دیگه ببخشید دوس جونیای نازم حرفه ای نیستم
الهی که حتی سایه خیانت دوروبرزندگی هیچکدوم ازدوستای گلم نیاد
قربونت نیلو گلی چشمات خوشکل بینه عزییییزم
منم شوهر دوستم بهش خیانت کرد به چندتا از دوستای دوستم پیشنهاد داده بود اونام روزه عقدشون بهم زدن کلیم مهمون داشتن
سلام دخترا شرمنده من نتم قطع بود نشد بیام.
هوووووورررررررررررررررااااااااا خلاصه عکس منم امشب تو پوستر هست مرسی الهه جون خوشگل شده
وای جه اوجله الا جونم
اینم به قول بچه های امروز خیلی ناز شده جیگرم
انشالا نیلوفر جون
به نظر من که عالیه عزیزم
فدااای تو مهتاب خانومیه ناز و عسل
سحر جونم باز هم تو دیر اومدی من باید پوسترو واست رفرش کنم
:-)))))))))
البته غیرازاون دوتاهم اتاقی دیگه هم داشتم خداروشکرکه چون میشناختیم طرف رو هوای هم روداشتیم فقط همون یه سال باهاش هم اتاق بودیم دختربدی نبودفقط زیادی کنجکاو بود!
ممنونم صفا جون
سلام به همه ، شقایق جون تبریک میگم بهت ، من زهره ۲۷ سالمه از تهران ، ۲۳ اردیبهشت عقد کردم ، اگه خدا بخواد ۲۷ شهریور عروسیمه
خواهش میکنم عزیزم
وای هـــــــــــــــــــــــــــــورا من برنده شدم
وای آخ جون هـــــــــــــــــــــــــورا
مرسی صفا جونم ممنونم از سایت فروشگاه خانومی
مهتاب جونم به سلامتی ایشالا عروس زیبا تهران هستی
کاری بود ما هستیم
ایشالا که خوشبخت بشی عزیزم
ااا چه عالی
مرسی عشقم الان میبینم فکرامو میکنم تا شب
صفا جون قرار بود دکتر زنان بیاد ک متخصصی فوق تخصصی من خیلی سوال دارمااا
نه !!!
چرا تمام ؟
قــــرارهای شبانه همیشگیه عزیزم ، فقط ممکنه در ماههای آتی حال و هواش عوض بشه و مشاوران آنلاین بیان برای پاسخگویی به سواالاتتون... در ضمن الان موضوع قرار شبانه امشب رو هم زدم خانوم گل ...
صفـــــا
آخه دیگه قرار شبانه که نداریم؟ مگه دیشب تموم نشد؟
مهتاب جون ایشالا توی شب های آتی برنده میشی عزیزم. همه عزیزانی که در قرارهای شبانه حضور دارند، حتما حتمن یک بار رو برنده میشن ، چون ما میخوایم یه یادگاری از نوعروس داشته باشید.
بعد اون هم باز با شرایط جدیدتر، میتونید برنده بشید، یه کم شرایط رو تغییر میدیم و باز هم به همه فعالان اتاق گفتگو هدیه میدیم. این جواب سوال مهدیه جان هم بود.
ولی دیگه صرفاً قرعه کشی خالی نیست، به میزان فعالیت اتون در سایت بستگی داره. در ضمن با شروع مشاوره های آنلاین امون در اتاق گفتگو، شرایط جدیدتری نیز حاکم میشه برای برنده های اتاق.
ولی به هر حال فکر کنم تا آخر سال کلی جایزه بتونید ببرید از نوعروس. این هم برای ما نهایت خوشحالیه البته.
صفا
صفا جون ممکنه من بازم برنده بشم ایا؟
مرسی صفا جونم چرا بازم من برنده نشدم؟
شقایق جان بیوگرافی بقیرو نمیدونم اما خودم مهتاب 25 ساله از تهران هستم و تیر ماه عقد کردم و 20 شهریور عروسیمه
دوستان عزیز سلام و ظهر همگی به شادی
از بین عزیزانی که دیشب در قـــــرار شبانه حضور داشتند و در گفتمان دیشب شرکت کردند، قرعه کشی انجام شد ( 15 دقیقه پیش) ، البته اسامی دوستانی که تابحال برنده شده بودند، توی قرعه کشی نبود ، اینو که همتون میدونید.
قرعه کشی دیشب به اسم " شقایق " جان، عضو جدید نوعروس در اومد. به شقایق جاتن تبریک میگم.
لطفآً اطلاعات اصلی خودتون رو بهمراه شماره تماس به بنده پیام شخصی کنید تا کارشناسان خانومی باهاتون تماس بگیرن و محصولی که رو که سفارش میدید براتون ارسال کنن.
میتونید به سایت خانومی khanoumi.com تشریف ببرید و محصولات آرایشی بهداشتی این سایت رو ببینید.
شما برنده یک بن خرید 35 هزار تومانی از فروشگاه آنلاین خانومی شدید.
فرزانه غفاریان عزیز خوش اومدی عزیزم .
خوشحال میشیم نظر شما رو هم در خصوص تاپیک قرار شبانه دیشب بدونیم ...
آیا چک کردن گوشی همسر درست هست یا خیر؟؟؟
سلام
منم اومدم واسه قرارهای شبانهههههههههه
هورااااااا
شادی شیطون ، کلی از شیطنت هات خندیدم توی موبایل زن داداشت ، ای خواهر شوهــــــر :D :D
سلام بارانا جان
سلام رسپینا جان
سلام بانوی آذری جان
خوش اومدین
خیلی خوشحالیم که در جمع ما هستین
Barana جان به نوعروس خیلی خیلی خوش اومدید .
امشب چند تا عضو جدید داشتیم که بینهایت از این موضوع خوشحالم. از اینکه همراه ما هستید، بر خود میبالیم.
صفا
مهتاب جونم شما که صاحب اینجا هستید خانوم .... عزیزدلمی ....
مرسی مهتاب جو حتماً
من فقط بیوگرافی مختصر افراد اینجا رو نمیدونم میشه بهم بگید !
سلام به همه عروس های نوگل نو ورود. خوش اومدید به جمع ما. حالا یه دست و یه جیغ و یه هوراااااااااااااااااااااا به افتخار شما
من و همسرم هم حریمی تو گوشی نداریم اصلا. گاهی اس ام اس های همو باز میکنیم گاهی حتی وقتی دستمون بند باشه تل هم دگیرو هم ج میدیم.
زندگی با شک و تردید واقعا عذاب اوره. و سخت تر وقتیه که طرف مقابلت بفهمه که بهش شک داری. این دیگه خیلی بدتر میکنه اوضاع رو.
امیدوارم هیچگاه اتفاق ناخوشایندی تو زندگی هیچ یک از دوستان نیفته.
اما راستی اول تاپیک صفا جون پرسیده بود راجب این اپلیکشن های مجازی مثله وایبر وتانگو .ووووو
درسته وقتی ما هنوز روش استفاده صحیح این ابزارهارو یاد نگرفتیم پس نباید ازشون استفاده کنیم. یه سرچیی اگه توی تانگو بکنیم و مثا عکس یه خانوم که پوشش فقط روسری نداره ببینیم و کامنت های مخاطبان رو بخونیم متوجه میشیم مردان ما در چه سطحی هستن. البته سوء تفاهم نشه اما قریب به اتفاق اکثر کامت ها هرزه گویی. من موافق این طور اجتماعات نیستم وقتی هنوز فرهنگ سازی نشده
راضیه جون چه عکسی ممنونم
مهدیه این هست واقعا خیلی چیزا باید فرهنگ سازی بشه و دربارش به خیلی از افراد جامعه توضیح داده بشه ولی ما متاسفانه جایی هستیم که آدماش دنبال داستان درست کردنن و خوششون میاد اذیت کنن مثل همین که میرن تو پیج افراد معروف چرند . پرند مینویسن (مثل مسی )
سلام صفا جون منم خوش اومدم؟
رسپیناجان اینکه گوشی رمز داشته باشه دلیل این نیست که طرف ریگی به کفشش هست خب شاید دوست نداره هرکسی به گوشی اش دسترسی داشته باشه اما خب همسر آدم باید رمز گوشی آدم رو بدونه. ولی اینطوری هم نباشه که مدام چک کنه. بانوی آذری حرفت رو قبول دارم که هرکسی حق داره با افراد مجاز، منم تاکید می کنم با افراد مجاز خصوصی داشته باشه. مگه من همه ی حرفایی که به خواهر یا برادر یا دوستانم می زنم رو دوست دارم همسرم بدونه که اون دوست داشته باشه؟ اما خب دوست داریم تا دوست. مثلا روابط من با خوانواده و فامیل و دوستان هم جنسم حریم خصوصی هست اما روابطم با جنس مخالف دیگه حریم خصوصی نیست. حالا میخواد همکار باشه، همکلاسی قدیمی باشه، دوست قدیمی باشه، دوست خانوادگی باشه، شاگرد باشه و هرچی ... به نظر من همسرها باید رمز گوشی همدیگه رو داشته باشند ولی وارد حریم خصوصی هم نشن و فقط اگه چیزی توی روابط غیرخصوصی بود ببینن.
سلام بارانا جون خوش اومدی منم جدیدم
خانومای گلی که تازه اومدن سلام و خوش اومدید.
از حرفای رها استفاده کنید خیلی تجربش بالاس و خیلی کمکتون میکنه
منم عضو جدیدم 😊😊
GhoGha عزیز سلام و روز خوش
به جمع نوعروس خوش اومدید ، از اینکه به قرارهای شبانه ما پیوستید، خوشحالیم.
راستی در خصوص اون موضوع که پرسیده بودی شما به خیانت همسر چه رفتاری نشون میدید، ما یه بحث مفصل در این خصوص قبل سال در همین تاپیک های قرارهای شبانه داشتیم که حتمن برو و نظرات دوستان رو بخون.
توی همین اتاق گفتگو ، اتاق " قرارهای شبانه نوعروس " ، تاپیک " خیانت همسر " ....
لحظه هات آروم و خوش
صفـــــا
رسپینای عزیز سلام و روز خوش
خیلی خیلی خوش اومدید ، از اینکه در جمع نوعروس هستید، بینهایت خوشحالیم.
دوست داریم در بحث های مختلف نظرات ارزشمند شما رو هم بدونیم و بهره ببریم.
صفــــــا
سلام به همگی ، من با رسپنا موافقم ، چک کردن گوشی که رمز داره حتما یه خبرایی توش هست ، هر چند موافق اینم که دو طرف به حریم خصوصی هم احترام بزارن ولی این حریم یه حدی داره ، دلم نمیخواد من تو خواب غفلت باشم و از همه جا بیخبر ، برا اینکه آقایون متاسفانه هیچ وقت بزرگ نمیشن همیشه مسائل رو سرسری میگیرن مثلا یه چیزی که براشون جنبه تفریح داره امکان این هم هست که همون تفریحشون زندگی خودشو خودمو نابود کنه ، من فکر میکنم باید تا یه حدی همیشه کنترل بشن ، به خاطر خودم و زندگیم که یه وقت از خواب بیدار نشم ببینم که ای وای چه کلاه گشادی سرم رفته ، اینو میگم برا اینکه نه که فمر کنید این زندگی با شک و تردید به جایی نمیرسه ، نه منظورم اینه که ، حواسمون به کل زندگی باشه نه فقط خوراک و پوشاک و آی غذا چی بپزمو ....
Shanul عزیز و شقایق عزیز
خوشامدگویی مجدد من رو بابت حضور در جمع نوعروس های عزیز سایت ما پذیرا باشید. از اینکه در جمع گرممون هستید، بینهایت خوشحالیم.
لحظه هاتون سرشار از عاشقی
صفـــــا
سلام به همگی
شب همگی بخیر
دیر رسیدم به قرار
ولی نظرمو میگم
مرسی از نظر همه دوستان
اول از همه اتفاقی که در مورد چک کردن گوشی واسم افتاد رو تعریف میکنم بعد نظرمو میگم
همسر من عادت داشت روزی دو سه بار گوشیمو چک میکرد
گاهی مخفیانه
گاهی به صورت علنی
هیچ واکنشی نشون نمیدادم و در صدد تلافی هم نبودم
ولی دنبال راهی بودم که بهش ثابت کنم چک کردن کار درستی نیست
اگر اعتماد به طرف مقابل باشه پس جایی برای شکاک بودن و چک کردن گوشی و .. نمیمونه
چند بار به بهانه های مختلف بهش میگفتم که میشه این عکس یا کلیپ رو واسم از گوشیت بفرستی
همسر جواب میداد خودت از تو گوشی بردار
من سریع گوشی خودشو دستش میدادم و بهش میگفتم خودت واسم بفرست
درست نیست من دست به گوشیت بزنم
چند بار این کار رو تکرار کردم
همین کار باعث شد اونم از عادت بد چک کردن گوشی دست برداره
به نظر من چک کردن گوشی همسر ناشی از اعتماد به نفس پایین ه یکی از دو طرف زوجین هست
بیشتر این چک کردن ها از ترس خیانت همسر هست
این جور رابطه ها و زندگی ها آزار دهنده هستن
در زندگی که اعتماد وجود نداشته باشه ارزش اون زندگی از بین میره
این موضوع چک کردن گوشی با بحث شب قبل در ارتباط هست
وقتی با همسر در مورد رابطه های قبلی و گذشته سخن بگیم
قاعدتا حس حسادت و شکاک بودنشو تحریک کردیم..همین کار میتونه باعث چک کردم مداوم گوشی و ایمیل و .. بشه
عدم امنیت ،عدم اعتماد به طرف مقابل و از بین رفتن اعتماد به نفس خود فرد باعث چک کردن گوشی و ... میشه
من اصلا با چک کردن گوشی موافق نیستم
چون این کار باعث از بین رفتم آرامش روانی خودم میشه
خوش آمدی گویی به دوستان تازه وارد
شقایق عزیز
غوغا عزیز
سعیده عزیز
پونه عزیز
خوش اومدین عزیزانم
مرسی الهه عزیزم باعث پوستر
عالی بود گلم
لطف کردی
زحمت ما هم افتاد گردن تو
♥
سلام من عضو جدید هستم .. تاپیک شما رو دیدم توجه ام رو جلب کرد
به نظر من اگر صحبت از اعتماد باشه طرف مقابل هم نباید برای گوشی رمز بذاره .. بی اعتمادی اول از سمت ایشون بوجود اومده وقتی روی چیزی رمز گذاشته میشه یعنی این خیلی خصوصیه و شما نباید ببینی و زمانی که این اتفاق میافته طرف مقابل جرات اینو به خودش میده که به همسرش مشکوک بشه
به نظر من دونستن این چیزاا اصلا مساله ای نیس
حتی اگه باهم بشینین گاهی مروری کنین.. عکسا...
البته با حفظ حریم شخصی هرفرد
خوب مسلما شما ممکنه خصوصیای خانوداگی خودتونو داشته باشین مثلا با مادرتونت و اونم این حقو داره با خانواده ش یا بعضی افراد مجاز ( مجاز) خصوصی داشته باشه!
مثلا یه دوست.. که مطمئن باشیم اون دوست ضرر زندگی ما نیست...
و الزاما نباید همه مکالاماتو در جریان هم بذاریم !
مهم ترین موضوع اعتماده
اینکه میتونیم با خیال راحت اکانت فیس بوک رو با هم چک کنیم! اصاصا اون جا جای شخصی و خصصوصی نیس دیگه :)
با تشکر از تریبون
چک کردن گوشی آرامش خانواده رو به هم میزنه ولی یه وقتایی دست خود آدم نیست اینکه اون مدام سرش توی گوشی باشه و همیشه همه جا با خودش ببره آدمو روانی میکنه و حاضری برای اینکه دلیلشو بفهمی هر کاری کنی
سلام .. به به چه موضوعی .. فکر می کنم خیلی ها با این قضیه دارن سر و کله می زنن.. آره من واقعا موافقم که خیلی از خیانت ها از همین وایبر و لاین و.. شروع می شه.. متاسفانه وقتی یه چیزی وارد جامعه می شه معمولا خیلی ها فرهنگ استفاده اش رو ندارن و خیلی اتفاقا ممکنه یفته
سلام من اومدم هر چند در حال اشپزیم
کسی هست ایا؟
سلام عشقم من هستم
موضوع جالبیه که بنظرم به بی اعتمادی ویه سری رفتارای ذاتی فردبرمیگرده
منم سعی میکنم باشم توبحث امشب
چــــرا بعضی از همسرها، گوشی موبایلشون رو از خودشون جدا نمی کنن ؟؟؟ تو حمام و توالت هم میبرن ! :D
شما هم شنیدید شروع خیلی خیانت ها از SMS و ایمیل و فیس بوک و شبکه های اجتماعی مخصوصاً وایبر و لاین و تانگو و اینجور جاها آغاز میشه ؟؟؟
موضوع بحث : چک کردن گوشی موبایل همسر: صحیح یا غلط؟
بسیار عالی مهدیه جان ، استفاده کردم.
قـــــرار شبانه نوعروس
دوشنبه 31 فروردین ماه 94
موضوع بحث : چک کردن گوشی موبایل همسر: صحیح یا غلط؟
شما رمز ورودی موبایل یا pattern گوشی همسرتون رو دارید ؟
اگر موبایل همسرتون روی میز باشه و باز، سرک میکشید توی گوشیش ؟
در مورد اینکه دسترسی به موبایل و ایمیل همدیگه داشته باشید، تا حالا با هم صحبت کردید ؟ نظر شما چیه ؟ نظر همسرتون ؟
با همسری که علاوه بر موبایل اصلی و شماره اصلی، یه موبایل دیگه مخفی داره ، چه باید کرد ؟
منتظر نظرات ارزشمند شما و بخصوص راهکارهای شما عزیزان هستیم.
قـــــرار ما ساعت 9 تا 11 شب
قــــرار شبانه امشب امون یعنی دوشنبه 31 فروردین ماه ، توی این تاپیک برگزار میشه با یه موضوع حسابی چالشی و جذاب ....
قـــــرار شبانه نوعروس
دوشنبه 31 فروردین ماه 94
موضوع بحث : چک کردن گوشی موبایل همسر: صحیح یا غلط؟
شما رمز ورودی موبایل یا pattern گوشی همسرتون رو دارید ؟
اگر موبایل همسرتون روی میز باشه و باز، سرک میکشید توی گوشیش ؟
در مورد اینکه دسترسی به موبایل و ایمیل همدیگه داشته باشید، تا حالا با هم صحبت کردید ؟ نظر شما چیه ؟ نظر همسرتون ؟
با همسری که علاوه بر موبایل اصلی و شماره اصلی، یه موبایل دیگه مخفی داره ، چه باید کرد ؟
منتظر نظرات ارزشمند شما و بخصوص راهکارهای شما عزیزان هستیم.
قـــــرار ما ساعت 9 تا 11 شب
موضوع بحث : " چک کردن گوشی موبایل همسر: صحیح یا غلط ؟ "
موضوع بحث : " چک کردن گوشی موبایل همسر: صحیح یا غلط ؟ "
موضوع بحث : " چک کردن گوشی موبایل همسر: صحیح یا غلط ؟ "
درمورد میل شدید و وحشتناک به چک کردن گوشی موبایل همسر و درست یا غلط بودن آن با یک روانشناس صحبت کردهایم.
از بیشتر کسانی که به من برای مشاوره مراجعه میکنند شنیدهام که خیانت همسرانشان از طریق اساماس، ایمیل و فیسبوک بوده است. من باور ندارم که این روشهای ارتباطی باعث باز شدن فضا برای خیانت میشود. فقط گرفتن مچ آدمها را آسانتر میکند.
بعضیها نمیتوانند جلو خودشان را برای چک کردنهای مداوم بگیرند. ارباب رجوعهایی داشتهام که موبایلهای همسرانشان را چک میکردهاند. بیشترآنها زن بودند و اکثرشان بعد از اینکه یکبار مچ همسرشان را در خیانت گرفته بودند به این کار روی آوردهاند. اعتماد بین آنها شکسته شده و اضطراب زیادی درمورد رابطهشان دارند. چه موضوع این باشد چه نباشد، کسی که مدام همسرش را چک میکند دچار عدم امنیت و مشکلات مربوط به اعتمادبهنفس است.
در مواردی که کسی قبلاً به آنها خیانت کرده و همسر کنونیشان کاملاً معصوم است، موقعیتی بسیار ناعادلانه ایجاد میشود. زوجهایی را دیدهام که مرد کاملاً به همسر خود وفادار بوده اما باز هم همسر او مدام در حال چک کردن او بوده است. بعضی اوقات وقتی زنی نمیتواند به اضطراب خود غلبه کند، شکافی بین آنها ایجاد میکند و رابطه بر هم میخورد.
وقتی اعتمادی شکسته میشود، دوباره اعتماد کردن خیلی سخت است. همه چیز به گرفتن یک تصمیم هوشیارانه از اعتماد به کسی برمیگردد. باید از خودتان بپرسید، شفافیت در یک رابطه به چه معناست؟ آیا چک کردن گوشیهای همدیگر نشانه شفافیت است یا عدم امنیت؟ این چک کردنهای مضطربانه هیچ جایی در یک رابطه شفاف ندارد.
وظیفه من بعنوان یک متخصص مشاور این است که به این افراد پارانوئید کمک کنم بتوانند دوباره اعتماد کنند. یک راه برای انجام این کار این است که کمکشان کنم بفهمند که وقتی با بیاعتمادی به کسی نگاه میکنند، همه چیز مشکوک به نظر خواهد رسید. حتی اگر ایمیلهای خودمان را مشکوکانه چک کنیم، بالاخره یک ایمیل مشکوک پیدا خواهیم کرد. اگر نگاهتان اینطور باشد هر نوع صحبتی را ممکن است تیک زدن ببینید. اگر به دنبال پیدا کردن سند و مدرک برای شیطنت همسرتان هستید، مطمئناً آن را خواهید یافت.
" برگرفته از سایت مردمان ، پورتال جوانان "
صفایی سلام جایزه 29 ام رو کی گرفت؟
به به چه موضوع داغی
تمام سعیمو میکنم توی بحث امشب شرکت کنم
مطمئنا صحبتای جالبی پیش میاد
برنده قرعه کشی یکشنبه 30 فروردین ماه
خانم " سحر الف "
ایشون برنده یک بن 35 هزار تومانی خرید از محصولات آرایشی بهداشتی خانومی شده اند. لطفاً شماره تماس خودشون رو با اسم واقعی برای من پیام شخصی کنن تا کارشناسان خانومی باهاشون تماس بگیرن و هدیه اشون رو با پست سفارشی ارسال کنن.
دوستان عزیز، حتماً در قــــــرارهای شبانه نوعروس شرکت کنید و شانس خود رو براای برنده شدن امتحان کنید.
صفــــــا
به به چه موضوع خوبی
من خودم یک مدت با این مساله درگیر بوددم و خوشبختانه تونستم از پسش بربیام :)
متاسفانه امشب قراره برام مهمون بیاد اما ساعتش معلوم نیست. امیدوارم یک جوری باشه که من حداقل یکساعتی بتونم توی بحث باشم
اگرم نبودم آخر شب حتما حتما میام نظرم رو می گم. آخه می دونید، جماعت فلسفه خونده اگه حرف نزنن دق می می کنن خخخخخخخخخخخخخخ ما از شیخ ها بدتریم والا ;)
به امید دیدار همه
مرسی از خوشامدگویی همه دوستان.
مرسی شقایق عزیزم خیلی لطف داری
در ضمن بی اعتمادی از روی اعتماد به نفس پایین شخص یا حتی ممکنه نتیجه تجربه های قبلی طرف باشه.و همچنین ممکنه طرفش کارهایی کرده باشه که باعث شده این به شک بیافته >ایشال.. هیشکی گرفتارش نشه و همگی زندگی خوبی با همسرشون داشته باشن
سلام به همه خانوما
من تازه با اینجا آشنا شدمو عضو شدم
این یه موضوعیه که تقریبا هر کسی درگیرش میشه من به شخصه خیلی دیدم
ولی وقتی اعتماد شکل گرفت چک کردن معنی نداره
زهره عزیز خیلی خیلی خوش اومدی، چقدر ما عروس های شهریوری داریم، هم شما و هم مهتاب جون ... ایشون هم قراره 20 شهریور عروس بشه. آرزوی بهترین ها رو براتون دارم، لحظه هاتون سرشار از شادی و سلامتی و عاشقی ...
از اینکه در جمع نوعروس حضور داری بینهایت خوشحالم.
صفـــــا
بارانا جونم سلام منم 20 شهریور عروسیمه
سلام بارانا جونم مرسی به سلامتی عروس خانم
شهریور خیلی ماه خوبیه واسه عروس
یه عالمه آرزوهای خوب دارم واست
بچه ها دید تو آشپزباشی منو ؟؟؟؟؟؟؟؟
نازخاتون خانم خوش اومدی عزیزم.اگه میخوای بیای توجمع وبحث داشته باشی بچه ها معمولا میان جزیره اسرارامیز
ناز خاتون جان به جمع نوعروس خوش اومدی ...
خوشحال میشیم توی بحث های عروس های ما شرکت کنید و نظرات و پیشنهادات ارزشمندتون رو در خصوص موضوعات مختلف بدونیم.
راستی ما هر شب ساعت 9 تا 11 یه پاتوق شبانه داریم به اسم " قرارهای شبانه نوعروس " که هر شب یک موضوع خاص مطرح میشه و دوستان در خصوص اون با هم گفتمان میکنن.
تازه هر شب هم بین افرادی که در بحث حاضر هستن، قرعه کشی داریم و برنده اعلام می کنیم.
دوست داشتی حتمن یه سر بهمون بزن، چون میدونم پایبند پاتوق شبونه ما میشی ، روی بنر بالای اتاق گفتگو اگر کلیک کنی ، مستقیم میاردت توی بحث عزیزم.
صفـــــا
سلام دوستان منم یه عضو جدیدم حدودا 2ساله عقدم خوشحال میشم تو جمع دوستانتون منم بپذیرین
بارانا جونم سلام چه اسم قشنگی
از آشتائیت خوشبختم
آرزو خوشبختی دارم برات عزیزم
راستی اگه کمکی از دست من برمیاد و سوالی در زمینه جاهایی که میخوای انتخاب کنی برا مراسمت خوشحال میشم کمکت کنم.
سلام ناز خاتون جون خوش اومدی
به سلامتی ایشاله خوشبخت بشی عزیزم
9-11 بیا تو قرار شبانه همه بچه ها هم میان
غوغا جان سلام عزیزم خیلی خوش اومدی
از اشنائیت خوشختم
غوغا جونم ما هرشب میریم تو قرار شبونه با عروسا خیلی خوبه هر شب یه موضوعی داره که عروسا در موردش بحث میکنن باهم .خیلی دوستانه و خوبه اگه دوس داشتی توی ص اصلی یه کادری بالای ص هست نوشته قرار شبانه اونو کلیک کنی میای
خوشحال میشم بیای بحرفیم
ناز خاتون جان سلام عزیزم خیلی خوش اومدی
از اشنائیت خوشختم
غوغا جونم ما هرشب میریم تو قرار شبونه با عروسا خیلی خوبه هر شب یه موضوعی داره که عروسا در موردش بحث میکنن باهم .خیلی دوستانه و خوبه اگه دوس داشتی توی ص اصلی یه کادری بالای ص هست نوشته قرار شبانه اونو کلیک کنی میای
خوشحال میشم بیای بحرفیم
مرسی دوستای عزیزم حتما میام خیلیم خوشحال میشم از جذابیتای اینجا واسم اینه که میبینم خیلیا مشکلات شبیه منو دارن و تنها نیستم
مهتاب جون به سلامتی عزیزم💜💜
ببخشید منبعشو نمیدونم چیه دخترا که ذکرش کنم...
یه مطلب دارم در مورد رفتار خانوما با آقایون. فکر کنم این تاپیک مناسبه که بذارمش. هر چی نگاه کردم تاپیک دیگه ای ندیدم، اگر جاش بده که بگید تا جا به جاش کنم. البته اگر حوصله کنید و بخونید دخترا :)
تجربه ۱ : لطفا پاپیچ نشید ! مردا دوست دارن زنا زیاد پا پیچشون نشن ازشون نخوان که هی حرف بزنن دوست دارن تنها باشن تو دنیای خودشون بر عکس زنا که هی دوست دارن حرف بزنن و هی از مردا می پرسن چیه امروز چه خبر و … فقط باهاشون کاری نداشته باشین و اینکه لباسای رنگی و خوشگل بپوشی تا ازتون سیر نشن ، آرایش کنین تا مرداتون بجای تماشای دخترای فشن بیرون شما رو نیگا کنن و یکمی هم ناز و عشوه یاد بگیرین تا دم مرداتونو بدست بیارین!!!
تجربه ۲ : مسائل مالی خط قرمز در مذاکرات است !
به نظرم یه زن باید همیشه پر انرژی باشه و شاد و تو خونه با کارهاش تنوع ایجاد کنه مطالعه کنه و مطالب جالب و مورد توجه همسرش رو براش خلاصه تعریف کنه.
هیچ وقت از خانواده همسرش انتقاد نکنه چون اون بنده خدا که نمی تونه عوضشون کنه خودمونیم که با رفتار مقابلشون می تونیم رفتاری که باهامون می کنن رو تغییر بدیم.
هم اعتماد به نفس همسرمون رو با تعریف هامون بالا ببریم هم روی اعتماد به نفس خودمون کار کنیم تا خودمون از خودمون راضی نباشیم همسرمون هم راضی نیست.
نقطه ضعف بزرگ مردها انتقاد از اونها در مورد مالیه و مقایسه اونها با افراد موفق از نظر مالی . پول برای مردها حکم زیبایی برای خانم ها رو داره.
تجربه ۳ : سلیقه همسر رو با هوش زنانه خودتون متوجه بشید !
واقعا هم خیلی چیزها سلیقه ایه و مهمترین اصل اینه که آدم اول خواسته و علایق همسرش دستش بیاد . شاید از آرایش تند خوششون نیاد حتی تو خونه به نظرشون با آرایش ملایم دخترونه تر و بهتر میشیم یا برعکس. یا خیلی موارد دیگه که سلیقه ایه. به نظرم باید مستقیم بپرسیم یا غیر مستقیم از تعریف هاشون از دیگران بفهمیم چی جذبشون میکنه و دوست دارن من غیر مستقیم فهمیدن رو ترجیه میدم.
یه رفتارهایی هم سلیقه ایه مثلا من تو خانواده ای بزرگ شدم که تو جمع عادت نداشتیم قربون صدقه طرفمون بریم یه توجه فیزیکی مثل دست همسر رو گرفتن و … انجام بدیم ولی بعدا تو حرف های همسرم فهمیدم براش مهمه و انجام دادن اینها (کم و معقول) رو نشونه دوست داشتن می دونه. یا اینکه من زیاد اهل محبت کلامی و هی ابراز محبت نبودم ولی وقتی دیدم برای همسرم مهمه کم کم برای منم مهم شد و عوض شدم.
تجربه ۴ : شوهر از همچین خونه ای فرار میکنه !
من فکر میکنم آقایون از خونه ای که توش گیر و بد اخلاقی و امرونهی باشه .خلاصه آرامش نباشه فرارین…حتی اگر خانومشون زیباترین وبهترین خانم دنیا باشه…
من ۳ ساله ازدواج کردم همسرم فوق العادست..فقط شلخته است ..البته فقط تو خونه..واز لحاظ تمیزی خودش هم حواسش جمعه..وکارهارو هم یکم دیر انجام میده..اول زندگی همش میخواستم روش صحیح یادش بدم وبه خودم اومدم ودیدم همش بحث و درگیری به پا میکنم و آرامش رو ازش گرفتم..در صورتی که من همسرم رو با همه صفاتش قبول کردم..پس شیوه ام رو عوض کردم والان فقط میخندم…همسرمم عاشق خونست…وزندگیش..مردا آرامش میخوان وقتی بهش رسیدن همه کار براتون میکنن..همونطور که ما خانوما محبت میخوایممممممممممممم …
تجربه ۵ : اس ام اس هایی که زندگی را نجات میدهند !
وقتی با هم قهریم مسیج بازی میکنیم. مسیج های عشقولانه میدیم و شکلک بوس و قلب و غیره می فرستیم واسه همدیگه…
تجربه ۶ : مهربونی و شیطنت در کنار هم !
باور کنید اقایون به پیچیدگی ما خانوما نیستن…اونا پسر بچه هایی برگ شده اند که مادر نمیخوان بلکه یک رفیق مهربون ودلسوز وشیطون میخوان که مورد تاییدشون باشن .
تجربه ۷ : دیدن برنامه ۹۰ با چاشنی چای و تخمه !
در مورد مسائل ورزشی و سینمایی با هم حرف میزنیم. جالبه که اصلا از هیچکدوم خوشم نمیاد ولی چون شوشو دوست داره میپرسم مثلا فلان بازی نتیجه چی شد بازی بعد کی هست. برنامه ۹۰ هم با هم میبینیم. چای و تخمه و میوه هم میارم.
تجربه ۸ : چجوری یک پسر سرکش رو یک شوهر حرف گوش کن کردم !
من فهمیدم موقعی که من خوشحالم اونم خوشحاله…وقتی که پکرم یا غصه دارم اونم می ره توی خودش…..برای همین خیلی سعی می کنم که خودم به خودم برسم و شاد باشم….علاوه بر اون دوست داره توی خونه راحت باشه یعنی مثل خونه ی پدریش نمی خواد که دائم بهش بگن این کار و بکن و اون کار رو نکن..آخه مادر شوهر من خیلی امر و نهی می کنه….
منم از اول اصلا نمی گم این کار رو بکن یا نکن و جالبه که همه ی کارهایی رو که حتی با صد بار گفتن توی خونه پدریش انجام نمی داده رو توی خونه خودمون به طور خودکار انجام می ده!!!…..به علاوه دوست داره که کنارش بنشینم یا دراز بکشم کلا دوست داره جلو چشمش باشم حتی اگه دارم کتاب هم می خونم می شینم کنارش …ولی مهم ترین اصل زندگی ما اینه که قهر نداریم و حرف آزار دهنده هم عمدی به هم نمی زنیم
تجربه ۹ : …. که نگووووووووووووووو !!!
تعریف کردن ازشون خیلی خوشحالشون میکنه …
وقتی به شوهرم میگم چقدر خوش تیپ شدی چقدر خوب رانندگی میکنه تو دنیا تکی بعضی وقتها تو چشاش زل میزنم و میگم چقدر چشات قشنگن انقدر کیف میکنه که نگوووووووووووووووووووووووو !!!
تجربه ۱۰ : بابا ، زن و مرد فرق دارن با هم !
اگه یه کم خودتو برای شوهرت لوس کنی بعضی وقتها نازکنی و اون ظرافت زنونه تو حفظ کنی اون موقع شوهر آدم بیشتر جذب میشه زندگی از یکنواختی درمیاد و یه تفاوتی بین زن و مرد بوجود میاد دیگه …
منظور ما از لوس کردن این نیست که این نیست که مثل بچه ها بهانه گیری و لجبازی و ازین جور چیزا، منظور من که اینه بعضی وقتها شیطونی کردن نازکردن و … لازمه تو زندگی مشترک زوجین …
با توجه به روحیه تنوع طلبی آقایون باید محیط خونمون پراز تنوع باشه تا خدایی نکرده مرد زده نشه از خونش و اگر هم خیلی بخواد آدم درستکاری باشه زندگی رو تحمل کنه وگرنه زود میره سراغ یکی دیگه…!!!!!!!!!
تجربه ۱۱ : دلم برات تنگ شده جونم …
وقتی میرم خونشون برگشتنی که میخواد منو یاره خونمون هی میگم وااای حالا چجوری تنهایی بدون تورو تحمل کنم اصلا پشیمون شدم منو برگردون !
همش میگم وای دلم برات خیلی تنگ میشه چیکارکنم کاش همیشه کنارم باشی اونم میخنده و خوشش میاد.
یه بار تو خیابون بودیم نمیدونم سر چی یه ذره ناراحت شد ازم نمیدونم چیکارکرده بودم یه کم که گذشت چون میدونم از تعریف خوشش میاد گفتم راستی این کفشت چقدر قشنگه واقعا که خوش سلیقه ای باور میکنید این حرفم معجزه کرد دیگه تقریبا فراموش کرد ناراحتیشو
به نظر من ماها فیلم بازی نمیکنیم یا بازیگر نیستیم و دروغ نمیگیم
اینا رازهای شوهرداریه !!!
تجربه ۱۲ : یک تجربه ی طولانی ، عاشقانه و لوسانه !!!
اول حرفاش رو گوش کن (خواهی دید به مرور اونم به حرفات گوش میکنه!)
دوم بهش احترام بذار پیش همه مخصوصا خانواده ش
سوم اس ام اس های عشقولانه بده در طول روز از حالش جویا شو
کلمه دوست دارم دلم خیلی برات تنگ میشه تو پیشم نیستی آرامش ندارم و اینجور حرفها مردها رو دگرگون میکنه البته اگه واقعا با احساس بگی
نوازش و توجه به شوهرت خیلی مهمه
همیشه خودت رو کنار شوهرت شیک نگه دار سعی کن راجع بع چیزایی که به زندگی مشترک شما دوتا مربوط نمیشه اصلا باهاش حرف نزن و زیاد گله نکن (مثلا مامانت اینطوری کرد بابات فلانه خواهرت اعصابم رو خورد میکنه! و … چون از دست اون کار زیادی برنمیاد سعی کن مشکلت با دیگران رو خودت باهاشون محترمانه حل کنی و وارد زنگی شیرین خودت نکنی…………….)
سعی کن حرفهایی که میدونی ناراحتش میکنه زیاد نگو یا اینکه به موقع بگو نه وقتی عصبانیه وقتی که مجبوری حرفی رو به شوهرت بگی اما میدونی ناراحت میشه بذار تو یه زمانه عاشقانه خیلی با ملایمت و لوسانه بگو !
همیشه بهش برس هیچوقت نگو اون باید اول شروع کنه اون باید بگه من دوستت دارم اون اون اون نگو
تو شروع کن اون هم به مرور زمان میگه بااااااور کن …
من شوهرم زود عصبانی میشه و بعضی وقتها بددهنی میکرد دیدم هرچقدر بهش میگم این حرف رو نزن بدتر میکنه تصمیم گرفتم هیچی نگم و بعضی وقتها که آروم بود بهش میگفتم خواهش میکنم اینطوری حرف نزن تو که اینهمه با شخصیتی به خدا حیفه اینطوری خراب میشه اینطوری شخصیتت رو خراب میکنی (البته با توهین نباید بگی با ملایمت)
زیاد نگو این حرف رو نزن و…
وقتی بدحرف میزنه خودت رو ناراحت نشون بده و سکوت کن هیچی نگو خوش میفهمه
و در آخر ازش بخواه برای اینکه بتونید بهتر زندگی کنید اونم یکم خودشو تغییر بده(البته اینو در مراحل آخر بگو چون رفتار تو اینو نشون میده و نیازی به گفتن زیاد نیست)
تجربه ۱۳ : قابل توجه خانمهایی که در کار بیرون غرق شدن !
این مساله تو زندگی مدرن امروزی و بخاطر اینکه خانمها اکثرا شاغلن و تو محیط کارشون یا تو اجتماع جدی رفتار میکنند عادت می کنند که عشوه و ادا رو کنار بذارن تا روابط سالم تری داشته باشند.
اما چه خوبه که فراموش نکنیم که زن هرچی رتبه اجتماعیش بالا باشه باز هم یه زنه و تو خونه باید یه خانم ناز و مرتب باشه نه یه مرد قلدر مغرور.
چه خوبه توجه کنیم که لوس بازی و بی ادبی با عشوه زنونه فرق می کنه. این یه هنره که افراط و تفریط نکنیم و مردمونو همسرمونو عشقمونو جذب رفتار ناز اما معقولمون بکنیم.
تجربه ۱۴ : انتقال عشق …
عزیزم شوهرت رو از صمیم قلب دوست داشته باش و تو نشون دادن این محبت هیچ کم و کاستی نذار اگه خسته است سرش رو روی پات بذار و موهاش رو نوازش کن اگه استرس داره دستهات رو صورتش بذار و تموم عشقت رو بهش انتقال بده اگه خدای نکرده مریضه مثل پروانه دورش بچرخ و بهش نشون بده که تحمل دردش رو نداری اگه عصبانیه با حرفهات و بوسه هات آرومش کن باور کن با این کارها و کارهای مشابه که خداوند خودش به طور غریزی به زنها یاد داده نیازی به هیچ کار دیگه ای نیست …
تجربه ۱۵ : توی خونه با هم خوش بگذرونید …
من فکر میکنم که خیلی خوبه هم زن هم مرد به هم توجه کنن
خوبه که واسه هم یه کم ناز کنن اینطوری زندگی زیبا میشه اما همه چیز اندازه داره و در حد تعادل خوبه
یه زن نباید همیشه کاملا جدی باشه و خشک و رسمی و نباید همیشه ناز کنه لوس باشه ادا در بیاره و …
من بدون اینکه بخوام همیشه موقع حرف زدن با همسرم لبخند میزنم و اون خیلی خوشش میاد …
میگه چهره هر کسی با لبخند خیلی زیبا و مهربونه …
من که فکر میکنم زن و شوهر باید تو خونه با هم خوش بگذرونن…. مثلا موضوعات با مزه ای که در طول روز پیش اومده واسه هم تعریف کنن …….. با هم ورزش کنن ……… غذایی که دوست دارن با هم درست کنن و موقع آشپزی سر به سر هم بذارن .
من وشوهرم هر موقع که وقت داشته باشیم با هم آشپزی میکنیم(کارا رو تقسیم میکنیم) و بعد مسابقه میزاریم و کلی میخندیم و تفریح میکنیم
یه چیز دیگه بگم
به نظر من زن باید مثل یه گل با طراوت و زیبا باشه و مرد هم همینطور…
سلام دوستان من الان عقد کرده هستم.شوهرم در کل اخلاقاش با من میسازه فقط خیلی ساده اس و دیگران راحت میتونن گولش بزنن و فوق العاده خانوادشو قبول داره و امیدوارم بعداز ازدواج وابستگیش و تعصبش کم بشه.و فکرمیکنه باید ازتجربیات خواهرش و اطرافیان باید استفاده کرد حتی اگر مخالف میل من باشه
عزیزم بارانا جان به هر حال امیدوارم مراسمت بزودی و به بهترین نحو اجرا شه
منم حتما بتونم کمکت میکنم برات عکس میزارم گلم
بارانه جان عزیزم به نوعروس خوش اومدی. خوشحالم ک اینجارو برای کارهای عروسیت انتخاب کردی.
تو همه اتاقا بگرد و از صفحه اول نگاه کن. یه عالمه عکسای قشنگ میبینی که خیلی راحت میتونی تصمیم بگیری.
تو جشنواره لباس عروس هم یه عالمه لباس عروسای زیبا میبینی عزیزم که کمک عالی میتونه بهت بکنه.
درمورد اتلیه هم میتونی از حامیان کمک بگیری. من خودم از کار ملکه زیبا خیلی خوشم میاد و قیمتاشونم عالیه.
بیشتر به اتاقا سر بزن عزیزم تا با بچه ها آشنا بشی تا بتونیم راحت تر کمکت کنیم
مرسی آنی جون ، من که حسابی بهم ریختم نمیدونم چیکار کنم ، هیچ کاری هم نکردم ، اصلا نمیدونم آخر شهریور عروسی میگیرم یا درگیرم ، خاطر مریضی پدر شوهرم ، فعلا فقط دنبال لباس عروسم ، البته فقط مدلارو میبینم ، تا ببینم چی میشه ، مدل مو و آرایشم خیلی برام مهمه آخه خودم طراحی آلبوم عروس هم انجام میدم دلم میخواد یه مدل یا طرح لباس خاصی داشته باشم ، حسابی درگیرم ، اگه بتونید تو هر زمینه که تخصص دارید کمکم کنید ممنون میشم😘😘
سپید عزیزم سلام
به نوعروس خوش اومدی خانوم گل
بحث ساعت 9 تا 11 شب بین نوعروس ها هست که تا ساعت 12 هم کشیده میشه. اما شما میتونید نظر خودتون رو در ساعت های دیگه هم برای ما قرار بدید عزیزم.
فقط برای قرعه کشی می بایست ساعت 9 تا 11 تو جمع ما حضور داشته باشید و به گفتمان با نوعروس های گل ما بپردازید.
منتظرت هستم.
صفــــا
الهه جان
نیلوفر تهرانی گل
محیای عزیز
3pideh نازنین
اطلاعات خودتون رو هنوز برای من ارسال نکردید عزیزان، لطفاً هر چه سریعتر اطلاعاتتون رو برای انتقال به کارشناسان خانومی برای من پیام شخصی بفرمائید.
صفـــــا
عزیزان برنده های چند شب قبل خدمتتون اعلام میشه :
دوشنبه 14 اردیبهشت ماه : nani A
سه شنبه 15 اردیبهشت ماه : شهرزاد
چهارشنبه 16 اردیبهشت ماه : Farzaneh sh
پنج شنبه 17 اردیبهشت ماه : nahal joon
جمعه 18 اردیبهشت ماه : هلن
دوستان گلم اطلاعات واقعی خودتون رو (اسم و فامیل ) بهمراه شماره تماس برای من پیام شخصی کنید تا به کارشناسان خانومی ارجاع دهم.
شما میتونید با مراجعه به سایت خانومی محصول خودتون رو انتخاب کنید تا زمانی که کارشناسان با شما تماس میگیرند، سفارشتون ثبت و ارسال بشه.
بن خرید شما 35 هزار تومان است که 30 تومان برای محصول و 5 تومان برای ارسال سفارشی می باشد. اگر محصول انتخابی شما بیش از 30 تومان بود، مابه التفاوت آن را برای خانومی واریز فرمائید.
صفــــــا
******* قــــــرار شبانه نوعروس ******** شنبه 19 اردیبهشت ماه *********
موضوع بحث امشب : شما از نحوه پوشش همسرتون رضایت دارید؟ ایشون چطور!!! از نحوه پوشش شما بعنوان یک خانوم رضایت داره ؟
قبل از ازدواج و در دوران نامزدی در این خصوص چه چالش هایی داشتید؟ شما چجوری این چالش ها رو مدیریت کردید ؟
خانواده همسرتون پوشش شما رو میپسندن ؟؟؟
منتظر حضور ارزشمندتون در بحث امشب هستیم.
صفـــــا
******* قــــــرار شبانه نوعروس ******** شنبه 19 اردیبهشت ماه *********
موضوع بحث امشب : شما از نحوه پوشش همسرتون رضایت دارید؟ ایشون چطور!!! از نحوه پوشش شما بعنوان یک خانوم رضایت داره ؟
قبل از ازدواج و در دوران نامزدی در این خصوص چه چالش هایی داشتید؟ شما چجوری این چالش ها رو مدیریت کردید ؟
خانواده همسرتون پوشش شما رو میپسندن ؟؟؟
منتظر حضور ارزشمندتون در بحث امشب هستیم.
صفـــــا
******* قــــــرار شبانه نوعروس ******** شنبه 19 اردیبهشت ماه *********
موضوع بحث امشب : شما از نحوه پوشش همسرتون رضایت دارید؟ ایشون چطور!!! از نحوه پوشش شما بعنوان یک خانوم رضایت داره ؟
قبل از ازدواج و در دوران نامزدی در این خصوص چه چالش هایی داشتید؟ شما چجوری این چالش ها رو مدیریت کردید ؟
خانواده همسرتون پوشش شما رو میپسندن ؟؟؟
منتظر حضور ارزشمندتون در بحث امشب هستیم.
صفـــــا
******* قــــــرار شبانه نوعروس ******** شنبه 19 اردیبهشت ماه *********
موضوع بحث امشب : شما از نحوه پوشش همسرتون رضایت دارید؟ ایشون چطور!!! از نحوه پوشش شما بعنوان یک خانوم رضایت داره ؟
قبل از ازدواج و در دوران نامزدی در این خصوص چه چالش هایی داشتید؟ شما چجوری این چالش ها رو مدیریت کردید ؟
خانواده همسرتون پوشش شما رو میپسندن ؟؟؟
منتظر حضور ارزشمندتون در بحث امشب هستیم.
صفـــــا
سلام صفا جون بحث ساعت 9 شب شروع میشه یا از همین الان شروع شده؟
دوستان گل برای ارتباط با سرکار خانم امامی ، مشاور محترم سایت خانومی میتونید علاوه بر پیام شخصی برای سرعت بخشیدن به سوال و درخواستتون ، به این ایمیل هم ، پیام ارسال فرمائید :
shokouh.em@gmail.com
با تشکر
صفـــــا
سلام دوستان عزیز روزتون بخیر.
شهرزاد جان،نانی نهال و فرزانه عزیز از طرف فروشگاه آنلاین خانومی به عنوان اسپانسر قرارهای شبانه صمیمانه بهتون تبریک میکنم .برای راهنمایی در زمینه انتخاب هدیه تون میتونین بهم پیام خصوصی بفرستین و همونطور که صفا جان گفتن چون ایمیلم در دسترس تره برای اینکه سریعتر بتونین باهام ارتباط برقرار کنید میتونین ایمیل هم برام ارسال کنید.
توی سایت ما و صفحه اینستاگرام خانومی میتونین همه محصولات رو ببینید و هدیه تون رو انتخاب کنید.
آدرس سایت ما رو هم که میدونین :www.khanoumi.com
با تشکر شکوه امامی
سلام سلام منم اووومدم
چرا راضیه جون؟دور از جونت
بچه ها دقت کردید همیشه اوایل آشنایی اینجور حساسیت ها بیشتره بخصوص از طرف مرد روی زن ؟
راضیه جونی قدتو بگو برات بخرم بفرستم برات خانومی.
من از اینکه مرد شلوار پارچه ای مردونه هم بپوشه بدم میاد. همسری فقط کتون یا شلوار F50 یا o2 میپوشه.
از کت و شلوارم بدم میاد. نمیدونم چرا. از کرواتم بدم میاد. خخخخخ
الان منو میزنین و میگی ن بگم از چی خوشم میاد آره؟
سلام سپیده جان
ممنون صفا جون.من نظرمو راجع ب عکس پروفایلت نگفتم.راستش اونی که گذاشتی شال زرده بود خیلی تو رو سن بالا نشون میداد خیلییییییییییییییییی
اینم خیلی بهت میاد و کلی سنتو پایین اورده ولی خب نه اونقد
ولی خیلی خوشکلیاااا.خدا تو رو برای همسرت نگهداره
اره صفا جون
با حرفتون موافقم
وای منم از کت وشلوار بدم میاد
ای جون م مینا
واقعا قد رو بگم کافیه؟
سلام صفا جونی خوبی؟
صفا امروز این دخترا هیچ کدوم تو سایت نبودن. من تهنا سایت تهنا
من ناناحن سایت ناناحن
هر چی صدا زدم یه نفر نیومد منم برای خودم چرخیدم و چرخیدم تا سرم گیج رفت خوردم زمین رفتم هواااااااااا
سلام به همه ی دوست جونای خوبم
شبتون به خیر
صفاجون سلام، من هدیه ی خانومی رو استفاده کردم و خیلی راضی ام، کرم موی موج دهنده پن تن گرفته بودم ازشون و الان زدم به موهام همسری می گه خیلی خوشگل شدی :))))
من برم نوشته هاتون رو بخونم زودی میام
شاذی جون
صفا جون مجرده
سلام سپیده جوون
سلام صفا جون. راضیه جون. شادی جون و فاطمه بهار جون
نه صفا جون همسرم از اون اول تا الان رو من حساس بوده و هست .تازه بیشترم شده
سلام بچه ها
خوبید
همیشه هست مشکل پوشش قبل از ازدواج من این مشکل و داشتم
من چی مینا جون
سلام سحر جونم
سلام رها جون
راضیه جون مگه میشه مجرد باشه؟
پس چرا گفت میخواد داستان عاشق شدنشو بذاره
جرا از خانومی به من زنگ نمیزنن؟😑
خوب من همسری که ندارم میشه گفت دوران نامزدی هستیم پس.
من از تیپ سروش راضی راضی همونطوری میخواستم
اما اون ناراضی .من اوایل مانتو کوتاه بودش اما خوب دیگه میگه تنگ نپوش کوتاه نپوش من مشکلی باین قضیه ندارم اما من تو مهمونیامون همیشه تونیک با ساپورت میپوشیدم اما میدونم ناراضی من نمیدونم چکار کنم این چالش نامزدیو..لباسم مناسبه ها اما میدونم سروش با ساپورت مشکل داره صد در صد
سلام فاطمه بهار عزیزم ، راضیه گلم .... قربونتون برم من ....
مرسی که امشب هستید ، من امروز خیلی کار داشتم، زیاد نتونستم تو ساعت های کاری ، بیام تو اتاق ....
سلام شقایق جون
سلام رها جون .مبارک باشه. اون یکی محصول که موس حالت دهنده ی مو یانسی هست با این کرم چه فرقی میکنه عزیزم؟
من تو ایام محرم میرفتم دسته چادر میذاشتم برای اینکه ی جوری میشدم با مانتو میرفتم خیابون.بعد همسر گفت که باید همیشه چادر بذاری خیلی بهت میاد.
منم گفتم ب شرطی چادر میذارم که تو هم برای لباس اخوندی بپوشی خخخخ
خدا نکنه راضیه جونم.
چی ششدی مگه مامان راضیه؟
به نظر من چون مردا حسودن و میترسن ما خوشگلارواز دست بدن تا وقتی که خیالشون راحت شه مطمئن شن که ما هم دوسشون داریم
سلام سحر جون
سلام رها جون
سلام شقایق جون
اما خانواده همسرم از پوشش من راضی نیستن.میگن خیلی خودتو اذیت میکنی .زیادی خودتو میپوشونی
راضیه جون خدا بد نده. امروز چه اتفاقی برات افتاد گلم؟
وای چه شرط سختی گداشتی شادی جون
اومخ چی شد بعدش
من اوایل همسری بیشتر بهم خرده میگرفت. اما بعد عقد دیگه خیالش راحت شده انگار. هیچی نمیگه. اما من خودم خیلی رعایت میکنم دیگه به گفتن همسری نمیرسه.
راضیه جونی چی شده خوبی عزیزم
راضیه جونی دوباره میپرسم.چی شده عزیزم ؟ خدا بد نده
صفا جوون منم سلام بوگو من غصه میخورم که..
راضیه جوونی چیشدهه مگه خدا بد نده
فاطمه جون تو دوران نامزدیتون راجع به پوششت از همسرت چیزی نپرسیدی؟
خدا نکنه صفا حونی
فدات شم گلم
آره راضی گلی قد کافیه.
ما قد 165 گرفتم که یکی هم برام کوتاه باشه که به زمین نکشه.
من تو جمعشون یا با مانتو شالم یا اگه لباس تنگ یا کوتاه بپوشم چادر میپوشم. ساپورت هم اصلا نمیپوشم.
راضی چی شدی؟ هان؟
تونستی بخوابی یا نه؟
اره مینا منم خودم حواسم هست خانواده ما یه مدلن خانوادن اونا یه مدل دیگه منم توی خانواده همسرم روسری سرم میکنم
فاطمه بهار جون مگه اونا چجورین تو چجوریی
دوستان من لفتم.
بووووووووس
سلام بروبچ منظورم نوعروسای گله سلام صفاجون ولی بنظرم اون یکی شالت متشخص نشونت میداداین خودمونی تره خب درکل بیستی عزیزم.من خیلی دوس دارم پابه پای شماتوسایت باشم بچه ها ولی مشکل داره.فقط بگم من اوایل خیلی مشکل داشتم کم کم همسری روبه راه شدولی پوستم کنده شد.دقیقا شادی منم دقیقاحرف،شماروزدم گفتم شماهم بایدعبابپوشی مثل عربها چادریه پوشش عربی هستش
راضیه جون چه اتفاقی برات افتاد؟
نه سحر جون. خودش همه چیو واسم توضیح داد و از ظاهرش معلوم بود که از من چی میخواد.منم الان اصلا مشکلی ندارم. چون خودم اهل مراعات بودم وهستم
شادی جان بهت تسلیت می گم عزیزم امیدوارم خدا به خانواده ی همسری ات صبر بده
راضیه جان نگرانم کردی، چی شده امروز؟ الان خوبی؟
من و همسری کلا هیچوقت راجع به ظاهر هم نظر ندادیم چندان، چون از همدیگه راضی هستیم یعنی سلیقه ی هم رو تو پوشش قبول داریم. من با اینکه خانواده م خیلی مذهبی هستند اما چادری نیستم ولی هیچوقت مانتویی که خیلی به چشم بیاد یا آرایش زیاد ندارم تو خیابون چون خودم دوست ندارم و احساس می کنم اینطوری آرامش اجتماعی بهم می یرزه. همسری هم در مورد ججابم اصلا نمی گه چیکار کن چیکار نکن چون می بنیه من خودم با توجه به موقعیت پوششم رو خوب انتخاب می کنم. مثلا جلوی دوستامون من حجاب ندارم اما توی فضاهای غریبه حجاب می کنم در حد مانتو و شال. خب همسری هم خیالش راحته و می گه پوششت به عهده ی خودت
منم به اون هیچ تذکری نمی دم چون هم تیپ اسپرتش رو دوست دارم هم کت شلواری اش رو، ماشلا هزار ماشالا هردوتاش بهش میاد فداش بشم. تنها نکته ای که من روش تاکید دارم اینه که هیچوقت صورتش رو کامل نزنه. همیشه ریش پرفسوری می ذاره و من خیلی دوست دارم چون بهش میاد. اما بهش می گم اگه می خوای صورتت رو کامل بزنی فقط تو تابستون چون وقتی صورتش رو کامل می زنه خیلی قیافه اش سوسول می شه و من دوست ندارم پیش دانشجوهاش با اون قیافه بره خخخخخخخخخخخخخ اونم خدایی رعایت می کنه همیشه
سلام سپیده جونم
سلام شقایق گلم
سلام رهای عزیزم
شب خوش
سپیده تو دردونه ای ، نکنه از من ناراحت شی ، ماشالا بسرعت پست هاتون نمیرسم عزیزم.
فاطمه منم توی خانواد همسر با روسریم همون لباس تو خونه باباش خیلی گیره وقتی باباش نیست ولی راحتیم خودمون میخندیم میگیم بابا نامحرمم
راضیه جونی به خانم امامی پیام بده تا پیگیری کنه گل من.
خودمم فردا پیگیری میکنم که چرا به راضیه جوونم زنگ نزدن.
بچه ها منم یاری بدین...
راستی یادم رفت بگم اوایل به رژم حساس بود که الان دیگه خودم پررنگ نمیزنم.یادمه اوایل بود رژ زدم با اشتیاق رفتم گفتم الان ازم تعریف میکنه میگه واااای چه خوشگلش دی.رفتم یهو گفت این چیه گفتم چیه مگه گفت چرا اینقدر پررنگ که بعد گفت پاکش کن منم غصه خورده بودم بعدش که چرا زدی تو ذوقم خخخخخخ
بجه ها امروز داشتم حیاط میشستم
یهو پام لیز خورد
دستمو زدم به دیوار که از پله ها پرت نشم پایین
با کمر خوردم رو پله ها
ازدرد کمر خونریزی کردم
یه نیم ساعتی هست از دکتر برگشتم
اگه میوفتام پایین قطعا میمردم
پله هامون خیلی خطرناکن
من امشب به صورت ناخودآگاه و یهویی تولد گرفتیم برای برادر شوهری. میخوایم کیک بخریم بیم خونه مادرشوهری
پس امشب من نیستم پیشتون.
الان نظرمو میگم دوستان و میرم خوجل کنم ک دلبری کنم امشب.
شقایق جون جاری های من اصلا محرم نامحرم نمیشناسن .هرچی که دوست دارن میپوشن .ساپورت و تونیک تنگ و کوتاه .شال میپوشن ولی اگه نپوشن سنگین ترن
وای راضیه جون چه اتفاق خطرناکی واست افتاده.الان چطوری؟ دکتر چی گفت
راضیه جان عزیزم ، خیلی ناراحت شدم دختر
برای خودت اسپند دود کن گلم و صدقه کنار بزار ، خیلی مواظب باش عزیزدلم ...
الان بهتری ؟ از دست من کمکی برمیاد ، بی رودربایسی بگوووو . عزیزمی تو ...
قربونت برم صفا جون
لطف میکنی
ممنون عزیزم
شقایق جون دید من اونجوری تحت فشار قرار دادمش دیگه دس بردار شد.
ممنون رها جونم
واییی راضیه جووون موقع خوندنش کاملا دردشو حس کردم چون خودمم یبار شده بود بیفتم با کمرم وایی.الان خوبی راضیه جوون؟؟؟
بچه ها حساسیت همسرانتون رو توی ابتدای نامزدی و زندگی چجوری مدیریت کردید ؟ الان هم هنوز به همون اندازه حساسن ؟
راضیه جون مراقب خودت باش دیگه عزیزم. تو چشمی لابد
فاطمه بهار جون به کمر خوابیدم
کمربند بستن
به زور امپول نفس میکشم
نه صفا جوووون ناراحت چیه داشتم خودمو لوووس میکردم فقط ^-^ آخه کوچولوی نوعروس منم دیگه ^-^
وای راضیه جونم عزیزم الهی اخه نباید انقدر از خودت کار بکشی حالا اسیب که ندیده کمرت ؟؟؟ دکتر چی گفت
والا سحر جون من دقیقا نمی دونم فرقشون چیه فقط از خواهرشوهرم پرسیدم گفت کرم مو از موس بهتره یعنی آسیب کمتری به مو می زنه
ب نظرم اونا حق دارن.بخاطر اینکه ما رو دوس دارن و دوس ندارن کس دیگه ای اندام ما رو ببینه
من واقعا بهشون حق میدم.اگه وشهری ب زنش گیر نده یعنی براش مهم نیس.اگه مهم بود سختگیری میکرد
ووای صفا جون
خیلی مهربونی
قربونت برم گلم
لطف داری
همین که به فکر هستین ارزش دنیا رو داره
خدا حفظت کنه عزیزم
الهی همیشه شاد و سلامت باشی
فاطمه جون من خدارو شکر جاری ندارم 4 تا خواهر شوهر دارم با اونا غیبت میکنیم
وای راضیه عزیزم خدانکنه کمرت فقط خون اومده؟عکس گرفتی؟خیلی ناراحت شدم چه لحظه بدی بوده
فاطمه بهار جون الآن از پوششت راضی هستی ناراحت نمیشی که همسرت روت حساسه؟
صفا جون من ی چیزی تو پستام گفتم هنوز جواب ندادی و دو ب شکم.شما مجردی صفا جون؟
رها من موس میزنم خوشگل تر موهارو درست میکنه کرم موهارو چرب مبکنه
سپیده ته تغاری منی توووو ...شاد باشی عزیزم و عاشق
سلام دوستان...سرعت اینترنتم خیلی افتضاحه...به زور اومدم که نظرمو بذارم
من خودم چادری هستم البته طبق درخواست مهربان همسر..با اینکه خودم تمایلی بهش ندارم متاسفانه...
درمورد تیپ محمدم هم بسیارررررررررررررر راضی میباشم...
من اوایل فکر میکردم از مانتویی بودن من خوشش میاد اما خب اشتباه فکر میکردم و بعد از یک جتجال خیلی بد من دیگه هیچ وقت چادرمو نذاشتم کنار....
باشد که رستگار شویم! :)
سپیده جون
شادی جون
شقایق جون
خدا را شکر اسیب جدی ندیده
فقط ضربه محکم بوده
صفا جون منم مثل راضیه از خانومی بهم زنگ نزدن
سلام ملیحه خحانوم چادری
واااااای راضیه جونی خدا رحم کرده عزیزم مواظب خودت باش و خوب استراحت کن گلم. یه صدقه بنداز .شایدم مال کم خوابی و خستگیته گلم.
شادی شیطونم نه عزیزم ، نامزد هستم گلم.
بلا دور باشه راضیه جونی
ماشالا اینقدر سرعتا بالاست که به گردتون نمی رسم :)
فکر کنم نظرم رو کسی ندید پس دوباره تکرارش می کنم
شادی جان بهت تسلیت می گم عزیزم امیدوارم خدا به خانواده ی همسری ات صبر بده
من و همسری کلا هیچوقت راجع به ظاهر هم نظر ندادیم چندان، چون از همدیگه راضی هستیم یعنی سلیقه ی هم رو تو پوشش قبول داریم. من با اینکه خانواده م خیلی مذهبی هستند اما چادری نیستم ولی هیچوقت مانتویی که خیلی به چشم بیاد یا آرایش زیاد ندارم تو خیابون چون خودم دوست ندارم و احساس می کنم اینطوری آرامش اجتماعی بهم می یرزه. همسری هم در مورد ججابم اصلا نمی گه چیکار کن چیکار نکن چون می بنیه من خودم با توجه به موقعیت پوششم رو خوب انتخاب می کنم. مثلا جلوی دوستامون من حجاب ندارم اما توی فضاهای غریبه حجاب می کنم در حد مانتو و شال. خب همسری هم خیالش راحته و می گه پوششت به عهده ی خودت
منم به اون هیچ تذکری نمی دم چون هم تیپ اسپرتش رو دوست دارم هم کت شلواری اش رو، ماشلا هزار ماشالا هردوتاش بهش میاد فداش بشم. تنها نکته ای که من روش تاکید دارم اینه که هیچوقت صورتش رو کامل نزنه. همیشه ریش پرفسوری می ذاره و من خیلی دوست دارم چون بهش میاد. اما بهش می گم اگه می خوای صورتت رو کامل بزنی فقط تو تابستون چون وقتی صورتش رو کامل می زنه خیلی قیافه اش سوسول می شه و من دوست ندارم پیش دانشجوهاش با اون قیافه بره خخخخخخخخخخخخخ اونم خدایی رعایت می کنه همیشه
راستی سلام نیلوفرجون
آره سحر جون. آخه پوشش من با مجردیم فرقی نکرده. فقط از اینکه دوست نداره بیرون رنگ روشن بپوشم یه کوچولو اذیتم میکنه که اونم مهم نیست.آرایشم هم باید ملایم باشه که خودم هم ملایم دوست دارم. خوشبختانه هرچی که من دوست ندارم بپوشم اونم دوست نداره
راضیه جون غصه خوردم عشقم زود خوب شو
منم تیپ همسریمو دوست میدارم الانم که پیشم نیست شمام از همسراتون نگید غصه میخورماااااااااااااااااااااااااااااا
سلام ملیحه جون
راضیههه جووون استراحت کن خوب شی عزییزم بیشتر مواظب خودت باش عزییییزدل سپیده :*
ی جوری راضیه گفت مجردی ترسیدم عزیزم.
صفا جون پس واقعا خدا تورو برای همسرت نگهداره.خب تو هم راجع ب این سوالا جواب بده دیگه.اینجوری ک شما عکس گذاشتی صفا جون فک کنم همسرت ازادت گذاشته هاااا
شادی جون فردا پیگیری میکنم نفس خانوم.
به خانوم امامی هم پیام شخصی بدید عزیزم.
راضیه جون مواظب خودت باش.ناراحت شدم عزیزم
صفا جووونمممممممممممم:*
راستی صفا جون اسپند دود کن واسه خودت کلی چشت زدم خیلی خوشگلیا خااانوم :*
رها جون من نظرتو دیدم گلم.ممنونم ازت
من همه جور تیپ میزنم
اسپرت
مجلسی
رسمی
شلوار جین هم میپوشم و دوست دارم
ولی اکثرا تیره میپوشم
همسر هم تیپش معمولیه و مرتب
هم پارجه ای میپوشه و هم جین
من وقتی سوم دبیرستان بودم ازروی کنجکاوی وباانتخاب خودم چادرخریدم ولی وقتی سرم میکردم احساس میکردم خودم نیستم میخواستم قبل اینکه برم دانشگاه یه شهردیگه پوششم روانتخاب کنم ولی بیشترازیه ماه نتونستم تحمل کنم عطاشوبه لقاش بخشیدم دوس نداشتم ترم اول بپوشم بعدبردارم تابلوبشم وحرف برام دربیارن
چشم صفا جون.
راضیه جون خدا رو شکر که مشکلت جدی نیست خیلی مراقب خودت باش
ملیحه خانومی عزیز دلم خوش اومدی،آفرین که به حرف همسرت گوش می کنی
شادی جون من با حرف موافق نیستم، به نظرم اگه یک مردی به پوشش زن حساس نباشه دلیل نمی شه که زنش براش مهم نیست، مثلا همسری من از هزار و یک راه بهم نشون میده که چقدر بهم اهمیت می ده و براش مهمه که حال من خوب باشه اما در مورد پوشش می گه بهت اطمینان دارم. خودت تشخیص می دی هرجایی چی بپوشی. بعضی ها باورهای مذهبی دارن که خوب کاملا موجه هست که حساس باشن به پوشش، بعضی ها هم باور مذهبی ندارن اما دوست ندارن خانومشون بی بند و بار باشه. بعضی هم مثل همسر من می گن به عهده ی خودت، اینا یک بخشش سلیقه است دیگه
قربونتون برم دوستای گلم
خیلی ماهین
دوستون دارم
سلام بر شادی جونم...و همه دوستان دیگه
بچه ها اگه نتونستم زیاد باشم واسه اینه که سرعت نتم زغالیه
سلام به همه دوستان شب بخیر
پوشش همسری که عالیه من مشکلی باهاش ندارم
اوایل که ازدواج کرده بودیم همسری گفت مانتوی کوتاه نپوش منم نپوشیدم البته خونوادش اصلا با پوششم مشکلی ندارن چون خواهرشوهرا هم کوتاه می پوشن ولی همسری دوست نداره
شادی جان ، راضیه جون نمیدونم روی چه حسابی گفتن من مجردم گلم. نامزدم خودش هم توی سایت میاد و من خیلی وقت ها موضوعات قرار شبانه رو از ایشون میپرسم عزیزم.
فاطمه جون چطوری همسر جاریات بهشون چیزی نمیگن؟
آره رها جووونی اینا همه بستگی به عقاید طرف داره من خودمم یه دوست دارم که نامزدش اصلا سر پوشش حساس نیست دوستمم راحته اما من خودم مطمینم و دیدم.که چقدر به دوستم اهمیت میده و عاشقشه.
ولی همسرم اصلا دوس نداره من ساپورت بپوشم
اما من مجبورم بپوشم اخه نمیشه شلوار لی پوشید با پیراهن که.خلاصه وقتی میری عروسی باید ی چیزی رسمی پوشید.
من برای عید ی مانتو خواهرم برام دوخت.دقیقه 90 اماده شد و دقیقه 99 رفت بخار.یعنی شب سال تحویل بخار بود.بعد مثل اینکه تو بخار مانتوهه تنگ میشه
بعد بگید چی شد؟
هیچی دیگه فردایش خونه مامان بزرگ همسر جان دعوت بودیم با ساپورت پوشیدم ولی اینقد مادرشوهر منو نگاه میکرد ی جوری موذب بودم.
همسرم گفت بار اخرت باشه این مانتو رو میپوشی
منم گفتم من چیکار کنم بخار رفت تنگ شد دیگه.خیلی افتضاح بود خدایی
بعد اونم هر وقت قرار شد با ماشین جایی مهمونی میریم بپوشمش
حالا گاهی وقتا اینور اونرو وامیستاد تا نامحرم بدنمو نبینه.
حالا بگید مانتو هه کجاس؟
هیچی دادم خواهرم پنسشو باز کرده گشاد شده برام میگم دیگه نمیپوشمش خخخخخخخخخ
شقایق جونم غصه نخور عزیزم بووووووووووووووووسس
اره رها جون مواقفم سلیقه ایه اینا و کاری به مسول دیگه نداره دوستمم خیلی ناراحت بود میگفت خیلی بهم گیر میده اینو بپوش او نپوش
منم بهش قول دادم که درست میشه چون فهمیدم اخلاق همسرشو بهش اطمینان دادم که درست میشه حساسیتش کم میشه
رها جون من منظورم برای اون ادمایی که خیلی قرتی هستن و ذوق میکنن همسرشون اونا رو ازاد گذاشته
صفا جون شرمندم عزیزم
من فکر میکردم مجردین
اخه تو هیج تاپیکی ندیدم بگید نامزد دارین
من واقعا عذر میخوام صفا جون
ببخشید
فدات شادی جون
ملیحه جونی من برات جواب نوشتم ولی از بس صفحه ها زود رفت جلو خودمم ندیدم تو کدوم صفحه بود :( بهت گفتم آفرین که به حرف همسری گوش می کنی
راستش من خانواده ام همه چادری دو آتیشه هستند، من خودم از پنج سالگی چادر مشکی می پوشیدم! اما وقتی هیجده سالم شد دیگه دلم نمی خواست چادر بپوشم، یک مدت مخفیانه از خانواده ام توی خیابون بدون چادر می رفتم اما بعد از فوت مامانم دیگه همه می دونن که من چادر نمی پوشم. هیچوقت دلم نیومد به مامانم بگم که من تهران که هستم یا همین مشهد توی خیابون چادر نمی ذارم چون خدابیامرز خیلی براش مهم بود. نخواستم دلش بشکنه و مطمئن بودم از فامیل هیچکس به مامانم چیزی نمی گه چون همه خیلی دوستش داشتن و می دونست اذیت می شه.
مرسی فرزانه جونم بچه ها خوبه شما ها هستید کمتر احساس تنهایی میکنم
سلام فرزانه جون
ای جانم سپیده شیطون ، به پای شما که نمیرسم .... من الان کلی هندونه زیر بغلمه ، گفته باشم ....
راضیه جونی نه عزیزم موردی نداره گلم ، من چون خیلی عادت ندارم بیوگرافی امو به خاطر شرایط کاریم واضح توی سایت اعلام کنم ، براتون این سوء تفاهم پیش اومده بود عزیزم. اصلا اشکالی نداره گلم.
سلام به ملیحه جون و فرزانه جون.
صفا جون یعنی همسرتم تو سایت نوعروس کار میکنه؟
ببخشید بجه ها دیر جواب میدم
اخه با گوشی هستم
نه عزیزم شادی جان، من فقط ازش همفکری میگیرم همیشه ، بخصوص برای موضوعات قرار شبانه.
بچه ها به نظر من اینکه همسر آدم چه زن چه مرد از پوشش آدم راضی باشه خیلی مهمه، یعنی این حق همسرها هست که نسبت به پوشش همدیگه نظر بدن و احساس راحتی بکنن. حالا اینکه یک زنی یا یک مردی زیادی به همسرش گیر بده خوب نیست اما در کل من خودم این رو حق خودم می دونم و برای همسری هم این حق رو قائل هستم که در مورد پوشش من نظر بده. نمی دونم شاید اگه یک روز منم خیلی تیپ تابلویی بزنم همسری بهم تذکر بده ولی خب تا حالا که من از این قرتی بازیا نکردم خوب ;)
شادی جان مرسی از توضیحت اما من در کل گفتم از تو که دلخور نشدم و نمی شم عزیز دلم که اینقدره بوسی
صفا جون میشه ی عنوان من برای قرارهای بعدی نوعروس بدم؟
صفا جون خیلی گلی
:-*
آخه رها جون جون خدا بیامرز مادرتو
ولی خیلی خوبه همون کاریو کردی که دلت میخواست اخه بچه های چادری دلشون نمیخواد چادرو بزارن کنار میگن حس بدی بهمون دست میده
من بیشتر پیرهنهای همسری روبراش خریدم حتی لباس زیراشو وقتی هم میگم فلان مدل بهت میاداجرامیکنه سریع خخخخخ
سحر جون براشون مهم نیست. البته فکر کنم براشون مهمه ولی زناشون گوش نمیدن و کار خودشونو میکنن
راضیه جون برو استراحت کن گلم ما ناراحت نمیشیم . مادوست دارم راضیه گلی زود خوب بشه سلامتیت از همه چی برامون مهمتره عریزم.
من بیشتر پیرهنهای همسری روبراش خریدم حتی لباس زیراشو وقتی هم میگم فلان مدل ریش بهت میاداجرامیکنه سریع خخخخخ
شادی جون آره عزیزم حتمن .... هم شما موضوع پیشنهاد بدید و هم دیگر دوستان ...
من واقعن موضوعاتم داره ته میکشه و از طرفی اونقدر مشغله ام زیاده ، نمیتونم تمرکز کنم تا به موضوعات خوبی برسم برای قرارهای شبانه امون ....
خوشحال میشم تو این راه کمکم کنید ، اینجا مال شماست ، هر گلی بزنید به سر خودتون زدید .... منتظرم عزیزم.
شقایق جون مرسی عزیزم خدا عزیزانت رو برات نگه داره
من معتقدم ادم هر کاری که معذبش می کنه رو باید کنار بگذاره البته به شرطی که کنار گذاشتن اون کار باعث به هم خوردن نظم و آرامش اجتماعی نشه. حالا می خواد پوشش باشه یا طرز رفتار یا معاشرت
ایول صفاا جوون منم نظر بدممممم اخه من خودم سر یه چیزی هم فکری میخوام واسه همین خخخخخخ
قربونت برم سحر جونی
دوستون دارم
خوشحالم دوستای خوبی دارم
دراز کشیدم گلم
مشکلی نداره
بچه ها من یکی از نزدک ترین هام ، اونقدر به خانومش گفت بهتر بپوش ، اینقدر شلوارهای تنگ و بدن نما نپوش جلوی هر کسی ، لباس های یقه باز نپوش ، از اونطرف هم خانومش شاید بدلیل سن کم اش اصلا گوش نمیداد و کار خودش رو میکرد، بعد یکسال از ازدواجشون اصلا دیگه نه بهش گیر میده و نه هیچی ، ولی مثل دو تا همخونه معمولی شدن، اصلا از اون عشق و علاقه خبری نیست. واقعن درست رفتار کردن زمانی که یکی از همسرها حساسیت داره ، خیلی اهمیت داره تا نتیجه سوء توی رابطه نزاره.
منم اوایل مانتوی بودم ولی بعدش بخاطر همسرم چادری شدم.از طرز لباس شوهرم خیلی راضی نیستم دوس دارم اسپرت بپوشه ولی لباس اسپرت سخت گیرش میاد چون قدش بلنده کت و شلوار میپوشم بیشتر
بنظر من حساسیت مرد موقتی تا زمانی که ببینه خانومش به حرفاش اهمیت میده یا پوشش مناسبه کم کم حساسیت ها کم میشه این ما هستیم که با درست رفتار کردن حساسیتارو بیشتر نکنیم.
اره صفا جون کلی تبلیغ کردم مخصوصا الان که اومدم مسافرت
عزیزم خیلی خوشحال شدم که تشریف اوردید به بحث ، ولی اونقدر دیر رسیدید که دوستان همگی رفته بودن ، ایشالا شبهای دیگه زودتر بیاین.
منم با اجازه اتون برم استراحت کنم که فردا یه روز پرکار پیش رو دارم.
بازم از حضورت ممنونم و امیدوارم هر شب ببینمت گلم.
صفــــا
سلام ب همه دوستان عزیز
سلام به همگی
من با گوشی هستم
گفتم انلاین بشم تا صفا جون دعوام نکرده
سلام صفا جون
سلام مینا جون
سلام شادی جون
سلام سپید جون
ممنونم شب همگی بخیر منم دارم میرم
عزیزمی رویا جون ، خب تو روز بیا پیشمون ، اگر شب ها نمیتونی خانومی ....
توی مسابقه 43 هم حتمن شرکت کن عزیزم.
توی جشنواره " خاطرات عاشق شدنتون رو بگید " هم پیشنهاد میدم شرکت کنی و حتی داستان های بچه ها رو بخونی ...
شب همگی دوستان گلم بخیر و پرستاره
خوابای رنگین کمونی ببینید.
صفـــــا
حتما سعی میکنم بیام
امیدوارم توی مرحله فینال مسابقه هفت سین برنده شم واقعا به جایزه ش احتیاج دارم
سلام علیکم
امشب جایی جیک جیک نمیکردم
یه کم وسیله خریده بودم داشتم جمع میکردم و اینکه داستانمو مینوشتم به خاطر همین نیومدم
سلام. به همگی.من پیش هیچکس روسری سرم نمیکنم.اما شوهرم میگه باید سر کنی و فقط اجازه داده پیش برادراش سر نکنم اون اصلا حجاب منو قبول نداره امیگه باید حجابت کامل باشه اما من تا وقتی ایرانم نمیتونم چون اطرافیانم مسخرم میکنن.بهش میگم اومدم پیشت رعایت میکنم ناراحا میشه
خوب من با پوشش همسرم مشکلی ندارم اما گاهی اون با پوششم مشکل داره
من دوس دارم لباسای گشاد خنک بپوشم اما همسری میگه وقتی هیکلت خوبه من دوست دارم لباسای یه کم جذب بپوشی یا مثلا عاشق آرایش کردنه من به زور آرایش میکنم
یا حتی عاشق لباسای رنگ شاده منم دوس دارم اما گاهیی روم ممیشه بپوشم خیلی مجلسی میشم
من عاشق مانتو و شالای رنگیم اما متاسفنه جامعه ما یه جوریه که نمیشه همیشه رنگی پوشید مخصوصا توی شهرستانا
خوب همسرای ما دوستمون دارن که دلشون نمی خواد کسی به ما نگاه بد کنه دیگه
من بعضی هارودیدم بخاطراجبارمحیط کاریااجباربه خاطرشغل همسرشون میپوشن کاش این قانونهابرداشته شه وهرکس خودش باشه
بچه ها یه سوال ؟
چرا مردها دوست دارن زنشون جلب توجه نکنه و بهش حساسن ولی نسبت به دوست دختراشون اینجوری نیستن عموماً و حتی خودشون به خانم های رنگی رنگی نگاه هم میکنن؟؟؟
آره فرزانه جون منم خیلی خوشم میاد که شوهرم بهم توجه میکنه و حواسش هست
خب فرزانه جون ، همون خانوم تا زمانی که دوست دخترشونه ، راحت تر میپوشه و میگرده ، ولی همین که تصمیم به ازدواج میگیرن ، یهوووو مردها کلی تغییر رفتار در خصوص پوشش میدن .... در صورتیکه تو هر دو حالت ، رابطه دوست داشتنه وجود داره ؟؟
اونمردایی که این کارو میکنن توی خونه کم توجهی میبینن
رویا جون نظر شما چیه ؟
نیلوفر ؟ شقایق ؟
فرزانه جون اشکال نداره به آقای همسر رسیدگی کن اون واجبتره گلم.
رها جون بدو شام همسریو بده . شب بخیر گلم.
خوب مردا نسبت به دوست دخترشون تعهدی ندارن بالطبع براشون چندان اهمیتی هم نداره ولی اینکه به زنای دیگه نگاه می کنن دلیل نمیشه از ظاهرشون خوششون بیاد خیلی وقتا نگاهشون معنی دار نیست
صفا جون مامانم همیشه میگه آدم وقتی یه مروارید و جواهر داره همیشه سعی میکنه یه جای امن نگهش داره زنم برا مرد عین مروارید میمونه
شب بخیر رهاجون به سلامت
صفا جون ولی من مردهایی رو دیدم نسبت به دوستشونم حساسن. شایدم میخوان زیاد حساسیت به خرج ندن تا خرشون از پل بگذره بعد که مطمئن شدن دیگه مال خودشونن گیر دادناشونو شروع کنن :))
شب بخیر فرزانه جان
دخترا من فردا باید برم دانشگاه. شب همگی بخیر.
والا چی بگم رویا جون ، صحبت مادرتون کاملا متینه عزیزم.
بچه ها ولی گیر دادن شوهر به خانوماشونمیه دنیایی برا خودش داره ها
شبت بخیر سحر جان ، موفق باشی فردا خانومی
شبت بخیر سحر جون
آره رویا جون ، وقتی بی اهمیت باشن ، انگار بود یا نبودمون براشون فرقی نداره ، ولی وقتی حساس هستن رومون ، واقعن لذت بخشه حتی اگر اذیت هم بشیم.
رویا جون عکس شما هم به مرحله فینال مسابقه نرسید ؟؟؟ یا رسید ؟؟؟
شب خوبی داشته باشید دوستای نازم
اره والا
صفا جون من اینجا رو خیلی دوس دارم دلم میخواد هرشب بتونم بیام ولی جور نمیشه
منم اوایل مانتوی بودم ولی بعدش بخاطر همسرم چادری شدم.از طرز لباس شوهرم خیلی راضی نیستم دوس دارم اسپرت بپوشه ولی لباس اسپرت سخت گیرش میاد چون قدش بلنده کت و شلوار میپوشم بیشتر
باشه صفا جونی.نه بابا رها جون منم ناراحت نمیشم.خب نظره دیگه
فقط گل دخترا چون ممکنه پیشنهادهاتون برای قرارهای شبانه بره بین پست های دیگه و من نبینم ، برام پیام شخصی کنید حتمن.
میتونم یه کاری هم کنم ، هرکسی موضوع پیشنهاد بده ، موضوعات خودتون رو هر شب مطرح میکنم ، هر کسی توی یک هفته موضوعش اونقدر پست خورد ، براش یه فکر اساسی میکنیم و اینجوری هدیه میدیم.
هر شب موضوع از طرف یکی اتون مطرح میشه توی قرار شبانه ، خودتون هم مدیر بحث اتون هستید و اون رو به جلو می برید و همه بچه ها رو برای اون بحث دعوت می کنید که پست های بیشتری بخوره .... اینجوری بنظرم خیلی خوب هم میشه .
منم یه کم میشینم این کنار و استراحت میکنم.
فاطمه بهار جون خیلی خوبه تو به نظر همسرت اهمیت میدی همین که تو به خواستش عمل کنی اونم از تو یاد میگیره و به نظرت اهمیت میده. جاریات هم اگه گوش نمیدن حتما خواسته و رضایت همسرشون براشون مهم نیست.
آخه راضیه جونم درد داره
رضایت دوطرف مهم ترین چیزیه که باید بهش اهمیت داد وبهترین راه حلشم قبل از ازذواج که باید کامل همه چی و به هم بگید
من خودم همسر که توی محل کار دیدم با خودم میگفتم معلوم خانواد مذهبی داره بعد که باهاش دوست داشتم میشودم یعنی بهم پیشنهاد میداد که با هم اشنا شیم من میگفتم شما نمیتونید با من دوست باشید تیپ سرکار منو نبینید من بیرون یه مدل دیگه میگردم (سرکارم دولتی بود با مقنه بدون /ارایش اینا بودم )
بعد که رفتیم بیرون حالا منم تیپ خفن نمیزدم هیچ وقت اون روز تمام کارایی که واسه تیپم میتونستم و کردم بعد که اومد تیپ خودشم دیدم و فهمیدم که اشتباه فکر میکردم و از اونجا و اون لحظه بود که بیشتر ازش خوشم اومد یواش یواش عاشق شدم
سارا جون سلام عزیزم
به قرار شبانه ما خوش اومدی خانوم.
ولی الان میگه یکی دیگه بخریم دوباره سرت کن. میگم الان که دیگه همه سر میکنن نمیخوام.
تو مهمونیا و عروسیا ساپورتمیپوشم با چادر و مانتو و شال.
همسری هم خیلی دوست داره.
فقط تو خانواده همسری تو مهمونی های خودمونیشون حجاب کامل دارن اما مثلا با پیراهن کوتاهن و ساپورت که من اصلا دوست ندارم.
هر چی هم که میپوشم یا کلا با مانتو میگردم یا اگرم بدون مانتو بودم چادر سرم میکنم. همسری هم خیلی بیشتر دوست داره.
درصورتی که مادرهمسری اصلا خوشش نمیاد از این مدل اما من راضی همسری راضی ...........(بوووووووووووق) آدم ناراضی.
امشبم الان میخوایم بریم اونجا من دوباره چالش لباس پوشیدن دارم.
برم ببینم باید چه بپوشم :)))))
همسریه گلم چه رنگی میپوشه که منم مثل اون باشم. اینجوری خیلی دوست دارم.
همسری ک بعضی موقعا یادش میره چی داره چی نداره. من بهش یادآوری میکنم عشق دلم فلان شلوارتو خیلی وقته نپوشیدیا. فردا میبینم پوشیده. خخخخخخخخخ
شما از نحوه پوشش همسرتون رضایت دارید؟ ایشون چطور!!! از نحوه پوشش شما بعنوان یک خانوم رضایت داره ؟
من که کاملا راضی هستم.
همیشه بدم میومد که همسر آیندم شلوار لی بپوشه. اصلا خوشم نمیاد خودمم نمیپوشم.
همسری ک تیپش عالیه هیکلشم عالی تر. همش یا گازش میگیرم یا نیشگون. از بس که سفته.
در مورد خودمم که کلا محجبه هستم و چادری. اوایل دوستیمون چادر قجری سرم میکردم که هیچ کس اون موقع سرش نمیکرد. همسری چون خیلی اسن چادر تو چشم بود دوست نداشت و میگفت این کت و دامنه.
منم دیگه نپوشیدم با اینکه خیلی گرون خریدم چادرمو.
من وقتی مجرد بودم خب ازادتر بودم و اینو میدونستم وقتی ازدواج کنم حرف حرف همسره.
من بی حجاب نیستم ولی خب مانتوهام یکی دوتایی بالای زانو بوده نه اون حد.که همسر اصلا خوشش نیومد و منم ب نظرش احترام گذاشتم
خودمم میدونستم خونه شوهر محدودیت داره خخخ
سلام راضیه جونی
سلام به همه
راضیه جونی کجایی؟ سلام؟
من امروز انقدر تنها بودم که خدا میدونه.
بهتری؟ خوابیدی یا نه؟
من چوغولیه همرو کردم به صفا
از پوشش همسر هم بسیار خوشم میاد همیشه هم عاشق این بودم همسرم شلوار لی بپوشه یا کتان.اصلا از پارچه ای بدم میاد البته برای بعضی مجالس کت و شلوار میپوشه
ولی برای اینکه بریم بیرون شلوار نخی بپوشه بیزارم.شایدم اگه روزی بپوشه اصلا باهاش بیرون نرم خخخ
هر چی هم من بگم میپوشه یعنی ب نظرم احترام میذاره و رنگایی که من دوس دارمو میپوشه.
سلام فاطمه بهار
وای مینا من عاشق جادر قجریم
ولی اینجا نیست من بخرم
سلام به همگی من از پوشش ظاهری همسرم راضیم .
خودمم قبل ازدواج گاهی مانتو میپوشیدم گاهی چادرالآنم همسری بهم کاری نداره چی بپوشم ولی چادر رو بیشتر دوست داره. اگرم مانتو بپوشم و بلند باشه کاری نداره. آرایش هم در حد معمولی دوست داره چون میگه بدون آرایش نازتری ولی تو عروسی و مهمونی به آرایشم کاری نداره.
سلام فاطمه بهار جون
هم من ازنحوه لباس پوشیدن همسرم راضیم و هم همسرم از من. منم مث مینا اصلا خوشم نمیومدو نمیاد که مرد شلوار لی بپوشه و تیپ همسرم کاملا مردونه اس ومن خیلی دوست دارم. خودم هم حجابم کامله و مجرد که بودم چادر عربی میپوشیدم ولی خب وقتی ازدواج کردم همسرم گفت یا چادر نپوش یا اگه میپوشی سادشو سرت کن.از این مدلا دوست ندارم. منم گفتم چشم و الان چادر ساده سر میکنم
سلام سحر جون
سلام به همگی
شب خوش
من قبل ازدواج همیشه حجابمو رعایت میکردم و شاید موهامو اندک درمیاوردم اما بعد ازدواج ی خورده روسریم یاش الم نمیدونم چرا میاد عقب تر.که همسر اصلا خوشش نمیاد میدونید که غیرت مرد ایرانی اونم غیرت مرد رشتی خیلی زیاده.
گاهی که خیلی میرفت بالا بهم گوشزد میکرد و منم سریع کلوز میکردم.
اینم خیلی دوس دارم که همیشه حواسش بهم هست حس میکنم خیلی منو دوس داره.
اما از ی دید دیگه اگه نگاه کنم میشه گفت حساسه
میناگلی ، سحر ، فاطمه بهار ، راضیه ، شادی ، سلام سلام
خوبید دوستان ؟
منم به همسرم میگم هروقت بخوام بچه دار شم اصلا چادر ساده نمیپوشم.منم قجری دوست دارم
سلام صفا جون
مینای بد
امروز یه اتفاق افتاد واسم
خدا بهم رحم کرد
والا الان تو سردخونه بودم😑
سلام سحر جوون
من بیشتر مدل چادرا رو داشتم مثل چادر ملی. شالدار. دانشجویی که تو دانشگاه سرم میکنم ولبنانی. بنظرم لبنانی از همه شیکتر وقشنگتره.
سلام صفا جون
سلام بع روی ماهت صفا جونی
قربونت عزیزم
شما خوبی؟
خدا خیرت بده صفا جون
من موضوعمو اینجا میگم ببینم دوستان دیگه چی میگن.
موضوع این باشه چگونگی از بین بردن موهای بدن.لیزر؟یا اپیلاسیون؟
چطوره صفا جون؟
فدات شم رها جونی...والا من خودمم دوست ندارم اما چه میشه کرد..قبلش پدرمون مجبورمون میکرد و الان هم واسه دل همسری می پوشیم...داستان داریم کلا
شادی شیطون موضوعت رو میزاریم بحث یه شب دیگه ، الان برو توی بحث امشب وروجک خانوم .
سلام سارا جون
خوش اومدی عزیزم
پارسال رفتیم پالتوبخریم اولین زمستونی بودکه کنارهمسری بودم یه پالتوی قهوه ای روشن انتخاب کردم ولی همسری گفت مشکیش روبگیرمنم نه نگفتم.بعدچندماه بهش گفتم میدونی چرامامانم هیچوقت مشکی نمی بینی تنش؟گفت چژا؟گفتم چون بابام دوس نداره مامانم سیاه تنش باشه مبگه شگون نداره مغازه هم میرن اجازه نمیده مشکی برداره.شدهمین حرف ودقیقایه شال مشکی انتخاب کردم دوماه پیش گفت نمیخوادمشکیه!!!
منم اینو شنیدم که بعد از ازدواج حساسیتها کمتر میشه
صفا جون شدیدا با حرفت موافقم منم دو دوستام دارم کسایی رو که به حرف همسری شون اصلا گوش نمی کنن و واقعا هم محبت بینشون کم شده :(
سارا جونی مگه قد همسرت چقدر هست عزیزم؟
رها جونم مرسی عزیزم گرچه خود من با تو همدردم
سارا جون خوش اومدی عزیزم خوب از خیاطی ا میتونی کمک بگیرا برای دوختن لباسایی که مد نظرته عزیزم
چشم استاد چشم
صفا جون پیشنهادت عالیه واسه موضوع قرار شبانه
منم فکر میکنم نظر میدم
مرسی سحر جون. از این بابت خیلی خوشحالم.
ملیحه جونیم
خوبه شادی جونم موافقم
دقیقا منم از این مدل آدما دیدم صفا جون
من کلا نظرمو در مورد چارد میگم
من خودم هرگز نشد که چادر رو دائمی بذارم.گفتم فقط ماه محرم اونم فقط برای رفتن با هیئت
ولی کلا دوس ندارم چادری باشم چون بنظرم لیاقت میخواد هر کسی لیاقت گذاشتن چادر رو نداره.
بعد چادر گذاشت حرمت میخواد نه اینکه چادر بذاری بعد ارایش کنی.خیلی از این موارد تو شهر ما زیاده.ارایش غلیظ با چادر بعد زیرشم مانتوی بسیار کوتاه تازه باد میزنه تمام بدن مشخص.عین خیالشونم نیس.
واقعا اینه حرمت چادر!!!خدا ب راه راست هدایتشون کنه
فدای دل مهربونت ملیحه جونی
ولی به نظر من با برخورد مناسب حتی می شه حساس ترین همسرها رو راضی کرد که از حساسیتشون کم کنن. مثلا به نظر من اگه اولین بار اونا در مقابل یک تیپی تند برخورد کردن ما اصلا نباید تند بشیم و باید با آرامش اول به حرفشون عمل کنیم بعد در یک موقعیت مناسب خیلی با عشقولی دلیل برخوردشون رو بپرسیم
شوهرمن فقط روی قد مانتو حساسه به رنگش کاری نداره حتی ازدواج کردم تنوع رنگی مانتوم بیشتر شده چون قبل ازدواج بابام نمیذاشت رنگ روشن بپوشم.
شادی جون من الان امضا رو دیدم
تسلیت عرض میکنم
غم اخرتون باشه گلم
نیلوفر همسر منم رو رنگ حساسه ولی نع تا این حد که بگه فقط مشکی.
شادی جووون اینو خوب اومدی پادر باد میزنهه تمام معلوووم.منم زیااااااد دیدم.
وقتی همسرم مثلا میگه اینو نباید این مجلس بپوشی ااونو نپوشی منم همش اذیتش میکنم میگم اگه من اینو بپوشم تو هم باید حرفمو گوش کنی.میگه چشم
میگم خب شلوار کوتاه بپوش بیا :))
بعد دیگه خنده و قهقهه
اخه رها جون من دوست ندارم اگه یهو بهم بگه بر میخوره بهم کلی ناراحت میشه وحشتناکم عصبانی میشم البته رتهی که تو میگی درسته
ممنونم راضیه جون
بفرمایید دهنتون رو شیرین کنید
شقایق جون تو چی با من همدردی؟
شادی شدیدا باهات موافقم، من اون موقع که به اجبار خانواده چادر می پوشیدم امکان نداشت یک مداد تو چشمم بکشم. بحث حرمت یک چیزه بحث رعایت کردن آداب سبکی که انتخاب می کنیم (حالا به اختیار یا اجبار) یک چیزه. خیلی زشته که بعضی چادری ها از مانتویی ها بیشتر جلب توجه می کنن. البته به شهرش هم هست مثلا تو یک شهر چادری اگه زیر چادر مانتوی رنگی بپوشه به چشم میاد ولی تو یک شهر اگه مانتوش رنگی هم باشه کسی توجهش جلب نمی شه. ولی اینکه بعضی ها مانتوهای تنگ و فسفری می پوشن با آرایش غلیط یک چادرم می اندازن روش من یکی سر از فلسفه ی کارشون درنمیارم
اره رها باهات موافقم
اندک اندک میشه همه چیز رو حل کرد.
رها جون و شقایق جون ، دقیقا برعکس این موضوع رو هم توی زندگی یکی از دوستانم دیدم ، دوست من خیلی قرطی و از یه خانواده باز بودن، وقتی نامزد کرد، همسرش حتی میگفت جلوی مهمان ها توی خونه چادر سفید بپوش ، فکر کن یعنی برای یه دختره تا اون حد باز ، چقدر این شرایط سخت بود ولی دوست من اونقدر فهمیده بود که بخاطر عشق و علاقه اش دم نزد و البته با علاقه کامل اینکار رو انجام داد تا جایی که خود همسرش بعد یکسال گفت دیگه نپوش ، حتی الان خود شوهرش براش مانتوی کوتاه میخره ، میگه تو دست و پات نباشه .... مهم اوون اوایل بود که خیلی خوب تونست اعتماد همسرش رو جلب کنه و به همسرش این ایمان رو بده که همه زیبایی های من برای تویه و نه هیچ کسی دیگه .... من همیشه این دوستموووو الگوم گذاشتم ، بی نظیره
من حالا یه مشکلی که درارم یه لباس که میخوام 2 بار بپوشم ممکنه اولین بار ایراد بگیره ممکنه بار دوم باید ببینی به چشمش چجوری اومده
البته من سعی میکنم راضی باشه ها ولی توی خانواد خودم کار خودمو انجام میدم ولی توی خانواد همسر هرچی اون بگه
نوش جان
واقعا رها با دیدن چنین ادمایی خجالت میکشم.شاید کارشون جلب توجه باشه.ولی خیلی بده خیلییییییییییییی
خانواده همسرمن خیلی سفت وسخت میپوشن ولی من ازاول ازدواج همونطوری که بودم پوشیدم چه خوششون بیادچه نیادهرچندهمسرم پسرخالمه وهمشون دیدن من ازادم برای ارایش ورنگ ومدل لباسام ولی یه جوری ناجورنگام میکردن!!!
ممنون راضیه جون الان وقت این چیزاش.کاری میکنی از قرار بریم بیرون خخخخخخخخخخ
راضیه جونم نمیگی شایدیکی از این نوعروساحامله باشه دلش بخواد؟!!!اینجا نوعروسه همه ممکنه حامله باشن حتی شمادوست عزیز خخخخخخ
آفرین به دوستت صفا جون
شقایق جون هروقت همسرت بهت در مورد پوشش یا هرچیزی تذکر می ده به این فکر کن که اون می خواد که تو در بهرین حالت ممکن باشی حالا بهترین حالت از نظر تو با اون فرق داره، بذار زمان بگذره. منم امثال دوست صفاجان رو زیاد دیدم. تو فامیلمون یکی بود که حتی وقتی زنش می خواست بره خونه ی مامانش می گفت تنها نباید بری صبر کن من بیام ببرمت اما بعد از هفت هشت سال دیگه همه چی حل شد البته زنش هم خیلی با آرامش با قضیه برخورد می کرد همیشه
صفا جون موضوع قرار شبانه ی بعدی رو خاطرات شیرین نامزدی بذارید.
خانواده من هم نسبتا مذهبی هستن و مامانم چادریه ولی نه سر سخت.تا وقتی خونه بابام بودم نه مامانم گفت چی بپوش نه بابام گفت.خودم میدونستم چی صلاح منه.
اما خب همسر جان میدید ی کوچولو مانتوم اب رفته ناراحت میشد.منم بهش گفته بودم بذار ازدواج کنیم حرفتو گوش میدم.ولی کلا دختر حرف گوش کنی بودم و هستم و شاید دیگه نباشم خخخخ
وای نیلوفر جون خواهر شوهرای من هم خیلی رعایت میکردن ولی با اومدن من تو خونشون مثل خودمشون کردم البته چون هم سنمن
وای نیلوفر از طرز گفتنت کلی خندیدم
من ی دونه از این لباسا برای جشن پسر خالم گرفتم ولی تا زانو بود خدایی.بعد همسر گیر داد باید زیر زانو باشه.من بهش گفتم خب پارچه کم بود دیگه خخخ
وای شادی بهت تسلیت میگم ماهم پارسال پسرخالم رو ازدست دادیم همین یه ماه پیش هم نوه ی عمه م رو.هرچندسرسفره دعاکردم دیگه مرگ جوون نداشته باشیم قربون حکمت خدابرم.
به نظر من خانواده ی همسر حقی در مورد پوشش آدم ندارن، البته اگه همسر آدم پشتش باشه و ازش پیش خانواده اش حمایت کنه
نیلوفرجون تو اونطوری باش که همسری ات می خواد به خانواده اش کاری نداشته باش
راضیه جون دستت درد نکنه عزیزم خیلی خوشمزه ان اینا
رها جوونم مساله من با محمد چیزی نیست که بعد یه مدتی حل بشه...بعضی موقع ها قازی که میکنم میگه اصلا نمیخواد بپوشی اما خب از تهدلش نمیگه گه...میگه قدت بلنده هیکلتم توی چشمه...اینطوری جلب توجه نمیشه واسه مردا...البته از این لحاظ حق با اونه به خاطر قد و هیکلم توی قزوین که بودم خیلی دنبالم می افتادن! آخه من اونجا چادر نمی پوشیدم...محمد هم میگه دوست ندارم خانوممو کسی دید بزنه..و اینم بگمم تا وقتی قرار ازدواج نذاشته بودیم اصلا بهم یک بار هم نگفت که چطور بپوشم و نپوشم...
صفای عزیزم
دوستای خوبم
شرمنده روی همتون هستم
دردم زیاده
بیش از این نمیتونم ادامه بدم
پوستر امشب رو هم انشالله فردا میزارم
دوستون دارم
روی ماهتون رو از دور میبوسم
شبتون بخیر
ممنونم نیلوفر جون.خدا رفتگان شما رو بیامرزه.اره واقعا مرگ جوون خیلی سخته خدا نصیب هیچ بنده بشری نکنه الهی امین
شادی جون منم دارم شبیه اینه ولی کوتاه تر که با جوراب شلوای=ری میپوشم
انشالله که حالت بهتر میشه راضیه جون.مراقب خودت باش نفس.بوس شب بخیر
شقایق جون منم اون رو با جوراب شلواری پوشیدم :)
راضیه جونی دعای امشب ما برای تو عزیزم اشاله فردا که از خواب پا میشی دیگه درد نداشته باشی
حالا همسرم برعکس اینکه دوس نداره کوتاه تو مجالس بپوشم.عاشق اینه تو خونه براش لباسای کوتاه پوتاه بپوشم.منم دیگه چی میپوشم.
اگه بدونید تو این وضعیت بد بی پولی چقد دامن برام خریده.اینقد از خریدنش خوشحال نمیشم اینقد ناراحت میشم.میگم اقا اینهمه میری پول اینار ومیدی که چی بشه اخه.بذار پولدار شدیم هر چقد میخوای دامن بخر برام خخخ
مثلا مثل اینا
شادی جون ااااااا خوب اشکالی نداشت
مهم نیست جای دیگه میپوشیش عزیزم
مثل اینکه دیگه کسی نیس من برم
شادی من شبیه این لباس رو ازجمهوری گرفتم اتفاقا تاروزانوهست زیرشم ساپورت میپوشم البته جلوی خانواده شوهرم ساپورت نپوشیدم تاحالا ولی همیشه تامیتونم ازرنگ مو تالنز وارایش ملایم ومانتوکوتاه جلوشون کم نمیزارم جالبه جدیدا شنیدم پشت سرم گفتن مغروره!!!!منی که اینقدبهشون لبخندمیزنم
بچه ها منم دیگه برمممم دوست جونیا فردا امتحان دارممم برم یکم بخوونم.
شادی جووون خیلی هم خوبهههههه که اینطورییی.
بای باییی شب همگیتون خوش تا فردا شب بوووووووووس بوووووووس
راضیه جون برو به سلامت عزیزم استراحت کن که زود خوب بشی مینا دخترمون قصه اش می گیره ها اگه ببینه مامان راضیه اش حالش خوب نیست
ملیحه جان می فهمم، البته به محمد حق می دم بالاخره ماشالا تو قدت بلنده و هیکلت قشنگه و تو چشمی، تو ایران که متوسط قد خانم ها به 165 بیشتر نمی رسه تو واقعا به چشم میای و خب اون دوست نداره دیگه. به چادر به چشم یک پوشش که خسته ات می کنه نگاه نکن، به چشم کاری که داری برای عشقت انجام می دی نگاه کن.
ولی من قدم کوتاهه کلا تو خیابون دیده نمی شم که کسی بخواد دیدم بزنه یا نه خخخخخخخخخخخخخخ
از دست این مردا که باید باب میل اونا بپوشیم
بچه ها ولی تازه گیا از این کتا مد شده که با شلوار پارچه ای میپوشن مانتو کتی آآآ خیلی خوشگل میشه و شیک و پوشیدس
ولی من شبیه اینو دوختم.
ای بابا مگه چیکار میکنی که میگن مغروره؟
اونوقت کی برات خبر اورده؟
شبت بخیر سپیده جون.منم برم که کلی کار دارم وسرم شلوووووووغ
شبتون بخیر وشادی دوستان گلم.
چقدر دارید زود میرید تازه سر شب منو تنها نزارید
فرزانه ام که اصلا نبود
شبت بخیر سپیده جون.برو بسلامت
اره شقایق جون دیدم اما خب ی خورده بی حجاب طراحی شده.اخه فقط ی دونه بست داره نه دکمه ای نه زیپی
این خیلی خوبه شادی که همسری ات می ره لباسی که دوست داره می خره، همسری منم هی برام لاک می خره خخخخخخخ طفلی پولش به لباس نمی رسه :( ولی کلا همسری ها با این کار نشون می دن که به ظاهر ما اهمیت می دن و از ظاهر ما لذت می برن این خیلی خوبه
توخوابگاه اکثرا دامن کوتاه وشلوارک میپوشیدم یکی ازهمکلاسیای هم اتاقیم میومداتاقمون من باهاش جورشدم یه بار دانشکده اونا کارداشتم منودید خیلی تعجب کردگفت فکرنمبکردم تودانشگاه ساده باشی اخه ارایشم همیشه ملایم بود وفقط یه کوچولویه وری موهام بیرون بودخیلی کم
راضیه عزیزم ایشالا زودتر صحیح و سلامت بشی گلم . مرسی که اومدی با وجود دردت ... شبت آروم
رها جون بخدا ما هم وضعمون داغونه ولی من نمیدونم چرا تو این اوضاع میره این چیزا میخره.
اره خیلی بهم اهمیت میده. یمدت هوا سرد بود من شلوار میپوشیدم و کلی باهام دعوا که چرا برام دامن کوتاهی که خریدم نمیپوشی :))
میگم خب من دارم یخ میکنم بذار هوا خوب بشه
فاطمه بهار جون قضیه دوطرفه است ، خب ما هم در مورد پوشش مردها نظر می دیم دیگه
یکی از دوستای من اگه شوهرش حواسش نباشه و دکمه ی بالای پیرهنش رو نبنده کلی باهاش دعوا می کنه که چرا بدنت رو به نمایش می ذاری خخخخخخخخخخ
برو به سلامت عزیزم
آره همسری منم توقع داشت تو سیاه زمستون با بیکینی تو خونه راه برم خخخخخخخخخخخ
به نظر من اینکه مرد یا زن به پوشش همسرشون توجه کنن خیلی خوبه حالا چه پوشش بیرون چه پوشش توی خونه، حساسیت که فقط مال بیرون نیست. بعضی از مردها اصلا به پوشش توی خونه توجه ندارن و این باعث افسردگی می شه به نظر من
راضیه جون برو استراحت کن . شب بخیر گلم.
ﺳﻼﻡﻣﻦ ﻃﺒﻖ ﻣﻌﻤﻮﻻ ﺩﯾﺮﻭﺯ رسیدم
یک مطلب از عبید زاکانی خوندم خیلی قدیما که الان دقیق متش یادم نیست ولی می گفت زن باید برای شوهرش سه تا زن باشه؛ توی خیابون خانم باشه، توی خونه کلفت باشه توی رختخواب فاحشه باشه اما بعضی زنها توی خیابون فاحشه هستند توی خونه خانم هستند توی رختخواب کلفت هستن خخخخخ حالا البته منظور عبید از کلفت همون کدبانویی هست ولی کاملا حرفش رو قبول دارم متاسفانه بعضی زنها اونقدری که به آرایش و پوشش بیرونشون اهمیت می دن به هیچ وجه به لباس خواب و امور خونه اهمیت نمی دن
ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯾﻪ ﻣﻦ ﺩﯾررسیدم
اره رها جون باهاات موافقم
سلام رویا جونی دیر اومدی خیلی از بچه ها رفتن !!!!!!!!1
چه میدونم شادی من توی بحث هاشون واقعا نظری وحرفی ندارم که بزنم.برادرزاده همسرم که باهاش راحتم گفت
شب بخیر فاطمه بهار جونم.
چه مثلا خوبی زده باحال بود رها جون
دوستان من برم همسری اومده برم شام درست کنم.
فردا ی عالمه کار داریم.دوستان میشه برامون دعا کنید.این روزا خیلی محتاج دعاییم.
ممنونم از همه
با این دسر خوشمزه بااهاتون خداحافظی میکنم.
ﺍﺭﻩ ﺩﯾﺪﻡ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﺩﻟﻢ ﺳﻮﺧﺘﻢ ﺩﯾﺮﻭﺯ اومدم
سلام رویا جون، آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ;) خوش اومدی خانومی
زود نظرت رور اجع به بحث امشب بگو هنوز یک ربع به پایان رسمی قرار مونده
ببخشید من امشب نتونستم خیلی حضور داشته باشم
به به چه دسری شادی جون. شب بخیر گلم
سلم رویا جون ، خوش اومدی عزیزم
منتظریم در مورد شما بدونیم در خصوص موضوع بحث امشب
سحر جون من عکس پروفایلت رو خیلی دوست دارم ، این نی نی کیه ؟ از نت برداشتی ؟ میخوام قورتش بدم از بس نازه ...
سلام رویا جون. زود نظرتو بگو گلم.
به سلامت شادی جون
وااااااااااااااااای هلاکم کرد این دسرت بابا من رژیم دارم مراعات کنین دوستان خخخخخخخخخ
محتاجیم به دعا عزیزم ولی چشم اگه قابل باشم حتما برات دعا می کنم
آره صفاجون از نت برداشتم. خودمم خیلی دوسش دارم.نی نی آیندمه :))))))
بنظر من دختر بچه رو نباید از بچگی حجاب کامل مثل چادر سرش کنیم که بعدا از حجاب زده بشه الآن هم مادرشوهر وهم خواهر شوهرم مانتویین ولی حجاب کامل دارن.
صفا جون پس عکس پروفایل من چی؟ :( رها حسود، رها تعریف دوست خخخخخخخخخ
صفا جون پس عکس پروفایل من چی؟ :( رها حسود، رها تعریف دوست خخخخخخخخخ
از همه تون ممنونم
شوهر من فوق العاده آدماحساساتیه عاشق اینه که من لباسای رنگی رنگی و لختی بپوشم و همیشه از اینکه به ظاهرش اهمیت میدم خوشش میاد و از نظراتم استقبال میکنه
خیلی نازه سحری
فرزانه جونی کجا بودی آخه
من خودم تا دبیرستان چادر سرم نمیکردم دبیرستانم به اجبار مدرسه چادری شدم و خودم هم به چادر علاقه مند شدم و الآنم میپوشم هیچکس به من اصراری به پوشیدنش نکرد من خودم انتخاب کردم. الآنم بعضی جاها که مانتوم بلنده وحجابم کامله چادر نمیپوشم.
البته لختی برا تو خونه اما بیرون که میریم میگه دوس دارم یه جوری باشی که توجه کسی به سمتت جلب نشه
یه دختردایی دارم میگه بایدبه هوای اونجایی که میری لباس بپوشی ولی من حرفش روبرای مراسم ختم وعروسی فقط قبول دارم چون اونطوری خودت نیستی
منم یه مدت چادر میپوشیدم البته الانم میپوشم ولی واقعا هوا گرمه منم نمیتونم خوب جمعش کنم
شقایق جون همسری اومد خونه حالش خوب نبود کمر درد داره تا به اون برسم دیگه دیر شد
چشمات نازمیبینه شقایق جون :)
یعنی همسری مثل داورای فوتبال دقایق آخر قرار که می شه یک چشمش به ساعته یک چشمش به من خخخخخخخ
با اجازه تون من دیگه برم که همسری گرسنه و تنها منتظر منه
دوستتون دارم
در پناه خالق نیکی و شادی
مرسی صفا جون فرستادم واست عاشق اینجا شدم و دیگه پای ثابتم
خواهش میکنم مریم عزیزم, همیشه شاد و سلامت باشی و مشغله هات خیر باشه گلم.
شیوا جوون خوشحالم عزیزم, حالا فردا بیشتر راهنماییت میکنم گلم.
خواهرمم تو آپ هست فردا میارمش اینجا.من و خواهرم جاری هستیم.شب بخیر صفا جون و دوستای عزیزم
سلاااام
کسی هسسسست؟
من دلم براتون کلی تنگیده
امشب رسیدم خوونه
صفا جونم چقد عکست نازه خانم مدیر خوشگل و دوست داشتنی
من دلم کلی واسه همتون تنگیده هااا
امشب هم که همه زودی رفتین خوابیدین
فردا میام میبینمتون دوستای عزیییییزممم
همسرم از پوشش من کاملا راضیه
همسرم از پوشش من کاملا راضیه
همسرم از پوشش من کاملا راضیه
همسرم از پوشش من کاملا راضیه
من امروز عضو شدم.توی اپ پست رو خوندم.خواهر شیوا هم هستم😉
سلام مهتاب جون چه عکس خوشگلی دوسش دارم خیلی
سلام شیوا جون خوبید
شیوا جون خوب اگه بخوای از ایران بری که دیگه حجاب لازم نیست
شقایق جونم سلام عزیزم
مرسی عزیزم انقد تلاش کردم تا عکسمو عوض کردم
شقایق جون من میرم عراق شوهرم عربه
سلام مجدد.وای مهتاب چه عکس نازی
مهتاب جونی چرا سختی کاری نداره سوال میپرسیدی
پخیلی بهم میاین ایشالا خوشبخت بشین
حالا بگو چیا خریدن
شیوا عزیزم اره اونجا حجاب سخت و سفت تره چجوری با همسرت اشنا شدی
سلام شیوا شماعضوجدیدی؟خوش اومدی شماهم عرب هستی؟برادرشوهرهم که نامحرمه عزیزم
نیلوفر بیداری هنوز
مهتاب میشه عکس بزرگتو بزاری واضح ببینیم بعد پاک کنی
سلام دوست جونیا ببخشیدمن امشب دیر اومدم ولی همه نظرات رو خوندم،به نظر منم خوبه که شوهر ادم توجه داشته باشه به پوشش زن ولی نه زیاد ،که خوشبختانه شوشوی منم اینجوری نیس بعضی وقتا نظر میده ولی از اون شوهرا که گیر بدن و بگن این وبپوش اونو بپوش اینجوری بگرد اونجوری بگرد نیس اصلا هم دوس نداره پیش خانوادش روسری بزارم و دوس داره همیشه ارایش داشته باشم
اخه شوشوی من رشتی هست اونجا این چیزا عادی
مریم جون خوش اومدی مرسی از نظرت
خوب خوبه خونواد خودشم راحتن دوست داره تو هم راحت باشی عزیزم
اره عزیزم ولی خوب منم تا حدودی رعایت میکنم لباسای بلند میپوشم ولی روسری نمیزارم اینجوری خودمم راحتم
ما عرووسیه مازندرانیا دعوت شدیم رفتیم دورادور میدونستیم مذهبین
ولی وقتی رفتیم تو سالن دیدم همه راحتن برادرای دامادم بیرون نمیرن از سالن خیلی باحال بود آخر شبه خیلی خوبیم داشت کلی خوش گذشت چون فکر نمیکردیم اینجوری باشن گفتیم حتما بزن و برقص ندارن حتما
منم کاملا با روسری مخالفم خیلی دردسر داره تو مغز البته برامنا
بچه ها من خستم میرم میخوابم فردا صبح بیاین توی سرزمین اسرار امیز بحرفیم
نه من ایران تهران.برادر شوهر خواهرمه.شوهر خواهرم 12 ساله ایرانه باهم دوست بودن روز خواستگاری خانوادش اومدن ایران من و داداشش همدیگرو دیدیم تو یه نگاه عاشق شدیم
اره شمالی ها تو جشن هاشون مخطلت میشن ،ولی عروسی ما قرار تو مشهد باشه ونمیشه زن ومرد قاطی باشن شوشوم ناراحت شده واسه این
مرسی نیلوفر جون.من امروز عضو شدم گلم
منم دیگه میرم بخوابم دوستای گلم
شب قراریست که ستاره برای بوسیدن ماه میگذارد
وچه زیباست شرم زمین که خودش را به خواب میزند…
*شبتون آروم*
شیوای عزیزم سلام و شب خوش خانومی
خوشحالم که بالاخره امشب یه خانوم از اپ نوعروس اومد تو قرار شبانه ما . عزیزم بینهایت خوشحالم کردی , امیدوارم از فردا شب پایه ثابت قرارهای شبانه نوعروس بشی و البته که توی تاپیک های دیگه هم سر بزن , بخصوص توی جشنواره ۴۳ نوعروس ...
راستی چون قول داده بودم امشب به دوستانی که از اپ بیان اینجا , هدیه میدم , منتظر هدیه ما باش , یک بن ۳۵ هزار تومانی خرید لوازم آرایشی از فروشگاه آنلاین خانومی.
اطلاعاتت رو با شماره همراهت برام پیام شخصی کن تا به کارشناسای خانومی بدم عزیزم تا باهات تماس بگیرن.
هر سوالی هم در خصوص کار با اتاق گفتگو داشتی , از دوستان عزیز در اینجا بپرس , یکی از یکی ماه تر و خانوم ترن.
سلام مریم جون , عزیزم خوش اومدی,و چقدر دیر خانوم. همه رفتن , منم الان دوباره اومدم یه سر زدم.
شرمنده صفا جون مهمان داشتیم نشد بیام
شهزاد جون تعصبش بعد از ازدواج کمتر میشه عزیزم نگران نباش ولی اینکه از خواهرش راهنمایی میگیره خیلی بعد و باید یه فکر اساسی کرد که این کار و دیگه نکنه چون من اگه بودم کلی حرص میخوردم به شخصه
******* قــــــرار شبانه شنبه 19 اردیبهشت ماه *********
موضوع بحث امشب : شما از نحوه پوشش همسرتون رضایت دارید ؟ ایشون چطور، از نحوه پوشش شما بعنوان یک خانوم رضایت داره ؟
قبل از ازدواج و در دوران نامزدی در این خصوص چه چالش هایی داشتید ؟ شما چجوری این چالش ها رو مدیریت کردید ؟
******* قــــــرار شبانه شنبه 19 اردیبهشت ماه *********
موضوع بحث امشب : شما از نحوه پوشش همسرتون رضایت دارید ؟ ایشون چطور، از نحوه پوشش شما بعنوان یک خانوم رضایت داره ؟
قبل از ازدواج و در دوران نامزدی در این خصوص چه چالش هایی داشتید ؟ شما چجوری این چالش ها رو مدیریت کردید ؟
******* قــــــرار شبانه شنبه 19 اردیبهشت ماه *********
موضوع بحث امشب : شما از نحوه پوشش همسرتون رضایت دارید ؟ ایشون چطور، از نحوه پوشش شما بعنوان یک خانوم رضایت داره ؟
قبل از ازدواج و در دوران نامزدی در این خصوص چه چالش هایی داشتید ؟ شما چجوری این چالش ها رو مدیریت کردید ؟
******* قــــــرار شبانه شنبه 19 اردیبهشت ماه *********
موضوع بحث امشب : شما از نحوه پوشش همسرتون رضایت دارید ؟ ایشون چطور، از نحوه پوشش شما بعنوان یک خانوم رضایت داره ؟
قبل از ازدواج و در دوران نامزدی در این خصوص چه چالش هایی داشتید ؟ شما چجوری این چالش ها رو مدیریت کردید ؟
سلام شاهزاده خانوم...عزیزم به تازگی این مشکل رو خیلیا دارن.چند روز پیش یه مشاور خیلی معروف میگفت علتش اینه که مردها اقتدار کافی ندارن و کامل مردونه بزرگ نشدن.از توی نت اگر تونستی در مورد روش های افزایش اقتدار همسرت اطلاعات کسب کن.و بدون که این تو هستی که میتونی مردت رو به یک مرد بااراده تبدیل بکنی.از ابتدا هم هر کاری بکنی همسرت عادت میکنه.مثلا دفعه بعد اگه یه موردی پیش اومد بگو عزیزم من نظرم روی این هست اما خوب تو مرد من هستی و من به نظر تو احترام میذارم و مطمئنم بهترین تصمیم رو میگیری تا هر دومون خوشحال بشیم.با این حرف توپ رو میندازی تو میدون اون و همسرت تلاش میکنه با این حس قدرتی که تو بهش دادی تو رو راضی نگه داره.
سلام شاهزاده جون
همسرت اعتماد بنفس کافی نداره و تو ب عنوان یه همسر خیلی میتونی روش تاثیر بذاری
سعی کن در دراکثر مواقع تصمیم هایی که سریع باید گرفته بشه رو ب همسرت بسپاری حتی تصمیم های کوچیک وساده
بهرحال این موردی نیست یهو رفع بشه زمان و تمرین لازمه
salam shahzadeeh jan khobi golam?
naghshe shoma b onvane ye zan kheli mitune moasef bashe.
b hamsaret jorat bede etemad b nafs bde
vaghti az anjame kari ya tasmimi vaheme dare hata age sar anjamesh khob nabashe bgo anjam bede . rafte rafte eghtedaresh biashtar mishe toori vanemod kun k ehsas ghodrat kune na zaf
سلام دوستای گلممممم واقعا مچکرم از راهنمایی های خواهرانتون.چشم حتما توصیه هاتونو عملی میکنم ایشالا که موثر باشه
سلام سلام بنده میزبان هستم آمادم بیاین میشه زودتر بیاین من منتظرتووونم...^-^ چه حس خوبی داره ها چه باحاله ^-^
سلام شیوا جوون من خودممم اصلا نمیتونم مرد خسیس تحمل کنم یعنی بدونم مردی خسیس نمیتونم یه لحظه هم بمونم حالا هرچقدر میخواد این علاقه وسز باشه.برای همین که دوس دارم نظراتون بدونم که چجوری باید فرق بین مرد خسیس و مردی که نداره خرج کنه متوجه بشیم. مخصوصا دوران نامزدی آشنایی.
وای شیوا به چه نکته ای اشاره کردی.
خخخخخخخ
شام ک میخوری؟
ماچ ماچ بفرماییید بفرمااییید میناا جونی.
اوا خواهر میزبان باید خوشگل باشه از این رژ قرمزا زدم از صفا جوون گرفتممم ^-^
سلاااااام به همگی
سلام سمیه عزیزم.
خوش اومدی گل دختر.
سلام سمیه جووون خوش اومدی عزیزمممم خوبی؟
سپیده خوشگل باش میگم اگه نامحرم اومد پاک کن.
میدونید دوستان بنظرم نمیشه متوجه شد که گاهی خرج نکردنشو به چه دلیل؟؟یعنی راهی وجود نداره که متوجه بشیم؟؟یا باید چکار کرد؟؟
سلام سلام
من اومدم.
میزبان راهم میده ؟؟؟ مهمون میخواد ؟؟؟
چشم خواهررر چشمممم مینا خطکشتو آوردی با خودت؟؟
مرسی عزیزم
بنظر من ک اولین باری ک ادم با نامزدش بره بیرون مشخص میشه ک خسیسه یا نه
از طرز رفتارش و پیشنهادایی ک مثلا واسه شام میده
سلام شیوای عزیزم
سلام میناگلی جونم
سلام سمیه عزیز ، خیلی خیلی خوش اومدی خانوم ...
بچه ها میشه بگید مرد خسیس اونم تو اولین بیرون رفتن چجوری مشخص میشه ؟
سلااااام صفا جووون خووودم اواااا شما خودتون که صاحب خونه ای ماچ مااااااچ صفا جوونم
مرسی صفا جون
نفرمائید سپیده جون ، امشب همه کاره شمائید.
شیطون خانوم فقط به رژ من گیر بدید شماهاااااااااااااااااااااااااا .... کشتمتون
آخه ممکنه نقش بازی کنن سمیه جووون واسه اینکه خودشونو خوب نشون بدن.
والا من که تاحالا مرد خسیس نداشتیم خدارو شکر تو خانوادمون.
همسریه گلمم که هزار مرتبه شکر همیشه داشته. هر وقتم نداشته هیچ وقت نگفته ندارم گفته جور میشه عزیزم غصه نخور و خدارو صدهزار مرتبه شکر همیشه جور شده.
همیشه میگه اگر خساست به خرج بدیو بگی اینو نخرم پولم بیشتر بشه خدا بهت پول میده اما اگر پول دستته خرج کنی میگه خدا میبینه پول نداری برات پول میرسونه.
راستم میگه واقعا. من خودم بهش رسیدم.
البته ولخرجی نمیکنه ها. یعنی خانومیش تقریبا جلوشو گرفته.
تو دوران نامزدی اگه کسی بخاد فکر اقتصادی کنه ینی خسیسه
تموم شد ورفت
اما خوب وقتی بری سر خونه زندگی فرق میکنه
به نظرم مردی که خسیس باشه همش میگه زن تو چقدر ولخرجی. از زن فلانی یاد بگیر چقدر خانومه.
هیچی از شوهرش نمیخواد.
سمیه جون با ما چجوری آشنا شدید؟
سپیده جون گاهی اوقات واقعا شاید دستش خالی باشه.
اون موقعا به نظرم کمی بیشتر میرن تو فکرو قیافشون غصه داره
سلام صفا جونی. خوبی؟
امروزم که نیومدی پیش ما.
کلا دلت نمیاد بیاد تو اتاق گفتگو گپ بزنیم خانومی؟
خواهرم بهم معرفی کرد
اما اونو نمیدونم دیگه چجوری اشنا شده
ولی خدا خیرش بده
خییییییلی جای خوبیه با ادمای دوست داشتنییی
ولی به نظر منم تو اولین برخورد مثل دعوت به شام یا یه کادوی خوب یا هر چی مشخص میشه
سلام من اومدم
میناییی من خودم الان این مدتی با سروشم تاحالا نشده بگه ندارم همیشه نهار رفتیم بیرون خرید کرد واسم هرچقدری داشت اما یمدت که هی میگه ندارم
سمیه جون امروز تو سایت بود من اغفالش کردم صفا گلی.
با مامان رها و فکر کنم شقایق
سمیه خواهرت کیه؟ میومد تو اتاق یا نه؟
شاید بشناسیمشون
سلام به همه
به صفای عزیزم که سرسلسله ی نوعروسه
به میناگلی دختر نازم
به سپیده جون میزبان امشب
به سمیه جون همشهری خوب خودم
به نظر من نمی شه تو برخورد اول فهمید اگه لارج باشه شاید داره فیلم بازی می کنه و اگه خسیس بازی کنه شاید داره ما رو امتحان می کنه. شاید می خواد ببینه ما چقدر طاقت داریم و چقدر به فکر زندگی هستیم چقدر به فکر خرج کردن! کلا تو برخورد اول نمی شه فهمید. به نظرم در بستر زمان می شه حداقل در حد دو سه ماه
من مخالم که تو دوران نامزدی فکر اقتصادی نباید باشه، بالاخره اگه یک مردی توی نامزدی کلی بریز و بپاش کنه همه پس اندازش رو بده به خوشگذرونی اونوقت تو زندگی دربمونن چی؟ آدم وقتی بدونه درآمد طرفش چقدره و چقدر پس انداز و اموال منقول و غیرمنقول داره اونوقت می تونه تشخیص بده که الان داره خسیس بازی می کنه یا دست و دل بازه
خسیسی خیلی بده من هنوز نمیدونم اقایی خسیسه یا نه
خسیسی خیلی بده من هنوز نمیدونم اقایی خسیسه یا نه
خب سپیده شاید واقعا دستش تنگه.
خب اون که همیشه دستش به خرج بوده بعد یهو قطع میشه خسیس نیست به نظرم
سلام نهال جون.
خوش اومدی
سلام به همگی
موضوع امشب خیلی خوبه و جای بحث زیاااادی داره
اول از همه ما باید فرق قناعت و خساست رو تشخیص بدیم
یادمون باشه که این دو با هم فرق داره
سلام مامان رهایی.
بابا شهاب که خسیس نیست هان؟
اگه هست خط کشمو بهت قرض میدما.
دست خواهرت درد نکنه سمیه جون.
دست مینا گلی هم درد نکنه.
نهال جون سلام عزیزم ... پات بهتره ؟
آفرین به میناگلی که همشهری نازنین من رو اغفال کرد آورد به قرار :)
صفاجون سمیه خانوم عروس چهارماه دیگه است. (ببخشید همشهری من فضولی کردم اطلاعات دادم)
نهال جون خوش اومدی، پات بهتره عزیزم؟
نه من کاملا مخالفم که تو برخورد اول بشه فهمید. متاسفانه بعضی ها خیلی فیلم بازی می کنن. تو دوران نامزدی بریز و بپاش می کنن بعد که می رن خونه خودشون دیگه واویلا از خسیسی، خدا نصیب نکنه
سلام رهااا جوونی گل
نهال خانومی
مونا جوونی
مینا جون من از خدامه بیام پیش شماها ، ولی امروز بیشتر وقتم جلسه بودم برای گرافیک جدید سایت و توسعه سایت.
وقتی هم میرسم خونه، باور کن فقط به عشق خودتون میام اینجا ، وگرنه واقعن خسته ام.
رها همسریه من الان هیچی به پس انداز نمیرسه پولاش.
ولی هر ووقت ک پول تو دستش باشه برام یچیزی میخره. مثلا برای پاگشا خودش برام گوشی خرید البته قسطی خودش پولشو داد بچم.
ولی پس انداز بلد نیست.
میشه در این مورد منو راهنمایی کنین که چطوری پس انداز یادش بدم؟
رها جون سلام
خوبی خانوم ؟
سلام مونا جون به نکته ی بسیار خوبی اشاره کردی عزیزم
میناگلی نه خدا رو شکر بابات خیلی دست و دلبازه، بچه ام کلا همه پولا رو می ده دست من می گه خانوم به صلاحدید خودت خخخخخخخخخخخ هروقت هم دستش برسه برام هدیه می گیره حالا هرچند کوچیک ولی خیلی به فکره. چشمم کف پاش (برعکس باباش که واقعا اهل دست و دلبازی نیست)
مینا جون خیلی بهم کمک کرد
خیلی ازش ممنونم
آره رها جووونم سخته نمیشه اول شناخت که خسیس هستن یا نه واقعا سخته..
میناییی واقعا نمیدونم یعنی ممکنه آدم یهوو خسیس بشه؟
سلام مونای عزیزم
چه عجب دختر گل .... خوش اومدی
سمیه جون، مینا از قدیمی های نوعروسه و خیلی هم دلسوز و دوست داشتنیه
به به سلام ته تغار عزیزم.
سپیده گلیه خودم.
عزیزم امشب میزبانیا. پذیرایی هم با خودته. آماده ای؟ بچه ها تقریبا تا نیم ساعت دیگه میانا
سلام مینا گلییی بله بله آماده آماده بفرما بفرما پذیرایی شو تا مهمونا بیان...^-^
سلام دوستان.با اولین برخورد میشه فهمید خسیس هست یا نه.وای بدم میاد از کسایی که اولین بار میخوای باهاشون بری بیرون فقط ببرنت تو ماشین دور بزنید یا بگن شام که خوردی
پس صفا جون کجاااااست
خب من اولین نفرما.
سلامم الان میکنم.
سلام علیکم.
ماچ ماچ. خوش آمدم.
به به عجب میزبان زیبایی. چه رژی هم زده. حواست باشه نامحرم اومد پاکش کنیا
اخ گفتی شیواااا خیلی بدههه
اما بازم نمیشه تو برخورد اول فهمید ممکنه اولین برخورد جوری رفتار کنن برای اینکه جذب کنن طرفو.
اوا ببخشید شدم دومی. تا رفتم و اومدم فکر کردم صفحه رفرش شده.
خوبی شیوا جون؟
الهی صفا جونی.
خدا قوت عزیزم.
من دوست دارم پیشمون باشی.
آخه من تنهام.
دخترا میفهمین سایت خالی باشه یعنی چی؟
یعنی گل دخترا تنبلین. خخخخخخخ
رها درست میگی. برخورد اول نمیشه فهمید.
الان ک فکر میکنم میبینم شاید داره فیلم بازی می کنه
کم سعادتیم صفا جوووون
اوا نهال جوون پات چی شده بود؟؟
بچه ها من همزمان دارم هم اینجام هم باسروش میحرفممممم خخخخخ یکم اونجا میخونم یکم اینجاام
آقااا کارشناسی ارشد قبول شدههههه
فدای تو صفاجونم من خوبم وقتی با شماها هستم که خوبتر هم هستم، ما هم به عشق دل بزرگ تو میایم اینجا صفا جون، اصلا خورشید وجود تو ما رو دور هم جمع کرده
مینا جون باید ببینی درآمد همسری ات به پس انداز می رسه یا نه. مثلا به فرض اگه ماهی یک میلیون داره وقتی قسط و قرضا رو می ده چقدر می مونه. اگه صد تومن می مونه خوب این صدتومن دیگه به پس انداز نمی رسه. ولی کلا بد نیست که آدم اهل پس انداز هم باشه. به نظر من وقتی برات چیزی می خره بهش نگو چرا خریدی کاش پس انداز می کردی اما گاهی توی حرفا بهش بگو که خدا کنه دستمون باز بشه بتونیم یک چیزی هر ماه کنار بذاریم بالاخره آدمیزاده دیگه خرج یکهو داره. کلا با مهربونی بهش بگو ببین نظرش چیه. اگه مخالفت کرد بعد باید بازم با ملایمت و مهربونی بهش بگی که پس انداز باعث آرامش خاطر و احساس امنیت می شه
مرسی عزیزم.من که میگم از ثانیه اول میشه فهمید
فدای تو سمیه عزیزم.
کاری نکردم عزیز دلم. به دوست گلیه خودم حرفیدم.
بچه ها موضوع خساست خیلی مهم...نباید دست کم گرفت
قناعت یعنی کسی که ذاتا کم خرجی نمیکنه به خاطر شرایطی که داره مجبوره قناعت کنه یعنی اگر حسابش پر پول باشه دست به خرجه اما کسی که خسیسه حتی اگه میلیون ها و میلیارد ها هم پول داشته باشه اندازه یه کارمند کم درآمد هم خرج نمیکنه
بچه ها با ادم خسیس کنار اومدن خیلی سخته...اما خیلیاشون دست خودشون نیس که خسیس هستن من اینو تو یه مقاله علمی خوندم.مثلا اونایی که اختلال وسواس- اجبار دارن ناخوداگاه خسیس میشن.
همه ی مردها هم اهل پس انداز نیستن سپیده جون، شوهرخواهر من بعد از سی سال معلمی الان به جز یک خونه خیلی معمولی یک جای خیلی معمولی هیچی نداره و تازگی یک پراید فکستنی هم خریده. واقعا اهل پس انداز نیست و خواهرم همیشه از این موضوع رنج برده اما حریفش هم نمی شه چون خواهرم خونه داره و نمی تونه در مورد پول شوهرش اعمال قدرت زیادی بکنه. اونوقت الان دوتا دختر بزرگ هم دارن که یکی شون مرتب خاستگار داره اون یکی هم چهارده سالشه. هرچی خواهرم به شوهرش می گه از الان به فکر اینا باش بازم به گوشش نمی ره که نمی ره
اما راه های شناسایی کسی که خسیسه
مثلا فرض کنیم با یه آقایی وارد رابطه شدیم باید به سوال هایی که میپرسه دقت کنیم
مثلا اگه گفت میخوای فلان چیزو بخرم ، بی برو برگشت این آدم خسیسه !!!!!!!
اما اگه گفت بریم رستوران یا فلان کافی شاپ!!! یعنی خسیس نیست .
سلام سپیده جون
سلام مینا گلی
سلام صفا جون
سلام مونا جون
سلام رها جون
سلام شیوا جون
دیگه کسی نبود؟؟
صفا جون پامو اتل بستم امروزم کلاسهامو کنسل کردم اما از خانومی زنگ زدند گفتند ماوتفاوت مبلغ جایزمو که سه تومنه باید کارت به کارت کنم با این پا با دمپایی رفتم بانک بغل خونه دیدم نگرفت رفتم بانک سر خیابون نگرفت خلاصه من با دمپایی و پای لنگون امروز کلی راه رفتم خیابونا رو اخر نشد برگشتم خونه اقایی گفت کارتش چیه گفتم پاسارگاد گفت ده تومن کمتر کارت به کارت نمیشه خودشم امروز سه میلیون سقف انتقال حسابش تکمیل بود نمیشد بریزه هیچی دیگه باید بازم خرید کنم از خانومی ازونور بیشتر پرداخت کنم
رها جون آدم خسیس اگر خرج کنه از چشاش میفهمی چون انقدر حالش بد میشه که میفهمی تو این زمینه شدید تجربه دارم
صفایی کارشون ک معلوم نیستش دیگه. یه ماه 3 تومن داره یه ماه یه تومن.
مثلا اگر بیشتر از قسطاش داشته باشه یه درصدیشو میده به من برای خودم که من خرج نمیکنم. آخه همش برام در حال خریدن خانوادش. دیگه نیازی نمیبینم خودمم برم پول برا لباس و این چیزا بدم.
اون الباقیشو هم یه چیزی برای خودش میخره. یا بالاخره یه خرجی پیش میاد خرجش میکنه.میذاره تو کارتش بمونه اما خرج میشه:(((
من دوست دارم اصلا خرج نشه اون کناریا. میشه؟
اما اگر نداشته باشه مثلا کمتر از قسطاش باشه بهش کمک میکنم از همون پولایی ک بهم میده.
رها جوون چند ماهه که اینطوری شده خودم دوراهی موندم نمتونم متوجه بشم.
فدات بشم صفایی.
سلام هلن جونی خوش اومدی
آره راست می گی خیلی از کسانی که خسیس هستند واقعا به خاطر یک مشکل روحی هست که دارن. مثلا پدرشوهر من از سیزده سالگی رفته تهران کار کرده، هرکاری و زحمت کشیده و خواهر برادراش رو عروس و دوماد کرده. بعد برگشتن بهش گفتن وظیفه ات بوده داداش بزرگ بودی! خلاصه به سختی زندگی رو پیش برده و واقعا روزهای سیاه داشته تو زندگی اش، خب الان خدا رو شکر وضعش خوبه و کلی ملک و املاک و باغ داره اما دستش نمی ره یک انگشتر بخره روز زن دست زنش بکنه دیگه بقیه که سهله. خب این بنده خدا اینقدر نداری کشیده که فکر می کنه همه اش باید جمع کنه جمع کنه
شوهر خسیس باشه ولی ولخرج نباشه.بخدااااااااا
من خسیس دوس ندارم اما واسه فهمیدنش باید درخواست مهریه بدی کلهم حالشو بگیری مرتیکه خسیس
به من یه بار زنگ زدن از خانمی بعدش گوشیم خاموش شد 2 بار زنگ زدم گفتن خودمون زنگ میزنیم
سلام نهال جون
سپیده عزیزم ، کارگاه ]ای آموزشی زیادی رفتم ، با اکثر مشاورا که صحبت می کردم این راه رو آموزش میدادن
خساست خیلی بده خییییییییلی
سپیده عزیزم ، کارگاه ]ای آموزشی زیادی رفتم ، با اکثر مشاورا که صحبت می کردم این راه رو آموزش میدادن
خساست خیلی بده خییییییییلی
منم یه نمونه بارز پس انداز نکن رو دارم تو خانواده همسری و اسمش مادر شوهر عزیزمه.
شوهر خسیس باشه ولی ولخرج نباشه.بخدااااااااا
من خسیس دوس ندارم اما واسه فهمیدنش باید درخواست مهریه بدی کلهم حالشو بگیری مرتیکه خسیس
سلام هلن جون و مونا جون.
سلام مینای عزیز
سپیده جون مستقیم بهش نگو چرا اینجوری شدی، مثلا در یک شرایطی که خیلی آروم هست بهش بگو احساس می کنم چند وقته فکرت مشغوله، یک جورایی آروم نیستی. من نگرانتم. چیزی شده؟ مشکل تو کارت هست؟ خدای نکرده مشکل مالی داری؟ بعد سعی کن خیلی با محبت بگی و ناز و نوازش کنی (دیگه قلق همسری رو خودت بهتر می دونی) اونوقت احتمال داره بهت بگه که خدای نکرده مشکلی هست به لحاظ مالی یا نه
والا شیوا جون من تا حالا اینقدر خسیس دیگه ندیدم که وقتی داره فیلم هم بازی می کنه بازم از خرج کردن حالش بد بشه. البته خدا رو شکر می کنم که ندیدم. :)
بچه ها شوهر خاله منم خسیسه.
اونم چه خسیسی.
مامانم میگه خسیس شدنش تقصیر خاله بوده.
از بس گفته نمیخوایم نخر گرونه برای چی بخریم؟ اونم به نخریدن عادت کرده.
الان هم دیگه نمیتونه ازش دل بکنه.
برای پسرش میخواست با اون همه دارایی ماشین بخره هزار بار دعوا کردن تا اخرشم یه پرشیا داغون براش خرید.
پسر خالم یه بار داد میزد تو خونه که کی میمیری و شرت از این همه مال کم میشه تا به یه عشق و حال حسابی برسم و با پولات حال کنم
بچه ها خساست خوب نیست قتاعت هم خوبه نمیگم عمل کاملا خوبیه
چون قناعت بیش از اندازه باعث عادت کنیم به کم خرجی الکی
مثلا من کسی رو میشناسم که از اول زندگیشون خیلی قناعت میکرد حالا که وضع شوهرشون خیلی خوب شده چون از اول قانع بوده شوهرش اصلا دلش نمیخواد خانومش خجی بکنه
بنده خدا پا دردودلش که میشینم اشک تو چشاش جمع میشه
میگه چه سال هایی که الکی خرید نکردم و با یه مانتو و کفش کهنه ساختم و شوهرم رو بدعادت کردم
سلام آتی جون، چه خشن، امشبم بریم تو فاز تیر بارون و اینا خخخخخخخخخخ
کلا هم خسیس بده هم ولخرج ولی خب خسیس بدتره چون روح آدم رو آزار می ده
مینا جون مامانت راست می گه، واقعا بعضی مردها رو زن ها خسیس می کنن. من خودم اوایل هی می گفتن نخریم نخریم، چون دلم می سوخت همسری اینقدر کار کنه اونوقت خرج بشه به چیزای غیرضروری، اما کم کم دیدم همسری واسه خرید ضروریات هم هی دست دست می کنه. بعد از یک جایی شروع کردم به ایجاد تعادل. مثلا اگه صد تومن برامون مونده بود ده تومنش رو می گفتم برو خرت و پرت بخر یک شب خوش باشیم بابا. بقیه اش رو با حساب کتاب خرج می کردم. حالا دیگه اوکی شده. به وقتش خرج می کنه به وقتش قناعت
کجا رفتین همتون باهم؟؟بیاین منو تنها نزارینن.:(((((
کجا رفتین همتون باهم؟؟بیاین منو تنها نزارینن.:(((((
کجا رفتین همتون باهم؟؟بیاین منو تنها نزارینن.:(((((
اخی مینا گلی اخه چی بگم من سفارش نمیگیرم مگر جنسو بسازم داشته باشم بفروشم
لطف داری سپیده جون زکات علم یاد دادن به دیگرانه والا ما که علم رو یاد دادیم تموم شد رفت الان هنر رو یاد میدم سوالی داشتین در خدمتم وایبر هستم بالا پیج اینستاگرامم شمارم هست هر کدوم دوستان در هر زمینه هنری سوال داشت در خدمتم تا جایی که بتونم
zivar alat khamiri
نهال جوون شما یه دونه ای واسه نمونه ایی خااانوووووم :*
مرسی سپیده جون
وااییی نهالیی اون سیبیل چقدر باحالهههه خیلی خوشم اومدد نهال جووونییی
مرسی مینا گلی
نهال جان خیلی خوشگلن :*
کجا رفتین همه باهمممم بچه ها؟
میناگلی؟هلن جون؟؟سمیه جون؟شیوای عزیز؟ و بقیه دوست جوونیا کجایین؟؟
داشتم به این فکر میکردم من خسیس نیستم اقایی هم فکر نکنم خسیس باشه اما همه پولامو لوازم کار میخرم فکر کنم اقایی برای خساست کنه تا درست بشم
دوستان بازم نظری دارین درمورد اینکه چگونه باید متوجه شد که خسیس هست یانه؟ راهی وجود داره که بشه متوجه شد.گهی وقتا میزنه به سرم بگم دلیل رفتارات چیه خسیس بودنته؟؟
هما جوون شما نظرت چیه خانومی؟؟
منم همسریم اومد.شب خوبی داشته باشین
بای
نهال جونی وبلاگتو دیدم خیلی خوب بود
ممنون دوستان درگیرما لپ تاپ رو ویندوزشو عوض کردن دادن دستم گوشیمو وصل کردم عکسامو باز نمیکنه بزن لهش کنما
ممنون دوستان درگیرما لپ تاپ رو ویندوزشو عوض کردن دادن دستم گوشیمو وصل کردم عکسامو باز نمیکنه بزن لهش کنما
خداروشکر نهال جونی واقعا مرد خسیس بده خیلی خوبه منم بدونم که خسیس هست یانه واقعا نمیدونم.
سپیده جون منو آقامون سه ساله با هم دوستیم، البته خانواده ها میدونن. هنوز هم باید باهم دوس باشیم :|
هم دانشگاهی بودیم. یه بار یکی از دخترا که دوست مشترکمون بود واسمون تعریف کرد که نامزد کرده و باهاش بهم زده قبل عقد. چون خیلی خسیس بوده. میگفت میدید من حالم بده و فشارم افتاده ووولی یه کولوچه واسم نمیگرفت.
منم گفتم کار خوبی کردی مرد خسیس خیلی بده :(
آقامون که حرف منو شنیده بود تا خونه برسیم کشت خودشو، با این حال که من میدونستم دستش تنگه و نمیتونه خیلی خرج کنه، بدون اینکه من چیزی بگم هرچیزی میدید میخرید ، اونم چند تا چندتا! یعنی من مرده بودم از خنده :)))
بسلامت مینا گلی شبت پر ستاره :*
همه رفتن ک
سلام دوستان شبتون بخیر و شادی
شوهر خسیس خدا نصیب هیچکسی نکنه:))
شوهرخالم خسیسه دلم به حال خاله ام میسوزه:))
خب در دوران آشنایی، من میرم خرید دست رو وسایل مارک میذارم اگه از خریدنش خوشحال بشه خسیس نیست اگه نه که قید همه چی رو میزنم:)) قحطی که نیست=))
البته تا حالا تجربش نکردم:))
سپیده جون من تجربه ی خودم رو میگم! منو آقامون چون هنوز کار درست و حسابی نداریم و دو تایی تازه فارق التحصیل شدیم خیلی نمیتونیم خرج کنیم.
خیلی راحت هم بهم میگیم.
به نظرم اول مطمئن شو که مشکل از چیه، اگه قبلا اهل خرج بوده بعیده یه شبه خسیس بشه! شاید واقعا مشکل تو کارش داره و نمی خواد بگه!
هما جوون ماهم هم دانشگاهی بودیم 2سالی هست که دوستیم با اطلاع خانواده ها دقیقا مثل همیمااا.
ببینید اینزوری نیست واسم میخره اما الان یمدتی شدهچندماهی هست میگه ندارم اخه من نمیفهمم.خدایییش نه چولکیم نه ولخرج نه توقع بالا دارم اما این ندارم چجوریاست واسه من فقط نداره/
ولی بنظر من ادم ب وضعیت مالی شوهرشم باید نگاه کنه
شاید پول ی جنس مارکو نداشته باشه
ببین من خودم اولین باری ک با نامزدم بیرون رفتم منو برد بازار
ینی میخاست خرید کنه واسم
هر مغازه ای ک رفتیم ی چیزی خرید واسم
منم چیزایی انتخاب کردم ک نه خیلی گرون بود نه خیلی ارزون
انقدر از خرید واسه من خوشحال شده بود ک تا خونه پرواز کرد
سلام سحر خانومییی..خخخخخ خیلی باحال گفتییی
هنوز که ساعت 23 نشده همه رفتن:(
سحر جان حتما باید مارک باشه خواهر؟؟ :))))
آره سمیه جوون من موافقم، باید جیب طرف رو سنجید!
تو این هشت ماهی ک با هم بودیم فقط دو بار رستوران خییییلی گرون و شیک رفتیم
بقیه ش رستورانای متوسط رفتیم
ولی من اینو پای خساست شوهرم نمیذارم
ادم باید فکر پس اندازم باشه
هما جوون من دانشجوم آقایی هم دانشجوو هردومون فعلا دستمون تنگه. واسم جالبه چندماهی اینطوری شده احساس میکنم همش سر من اینطوریه اخه همش میگه مثلا امروز مامانمو مهمون کردم یا واسه ممانم روزز مادر گرفتم روز پدر تولدشون اما سر من.نمیدونم اخه قبلا نبو بگمم دوسم نداره اینطور نیستش
سلام سحری. چطوری خواهر؟
چرا انقدر دیر اومدی؟ بهت گفتم ساعت 9 بیا. رفتی الان اومدی؟
شایدم داره امتحانت میکنه سپیده :)
به نظر من یکم صبر کن زود قضاوت نکن. اگه از عشقتون مطمئنید با این فکرا دلت رو چرک نکن عزیزم :)
سلام سپیده جان:)) خخخخ حقیقته:))
خب دوستان موقع انتخاب همسر، ما همه جوانبو در نظر میگیریم. شاید دلمون پیش کسی گیر کرد که واقعا از لحاظ مالی خیلی پایینتر از ما هست در اینصورت ما بهش نمیگیم خسیس. خسیس کسی هست که داره اما خرج نمیکنه. علی الخصوص وقتیکه میبینه خانمش کارمنده که هیج.
کلا اگه هر ده پونزده روز یک بار نبردتون بازار خسیسه خخخخخ
البته من تجربه دوستی ندارم
حرفم در مورد شوهره
سمیه جوون شما نامزدین یا ازدواج کردین؟؟ اره عزیزم زاه اومدن با همسر خیلی خوبههه خودمم ادم پرتووقعی نیستم تاحالا هم چیزی نگفتم همش به شوخی میگفتم ببینم چی میگه.
سلام هماجان، بالاخره باید عرضشو نشون بده من خیلیها رو میشناسم که کلی درامد دارن اما دریغ از خرید حتی یه لباس از حراجی.
سلام میناگلی جونم ممنون عزیزم. برقهامون رفته بود مودم خاموش بود شرمنده از اینکه دیر اومدم به جمعتون:(
سلام هماجان، بالاخره باید عرضشو نشون بده من خیلیها رو میشناسم که کلی درامد دارن اما دریغ از خرید حتی یه لباس از حراجی.
سلام میناگلی جونم ممنون عزیزم. برقهامون رفته بود مودم خاموش بود شرمنده از اینکه دیر اومدم به جمعتون:(
سلام سلام به همه دوست جونا
نرفتین که؟ من امشب دیر اومدم!
اخه هما خیلی حرصم میگره راحت روز مادر روز تولد همرو میخره بعد سرر من نداره؟ بخا بحث من این نیست که من گرونقیمت بخره نه اصلا بحث اینه چرا سر من؟؟اگه ناره واسه همه نخره دیگه.
قبلا کلی خرج میکرد حتی شارژامو میگرفت واسم بدون شارژ نمونم.اما الان
ما ی مدت نامزد بودیم
الان عقدیم
به خودتون فرصت بده و سعی کن سر از کارش در بیاری ببینی شاید واقعا وضعش بد شده بنده خدا :)
ولی از اینکه برای پدر و مادرش خرید کنه یا کادو بگیره ناراحت نشو! مگه واسه تولد خودت کادو نگرفت، اون موقع باید قاطی کنی :)))
واسه من باید سوالو برعکس جواب بدین!
با شوهر ولخرج چکار کنیم؟؟
شوهر من به قدری ولخرجی میکنه که روی منی که ادعای ولخرجیم میشد کم کرده!
من در کنارش احساس خساست میکنم!!!
با اینکه حسابداره ولی بدون حساب و کتاب مرتب در حال خرج کردنه :(
من نمیدونم چطور امتحانش کنم
فقط یک بار پیش اومد یچیزی باید به حساب یکی ۷۵ تومن میریختم شب بود برام لوازم پست کرده بود به اقایی گفتم گفت نرو بیرون شبه خودم میریزم
بعدم هرچی گفتم شماره حسابتو بده پس بدم گفت نه
یعنی خسیس نیست؟ یا شارژ ندارم برام میفرسته
اما برام هیچوقت هیچی نمیخره تاحالا طی این ده ماه یه سوزن برام نخریده ولی من بهش زیاد لوازم دادم
منم نه تجربه دوستی دارم نه ازدواج. از دوستام دیدم، یکی از دوستام مهندسه همسرش شغل آزاد بود دریغ حتی خرید نون برای خونه. نه ماه نکشید ازهم طلاق گرفتن. خسیس به این میگن.
من یه نظرم این وسط گم شد :))))))
سپیده جان درکت میکنم. اگه یه شاخه گل هم میخرید قابل قبول بود. عزیزم خودتو ناراحت نکن. سعی کن خودت سوپرایزش کنی اونم یاد بگیره، یا مراسم تولد یکی از دوستات با همسرت برو خودش ببینه چی به چیه
چرا خریده از همون روز هم شروع شد این وسوسه فکریم که خسیس هست یا نداره اخه واسه باباش راحت یه کتاب گرفت 80تومن اونم چی روز پدر.
نهال جون مردی ک لذت خرید رو از خودش و شما سلب کنه حتما خسیسه.شک نکن
آفرین سپیده جون خسیس به اون میگن که نون هم نخره.
ببین یه فکری گفتم که جریان هم دانشگاهیم که از نامزدش جدا شده رو دیگه؟ میگفت وسط خیابون فشارم افتاده بود وایساد کنار من خودم رفتم خوراکی خریدم.
از همین روش استفاده کن ببین چی میشه! وسط خیابون بگو فشارت افتاده ، یا الکی بگوو حتمنی باید الان یه کتابی رو بخرم میشه سر راهت برام بخری مثلا!
اگه میگه دستم تنگه پس بهتره با همین چیزای کوچیک امتحانش کنی
البته ببخشید زیادی رک گفتم:(
دقیقا هم چندروز بعد تولدم بعدش گفتم یه لاک بخرم گفت ندارم وااای اون لحظه قهر کردم باهاش دیگه نه قهر چندروزه ها خخخخ قهر چند ساعته.اما واقعا عصبی شده بودم.
سلام به نوعروسا
پری م جان بابای منم ولخرجه اتفاقا همین علت باعث شده من تا این سن ازدواج نکنم چون هرکی میاد خواستگاری یه دسته گل کوچولو میگیره دستش میاد وقتی حرف از پول خرج کردن هم میشه میگه ندارم. منم میگم پس براتون ارزوی خوشبختی میکنم:))
پس قدرشو بدون
خخخخخخ هما این فکرت عالیهههه حتما حتماا باید اینکارو کنم.خخخخخ
یه راهه دیگه هم بگو خوبه راه حلات.
سپیده من دارم به فکر فرو میرم. واسه تولدت کادو گرفت؟؟
سلام فاطمه جوون خوبی عزیییزم؟؟
اره هما جوون کادو گرفت نهار رفتیم بیرون روز تولدم..
سلام فاطمه بهارجان خوش اومدی
سلام فاطمه جون
نهال جوون کجایی؟؟
نمیدونم :)))))))))
بگو مثلا ثبت نام فلان کلاسمه و کارتم الان خالیه ، وقت ثبت نام چند ساعت دیگه تموم میشه! ازین آزمونای استخدام بذار ساعتای آخرش بهش بگو میخوای ثبت نام کنی که باور کنه جدیه!
ببین چیکار میکنه دیگه! یا اگه بهت پول رو داد راحت میخواد پس بگیره یا نه! :)))))))))))
موضوع امشب چی بود؟ من خونه تکونی داشتم دیر اومدم
سلام به دوستایی که تازه اومدن :)
سمیه جان ما همو یکبار فقط دیدیم اونم بهویی بود و قرار نبود شمال بیاد
قزوین رفته بود برا قرارداد گفتم بیا اینجا و اومد
اما به گفته خودش برام کلی چرم خریده و میگم پست کن نمیکنه میگه خودم میارم
خیلی هم مشکوکه
سلام عروس کوچولو سپیده خانوم
نهال جان به نظر من شوهرت خسیس نیست اصلا. اگه درست یادم باشه شما عقد نکردید هنوز، درست میگم؟ بعد از عقد وقتی باهم برید بیرون برات خرید میکنه :)
شوهر من کادوی بی مناسبت برام نمیخره، جز یکی دو موردم برام شارژ نخریده، ولی وقتی بیرونیم میگه هرچی میخوای بگیر و حساب میکنه و تو مناسبتا کادوهای خوبی بهم داده
هرکسی اخلاق اقتصادیش یه جوره
من شوهرخالم تو خرید خوراکی و مواد غذایی کم نمیزاره که هیچ بیش از حدم میخره ولی تو خرید لباس یا لوازم خونه واقعا خسیسه
باید ببینی شوهرت اخلاقش چطوره. با چیزایی که گفتی به نظر من که خسیس نیست
فاطمه بهارجوون موضوع امشب خساست مرداست.از کجا بدونیم خسیس هستن یا اینکه چول ندارن خرج نمیکنن.
سپیده جون واست کادو هم گرفته بیرون هم برده! یعنی کارایی که وظیفه اش بوده رو انجام داده.
واسه پدر و مادرش هم خوبه بخره عزیزم، اینجوری فکر نکن، آقاتون اینجوری غرورش رو جلوی پدر مادرش هم حفظ میکنه. تو هم به عنوان شریکش درکش کن اگه میگه نداره.
البته حتما حتما بعد اینکه امتحانش کردی و مطمئن شدی توی کارش به مشکل برخورده عزیزم
پسرداییم خرج عمل بینی دوست دخترشو داد
من کلا ب اینجور رابطه ها اعتقادی ندارم.
اما ادم اگه بخاد دوستی کنه باید با کسی باشه ک در این حد واسش ارزش قائل باشه.
شما دوستین ب قصد ازدواج پس اون باید رفتاری داشته باشه ک شما خیلی راحت بهش بگی امروز فلان قدر پول میخام
البته این نظر منه
نه هما جوون آقایی حسابش پول نیست معمولا پولاش نقدی تو خونست همیشه خخخخخ اینو دیگه میدونم این راهه کارتی نمیشه.
اما خوب تو سال اول دوستیمون سر چیزی من چول نداشتنم حدودا 50تومن بود حساب کرد هرچقدر هم گفتم بگیر نگرفته بودش.
پری جون هم راست میگه. اخلاق هر مردی یه جوریه به خریدن یه گروه خاص علاقه نشون میدن بعضیا!
به بعضی مردا نمیشه گفت خسیس باید بگیم صرفه جو. خب به نظر منم همسر نهال خسیس نیست ولی خب ول خرجم نیست .فکر کنم درست و به جا خرج میکنه
من دوزاریم خیلی کجه
تازه یادم اومد نه تولدم برام کادو گرفت نه ولنتاین نه عیدی
خسیس هست دیگه
منو بگو اونهمه کادو بهش دادم
من با فاطمه بهار موافقم نهالی. شوهرت خسیس نیست احتمالا به جا خرج میکنه
نهال جان شما هنوز عقد نکردین؟
دوستان شبتون بخیر و خدانگهدار
بچه ها به اگه من یه مرد بودم خسیس میشدم :))))))))
ولی جدا با این درامد های الان من حق میدم به مردا صرفه جو باشن (به قول فاطمه جان)
واقعا باید فکر روزای سخت رو قبل از اینکه اتفاق بیفتن کرد!
همه ی مردا رو نمیشه گفت خسیس!
اما اخه همیشه مناسبت میشه میگه شماره حسابت بده برات کادو تو بریزم من شماره حساب نمیدم
خودش گفت بلد نیستم کادو بخرم
لباسامم مامانم میخره
مامانشم میگه خیلی ولخرجه همشم لوازم برا خونه میخره
الان من چی کنم
نهال جوون تولد نگرفت؟؟؟
شب بخیر سحر جان
سپیده جون هستم
پری جون مرسی از راهنماییت
فاطمه جون نه نامزدم نکردیم ده ماهه دوستیم و پدرم تازه رضایت داده چهار ماه بشناسیم همو چون مادر بزرگش فوت کرد امکان مراسم نیست
سپیده جون هستم
پری جون مرسی از راهنماییت
فاطمه جون نه نامزدم نکردیم ده ماهه دوستیم و پدرم تازه رضایت داده چهار ماه بشناسیم همو چون مادر بزرگش فوت کرد امکان مراسم نیست
شبت بخیر سحرجان
شبت بخیر سحر جوونی بازم شبای دیگه بیا دوست جوونم بیشتر شنا شیم باهات گلم
نهال جان! ببرش بیرون بگو به حسابم نریز بیا دو تایی بریم بخریم! اینجوری یاد میگیره خرید کردن رو :)))
شاید میترسه نپسندی عزیزم سلیقه ات رو نمیدونه هنوز !
سحر جان من تو خواستگاری از شوهرم هیچی نخواستم ولی خیلی بهش تاکید کردم که چون خودم و خونوادم اهل خرج کردن هستیم از مرد خسیس میترسم و بهم اطمینان داد که اینجوری نیست.
توعم به دسته گلو اینا خیلی توجه نکن. خواسته هاتو رک و روراست به خواستگارت بگو و بگو که چقدر برات اهمیت داره که این ویژگی هارو داشته باشه عزیزم
امیدوارم زود زود عروس بشی گلم
ببخشید ها ولی شما ها بنظر من خودتون میدونین اقاتون خسیسه دنبال توجیحین
نهالی به نظر من شماره حساب بده ببین میریزه برات یا نه. اگه ریخت خرجش نکن انشالله بعد از عقد میرید دوتایی با همون پوله برات کادو میگیره :)
خب نهال جان خودت چی فکر میکنی؟بعضی مردا اهمیت نمیدن .این جور چیزارو مسخره میدونن
نهال جوون مردا خوب نمیدونن چی بگیرن.اما خوب شماره حساب دادن هم ادم روش نمیشه. اخه
پری من هی فکر میکنم بهت سلام گفتم یا نه من چه میزبان بدیماااااا.
شایدم دلش نمیاد تا زن وشوهر نشدین چیزی واست بخره
سمیه جان عزیزم ما ولخرجی یا خسیس بودن شوهرمونو با حد توانش میسنجیم
مثلا منکه میدونم همسرم 1 تومن حقوقشه ازش توقع ندارم برلیان برام کادو بخره. همون انگشتر کوچیکی که در حد توانش میخره نشون میده که خسیس نیست
ولی اگه درآمد آنچنانی داشت و نخرید یا کم خرج کرد معلومه که خسیس تشریف داره
بچه ها من برم فوتبال ببینم :))
خیلی شب خوبی بود . خیلی چیزا یاد گرفتم ازتون.
ایشالله شبای دیگه هم میام.
سپیده جوونم ایشالله درست میشه غصه نخور :*
بقیه دوستان نهال خانم و بقیه بچه ها ، ایشالله که آقاهایی همه ی ماهااا خسیس نباشن :) :*
شب بخیر
سپیده جان من یه دفعه بی مقدمه اومدم تو بحث :)) تقصیر من بود
سلام به تو دختر گل وگلاب با تاخیر البته!
منم میدونم پری جون.خودمم اینجوریم
ولی شوهر ادم هر چقدرم نداشته باشه تولد و عید یه چیزی باید بخره دیگه
اواااا همااااا توهم فوتبالی هستی عزیییزم بروو خانومیییی شبت پرستارههه بوس بوسس
اخه من روم نمیشه شماره حساب بدم اونبارم یه تومن کم داشتم برا کاری گفت الان میریزم حسابت شماره بده ینی بارها خواسته شماره حسابمو ندادم
من خوشم نمیاد پول بریزه برام کادو مزه داره
یه بارم مسابقه صد تومن برنده شدم گفتم برو بگیر گفت خودم صد تومن بهت میدم نمیرم تا اونجا ماشین نبردی که ابروم میره
مردا گاهی وقتا واقعا دلشون نمیخواد خسیس باشن ولی خودشون بهتر از شرایط مالی و جیبشون خبر دارن. میخان خرج کنن ولی میبینن جیبشون خالیه. بعد ماها سرشون غر میزنیم که خسیسی!
ما باید منصف باشیم و شرایطشونو درک کنیم
شاید پولی که دستشونه و ما فکر میکنیم نمیخان خرجش کنن واسش یه برنامه دیگه ای دارن و واقعا آهی در بساط ندارن!!
پریی جون منم حواسم نبودخانومیییی الان سلاااامممم :)
کلا خساست مردا بده اما خوب بعضی خسیس نیستنو با برنامه خرج میکنن.من خوب میشه گفت الان چیزی فهمیدم سروش خسیس نیست حتما نداره. اما اخر هردفعه میگم لاک میخوام میگه نمیگیرم خخخخخخ فکر کنم به لاک آلرژی داره خخخخخخ
پری اینی که الان گفتی همش من بودمممم من اینطوریم اقعا شاید نمیتونه خرج کنه من هی میگم بهش خسیس
منم از ولنتاین دیدم برام هیچی نمیخره نه کادو ولنتاین خریدم نه عیدی نه کادو تولدش
شاید بفهمه
اما اصلا اهمیت نداد
انگار اصلا رمانتیک نیست
یعنی خودمو کشتم با این عاشق شدنما
ولی عوضش تا دعوا میکنم نمیذاره قهر کنم که اشتی نکنم هم میزنگه بابام
میگم شاید بعد عقدش خوب شه چون الان نمیبینیم همو اینجوره
پری جون خوش بحال شوهرت چقدر مثبت نگری:)
نهال جوونی شاید نمیدونه اینچیزارو عزیزم بنظر من مردا این زمینه بیتجربن کاملا.
خخخخخ سپیده خب اندفعه بگو رژ لب میخام شاید دوست داشته باشه بگیره :))
منم یه بار یه نمکدون خوشگل دیدم دلم خواستش شوهرم گفت این چیه زشته نمیگیرم برات!! اومدیم خونه بهش غر زدم که برام نگرفتیش گفت صدبار دیگم ببینم نمیگیرم چون خیلی زشت بود :((
اونم احتمالا از لاک خوشش نمیاد :)))
من عاشق لاکم
من خیلی کم توقهم نزدیک پنج ساله نذاشتم بابام برام چیزی بخره خودم کار میکنم
حتی خودم براشون کادو میخرم
اما دوست دارم کسی که دارم عاشقش میشم حداقل یه شاخه گل بهم بدن بدونم دوستم داره اینجوری فرق دوست پسر تیغ زن با اون چیه
من عاشق لاکم
من خیلی کم توقهم نزدیک پنج ساله نذاشتم بابام برام چیزی بخره خودم کار میکنم
حتی خودم براشون کادو میخرم
اما دوست دارم کسی که دارم عاشقش میشم حداقل یه شاخه گل بهم بدن بدونم دوستم داره اینجوری فرق دوست پسر تیغ زن با اون چیه
اگه به اونه کلا از وسایل آرایش خوشش نمیاد خخخخخخخ
ولی خب هر چقدم که بی تجربه باشن و اهمیت ندن باید مناسبت های خاصو کادو بدن!! همسر منم تا حالا نشده بی جهت واسم کادو بخره به جز گل ولی مناسبت های مختلف واسم کادو خریده
نهال جون یروز میتونی بشینید از علایقت بگی که دوس داری توبدت چجوری باشه یا همسرت چجوری باشه.بازم میگم بنظر من نمیدونه عزیزم
خب نهال تا حالا شده این چیزارو بهش بگی؟
سمیه جون مثبت نگر نیستم. شوهرم رفتار اقتصادیشو ثابت کرده بهم. تو شرایطی که داشته باشه واقعا کم نمیزاره برام. دو ماه سرکار نمیرفت و تا کار پیدا کنه کمتر خرج کرد. دوباره که مشغول کار شد مثل قبل شد و هرچی خواستم برام گرفت
بهم ثابت کرده که تا بتونه و داشته باشه خرج میکنه و وقتی نمیکنه حتما نداره دیگه!
دوست جونا من برم دیگه امیدوارم جیبای شوهراتون پر از پول باشه همیشه
شبتون بخیر بوس بوس
سلام صفا جونم خوبی؟مرد خسیس یعنی یه فاجعه بزرگ من اصلا مادی نیستم اما مرد خسیس رو هم نمیتونم تحمل کنم
اره
دوست جونیا من دیگه برم از صبح بیدارم دانشگاه بودم دیگه میمیرم خستگی.بابت نظرات همتون خیلی ممنونم دوستان :*
شب بخیییر بوووووووووووس بووووووووووووووووووس
جیب همتون پر پول.انشاله همسریاتون هم نه ولخرج باشن نه خسیس.
سلام دوستای خوبم شبتون بخیر دیراومدم ولی کلی گشتم تاپیداتون کردم اخه جای لوگوتبلیغ گذاشتن
خب نهال اسمو فامیلیتو به همراه شماره موبایل با پیام شخصی به صفا جون ارسال کن. فروشگاه خانومی خودش باهات تماس میگیره و سفارشتو بده. اگه بخوای بیشتر از 35 تومن خرید کنی لازم نیست به حساب بریزی.همون موقع که سفارشتو آوردن بده به پیک .من که همین کارو کردم
سلام نیلوفرجان
منا جون صحبت هات عالیه
سپیده جون من درست متوجه منظورت نشدم، اگه می گه مشکلی نداره پس چرا می گه نمی شه بخرم؟
شیوا جون ، خودشون مجدد زنگ میزنن بهت گلم.
رهایی خب پسرش بچه هستش. 19 سالش بیشتر نیست. تو یه دانشگاهی هم درس میخونه که همه ماشین خوب دارن . بعد اون هیچی نداشت و باباشم قول داده بود در صورت قبولی داشنگاه علم و صنعت براش ماشین میخره ک نخرید و باعث دعوا شد و اونم به پدرش یه بی احترامیه بزرگ کرد.
البته باباش اصلا براش مهم نیستا.
فدات صفا جونی.
یعنی حرفامو قبول داری عشقم؟
آفرین به مونا که اینقدر جامع و کامل حرف می زنه
باهات کاملا موافقم مونا جون
قناعت لازمه وقتی ادم نداره ولی نه دیگه اینقدر که یک کوچولو هم از زندگی لذت نبریم. آخه چه وضعشه که یک عمر توی فلاکت باشیم که یک وقت پول لازممون می شه. خب پدرآمرزیده یک خونه رو بذار واسه روز مبادا که اگه پول لازم شدی بفروشی، یکی رو هم توش زندگی کن. دیگه کل شهر رو می خوای بخری که چی بشه. پولت رو بردار برو دنیا رو بگرد، خوب بخور، خوب بپوش، خوب هم به فقرا کمک کن که خیردنیا رو هم ببینی
سلام فاطیما.بچه ها منم هنوزانتخاب نکردم جایزه م رو
من اولین شب برنده شدم.تازه چندهفته پیش سفارش دادم
انگار دیگه همه رفتن
شبتون بخیر دوست جونیا
مرسی اما من رشت هستم باید کارت به کارت کنم تصمیم گرفتم قلم جوش بگیرم برای جوشای مجلسیم
شب همگی بخیر
یه بزرگی میگه گاهی پولهایت رو پیش رویت بگذار تا ببینی تو ارباب انها هستی یا انها ارباب تو...
پونه جونم خوش اومدی عزیز دلم به اینجا.
خواهش میکنم عزیزم
خوشحالم کردی
نهال جون بزار ببینیم خانوم هنرمند
سپیده جان اگه ضد و نقیض می گه معلومه از خساست نیست، احتمالا یک مشکلی داره که نمی خواد بگه که یکوقت تو ناراحت نشی. چند وقته نامرد کردی گلم؟
سلام پونه عزیز خوش اومدی عزیزم :*
سلام صفا خانوم.به خاطر شما که گفتی حالت خوب بشه اومدم
سلام سلام
چقدر سخت بود پیدا کردن قرار امشب
روی بنر میزدم میرفت قرار یکشنبه که خانم دکتر تشریف داشتن
چه حرف پرمعنا و تامل برانگیزی
مینا من حاضرم مادرشوهرم ولخرج باشه من جلوش رو بگیرم نه اینکه یک سیخ می خوام بخرم می گه مادر اول زندگی رعایت کنین
دلم می خواد بگم من که اول زندگی امه باید رعایت کنم تو هم که آخر زندگیته داری رعایت می کنی
پس کی خرج کنیم آخه؟
من رفتم شام خوردم اومدم
مینا جون چه شوهر خاله بحالی داری
رهایی ما هنوز ازدواج نکردیم.اخه من هنوز کوچولو هم .
هم اینکه کلی راه داریم.
اخه حرصم میگیره رها.وقتی میگه نمیتونم بخرم انگار من الان ماشین خواستم میگه نمیتونم.
هلن جان سلام عرض کرده بودم ، شما ندیدید گلم .... خوشحالم تشریف اوردی
به به الهه وروجک ، خوبی ؟ خوش اومدی خانوم ....
شوهر من خسیس نیست خداروشکر :-)
سلام الهه گلی. چطوری؟ خوبی؟
سلام پونه جون
آخ جون الا اومد، خوش اومدیییییییییییییییییی فرشت رو بردن خونه خواهرشوهرت؟
مینا اگه بگم الان رفتم به غذا سر بزنم یک سوسک مرده جلوی در آشپزخونه دیدم چی می گی؟ :((((((((((((
رها احساس ترس، رها احساس شکست در مقابل سوسکها !!!!!!
هوووورا بلاخره شد
اینم ست چرم طبیعی خودم دوختمش با دست
یه معلمی داشتیم میگفت دامادای یه مرد جمع صفات اون مرد رو دارن
راس میگفت
بابای من سه تا داماد داره ک جمعشون کنی میشن خود بابام
خدا رو شکر بابام خسیس نبود
داماد خسیسم نداره
وااااای من بایه پسر چند سال پیش دوست بودم روزه بودم از دانشگاه رفتیم بیرون وقت اذان رسیدیم سفره خونه قلیون سفارش داد دوستم گفت شیوا روزه اس یه چیزی بگیر واسش گفت چای بخور بعد که رفتی خونه افطار کن من قزوین دانشگاه میرفتم خونمون تهران فکر کتید 11 شب میرسیدم خونه پسره طلا فروشی داشت همونجا باهاش بهم زدم
شوهر من نه تنها که خسیس نیست هرچیزی هم بخوام برام میخره، خیلی وقتا هم اینکارو بدون توجه به اینکه اگه اون پولو واسه من خرج کنه دیگه پولی برامون نمیمونه انجام میده!
سپیده جون حق داری واقعا، خیلی آدم لجش می گیره. من که خداروشکر همسری ام اصلا خسیس نیست وقتی مادرش می گه مراعات کنین من لجم درمیاد چه برسه به اینکه همسری بخواد بگه
ولی به نظر من طفلی یک مشکلی داره. وگرنه نمی گفت بریم رستوران که
سلام مینا گلی جونم
قررربووونت عزیییزممم
رها یعنی نمیدونی چطوری خرج میکنه ها.
هر چی بخره برای خواهر شوهری برای منم میخره. البته نه مثل هما. برای همسری هم ک دیگه نگو.
چند شب پیش برای یه نیم بوت سرمه ای خریده 1400. بهش میگم مامانت پوله لباسیو که تازه دوخته داده برات بوت خریده ها. بهش بگو نکنه این کارارو.
به فکر فردای دخترشم باشه ک باید عروس بشه و جهیزیه میخواد
وااااای من بایه پسر چند سال پیش دوست بودم روزه بودم از دانشگاه رفتیم بیرون وقت اذان رسیدیم سفره خونه قلیون سفارش داد دوستم گفت شیوا روزه اس یه چیزی بگیر واسش گفت چای بخور بعد که رفتی خونه افطار کن من قزوین دانشگاه میرفتم خونمون تهران فکر کتید 11 شب میرسیدم خونه پسره طلا فروشی داشت همونجا باهاش بهم زدم
واااااااااااااااااااااااااااااای نهال تو معجزه می کنی با دستات دختر، چقدر قشنگه، حیف که من اصلا چرم طبیعی دوست ندارم استفاده کنم وگرنه هرچی درست می کردی می اومدم ازت می خریدم از بس قشنگن
میگم یاامام زمان رحم بفرما.
من از الان دیگه وقتی میخوام برم تو حیاط خونه مادر بزرگ همسری همه جارو نگاه میکنم.
همسری که دیگه از ترسش همه جارو چک میکنه ک دوباره اونطوری حالم خراب نشه
عجبااا شیوا ؟؟؟
چه آدمایی پیدا میشن ، چه فشاری برات داشته این رفتار ، خوب کاری کردی تموم کردی ....
وااای اگه کار دست خودته عاااالیه
به به نهااااال هنرمند
خانوم شما سفارش هم قبول می کنید
انقدر خسیس بود تک مینداخت رو گوشیم منم پرو تر از اون اس میدادم هر وقت شارژ خریدی بزنگ
سلام صب کنید من بخونم برسم بهتون، دیر اومدم
نهال جون عالیه کارت .
واویلا شیوا اون دیگه کی بوده!!! خوب کردی بهم زدی واقعا
من یکبار سر یک کاری بودم، ماه رمضون بود، از صبح بچه ها تشنه و گشنه کار می کردن، نزدیک افطار که شده بود هنوز چندتا پلان مونده بود، کارگردان هی سعی می کرد کارا رو جمع کنه که به اذون نخوره. خودش سرمایه گذار بود. منم شاکی شدم بهش گفتم یا خسیس بازی رو بذار کنار یا الان کار رو تعطیل می کنم برو یک مدیر تولید دیگه واسه خودت پیدا کن. خیلی زشته این رفتارا واقعا
نهال چقدر خوشگله.
چرمش چقدر در اومد برات؟
من عاشق بوی چرمم.
الان این ست بیرون چند در میاد عزیزم؟
شیوا خوب برخوردی باهاش کردی.
بچه پروووووو
میگرفتی ی کت حسابی هم میزدیش
سلام هماجون خوش اومدی، عزیزم اینجا باش یواش یواش هم صفحه های قبل رو بخون که از بحث دور نشی خانومی
خوب می کردی شیوا با این آدم ها باید همینطوری برخورد کرد. البته وقتی آدم ازدواج می کنه دیگه نمی شه خیلی انتحاری رفتار کنه باید کمی مدارا کنه و سیاست به خرج بده خخخخخخخ
ممنوم رها جون مرسی مونا جون نه عزیزم سفارش انجام نمیدم کار چرم من مربی اینکارم اینم یکماه طول دادم چون نمیرسم بزنم بد قول میشم
تو کلاس ژورنالی کار میکنم باورتون میشه یه سری کار با دست زدم کسی باور نداره با دسته هنرجوهام دیدن هنوز نت منتشر نکردم باید عکس بکیرم ازشون
سلام هما جون خوش اومدی عزیزم.
پپستای اینجا با سرعته نوره خانومی
صفاجون اجازه ی مرخصی به من می دید؟ همسری طفلی امروز ناهار درست حسابی نخوره خیلی گرسنش هست، خودم هم از اون بدتر (مینا هم شاهده خخخخخخخ)
بحث خیلی خوبیه حسابی نظر بدین من اخر شب بیام بخونم نظراتون رو
دوستتون دارم
در پناه خالق نیکی و شادی
نهال سایت داری؟
آدرس بده بریم ببینیم کاراتو خب
inam taghdim be shoma
برو رهای عزیزم.
آره من شاهدم هیچی نخورده مامانم. برای بابایی خورشت مرغ با لپه درست کرده.
به به
نهال اینم خودت درست کردی؟
وای چه خوشگله. با چیه؟
اوووووف رفتم شام اومدم دیدم این همه نوشتیم ماشاله به سرعت..
نهالی خیلی خوشمل خااانومییی.
وااایییی رها من دیشب میرفتم حیاط دیدم وااااااااااای سوسک گنده شاخکاشو تکون میده همونجا داد زدم بابااااااااااا سوسک. خخخخخ
خب من یه چیزایی رسیدم بخونم. دوستان خانم مجرد هم میتونه اینجا نظر بذاره؟ یا از اتاق بیرونش میکنید؟ :(
نهال الان اون ست کیفو برای خودت درست کردی؟
چقدر هزینه چرمش شد؟
من خواهر شوهر خواهرم کارش چرمه. الان تقریبا 8 سالی میشه. کار اونم عالیه . هم با چرخ میدوزه هم با دست.
ولی این کیفه تو خیلی ناز بود.
هما جونم خیلی هم خوش اومدی عزیزم.
آره ک میتونه نظر بده.
قرار نیست که همه عروس باشن که.
بفرمائید عزیزم
رهااا نمیدونم واییی یعنی خسیس باشه من یه لحظه هم نمیمونم حتی با این همه علاقم اصلا مرد خسیس نمیتونم تحمل کنم چکار کنمم سپیده نارحت :(:p
سلام دوستان
من سختمه برم از اول بخونم بیام.خوبید خوشید؟
به به میزبان هم همشهری ماست.خانوم زود باش از ما پذیرایی کن.سپیده دانشجویی؟
مینا گلی چرمش رو تهران خریدم دکور کیف رو داشتم برنز هست برا کیف قدیمی هست
چرمش حدود صد تومن درومد اما فروش ست این بالا چهارصده ولی برام صرف نداره تولید چون اینا تک کار هستن ابزارش دیگه نیست من متاسفانه هر ماه کیف باید برا خودم بدوزم اعتیاد دارم بدتر به زیور الات اعتیاد دارم هر روز یکی میندازم البته دست سازم
ادرس وبلاگم رو عکس هست
Http://nahal-mesle-hamishe1.blogfa.com
البته بلاگفا بسته تا اخر هفته چون تغییر سرور داره
اینستاگرام هستم nahalbano@
Shahkilid_zendegi@
سلام هما جوون خوش اومدییی.عزیییزم من الان خودم اینجا مجردم خانومی.
نظرم در مورد بحث
من شوهرم تودوران عقدمون اصلا خسیس نبود هر چی هم میگفتم برام میخرید البته چیزی ازش نمیخواستم برام بخره چون دلم نمیومد خرج کنه.بیشتر وقتا خودم دس ب جیب میشدم.تو دوران مجردی همش ولخرجی میکردم در حد لالیگا
الان فهمیدم ولخرجی چیه
اینقد چیزای بی خود برای خودم میخریدم حتی برای جهیزیم اوووف
از وقتی اومدیم سر خونه زندگیمون همسرم نسبتا خسیس شده
نه زیاد ولی خب میگه باید پس انداز داشته باشیم.خونه بابا نیستیم که از اونا در خواست پول کنیم.شاید ی روز اتیشمون بگیره باید پول داشته باشیم یا نه
مرسی صفا جون
اره مینا کلی کاپ کیک های هندونه ای یلدای منه
تو وبلاگم و اینستاگرامم عکس کارام هست تو چند زمینه تدریس میکنم اشپزی و قنادی و ژله هم کار و تدریس میکنم
البته هنوز در حال یادگیری چیزای بیشتر چون هنر تمومی نداره همیشه گدای هنرم
سلام شادیی جووون بفرما بفرما هرچی میخوای هست خانوم همشهرییی بفرمایید ماچ ماچ ماچ
اره عزیییزم دانشجوم
پس میام کاراتو میبینم.
من عاشق چرمم. کیف و کفشمو همیشه یا از چرم تهران میخرم یا چرم مشهد. یا R&W شعبه مرکزی.
منم خوره کیف دارم.
کاشکی زیورآلاتتو میذاشتی برای فروش اون که دیگه کارش کمه. تازه ما هم ازت میخریدیم خب.
نهال جوووون هنرمندددد خانوووم.
واقعاااا خانوم نمونه ای شما عزیییزم بمنم یاد بدیننن منم میخوام هنرمند بشمممم ^-^
برو رها جووونیم بسلامت خانومیییی :*
آره میناییی من عااااشق زیور آلاتم هرجا میرم باید بخرم.
مینایی بنظر من که پس انداز میکنن مردا ولی عادت ندارن به همسراشون بگننن
شیوا جان فکر نمی کنی یک وقت یکی بخواد خودش رو دست و دلباز جلوه بده و الکی خرج کنه اما وقتی خرش از پل گذشت بزنه به خساست؟ کلا به نظر من در مورد هیچکدوم ا زویژگی های آدم ها نمی شه در یک برخورد کوتاه مدت قضاوت کرد.
سپیده چون من فکر نمی کنم یکی یکدفعه بزنه به خسیسی مگر اینکه از قبل برنامه داشته که مخ یکی رو بزنه. درمورد نامزدت بدبین نباش عزیزم. شرایطش رو بسنج. ببین درآمدش نسبت به قبل چی شده یا مخارجش چقدر از قبل بیشتر شده. شاید خرجی براش پیش اومده که قبلا نبوده. زن و شوهر که این حرفا رو باهم ندارن. خیلی صمیمانه باهاش حرف بزن و ببین مشکل مالی پیدا کرده خدای نکرده یا نه
سلام سلام خانوما
مونا جون این دقیقا بحثی که از کجا بدونیم الان نداره داره قناعت میکنه یا نه داره و خسیسی میکنه.
سلام رها و مینا و بقیه ... بچه ها منم خانواده شوهرم خیلی قناعت دارن با اینکه از لحاظ مالی بالا هستن اما خسیس نیستن.اما یه خواهر شوهرام خسیسه.یعنی واقعا دل ادمو میزنه.به خاطر خساستش هنوز بعد یه سال از ازدواج ما رو پاگشا نکرده.میگه مهمونی شام خیلی خرج داره....
الهی هلن گلی . شاید شوهرش اینطوریه و از مهمونی دادن بدش میاد و نمیذاره.
هان؟
هلن جوون سلام عزیزم
آتی جوون خوبی؟؟
اخه رهاییی خودش میگه ندارم اینکه میگه ندارم منو بیشتر مشکوک میکنه مثلا الان شیرینی قبولیش میگه میریم رستوران هرچی دوس داری سفارش بده هرچی میخوای الان گفت میگم واسم لاک هم بخر میگه نمیشه اخه مگه میشه؟/
وای خدای من این که خیلی بده، من میگم پول پدر مار خودشه، حالا اگه بچه مشکل داره خب باید کمکش کرد اما در کل من خوشم نمیاد آدم چشم به مال پدر داشته باشه. الان در مورد پدرشوهرم هم یک قرون حاضر نیستم به ما کمک کنه با اینکه واقعا تو سختی هستیم چون می گم مالشه نوش جونش اما خیلی حرص می خورم که خرج زن بیچاره اش هم نمی کنه. اون پسره واقعا حرف بدی می زنه میناجون.
آره مونا جون کاملا باهات موافقم نباید افراط و تفریط باشه. نه اینکه اینقدر بریزی و بپاشی که یک وقت خرج ضروری داشتی مجبور شی دستت رو جلوی دیگران دراز کنی نه اینقدر قناعت کنی که دیگه طرفت چه زن چه مرد یاد بگیره کلا پول مال جمع کردنه نه خرج کردن
سلام آتی جون
سلام هلن عزیز
خوش اومدید
کسایی که درآمد های میلیونی دارند اما هیچ لذتی از زندگی نمیبرن
چه فایده !!!
برای کی میخوان جمع کنن؟؟؟/
واسه حارص؟؟؟؟؟
پس انداز تا یه حدی معقوله اما اگه قراره ما از زندگی لذتی نبریم
چه فایده داره؟؟؟؟
وقتی قراره مسافرتی نریم؟؟؟؟
وقتی قراره ماهی یه بار هم رستوران نریم
وقتی واسه دل خودمون نتونیم خرید کنیم
چه فایده؟؟؟؟؟
پس اگه توان مالی داریم به خودمون و خانوادمون ارزش قائل شیم
اگر هم توان مالی نداریم قناعت رو تا حدی در زندگی داشته باشیم که به خساست تبدیل نشه
سلام دوستای خوبم.... خوبین؟ شب همگی بخیر و خوشی
وای خدا.... مرد خسیس.... یعنی فک کنم اصلا نتونم تحمل کنم....
آره نوزده ساله سنی نیست مخصوصا که پسره و هنوز مونده تا به پختگی برسه. ولی خب باباهه یک جورایی تقصیر خودش هم هست، علاوه بر پول از تربیت و محبت هم واسه بچه اش کم گذاشته. خدا نیاره
دوست من می گه به بابام می گم یک کم به خونه برس یک کم به مامان برس، می گه ندارم. می گم بابا اینهمه ملک و املاک پس چیه، می گه اونا ماله وارثه، می گم من یکی اش، بعد صد و بیست سال اگه نباشی منم سهم ارث نمی خوام الان سهم منو بده به مامان، ولی بازم باباش دلش از پولاش کنده نمی شه :(
بچه ها مادر شوهر من خودشون خیاطن و یه مزون خونگی دارن.
با اینکه الان دستشون تقریبا تنگه و به خاطر یه سری مشکلات مقروضن اما بازم مثل قبل ک وضعشون خوب بود خرج میکنه.
مدام لباس و کیف و کفش و همش به خرید.
میگه اگر نخرم همینیم که دارم دیگه ندارم.
موقعی ک پول میخواد همش گیر میکنه.
به نظر من اونطوری هم دیگه بده.
به نظر من مرد خوبه اقتصادی باشه ولی خسیس نه...!!! پیش مرد خسیس باید هئ ول خرجی کرد تا لجش در بیاد :😀😀😀😀
نه مینا جون.اتفاقا شوهرشم از یه خانواده خیلی پولدار بوده و ولخرج.اینقدر زنش جلوش رو گرفته که نگو.همش میگه نخر پس انداز کنیم.حالا 3 ساله ازدواج کردن خونه و ماشین هم داره اما هی میخاد جمع کنه.اصلا به نظر من پول برای لذت بردن از زندگیه
من هم بامینا گلی موافقم... خوب نیست ادم کل پول هاشو خرج کنه حتما باید یه پس اندازی هم باشه...
نمیدونم رهایی واسم یه مشکل بزرگ شده اخه هرچی فکر میکنم به نتیجه ای نمیرسم.الان واسه شیرینی قبولیش حاضر منو ببره رستوران اما بهش میگم یه لاک بخر میگه نمیخرم.
اصلا نمیفهمم باید چکارکنم.اخه اینطوری نبود
وای رها دقیقا
برای یه کربلای خانوادگی خالم نتونست راضیش کنه انقدر دختر خالم تو گوش باباش خوند و خوند که راضی شدن برن.
میگه میخوام بذارم برای شماها. اون موقع فرش تو خونشون نخ نما شدی دیگه.
پسر خالمم برای همین قاطیه. میگه 4 روزه دیگه برای آبجی خواستگار میاد بیاد تو این خونه؟ خجالت نمیکشی با این همه مال و منال؟
من میخوام زن بگیرم عمرا نمیارمش تو این خونه.
پونه جان سلام
شب خوش خانوم
خوش اومدی
صفا جوووون موضوعات شما هم خیلی خوب و مهمه
شیوا کجاست ؟
آتی کوشی ؟
دقیقا هلن جوون پول واسه لذت بردن نه اینکه داشته باشی و فقط نگاه کنی خرجی نکنی.
سلام صفا جونم خوبی عزیزم.... مرسیییی
مرسی مونا جون
شما هم خیلی خوب صحبت میکنید و نظراتت عالیه عزیزم.
استفاده می کنیم.
خب همین دیگه هلن.
مثل خاله من هی گفته نخر، نریم سفر، مهمونی ندیم شده این.
حالا همه چی دارن اما سال به 12 ماه یه مشهد میرن یه شهرستان همین.
یه پیکان قراضه هم داره که پارسال شهرداری ازش گرفت
سلام پونه جان
شبت خوش عزیزم
من دارم زور میزنم عکس ست کیفمو بذارم براتونا
شب خوش پری جون
شبت خوش پرییی جووون بووووووووووووس
نه نگفتم خودش باید بفهمه
اخه من نباید بگم دوست دارم برام گل بخری
اون گل برام دیگه مزه نداره
هیچکس تاحالا برام گل نخریده:-(
خب مستقیم نگو واسم گل بخر.اصلا قصدت این نباشه که همسرتو مجبور کنی واست کادو بخره. دلیلشو بپرس.یه جوری حرف بنداز
ممنون از راهنماییتون دوستان شاید مشاوره قبل ازدواج کمکمون کنه
راستی این جایزه بن خرید رو من برنده شدم چند شب پیش کسی تاحالا جایزش گرفته؟ سوال دارم باید سه تومن کارت به کارت کنم نمیشه سیستم قبول نمیکنه برا شماهم اینجور شد؟
یه بار گفتم دوست پسر دوستم براش گل میخره
خیلی رمانتیکه
گفت اره دیگه خوشبحالشون شهر هم هستن
منم برنده شدم اما هنوز زنگ نزدم جایزمو بگیرم عزیزم.
نه نهال جوون نشده برام تاحالا من کلا تاحالا از سیستم کارت به کارت نکردم.
سمیر گفت چون کارتشون پاسارگاد هست کمتر از ده تومن نمیشه ریخت حسابشون من باید سه تومن بریزم فکر کنم باز باید خرید کنم
نهال همین بن سی و پنج تومن خانومی میگی؟؟
فاطی جون نامزدی تو چند و قت ازدواج کردی باید بسپری با زمان درست میشه قول میدم فقط اشتباه نکن که بخوای دعوا کنی عزیزم ارزش نداره من توی عقد یه کوچولو مشکا داشتم که بعد یه مدت برطرف شد
n-d جونی خیلی خوش اومدی بیا تو جزیره سحر امیز با هم آشنا شیم بیشتر
مهتاب جونی اشکالی نداره زیبای زیبا ها
همسر من خیلی اذیتم میکنه،هرجا میخوام برم باید خودش هم باشه همیشه فکر میکنه که من فقط مال خوذشم این موضوع خیلی اذیتم میکنه
شقایق جونم شرمنده دیشب خوابم برد
عکسمو نمیتونستم بزارم به خاطر اینترنتم بود با کامپیوتر کاتش کردم کوچیکش کردم تا تونستم بزارم
******* قــــرار شبانه نوعروس *********
روز سه شنبه 22 اردیبهشت ماه 94 - ساعت 9 تا 11 شب
موضوع بحث امشب به درخواست و پیشنهاد ته تغاری سایت نوعروس ، سپیده جون خوشگل، مطرح شده و دوست دارم خودش هم حتماً توی موضوع قــــرار شبانه اش حضور داشته باشه و نظرات و تجربیات خودش رو با نوعروس های دیگه به اشتراک بزاره.
موضوع امشب : با شوهــــر خسیس چه کنم ؟
همسرم خسیس است، چگونه با او کنار بیام ؟
از کجا بدونیم مردی خسیسه و یا اینکه نداره که خرج کنه ، بخصوص توی دوران آشنایی و نامزدی ؟
منتظر حضور گرم و دوست داشتنی همه نوعروس های گلمون هستم.
میزبان این قــــرار شبانه ، سپیده خانوم هست.
صفـــــا
******* قــــرار شبانه نوعروس *********
روز سه شنبه 22 اردیبهشت ماه 94 - ساعت 9 تا 11 شب
موضوع بحث امشب به درخواست و پیشنهاد ته تغاری سایت نوعروس ، سپیده جون خوشگل، مطرح شده و دوست دارم خودش هم حتماً توی موضوع قــــرار شبانه اش حضور داشته باشه و نظرات و تجربیات خودش رو با نوعروس های دیگه به اشتراک بزاره.
موضوع امشب : با شوهــــر خسیس چه کنم ؟
همسرم خسیس است، چگونه با او کنار بیام ؟
از کجا بدونیم مردی خسیسه و یا اینکه نداره که خرج کنه ، بخصوص توی دوران آشنایی و نامزدی ؟
منتظر حضور گرم و دوست داشتنی همه نوعروس های گلمون هستم.
میزبان این قــــرار شبانه ، سپیده خانوم هست.
صفـــــا
******* قــــرار شبانه نوعروس *********
روز سه شنبه 22 اردیبهشت ماه 94
موضوع بحث امشب به درخواست و پیشنهاد ته تغاری سایت نوعروس ، سپیده جون خوشگل، مطرح شده و دوست دارم خودش هم حتماً توی موضوع قــــرار شبانه اش حضور داشته باشه و نظرات و تجربیات خودش رو با نوعروس های دیگه به اشتراک بزاره.
موضوع امشب : با شوهــــر خسیس چه کنم ؟
همسرم خسیس است، چگونه با او کنار بیام ؟
از کجا بدونیم مردی خسیسه و یا اینکه نداره که خرج کنه ، بخصوص توی دوران آشنایی و نامزدی ؟
منتظر حضور گرم و دوست داشتنی همه نوعروس های گلمون هستم.
میزبان این قــــرار شبانه ، سپیده خانوم هست.
صفـــــا
******* قــــرار شبانه نوعروس *********
روز سه شنبه 22 اردیبهشت ماه 94 - ساعت 9 تا 11 شب
موضوع بحث امشب به درخواست و پیشنهاد ته تغاری سایت نوعروس ، سپیده جون خوشگل، مطرح شده و دوست دارم خودش هم حتماً توی موضوع قــــرار شبانه اش حضور داشته باشه و نظرات و تجربیات خودش رو با نوعروس های دیگه به اشتراک بزاره.
موضوع امشب : با شوهــــر خسیس چه کنم ؟
همسرم خسیس است، چگونه با او کنار بیام ؟
از کجا بدونیم مردی خسیسه و یا اینکه نداره که خرج کنه ، بخصوص توی دوران آشنایی و نامزدی ؟
منتظر حضور گرم و دوست داشتنی همه نوعروس های گلمون هستم.
میزبان این قــــرار شبانه ، سپیده خانوم هست.
صفـــــا
******* قــــرار شبانه نوعروس *********
روز سه شنبه 22 اردیبهشت ماه 94
موضوع بحث امشب به درخواست و پیشنهاد ته تغاری سایت نوعروس ، سپیده جون خوشگل، مطرح شده و دوست دارم خودش هم حتماً توی موضوع قــــرار شبانه اش حضور داشته باشه و نظرات و تجربیات خودش رو با نوعروس های دیگه به اشتراک بزاره.
موضوع امشب : با شوهــــر خسیس چه کنم ؟
همسرم خسیس است، چگونه با او کنار بیام ؟
از کجا بدونیم مردی خسیسه و یا اینکه نداره که خرج کنه ، بخصوص توی دوران آشنایی و نامزدی ؟
منتظر حضور گرم و دوست داشتنی همه نوعروس های گلمون هستم.
میزبان این قــــرار شبانه ، سپیده خانوم هست.
صفـــــا
******* قــــرار شبانه نوعروس *********
روز سه شنبه 22 اردیبهشت ماه 94 - ساعت 9 تا 11 شب
موضوع بحث امشب به درخواست و پیشنهاد ته تغاری سایت نوعروس ، سپیده جون خوشگل، مطرح شده و دوست دارم خودش هم حتماً توی موضوع قــــرار شبانه اش حضور داشته باشه و نظرات و تجربیات خودش رو با نوعروس های دیگه به اشتراک بزاره.
موضوع امشب : با شوهــــر خسیس چه کنم ؟
همسرم خسیس است، چگونه با او کنار بیام ؟
از کجا بدونیم مردی خسیسه و یا اینکه نداره که خرج کنه ، بخصوص توی دوران آشنایی و نامزدی ؟
منتظر حضور گرم و دوست داشتنی همه نوعروس های گلمون هستم.
میزبان این قــــرار شبانه ، سپیده خانوم هست.
صفـــــا
سلام عزیزانم
کاربرهای جدید به جمع ما خیلی خیلی خوش اومدید.
برنده های 2 شب اخیر اعلام شدند :
شنبه 19 اردیبهشت ماه : شیوا
یکشنبه 20 اردیبهشت ماه : مریم جعفری
به این دو دوست عزیز تبریک میگم .
عزیزان برنده میتونن به سایت خانومی به آدرس khanoumi.com مراجعه کنند و محصول خودشون رو تا سقف 30 هزار تومان انتخاب کنن، 5 تومان هم هزینه پست و یا پیک به درب منزل شما است، کارشناسای خانومی با شما تماس میگیرن تا سفارشتون رو تکمیل کنن.
شماره موبایل و اطلاعات واقعی خود را برای من پیام شخصی کنید.
صفــــا
******* قــــرار شبانه نوعروس *********
روز سه شنبه 22 اردیبهشت ماه 94 - ساعت 9 تا 11 شب
موضوع بحث امشب به درخواست و پیشنهاد ته تغاری سایت نوعروس ، سپیده جون خوشگل، مطرح شده و دوست دارم خودش هم حتماً توی موضوع قــــرار شبانه اش حضور داشته باشه و نظرات و تجربیات خودش رو با نوعروس های دیگه به اشتراک بزاره.
موضوع امشب : با شوهــــر خسیس چه کنم ؟
همسرم خسیس است، چگونه با او کنار بیام ؟
از کجا بدونیم مردی خسیسه و یا اینکه نداره که خرج کنه ، بخصوص توی دوران آشنایی و نامزدی ؟
منتظر حضور گرم و دوست داشتنی همه نوعروس های گلمون هستم.
میزبان این قــــرار شبانه ، سپیده خانوم هست.
صفـــــا
همسرم خسیس است ، چگونه با او رفتار کنم ؟
بنظرم باید اول ریشه یابی بشه مشکلشون اینکه دقیقا ازکجاشروع شده خدایی نکرده بی احترامی ای حرفی حدیثی بالاخره یه چیزی،این وسط باعث این مشکل شده مخالفت خانواده برای ازدواج بعدازدواج دوطرف باخوشرویی حل میشه ولی بنظرم یه چیزی این وسط هست که کش پیداکرده
سلام خانما من تازه عضو شدم .من خیلی اوضام بهم ریخته داغونم داغون من شوهری خیلی همه دوس داشتیم داریم ولی نه خونواده شوهرمن ومیخواست نه خونواده من شوهری رو خلاصه باهزار مشکل باهم عقد کردیم شوهرم اول با خونوادم خوب بود بعد کم کم بهونه گیریا شروع شد نمیگه بهونه گیریای الکی بیشتر وقتا حق داشت ولی خوبمنم هرچی میخواستم رابطشونو درس کنم نشد تا این اخریا با هم رفتیم مسافرت که دیگه هیچی انقد حرف بحث پیش اومد که الان از خونوادم جدا شدم هم خونوادم هم شوهرم هردوتا مقصر بودن شوهرم اصلا تحمل نداره زود جوش میاره با من خوبه ولی خیلی کینه ای شده الان اصلا حق حرف زدن با خونوادمو ندارم
اگرم حرف بزنم باید حتما ترش باشم .قبول دارین ادم اصلا نمیتونه از خونوادش دل بکنه حتی اگه بدترین ادما باشن هیچکس درکم نمیکنه این وسط فقط منم که دارم نابود میشم .حالامن فقط دارم باصبوری باخونوادش برخورد میکنم که حالا تازه یکم نگام میکنن .باورتون نمیشه خونوادم تویه شهر دیگن اصلا دوست ندارم برگردن چون واقعا حوصله بحث حرفا کش مکشارو ندارم من چیکار کنم؟
سلام نازی عزیز، به نوعروس خوش اومدی
خانومی مرسی که ما رو محرم دونستی و مشکلت رو گفتی، مساله ای که شما باهاش درگیر هستی یک مساله ی فراگیر هست و خیلی ها این مشکل رو دارن، واقعا مشکل بزرگی هست و خیلی انرژی باید بذاری تا حل بهش. عزیزم اول از همه ازت خواهش می کنم بری پیش مشاور چون بالاخره مشاور هم علمش رو داره هم تجربه اش روف می تونی از مشاورهای نوعروس هم کمک بگیری
عزیزم این پذیرفته شدن زمان می بره، مامان من تا مدتها جلوی داماد دومش حجاب می کرد چون راضی به ازدواجشون نبود و اون رو داماد خودش نمی دونست اما بعد از چند سال دیگه همه چی اوکی شد. خیلی مهمه که همسرت رو آروم کنی تا توی برخوردش با خانواده ات به اصطلاح آتو دستشون نده. درسته که خانواده ات هم بدرفتاری کردن اما تو نمی تونی اونها رو تغییر بدی در واقع فقط می تونی روی همسرت تاثیر بذاری تا اون تغییر کنه و بعد خانواده ات هم رفتارتون رو که ببینن تغییر کنن. شاید خیلی زمان ببره اما درست می شه. سعی کن هیچوقت با جبهه گیری از خانواده ات حرف نزی. اینکه خانواده ی شوهرت رو تحمل می کنی خیلی خوبه. اما گاهی از کارهایی که می کنن و دلخور می شی به شکل درد دل به همسرت بگو تا ببینه تو در مقابل رفتارهای بد چیکار می کنی شاید خودش هم تاثیر بگیره
در مورد مشکلت خیلی می شه صحبت کرد، به نظرم شما به صفا جان (مدیر سایت) پیشنهاد بده مشکلت رو موضوع بحث یکی از قرارهای شبانه بکنه. می دونی که ما هر روز ساعت 3 تا 5 عصر و 9 تا 11 شب قرار داریم و دور هم جمع می شیم راجع به مسایل مختلف حرف می زنیم. اونجا هم اگه مشکلت مطرح بشه می تونی از نظرات بقیه استفاده کنی
موفق باشی دوست خوبم
نازی عزیز اول از همه بهت خوش امد میگم که اینجا رو برای حل مشکل انتخاب کردی دوست عزیزم.
پسر خاله من هم برخلاف میل خانواده اش با خدتری ازدواج کرد و حدود 3 سال زمان برد خانواده خالم عروسشون رو پذیرفتن ولی اون عروس خانوم خیلی صبوری کرد حتی خاله من خیلی مواقع بهش بی حرمتی میرد اما الا نشده عزیزتر از دو عروس دیکه اش. طوری که حتی مراسنی براش نگرفتن و توی مراسمی که که خودشون برگزار کردن هم شرکت نکردن.
شماهم صبور باش و با درایت روابط همسرت و خانوده ات رو مدیریت کن.
هیچ وقت از اونها پیش دیگری بدگویی نکن و همیشه ازشون تعریف کن.
مشاور هم بهترین گزینه برای حل مشکلت هست.
سلام نازی عزیز
خیلی خوشحالم که در جمع ما هستی و از اینکه دوستان گل نوعروس رو برای مطرح کردن مشکلت ، محرم دونستی ،خوشحالم.
امیدوارم با راهنمایی های دوستان و درایت خودت این روزها رو به خوبی پشت سر بزاری.
سلام.خانمی. رهاجون ومهدیه جون از راهنماییاتون واقعا ممنونم دست گلتون درد نکنه ایشاا...توزندگیتون موفق باشین اومیدوارم منم با صبر تحمل جواب بگیرم راس میگین باید پیش مشاور برم تا کلا مشکلم حل بشه مییییییییییییییییییسی
عجب مشکلی پیدا کردن نازی جون.
به نظرم من شوهر نازی جون در زمان عصبانیت نباید تصمیم بگیره باید خشمش بشینه بعد تصمیم بگیره.الان با هر دوتا خانواده قهرن بعد کجا زندگی میکنن؟؟؟
نازی جون زمانی که همسرت خیلی عصبنیه باید کاری کنی صبور باشه.
100 درصد همون زمان عصبانیت تصمیم ب قطعرابطه با خانوادتو گرفته. خانواده تنها کسیه که میتونه ب ادم در برابر مشکلات کمک کنه.
انشالله که از سر لج دربیان و برن با خانواده اتون اشتی کنن.
****** قــــــرار شبانه نوعــــروس ******
***** سه شنبه 5 خرداد ماه 94 *******
****** ساعت 3 تا 5 بعد از ظهر ******** ساعت 9 تا 11 شب *******
موضوع بحث : مطرح کردن مشکل یکی از نوعروس های عزیز و جدید سایت " نازی " خانوم
دوستان من مشکل نازی رو همین جا مطرح میکنم ، از زبان خودش ، شما بخونید و راهکارهاتون رو به این دوست عزیزمون بفرمائید.
اگر مشابه این ماجرا، در بین دوستان و نزدیکانتون هم دیدید و اونها تونستن این بحران رو بگذرونن، به نازی جان پیشنهاد بدید.
در نهایت هم میخوام فضای دوستانه ای براش ایجاد کنید که حداقل برای فرار از همه ناراحتی هاش ، بیاد کنار شما و باهاتون صحبت کنه.
مشکل نازی عزیز :
سلام خانما ... من تازه عضو شدم .
من خیلی اوضام بهم ریخته ، داغونم داغون .
من و شوهری خیلی همو دوس داشتیم ، داریم ولی نه خونواده شوهرم منو میخواست و نه خونواده من، شوهری رو ...
خلاصه با هزار مشکل با هم عقد کردیم، شوهرم اول با خونوادم خوب بود، بعد کم کم بهونه گیریاش شروع شد، نمیگم بهونه گیریای الکی، بیشتر وقتا حق داشت ولی خوب منم هرچی میخواستم رابطشونو درست کنم نشد.
تا این آخریا با هم رفتیم مسافرت که دیگه هیچی اونقد حرف و بحث پیش اومد که الان از خونوادم جدا شدم ، هم خونوادم ، هم شوهرم هر دو تا مقصر بودن...
شوهرم اصلا تحمل نداره زود جوش میاره ، با من خوبه ولی خیلی کینه ای شده .... الان اصلا حق حرف زدن با خونوادمو ندارم ....
سلام ثمین جون خوبی خوش اومدی
نیلوفرجون خونوادم البته بیشتر بابام رابطه گرمی با شوهرم شروع نکرد بعد از یه مدت دیگه شوهرم ناراحت شد الانم میگم من میخواستم رابطشونو خوب کنم ولی فایده نداشت این مسافرتم که دیگه هیچی بدبختی من این که کوچیک ترین حرف بابام هنوز یاد شوهرم هست واین اوضاع بد تر کرده اصلا نمیشه ماس مالی کرد .وقتی حرفش پیش میاد نمیتونمم بگم ولش کن چون خونوادمن نه میتونم بگم خوب تو مقصری خوب هردوطرف مقصر بودن من چیکار کنم ؟
سلام به همه
نازی جان رفتار خانواده ی شوهرت با شما چطوریه؟
سلام به همه
نازی عزیزم سلام
رهای مهربون و دلسوزم سلام
ثمین گلم سلام
روز همگی خوش
سلام رهاجون باورت نمیشه اوایل اصلا من نمیخواستن جلوی شوهرم یه رفتار پشت سر یه رفتار تازگیا دستشون رو شده منم کمکم الان دارم حرفامو در باره خونوادش بهش میگم واونم فهمیده راس میگم ولی اوایل باور نمیکرد الان حرفامو خیلی خوب گوش میده وواقعا طرفمه جواب صبوری دارم میگیرم خدارو شکر رفتارشون خیلی بهتر شده ولی رها جون ما زن ها صبوری میکنیم ولی مردا چی به غرورشون برمیخوره صبر تحمل ندارن وزود جوشن من نمیدونم چیکار کنم وگرنه اونکار وانجام میدادم تا رابطشون خوب بشه
چرا رفتی پس عزیزم؟
سلام رها جان
خوبی؟
اوضاع و احوال ؟
پایان نامه ات در چه حاله ؟
نازیز جان من احساس می کنم شما به نوعی به همسرت حق می دی که در مقابل بی مهری خانواده ی تو بدرفتار باشه، ببین عزیزم هر آدمی می تونه صبوری کنه. اتفاقا ما زنها بیشتر از حرف ناراحت می شیم و دلمون می شکنه. مردها بیشتر بیخیال می شن. اینکه شما به همسرت می گی که خانواده اش باهات بدرفتاری می کنن خیلی خوبه اما نباید این صبوری خودت رو طبیعی بدونی و بی صبری همسرت و هم. هردوتا باید صبور باشین.
خانواده های مخالف رو فقط و فقط با صبوری و حفظ احترام می شه آروم کرد.
مرسی صفاجان
همزمان دارم هم اینجا حرف می زنم هم اونور کار می کنم :( چه کنم دیگه باید انجامش بدم بالاخره، شنبه می خوام برم پیش استاد راهنما دوفصل ببرم براش. دیگه شب و روز کارم همینه، اگه خونه زندگی ام رو ببینی چه افتضاحی شده، همه جا کثیف، سینک پر ظرف، یخچال خالی!!!! اوضاعیه خلاصه
رها جون کجا رفتم؟وای بچه ها من شب نیستم مهمونیم بگی چیکار کنم یه امروز این تاپیک مشکل منه میخوام گریه کنم ه اهههههه اهههه اههه
الهی ، منم کم از تو ندارم رهـــا ، با این تفاوت که من خلوته خلوته میز اتاقم متاسفانه .... چون اصلا نمیرسم.
منم فقط آخر هفته ها رو دارم برای انجام دادن.
نازی جان ، وقتی کامنتی مینویسی ، صفحه رو رفرش کن تا جواب مابقی بچه ها رو سریعتر بخونی .
سلام به همه نوعروس های عزیزمخصوصا ثمین جون گل کخ تازه به جمعمون پیوسته. خانمای عزیز این مشکل زندگیه منه که قرار باهم درموردش صحبت کنیم .شادی جان با خودم میگفتم اره الان عصبانی بعدا میگه نه اشکال نداره از حرفش کوتاه میاد ولی دیدم نه شوهر جان هنوز دلش از خونوادم درد داره واقعا الان نمیدونم چیکار کنم
نازی جون گریه نکن خاله فدات شه :)
بچه ها شب میان و حرفاشون رو می زنن بعد شما فردا بیا نظراتشون رو بخون.
یک نکته ی مهم به نظر من اینه که شما به همسرت بفهمونی رفتار خانواده هاتون تبعات انتخابتون هست. نمی خوام بی رحم باشم ولی عزیزم وقتی آدم خلاف میل خانواده کاری رو انجام می ده دیگه باید صابون این مشکلات رو به تنش بماله. خود من از جانب خانواده ی همسرم به هیچ وجه پذیرفته شده نیستم. البته خواهراش با ازدواج ما موافق بودن اما پدر و مادرش و مخصوصا پدرش صد در صد مخالف بودن و همسرم خیلی تلاش کرد تا راضی شون کرد. خب الان من هرگز توقع ندارم که اون رفتاری رو با من داشته باشن که با عروس دلخواهشون دارن. البته هزاربار شکر که با من بدرفتاری ندارن اما خب اونی هم که باید باشن نیستن. من ناراحتم از این قضیه اما خب از قبل ازدواج می دونستم که چنین اتفاقی خواهد افتاد و خودم رو آماده کرده بودم
صفاجون دیشب به همسری گفتم که شما دیروز به من گفتی برو به پایان نامه برس، اینقدر دعا به جونت کرد :))))))))))
رهاجون شما میگی من چیکار کنم ؟حالا که کار از صبوری گذشته من از خونوادم جدا شدم چطوری شوهرمو بی کینه کنم؟چطوری دل خونوادمو صاف کنم چطوری رابطمونو خوب کنم؟
رها جون الان من چیکار کنم؟چطوری دل شوهرمو بی کینه کنم ؟چطوری دل خونوادم صاف کنم ؟چطوری رابطمونو خوب کنم ؟این وسط دارم میسوزم
رها جون الان من چیکار کنم؟چطوری دل شوهرمو بی کینه کنم ؟چطوری دل خونوادم صاف کنم ؟چطوری رابطمونو خوب کنم ؟این وسط دارم میسوزم
مثلا یک نمونه اش نازی جان دیروز به بچه ها گفتم، شب عروسی مون بعد از مجلس اقوام داماد اومدن خونه ی عروس و بزن و برقص داشتن چون تو مجلسمون به خاطر خانواده ی من که مذهبی هستن هیچی نداشتیم. بعد من و همسری هم به اصرار بقیه بلند شدیم رقصیدیم. خواهرشوهر کوچیکم و شوهرش هم همینطور. پدرشوهرم جلوی همه به اونها نفری پنجاه تو من شاباش داد ولی به من و همسری هیچی نداد! خب وقتی اون این کار رو کرد بقیه ی مهمونا هم به ما شاباش ندادن. اگه می دادن یک جور اعلام مخالفت با نظر پدرشوهرم می شد دیگه.
یکی دیگه هم اینکه موقع تولد من پدرشوهرم حتی یک تبریک هم بهم نگفت که سال اولی بود که عروسشون بودم اما ماه بعدش جلوی من به داماد کوچیکشون صد تومن گذاشت تو پاک داد و هی عذرخواهی کرد که عابربانک پول نداده همینقدر داشتم تو جیبم! اونم دامادی که چهارساله دامادشونه.
خب من اگه بخوام اینا رو به دل بگیرم و به همسری انتقال بدم زندگی ام خراب می شه دیگه
عزیزم ب مرورزمان درست میشه
مهم اینه ک توباشوهرت مشکل نداری
الهی بگردم دورت رهـــا جون، چقدر بی محلی دیدی و چقدر خانومانه رفتار کردی ... واقعن رفتارهات تحسین برانگیزه عزیزم.
نازی جان نگو از صبوری گذشته. می شه تصمیم بگیرین که رفتارخانواده ها رو تحمل کنین و از این به بعد دیگه باهاشون برخورد تند نکنین. درسته سخت، حتی اولش ممکنه اونا در مقابل رفتار خوب شما عکس العمل بد نشون بدن. اما کوتاه نیاین. اینقدر ادامه بدین تا دلشون نرم بشه.
اولین کار اینه که همسری ات رو راضی کنی که دوباره رابطه برقرار کنه. باهاش حرف بزن، با ملایمت و محبت، بهش بگو که خانواده ات رو دوست داری، بگو که شرایط مساویه و خانواده ها هردو بدرفتاری دارن. پس هردو باید به احساس همدیگه نسبت به خانواده هاتون احترام بذارید و سعی کنید دلشون رو به دست بیارید. اگه همسری ات راضی نشد از مشاور کمک بگیر.
خانواده خیلی مهمه . ضمن اینکه اصلا انصاف نیست که با خانواده ی تو قطع رابطه بشه اما تو مجبور به تحمل رفتار خانواده ی اون باشی
نازی جان باید اینو بدونی که توی ایران ازدواج فقط بین 2 نفر آدم اتفاق نمیفته ، متاسفانه با فرهنگی که ما داریم ، ازدواج بین 2 ایل و طایفه رخ میده و بالطبع همه باید هم عروس رو بپسندن و هم داماد رو .
حالا که اینمورد در خصوص شما پیش اومده، یه کم باید صبوری به خرج بدی و باب میل همسرت رفتار کنی . من نمیگم که رفتار ایشون درسته که میگه با خانواده ات ارتباط نگیر ، ولی لج و لجبازی هم نمیشه .... باید در رفتار نشون بدی که کمتر با خانواده ات در ارتباطی دیگه و از اونطرف هم از خانواده خودت بخوای که کوتاه بیان و بهشون بگو رفتارهای اونها داره زندگی تو رو با خظر مواجه میکنه.
سلام الی جون، آره منم موافقم زمان خیلی مهمه اما رفتار ما هم مهمه دیگه، اگه ما با خانواده ها بدخلقی کنیم تا ابد هم درست نمی شه. یک طرف ماجرا باید کوتاه باید که مسلما اون ما هستیم که هم کوچیکتریم و هم کاری رو کردیم که اونا دوست نداشتن
مرسی صفا جان لطف داری. راستش من صابون بدتر از این رو به تنم زده بودم، از بس همسری از اخلاق تند پدرش گفته بود منتظرم بودم روز بعد عقدم به من فحش بده خخخخخخخخخ ولی خب خدایی احترامم رو خیلی نگه می دارن. اما در عین حال از محبت دریغ می کنه پدرشوهرم. حالا مادرشوهرم بنده خدا سعی می کنه به من محبت کنه ولی من احساس می کنم همه اش به خاطر اینه که می ترسه رفتارشون باعث بشه من با پسرش بدرفتاری کنم. چون بعضی وقتا نمی تونه جلوی خودش رو بگیره و بد تیکه می اندازه :))))))
ولی صفاجون هیچ ضمانتی نیست که آدم بدون مخالفت خانواده ها ازدواج کنه و بعدش باهاش خوب رفتار کنن. برای همین من این مشکل رو گذاشتم به حساب سهم من از مشکلات زناشویی. مهم اینه که همسری من واقعا بهم محبت می کنه و جلوی خانواده اش پشت منه :)
الهــــی ، مرسی از همسری بزرگوارت ....
ولی مثل روز برام روشنه که شهریور ماه یه دفاع جانانه انجام میدی ...
تازه بیا با هم رقابت کنیم رها و هر دومون تمومش کنیم با هم ....
حالامن کاملابرعکسم
خدا رو شکر رهـــا جان
ولی من به شخصه هرگز نمیتونم شرایطی رو که شما توش قرار گرفتی رو حتی یک درصدش رو تحمل کنم رهـــا.
خانوادم ی کارکردن ک من خودم باهاشون رابطه ندارم
سلام الی جون اره واقعا من با شوهری هیچ مشکلی نداریم تازه هرشب مثل امشب میریم بیرون که دم غروب یاد خونوادم نیوفتم باز غصه دار بشم تا این حد خوبه ولی ... . رها جون واقعا خیلی خوش بحال شوهرت چه خانم گلی داره امیدوارم قدرتو بدونه .حالا عزیزم راستشوبگم بیشترین مشکل شوهرم اینکه خونوادم سراین بحثا اسم طلاق به زبونشون اوردن شوهرمم الان جبهه ی 100 درصد گرفته که اونا میخواستن زنمو ازم جدا کنن حرفشونم پیش من نزن
سلام به همگی
نازی جون منم با نظر دوستان موافقم شما باید هم به خونوادت هم به همسری زمان بدی تا بهتر همدیگه رو بشناسن و گذر زمان اختلافا رو کم رنگ کنه از اینکه یه مدتی خونوادتو نینی ناراحت نباش یعی کن با محبت به همسرت و صحبت کردن آرومش کنی
کسی ب حرفای من گوش نمیده این رسم مهمون نوازی من رفتم
سلام الی جون
مورد شما به چه صورتیه عزیزم ؟
الی جون کجا رفتی ؟
عزیزم وقتی یه کامنت میزاری ، سریع صفحه رو رفرش کن تا صحبت های دیگر دوستان برات بیاد .
نازی جون من با صفا موافقم، اگه لازم می بینی برای به دست آوردن دل همسری ات اینطور نشون بده که با خانواده رابطه نداری، فضای ذهنی اش که آروم شد سعی کن قضیه رو مطرح کنی. این وسط با خانواده ات هم حرف بزن و بهشون بفهمون که چقدر دوستشون داری و از دوری شون رنج می بری اما برای زندگی ات مجبوری، مگر اینکه اونها هم سعی کن به تو کمک کنن. فکر کنم اون دفعه که مساله رو مطرح کردی قضیه ی خواهرم رو بهت گفتم. حالا دوباره می گم
خواهر من با کسی ازدواج کرد که خانواده ام صد در صد مخالف بودن و دلیلشون هم واقعا درست بود. حالا به دلیل حفظ حریم خصوصی خواهرم نمی تونم دلیلشون رو بگم اما واقعا دلل مخالفت خانواده ام سلیقه ای نبود، خلاصه خواهر من هرچی اصرار کرد خانواده ام راضی نشدن. بعد یک مدت که تو خونه اصلا حرف نمی زد و خیلی شرایط رو سخت کرده بود با قهرکردنش، یک روز بی خبر گذاشت رفت شهری که اون آقا بود. یعنی رسما از خونه فرار کرد! کمر پدر و مادرم شکست از این کار. بالاخره پدرم مجبور شد اجازه بده اینا ازدواج کنن که اقلا تو شهر دور نامحرم نباشه با پسره. الان تقریبا هفت ساله ازدواج کردن. یک دختر سه ساله دارن. مامانم اوایل اصلا با دامادمون حرف نمی زد و جلوش حجاب می کرد چون اون رو داماد خودش نمی دونست. اما تقریبا یکسال آخر عمرش دیگه با دامادمون کنار اومد و سلام و احوالپرسی می کرد و حرف می زد باهاش. همه اش هم فقط و فقط به خاطر آرامش و صبوری خواهرم و شوهرش بود. اینقدر حرف شنیدن وس کوت کردن، اینقدر بدرفتاری از فامیل دیدن و هیچی نگفتن تا بالاخره همه کوتاه اومدن. (البته خدایی اش مامان بابای من هیچوقت بدرفتاری نکردن فقط بی محلی می کردن)
ای وای الی جون واسه چی؟
ای وای الی جون واسه چی؟
الی جون من که به اولین صحبتت که گفتی زمان بگذره عکس العمل نشون دادم و گفتم باهات موافقم، نکنه تو اصلا نوشته های من رو نمی خونی، ها؟ رها گیلیله گیلیه
فدات شم صفا جون مرسی از اینهمه انرژی مثبت که می دی. باشه مسابقه قبوله. هرکی زودتر دفاع کرد برنده. اونوقت بازنده باید صدتا بتوس به برنده بده خخخخخخخخخخخخخخ
سلام فرزانه جون
نازی جون یه نمونه بهت بگم من با این که عروس مورد پسندشون بودم و مادرشوهرم تقریبا انتخابم کرد ولی بخاطر اینکه برام عروسی نگرفتن (ما رسم داریم خونواده داماد هم 4تا کالا می خره هم عروسی میگیره) و همسری خودش عروسی گرفت و اختلافاتی که زمان عروسی پیش اومد بین خونواده هامون من با خونواده همسری قهر کردم و 1سال باهاشون رفت و آمد نکردم ولی خدائیش همسرم اصلا رفتار بدی با خونواده من نشون نداد و همین صبوریش باعث شد من کوتاه بیام و باهاشون رفت و آمد کنم پس به نظرم یکی باید از خودگذشتگی کنه تا زندگی به هم نریزه که فعلا شما باید این کارو کنی
الی جونم کوشی ؟ بگو مشکلت رو نازنین ...
نازی عزیزم ، تنها کاری که میشه توی این شرایط بکنی اینه که کمتر مشکلات رو مطرح کنی تا اعصاب شوهرت رو هم بهم نریزی تا ازت گریزون بشه .
باید اونقدر بهش محبت کنی که فقط جذب تو بشه و مایه آرامشش باشی.
از طرفی به نظرم به هر حال با اینکه خانواده خیلی اهمیت دارن ولی اولویت با همسر آدم هست و باید به حرفش احترام بازری تا بتونی در نهایت رابطه ات رو مدیریت کنی ، پس رابطه ات رو با خانواده ات به خواسته همسرت کمتر کن .
توی این مدت خودت خیلی محتاط رفتار کن و هر زمان حال دوتاتون خوب هست در خصوص مشکلاتتون آروم صحبت کنید و بهش بگو بخاطر دوست داشتن اونه که با خانواده ات ارتباطت رو کم کردی و بخاطر اون هر کاری هم میکنی ولی در نهایت بهش بگو اینم بدون پدر و مادر برای هر کسی عزیزن و برای بچه زحمت کشیدن، راضی نباش منو از اونها دور کنی ....
ولی نازی جان باید با درایت خاصی این صحبت ها رو مطرح کنی گل من.
رهـــا حالا ترجیح میدی برنده بشی یا بازنده !!!!
:D :D
چه جالب فرزانه جان ، من همیشه تصورم این بود افرادی که ازدواج میکنن هیچ گونه مشکلی ندارن و ازدواج هاشون راحته ...
الان دارم میبینم چقدر همه مشکلات خاص خودشون رو سپری کردن و چقدر خوبه با درایت بتونن از پس مشکلات بربیان.
الی جون من صفحه ی 245 جوابت رو دادم عزیزم. اینم اول صحبتم که جواب شما بود:
سلام الی جون، آره منم موافقم زمان خیلی مهمه اما رفتار ما هم مهمه دیگه، اگه ما با خانواده ها بدخلقی کنیم تا ابد هم درست نمی شه...
صفا دوست دارم برندهب اشم آخه تو خیلی نازی من دوست دارم یک عالمه بوست کنم، به قول بیرجندی ها": بوس بخورم ازت :)
آره صفاجون واقعا زندگی پیچیدست و گذر زمان باعث میشه آدم خیلی چیزا یاد بگیره و با خیلی چیزا کنار بیاد
سلام فرزانه جون .باشه خاله رها باشه فرزانه جون من صبوری میکنم وروی ذهن شوهری کار میکنم از این طرفم با خونوادم صحبت میکنم کوتاه بیان نرم تر باشن نتیجشو به دوستای گلم میگم عزیزان اگه اشکالی نداره وبا اجازه مدیر باصفامون صفاجون من مشکل دوستمم بگم که خیلی مشکلش حاده وهر روز زنگ میزنه پیشم گریه میکنه تا شما نظر بدین من خبرو بهش بدم .اجازه هست؟
آفرین نازی جون کار خوبی می کنی بگو عزیزم اگه ما هم چیزی بدونیم جوابتو میدیم
مرسی صفا جون خیلی صحبتات ارامش بخشه . اوااااااا رها جون بیرجندی؟
صفاجون به همون دلیلی که خودت گفتی که ازدواج تو ایران ازدواج بین دوتا قبیله است، تقریبا همه بعد ازدواج از این مشکلات دارن، حالا کم و زیاد داره. تنها راهش هم اینه که زن و شوهر با هم دوستانه زندگی کنن و پایه ی سختی ها باشن. هیچوقت رفتار خانواده ی همسرشو.ن رو تو سرش نزنن و ازش توقع نداشته باشن به خاطر اونها زا خانواده اش بگذره. و خیلی خیلی گذشت لازمه. ولی این گذشت هم نباید یکطرفه باشه چون بالاخره طرف خسته می شه.
نازی جون منم شدیدا با صفا موافقم. یک عالمه بهش محبت کن، یک عالمه بهش آرامش بده تا همسرت باور کنه اگه تو حرف رابطه با خانواده ات رو می زنی قصدت بهم زدن آرامش زندگی ات نیست. اینکه گفتم فقط تو نباید صبوری کنی جای خودش اما اینکه به قول فرزانه جان بالاخره یکی باید شروع کنه هم جای خودش. شما شروع کن به صبوری و آرامش بخشیدن به زندگی ات و به مرور همسرت رو هم با خودت همراه کن. راستی عزیزم چند وقته عروسی کردی؟
بگو نازی جان
ماشالا هم فرزانه جون و هم رها جون اونقدر فهمیده و بادرایت و کمالات هستن که بهترین راهنمایی رو انجام میدن .
آفرین ننازی گل خودم، خاله فدات بشه، غصه نخور همه چی حل می شه :) کاش بگی دوستت هم بیاد اینجا تا با حضور خودش حرف بزنیم.
صفاجون همسری بیرجندی هست من خودم مشهدی یزدی هستم، دورگه ام، چه باکلاس خخخخخخخخخخ
من یکسال یه ماه 5روز میشه خخخخخخخخخخخ لوس بازیای اول زندگی
در مورد من که صفاجان خیلی غلو می کنه :) بگو نازی جون تا از محضر فرزانه جون و صفاجون استفاده کنیم :)
امروز با اینکه مستمعین زیاد نیستن اما من مبنر داغی رفتم ها، پاکتم رو تپل پر کنین خخخخخخخخخخخ
خخخخخ منم همسری دورگه بیرجندی مشهدی منم بیرجندی یزدی مویوم باکلاس خخخخخخ.
صفاجون شما لطف داری ما که به پای خانومیه شما نمیرسیم
فقط از تجربیاتم گفتم وگرنه منم خیلی لج باز بودم که 1 ساااااااااال رفت و آمد نکردم خخخخ
رهــــایی منم ترجیح میدم لپای خوشمزه شما رو گاز بگیرم یه دنیااااا :D :D
من علاقه اموووو با گاز گرفتن نشون میدم .... بقول خودت خخخخخخخ
خواهرزاده و برادرزاده هام از دست من در امان نبودن، وقتی یادم میاد در نبود مادراشون چه بالاهایی سرشون میوردم و چقدر میچلوندمشونووو گازگازیشون میکردم ، خودم خنده ام میگیره و البته میگم طفلکی هاااااااااااااا
تو رو هم همون جوری کیف میده گاز گازی کرد....
به جای ننازی اشتباهی گفتم صفا، به قول میناگلی کانالام بهم ریخت :)
خب نازی هنوز خیلی زمان بیشتری لازم داری تا مساله حل بشه، دوسال اول زندگی اصلا مال بحران خود زن و شوهر به تنهایی هست حالا دیگه شما که یک بحران دیگه هم دارین. نگران نباش حل می شه عزیزم
الههههههی عزیزم صفاجون پس شما هم مثل منی همسری بیچاره از دست گازای من همه جای تنش کبوده خخخخخخخخخخخخخخخخخخ
فرزانه جان باورت نمیشه ولی با اینکه آدم حتی خیلی مشکلات رو دوروبرش دیده و میدونه باید چه رفتار درستی انجام بده در مقابله با مشکلات مختلف ... ولی باز یه زمان هایی نمیدونم چرا درگیر احساسات میشه و اونقدر که احساسات به آدم غلبه میکنه ، عقل جایی نداره و بعد که میگذره ، خود آدم میگه من که میدونستم بهترین رفتار چی بود ، پس چرا بدترین رفتار رو انجام دادم ؟؟؟
نمیدونم شماها هم مثل من اینجوری میشید ؟
واویلا پس برم لپامو بوتاکس کنم سف بشه نتونی گاز بگیری ;)
نازی جون نگفتی مشکل دوستت چیه، داره ساعت 5 می شه الان زنگ می خوره سیندرلا باید بره (سیندرلا مثلا منم ) :))))))))))
ضمنا نازی ما کلا همه مان باکلاسم خواهر
فرزانه جان منم مثل شما لجبازی میکنم، یعنی میدونم کار درستی نیست ولی نمیدونم چرااا یهو شیطون میره توی جلدم ، بدقلق میشم.
ولی زودی هم دست از لجبازی برمیدارم ؛ بنظرم این رفتارها فقط بخاطر دوست داشتن زیاد و حساسیت بالامون هست.
با اینکه به هر حال بچه سال هم نیستیم و خوب و بد رو از هم تشخیص میدیم و میدونیم بهترین رفتار چیه ، یه وقتایی دقیقن برعکس عمل میکنیم.
آره صفاجون باهات موافقم برای منم خیلی پیش میاد که تو یه شرایط رفتااری می کنم که بعدش پشیمون میشم
اره حق با صفاجونه البته جز لیست خود صفا جونم هست واقعا خیلی خوب کمک میکنین مرررررررررررررسی پاکت خالمو بدین این پولا خوردن نداره .خاله لنگک بزنم؟از شوخی بگذریم دوستم باشوهرش خیلی خوبه رابطه..... خیلی خوبه ولی شوهرش فیلمای......... نگاه میکنه ودوستم از این موضوع واقعا ناراحته یک بارم غیر مستقیم به شوهرش گفته مشکلی از طرف من هست شوهرم گرفته مطلب از چه قراره رمز گوشیشو عوض کرده الان دوستم خیلی غصه داره میگه اصلا دوس ندارم سمت این فیلما بره باور کن خیلی سعی میکنم به خودم میرسم و....ولی مثل اینکه فایده نداره.حالا طفلکی چیکار کنه؟
فرزانه جان چه باحال ...
آره منم یکی رو که خیلی دوست دارم، دوست دارم همش گاز گازیش کنم، اونقدر یه وقتایی دندونامووو بهم فشار میدم که فک ام درد میگیره ...
تازه یه وقتایی میرم دندونامم تیز میکنم برای تیکه پاره کردن ..... بقول رهااااا خخخخخخخخ (از دست تو رها که اینو انداختی تو دهن من )
رهـــا بابوتاکس هم گازت میگیرمم..... :D
صفاجون آدمی اینقدر لایه های پنهان داره که خودش هم از کارای خودش گاهی تعجب می کنه. فکر می کنم این حس که آدم به خودش بگه من چرا اینطوری رفتار کردم رو همه ی ما داریم. حالا یکی تندتر از حدلازم برخورد می کنه یکی آروم تر. مثلا من گاهی فکر می کنم در مقابل تیکه های مادرشوهرم باید کمی تندبرخورد کنم اما درلحظه نمی تونم و همه اش رو به خنده و شوخی رد می کنم، بعدش هی فکر می کنم می گم کاش حداقل یک کوچولو دلخوری ام رو نشون می دادم. بالاخره هرچقدر هم تجربه کنیم باز اتفاقاتی می افته که برای اولین بار هست و در لحظه تصمیم گیری واقعا سخته
نازی عزیزم
در خصوص مشکل دوستت، بنظرم باید تنوع بیشتر توی روابط جنسی اش بوجود بیاره .
یعنی از یک رفتار یکسان و همیشگی ، یک نوع پوزیشن نزدیکی ، دوری کنه و سعی کنه پوزیشن های مختلفی رو با همسرش داشته باشه .
مهم اینه که وقتی مردی به سمت اینگونه فیلم ها میره، شاید هیجان بیشتری رو توی رابطه جنسی اش نیاز داره که یا از طرف همسرش برآورده نمیشه و یا به هر حال ممکنه خود اون مرد مشکل داشته باشه ... ولی در ابتدا باید متوجه شد که مشکل از کجاست ؟
صفاجون کاملا با احساست آشنام کااااااااااملا مثل خودمی درمورد فشار دادن دندونات کلی خندیدم یاد خودم افتادم خخخخخخخخخخخخ
والا صفا من خودم هم از این تیکه ی خخخخخخخخخ به عذابم، عادت کردم یک وقتی واسه کسی که رودربایستی دارم هم می نویستم بعد پاکش می کنم قبل ارسال پیام!!!! نمی دونم چطوری ترکش کنم فکر کنم باید خودم رو ببندم به تخت :)
بوتاکس زیر دندونت می ترکه می ترسی ها ، از من گفتن ;)
نازی جون در این مورد یک کوچولو باهم حرف زدیم قبلا. به نظرم مساله عدم جذابیت دوستت برای همسرش نیست. مردها اگه زنشون براشون جذاب نباشه به وضوح توی رابطه نشون می دن و اینکه دوستت می گه رابطه اش با همسرش خوبه نشون دهنده ی این هست که برای شوهرش جذابه. این مساله به نظر من اعتیاده. ممکنه همسرش واقعا دوست نداره دیگه سراغ این فیلما بره اما دست خودش نیست. مثل یک معتاد زمان می بره و باید اراده کنه که ترک کنه. حالا این اراده رو دوستت باید بهش بده. بره پیش مشاور و از مشاور کمک بگیره ببینه چطوری قضیه رو با همسرش مطرح کنه. ممکنه اگه یکهو واضح بهش بگه به همسرش بربخوره (همه ی ما از افشا شدن رازهامون عصبانی می شیم) شایدم لازم باشد مستقیم و بی حاشیه بهش بگه. به هرحال دوستت باید صبور باشه و به همسرش کمک کنه.
نوعروسای عزیز دل سیندرلا گلم امشب مشکل دوستمو بگیدا من نیستم شما نظر بدین هااااا خاله جون امشب میتونی بیای مجلس بدم دستت.البته اگه کاری نداری نه راستی خالم کار داره امشب یکی بیاد مجلس بحثمون وبگردونه
نازی جان اگر همسر این دوستت مشکل خاصی نداشته باشه ، بنظرم دوستت باید رفتارهای متنوعی توی رابطه اش ایجاد کنه. سکس عاطفی ، سکس وحشی ، ....
اما اگر نه ، مشکل واقعن حادتر از این قضایا باشه ، دیگه باید به یه روانپزشک مراجعه کنن .
اما بهتره تا میتونه و راهکارهایی که وجود داره رو انجام بده تا ببینه رفتار همسرش چجور میشه ...
البته تو اینمورد رها و فرزانه جان بهتر میتونن راهنمایی کنن ..
صفاجان به نکته ی مهمی اشاره کردن، من گمان کردم دوست نازی جون مشکلی از این لحاظ نداره و همه جوره همسرش رو تامین می کنه. ولی حالا خوبه که اول دوستت یک نگاهی به خودش و رابطه شون بکنه ببینه واقعا شوهرش از سکسشون راضی هست یا اون اینطوری فکر می کنه. اگه مشکلی تو این مرحله باشه خب اول باید حل بشه دیگه. بعدش می ره تو مرحله ی بعدی که احتمال وابستگی این آقا به این فیلم ها هست.
فرزانه منم غش کردم از خنده ...
یاد درد دندون و فک هام افتادم ...
از دست مااااااا :D
اینطوری که دوستم دنبال مدلای مختلفه من نیستم نه فک کنم همون اعتیاده ست البته بازم به خودش میگم .حالا اگه معتاد این فیلما باشه باید چیکار کرد؟
خاله فدای نازگل بشه، امشب شوهرخاله ات ساعت 9 میاد خونه دیگه من باید درخدمتش باشم نمی تونم بیام اینجا، ولی اگه تونستم در حد یک سر زدن میام و مجلس رو می دیم دست راضیه جون، البته اگه بیاد. راضیه جون خیلی متعهدانه عمل می کنه :)
صفاجون قبول دارم که تنوع خیلی مهمه، حتی همسری من که از اون دست مردهای خیلی داغ نیست و تقریبا می شه گفت احساساتش تو این زمینه خیلی آروم هست، گاهی کاملا با رفتارش نشون می ده از یکنواختی خسته شده. همیشه باید یک حرکت غدیرژانگولرانه بزنم تا سرحال بیاد. یک طرف ذهن ما زنها همیشه باید دنبال این باشه که چطور توی رابطه ی جنسی مردمون رو سورپرایز کنیم، زندگیه ما داریم والا خخخخخخ شوخی کردم. خب این هم یک بخش از دلبری کردن های ما زنهاست دیگه. گاهی باید با تنوع توی رابطه دلبری کنیم
نازی جون منم با نظر صفاجون موافقم والبته به نظرم بهتره دوستت زیاد در این مورد عکس العمل شدیدی به همسرش نشون نده که اون ترغیب بشه و در خفا نگاه کنه یا حتی می تونه با همسرش همراه بشه و فیلمها رو با هم ببینن تا به مرور همسرش از این کار دست بکشه
نازی جان در مورد اعتقاد به فیلم های پورن من تجربه ای ندارم اما در مورد اعتیاد به ببخشید خودارضایی یکی از فامیلای ما بود که دیر ازدواج کرد تقریبا نزدیک چهل سالش بود که ازدواج کرد. بعد یک مدت زنش که خیلی هم دختر خوبی بود سر ناسازگاری گذاشت و کارشون داشت به طلاق می رسید. همه اش هم بهونه های الکی می آورد، آخرش نشستن باهاش حرف زدن گفتن تو درد اصلی ات رو نمی گی، اینقدر گفتن تا بالاخره خانومه گفت که شوهرش این کار رو زیاد انجام می ده و هرچی تلاش می کنه بارش جذاب باشه بازم این کار رو ترک نمی کنه. بعد که رفتن پیش مشاور گفته بود جون این آقا خیلی سال این کار رو میکرده معتاد شده و باید باهاش مدارا کنه تا برطرف بشه. بعد یادمه مثلا به خانومه گفته بود توقع نداشته باش یکهو بذاره کنار، باید عین معتاد به مواد مخدر کم کم ترک کنه. ولی خدا رو شکر به دوسال نکشید، مساله حل شد و الانم کلی عشقولانه هستن :) (ولی خودمونیم بیچاره مرده دیه سرش رو نمی تونه تو فامیل بلند کنه)
واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای زنگ رو زدن، ساعت 5 شد،
زنگو زدن به تخته، رها خانم شلخته :)))))))))))))) با اجازه من برم سر مشقام
صفاجونی یک عالمه بوس گازگازی که امروز بودی دلمون رو شاد کردی
فرزانه جونی بوس و مرسی که اینقدر مهربانانه کمک می کنی
نازی گلی تو هم بوسی که اینقدر خانومی، خاله فدات بشه، مراقب خودت باش
درپناه خالق نیکی و شادی
واااااای رها چه وحشتناک بوده کل فامیلم فهمیدن
خوب اینم به نظرم مثل بقیه مسائل زندگی زناشویی نیاز به صبر و حوصله داره باید ریشه یابی کنه و به مرور زمان از بین ببرش همونجوری که گفتی اینم یه نوع اعتیاده دیگه
برو رهایی شلخته، همش رو منبر و پاتخته :D :D
هر روز برات شعر میگم ، بیا اینم پاکتت ، برش دار از زیر منبر خانومممممم
فدات بشم رهاجونی منم از بودن کنارتون لذت بردم موفق باشی عزیزم به کارت برس
اره واقعا مرسی خاله جون ممنون فرزانه جون صفاجون میسی الی که رفت امشب طفلی رو بیارین.زنگ خورد ززززززززززززززززززینگ واقعا مررررررررررررسی از همتون دست گلتون درد نکنه الهی شوهراتون فداتون شن هرچی بخواین بریزن پاتون بگو امییییییین خخخخخخخخخخ بووووووووووووووس بوووووووووووووس دوستون دارم خیلی زیاد ایشاا... شوهراتون بهتون بیاد خدافظ
اره واقعا مرسی خاله جون ممنون فرزانه جون صفاجون میسی الی که رفت امشب طفلی رو بیارین.زنگ خورد ززززززززززززززززززینگ واقعا مررررررررررررسی از همتون دست گلتون درد نکنه الهی شوهراتون فداتون شن هرچی بخواین بریزن پاتون بگو امییییییین خخخخخخخخخخ بووووووووووووووس بوووووووووووووس دوستون دارم خیلی زیاد ایشاا... شوهراتون بهتون بیاد خدافظ
منم دیگه برم فعلا خداحافظ دوست جونیا بوووووووووووووس
سلام ثمین جون.خوبی؟
خوش اومدی به جمع نوعروس و بویژه به جمع متاهلین.
بیشتر بیا تو اتاق های گفت و گو. خوشحال میشیم
سلام به همه من اینجا تازه واردم البته منظورم تو زندگی متاهلی بود چون تازه عقد کردم.
سلام به همه من اینجا تازه واردم البته منظورم تو زندگی متاهلی بود چون تازه عقد کردم.
من میبینم عزیزم
خدانکنه الهه جونم
موناجان شما کاملا درست می گی. متاسفانه ما وقتی ازدواج می کنیم علاوه بر همسرمون باید صدنفر از بستگان نزدیک و دورش رو هم همیشه دنظر بگیریم و اون طفلی هم همینطور. کلا کم پیدا می شه ازدواجی که توش از این مشکلات نباشه. مثلا من همیشه فکر می کردم هرکس با من ازدواج کنه از نظر فامیل من خیلی راحته چون کلا فامیل من به داماد اصلا گیر نمی دن و کاری به کارش ندارن اما حالا می بینم هسمری طفلی برای اینکه فامیلم بهشون برنخوره کلی از باورهاش در مورد مسایل دینی و سیاسی رو باید پنهان کنه و این خیلی اوقات براش سخت می شه. البته قبول دارم که این به نسبت یک سری مشکلات اصلا سختی به حساب نمیاد اما منظورم اینه که حتی فامیل من که واقعا کاری به کار داماد ندارن (برعکس عروس بیچاره) بازم مشکل ایجاد می کنن چون ما متاسفانه فرهنگمون طوری هست که اصولا خیلی کار به کار هم داریم
کسی نیست؟الهه جونی؟الی جونم؟ کجایین پس؟
به نظر من نازی خانوم حتما باید تو این زمینه با مشاور صحبت کنن.خونواده خیلی مهمه و این دوراهی سختیه.ما چون از مشکلات ایشون بیخبریم نمی تونیم قضاوت کنیم بهتره که ابن مساله رو جدی بگیرن و با یه متخصص مشاوره داشته باشن
رها جون مامان میگه این مدت دلش براشون تنگ میشداما چون از خونه یه جورایی بیرونش کرده بودند نمیشد بره
اون محبتش رو روی خانواده شوهرش خیلی زیاد کرد
جوری که مادر شوهرش مثل مادرش بود
بعد بیست سال که پدرم یکم اروم شد و احساس کرد ما به خانواده نیاز داریم گفت بریم تو جمع خانواده مادری
نازی گلیه عزیزم دختر خاله گلم من امروز اصلا نتونستم خانومی بیام و تو بحث شرکت کنم و ببینم دوستای عزیزم چی بهنت گفتن.
اما میدونم که بهترین راهنمایی هارو بهت دادن گلم. مخصوصا مامان رهای گلم.
سلام نازی جون، منم با نظر دوستانم موافقم، به نظرم نقش شما این وسط خیلی مهمه و این تنها شمایید که میتونید این وضعو تغییر بدی، به همسرت محبت کن و بهش نشون بده از همه چی برات مهمتره، اگرم میخوای درمودر این موضوع باهش صحبت کنی شرایط رو در نظر بگیر، یعنی وقتی حرف بزن که آرومه جوری حرف بزن که مقابلت جبهه نگیره، یعنی از خانوادت دفاع نکن ولی احساستو بهش بگو، مطمعنا با گذشت زمان آروم تر میشه از خانوادتم غافل نشو، با اونام صحبت کن، بهشون بفهمون که با کارایی که میکنن نه تنها از عشق تو نسبت به همسرت کم نمیشه فقط و فقط باعث ایجاد ناراحتی تو قلبت میشن، با گذشت زمان همه چی درست میشه، صبور باش و انتظار نداشته باش سریع همه چی حل شه، منم برات دعا میکنم دوستی گلم
البته من در این زمینه تجربه ای نداشتم و در حدی نیستم که بتونم راهنماییت کنم، حتما از مشاور کمک بگیر، بالاخره اونا مطمعنا با خیلی موردای مشابه شما برخورد کردن و بهتر میتونن کمکتون کنن
فک کنم من نامرئی شدم، آیا کسی پیامای منو میبینه؟اگه کسی ببینه و خبر بده مژدگانیم داره
هیشکی منو دوست نداله
واقعا چراااااااااااااااااااااااااااااااااااااا؟
موافقم مونا جون
اما گاهی وقتا پیش میاد نمیشه همه جوانبو درنظر گرفت و آدم یه انتخابایی میکنه که از همه نظر اوکی نیست
اونموقع باید با مشورت و راهنمایی و مشاوره و اینا یه راهکار درست رو انتخاب کنه واسه مدیریت قضیه
موناجون نازی عصر بود اما شب گفت نمی تونه بیاد، مشکل نازی این هست، به قلم خودش:
من خیلی اوضام بهم ریخته ، داغونم داغون .
من و شوهری خیلی همو دوس داشتیم ، داریم ولی نه خونواده شوهرم منو میخواست و نه خونواده من، شوهری رو ...
خلاصه با هزار مشکل با هم عقد کردیم، شوهرم اول با خونوادم خوب بود، بعد کم کم بهونه گیریاش شروع شد، نمیگم بهونه گیریای الکی، بیشتر وقتا حق داشت ولی خوب منم هرچی میخواستم رابطشونو درست کنم نشد.
تا این آخریا با هم رفتیم مسافرت که دیگه هیچی اونقد حرف و بحث پیش اومد که الان از خونوادم جدا شدم ، هم خونوادم ، هم شوهرم هر دو تا مقصر بودن...
شوهرم اصلا تحمل نداره زود جوش میاره ، با من خوبه ولی خیلی کینه ای شده .... الان اصلا حق حرف زدن با خونوادمو ندارم ....
سلام بچه ها چرا اینقدر سوت و کوره؟
ای وای همه که اینجان صفحه ی من رفرش نشده بود انگار
مونا جون حرفت درسته که باید زندگی رو با عقل شروع کرد و با عشق ادامه داد، اما از اون طرف الهه جون هم کاملا درست می گه. من خودم درسته که قبل ازدواج با همسرم دوست بودم و عاشقش بودم اما توی جواب مثبت دادن به پیشنهاد ازدواجش واقعا از عقلم کمک گرفتم اما نکته اینجا وبد که اینقدر خودش به عنوان مرد ایده آلم نکات مثبت داشت که من از مخالفت خانواده اش و یک سری تفاوت های خانوادگی گذشتم. کاملا می دونستم به دلیل همین دوتا مساله به مشکل خواهم خورد و زندگی ام اونقدر که انتظار دارم ساده و بی دردسر نخواهد بود اما بازم ترجیح دادم همسری رو انتخاب کنم که فکرش و دلش با منه. و حالا تمام تلاشم اینه که زندگی ام رو با عشق پیش ببرم و مشکلات رو با عقل حل کنم.
بلعه عزیزای دل
ما تا اونجایی که امکان داره ازدواج رو از حالت ریسکی در بیاریم
بابا جان حرف یه عمر زندگیه
یکم بیشتر دقت کنیم
وقت بذاریم
به به صباخانم، خوش اومدی عزیزم، صفا آوردی
خواهرای گلت خوبن؟ خواهرزاده ی نازنینت چطوره؟ دیگه خواهرات نیومدن اینجا، ما گروه خواهران رو خیلی دوست، چرا شما ما رو دوست نه :( (به قول مینا)
متاسفانه خانواده های ما دوران نامزدی به صورت واقعی ندارن
یعنی سریع عقد میکنن
مونا جون عصبانی نشو مادر، من افتخار آشنایی با شما رو ندارم، می شه یک مختصر از خودت بگی؟
من رها 33 ساله از مشهد، بعد از شش سال دوستی بهمن 92 عقد کردم و شهریور 93 عروسی گرفتم. خدا رو شکر درمجموع راضی ام :)
صبا نظرت رو در مورد مشکل نازی جون بگو زووووووووووووووووووووووووووود
ادر صورتی که باید دوره قبل عقد یا همان دوره شناخت طولانی باشه
بعد که عقد شد اون وقت سریع برن سر خونه زندگی که مشکلات پیش نیاد
منظورم اینه که باید حتما شناخت قبل ازدواج باشه
نه اینکه سریع عقد دیگه دیگه شناخت چه فایده آآآآآخه
آره مونا، اصلا تو فرهنگ ما نامزدی به این معنی نیست که اگه دیدن به درد هم نمی خورن تموم کنن. یک جورایی ما توی انتخابمون حق برگشت نداریمف در هر مقطعی برگردیم اسمش می شه طلاق و زن می شه مطلقه و یک عمر مثل یک مهر روی پیشونی اش می مونه :(
رها جونم 28 سالمه...مجرد هستم
برای متاهل شدنم فعلا زمان دارم
سلام رها جونم
خواهرام یکمی سرشون شلوغه عزیزم.تو خوبی عزیزم؟
مونا جون پیشنهادت برای نازی چیه؟ بالاخره در هر شرایطی که هستیم باید مشکلاتمون رو حل کنیم، حالا نازی با این ازدواج عاشقانه که مخالفت خانواده همراش بوده و مسایل بعدش، به نظرت چیکار کنه بهتره؟
صبا کجا رفتی ننه؟ :)
رها مسئله ازدواج خیلی مهمه
اما متاسفانه انگار دارن لباس میخرن یا ....
به این دید نگاه میکنن
به سلامتی موناجون، خیلی عالیه که اینقدر پخته به مساله ی ازدواج نگاه می کنی، امیدوارم انتخابی که در آینده می کنی مناسب ترین و بهترین باشه و برات سرشار از عشق و شادمانی باشه.
فدای تو صبا من خوبم، بگو زود زود کاراشون رو بکنن و باز بیان که دلتنگشونیم
الهه، مینا شما چی شدین مادر؟
خب می دونی مونا جون خیلی از ازدواج های ما به هدفی غیر از خود ازبدواج انجام می شه، من کم نددیدم دخترهایی رو که برای نجات از محیط خانه ی پدری ازدوواج می کنن. یا دخترهایی که برای رفع کمبودهای مالی تن به ازدواج می دن. همینطور پسرهایی که برای به دست آوردن استقلال و یا رفع نیاز جنسی ازدواج می کنن. متاسفانه چون ما درمورد جنس مخالف در سنین نوجوانی و جوانی آموزش های لازم رو نمی بینیم خیلی اوقات ازدواج های نامناسب و خدانکرده ناموفق داریم. اما خداروشکر داره اوضاع کم کم بهتر می شه. توی همین نوعروس خودمون خیلی از عروس گلی ها با آشنایی و شناخت ازدواج کردن و شکر خدا الان راضی ان.
رهایی عقدت چند بهمن بود؟
عروسی من 24 بهمن 92 بود
فک کنم همزمان در فکر جشنامون بودیم
:-)))
بچه ها من باید برم سرچ مقاله هام تموم شد، حالا باید برم بشینم به خوندن :( رها پایان نامه دوست نه گیلیه گیلیه
موناجون و صبا جون نظرتون رو راجع به مشکل نازی هم بگید لطفا، فردا میاد می خونه. چشم امیدش به شماهاست :)
خیلی خوشحال شدم از آشنایی ات مونا جان
خیلی خوشحال شدم که دوباره دیدمت صباجان، به خواهرای گلت سلام برسون
همه تون رو بووووووووووووووووووووووووس دارم
درپناه خالق نیکی و شادی
رها جون
مسئله که پیش اومده و باید دنبال چاره بود
این مسائل خیلی تخصصی هست و باید با اهلش مشورت کنن
اما به نظرم احترام خانواده ها مهمه البته تا جایی که خودمون و ازندگمون فدا نشه
الهه جون من 3 بهمن عقد کردم اما اصلا جشن و مراسم نبود، عصر عقد بالای سر حضرت داشتیم و شبش هم تو محضر، والسلام نامه تمام خخخخخخخخ تازه شبش نذاشتن من با همسری برم، گفتن از این خبرا نیست تا عروستون رو پاگشا نکنین نمی ذاریم شب بیاد پیشتون!!! دیگه همونجا واسه فردا ظهرش دعوتم کردن و پاگشا کردن همان و موندن من خونه همسری تا موقع عروسی مون همان. تلافی یک شب نبودنم رو هشت ماه درآورد :))))))))))))
خب دیگه واقعا خدانگهدارتون، به امید دیدارتون
عزیییییییییییزمممم
خوشبخت باشین همیشه رها جونی
به کارت برس گلم
موفق باشی
بوس بوووسسسس
سلام سلام دوستای گلم، حال همگی خوبه؟
کجاااییین پپسسسسسس؟
سلام به مونا جون و سارای عزیزم
ساراجون واقعا بیست سال طول کشید یا کمتر؟
منم با سارا موافقم که وقتی از عشق همسرت به خودت مطمئنی نباید به خاطر هیچ چیز حتی خانواده اون رو از دست بدی اما خب اگه تلاش کنه که بتونه فضای زندگی اش رو به سمت آشتی ببره بهتره دیگه. ساراجون بگو تو این مدت که طول کشید مامانت چیکار می کرد؟ هیچوقت از خانواده اش حرف می زد. از چه روشی استفاده کرد که بالاخره دوری به پایان رسید؟
دخترکان من کجایید؟ بیایید بیایید :)
نازی عزیز
با توجه به فرهنگ و آداب و رسوم های ما
متاسفانه ما با یه نفر ازدواج نمیکنیم با چند نفر داریم ازدواج میکنیم
وااااااااای فدات شم رهاااایییییییییییی
من تقریبا نمیدونم مشکل سرچیه
نااازی کجاااایی؟؟؟
بچه ها به نظرم ما باید عشقممون رو عاقلانه انتخاب کنیم و زندگیمون رو عاشقانه
وقتی حرف از منطق و عقل میشه یعنبی باید همه جوانب رو بسنجیم
از نظر خانوادگی-فرهنگی-اجتماعی-کلا همه چی
نازی جونی دوستای قرار عصر کلی جواب دادن به سوالت اما من بلد نیستم خوشکل بحرفم و راهنماییت کنم ولی کلی دعا میکنم برات که خیلی زود مشکلت حل شه عزیز دلم
سلام الهه گلی چطوری؟
الهه امتحان چطور بود؟
مسافرت خوش گذشت؟
سلام مینا گلی
قربووونت
تو خوووبی؟
تند تند رفتیم و اومدیم نشد جایی بریم زیاد
امتحان هم خوب بودش
نتیجشو میزنن تا آخر ماه
قلبونت. انشالله که خوبه نتیجه و کلی دلت خوشحال میشه.
الهه همسری خوبه؟
وضعیت روحیش بهتره؟
فدات مینا گلی جونم
چی بگم
همچینم بهتر نیست
مشکلات زندگی کشته مارو
سلام به الهه جونی و دخترم میناگلی، خوبید؟ خسته ی امتحان نباشی الهه جون (حالا هرچی فکر می کنم یادم نمیاد امتحان چی داشتی خخخخخ)
الهه جون وقتی از ته دلت حرف می زنی قشنگه، تو همیشه قشنگ حرف می زنی عزیزم. هرچی به ذهنت می رسه درمورد مشکل نازی بگو، تو هم بگو میناجون. دخترخاله ات خیلی مشتاقه نظرات شماها رو هم بدونه.
من دارم مطلب سرچ می کنم گفتم این وسط یک سری هم اینجا بزنم ببینم چه خبره. داغش کنین موضوع رو
راستی الهه جونی خدا بد نده، همسری چی شده؟
سلام به دوستااااااااای گلم
سلام دوستان عزیز شب بخیر
نازی جون خدمت شما بگم درست همین اتفاق برای مادرم افتاد
چون خانواده مادر من با پدرم خوب نبودند و پدر منم با دایی هام کتک کاری کرده بود مادرم اجازه نداشت خونه پدرش بره
عزیزم میدونم خیلی حرف من برات سخته
اما تجربه مادرم رو میگم
مادرم خانوادش رو کنار گذاشت
و چون میدونست (مطمین بود) شوهرش میخوادش و
همیشه باهاش میمونه خانوادش رو سالها نادیده گرفت
اما بعد بیست سال همه چی فراموش شد
الان پدرم با همه اونا خوبه
اونا هم با پدرم خوبن
عزبزم
عزیزم اگه زبونم لال شما طرف خانوادت روبگیری از شوهرت دوری کنی باید اینو بدونی هر کدوم اونا زندگی خودشونو دارن فردا پس فردا هرکس بغل عشقشه
و شما تنها میمونی
پس بهتره با شوهرت خوب
باشی چون خانواده خودت رو زمان حل میکنه
امروزم حسابی قرار عصرونه شلوغ پلوغ بوده
حالا ببینیم توی قسمت قرار شبونه کیا حاضرن
یه رب مونده به شروع قرار شبونه
دوستای قرار شبونه
کجااااااااایییییییییییننننننننننننن؟
من شوهرم خیلی زود عصبی میشه شروع میکنه به شکستن وسایل خونه کم میارم جلوش میترسم ازش
من شوهرم خیلی زود عصبی میشه شروع میکنه به شکستن وسایل خونه کم میارم جلوش میترسم ازش
سلام به صفاجونی خودم
نازی جون کجا رفتی؟
سلام من تازه اومدم اجازه هست به جمعتون بپیوندم؟
سلام شیرین جون خوش اومدی به نوعروس
خوشحال میشیم درجمع ما حضور داشته باشی
عزیزم بچه ها روزا تو جزیره هستن و با هم صحبت می کنن
شبا هم ساعت 9 تا 11 قرار شبانه داریم که هرشب درمورد یه موضوع خاص بحث و گفتگو می کنیم
خانومی می تونی از همین بنرهای تبلیغاتی سمت چپ که می بینی ، روی بنر قرار شبانه کلیک کنی تا هر شب ، بصورت مستقیم وارد بحث بشی.
منتظرت هستیم عزیزم
سلام دوستان من تازه وارد جمعتون شدم.مزاحم که نیستم؟ ؛)
سلام ستی جان.خوبی عزیزم؟
خیلی خوشحالم که به جمع نوعروس پیوستی.
گلم اینجا کسی مزاحم نیست و همه از صفا جون گرفته تا همه کابرا مهمون نوازن و با ورود به اینجا دیگه مهمون نیستی و خودت صاحبخونه.
بچه ها بیشتر میان توی جزیره و با هم صحبت میکنن
شب ها هم که قرارن ساعت 9 تا 11
خوشحال میشم بیشتر بیای تا باهات اشنا بشیم
سلام دوستان
بحث داغ آقایون همه جا هست ماشالل
13 جمله ای که هرگز به همسرتان نباید بگویید.
3- خودم بلدم!
بر این گمانید که مردها عاشق زنی توانمند، بینیاز و همهچیز تمام میشوند؟ شاید برخی از مردها آرزوی زندگی با یک ابرزن را داشته باشند اما به شما اطمینان میدهیم که شمار چنین مردهایی بیش از اندازه کم است.
آقایان عاشق این هستند که قویترین زن جهان هم نیازمند آنها باشد. به همین دلیل حتی اگر مدیر شرکتی بزرگ باشید یا قویترین زن فامیلتان باشید، میتوانید با کمک خواستنهای بیهوده از همسرتان و گاهی ناتوان نشان دادن خود، او را به وجد بیاورید. شاید یک زن همه چیز تمام، بسیاری از زحمتها و خستگیهای همسرش را کم کند اما چنین زنی لذت افتخار کردن به خود و سوپرمن بودن را هم از همسرش میگیرد؛ لذتی که اگر در زندگی مشترک وجود نداشته باشد، سنگ روی سنگ بند نمیشود.
4- خستهام کردی
فکر میکنید اگر در یک دعوای زن و شوهری به همسرتان بگویید از این زندگی خسته شدهاید یا اینکه او با فلان رفتارش شما را خسته کرده است، تنها عصبانیت لحظهایتان را نشان دادهاید و جنجال خاصی به پا نکردهاید؟ صددرصد اشتباه میکنید! مردها این جمله ساده را کلیتر از آنچه شما تصور میکنید میبینند. آنها با شنیدن چنین جملهای تصور میکنند در تمام روزها، ماهها و سالهای با هم بودنتان راه را اشتباه رفتهاند و هیچوقت نتوانستهاند شما را راضی کنند. همسرتان وقتی این جمله را میشنود، با خود میگوید که «پس تمام تلاشهایم برای خوشحال کردنش بیفایده بوده! پس در تمام لحظههایی که تصور میکردم از بودن در کنارم راضی و خوشحال است او از این زندگی بیزار بوده!» به همین دلیل است که همسرتان میتواند با شنیدن جمله ساده «خستهام کردی!» از این رو به آن رو شود و دیگر برای ساختن یا مرمت زندگی مشترکتان هیچ قدمی برندارد. بله! گاهی مردها به همین سادگی ناامید میشوند!
13 جمله ای که هرگز به همسرتان نباید بگویید.
5- تو هم مثل اونایی
با خانواده همسرتان دچار اختلاف شدهاید و در خانه مدام برای همسرتان خط و نشان میکشید؟ تا به حال به این فکر کردهاید که او مسئول رفتارهای دیگران نیست و قرار نیست مدام به آنها برای درست رفتار کردن آموزش دهد؟ مردها در بسیاری از مواقع بهخاطر اشتباههای خانوادهشان شرمنده میشوند اما وقتی خط و نشان کشیدنهای همسرشان را میبینند و احساس میکنند در دعواهای زن و شوهری مظلوم واقع شدهاند، تصمیم به انکار اشتباههای خانواده خود و جبهه گرفتن در برابر حرفهای همسرشان میگیرند.
آنها به این فکر نمیکنند که رفتار خانوادهشان درست بوده یا نه، بلکه تنها میخواهند در یک جنگ زن و شوهری بازنده نباشند. اگر نمیخواهید حمایت همسرتان را از دست دهید، شکایتهای هر روزهتان از اشتباههای خانوادهاش را بر سرش آوار نکنید و از او نخواهید پیغامها و تهدیدهایتان را به گوش آنها برساند. یک توصیه مفید برایتان داریم. حساب خانواده همسرتان را از او جدا کنید و تا زمانی که اشتباههایی را در رفتار شریک زندگیتان ندیدهاید، بهخاطر خطاهای دیگران او را مجازات نکنید. جالب است بدانید در میان همه اعضای خانواده همسرتان، او از اینکه با پدرش مقایسه شود بیشتر از هر چیزی نفرت دارد. درست است که روانشناسها میگویند پسرها تا اندازه زیادی شبیه پدرشان هستند و حتی اشتباههای پدر خود را در زندگی تکرار میکنند اما کمتر پسری است که حاضر به پذیرفتن این واقعیت باشد. آنها دوست دارند همیشه یک سر و گردن از پدر خود جلوتر باشند و هیچوقت نمیپذیرند اشتباههای پدرشان که از کودکی آنها را آزار میداده را بعدها در زندگی خود تکرار کنند.
6- چهکار میکنی؟
وقتی همسرتان روی مبل نشسته و با تلفن هوشمندش بازی میکند، ناخودآگاه این جمله را به زبان میآورید؟
میدانیم منظورتان از این کار تجسس کردن در کارهایش نیست اما جمله «چه کار میکنی؟» در ذهن همسرتان معنایی پیچیدهتر از آنچه فکر میکنید، دارد. او این جمله را اینطور میشنود: «چهکار میکنی؟ باز مشغول بازی با موبایلت هستی و به جای اینکه با خانوادهات وقت بگذرانی مشغول بازی شدهای؟ چهکار میکنی؟ با غریبهها وایبربازی میکنی و وارد روابطی شدهای که اگر من بو ببرم حسابت را میرسم؟ و. . . »باورتان میشود که یک مرد میتواند از جمله ساده همراه با کنجکاوی شما چنین کابوسهایی را در ذهنش بسازد؟ اما بهتر است باور کنید ساختار ذهن مردها به همین اندازه پیچیده و گاهی منفینگر است پس کنجکاوی کوچکتان را کنترل کنید و با چنین جمله بیاهمیتی یک دعوای اساسی به پا نکنید.
13 جمله ای که هرگز به همسرتان نباید بگویید.
7- تو همیشه. . .
هرگز و هیچوقت از جملات کلی برای محکوم کردن همسرتان استفاده نکنید. اگر میخواهید زندگیتان را حفظ کنید و تنش بیهوده به رابطهتان وارد نکنید باید پرونده رفتارهای قبلیاش را ببندید و بهخاطر هر اشتباهی در زمان رخ دادن آن، نه در ماهها و سالهای بعد با همسرتان بحث کنید. گفتن جملههای کلی مثل «هیچوقت» و «همیشه» به معنای این است که شما پرونده اشتباههای قبلی را نبسته اید، او را نبخشیدهاید و از او میخواهید تاوان اشتباههای گذشتهاش را دوباره پرداخت کند. به همسرتان با رفتار درست نشان دهید وقتی به او میگویید بخشیده شده، واقعا پرونده اشتباهش را در ذهن خود بستهاید و هیچوقت قرار نیست برای کاری که ادعا کردهاید فراموشش میکنید، او را دوباره بازخواست کنید.
8- نه، اینجوری نه!
همسرتان میخواهد باری را از دوشتان بردارد و خانه را با کمکتان تمیز کند؟ اگر میخواهید اولین دفعه کمک کردنش به شما آخرین دفعهاش باشد این جمله را به زبان بیاورید. میدانیم منظوری ندارید و میخواهید با کمک تجربههایتان مهارت او در انجام کارهای خانه را بالا ببرید اما برای مردهایی که یقین دارند به اندازه کافی باهوش هستند و از عهده هر کاری برمیآیند، این جمله اینطور شنیده میشود که «بی عرضه هستی و مدام خرابکاری میکنی!»اگر تصمیمتان را برای کمک گرفتن از همسرتان گرفتهاید، بهتر است بیخیال گفتن این جملهها برای اصلاح کارهایش شوید و کمی خرابکاریاش را تحمل کنید تا آرامآرام مهارتش بیشتر شود. نگران نباشید! همه چیز به مرور بهتر میشود. چند سال قبل را به خاطر بیاورید. اولین باری که غذا درست کردید یا به خانه رسیدگی کردید چه دسته گلهایی به آب دادید؟
9- اینجوری بغلش نکن!
شما مادر نمونه و ماهری هستید که وقتی همسرتان میخواهد با فرزندش بازی کند یا کارهایش را انجام دهد، دلتان میلرزد و نمیتوانید در برابر ترسی که از حرکات زمخت مردانه دارید مقاومت کنید و چیزی به پدر فرزندتان نگویید؟ اگر چنین است باید اعتراف کنیم که هم فاصله میان خود و همسرتان را هر روز بیشتر میکنید و هم میل او به نمایش پدرانگیاش را هر روز کمتر میکنید.
اگر وقتی همسرتان تصمیم میگیرد لباس را تن نوزادتان کند، با نگاه سنگین و مضطرب یا دخالتهایتان کلافهاش میکنید و اگر وقتی به بچه غذا میدهد مدام نکات آموزشی در مورد نحوه غذا دادن به کودکتان را به او گوشزد میکنید، باید انتظار داشته باشید که گذشته از بر پا کردن یک دعوای مفصل زن و شوهری، از همسرتان مردی میسازید که میلی به وقتگذرانی با فرزندش ندارد .
13 جمله ای که هرگز به همسرتان نباید بگویید.
10- از این دوستت خوشم نمیاد
از همسرتان میخواهید که با یکی از دوستان صمیمیاش بهخاطر ویژگیای که شما نمیپسندید قطع رابطه کند؟ اگر نمیدانستید بدانید ارتباط با دوستان جزء محدودههای ممنوعه زندگی مردها تلقی میشود و نه همسر شما و نه هیچ مرد دیگری تحمل اینکه کسی به این حریم ممنوعه وارد شود و در موردش نظر بدهد را ندارد. از طرف دیگر مردها دوست ندارند کسی در تصمیمگیریهای شخصیشان دخالت کند و به آنها راه و رسم درست زندگی کردن را یاد دهد. آنها بر این باورند که خوب و بد را میدانند و اگر کسی از دوستانشان رفتار نادرستی دارد، اجازه نمیدهند که این رفتار رویشان تاثیری بگذارد.
11- مرد باش!
رفتار کودکانه همسرتان در یک دعوای زن و شوهری کلافهتان کرده پس فکرتان را به زبان میآورید و به او میگویید بهتر است بچگی را کنار بگذارد و مثل یک مرد رفتار کند؟ شاید حق با شما باشد و درست مثل شما یا هر آدم دیگری که گاهی کودکانه و ناپخته عمل میکند، همسرتان هم رفتاری نابالغ را به نمایش گذاشته باشد اما همسرتان نمیتواند از تعمیم دادن این جمله به همه زندگیاش دست بردارد و با شنیدن چنین عبارتی تصور میکند که مردانگیاش بهطور کامل زیر سوال رفته و به شخصیتی که سالها برای ساختنش تلاش کرده حمله شده است. به شما میگوییم برای مردها هیچ چیز سنگینتر از این نیست که مردانگیشان زیر سوال برود.
13 جمله ای که هرگز به همسرتان نباید بگویید.
12- کاش باهاش صمیمیتر باشی
به همسرتان میگویید که فلان مرد آدم قابل ستایشی است و بهتر است دوستیاش را با او بیشتر کند؟ به شما توصیه میکنیم هیچ وقت به این وضوح به چرخه دوستیهای همسرتان وارد نشوید و برای کامل کردن این چرخه تلاشی نکنید. با چنین تلاشی به او میگویید به اندازه فلان مرد توانمند و قابل ستایش نیست و در واقع به او میگویید مردهای دیگری از نظر شما شایستهاند و همسرتان برای تبدیل شدن به مرد ایدهآل شما باید از آنها الگوبرداری کند. تکراری است اگر بگوییم مردها گاهی حسودند و تحمل کنار آمدن با این افکار را ندارند.
13-تو مثل آن نامردها نیستی!
میخواهید به همسرتان احساس خاص بودن دهید به همین دلیل میگویید که از نامزد سابق یا خواستگارهای نامرد قبلیتان بهتر است؟ درست است که هدفتان تعریف کردن از اوست اما تا به حال به ذهنتان خطور کرده که این مرد جمله ساده شما را چطور تفسیر میکند؟ همسرتان با شنیدن این تعریف چند چیز را به ذهنش میآورد؛ اول اینکه شما درگیر روابط دیگری بودهاید و او تنها مرد زندگی شما نیست. شاید این یک واقعیت باشد اما هیچ مردی دوست ندارد که کسی این واقعیت را برایش به تصویر بکشد. دومین چیزی که به ذهن او راه پیدا میکند، این است که شما درگیر روابط شکست خورده و آزاردهندهای بودهاید! پس احتمالا مهارت برقرار کردن رابطه درست و حتی لیاقتش را ندارید و اگر مشکلی در ارتباط شما و او ایجاد شود، شما مقصرش هستید. پس هیچوقت سعی نکنید با چنین تعریفی به همسرتان احساس غرور تزریق کنید.
سلام دوستای گلم
خوشحال میشم از بخش مسابقه کفش عروس دیدن کنید و اگه دوست داشتید به کفش منم رای بدید "فینالیست ششم -کفش کد E118"
13 جمله ای که هرگز به همسرتان نباید بگویید.
اگر میخواهید حس غرور مرد زندگیتان را حفظ کرده و انگیزه تلاش برای ساختن زندگی مشترکتان را در او تقویت کنید، باید خیال به زبان آوردن این جملهها را از سرتان بیرون بریزید.
نهتنها یک جمله بلکه یک کلمه هم برای ویران کردن یک رابطه کافی است.
مهم نیست که چند سال از عمر آن رابطه گذشته و مهم نیست که چقدر عمق دارد، گاهی کلمات میتوانند آنقدر ویرانگر باشند که همه پلهای پشت سر شما را خراب کنند و فرصت ترمیم کردن آن رابطه با جملات جادویی دیگر را هم از شما بگیرند اما نگران نباشید!
جملات و عبارات ممنوعهای را که ممکن است با به کار بردنشان زندگی مشترکتان را نابود کنید با شما در میان میگذاریم........
1- به نظرت از من خوشگلتره؟
با همسرتان مشغول فیلم دیدن هستید و از او نظرش را در مورد یک بازیگر میپرسید. انتظار دارید چه بشنوید؟ اینکه شما از یک ستاره سینمایی زیباترید؟با پرسیدن این سوال در مهمانی یا هنگام تلویزیون دیدن کاری جز مضطرب کردن مرد زندگیتان نکردهاید. او در چنین شرایطی دست و پایش را گم میکند نه میتواند شجاعانه واقعیت را با شما در میان بگذارد و نه توانایی این را دارد که خصلت مردانهاش را کنار بگذارد و واقعیت را از شما پنهان کند.
2- شوهرخواهرم این کار رو خوب بلده
همسر شما نیاز دارد احساس کند از مردهای دیگر توانمندتر است و حتی اگر اینطور نباشد، شما حق ندارید این حس را از او بگیرید. اگر میخواهید چیزی را از کسی یاد بگیرد، باید سراغ روش غیرمستقیمتری بروید.
گفتن این جمله به همسرتان این پیام را میرساند که «تو بیعرضه هستی! کاش من هم مثل خواهرم شانس ازدواج با یک مرد توانمند را داشتم!» اگر نمیخواهید رابطه همسرتان را با مردهای اطرافتان ویران کنید و همسرتان را نسبت به احترامی که برای مردهای دیگر قائلید حساس کنید، هرگز از او نخواهید که از یکی از مردهای فامیلتان چیزی را یاد بگیرد یا از یکی از رفتارهایشان الگوبرداری کند.
13 جمله ای که هرگز به همسرتان نباید بگویید.
13 جمله ای که هرگز به همسرتان نباید بگویید.
13 جمله ای که هرگز به همسرتان نباید بگویید.
13 جمله ای که هرگز به همسرتان نباید بگویید.
13 جمله ای که هرگز به همسرتان نباید بگویید.
13 جمله ای که هرگز به همسرتان نباید بگویید.
نو عروس روزهای خوبی رو برای همتون آرزو میکنه
برای ازدواج زیاد عجله نکنید و سعی کنید در هر شرایطی همه جوانب رو در نظر بگیرید.
ازدواج عاقلانه و عاشقانه بهترین نوع ازدواج هست.
نه کاملا عاقلانه که بدون عشق اذیت بشید و نه کاملا عاشقانه که دلسردی بیاد سراغتون و نتونید کاری برای خودتون بکنید.
در هر شرایطی خودتون و خانوادتون رو در نظر بگیرید. و برای ایندتون برنامه ریزی کنید.
هیچ چیزی رو برای خودتون سخت نکنید.
اینده برای هر دختر و پسری مهمه.برای هر انسانی ایندش مهمه.
پس سعی کنید حتی اگر دو سال رو با همسرتون زندگی میکنید از همه لحظات زندگیتون لذت ببرید.
عمر روزهای شیرینتون رو کوتاه نکنید و برای ارزوهاتون پل بسازید.
بهترین داماد برای مادر زنتان باشید!!!!!!!!!!!!!!!!!
یکی از ویژگی های شوهر شایسته ، داشتن هوش و ذکاوت کافی و تخصص است. چنین شوهری آموزش لازم برای اشتغال به کسب حلال را دیده؛ و هر اندازه علم و کمالش بیشتر، و هوش و درایتش زیادتر باشد ، شایسته تر خواهد بود.
ممکن است تا به حال هزاران مرتبه این ضرب المثل را شنیده باشید که هر مردی فقط در حالتی به مرتبه های عالی می رسد که زنی کاردان و مناسب در کنارش باشد.
مطمئناً شما خیلی کارها را می توانید خودتان انجام دهید، اما یک سیستم پشتیبانی قوی می تواند بیشتر به شما کمک کند.
معمولاً همه دامادها در اولین روزهای پس از ازدواج، نزد خانواده همسرشان محبوب و دوستداشتنی هستند، طوری که همه اعضای خانواده جناب تازه داماد را مورد احترام قرار میدهند،
اما دربعضی از خانواده ها طولی نمیکشد که آن روابط توأم با احترام جای خود را به روابط عادی و خنثی و حتی سرد و کسل کننده میدهد.
واقعیت این است که در بسیاری از موارد این تازه دامادها هستند که به عنوان عضو جدید یک خانواده نتوانستهاند موقعیت خود را تثبیت کنند، تا همچنان در نزد خانواده همسرشان یک داماد محبوب باقی بمانند.
میتوانید یک داماد محبوب باشید، اگر...
برای این که همیشه داماد خوبی باشید رفتار شما در روزها و ماههای اول ازدواج از اهمیت بیشتری برخوردار است. شما باید فوتوفنهایی را بدانید تا بتوانید روابط خود با خانواده همسرتان را به خوبی مدیریت کنید.
- درباره تواناییهایتان دروغ نگویید اما خیلی هم فروتن نباشید. از سوالاتی که پدر و مادر همسرتان درباره مسائل کاری یا خانوادگی از شما میپرسند
ناراحت نشوید و به آنها درباره خودتان راست بگویید. حتی درباره کاستیهایتان هم راستگو باشید و بگویید که تلاش میکنید آن ها را رفع کنید. تا جایی که ممکن است مهارتهایتان را در عمل نشان دهید و قابلیتهای خود را به آنها اثبات کنید.
- هیچوقت جلوی خانواده همسرتان با خانواده خود تندی نکنید: اگر اعتراض یا دلخوری از مادر و خواهر خود دارید، در خلوت با آنها در میان بگذارید. یادتان باشد رفتار شما با مادر و خواهرتان الگویی برای رفتار شما با همسر آیندهتان تلقی خواهد شد.
- دست پر باشید؛ لازم نیست هدیههای گرانقیمت بخرید اما مناسبتها را برای هدیه دادن به همسرتان و اعضای خانواده او فراموش نکنید. حتی در حد یک کتاب، یک شاخه گل و… . هدیه محبت را زیاد میکند خصوصا اگر بیدلیل باشد.
- وقتی به دیدن نامزدتان میروید، برای او در بیش تر اوقات هدیه بخرید و گاهی اوقات هم گل، شیرینی یا هدیه برای اعضای دیگر خانواده ببرید.
- در کار منزل کمک کنید؛ اینکه وقتی در خانه همسرتان مهمان هستید، به پدر و مادر او در انجام کارها کمک کنید نشانه افت شخصیت شما نیست. بپرسید چیزی نیاز ندارند که شما از بیرون تهیه کنید؟ اگر وسیلهای در منزل به تعمیر نیاز دارد و شما تعمیر آن را بلدید، حتما این کار را انجام دهید.
- از آنها نظرخواهی کنید؛ برای پدر و مادر همسر شما بسیار مهم است که شما شخصیت مشورت کنندهای داشته باشید و اهل استبداد و خودرایی نباشید؛ بنابراین در انجام امور حتما نظر آنها را جویا شوید و در مراودات خود نشان دهید که نظر دختر آنها و خانوادهاش برای شما مهم است.
- با این کار دو نتیجه به دست میآورید. اول اینکه ثابت میکنید در زندگی با دختر آنها خود رای و مستبد نیستید و دوم آنکه به آنها نشان میدهید برای نظر و تجربه و مشورتشان ارزش قائلید.
- یک گردش دسته جمعی راه بیندازید؛ صمیمیت پشت میز و با کت و شلوار به وجود نمیآید. اگر میخواهید به خانواده همسرتان نزدیک شوید باید به جمعهای صمیمانهتری وارد شوید. یک پیکنیک آخر هفته، یک مسافرت چند روزه یا دعوت از آنها به خانه خودتان میتواند راههایی برای نزدیکتر شدن باشد.
- مردانه رفتار کنید؛ شوخطبعی بسیار پسندیده است اما مهمتر از آن رفتار پخته و بالغانه شماست. این که بدانید کی شوخی کنید و با کی بسیار مهم است. با بزرگتر خود هرگز شوخیهای سخیف نکنید و کوچکتر از خود را هم به تمسخر نگیرید. شوخیهایتان باید در نهایت متانت و ظرافت باشد.
- تلفنهای خصوصی داشته باشید؛ بد نیست هر از گاهی با پدر یا برادر همسرتان در بیرون از خانه دیدار کنید یا تلفنی احوال آنها را جویا شوید. با این کار میتوانید بیشتر اعتماد و محبت آنها را جلب و خیالشان را بابت صلاحیتهای خود راحت کنید.
منبع مطالب بالا ادرس زیر میباشد.
با امید استفاده از مطالب.
منبع:دلگرم
ba salam man be tazegi ezdevaj kardam shoharam khyli alage dare har ja ke miram hamraham bashe man rahat nistam hata to mgaze lebas foroshi ham miad dakhel behesh migam mohit zanoneh haste bekharjesh nemire mondam chikar konam kasi hast moshkele mano dashte bashe
رژیم غذایی مناسب برای مقابله با پیری
آنچه می خورید برای سلامتی بدن شما - از مغز گرفته تا استخوان - اهمیت دارد. توصیه می شود خوراکی هایی را مصرف کنید که با مقوله پیری مقابله می کنند. اگر غذاهای سالم بخورید ، حتی پوست شما نیز جوان تر به نظر خواهد رسید.
.
ادامه مطلب در لینک زیر
http://www.karajtel.ir/News/597/رژیم غذایی مناسب برای مقابله با پیری
******************************با پسر کوچکتر از خود ازدواج میکنید؟*******************************
امروزه وقتی نظر مجردها را درباره اختلاف سنی مطلوب بین زن و شوهر می پرسی اکثراً با این پاسخ ها روبرو می شوی که «سن که خیلی مهم نیست، چیزای مهم تر از سن هم هست، مهم تفاهمه و.
اما از همین جواب ها هم می شود فهمید که آن ها می دانند که به هر حال تناسب سنی مهم است. این تعارض فکر و رفتار، در زمان تصمیم گیری جوانان را بر سر دو راهی تردید قرار می دهد. چگونه می شود در عبور سالم از این تردید به آن ها کمک کرد؟
ازدواج یک امر چند عاملی است. یعنی برای این که دو نفر بتواند ازدواج کنند و ازدواج پایدار و رضایت مندانه ای هم داشته باشند، باید چند عامل مختلف کنار هم جمع بشوند تا این اتفاق بیفتد. سن یکی از این عوامل است که امروزه به دلیل تغییرات ناشی از عبور از دوران گذار، معادله اش نسبت به گذشته کمی به هم ریخته تر شده است. یعنی این که بر خلاف مردان قدیم که از ترس حرف و حدیث آشنا و غریبه، خیلی به ندرت به فکر خواستگاری کردن از دختری بزرگتر از خود می افتادند، مردان جوان امروزی که به دلایل متعددی فشار ناشی از این رفتار را روی خودشان کمتر می بینند از این کار اِبایی ندارند. همین اتفاق برای دختران مجرد هم افتاده است، به عبارت دیگر دختران امروزی وقتی با خبر می شوند که پسری کم سن و سال تر از خودشان به آن ها علاقمند شده و قصد خواستگاری دارد، بیش از گذشته به عنوان یک نکته مثبت به آن نگاه می کنند.
البته منظور این نیست که این جوانان هیچ نگرانی خاصی در این زمینه ندارند و با خیالی صد در صد مطمئن پیمان ازدواج را امضاء خواهند کرد.
مسلماً به دلیل افزایش سطح تحصیلات و تأثیر رسانه ها، آگاهی جوانان از آسیب های احتمالی این شکل از ازدواج ها بیشتر شده و این باعث افزایش تردید و دو دلی آن ها در تصمیم گیری برای ازدواج شده است. عرف هم که همچنان جای خودش را دارد. با در نظر گرفتن مجموع این مقولات و نیز با توجه به دشوارتر شدن و پیچیده تر شدن ازدواج نسبت به گذشته به عنوان یک عاملی که ترس جوانان (به خصوص دختر ها) را از مجرد ماندن افزایش داده و احتمال اقدام آن ها به ازدواج آن هم با نادیده گرفتن تفاوت های سنی منطقی و معقول را بیشتر کرده است، چگونه می توان به جوانان کمک کرد تا تصمیمات صحیح تری بگیرند؟ در این مقاله به این موضوع می پردازیم.
نادیده گرفتن سن در چه سنی؟
این که دختری بخواهد با پسری کوچکتر از خود ازدواج کند و یا پسری به فکر ازدواج با دختری بزرگتر از خود بیفتد در هر سنی برای هر کدام از دو طرف، ممکن است اتفاق بیفتد و الگوی مشخصی ندارد اما به طور کلی هر قدر سن جوانان به خصوص دختران بالاتر می رود (مثلاً از سی سالگی به بعد) به دلیل کم تر شدن گزینه های مناسب ازدواج، احتمال آن بیشتر می شود.
دختر یا پسر، کدام بیشتر آسیب می بینند؟
حتماً با مطالعاتی که دارید می دانید که چرا از لحاظ علمی ندیده گرفتن تناسب سنی بین زن و شوهر نادرست قلمداد می شود. پس از تکرار مکررات صرف نظر می کنم و به این می پردازم که اگر دختری با سن بیشتر و پسری کم سن تر با هم ازدواج کردند و ازدواجشان بنا بر همان دلایل علمی که صحبتش شد با مشکلاتی دائمی و غیر قابل تحمل مواجه شد کدام یک از طرفین بیشتر آسیب خواهند دید؟ زن یا مرد؟
نمی خواهم بگویم که مردها رویین تن هستند و از این مشکلات آسیب نمی بینند، اما واقعیت این است که در این شکل از ازدواج ها زن ها با تهدیدهای بیشتری مواجه هستند و همین مسئله آسیب پذیری آن ها را بیشتر می کند. مثال می زنم.
خانم مجردی در اواسط دهه سی با آقای مجردی که هشت سال از او کوچکتر است، ازدواج می کند. در ظاهر همه چیز خوب به نظر می رسد اما چند عامل به طور همیشگی این خانم را تهدید می کنند:
۱٫ مخالفت های خانواده همسر که همچنان ادامه دارد و هر لحظه ممکن است شوهر او را دلزده کند.
۲٫ تأثیر پذیری شوهر از خانواده اش.
۳٫ محدود تر بودن فرصت مادر شدن و یا از ترس از دست دادن این فرصت به دلیل عدم آمادگی شوهر و یا مخالفت های خانواده او.
۴٫ این ترس که شوهرش روزی جذب زن های جوان تر شود.
۵٫ از دست دادن جذابیت جنسی برای شوهر.
گذشته از این ها معمولاً عرف هم یک زنی را که با مردی کوچکتر از خود ازدواج کرده و حالا کارش به اشکال خورده است بیشتر تنبیه می کند. در نتیجه می توان گفت که تبعات ازدواج بدون دادن اهمیت لازم و کافی به تناسب سنی، برای زنان بدتر از مردان است. حال این سوال مطرح است، در زمان ازدواج با فردی که تناسب سنی ندارید، لازم است به چه نکاتی توجه کنید؟
چرا ازدواج؟
هر کسی که می خواهد ازدواج کند باید این سؤال را از خودش بپرسد و تا زمانی که جوابی درست و منطقی برای آن پیدا نکرده اقدامی نکند. اگر شما می خواهید با کسی ازدواج کنید که با هم تناسب سنی عرفی و یا علمی لازم را ندارید حتماً از خودتان بپرسید که «چرا می خواهم ازدواج کنم؟ و چرا می خواهم با این فرد ازدواج کنم؟». با خودتان رو راست باشید و اگر دیدید دلایل تان دور محور «ترس از تنها ماندن»، «فرار از شرایط سخت فعلی مثلاً نداشتن امنیت و یا بی پولی»، «داشتن یک حامی بیست و چهار ساعته ی مادر وار» و … می چرخد بیشتر تأمل کنید.
خودتان را بشناسید
قبل از این که بخواهید ازدواج کنید باید بدانید کیستید، چه هویتی از خودتان سراغ دارید و می خواهید چه کار کنید؟ به خصوص حالا که می خواهید با مردی کوچکتر و یا زنی بزرگتر از خود ازدواج کنید، لازم است بدانید چه جور آدمی هستید؟ مثلاً اگر در آینده جایی رفتید و دیگران درباره تفاوت سنی شما و همسرتان سؤال کردند آیا ناراحت می شوید یا برایتان مهم نیست؟ اگر مَردید و مدتی دیگر زنتان به دلایل جسمی با مشکلاتی در باروری مواجه شود (نمی گویم ناتوان بشود چون امروزه با کمک علم، احتمال بارداری های موفق در بالای چهل سال هم برای زنان به وجود آمده است) و لازم شد که شما برای بچه دار شدن زمان و هزینه ای را صرف کنید، چقدر می توانید با آن کنار بیایید؟ یا چقدر می توانید تداوم مخالفت های خانواده تان را که ممکن است به صورت کم کردن حمایتشان از شما و یا کنایه زدن باشد مدیریت کنید؟
طرف مقابلتان کیست؟
انگیزه طرف دیگر از ازدواج با شما چیست؟ با واقع بینی به این سؤال جواب بدهید.
چقدر تفاوت؟ چقدر تناسب؟
اگر زنی که می خواهید با او ازدواج کنید دو سال و یا کمتر از شما بزرگتر است، و یا مردی که می خواهید با او ازدواج کنید دو سال و یا کمتر از شما کوچکتر است، شاید بتوانید این تفاوت را نادیده بگیرید البته فقط و فقط اگر از لحاظ سایر ویژگی ها مانند خصوصیت های شخصیتی، بلوغ عقلی، روانی و اجتماعی و نیز تناسب های اعتقادی، خانوادگی و حتی ظاهری (یعنی تناسب سنی که قیافه و ظاهرتان نشان می دهد) تفاوت زیادی با هم نداشته باشید. واضح است که تعیین تناسب در ویژگی هایی مثل شخصیت و بلوغ نیاز به نظر تخصصی دارد و کمک مشاورین در این زمینه می تواند مفید باشد.
دوره های سنی را جدی بگیرید
اگر شما به عنوان زن، بیست و هفت- هشت ساله هستید و کسی که به خواستگاری تان آمده پسری بیست، بیست و یک ساله است به این نکته توجه کنید، شما در دوره جوانی به سر می برید و به دلیل زن بودن تان به بلوغ کامل رسیده اید اما همسر مورد نظرتان در اواخر دوره نوجوانی است و هنوز به طور کامل وارد دوره جوانی نشده است. این تفاوت مهم است چون نیازها و انتظارات انسان ها در هر دوره ای از زندگی با دوره بعدی یا قبلی متفاوت است.
تغییر را جدی نگیرید
پدر و مادر شما و یا خواهر و برادرتان به عنوان یک انسان قوت ها و ضعف هایی دارند. شما در طی تمام این سال ها که با آن ها زندگی کرده اید چقدر توانسته اید تغییرشان بدهید؟
آیا از پس عرف بر می آیید؟
عرف برآیندی از تفکر جمعی یک جامعه و فرهنگ است که به دلیل تغییراتی که در زمان های مختلف در تفکر آدم ها ایجاد می شود. بعضاً جاهایی از سوی علم و یا مذهب با چالش و حتی رد مواجه شده است اما این به آن معنا نیست که عرف لزوماً در همه موارد غلط است و باید کنار گذاشته شود. حتی اگر این قدر افراطی هم فکر بکنیم باز هم قدرت عرف را نمی توانیم انکار کنیم. عرف در جامعه ما بزرگتر بودن زن از شوهر را نمی پذیرد. این یک واقعیت است که پذیرش آن از سوی شما که می خواهید عرف را به این شیوه نقض کنید، کمک می کند تا تصمیم منطقی تری بگیرید.
منبع مطالب بالا سایت زیر میباشد.
سایت تبیان
فرشته خانی جان با یه مشاوره صحبت کن و مسئولیت پذیری رو به همسرت یاد بده چون در آینده مشکل ساز میشه برات خیلی موضوع مهمیه باور کن که باید جدی بگیریش
سارا خانم اخلاق مردی که اینجوری باشه از اول مطمئن باش بعد از ازدواج بهتر نخواهد شد. شما هم که خانم محجبه ای هستی پس تهمت زدنش خیلی بی دلیله و ربطی به اهمیت دادن و دوست داشتنش نداره. یکم به تصمصیمی که برای آینده ت میگیری دقت کن
ندا آخر شبا هم برای خودت و هم برای همسرت گل گاو زبان دم کن برای آرامش اعصاب فوق العادس. توش یه لیمو عمانی و دو سه تادونه عناب بنداز تا رنگش خوش رنگ بشه. بعد با نبات بخورید بعدش بخوابید. منم خیلی هم جوشیم و هم استرسی ولی این بهم تا حدی کمک میکنه
فرشته جان دیشب کلی باهاش صحبت کردم بعدش گفت وقتی به تو فکر میکنم و این حرفارو ازت میشنوم خیلی آروم میشم ولی روزایی که تو دلت میگیره و نا امیدانه حرف میزنی دنیا رو سرم خراب میشه احساس میکنم بزرگترین پشتیبانم رو از دست دادمو میگه هیچوقت ناامیدانه پیشم حرف نزن که استرسم خیلی زیاد میشه بهش میگم منم آدمم یه روزایی دلم میگیره میگه تنها دلخوشیم تویی تو زندگی
دو روزی که خونه نبودم خیلی صورتش بهم خورده :( دیگه هیچوقت تنهاش نمیذارم بچم کلی لاغر شد تو این دو روزی که نبودم :(( غصه خورده بود
ندایی باید بدونه یه همسر گلی مثل تو در کنارش هست و سختی هاش رو میتونه باهاش تقسیم کنه تا از استرسش کم بشه
سلام ساراجان. یه کم بیشتر در مورد رابطه عاشقانه ات بگو عزیزم
بچه ها شوشوی عزیز من خیلی استرسیه چی کار کنم از استرسش بتونم کم کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام دوستان من عضو جدیدم،، مجردم ،،اما درگیر یه رابطه عاطفی به قصد ازدواج هستم،،خوشحال میشم بیشتر راجع به مسایل زندگی بدونم
سلام دوستان ممنوم از خوش آمدگوییتون.ازدواج ما فامیلی بوده.همسری من بعضی موقع ها با نگاهش با کاراش با رفتار خوبش با هدیه های کوچیکش بعععععضی وقتا نشون میده که دوسم داره ولی من دوس دارم بششششنوم.فک نکنم خجالتی باشه.من چن بار بهش غیر مستقیم اینو گفتم مثلا گفتم خانوما اکثرا سمعین ولی فایده ای نداره
در ضمن همسرم از بچگی از من خوشش میومد ولی حتی یکبار بهم نگفت و ما قبل از ازدواجمون هیچ رابطه ای باهم نداشتیم حتی زنگ و اس
سلام ساراا سلام بهار خوش آمدید
ساراا جان یکم از عشق و عاشقی بگو خیلی این لحظات رو دوست دارم خیلی
مونا جان بانک ثامن هرچقدر پول بذاری دو ماهه دو برابرشو بهت میده
نه فرشته جان من فکر میکنم اینطوریه که اگه 5 تومن بذاری دو ماه بعدش 10 تومن میده بهت یعنی 5 تمن خودت بعلاوه 5 وام، که قسطاشو میدی
بله فرشته یعنی کل پولو بهت پس میده میشه 15 میلیون
من قبلا از یه موسسه گرفته بودم ولی اسمش یادم نیست
فرشته شوهرت شغلش آزاده
نه مونا جان به غیر از پول خودت که برمیگردونه 10 تومن میده
فرشته من 20 تومن وامی که بگیرم 850 تومن باید قسط بدم
منو همسریم یه حساب مشترک داریم مونا جون، اونجا پس انداز میکنیم. به من خیلی نصیحت کردن که پول منو تویی نباشه و جدا نکنیم و همه چیمون با هم باشه. این محبتو بیشتر میکنه به نظرم. مثل ندا :)
قسطاش چقدره ندا؟
به طور تقریبی روی یک وام با سود 15 در صد در طول 12 سال بازپرداخت بیش از دو برابرشو باید به بانک بپردازی که خیلی زیاده!!!
ندا جونم این وامای خونگی خوبن، خریدای قسطیم خوبن، اما وام بانکا رو من زیاد دوست ندارم. آدم توی اجبار و نیاز لازم میشه بگیره، کمک هم میکنن، واسه خریدای مهم زندگی و خرجای مهم مثل وام مسکنو خودرو و ... ، که شایدم بدون اون نمیشد خرید
البته او ماه به ماه که حقوق میگیره همشو به غیر از یکمی که میخواد تو جیبش باشه رو کلا به حساب من میریزه که هم قسطارو پرداخت کنم هم برای خونه خرید کنیم و بقیه ش رو هم به خودم میده که اگه چیزی خواستم برای خودم بگیرم
ندا یعنی مثلا 5 میلیون بذاری دوماه بعد بهت ده میلیون وام میده به علاوه 5 میلیون خودت؟
بله دو ماهه میده البته من با رئیس بانک صحبت کردم گفت یک ماهه بهم پرداخت میکنه یک ساعت دیگه میرم بانک بهت خبر میدم چی شده
آره پول خودتم پس میده فکر کنم سودش بالاست 28% ولی برای من ارزش داره چون خوده پولو توی یه حساب دیگه میذارم سودشو میگیرم که تقریبا با سود این یر به یر میشه
ندا مطمئنی 2 ماهه؟ چند درصده سودش؟
سودش چقدر ندا. بعد پول خودتم که اولش گذاشتی بهت میده؟
من و او برامون فرقی نداره پول تو حساب کی باشه من همیشه میگم که بریزه تو حساب خودشه بیشتر از من سرش تو حساب و کتابه من یکم شلم تو این قضیه میترسم خرجشون کنم :)))))))))))))))))
خداروشکر الانم توی این 4 ماه کم پس انداز نداریم. هم طلاهای عروسی کلش هست فکر کنم حدود 20 میلیون باشه هم کادوهای نقدی رو شوهرم ریخت توی یه حساب کارتش دست منه رمزشو خودش میدونه. هم ماشینمون رو داریم. یعنی چیزایی هستن که موقع خونه خریدن همش میشه پول نقد.
مونا من خودخواه نیستم پولمو فقط نگه دارم برای خودم اما میگم حالا که شوهرم همه چیزو تقبل میکنه پولمو پس انداز کنم تا یا روز مبادا یا واسه خونه خریدن به کار بیاد
منم همینطور فرشته
آفرین ندایی واقعا فهمیده و عاقل هستی
سلام فرشته خانی عزیز. ممنون از لطفت. واقعا این وامهای خانوادگی خیلی خوبه و خیلی تا الان بهم کمک کرده برای کارهای ضروری من . اگه همه تو خانوادهاشون بذارن خیلی میتونه کمک حالشون باشه
مونا بانک ها امکان اینکه حساب مشترک داشته باشین رو هم دارن
ندا اون 20 میلیون وامی که گفتیو از کجا میخواید بگیرید؟ ببخشید عزیزم فضولی میکنم ولی منم میخوام یکم حقوق همسرمو مدیریت کنم تا انقد پولاشو الکی خرج نکنه البته بنده خدا بیشتر حقوقشو قسط و قرضای عروسی رو داره میده ولی دوست دارم از الان پس اندازمونو شروع کنیم تا بعدا اگه پدرشوهرم خواست سر خونه دادن بهمون اذیتمون کنه خودمون بتونیم روی پای خودمون بایستیم
من شوهرم حتی نمیدونه الان چقدر توی حسابم پول هست
ندا شوهرم تازه ماهی 1800 هم اجاره مغازش هست
فکر کن از عروسی تا الان 4 ماه اجاره خونه مغازشو داده. حدود 10 میلیون هم قرض و قوله ها رو پرداخت کرده. کادوی عروسیمون رو هم دست نزده. این بین سه تا مسافرت هم رفتیم. خرج خونه و البسه و دکتر رفتن رو هم داشته.
ما یه خونه 80 متری رهن کردیم.70 میلیون!!هرچی هم پس انداز میکنیم میذاریم بانک که سال بعد واسه پول خونه کم نیاریم...ندا جون فرشته راست میگه واقعا جلو میوفتین اینجوری.
ایشالا خدا همیشه به همه سلامتی بده واقعا خرج دوا دکتر خیلی زیاده
سلام بچه ها ندا جون این قرعه کشی های خانوادگی خیلی عالیه.واقعا پول آدم پس انداز میشه و مثل بانک نیست که بخوای سود پول بدی. آفرین به تو. ایشالا همیشه با همسرت خوب و موفق باشی. فرشته جون شوهرت راست میگه.عمه شوهر من میگه با قسط و وام خونه و ماشینشو خریده. این قسطش تموم نشده میره یه چیز دیگه قسطی بر میداره. الان هم خیلی راضیه که بی خودی پولاشو خرج نکرده. ضمنا اون دوستمون که پرسیده بود شوهرم دوست دوست صمیمی من نبوده !! شوهر دوستم با شوهر من دوست بوده .مارو به هم معرفی کردن.
خب ندا الان اون مقداری که پس انداز کردید تو حساب کدومتونه؟ منم الان هم با حقوق خودم این کارو کردم و هم با حقوق همسری. یعنی براش وام گرفتم که الکی پولاشو خرج نکنه چون یکم ولخرجه. یه 4 میلیون براش وام گرفتم یه دو تومن اگه اشتباه نکنم. اون داره خودش قسطاشو میده منم خودم قسط وامای خودمو میدم. اون که پولای وامو صرف عروسی کرد ولی من برای خودم پس انداز کردم. حالا میخوام بدونم چه جوری باهم؟ یعنی مثلا تو حساب کیه؟
دقیقا ندا. هنوز موندم پری روز یه دکتر رفتم برگشتم. حدود 250 تومن شد !!!!!!!!!!!!
فرشته واقعا 800 تومن تو این دوره زمونه خیلی پوله آدم زورش میاد خدا پدر و مادر خانواده شوهرمو بیامرزه که کلی بهمون خدمت کردن تو این زمینه
ندا اینکه کرایه خونه نمیدید خیلی جلو هستید. ما ماهی 800 تومن فقط اجاره میدیم
دقیقا فرشته اگر تو این مملکت واوضاع خراب قرض و وام نداشته باشی به جایی نمیرسی چون پول اینقدر بی ارزش شده از دست آدم میپره
الان ماهی 100 تومنم یه قرعه کشی دیگه با خواهرم گذاشتم که 10 ماهه یک میلیون میشه اینارو میذاریم بانک که اگر خواستیم خونه بخریم یا اجاره کنیم بتونیم چون در حال حاضر منزل پدرشوهر جان ساکن هستیم و کرایه خونه نمیدیم
ندا شوهر من همیشه میگه با قرض و وام آدم صاحب همه چیز میشه. چون مجبور میشه یه پولی رو پرداخت کنه
البته 5 میلیونش رو همون اول نزدیک عروسی گرفتیم واسه مراسم خرج کردیم 5 میلیون دیگه ش رو دو ماه پیش گرفتیم و پس انداز کردیم دو میلیون هم دم عید پول عیدی هایی که گرفتیم گذاشتیم روی پولمون که 7 تومن تا الان پس انداز داریم 5 میلیون هم سال آینده بهمون میفته و 20 میلیون هم داریم وام میگیریم که قسط وامو بدیم که حقوق که میگیریم پولامونو الکی خرج نکنیم خودمون رو مقروض میکنیم با وام که پولمونو الکی صرف خرید چیزای الکی مثل کفش و لباس و لوازم خونه نکنیم
مونا جان ما یه قرعه کشی دوره ای تو خانواده گذاشتیم ماهی 250 تومن 20 ماهه 5 میلیون تومن ما واسه اینکه پولمون خرج نشه و الکی هر ماه پولمونو واسه چیزای الکی خرج نکنیم 3 تا گرفتیم ماهی 750 تومن که 15 میلیون بهمون میدن
چه کار خوبی ندایی
مونا منم تا امروز چیزی توی خونه خرج نکردم. تازه شوهرم بهم پول تو جیبی هم میده :)))))))))))) خداروشکر هنوز جایی گیر نکرده ولی اگر گیر کنه حتما کمکش میکنم.
ندا میشه بپرسم چطوری باهم پس انداز کردید؟ تا الان فقط شوهرم خرج کرده و البته بدهی ها رو هم از روی کادوهای عروسی داده. من تقریبا تا الان هیچ چیزی توی خونه خرج نکردم. البته مامانم میگه اوایلش اینجوری باش تا یکم عادت کنه و خیلی روی پول تو حساب نکنه بعدش بهش کمک کن هرجا گیر کرد. امروز بهش گفتم اگه پول کم داری بهم بگو اونم گفت تو اگه هروقت پول کم داری بهم بگو. حالا میخوام بدونم شما چطوری باهم پس انداز میکنید؟
همسرم همیشه بهم میگه تو از لحاظ روحی و احساسی از من قوی تری همیشه بزرگترین پشتیبانش منو میدونه
دقیقا مثل من ندا. شوهرم همیشه میگه اتفاقی که هنوز نیفتاده واسش حرص نخور
ولی فرشته جون منم آدمم یه موقعهایی دلم میگیره ولی به خودم قول دادم حتی اگه خسته ونا امیدم بودم پیش او حرفی نزنم دلم میخواد همیشه تو زندگیم اگر پول هم نیست آرامش باشه
اون قدر فهمیده هست اصلا احساس نمیکنم سه سال ازم بزرگ تره. مثل یه پدر می مونه حرف زدناش و کاراش.
با هم بدهی هامونو تا حالا دادیم با هم پول پس انداز کردیم و با هم خیلی چیزا واسه زندگی خریدیم
من از شوهرم هرگز چیز زیادی توقع نداشتم و همیشه هم کمک حال و کمک خرج زندگیم بودم
ولی من و شوهرم برعکسیم اگر اون ناامید باشه من استرس میگیرم. شوهرم استرس ها و بدی های منو به جون میخره. واقعا میتونم به جرئت بگم توی همه این چهارماه اون صدبرابر بیشتر از میزانی که من به اون خوبی کردم اون به من خوبی میکنه. اون علاوه براینکه اخلاق های بد منو تحمل میکنه هم بهم خوبی میکنه هم هر روز بیشتر دوستم داره و بهم محبت میکنه. واقعا بعضی وقتا از محبت هاش شرمنده میشم
آفرین ندایی. وقتی همسر گلی مثل تو داره معلومه که اگر تو ناراحت باشی احساس میکنه پشتش خالیه
ولی همیشه در حال فکر کردن به اتفاقایی هست که شاید هرگز اتفاق نمیفته و این باعث استرسش میشه
گل گاوزبونم خوبه حتما میگیرم میگن برای اعصاب خیلی خوبه
فریبا جان وقتی باهاش صحبت میکنم خیلی آروم میشه خودش میدونه هیچوقت تو سختی تنهاش نمیذارم ازم خیلی مطمئنه
ندایی پس تو که میدونی عزیزم هیچ وقت نذار احساس کنه پشتش خالیه
فرشته جون خیلی یهویی شد و خبر فوت ناگهانی بهمون دادن مجبور شدم برای مراسم خاکسپاری بدون او برم ولی دیگه این کارو نمیکنم
ان شاء الله فرشته جون. دعا کن که ماهم خونه دار شیم. من عاشق خونه ویلایی هستم ولی فکر نمیکنم با این وضع قیمتا بتونم به آرزوم برسم. دعا کنید ماهم خونه دار شیم :((
مونا جون یه سایت هست به اسم iranfile.ir یه سر بزن.
اگر به امید خدا ارث پدریم به دستمون برسه ساختن برامون راحته با پس اندازی که الان داریم. من حاضرم همه طلاهام رو هم واسه ساخت خونه بدم. خیلی دوست دارم خونه خودمون بسازیم هم اینکه ویلایی میشه همسایه ندارم فقط خودمونیم هم اینکه مدل ساختش رو خودمون انتخاب میکنیم و مهم تر اینه که نوساز هست و ایشالله واسه تا آخر عمرمون همون جا میمونیم.
فرشته جون خیلی فکر خوبی کردین.ایشالا موفق باشین.به نظر من اگر آدم یه هدف خاص انتخاب کنه و تموم انرژی شو واسه رسیدن به اون بذاره زندگی واقعا قشنگ و معنا دار میشه.اینجوری آدم با امید به رسیدن به هدفش سختی ها رو راحت تر تحمل میکنه
مونا من لواسون رو بیشتر قیمت دارم اونم بستگی داره توی روستاهای اطرافش باشه یا خود لواسون. خوده لواسون از متری یک میلیون هست تا هفت میلیون. ولی توی روستاها خونه های مخروبه هست که به اسم زمین دیگه می فروشن وام ساخت هم داره فکر کنم قیمت زمینش حدود 30 تا 40 میلیون هست متراژش هم حدود 100 متر. وام هم فکر کنم 10 تا 15 میلیون واسه ساخت میدن.
فرشته اگه قیمت از زمین داری به منم خبر بده. بچه ها لطفن هرکدومتون اگه ملک یا زمین با شرایط مناسب به چشمتون خورد مارو هم بی خبر نذارید
مامانم هم بهم گفته میتونید اگر خواستید توی مدتی که دارید خونتون رو میسازید برای اینکه از خرجاتون کم بشه اجاره ندید اون مدت رو با من زندگی کنید تا خونتون آماده بشه
بچه ها منو همسری توی فکرمون هست زمین بگیریم خودمون بسازیم. به دو دلیل یکی اینکه آپارتمان دوست نداریم و اینکه شکل خونه به دلخواه خودمون باشیم. یه ارث پدری داریم اگر به دستمون برسه (یه مشکل اداری داره) راحت میتونیم یه زمین بگیریم شوهرمم میتونه هزینه ساختش رو بده خورد خورد. آخه خودمم شرکت مصالح ساختمانی حسابدار هستم میتونم از رئیسم بخوام مصالح رو قسطی با شوهرم حساب کنه. رئیسم خیلی آدمه خوبیه کاری از دستش بربیاد دریغ نمیکنه.
آره الهه جون من خیلی وقته که تو فکرشم حتی از قبل از ازدواجم هدفم از کارکردن این بود که یه روزی به امید خدا برای خودم خونه بخرم. دعا کن برام که زودتر خونه دار شم
آره باید این کارو بکنم، اتفاقا منم خیلی دنبال پیش خریدم چون یه دفعه نمیتونم این مبلغو بدم. باید برم یه سر بزنم
فرض کنید نرخ سود بانک 22% باشه، و نرخ سالانه تورم در اون سال 8-27% که تا بیشتر از این رو هم خیلی سال ها در کشورمون شاهدیم. با این حساب پولمون چند درصدی از اولشم کمتر شده خب!! و همه چیز گرون شده
و چیزی رو که قبلا با اون پول میتونستیم بخریم، حالا باید روی این پول و سودش یه پولی هم بذاریم تا بتونیم بخریم! ؟؟؟؟
مونا جونم پیش خرید خیلی خوبه. اما حواستو خیلی جمع کن که همه شرایطش اوکی و مطمئن باشه تا مشکلی پیش نیاد خدایی نکرده :) ایشالا زودی خونه دار بشید عزیزم، اگر بخری خیلی خوبه :)
من و شوهرم یه روز جمعه از صبح تا ظهر رفتیم اونجا رو گشتیم. جمعه ها هم همه بنگاه ها باز بود.اگه تونستی یه سر برو.
و یه مطلب دیگه اینکه ما تو ایران داریم زندگی میکنیم اگر الان 20 میلیون وام بگیری باهاش مثلا بری نخود بخری و سه سال با سود قسط بدی بعد از 3 سال بخوای نخود رو بفروشی دو برابر قیمت وام با سودش میارزه پس ضرری نکردی . ولی اگر تو سه سال خودتو بکشی 20 میلیون جمع کنی بعد از 3 سال چیزی رو که میخواستی 20 تومن بخری تا اون موقع شده 60 میلیون و بازم پول کم داری پس اینجا باز اون که ضرر میکنه تویی الان خوب متوجه منظورم شدید که وام بانکی به چه دردی میخوره فرزندان من
البته مونا جون قیمت ها و شرایط خیلی متنوعی اونجا میشه پیدا کرد.مثل پیش خرید. اگه قصد سرمایه گذاری داری و خودت نمیخوای استفاده کنی خیلی خوبه.چون پولشو میتونی تو چند مرحله پرداخت کنی.
مونا جون ما یه خونه 100 متری دیدیم تو فاز سه.متری 2 میلیون میشد 200 میلیون.25 میلیون وام داشت. مالک گفت 50 میلیون هم رهن میره
یعنی دقیقا به خاطر تورم نگه داشتن خود پول ریسکه و فکر میکنم به صرفه شاید نباشه. باز باید محاسبات دقیق بشه. اینجا اقتصاد دان نداریم؟ :))))))))
ندا الان دوباره مثال نخود رو خوندمو فهمیدم چی گفتی :) آره عزیزم، درست میگی، حرف منم دقیقا همینه. وام زمانی خوبه که باهاش کالایی رو بخری که افزایش قیمت داره. مثل خونه یا زمین. اینطوری توی تورم ارزش پولت حفظ میشه و خرید نا ممکن برات ممکن میشه و مثلا صاحب خونه میشی. اما من میگم وقتی باهاش چیزی نخری و پس اندازش کنی خوب نیست. چون توی اون مدت اون پول که باهاش چیزی نخریدی و پس انداز کردی ارزشش میاد پایین و ارزش مثلا 30 میلیون میشه مثل 20 میلیون پارسال. چون چیزی رو که تو پارسال 20 میلیون میخریدی الان
شده 30 میلیون. پس سودی رو که باید نبردی و به بانک هم اون وسط قسط دادی. اما با تمام قسطای سنگینش برای خرید اجناسی که ارزش افزوده دارن خوبو لازمه :)
راستش فرشته جان منم الان چند وقتیه که تو فکرشم، میشه بگی اون سمتا با چقد میشه خونه خرید؟برای خرید نه برای ساکن شدن. چون فکر میکنم اونجا بشه راحتتر از تهران خرید. میشه یکم راهنمایی کنی
مونا جون اگه بخرم خودم باید برم ساکن بشم چون روی پول پیش خونم هم حساب کردم.
فرشته جون بستگی به خودت داره که کجا برای زندگی راحت تر باشی. ببین دلت کجا رو بیشتر میخواد. در مورد افزایش قیمت خونه در آینده توی تهران یا پردیس به طور مقایسه ای نمیدونم، اما خب شاید تهران بیشتر باشه، شاید پیشرفت پردیس خیلی باعث پیشرفت قیمتش. اینم میتونی تحقیق کنی. اما با توجه به راحتیتون و فاصله از خانوادتونو محل کارتونو فاکتورای دیگه باید تصمیم بگیری گلم :)
فرشته جان به نظر من همون خونه 100 متری توی پردیسو بگیر. چون اونجا تا چند سال آینده جای پیشرفت خوبی داره و قیمت زمیناش بالا میره. همین الان هم میخوان اونجا مترو بزنن که این خیلی روی قیمتا تاثیر میذاره . همین الانم قیمتاش نسبت به دو سه سال پیش بالاتر رفته؟ حالا میخوای اونجا ساکن شی یا بدی اجاره؟ به نظرم اگه قرار باشه بدی اجاره خیلی مورد خوبی برای سرمایه گذاریه
سارا جونم خیلی خوبه که همسریتو حسابی تشویق و ترغیب کنی برای اینکه به خودش تکونی بده و به فکر خونه باشه و با شرطت فشاری باشه که به سمت خوب برای دو تاتون هولش بدی :) خودتم مدیریت کن و کمکش کن که موفق بشه و چون به قول فرشته سنت کمه و زمان دارید
ندا منو به فکر انداختی برم از موسسه ثامن وام بگیرم. حالا نمیدونم برام میصرفه یا نه؟ باید یه تحقیقی بکنم
ازدواجتونو عقب بنداز و زمان بده، چون توی مجردی و قبل رفتن سر زندگیتون خرجی ندارید و راحت تر میتونید پس انداز کنید. اما وقتش که شد، یعنی زمان ازدواجتون، زمانی که تعین کردین و دیگه هم نتونستین دوری رو تحمل کنید، اون زمان وقتی دیدی تلاششو کرده سخت نگیر با شرطت و چون همو دوست دارید یه کم شل بگیر. همین شرطت الان خوبه چون همسرتو راه میندازه. اما بعدا باعث نشه فکر کنه که به خاطر این قضیه حاضری از چیزای دیگه بگذری و به خودش اولویت داره :)
فرشته جان الان قیمت خونه 100 متری تو پردیس چنده؟ وام بانکی هم داره؟ میشه شرایطشو بگی؟
منم همینو میگم ندا و فرشته جون. یعنی وام برای خرید ملک و خونه و این جور چیزا خوبه. بدون وام شاید هیچوقت نتونیم صاحب خونه شیم، ولی خب برای پس انداز گفتم شاید خوب نباشه زیاد که خود وامو پس انداز کنیم. چون اون پول به خاطر همین شرایط تورم ارزشش توی زمان کم میشه :)
ندا جان ان شاء الله که وامت جور میشه. عزیزم ثامن بانکه یا موسسه اعتباری؟ تو کدوم شعبشو رفتی؟
اما خب نمیدونم، شاید این مدلی که ندا میگه خوبو به صرفه باشه :) ندا یه مثال راحت تر از نخود میزدی، من خیلی نتونستم قضیه نخود رو تصور کنم :)))))
موسسه اعتباریه فکر کنم مونا :) ایشالا جور میشه ندا جونم :)
بچه ها ندا راست میگه.ما یه استاد داشتیم میگفت با توجه به شرایط تورمی مملکت،تا میتونین وام بگیرین.با اینکه سود میدین ولی بخاطر تورم ضرر نمیکنین.و اگر میتونین پول رو نگه ندارین بلکه تبدیلش کنین به چیزی که تورم ارزشش رو پایین نیاره.مثل ملک طلا سهام و...
سلام دوستان مرسی بابت استقبال گرمتوون <3 تو دانشگاه آشنا شدیم،،اولش یه دوستیِ عادی بود بعدش شدیم 2تا دوست خیلی صمیمی،،اما 11 ماه پیش همه چی عوض شد.. تابستون پارسال 2تامون حسمون نسبت بهم عوض شده بود،،بی تاب هم میشدیم،،حساس شده بودیم بهم و... تا آخرش مهر پارسال دیگه شدیم عشق هم من متولد اردیبهشت71 هستم،،علی هم اسفند69 ترم آخر مهندسی نرم افزاریم
دوستان حالا که بحث خرج و خونه است،،بنطرتون درسته از الان بش گفتم خونه برام مهمه؟؟؟ ازش خواستم قبل از ازدواج خونه رو تهیه کنه و فقط همین یه شرطو براش گداشتم،،بنطرتون توقع زیادیه تا 3سال دیگه؟؟؟
سلام ساراا جان.ایشالا موفق و خوشبخت باشین.با توجه به اینکه سنتون کمه هنوز وقت دارین.پس تا شرایط مالی طرفت مناسب نشده ازدواج نکن.نمیگم پول همه چیزه ولی باور کن برای داشتن یه زندگی موفق پول 50 درصده قضیه ست.پس راحت از کنارش نگذر.با سیاست زنانه رفتار کن.سیاست سیاست سیاست
بچه یه سوال بنظرتون من برم پردیس خونه 100 متری بخرم بهتره یا اینکه وسط شهر تهران خونه 60-70 متری ؟با توجه به اینکه پردیس خونه هاش نو سازه ولی تو تهران نمیتونم خونه نوساز بخرم.حداقل 10 سال ساخت باید بگیرم.
ندا چه حساب کتاب های جالبی داری. راست میگی. به نظر من آدم اگر توی مذیقه نباشه وام خوبه چون به قول تو میذاره بانک سود بانکیش جبران سود روی وام میشه. یا اینکه میشه طلا باهاش خرید به قول تو بعد از سه سال کلی میاد روش
من 20 تومن میگیرم 36 ماهه که همون سه ساله میشه 30 تومن باید بازپرداختم باشه که البته چون به این پول نیاز ندارم میزارم بانک با سود 16% که تو سه سال اون 10 تومن سود رو پوشش میده ولی حداقل خیالم راحته که هروقت به پول نیاز داشته باشم جلوی دستمه
پس آدم باید سعی کنه خودش زندگیشو جمع و جور کنه.
بله میدونم الهه جون
ولی مونا تو کشور اسلامی ما اینقدر بالاست. من توی یه مقاله خوندم که به صورت مقایسه ای درصد سودای کشورای مختلف رو زده بود، تو خیلیاشون 1 و 3 و 4 و حداکثر 5 درصد بود سود واماشون!!
البته به قول مسئولین محترم سود بانکی، حتی بهره هم نیست. و با ربا خواری خیلی فرق میکنه. بانک روی وام های ضروری که از طریق حسابای قرض الحسنه ام هست واسه خودش به عناوین مختلف سود برمیداره. بعد میگه بیاید در امر نیکو و حسنه مشارکت کنید تا کمک بشه. در واقع به خودش کمک بشه و سود ببره
منم با حرف الهه موافقم، الان سودای بانکی به شدت بالاست. همون قضیه رباخواری اسلامی دیگه. فقط باید در شرایط خیلی سخت و موقع نیاز این کارو کرد
نمیدونم الهه شوهرم که فعلا توی این چهارماه به خاطر قرض و قوله نتونسته پس انداز کنه تنها پس اندازامون فعلا کادوهای عروسی و طلاها و ماشین و پول پیش خونه هست. من ولی دارم پس انداز میکنم چون خرج خاصی ندارم که. البته خداروشکر همون طلاها و کادوهای عروسی رو جوری کردیم دست نزنیم. شوهرم سرش خیلی به حساب و کتاب هست خوب تونست قرض ها رو جمع و جور کنه مسافرتم بریم
نمیدونم الهه شوهرم که فعلا توی این چهارماه به خاطر قرض و قوله نتونسته پس انداز کنه تنها پس اندازامون فعلا کادوهای عروسی و طلاها و ماشین و پول پیش خونه هست. من ولی دارم پس انداز میکنم چون خرج خاصی ندارم که. البته خداروشکر همون طلاها و کادوهای عروسی رو جوری کردیم دست نزنیم. شوهرم سرش خیلی به حساب و کتاب هست خوب تونست قرض ها رو جمع و جور کنه مسافرتم بریم
آره نداجونم شغلش ازاده
الهه آخه آدم شاید خوب نبتونه پس انداز کنه ولی وام آدمو مجبور به پس انداز میکنه
اگر تا حدی بتونیم خودمون پس انداز کنیم و دست به خرجمونو کم کنیم بهتره تا مقروض بانک شدن. اما برای خریدای بزرگ خب وام لازممون میشه. اما واسه پس انداز راه خوبی نیست وام.
ولی در کل سودا خیلی بالاست ندا جون. اگر مدت بازپرداخت بالا باشه هم که خییل سود باید تقدیم بانک کنی. اگرم بازپرداخت سریع تر باشه قسطات سنگین تره. کلا بانک سود اصلی رو میبره.
ولی واسه خریدای بزرگ خوبه، ضروریه، چاره ای نیست :) البته وامای خاص با بهره های کم خوبن، اما زیاد نیستن خب. و شرایطشون سخته. به ما ها نمیدن :)
آخه میگم به سودی که باید به بانک بدی نمی ارزه فرشته. وام بانک رو فقط باید وقت نیاز بگیری و تو کمترین مدت ممکن برش گردونی. وگرنه مدت ها مقروض بانکی. فکر کن 30 میلیون وام میگیری، بعد 65 میلیون به بانک پرداخت میکنی با سودش. خب بده دیگه...
ندا آخه میخوایم ویلایی هم باشه و اینکه شوهرم فقط لواسون دوست داره. اگر جای دیگه بگیریم دوباره باید بدیم اجاره خودمونم مستاجر باشیم. پردیس از محل کار هر دومون هم دوره شوهرم شغلش آزاده میتونه هرجا مغازشو ببره ولی من کارمند شرکتم خیلی سختم میشه. زمین هم اگر بخوایم بگیریم ملک مخروبه داشته باشه با وام ساختش می کوبیم از نو خودمون میسازیم.
زمین حتی قطع کوچیکم گیرمون بیاد مشکلی نداره چون نمیخوایم آپارتمان بسازیم فوقش دوطبقه دمیاریم یه طبقه آشپزخونه و پذیرایی یه طبقه هم اتاق خواب. میشه دوبلکس. ما کلا از همسایه توی آپارتمان خیر ندیدیم دوست ندارم همسایه داشته باشم. هم همسایه خونه مامانم اینا خیلی اذیتشون میکنن هم همسایه روبرویی خودمون خیلی سر و صدا دارن.
باشه مونا جونم چشم حتما بهت خبر میدم
مرسی ندا جون.منم میخوام که نو ساز باشه راستش.
ندا جان جایی رو اونجا سراغ داری که پیش فروش کرده باشه؟ اگه یه موقع از قیمتاش و پیش فروشاش با خبر شدی اگه زحمتی نیست به منم اطلاع بده
به قول مونا که اونجا مترو هم که راه بیفته کلی میره رو قیمت زمینهاش ولی بازم در حال حاضر نسبت به قبل خونه هاش گرونتر شده
خدا میگه از تو حرکت از من برکت ما که خداروشکر حرکت خودمون رو میکنیم خدا هم برکت به پولمون میده و راه رو برامون باز میکنه
فرشته خانی جون من منطقه پردیس رو دوست دارم الان اونجا دارم زندگی میکنم چون خونه هاش همش نوسازه و من از خونه قدیمی بدم میاد ترجیح میدم راهم دورتر باشه ولی خونم مرتب و تمیز و نوساز و بزرگ باشه ولی باز باید ببینی که ملاک و معیارت برای داشتن خونه چیه مثل من به نوساز بودن و جدید بودنش فکر میکنی و برات مهمه یا نه دسترسی به بعضی از مناطق واست مهمتره مثل محل کار خودتو همسرت یا به خونه مادرت؟؟؟؟؟؟؟ اگر بتونی اینو برای خودت مشخص کنی راحت میتونی تصمیم بگیری و بعد اینکه پردیس یه شهر جدیده و جای پیشرفت زیادی داره
فریباجونی با خرید ملک و زمین آدم هیچ وقت ضرر نمیکنه. پدر من سال 75 قبل از فوتش یه زمین 300 متری خرید سه میلیون. الان مشکل جواز داره جوازش درست بشه کمه کمه متری 7 میلیون مشتری داره. یعنی ببین در عرض هجده سال یه زمین چندبرابر شده قیمتش!!!!!
میدونم فرشته جون، برای اجاره خونه این فایل خیلی بهمون کمک کرد فقط میدونی ایرادش چیه؟ اینه که شرایط پرداخت مبلغ خرید توش مشخص نیست.مثلا من سایت نیازمندیهای همشهریو که باز میکنم میگه چقد نقد میخواد چقد رهن چقد وام ولی اینجا اینجوری نیست
ایشالله موناجونم همه زوج های جوون صاحب خونه بشن واقعا مستاجری سخته
آره چه فکر خوبی...
میشه یکیمون بذاره آنجل یکی بذاره فرشته
ندا جون من شنیدم فاز 3 پردیس از همه بهتره.درسته؟بنظر تو کدوم فازش برم بگردم؟
بچه ها نظرتون چیه من یه اسم مستعار بذارم با فرشته جون قاطی نشه ؟؟؟
نظر من مثبته هههههههه. البته اگر ایرادی نداره ها ;) میخوای من عوض کنم اسممو فرشته جون؟
ساراجان خانوادت الان درجریان هستن؟
فرشته جون نمیدونم اگر اونموقع دیدم فشار میاد بش یه مهمونی خانوادگی میگیریم نهایتش... پدرم اگر بخواد راحت میتونه کمکمون کنه اما نمیوتم رو کمکش حساب کنم چون مطمئنم بخاطر مسائل قومی مخالفت خواهد کرد اما بزورم که شده راضیش میکنم راهمون خیلی سخته ،، فقط بودن علی آرومم میکنه...
فریباجون راست میگه سارا جان. الان توی تهران لااقل یه عروسی ای که خیلی بخواد کم هزینه برگزار بشه 20 تا 30 میلیون آب میخوره. یه کم مفصل تر تا 50 میلیون میشه. اگر خونه دار شدن برات خیلی مهمه به نظرم اصلا عروسی نگیرید بهتره چون از خیلی چیزا نمیشه فاکتور گرفت و خود به خود هزینه مراسم ساده هم بالا میره.
همیشه هم پر کفشه جلو خونشون اون قدرم ببخشید ببخشید بو میده که نگووووووووووووو. حالا من یه جفت دمپایی هم بیرون نمیذارم باشه حتی واسه دم دست.
فرشته جون پس اگر نظرت به نوساز بودن که خب پردیس جای خوبیه و خونه بزرگتری گیرت میاد و وقتی داری برای توی خونت خرج میکنی و دکورش میکنی دلت نمیسوزه که خونه قدیمیه و 2-3 سال بعد از ریخت و قیافه میفته مطمئنی که همه چیش به روزه البته پردیس مدل خونه هاش خیلی متفاوته و بگردی خونه های خوش مدل زیاد پیدا میکنی. مثلا خونه من 100 متریه ولی پلان خونه طوریه که هرکی میاد تو خونه فکر میکنه 120 متریه واقعا خوش نقشه است
مثلا صبح جمعه آدم خوابه چنان در رو می کوبن بهم در خونه ما می لرزه. یا اینکه اون قدر صدای تلویزیونشون بلنده قشنگ توی خونه ما میاد. یا یکسره مهمون داره مهموناشم زنگ خونه ما رو هی اشتباه میزنن. آخر شب ساعت 12 و 1 بلند بلند مهموناشون توی راهرو باهم حرف میزنن خداحافظی میکنن.
بعد حالا ما تا میتونیم ملاحظه میکنیم حتی ماشین لباسشویی هم آخر شب روشن نمیکنم پیشه خودم میگم شاید صدا بره خونه بغلی باعث اذیت بشم. یا ساعت نه به بعد جاروبرقی روشن نمیکنم که مخل آسایششون نباشیم.
مرسی فرشته جونم راستش الانم چیزی رسمی نیست و تا 3-4 سال دیگه هم قراره که صبر کنیم (هرچند خیلی خیلی سخته اما مجبوریم) بش گفتم تا قبل ازدواجمون میخوام که خونه داشته باشیم اون با تو،،وسایل خونه با من، کار میکنم و تا جایی که بتونم تهیشون میکنم (ما رسم جهزیه نداریم و تهیه وسایل هم بعهده پسره)
الهه جان متاسفانه هنوز همسرم نشده!! حس میکنم خونه خیلی مهمه،، اگر جور بشه زندگی آدم رو غلتک میفته،،میترسم مستاجری رو تجربه کنم حس میکنم خیلی باید آزاردهنده باشه ،،برا همین از الان بش گفتم که بفکر خونه باشه تا 3سال دیگه که همه چی رسمی میشه خونه داشته باشیم
بله فریبا جان فعلا چیزی رسمی نیست و فقط خانواده اون درجریانند... پدرش مریضه و دخل و خرج دست علیِ،،میدونم اون تازه داره 24سالش میشه،،خواستم بدوتم 3سال فرصت خوبه برا خونه دار شدن؟؟
بچه ها پول پیش خونه مارو و اجاره خونمونو پدرشوهر میده و قراره که بعد از اینکه خونشون ساخته شد یکی از واحدهارو به شوهر من بده. اما من میترسم بعد از این اتفاقات یعنی از سال آینده دیگه این هزینه رو متقبل نشه و یا اینکه اون واحدو بناممون نزنه. به خاطر همین دارم هی زیر گوش همسرم میخونم که بیا از الان دست به کار شیم ولی خب بیچاره چی کار کنه هم دانشجوئه و هم اینکه فعلا کلی قسط و وام داریم.
به نظر منم آدم باید با طرف مقابلش راحت باشه و ناراحتیش رو بگه. شاید سو تفاهم باشه و برطرف بشه.
سلام دوستان من یه اخلاق بد دارم و اونم اینه که وقتى ناراحت مى شم نمى تونم بهش بگم نه اینکه بى سر و زبون باشما... نه... اتفاقا خیلى هم زبون درازم!! اما نمى دونم چرا اون لحظه لال میشم.. بیچاره باید خودش بفهمه... تازه وقتى هم مى پرسه ناراحتى!؟ نیم ساعت طول میکشه تا به حرف بیام تو اون نیم ساعت فکر مى. کنم چجورى بگم ناراحتم. ...
نمى دونم دقیقا مشکلم چیه! ؟ ترس از دست دادنه یا ناراحت شدنش.... یا دوست داشتن زیادى... ولى هر چى هست اگه نفهمه منم هیچ وقت نمى گم ناراحتم... اون وقت جمع میشه سر یه چیز الکى گریه مى کنم.....
سلام صبا جون عصر جمعت بخیر منم دقیقا این مشکلو دارم!!! جوری که یکبار که صبح تا عصر باهم بیرون بودیم از 2-3تا مساله ریز ایقد ناراحت شدم که بغضم گرفت اما نمیتونستم بش بگم،،اون بیچاره هم نمیدونست چرا شاد نمیشم فکر میکرد چون نسبتا بیشتر از قبل باهم بودیم دلزده شدم اومدم خونه ایقد گریه کردم اما میترسیدم بش بگم بعد از چشمش بیفتم ایقد التماس کرد که بگو چت شده ،،تا بش گفتم بیچاره اینقد ناراحت شد گفت خو همونجا چرا بم نگفتی... صبا من که میترسم ازم خسته بشه گاها هم میترسم ناراحت بشه
من اصلا زود ناراحت نمى شم... زودم ناراحتیم یادم میره.... دقیقا وقتایی ک میخوام گذشته رو مرور کنم واسش... یادم نمیاد. :))))
اما بلاخره ادم یه جاهایی ناراحت میشه دیگه.. اونم نتونه ابراز کنه خیلی بده!!
خب واقعا نمیشه به خانوادم بگم،،اگر مشکلی از بابت خانوادم نداشتم نامزد میکردیم چون هم علی هم مادرش اصرار دارن که نامزد باشیم منم ترجیح میدم همه چی رسمی باشه اما خانوادم قبول نخواهند کرد،،غیر از وضعیت مالی چون ما عربیم و علی فارس پدرم مخالفت خواهد کرد... صبر کردن فقط برا خونه نیست،،باید وضعیت کار و خدمتش مشخص بشه،،خونه برام مهم هست اما صبر کردنم برا خونه نیست یکی از برنامه هامون اینه که اگر نشد بخریم طبقه بالای خونه پدریشو بسازیم که هم از اجاره دادن راحت باشیم هم ملک خودمون و به سلیقه خودمون باشه
ساراجون کار و خدمت و خونه علی آقا درست بشه پدرت موافقت میکنه؟ مطمئنی بعد از سه چهار سال میتونی پدرت رو راضی کنی؟ باید حساب شده بری جلو که خدایه نکرده عمرت تلف نشه عزیزم.
ولی توی شرایط سختیش گذاشتی. همزمان باید خدمت بره شغلی هم پیدا کنه که بتونه در عرض سه سال خونه بخره. به نظرم همون ساختن خونه رو شروع کنه زودتر خونه دار میشه.
نه فرشته جان،،متاسفانه فقط دوستام میدونن و پسر داییم... خانوادم اگر بفهمن مانعم میشن،،شاید اگر وضعیت شغلیش تثبیت بشه مادرمو در جریان بذارم
ساراجون به نظر من اگر زیر نظر خانوادت باشه صبر کردنت برای خونه خرید بیشتر میتونی اطمینان داشته باشی. البته این نظر منه. شرایط تو رو توی خانوادم نمیدونم. اما مادرتم در جریان بذاری خوبه. و اون پسر بدونه مادرت در جریان هست.
فکر میکنم سختم بشه بد نیست،،چون مجبور میشه همه تلاششو کنه،،بوقتش اگر ببینم تلاششو کرده و نشده راه میام باش،،بهتر نیست؟؟
فریبا جان من اهوازم علی شوش... مامانش بش میگه حتی اگر شده خونمونو بفروشیم ،،2تا آپارتمان جای ارزونتر بخریم ،،اما من راضی نشدم،، میدونم یه زن چقد خونشو دوس داره... ایتجا یه جشن خوب30تومنی میشه،،اما اگر مهمانا رو کم کنیم،،بجا تالار تو یه باغ (فامیلاشون باغ دارن) جشن بگیریم،،آرایشگاهم جای معمولی برم هزینه ها نصف میشن من زیاد اصرار به جشن ندارم علی میگه باید برات جشن بگیرم...
سلام ممنون از راهنمایی هاتون.آره فریبا جون 26سالشه
دوستان واقعا خونه خیلی مهمه با شرایط الان . واقعا متاجری سخته. طبقه پایین ما رهن کرده 52 میلیون خونه 50 متری رو. ما هم خریدیم 220م. البته چون طرف پول لازم بود. اما الان از ما 260ت میخرن ما اسفند خریدیم وام هم گرفتیم . اولا که ضرر نکردیم که هیچ سود هم کردیم.ما برای خرید خونه از خیلی چیزا زدیم حتی ماشینمو فروختم. هرجایی که میشه حتما نباید تهران باشه یه ملک بخرید حتی اگه قدیمی ساز بشه فقط یه خونه داشته باشید که خیالتون راحت باشه. منم چند باری پردیس رفتم خونه های قشنگی داره اما دوره به محل کار. راستی یه جاهایی نزدیک مینی سیتی هست که پدرم چند وقت پیش رفته بود میگفت برای چند سال اینده بخرین خوبه از الان مثل اوایل شهرک راه اهن و سعادت اباد اینا که هنوز راه نیوفتاده بودن اما الان اباد شدن. متراژ خونه هاشم 70 80 متر به بالاست امکاناتش کمه و قیمتش همون متری 2 تومنه و به بالا.
راضیش میکنم بش فشار میارم که راضی بشه،،چون علی واقعا پسر پخته و مسولیت پذیر و پاکیه کم پیدا میشه پسر اینطوری من بش فشار نیوردم شرطش نکردم اما بعنوان خواسته مطرحش کردم،،علی میگه اگر معاف نشم بالا رو میسازم اگر بشم خونه میخریم
پس زودتر به فکر اون موقع باش و یواش یواش شوهرت رو عادت بده مسئولیت زندگیتون رو قبول کنه. نمیشه که هم کار خونه به عهده تو باشه هم کار بیرون از خونه. من با اینکه شوهرم گاهی اذیت میشه از سرکار رفتنم اما توی کارای خونه هم کمکم میکنه.
اتفاقا خودم هم همش فکر میکنم اگه یه روز بخوام بچه دار شم چکار باید کنم.
اتفاقا منم از بی خیال بودن شوهرم خیلی اذیت میشم.در مورد همه چی بی نهایت صبور و بی خیاله.5 روز دیگه عروسیمونه ولی انگار نه انگار...
سلام صبح به خیر من اومدم :))
سر فرصت میخونم هنوز پستهارو نخوندم بعدا م
سلام فرشته و سحر گلی :) چرا نمیاین مادرشوهر دختر گلیا؟ :))
فرشته جون نشد که بگم منم خیلی از عکشتون خوشم اومده واقعا حس خوبی میده به آدم بخاطر وجود زنو شوهر گل ی مثل شماست و هم دریا خیلی دوست دارم هروقت میرم کلی بهم آرامش میده
سلام نداجون. دلمون برات تنگ شده بود؟
ما بعد از عروسیمون کلی قرض و قوله داشتیم اما شوهرم همه رو به موقع پرداخت کرد با اینکه کلی هم طلا و سکه داشتیم یکی دوبار گفتم به خودت فشار نیار تا آخر وقت سرکار باشی یکی از سکه ها رو بفروشیم گفت نه سکه و طلا حیفه بمونه برای مبادا و خونه خریدنمون. شوهرم 26 سالشه ولی خیلی سرش به حساب و کتاب هست همه چیزو به موقع بگیره. با وجود این همه قرض و قوله توی این چهار ماه که از عروسیمون گذشته 3 بارم تونستیم بریم مسافرت. به شوهرت بگو باید واسه همه چیز برنامه ریزی کنه تو هم درکنارشی اگر جایی کم آورد کمکش میکنی نه که همه چیزو بندازه گردنه تو.
سلام نداجونی. صبح تو هم بخیر چقدر خوشحالم اومدی خواهری :****
قربونت برم عزیزم
فدات فتانه جونم لطف داری عزیزم
فرشته جون یعنی چی دوست صمیمیه شوهرت دوست تو بوده ؟ دختر بوده یاپسر ؟
فرشته جان از اول وقتی یکیش رو دادی این طوری عادت کرد. این جوری شاید بعدا بچه دار بشید نتونی بری سرکار اون قوت میخواد شوهرت چیکار کنه؟ باید وظایفش رو بدونه. اینا رو سعی کن با زبون خوش بهش بگی. بگو توی خونه هرکس وظایفی داره. بگو حالا شاید یه ماه دستت خالی باشه من کمکت میکنم اما در اصل وظیفه توئه پرداخت قسط ها
سحر جون من 28شوهرم 30سالشه.دوست صمیمیه شوهر دوستم بود .تو مهمونی های اونا با هم آشنا شدیم.یک ساله ازدواج کردیم.
فریبا جون میگی چکار کنم؟همه قسطا رو خودم میدم.اصلن نمیدونه چقدر قسط داریم.خیلی بی خیاله.اگه منم مث اون بشم که زندگیم رو هواست.یعنی میدونم اگه بسپرم به اون قسطا رو نمیده بعد بابای خودم که ضامن شده آبروم جلوش میره.
ساراجان تو که هنوز سنی نداری عزیزم . عجله نکن واحساسی تصمیم نگیر گلم . ایشالا بایکی که لایقته ازدواج کنی و خوشبخت بشی .
ساراجان اولش یه خورده سخت هست دل کندن ولی بعدا که با یه آدم خوب ازدواج میکنی خیلی خوشحال میشی که همچین روزی آیندتو به دستت گرفتی و نذاشتی خراب بشه. زندگی یه روز و دو روز نیست یه عمره
ممنون فرشته جان ،
سحر جان من 24 سالمه ایشون 27 سالشه ، قبلا خواستگار که میومد و این حرفا رو میزد اصلا نگاشم نمیکردم ، فقط چون دلم برای این آدم تپید کنار اومدم ،
سارا جان انقدر خواستگار بهتر برات میاد که این اقا وسختگیریهاش وبدیهاش رو فراموش میکنی. موضوع یه عمر زندگیه یکی دوروز نیست که بخوای تحمل کنی گلم .
اره سارا ایندتو بخاطر یه دلبستگی پوچ وتوخالی خراب نکن .بنظرم این اقا بامشاوره هم درست نمیشه .حودت چندسالته عزیزم ؟
مرسی فریبا جان ، فقط میخواستم برای دلم تلاش کنم ، مرسی که راهنمایی میکنی.
مرسی فریبا جان ، فقط میخواستم برای دلم تلاش کنم ، مرسی که راهنمایی میکنی.
مرسی از دوستای عزیز که پاسخ منو دادن ، شماها مشاور خوب میشناسید ؟ واقعا کارش خوب باشه من دیگه کم آوردم
فرشته جان من شوهرم اصلا به خودش اجازه نداد حتی درآمدم رو بدونه. با وجود اینکه درآمد من توی خرج های خونه و اجاره خونه و قرض هامون به کار نمیاد هیچ وقت مخالفت نکرد با کار کردنم حتی شده مسافرت و مهمونی به خاطر کار من کنسل شده ولی بازم مخالفت نمیکنه. همیشه هم بهم میگه تا هر وقت خودت راحتی بری برو. نه اجبارت میکنم بری نه اجبارت میکنم نری. منم بهش گفتم که نرم واقعا حوصلم از صبح تا شب توی خونه سر میره چون اونم شغلش آزاده و نه و نیم ده شب میاد خونه.
مرسی فرشته جان ، دارم سعی خودمو میکنم ، هنوز عقد نکردم در حد نامزدی و آشناییه ولی من دیگه بریدم
فرشته جون چطوری باشوهرت اشنا شدی ؟چند سالته وشوهرت چندسالشه ؟
سارا جون اگر عقد نکردین باهاش ازدواج نکن. آفرین که انقدر قوی هستی.اشتباه منو تکرار نکن منم با اینکه مشکلات اخلاقی شوهرم رو میدیدم ولی بخاطر علاقه باهاش ازدواج کردم و الان پشیمونم.
فرشته جون خوش بحالت من که از روز اولچون سر هر ماه پول میگرفتم ولی شوهرم روزانه پول در میاورد همه قسط ها افتاد گردن من. دارم دیوونه میشم نمیدونم چکارش کنم.
سحر جون راست میگی فکر کنم مشاوره لازم دارم.
فرشته جان تو اشتباهت این بوده این طوری عادتش دادی. منم کارمند یه شرکتم و شوهرم شغلش آزاده ولی الان که 4 ماه از عروسیم میگذره هنوز از درآمد خودم چیزی واسه خونه خرج نکردم یعنی شوهرم میدونه وظیفه خودشه حتی لباس بخوام خودش میگیره. هنوزم نمیدونه حقوق من چقدره
ساراجان نظر منم اینه حتما یه مشاوره برید. نمیشه با شک و تردید یه عمر زندگی رو شروع کنید
سارا جون اگه فکر میکنی در اینده با همچین ادمی مشکل خواهی داشت والان هم درحد خواستگاره وعقد نیستید باهاش ازدواج نکن. ایندت مهمتراز این حرفاست. قبلش یه مشاوره برو شاید درست بشه ولی اگه نشد وقتتو تلف نکن .
فرشته جون خب باهم پیش یه مشاور برید یا اینکه چندوقت سر کار نرو یا بگو حقوقمونو کم کردن دیگه کفاف مارو نمیده تا بفکر پول در اوردن بیفته .
بچه ها شوهر من خیلی مهربونه .ولی خب مشکل هم زیاد داره.یکی اینکه خیلی احساساتیه.مثلا بعضی وقتا قفل میکنه که من خیلی دوستت دارم تو منو چند تا دوست داری حاضری به خاطر من چکار کنی ...و انقدر از این سوالا میپرسه تا من خسته بشم یه چیزی بگم و اونم قهر کنه!! همیشه به جای اینکه با من بحث کنه تا حرفامونو بزنیم قهر میکنه...اینجوری حرفای جفتمون تو دلمون میمونه...ضمنا چون من درآمدم واسه خرج خونه کافیه و اون شغلش آزاده خیلی خیالش راحته همیشه ظهر کارشو ول میکنه میاد خونه
من خیلی ناراحتم ، یکی از همکلاسی های دانشگاه ام برای ازدواج پا پیش گذاشت و قرار شد چند وقت با هم رفت و آمد کنیم تا ببینیم مناسب هم هستیم یا نه ، خیلی زود دل بهم باختیم ، اما یه کم که پیش رفتیم دیدم رو همه چی حساسه ، من خودم دختری چادری ام اما خییلی شیک میگردم و توی لباس پوشیدن وسواس به خرچ میدم ، اوایل دوست داشت حتی میگفت این کار و کن اون کارو کن اما کم کم شروع کرد به گیر دادن ، مانتوت تا مچ پات باشه ، آستین دستت کن ، رژ نزن ، پنکیک نزن ، چرا پاشنه کفشت بلنده ، با کی خداحافظی کردی ، به کی سلام کردی ، چرا با عموت که فاصله سنی اش با تو کمه دست روبوسی میکنی ، و وقتی هم با خانواده بیرن میرم و خونه اقوام کلی با ناراحتیش عذابم میده اول به خاطر احساسم هیچی نمیگفتم و وقتی میپرسید چی پوشیدی امروز شرکت کامل براش میگفتم اما این دو هفته اخیر دیگه شروع کرد به تهمت زدن (چون من تو دانشگاه خیلی فعال بودم و مسئول انجمن های مختلف بودم و بچه ها کاملا من و میشناختن به خاطر ایشون این کار و گذاشتم کنار) دیگه شروع کرد به تهمت زدن که آره برو با همونا که حرف میزدی باش ، یا اینکه من که الان میدونم مانتو کوتاه و ساپورت پوشیدی رفتی بیرون و تهمت های دیگه که این کوچکترینش بود ، خب اوایل به خاطر اینکه ازش خوشم میومد و حس میکردم واقعا مرده و رو پای خودش بوده تا الان چیزی نمی گفتم ، اما الان که پای تهمت وسط کشیده شد حس میکنم عزت نفسم زیر سوال رفته . خیلی خواستم پیش یه مشاور برم تا صحبت کنم اونو ببرم ببینم میتونه عوض شه یا نه ولی مشاور خوب پیدا نکردم . برای همین تصمیم گرفتم که دور این آدم و خط بکشم چون به نظرم شک زندگی و داغون میکنه .البته خودش میگه شک نیست من از چشمام بیشتر به تو اعتماد دارم ولی این کاراش نشونه شکه. خیلی دوست دارم اگر راهی دارید کمکم کنید . واقعا احتیاج به کمک دارم اینم باید اضافه کنم که خانواده من از رفاه کامل برخوردارن اما با اینحال من از اول خواستم روی پای خودم باشم و از 18 سالگی تدریس کردم تا الان که کارمند بازرگانی یه شرکتم ،ایشون هم کارمند دولت هست و وضع مالی خیلی پایینی داره ، من با همه این چیزا کنار اومدم ولی میگه تو برای این رابطه هیچ کاری نکردی ، ستاره بانو اگر میشه با مادرت صحبت کنی و یه راهی جلوی پای من بذاری ممنون میشم ،همین طور دوستان دیگه اگر به نظرش راهی میاد به من بگید
مونا من خودم عاشق فلفل و غذاهای تندم ولی شوهرم اصلا دوست نداره :((((((
سحر این دکتری که پیدا کردم بیمارستان چمران و عرفان هست. دوتا دکتر هم توی بیمارستان آرش پیدا کردم که مطبشون خیلی ازم دور بودن. اگرم خوده بیمارستان میخواستم برم واسه ویزیت خیلی نوبت دهیش سخت بود زنگ زدم گفتن از 7 صبح باید بیای برای تشکیل پرونده بعد دوباره یه روز بیای واسه نوبت دهی.
بیمارستان چمران یکی از برادرزاده هام به دنیا اومد خیلی خوبه. زایمان در آب هم آورده
موناجون خب این دفعه مرغ رو ریز کن ومثل گوشت چرخ کرده تفتش بده. اینم خوشمزه میشه
اره فرشته جون بدی بیمارستان ارش همین نوبت دهیشه خیلی وقت ادم گرفته میشه .اگه چمران دکتراش خوبن همونجابرو عزیزم
راستی توش سیب زمینی هم نگینی ریخته بودم :)))
بچه ها من دیگه کم کم میرم، همگی خسته نباشید
مونا کتلت درست کن :))))))))))
برو عزیزم خدانگهدارت
بچه ها من دیگه برم
همسری الان میاد دنبالم
ببرمش دکتر. خودش که با پای خودش نمیره
مواظب خودتون باشید
خدانگهدارتون :*****
بذار فرشته جونم. زودتر میخوایم ببینیم :")
فریباجون خجالت نده شما که از همه با سلیقه تر و شاعرتری
چه جالب فریبا جونم. پیشنهاد من جمله روی امضام هست
مونایی یه کم غر بزن دلم برای غر زدنت تنگ شده :)))))))
اره ندا نی یه جوریه اینجا.
راستی مونا جون معجونه این بود امروز دیدم کامنتت رو. پسته بادام درختی هندی زمینی کنجد فندق گردو رو اسیاب کن یا چرخ کن . یک قاشق از این پودر + یه قاشق عسل+ یک لیوان شیر خیلی میچسبه
بازم سلام من اومدم بقیه کجان پس؟ میان ساک ساک میکنن میرن؟
خانوم معلم میخوام عکس از سوغات شمال بذارم. کجا باید بذاری؟
فریباجون فرستادم اما شوهرم جوابی نداده فعلا(فاطمه غصه دار)
فریبا جونم من عذرم موجه هستش که
آره مونا حتی الان آشتی هم کنید چون هنوز هردو طرف حساس هستید اوضاع بدتر میشه دوباره
خیلی خستم بچه ها، خیلی
بگو فرشته جونم(یکی بگه کی با تو بود اخه؟)
دلم میخواد برم تو بغل مامانم یه دل سیر گریه کنم، احساس تنهایی و بی کسی داره خفم میکنه
باشه میفرستم. فرشته جون تو فرستادی شوهرت برات چی فرستاد؟
مهدیه منظورتو نفهمیدم گفتی (یکی بگه کی با تو بود اخه؟)
مونا به نظر من وظیف اونا هست که از دلت دربیارن. تو کاری نکردی که بخوای زنگ بزنی. زنگ زدن تو یعنی انگار کاری کردی الان میخوای دلجویی کنی. تو اگرم حرفی زدی اونا کاری کردن که تو حرفی زدی. به شوهرت بگو با این کارا دوباره استرس بهت وارد نکنه. ضعیف شدی دختر به خودت برس
وای چه معروف شدم امضا من میره واسه شوهرا :))))))))))))
خانوم معلم من چیکار کنم که این جمله رو قبلا واسه همسری فرستادم؟؟؟
مونا جون خب چرابه مامانش نمیگه به تو زنگ بزنه از دلت در بیاره ؟
نه مونا جون عزیزم تو این مورد صبر کن. حداقل زوده برای اینکار. هم اینکه اروم شی و اعصابت راحت بشه هم اینکه یکم اونا خودشون رو جمع کنن. بدون واسطه که اصلا پیش قدم نشو. تازه 12 روز از اون ماجرا گذشته. به همسرت بگو هنوز تنش های عصبیش تو تنت هست زمان لازم داری. حداقل یه ماه بشه نگن عروسه هرکاری کردیم باهاش بازم از رو نرفت. اگرم خواستی کاری کنی بعدا با هزار منت سر شوهرت که فقط بخاطر تو اینکارو میکنم . با جاریتم در ارتباط نیستی؟
مونا طبیعیه شوهرت دوست دارم رابطه همسرش و خانوادش باهم خوب باشه اما این به هر قیمتی نمیشه بگو اونا قشنگ ترین شبه زندگیم رو خراب کردن حالا توقع زیادی نیست که دلجویی کنن ازم. بگو تو نباید برای این که این رابطه رو درست کنی همسرت رو خورد کنی. بگو اونا در واقع قشنگ ترین شبه تو رو هم خراب کردن.
منم دلم برای ندا تنگ شده :( نداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
فریبا جونم همسر من که پادگان تشریف دارن و موبایل همراهشون نی که بخونن و ج بدن
ندا وقتی نیستی اینجا سوت و کوره. آخه کجا رفتی بی خبر؟
منم چیکار کنم که شوهرم پیشمه ونمیتونم پیام بدم بهش :)
راستی فرشته جان جواب کنکور آزاد هم اومد برو ببین شاید قبول شده باشی
مهدیه برای فریبا تعریف کردم با اینکه میدونه من تو این مدت چقد داغونو به هم ریخته شدم دیشب بهم میگه زنگ بزنم خونشون باهاشون صحبت کن. من چه حرفی میتونم با اونا داشته باشم؟ من دیگه نمیخوام ببینمشون و صداشونو بشنوم بعد زنگ بزنم بحرفم؟ هرگز
مونا راستی همسرت از خانوادش چیزی نگفت؟
خواهش میکنم مونا جون
فدات شم موناجونی. نبینمت این جوری. درست میشه غصه نخور
فرشته جون دیگه رمق غر زدنم ندارم. مرسی مهدیه عزیزم لطف کردی
سحرجونی قسمت دکوراسیون و لوازم آشپزخانه گذاشتم
بهار جان سلام خوش اومدی دوستم. امیدوارم اینجا بتونه کمکت کنه. عزیزم شاید به قول دوستان همسرت از اون دسته مردهایی هست که علاقه اش رو به صورت کلامی بروز نمیده. باید ببینی رفتارش محبت امیز هست با شما؟ یا اینکه از طریق خرید هدیه علاقه اش رو نشون میده؟ اخه عشق که فقط زبان کلام نداره. درسته ادم نیاز داره دوست دارم رو گاهی بشنوه اما گاهی نگاه های همسرنیز خودش بیان کننده دوست دارم و علاقه هست. در ثانی شما میتونی با همسرت صحبت کنی و دلیلش رو بپرسی. زن و شوهر باید نیازهای یکدیگر رو برطرف کنن و این یکی از نیازهای هر زنی هست. همونطور که شما موظف به براورده کردن نیازهای نامزدت هستی ایشون هم موظف هست که نیازهای شمارو برطرف کنه. شاید همسرت فکر میکنه همین که با رفتارش علاقه اش رو نشون میده کفایت میکنه.
دلم خیلی برای ندا تنگ شده، ندا بیا یکم شیطونی کن تا منم از این حال و هوا دربیام
فریبا جون شما که انشات خوب بوده برای ماهم بنویس دییییییییییییییییگه :)
فریبا جونم خیلی بامزه نوشتی، دوست میداشتم :)
بهار جونم خوش اومدی عزیزم. منم با فتانه جون موافقم عزیزم، باید با اخلاقای دیگه همسریت مقایسه کنی و ببینی دلیلش چیه. دلیلش خجالته یا چی. به هر حال بهت ابراز عشق و محبت کرده. اگر خجالتیه درست میشه.
الان توی دوران عقد روابطتون چطوریه گلم؟ دیدارهاتون؟ یا به قول فرشته آشناییتون چطور بوده عزیزم؟
آره بهارجون منم با فتانه جون موافقم. بعضی آدما با حرکاتشون علاقه شون رو نشون میدن
بهار جون خوش اومدی عزیزم وای مگه میشه ؟ 14 ماهه که عقد کردین و تا الان رودرو بهت نگفت دوست داره؟ خب اگه نگفته حتما خجالتیه خیلی تو باید کاری کنی یخش آبشه یا شایدم از اون دسته آدماییه که احساساتشو بروز نمیده!!!!!!!!!!!!!!
مونایی بفرست. نکنه سر صحبت دیشب همسرت قهر کردی بلا؟؟؟
آره شهروند بسته بندیشو داره فریبا
اون باید بیاد ازم عذرخواهی کنه به خاطر کارایی که خانوادش باهام کردن و خودشم داره ادامشون میده
مونا اینقدر خشک نباش دوست جون.
از خشکشم داره یه مقدار. ازش عکس میگیرم برات میذارم
مونا زندگی لج و لجبازی برنمیداره باید از یه سری چیزا گذشت کنی دوستم
فریبا جون دمه خونه ما داره تازشو میخوای بخرم برات با پیک بفرستم؟
بچه ها جدی جدی نگران ندا هستم. سابقه نداشته سه روز نیاد!!! بی خبر!!!!
باقاله قاتوق رو بذارم فریبا؟
اوه چه خبره فریبا جون؟ 100تومن؟ ولی غذای بدی نی برای وقتایی که حوصله اشپزی نداریم
مونا جونم اینم در نظر داشته باش همسرت از طرف خانوادش هم تحت فشاره عزیزم. بعدشم کسی که ازدواج میکنه همه کسش میشه شوهرش مونا خانوم جون. حواست باشه. اگرهم قرار جایی باشه که گریه کنی تو اغوش همسرته.
دقیقا من با حرفای مهدیه موافقم. یه بار وقتی دلت گرفته توی آغوش همسرت گریه کن بعد میبینی چقدر به آرامش میرسی و همسرتم خوشحاله از اینکه سنگ صبورت شده. حتی اگر از همسرت ناراحتی توی آغوشه خودش گریه کن
فریبا بگیر منو اومدم :)))
مونا من شبه تولدم هم از همسرم ناراحت بودم که برای تولدم کاری نکرده هم از اینکه داداشم توی بیمارستان بود ولی توی بغل خودش گریه کردم. توی بغل خودش هق هق زدم گفتم دلم گرفته گفتم ازت ناراحتم. اونم هی حرف زد تا آروم شدم. مونا هیچ وقت توی خودت نریز. حرفاتو بزن مطمئن باش همسرت با دلیل هاش آرومت میکنه
باقالاقاتق غذای شمالی هستش با نیمرو وباقالی درست میشه .من که دوست ندارم :(
نخیر فریبا جونم حسودی نکردم به مونا میگم وقتی این احساس داری که بغل مامانت از بغل همسرت بهتره اونم وقتی موضوع دلتنگی تو به خانواده همسرت ربط داره این یعنی اشتباه یعنی خطر یه وقتایی اره ادم دلش برای مامانش تنگ میشه خوب اونجا اشکال نداره اما نه این جور وقتا
نکنه ندا بی خبر از ما و مادرشوهرش رفته ماه عسل :)))))))))))))))))
سحر ولی من خیلی دوست میدارم
ای وای زنگ زدی یا اس ام اس فریباجون؟
اره فرشته جون خوبه که رفتی در اغوش همسرت. اون بهتر از هر کسی میتونه ارومت کنه
فریبا جون همسرم بهم لبخند زد واین شعر رو از خودش برام گفت : در کنارم باغ گل روییده باز / چونکه یارم امده باروی ناز (باز) :)))))))))))))))
نگرانشم
شوهرم اینو گفته بود: فدات بشم همه زندگیم. دنیای منی. آرامشه من فقط کنار تو بودنه
فاطمه من میخوام باقاله قاتوق درست کنم
اخه فرشته جون شما از فریبا پرسیدی من ج دادم بعد هم به خودم گفتم اخه کی با تو بود.
مونایی نگو این جوری دلم گرفت. چرا بی کسی؟ باور کن همسرت دوست داره اگرم دیشب اینو گفت چون دلش میخواد خوبی و خوشی بین تو و خانوادش برقرار باشه. شاید فکر کرده اگر آشتی کنید یواش یواش اتفاقات قبل رو فراموش میکنی
هههههههههههه از دست تو مهدیه
من نمی فرستم فریبا جون. اصلاً
با باقالی خودش درست میکنم فریبا. شما تازش پوست نکنده هست اما تهران هم خشکش هست میریزم توی آب پوست میکنم میذارم فریزر هر موقع بخوام استفاده میکنم.
بهش میگن پاچه باقالا فریبا
ببینید دوستان مردی که پای زنش می ایسته مردی که بیماریو بیحالی زنش براش مهمه مردی که تلاش میکنه برای زندگیش و اینکه بهترینهارو بسازه برای هسرش یقین داشته باشید که عاشقه مگر اینکه مرد شما غیر از این باشه خدای نکرده
دوستان من غصه غذا دارم.بگیدشام چی بپزم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مونا جون خب به همسریت بگو به اونا بگه بزنگن بهت .
مونا نباید بذاری کارای اونا روی رابطه و علاقه بین تو و شوهرت تاثیر بذاره. باید ببینی شوهرت به خودیه خود خوبه یانه؟ بدون در نظر گرفتن خانوادش. باید ببینی اگر اونا بهت بدی کردن شوهرتم بهت بدی کرده؟
گفتم بهش سحر جان، جراتشو نداره به اونا بگه
مونا مطمئن باش شوهرت خیلی دوست داره اما نه میتونه تو رو کنار بذاره نه خانوادشو. خانوادش هرچقدرم بد باشن به هر حال خاناودش هستن و دست خودش نبوده انتخاب کردنشون. تو هم خانومه خونش هستی دوستت داره. اگرم حرفی میزنه میخواد واسطه باید بین شماها. همه مردا دوست دارن رابطه همسر و خانوادشون خوب باشه.
مونا به نظرم فعلا راجب این موضوع حرفی نزنید اصلا. هر وقت هم همسرت صحبت میکنه راجب این موضوع بگو اجازه بده زمان همه چیز رو حل میکنه الان به ارامش نیاز دارم و ممکنه چون هنوز اروم نشدم اوضاع بدتر بشه.
خانوم معلم من قبلا فرستادم. جوابه اون موقع شوهرم رو میخواین بگم؟
فریباجونم دکوراسیون و لوازم آشپزخانه عکس گذاشتم
ممنون فریبا جون وفرشته گلی. منم بخاطر همین محبتاش عاشقش شدم :)))))))))))))
هستم فریبا جان، بهش اس دادم بعد نگید سرتقیاااااااا فعلا که جواب نداده اگه نده که دیگه باهاش صحبت نمیکنم تا بیاد عذرخواهی کنه تا همین جاشم خیلی براش مایه گذاشتم
سحر آشناییتون چجوری بود؟
آفرین موناجونی. به نظر من که جواب میده
مونا کنکور آزاد به خاطر عروسیم نتونستم شرکت کنم :((
نه من تا لحظه مرگم کاری که باهام کردنو فراموش نمیکنم، آرزوی زنگ زدنم هم باید به گور ببرن با خودشون. در ضمن فریبا جون من این جمله رو واسه همسر نمیفرستم چون هنوز این حسو بهش ندارم
چقدر قشنگ بود سحرجونی
بچه ها الان تلفن زد و عذرخواهی کرد گفت از صبح مشغول کار بودم. البته صبحم تماس گرفته بود. دیگه اینکه بابت دانشگاه آزادم بهم تبریک گفت. ولی در مورد اس چیزی نگفت منم نگفتم
مونا سراسریت کجا بود؟ یادم رفت
بچه ها من باردار نیستم اما دوماهه پری... نشدم :(((((
مبارکه مونا جون. انشالا ازمون دکتری قبول بشی
ای وای طفلک پس آخر ماه عسل نرفت واسه مراسم عزاداری رفته شمال. خدا بهشون صبر بده
مرسی فریباجونم از نگرانی درمون اوردی. بهش سلام برسون بگو جات خیلی خالیه
زودی بیا منو ببووووووووووووس
منم همسریم اومد بهم زنگید
نمیدونم ولی توقع داشتم یه چیزی میگفت. بازرگانی بین المللی علوم و تحقیقات قبول شدم فرشته ولی همون سراسریو میرم. اون هفته رفتم ثبت نام کردم البته کلاسام از بهمن ماه شروع میشه
مونا پس دیدی حواسش بهت هست. به سلامتی آزادم قبول شدی پس. چی قبول شدی؟
مونا خانوم همین که زنگ زده خودش کفایت میکنه حتما که نباید مستقیم چیزی بگه
الهی ندا جونم پس الان رفته شمال مراسم. خدا رحمتش کنه.
نه فقط بی بی چک فریبا. حالت تهوع و اینا هیچی ندارم. فردا وقت دکتر گرفتم
الهه هم نی اومد و رفت
فرشته وای چرا ؟ شاید بخاطر ازدواج هرومونات تغییر کرده
اگه بذارن اعصابی برامون بمونه که جشن دو نفره بگیریم. انقد افسرده شدم که دل و دماغ هیچ کاریو ندارم.
سراسری دانشگاه خوارزمی یا همون تربیت معلم سابق قبول شدم
معلومه سراسری بهتره خب
مونا جونی مبارک باشه فریبا راست میگه باید از دونفره هاتون لذت ببری. دیر بجنبی بچه میاد دیگه نمی ذاره هااااا
فرشته قرصی که میخوری اسمش چیه ؟ الانم که عقب افتاده میخوری ؟
موناجونم با یه گوشه نشستن و غصه قبل رو خوردن حال و هوات عوض نمیشه خودت باید دست به کار بشی اصلا فکر کن خانواده شوهرت وجود ندارن به فکر خودتو همسریت باش. شماها میخواین بعدا پدر و مادر یه بچه باشید باید اون قدر عشق بورزید بهم که اون از شماها یاد بگیره. من واقعا از پدرشوهر و مادرشوهرم به خاطر عشقشون ممنونم عشق اونا باعث شد که همسر منم که فرزندشون هست عشق ورزیدن رو یاد بگیره.
فرشته جون راستی یادم رفت جواب سوالتو بدم .من با همسرم سنتی اشناشدیم . یعنی مامانش وخودش منو بیرون دیدن وهمسرم برگشت منو نگاه کرد ویک دل نه صد دل عاشقم شد :) البته تعریف از خود نباشه ها :)))))))))))))))
سحر تری فازیک می خورم. آره رواله اونو دارم ادامه میدم.
پیگیری کن فرشته ببین چه جوریاست دختر نکنه داری مامی میشی؟
مرسی مهدیه جون. ان شا الله شما هم توی تحصیل و کار موفق باشی
مرسی مهدیه جون. ان شا الله شما هم توی تحصیل و کار موفق باشی
سحر ماهم سنتی بودیم اول مامانش منو دید راه افتاد خونمون رو یاد گرفت بعد اومدن خواستگاری و همسری یک دل نه صد دل...... :)))))))))))
مهدیه دوماهه بی بی چک منفیه بالاخره یکیش خطا داره دوتاش خطا داره همش که خطا نداره
امروز یه حس بدی داشتما. خدا ان شا الله به ندا جونو و خانوادش صبر بده. ندا نبینم غمتو
ای وای ناراحت شدم نداجون برای مراسم ختم رفته .ایشالا زودتر ماه عسلشم بره وخوشحال وخندون برگرده به ماهم انرزی بده .
نمیدونم مهدیه. تا دو سه ماه اول همه چی عادی بود تقریبا از دو ماه قبل از عروسی هم قرص جلوگیری خوردم و کاملا باهام سازگار بود اما نمیدونم چرا دوماهه این طوریم
فرشته قرص یاسمین برای جلوگیری مطمئن تره .این قرص تری فازیک رو دکتر گفته بخوری ؟همه شو رو ساعت خوردی ؟
آره سحر دکتر گفت کم عوارض ترین قرص اینه. اینو بخور اگر بهت ساخت ادامه بده اگر نه بیاد یکی دیگه معرفی میکنم منم خوردم بهم ساخت. ساعت نمیذاشتم سحر بعد از شام کلا میخورم. هرشب بین ده تا یازده شب میخوردم.
فقط یکی دو ماه اولش صبح ها سردرد داشتم یکم اونم گفت اگر تا دوماه برطرف نشد قرصتو عوض میکنم ولی برطرف شد دکتر گفت پس بدنت باهاش مشکلی نداره دیگه.
شوهرم اسمه قرصه رو گذاشتی آنتی نی نی :)))))))))))
فرشته جون اشکال نداره قرصتو عوض کنی منم دوماه ال دی میخوردم که حالم بد میشد دیگه نخوردمش توهم برو دکتر ببین چی میگه . ولی تو اینترنتم سرچ کنی مینویسه یاسمین از بقیه قرصا بهتره احتمال خطاش هم کمتره .
میگما مونا هم به جمعیت غذا چی درست کنم اضافه شد :))))) یاد اولای خودم افتادم ندا یه دستور غذا شبیه همینی که سحر گفت بهم داد ولی سیب زمینی هم داشت
سحر دکترم رو هم عوض کردم یه دکتر خیلی بهتر پیدا کردم فردا باره اوله میرم پیشش. آخه من عفونتم دارم
منم با سحر موافقم. یاسمین عوارضش هم کمتره
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ :)
اره مهدیه جون ولی قیمتش بالاست 35 هزارتومنه. ولی عوارضش کمتر از قرصای دیگست ومیگن پریودی رو منظم میکنه ودرد شو کم میکنه و باعث میشه موقع پریودی جوش نزنی. کلا ضد اکنه ست.
بچه ها امشب شام چی درست کنم؟ از دیروز غذا مونده میذارم واسه فردا که بیاریم اداره. ولی شب نمیدونم چی بخوریم که زودم حاضر شه
مونا مرغ زود حاضر میشه
من که برنامه غذایی عوض شد باقاله قاتوق درست نمیکنم سوپ درست میکنم همسری حالش بدتر شده زود میاد خونه منم زود میرم خونه
سوپ میخوام با دنده درست کنم
آخه سحر با تری فازیک هیچ مشکلی ندارم. قرصمو عوض کنم مشکل دار نشم؟ هرچند الان پری... هم عقب افتاده. مامانم میگه واسه استرسه شاید. به خاطر مشکلاته این اواخر و فوت بابابزرگم
مونا من دو روز بود اشپزخانه تعطیل بود :)))))) پری شب خونه مادرشوهرجان و دیروزم بیرون بودیم شام خوردیم امشب سخته پای گاز بودن :))))))
مونا جون گوشت چرخ کرده رو باپیاز نگینی تفت بده توشم یه خورده قارچ بریز خوشمزه میشه اگه پنیر پیتزاهم داشتی روش بریز به اضافه ی ادویه جات.چون ادویه بهش طعم میده.
مونا جون همسرت دوست داشته بهت بزنگه صداتو بشنوه واونطوری احساسشو بهت نشون بده عزیزم .بعضیا با پیام دادن راحت نیستن وبا صحبت محبتشونو نشون میدن شوهرتوام اینطوریه گلم.
دکتر قبلیم چند دوره قرص و پماد بهم داد فایده نداشت واسه همین شک کردم به تشخیصش یه دکتر خوب پیدا کردم. فردا برم پیشش اگر قرص رو بگه عوض میکنم. قیمتش مهم نیست. هرچی باشه بهتر از بارداریه :))))))))
اره فرشته جون شوهرمن عاشق گوشت چرخ کرده تفت دادست . راحتترین غذا برای بانوان تنبل :)))))))))))))))
فرشته جون برای عفونت همه ی دکترا قرص (فلوکونازول 150) میدن پماد میکونازول داخلی یاپماد کلوتریمازول هم میدن .
اره فرشته جون کباب تابه ایم خوبه فقط یه خورده اب میندازه ولی گوشت چرخ کرده برشته تر وخوشمزه تر میشه .
سحر پماد و قرصم رو یادم نیست اسمش رو ولی میدونم اینا نبودن
کپسول ابی داشتی ؟
واقعا چقدر نبوده ندا حس میشه :((((
آره آبیه یادم اومد داکسی سایکلین بود فکر کنم. یه قرصم رو هم یادمه مترونیدازول بود. یه پمادم هم کلیندامایسین. ولی یه قرص و پماد دیگه هم بود یادم نیست الان
من گوشت چرخ کرده رو یه خورده ادویه و یه پیاز میکس شده قاطیش میکنم همون رو کباب تابه ای کوچیک کوچیک درست میکنم خیلی خوشمزه میشه. گوجه هم روش میذارم. سیب زمینی هم کنارش سرخ میکنم
اره قرص مترونیدازول هم اکثردکترا مینویسن. ولی فلوکونازول 150 از همه بهتره.فرشته جون بیمارستان ارش تو فلکه اول تهرانپارس هم دکترای خوبی داره وبیمارستانش مخصوص زنان وزایمانه.
بچه ها اینی که گفتیدو پنج شنبه درست کردم. گوشت چرخ کرده با فلفل دلمه ای و ذرت و پیاز و ادویه تند خیلی خوشمزه شده بود جاتون خالی. آخه شوهرم غذاهای تند خیلی دوست داره
بهار جون من ندیدم خواستگار بیاد بگه پیش مرگت بشم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام بهارجون. عزیزم آشناییتون چجوری بوده؟
سلام دوستان منو همسری 14 ماهه عقد کردیم ولی تو این مدت به غیر از یکی دو بار دوست دارم اونم تو اس هیچ حرف محبت آمیزو رمانتیکی از همسرم نشنیدم البته تو اساش جیگرم و عزیزم میگه ولی اینا خییییییییییلی کمه واسه من. همه خواستگارای من قبل ازدواجم خیییلی رمانتیک بودن و حرفای قشنگ میزدن درد و بلات تو سرمو پیش مرگت بشم و گریه و التماس که دخترتونو خوشبخت میکنمو هر دفه یکی از اعضای خونوادشونو بفرستن که واسطه گری کنن و .......... من همیشه فک میکردم همه مردا حداقل تو دوران نامزدی و عقد میمییییرن واسه زنشون ولی من هیچ حسی تو حرفای همسرم نمیبینم
من با قسمت پول گرفتنش موافقم :)))))))))))))))
راستی پارسال تو همچین روزی عروسیم بود. تو این ساعت ارایشگاه بودم :) یادش بخیر.....................هیییییییییییییییییییی. چقدر زود یکسال گذشت :((((((((((((((
بله بله من کاملا موافقم مخصوصا قسمت غر زدنشو
سلام سحر ناز خودمون به به چه عجب ازین ورا خانوووووووووووووووووم این چند روزه هی اومدی و رفتی دل مارو آب کردی
به به خانم دکتر . خانم دکترا که باید صبرشون زیاد باشه اگه غر غر کنی مریض بشم نمیام پیشتاااااااااااااااا چون من خودم غر غروووووووووووووو ام اینو همه میدونن مونا خوشگله هم همینطور اونم همینجوریه مثل منه :))))))))))
عشق من خیلی ماهه. 1بار دیر اومد دنبالم و وقتی سوار ماشین شدم شروع کردم غر زدن. بعدشم 1ربع باهاش قهر کردم. اون هی عذرخواهی میکرد. و میگفت روتو برنگردون. بامن بحرف. اما من واقعا 1ربع اصلا حرف نزدم. فقط دیدم2بار کنار خیابون نگه داشت و رفت. و زود اومد گفت1کاری داشتم. من هیچی نگفتم. باز دفعه سوم نگه داشت من باز شروع کردم به غرزدن که دیر اومدی دنبالم الانم منو هی تو خیابونا الاف میکنی. زودتر بریم خونه. 1لبخند زدو باز پیاده شد. وقتی اومد دیدم 1شاخه گل دستشه. دستمو بوسید و باز گفت ببخشید. انقد خجالت کشیدم. اون مدتی که هی نگه میداشت و میرفت نگو دنبال گل فروشی بود:-)
:))))))))))))))))))
یه خورده از خوبیای مردای مشهدیم بگو فریباجون. مارونا امیدکردی. البته شوهرمن مال خودمشهد نیست مال نیشابور از دبستان خونشون تهران بوده فقط چند سال خونشون مشهد بوده.حالا نمیدونم مشهدی حساب میشه یانه.البته شوهرمن هر کاری بهش بگم انجام میده بجز اشپزی چون سررشته ای تو این کار نداره وچون سرش به درسش بوده اشپزی یادنگرفته.ولی گاهی اوقات ظرفارومیشوره. گاز روپاک میکنه .گردگیری میکنه.جاروبرقی میکشه .همه خریداروخودش انجام میده و بعضی وقتا که من دیرم شده لباسامواتو میکنه .دست ودلبازم هست .به قول ندا من راضیییییییییییه
تو سایت این قسمتو داره تبلیغ میکنه بعد شما رفتین قسمت مادرشوهر غیبت میکنین
جدی؟ اینجا رو دارن تبلیغ میکنن؟ باز غیبت شوشو کنیم ندا؟ آخه فریبا جونم نگفت بیایم اینجا که امروز خب :))
فریبا جون شما که خودت گلیییییییییییییییی .خوش بحال همسریت :)))))))))))))))))))
ایشالا ندایی. حتمت هم خوش گذشته :))
سلام واییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی ندا جون و الهه جونم دیروز حسابی ترکوندن تا خود الان داشتم پستارو میخوندم خوبین همه؟ صبحه قشنگتون بخیر
سلام مهدیه گلی و مونا گلی عزیزم :)
سلام مهدیه گلی همین جا
سلام دوستان عزیز من اومدمم
اگه بگم دیروز چه اتفاقی برام افتاد که نیومدم دلتون برام کباب میشهههه
سلام کجایید پس؟
آره الهه دلم واسش تنگ شده امیدوارم بهش خوش گذشته باشه
آخی، فرشته جونی دیگه امروز حتما میاد. باز باید بریم تو خاطرات عروسی که خاطراتشو برامون بگه :))
ندا جونم سعی کن زیاد باشی. منم امروز شاید کار بیرون شرکت داشته باشم. اما زیاد تهنامون نذار...
اره انجا براتون میگم
سلام دخترا، صبحتون بخیر خانوم گلیا :)
من امروز زیاد نمیتونم بیام یکم کار دارم باید تسویه حساب همکاران دفتر تهران و سایتهارو بزنم البته میام سر میزنم
حالا من اگر تو زندگیمون همیشه بعد همسری برسم خونه تکلیف چی میشه؟ اصلا دوست ندارم. دلم میخواد کارم ساعاتش کم و دو یا سه روز در هفته باشه :))) این از من تنبل :)))) میخوام برم استقبال همسری خب. تازه وقت داشته باشم برم روزا یه سر خونه مامانم :))))
سحر جونم مرسی عزیزدلم از مهربونیات :-* :-* 3> 3>
سلام به همتون منم دلم فارغ التحصیلی خواست اره الهه جان مهمونی بودم اونم چه مهمونی ایشالله هیچ کدومتون از این نوعشو نرید
حسنیه جونم دلم کباب شد دختر، تو هر اتاقی رفته دنبال ما. خوشگلم عصرا زیاد کسی نمیاد آخه عزیزدلم :) صبح ها بیا پیشمون گلم :)
چه خبر مهمونی نرگس جون؟ اگر در مورد خواهر شوهرت تعریفی داری میخوای بریم همگی اتاق خواهر شوهر؟ :))
فریبا جون کارت خیلی قشنگه که درو همیشه خودت باز میکنی واقعا به این میگن زندگی توام با خوشبختی حتی بعد از گذشت چندین سال گم رنگم نشده ایشالله که زندگی همه ای دختر گلی های اینجا هم همینطوری باشه
من کجا بیام. چرا اینور اونور میرین؟عروس برون کجا بود؟
فریبا جون اینکه در رو خودت همیشه واسه همسرت باز میکنی از بهترین و زیبا ترین کار های زنونست :) خیلیم عاشقونه :) همسری منم عاشق این چیزاست، میگه دوست دارم همیشه این کار رو بکنی :) این خیلی تاثیر مثبتی توی روحیاتمون و روابطمون داره :)
هر وقت فرشته مهربون اومد سلام منو بهش برسونین تا خودم بیام
چه خوب سحر جونم، من فارغ التحصیلی نرفتم، عکسیم با لباس فارغ التحصیلی ندارم :) خدا رو شکر که خوش گذشته :))) عکس با کلاهش عاااااالیه :))
منم همیشه همین کارو میکنم ولی نمیدونم اگر مثل فریبا گلی 15-16 سال از زندگیم بگذره بازم این کارو میکنم یا نه
سلام نرگس جونم، خوبی گلم؟ دیشب مهمونی بودی خانومی؟
آفرین ندا جونم. این کار عـــــــــــــــــــالیه :) همیشه همین کار رو میکینی، مطمئنم :) چون همسریا دوست میدارن :)
سلام صبح خوشگلتون به خیر ایشالله روز خوبی داشته باشید ببینم کسی هنوز سر کار نیامده
سلام صبح به خیر
سلام نرگس جان خوبی ؟ مادرشوهرجانت بهتره
من جاریمم فوتبالیه، تیمش ضد شوهرشه، من فوتبالی نبودم، همسری میگه باید تو تو تیم من باشه!! وگرنه قهر میکنه بچم :) چقدر جوجوئه خدا :)
واقعا هم آلرژی زاست با این اعتیاد همسرانمون :) چگونه یک مرد را از تی وی بترکانی؟ یعنی ترک بدیم؟ :))) عین هوو میمونن این تی وی و فوتبال تو زندگی خانوما!!! :)
من لباس عروسمو میدم به الهه :))))))))))))))) که درگیر مزون نشه هی بره بگرده :)))))))))))
ارایشگاشو خودش راضی بود الهه جان ولی به نظرم خیلی غلیظ ارایشش کردن.من برای عروسی خواهرم ارایشگاه یوکابد نرسیده به فلکه دوم رفتم 120 دادم ولی گریم وارایشم مثل عروس بود بنظرخودم از عروسیمم خوشگلتر شده بودم.اگه بدونن عروسیته کلی ازت پول میگیرن. ولی فکرکنم ارایش 350 تومنی گل رز هم خوب باشه.
وای سحر اینا که تو میگی چقدر خوبه. من میخوام. حتما بهم آدرس بده برم یه سر بزنم. من نمیدونم کارم خوبه یا نه، اما دلم میخواد لباسمو بخرمو داشته باشمش خب :) اما ترجیح میدم با هزینه کمتر باشه. اینی که میگی عالیه سحر :) اگر بشه میرم حتما :)
خیلی خوبه نداجان. خداکنه الهه جان اندازه اش بشه که تو خرجم نیوفته.
ندایی تو که گلی :) واقعا درد منو میدونی :) اصلا اهل این نیستم بخوام برم صد جا بگردم، حوصلم نمیکشه :)) یک جا برمو تموم :))
ببین چه دوستایی دارم :) از الان به فکرمن و دارن برام برنامهریزی میکنن :) همسریم بدونه شماها چقدر ماهید :)))
ببینید جاتونو خالی نذارید یکدفعه یکی میپره میاد بغل همسر جانتون گفتم که بعدا نگی نگفتیا
اینو واسه خانومایی میگه که قهرشون طولانی میشه ها
البته همسر من بیشتر به حالت دراز کش تی وی میبینه :)))) O---<----< این شکلی میشه :)))
ندا چه جالب شوشوی منم حالت خوابیده تی وی نگاه میکنه اصلا باید تی وی روشن باشه که خوابش ببره :)))))))))))))))))))))))))))))))))
ندا غیبتت کوش پس؟ این که تعریفه :) همسر منم که ماهه، چشم نخوره الهه :)))
دخترا چقدر تو این اتاق واون اتاق میپرین. تو اتاق مادر شوهر راحت بودیم .جامون خوب بود :)))))))))))))))))))))))))
شوهر منم خوبه ندا البته که ما بهترییییییییییییییییییییم:))))))))))))))))))))))))))))))))
وای وای سحر، مردا خیلی وابسته به تلوزیونن. من دوست ندارم همسری اینطوری باشه :)
الهه جان قسمت خاطرات به جامونده از عروسیهاروخوندی؟ برای کم شدن خرج عروسیتون پست گذاشتم .
وای الهه حالا تی وی 1000 تا برنامه داره ولی شوهر جان من عاشق فوتباله منم از فوتبال متنفرم :(((((((((((((((((((((((
میبینم دلت هوای مادرشوهرتو کرده سحر گلی :))))
تازه همه فوتبالا رو نگاه میکنه هیچ تمام اخبارای ورزشی رو که 100بار میده نگاه میکنه آخرشم میره تو سایت خبر ورزشی میشینه چرت و پرتاشو میخونه :(((((((((((((((((((((((((
سحری پستتو دیدم. اینی که نوشتی عالیه. قیمتش خیلی خوبه. راضی بودن خواهر جونیت از عکسشون؟ :) منم میخوام :) حالا به وقتش که شد بم بگو کجا بوده و چطور. دستت درد نکنه سحر جونم :-*
الهه جان دیشب جاتون خالی خونه ی مادر شوشوجان بودم. بنده خدا یه هفتس سرماخورده صداش در نمیاد. خیلی مظلوم شده دلم براش میسووووووووووووووووووووزه :(((((((((((((((((((((((((0
بعد ازین قضایا وقت باقی مونده رو هم به شنیدن اخبار کل دنیا و دری وریهای جهان میگذره :((((((((((((((((((
ندا همسری من یه سره تا دستش میرسه به سیستم تو ورزش تریه :))) مثل ما که همش نو عروسیم :)
تازه من به شیوه ی کاملا داوطلبانه مجبورم (به اجبار همسری) طرفدار تیم مورد علاقش باشم تا قهر نکنه :)))))
اره نداجون شوهر منم دقییییییییییییییییییییییییقا مثل شوشوی شماست :(((((((((((( فوتبال والیبال بسکتبال همه رو نگاه میکنه اخبارشم از سایتاش میخونه. من که هیچ علاقه ای نداشتم تماشاچی اینا شدم :)))))))))))
مادرشوهر منم فکر کنم انگشتش شکسته 4 شنبه وقت گرفته بره پیش دکتر ارتوپد :((
ای خدا ندا کاش میشد تی وی نگیریم واسه خونمون. همسریم میخواد با من صحبت کنه، بازی فوتبال باشه تنظیم میکنه منو واسه بین دو نیمه :)) بش میگم من اولویت دومم یعنی ؟ :) میگه نه، شما که اول اولین!! بله، کاملا شاهدم :))))
چقدر تلفات مادرشوهری زیاد شده!!! یه روز نرفتیم اون اتاقا، انرژی غیبت ما بهشون رسید و از بس دل دوریمونو ندارن اینطور شدن :) خدا زودی شفاشون بده :)
باشه الهه جون اره راضی بوده ارایشگاشم 350 شده دسته گلشم از بهارستان ازاین گلای اکلیلیا خریده هنوزم سالم مونده ولی دسته گل من پژمرده شده :(((((((((((((((((لباس عروسشم کرایه اش250 شده چون خواهر شوهرش تومزونش بوده تخفیف دادن بهش
آخ آخ، امون از این فوتبال که مردا باهاش به دنیا میان :)) اما منم اخیرا یه کم علاقه مند شدم از صدقه سری همسر جان :)
آخ آخ، امون از این فوتبال که مردا باهاش به دنیا میان :)) اما منم اخیرا یه کم علاقه مند شدم از صدقه سری همسر جان :)
من واقعا تی وی دوست نداشتم از اول حالا بهش آلرژی هم پیدا کردم
وای آرایشگاهشم خیلی خوب شده قیمتش سحری :) اونم راضی بوده از آرایشگاهش؟ خب بهم معرفی کن آرایشگاهو آتلیه ایناشو بعدا سحری :) خیلی خوبه. خدا رو شکر، خوشبخت باشن :)
الهه جان بهارستان هم لباس عروسایی که تورشو بااین تفنگا میزنن قیمتش عالیه برای یه شب که بیشتر نیست بخوای این همه هزینه کنی بعد اخرش تو قسط وقرض باشی من لباس عروسمو350 خریدم با شنلش شد400.لباس پاتختی هم 250 شد ازهمونجا که لباس عروس خریدم لباس پاتختی هم سفارش دادم دوتاشوتویه روز بهم داد.خیلیم خوشگل ومتفاوت بودن
سحر جونم تو از صبح کجا بودی دختری؟ هوم؟ امروز خیلی تاخیر غیر موجه خوردیا، چون این همه کمکم کردی به فریبا گلی نمیگم :)
الهه جون برات خصوصی زدم .بخونش
الهه جان من دیروز از صبح اماده شدم که ساعت 2باشوشو برم جشن فارغ التحصیلی اونجاهم که کلی شلوغ بود وتا ساعت 6 -7 اونجابودیم برگشتنیم تو ترافیک بودیم که بعد یه سر رفتم خونه ی خواهرم بعد شامم خونه ی مادر شوشو بودم بعدم اومدم خونمون انقدر خسته بودم صبح دیر بیدارشدم. بعدشم پستای شمارو خوندم که هزار ماشالا غوغاکردین وچشام دراومد :))))))))))))
فدات بشم سحر جونم، مرسی گلم از همه راهنماییا و مهربونیات :) خوندم عزیزم، جوابم دادم. امیدوارم رسیده باشه جوابم :) فارغ التحصیلی شوشو جان یه مزه دیگه داره ها :)))) اما دفعه دیگه این همه دیر نیایا :)
دخترا من ساعت کاریم تمومه. میرم خونه، باز تونستم سر میزنم :) مراقب خودتونو خوشگلیاتون باشید و شیطونی نکنید تا بیاما :) بوس بوس :-*
خداحافظ الهه جونم
فردا فرشته مهربون میاد با یه عالمه حرف و خاطره خوب
اینو باید به همسرامون بگن که قدر ماهارو بدونن
اینم برای اینه که قدر لحظات با همسر بودنمون رو بدونیم از لحظاتمون لذت ببریم که بعدها حسرتشو نخوریم
:) آرایشگاه هم ایشالا دیگه حوصله کنم دو سه جا رو برم ببینم. گل رز هم میرم سحر گلی. ببیم کجا بوده که سحر گلی خوشگلمونو عروس خوشگل کرده :)) قیمتاشم خوبه :)
من که فقط همسر جانم از دلم خبر داره و خدا
همسر بنده خیلی خوبه ازش ممنونم که منو تحمل میکنه :))))))))))))))))))))))))))
نداجان خیلی جملات زیبایی گذاشتی. برو عزیزم خدابه همراهت .
من میرم فردا دوباره میام فعلا خدا یارو نگهدارتون
الهه جان خصوصیتوخوندم برات خصوصی فرستادم. اره الهه جان جاتون خالی دیروز خوش گذشت کلی با کلاه فارغ التحصیلی شوشومن وپدرشوهرم عکس گرفتیم :))))))))))))))))))))
اینم یه نمونه
مرسی فریبا جون شما شوهرتون کجاییه؟ الان تهران زندگی میکنید؟
توهم میای مشهد عزیزم واییییییییییییی چقدر عالی با اینکه فامیل زیاد داریم اما باهاشون حال نمیکنم و راحت نیستم جدا از اینا ی دوست بیشتر ندارم الانم یکی دیگه هم بهش اضافه شده خیلی عالیه الهه جونم بلاخره میبینمت دوستیمونم محکم تر میشه عزیزم عروسیتون مثل ما مشخص نیست نه؟
تو هم بعدا میری مشهد فتانه جونم؟ :)
منم دوست دارم بعد ازدواج کارم خیلی سبک و پاره وقت باشه. هم تعداد روزاش کمتر و هم ساعت کاریش کمتر. یا واسه خودم تو خونه کار کنم. اصلا کار کارمندی نکنمو کارمند نباشم. اما چه کنم که دست خود آدم نیستش. از خیلی جهات کار لازمه و... تا ببینیم چی میشه :)
ندا من کاملا باورم میشه، با اینکه خودم هنوز تجربه نکردم اما یه حساب کتاب سر انگشتیم میگه تو زندگی وقتی نمیمونه که بخواد جز این بشه!!!
:) آره فریبا گلی راست میگه :) منم برم اونجا دوستام نمیان، تو دوستم باش عزیزم :)
من برم به روزمرگی هایم برسم و برگردم فعلا
واقعا تنهایی نمیشه هم کار بیرون هم کار خونه خیلی سخته تازه باید به شوهرتم برسی بعدا بچه واقعا مشکل میشه از ی طرف بعد عروسی دوست ندارم برم سرکار از ی طرف دیگه چون واس زندگی باید برم مشهد تنها نوخونه بودن کلافم میکنه اخه شوهرم تا 4 سرکاره مسلما اگه کمک شوهر باشه این شرایط خیلی آسون میشه
ج
آره گلم، خیلی خوب میشه :)))) منم عروسی معلوم نیست، سال دیگه اواسطش یا اواخرش شاید باشه :) داشتم تو اتاق رو تختی ازت در مورد مراسمتونو جهیز و اینا میپرسیدم، دیدم اینجایی :))))))))
بچه ها ببخشید من اومدم
آفرین به شما زوج عاشق که کنار همید و با هم پیشرفت کردید. آدم میبینه کیـــــــــــــف میکنه :))
آره فریبا جون فکر کنم رفته بودن یواشکی پچ پچ :))
ببخشید الهه جونم داشتم به اتاقای دیگه سری میزدم میرم جوابتو میدم . بعدا ی سری بزن منم احتمالا سال بعد همین موقع خانواده شوهرم تا عید آماده هستن اما ما نه آخه تازه جهیزیه خواهرمو کامل کردیم مامانو بابام حسابی خالی شدن اما تو این مابین مامانم ی چیزایی واسم گرفت اگه خدا برسونه تا عید عروسی میگیریم و گرنه خودم سال بعد همین موقع رو دوست دارم آخه راه دوره مشکله
نرگس جون عجب عکسی گذاشتی :))
فریبا جون من همه چیه شوهرمو میدونم همه چیم واسم میگیره و واقعا طبعش بلنده و اصلا اذیت نمیکنه تو موارد مالی
مونا چرا هی میای سک سک میکنی میری
جدی فریبا جون شماهم مثل ما ازدواجتون که فامیلیه!!!!!!!!!!!!!! چقدر خوب که هوای همو داشتین شماها زنوشوهر و خانواده ایده عالی هستیداااااااااااااااااااا
مونا جونم شمام هی غیب شو :) ضعیف شدی، غیب که نباید بشی!!! ای بابااااااا...
منم کارتای توی کیف شوهرم گولم میزنه فکر کنم از تمام بانکهای دولتی و خصوصی عابر بانک داره من دوست دارم تو همش پول باشه حتی 50 تومن ولی دریغ از یه دونه یه قرونی :))))))))))))
همسری منم خیلی خوبه. از همه چیزش خبر دارم، خیلیم دست و دلبازه برام :) تا جایی که داره برام خرج میکنه. کاش خیلی بیشتر قدرشو بدونم.
همسری منم خیلی خوبه. از همه چیزش خبر دارم، خیلیم دست و دلبازه برام :) تا جایی که داره برام خرج میکنه. کاش خیلی بیشتر قدرشو بدونم. وای چه بد شده لود صفحه ها! پیامم یا نمیاد یا دو بار میاد!!!
وای این الهه چقدر ناز شوهرشو میکشه من اگر اینجوری ناز شوهرمو بکشم منو میذاره رو سرش حلوا حلوام میکنه :))
باشه بخشیدم مونا باره آخرت باشه ها وگرنه میبرمت آمپول میزنم بهتاااااااااااااااا :))))))))))))
ماشالا همسرای هممون که یکی از یکی گل ترن :) چقدر خوبه اینجا خوبیاشونو میگیم، من خیلی حس خوبی پیدا میکنم، عاشق ترش میشم. همسر فریبا گلی و ندا گلیم که عالی. همینطورم همسری فتانه جون :)
اوف، نو عروس که باز هنگه!!! چرا اینو میگی ندا؟ کجا نازشو کشیدم؟ :))))) اما همسریم همش میگه بهم محبت کن، چرا کم محبت میکنی، قربون صدقم برو :) همش بچم کمبود محبت داره فداش شم :))))))))
شوهر منم ازین چیزا زیاد میگه ولی کو گوش شنوا من خودم به محبت بسیار نیاز دارم
خوش آمدی مونا جون منم امدم
فریبا نمونه بارز یک زن کامله آفرین به این خانم با کمالات
منم از تموم پس اندازاش باخبرمو همه چیو بهم میگه راستش از هم دوری زیاد نمیدونم بگم اما دوسه باریکه از چیزی خوشم اومد تو الویت اولش قرار داده بود و با اینکه اون زمان دانشجو بودو درآمدی نداشت تلاششو میکردو واسم میخرید حتی از بعضی از نیاز های خودش میزد تا من به اون چیزی که میخوام برسم فقط همش میگه اصراف نکن تو چیزی وقتی مثلا مانتو 3 دست داری نرو دوباره نخر بگی مدلش قشنگو از این جور حرفا آخه من واقعا اینجوریم از هرچی خوشم میاد سریع میرم میخرم یبار میپوشم بعد میره کنار
ایشالا فتانه جونم، به سلامتی. ما ایشالا بعدا زیاد همو ببینیم گلم :)
ایشالا فتانه جونم، به سلامتی. ما ایشالا بعدا زیاد همو ببینیم گلم :)
ببخشید ندا جان کار میاد واسم، آخه دیروزم نبودم یکم سرم شلوغه
اصلا من دو ساعت نبودم یکی یادش نبودااااا یادتون باشه
خیلی خوبه که مردا خوش خرج باشنو ما کنترلشون کنیم. این بهتیرن شکلشه به نظرم :) برعکسش بده...
ندا معلومه که ما خانوما به محبت بسیار نیازمندیم، اما باور کن آقایون بییشتر از ما :) امروز برای همسریت یه کار خاص کن که تا حالا نمیکردی تا چشاش گرد شه و بذاردت رو سرش و حلوا حلوات کنه. بپر و از گردنش آویزون شو و کلی بوس بوسیش کن :))))))
سلااااااااام.بالاخره تونستم بیام
بچه ها همسر منم خوب خرج میکنه گاهی وقتا من حرص میخورم که چرا انقد چیزای الکی میگیری؟
پس مشکل از سایته........
پس مشکل از سایته........
خب فریبا جون این رفرشم شاید سایتو سنگین تر میکنه. من که تب باز میکنم، بعد هی این تبا شروع میکنن رفرش شدن خودکار، یهو ده تاشون باهم، برای همه که تو تباشون این اتفاق بیفته ببین چقدر لود سایت میره بالا و سنگینم میشه! اینم غرای من... :))
کجاید؟ امروز هیچ کدومتون نیستینا!! حواستون باشه ها!! حواسم هستاااا!!! ای باابااااا، ای بااابااااااا :)))
بگو فاطمه جان، ما همه به گوشیم
فاطمه جونم مطمئن باش همه خیلی مشتاقن :) امروز نوعروس باز یه کم اذیت میکنه، یا بچه ها سرشون تو کاراشونو، دیر عکس العمل نشون میدیم. من تو اتاق مادرشوهر منتظر تعریفت بودم :))
میشه اینجا ماها مشتاق نباشیم اصلا :))))))) بگو ببینم، چه خبرا دختر :)
دیدی مونا هم حواسش بوده
مونا طفلی شوهرت میخواد برات خاطره خوبی بسازه از شب عروسیت، حالا تو نذارا!!! بعدا باز غر نزنیا!!! دختران عجول بیطاقت امروز :))) الانا دیگه آقایون باید خودشونو برای شب عروسی آماده کنن از دست ما :))
بچه ها تعریفی زیاد داشتم اما مشتاق نبودید منم نمیگم از سفرم تا امروز........................
یکی همسری مونا رو خبر کنه، فرار کنه که مونا داره میاد :)))
چرا مهدیه جونم، ما مزاحم اوقات شریفتون حین کار نشدیم. چون خبر دادی خیالمون راحت بود :) حالا شما از دست به خرجی همسری و با خبریت از حساباشون بگو برامون. ما ها که گفتیم :)
عزیزم حالا که اومدی یه بار دیگه اون معجونتو بگو. دیگه میخوام از امروز مثل ملوان زبل خودمو تقویت کنم برم سراغ شوهرم. ها ها ها آماده شو که من دارم میام خخخخخخخخخخخخخخخ
من یادم بود تازه گفته بودی 12 میای 1ساعت و نیم تأخیر داشتی زبونتم درازه مهدیه خانم حواسم خیلی هم خوب بهت هست :))))))))))))))))
من یادم بود مهدیه. خودت گفتی میرم ساعت 12 میام.
فریبا جون جای من سوا غر بزن یعنی وقتی همه غراتو زدی بگو این غر از طرفه ندا هست :)))))))))))))))))))
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخ :)))))
این معنیش چی بود؟ :) الان میام فاطمه جونم :) آره ندا، خیلی بد شده، این چه وضعشههههههههههه...
آفرین ندا :)
بریم ببینیم فاطمه قسمت مادرشوهر چه بلوایی به پا کرده
اینم واسه مونا جونم با اونا خنده خخخخخخخخخخخخخخخ
الهه کندی سایت اعصاب آدمو خرد میکنه گرفتاری شدیما من تسویه حساب پرسنل دفتر تهرانو زدم آفرین به خودم 43 نفر بودن حالا سایتها مونده :(((((((((((((((((((((((((((( بذارمش واسه فردا
من دارم توی تاپیک مادرشوهر میتعریفم
عاشقتم ندا جونم
ندا جون 100000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000 بار لایییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییک
به نظر من تو مردای مشهدیم الانا دیگه این مورد تغییر کرده. مردای قدیمیشون اینطورین که فقط میشینن، اما جوون ترا الان دیگه کما بیش کمک میدنو غریبه نیستن با این قضیه. البته فقط خونه خودشون و به همسری خودشون ندا :)
ولی کلا الان آقایون خیلی خوب شدن و کلا همکاری میکنن با همسرشون مخصوصا که زنشون کارمندم باشه درکشون رفته بالا
وای ندا عشوه گری گفتیو کردی کبابم. هیچ چیز از ناز و عشوه زنونه شیرین تر نیست برای همسریامون :)))))))
خیلی خوبه الهه جونم ایشالا همیشه همینطوری بشه و هیچوقت تغییر نکنه این خصوصیات خوبش توهم کمکش کن فداتشم ایشالا الان که دورین بعدا حسابی تلافی همه این روزهای تنهایی رو خوشحالی کنیدو خوش باشین
مرسی فتانه جون
مرسی فتانه جونم. خودتم همینطور خوشگلم. 3> 3> :-*
خوده الهه گلیمونم خیلی خانووووووووووووووومه دیگه شوهرشم که خوبه ببین چه خانواده ای میشن اینا
فریبا جون نمیشه بعضی از حرفای بچه ها رو چند بار لایک کرد واقعا بعضی از حرفاشون خیلی خوبه
من سعی میکنم اصلا با شوهرم حرف نزنم برم تو قیافه :)))))))))))))))))))
ندا جون خب منم پس اصل زن بودنم :))))) فتانه جون من زیاد عصبانیت همسریو ندیدم. اما تو بحثا که پیش میاد، قربونش برم همیشه اون کوتاه میاد. خیلی ماهه. گاهی دلم براش میسوزه و میگم من چه بدم.
.
عین واقعیته ندا جون خدا بگم چیکارت کنه خیلی خندیدم :))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))) مردای شمالی واقعا کاری و زن دوستو خیلی باحالن کلا ثابت شده زناشم که دیگه نگو همه توکف خانومای شمالین واس همین همش به شوهرم میگم مشهد قطع بود اومدی از اینجا زن گرفتی!:))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))
اما تو رابطمون اینطوری شده که من وقتی کوتاه بیام همسریم فکر میکنه خیلی حق به جانبه که من کوتاه اومدمو اوج میگیره، البته بعدش زود خوب میشه. اما من اگر کوتاه نیام زود همسریم سعی میکنه بحثو جمع کنه و منو آروم کنه :)
فتانه جان اصلا شک نکن ما شمالیا خیلی خوووووووووووووووب وخانووووووووووووووووووومیم :)))))))))))))))))))))))) الهه جون باشما هم هستما
الهه جونم شما برعکس ما هستین ولی باید حسابی قدر شوهرتو بدنیاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا اینم یه نعمته که کوتاه میاد .وای وای چه شوهر گلی داره این عروس خانوم
من این رفتن تو قیافه رو دوست دارم ندا، اما تو دوری سخته :) بعدا امتحانش میکنم :)
بگو مونا جونم گوشم با شماست
شوهرم وقتی ماد خونمون تموم کارارو بدون اینکه بگم انجام میده اما وقتی خونه خودشونه دست به هیچی نمیزنه میگه خواهرام هستن اونا پاشن اما تو تنهاییامون خیلی کمک میکنه یه هفته که خانوادش رفتن مسافرت ما تنها بودیم ناهار که بود سرکار شام هم هرشب میرفتیم بیرون خیلی تنبل شده بودم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
البته این همه از آقایون تعریف کردیم اینم بگم که ما هام هممون گلیم که همسرامون عاشقمونن دیگه :) این همه خانوم نمونه اید همسران نمونه ای داشته باشن خب :))
دیشب داشتیم سر مسئله عروس شدن من صحبت میکردیم من هی اصرار میکردم که زودتر تمومش کنیم همسرم میگفت بذار یکم حالت بهتر شه و استرس نداشته باشی خلاصه از من اصرار از اون انکار تا اینکه شوهرم گفت اگه تو مرد بودی من زن، پدر منو در میاوردی :)))))))) منم گفتم اگه من مرد بودم میشدم مثل این مردای قدیمی اول یه فصل کتک درست و حسابی میزدمت بعد عروست میکردم یعنی چی شماها انقدر لی لی به لالای زنتون میذارید :)))))))))))))))))
الهه جون داره جلوت خودنمایی میکنه پسرمون
مگه چطوری عصبانی شدنشون ندا و مهدیه؟ بگو مونا جونم :)
فریبا گلی من اگه سر شوهرم به خاطر یه کاریش داد بزنم با لگد از در خونه که نه از پنجره بسته شده با شیشه دو جداره پرتم میکنه اون وره خیابون :)))))))))))))))))
ولی الهه جونم نو عروسای الان براحتی میتونن مرد زندگیشونو بشکل دلخواهشون در بیارن مادر شوهر من عادتهای خیلی بدی داره که به پسرشم انتقال داده باورت میشه خودمو کشتم تا تونستم ترکش بدم؟ خیلی تنبل بار آوردتش ولی الان بیاو ببین چیشده:))))))))))))))))))
واای، مونا خدا نکشتت :))))))))))) مردم از خنده!!!
واااااااااااااااااااااااااااااای مونااااااااااااااااااا خیلی خوب بود مردم از خنده تو اول ازون معجونایی که مهدیه خانم تجویز کرد بخور که قوی بشی بعد شاخ و شونه بکش واسه آقاتون :))))))))))))))))))))
وای مونا جون خیلی خندیدم
واقعا ما مرد میشدیم چه چیزایی میشدیما :)))))))))
واس همین فک کنم مرد نشدی دیگه هههههههههههههههههههههههههههههههه
الهه اگر بدونی چه جوری عصبانی میشه فقط مهدیه گلی میدونه من چی میگم
مونا اگر مرد بود و مادرشوهرش مادرزنش بود الان زنشو تو خونه حبس میکرد و میگفت قلم پاتو میشکنم از در خونه بری بیرون
ندا جونم نگو، خودنمایی نمیکنه همسری، همش میگه من همیشه کلی کمکت میدم :)) اما از اینکه من خانوم خونه باشمو ایشون گاهی آقا مثل قدیمام خوشش میاد گاهی. اما کمک میکنه :)
بسیا بسیار موافقم باهات فریبا جونم خیلی . عموهای شوهرم همشون زن شمالی دارن جز یکیش فقط بیاو ببین مثل ی زن تو خونه کار میکنن اون یکی هم که زنش مشهدیه همش شوهرش دستور میده بیچاره وقتی رفتیم خونشون دو دقیقه هم پیشمون ننشست بیچاره
من داد که جرأتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت ندارم بزنم ولی غر چرا زیاد میزنم اینو هم مونا خوب درک میکنه
اوه اوه، دخترا مونا رو عصبانی نکنید که خطرناکه ها. الانشو نبینید ضعیفه، معجونو بخوره باید در بریما :))))))))))
ببین فتانه جون همینه ما زنایی که اصالتا شمالی هستیم و رگ و ریشمون به شمالیها میرسه اصل زن بودنیم . خانم خانم میشینیم شوهرامون کارامونو میکنن :)))))))))))))))))))))) مخصوصا که رگ و ریشه شوهرجانتم شمالی باشه مردای شمالی هم که روشن فکر و زن دوست و زندگی دوست :))))))))))))))))))))) خودشیفتگی رو داشتین دوباره
بزار بگم شوهر من چجوریه خیلی زود از کوره در میره وقتی هم داره غرش میکنه عین شیر اگه باهاش دهن به دهن بشی خیلی مسئله کش پیدا میکنه و عصبی تر میشه اما اگه حرفی نزنیو فقط مظلومانه نگاش کنی زودی آروم میشه دو دقیقه بعد میاد ازت معذرت خواهی میکنه حتی اگه من مقصر باشم بعد که آروم شد حرفامو بهش میزنم مطمئنا خیلی بهتر گوش میکنه و منو درک میکنه
فتانه جونم اینی که تو تعریف کردی از همسریتم خیلی گله :) فقط هر مردی قلق خودشو داره. چی از این بهتر که خودش آروم که میشه ازت معذرت میخواد و مهربون میشه و بهت گوش میده. دیگه همیشه شما میتونی واسه خودت خانومیتو بکنی :)
زنای شمالی عشوه گری بلدن مردا هم که عاشق ناز کشیدن و ناز خریدن به به چه شووووووووووووووووووود . ولی واقعا من اینجور که فریبا گلی میگه شوهرم مشهدی بود دو روزه میمردم :))
وقتی خیلی عصبی بود امتحانش کن باید فیس تو فیس باشین البته تو بحث های پشت تلفن هم ساکت میشم وقتی زیاد گر میگیره باورت نمیشه خیلی سریع آروم میشه خب منم همینو میخوام کنترل مرد
همسری من در این مورد گذشتش خوبه. میگه همش دلم میخواد خوب باشیم، اصلا طاقت ندارمو دوست ندارم خوب نیستیم. تو گرفته ای. زود میخوام بحث رو تمومش کنم، حالا هر طوری که شده :)
آره فداتشم قلق شوهر منه خب همه باید راهکارو بدست بیارن خودشون نمیان نمیگن ما اینجوری هستیم شاید بعضی ها هم خودشون ندونن
فدات بشم ندا جونم، بعض شما خوشگلا نباشه :) همتون گل و خانوم، همسراتونم ماه. هممون قدر بدونیم :) یه مورد دیگه که خیلی مهمه تو روابط زنو شوهری قدردانیه که خیلی مهمو موثره...
الهه جون هر چند وقت همو میبینید؟ سرکار هم میری؟
آره الهه جون راست میگه پسرای جوونتر مشهدیامون خیلی کمک میکنن اوناهاهم چون یکم سنشون بالاست طرز فکر قدیمیارو دارن اینجورین
نه فریبا جون بر عکسه
نه فریبا جونم برعکس گفتی
خب همسریایی که زیاد کار میکنن واقعا هم گناه دارن. تقسیم وظایفه دیگه، خانومایی که مشغله بیرونشون زیاده بیشتر همسراشون باید همراهیشون کنن و وقتیم کار مرد زیاده توقع ازش کمتره :)
فتانه جونم مثل منه فریبا گلی :) و همسرامونم مثل خودت :)
آره فتانه جونم، سرکار میرم هر روز. الانم سر کارم مثلا :))))))) همسری من که دوران مقدس خدمتو میگذرونه، هر دو ماهی، یک بار شاید میشه همو ببینیم. جفتمون مرخصی میخوایم خب آخه... :(
فریبا جان بگو وسواس دارم کار کردن شوهرمو قبول ندارم :)))))))))))))))
چیشد الهه جون؟ متوجه نشدم ببخشید
این چه حرفیه خانم مدیر سرتون شلوغه ولی بازم خوب یادتون مونداااااااااااااااااااااااااااااااااا
ندا دقیقا میفهمم چی میگی. من همش با خودم فکر میکنم من اگر الان خانوم خونم بودم، با این ساعت کاری چطور به زندگی میرسیدم، هر شب شام بپز و ظرف بشورو ... واقعا نمیشه!
اوکی عزیزم متوجه شدم.خیلی خوبه آخه اینجوری همو بهتر درک میکنیم بیشتر میتونیم بهم کمک کنیم
بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس گلم:-*
البته دست تنها نمیشه...
نه قبلا همکار بودیم ولی الان دو ساله که از شرکتمون رفته و جای دیگه کار میکنه ولی من دوست داشتم 1-2 ساعت زودتر برسم
باورت میشه شبایی که دیر میرسیم بعضی وقتها نون و پنیر میخوریم دیگه نمیرسیم حتی املت درست کنیم از خستگی
از بس شما مهربونو عاشق و دل نازکی فریبا گلی :) :-*
درسته ماهم همین شرایطو داریم منم سرکار اونم سرکار مرخصی هم بسختی. شما الان تهرانی هستین آقاتون مشهدی؟
فریبا جان آخه رفت و آمد من و همسرم باهمه چه بسا که مردها به لحاظ جسمی قدرتمند تر از زنها هستن وقتی خونه برسیم اگر نخواد کمک کنه من یک ماهم دوام نمیارم :((((((((((((((((( از خستگی به ملکوت اعلا میپیوندم
با الهه جون موافقم از بس این خانوم حرفای درست میزنه که علاوه بر لایک باید تایید هم بکنم که حرفشون کاملا درسته چقدر خوب که اینجا باهات آشنا شدم الهه عزیزم
ببخشید، من جملمو نوشتم دو جور خونده میشه :) فتانه جونم به فریبا گلی داشتم میگفتم تو هم مثل منی، یعنی همسرت مشهدی، خودت شمالی. هممون یه وجه اشتراکایی پیدا کردیما :) خودمون، همسرامون :) سحر گلیم همسرش مثل همسرای ماست :)
چرا فرشته نمیااااااااااااااااااااد آخه؟
ندا جون چقدر خوب تایم کاریتون یکیه و باهم میریدو میاین؟ کاش مال ماهم همینطوری بشه یجا کار میکنید؟
سحر کجاست چرا پیداش نیست ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آره فتانه جونم، تهرانم خودم الان. منم خیلی خوشحالم از بودن همتون. از حرفای همتون که کلی استفاده میکنم :) همتون دوستای جون جونیمین. بوس فتانه جونم :-*
مونا جونم شوهرت به لبخند نازت نیاز داره ها خستگیش میریزه شوهر خودمم همینطوره اصلا دوست نداره ناراحت اشم یاهم واس ی دقیقه اخمام توهم اشه خودشو میکشه تا ی کوچولو بخندم واسشون خیلی مهمه پس بیشتر بخودت اهمیت بده عروس خانوم خوشگل
آخی، مهدیه جونم همسری شمام پس حسسابی گل و آقا و مهربونه. حسابی کمکته. به به به این همسران خوب :)
مردا درسته که ظاهرشون سخت به نظر میاد، اما گاهی خیلی دل نازک تر و شکننده تر از ما هستن. پس باید هواشونو داشته باشیم. مردا تشنه لبخند و شادی و مهربونی و محبت ما هستن. تمام خواستشون و مایه انرژیشون خوبی و سر حال بودن ماست. یه زن میتونه با حال و اخلاق خوبش مردشو حسابی برای یک روز شارژ کنه یا خدایی نکرده بر عکس...
دقیقا الهه جون شوهر منم همینطوره البته یبار کمر درد داشتم هی میرفت حوله گرم میکرد میاورد چای نبات درست میکرد بعدش با لای سرم مینشست میگفت خوب شدی بعد هم همینطور نگام میکرد خب پاشو غذا درست کن منکه نمیتونستم تکون بخورم!
وای مونا، خیلی قدر همسریتو بدون دختر :)))) خیلیا :))
مرسی فتانه جون. آره میخوام دیگه از این به بعد کارایی که اون دوست داره انجام بدم. شوهرم خیلی دوست داره من فعال باشم و از خانومایی که همش توی خونن و وقتشونو به بطالت میذارن خوشش نمیاد چون دو تا خانومای برادراش اینجورین همش به من میگه مثل اونا نشی. به خاطر همین رفتم دانشگاه شرکت کردم حالا تا زمان شروع کلاسا هم میخوام برم یه کلاس هنری یا یه چیز دیگه شرکت کنم.
من که بنده خدا شوهرم همه کارای بیرون و خونه رو انجام میده و مسئولیت پذیری رو به معنای کامل بلده از خرید برای خونه تا آوردن و شستن و جا به جا کردن شستن لباس و جارو برقی و اتو کردن لباسها و آب دادن به گلدونا و درست کردن بعضی غذاها و جمع و پهن کردن میز غذا و وقتی مهمون بیاد کمک و همراهی به من واقعا همسرم نمونه ست
مونا جون شوهر منم خیلی گرفتار غذا نیست با اینکه خیلی شکمو هست.همش میگه بخاطر غذا خودتو اذیت نکن یه چیزی حاضری میخوریم دیگه و غذاهای سخت بذار برای روزهای تعطیلت . ولی وقتیم خسته باشم خیلی غذا از بیرون میاره همش. ممونو الهه جون. بچه ها من کارم زیاده امروز میرم 12 میام فقط بگید کجا میرین
الهه جونم با حرفت کاملا مواقمممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم خیلی درست و بجا گفتی وای خوشبحال شوهریت که زن به این بافهمی داره وای زندگیشو گل نه بلکه گلستان میکنی تو با این همه خوبی ها و اطلاعاتی که داری آفریننننننننننننننننننننن
:))))) دقیقا فتانه جون، مردا با همه مهربونیشون این وقتا گناهین. تازه نمکینم میشن، کلی کاراشون آدمو میخندونه :) آخی، پس همسری شمام حسابی مهربونه و به فکرته :))
خیلی خوبه مهدیه جون منم از این شوهرا خوشم میاد وقتی خانومشون بیرون کار میکنن تو خونه هوای خانومشونو دارن. هوای شوهریتو زیاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااد داشته باشیااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
دروغ نگو دیگه فریبا جون داشتیم مگه؟
وای چقدر اینجا آقایون نمونه داریم. هی داره تعدادشون میره بالا. حالا من که به صورت تجربی زیاد نمیدونم همسریم چه بکنه که بخوام تعریف کنم. اما حدس میزنم خیلی کنارم باشه و کمکم بکنه. تا ببینیم :)
العهه جون بنظر من مردی که زنشو دوست داره از این کارا میکنه باور کن هیچ مردی نیست بفکر نباشه البته بعضی از مردها هم هستن که هنوز احساس مرد سالاری دارن که البته اینجا نه ولی من مشهد دیدم و اصلا هم خوشم نمیاد
شوهرای ندا و مهدیه و مونا و فتانه رو باید خانوماشون تو پر قو نگه دارنا، حواستون باشه. همسری فریبا گلی فکر کنم از اون مردای عاشقیه که دوستم تعریف میکرد. :) گناهیه، همش میگه خانوم من نباید هیچوقت مریض بشه :)
این همسریه منو ندا خیلی شبیه همن مخصوصا وقتی عصبی میشننننننننننننننننننننننننننننننن من رفتم میام دوباره
من همسرم یه پارچه اقاست سفره می اندازه م وجمع میکنه بیاو بین اشپزیشم بد نیست خوبه میشه روش حساب کرد فقط مشکل ما خواهرشه متاسفانه
آخی، فریبا گلی تقصیر خودته. خودت ذوق کمک کردنشو کور کردی، زدی تو ذوقش. حالا دو بار میذاشتی کمکت بده، یاد میگرفت :)))))
بچه ها یه چیزی بگم بخندید
نه بابا فتانه جون، از حرف تا عمل کلی راهه. ببینم تو زندگی چی میشم :) همسری منم دست به کمکش خوبه و مسئولیت پذیریشم خیلی بالاست. الانم همیشه خونه ما یا خونه مامانش کمک میده و تنها مردیه شاید که بیشتر کمک میده. بقیه مردا تو خانوادشون کمتر از همسری من :)
باور کنین من فکر میکنم همسر من و مهدیه داداشن راست میگه عصبانی شدنشونم مثل همه :)))))))))))))))))))
مرسی بچه ها خوبم، دیروز دکتر گفتم مایعات بدنت خیلی کم شده. بچه ها احساس میکنم خیلی ضعیف شدم دیگه انگار هیچی تو بدنم ندارم. باید یکم به خودم برسم
مونا جون بخدا ارزش نداره خودتو سلامتیت غاز همه چیز مهم ترید
آخی، همسری مهربانتو بگو ... چقدر حتما هول کرده طفلک. فشارت افتاده مونا؟ من میگم عصبیه. دکتر رفتین، آره؟
اینا همش واسه استرساییه که به خودت وارد میکنی دختر بیخیال شو خودتو از پا انداختی چرا اینجوری خودتو آزار میدی آخه
افرین مونا جون عزیزم بیشتر حرص بخور بیشترا الان خیلی کمه دقیقا تو خانواده شوهرتو داری به کمک میکنی به مقصود برسن کم بازی در میارن حالا بشنون یه انگ هم میچجسبونن میگن عروسه غشیه(خدای نکرده زبونم لال) اینجوریم که اتیش مامانت رو تندتر میکنی. کم حرص بخور دختر نکن عزیزم مراقب خودت باش دنیا دو روزهههههههههههههههههه
ببخشید "از همه چیز مهم ترید "اشتباه تایپی بود گلا
مونا جان یکم خودتو تقویت کن تا آخر هفته نمیومدی سر کار میموندی خونه استراحت میکردی
خب به خودت برس دیگه دختر. خودتو همش واسه همسری لوس کن، بگو من مایعات بدنم کمه، اینو میخوام، اونو میخوام. بستنی میخوام، آب میوه میخوام، شام بریم رستوران :))) بذار همسریت یه کم دورت بگرده خوب میشی دختر :))
آره ندا همینطوره. راستی بهتون گفتم که توی ماه عسل هفته پیشم رفتم بیمارستان زیر سرم و آمپول؟ خیلی ضعیف شدم خیلی
اِ، پس همسر گلی ما ها چیه؟ فقط همسر جان مونا خوشگله :))) چقدر پارتی بازی :) ندا مونا رو اینقدر لوسش نکن، همسر جانش لوسش میکنه، زیادی لوس میشه ها :)))))) بوس واسه مونا :-*
مونا که گفت الهه جون. من وقتی مریض میشم همسرم بیشتر کمکم میکنه طبیعیه بیشتر هوامو داره. هی میپرسه خوب نشدی اینکارو نکن خودکم میکنم اون کارو نکن بذار برای بعدا. اینم بگم این یک ماهی که سرکار میرم همسرم خیلی بیشتر کمکم میکنه کمکم کارهای خونه رو میکنه نظافت خونه هم گذاشتیم برای 5شنبه جمعه که همسرم هست و کمکم میکنه دیگه براتون بگم که برام گاهی هم اشپزی میکنه. اما فقط بعضی وقتا زود عصبی میشه.
آخی، نازی! عزیزم. پس حسسسسسابی قدر این همسر جانتو بدون مونا گلی :) از اون روز خون به جیگرمون کردی! خب این خاطره خوباتم بگو برامون دیگه دختر، یه کم مام شاد شیم :)
من که سر زندگیم نیستم براتون زیاد بتعریفم :) یکی از دوستام که با همسر جانش عاشق همن میگفت همسرم وقتی مریض میشمو تو رختخوابمو حالم خیلی بده از ناراحتیش همش میاد با غصه میشینه بالا سرمو نگام میکنه :))))))))
اما کاری بلد نیست بکنه، هی میگه خوبی؟ چیزی نمیخوای؟ ولی مثلا بلد نیست یه سوپ برام بذاره :))))))))) با خنده برامون تعریف میکرد :)) اگر خیلی مریض باشیمو نتونیم کاری کنیم همسرانمونم گناهی میشن بعضیاشون، نه؟
مرسی الهه جونم. آره خدائیش خیلی کاریه و کمکم میکنه خودشم گفت وقتی بری دانشگاه هر کمکی تو هر زمینه ای که بخوای میکنم حتی گفت اگه یه شب خسته بودی شام درست نکردی اشکالی نداره که فردا میریم سرکار غذا میگیریم میخوریم دیگه. از این جهت خیلی خوبه
مگه همسرانمون اخلاقای بدم دارن؟ البته به جز تماشای زیاد تی وی و فوتبال و اخبار ورزشی و پی گیری سایت های ورزشی که دیروز با ندا و سحر گلی صحبتشو کردیم :))
سلام دوستان خوبم و ممنون بابت نظراتتون من به خوشبختی در کنار همسرم ایمان دارم و اینایی که گفتم فقط خواستم که کسایی که خارج از زندگی ما هستن و بیطرفانه میتونن قضاوت کنن نظرشون رو بگن ممنونم و برای همه خوشبختی ارزو میکنم
مونا نری باز الان غیب شیا دختر!!! پیش ما بمون لطفا :)
سلام مژگان جونم. خوش اومدی :)
خب بحث شیرین امروز در مورد اخلاق خوب همسر جان مونا خوشگله هست
همسر من خیلی خوبه، شب عروسی همه میگفتن.هم چشم پاکه هم مودب. فکر کنید شب عروسی با اون اتفاقاتی که افتاد و حرفی که من به مامانش زدم. بازم دم خونه موقع دست به دست دادن دولا شد و دست بابامو بوسید. خیلی از این کارش خوشم اومد
تازه شما قراره عروس ملوس بشی. ضعیف باشی که نمیشه دختر :)))))))
مونا جان مهدیه راست میگه ازین فامیل شوهر تو بعید نیست که همچین چیزی بگن . نمیگن ما دختر رو حرص دادیم این شکلی شد
الهه همسریم بنده خدا همینطوری هم خیلی بهم میرسه. عادت داره هر روز باید همراه غذاش سالاد هم ببره سرکار. من که راستش یکم تنبلم درست نمیکنم ولی خودش هم واسه شام سالاد درست میکنه هم یه ظرف واسه فردای خودش هم یه ظرف واسه ناهار فردای من درست میکنه. امروز صبحم اومد منو تا یه جایی آورد.
وای مونا جون انگاری اصلا بخودت نمیرسی خیلی بده هاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا راستی کجا رفتید ماه عسل؟ بسلامتی
مونا جونم یه چیزی برات تجویز کنم درست کن بخور جون بگیری مخصوصا بعد اینکه عروس شدی. بادام پسته فندق بادام هندی و زمینی گردو و کنجد بگیر همرو اسیاب کن بعد هم روزی یه قاشق عسل با یه قاشق از این رو بریز تو شیر بخور به همسرت هم بده تا جون بگیری بتونی بری به جنگ اژدها
چه خاطره ای برای ماه عسل :) تو بیمارستان بهت نگفتن عروس خانوم کی اینجوریت کرده؟ :) خوبه فکر کنن همسری طفلکت مراقبت نبوده؟ بابا دختر تو باید به فکر خودت باشی. به فکر خودت نیستی باید به فکر همسریت باشی که حالا تو همه کسشی. به فکر مامان گلت باشی که غصتو نخوره...
اوه اوه، فریبا گلیم عصبانیه از دستت :)))
خدا نکنه فریبا جون. مرسی مهدیه جونم چشم حتما میخورم. ندا به همسرم گفتم که به خانوادش چیزی نگه. خوبه فریبا جون، اونم همش بهم میگه انقدر فکر و خیال نکن. میگه از اینکه تو حرص بخوری هیچ صدمه ای به اونا وارد نمیشه فقط خودتو از بین میبری
آره واقعا مامانا خیلی گناه دارن واقعا باید بفکرشون بود
فریبا جونم زود مهربون میشود :)) میبینی مونایی چه همسری خوبی داری :) قدرشو بدون، گناه داره، دوست داره تو رو سلامت و سرحال ببینه :) آخیـــــــــــــــــ 3>
مونا جون واقعا چراااااااااااا این همه حرص میخوری که چی عزیزم خانواده شوهر نمیگن ما حرصش دادیم ما اعصابشو خورد کردیم که میگن دیدی زنت قش کرد
وای وای، معجون مهدیه گلیو ببین :) مونا زودی اینو بخور که دیگه باید قوی بشی و آماده واسه جنگ اژدها :) اژدها کی هست حالا :)))
افرین مونا جون. دختر خوبی باش.
مونا کم کم داری عصبانیم میکنیا ول کن اصلا فکر کن عروسی نگرفتی ریخت مادرشوهرتم ندیدی بیچاره شوهرت که همش طرفه تو هستش به قول الهه کلی هم لوست میکنه یکم به خودت برس تو این یکی دو ماه چند بار کارت به بیمارستان کشیده آخه چرا با خودت این کارارو میکنی دختر
من نیفهمم ازدواج میکنیم که خوش باشیم یا خوشی هامونو میگذاریم کنار تا ازدواج کنیم فامیل شوهر نیستم که قوم اجوج مجوجن
میگم بیاید از همسرامون بگیم که وقتی مریض میشیم چیکارا میکنن برامون :)))))
سلام مونا خوشگله چی شده؟
سلام مونا جونم. چی شدی؟ چرا نبودی؟ ما گفتیم الان داری یه جایی غر میزنی؟
فتانه جونم صبحت بخیر :)) مونا جونم باز استرس گرفتما!! دختر من نگران توئم...
سلام ندا جونم خوبی؟
سلام مونا جونم وای چیشده؟ امیدوارم بد نباشه خیلی
دیروز صبح که میخواستم بیام سرکار توی مترو از حال رفتم وقتی به هوش اومدم دیدم خانوما دورم جمع شدن و دارن دست و پاهامو میمالن. بعدشم زنگ زدن به شوهرم بیاد دنبالم. بنده خدا اصلا نفهمیده بود چجوری خودشو برسونه بعدشم که اورژانس اومد بالا سرمو و ..... دیگه شوهرم منو اورد خونه مامانم خودش رفت سرکار منم تا شب خونه مامانم اینا بودم
مرسی مهدیه گلی شما اوضاع و احوالت رو به راهه؟
سلام اله جون . فتانه جان خوبین؟
قربونت برم .مرسیییییییی گلم
وای مونا آخه چرا؟!!!!!!!!! تو خیلی داری از نظر روحی خودتو اذیت میکنی دختر، خب روی جسمتم تاثیر میذاره! الهی بگردم...
وای چرا آخه مونا جون؟ چیزیت که نشد ایشالا ؟ الان خوبی؟
وای مونا از بس که اعصاب خودتو این چند وقته خرد کردی
مرسی مهدیه جونم شما خوبی؟ امیدوارم همگی روز خوبی داشته باشید
سلام فتانه جونم خوبی عزیزم
مرررررررررسی فریبا جون :* امیدوارم همینطور باشه که شما میگی ...
آره تازه مامانشم کلی استقبال کرده:)))) یکسری هم که رفته بود سفر یه شال برام گرفته بود دسته علی فرستاده بود شروع خوبی داشته مادرشوهر آیندم امیدوارم خوبیش پایدار بمونه:))))
آره عزیزم. این طور که میگی خوبن
آره مردا اینطورن اما من به علی گفتم تا قبل ازین که بری سرِ یه کاری که همه درآمدت برا خودت باشه خرجامون دنگیِ،،اما بعدش پوستت کندست(آخه الان خرج خانوادشو باید بده) البته فقط خرج غذاهایی که بیرون میخوریم
ساراجون فقط باید جوری باهاش رفتار کنی که مسئولیت پذیر بشه
خیلی خوبه
سارا شوهر من توی بدترین شرایط هیچ وقت نمیگه ندارم. مثلا اگر دست روی یه چیز ارزون بذارم خودش میره سمت گرون ترش. ولی من خودم طوری که ناراحت هم نشه ملاحظه میکنم.
بله در جریان هستن
آره منم عربی صحبت میکنم،،علی هم یاد گرفته :)))) مرررسی بش فشار نیوردم،،بش گفتم اینجور دوستدارم،،خونه برام مهمه،،اما نگفتمش تا نشه قبولت نمیکنم راستش نمیدونم چی درسته چی غلط....
من و شوهرم راحت بهم رسیدیم یعنی کاملا سنتی ازدواج کردیم و بار اول توی خواستگاری همدیگرو دیدیم ولی بعدش بدجور بهم دل بستیم و عاشق هم شدیم که انگار نه انگار ما تازه همدیگرو دیدیم. انگار چند سال بود همدیگرو میشناختیم.
سلام اخ که چقدر من بد شانسم. :((((
مثلا خیر سرم رفتیم خرید... اشکم در اومد اونم دستمو گرفت منو گذاشت جلو خونه رفت... هیچى هم نخریدیم :(((((
من ناراحت شدم سر انتخاب لباس :((( دست خودم نبود یهو اومدم حرف بزنم اشکم در اومد فریدم گفت دیگه باهات نمیام خرید کارت و میدم خودت میخرى منم حرصم گرفت گفتم پس الانم نمى خرم اونم منو گذاشت خونه محلمم نداد. :(((
اشکم الکى نبود گفتم که ناراحتى مو نمیگم دلم پر بود ما هم که کلا سلیقه مون تو لباس یکى نیست اقا فریدم که دیگه نگو تقصیر منه مى خواست لباس گرون مزخرف بخره نزاشتم دلم براش سوخت اونم بجاى اینکه درک کنه غر میزنه که چرا نخریدیش اشتباه کردم باید میزاشتم بخره واى خدایا چقدر ناراحتم. :(((((
قربونت عزیزم
چقد خوب،،امیدوارم هرروز این عشقتون بیشتر و بیشتر بشه <3
ساراجون به جاش بعدش بیشتر قدر همدیگرو میدونید
رشته دانشگاهت چیه ساراجون؟
آره فرشته جون نمیخوام قهر و ناراحتیم براش بی ارزش بشه مرررسب عزیزم :*
امیدوارم.... خیلی استرس دارم فرشته جون،،دوستدارم ارشد شرکت کنم اما ترجیح میدم کار کنم که بتونم کمک علی باشم... دوتامون ازین بلاتکلیفی خسته ایم کاش خانوادم ایقد سختگیر نبودن....:(((
ساراجون خوبه همدیگرو همراهی کنید. مطمئنا به نتیجه دلخواهتون می رسید.
مهندسی نرم افزارم الان دارم دوره برنامه نویسی میرم،،از دنیای کامپیوتر لذت میبرم... تازه بعدها میتونیم من و علی باهم ادامش بدیم چون هم رشته ایم
قرارمون از روز اول بر این بود که حداکثر تا سال96 ازدواج کنیم...
مرررسی فرشته جون:* از خدا میخوام تو این سه سال بم این قدرتو بده بتونم کمک علی باشم که زودتر شرایطمون برا ازدواج جور بشه
افرین ساراجون. بذار یه حرمت و حریمی همیشه بینتون باشه.
آفرین ساراجون دختر فعالی هستی بزنم به تخته
عزیزم ما هم براتون خیلی دعا میکنیم.
فریبا جون به زبان علاقه ندارم،،این 16ترم رو هم به اصرار بابام خوندم ،،که این ترم دیگه بش گفتم دیگه نمیرم آخه دانشگاه ترم آخرم و دوست دارم مرتبط با رشتم کار کنم و کلاس برم
دعوا نمیکنم باش،،خدا رو شکر کم پیش اومده قهر کنیم هربارم اونی که مقصر بوده کوتاه اومده...
ساراجون باهاش هیچ وقت دعوا نکن با زبون خوش ناراحتی هات رو هم بگو. و اگر خواست دلیل کارشو بگه اجازه بده بگه.
میدونم فرشته جان،،اما.... فکر کنم باید تمرین کنم الان ازش دلخورم بزار برم بش بگم:)))))
من با اپرا مینى میام سایت از طریق فیس بوک پیدا کردم اینجارو
منم از طریق فیسبوک خب دیگه برا اینکه بتونم تو جامعه باشم باید فارسی هم بتونم حرف بزنم... جدی مترجم انگلیسی هستی!!؟؟؟منم 2سال انگلیسی تدریس کردم تو یه آموزشگاه خصوصی.. تا advanced1 کانون زبانو خوندم و ول کردم زبانو...
ساراجون خوبه که به خاطر ناراحت نشدن عشقت خودداری میکنی ولی وقتی سرد میشی مطمئن باش عشقت صدبرابر اذیت میشه.
صباجونم عزیزم نگران نباش همه چیزو بسپر به خدا. منتظر خبرهای خوبت هستیم.
صبا جون شرایطت سنیتون مثل ماست!! عشقت شاغله؟؟؟تو این سن مشکل مالی نداره؟؟؟!
نمى دونم با این حال که خانواده ها موافقت کردن بازم مى ترسم که نشه اخه من خیلی وابسته م تو اون 60روز انقدر احساساتمو کنترل کردم شده بودم قدر ىه جوجه لاقر و داغون ابروم رفت وقتى دیدیم همو. :))))
راستش منم ناراحتم ازین وضعیت آخه علی اذیت میشه میگه حس میکنم بام راحت نیستی ،،درصورتی که اینطور نیست اونم همینو میگه فریبا جون :( میگه فحشم بده ،،داد بزن اما سرد نشو...
من با گوشى میام اینجا نمى دونم چرا فارسى مى نویسم خیلی سخت ارسال میشه
فرشته جونم نمیدونم یه ترسی دارم از بیانشون،،نمیدونم میترسم ازم ناراحت بشه ،،یا از چشمش بیفتم ..نمیدونم چی مانعم میشه :((
باشه حتما عزیزم نه ما کارمون از رمانتیکى گذشته... اخه اونجا همش با هم بودیم الان هر روز همو می بینیم ولى من خیلی دلهره دارم. ^_^
fariba jun man hanuz b ezdevaj naresidam gharare k hafteye ye khastegarie rasmi dashte bashim khodam 22salame eshghamam 24 joftemunam tehranim ashnsrimunam shomal bud ditaei unja dars mikhundim
ba ham darsemun tamum shod va ye modatam joda shodim bade darsemun ama joftemun taghat nayavordim bade 60ruz hamdigaro didim va dar nahayate nabavari azam khastegari kard. :)))
فریبا جون منم خوشحالم که اینجام آخه رسوماتتون با رسومات علی اینا یکیه در حالی که ما این رسوماتو نداریم،،من رسومات خودمونو ترجیح میدم،،آخه ساده ترند اما میسپرمش به خودشون برام مهم نیست زیاد...
ساراجونم شماها میخواید یه عمر زندگی کنید باید باهم روراست باشید و مشکلاتتون رو بهم بگید
سلام بچه ها فریبا جون اینجور نیست که تو خودم بریزم ،، اما سر زبونم نمیارم تا خودش بپرسه (رفتارم عوض نمیشه)خودش میگه نگاهت سرد میشه... اما اون بدش میاد ،،میگه حرف بزن
فرشته جون الان مونا از دست ما فرار مى کنه !!!
هههههههههههههه
نه صبا جان، خیالت راحت من حالا حالاها اینجام مگه اینکه شما از غر غرای من فرار کنید:))))
بزار تصویر بدى تو ذهن همسرت نمونه که بعدا اگه خداى نکرده بحثى پیش اومد بگه تو کردى... تو از اول هى مى گفتى..... اون خانواده ى بیست و چند سالشه و شما همسر یکی دو ساله اول برادریتو بهش ثابت کن!! مطمن باش به حرفت گوش میده
موناجون هیچ وقت زندگیه خودتو با دیگران مقایسه نکن شاید تو هم چیزایی دارن که اونا ندارن و بهت حسودیشون میشه. مثلا اخلاق شوهرتو شاید نامزد همکارت نداشته باشه. همیشه شکرگذار باش به خاطر داشته هاتو
صباجون هم راست میگه مونا این جور کسا بعدا زیادم دخالت میکنن بعد هم اونا الان اولشن مادرشوهر تو هم اولش خوب بوده حتما. مهم آخرش هست که خوب بمونن.
به نظر من سعى کن زیاد سخت نگیرى چون زندگى رو به کام خودتون تلخ مى کنى و هیچ تاثیرى تو رفتار اونا نداره به هر حال اونم خانوادشه و دوسشون داره و حاضره به خاطرشون از ماشین بهتره بگذره
موناجونم پس دیدی. تو خودت انتخاب کن دوست داشتی مادرشوهرت باهات خوب بود ولی شوهرت توی خونه بداخلاقی میکرد و به قول تو پاشو مینداخت رو هم فقط تو کار کنی یا بد دل بود؟ تو با شوهرت بیشتر زندگی میکنی یا ماردشوهرت؟ مادرشوهرتو حالا شادی بعدها نهایتا بخوای هفته ای یه بار ببینی ولی شوهرتو داری باهاش زندگی میکنی پس شکرگذار باش گلم.
مونا شوهر منم با پدرش یا پاترول خریده بودن که به نام مادرش هست اما پولشو پدرشوهر و شوهرم دادن. الانم اصلا مسئله پول بین پدر و پسر نیست و اگر جایی شوهرم گیر کنه پدرشوهرم حتما کمکش میکنه.
دقیقا همینطوره نمى شه ادما رو ظاهرى قضاوت کرد و تنها گل بى عیب خداست
دقیقا همینطوره نمى شه ادما رو ظاهرى قضاوت کرد و تنها گل بى عیب خداست
مونا جون حالا از همکارت بپرسی میگه خوش بحالت که خانواده شوهرت تو کارات دخالت نمیکنن.باور کن هرچی باهم کار نداشته باشین بهتره.سال دیگه به حرف من میرسی.
اره راست میگی فرشته جون، شوهرش خیلی بددله، خیلی هم قده و اینکه از اون مردایی که پاشو میندازه رو پاش زن باید همه کارای خونه رو انجام بده. در مورد مادرشوهرش زیاد نمیدونم ولی مثل اینکه چون شوهرش فوت کرده یکم تو خونشون زن سالاریه و هرچی اون بگس
زیاد سخت نگیر عزیزم بهتر که کارى به کار زندگیتون نداره شاید همون همکارت بعدا تو زندگیشون زیاد دخالت بشه
مرسى از راهنمایى هاتون دوستاى خوبم دارم رو خودم کار مى کنم اما واقعا واسم سخته چون مى ترسم بگه الکى ناراحت شدى.... در صورتى که اصلا اینطورى نیست و سریع عذر خواهى میکنه نمى دونم چمه!!!
مونا جون همینکه هواتونو داره خیلی خوبه.اگه مثل ما بودین چی؟شوهرم بعضی وقتا کمک مالی هم باید بهش بکنه
آنجل جون نمیدونم گاهی اوقات میگم آخه این چه شانسیه که من دارم. همکارم نامزدن یعنی هنوز عقدم نکرده، تمام مناسبتا مادرشوهرش و خواهر شوهرش و حتی برادرشوهرش جدا براش کادو آوردن تازه تو این وسط پدرشوهرشم فوت کرد. چند روز پیش دفاع پایان نامش بود مادرشوهرش براش مهمونی گرفته بخاطر تموم شدن درسش و بهش کادو داده. اونوقت من الان سه هفته از عروسیم میگذرده مادرشوهرم یه زنگ نزده حالمو بپرسه. واقعا بعضیا خوب شانس میارن.
صبا خانم منم قبلا ناراحت میشدم به شوهرم نمیگفتم.ولی اصلن خوب نیست.الان میزارم یه کم از ناراحتیم بگذره آروم که شدم میرم به شوهرم میگم. حتی خیلی بی مقدمه هم میگم. بعضی وقتا که برام دلیل کارشو توضیح میده من قانع میشم. بعضی وقتا هم میفهمه اشتباه کرده عذرخواهی میکنه که بازم من آروم میشم.
آنجل جونم آره دستش درد نکنه ولی این قولی بود که روز اول به خانواده من داد ولی الان من میترسم که بعد از این اتفاقات بزنه زیر قولش. امیدوارم که سر حرفاش بمونه. و یه چیز دیگه شوهر من دو تا ماشین داره یکیش پراید و یکی پژو پارس که دومی زیر پای پدرشوهرم و ما از پراید استفاده میکنیم و شوهرم به خاطر احترامی که برای پدرش قائله نمیتونه حتی اسم اون ماشینو بیاره. وقتی من بهش میگم میگه کل پول ماشینو من ندادم نصفشو بابا داده ولی همشو به نام من زده
فرشته جون من اسمم رو عوض کردم
مونا جون دست پدر شوهرت درد نکنه.حتی اگه واحد رو بنامتون هم نزنه بازم همین که اجاره خونه نمیدین کلی جلو هستین.الان من و شوهرم هرچی پس انداز میکنیم باید بزاریم رو پول پیش خونه
سلام ساراجون
صباجون سارا راست میگه. مردا دوست دارن همسرشون فکر کنه هر چیزی بخواد براش شوهرش مهیا میکنه.
فشار زیاد هست بهش ،،بخواد چیزی برام بخره نه نمیگم،،اما تفریحامون دنگیه بشم گفتم موقته تا خرجشو از خانوادش جدا کنه..
خانوادش در جریان ارتباطتون هستن؟
دوست دارن همه جوره همسرشون رو تامین کنن و اگر دستشون تنگ هست همسرشون متوجه نشه
بهتر بود بش میگفتی از لباس خوشت نیومده تا اینکه قیمتو مطرح کنی،،مردا از تامین کننده بودن لذت میبرن این حسشو سرکوب نکن اما اونم نباید بی محلی کنه بنظرم باش صحبت کن بش بگو از این بی توجهیش ناراحت شدی و تو فقط نتونسته بودی حرفتو بزنی و دلخوری ازش نداشتی
قربونت عزیزم تو خوبی خانومی؟
دقیقا همینطوره،،اگر این حسشونو سرکوب کنیم بی انگیزه و سرد میشن
سلام فرشته جون،،خوبی عزیزم؟؟؟
صباجونم منم اشکم دمه مشکم هست :))))))) شوهرم میگه پخ گریه میکنم :)))))))
سلام به همه ی شما خوبین؟ من عضو جدید هستم البته خیلی وقته ثبت نام کردم ولی اولین باره که دارم توی اتاق گفتگو مطلب می ذارم
سلام ندا جان،درسته حق با شماست فک کنم نباید زیاد حساس شم (شرمنده دیر جواب دادم،،آخه گیر بودم چند روزو)
سلام مهرناز جون،،خوش اومدی عزیزم <3
مهرناز جان بیا قسمت مادرشوهر اونجا همه بچه ها هستن
سلام مهرناز جان خوش اومدی
سلام مهرنازجونم خوش اومدی عزیزم
منم شوهرم مثل شوهرم نداست دوست نداره فیس بوک داشته باشم میگه اگه میخوام با فیس بوک کار کنم برم تو پیج خودش. البته فیس بوک چیز جالبیم نیست .
ندا ولی واسه اینه که تو عاشقش باشیو قدرشو بدونی. خدا این مرد خوبو تو زندگیت و برای تو گذاشته، برای اینکه دلت قرص و گرم خوبیاش بشه و هی عاشق تر و عاشق تر و عاشق ترش بشی هر روز :) همونطور که معلومه ماشالا همسریت حسسسسابی عاشقته :) :-*
منم گاهی حس میکنم شوهرم خیلی خوبه و من بعضی وقتا بهش بد میکنم
همسرم اخلاقش خیلی بهتر از منه نمیدونم چرا ولی هست
فیسبوکو میرم،آخه از اول میرفتم و مشکلی نداره،،،اما بقیه رو نمیذاره... فیسبوک که باشم و اس بده اگر یکم دیر ج اس بدم دلخور میشه،،،جوری شده که دیگه تمایلی به فیسبوک رفتنم ندارم از ترس اینکه فک کنه برام مهمتره... اما واتساپو خیلی دوستدارم برم اما میگه نرو،،منم به حرفش گوش میدم اما میترسم ادامه پیدا کنه و هی بخواد بعدها محدودترم کنه
شما از شبکه ها اجتماعی یا ارتباطی مثل واتساپو فیسبوکو لاینو اینستاگرم استفاده میکنید؟؟؟ نطر همسسراتون چیه؟؟مخالفتب نمیکنند؟
علی خیلی حساسه،،بدبین نیست اما حسوده،،میخواد همه وقتم برا اون باشه،،بجز فیسبوک نمیذاره ار چیز دیگه ای استفاده کنم
خوش به حالت فریبا جون، من هنوز به این حس نرسیدم گاهی اوقات فکر میکنم من چجوری باید یه عمر باهاش زندگی کنم نمیگم هیچ حسی بهش ندارما ولی انقدم دوسش ندارم.بابت این موضوع هم نگرانم
امیدوارم واقعا این حساسیتاش گذری باشن فریبا جونم
فریباجون منم الان همین حس تو رو پیدا کردم. مثلا دیروز دوبار زنگ زدم جواب نداد گوشیش پیشش نبود. داشتم می مردم از دلشوره
فریبا ما داریم از شوشوهامون تعریف میکنیم. چرا با کمربند میخوای مارو بزنی :))
سلام دوستان خوبید؟؟؟
منم در بعضی از موارد واقعا میبینم اخلاق همسریم از من خیلی بهتره ندا :) منم نمیدونم چرا، اما خب... :) :-*
چرا دعوامون میکنی فریبا گلی؟ :(
ساراجون مردا اولش سخت گیری میکنن تا مطمئن بشن. حساسیت اگر نشون ندی حساسیت اون هم کم میشه
من فیسبوک برام مهم نیست،،واتساپ دوستدارم چون میتونم با آجیم و دوستام راحتتر ارتباط برقرار کنم اما نمیداره یکبارم 2ماه فیسبوکمو غیرفعال کردم،،گفتمش دلیلی برا حسادت نداره،،بیا پاکش میکنم فقط تو دلخور نباش ازم،،بعدش خودش اصرار کرد فعالش کن...
شوهر منم فیس بوک دوست نداره من دارم ولی یکی دو روز یه بار یه سر میزنم. منم اینجا رو دوست میدارم ندایییییییی
منم شوهرم به شدت دوست نداره فیس بوک باشم اما ی پروفایل درست کردم به اسم داداشم با اون میرم خودشم میدونه به شوهری هم گفتم چیزی نگفت گفت مورد نداره فقط نخواست با اسم خودم باشم خودمم دوست ندارم عکسمو بزارم
البته همسر من کلا آدم گیری نیست
سارا جان شوهر من با هیچ چیزی جز فیس بوک مشکل نداره حاضر نیست حتی بذاره برای خودم باز کنم منم باز نکردم و ندارم و مشکلی هم ندارم
ولی با فیس بوک خودش کار کنم مشکلی نداره و حتی اگر عکسمم بذارم چیزی نمیگه حالا چرا حساسیت الکی داره نمیدونم ولی واقعا واسم مهم نیست
سارا جان وقتی به دلش راه بیای کم کم حساسیتش کم میشه نگران نباش عزیزم
خوووبه نگرانیم کم شد،،همش میترسیدم هی کوتاه بیام هی بدتر بشه،،،اما با حرفاتون فهمیدم عکسش صادقه... منم اینجا رو دوسدارم چون باتوون راحتم،،ازون مهمتر علی هم به اینجا دسترسی نداره :)))))
ای فتانه شیطون خب با فیس بوک شوهرت برو . من خیلی علاقه ای ندارم که بخوام حالا حساس بشم که حتما خودم یه پیج سوا داشته باشم . با اینکه رمز پیج شوهرمم دارم یکی دوبار بیشتر واردش نشدم حوصله ندارم راستش :))) اینجا رو بیشتر دوستم میاد من راضیـــــــــــــه از اینجا :))))
الهه جون شوهر من قبل از ازدواج یه کم به نوع لباس پوشیدن من حساس بود.ولی کمکم که بیشتر منو شناخت واقعا حساسیتش کم شد
میدونید دخترا، من سر این چیزا خیلی حساسم. اولش همسری میگفت توی فیس بوک عضو نشم. خیلی دید بدی داشت به فیس بوک. من نه میگم فیس بوک عالیه و نه اینکه بده. یه شبکه اجتماعیه که درست ازش استفاده کنی ضرری نداره و میتونه خوبی هایی داشته باشه. اما اونطوریم نیست که اونقدر خوب باشه که لازم باشه مدام تو فیس بوک باشی و وقتتو براش بذاری...
من توی فیس بوک حدود 200 تا دوست دارم که دوستای دبستان و راهنماییو دبیرستانم هستن، و دانشگاه. امکان نداشت بدون وجود فیس بوک دیگه هرگز ببینمشون، ببینم چه شکلی شدن، کدوماشون عروس شدن، کدوماشون بچه دارن، چی خوندن
بزرگترین بدی فیس بوک اینه که آدم معتادش بشه و زمان زیاد پاش بذاره و بزرگترین خوبیش اینه که میتونی دوستاتو توش پیدا کنی که شیرین ترین قسمتشه و واقعا نعمته. همین، باقی چیزاش چیز خاصی نیست.
البته میتونی با لایک و دنبال کردن پیجای خاصی مطالب یا اخباری رو که دوست داری هم دنبال کنی. مثلا آتلیه ها و آرایشگاه ها رو با نمونه کاراشون و... یا عکسای انواع دکوراسیون...
اما منم با اینکه الان فیس بوک دارم شاید ماهی یه بارم سر نزنم، اما همسری بیشتر از من میره فیس بوک.
خلاصه با وجود مخالفت های زیاد همسری من سعی کردم با توضیح قانعش کنم که بد نیست، اما نتیجه نداشت. تا اینکه با لجبازی همیشگیم زیر بار حرفش نرفتم و فیس بوک درست کردم. الان خودشم داره و هیچ مشکلیم نداره و خودش اذعان میکنه فکر میکرده خیلی بده اما الان میبینه این خبرام نیست.
و در ضمن بعد از سال ها چند باری قرار گذاشتن و همدیگه رو دیدیم. خیلی از دیدن تک تکشون ذوق کردم، اون دخترای شیطون یا آروم، با مقنعه های کج و تنگ و گشاد، با اون چهره های معصومانه هر کدومیشون یه خانم زیبا شدن، خیلی شیرین بود دیدنشون. و به خاطر این قضیه من واقعا فیس بوک رو دوست دارم.
اینم بگم، من نمونه های زیادی رو دیدم که مردا حساسیتشون به مرور کمتر میشه. اما تو دوستام یکی هم هست که روز به روز سخت گیریش بیشتر میشه. البته ازدواج نکردن، اما باید دید با ازدواج کم میشه یا زیاد. کلا من دوست ندارم در برابر حرفی که منطق نداره کوتاه بیام، اما خب میدونم که به نظر همه لازمه حفظ زندگیه! چرا؟ چون مردا که کوتاه نمیان، پس ما باید کوتاه بیایم. اما در اصل گاهیم عکسش صدق میکنه.
فرشته جان یه نصیحت خواهرانه و دوستانه اینقدر از خوشی های زندگیت میگی هر روز وان یکاد بخون و برای خودت و همسرت و زندگیت هر روز یه صدقه کوچولو بنداز عزیزم خدا این شادی رو ازتون هرگز دور نکنه
ایشالا همیشه به شادی
وااااااااااااااااااااااااااااای خوش به حالت همه چی خوشگل بود
آها چه جالب دستش درد نکنه
اینجوری میشه ندا
فرشته جون سورپرایز قشنگی بود مبارکت باشه عزیزم.
فاطمه جان مبارکت باشه. ایشالا صد سال به این سالها :)
چرا شوهر من هیچوقت منو سوپرایز نمیکنه :((((((((((((((((((((((((
پایه گل است.گل رو میذارن توش
مبارکه فاطمه جون خیلی خوشگله
وای چه خوشگله فاطمه جان. یه چند تا شاخه نقره هم بگیر با یه گلدون ناز. خیلی شیک میشه
من عاشق کارای نقره و طلا هستم.
فکرخوبیه مرضیه جون.فقط دیگه به عهده شوهریه که بخره دیگه.شایدبمناسبتی دیگه
نظر لطفته فرشته عزیزم
خیلی خوشگله فاطمه جون مبارکت باشه عزیییییییییزم
اینم از زاویه ای دیگر
اینم عکس کادوی همسری بمناسبت روز زن
قربونت نگارجونم. پدرشوهرم دیشب می گفت من نمیدونم بچه شماها چی درمیاد :))))))) خخخخ گفتم باید بیاد تازه مارو بزرگ کنه
فرشته جون کادوهاتم خیلی خوشگلن دست اقای همسر درد نکنه ایشالا همیشه همینجوری شاد باشین و کودک درونتون فعال :))))))
چشم ندایی حتما. صدقه یه روزایی صبح یادم میره بعدازظهر میندازم
خخخخخخخخخ فریبایی فعاله بدجووووووور
فدات ندایی
مرضیه جان خیلی خوب بود اگر داشتی بازم بذار
خب اینم یه مطلب دیگه که دلم نیومد شماها نخونینش. هفت کار کوچک پنهانی که هر زوج خوشبخت هر روز انجام می دهند
برای یکدیگر از هر کاری دست می کشند: اگر همسرتان به شما نیاز دارد، هر کار دیگری که دارید رها کنید و به او توجه کنید. هیچ چیز مهم تر از نیاز همسرتان به شما نیست. این خصیصه ای است که هر زوج خوشبخت دارد. در حقیقت، زوج های خیلی خوشبخت یک قدم فراتر می روند. آنها هر روز ساعت هایی را به یکدیگر اختصاص داده و از هر کار دیگری برای این لحظات زیبا دست می کشند.
بوسه را فراموش نکنید: همه زوج های خوشبخت قبل از رفتن به سرکار یا شروع هر کار روزمره همسرشان را می بوسند. اما زوج های بسیار خوشبخت لحظه ای بیشتر توقف می کنند تا واقعا بوسه همسرشان را احساس کنند.
از وضع همدیگر با خبر هستند خواه می خواهید تا دیروقت در دفتر کارتان بمانید یا ففط می خواهید بدانید همسرتان به موقع ناهارش را خورده است، این اطلاع رسانی های کوچک سرگرمی روزانه زوج های خوشبخت است. بله این فکر خوبی است که مرتب از احوال همسرتان مطلع شوید: این سرگرمی کوچک نشان دهنده این است که چقدر مراقب همسرتان هستید و چقدر به او توجه دارید. بنابراین یک تماس کوتاه با او بگیرید یا یک پیامک بفرستید، خوب است که همیشه با هم در تماس باشیدحتی اگر فقط گفتن یک «سلام» یا «دلم برات تنگ شده» باشد.
به یکدیگر گوش می دهند: زوج های خوشبخت هر روز با دقت به حرف های یکدیگر گوش می دهند. چه بهتر از این؟ آنها به همدیگر فرصت صحبت کردن می دهند. در یک رابطه گوش دادن اغلب مهم تر از معاشرت کردن است. آنها از یکدیگر پرس و جو می کنند تا از احساس همسرشان مطلع شوند. زوج هایی به یکدیگر گوش می کنند که واقعا با یکدیگر در ارتباط بود و یکدیگر را درک می کنند.
از یکدیگر تشکر می کنند: قدردانی یک احساس مثبت قوی است. زوج های خوشبخت تشکر از یکدیگر را متوقف نمی کنند. همزمان بسیار مهم است که به جا از یکدیگر تشکر کنید و گرنه قدردانی شما لوث می شود.قدردانی می تواند برای یک کار بزرگ یا کوچک باشد، اگر همسر شما یک استکان چای برای شما آورد از او تشکر کنید. رعایت این نکات کوچک همبستگی محکمی میان شما و همسرتان ایجاد می کند.
همدیگر را در آغوش می گیرند: در آغوش گرفتن میلیون احساس را از طریق یک عمل ساده منتقل می کند، زوج های خوشبخت اهمیت آن را درک می کنند . بدون هیچ محدودیتی همسرتان را در آغوش بگیرید. اگر همسرتان لحظات دشواری را پشت سر گذاشته است مانند یک روز سخت کاری یا ناخوش است در آغوش شما همه چیز تغییر می کند.
آنها به همدیگر می گویند: «دوستت دارم» شما می دانید که همسرتان دوستتان دارد. همسرتان می داند که شما دوستش دارید. با این حال، این مهم است که واقعا هر روز به زبان بیاورید دوستش دارید. این عبارت ساده واقعا روحیه شما را بالا برده و خشنودتان می کند. زوج های خوشبخت روزشان را با این عبارت شروع کرده و حتی در بین روز از به زبان آوردن آن غافل نمی شوند حتی از طریق یک پیامک ساده.
بسیار خوب، این عادت های خوب را در خودتان پرورش دهید و شگفتی آن را در زندگی مشترکتان ببینید. اگر پیش از این در روابط تان این عادت ها را رعایت می کردید پس شما یک زوج خوشبخت هستید!
مخصوص خانمها : 5 سوالی که هرگز نباید از همسرتان بپرسید!
1.به نظرت من چاق هستم؟ اعتراف کنید که همسرتون هرچی بگه بازم شما رو راضی نمی کنه،اکه بگه نه شما فکر می کنید که دروغ می گه اگرم بگه آره شما ناراحت می شید, پس بهتره این سوال رو هیچ وقت نپرسید.
2.بیشتر دوست داری وقتتو با من بگذرونی یا دوستات ؟ خیلی درست نیست که از یک مرد بخواهید بین دوستاش و شما یکی رو انتخاب کنه. این گونه سوالها مختص زن های ترسو و نامطمئنه,شما که نمیخواهید همچین زنی باشید؟
3.من و بیشتر دوست داری یا مادرتو؟ پرسیدن این سوال از مردا به خصوص مردای ایرانی بسیار اشتباه چون پاسخ آن احتمالا به مذاق شما خوش نمیاد
4.تا حالا فکر کردی آینده ی رابطه ی ما چی می شه؟ فشار ازدواج یا هرگونه رسمی سازی رابطه باعث می شه که مردتون سریع عقب نشینی کنه.اگر فکر می کنید که او هنوز آماده رفتن به مرحله بعد نیست، به این کار مجبورش نکنید.
5.تو به زنهای دیگه هم فکر می کنی؟ مطمئن باشید که صادقانه ترین جواب بله است، اما دونستن این موضوع چه مشکلی رو از شما حل می کنه!!!
مرسی عزیییییییییییزم
خواهش میکنم دوستان. از این مطالب خیلی دارم اگر دوست داشته باشین بازم براتون میذارم.
بذار مرضیه جونم خیلی خوبه
خخخخخخخخخ
من روز زن یه زنجیر طلا برام گرفت شوشو :) واسه همین عکسی نمیتونم بذارم :))))))))))))
قربونت سحرجونی
فاطمه جان اون قلبه چیه پشت گلت ؟؟؟؟؟؟؟؟
قابل نداره نگارجون
بازم خوبه فاطمه جون. دستش دردنکنه .تو ام سوپرایزش میکنی ؟
دستش درد نکنه ندا.اونم عالیه.تواین پنج سال این اولین بار بود عشقم اینکارو برام کرد.فکرکنم پنج سال یکبار پیش بیاد.....خخخخخ
اره ندا باهات موافقم شدیدا البته پیر میشه ادم تا این مردا یه سری چیزارو یاد بگیرن الان من 5 ساله در حال آموزش همسر گرام در خصوص هدیه و سورپرایز کردنم ولی اصلا شاگرد خوبی نیست اصلا یاد نمیگیره خخخخخ خط کش لازمه اونم
فاطمه جان بعضی مردها کم کم یاد میگیرن یه سری کارارو انجام بدن
سحر میدونم منم هیچ وقت بهش مستقیما نمیگم این چیزارو همیشه تو عمل بهش میگم ... اووووووف سحر تا دلت بخواد تو هر مراسمی و مناسبتی سورپرایزش میکنم اصلا من به نگار سورپرایز معروفم خخخخخخ
آره منم موافقم چند بار یه کاری رو انجام بدی یاد میگیرن مردا تئوریشون ضعیفه باید عملی انجام بدی :))))))))))))))
نگار جون نباید بهش بگی چون مردا خوششون نمیاد یه کاریو همش بهشون بگی انجام بدن اخرم انجام نمیدن. اگه خودت چند بار سورایزش کنی اونم یادمیگیره و زحمتتو بی پاسخ نمیذاره .
:)))))))))))))) نگار چرا عکستو عوض کردی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ولی من عکستو دوست داشتم خوشگل بود نگاری
سحرجون من خیلی شوهرموسورپرایزمیکنم.بچه هادرجریانن.منتظرم یک مناسبت باشه تا سورپرایز کنم شوهرمو.چندوقت پیش سالگرد عروسیمون بود رفتم براش حلقه گرفتم که همیشه دستش باشه و حلقه خریدشو گذاشتم مخصوص مهمونیا.عکساشو میذارم
همینجوری اول یه عکس از نیمه صورت خودم و همسری گذاشتم دیدم مور پسند نشد منم کلا عکسمو برداشتم :)))
اینم هدیه من به همسرعزیزم کادوی سالگرد عروسیم(سورپرایز)
خوبه فریباجون؟؟؟
فاطمه جون خیلی حلقه ای که گرفتی خوشگله
فاطمه جون خیلی خوشگله آفرین خانوم خوش سلیقه
مرسی فتانه جون
فرشته جونم و فاطمه جونم کادوهایی که گرفتین خیلی خوشگلو قشنگ بودن مبارکتون باشه گلم
فاطمه جونم حلقه ای هم که گرفتی خیلی قشنگو شیکه آفرین خانوم با سلیقه
فاطمه جون حلقه خیلی شیکی هست. آفرین عروسه باسلیقه
ممنونم.از نظرلطفتون ممنونم.وخوشحالم ازاینکه سلیقه امو قبول داشتین وشماهم پسندیدین
خیلی حلقه قشنگ بود افرییییییین
مرسی دوستان از راهنمائیاتون ببینم میتونم کاری کنم که شوهرم از خرجاش بم بگه
ما همینطوریم،منم دوست ندارم پول من و پول تو کنیم! هر چی لازم باشه با هم تهیه میکنیم،به روی هم هم نمیاریم! البته واسه همین گذشتامه که هیچ پس اندازی هم ندارم!
واقعا الان تو خونه ما تو و من وجود نداره. الان که داشتم از شمال میومدم همسرم کارتشو داد گفت پول النگو رو بریز به حساب خودت و قسط وام ازدواج رو بده. منم 100 تومن که تازگی وام گرفیت قسطش رو دادم به همسرم هم گفتم که دادم ولی نگفتم با من حساب کن این چیزا اصلا خوب نیست چون خیلی اختلاف میوفته بین زن ومرد و باعث میشه بهم اعتماد نکنن.
الانم بهش گفتم که میخوام پولام رو طلا بخرم خیلی استقبال کرد گفت هر موقع خواستی بگیری منم هرچی پول اضافه داشتم میذارم روی پول تو واسه طلا
حسنیه جان قبلاً گفتم من قبل از عروسی واسه همسرم 6 میلیون وام گرفتم که برای اینکه توی مخارج کمکش بشه قسط 2 میلیونشو دارم من میدم.دیگه اینکه من خرجی واسه خونه نمیکنم مگه اینکه بیرون چیزی ببینم خوشم بیاد میخرمش و باهاش حساب نمیکنم البته اون میگه چند شد بگو تا بدم ولی من ازش نمیگیرم تا همین حده. ولی مامانم روی این که یه موقع من ضرر نکنم و بعدش هیچی تو دستم نباشه نگرانه و این نگرانیو به منم منتقل میکنه. من پیش خودم میگم همسرم هم کلی قرض و قسط داره چون به جز این وام سه جای دیگه هم داره قسط میده و هم اینکه دانشجوی دانشگاه آزاده. فعلا من کمکش کنم تا وقتی یکم دستش باز شد اون جبران کنه
اما یه حرفی چند وقت پیش تو بحث بهم زد خیلی ناراحت شدم!! گفت نصف اجاره خونه رو تو باید بدی!! :( منم تو دلم گفتم اینم نتیجه پول منو تو نکردن!!
ارشا جان اشتباه تو اینه که پس انداز نداری عزیزم پس انداز داشته باش و وقتی همسرت گفت پول بگو ندارم یه زن همیشه باید پس انداز داشته باشه چون مرد یه وقتهایی میشه که واقعا پولی تو جیبش نمیمونه و باید یه زن کمکش کنه و ممکنه یه وقتی زن به جایی برسه که نیاز به وپل داشته باشه و همسرش نتونه تامین کنه
البته اینم بگما.من خودم هیچوقت به عشقم نمیگم پولمو بده. از اول هروقت خرج کردم خودش1جا نوشت و بعدش که پول اومد دستش بهم پس داد.قبلا که سر کار نمیرفت چند بار قایمکی پول گذاشتم تو کیفش.فهمید.بااینکه گفتم من هرچی دارم مال شماست اما اونم بعدا باهام حساب کرد.این اخلاقش باعث میشه من راحت حتا جاهاییکه وظیفه اونه خرج کنم.چون میدونم میفهمه وظیفه من نیست.
آره مهدیه جوون باید پس انداز کنم
آرشا جان شما شاغلی یا خونه دار؟
مونا جون من موافق ولخرجی نیستم اما بهتره پول تو دستشون نباشه.خرید طلا بهترین راهه.چون روزیکه خواستی مثلا1خرج گنده کنی مثلا خرید خونه میشه ازش استفاده کرد.هم پول تو دست مرد نمونده هم بیخودی خرجش نکردی
حرفای مهدیه رو هم من خیلی قبول دارم، حواست باشه همسرت بد عادت نشه و مسئولیت پذیر باشه و قدر کار تو رو هم بفهمه، اما اینا رو هم با رفتار و برخورد درست خودت مدیریت کن مونا. اما نذار منو تو وسطتون بیاد. پول من و پول تو و حساب کتاب کردن مخارج با هم دیگه زیاد جالب نیست واسه زندگی مشترک. باید اخلاق هم دستتون بیاد و طوری بشه که واقعا یکی بشید و اینا مطرح نباشه واسه هیچ کدومتون. اما کم کم و طوری که به جای دیگه ضربه نخوره، مثلا مسئولیت پذیری همسریت.
ببین مونا جان (تنها روی سخنم تو نیستیا) وقتی زن و مرد با هم ازدواج میکنن همه چیزشون برای همه از جیب همسرت بره از جیب تو رفته از جیب تو بره از جیب همسرت پس این حساب کتابهای الکی بذارید کنار. مگر اینکه واقعا از زندگی هدف دیگه ای داشته باشید . اخه در نهایت همه اونچه که دارید میه برای بچتون مگر اینکه بخواید ببخشید به یکی دیگه اما حرف من این نیست که هرچی دارید دو دستی تقدیم کنید به همسرتون مثلا اگه 800 تومن حقوقتونه خوب 400 تومنشو پس انداز کنید بقیش هم تو مواقعی که تیازه خرج کنید. این اطمینان رو به همسرتون بدید که جیب منو تو نداره خوب اونجوریم باشه که همسرت فقط خرج خونه رو میده و والسلام . اونوقته که اگه بخواد خونه ای ماشینی چیزی بخره 1 دنگم به اسمتون نمیزنه میگه خودم کار مکردم داری برو بخر بزن به اسم خودت. الان خیلی وقتا شده من خیلی بیشتر از همسرم تو خونه خرج کردم اما حواسم هم هست.
مونا جونم به نظر من اول اینکه همه جزییات رو برای مامانت یا کسی نگو. من شده دوست نزدیکم ناخواسته در مورد مساله ای که من مشکلی نداشتم حساسم کرده و باعث دغدغه فکری و ناراحتیم شده، با نیت خیر. نذار از جانب دیگران نه نگرانی برای اونا پیش بیاد و نه تاثیر بذاره روی خودت. تو که میدونی مامان حساسه اما خودت میدونی مساله ای نیست، یه جواب الکی بده تا نگرانیش برطرف بشه و خودتم راحت باشی.
بچه ها نظرتونو راجع به حرفای منم بگید
البته بعضی اقایون وقتی اطمینان پیدا کنن که همسرشون براشون حدو حدود تعیین نمیکنه که فلان خرج رو نکن اینو بخر و ... اینجا زیاده روی کردی و فلان کم و بیش وضع مالشو اطلاع میدن اما اکگه ببینن زن داره زیاده روی میکنه چندتا دورغ سرهم میکنن و خودشو راحت میکنن
مامان من میگه مرد خوب نیست پول زیاد تو جیبش باشه.باید1راهی پیدا کنی پولارو از دستش در بیاری و1جوری پس انداز کنی.من شده بجای شوهرم خرج کنم.اما همشو جزو طلبکاریام میزنه و پول که میاد دستش همه رو بهم پس داده.بنطر من خرج کردن بی حساب کتاب تو بدعادتش میکنه
اکثر وقتا واسه خرید مایحتاج خونه با هم میریم
آرشاجون من با روی خوش و منطق به شوهرم گفتم و چون حرفم منطقی بود بدون ناراحتی قبول کرد. واقعا هم برام زور داره خواهر شوهرم ولخرجی کنه اما من با حساب و کتاب خرج کنم ولی دو روز دیگه پس انداز ما خرج جهیزیه اون بشه
مرسی الهه جونم . راستش من تو پول گرفتن از شوهری راحت نیستم.تا الان پول نخواستم چون دستم تو جیب خودمه درخواستی نداشتم راهمم دوره اما اگه پیشش باشم باهم بریم خریدو بگم اینو میخوام واسم میخره اما الان که یچیزی میخوامو میخوام پول بفرسته واسم نمیدونم چطور بهش بگم اصلا راحت نیستم
فریبا جون من دوست ندارم پس انداز کنم و به همسرم نگم. یعنی باز از اون طرف خانواده من میگن همیشه همه چیز مشترک باشه بهتره. خونه بخریم با سند مشترک باشه، پس اندازامون با مشورت و تو حساب مشترک باشه. اینم فکر کنم خوب باشه، از اول قرار میذاریم به اون پس انداز دست نزنیم خب مگه با مشورت. نمیشه؟
بگو فتانه جووون
چشم فریبا جون از این ماه میرم تو کار پس انداز :)
فتانه جونم تو بگو، بعدم من میگم. منم یه مشورت میخوام :)
آره دوستان شاغلم حقوقم هم خوبه خدا رو شکر آره روم حساب کرده! البته یه بار جلو دوستاش پزمو داد که زنه من حقوقشو میذاره تو زندگی اصلا پول منو تو نمیکنه! خدائیش هم هر وقت پول دستش بیآد جبران میکنه اما خیلی دیر به دیر این اتفاق میوفته!
دوستان منم یه مشکلی دارم بگم؟
الهه جون اگر از اول با هم توافق کنید چرا نمیشه
حوب فتانه جون میتونی غیر مستقیم بگی بهش مثلا بگی میخواستم برم فلان چیزو بخرم اما منتظرم پول بیاد تو دستم
خب اگر لازمه همسری بفرسته فتانه جون که بهش راحت بگو دیگه عزیزم. با ناز بهش بگو لازم داری، مرد که نه نمیگه. خب خودت میدونی، حتما لازمه که همسری بفرسته دیگه، از الان نباید این حرفا رو داشته باشید.
فتانه جون خب تا وقتی که نرفتید خونه خودتون چیز زیاد غیرعادی نیست منم همین طور بودم. اما الان راحت به شوهرم میتونم بگم البته اوایل سخت بود ولی الان رودرواسی ندارم باهاش. البته اون هنوزم حقوق منو نمیدونه چقدره فقط میدونه بیمه هستم. اون روزی هم که بهش گفتم میخوام حقوقمو طلا بخرم بذارم کنار واسه پس انداز نپرسید حقوقم چقدره. ولی اون از مغازه برمیگرده من توی حال و احوالم باهاش اوضاع مغازه و کاسبی اون روزش رو هم ازش می پرسم
فرشته جون منم باید رو خودم کار کنم که بتونم یه طور که همسری دلخور نشه ازش بخوام مستقل کار کنه مرسی عزیزم
نمیدونم خیلی سخت دوبار بهش گفتم بیچاره بیشتر هم فرستاد اما خیلی بد میگم یجور باکنایه
ارشا جان.منم شاغلم و درامدم خوبه.الانم1پولیو گذاشتیم تو1حساب مشترک.اما بجز اون1حساب دیگه دارم که هروقت بخوام ازتوش پول برمیدارم یا به خانواده یا دوستام قرض میدم و ضرورتی نداره همشو به عشقم بگم.پس انداز نگرانیتو کم میکنه گلم.البته من عقدم و بنطرم1مقدار کارم نسبت به عروس خانومایی که رفتن زیر1سقف راحتتره
من تا الان نپرسیدم چقدر حقوق میگیری و اینکه با پولت چیکار میکنی آخه شوهر من همیشه همه چیو خودش میاد میگه از اتفاقات کوچیک بگیر تا بزرگ بعضی وقتا هم عصبی میشم میگم نیاز نیست من بدونم همه چیو خودت میدونی دیگه دوسه روز نمیگه ولی بعدش طاقت نمیاره و همون دوسه روزو هم تعریف میکنه
چرا بد میگی گلم؟ اگر میتونی سعی کن تا نرفتین تو زندگی نذاری بهش فشار بیاد. البته اگر همسری کار میکنه و حقوق داره که دیگه مساله ای نیست. خوب بهش بگو و راحت عزیزم. اگر میتونه و دستش بازه باعث خوشحالی و افتخارشم میشه برات خرج کنه و ازش بخوای. اما کنایه لازم نیست گلم...
کار خوبی کردی حسنیه جان باید امتحان کنم ببینم کدومش رو ما بهتر جواب میده :)
شوهرت حرف خوبی نزده آرشا جان، اگه شاغلی برای خودت وام بگیر که حقوقت بره واسه قسط تا شوهرتم روت حساب باز نکنه و پولشم یا بذار بانک سودشو بگیر یا سکه بخر بذار کنار
آرشاجان شوهر منم با پدرش یه جا کار میکنن دو سه ماه اول دخلشون جدا نبود از هم امام من دیدم خواهرشوهرم همش ولخرجی میکنه. ماهی دوبار مانتو میخره یهو یه عطر میخره 170 تومن یا یه عروسک بزرگ 200 تومن الانم که دیگه داره دانشجو میشه کلی خرج داره. به شوهرم گفتم شاید بابا اینا بخوان ولخرجی کنن ما نمیتونیم جلوی اونا رو بگیریم اما میتونیم اختیار زندگی خودمون رو داشته باشیم ما الان جوونیم اگر خودمون رو جمع و جور نکنیم دیگه نمیتونیم. پس دخلتون رو جدا کنید که بعدا هم اختلافی بینتون نباشه دو روز دیگه فاطمه دم بخت هست جهیزیه میخواد اون وقت اگر پس اندازه باهم کرده باشید معلوم نیست مال کیه. مسلما من راضی نمیشم اونا ولخرجی کرده باشن و حالا هم پس انداز مشترکتون خرج جهازش بشه. پس از حالا این کارو بکن
مونا منم گاهی یه چیز کوچیک ممکنه توی خونه بخرم یا سر راهم نون بگیرم. شوهرم ریز به ریز باهام حساب نمیکنه ولی مثلا یهو یه تراول میده میگه باشه توی جیبت. مامانم هم هر وقت بپرسه جواب دقیقی بهش نمیدم میگم یه جوری باهم کنار میایم. اگرم جایی ببینم همسرم داره به مشکل بر میخوره بهش میگم منم هستم نگران نباش. اینو میدونم غرورش هیچ وقت اجازه نمیده از من قرض بگیره اما در هر حال دل گرمش میکنم
مونا جان سعی کن حالا دقیق همه چیزو به مامانت نگی.بپیچونش.جواب سرراست نده. ارشا جان کمک به همسرت خوبه.اما بنظرم حتا اگه شده ماهی10 تومن1پس انداز واسه خودت داشته باش که فقط خودت ازش خبر داشته باشی.از بقیه پولت به همسرت کمک کن
آخه فرشته جون من اگه به شوهرم بگم کارتو از بابات جدا کن و از این حرفا شوهرم خیلی دلخور میشه و ممکنه یه حرفی بزنه منم برنجونه نمیخوام اینطور بشه! یه بار پیش اومده که میگما!
آره فریبا از بس از این ور و اون ور شنیده که فلانی شوهرش تن پروره و همه خرجا افتاده گردن زنش یا اینکه یه زن و شوهر بعد یه عمر زندگی از هم جدا شدن و زنه هیچی نداره آخرش همه اینا باعث شده که نگران من باشه.
آرشا جان این که ناراحتی نداره، شوهر منم خیلی از مسائل مادیشو به من نمیگه مثلاً بهش میگم فلان چیز تو الان دسته باباته چرا؟ میگه من و بابام باهم یه حساب و کتابی داریم تو زیاد واردش نشو. آخه نمیشه همه چیز مردارو کنترل کرد آرشا جان
بعد هم نگرانم که بعد از اتمامه این قرار داد کارش چی میشه! بهش میگم بعد از اتمام قرارداد فکر یه کار دیگه باش میگه به این کارا کار نداشته باش!! :(
شوهر من کارش جوریه که همش واسه باباشه! نیروی پیمانکار باباشه،یعنی باباش پبمانکاره، قرارداده 3 ساله بستن با یه شرکت بزرگ که تا 3 ماه دیگه این قرارداد تمومه، احساس میکنم یه چیزایی رو به من نمیگه از خرجا برجا اما باباش در جریان همه چیز هست اینو دوس ندارم!
سلام آرشا جان من هستم. چی شده عزیزم؟
به تو خرجی میده آرشا جان؟
آخه کار پیش باباش تنبلش کرده!صبحا هر وقت دلش بخواد پا میشه میره سرکار! من دوست دارم مرد هر روز سر یه وقت مشخص بره سرکار بعد هم باباش حقوقمونو خرد خرد میده!اصلا نمیفهمیم چی میشه حقوق اینطوری!شوهرمم تو رو در وایسی به باباش نمیگه الآن پول لازم داریم حقوقمو بده!! بیشتر به این خاطره که دوست ندارم دیگه پیش باباش کار کنه!!
آرشا جان اگه میتونی از یه جا براش وام بگیر و قسط رو دستش بذار که نتونه تکون بخوره
مثلا محل کارم به ما بن میده منم با اون بن رفتم مایحتاج خونه رو خریدم و دیگه با همسرم حساب نکردم به نظرتون اینجوری همسرم متوقع میشه و براش عادی میشه یا کار من درسته؟ البته قسط یکی از واماشو که حدود 105 تومنه رو من میدم که براش کمک بشه چون دانشجوی آزادم هست و اینکه همون خرده ریزی چیزی من بخرم
مراقب باشی که چطور بیانش کنی که اثر مثبت بذاره، نه منفی. حالا به قول خودتم که این قرارداد آخراشه و داره تموم میشه. اما عزیزم این مسائل فقط با پدر نیست، خیلی از کارفرماها سر وقت حقوقا رو پرداخت نیمکنن و جلو عقب میشه. اما بازم میگم، نگرانیت طبیعیه. پیشنهاد دخترام که برای خرج گذاشتن رو دستش و اینکه وادار بشه پس انداز کنه خیلی خوبه.
فریبا جان منم منظورم همینه. اخه مردا اینقدر زرنگ شدن اگه 100 تومن حقوق داشته باشن میگم 60 تومن داریم. حساب کتاب دقیق رو نمیگه. ارشا باید خواسته هاشو بگه مثلا فلان چیزو برای خوه میخوام و ... بعد هم خرید خونه رو بذار به عهده خودش و اینکه با هم برید خرید و اجازه بده خودش حساب کنه که ببینه هزینه داره زندگی و خرجی خوذت رو جدا بگیر ازش. و کاری هم به مخارج خونه نداشته باش. بهش بگو وظیفته تامین کنی حتی شده دو شیفت کار کنی پدرت حقوقت رو نمیده یه جایی کار کن که کسر من نذاری. به من چه ربطی داره. اول باید زندگی منو بسازی بعد گذشت کنی نسبت به پدرت
مهدیه منم دوست ندارم مرد وضع مالیشو قایم کنه، اما اینکه قایم نکنه زمینه سازی میخواد، مرد اگر احساس کنه تحت فشاره خب اینطوری خودشو از فشار در میاره. یعنی آرشا جون نتیجه اینکه تو از خرجش خبر دار شدی نباید این باشه که بهش در مورد رفتار پدرش غر بزنی. سخته ها، من خودمم شاید نتونم همیشه این کار رو بکنم و کنترل میخواد، نگرانی تو هم طبیعیه، اما باید با خودت قرار بذاری که بسپاری به خودش و اگرم انتقادی داری باید خیلی
بگو مونا جونم
چند شب پیش رفتیم بیرون،شوهرمو تو عمل انجام شده قرار دادم،اولین بار بود اینکارو میکردم! سریع یه گوشواره نقره انتخاب کردم گفتم خوبه؟! اونم خریدش واسم،با اینکه قیمتی نداشت اما وقتی از مغازه اومدیم بیرون گفت تو نگفتی من یه وقت پول تو کارتم نیس؟! منم گفتم خوب بم میگفتی پول چقدر داری من فکر کردم حقوق گرفتی!
بچه ها من کلا خرید خونه نمیکنم یعنی چیزی توی خونه خرج نمیکنم مگه اینکه یه چیز تزئینی چیزی بیرون ببینم خوشم بیاد میخرم و دیگه پولشو با همسرم حساب نمیکنم. یکشنبه رفتیم بیرون با همسری یه مغازه ای بود که چیزای تزئینی داشت ما چند تا چیز تزئینی خریدیم بعد من گفتم که چون همکارم هفته دیگه عروسی میکنه یه چیزم واسه کادوی اون بخرم کلا شد حدود 50 که من 21 تومن تو کیفم بود دادم بقیشو همسرم کارت کشید. حالا مامانم یه کم روی این موضوع خرج کردن حساسه امروز پرسید خرید کردید کی پولشو داد منم گفتم نصف نصف حدوداً یه جوری شد همش میگه اون باید تمام خرجارو انجام بده چون تو که کارمندی و از خرجی نمیگیری پس هرچی خرج خونس اون باید بده. حالا به نظرتون من زیاده روی میکنم یا نه؟
آخه شوهر من کم کم پول میده بم،نمیتونم همچین کاری کنم!
بچه ها یه چیزی بگم؟
اما از نظر کار دقیقا منم موافقم مرد باید سر یه ساعت هر روز بره سر یه ساعتم بیاد بخوابه تا 9 10 بعد تشریف ببره سرکار منم عاصی میشم. و اصلا خوشم نمیاد. انشالا که بعد از این قرار داد کار خوبی پیدا میکنه ارشا جان.
یه بار بش گفتم پس الآن که میگی تو به این کارا کار نداشته باش دیگه هم بهم نگو پول نیس خرج نکن! من که از وضع حسابات بی خبرم!
آرشا جونم خب من بهت حق میدم و حستو درک میکنم. حست طبیعیه، خیلی خوبه همسرتو بتونی عادت بدی همه چیز رو شفاف برات بگه. اما مردا اگر حس کنن بهشون گیر میدی و اگر بگن تو دردسر میفتن و باید جوابگو باشن ترجیح میدن با این حالت تدافعی خودشونو راحت کنن و چیزی نگن. پس باید طوری برخورد کنی که راحت باشه بهت بگه و اصلا حالت انتقادی نگیری تا مدتی در برابر حرفاش، هرچند سخت باشه...
منم با فریبا موافقم من شوهرمو تا خرخره گذاشتم زیر قرض تا الکی پول خرج نکنه الان فقط 200-300 از حقوقش میمونه. اونم خرج خونه میشه
ببین ارشا جان مرد باید خرج زندگیشو بده تمام و کمال. تو کاری نداشته باش که چه طوری با پدرش حساب کتاب میکنه. و یه شرایطی رو برای همسرت بذار. مثلا اگه خونه ندارید بگو مثلا تا 4 سال دیگه باید خونه بخریم پس سالی ینقدر باید پس انداز داشته باشیم وماهی اینقدر. من ازت خونه میخوام و اینجور چیزا تا حواسش باشه. بعد پول به مرد قدرت میده اگه بخوای از حساب کتابش سر در بیاری قدرتو از همسرت میگیری پدر منم عادت نداره حساب کتاب کنه برای مامانم و خانواده فقط چند سالی میشد که قبل ازدواجم من خبر داشتم از حساب کتاب پدرم اونم فقط از موجودیاش نه از خرج و برجش. الانم خیلی وارد مسائل مالی همسرم نمیشم چون بشم صداش در میاد.
آره مونا جونم خرجی میده اما دستمو باز نمیذاره! تو این مدت خیلی پیش اومده که بهم بگه نداریم فعلا،باید کم خرج کنیم! دیگه چند شب پیش خسته شدم گفتم چرا یه بار به بابات نمیگی نداریم حقوقمو بده!؟
سلام دوستان کسی اینجا هست؟
ایشالا هممون به ارزوهامون برسیم البته همه اونایی که به صلاحمونه
مرضیه جان اینی که راجع به وام مسکن گفتی منم شنیدم فکر کنم درسته ولی به نظر من نمیصرفه.
بعدهم به نظرم یه وقتهایی لازمه که مرد وقتی چیزی زن میخواد بگه نه الان ندارم و نیاز نیست چون زنم بد عادت میشه همیشه باید خواسته هاش اجرا بشه. مرد باید مرد باشه. بعضی وقتها شده من خواستم چیزی بخرم با همسرم بیرون بودم خوشم اومده اما همسرم گفته نه من خوشم نیمود یا فعلا پول ندارم. اول ناراحت میشدم اما با مامانم و عمم صحبت کردم حق دادن به همسرم گفتن اگه همیشه مطیع باشه که باید به مردونگیش شک کرد.
باشه امشب یجوری بهش میگم فردا خبرشو بهتون میدم. خیلی قشنگو زنونه باور کنین خیلی سخته واسم
بجه ها شاید واقعا یه وقتهایی پول نباشه و یا واقعا همسرتون نیاز نمیبینه بخره و فراهم کنه فشار نیارید
مهدیه منم خودم وقتی بدونم دست شوهرم خالیه چیزی ازش نمیخوام که غرور اونم شکسته بشه بگه ندارم
چشم مهدیه جونم
خب بستگی داره بازم مهدیه. زن اگر زیاده روی کنه و نه بشنوه منطقیه، اما اگر حواسش باشه و زیاد نخواسته باشه و نه دلیل درستی نداشته باشه به نظرم آدم ناراحت میشه. اما خب اگر دلیلش اینه که میدونیم دست همسرمون خالیه و خودش از خواستن برامون کم نمیذاره اونوقت جایی برای ناراحتی نمیمونه، درست میگی عزیزم.
نمیدونم اما احساس میکنم دست تو جیب بودن من باعث شده بیخیال باشه و نپرسه تا حالا پول داری.
من1بار به عشقم اینجوری گفتم{هییییییی.رفتم1لباس دیدم انقد قشنگ بود که نگو.اما خب فعلا پول دستم نیست.باید1کم صبر کنم} این کلمه "هییییییییی"تو رابطه منو عشقم خیلی معنی خاصی داره وکلی از مشکلاتمونوحل:-))))))))))
میدونم الههجون چون یجوری سختمه بد میگم حقوق داره دستش تو جیب خودشه ولی من دوست دارم پیش خود حساب باشه مثلا اگه یه هفته پیش که دستش پول نبود بهش گفتم مانتو پایزه میخوام ندارم هوا سرد شده از بابامم بخاطر خرج جهیزیه و عروسی خواهرم واینکه باید جهیزیه منو هم جور کنن نمیتونم بگیرم حقوق خودمم ندادن هنوز واس عروسی منمخالی شدم الانکه حقوقشو گرفته بیاد بگه این پولو بگیر برو مانتو بخر اما نگفته و این اذیتم میکنه
فتانه جان اگه واست میگه از خرجا و حساباش خرابش نکن بذار بگه! این مسائل ماله الآنه درست میشه نگران نباش خوب شاید فراموش کرده عزیرم! مردا متاءسفانه فراموشکارای خوبین!!
چند وقته سرگیجه های خفیفی دارم صدبار بهش گفتم تا الان نشد بگه بیا این پولو بگیرو برو دکتر من واقعا منتظرم ببینم این حرفو میزنه!!!!!!!!!!!
حسنیه جونم تو دیگه تو دستت اومده میدونی باید چیکار کنی اما من نه
فتانه جون به نظر منم فراموش کرده یا فکر میکنه از پدرت گرفتی.
آرشا جان اگه درست نشد چی؟ آخه مادر شوهرم میگه شوهرت به باباش رفته اونم خیلی بیخیاله با غاینکه مادر شوهرم خونه داره
فتانه جونم این رو از عمد در نظر نگیر که نراحت بشی. میفهمم چی میگی، اما مردا واقعا با ما خانوما فرق دارن. باید یه چیزایی رو مستقیم بهشون بگی تا بفهمن و اگر کاری رو انجام نمیدن قصدی ندارن، واقعا نمیدونن و بلد نیستن، گرچه این مساله به نظر ما خانوما عجیب میاد!
من تا حالا نشده با عشقم بیرون باشم چیزی رو بخوام برام نگیره چه قبل از عروسی چه بعدش. حتی قبل از عقدمون یه بار خرید داشتم واسه دانشگاهم همه رو حساب کرد هرچی بهش گفتم نه گفت وظیفه منه
آرشا جونم درست میگه، این مسائل به این شکل مال الان و زمان عقدتونه که از هم دورید. وگرنه توی زندگی خودش حل میشه این موارد عزیزم!
نه فرشته جون خیلی معتقده هر چی میخرم بهش بگم اما وقتی نگفتم یعنی نخریدم دیگه تازه ما درته از هم دوریم ولی لز همه چی هم باخبریم یعنی الان میدونم کجائع و داره چیکغار میکنه. نمیشه برم بازار و خبر نداشته باشه
شوهر من خیلی غرور داره روی اینکه بار زندگی رو اصلا روی شونه من نذاره حالا نمیدونم به خاطر تربیتش هست یا اصلیتش که تبریزی هستن
پس حتما فراموش کرده. حالا تو یه بار بین حرفاتون بگو داره سرد میشه منم هنوز نتونستم برم مانتو پاییزه بگیرم. مستقیم نگو پس چرا پول نمیدی بهم؟
فتانه جان از روی عمد اینکارو نمیکنه که باید یاد بگیره شوهر منم گاهی کلید میکنه بیا بریم فلان چیزو بخر و یا بیرونیم یه چیز میبینه خوشش میاد میگه بخریم برات خیلی خوبه اما یه وقتایی هم اصلا نمیپرسه چیزی میخوای یا نه ولی الان خیلی بهتر شده مثلا هر وقت میخواد از خونه بره بیرون میپرسه چیزی لازم داری نداری فقط از نونوایی رفتن بیزاره
فتانه جونم اصلا برات عجیب نباشه که یه پسر شاید به فکرش نرسه. حتما باید اینا رو بهش بگن و یاد بگیره، یا ببینه. شاید خانواده بهش بگن و گوشزد کنن که حواسش باشه. اما اینکه خودشون اونم تو دوری حواسشون نباشه تعجب نکن. نیازی نیست شرایط حقوق نگرفتن و جهیز خریدن خانوادتو براش توضیح بدی
فرشته جون اونجوری هم نیست که هیچی نخره گفته بودم قبلا که دانشجو بود زیاد وضعیت مالیش خوب نبود از چیزیکه خوشم میومد از احتیاجات خودش میزد تا واسم بگیره از اون لحاظ مشکلی ندارم الانم اگه مستقیم بهش بگم تا ظهر واسم پولو میفرسته اما راحت نیستم از بابامم میخواستم پول بگیرذمم راحت نبودم حتی با مامانم البته با مامانم یکم راحت ترم
فقط خیلی راحت و با روی خوش و ناز و عشوه بهش بگو میخوای فلان چیز رو برات بخره و مطمئن باش ناراحت نمیشه. چون شوهرته و قشنگه که حالا که حقوق داره برات خرج کنه و تو هم ازش بخوای. بهش حس خوبی هم میده این کار
از همتون ممنون بابت دلداریتون خیلی خوبه که هستین
تو هم راحت بگو فلان مانتو رو دیدم، میخوام برام بخریش. کی میای برام بخریش پس. اگر الان نمیاد بگو تموم میکنه، میخوامش. :)
اما لجم میگیره، همسری حتی قبول نداره 10 میلیونم برای رهن از خانوادش بگیره. بعدم من همش نگران آیندم، اون خیلی راحت میگه اگر شد میگیریم، نشد نمیگیریم. اصلا مثل من جوششو نمیزنه. منم یه بار گفتم بیخیالش بشم، یعنی من بگم نخریم اون براش فرقی نمیکنه.
حرف منم همینه فریبا جون. من از همه حسابهام همسرم خبر داره اما هیچ وقت نمیگم دقیقا چقدر پول دارم اما میدونه که پس انداز میکنم خودش هم یاد گرفته و پس انداز میکنه ولی فریبا جون منم حرص میخورم مثله تو وقتی هم به همسرم میگم یه جاهایی زیاده روی میکنی میگه مرد باید پول تو جیبش باشه خرج کنه اویل که خیلی حرص میخوردم اما الان خیلی بهتر شده همه دغدغه من این بود تنها بره شمال با یه حساب خالی برمیگرده اما فقط 100تومن از حساب گرفته بود و گفت که گرفتم و اون وسط مسطا خرج شد وقتی هم من اومدم کارتشو داد گفت ببر خرج داری با اینکه حقوق که ریختن برام اس ام اسیش رو خودش باز کرد. میدونست که دارم. و اینکه ما میخوایم ماشین اسم بنویسیم مثلا همسرم گفت اینقدر من دارم اینقدرم تو داری میتونی بنویسیم با وامی که میگیریم یعنی ما از وال گفتیم هرچی توی این زندگیه ماله جفتمونه با هم میخریم با هم خرج میکنیم اما صفر نمیکنیم خودمون رو.
الهه جون به نظر من که فکر خیلی خوبیه
الهه همه مردا همینطورین ولخرج و آینده نگر نیستن.راستش من از روز اولی که رفتم سرکار با فکر خونه دار شدن رفتم حتی قبل از ازدواجم. الانم یه کوچولو پول جمع کردم و به فکر این هستم که یه خونه از این مسکن مهریا بگیرم. به شوهرم گفتم گفت من الان دستم خالیه نمیتونم ولی هرچی داریم میفروشیم تا تو بتونی بگیری. از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون جمعه با مامان و بابام و شوهری رفتیم پرند واسه مسکن مهر هفته آینده بریم پردیس تا ببینم خدا چی میخواد
الهه فهمیدن شوهرت به چه قیمتی عقب انداختن خودت از زنگی؟ اشتباه نکن مردا خیلی وقتا خیلی چیزارو نمیفهمن خودت میگی اما بعدا مطمئن باش خوب میفهمه و کلی هم ازت تشکر میکنه هنوز نرفته سرکار نمیدونه پول درآوردن مشکله مطمئن باش یه روزی میفهمه و کلی هم بخاطرش بهت افتخار میکنه کوتاه نیا عزیزم حرص الانت خوشبختیو آسایش فرداهاتو در پی داره
خودمم همین فکرو میکنم که شاید بعدا دیگه موقعیتش نباشه. همسری کلا مسئولیت پذیره، اما توی این یک مورد یکی اینکه حاضر نیست خانوادش هیچ کمکی بهمون بکنن، در حالی که تا جایی که من شنیدم برای رهن خونه خانواده پسر کمک میکنن. از طرفیم سر همین قضیه خیلی راحت برخورد میکنه، انگار همه چیز خیلی راحته، شد شد، نشد نشد. همش فقط من دارم حرصشو میخورم، بحثمونم میشه میگه تو چیکار داری، با منه، خب من یه جا رهن میکنم! من مطمئنم میتونیم بخریم، اما لجم گرفته، میگم بی خیالش شم تا بفهمه چقدر سخته و
میخواستم اینو بهت بگم که شوهر من الان 12-13 ساله داره کار میکنه انقد جمع نکرده که بیاد با من شریکی یه خونه بخریم
دوستون دارم من برم دیگه فعلا
الهه جان تو بیخیالش نشو پاتو بکن تو یه کفش که حتما خونه بخرین خیلی مهمه عزیزم
واسه همین یه سری خیلی اعصابم خرد شد، گفتم چرا من اینقدر جوششو بزنم وقتی به عهده اونه. گفتم بی خیالش شم خودش ببینم میخواد چیکار کنه. من اگر بیخیالش شم شاید مساله کلا منتفی بشه. از یه طرف این کار رو انجام بدیم برای بعدمون شاید خوب باشه و کمک کنه به زندگیمون. اما از طرفی خسته شدم که همش من باید هولش بدم. میترسم بعدا هم به چشمش نیاد با این اوضاع همه چیز.
الهه جان بخر با وامم بخر و بعد میفته رو روال. بالاخره وام قسط داره یکی خرج خونه رو میده یکی قسط تو خونه رو بخر کوتاه هم نیا سر مساله خونه. چون سال دیگه نخری بعدا اصلا نمیتونی بخری با این شرایط. مشهد که راحت میتونی 50 متری بخری با این پول الههو. الان پردیس فول امکاناتش متری 2 تومنه. فقط بخر
میخوام ببینم به خاطر آیندمون این کار رو انجام بدم، یا به خاطر اینکه سختی هاشو بفهمه و به خودش بیاد و ببینه زندگی مستاجری چقدر سخته و اینطوریام نیست که همش فکر کنه خانوادش نباید هیچ کار کنن و خودش همه کار میتونه بکنه، خودمو بکشم کنار؟ اگر بخوام اینا رو بفهمه قضیه خونه خریدن منتفی میشه، برای آیندمون بده، اما لااقل میفهمه دلیل نگرانیامو، اوضاع زندگی دستش میاد. حالا کدومو انجام بدم؟
ببین فامیلمون تو همون مشهد با 50 میلیون یه خونه نقلی یه خوابه خرید الانم توش دارن زندگی میکنن بعد هم میفروشه دستش که بود بزرگترشو میخره همه باید از یجایی شروع کنن یهو که آدم نباید دستن بزاره رو چیزای بزرگتر همینقدر که بعد عروسی اجاره ندی خودش کلیه فداتشمذ خیلی آدم جلو میوفته پس انداز کن واس خونه بزرگتر فداتشم
چرا الهه میاد. منم بارها همسرم میگه مامان من عقل داره چشم هم داره مییبینه که گاهی جدا به پول نیاز دارم سر خرید تلویزون هم 10 بار به مادرش گفت اما زیر بار نرفت گفت دیگه نمیگم. الهه بعضی وقتا واقعا نمیشه فشار اورد بعضی خانواده ها بیخیالن و خودشونو تو زحمت نمیندازن.
الهه جوون فکر خوبیه ،سعی کن شوهرتو راضی کنی،بهش امید بده که میتونیم،اشتباه ما رو نکن،ما از اول هی گفتیم میخرییم میخریم اما الآن نزدیک 4 ساله عروسی کردیم خونه که نخریدیم هیچ ماشینمونم از دست دادیم! همون اول میخت خوب بکوب
من کاملا با حرف فریبا جان موافقم و خودم هم همین کارو میکنم
بگو الهه جان
اتفاقا سوال من یکم به حرفای تو مربوط میشه فریبا جونم. من بین دو تا انتخاب موندم. یکیش به نظرم برای زندگیمون بهتره، یکی دیگش از سر اینه که از آسوده خیالی ظاهری همسری لجم گرفته. نمیدونم کدوم کار رو انجام بدم بهتره و برای کدوم برنامه ریزی کنم.
منم واسه همین میگم زن باید حداقل تا حدی از دخل و خرج شوهرش بدونه که یه وقت یه جایی واسه خرید چیزی شرمنده نشه چون پول نداره! هیچکس دوس نداره شوهرشو شرمنده کنه ما زنا خیلی فهمیده و مهربونیم به خدااا :)))) کاااش قدرمونو بیشتر بدونن آمییییین
من از اول به همسری گفتم حالا که ما قرار نیست تهران زندگی کنیم و قیمتا شهرستان بهتره تمام تلاشمونو بذاریم پول جمع کنیم و یه خونه نقلیم شده یا از اول و اگر نشد تو یکی دو سال اول زندگی بگیریم. بعد نشستم پولایی رو که میتونیم جمع کنیم حساب کردم.
شوهر من خودش بهم میگه دور از چشم من پس انداز کن بزار حداقل به یجایی که گیر کردیم تو بفکر باشی من که تا الان پس اندازی نداشتم ولی خیلی رو مخمه از این به بعد پس انداز کنم که شوهرم نفهمه بعد واس خریر خونه و خیلی چیزای دیگه رو کنیم.
الهه جون زودتر بگو من وقت کاریم ت شد ولی دوست دارم باشم
خب منم مشورتمو بکنم؟ این مساله خیلی وقته تو ذهنمه و میخوام ازتون بپرسم. اما نمیدونم چرا حوصلم نمیکشه بیانش کنم :) امروز بهانه شد... نظرتونو بهم بگید لطفا.
به نظرم خوبه ما خانوما خودمون حواسمون به نوع و مقدار و تناسب خواسته هامون باشه که تو ذوقمون نخوره. چون من خودم به شخصه اگر نخوام راحت ترم تا حواسم نباشه و زیاد بخوام و یه بار نه بشنوم که تو لحظه ناراحت بشم! تعادل و توازن که همیشه باشه مشکلی ایشالا پیش نمیاد...
فتانه جون منظور منم از اینکه گفتم این میائل ماله الآنه اینه که تو الآن روت نمیشه راحت از شوهرت پول بگیری وقتی برید زیر یه سقف راحته واست چون اون موقع همس پیش همید اون میبینه چی لازم داری،
آره آرشا جون اینم هست درست میگی
منم عقد که بودم اصلا روم نمیشد از شوهرم پول بگیرم مگه اینکه اون خودش با هم که میرفتیم بیرون چیزی میخرید واسم،اوایل عروسی هم همیطور بودم حتی اگه پول میذاشت واسم میگفتم این زیاده اینقدر لازم ندارم!که البته همین قناعت مرد رو خراب میکنه! اما الآن راحت نیازم رو بهش میگم تو فکر نباش فتانه گلی اینا همه گذراس به دل نگیر!
مونا جون راستی شرایط خونه مهر چی جوریه الان اولش چقدر میخواد؟ چقدر دوس دارم ما هم شرایطشو داشتیم میتونستیم خونه ماشین بخریم ولی چه کنیم که حامی و پشتوانه ای نداریم
مونا جون شمام گلیا عزیزم
گلی از خودتونه ممنون
به به نگار و حسنیه
کجایی پس.دلمون تنگ شد.ضمنا خوشگل خودتی!
خب الان که همسری سربازه دستش واقعا خالیه، اما بعدا که اینجوری نمیمونه. من تمام حقوقمو تو این مدت که میرم سر کار پس انداز کردم. وامم قراره بگیریم که مامان اینا برامون گرفتن، یعنی از قبل برام حساب گذاشته بودن. از الانم حساب کردم طلاهای عروسیمو بفروشم و سکه هامونو کمکی که خانوادم میکنن و خلاصه کلی پولای ریز ریز که بشه حدود 70 الی 90 میلیون الان تا سال دیگه. میشه یه خونه نقلی باهاش بخریم، فوقش خودمون نریم اونجا.
پس نظر همتون اینه لج نکنم؟ بی خیال بی خیالیاش بشم؟ اونم دوست داره بخریم، اما مسئولیت این قضیه رو رو خودش نمیبینه! خیلی راحت گرفته. که دیگه یه سری خیلی لجم گرفت، گفتم باشه، به من چه اصلا، مسئولیت توئه، هر کار میکین بکن، اما من نمیتونم همیشه مستاجری زندگی کنم. پس وظیفته فراهم کنی. وظیفه منم نیست هیچی نخوام، میتونم بگم طلای عروسیمو نمیفروشم، حقوق پس انداز روز مباداست. اما میگم فرقی نداره، اینطوری جلو میفتیم
تبدیل به احسن میشه، خونه میشه. الان من میگذرم، فردا همسری قسطشو میده. کنار همیم. اما باید اونم درک کنه برای منم راحت نیست، دارم از یه چیزایی میگذرم برای چیز دیگه. اینو بفهمه و مسئولیتشو بپذیره، نه که با بی خیالی برخورد کنه!
چقدر سیستم فکری خانوما شبیه همه، چند وقت پیش یه مطلب میخوندم که میگفت خانوما اول از هر چیز به فکر داشتن سرپناه و مستقل شدن هستن در صورتیکه آقایون اصلن اینطوری فکر نمیکنن و فقط در حال زندگی میکنن ولی خانوما به فکر آینده هستن
الهه جون اصلا با لج و لجبازی آیندتو خراب نکن. الان میتونین بخرین بعدا نمی تونین
مرسی دخترا از راهنماییتون. از اون سری که حرفمون شد منم بی خیالش شدم، گفتم من چرا دارم خودمو هی اذیت میکنم وقتی براش مهم نیست. البته اونم سر اینکه پای کمک خانوادش وسط نیاد میگه اصلا رهن میکنیم. اما حالا که همتونو اینو میگید باز پیشو میگیرم. ایشالا بعد ها تو زندگیم قدر بدونیم دو تامون تلاش الان همو، نشه خدایی نکرده فردا به چشمش ساده بیاد. البته به هر حال مسئولیت پاش میفته با قسطا ...
آره فرشته جونم، اما من لجم میگیره که چرا همسری اینو در نظر نمیگیره که الان میتونیم، بعدا نمیتونیم، فقط میخواد از زیرش در بره میگه به عهده منه، فوقش رهن میکنم، نخریمم عیب نداره. برای اینکه باهاش بحثی نکنم که خانوادش کاری میکنن یا نه! خب ما الان اول زندگی به حمایت نیاز داریم، بازم نه خیلی، در حد معمول و کم. فکر نمیکنه منم دارم برای زندگی دو تامون اینقدر حرص میخورم. و اینکه فردا نمیشه دیگه!
مرسی دخترا، سعی میکنم دیگه حرص نخورم و لج نکنم. تا خدا چی بخواد. مونا جونم تو هم خیلی خوب میکنی خونه میگیری، بهترین کاره، واقعا به نظر منم تو زندگی خیلی مهمه، حتی یه خونه کوچولو، به قول فتانه بعدا بزرگترش میشه کرد. اما مستاجری واقعا بده. الهی همه جوونا خونه دار بشن و پیشرفت کنن.
الهه جون با منطق قانعش کن که بخرید خیلی به نفعتون هست و این کارو بعدا نمیتونین بکنین
مونا واقعا کاش مردام مثل ما یه کم آینده نگر بودن. خییل بی خیالن به خدا!!
فریبا جونم خوب یا بد بابام اصلا اهل شرط کردن نبود، اونم شرط مالی. به احترام اینکه همو میخوایم و به حرمت دوست داشتنمون با وجود اینکه شرایطشو نداشت همسری هیچ مخالفتی نکرد و شرطی هم نذاشت. گفت ایشالا میره سر کار و زندگیتونو میسازید، ما هم کمکتون میکنیم...
خانواده همسرمم تنها کمکی که گفتن میکنن گفتن بیان بالای خودمون. در حد یه سوییت دانشجویی حتی با سرویس مشترک. این خب مشکل ساز شاید بشه تو زندگیمون و خود همسریم اصلا راضی نیست. حالا میتونن کمکی بکنن ولی قصدشو ندارن شاید...
موفق باشی و شاد الهه جون
1کاری پیش اومد فورتی فوتی عشقمو دیدم:-))))
الهه جون منم با بچه ها موافقم.کلا ذات مرداست.کلا بیخیالن.از حال لذت میبرن.من همش نگرانم که مراسممون چی میشه.نکنه وقت کم بیاریم برا خرید و این چیزا.عشقم میگه الانتو بخاطر اینده خراب نکن.از الانت لذت ببر.بالاخره1جوری میشه
مرسی آرشا جان و همه دخترا از کمکاتون عزیزای دلم :)
واااای بچه ها من نبودم چه بحث پول و پس انداز داغ بوده اینجا جالبه که همه ما خانوما این دغدغه پس انداز و پیشرفت رو داریم اما همسران گرامی نه چرااااااا مردا اینجورین واقعا دوس دارن تو لحظه زندگی کنن خیلیاشون البته
با اینکه م.ش گفته خونمونو خودش تامین میکنه اما من همش به فکر اینم که چقد پول داریم اگه بشه 1خونه فسقلی همین پردیس بخریم.البته عشقم دوست نداره پردیس زندگی کنه.اما گفتم فوقش میدیم اجاره.ولی باز من بیشتر نگرانم که تکلیف خونمون چی میشه.گاهی از بیخیالیشون واقعا حرصم میگیره
به به نگار خانووووووم
به به ، به خانوم دکتر خوشگل
مادر و پدرم اصالتا برای اصفهانن. ولی ماها تهران ب دنیا اومدیم.
من که انقدر سفتم تو خرج کردن. اگه به همسری باشه از هر چی که خوشش بیاد میخره. نگاه نمیکنه شاید از اون وسیله داشته باشم.فقط میخره. ولی من نه. تا چیزیو احتیاج نداشته باشمو کمبودشو حس نکنم نمیخرمش
سلام نگار جون .دقییییییییییییییییییییییقا :)
من از دوران دوستیمون تا الان که همسریمه از دخل و خرجش آگاهی داشتم. اکثر کارای مالیش رو خودم انجام میدم. الانم بیشتر پولاشو برای وام خونگی،وام از صندوق مسجد،وام بانکی براش گرفتم. آخه همسری به خونشون پول میداد. همشو که نمیشه بده به خونشون.
مرضیه راستی شما اصفهانی هستین؟
خوب فریبا جون بقیه پول چی ؟ در ضمن ماهانه 600 700 تومنه فک کنم قسطش الان تو تهران باید کم کم 80 90 تومن داشته باشی برای خرید خونه
اتفاقا فریبا من اینو شنیده بودم چند روز پیش به همسری گفتم گفت فکر نمیکنم. ولی باید دنبالش بیفتم. یه چیز دیگه هم شنیدم که به عروس و دامادایی که تاریخ عقدشون بعد از دی ماه 92 باشه به هر کدوم 40 تومن وام مسکن تعلق میگیره. البته 100 ملیون بازپسش هست. حالا نمیدونم درسته یا شایعست
فریبا وام 45 میلیونی اینجوریه: 10 میلیون میخوابونی تا یه سال بعدش 20 میلیون وام میدن + 25 اوراق اینجوری میشه 45 تومن
نگار جان من میخوام اگه خدا بخواد امتیازشو بخرم یعنی کسایی که ثبت نام کردن و خونشونو تحویل گرفتن حالا میخوان بفروشنش امتیازشونو میفروشن. من میخوام اینجوری بخرم اگه خدا بخواد فعلا که همش در حال بررسی هستیم
توکلت به خدا باشه نگار
مونا دیگه اونقدر توکل کردم که دیگه توکل دونم در امده خخخخخخخخ ایشالا به سلامتی جور بشه بخری گلم شیرینی تپلم بدی بهمون
بچه ها همسرم میخواد یه کار جدید راه بندازه اونم با اصرار و اجبار من دعا کنید موفق باشیم و ضرر نکنیم
بچه ها یه کارشناس اقتصادی تو تلویزیون میگفت تو کشورهای پیشرفته وغربی یه کارمند ساده حدود 3 الی 4 سال طول میکشه تا با پس اندازش خونه بخره وتو کشورهایی مثل هند 14 سال وتو کشور ما با حقوق 800 تومن کارمندی 40 سال ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ واقعا توی این دوره زمونه یا پدرو مادر داماد بایدبرای پسرشون خونه بخرن یا پدر مادر عروس کمک کنن والا جوونای الان وقتی پیر شن خونه دار میشن :)
سلام سحر جون اره والا البته اگه جوونای الان به پیری برسن با این فشارهایی که روشونه
اره مرضیه به درد تو هم میخوره که از اب اصفهان خوردی :)
ان شاء الله که همسرت موفق میشه نگار جان. تورو خدا برای ما هم دعا کنید. خیلی رو مخم رفته
چه بحث داغیه اینجا. بحث حساب و کتاب و دخل و خرج. من خیلی دوست دارم بحثیو که پول توش باشه
چه عاشقی که بیشتر موقعا معشوقشو فراموش میکنه.
این چیزا تله پاتیه عشقه دیگه مینا عاشقته همسری خوشحال باش
آره حسش خیلی قویه نگار. خدا نکنه بخوام کاری بکنم خیلی زود میفهمه.
دلم گریه میخواد مهدیه. دارم گوشش میکنم.
آخی مینا چه همسریت حس ششمی داره بیا ببین چقدر براش مهمی و دوست داره گلم
شک نکن مینا جونم به دلت هم بد راه نده بدون اگه دوست نداشت که اونقدر تلاش نمیکرد بدستت بیاره به قول خودت هیجان نداشت
معشوق یکمی زیاده حساسه مشکل از عاشق نیست
امیدوارم همینی باشه که تو میگی نگار و فقط مشکل از من باشه
شماها واسه خودتون یه ارسلانینا.
واااااااااااااااااااااااااااااای خدا خفت نکنه ندا اشکم در امد خیلی دیگه تو باحالی سوژه ای هستی برای خودت اساسی
اوایل مهدیه خیلی بیشتر دوست داشت هرطوری ک شده کنارم باشه و از پیشم نره یا هر کاری کنه که خوشحال بشم ولی از بعد از عقدمون حس میکنم دیگه خیالش راحت شده که مال خودشم دیگه از اون کاراش دست برداشته. هیجان عشقی نداره برام. حالم خیلی بده.
تو دلتم نباید ناراحت بشی اخه کار اشتباهی نکرده بنده خدا
من نه تو خواب حرف میزنم نه تکون میخورم. همونطوری ک خوابیدم بیدار میشم. یه خواب بیش از حد سبکی هم داره که متنفرم از مدل خوابم. یعنی بگو صدای پای مورچه نباید باشه. اتاق اصلا نباید نور داشته باشه..
اوایل مهدیه خیلی بیشتر دوست داشت هرطوری ک شده کنارم باشه و از پیشم نره یا هر کاری کنه که خوشحال بشم ولی از بعد از عقدمون حس میکنم دیگه خیالش راحت شده که مال خودشم دیگه از اون کاراش دست برداشته. هیجان عشقی نداره برام. حالم خیلی بده.
مرضیه اینم بهت بگم همیشه کار دزدکی و قاچاقی بیشتر حال میده قبلا چون نمیتونسته پیشت باشه له له میزده و الان دیگه پیشته خیالش راحت البته به نظرم که تو زیادی حساس شدی رو رفتارش الکی
وای ندا مردم از خنده خخخخخخخخخخ بیلو خوب امدی
مرضیه عزیزم چیکار کنه برات؟ یعی چی هیجان اولو نداره؟
من که باهاش قهر نیستم. اخه ش ذ تر از این حرفام که بخوام قهر کنم و باهاش حرف نزنم. اصلانمیتونم یه لحظه. امروز با اینکه ناراحت بودم ولی قبل از بیدار شدنش براش سفره چیدم دوباره رفتم پیشش خوابیدم تا بیدار شد. بعدم با هم صبحانه خوردیم. از چشمای پف کردم فهمید که نخوابیدم. الانم با هم حرفیدیم مثل قبل بودم ولی تو دلم ناراحتم.
ندا مردم از خنده
من که هم حرف میزنم تو خواب هم دست و پام تکون میخوره زیادی همش با لگدو مشت میکوبم به همسر جان بیچاره
من اگه نخوابم همسرم میگه دراز بکش سر و صداهم نکن میخوام بخوابم اگه بخوام سر صدا کنم عصبی میشه.
بچه ها منم خوابم سنگینه من خیلی خوش خوابم. یه بار تو اتوبوس خوابم برده بود رسیده بودیم ایستگاه اخر همه پیاده شده بودن نامردا منو صدا نکردن بعد من بیدار شدم دیدم اتوبوس خالیه خالی تو ایستگاه وایساده تند اومدم پائین راننده منو دید گفت تو کجا بودی؟ گفتم خوابم برده بود اونم گفت باید کرایه خوابتم بدی خخخخخخخخخخخخخخ
تازه یه بار نصفه شب از خواب پریدم حامد بهم گفت چی شده گفتم خواب بد دیدم ترسیدم . گفت نترس من اینجام برگشتم نگاهش کردم گفتم تو کی هستی گفت حامد گفتم حامد کیه گفت ندا خل شدی یه دفعه شروع کردم داد زدم که اییییییییییییییی وااااااااااااااااااااااااااای تو کی هستی گفت بابا علط کردم دارم میرم از اتاق بیرون خلاصه اینکه صبح هیچی ازین کارا یادم نیومده بود :)))))))))))))))))))))))))
منم نمیگم که نخوابه. میدونم خستس.ولی هیجان اولو نداره. انگار براش عادی شدم. من از این عادی شدن متنفرم. این چند شب همش یه مدل تیپ زدم هر شب یه غذای متفاوت براش اب میوه گرفتم ولی برخوردش خیلی معمولی بوده. قبلا که پیش هم نبودیم بیشتر هیجان داشت ولی الان ..................
مرضیه منم با حرف فرشته موافقم یه کاری نکن همیشه ترس داشته باشه که کاری نکنه تو ناراحت نشی از دستش این باعث میشه اونم رفتارای تورو بزاره زیر ذره بین و حساس بشه این اصلا خوب نیست
منم یه دفعه تو خواب زدم تو گوش خواهر زادم بدبخت از خواب پرید گفت چرا میزنی بهش گفتم سرو صدا نکن بنده خدا تا صبح تکون نخورده بود صبح که بهم گفت گفتم برو بابا دیدم مثل اینکه ازین شاهکارا زیاد کردم همه ازم سوژه داشتن
مرضیه اگه بخوای از این لوس بازیا در بیاری همه ما باهات قهر میکنیما اونم ادمه بنده خدا.
خخخخخخخخخ شوهر من حالا در مورد من میگه یه چیزیایی از نصفه شب که من یادم نمیاد
مهدیه منم همینجوریم خواب من سنگینه خواب مهدی سبک جوری که با صدای بال مگس بیدار میشه
مرضیه اومدیو نسازیاااااا
نه جدید بزن اهنگ ملایم از بهادر
نه مهدیه. اسم آهنگشو بگو دانلود کنم. بهادر خالی؟ قدیمیه یا خواننده جدیده؟
من دانلود کردم خیلی قشنگه
ممنون دارم دانلودش میکنم مهدیه. همسری الان زنگید میگه مینا ناراحتی؟ گفتم نه. چطور؟ میگه حس کردم تو دلم غمه گفتم شاید تو ناراحتی
دانلود کردم مهدیه جونم مرسی. خیلی قشنگ ریتمش خیلی باحاله
خوب دیگه چی میخوای خانوم مینا خانوم؟
من چون بیش از حد احساساتیم شاید اینطوریم. برای من هر چیزی که به جتمون مربوط بشه بیش از حد روش زوم میکنم. میدونمم که دو تا ادم مثل هم نمیشن.
نه مرضیه جون این توقعات ادماست که بعد ازدواج ناگهان خیلی زیاد میشه.
من که اون قدر شده توی خواب ناله کنم بعد شوهرم بیاد بغلم کنه شوتش کنم اون ور بعد صبه هرچی بگه یادم نیاد خخخخخخخ اون قدر تا حالا توی خواب از من کتک خورده که نگو
مرضیه با این فکرا خودتو آزار نده عزیزم. اگر دوستت نداشت که باهات ازدواج نمی کرد
اگر توی اوج خوشحالیت این اتفاقا میفتاد چیکار می کردی؟ ولی من همش تحمل کردم و گفتم شاید تقدیر خدا بوده. ولی گاهی اوقاتم غصه می خوردم چرا پدربزرگ شوهرم باید بعد از هفت سال مریضی دقیقا دم عقد ما راهی بیمارستان بشه و خانواده شوهرم مراسم عقد رو دو روز جلو بندازن و همه کارا هم با وجود بی ماشینی تند تند انجام بدیم و دقیقا روزی که اول قرار بوده روز عقد ما باشه بشه روز فوت اون بنده خدا.
مرضیه جای من بودی چی؟ 16 دی که عقدمون بود 18 دی پدر بزرگ شوهرم فوت کرد فکر کن بعد از عقد ذوق و شوق واسه دیدن همدیگه چندبرابر میشه ولی من دو سه روز همسرمو ندیدم بعدشم دمق و عزادار دیدمش و همش باید بهش روحته میدادم تا هفتم بابابزرگش هم در حد 5 دقیقه و ده دقیقه میومد همدیگرو میدیدیم. ده روز بعد از عقدم از فشار روحی رفتم زیر سرم روز هفتم بابابزرگ همسری بود طفلک نمیدونست مراسمو داشته باشه یا بیاد بالاسر من. آژانس گرفت از آزادی اومد لواسون ببینه من چی شدم منم تا دیدمش فقط گریه کردم. تازه بدتر از اون 5 روز قبل عقدمون ماشینش پارک بود تصادف شدیدی میکنه تا شیشه جمع میشه. توی کارای عقدمون بی ماشین سر می کردیم یا پاترول پدرشوهرمو می گرفتیم. فکر کن روز عقد عروس داماد با پاترول رفتیم محضر پدرم دراومد تا تونستم سوار شم
مرضیه اهنگ ملایم از بهادر رو گوش کردی: این اولین باره که میبینم کناره من تا صبح بیداری/ این اولین باره که حس کردم عاشق شدی حال منو داری/این اولین باره که میفهمی من یه عمره منتظرت هستم....
ممنونم دوستای گلم. دلم آروم شد.مهدیه ممنونم اهنگا خیلی آرومم کرد.
قربونت مرضیه جون
فرشته اهنگ تو که تمام دنیامی معین هم دانلود کن
دقیقا نگار جان خواب بعضی وقتا منم یه چیزایی تعریف میکنم زا نیمه شب برای همسر ممیگه بخدا اصلا متوجه نشدم.
مرضیه بیچاره خسته س میفهمی خسته. توقع داری تا 9 صبح نازت کن بعد پاشه بره سر کار . شوهر من باشه با بیل میزنه تو سرم که خاموش بشم تا صبح حالا شانس آوردی فقط خوابیدی نفهمیده تو بیداری :)))
اصلن هیجان نداره. البته همیشگی نیستا ولی گاهی اوقات بیش از حد هیجان داره که منو تا مرز دیوانگی و سرمستی میبره گاهی اوقاتم انگار نه انگار که انگار ک انگار.
بابا مرضیه این چه گیریه که بنده خدا میدی هفته پیشم همسر جان بنده چند شب بیخواب بودن ولی من میخوابیدم نمیتونستم بیدار بمونم پا با پاش خوب. تازه وقتی یه لحظه بیدار میدم داغون داغون بودم.
من هیچوقت دست به موبایل حامد نزدم آخه اگه باهاش ور برم میترسم شک کنه. یا یه موقعی فکرای دیگه ای بکنه فکر کنه دارم چکش میکنم و ازین چیزا که اصلا دوست ندارم در مورد همچین فکرایی بکنه
یه چیزی برات تعریف کنم کمی بخندی من برادر شوهرم خیلی خیلی خوابش سنگینه یه بار خانمش حالش بد بود بیدارش میکنه بهش میگه پاشو منو ببر بیمارستان حالم بده اونم بیدار میشه میگه الان شبه من خوابم میاد صبح بیدار شدم میبرمت الان کاری از دستم برنمیاد و تخت میگیره می خوابه صبح بیدار میشه میبینه خانمش باهاش قهره میپرسه چرا خانمش هم جریان و تعریف میکنه قیافه برادرشوهرم دیدنی بوده بیچاره کپ کرده بوده اصلا یادش نمیومده کی این حرفارو زده میگفت اصلا یادش نمیاد که مریم بیدارش کرده باشه
خب تو متوجه شدی یا بهت گفته ولی وقتی اون خوابه و متوجه نیست که دیگه تقصیری نداره. مرضیه نمک دون رو بذار کنار دختر سر چیزای الکی این دوران رو به خودتون تلخ نکن
نه همسری انگار براش اصلا مهم نیست که من کنارشم. حوصله ندارم اصن.
مرضیه طفلک فهمیده دیگه چرا مثل اون دفعه داری میکنی. شرایط این قدر سخت نکن براش که هی بترسه مبادا فلان کارو کنه تو ناراحت بشی نذار ترس داشته باشه توی رفتارش باتو . تو همسرشی باید دوستش باشی اشتباهاتش رو بهش گوشزد کن اما قهر نکن و ناراحتی نکن. هرچند که به نظر من اشتباهی نکرده
مرضیه خط کش لازم شدیاااااااااااااااااااااا
پس چرا اون بی خوابه من باید بیدار بمونم؟
خوب اینم اشتباه تو هم نباید اینقدر حساس باشی ایجوری الکی سلب آسایش میکنین از همدیگه هرکسی یه جورهه یکی خوابش سنگینه یکی سبک
مرضیه تو فکرت درگیره بیچاره همسرت که نباید پاسوز فکر درگیر تو بشه خواهر جان
من این چند شب همسری تکون خورده من بیدار شدم ببینم چی میخواد. البته صبح که بیدار شد دید من بیدارم و فهمید اصلا نخوابیدم کلی عذرخواهی کرد که تنهام گذاشته و گفت امشب جبران میکنه.ولی من ناراحتم.
چه توقعاتی دارینا خوب دلیل نمیشه تو بیخواب میشی اون بیچاره هم بیخواب بشه.
مامانو بابام انقدر دل گندن یه زنگ نزدن. البته خالم دیروز زنگ زده بود خونشون ولی اونا وقتی میرن کربلا کلا از زندگیه اینطرفشون دل کنده میشن. هر باری که رفتن همین بوده.اصلا تماس نمیگیرن.
وا مرضیه بیچاره از کجا بفهمه خب
خواب و هوش از سرت پریده بود. هیجان داشتی عزیزم طبیعیه. مرضیه از مامانت و بابات چه خبر؟
فرشته جوون مبارک باشه، عالی بود همه چیز :-)
با همسری تا 4 بیدار بودیم بعد همسری خوابید من نتونستم بخوابم. همه کار کردم تا خود صبح.تازه با همسریمم قهر کردم که نفهمید من بیدارم.
مرضیه تو که الان داری روزای خیلی خوبی رو تجربه میکنی باید فول انرژی باشی دخملی تو دیگه چرااااااااااا حالت نمیاد
عالی بود نگار خوشم اومد
نمیشد بخوابم. کلا خواب از سرم پریده بود. :)))
دیشب تا خود صبح بیدار بودم. الان چشام باز نمیشه.کلا 2 ساعت خوابیدم. حالم خیلی بده.
فدات مرضیه جونم ولی من همیشه قبل از اینکه همسری ببینه عکس میندازم بعدش شاید مثل تو یادم بره
چرا بیدار بودی؟ خب بگیر بخواب بچه خخخخخخخخ
چرا مرضیه چی شده بود که نخوابیدی شیطونک؟
به به فرشته ای عجب کیک خوشمزه ای.مبارک باشه. دسته گلتم ناز بود. فرشته من اصلا حواسم نبود از کیک تولد همسری عکس بندازم قبلش. کیکش خیلی خوشگل و خوشمزه بود. حیف شد.
نمیدونم چرا حالم نمیاد عکس تولد همسریو براتون بذارم
فدات مهدیه جونی
ندا مبارکا خانوم. پس پروژه ای بس عظیم در پیش داری. شماره برداشتن از تو گوشیه همسری که کاری نداره.
ندا دوست مشترک ندارید که شماره هارو از اون بگیری؟ خوب خودت استادی دیگه ایده میخوای چیکار ندا ... ما که همه مهمونی هامون پارتیه ندا ما از اون خانواده هاشیم خخخخخخخخخ
بله نگاری شما هم تشریف بیارید ولی از لان بگم ما پارتی میگیریم قاطیه بعدا شر نشه نگید چرا زنونه مردونه جدا نیست :))))))))))))))))))))))
مهدیه بد بود یا خوب حالا خخخخخخخخ اره فرشته من عاشق سورپرایز کردنم مغزم همیشه درگیره برای ایده های جدید
خخخخخخخ ندا دلستر بود برای دلگرمی فقط ولی مصرف نشد :)))))))) گفتم بذارم جاش خالی نباشه
دقیقا نگار همین کارو میخوام بکنم سه روز جلوتر که پنجشنبه شب میشه میخوام بگیرم که به فکرشم نرسه میخوام بگم خونه دختر خالم دعوتیمو بفرستمش آرایشگاه و این چیزا ولی دعوت کردن دوستای اون برام یکم سخت میشه چون باید شماره هارو از تو گوشیش بردارم
نگار پس از الان به فکر باش واسه سالگرد عقد من میخوام یه چیز کاملا متفاوت از سورپرایزهایی باشه که تا حالا انجام دادم
دیدی گفتم اینا از شام و دلستر نمیگذرن و سر سفرشون دلستر حتما هست :))))))))))))))))))) فریبا خانوم اینارو من میشناسم :)))))))))))))))))))))
نگار بلدیا سورپرایز کلک رو نمیکنی
ولی میخوام دونفره بگیرم
ندایی چقدر کار سختی در پیش داری. منم همون حوالی اولین سالگرد عقدمه
نگار عجب ایده ای دادیاااااااااااا
ندا برای تولد با اینهمه مهمون که دیگه نمیشه سورپرایزش کرد اخه
فدات مونایی دیروز یه آژانس گرفتم از این ور به اون ور چون هر کدوم از هم دور بود گل فروشی یه طرف قنادی یه طرف. ولی میخواستم از همون جاهایی که توی ذهنم بود بگیرم حتما. گل رو از همون جایی گرفتم که سبد گل خواستگاری و بله برون. دسته گل عقد، نامزدی و عروسی. ماشین عروسی و نامزدی رو هم خودش کار کرده بود. حتی همسری واسه روز زن و چند شب پیش که برام گرفت هم از اونجا گرفته بود.
ندا برای تولد با اینهمه مهمون که دیگه نمیشه سورپرایزش کرد اخه
ندا یعنی ما هم دعوتیم خخخخخخخخخخخخخخخ مهمونی رو ... ندا میتونی 2 3 روز جلوتر مهمونی بگیری و اینجوری سورپرایزش کنی میتونی به بهونه مهمونی دعوت شدن مثلا خونه دوستاتون بفرستیش آماده بشه و به بهونه آرایشگاه رفتن ازش جدا شو و برو خونه بعد بهش زنگ بزن بگو یه چیزی یادت رفته و برگشتی خونتون و مجبورش کن بیاد خونه دنبالت یهو با مهمونا برین استقبالش
قابل توجه ندا و فریبا هم شام خوردیم هم کیک خخخخخخخخ اول شام بعد کیک البته من دوتا قاشق بیشتر پلو نخوردم اونم از بشقاب همسری چون میدونستم کیک میخوایم بخوریم. دوغ و دلستر آوردم سر سفره ولی جفتمون دوغ رو خوردیم همسری هم ترجیح داد دلستر نخوره
فرشته کیکت خیلی خوشمزس، گلتم خیلی قشنگه. مبارک باشه
یه کم خامش تلخ بود فریبایی ولی خوشمزه بودش
اره انی کیکه طعمش عالیهه هه ه ه ه ه ه ه
ندا یه قنادی هست لواسون اسم قنادیش نون خامه ای هست من همیشه از اون میگیرم یه خورده قیمتش از جاهای دیگه گرون تره ولی حرف نداره و تازه و خوشمزه آدم دلش ضعف میره یخچال کیک و شیرینیش رو میبینه
فرشته شام نخوره محـــــــــــــــــــــــــــــــــــــاله تازه مطمئنم کنارش دلسترم بوده :)))))))))))))))))
مرسی فریباجون و نگاری و مهدیه جونم
منم کیکایی که فرشته میگیره دوستم میاد مخصوصا اینی که الان گذاشته
مبارک باشه فرشته خیلی خوب بود کیکتم خیلی خوشمزه به نظر میاد به به
مبارک باشه خانوم سورپرایز
دیشب شیرکاکائو هم درست کردم با این کیک خوردیم البته نصف بیشترش مونده
من دو ماه دیگه هم تولد همسریه هم سالگرد ازدوجامون نمیدونم چی کار کنم برای سالگرد ازدواج که میخوام مهمونی بگیرم دوستامونو دعوت کنم واسه تولدم میخوام با چند تا از دوستامون بریم بیرون.ولی میخوام جشن سالگردو واسش سوپرایز کنم که خیلی برام سخته چون تقریبا مهمونام 40-50 نفر هستن
فدات ندایی
مبارک باشه خانم سوپرایز آفرین همه چی زیبا و خوب و با سلیقه
خخخخخخخخخ
سلام به همه.من یه مشکلی دارم که دقیقا نمیدونم تو کدوم موضوع می گنجه اما فکر کردم این جا بنویسم بهتره.من و نامزدم شش سال دوست بودیم.به خاطر سن کممون عقلانیت بخرج دادیم و صبر کردیم تا به سن ازدواج برسیم.تو این شش سال چند بار تا پای بهم زذنم رفتیم خلاصه رابطرو نگه داشتیم الانم واقعا همو دوست داریم.نامزدم یه برادر دوقلو همسان داره تو این شش سال دوست دخترای مختلف داشت اما دقیقا همزمان با نامزد من از یکی که 3 ماه بود میشناختش خاستگاری کرد و با فاصله یه هفته از ما عقد کردن.اولا همه چی خوب بود اما پدرشون اصرار داره همه چیه ما مثل هم باشه حتی نشون ما دوتا جاری عین همه.قراره خونه ها یه جا باشه.و عروسیمون تو یه روز!کار این دوتا برادر باهمه.اما برادر نامزدم اصلا اهمیت نمیده.همه کارا رو دوش نامزده منه.اونا چه نامزد بازی میکنن و ما اصلا وقتشو نداریم.در مورد عروسی اصلا دوست ندارم تو یه روز باشه اما نامزدم درکم نمیکنه.احساساته یه عروس رو نمیفهمه.اما فقط چون دوسش دارم تحمل میکنم اما مطمِنم این اون روزایی نبود که من شش سال صبر کردم.از جاریم خیلی خوشم نمیاد میدونم دلیلم منطقی نیست اما ناراحتم.
مرسی مونایی :-*
ممنون فریبا
به به .خوش بحال نگارخانم.مبارکت باشه .به شادی ازشون استفاده کنی.
مبارکت باشه نگار جونم امیدوارم به پای هم پیر شید
مرسی دوستای گلم ممنون از لطف همگی راستی کادوی منم دیدین همون گلی که تو ظرف گرد کادوی منه ... مونا اسم عطرش Acqua Di Parisis Roma اینه
عزییییییییییزم چه همسریه با سلیقه ای. مبارکتون باشه گلم
سلام به همگی. مبارکه نگارجونم. ایشالاهمش کنارهمسریت خوشحال و خوشبخت باشی
چه مادر با سلیقه ای داری
مبارکت باشه نگار جون، چقد کیک مامانت خوشگله البته هدیه همسری هم که جای خود داره. راستی چه عطری برات خریده؟
امیدوارم خوشبخت بشی نگارجون.به پای هم پیربشید عزیزم
اینم عطری که کادو کرده بود همسری هنرمندم :)))) خیلی دوسش دارم
اینم کیکی که مامانی برام خریده بود
کادوی همسری
خخخخخخخخخخخ مونا من اول میام یه عرض ادبی به صفحات دیگه میکنم بعد میام سراغ مادرشوهرجان
ممنون دوستان بابت راهنمایی های خوبتون.اره وقتی پیش همیم نرمالیم حتی گاهیی باهم میریم پیاده روی بخاطر اضافه وزن عاقا :) انقد حرف میزنه سرم میره..البته میگم من خودمم دختر کم حرفیم مگه اینکه یه موضوعی پیش بیاد...در مورد کادو با دوست خوبم خیلی موافقم که شاید دلیلشش این باشه که میدونه من ادم مشکل پسندیم...بازم مرسی دوستان..بووووس :*
فری جان به خانواده بزرگ نوعروس خوش اومدی. منم با نظر فریبا موافقتم به نظر من این صحبتا اگه از طرف خانواده شما و بزرگترات بیان بشه خیلی تاثیرگذارتر خواهد بود بذار این شرایطو پدر و مادرت تعیین کنن و به پدر و مادر نامزدت بگن. اینجوری شما هم سنگین تر خواهی بود و احترامت جلوی خانواده شوهر حفظ میشه و به عنوان یه عروس سرکش بهت نگاه نمی کنن.
به به نگاری. حسابی همسریت سورپرایزت کردا. آخه قیافه نگار چقدر دیدینی بوده اون لحظه. بسیار زیبا
اره واقعا مرضیه قیافه ذوق مرگم دیدنی بود همسری هی بهم میگفت دیوونه مثل نی نی کوچولوها شدی و ذوق میکردیم باهم
اما من به خاطر همسرم با تمام دیکتاتوریا کنار میام تا هردومون آرامش داشته باشیم. :)
فریبای عزیز دقیقا قضیه همینه.تنها راهی که مونده برام اینه که سعی کنم از نفس ماجرا لذت ببرم و کلا بیخیال باشم.اگر جاریم با من همراه بود کلی باهم خاطره می ساختیم اما متاسفانه از من دوری میکنه.دیگه کاریش نمیشه کرد.
واااااااااااااااااااااااااااااای نگاری هم کادوت هم کیکت عالــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی بود عزیزم :-*
فری جون بنظر من به خاطر عروسیتونم که شده به جاریت نزدیک شو و باهاش صمیمی بشو. سخت نگیر عزیزم.
نگارجون گلت خیلی قشنگه از کدوم سایت سفارش دادی عزیزم ؟
فری جان اقایون کلا ذاتشون اینجوریه. مثل ما انقد ر حساس نیستن. ما9ماه مونده تاعروسیمون ایشالا. اما قبلنا که پیگیر لباس عروس و اینا بودم واسش جالب بود انقد ذوق زدم
راستش من انقدر صبر کرده بودم فقط می خواستم زودتر تموم شه!شش سال صبر کم نیست شش سال نگرانیه کل فامیل که اگر نشه چی؟میدونید در واقع دم گاو بود.نمیخواستم کوچیکترین دلخوری و مسئئله پیش بیاد چون شش سال دورادور این خانواده رو می شناختم و میدونستم سخت گیرن.اتفاقا خانواده جاریم از همون روز اول هیییی به مشکلو دلخوری خوردن.الانم تمام دلخوریا سرجاشه.اما من نزاشتم دیدگاه بد بوجود بیاد چون روابط دو خانواده برام خیلی مهم بود تا الانم موفق بودم اما داره پدر خودم در میاد میدونم بعضی وقتا الکی غر میزنم به جون نامزدم اونم گناهی نداره اما اقلا انتظار دارم درکم کنه و فکر نکنه من الکی حساسم.هرچقدرم بهش میگم اصلا نمیفهمه که روز عروسی برا یه دختر خیییلی مهمه. فقط اگر درکمم کنه برام کافیه.اما خیلی وقتا دعوامون میشه و میگه الکی حساسی .بعضی وقتا فکر می کنم بعضی ادما چه راحت به چیزی که می خوان میرسن.
درکت میکنم فری جان ولی ای کاش قبل از عقد به این چیزا هم فکر میکردی و حداقل یه شرط ضمن عقد میذاشتی
جاریه من هیچچچچی نمیگه اما برادر شوهر من پوست خانوادرو کنده! یه روز میگن ما عروسی نمی خوایم! یه روز میگن اگر عروسی بگیریم ما فلان شرایطو داریم. خلاصه هروز یه حرفی!اما پدر شوهرم اصلا هیچ توجهی نداره !یه مدت کنار اومدم که خوب من سعیمو می کنم که با یه سری ابتکار عروسیو جذاب کنم اما هرچی میگذره نسبت به برادر شوهر و جاریم حساستر میشم و تحملشون سخت تره.اولا جالب بود عروسی باهم.اما الان نه.تو این 8 ماه خیلی رفتارایی کردن که برام حل نمیشه.قبول کنید اگر عروسا خواهر باشن این سبک عروسی بهترینه اما نمیشه شیرین ترین شب زندگیت با کسی باشه که هی رفتاراش اذیتت میکنه!
فری جان میتونی با جاریت غیر مستقیم صحبت کنی و ببینی نظر اون چیه؟ و اگر اون هم مخالفه که به احتمال زیاد باید اینطور باشه خودتون اعلام کنید که نمیخواید توی یه روز مراسم بگیرید
فری جان جاریت مشکلیبا این قضیه نداره که عروسیتون1روز باشه؟؟
راستش چون ازدواج من سنتی نبود و تقریبا بین بزرگترا حرفی نشد حتی مهریه من تا دمه عقدم مشخص نبود.ما درباره هیچ چیز صحبت نکردیم تنها چیزی که مطرح شد این بود که عروسیه برادرا باهم باشه.حالا هم دیکه دیره.اما هرچی به عروسی نزدیک میشه دلچرکینتر میشم تقریبا هیچیشو دوست ندارم .دارم کم کم راضی می شم که عروسی نگیریم :(
آخه قضیه اینجاست که نامزدم برای این که منو پیش خانوادش خراب نکنه هی منو می خواد راضی کنه و به اونا نشون میده که من مشکلی ندارم.بعدش اینکه میگه چون عروسی رو پدرم میگیره اون تصمیم نهایی رو میگیره.یعنی اصلا ما عروسا مهم نیستیم.یعنی حداقل هایی که یک شخص از عروسیش انتظار داره هم سرابه؟
ممنونم مونا جان.
به سلامتی مرضیه جون مبارکت باشه خانومی
http://www.eforosh.com/goods/92/1049531682 اینم ببین
خیلی بانمکه آفرین خانوم هنرمند منم الان دارم دنبال کارت پستال میگردم که بخرم برای همسری فردا با گلش بهش بدم
راه نگاری. حواسم نبود. وگرنه اون خیلی خوب بود. قیمتشم خوبه.
مرسی گلم اینارو دیدم ولی تحویلشون تا 1 هفته هستش :( من برای امروز می خوام نمیدونم چرا یادم رفت زودتر سفارش بدم
عاااااااالی بود
کار دست باشه بهتره این چاپی ها همشون تکراری هست طرحاشون
http://buy2.ir/products/%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA-%D9%BE%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%84-%D8%B3%D8%AE%D9%86%DA%AF%D9%88-%D8%A7%D9%85%DA%A9%D8%A7%D9%86-%D8%B6%D8%A8%D8%B7-%D8%B5%D8%AF%D8%A7-%D9%81%D8%B1/
نگار این سایتو ببین
نه عزیزم نمیشناسم. میخوای یه چیزی باشه که آماده باشه مثل این چاپیا یا کار دست باشه؟
نه مرضیه جون خوب نبود
آخه مرضیه وقت ندارم تو شرکت هم وسیله ندارم امروز میخوام بدم به گل فروشی که فردا با گلش بفرستن براش اگه هم خونه درست کنم میبینه و سورپرایزم لو میره :((((((( سایتی نیمشناسی خرید اینترنتی داشته باشه هرچی می گردم چیز بدردبخوری پیدا نمیکنم
چرا خودت درست نمیکنی نگار؟ تو که هنرمند تر از منی. من اینو تو نیم ساعت درست کردم. یه دفعه ای خل شدم چون حس میکردم مهدی یه کاری میخواد بکنه من خواستم یه کار کوچولو براش بکنم. این شد که اینو درستیم
فدات حسنیه جونم. واقعا خوب بود؟
مبارکت باشه مرضیه جون. انشالا هر روز رساتر صدای عشقتو بشنوی باهاش.
ممنونم سارا جونم.
مبارکه مرضیه خانووووومی
اخی چقد عشقولانه. افرین
ممنونم فرشته جون.
آفرین مرضیه گلی. کلی همسریت رو خوشحال کردیا
دست همسریت هم درد نکنه
بچه ها پدر ومادرم مجبورم کردن باهاشون برم شمال با شوهرم دیشب حرف زدن اون گفته من راضی نیستم مخصوصا که دیروز صبح یه نصف لیوان آب جوش ریخت روپام که شوهرم میگه نمیخواد بری نگرانتم خونوادم کوتاه نیومدن شوهرمم با ناراحتی از خونمون رفت بیرون باهام حرف نمیزنه جواب اسمسامم نمیده ا
ساناز جون به نظر منم ایراداتشو غیر مستقیم و با مثال بهش گوشزد کن در مورد احساساتشم دقت کن ببین وقتی پیش هم هستین هم همونقدر ساکت و کم حرف یا فقط زمانی که دور هستین از هم اینجوریه در مورد هدیه و سورپرایز هم که تقریبا همه مردا همینجورین و به مرور زمان باید یادشون داد همسر منم دقیقا اینجوری بود اوایل مخصوصا تو 2 سال دوران عقدمون اما الان کم کم من با کارایی که کردم همسری هم یاد گرفته البته یه چیزی هم که هست من آدم مشکل پسندی هستم و سلیقه هرکسی رو نمیپسندم اوایل همسری به خاطر این موضوع میترسید چیزی بخره و من خوشم نیاد به خاطر همین همیشه از خودم نظر میخواست الان دیگه سلیقه من دستش امده و راحت برام کادو میخره بدون حضور خودم از نظر احساسی هم جون خانوادش اصلا احساسی نیستن اینم یاد نگرفته بود که به مرور زمان بهتر شد باید کمی صبور باشی و با سیاست زنانه این چیزا رو یادش بدی عزیزم البته هیچ وقت سعی نکن همسرت همونی بشه که تو میخوای سعی کن با یسری از اخلاقاش کنار بیای و خودت رویه ات رو عوض کنی
سلام ساناز جون و پگاه جون خوش اومدید. ساناز جون به نظر منم تو باید با کارات اینا رو بهش یاد بدی. در مورد غذا خوردنش هم باید با مهربونی و بدون جبهه گیری بهش بگی مطمئنا مثل چایی خوردنش سعی میکنه رفتارش رو اصلاح کنه.
سلام ساناز و پگاه جان به جمع ما خوش اومدید. ساناز جان در موقع کادو خریدنش من با نظر نگار موافقم مردا خیلی چیزا رو بلد نیستن و باید بهشون یاد داد. شوهر منم همینطوریه که من دارم روش کار میکنم و با رفتارام بهش نشون میدم که مثلا چه مناسبتایی برای من مهمه و من دوست دارم که تو اون مناسبتا حتما یه کار خاص و متفاوت با روزای دیگه انجام بدیم. تو هم سعیتو بکن اینطوری که تعریف کردی همسرت تغییر پذیره و در مقابل تغییرات مقاومت از خودش نشون نمیده
میبینم که فرشته این ور میاد نظر میده ولی اونور نمیاد نظر بده خخخخخ
سلام ساناز جان و پگاه جان خوش امدین به جمع دوستای خودتون
پسر خوبیه ولی اصلا احساساتی نیست اصلا...حتی پدرم که نسل قدیم هس در گفتار بیشتر از او با محبت برخورد میکنه.امکان نداشت یه س م س با محبت به پدر یا مادرم بزنم وجوابی صد برابر با محبت تر نگیرم.ولی شوهرم اصلا اینجوری نیست ومیگه من از س م س خوشم نمیاد وبهت زنگ میزم ولی همون طور که گفتم مدت تماسشم4-5دقیقه هست وحرفهای روزمره وچخبرو اینا حتی یبار نمیگه دلم تنگ شده و چون اون نمیگه منم نمیگم..گاهی به شکل وایبر واستیکراش میزدم براش که بعد از اون بحثمون ولش کردم
سلام من تازه واردم.2ساله عقد کردم.شوهرمو دوست دارم.ولی گاهی ازش حرصم میگره.ولی دوستش دارم وزودتر میخوام بریم زیر یه سقف.ولی متاسفانه به خاطر شرایطمون تا شهریور سال دیگه نمیتونیم یعنی میشه3سال عقد :/
سلام ساناز جان منم مثل شما امروز وارد سایت شدم و دارم میچرخم مطالبش خوبه و دوست دارم
در ضمن تو این مدت به جز مناسبت های تولدم یا روز زن هیچ دفعه واسم کادو نگرفت حتی اولین سالگرد عقدمون منو برد بازار گف هرچی میخای بخر:(.یا تولدم میدونست ساعت میخام انقد بهم زنگ زد که این مدلی خوبه یا اون مدلی کلا میدونستم چی وچه رنگی خرید..به قول معروف دلم میخواد یه بار که از در میاد تو یه کادو دستش باشه..من سوپرایز بشم .بهش نگفتم ولی مطمینم جوابش اینه من نمیدونم چی بگیرم وهر چی میخای بریم بگیریم.هرچی خواستم واسم گرفته ومنم خیلی حساب جیبشو دارم چون دانشچوییم ومیدونم درامدی نداره
ببخشید طولانی شد .البته حرف زیاد دارم :) مرسی :* منتظر راهنماییتون هستم
ساناز جان همسرت چند سالشه ؟
ساناز اینجا اینجا اینطور که معلومه تعطیلات خلوته بازم بیا اینجا همه خیلی با تجربه هستن بهت کمک میکنن من مجردم و زیادم مردا رو نمیشناسم
سلام پگاه عزیز اره سایت خوبیه. شماه م یکم از خودت بگو
ماهردو26سالمونه منون عزیزم
سلام فریباجون افتخار وسعادت منه همچین دوستای گلی پیدا کردم تا بتونم درد دل کنم با خیال راحت..ماهردو هم کلاس بودیم ولی تا قبل ازینکه پیشنهاد بده باهم رابطه دوستی نداشتیم ولی بالاخره تو405 سال شناختکی داشتیم ومیدونستم پسر سنگین واروم ومغروریه ومن همشو دوس داشتم ودارم..ما 2ساله عقد گردیم..دقیقا کلا خانوادشون کلا زیاد احساساتی نیستن حتی خواهر شوهرم..
چنتا اخلاق بد داره 1-وقتی بهش س عاشقانه میزنم ممکنه جواب نده واین منو خیلی ناراحت میکرد وباعث شد با هم بحث کنیم ومنم بهش گفتم دیگه بهت س نمیدم تا هم خودم ناراحت بشم هم تو راحت باشی.از هم دوریم و کلا روزی یه بار با هم صحبت میکنیم اونم 4-5دقیقه .اوایل ناراحت میشدم ومیگفتم زیاد دوستم نداره چن وقتی با دیگران مقایسه میکردم میدیدم شاید اونا در روز10بار بهم زنگ میزدن.. البته منم خودم دختر پرحرفی تیستم منو راهنمایی کنید لطفا بگین این خیلی غیرعادیه ما8ماه بعد از عقدمون از هم جدا شدیم وتو دوتا شهر متفوت زندگی میکنیم وهرروز روزی4-5 دقیقه میانگین صحبت میکنیم.س م س هم نمیدیم ..من خیلی دوس دارم ولی اون نه 2-اخلاق دیگش اینه که خیلی به غذا خوردن علاقه داره وهم مقدار وهم سعت خوردنش 2برابر منه :/ وچون خیلی سریع غذا میخوره گاهی سر وصدای دهنش بیرون میاد که این منو خیلییی ازار میده چون تو خانواده ما این موضوع خیلی اهمیت داره که زیبا غذا بخوریم ولی میبینم خانواده اونا اندازه ما سختگیر نیستن
گاهی جلو خانوادم بابت غذا خوردنش خجالت میکشم ولی نمیتونم بهش بگم.حتی چاییشو هورت میکشه که اینو بلاخره 2هفته پیش به سختی بهش گفتم...اینکارو نکن که گوش داد البته میگه لذت چایی به هورت کشیدنشه وگاهی هم یادش میره..من بیشتر نکرانم که جلو دیگران این کارو بکنه وگرنه اگه خودمون دوتا باشیم من کنار میام ومشکلی ندارم
چه مشکلی داری عزیزم
همسر من خیلی مهربونه خیلی دوستش دارم ولی یه مشکلی باهاش دارم نمیدونم چه کنم حوصله مشاوره رفتن هم ندارم میترسم مشاوره از حرفایه من خندش بگیره ؟
شما هم بهم خرده نگیریدها!!!
تونل ها به ما آموختند که حتی در دل زمین هم راهی برای عبور هست
چیه مشکل مهربانو جان ؟
9 نتیجه اخلاقی ازدواج کردن آقایون
قبل از ازدواج : خوابیدن تا لنگ ظهر بعد از ازدواج : بیدار شدن زودتر از خورشید نتیجه اخلاقی : سحر خیز شدن
قبل از ازدواج : رفتن به سفر بی اجازه بعد از ازدواج : رفتن به حیاط با اجازه نتیجه اخلاقی : معتبر شدن
قبل از ازدواج : خوردن بهترین غذاها بی منت بعد از ازدواج : خوردن غذا های سوخته با منت نتیجه اخلاقی : تقویت معده
قبل از ازدواج : استراحت مطلق بی جر و بحث بعد از ازدواج : کار کردن در شرایط سخت نتیجه اخلاقی : ورزیده شدن
قبل از ازدواج : دید و بازدید از اماکن تفریحی بعد از ازدواج : سر زدن به فامیل خانوم نتیجه اخلاقی : صله رحم
قبل از ازدواج : آموزش گیتار و سنتور و غیره بعد از ازدواج : آموزش بچه داری و شستن ظرف نتیجه اخلاقی : همدردی با مردها
قبل از ازدواج : گرفتن پول تو جیبی از پاپا بعد از ازدواج : دادن کل حقوق به خانوم نتیجه اخلاقی : مستقل شدن
قبل از ازدواج : ایستادن در صف سینما و استخر بعد از ازدواج : ایستادن در صف شیر و گوشت نتیجه اخلاقی : آموزش ایستادگی
قبل از ازدواج : رفتن به سفرهای هفتگی بعد از ازدواج : در حسرت رفتن، به پارک سر کوچه نتیجه اخلاقی : امنیت کامل
فاطمه جون خوش امدی عزیزم از خودت بگو برامون تا بیشتر باهات آشنا بشیم
سلام فاطمه جون بازم به جمع ما بیا از خودت برامون بگو
مرسی ندا جونم ... سحری ممنون از سایت سفارش ندادم چون دیدم الکی گرئنه قیمتاش از گل فروشی رفتم سفارش دادم و با ÷یک خودشون فرستادن برای همسری
فری جان اتفاقا میشه عروسیه جالبی بشه من دیدم چند سال پیش تو فامیلمون که عروسی بامزه ای شده بود .. سخت نگیر تا بهتون خوش بگذره ... مهم اینه که به اونی که دوسش داشتی رسیدی
آره سارا جون نگران نباش منم دقیقا" مث تو بودم وقتی ازدواج کردم شوهرم دانشجو بود ویک سال از سربازیش مونده بود منم مث تو بیشتر روزا گریه میکردم ...میدونی سارا جون مردا هیچ وقت نمیتونن احساسات مارو درک کنن و ممکنه روزی اشکهای مارو فراموش کنن
راستی بچه ها چیکار کنم عکسم کوچیک شه!!!
سلام فاطمه خوبی؟ عکساتو با Microsoft Picture Manager باز کن او بالا edit picture رو بزن سمت راست Resizeداره اونو بزنو عکساتو کوچک کن
از راهنمایی تک تکتون ممنونم
با توجه به عنوان پیج میخوام نصیحت خواهرانه کنم البته در حد نصیحت کردن نیستم، حرف دوستانه میشه گفت: هیچ وقت از شوهرتون توقعات زیاد و بیجا نداشته باشید خودش براتون بهترینارو فراهم میکنه یه مرد عاشق تموم علایق خانومشو در نظر میگیره و در اولین فرصت براش فراهم میکنه، فقط صبر داشته باشید،اینطور بهترین زندگی رو خواهید داشت و خوشبختترین خواهید بود شک نکنید
مرسی افسان جان چشم
دخترا همسرم اس داده خانومی 10 روز دیگه احتمال داره بیام کارام تموم شه انشالله ، هیچوقت قول 100درصد نمیده، هوراااااااااااااااااااااااااااااا :-)))))))))))))))))))))))))))))))
از همه خانم خوشگلا ممنون!!ایشالا شمام همیشه کنار همسریاتون خوشبخت باشین
حسنیه جون سوپرایزت قشنگ بوده باریکلا داری ،آفرین خانومی
حسنیه جونم سالگرد عقدتون مبارک کارت و گل هم خیلی خوشگله ایشالا که خوشبخت باشین
سلام فرشته جون خوبی
چه عکستون قشنگه سارا مثل تو و علی اقااااا عاشق باشین همیشه دوستم ... این حس عاشقیت حس خیلی خوبی بهم میده سارایی
چقدر تو خوشگلییییی دختر.انشاله همیشه عاشق هم باشینو خیلی زود هم بهم برسید سارایی
مرررسی افسانه جونم چشات قشنگ میبینه عزیزم
مرسی افسانه جونم
لینک از هر دری سخنیو میخوام فرشته
به سلامتی سارا جان ان شاء الله که بزودی بهم برسید و خوشبخت بشید
ممنون افسانه جون
خیلی قشنگه ساراجون
افسان جون توی یه تاپیک دیگه هم گفته بودی منم موافقم با این حرفت لایک داری هزارتاااااااااااااا من به تجربه بهم ثابت شده
فرشته کجایی منو بلایکی ! نگار ندا رو لایکید یکی هم منو لایک کنه خب :-))))))))))
ساراجونم عکست خیلی خوشگله ایشااله خوشبخت شین
سارا خیلی خوشگلیا اسپند دود کن ، سلام بحیرا خانوم خوش اومدی به جمعمون
مررسی فرشته جونم،،خیلی باحاله دیشب ذوق کردم از دیدن عکس
جز شما کسی استقبال نکرد اونجا:-( میسییییییییییییییییییییی،نگار منم لایک دارم دلت بسوزههههههههههه :-))))
نداجون میدونم که خانواده شوهرمث خانواده خودم نیس ولی من همیشه دوس داشتم باخانواده شوهرم خوبوصمیمی باشم
مررسی بحیرا جونم <3 خوش اومدی،،از کدوم شهری؟؟؟
سلام بحیراجون
سلام دوستان همگی خوبین؟
اینجا هم سلام ،،،ابن عکسو دخترعموی علی که بزرگ و جا خواهربزرگشه درست کرد برامون
ندا گلم من با توجه به تجربیاتم گفتم آره خب شاید بعضی مردا اینطور باشن. باید طرف مقابلتو بشناسی بعد
ندا لایک داری زیاااااااااد باهات موافقم
ولی من فکر میکنم بعضی از مردها رو باید هل داد تا یه سری چیزا رو بفهمن یعنی بل نیستن
مرسی مونا جون
عیب نداره من میذارم سحرشماره 2 خوبه؟
مرسی نگارییییییییییییییییییییییییییییییی :-) سلام آجی فریبا , افسان داره میااااااااد چشت روشن
سلام فریباجون خوبی.اسمموعوض کردم ولی نمیدونم چرا کلاهمه اطلاعاتم عوض شده بودایمیلمم کلایه چیزه دیگه شده!نمیدونی ایمیلموچطوری باید عوض کنم که ایمیل خودموبزنم؟
افسان جون شما هم لایک داری بیا منم لایکیدمت خخخخخخخخ
ساراجون من اراکم.ولی فک کنم شمامال دزفولین درسته
سلام ساراجون عکست خیلی قشنگه خیلی به هم میاید عزیزم .
شما بزار سحرناز بحیرا
نه دیگه
باسه :-(
مرررررررسی نگاارم :* مرررسی که ایقدبم لطف داری<3
مرررسی سپیده جونم <3 انشالا برای شما هم همینطور باشه عزیزم
نه بحیرا جونم من اهوازیم و عرب،،،علی جونم اصالتا دزفولیه اما ساکن شوشِ،،،بخاطر رودخونه ی تو عکس علی پرسیدی؟؟؟
واااااااااااااااااااای مرررررررررسی فریبا جووونم،،،ایشالا از الان میگمااا دعوتید برا عقدمون دعا کنید بشه
مرررسی سحری جونم چشات قشنگ میبینه،،،جدی بهم میایم :P؟؟؟
http://www.noarous.com/fa/thread/11093/page/1
:-))))پس با تاخیر مبارکه سحر بحیرا جون:-))))) مرسی.انقد خوشحال شد1ربع بغلم کرده بود.تو چشمشم اشک جمع شد:-))))بهش گفتم گریه کنی میزنمت:-))))))اخه من هروقت چشام اشکالود میشه خودش همینو بهم میگه.خخخخخخخخخ! اگه بتونی خونه رو خوشگل کنی و 1کیک بخری بعد بکشونیش خونه خیلی خوبه.1بهونه ای بیار نتونه زودتر بیاد.ما متاسفانه خونه خودامون تو هیچ مناسبتی خالی نبود و اونجوری نتونستم غافلگیرش کنم.سعی کن ازین فرصت استفاده کنی
ممنون حسنیه برای شمام مبارک باشه اینشااله ماهاهم زودتربریم سرخونه وزندگی خودمون
مرضیه جون من تولدشوهریم پارسال کیکوچیزای دیگه روهمه روباهم یه روزجلوتربردم سفره خونه رزروکردم فرداش به بهونه خریدکشوندمش بیرونوبردمش سفره خونه وقتی اهنگ تولدوگذاشتنوکیکواوردن حسابی سورپرایزشدکلی خوش گذشت میتونی توام این کاروکنی
ماخونمون خلوت نبودرفتیم بیرون اره اینم میشه میتونی باچندتاهزاری یه دسته گلم براش درست کنی
بعدا میام عکس دسته گل پسردایی و برادر شوهرو میذارم.دیگه باید برم بدرسم.
حسنیه جونم خیلی خوشگله کلی غافل گیر کردیا آقای دکتر رو
سلام حسنیه کارتت خیلی خوشگله.ماسالگردعقدمون مردادبودشوهر جون منم یه کارت عین اینوبرام گرفته بودوکلی قافلگیرم کرد
میتونم کیک بگیرم از بیرون ولی شاید وقت نکنم خودم شام بدرستم. شاید بدم زنداداشم غذا برامون بپزه و بیاره برامون
بلند بگو ایشالا سحر خانم !!!امروز از پیش عشقم اومدم سرکار و بعد خونه:-((دلم نمیخاست بیام.تا اخرهفته نمیبینمش.خیییییییییییییییییییییییییییییییییلی دلتنگش میشم!!اما چاره ای نیست.باشه دوست جونا من دیگه میرم.با اجازتون
اره سحر. منو همسری هر شب همو میبینیم ولی اخر شب که میخواد بره کم مونده بزنم زیر گریه. :(
من وشوهرمم وقتی میخوایم ازهم جداشیم کلی بغض میگیردمون بخاطرهمین میگم ایشااله همه زودتربریم سرخونه وزندگی خودمون
حسنیه جون سالگرد عقدت مبارک باشه . کارت وگلت هم خیلی خوشگل بود عزیزم.
حسنیه جووون عزیزم کارت و گلت خیلی قشنگن مبارک باشه ایشالآ سالین سال این روز رو کنار هم جشن بگیرین :)
حسنیه جان کارت و گلت خیلی خوشگله و سالگرد عقدتون هم مبارک باشه براتون آرزوی سعادت و موفقیت دارم
سلام سحر بحیرایی خوبی؟ عزیزم بالاخره خانواده شوهر یه فرقی با خانواده خوده آدم باید داشته باشن دیگه ولی با این تلاش و پشتکاری که شما دارید مطمئنم به زودی یه کار مناسب پیدا میکنین نگران نباش عزیزم
اره جدآ به هم میاید سارا .
عربا خیلی زن دوستن ، مگه نه؟:-))))))))))
اهواز و آبادان خیلی قشنگه ، وای ته لنجیا آباداااااااااااااااان ،عید اونجا بودم :-)
سارا شوهره من عربه و بچه ماهشهره :-)
اره افسان جون مخصوصا ماهشهری ها من دوران دانشجویی 4 5 تا همکلاسی پسر ماهشهری داشتم خیلی به قول خودت زن دوست بودن و از نظر عاطفی خیلی هوای خانوماشونو داشتن وضع مالی خوبی هم دان با اینکه شهر کوچیکیه ولی سطح زندگیشون بالاست
نگار جان پس چی شد؟ دلارام جان تعریف کن چی شده عزیزم؟
دلارام چی شده؟ سپیده چرا ناراحتی ؟ راستی فریبا گلی عکس گذاشتی عکس توحید جونمو گذاشتی خیلی خوشگله زیر سایه پدر و مادر باشه همیشه
مونا خانوم رابطتو با همسرت درست کن . فکر نکن ازین اتاق به اون اتاق در میری من پیدات نمیکنم و یادم میره چی گفتی . فهمیدی تو تازه عروسی نباید اینجوری رفتار کنی. خط کش لدفن :|
سلام دلارام جون خوبی؟ چی شده؟
سلام فریباااااا جونی جواب منو نمیدی :((((((
سلام دوستای گلم خوبین ؟ ببخشید که من دیر به دیر میام اوضاع خوبه ؟ دوس جونا با همسرو دعوام شده بدجور منم یه چیزی گفتم بدجوووور خدا بخیر بگزونه که نگرانم بدجوووور البته الان آشتی هستیما ولی میدونم پیامد داره بدجووووووووووور
من اومدم نگار جان
من اومدم نگار جان
نظر لطفته نگار خوشگلم ,اره شهرشون کوچیکه اما از نظر اقتصادی و فرهنگی خیلی بالان ,دیگه نیاز به تعریف نیس شما خودت دیدیشون و مشناسی :-) راستی منطقه ازاد هم اعلام کردن :-)
دلارام یعنی جلوی مادرشوهرت این حرفارو زدی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
اینکه صد البته (اعتماد به سقفو داری خخخخخ) اما اینا الان هدفشون فقط گرفتن دختر پسر تو کافی شاپ تو ماشین تو پارک همه جاااااااا هستن یعنی :((( ماهم فقط دانشگاه همو میبینیم همین اونجا هم نمیتونیم زیاد باهم حرف بزنیم گیر میدن .هییییییییی :((((
سره یه قضیه خیلی ساده از یه حرفم نازاحت شد بعد یه هفته کاری به هم نداشتیم خیلی خیلی سرد بعد من یهو زدم زیر گریه و اون خیلی سر از من پرسید پرا گریه میکنی جوابشو ندادم تا فرداش باهاش حرف نزدم با هم رفتیم خونه مامانش مهمونی داشت همسرم گفت نمیخوام تو مهمونی باشی چرا یه هفته است اصلا انگار نه انگار شوهر داری بهش گفتم تو یه هفته است انگار داری با روح زندگی میکنی اصلا کاری به من نداشتی بعدش گفتم از همتون ناارحتم از مادرت جاریهام برادرشوهرام اط همه حرفایی که تو دلم بود رو خالی کردم بعدش گریم افتاد بعدش اومد بغلم کرد و نازم کرد و هیچی نگفت ولی قبل از این حرفا عصبانی شد زد بیرون از خونه مامانشم طبق معمول دخالت کرد من گفتم اگه پسرتون قراره این طوری با من ادامه بده من دیگه نمیخوام باهاش بمونم البته کار خوبی کردم گفتم چون مامانش خیلی تیکه میندازه و منم اینو گفتم که فکر نکنه من بی کس و کارم ولی الان ناراحتم یه مقدار .
سره یه قضیه خیلی ساده از یه حرفم نازاحت شد بعد یه هفته کاری به هم نداشتیم خیلی خیلی سرد بعد من یهو زدم زیر گریه و اون خیلی سر از من پرسید پرا گریه میکنی جوابشو ندادم تا فرداش باهاش حرف نزدم با هم رفتیم خونه مامانش مهمونی داشت همسرم گفت نمیخوام تو مهمونی باشی چرا یه هفته است اصلا انگار نه انگار شوهر داری بهش گفتم تو یه هفته است انگار داری با روح زندگی میکنی اصلا کاری به من نداشتی بعدش گفتم از همتون ناارحتم از مادرت جاریهام برادرشوهرام اط همه حرفایی که تو دلم بود رو خالی کردم بعدش گریم افتاد بعدش اومد بغلم کرد و نازم کرد و هیچی نگفت ولی قبل از این حرفا عصبانی شد زد بیرون از خونه مامانشم طبق معمول دخالت کرد من گفتم اگه پسرتون قراره این طوری با من ادامه بده من دیگه نمیخوام باهاش بمونم البته کار خوبی کردم گفتم چون مامانش خیلی تیکه میندازه و منم اینو گفتم که فکر نکنه من بی کس و کارم ولی الان ناراحتم یه مقدار
حالا وقتی مناسبت خاصی نیست چطور میخوای سوپرایزش کنی آخه ؟
خوب دختر رشتیا لامصبا هم خیلی خوشگلن هم خیلی خوش تیپ معلومه گشت میاد میگیرتشون که دلبری نکنن این دیگه جای تعجب نداره سپیده جان
مونا جان نه راهت از من دورتر نه کارت از من سنگین تر به لحاظ فکری ضعیفی نه جسمی مادامی که بگی من ضعیفم احساس ضعف میکنی ولی وقتی بدونی که این کار روزمره ت هست و باید همیشه این کارو این مسیر رو در رفت و آمد باشی باید به خودت بگی من نه کارمو میتونم عوض کنم نه مسیرم پس شرایط اینه فعلا و من باید خودمو در حال حاضر خودمو باهاش وفق بدم تا بتونم از زنگیم لذت ببرم و برای هر روزت برنامه ریزی کن و با عشق زندگی کن ببین چطور میتونی از تمام روزهات لذت ببری دقیقا مثل من
منم الان دچارش شدمو گیر کرده بودم نمیتونستم بیام اصلا بالاخره الان اومدم.فریبا جونی سوال نپرسیدم سلام کردم :p ندا جونم ناراحت بودم فریبا جونی جوابمو نمیداد :(.....فریبا جووووونم من ایده برای سوپرایز میخوام دوستان گفتن شما تو سوپرایز کردن استادید ایده مییییخوامم فریبا جونی کممممممممممک راستی بچه ها من یه هفتست نتونستم بیرون برم با سروش :(((((
نمیدونم ندا شایدم اینی که تو میگی درست باشه، آخه مثلا من صبح که بلند میشم واسه شب برنامه ریزی میکنم اینو درست کنم این کارو بکنیم ولی وقتی شب میشه اصلا توانی نمیمونه واسه انجام کارا
اشکال نداره بعدش که باهاش بری بیرون بیشتر قند تو دلت آب میشه دخملی. سپیده راستش یادم نیست واسه چی میخوای سوپرایز کنی بگو شاد من بتونم کمکت کنم
خب ندا چی کار کنم؟ شما یه راهکار بدید. من واقعاً از نظر توان جسمی صفرم وقتی میرسم خونه دست خودم نیست خیلی خسته میشم.
واااایییی ندا جون چقدر خوبه ها اما این نمیشه :(((....اخه همیشه یجا نمیریم همیشه هم همون روزش تعیین میکنیم کجا بریم بستگی به کلاسای من داره واسه همین این نمیشه ولی این ایده قشنگه واسه تولدش من اوکی میکنه مطمینا خیلی خوشش میاد...
خب سپیده اگر جای خاصی مد نظرته برای رفتن از چند روز قبل یه میز رزرو کن و یه سبد گل صبحش بخرو بده صاحب رستوران و بگو وقتی اومدیم برامون بیارید بذارید روی میز و یه کارت هم بگیر و توش برای سروش بنویس وقتی رسیدیدو سبد رو آورد خودش کارتو میبینه و بر میداره و کلی ذوق میکنه
من باشم هر روز میرم دانشگاه :))))))))))))))))))))))))))
قرار گذاشتیم هفته دیگه نهار بریم بیرون دلم میخواد یه چیزی براش بخرم یا یچیزی درست کنم براش هم جبران شه هم یادگاری باشه. اما نمیدونم چکار کنم....
مونا هر پیغام خصوصیی که به فرشته دادم پدرم در اومد جالبه که برای تو با اولین کلیک و ظرف 1 ثانیه اومد . خصوصیتو بخون
اینکه صد البته (اعتماد به سقفو داری خخخخخ) اما اینا الان هدفشون فقط گرفتن دختر پسر تو کافی شاپ تو ماشین تو پارک همه جاااااااا هستن یعنی :((( ماهم فقط دانشگاه همو میبینیم همین اونجا هم نمیتونیم زیاد باهم حرف بزنیم گیر میدن .هییییییییی :((((
ندا جون میدونی همیشه سر هرچیزی برام خرج کردیا همیشه شارژامو میگیره نمیزاره من پول خرج کنم حتی نهار هم میزفتیم بیرون اگه میتونست نمیزاشت میگفت تو پول جمع کن نمیخواد خرج کنی اما من فقط دارم تولد به تولدش کادو میگیرم واسه همین میخوام کاری کنم سوپرایز شه خوشحالش کنم اما نمیدونم چکار :((( نه ندا جون ما بخاطر این شرایز که بیرون پر گشت نمیریم دیگه یعنی تو رشت قیامتهههه اینقدر گشت هستش همه جا هشتش حتی تو کافی شاپا هم اماکن داره میره :(((((( منم گفتم بهتر دیگه نریم
میتونی بهش بگی چون چند وقته همدیگه رو ندیدیم من یه جایی میز رزرو کردم و پول دادم که همونجا برید . این کارو میتونی بکنی؟
اخه کیف نمیاره کلا فقط روزایی کلاس داره یه سررسید همراهشه همین....
3
2
4
وای من تونستم بیام بالاخره حالا دوست جونیا بهم کمک بنمایید برای انتخاب گل برای همسر جان جان
1
6
خودمم از این وضع راضی نیستم ندا اتفاقا به شوهرم میگم ما اصلا مثل تازه عروس دامادا نیستم
5
نه فقط اون حرفو که دارم اذیت میشم و دیگه نمیمونم رو زدم
11
من سه و 10 رو خوشم اومد نگارجونم
9
10
8
من شماره 5 رو دوست دارم نگار. زن داداشم یه گل مصنوعی داره تقریبا اینجوریه. زیر گلدونیش از چوبه کندهکاری شده هستش. یه چیزی مثل همین به صورت ارتفاع داره من خیلی میدوستمش
7
12
خوب تموم شد حالا بیاین نظر بدین لطفاااااااااااااااااااااااا
13
نگاری من 5 و 10 و 11 رو میدوستم. مخصوصل 5 و 11 رو
وااااایییی چه گلای قشنگییییی من 11و6 دوووووس ارم خیلیییی.............نداییی نمیشه اینم چون اصلا معلوم نیست چه ساعتی میریم واسه همین میمونیم همون موقع تصمیم میگیریم اگه 12 بریم بریم کباب میخوریم... اما اگه سه بریم میریم پیتزا میخوریم واسه همین معلوم نیست.
نگار من همچنان میگم 3 و 10
اره اتفاقا مرضیه به همین هم فک کردم چون عید تصمصم داشتم تراریوم بخرم ولی نشد ظرفاشو که دیدم همین فکر امد و ذهنم به نظرت برای مرد خوبه طرح و گلش؟
برای چه مناسبتی میخوای به همسری گل بدی؟
نگار ظرف شماره 10 و 11 رو بعدا میتونی توش گل بکاری و یه تراریوم ناز درست کنی بذاری گوشه خونت
مرسی دوست جونیا به خاطر کمک کارای این گل فروشی اونقدر خوشگلن که آدم میمونه کدومو انتخاب کنه از تنوع زیادی گیج شدم :)))))))))))))))))))))
من10
من که عاشق گل و گیاهم مخصوصا اگر برام کسی کاکتوس بخره که غش میکنم از خوشحالی:))))))))))
ببخشید الان یادم اومد که یکی از دختر گلیا ایدشو داد. یادم اومد. خیلی خوشگل میشه.پس گل رز بیشتر توشون کار کنه که بمونه برات. من که همه گلایی که همسری بهم داده یا برای مراسما اومدنو خشک کردم.
برای سالگرد عقدمون میخوام سورپرایزی گل بفرستم شرکتشون مرضیه ... اول میخواستم تراریوم بگیرم ولی دیدم همسری دوست نداره نظرم عوض شد گل منم دوست دارم روحم تازه میشه خیلی دوست دارم گل فروشی داشته باشم
مرسی ندا خودمم 10 11 9 7 6 بیشتر دوست دارم
ببخشید قاطی کردم نگاری. پس شماره 11 خیلی خوبه به نظرم. گل لیلیومه با رز. شیکه
9 و 10 نگاری
البته 13 رو هم دوست میدارم
این ایده خودم بود مرضیه :)))))) اخه این گل ها امادست نمیتونم تغییر بدم گلاشو باید عین عکسو سفارش داد
7 و 2 رو هم دوست میداشتم
9 و 10
من هنوز صفحه قبلیشو ندیدم بذار اونارو هم نگاه کنم
نگار جون شماره 3 و 4 و 10 و 11 خیلی ناز بودن . اینترنتی سفارش میدی عزیزم ؟
آخه. مبارک باشه فرشته ای گلت. خشکش کن و پشت کارتت یه خاطره کوچولو بنویس از دیشبتون. من همیشه همین کارو میکنم بعد که میخنمش انقدر خاطره برام تداعی میشه و لبخند رووی لبم میاره .
نگار تازه سالادمم سالم بود با آبلیمو و روغن زیتون بدون سس
ولی خورشتم تعریف از خود نباشه خیلی خشومزه شده بود اولین بارم بود آلواسفناج درست می کردم. همسری ماشالله دوتا بقشاب خورد اون قدر خوشش اومده بود
مونا دیشب برعکس پری شب عالی بود. بعد از شام هم مادربزرگ همسری با پدرشوهر و مادرشوهر و خواهرشوهر جان اومدن خونمون برای تبریک قبولیم شیرینی آوردن خیلی خوش گذشت. شوهرجانم هم کلی خوشحال بود و می خندید.
آره نگار دیگه هر موقع میرم سمت خیار شور یاد حرف مهدیه میوفتم. بابا این دوغ رو هم کنارش ببین دیگه. من دوغ می خورم همسری دلستر
خیلی خوب بود فرشته جون ... خیارشوراتم که خردکردی دختر کمتردلستر بخورین :)))))))) پای ثابت سفره هاتونه ها
مونا خیلی دوست میدارم این سفره رو چون کاملا دونفرست :)
مرسی مهدیه جونم
راستی سفره هامون شبیه همه مال من رنگش فرق داره
به سلامتی فرشته جان، خدارو شکر مثل اینکه هممون دیشب شب خوبی رو پشت سر گذاشتیم :)
مبارکت باشه فرشته جان.
سلام هانیه جون بیشتر تعریف کنی خوشحال میشیم
همسر من انقد خوبه که من همیشه شرمنده ی خوبی هاشم و فکر میکنم لایق این همه خوبی نیستم...یه فرشته ی واقعیه...خدایا شکرت
مرسی از راهنماییتون دوستای گلم آره سحری اینترنتی سفارش میدم
مرضیه من امروز نرم دوباره تنبل میشم میدونی از کی تا حالا تصمیم داشتم برم امروز دیگه مصمم شدم
فرشته بذار بعد از دهه برو. الان آهنگ نمیذارن به دل آدم نمیچسبه. اصلا حال نمیده
چشم مرضیه گلی. امروز میخوام برم ثبت نام کنم
دیگه فرشته ای میخوای بری باشگاه باید به خودت برسی که لاغر نشی و فقط سفت بشه بدنت. چربیاتو آب کن و خودتو سفت کن. نذار همسریتم دلستر بخوره. اعتبارش ( شکمش ) بزرگ میشه.
کاری کن که همسرت هم دلستر خوردن و ترک کنه و به انجمن دوغ خوران ملحق بشه ... خورشت خوشمزه هم نوش جونتون
مرضیه امروز برم ثبت نام کنم از شنبه میرم. یه روز درمیون هست روزای زوج فقط. یعنی فقط شنبه رو توی دهه اول میرم
ولی به نظر من تصمیمتو که گرفتی بذار بعد از دهه برو. اینطوری تو این چند روز اصلا بهت خوش نمیگذره. البته تو محل ما آهنگ نمیذارن اونجارو نمیدونما.
اره عزیزم. نگار خیلی راضیم ازش . عالیه. به معنای واقعی محشره. من اپل داشتم ولی اون آشغال بود. ولی این محشره. چه دوربینی داره
این روی کارته
اینم پشت کارت
اینم داخلشه
اره خیلی خوش دست و سبک هم هست خیلی خوبه من که عاشقش شدم مبارکت باشه گلم
پایین اینم میخواستم با خودکار نقره ای بنویسم که خودکارش گیرم نیومد :(((((((((
ممنونم دوستای گلم. البته منم تو تایمی که تو مغازه بی کار بودم براش یه کارت پستال درستیدم دارم ریسایزش میکنم براتون بذارم. وقتی دید خیلی خوشحال شد.
آخی مرضیه جون مبارکت باشه عزیزم چه جالب هردوتامون کادوی مشترک از همسریامون دریافت کردیم خخخخخخخخ
به به مبارکهههه
ایناهاش یه گوشیه پی 7 که عاشقش بودم فقط پول دستم نبود که بگیرمش
اینم بدون جعبش
سلام عزیزم خیلی داره بهم فشار میاره بدون اینکه حتی در مورد حرفام فکر کنه سریع میگه نه این ناراحتم میکنه میگم حداقل در موردش فکر کن یه جواب قانع کننده بهم بده که منم بتونم پدر ومادرمو قانع کنم جالبه میگه من شوهرتم میگم نه همین.از طرفی پدر مادرم میگن هنوز عروسی نکردی پس نصف اختیارت دست ماست به خدا دیگه دیوونه شدم از دست کاراشون
سلام ندا جان به خدا انقدر درگیرم اصلا نمیتونم بیام بهتون سر بزنم ازطرفی خدمت شوهرم .از طرفی خونوادش قصد عروسی گرفتن ندارن گذاشتن 5.6 ماهه دیگه که خونواده من ناراحتن. مادر شوهرم بهم گیر داده هر وقت شوهرت هست تو میای بهمون سر میزنی. یعنی تا عروسی کنیم ماجرا ها داریم .طوری شده بود که انقدر حرف شنیدم سر درد کردم منو بردن بیمارستان .از بیمارستان اومدم مادرشوهرم میگه انقدر سر پسرم ناز نکن خاله شوهرم پشت سرم حرف زده به گوشم رسیده نمیدونم دیگه چه جوری تحمل کنم
فرشته خوش به حالت که همسریت برات گل خرید :-*
مریم جان چه عجب سالی ماهی یکبار به ما سر میزنی و میری دیگه پیدات نمیشه
مریم جان چه عجب سالی ماهی یکبار به ما سر میزنی و میری دیگه پیدات نمیشه
مریم جان اینجوری نمیشه که بشین باهاش منطقی صحبت کن بگو تو داری رابطه ها رو بد میکنی و اگر همینجور ادامه بدی از چشم خانواده من میفتی. ولی تو هم خیلی حساس نباش که حتما باید جایی بری
اصلا خیلی باهاشون رفت و آمد نکن عزیزم
همه تو دوران عقد این حرفو حدیثارو دارن فکر نکن فقط این اتفاقات برای تو هستش
مریم جان 5-6 ماه به یه چشم به هم زدن میگذره اینقدر الکی حرص نخور و نذار شوهرت تو دوران سربازیش اذیت بشه
پدر مادرم خیلی ناراحتم میکنن جوری که شوهرم متوجه برخورداشون شده همش میگن باید با ما اینجا بیای اونجا بیای خسته شدم دیگه اگه بگم شوهرم نمیزاره با اون بد میشن واسه یکشنبه برنامه ریزی کردن باید با ما بیای شمال الان شوهرم میگه نه نمیدونم چطوری بهشون بگم نمیام.2ماه دیگه خدمتش تموم میگه میخوای بری شمال خب منم دوست دارم بیام بزار این 2ما تموم بشه با هم بریم نمیتونم اینطوری به مامان بابام بگم چون سرم داد وبیداد راه میندازن چیکار کنم؟
نمیدونم واقعا چی باید بگم . باید خودت انتخاب کنی
هیچکس نمیتونه کمکم کنه از همه چی خسته شدم .از همشون بدم میاد اصلا پشیمونم از اینکه ازدواج کردم پشیمونم
این حرفارو نزن یعنی چی پشیمونم شدم
هیچ راهی دیگه به فکرم نمیرسه که بتونم پدر ومادر خودمو راضی کنم انقدر اصرارنکنن.همه جور با شوهرم صحبت کردم که بتونم حداقل راضیش کنم این میگه نه.. من ای وسط شدم توپ فوتبالشون شوهرم میگه خودت پدر ومادرتو راضی کن که شوهرم نمیزاره بیام اونا هم میگن شوهرتو راضی کن با ما بیا چه گرفتاری شدم من
سلام صبح همگیتون بخیر .من از دست رفتارای همسرم خسته شدم تو همه چی نه میاره .مثلا امروز میخوام برم خرید نه میاره.من واسه خودم خیاطی میکنم یکی از دوستام که خیاط ماهریه ازم خواسته برم کمکش حتی بهم گفته ماهانه حقوقتم میدم بازم گفت نه نمیخواد بری..واسه سالگرد پدربزرگم بازم گفت نمیخواد بری باپدرمادرم هیجا نمیزاره برم باکلی اصرار امسال 3.4روز رفتم مشهد.وقتی خودش نمیتونه باهام جایی بیاد منم نمیازه برم مامان بابام ازدستم ناراحتن میگن از وقتی عقد کردی هیجا با ما نمیای
واسه تاسوعا عاشورا مادربزرگم هر سال خرج میده پارسال که عقد کردیم بهم گفت چون سال اولمونه تنهام نزار امسال باهم باشیم سال بعد اگه من نتونستم قول میدم تو بری .حالا امسال بهش گفتم میخوام تاسوعا عاشورا برم شمال .گفت نمیزارم بری دیشب با پدر مادرم بحثم شد همشم سر اینکه هیجا نمیزاره برم نمیدونم دیگه باهاش چطوری رفتار کنم اگه راه حلی میدونین بهم بگین ؟
ما هیچ وقت تو بشقاب غذا نمیخوریم غذارو تو دیس میکشم کنار هم میخوریم.همیشه هم از ماست و ترشی و ... یه پیاله میارم . خیلی میچسبه
من هیچ وقت از همسرم توقعات آنچنانی نداشتم تنها توقعم اینه عاشقم باشه و مطمئنم هست. توقعی ازش ندارم چون میدونم اگر در توانش باشه بهترین ها رو برام فراهم میکنه و تا حالا هم بهم ثابت شده که تا جایی در توانش بوده برام کم نذاشته و تمام سعی خودشو برای فراهم کردن یه زندگی راحت برای من کرده.
فریبا جان تشکر عزیزم حتما سر می زنم
سلام بچه ها
من شوهرم خیلی مهربون و دوس داشتنیه ولی خیلی حساسه و هر جا میرم باید کلی باید کلی جواب و سوال پس بدم بنظرتون چیکار کنم؟
سلام بچه ها
من شوهرم خیلی مهربون و دوس داشتنیه ولی خیلی حساسه و هر جا میرم باید کلی باید کلی جواب و سوال پس بدم بنظرتون چیکار کنم؟
سلام ستاره جان ایاازدواج کردین یاعقدین؟چندوقته؟
عزیزم اگه تازه ازدواج کردین همونطورکه دوستای دیگه هم اشاره کردن یه چیزطبیعیه مردا اولش اینطورین بعدیه مدت که اعتمادش روبارفتارت جلب کنی اونم دیگه حساسیت نشون نمیده فقط تواین مدت بایدصبورباشی وبامهربونی مثل خودش جواب سوالاشوبدی درکل نگران نباش موردخاصی نیست
سلام ستاره جان خوش امدی یهه سری از آقایون همینجورین و با سکوتشون عصبانیتشون و نشون میدن زیاد حساسیت نشون نده سر این موضوع همسر منم دقیقا همینج.ریه در کل کم حرف و ساکته موقع ناراحتی و عصبانیت هم فقط سکوت میکنه و حرف نمیزنه و با این حرف نزدن نشون میده عصبانیه
می دونید هیچ چیز همسرم من و ناراحت نمی کنه به جز این بی احساسیش فکر می کنم تو این 7سال چه قدر سعی کردم احساسم رو سرکوب کنم .. دلم نمی خواد ما بقی زندگی مشترکم این طوری باشه .. لطفا راهنماییم کنید .. چه کار کنم که اونم احساساتش و به من بروز بده ..
پشت تلفن اصلا خیلی خشکه بعدشم که بهش می گم میگه اینجا بین دوستام نمیشه باهات شوخی کنم ..
تو خونه هم که پیش هم هستیم بیشتر صحبت اداره و مسایل روزمره ای میشه به هر دو سر کار داشتیم .. زیاد حرف خودمون و نمی زنیم ..
من هنوز زندگی مشترک رو زندگی نکردم ..
خیلی دوست داشتم مثلا تو مهمونی ها با چشم و حالات صورت با هم در ارتباط باشیم اما اصلا اهل این جور کارا نیست منم می میرم برای این ارتباطا ..
خیلی اوقات می گم شاید من کم می فهممش ..
همسرم معمولا بیشتر از من خونه است من دیرتر به خونه میام و بهم میگه که اینکه میرسی خونه می بینی خونه مرتب و تمیزه این یعنی عشق من به تو .. یا چیزای دیگه ..
اما من دلم ی چیز دیگه میخواد و اصلان هم حوصله ندارم در این باره زیاد بحث کنم .. اصلان همیشه از بحث کردن فراریم .. چون هم از جواب دادن می ترسم چون اصلان آدم با سیاستی که جواب های آنچنانی تو آستینم داشته باشم ندارم .. ی زمانی من کلاسهای مشاوره و روانشناسی می رفتم .. بهش گفتم بیا گفت نه من نمیایم تو هر جا دوست داری برو ..
اما دلم می خواست بیاد ببینه و بفهمه که من چی دلم می خواد ..
کافی کمی خرج کنم می گه .. این قدر ولخرجی نکن .. ..
خیلی دلگیرم ازش الان تنها دلیل زندگیم فقط دخترمه .. اگه اون نبود نمی دونم شاید طلاق که نه اما دوست داشتم بمیرم و دیگه تو این دنیای فانی نباشم .. اما غصه دخترم و می خورم که بعد از من با نامادری چه می کنه .. برا همین الان تنها دلیل زندگیم اونه ..
احساس می کنم زندگیم روح نداره این رو بارها به همسری گفتم اما آدم خیلی کم حرفی هست و احساساتشم خیلی کم بروز میده ..
به من کمک کنید .. کمک
سلام به همگی من تازه عضو شدم
من 31 سالمه و متاهلم و یک دختر 7 ساله دارم
من در طول زندگیم اصلا خیلی با همسرم بحث نداشتیم چون بد عصبانی میشه و خیلی شورش و درمیاره .. این اخلاقش خیلی بده آخه من مجبورم هیچی بهش نگم یا اگه داریم حرف می زنیم اگه ببینم داره عصبانی میشه دیگه ادامه نمی دم .اما خودم خیلی داغونم ..
خیلی به خونه میرسه خیلی به فکر هست اما از لحاظ احساسی زیاد خوب نیست .. من عاشق اینم که یک روز من و سوپرایز کنه .. اوایل بهش می گفتم که برام گل بخره و از این جور چیزا اما میگفت پول ندارم یا خرج الکی گل که میخواد پژمرده بشه فایدش چیه ...
اما الان با گذشت 7 سال از زندگی مشترک احساس می کنم انگار هیچ محبتی ازش نمی بینم ..
سلام دختر خوب جان خوش امدی عزیزم ... من چون تجربه زیادی تو این زمینه ندارم نمیتونم راهنمای خوبی باشم ولی اینو بگم که تا حالا خودت چقدر سعی کردی برای گرمتر شدن این رابطه ؟ ریشه یابی کردی اصلا تا ببینی سردی رفتار همسرت دلیلش چیه ؟ با همه اینجوریه یا نه فقط با تو ؟رابطش با دخترتون چی جوریه؟
خوبه با حانیه خوبه .. میگه میخنده مثل ی بابای واقعی .. با بقیه هم خیلی زیاد جوش نمی خوره .. الان که بهتر شده اوایل که مثلا بابام با هاش صحبت می کرد فقط زمین رو نگاه می کرد الانم با بعضی ها این طوری نمی دونم کم رویه چیه ؟
آره من گل می خرم بهش می دم کادو می خرم بهش میدم بهش میگم بیا با هم دو تایی ناهار بریم بیرون حالا از ده بار شاید دو بار قبول کرد حانی رو بهونه می کنه میگه با هم سه تایی بریم .. بهش میگم من ی وقتایی دوست دارم دو تایی بریم بیرون وقتمون برای خودمون باشه .. هیچی دیگه نمی دونم مثلا من خواستم با خرید هدیه و گل بهش یاد بدم و آموزش بدم اما میگه پول خرج کردنه نمی دونم شاید من زیادی حساسم و واقعا تو این شرایط اقتصادی پول خرج کردن باشه .. اما کلا وقتش رو با کار و کلاس زبانش می گذرونه ... و صبح تا ساعت 2 بعدشم میاد خونه و روزهای زوج میره کلاس زبان -- کلا زیاد اهل بیرون رفتن با دوستاش هم نیست دیگه چی بشه دو سه بار در طول سال با دوستاش بره کوه ..فکر می کنم کلاً اصلان خونگرم نیست ..
چه کار کنم خونگرم تر بشه ..
ی موقع هایی هم که بحثمون میشه میگه همینه که هست من بیشتر از این بلد نیستم .. گریه ...
پس شماها کجایید .؟؟؟؟
هیشکی من و دوست نداره ...
تشکر عزیزم ..
لطفا بازم کمی از تجربیاتتون بگین یا اینکه چند تاکتاب خوب معرفی کنین من خیلی دوست دارم تو همین احساس و همین نقطه ای که هستم بمونم یا حتی پیشرفت کنم و بهتر و بهتر بشم .. تو این چند وقته خیلی بهم سخت گذشت اما می بینم جور دیگر باید دید ...
بازم از شما تشکر می کنم فریبا جون واقعا که احساست رو به قلبم رسوندی گلم ..
دوستتون دارم ..
واقعا اینجا جای خوبیه برای درد دل و راهنمایی هست .. و شماها هم خیلی خوب و منطقی راهنمایی میدین و آدم احساس اتلاف وقت نداره .. خدا خیرتون بده ..
باید ی اعترافی بکنم من پریشب آرزوی مرگ و از خدا داشتم اما امروز خیلی امیدوارتر دارم به زندگی نگاه می کنم .. دلم می خواد همیشه اینطوری باشم با عشق و شور و شادی زندگی کنم ..
فکر می کنم داشتم راهم و گم می کردم داشتم وارد راهی می شدم که توش جز شک و تردید و غرور و خودخواهی هیچی نداشت . خوشحالم که به کمک شما راهم را تا حدودی پیدا کردم .
خدا یا طعم خوشبختی را به همه بچشون ..
سلام ، سلام به همه دوستان خوبم مخصوصا فریبای عزیز ..
راست میگی فریبا جون وقتی فکر می کنم می بینم باید نیمه پر لیوان را هم ببینم .. شاید منم به وظایف همسریم عمل نکردم .. معمولا خیلی کم وقت می زارم .. مخصوصا برای درست کردن غذا _شام و ناهار_ تصمیم دارم هر روز آشپزی کنم (اما خیلی سخته خداکنه از پسش بر بیام ) فکر کنم با این روش محمدم به زندگی امیدوار تر بشه بیشتر ابراز احساسات کنه ..
امیدوارم موفق ..
خیلی خوشمله گفتم اگه خودت نوشتی بیام پیشت برای آموزش خوشنویسی مرضیه جونم
آهان مرسی ااااااای بابا این مهدیه چرا تو هر مسابقه ای کارش میره زیر سوال چه مشکلی دارن با این دوست جونی من
خطش قشنگه. آخه تو مسابقه نوشتن برای همسر روی اینه خیلی خوش خط نوشته بودن که اونجا هم یه نفر گفته بود که معلومه که چاپ شده و با دست نوشته نشده که مهدیه جون خوب جواب داده بود.
فدات مونا جونی. باید فریبارو تو این مورد پیدا کنی.
نه نگاری . خوشنویسی میخوای برو پیش مهدیه. فونتش تو ورد هستش. برو بگرد پیدا میکنی.
مرسی مرضیه از راهنماییت ااااااااااا مگه مهدیه بانو خوشنویس بیدن و من خبر نداشتم ؟
فدات ندایی. سلام عزیزم. دلم برات تنگیده بود
خوشگل بودن مرضیه ایده هاتونو نگه دارید که من بعدا ازتون بپرسم. من کلا تو این موارد تعطیلم
اینم یکی دیگه
مرضیه میزی که برای همسر جانت چیدی خیلی خوشگله بسیار بسیار خوشمان آمد
نه اونو تو برگه پرینت گرفتم بعد دورشو بریدم و چسبودنم رو قلبا. بعد قلبارو مثل ریسه کجو کوله چسبوندمشون به هم.
فداتون. ممنونم که بهم انرژی میدین دوستای گلم. من خودم از شماها ایده گرفتم.
فداتون. ممنونم که بهم انرژی میدین دوستای گلم. من خودم از شماها ایده گرفتم.
یعنی Happy birthday رو هم خودت نوشتی ؟ فونتش خوشگله
فداتون. ممنونم که بهم انرژی میدین دوستای گلم. من خودم از شماها ایده گرفتم.
ممنونم فرشته ای. البته خیلی هول هولکی بود کارام. که در اخر هم همسریو یک ربع تو کوچه نگه داشتم تا شمعارو روشن کنم. :)))))))))))))))))))))
وااااااااااااااااااااااااای چه خوب بود خیلی خوشم امد هم ایده جالبی بود هم خیلی باسلیقه آفرین خانوم هنرمند
چاپ نکردم فاطمه جون خودم نوشتم با خودکار. یه عالمه جمله عاشقانه. یه سریاشو از خودم یه سریاشو از نت.
تموم شد. کادوی همسریو هم زیر اون قلب بزرگه دوتاییه روی میز بزرگه هستش.تو عکس اول هست تو عکس دوم همسری برش داشت ببینه که دید زیرش یه چیزی چسبیده
خیلی قشنگه مرضیه.آفرین.موفق باشی.روی قلباروباچی چاپ کردی؟؟
افرییییییییییییییین خیلی خوب و باسلیقه بود عرووووووووووس
سلام همسر من خیلی مهربون و دوش داشتنیه.ولی ی مشکل باهاش دارم وقتی عصبانی میشه فقط سکوت میکنه و میریزه تو خودش حالا بنظرتون من چیکار کنم؟
اینم رو میز عسلی چیدم
درسته که تقریبا دو هفته از تولد همسری میگذره ولی خب دیگه من تنبلم. این کیک تولدی ک برای همسری گرفتم الته از تکیش یادم رفت عکس بندازم از بس استرس داشتم
اینم میزی که برای همسری درستیدم که خیلی تعجب کرد و خوشش اومد. گفت تو کی این کارورو کردی شیطون؟
همین مدیریت بحرانه که سخته و واقعاً این چیزا به تجربست که من متاسفانه ندارم، و متاسفانه هر دوتامونم تقریباً تندمزاجیم 😔، میترسم بعدها به مشکل بخوریم، واسه همین دنبال راهکارایى براى کنترل خودم توى شرایط و همچنین آروم کردن همسرم تو بحرانها هستم چندبارم پیش مشاور رفتیم ولى کمک چندانى نکرد
من یه ماهه که عقد کردم و تقریباً دو ساله که همسرمو میشناسم شوهرم واقعاً آدم مهربونیه و چیزى تو دلش نیست ولى بعضى وقتا که عصبى میشه واقعاً ناراحتم میکنه دوس دارم آرومتر و منطقى تر با مشکلات برخورد کنه البته اینجا که اومدم مشکلات همه رو خوندم انگار این فقط مشکل من نیست و اکثر مردا اینجورین
سر چیزاى مختلف، ولى بیشتر وقتى کسى بهش حرف زور میزنه به هیچ وجه نمیتونه بپذیره و حتى تو محیط عمومیم با طرف بحث میکنه البته شاید تو کل این مدت شناخت من ٢سال شاید ٢،٣ بار اتفاق افتاده ولى چون تو ذهن من مونده و من خیلى حساسم رو اینجور مسایل واسه همین همیشه استرس اینو دارم که نکنه بازم این اتفاق بیفتم، و نمیدونم چه عکس العملى نشون بدم
من ٢٧ سالمه و همسرم ٢٩ سالشه فریبا جون
آخه اون زمانى که عصبانیه چنان حرکتش بى منطق میشه که خودمم از دستش عصبانى میشم واسه همین یکى باید تو اون شرایط منو آروم کنه
مرسى فرشته جون و مرضیه عزیز، حتماً از راهنماییاتون استفاده میکنم،
عزیزم الان عضوی که میتونی پست بذاری. بیا لینک منو خانواده همسرم. بچه ها اکثرا اونجا کنار مادرشوهر عزیزشونن.
مرسى نگار جون چه جورى باید عضو صفحتون شم و بیام اونجا
سلام پانی جون خوش اومدی عزیزم. هر کمکی ازمون بربیاد دریغ نمیکنیم گلم
سلام پانی جون. خوش اومدی عزیزم.هر چه میخواهد دل تنگت بپرس خانومی. اگر بتونیم حتما کمکت میکنیم.
سلام پانی جون خوش امدی به نوعروس از خودت بگو باهات آشنا بشیم عزیزم و سوالاتو بپرس در حد توانمون کمکت کنیم به صفحه من و خانواده همسرم بیا اونجا شلوغ تره همه بچه ها اکثرا اونجان
سلام من عضو جدیدم و دقیقاً یه ماهه عقد کردم و کلى سوال بى جواب دارم احساس میکنم خیلى بى تجربم
همسر من هم خیلی دیکتاتوره من که همیشه در مقابلش کوتاه میام چون خیلی عاشقشم همه میگن اشتباه دارم میکنم :(
سلام دوستای گلم دلم براتون تنگ شده بودچندهفته ای هست که نبودم چون اتفاق خوبی نیافتاده بودتواین مدت.یکی ازپسرخاله هام تو اوج جوانی فوت کرد من وهمسری هم حالمون گرفته شد.برای شادی روحش صلوات بفرستین ممنون
من حتی مجبور شدم از چادر که خیلی متنفرم یه مدت سر کنم خیلی برام سخت نبود ولی هیچی نمیگفتم تا همسرم وقتی دید من اعتراضی نمیکنم بعد چند ماه کوتاه اومد و گفت مانتوهات خوبن لازم نیست چادربذاری
منم یه دوست داشتم وقتی عقد بودن شوهرش میگفت چادر بذاره ولی همون فردای عروسیشون گفت دیگه اگر دوست داره میتونه نذاره
مردها همه اولش همینطورن رو حجاب خیلی سخت گیری میکنن ولی اگه ذاتا بددل نباشن بعد یه مدت اعتماد کامل پیدا میکنن و سخت گیری میپره از سرشون
فریبا جون و مهدیه جون ممنون از همدلی و راهنماییتون، سعی میکنم حساسیتم رو کمتر کنم، هم مادرشوهرم هم مادربزرگش خیلی منو دوست دارن، باید قدر بدونم و به فکر چیزای مهمتری باشم
معصومه جان به جمع ماخوش اومدی مهدیه جون راست میگه به مرور زمان کم میشه وقتی تورو واقعابشناسه اعتمادش بیشترمیشه منم همسری اوایل میگفت دوس دارم چادربپوشی ولی من متقاعدش کردم که اینطوری راحتم وبرام مشکلی پیش نیومده ونمیاد
سلام نیلوفر جان خدا رحمتشون کنه و بهتون مخصوصا خانوادش صبر بده
خدا رحمتشون کنه :((
سلام دوستای گل من9ماهه عقد کردم همسرمم خیلی دوس دارم..فقط خیلی حساسه رو حجابم اعصابمو خورد کرده دیگه من دختر مقیدیم ولی یه وقتایی گیر میده میگه بخاطر خودت می گم
سلام معصومه جان. به نوعروس خوش امدی. عزیزم بعضی اقایون رو این مسئله خیلی حساسن و هرچه شما مخالفت کنی حساسیت بیشتری نشون میدن. گلم این حساسیت به مرور ار بین میره شما باید کمی صبر داشته باشید و با درایت و منطق و بدون جبهه گیری کم کم ناراحتی خودتون رو از این مسئله بگید بهشون و البته بعد از اینکه کاملا شناخت پیدا کرد روی شما.
سلام پری جان. خوبی؟ ورودت رو به نوعروس تبریک مگم. عزیزم 2 ماه زمان بسیار کوتاهیه که شما بخوای قضاوت کنی. دوست عزیز به نظرم شما باید با گذشت زمان این موضوع ور با همسرت در میون بذارید که من وشما سازنده این زندگی هستیم نه دیگران . البته به قول فریبا جون اگر اطرافیان جدا دلسوز ادم باشن و نظرات مثبت و سازنده ای داشت باشن چرا که نه ادم همفکری میکنه عزیزم از دوران عقدت لذت ببر و حساس نشو نسبت به این مسائل.
سلام فریبا وفرشته ونگار عزیزم بابت همدردیتون ممنون دوستای خوبم.تو اتوبان ساوه تصادف کرده بودفریباجان
واقعا فریبا جان ایشالا هیچ مادری غم بچه شونبینه وهیچ جوانی فوت نکنه خاله ودخترخاله هام پرپرمیزدن مرگ جوان خیلی سخته...بگذریم ایشالا داغ نبینین
سلام بچه ها، من 2 ماهه عقد کردم، مادر شوهرم دخترخالمه، شوهرم خیلی خوبه ولی فقط یه ایراد داره سر هر موضوعی با مادر و مادربزرگش که خاله و دخترخاله من میشن مشورت میکنه و اول نظر اونا رو میگیره، هرچی اعتراض میکنم که زندگی ماست و خودمون باید درموردش تصمیم بگیریم میگه نه، ما باید به نظر بزرگترا احترام بزاریم که نارضایتی پیش نیاد، خیلی ناراحتم :-( وقتی فکر میکنم تا آخر عمر واسه ریزو درشت زندگیم اونا باید تصمیم بگیرن گریم میگیره
باشه عشقم دستت درد نکنه مینایی منم مثل تو همش گوشیم از دستم میوفته قاب گوشی برای ادمایی مثل ما خوبه خخخ
نگاری آدرسشو میگیرم برو توام بخر برا گوشیت خیلی عشقن. سه بعدیه بدیش اینه که ضخامت گوشیمونو میگیره. خوبیش اینه که هم خوشگلو عشقه هم خیلی محافظت میکنه. من همیشه گوشیم میندازم زمین. و این و رو اونور.
قربونتون. مامانم میگه مگه تو بچه ای ک این شکلی برات خریده میگم آره یه نی نی گندم.
اره مرضیه خوجله مبارکت باشه.دستش درد نکنه
اخی چه بانمکه دست همسریت درد نکنه
یه قاب سه بعدی برای گوشیم خریده که عکس خرسه با یه هاپوی خوجل که خیلی جالبه. حرکتیه. کلی ذوقیدم.
اینم از کادوی همسری البته کوچولوئه ولی من خیلی ذوق کردم.
سلام عزیزم حالت خوبه
سلام
سلام نسیم جان خوش آمدی. عزیزم بچه ها بیشتر تو اتاق بحث آزاد هستن. و البته تو اتاقای دیگه هم فیعالیت دارن
آهمن خیلی اینجارو بلد نیستم مونا جون.مرسی عزیزم
من عضو جدیدم و ده ماهه عقد کردم....ازخوندن مطالبتون خیلی چیزا یادمیگیرم.مرسی
سلام بچه ها.شوهر من خیلی خوبه،درکش بالاس،فقط تو رفتارش با بقیه رودرباسی داره روش نمیشه به کسی جواب رد بده.این اخلاقش اذیتم میکنه.چیکار کنم؟
سلام بچه ها.شوهر من خیلی خوبه،درکش بالاس،فقط تو رفتارش با بقیه رودرباسی داره روش نمیشه به کسی جواب رد بده.این اخلاقش اذیتم میکنه.چیکار کنم؟
سحری جان همسر منم این مشکلو داره من کاملا درکت میکنم سر این مسئله داشت رابطعه من با خانوادش بهم میخورد چون هیچی نمیتونست بهشون بگه و تذکر بده تا اینکه دید اوضاع خراب شده و من همش گریه میکنم از دست رفتارایه خانوادش بدون اینکه من متوجه بشم رفته بود باهاشون حرف زده و اونهمه رودروایستی که داشت رو بخاطر من مجبور شد کنار بذاره ما زنا دلمون میخواد همسرمون هوامونو داشته باشه
ممنون از پاسخ زیبایت فریبا جان سعی خودمون میکنیم
سلام بهترین تفاوت سنی بین 3 تا 5 ساله واسه ازدواج تفاوت سنی زیاد باعث میشه همدیگرو نتونید انچنان که باید درک کرد شما به این موضوع فکر کن که اقا الان نصف بیشتر راه رفته الان نیاز به ارامش و فرزند داره ولی شما اوج شیطنت هستی همیشه الان نبین 10 ساله بعد ببین که شما تازه سی ساله میشید و اقا چهل ساله انشالله موق باشی
سلام، دوستان نمیدونم اینجا جای مطرح کردنش هست یا نه! من مجردم و یه موقعیتی برام پیش اومده! نظرتون در مورد اختلاف سنی در حد دوازده سال چیه! من 21 و آقا 33!!!! یه جورایی همکار هستیم... البته تو رشته ای که فعال هستیم نه به طور مستقیم. از اخلاق و عقایدش هیچی نمیدونم اما الآن بزرگترین مسئله برام اختلاف سنی هست، البته خودم همچین چیزی رو میپسندم(با همون عقیده مرد باید تکیه گاه باشه!) کسی چنین تجربه ای داره؟!
ممنون عزیزم هنوز دوران عقدم
همسر من اخلاق خوب خیلی زیاد داره و متقابلا اخلاق بدم داره پیش خانواده ی خودش یه طور رودربایستی داره با من انگار خجالت میکشه ولی در همه حال من عاشقشم
من و همسرم همسن هستیم وواقعا من زیاد از این موضوع راضی نیستم اختلاف سنی لازمه مرد باید بزرگتر باشه تازه بتونه اندازه همسرش به درک واقعی برسه
اگه مرد خوب و لایقیه بنظرم 33 سال سن زیادی نیست و واقعا جوونی ادما به سن شناسنامه نیست
نسیم جان من متوجه نشدم که چرا میگی همسرت ب تفاوت سه سال کم میاره ؟؟ یعنی میخوای بگی شورو شوق شمارو نداره ؟
اختلاف سنی من و همسرم 9 ساله ولی اصلا اینجوری نیست اتفاقا گاهی اوقات این منم که بی حوصلم و خسته.
طبق گفته های فریبا جان سن نمیتونه تنها ملاک باشه باید بقیه خصوصیاتشم درنظر بگیری
منو همسزم سه سال تفاوت داریم بعضی جاها کم میاره
منم با نسیم جان موافقم مسی جون اخه شما الان موقع شور و هیجانته ولی شاید این اقا الان اون شور و شوقو نداشته باشه و نتونه کامل درکت کنه البته این یه تفکر نسبیه ادما میتونن متفاوت باشن من ادم ادم چهل ساله ای که خیلی پر انرژیه ولی 27 - 8 ساله بیحوصله هم دیدم سعی کن باهاش در ارتباط باشی تا بهتر بشناسیش
ممنونم موناجونم. اتفاقا دیشب وقتی داشتیم شمع رو فوت می کردیم همین آرزو رو کردیم. امیدوارم همه جوونا صدسالگیه عقدشون رو جشن بگیرن
سپیده گلی به سر بادکنک که الان رو به زمینه یه چسب نواری گرد بزن بععد بسبونش به سقف یا هر جایی که دوست داری. دیگه نیازی نیستش که حتما بادکنکو با گاز نیتروژن پر کنی .
مرسی مهدیه جونم. همچنین شما و همسریت
فرشته خیلی عالی بود همه چی. ان شا الله که جشن 100 سالگی سالگرد عقدتونو بگیرید
فرشته جون کیکتم دوس میدارمم...مرضیه جون منظورت چجوری؟؟ این بادکنکا نمیشه که.باید از این بادکنکا هستا بهش میگن بادکنک گازی ازاونا بگیری خودش میره هوا روبانشم آویزون میشه....
فرشته جان بازهم مبارک باشه انشالا سالیان سال کنار هم خوشبخت زندگی کنید. قشنگ بود.
فدات سپیده جونم
خلاصه دیگه مبارکا باشه این پیوندتون. فرشته یعنی یک سال گذشتا.
آره مینا. نه راستش نان فانتزی دور بود سوپر مارکت هم نونش مونده بود.
آره مینا باورم نمیشه. یک سال از عقدمون 8 ماه از عروسیمون مثل برق و باد گذشت!!!!
مرسی نگاری جونم :***
دقیقا همین کارو منم میکنم مینا. از جعبه کادوی هدایا تا گل خشک و هرچیز دیگه
خب پس دیشب خدا رو شکر خوش گذشت بهتون. راستی الویتو نون تست نذاشتی؟
بازم تبریک فرشته مبااااااااارکه همه چی عالیه مثل گل قالیه
آره خوب شده بود فرشته. قشنگ بود. من تا الان هر چی بری همسری خودم درست کردم گذاشتم تو یه جعبه بزرگ گذاشتم تو کمد دیواریمون که بعدا هم بشه ازش استفاده کنم. تو هم همرو جمع کن بذار کنار
مینا روی اون گلبرگ قرمزا خودم با ماژیک نوشتم. قشنگ شده؟ راستی الویه رو هم بدون قالب شکل قلب درآوردماااا
سپیده فکر کنم گلای پارچه ایه آمادس که خودش برگ برگ کرده و روش چیز نوشته. اون بقیش هم از این گلبرگای خشک بسته ایه.لوازم تزییناتیا دارم.
آهان مینا متوجه نشده بودم خخخخخخخخخ
راستی فرشته بازم برعکس زدی بادکنکاتو خانووووم. من گفتم برعس. به خود بادکنک چسب بزن بچسبونش به لوستر. روبانش آویزون باشه.
فرشته جووووون عالیهههه خیلی قشنگ شده وای میززت خیلی قشنگ شده با اجازه شاید از میزت ایده گرفتم واسه بعد هااااااا :p....فرشته جونم این گلبرگارو بیرون خریدی؟؟؟کجا دارن؟؟
آره مینایی حسابی ذوق زده شد. منم از خوشحالیه اون خوشحال شدم. خودش متوجه شد به خاطر اینکه امروز وقت دکتر دارم دیشب گرفتم. کلی عذرخواهی کرد که یه مقدار جیبش خالیه حتما هدیه برام میگیره منم بهش گفتم من ازت توقعی ندارم وجود خودت بهترین هدیه هست. گفت پس خودمو کادو میکنم برات میارم خخخخخخخخخخ
راستی اون نوشته هم خیلی خوب شد. کیکتم چه خوجله. همسری یادش بود اصلا؟ بهش گفتی برای چی دیشب گرفتی؟
آخه چه ناز بوده فرفرش. همسریو شکه کردی با کارات. عکس اولتو خیلی دوست داشتم دخی.
نه نمیفته دختر. البته اگر به سقف میزنین برای کندنش مراقب باشین چون اگر بد بکنین رنگ سقف یا گچ سقف کنده میشه.
مرسی مرضیه دیدم عدد خوشگل داره گرفتم. اونای دیگش خوشگل نبودن
راستی فرشته شمعت خوشگله.
تاحالا امتحان نکردم مرضیه.یعنی محکم میچشبه بعد نمیفته؟؟؟؟؟
همش پارچه ایه سپیده. رنگای مختلفش رو مامانم واسه تزئینات جهازم گرفته بود منم این جور وقتا ازشون استفاده میکنم. جاهایی که گل خشک و مصنوعی دارن پیدا میکنی گلم.
مرضیه جووون امتحان میکنم اگه دیوار کنده شد به مامانم میگه برو مرضیه دعوا کن .خخخخخخخخخ
منم شوهرم خوبه فقط دربرابر احساسات شدید من بعضی وقتا خشک برخورد میکنه
منم شوهرم خوبه فقط دربرابر احساسات شدید من بعضی وقتا خشک برخورد میکنه
مرسی فریباگلی
من همسرم خیلی اخلاقای بدی داره , هرچقدرم بهش میگم گوش نمیکنه با اینکه همش منو ناراحت میکنه و دلمو میشکنه اشتباه خودشو گردن نمیگیره , قبلنا عذر خواهی میکرد بابت اشتباهش اما دیگه این کارو نمیکنه با اینکه همش مقصره ,منو محکوم میکنه . خیلی خیلی اخلاقاش اذیتم میکنه اما چون دوسش دارم نمیدونم چیکار کنم
:-( :-( الان حدردا ۷ ماه عقدیم
دقیقا نسیم جون البته مردها زیاد نمیتونن احساساتشونو نشون بدن البته همسر من خیلی زود نشون میده هم زود عصبانی میشه هم زود احساساتی که من زیاد خوشم نمیاد ترجیح میدم یکنواخت باشه
سلام ابراز احساسات خوبه ولی نه خیلی زیاد ابراز کردن که همسرات واکنش معکوس نشون بده همیشه متعادل ومتقابل
سلام فریبا جان ممنونم بابت راهنماییت دوست گلم :-)
ماهی جون من اصلا برام اختلاف سنی زیاد قابل درک نبود چون همیشه حتی توی خونمون میدیدم داداشم که ده سال از من بزرگ تره اون متولد 60 و من 70 هستم چقدر خواسته ها و توقعاتمون از زندگی باهم متفاوت هست واسه همین همیشه اختلاف سنی بیش از 6 سال رو ندیده جواب رد میدادم الانم با همسرم سه سال تفاوت سنی دارم و واقعا راضیم چون شیطنت ها و حال و هوامون کاملا مثل همه. البته این مسئله هیچ وقت دلیل صددرصد نمیشه دوستانی هستن که مثل مینا و مونا و فاطمه سادات که اختلاف سنی 9 اسله دارن و خیلی راضین همه اینا به شخصیت و تفاهم بستگی داره.
خوب شاید اون بهم خوردن نامزدی تاثیر بدی روش گذاشته به نظر منم برو پیش مشاور خیلی کمکت میکنه تا زمانی هم که مشکلاتتون حل نشده اصلا به فکر عروسی نباش
نه فرشته اختلاف سنی باعث نمیشه که دنیای آدما با هم فرق کنه. من و همسریم با هم 9 سال فاصله سنی داریم. مونا و همسرشم همینطور. ماها که هیچ مشکلی نداریم باهم شکر خدا. اختلاف سن دلیل خوبی نیست برای این چیزا. اتفاقا همسریه ماهی باید از خداشم باشه یه زن کوچولو گرفته که انقدرم خوشگلو نازه.
منو برادرش معرفی کرد ولی بار اول که خودش منو دید من گفتم فکرامو میکنم فاصله سنیمون زیاده اما میگفت من خیلی از تو خوشم اومده و خودش خیلی دوست داشت جواب + بگیره که گرفت . اینم بگم که کاراش خیلی گره خورده اوایل خیلی بیرون میرفتیمو ول خرجی تقریبا یه روز درمیون با هم بودیم بیرون شامو گردشو تفریح اما الان کاراش گره خورده میگه دعا کن زودتر کارام درست بشه خونه بگیریم عروسی بگیریم بریم سر خونه زندگیمون . نگار جونم در حد متوسطه ولی میگه میبینم حرص میخوری دوست دارم
:)))))))
شاید دوست داره اینطوری الکی حرصت بده و ببینه که چقدر دوسش داری. اینطوری عشقتو بسنجه. شایدم کارش با دست اون خانوم گرش باز میشه. اما باید به تو هم بگه داره چکار میکنه خب.
قابل به ذکره که تو خانوادشون اگه یه کم به زن اهمیت بدن بقیه مسخرشون میکنن
میگه مجبورم به خاطر اینکه کارم زودتر انجام بشه با دخترها یه کم بگمو بخندم و شوخی کنم . ولی خوب من حساسم رو این قضیه
خب شاید اونم طبق روشی که بزرگ شده داره پیش میره. چه فکر بدی دارن. پس برای همین بهت گفته که بی جنبه میشی. اینطوری تو ذهنشون مونده که با بال و پر دادن به زن، زنظون بی جنبه میشه.
بچه ها من دیگه برم همگی خسته نباشید. راستی من فردا میاماااااااااااااا
آره متاسفانه . در مورده اون چتم بگم که چندین بار به من گفت اونجوری که تو فکر میکنی نیست من زنمو ول نمیکنم برم با یه کی دیگه و یه تار موی گندیده زنمو به ۱۰۰ نفر نمیدم
به سلامت مونا جون
خوب پس ماهی این خانه از پای بست ویرانه باید اول همسرت رو شستشوی مغزی کامل بدی تا این ذهنیت خانوادگی بیاد بیرون بعد خود به خود خیلی از مشکلاتتون حل میشه البته به نظر منم اختلاف سنی میتونی دخیل باشه تو خیلی از مواقع شما مال دو دهه کاملا متفاوت هستین و اختلاف نظر خیلی خیلی زیاده بین این دو دهه متاسفانه
خدانگهدارت باشه مونایی
چس باید بشینی منطقی اروم باهاش صحبت کنی ببینی چه مشکلی داره. پس نگران اون خانوم نباش ولی ازش بخواه ک تورو توجیه کنه. ظیفشه ک برای همسرش توضیح بده یه زن دیگه تو زندگیشون چکار میکنه و چه نقشی داره.
دوست نداره من طوری تیپ بزنم که کسی نگام کنه یه بار یه مهمونی رفتیم ماله فامیل ما بود یکی از فامیلامون که رفت و آمد داشتیم و دارم اومد پیش من تبریک گفت بابت عقدمون داشتیم صحبت میکردیم تا شوهرم دید از حسادت زود اومد سمتمون شروع کرد با فامیلمون صحبت کردن بعد از پیش من بردش میگفت چه لزومی داره فامیلتون بیاد با تو تنها حرف بزنه .
:))))))))))))))))
حسودی کرد در صورتی که فامیلمون متاهله و منو به چشم خواهرش میبینه
بعضی موقع ها خیلی خوبه اما بعضی موقع ها غیر قابل تحمل میشه اخلاقش .
ماهی جون از دوست داشتن همسرت خیالت راحت باشه . خب اینکه حسود باشن یه چیز طبیعیه. همسری من از اینکه برای یلدایی جلوی دامادمو دامن کوتاه با ساپورت پوشیده بودمو روش یه مانتوی جلو باز پوشیده بودم کلی دعوام کرد و غر زد به جونم.
مینا جون شما هم تازه ازدواج کردی ؟؟ چند سالته البته ببخشید میپرسما
من عید غدیر عقد کردم عزیزم. نه خواهش میکنم.
منو همسریم 3 سال دوست بودیم بعد از سه سال تصمیم به ازدواج گرفتیم و به خانواده ها گفتیم.
ایشالله که خوشبخت بشید
خدانگهدارتون باشه دوستان آخر هفته خوبی داشته باشین
نگار جان شما هم رفتی , به سلامت عزیزم ممنونم از همتون که به حرفام گوش دادین
اره دیگه دیدم خلوت شده گفتم برم به کارام برسم و بعدشم 5 بشه برم خونه امیدوارم تونسته باشه حرفام کمکت کنه با حرفایی که زدی مشخصه که همسرت خیلی دوست داره ایشالا سوتفاهم و ناراحتی ها زودی از بین بره
ایشالله بازم ممنونم
برو به سلامت نگاری.آخر هفته خوبی داشته باشی عزیزم.
انشاالله که سو تفاهم باشه مشکلت. فقط با همسریت صحبت کن. بازم بیا پیشمون عزیزم. به بقیه اتقا هم سر بزن خیلی خوبه.خوشبخت بشین الهی دوستم.
ممنونم عزیزم . چشم بازم میام
;-)
ازدواج ما کاملا سنتی بوده ما حدود ۴ ماه نامزد بودیم اما سر یه سری خودخواهیا نامزدیمون بهم خورد و بعد یه مدت چند ماهه با هم آشتی کردیم و الان ۷ ماهه عقدیم
ماهی جان نظرت در مورد مشاوره رفتن چیه؟ به نظرم یه جلسه اول خودت برو و بعدش با تشخیص مشاور همسرتو هم ببر نذار این مشکل ریشه ای بشه تا قبل از اینکه برید سر خونه زندگیتون این مشکلو حل کن
از طرف دیگه هم به نظرت اختلاف سنی 12 سال خیلی زیاد نبوده؟ به نظرم دنیاش کلا باتو فرق داره
ماهی جان همسرت آدم شوخی هست یا نه ؟ شاید بعضی از این حرفاش تو شوخی باشه و تو خیلی حساس باشی و به دل بگیری و دلخور بشی اینجوری نیست ؟
حرف مونا کاملا درسته. اگه الان نتونی حلش کنی بعدا به مشکل میخوری. همسرت خودش میخواست شمارو یا به اصرار خانواده شمارو انتخاب کرده؟ مطمئنی انتخاب خودش بوده؟ نمیخوام ناراحت بشی از حرفم ماهی جان ولی خب این مسئله خیلی مهمه.
سلام مینا جون ممنونم
خیلی دارم اذیت میشم اما دوسش دارم
سلام ماهی جونم خوش امدی عزیزم بیا اینجا بیشتر باهامون صحبت کن امیدوارم بتونیم کمکت کنیم گلم
سلام نگار جونم ممنونم . بعضی موقع ها انقدر فشارای عصبی بهم وارد میشه نمیدونم با کی حرف بزنم
خیلی ناراحتم کرد حرفات ماهی جونم همسرت از اول هم همینجوری بود ؟ تا تغییر رویه داده ؟ 7 ماه خیلی زوده به نظرم برای این جور رفتارا نمیخوام ناراحتت کنم ولی اینو بدون ما خانوما شم خاصی داریم نسبت به خیانت مردامون اگه میبینی حست میگه رابطه همسرت با همکارش بیش از یه رابطه هستش سعی کن جدی بگیریش و ا همسرت بخواه اگه دوست داره بذارتش کنار و بهت نشون بده که دوست داره با کوتاه امدن های تو در هر زمینه ای رفتارای همسرت اگه بی دلیل باشه بدتر و بدتر میشه سعی کن دقیق بشی ببینی تغییر رفتاراش منشاشون کجاست این خیلی مهمه
سلام ماهی جان به جمع نوعروسیا خوش اومدی
منم خیلی از خوندن مشکلت ناراحت شدم ماهی جان. عزیزم شما با هم دوست بودید یا سنتی ازدواج کردید؟ این حرفی که همسرت بهت زده حرف قشنگی نبوده ولی شاید به خاطر اینکه باهم دوست بودید یه تصور بد براش پیش اومده
عشقم میتونی بیای اینجا با ما صحبت کنی اینجا دوستایی داریم یکی ار یکی ماه تر که با تمام وجودشون تلاش میکنن به دوستاشون کمک کنن و گوش شنوا باشن خوشحال میشم مارو دوست خودت بدونی خانومی
سلام ماهی جون. خوش اومدی عزیزم. تا حالا درست باهاش صحبت کردی ببنی چرا اینکاراو میکنه؟ نمیتونی مشکلتو با کسی در میون بذاری تا باهمسرت صحبت کنن؟ چطوری با هم آشنا شدین؟ دوست بودین یا سنتی ازدواج کردین؟
سلام مونا جونم ممنونم .
آخه کسی میره خیانت میکنه که مشکلی داشته باشه من که به ظاهرم انقدر میرسم , البته منم یه سری از موقع ها که حرصم دربیاد یه کاری میکنم که حرص همسرمم دربیاد خودمم بعضی موقع ها یه کم اذیت میکنم . اما اون خیلی بیشتر این کارو میکنه دیگه روی من کم شده
:)))))
سلام ماهی جون خوش اومدی گلم. خودت توی این هفت ماه دلیل خاصی نمیبینی برای این رفتارش؟ از اول همین طور بوده؟ شماره اون خانوم رو از کی توی گوشیش دیدی؟ همزمان با تغییر رفتارش نبوده؟
خیلی ناراحت شدم از خوندن مشکلت عزیزم. ولی طبق گفته نگار جون ما خانوما حس ششممون در این مورد قویه. حتما پیگیری کنن ببین رابطشون در چه حدیه خانومی. نمیتونی شماره خانومرو از تو گوشیه همسرت برداری؟ البته می دونم کار خیلی بدیه.
عزیزم اینو بدون تنها دلیل خیانت آقایون ظاهر اراسته نیست خیلی دلایل دیگه ای توش دخیله
ماهی جون صداقت خیلی مهمه.ولی اگه خدایی نکرده من شماره یه خانم توگوشی همسرم ببینم باسیاست وظرافتی که مخصوص خودماخانماست ته وتوشو درمیاوردم بدون اینکه حتی اجازه بدم همسرم بفهمه که من فهمیدم.وتامطمئن نشدم قضیه چیه واون خانم چیکارست خونه ش کجاست وشمارش توگوشی شوهرمن چیکارمیکنه اروم نمیشدم.
خواهردوستم بعدیه ماه ازعقدکارش فقط شده بودگریه وجواب تلفنشم نمیدادمیگفت حالم از حرفاش ونوع فکرش به هم میخوره من ودوستم خیلی باهاش حرف زدیم که منصرفش کنیم ولی فایده نداشت مشاوره هم رفت درصورتی که قبل عقدبایدمیرفت حتی مشاورهم گفته بودحق باتوإ ودراینده به مشکل برمیخورین کلا این ازیه دنیای دیگه بوداون تویه دنیای دیگه.خواهردوستم میگفت مثلا میگم من ازفلان چیز یافلان فیلم خوشم میاد طرف غیرمستقیم بهش گفته بود اون چیزی که تودوس داری مسخره ست یااون فیلم خیلی چرته.اختلاف سلیقه شون زمین تااسمون بوداخرش توافقی طلاق گرفت عموش هم وکیلش شد وکلا ازعقدتاطلاق چندماه بیشترطول نکشید. اختلاف سنی تایه حدودی خوبه بیشتربشه بایدخیلی بااحتیاط جلوبری
سلام به دوستای خوبم ایشالاحال همگی خوب باشه.به دوست جدیدمون ماهی خانم هم سلام عرض میکنم.عزیزم ایشالاکه شمابه مشکل برنخوری.خواهردوست صمیمیم بیست وپنج سالشه وداره فوق متالوژی میخونه چندماه پیش یه اقایی به صورت سنتی اومدن خواستگاریش اقالیسانس داشت وفوق العاده وضعش توپ پمپ بنزین وپرورش شترمرغ وخونه بزرگ خلاصه ایناتحقیق کردن جواب مثبت دادن وتنهاموردی که مشکل سازشد این بودکه اقادوازده سال بزرگتربود
سلام فریبا جونم ممنونم . من ۲۱ سالمه البته ۳ ماه دیگه وارده ۲۲ سالگی میشم همسرم ۱۲ سال ازم بزرگتره . دوسش دارم اما بعضی موقع ها منو خیلی عصبانیو ناراحت میکنه . در مورده ظاهرمم بگم به اندازه خودم قشنگی دارم تیپم کاملا امروزیه اهل اینکه همش مدلای مختلف بپوشم و همش دنبال تغییر تو صورتو تیپمم
:)))))))))))))))
همسرم اجازه اینکه من از شبکه های اجتماعی (فیسبوکو وایبرو لاین . . .)استفاده کنمو نمیده چون قبلا داشتم اما خودش اینارو داره منم که اعتراض میکنم میگه سعی کن با من رقابت نکنی , چیزی که خیلی ناراحتم کرده این چند وقته اینه که اسم یه خانمی تو گوشیشه میگه همکارمه با اون چت میکنه و وقتی که من فهمیدم گفت چون کارمو راه بندازه مجبورم . به خدا دیگه نمیدونم چیکار کنم اعتماد به نفسمم کامل از دست دادم . باهام بد حرف میزنه میگه اگه با تو خوب رفتار بشه بیجنبه میشی
سلام صبا جان درگیر امتحانتم دیر به دیر میام همسر من شور شوق داره ولی بعضی جاها کم میاره میگم سعی کن تفاوت سنی زیاد نداشته باشی نرمال 3 تا 5 ساله بازم نظر خودته عزیزم تو شوق جوونیت اون دور ان میانسالی
دوستان من واقعا اعتقادی به سن و سال و این حرفا ندارم مرد باید پخته و کامل باشه شور و شوق زندگی تو هر سنی میتونه باشه
من میگم اگه مرد واقعا عاشق زنش باشه یه لخظه هم پاشو خطا نمیذاره
ماهی جون دوست عزیز خیلی فکر کن و سعی کن تا از اخلاق همسرت خیالت راحت نشده به فکر شروع زندگی مشترک نباشی بیشتر از همه مطمئن شو که عشق و علاقه داشته باشه چون اگه اینو بهت نداشته باشه یعنی هیچی نداره
صبح بخیر خانومای گل اول هفته همگی بخیر و هفته خوبی پیش رو داشته باشید.همسری من که خیلی باشعور فقط یک ذره خونسرده.همین اخلاقش رو مغز من پیاده روی میکنه اما من باز هم دوسش دارم خیلییییی
دعا کن ماهی جان گیر ادم با ظرفیت افتاده باشی خدا از اون مردایه بیشعور نصیب کسی نکنه
آره نسیم جونی هر چی من حرص میخورم لبخند میزنه میگه عزیزم درست میشه!!!!!اما آرومه این اخلاقش اینقده خوبه هر چی من جیغ جیغو هستم اون سکوت میکنه قربونش برم.آخی دلم واسش تنگ شد بچه ها
سلام دوستان شوهرمنم خونسرده هرچی من عجولم اون خونسرده درکت میکنم
خونسردی که خیلی خوبه عزیزم بهترین نعمته واقعا البتههمسر من همیشه خونسرد نیست خدا نکنه قرار باشه موضوع و کاری در پیش باشه اصلا ان موقع خونسرد نیست
وای چه همسری اره منو شوهرم دوقطب مخالفیم من عجله اغون خونسرد
سپیده جون خوبی عزیزم؟
:)))))))))))))))) دوستان قرار شد اول منو زیر تیغ ببرید سپس نامزدمو :/
آقاااااا من نخ و سوزن قیچی میدم بهتون شما جراحی کنید خخخخخخ
دیشب همسری برای ولادت پیامبر برام عیدی خریده بودن ولی نتونسته بود برام بیاره. دیشب عیدیمو ازشون گرفتم. دو تا شلوار خوشگل و حرفه ای برای مهمونی. با یه بافت خیلی ناز به رنگ شیری. انقدر ذوق زده شدم. البته میدونم سلیقه خواهر شوهر جونمه ک انقدر خوش سلیقه و عشقه.
سلام دوستای گلم. چه خبره اینجا؟ میبینم که همه دوستان عزیزم اینجا دارن آقایون رو جراحی میکنن. فقط عزیزای دلم حواستون باشه باند، قیچی، نخ و سوزن جا نذارین تو این جراحی.
باید بالاخره بی حس کرد که سپیده خخخخخخخ
مرضیه گلیییی اینکه منو یه ماچ کنیییییی از همه بهتر چوووووووون جواب سلاااام منو ندادی من باتووو قهر :((((
مینا گلی قضیه از این قراره که ما میخاستیم آقایون رو زیر تیغ جراحی خودمون ببریم و درستشون کنیم
اما به این نتیجه رسیدیم که اول باید خودمون بریم زیر تیغ شاید بشه با دارو خوبشون کرد :)))))))))))))
من و سپیده جفتمون توی دعوا خیلی آرومیم و اصلن صدامونو بالا نمیبریم اما آقاهامون عصبیو جوشی
نهههههه پس من جراحی نمیخوام سپیده بیااا اول تو خخخخ
بآخه من همسری کلا این مدلیه . میگه برای یه چیزی خریدم سریع باید استفاده کنی وگرنه آقا فکر میکنه ک دوستش نداشتم.
خخخخخخخخخخ :*) بیاید من حاضرم ^_^
مینا گلی قربونت بشم ^_^
واقعن بیاید بهم کمک کنید :/ من و سپیده :))))))))))))
صبح ساعت 9 از خواب بیدارم کرده میگه لباسارو پوشیدی؟ خوشت اومد؟ میگم آره همسری خیلی عشق بود تو تنم. ممنونم. بعد میگه دروغ میگی خوشت نیومده اگر خوشت اومده بود همون دیشب تنت میکردی ک منم ببینم تو تنت. خلاصه تو اون وضع خوابالو کلی غر زده بهم. نمیدونم از دست این آقا من چی کار کنم. اگر تنم کرده بودم میگفت چقدر هولی مثل این دختر کوچولوها. حالا هم که مثل خانوما عمل کردم میگه اصلا برات مهم نبوده هدیم. بچه ها اشتباه کردم؟
به به مبارکت باشهههههه عزیییزدلم :*
خب سپیده جون کجای کار بودیم؟
اینجا که من با توجه به حرفای هلن باید خودمو اصلاح کنم.
سپیده و مینا بیاید کمک :(
من از همه جا بیخبرم. بذارین پس مطالب قبلو بخونم یا خودتون سربسته برام توضیح بدین :))))))))) کدوم بهتره؟ من برم نیم ساعت دیگه بیام یا اینکه خودتون توضیح میدین برام ؟ هان؟
فرشته جووووون جراحی کنید منو ااما بگما بدون آمپووووول :)))))))
مینا منم کادویی که همسری واسه سالگرد عقدمون داد هنوز نپوشیدم :)))
مبارکت باشه خااااانوم :* مردا دوس دارن چیزی هدیه میدن استفاده کنیم.واسه من اوین تولدم ساعت گرفت هنوز نداختم میدونم ناراحت میشه اما خوب واسه دستم خوب نیست حتی تنگشم کرده خوب واینمیسته تو دستم.
سپیده :| من در همه ی موارد آرومم :(((((((((
سپیده جونم حتی با بقیه هم آرومی؟یافقط با نامزدت آرومی؟
کلا باید روی اعتماد به نفستون کار کنید دوست جونیا
فرشته من اعتماد به نفسم بالا بود اما زمونه تخریبش کرد :)))))))))
بچه ها حالا نامزدمو چجوری درست کنم؟
سلام دوستان من یه مشکلی دارم میتونین باهام همفکری کنین
من مدتیه که با یکی از دوستان خانوادگیمون دوست شدم و قراره ازدواج داریم.
ایشون از 5 سال پیش با یک دختر بسیار بی بند و بار دوست شد در این مدت بیش از 50-60 تا سفر به تک تک نقاط ایران و خارج از ایران رفتند. عملا کار و زندگی تعطیل و فقط مسافرت و مهمونی با آدمای بی بند و بار که این اخلاق اصلا در کلاسش نبوده و نیست. وقتی که رابطشون بخاطر خیانت چندم دختره تموم شد با هم دوست شدیم. البته از روز اول هم با شرط فقط دوستی با هم بودن نه ازدواج .الان مشکلی که من دارم اینه که همه جا سایه و خاطرات اون دختره باهاشه هر چند که ظاهرا دیگه نمیخواد توی زندگیش باشه ولی همه حرفاش خلاصه شده توی اون 5 سال و حتی حاضر نیست عکسهای بسیار عاشقانه ای که با دختره داشته رو پاک کنه. دوستاش صمیمی ترین دوستای اون دختره هستند و هرجا بتونن توی رابطه ما سوسه میان و با حرفها و کاراشون باعث اذیت من میشن . هرچند که بهش ثابت شده و دیگه نمیخواد با اون آدما ارتباطی داشته باشیم ولی برای من تصور اون روابط نزدیکش اذیتم میکنه اینکه هر عکسی با من میگره دقیقا مثل همون حالتها و فیگورهاش با او دختره هست اینکه هر کاری میکنیم هر چی میخوریم میدونم یه روزی اون همین شرایط رو داشته باعث آزارم میشه. واقعا نمیدونم چه جوری باید بااین افکار کنار بیام. لطفا کمکم کنید.
ببخشید زیاد شد
سپیده جون این اعتماد به نفس نیست منم دوست دارم شخصیت آرومی داره کلا شخصیتش آرومو دوست داشتنی.شما هم مطمینا همینطوری سپیده جونم فقط باید با آرامش و سیاست رفتار کنی بنظرم عشقم..(چیزی که خودمم ندارم خخخخخ)
نه مینا من وقتی نمیپوشم می فهمه میخوام یه بار که خونه نیست بپوشم بیاد ببینه سورپرایز شه
سلام سپیده جونم.خوبی عزیزم. ببخشید. آخه همزمان دارم چندین کارو با هم انجام میدم.واسه همین قاطی کردم. شرمنده گلم. من تو رو دوست . قهر دوست نه.
فرشته جووونم من نبودم بیخبرم همسریت برات چی خریده بود؟؟؟؟؟
خب سپیده ها از اینجا شروع کنید که کم کم اعتماد به نفستون رو ببرید بالا و نه حتما توی دعوا هر موقع که پیش اومد از حقتون دفاع کنید. نه فقط در مقابل همسرتون کلا این اخلاق رو در مقابل همه داشته باشید
سپیده واسه سالگرد عقدمون که هفته قبل بود یه تاپ و شلوارک گرفته بود واسم
فرشته خیلی دوس دارم این اخلاقمو درست کنمو خیلی زیلد به مشاوره ی دوستانه ی شما عشقا نیاز دارم ^_^
فرشته جووونم من در مقابل همه حقمو میگیرم حرفمو میزنم فقط این یه مورد که نمیتونم....
اما همیشه هم در مقابل سروش ساکت نیستم استثنا هم داره مثلا کاریو بهم زورر بگه انجامش نمیدم حتی بهشم میگم این یهمورد استثنا که کسی زور بگه ساکت نمیشینم حتی سروش.......
خودشم میدونه اینو واسه همین زور نمیگه بهم ......
اما موارد دیگه ساکتم در مقابلش...
من با همه آرومم ×_× و اصلن دوس ندارم اینو
خب جراح های عزیز استراحت بسه بریم ادامه کار
ضمنا اینکه ممکنه در آینده هم این افکار با هام باشه؟ شما تجربه مشابه اینو داشتین؟
خب میبینم که منم به درد فرشته ها مبتلا هستم. آروم بودن در بحث ها. البته من خودم بیشتر خرابکاری میکنم و باعث عصبانیت همسریم میشم.
سلام سارا جونم. خوبی عزیزم. خوش اومدی به نوعروس قشنگم. ممنونم که اینجارو برای درد دلت انتخاب کردی خانومی. امیدوارم بتونیم کمکت کنیم.
سوتی؟ قضیه چیه مینا؟
ساراجون ما خانوما کلا دوست درایم هیمشه اولین باشیم برای همسرمون. یعنی اون اولین چیزا رو با ما تجربه کنه. به نظر من خیلی عاقلانه تر در این مورد تصمیم بگیر. حتما مشاوره برو
درد سپیده ها منظورت بود مینا؟ :))))))))))))
مرسی مینا خانم گل
سارا جون با طرفت در مورد این مشکل صحبت کردی گلم؟
ساراجانو سلام عزیزم. من الان یه سوالی برام پیش اومد الان با این پسر قصد ازدواج داری؟ یا اون فقط میخواد دوست باشید؟
ازش بخواه خودشو بذاره جای تو . بگو تو اگر جای من بودی میتونستی سایه کسی دیگه رو روی رابطمون تحمل کنی؟
نه عزیزم حق داری حساس باشی. به نظر من طوری باهاش صحبت کن که فکر نکنه حرفات به خاطر عدم اعتماد هست بفهمه نگران رابطتون هستی
سلام عروس خانوما .... بعد ازظهرتون بخیر
یه سوال عزیزم؟ ببخشید راحت اینو بهت میگم. تو اگر این پسر به کل اون دختر رو فراموش کنه نه حرفی ازش بزنه نه با اون دوستا که میگی در ارتباط باشه میتونی خودت با این قضیه کنار بیای که دیگه اولین نیستی برای همسرت؟ اینکه شوهرت حرفای عاشقانه ای که به تو میزنه قبلا به دختر دیگه ای هم گفته؟ اینکه قبل از تو دلش مال کس دیگه ای بوده؟
سلام مینا جون. خوبی عزیزم. وای این خانوم هم اسم منه. مثل منم ناز و عشقه. (امروز خودشیفتگی نداشتم رو دلم میمون دیگه بعدا افسردگیه مزمن میگرفتم کی جواب میداد خب؟)
سلام میناجون
نگار جون بعید میدونم با یاد اون با من باشه . البته امیدوارم. چون هم اون و هم من از خیانت بیزاریم. هم من تجربه خیانت دیدن دارم و هم اون. البته در زمان دوستیشون فقط یک مورد دست دختره رو شد. و مورد 2 که متوجه شد رابطه رو تموم کرد کلا. و بعد چند ماه با هم دوست شدیم. بقیه روابط دختره رو تازه فهمیده از طریق همون دوستهاشون . تازه فهمیده که طی این مدت با کیا رابطه داشته
سارا جون عزیزم منم یه جورایی حرف دوستان رو تایید میکنم زیاد خوشبین نیستم گاهی عشق اول همه چیز یه ادمه اون نمیتونه اون دخترو فراموش کنه عشق اون دختر دیگه تو خونشه مطمئن باش بقول دوستان میخواد تو مرهم زخمهاش باشی نکن با خودت و سعی کن از زندگیش بیرون بیای من دیدم افرادی رو که به عشقشون نرسیدن و خانوادشون گفتن بریم زنش بدیم تا عاشقی از سرش بیفته ولی دقیقا زندگی رو به کام یه نفر دیگه تلخ کردن
سارای عزیز
سلام و به جمع دوستان نوعروست خوش اومدی ...
موضوع مطرح شده توسط شما رو خوندم و میدونم که اینجا تو جمع نوعروس های اتاق گفتگو، میتونی از تجربه ها و صحبت های همه عزیزان بهترین استفاده رو کنی و به یه راهکار خوب برسی.
ولی جدای اتاق گفتگو که دوست دارم توی همه بحث هاش شرکت کنی و علاوه بر این بحث، حضور پررنگت رو توی بحث های دیگه ببینیم ، بهت پیشنهاد میکنم این مشکلت رو به آدرس ایمیل counselor@noarous.com ارسال کنید تا مشاور ما جناب آقای دکتر شیخ الاسلامی که در زمینه مشاوره خانواده و سلامت جنسی ، مشاوره می دهند، نیز به شما راهکار ارائه دهند.
سعی میکنم با توجه به کثرت ایمیل های رسیده به ما، مشکل شما رو در اولویت قرار بدیم که همزمان از مشاوره آقای دکتر و صحبت های ارزشمند دوستان، بتونی بهترین نتیجه و تصمیم رو بگیری.
منتظر ایمیلت هستیم، حتماً توی ایمیلت بنویس از اتاق گفتگوی نوعروس اومدی عزیزم.
موفق باشی
ساراجون من خودم به شخصه این واسم قابل تحمل نیست اگر قبل ازدواجم میدونستم همسرم قبلا مال کس دیگه ای بوده کس دیگه ای توی قلبش بوده خیلی چیزا رو باهاش تجربه کرده و من براش اولین تجربه نیستم. ما خانوما حس حسادتمون در این موارد خیلی زیاده توجه کن به این نکته که میتونی کنار بیای یا نه؟ این حس حسادت بعدا مشکل ساز نشه توی زندگیت.
سارا جان حساسیت شما بی مورد نیست کاملا به جا هستش این آقا به نظرم داره با این حرفا خودشو گول میزنه و میخواد القا کنه به خودش که اونو فراموش کرده
فرشته جون در مورد اینکه طاقت تنهایی نداره خودمم میدونم ولی بعد از قطع ارتباطشون چند ماه گذشت که با من دوست شد.
فرشته جون در مورد اینکه طاقت تنهایی نداره خودمم میدونم ولی بعد از قطع ارتباطشون چند ماه گذشت که با من دوست شد.
در مورد اینکه گفتی خودتم خیانت دیدی میشه توضیح بدی؟
خب دیگه سارا جون صف جونمون برات پارتی بازی کرد عزیزم. حتما از این فرصت استفاده کن. مشاوره های سایت خیلی میتونن بهت کمک کنن. من که خودم خیلی ازشون استفاده کردم و واقعا برام خوب بوده.
سارا جون من منظورم این نبود که داره بهت خیانت میکنه نه اصلا منظورم اینه که تو ظاهر تورو میبینه باطننا اون خانوم رو وقتی میگی حتی فیگورایی که باتو میگیره عین اون خانومه این یعنی هنوز تو ذهنش داره باهاش زندگی میکنه من چندین تجربه اینجوری دیدم تو دوستام که دارم بهت میگم
سلام سارا جون خوش اومدی عزیزم..5سال دوستی کم نیست فراموش کردنش میشه گفت تقریبا سخته عزیزم.باید دید نامزدت چقدر تونسته دختررو کمرنگ کنه تو زنگیش.
مینا اولا کادوهای قشنگت مبارکت باشه دوما هر کادویی میگیری ازش همون لحظه استفاده کن همسر منم دقیقا همینجوریه مثلا یه ساعت برای تولدم خرید با اینه من اصلا از ساعت انداختن خوشم نمیاد ولی به خاطر همسری همیشه دستمه چون میدونم اگه استفاده نکنم بهش برمیخوره فکر میکنه دوسش ندارم
قضیه چیه؟
انقدر به خودم دیشب شک کردم رفتم ببینم اولین پستمو کی گذاشتم فریبا. خخخخخخخخخخخخخ
مرسی فریبا جان. راستش شخصیتی که الان داره چیزی متفاوت از شخصیت واقعیشه به نوعی میشه گفت طی این مدت خیلی افکار و رفتارش فرق کرده. یعنی بسیار آدم مثبتیه همه عاشق رفتار و برخوردو سادگیش هستند. ولی این رفتارش برای شخصیت اجتماعیشه وقتی در روابط خودمون قرار میگیریم و مخصوصا در جمع اون افراد یه آدم دیگست کم توجه به من میشه . ضمنا تا حالا به من از گل نازکتر نگفته. کلا شخصیت آرومی داره
گاهی چند روز با هم خیلی خوبیم و یه دفعه بهم بی توجه میشه یا با بهونه هایی نمیخواد همو ببینیم. مطمئنم که به قولی در همون لاک تنهاییش میخواد باشه ولی این رفتار اینقدر زود به زود، منو آزار میده شاید این کاراش برای اون دختره که دنبال فرصت بود برای خیانت کردن خوب بوده و از این کارش استقبال میکرده برای روابطش با افراد دیگه. ولی من که همه زندگیم این شده غیر قابل تحمله. ضمنا تا حالا به من از گل نازکتر نگفته. کلا شخصیت آرومی داره
قلبونت بلم نگاری. ممنونم عزیزم. آره باید از این به بعد همین کارو بکنم نگار.
بله مینا جون صحبت کردم گقته سعی میکنه اون دوستان رو کنار بزاره . ولی در مورد خاطرات اون آدم میگه اون دختر دیگه تو زندگیم نیست و بهش فکر نمیکنم تو هم اینقدر برام مرور نکن و حساسیت نداشته باش. ولی حساسم چون هنوز دلش نیومده از اینستاگرامش پاکش کنه و حتی عکسهاشو. میگه این حساسیت تو یعنی بهم اعتماد نداری
سلام سارا جون خوش امدی ... 5 سال زمان کمی نبوده اونم با این همه خاطره الان سخته که بتونه فراموشش کنه وقتی میگی علیرغم دیدن چندین خیانت از دوست قبلیش هنوز باهاش بوده نشون میده که چقدر بهش علاقه داشته این آقا که حاضر نبوده ولش کنه و اینکه شما خیلی خیلی زود بعد از یه جدایی این مدلی وارد زندگیش شدی و این آقا سعی کرده شمارو جایگزین عشق قبلیش بکنه و اون دختر رو در قالب شما داشته باشه با حرفات مشخصه که این آقا ثانیه به ثانیه داره با یاد و فکر اون دختر زندگی میکنه
فرشته جون قصدمون 100% ازدواجه خودش میدونه من بدلایلی دوست نمیشم. اونم کی؟؟؟ دوست خانوادگی
به نظر منم این پسر خواسته با داشتن تو اون دختر رو از زندگیش بیرون بکنه یعنی یه جورایی طاقت تنهایی رو نداشته بعد از ورود تو به زندگیش اونو کنار گذاشته
فریبا جون واسه چی آقا دچار افسردگی شد ؟ نتونست نفر قبلیو فراموش کنه؟ یا نتونست خودشو با خواست همسرش وفق بده؟
فریبا جون واسه چی آقا دچار افسردگی شد ؟ نتونست نفر قبلیو فراموش کنه؟ یا نتونست خودشو با خواست همسرش وفق بده؟
باهاش تا حالا صحبت کردی؟ بهش بگو من نمیگم بهت اعتماد ندارم ولی منم یه دخترم دوست ندارم سایه یه دختر دیگه روی زندگیم باشه. بگو اگر تو دیگه داری اونو فراموش میکنی پس پاک کردن عکس هاش و حذف از اینستاگرام راحت تر میتوین فراموشش کنی. بگو این طوری خودتم اذیت نمیشی
من با نگار موافقم سارا جون. البته خیلی وحشتناکه که به جای یه دختر دیگه باشه برای مردش اما باید در این مورد باهاش صحبت کنی. بهش بگو داری عذاب میکشی با این کاراش. اگر تورو میخواد باید همه جوره کنارت باشه و کوچکترین چیزیو که اونو یاد قدیم میندازه از زندگیش بندازه بیرون.
فرشته جون یعنی به نظرت من حساسیتم بی مورده یا حق دارم حساس باشم؟
سلام مینا جون
مرسی فرشته جون جملات خوبی بود
بله مینا جان درست میگی
پس به نظر شما من حساسیتم درسته گاهی به خودم شک داشتم که شاید من زیادی بزرگش کردم
فرشته جون مشکل اصلی منم همینه که اگر الان شرایط رو ok کنم آیا در آینده میتونم با این افکار کنار بیام؟ اینکه هرجا بریم یاد و خاطره اون دختره براش زنده بشه؟
پسر عموی شوهرم تقریبا دو هفته پیش عروسیش بود. این پسر قبل از ازدواجش حدود یک سال و نیم با یه دختر دوست بود و عقد کردن و بعد از دوسال از عقدشون خانواده ها باهم کنار نیومدن و اردیبهشت امسال جدا شدن از هم. یعنی کلا حدود چهار سال با اون دختر بوده. ولی خانوادش صبر نکردن زمانی بگذره و اون حالت عادی پیدا کنه بلافاصله خودشون استین بالا زدن و به انتخاب خودشون یه دختری رو خواستگاری کردن و شهریور بله برونشون بود سریع هم عروسی گرفتن دو هفته پیش رفتن سر خونه زندگیشون اما همه فامیل دارن میگن هادی شب عروسیش اصلا توی حال خودش نبود اصلا انگارذوق نداشت انگار از سر اجبار دست عروسش رو گرفته بود. بعد به نظرت این آدم میتونه خوشبخت باشه و عاشق همسرش باشه؟
یکی از دوستای صمیمی من با یه آقایی دوست بود بعد از سالها از هم جدا شدن و الان اون آقا ازدواج کرده و بچه هم داره ولی هنوزم که هنوزه به فکر این دوستمه با اینکه زندگی زناشویی خیلی خوبی داره و با خانومش رابطه خوبی داره ولی به دوستم زنگ میزنه میگه هیچ کسی برام تو نمیشی هر وقت دلش میگیره زود به این دوستم زنگ میزنه میگه صدای تو منو اروم میکنه و ...
حساسیتت درسته عزیزم. بالاخره ما زنا دوس داریم اولین باشیم. اما خب اون بنده خدا هم گناهی نکرده. اینم درست نیست بگیم که یه نفر چون قبلا عاشق بوده دیگه نمیتونه با کسی زندگی کنه یا هیچ دختری نباید طرفش بره چون اون طوری میشه عشق دوم اون مرد. این حرفم خیلی بده و من اصلا قبولش ندارم.
وا نگار پس چرا جدا شدن؟ خب چرا ازدواج نکردن؟
ساراجون به نظر من عاقلانه تصمیم بگیر. بحث از یه عمر زندگیه. حتی اگر اون یادش نیوفته که البته محاله تو حتما یادت میوفته که مثلا فلان جا که داریم میریم روزی با اون دخترم رفته یا مثلا فلان کارو نکنه با اون دخترم انجام داده باشه. این فکرا ما خانوما رو داغون میکنه واقعا
دوستان فعال نوعروس خسته نباشین در ضمن ماشالا شماها هرکدوم یه مشاور خبره هستین خیلی کامل و پر هستین مینا جونم باعث افتخارمه هم اسمیم عزیزم
مینا جان و دوستای گلم بهتره بگم عشقش نبود چون هیچ وقت حاضر نبود باهاش ازدواج کنه . میگفت مناسب من نیست . چون قبلا ضربه خیلی سختی خورده بوده دیگه نمیخواست ازدواج کنه تا آخر عمرش همه هم میدونن . ولی به گفته خودش در مورد من کاملا نظرش فرق میکنه
قلبونت بلم مینا حونی. بوووووس. منم همینطور گلی
منم با این حرف که ادم حتما باید با اولین نفری که میاد تو زندگیش ازدواج کنه شدیدا مخالفم مثلا یکی با یکی دوست میشه ولی به هر دلیلی به هم نمیرسن باید بگیم این دو نفر محکو به تنهایی هستن تا آخر عمر نه این اشتباه بزرگیه
ممنونم فریبایی. آخه هر فردی بالاخره یه جایی تو زندگیش یه عشق کوچولو تو دلش بوده ک شاید بهش نرسیده.حالا قرار نیست چون نرسیده محکوم به تنها موندن بشه. البته طرف مقابلش هم مقصره. مثلا سارا اصلا نباید به نظر من به این فکر کنه ک آی این کارو نکنم آقا یاد فلان چیز میفته. سارا اول باید خودت فراموش کنی اگر واقعا طرفت رو دوست داری.
سلام صفا جان مرسی از راهنماییتون حتما .
بله نگار جون ممکنه. حق با شماست یعنی منم یه همچین فکرایی میکنم
نه فرشته جون نمیتونه موافقم
مینا جون میگفت این دختر مناسب زندگیه مشترک نیست برای دوستی خوبه . اگر بهم خیانت نمیکرد ممکن بود تا آخر عمر باهاش دوست بمونم ولی ازدواج هرگز
ببخشید دوستان یکجا جواب میدم . من همش عقب میوفتم
مینا این دوستم به خاطر مخالفتهای باباش مجبور شد عشقش رو ول کنه آقا هم از روی عصبانیت زود رفت با یکی ازدواج کرد ولی الان هی با دوستم میگه تو الی بلی جینبلی دلم برای زن و بچه بیچارش میسوزه
عشق ها و آشنایی های کوچیک قابل فراموش شدن هستن ولی سارا گفت این پسر 5 سال با اون دختر بوده. مدت کمی نیست که راحت بشه فراموش کرد. ضمن اینکه مسافرت و همه جا هم می رفتن
اینطوری که فلان جا نریم، فلان کاروو نکنیم اینا همش پاک کردن صورت مسئلست. تو باید همه خوشیهارو انجام بدی اما باید اینو فراموش کنین که یه روزی نامزدت اونارو تجربه کرده. تو خودتم خیانت دیدی پس اگر خدای ناکرده یه روزی یه مرد دیگه ای تو زندگیت قرار گرفت و از مورد تو با خبر شد پس اونم باید یه همچین برخورد و فکری داشته باشه؟
مرسی دوستان نظر و دیدگاه شما رو بعنوان یه همجنس خودم میخواستم بدونم . نظر مشاور رو هم که 100% دنبالشم
میگن فلسفه عشق نرسیدنه این تو خیلی از عشقا صادق واقعا این همه ادم که باهم ازدواج میکنن ملزوما عاشق هم نیستن شاید دو نفر عاشق هم باشن ولی ازدواج نکنن ولی با کسی که ازدواج میکنن دوسش دارن فقط فرق زیادیه بین عاشقی و دوست داشتن
به قول فریبا ما داریم احتمالات رو بهت میگیم دوستم کسی از دل کسی خبر نداره که مشاور خیلی بهتر میتونه بهتون کمک کنه
به نظر من عاشقی واسه دوستی خوبه دوست داشتن واسه ازدواج. چون عاشقی آدمو داغ میکنه و هر داغی یه روزی سرد میشه ولی دوست داشتن آدمو پخته میکنه اما هیچ پخته ای روزی خام نمیشه
فرشته دلیل نمیشه ک تنها بمونه و برای همیشه محکوم به تنهایی بمونه.
سلام دوستان خدارو شکر که حال همگی خوبه
من حرفهای سارا جون رو خوندم
ولی نمیشه ادم یه نظر قطعی بده ولی وقتی خودمو جای سارا جون میذارم نمیتونم تحمل کنم که شریک زندگیم سالها با کس دیگه ای بوده و حالا که با منه هنوز نخش قطع نشده و یادش میاد انگار توی این دو تا رویدادش زندگیش مرزی وجود نداشته و داره با هم قاطی میشه
دلیل نمیشه مینا ولی هرکسی هم نمیتونه با این موضوع کنار بیاد. مثلا من به شخصه نمیتونم کنار بیام ولی ممکنه سارا بتونه من اینا رو بهش نگفتم که رابطشو بهم بزنه فقط گفتم که آگاه باشه این چیزا هم وجود داره ببینه میتونه کنار بیاد یا نه.
یا اینکه نگفتم جایی نره یا خوش نگذرونه. ولی اینم بدونه مثلا جایی بره شاید شوهرش قبلا با دختر دیگه ای هم اونجا بوده و خاطراتی ساخته. آگاه باشه که این مسئله بعدا اذیتش نکنه. نخواد به خاطر این خودشو محدود کنه جایی نره
آخه این قضیه به نظر من میشه به دست فراموشی سپرده بشه اگر خود طرف بخواد. مثلا طرف سارا باید خودش بخواد و سارا باید کمکش کنه. البته اول باید خودش این قضیرو فراموش کنه کنه. من همیشه اعتقادم اینه ک آدم باید تو حال و برای آینده زندگی کنه و نفس بکشه و عشق بورزه نه برای گذشتگان. همون اول هم ک با همسری آشنا شدم بهش گفتم اگر قبلا با کسی بودی اصلا برام مهم نیست من الانتو میخوام که میدونم سراپا با منی و هیچ کسی به اندازه من و زندگیمون برات مهم نیست. بعد از اینکه با هم نامزد شدیم یه بار بهم گفت اون روز که اون حرفو بهم زدی واقعا به دلم نشست و از همون جا عاشقت شدم.
فرشته جونم منم مثل شماس اخلاقم برام مهمه که عشق اول همسرم باشم برای من سخته ولی هر کسی یه اخلاقی داره
لایک داری نگار جونم. حرفت و می دوستم.
من خودم همیشه دوست داشتم با کسی باشم که براش اولین باشم. اولین دختری باشم که اومدم توی زندگیش اولین کسی باشم که میخواد لحظه های خوبش رو باهاش بسازه. ولی خب این تفکر منه شاید خیلیا این طوری نباشن. شاید چون من خودم قبل ازدواج درخواست دوستی هیچ کس رو قبول نمی کردم از ترس اینکه نکنه به ازدواج ختم نشه اون وقت بعدا عذاب وجدان داشته باشم که کسی که باهاش ازدواج میکنم برام اولین نیست و من تجربه ای قبل از اون داشتم خودمم دوست داشتم واسه طرفم اولین باشم و همه چیز و بار اول با من تجربه کنه
خیلی از اولین رابطه ها از روی خامی و ناپختی یکی از دوطرف یا هردوتاشون شکل میگیره و بعدش به بن بست میرسه رابطه دوم که تشکیل میدن این جور افراد به نظرم اگه ار تجربه قبل درس گرفته باشن عاقلانه تر بوده و ماندگار میشه و اون شکست اول باعث میشه دیگه اشتباهات قبل رو تکرار نکنن و پخته تر برخورد کنن و زندگی خیلی خوبی داشته باشن در کنار هم
بله دوستان میدونم نظر مشاور صحیح تره. ولی مشاور کاملا منطقی راهنمایی میکنه ولی شما دوستان منطق و احساس رو باهم دارین. هرچند هرکسی منطق خودش رو داره ولی احساس خانوما تقریبا شبیه همه. منم مشکلم بیشتر برای آینده و افکار خودمه و حس های خودم. از نظر مشاور سایت هم حتما استفاده میکنم. صحبتهای خوبی کردین نظرات خوبی دادین. تقریبا میتونم بگم با همه موافقم . مرسی از همه دوستای گلم
دقیقا مهربانوجون. هر کسی یه جور واسه خودش تحلیل میکنه این موضوع رو.
من دوست دارم اولین باشم. ولی یکسری خصوصیات اخلاقی خوب داره که اول باعث شد اون رابطشو در نظر نگیرم
ولی من اصلا اینطوری نیستم. درسته ک خودم همه چیزو برای اولین بار با همسریم تجربه کردم اما مهم اون لحظه ی عشقم بود نه گذشتش. حتی اگر هم از گذشتش برام میگفت بازم برام فرق چندانی نداشت چون من عاشق عشقیم که الان بهم میده نه عاشق گذشتش.
قربووووووووونت مینا جونم
مینا ولی اگر بدونی بر فرض مثال قبلا همین عشق رو نثار کس دیگه می کرده و روزی کس دیگه ای رو اندازه تو دوست داشته اذیت کننده نیست برات؟
یعنی اگر شماها عاشق شوهرای فعلیتون میشدین و دیوانه وار هم عاشقش بودین بعد میفهمیدین که آقا قبلا عاشق بوده زندگیتونو ول میکردین یا اصلا زندگیتونو تشکیل نمیدادین؟ این برای من واقعا سواله؟ کلا با همه هستم دوست جونیا
نه فرشته جونم. خب شاید اون موقع فکر و ذهنیاتش مثل الان نبوده و هر کسیو میتونسته دوست داشته باشه اما اگر میدونست قراره در آینده یه جواهری مثل من نصیبش بشه شاید هیچ وقت هیچ کسیو دوست نمیداشت. من اینطوری فکر میکنم. اما ارگ الان فقط برای یک صدم ثانیه احساس کنم ک زبونم لال بخواد حواسش به جای دیگه باشه خودش میدونه و خدای خودش.
افرین هلن حرفت کااااااااملا درسته لایک داری هوارتا الان بچه ها تو قسمت آشپزباشی با دستورای غذایی من سرگرمن خخخخخخخخ
دخترای خوشکلم من باید برم.ناهار خونه مادر شوهرم هستم.برم که گرسنن و منتظر من.میبوسمتون.بای
هلن جوووووووووونم :*********
بووووووووووووووووووووووس
سپیده تو بیش از حد عاشقی خواهر کوچیکه من همین عاشقی بیش از حد تو باعث شده همیشه کوتاه بیای در مورد عشقت ولی اینو بدون عزیزم توجه بیش از حد یه زن به مردش مرد رو زده میکنه و فراریش میده هلیا جون خیلی خوب گفت سیاست زنانه رو به کار بنداز سعی کن رابطتون رو تو دست بگیری نه اینکه اختیار تام بدی به آقاتون
سپیده جون به نظرم اعتماد به نفست کمه که همیشه خودتو مقصر میدونی.تو همیشه در مقابل طرفت خودتو درجه 2 قرار میدی.در صورتیکه باید به خودت بگی احساسات منم به اندازه اون مهمه
ببین سپیده تو یک شبه نمی تونی خودتو متحول کنی باید آروم آروم رو خودت کار کنی
یعنی میگین چکار کنم؟؟؟؟؟خیلی دوس دارم رفتارمو درست کنم.
چون اعتماد به نفسو تو خودت کشتی سپیده جان این حس شما فقط وفقط ناشی از عدم اعتماد به خودت هست
اما من کلا یه نظری دارم.مردای امروزی خیلی نازنازی و ظریف شدن.کی مردای قدیم تحمل میکردن زناشون باهاشون دعوا کنن و صداشونو ببرن بالا.یا کی ایقدر لوس میشدن...........
من گشنمه خانوما اینقد مشاوره بهتون دادم یک قاشق غذا دست مزدم نیست بزارید جلوم؟ خخخخخخخ
هلن جون راستش نمیدونم من مسایل دیگه اعتماد به نفسم پایین نیست مشکلی ندارم اما این موردو نمیدونم چکار کنم کم کم خوب شم بتونم رفتار درست داشته باشم.
هلن :( نمیان گل روشونو ببینیم B)
آره هلن جووونننن باید سعی کن حرفامو بهش بزنم.
خیلی خوبه سپیده جونی.هر سری یک عقلی داره و مشورت واقعا خوب هست
یه سوال؟بقیه کجان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟به من میگن دیر به دیر میای.اونوقتم که من میام نیستن...خخخ
هلیا :***********هلن واقعن این حرفت روم تاثیر گذاش جدی میگم!!!!!!!!!1
باید سعی کنی توازن ایجاد کنی.اگه واقعا ناراحت شدی به خودت بگی اون باید بدونه من ناراحتم و خیلی مودبانه بگی.کم کم درست میشه اینطوری
من تا وقتی سر کار هستم چیزی نمی خورم سپیده ای وعده های غذاییم شده دو بار عصر که میرم نهار و شام با هم میخورم
هلیا خخخخخخخخخخخخخخخ :)))))))))))))
چرا قربونت بشم
برو ی چی بخور
هلن جونم آفـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرین :*
سلام فریبا خانوم عزیز خوبی؟ چکار میکنی قربونت برم با سوتی های دیشبت عجقم؟ کلی از دستت کلافه شده بودما.
مینا من قبل از اینکه عاشقش بشم ته و توی این قضیه رو درآوردم وگرنه بعد از ازدواج چیکار میتونستم بکنم؟ همسریه من حتی مدتی به خاطر تنهایی کارش به روان پزشک کشیده بود و داشت افسرده میشد اما به خودش اجازه نداده بود با دختری دوست بشه که بعدا عذاب وجدان نداشته باشه در مقابل همسر آیندش. همینش برام ارزشمند بود.
سارا جون مگه نمیگی خودت هم خیانت دیدی ؟
چون دوست خانوادگیمونه به پیشنهاد من تمام سنگهامونو وا بکنیم و بعد علنیش کنیم چون اگر مطرح شه و بعد به نتیجه نرسیم خیلی خیلی خیلی بد میشه . در اولین فرصتی که ببینیم چیزی بینمون مشکل نیست علنی میکنیم
بله گلم اونم برام عشق اول نیست منم گاهی یاد نفر قبلیه زندگیم میوفتم ولی نوع روابط من خیلی با نوع روابط ایشون فرق داشته. و مدتش هم کوتاه تر بوده
خب پش خدارو شکر. منم حال و آینده مهمه. خب تو خودتم کمکش کردی که گذشتشو فراموش کنه دیگه وگرنه اگر تو ولش میکردی به امون خدا و میگفتی هر وقت فراموش کرد میرم سر وقتش خب اینطوری اونم یمرفت تو لاک تنهاییش. درسته؟
اوهوم مینا گلی جونم :*
آره فریبا جونم
واقعن چیزی که مهمه زمانیه که با من بوده
اینکه به گذشته ش و عشق سابقش فکر کنه برمیگرده به وجدان خودش
ما هرچقدم طرف مقابلمون رو بپاییم اگه بخاد اگه بیمار باشه خیانت میکنه
پس بسپار به خدا و تو هم تلاش کن و همیشه پیشش باش سارا جونم:)))))))))
مینا من جواب دادما ولی توجهی نکردی بهم حالا من قهر بشم اااااره ؟ خخخخخخخخخ
نه عیجقم تو قهر نه. من تورو دوست . مینا خیلی تورو دوست جیگری.
پس توجه بنما به من خخخخخخخخخ
توجه مینماید مینا نگار جونممممم.
خخخخخخخ از دست توجهات تو مینا لبریز شدم از اینهمه توجهات من دارم میرم خدانگهدارتون باشه دوستای گلم باااااای
خب دیگه دوباره مینا تنها شد. ای بابا چرا آخه همه با هم میرین خونه هاتون هان؟
دوست جونیا سلامی دوباره من اومدم چند خطی بنویسم برم
نکته مشترک توی حرف دوستانی که گذشته طرف و حسی که قبلا به هرکسی داشته وجود داره و اون اینه که گذشته اونو نادیده میگیرید چون گذشته خودتون رو نادیده میگیرد و از اونم توقع دارید نادیده بگیره
اما به این حرف من توجه نکردید که من خودم با وجود 4سال دانشجو بودن و دیدن پسرهای رنگ و وارنگ و کار توی دوتا محیطی که پر از پسرهای مجرد بود اما هیچ وقت به خودم اجازه دوستی رو ندادم چون خودم همیشه دوست داشتم برای همسرم اولین باشم پس خودمم رعایت کردم تا همسر آیندم واسم اولین باشه. نمیگم همه پسرهایی که شاید قبل ازدواجم درخواست دوستی و آشنایی برای ازدواج داشتن آدمهای کثیفی بودن و فقط برای خوش گذرونی درخواست دوستی میدادن. نه بین اونا آدم های خوب هم وجود داشت اما من با احتمال اینکه یک درصد اون دوستی به ازدواج ختم نشه هیچ کدوم رو قبول نمیکردم از درخواست استاد دانشگاهم گرفته تا پسرهای یه لاقبا هیچ کدوم رو قبول نکردم به خاطر همین عقیده که میخواستم خودم واسه همسرم اولین باشم و متقابلا اونم واسه من اولین باشه
پس حق دارم وقتی من دست رد به سینه همه زدم از همسر آیندم هم همین توقع رو داشته باشم و اگر میدونستم قبلا رابطه عاطفی با کسی داشته قبول نکنم
ببخشید راحت میگم من دوست دارم وقتی حتی مرد زندگیم منو می بوسه اولین کسی باشم که باهاش اینو تجربه رو میکنه
دلم میخواد اولین کسی باشم که بهش ابراز علاقه میکنه. نمیخوام به خاطر شاید خیانتی که دیده واهمه داشته باشه از ابراز علاقه و با شک و تردید دل به من ببنده مبادا دوباره شکست بخوره.
نمیخوام مدام توی ذهنش مقایسه بشم با قبلی هر کس خوبی ها و بدی هایی داره شاید خوبی های قبلی رو من نداشته باشم یا شاید اون خوبی های منو نداشته باشه پس به خاطر همین تفاوت ها نمیخوام مورد مقایسه قرار بگیرم. شایدم ناخودآگاه منو مورد مقایسه قرار بده با قبلی ولی در هر صورتش نمیخوام باکسی هم جنس خودم مقایسه بشم این حس رقابت و مقایسه شدن غیرقابل تحمله. شاید به خاطر خوبی های اون که من ندارم مورد سرزنش قرار بگیرم که زجرآوره برام. واسه همین وقتی اولی باشم فقط من و دیده و داشته ها نداشته هام رو هم پذیرفته قبلی ای وجود نداره که بخواد باهاش توی ذهنش مقایسه کنه
اینم در آخر بگم شاید من تفکراتم یه کم قدیمی به نظر برسه خودم که این طور حس میکنم اما به نظرم تفکر قدیمی ها بهتر بود سندش اینه که آمار طلاقی که الان وجود داره قدیم خیلی خیلی خیلی پایین تر بوده پس حتما تفکراتشون درست تر بوده که ازدواج هاشون منجر به طلاق نمیشده
شب خوبی داشته باشد دوستان بای
خدانگهدارت فرشته جونم
بچه ها منم دیگه کم کم برم همگی خسته نباشید خدانگهدار
مونا و مینا لایکتون میکنم چون منم همنطور فکر میکنم البته خوب هر ادمی طرز تفکر مخصوص به خودشو داره و محترم برای خودش اینجا کسی نمیخواد نظرشو القا کنه به کس دیگه ای
مونایی تو فکرت بودم. گفتم ساعت 4 شد مونا الان میره. امروزم نیومد اینجا. خخخخخخخخخخخ. قربونت برم بانوی فروردین. برو به سامت عجقم.
آره نگاری اما اون سوال منو کسی جواب ندادا.
خدا نکنه مینا جون فدات بشم خدا نگهدار
مینا عخشم بگو سوالتو خودم جواب بدم ^_^
مونا جون آن تایم خودم خدانگهدارت باشه
مینا کدوم سوال بگو جواب بدم من متوجه نشدم
این بود سوالم
یعنی اگر شماها عاشق شوهرای فعلیتون میشدین و دیوانه وار هم عاشقش بودین بعد میفهمیدین که آقا قبلا عاشق بوده زندگیتونو ول میکردین یا اصلا زندگیتونو تشکیل نمیدادین؟ این برای من واقعا سواله؟ کلا با همه هستم دوست جونیا
خو من میدونم و اصلن واسم گذشته ش مهم نیس ^_^
البته این یکی از زیر تیغ بردنای خودم بود
مینا نه اصلا برام مهم نبوده و نیست با اینکه میدونم بوده شاید باورتون نشه ولی تا این حد بوده که بابای دختره التماس میکرده که بیا دختر منو بگیر حتی بهش گفته خونه و ماشین همه چی میدم بهت بیا داماد من شو هیچی ازت نمیخوام خخخخخخخخخ ولی این برام مهمه که همسرم به اون همه پول و موقعیت پشت پا زده و امده سراغ بانوی بهشتش :)))))
بله نگار جون دیدم کسی که عاشقش بودم و همه چیزمو براش میدادم رفت با دوست دختر قبلیش . الان دیگه عاشق نیستم دوسش دارم ولی منطقی نمیخوام دیگه احساسی بهم غلبه کنم
بله نگار جون دیدم کسی که عاشقش بودم و همه چیزمو براش میدادم رفت با دوست دختر قبلیش . الان دیگه عاشق نیستم دوسش دارم ولی منطقی نمیخوام دیگه احساسی بهم غلبه کنم
بله نگار جون دیدم کسی که عاشقش بودم و همه چیزمو براش میدادم رفت با دوست دختر قبلیش . الان دیگه عاشق نیستم دوسش دارم ولی منطقی نمیخوام دیگه احساسی بهم غلبه کنم
خوب یعنی عشق اول نبودین دیگه برای هم و این حرف رو نقض میکنه که دوست داشتی عشق اول باشی اینکه تجربه قبلی داشتی برای تصمیم گیری درست خیلی بهت کمک میکنه عزیزم
یعین سپیده جون از گذشته همسرت با خبر بودی اما با گذشتش کاری نداشتی و به الانش نگاه کردیو عشقی ک بهت داره. آره عزیزم؟ یعنی الان از این رفتارت ناراحتی که میخوای جراحیش کنی؟
نمیدونم مینا ولی من فکرشم آزارم میده شوهرم قبل از من کس دیگه ای رو دوست داشته باشه. هرکس معیارش با دیگری فرق میکنه واسه همین من قبل از ازدواجم ته و توی این قضیه رو درآوردم بعد بله گفتم. تو طرز فکرت این طوره ولی من طور دیگه. من نمیتونم با این دید نگاه کنم
خب منم همینو میگم فریبا. اخه بچه ها میگن سارا کاریو نکنه که اون یاد فلانی بیفته. خب من با این مخالفم این پاک کردنه صورت مسئلس. سارا باید یه کاری بکنه که نامزدش طرف رو فراموش کنه نه اینکه جاهایی نره چون اون یاد دختره میفته. من با این مشکل دارم و به نظرم این پاک کردنه.
من اومدم ^_^
خوب فرشته همسرت میتونسته با کسی دوست بشه و بعد هم ازدواج کنه دلیل نداشته تنهایی اینقدر بهش فشار بیاره مگه میدونسته که قراری یه دختری میاد تو زندگیش که داشته سختی تنهایی میداده به خودش
بچه ها من برم خدانگهدار. هرچند بحث خیلی داغه حیف باید برم. از خونه میام حرفاتون رو میخونم اگر هنوز بودید که چه بهتر
نمیدونم کدومش درسته فرشته. اما من اینو میگم من حتی اگر هم همسریم قبلش با کسه دیگه ای بوده من به خاطر یه چیزی که تموم شده و الان وجود نداره خوشبختیو ازش دریغ نمیکردم و همین کاریو میکردم ک الان کردم.
نه نگار اون فکر می کرد نکنه با کسی دوست بشه و به ازدواج ختم نشه دقیقا تفکری که من قبل از ازدواجم در مورد دوستی داشتم. اون میگه اگر من با کسی دوست میشدم و باهاش ازدواج نمی کردم هم به تو که همسرم شدی خیانت بود هم به کسی که میخواست بعدا با اون دختر ازدواج کنه
دوست جونیا بای
سلام به همه دوست جونیا و همینطور سارای عزیز
من نظرم مثل میناست برای من حسی که طرفم با من داره مهمه نه حسی که قبلا داشته. من خودمم شاید تو دوران قبل از ازدواج رابطه دوستی رو تجربه کرده باشم خب منم انتظار ندارم که اگه همسرم روزی بفهمه منو بذاره کنار منم میخوام همسرم احساسی که من براش دارم میذارمو بخواد و دوست داشته باشه نه احساسی که قبلا تو یه شرایط متفاوت با کس دیگه ای داشتم
نه فریبا جواب ندادی ک.
بله نگار جون دیدم کسی که عاشقش بودم و همه چیزمو براش میدادم رفت با دوست دختر قبلیش . الان دیگه عاشق نیستم دوسش دارم ولی منطقی نمیخوام دیگه احساسی بهم غلبه کنم
من اگه بخوام همسرمو ببرم زیر تیغ که طفلکی باید 6 ساعت تو اتاق عمل باشه خیلی دلم میخواد یه زبون به جای این زبونش پیوند بزنم تا شاید زبونش وا بشه و حرف بزنه اقا مشکل من کم حرفیه شوهرمه خسسسسسسسسسسسته شدم بسکه ارومه
دوستای خوبم ببخشید دیر جواب میدم دارم برای مشاور مینویسم
مینا گلی من تمام گذشته شو میدونم
مهم نیست برام چون میدونم الاناونی که توو ذهنو قلبشه منم
حال و آینده ای که با هم داریم برام مهمه.
منم ی گذشته ای داشتم و اتفاقایی افتاده که برای گذشته س. اون به کل گذشته شو فراموش کرده منم فراموش کردم ^_^
جراحی چرا نباید بشه؟
عصبی بودنش واسه گذشته س و من میخام درستش کنم :)))))) و می توانم
خیلی خوب توضیح دادین ممنون مهمترین نکتش این بود که اول باید تغییرات رو از خودمون شروع کنیم منو بد جوری تو فکر انداخت ما عادت داریم همیشه دیگران رو متهم کنیم ... حالا باید فکر کنم همسرم چرا برای حرفهای دیگران اینقدر انرژی ذهنی میذاره !
سلام افسانه خانومی ممنون عزیزم ....اگه همسرمو کالبد شکافی کنم باید یه چیزاییشو دور بریزم مثل وسواسهای بیش از حدش در مورد دیگران اینکه رو کارای بقیه کلید میکنه و از کاه کوه و میسازه و دنبال حرفایه خاله زنکی رو میگیره چقددددددر بده مرد به هر چی میشنوه عکس العمل نشون بده والااااا .. اخه یعنی چه ... بتونم درستش کنم خیلی خوبه
سلام عزیزان کسی نییییییییییییییییییییییییییییییییس؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
سلام فریبا جونم اره اماده ی اماده ام :-)))))))))))))))))))))
همسریه من خیلی دلسوز و مهربونه منتها اگه ناراحت بشه دیگه وای به حال دنیا میشه
وقتی هم ناراحت میشه اصلا حرف نمیزنه ادمو دق میده :-((((((((((((((000
اره خیلی :-((((((
سلام شبتون بخیر ... من اگه بخوام همسرم جراحی کنم دلم میخواد بگم که جز نوادره !!!!!!!!!!!!1
خوبه فقط نیاز به یه خورده جراحی داره که باید درستش کنم البته با کمک دوستان
بله دقیقا فریبا جون. همسریه من رو ناراحتی من خیلی حساسه تا میبینه من ناراحتم میاد طرفم و اشتی میکنیم :-))))))))) بعد میشینه منطقی و مهربون باهام میحرفه :-)))))))))))
سلام سمیرا خانوم ، بگو عزیزم شاید بتونیم کمکمت کنیم عزیزم
البته اینم بگم شوهر من سیده و به قول معروف رگ سیدیش بگیره دیگه کسی جلودارش نیست. از اون آدمهایی هست که عصبانی نمیشه ولی وقتی عصبانی بشه خشمش طوفانی هست. که البته من تا حالا ندیدم این حالتش رو
فرشته جونم من آرومم. آرومه آروم :(
سلام نسیم بانو جونم ^_^
خوبی جیگر؟؟؟؟؟ بابا خو انقد داد میزنه بالاخره آدم گریش میگیره دیگه :/
همسر من تو این همه مدت که باهم هستیم حتی 1 بار هم با صدای بلند صحبت نکرده حتی تو اوج عصبانیتش ولی من بعضی وقتا زود جوش میارم ولی سعی میکنم بددهنی یا دادو بیداد زیادی راه نندازم و کنترل شده حرف بزنم چون میدونم بددهنی وو کنترل نکردن حرفایی که به زبونم میاد تو عصبانیت باعث میشه احتراما از بین بره و رومون تو روی همدیگه باز بشه همسر من خیلی اخلاقش بهتر از منه به قول فریبا جون من باید اول خودمو جراحی کنم بعد برم سراغ همسرم من کم طاقت میشم خیلی وقتا ولی اون صبور و با گذشته و ارومه و خیلی خیلی عاشق تر و مهربونتر بعضی وقتا من داد میزنم اون با محبتش منو شرمنده میکنه هروقت هم گریه میکنم پابه پای من اشک میریزه
سپیده جان من مثل نامزد شمام متولد چه ماهیه؟
مونا شهریوریه :(
نگار خیلی خوبه
پرده ها که برداشته شه دیگه اون ابطه دووم نداره :(
سپیده جونم نباید توقع داشته باشی یههویی درست بشه این اخلاقش بالاخره جزئی از شخصیتش هست که باهاش زندگی کرده تو باید با ترفندهای زنانه یواش یواش تغییر بدی رفتارشو مثلا وسط عصبی شدنش دعوتش کنی به ارامش و صحبت منطقی. یواش یواش وقتی ببینه این راه بهتر جواب میده رفتارش رو اصلاح میکنه. تو نباید آروم و ساکت باشی باید اون وسط با آرامش خودت و آروم صحبت کردنت ارومش کنی
فریبا یعنی اینکه ی تایمی هم بدیم تا درست بشن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سپیده منم شهریوری هستم
نگار دقیقا شوهر منم با محبتش در مقابل کارای بد من همیشه شرمندم میکنه
منم راستش به این نتیجه رسیدم اول خودمو باید جراحی کنم. اگر خودم جراحی بشم همسرم نیازی به جراحی نداره
آره بعد از عمل دوره نقاهتم دارن. مثلا من هروقت از بعضی از رفتارای همسرم با مامانم درد و دل میکنم همیشه میگه شما تازه ازدواج کردید رفتید زیر یه سقف تا درست بشه رفتاراش زمان میبره. همیشه هرچیم میگم میگه باباتم همینطوری بود ببین دیگه الان اونجوری نیست من درستش کردم
نه فرشته منظورم از آروم بودن سکوت نبود که
آرومم. آروم حرف میزنم. اما تاثیر نداشته توو این ی سال :/
خخخخخخخخخخخخخخ :)))
حالا به نظر شماها چجوری باید این اخلاقای بدو جراحی کنیم؟
هزار بار باهاش صحبت کردم
اما میگه من نمیتونم توو عصبانیت خودمو کنترل کنم
اوه اوه ی اخلاق بد دیگشم اینه که من وقتی گریه کنم وحششششششتناک عصبی میشه و نه تنها نازمو نمیکشه بلکه دعوامم میکنه :|
تو وقتی عصبانی میشه چیکار میکنی؟
اره ممن خیلی زئو گریم میگره که این خیلی بده اقایون از گریه کردن بدشون میاد چون اشک یه ماده ایی تولید میکه که باعث بی زاری میشه
اره ممن خیلی زئو گریم میگره که این خیلی بده اقایون از گریه کردن بدشون میاد چون اشک یه ماده ایی تولید میکه که باعث بی زاری میشه
من تا از چیزی ناراحت میشم زود غر میزنم و به همسرم میگم که ازش ناراحتم و ازش میخوام که دیگه رفتارشو تکرار نکنه ناراحتیم از دوروبر و فامیلاش یا فامیلای خودمو به زبون میارم و غر غر میکنم ولی همسر من درکمال خونسردی و آرامش به حرفام گوش میده و سکوت میکنه تا حرفام تموم بشه البته اوایل اینجوری بود ولی الان جدیدا میبینم اونم داره میشه مثل من یاد گرفته سکوت نکنه و بعضی جاها پابه پای من داد میزنه و جذبه نشون میده البته کلا شخصیتش و طرز رفتارش با همه جوری هست که همه بدجوری احترامشو دارن و ازش حساب میبرن با اینکه همه هم تو فامیل خودش هم تو فامیل ما عاشقشن و دوسش دارن ولی در برابر من همیشه نرم و مهربون بود
دوستان منم اومدم با تیغ جراحیم :))))))))))))
همسر منم خیلی خون سرده یعنی یه وقتا یه مسائلی که پیش میاد اون قدری که من نگران و آشفته یمشم اون دریغ از یک سر سوزن تازه به من میگه تو خیلی سخت میگیری به خودت اتفاق خاصی نیوفتاده که
ولی خب اخلاق های خوبم زیاد داره مثلا اگر اشتباهی کنم اصلا اهل قهر و کینه نیست زود فراموش میکنه و حتی شده خودش میاد سمتم. گاهی که من سر موضوعی عصبی میشم خیلی سعی میکنه آرومم کنه و اکثرا هم موفق میشه
فرشته جونم سلام
خب پس مثه اینکه من کاملن برعکس شماهام :/
عاشق رومانتیک بازی و کارای عشقولانه دونفره هست. فوق العاده حساس و احساسی هست مثلا گاهی اگر احساس کنه من به چیز دیگه ای به غیر خودش بیشتر اهمیت میدم از درون واقعا داغون میشه. چون خودش منو همیشه در اولویت قرار میده دوست داره منم متقابل همین طور باشم
دوست داره اگر مشکلی هم پیش اومد زود آتیشی نشم میگه من به کنار خودتو این طوری اذیت میکنی. میگه مطمئن باش با حفظ آرامشت خیلی بهتر هم میشه مشکل رو حل کرد. میگه اگر مشکلی باهم داشتیم بحث نکنیم بشینیم با آرامش صحبت کنیم
سلام نگار جونممممممممممممم ^_^ صبحت بخیر. ایهیم چه بحثی بشه
خوب با نام و یاد خدا شروع میکنیم به جذاحی همسر گرامی ... همسر منم مثل همسر افسان جون موقع ناراحتی و عصبانیت سکوت میکنه و فقط با اخم ناراحتیشو نشون میده تو این 5 سال هرکاری کردم نتونستم این عادتشو جراحی کنم و تغییرش بدم چون هیچ وقت دلایل ناراحتیشو بیان نمیکنه و همرو تو دلش نگه میداره همیشه بهش میگم اونقدر نمیگی نمیگی که یه روزی منفجر میشی من همیشه واهمه دارم از اون روزی که بخواد منفجر بشه چون میدونم اون روز دیگه هیچی بینمون نمیمونه و رابطمون تموم میشه :((((((
وای نگاری اینم اصن خوب نیس :O
بابای منم همینجوری بود :(
من اوایل نمیتونستم خودمو کنترل کنم و اگر ازش ناراحت میشدم با دعوا و بحث بهش میگفتم. اما الان خیلی دارم سعی میکنم این طوری نباشم و اگر از کاریش دلخور میشم آروم بهش بگم.
بابا من افسرده شدم :(
حالا نامزد من خییییلی زود آتیشی میشه و هرچی که به ذهنو زبونش میرسه بهم میگه. بعد منم اینجوری:O نگاش میکنم :"(
سپیده جون شوهره من در اوج عصبانیت اگر باشه میره حموم خخخخخخخخخخ
سلام صبح همگی بخیر
به نظرتون سکوت کردن و زمان دادن و به هم دیگه فاصله لازم رو دادن باعث حل مشکلات می شه؟
سلام فریبا جووووووووووووون
سلام دوست جونای من ^_^
چه بحثی بشه اینجا :))))))))
همسر من هیچکدوم از مشکلاتی که رو بالا بهش اشاره کردی فریبا جون نداره ولی یه چیزایی رو نداره که من دوست داشتم داشته باشه مثلا من بهش میگم یکم غرور داشته باش یکم جذبه داشته باش ولی همسر من برعکس خیلی خیلی خاکیه حتی بعضی وقتا بهش میگم بابا خودتو واسه فلانی یکم بگیر انقد خودتو تا سطح اون پائین نیار تو شخصیتت خیلی بالاتر از اونه
ولی اینی که گفتی فریبا جان در مورد من صدق میکنه به جای همسرم مثلا وقتی من از یه موضوعی ناراحتم اول همش غر میزنم و خیلی از چیزایی که نباید به زبون بیارم از روی عصبانیت میگم و گاهی بددهنم میشم و بعدش دیگه سکوت کامل میکنم اصلا دیگه باهاش حرف نمیزنم ولی در عوضش اون با اینکه من مقصرم اصلا نمیتونه قهر کنه و تو زمانی که من باهاش قهرم و اصلا صحبت نمیکنم میاد کنارم میشینه بغلم میکنه و ... ولی من بازم باهاش حرف نمیزنم. من خیلی مغرورم اصلا نمیتونم گذشت داشته باشم و این یکی از چیزاییه که من باید تو خودم درستش کنم
سلااااااااااااااام دوستان صبح بخیر اخی چه بحث خوبی من عاشقم حرف زدن در مورد مردهام چون اینقدر ما خانوما در مورد اقایون حرف داریم اون سرش ناپیدا
ویژگی های خوب همسرم صبور بودنش فوق العاده صبوره و خونسرد کاملا برعکس من که عجول و آتیشیم. ولی یه سری اخلاقاش منو اذیت میکنه من دوست دارم گاهی اوقات وقتی من عصبانیم اونم عصبانی شه یا سرم داد بزنه اینجوری یکی من میگم یکی اون ولی وقتی من عصبانیم اون همش یا سکوت میکنه یا با خونسردی جواب منو میده و این بیشتر منو عصبی میکنه
مریم گلی جونم هر مشکلی راه خودشو داره عزیزم بستگی داره میخوای تو چه موردی کوتاه بیای و سکوت کنی خوب عزیزم بیشتر از همسرت بگو
وااااااای مونا
خوش به حالت
اما نامزد من خیلییییییییییییی عصبیه >_<
یعنی تا ی چیزی میشه سریع داد و بیداد میکنه و من ساکتم. اصصصصصصصصلن هم معذرت خواهی نمیکنه
به هیچ وجه منت نمیکشخ :(((((((((
من جراحی بکنم این اخلاقاشو فرررررررررررت میندازم دور
دوستان من اگه از همسرم تعریف کنم شاید حالتون بد بشه :-))))))))))))))) اخه من زیادی ازش تعریف میکنم اینو خواهرشوهرام میگن و میگن تو چقدر مرد ذلیلی داداشمون اینهمه هم تعریفی نیست و بعدش کلی به این حرف میخندیم:-)))))))))))))))))))
شیدا هر کسی خوبیو بدی ای داره
همسرت بدی نداره که به چالش بکشیمش؟ :))))))))))))))
سپیده جون باورت میشه آرزو به دلم موند که یه بار سرم داد بزنه؟ من دوست دارم مرد یکم جذبه داشته باشه که آدم ازش حساب ببره پس فردا بچه دار که شدیم بچمون از باباش حساب ببره نه اینکه بترسه ها ولی انقد حرمت قائل بشه برای باباش که هرکاریو جلوش نکنه ولی همسر من اینجوری نیست برعکس خودم اینجوریم. یه نگاه چپ به بچه ها میکنم حساب کار دستشون میاد
مونا :))))))))
حالا من آرومم. خیلی آروم.البته بگما قبلن اینجوری نبودم. و نامزد من عصبیه :(((((
اکه مردارو ببریم زیر ذره بین تقریبا ی سری اخلاقاشون شبیه همه
سلام به دوستای گلم وااااای چه بحث داغی اینجا برقراره
هی هی هی هی هی :))))))))
شیدا بگو ببینیم کودومشون دچار مشکل شدن ببریمش زیر تیغ ×_×
البته من تا الان یکی دو باری همسرمو زیر تیغ جراحی بردمااااا
سلام سوفیا ^_^
مونا چیکارش کردی؟؟؟؟؟
آره سپیده جون منم اینو قبول دارم که مردا در یه سری ویژگیها همه شبیه هم هستن و به پیچیدگی ما خانوما نیستن. یه مطلب خوندم میگفت اگه شما بتونی یه آقارو بشناسی تونستی در واقع همه آقایونو بشناسی ولی در مورد خانوما به تناسب تک تکشون تنوع رفتاری وجود داره
تو همین تاپیک فریبا جون گفت زن و شوهر باید اب و اتیش باشن خیلی خوشم اومد ما باید در مواقع لازم همدیگرو مهار کنیم
من متولد فروردینم و همسرم تیر. عنصر وجودی من آتش و همسرم آب یعنی تفاهم از این بیشتر :))))))))))))))))
شیدا جوم
مونا جونم
دقیقا. اگه منم عصبی میبودم که سنگ رو سنگ بند نمیشد :/
سلاااااااااااام به همه
آقایون زیر تیغ ما بیان که میشن باربی :))))))))))))))))))))))
خخخخخخخخخخخخخ
نه سپیده جون خیلی خوبه. ولی تو باید اون بین بیشتر تلاش کنی واسه اروم کردنش. وقتی تو هی با ارمش صحبت کنی اونم عصبانیتش فروکش میکنه
خب یعنی این آروم بودن من بده؟؟؟؟؟؟؟؟
خخخخخخخخ مونا منم لااقل دوروز کار دارم
من که اگه بخوام اول خودمو عمل کنم فکر کنم باید یه دو سه روزی تو اتاق عمل باشم بعدشم یه جراحی پلاستیک. نه خرجمون میره بالا فعلا مرحله به مرحله عمل میکنم :))
خوب حالا شوهرمو میذارم رو تخت اتاق عمل شما بیاین نظر بدین قلوه شو وردارم یا طحالشو :-)))))))))))))
شوهره منم حساسه روی گریه کردن من
به نظر من تو باید وقتی خون سرد هست باهاش صحبت کنی که عصبانیت و داد و بیداد مشکل رو نه تنها حل نمیکنه بدترشم میکنه
سلام سپیده جوووووووووووووونم
آره جیگر بدو بیا توو بحث :*
سپیده جونم ان حرفی که زدم جندین نمونشو خودم دیدم و از نزدیک تجربه کردم یکی از این همین موردا وقتی کارشون به بن بست رسید به خانومش میگفت ارزو به دل موندم یه بار مخالف من باشی یه بار بگی نه داد بزنی قهر کنی عصبانی بشی ولی همیشه تو مطیع من بودی همیشه موافق بودی
واااااااااااااااااااااای راست میگید بچه ها؟
من نگران شدم الان :S چیکار کنم؟
مثه اینکه من دارم میرم زیر تیغ خخخخخخخخخخخخخخخ
نگار هم درست میگه شاید همسرت مثل مونا که دوست داره همسرش هم وسط عصبانیت اون یه عکس العملی نشون بده همسر تو هم شاید اون وسط تو هم یه عکس العملی نشون بدی زودتر آروم بشه. شاید فکر کنه این طوری درکش کردی
مردا شاید به ظاهر نشون بدن زن مطیع و حرف گوش کن میخوان ولی در باطن همیشه دنبال کسی میگردن که برعکس این باشه یعنی یه جاهایی داد بزنه و عصبی بشه موجودیت خودتشو تو زندگی مشترک نشون بده
سلاااام دوستان منم اومدمممممم چه خبره اینجاااا چه بحث داغیهههه امروز...
مونا :))))))))))))))) عالی بود
نگار جونم وااااااااااااااااای!!!!!!!!! من؟ داد بزنم؟
من به هیچ عنوان صدام از ی حدی بالاتر نرفته
اینو از بابام یاد گرفتم
آخه همیشه میگفت وقتی ی نفر صداشو بالا میبره یعنی اون لحظه فکر نمیکنه و حرف میزنه :/
البته جسارت نشه به شماهااااااااا ی وقت:/
شاید اصلن حرفشون درست نباشه
خاستم بگم من با این فکر جلو رفتم
سپیده جونم اروم بودن شما باعث شده نامزدت به همون روال عصبی بودن ادامه بده گاهی وقتا باید تو هم از لاک ارامشو سکوت بیای بیرون و غرش کنی مردا گاهی دوست دارن عصبانیت خانوماشون رو هم ببینن این خوب نیست که شما همیشه در برابرش اروم بمونی
خخخخخخخخخخخخ مونا از دست تو
فرشته جونم بعضی وقتا آروم میشه اما خب اکثرن اینجوریه >_<
شوهر من میگه با اینکار همش خودتو داغون میکنی منم لج میکنم میگم دوست دارم داغون شم خخخخخخخخخ من متاسفانه خیلی هم لجبازم میشه نوبت همسرمو بدید به من ؟ من جراحی لازم ترم :)))
:)))))))))))
بیین گلم منم موقع داد زدن گفتم که خیلی خودمو کنترل میکنم سعی میکنم چیزی نگم که بعدا پشیمون و شرمنده بشم و هتک حرمتی بکنم ولی گاهی لازمه عشقم که قدرتت رو به مردا نشون بدی نشون بدی که جنس ضعیف نیستی باید بفهمونی که زن جنس ضعیف یا ضعیفه نیست
سپیده جووون منم مثل خودتم همیشه آرومم تا میخوام عصبانی شم نمیتونم واسه همین سکوت میکنم یا آروم حرف میزنم....
نگار ته دلمو خالی کردی :((((((((((
واویلتااااااااااااااااااااااااااااااااا
خو بدوعید بگید من چه کنم؟ :"(
سلام سپیده جون بدو بدو بحث دااااااااغه بدو بیا جا نمونی
مونا دقیقا شوهر منم همینو میگه. میگه من به کنار خودتو داری داغون میکنی
سلام سپیده جون. بدو بیا اقا سروش رو قبل ازدواج ببر زیر تیغ
سپیده جون نه تنها هم اسمیم مثل اینکه رفتارامونم شبیه :)))))))))
نگار استرس گرفتم
البته من ی وقتایی که منطقی حرف میزنم آروم میشه ها
بعدشم میگه حق با توعه
سپیده جونممم دقیقاااا...اتفاقا سروش هم عصبی میشه اما موقع عصبانیتش باید تنها باشه تا آروم شه بعد میاد درمورد مسیله پیش اومده حرف میزنه من نمیدونم این ویژگی خوبه یا نه... همیشه میگم دوس ندارم زود عصبی بشی خودشم میگه میدونم سعی میکنم اما توهم عصبی میشم قانعم کن اما من بلد نیستم خووووب..واسه همین هروقت عصبی میشه من ساکتم..
آره فرشته جووووونیم باید کلا جراحی بشهههههه
سپیده عشقم نمیخواستم ناراحتت کنم و بترسونمت فقط چندتا از تجاربم رو بهت گفتم جالبه بدونی دلیل آشنایی من وهمسرم زبون درازی و پررویی من بود خخخخخخخ سر کل و کل بازی آشنا شدیم و بعدش یه دل نه صد دل عاشق هم شدیم الانم همیشه بهم میگه تو اگه زبون دراز نبودی و اروم بودی من اصلا نیمومدم طرفت اعتراف میکنه میگه از همون اول هم همین خصوصیتم دلشو برده و اون کل کلها بهونه بوده :)))))))))))))))))))))
سپیده :)))))))
یکی بیاد منو سپیده جونو ببره زیر تیغ تا نوبت نامزدمونم برسه ^_^
نگار درست میگی. حالا من نمیدونم چطور باید اینکارو کنم.چون خیییییییلی زور میزنم صدامو ببرم بالا اما نمیشه :"(
سلام هلیا جونم ^_^
اوهوم بحث داغه حسابی :*
بابا خوش به حالتون :((((((((((((((((
سلام خانومای گل عجب بحثی!بین من و شوهرم که این مسأله کاملا برعکسه من عصبانی میشم داد میزنم آقامون میگن عزیزم آروم باش حرف میزنیم اما بی احترامی نمی کنم هیچ وقت فقط اعصاب خودمو له میکنم همراه با کلی اشک
سام هلیا جونم
مونا جون اخلاق همسریت خیلی هم خوبه اینکه موقع عصبانیتت آرومه خیلی خوبه عزیزم.
سلام فرشته و نگار جونم خوبید؟دیگه دست خودم نیست فرشته هی به خودم میگم آروم باش آروم باش اما بعضی وقتها دیگه لبریز میشه.می دونی جالبیش چیه؟به شوهرمم میگم الان از اون لحظه هایی هست که دارم لبریز میشم اما من تو عصبانیتم گریه میکنم دادم بزنم گریه میکنم
آخ هلیا دقیقا منو توصیف کردی خخخخخخخخ
سلام هلیا جون
سپیده جان اخلاق شما مثل خواهر منه.البته اون هنوز مجرده اما من همیشه بهش میگم نباید اینجوری باشی باید بتونی یک موقع بلند حرف بزنی باید بتونی حقتو بگیری اما خب کلا آدم آرومیه برعکس من!!!!
وایییی گفتی سپیده واقعا نمیشهههه. من قبلا آدم خیلی عصبی بودم موقع بحث همیشه من عصبی میشدم من خودمو درست کردم الان دیگه نمیتونم داد بزنم اصلا خخخخخخخخ
سلام هلن جونممم..شاید اینقدر رفتی آشتی کردی یاد گرفته عزیزم.
هلــــــــــن :O جدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟ من منت کشی نکردم تا حالا!!!!!!!!!1 از این اخلاقم بدش میاد :/ میگه مغروری
اما خب بالاخره ناز واسه زنه و ناز کشیدن واسه مرد ×_×
اتفاقا به نظر من اگر جوابی دارید حتما بدید فکر نکن حق به جانب هستن
فرشته انقده خوشم میاد از رفتارای این تیپی!!!!!!! من راستیتش بعضی وقتا توو دوا اصن حوصله ندارم بحث کنم و میکشم کنار :/
سپیده جون خب تقریبا شبیهیم :))))))))))
آره سپیده جون اما گاهی شده باهم بحث میکردیم جواب داشتم واسه حرفاش اما چیزی نمیگفتم این باعث میشه تو خودم بریزم عصبی تر شدم واسه اینکه اون ناراحت نشه تو خودم ریختم نمیدونم چکار کنم :(((((((
مرسی سپیده جان.شما چطوری؟الان اگه من ناراحت بشم قهر کنم،همسری هم قهر میکنه میره.بعدش من میرم منت کشی که بیا اشتی کنیم......
سپیده اینکه خوبه!!!!!!!
من وقتی داد میزنه نگاش میکنم و آروم از خودم دفاع میکنم. البته بعضی وقتام اصن حوصله ندارم جواب نمیدم :))))) من اینجوری عمل لازمم ^_^
سلام دوستای گلم.من تو خواستگاری به همسری گفتم خیلی لوسم.بعدشم سعی کردم هی خودمو اصلاح کنم.اما الان برعکس شده،شوهرم لوووس شده.............:(((((((
سلاااااااااااااااااام هلن جونم ^_^ خوبی خانوم؟
خخخخخخخخخخخخخخخخ برعکس شده؟ منم لوس بودم اما نامزدم قشنگ برد زیر تیغ جراحی و درستم کرد :)
سپیده اکثر مردها همین جورن شوهر منم همینه عصبانی میشه داد نمیزنه اما سکوت می کنه اینم منو عصبانی تر میکنه خخخخخخ من کلا بعضی وقتها مشکل دارم خدا صبرش بده
سپیده جووونم منم دوس دارم بتونم اون موقع ها عصبیه حرف بزنم اگه اونم چیزی میگه منم بگم جوابشو بدم اما نمیتونم همش میگم نه بگم ناراحت میشه بیخیال خودش آروم میشه واسه همین نمیتونم حرفمو بزنم .
نگاری جونمممم تن صداش بالا نمیره داد نمیزنه فقط عصبی میشه باید تنها باشم این واقعا اذیتم میکنه اخه بیاد حرف بزنه تا مشکلشو حل کنم نه اینکه خودش تنهایی فکر کنه هووممم اشتباه میگم؟؟؟؟؟؟
نگاری هممون زنیم قبول کن هر چقدر هم بخوایم منطقی فکر کنیم باز هم احساس میاد کنارش نمی تونیم انکارش کنیم طبیعت زن احساسش هست
هلیا، سپیده، فرشته، نگار و بقیه جیگراااااا ی اعترافیم بکنم.... خییییییییییییلی دوس دارم که آروم نباشم :( اینجوری باشم >_<
هلیا دقیقا منم اصلا نمیتونم جلوی اشکم رو بگیرم
خوب میتونین اون موقع که عصبانی میشن و دارن داد میزنن بگید عزیزم باز داره صدات از یه تن خاصی میره بالاتر اروم باش اروم تر عصبانی نشو و بیا منطقی مشکل رو حل کنیم کاری نکن که دوباره مجبور بشی بعدش عذرخواهی کنی سعی کنید به جای سکوت حرف بزنید باهاشون تا شما سکوت کنید اونا به فریادو غرششون ادامه میدن
سلام سپیده جان
سلام هلیاجون
سپیده جان بیا در آغوشم :)))))
خو حالا نوبت میرسه به درست کردن اونا
خو نامزد من خیلی نسبت به همکارای مردم حساسه :/
آره سپیده جووووونم بیا باهم بریم زیر تیغ جراحییییی خخخخخخخ کممممممکم کنید بچه ها من یمدت اینقدر محبت میکردم که تو نت خوندم مرضیه جون کلی راهنمایی کرد که الان دارم رفتارمو کنترل میکنم محبت کنم اما به اندازه و به وقتش...این یکی خلاقمو نمیدونم چکار کنم فرشته نمیتونم همش میترسم نکنه ناراحت شه یا بدتر بشه بحثمون
خدای من چقدر زن مظلوم داشتیمو من نمی دونستم.آره هلن جان فرشته راست میگه جواب بده نزار کسی فکر کنه آدم تو سری خوره حالا هر کش میخواد باشه.منو ببخش اما مقصر خودت بودی بعضی از مردها طبیعتا اینجوریا خودشون حق به جانب می دونن حالا ما زنها هم خودمون با بعضی رفتارامون به خودخواهیشون دامن می زنیم.خب عزیزم شما از بس نازشو کشیدی اینجور شده.درک میکنم که دوسش داری دلت نمیخواد ناراحت باشه اما هر چیزی هم یک اندازه داره مردها بعضی وقتها واقعا بچه هستن باید تنبیهشون کرد بایدددددد
نگار حرفتو خیلی قبول دارم منم همیشه آرومم نه که نتونم داد بزنما نه میتونم اما میگم نکنه یوقت ناراحت بشه یا من داد بزنم بدتر شه واسه همین همش تو خودم میریزم و این خیلی بده من خودم نیاز به تیغ جراحی دارمممممممم
هلیا مشکل همینه نمیدونم چجوری اعتدالو رعایت کنم. حتی تو محبت حتی تو بحث نمیدونم
من کارم منت کشیه.بعد بهش میگم دنیا عوض شده ها...البته وقتی من پا پیش میذارم برای اشتی اونم با سر استقبال میکنه
به نظر منم همیشه نباید ما زنا همه چیزو بریزیم توی خودمون تا مردمون زودتر آروم بشه. اگر جوابی دارید بدید. نه اینکه دعوا کنید. جواب حرفاشو فقط بدید
سپیده :)))))))))))
هلیا اوه اوه :)))))))))))))))))))) خخخخخخخخخخخ بابا اینجارو باید میکردیم شورش علیه مردان ^_^
فهلن مردا و استثناعن من و سپیده رو ببرید زیر تیغ تا بریم تیم بزیم آقایونو بتتتترکونیم :DDDDDDDDDDDDDDDDDD
هلن من منت کشی نمیکنم اما بعد از دعوا کافیه یه کم برم سمتش مثلا بهش بگم بستنی میخوری؟ من یه قدم بردارم اون صد قدم برمیداره.
فرشته :)))))))))) میبینم که من عمل لازمم خفـــــــــــــــــــن :((((((( ی بار دعوامون شد اون چن بار زنگ زد سرد جوابشو دادم تا ی روز اصن بهش محل نمیدادم آخر سر ی دعوا دیگه کردیم و سپس دوست شدیم ^_^
آره سپیده خخخخخخخخخ
گاهی میگم شاد من برم مشاوره چون واقعا نمیدونم چجوری باید رفتار کنم.:((((((
نه منظورم این نیست دعوا راه بندازید اما از حق خودتون دفاع کنید درسته مردها دوس دارن زنشون گوش به حرفشون باشه این خصلتشون هست اما همیشه هم خوب نیست حد اعتدااااااااال نه از اینوری نه اونوری
دقیقا هلیا. مردا نباید فکر کنن همیشه حق به جانب هستن گاهی که حق باهاشون نیست هم باید متوجه بشن
هلن بسیــــــــــــــــــــــار حرف درستی زدی
خب بنده زین پس میخام اینجوری باشم
plz help me :(((((((((((
هلیا کاملن درست میگی ^_^
خدایی این تیغ جراحیتون داره درمونم میکنه ها!!!!!!!! به فکر فرو رفتم -_-
هلیا جون الان من تو محبت کردن دارم کنترل میکنم قبلا هرچی دلم بود میگفتم اما الان نه یعنب محبت میکنم اما هی حرف دلمو بگم و.... نه کمش کردم اگرم بگم موقعی اون بگه اگه ببینم کار داره میمونم اون خبر بگیره ازم بعد من گاهی وقتا منم خبر میگیرم در حد اس اما هی زنگ بزنم نه کمش کردم. بنظرت این روند دارم پیش میرم خوبه؟؟
خانومای عزیزم در یک کلمه سعی کنید محبتتون به جاش خرج کنید محبت بیش از حد باعث توقعات بیجا و کمبود اون باعث معطوف شدن مردتون به سمت دیگه میشه.خلاصه چجوری بگم بهتون یک ذره سیاست داشته باشین زیر میزی بهش محبت کنید به درخواست هاش احترام بزارید اما نامحسوس
سپیده جون من با این قضه مشکلی ندارم چون درکش میکنم همینطور من نمیتونم دووم بیارم اون با دختر یا زنا راحت باشه.من آدمی بودم فوقالعاده راحت با هم کلاسیام. اما کم کم کمش کردم دیدم داره ازیت میشه. الانم حرف میزنم اما دیگه راحت باشمو شوخی کنم نه.
سپیده میگم ما چقدر شبیه همییییییم :))))))))))))))))))) چون یه کوچولو حساسه نمیگه حرف نزنا با مردا میگه حرف بزن اما راحت باشی باهاشون نههه
اعتدال یعنی یک به یک اگه یک مرتبه شما منت کشی کردی بار دوم نباید بکنی نباید.ببین سپیده اختلاف نظر فکر توقع و ..... بین تمام زوج های دنیا هست تو یک زندگی مشترک به نظر من فقط و فقط سیاست زن و قدرت و مرد هست که زندگیو نگه می داره.منظورم قدرت زور و بازوش نیستا.زنها دوس دارن حمایت بشن حتی با یک کلمه اسم اون قدرت مرده.پس باید بتونی با سیاست زنانه ، مهربانی زنانه را هم کنارش قرار بدی تا اعتدال به وجود بیاد
آفففرین دقیقن همینه سپید جونی :(
آره خانوووم ازش دوری نکن چون سرد میشه اما زیاد لی لی با لالاش نزار
هلیا عالی بود ^_^
من بی سیاستم :|
باید خودمو درست کنم
یا خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا :(
بچه ها فکر نکنید که با سکوت و حرف نزدن شما موقع بحث شما پیش همسرتون عزیز میشید یا مثلا شرمندش میکنید نه برعکس باعث میشید طرف متوقع و حق به جانب بار بیاد و بعدها خدایی نکرده عادت میکنه هر جوری که دوست داره برخورد کنه و شمارو اونجوری که دوست داره تغییر بده هرکاری خواست بکنه بعدش تو خیال خودش بگه خانوم من ناراحت نمیشه یا مثلا جرات نداره حرفی بزنه یا خالفت کنه البته این حرف من در مورد هر دو طرف هستش مرد هم با سکوت و اطاعت بیش از حد مین ذهنیت رو تو خانومش ایجاد میکنه
نگار :|خداییش من مسترس شدن زیاااااااااااااااااااااااااااااد
آره سپیده جان من نمی دونم شما مادر بزرگ دارید یا نه.اما مادر بزرگ یکی دوستای صمیمی من همیشه بهم می گفت این سیاست زن هست که مرد و تو خونه نگه می داره.خدا رحمتش کنه و واقعا حرف درستی می زد بعضی از حرفای بزرگترا واقعا به درد آدم میخوره
نگار من نیاز مشاوره دارم :((((( چون نمیدونم چرا حتی حق بامنم باشه احساس میکنم بازم مقصر منم این اذیتم میکنه باعث میشه نتونم جواب بدم همش.
فزریبا جون اولین پستی که تو این اتاق داشتیو خیلی دوست دارم گاهی ادم فکر میکنه مردا از فضا اومدن خیلی با زنا فرق دارن ولی من همسرمو با همه فضایی بودنش دوست دارم
بعضی وقتا فکر میکنم انگار زبونمو نمیفهمه خوبحق داره تو مریخ زبونشون با ما فرق داره !!!
خب صبا جون شما هم به نتیجه من رسیدی :-)
دیدید اقایون نمیتونن چند تا کارو با هم انجام بدن ؟؟؟ وقتی دارن با موبایلشون ور میرن اگه سئوال بپرسین اصلا متوجه نمیشن !!! تنها کاری که چند تا کار توی یه لحظه هست و منم تعجب میکنم رانندگیه ... واقعا اینو خوب از پسش بر میان
مینا منو کشتی از خنده :-)))))))))))
راست میگی زمین کجا مریخ کجا !!!!!!گاهی اقایون سطح درکشون خیلی کم میشه و هر چی بیخ گوششون حرف میزنی متوجه نمیشن و حرف خودشونو میزنن
سلام الهام جان به جمع ما خوش اومدی شاید اختلاف سنی شما زیاده ... حتما خیلی وقته ازدواج کردین .. اخه من دیدم اقایونی که سنشون بیشتره به همسرشون مسلط تر هستن
الهام جان سلام منم فک میکنم بیشتر توضیح بدی بهتر متوجه میشیم
سلام من جدید اومدم . :-)
میشه منم همسری رو جراحی کنم؟
بزرگ ترین مشکل زندگی مون اینه که من توی برهه ای از زندگیم با همسری اشنا شدم که بسیاااااااااار ضعیف بودم . منتظر بودم ببینم اون چی میگه. موافقه مخالفه، نظرش چیه و ....
حالا ازنظر شخصیتی خیلی قوی تر شدم خودم
ولی همسری همش نظر میده، :-(
و خب گاهی مواقع نظراتش مورد پسند من نیست و نمیخوام به نظراتش اهمیت بدم
ولی اون اصرار داره که من اشتباه میکنم و .... و سریع هم میگه پس دیگه از من واسه هیچی نظر نخواه، کمک نگیر و .... و اینکه میگه وقتی فهمیدی حق بامنه نیای سمت من ها !!
خلاصه احساس میکنم بخاطر اون وقتاس که خیلی گوش بفرمانش بودم ، همش از خودم ناامید میشم
والبته گاهی هم از همسری که نکنه یه وقت بخواد اشتباهات منو بزنه توی سرم و بخاطر اشتباهاتم منو سرزنش کنه و ....
من 25 سالمه همسری 28 ،
4سال پیش توی دانشگاه با هم اشنا شدیم
چند ماه پیش بعداز یکسال دوستی باهم عقد کردیم . هنوز زندگی مشترکمونو شروع نکردیم
وقتی به حرفش نمیکنم و باهاش مخالفم احساس میکنم دیگه دوستش ندارم چون داره بهم زور میگه بداخلاق میشم. همش ذهنم در گیر همین موضوعه ولی اون نه
فقط کافیه شب بخوابیم صبح هیچی یادش نیست. تاباز توی موقعیت خاصی که قبلا بهم تذکر داده . از اول شروع کنه و باز نظراتشو بگه ...
نگار خصوصیتو دیدی؟
سارا جون شما چی شدی ؟ چرا دعوا کردی؟
خوب منم منظوزم این نیست که فامیلتو بزاری کنار عزیزم ولی بیشتر از بقیه باید بهم اهمیت بدین دوستم
من وقتی خراب کاری میکنم یا با همسری بحم میشه مثل گربه شرک میشم . چشمام گنده و مظلوم به همسری خیره میشم و لبامو آویزون میکنم. اونم دلش میترکه و محکم بغلم میکنه. منم میخندم.
خب چرا دعوا کردی؟ مقصر کی بوده خانوم طلا؟ هان؟ تو مقصر بودی ک مظلوم شدی؟
مینا جون با شوهرم دعوام شده از دیروز عصر باهاش حرف نزدم دارم دق میکنم
سارا گلی تو چی شدی؟ میخوای همسرتو جراحی کنی عزیزم؟
خب اخلبته که همسری شریک زندگیه منه
ولی خاله رو بذارم کنار بهش بگم همسری دوست نداره باهات بچرخم؟ بعد پس فردا اگ به کمکش نیاز داشتم روم میشه ازش کمک بخوام! اخه غریبه که نیست ناسلامتی قوم خویش هستیم
البته نمیگه خاله ت رو کنار بذار میگه هفته ای یبار برو خونشون یا اون بیاد خونه
باهاش بیرون نرو ....
مرسی دوستای جدید وخوب
سارا خانوم گل من از مشهد
چرا ناراحت عزیزم؟
نگار جان خب میگم که ، چند وقت بعدش بازم همون حرفاشو بی کم و کاست تکرار میکنه :-D
ولی اره . دوستم داره. همش میگه دلم واست میره دختر . با من بد نباش. یا میگه از بس دوستت دارم داری بهم زور میگی، (البته منظورش از زور گویی اینه که به حرفای من گوش نمیدی ولی باز دوستت دارم:-D )
تو میتونی با دخترای دیگه که هم خودت دوستشون داری هم از نظر شوهرت موجه رابطه داشته باشی.بحرفت شوهرت گوش کن.من دورو بریامو دیدم که وقتی دوستاشون کسیه ک اینجور رابطه ها داشته براش مشکل ایجاد شده.وقتی بقیه میبینن که تو باخالت رابطه صمیمی داری خب ممکنه فک کنن توام مـثل اونی برات حرف درست کنن.پس بهتره با ادمای موجهه رفت وامد کنی
الهام جون منم مشهدیم.البته از قوچان خوشبختم عزیزم.
الهام جان مردا اوایلش میخوان فقط دستور بدن اما بعد از یه مدت ک دیدن همسرشون به حرفشه و اونیه ک میخواد دیگه آزاد میذارنش. من همسریم دقیقا اینطوری بود اما الان خیلی بهتر شده. قبلا به پسر خاله هامم کار داشت اما الان نه دیگه.
مینا گلی پس خداروشکر که من پسر خاله و پسر عمو و پسر دایی و پسر عمه بزرگ ندارم خخخخخخ
اگه نه دیوونه میشدم از دست گیر دادناش :-D
اینقد خودم ناراحتم نمیدونم چجوری راهنمایی کنم دوستمونو
الهام جون سلام دوست عزیزم.از کدوم شهری فدات
سلام الهام جان خوش امدی دوستم مشکلی که داری تقریبا تو اکثرا زوجین وجود داره خودتو زود نباز و نگو که بدبخت شدم از حرفات مشخصه که همسرت خیلی دوست داره وقتی میگی شب میخوابه صبح ناراحتی ازت به دل نداره پس خیلی دوست داره وگرنه سعی میکرد ناراحتت کنه یا به زور به کاری وادارت کنه
ای بابا عزیزم. منم اوایل بدجوری قاطی میکردم اما بهش میگفتم چشم اگه تو اینطوری دوست داری. اما الان دیگه به اونا کاری نداره. قبلا اگر غروب میشد نمیذاشت برم بیرون میگفت خطر داره اما الان نه. میگه خودت بزرگی و مراقب خودتی. خندم میگیره با خودم میگم تو یک ماه سریع بزرگ شدم.
الهام جون گیردادن مردا همیشه هم الکی نیست شاید تو خالت یا دوستای دوروبرش چیزی دیده که مصرانه دوست داره رفت و آمدتو کم کنی اگه اخلاقش اینجوری بود که میخواست بهت گیر بده به جمع همه دوستات گیر میداد نه فقط خالت و دوستاش
الهام جون عزیزم منم فک میکنم بحرف شوهرت گوش کن و رابطتو باهاش قطع کن.شوهرت نمیگه کلا با هیچکس رابطه نداشت باش میگه؟؟؟؟؟؟؟خب راست میگه ممکنه واسه تو هم مشکل پیش بیاد عزیزم
الهام خانومی اینم در نظر بگیر که تو همسرت رو شریک زندگیت انتخاب کردی نه خاله و دوستای خالت رو پس باید هوای همسرت رو داشته باشی و به حرفای اون بیشتر گوش بدی چون شما دوتا هستین که باهم میمونید تا آخر عمر
الهام جان به نظر من عزیزم همسرت حق داره خب. خب مردا نمیتونن ببینن پسر یا مرد دیگه ای با همسرش گرم بگیره و بگه و بخنره. اگر اینطوری نبود جای نگرانی داشت خانومی
الهام جان خوش اومدی عزیزم. خوشحالم که نو عروس رو انتخاب کردی خانومی.
کارت اتفاقا درسته که تو جمع مختلطشون نمیری عزیزم.
خب اینکه من میدونم همسری دلش نمیخواد کسی بامن گرم و گیرا بگیره و خودم رعایت میکنم. همش هم بهش گفتم من وقتی میدونم حمع مختلط میرن همراهش نمیرم فقط وقت دخترونه ست جمع
ولی باز مدام اصرار داره که رابطه ت رو با خاله کم کن، رابطه ت رو باخاله کم کن
ببین من کی بهت گفتم
ببین وقتی به حرف من رسیدی فلان و بهمان ...
نگرانم میکنه!
با دوتا مشاور صحبت،کردم
میگن لزومی نداره تا این حد خودت رو از جمع دوستانه ای که مرد هم توش هست بیرون بکشی چون همسرت داره شلوغش میکنه
ولی باز من به حرف همسری کردم نمیرم ...
بهش میگم تو به من اعتماد نداری، میگه نه عزیزم این چه حرفیه تاحالا ازت پرسیدم با فلان دوستت کجا رفتی چرا رفتی و ....
ولی فک کنم نداره :-(
من بدبخت شدم ، نه؟؟ :'(
مثلا بهم میگه خاله ت از نظر عقلی و شناخت. راه و رسم زندگی متاهلی هنوز رشد نکرده ، باهاش نگرد. خاله م مجرده پسر هم همیشه دور و برش زیاده و همه پسرا با دیدن من و خاله م باهم، سریع بامنم گرم و گیرا میگیرن،و همسری ازین مسئاه اذیت میشه. بهش قول دادم وقتی میدونم خاله م با جمع دوستانه مختلط میرن بیرون همراهش نرم. ولی بقیه مواقع رو دلم میخواد باهاش برم بیرون تفریح کنم و ...
میگه اگه تو بگی پسر نیست من مطمئن هستم که نیست ولی خود خاله که اینقدر پسر دور و برش زیاده برات مشکل درست میکنه
حالا ببین من کی گفتم....
خلاصه اینکه تلفیقی از زور گویی و عدم اعتماد :-(
درسته فریبا جان حرف همسر از حرف مردم خیلی با ارزشتره و ناراحتیش باید ارجحیت داشته باشی
منم فک کنم تا همین الان خیلی به نظر بقیه اهمیت میدم :-(
من وقتی با همسری دعوام میکنم که مقصر هم خودمم تا میبینم ناراحته زودی بی هوا میپرم لباشو بوس میکنم میگم اشتی اشتی بعدشم همسری میگه اره فقط با بوسیدن من یادم رفت چیکار کردی.... بعد یه دقیقه ای ساکته معمولا هم میخنده و بعد اشتی میکنیم
ولی خب همسری بیشتر از هرچیزی بخش خل بازیشو که من نگاه نمیکنم کجام و کی دور برمونه رو دوست داره و وقتی هم که تنها باشیم از بس فشارم میده اشکام در میاد از درد و از خنده و ...
خلاصه اب روغن قاطی کردن میشه اون وقتا :-D
حالا تو هم اگه تقصر خودته پیش قدم شو
راستی! اینم بگم
ما یه قانون داریم که هیچ وقت قهر همراه با سکوت نباشه
حرف میزنیم حتی شده در حد کلمه
بعد اون وسطا یکی با همون کلمه ها شوخی میکنه میخندیم و ... قهرمون زود تموم میشه
هرچی قهرتون طولانی تر بشه اشتی کردن سخت تره ها! برو پیش قدم شو ساراجون
الهام جان بیا لین جزیره اسرار آمیز
بچه ها همه اونجان عزیز
http://www.noarous.com/fa/thread/2422/page/2041
این لینکشه
مونا امپول بتامتازون ال آ بگیر بزن
مونا دلیلش خستگی و ضعیف شدنته و این مسائل اخیر مربوط به خانواده همسرت سعی کن یه تنوعی تفریحی تو زندگیت ایجاد کنی حتی شده با همسرت برو پارک پیاده روی یا شب با ماشین برین یه دوری بزنین قرار بذار با دوستات خیلی کمکت میکنه
چی کار کردی فریبا جون اینجوری شدی؟ خودمم از دست خودم خسته شدم همین امروز فرداس ببرنم امین آباد.
گاهی فکر میکنم زندگی من و امیر به سرانجام نمیرسه
برم داروخانه بگم چه آمپولی بده؟ اسمش چیه؟
کش و قوس مالی زیاد داشتی روحت خسته شده واسه همین زود عصبی میشی حتما زودتر برای خودت چاره کن گلم این وضعیت همسرت رو هم داغون میکنه
مینا درست میگه برو زودی یه آمپول ضد حساسیت بزن تا 4شنبه خوب خوب بشی
یه روز خوبم یه روز به شدت عصبانی شبیه دوقطبیا شدم
آخه فریبا بیا الان صورت منو ببین شبیه جذامیا شدم!!!!! در این که من زود جوش میارم که بحثی نیست مخصوصا تازگیا فریبا نمیدونم چم شده خیلی عصبیم همش یاد یه سری مسائل میفتم حرصم میگیره سر همسرم خالی میکنم.
بیچاره همسریت مونایی. اون بنده خدا ک از قصد نکرده این کارو
آخی مونا عمدی نبوده که اونمنمیخواد خانوم خوشگلش قیافش بد بشه که کار خوبی کردی زنگ زدی بهش
سلام دوستان
الهی مونا جونم. بگردم. میرفتی یه آمپول ضد حساسیت میزدی خب. سریع فروکش کنه. میرفتی داروخانه بهت دکترش دارو میداد.
پماد بتامتازون زدم مینایی
ای بابا مونایی حتما حواسش نبوده.
میدونید دلیل قهرمون چی بود؟ من بدنم به شدت به ادویه جات و بدلیجات و خیلی چیزای دیگه حساسه بعد سالاد یا ماست ظهرا که میاریم با اونه برداشته تو ماستم دیروز پاپریکا ریخته الان نصف صورتم شبیه اسید پاشیا شده ریخته بیرون به شدت
منم دیشب دیدم یکم التهاب داره اهمیت ندادم صبح پاشدم میبینم نصف صورتم ریخته بیرون و قرمز شده حالا 4شنبه عروسی داریم امروزم وقت آرایشگاه داشتم هیچی دیگه کنسلش کردم خدا کنه تا 4شنبه خوب شه
اینم از احوالات من و شوهرم
فریبا جون.خرداد ماه مامانم وقتی شوهرمو دعوت کرد خونه چون پول دستش نداشت یه کادو ارزون یه پتو دونفره به همسرم کادو داد.وشوهری تا حالا دو بار بهم تیکه انداخته بخاطر کم بودنش.مامانم بعد چند ماه یه پتو خییییییییلی زیبا واسه خودش خرید و منو همسری خیلی خوشمون اومد.مامانم گفت اگه خوشتون اومده با اون یکی عوض کن. منم ب سعید گفتم اونم قبول کرد.پری روز برا هزارمین بار گفتم بیارش.نمیدونم چرا عصبی شد وگفت اصلا میخوام کادو گرون قیمت مامانتو جلوچشمم بذارم یادم باشه چه کادویی داده ومنم ناراحت شدم ودعوا کردیمو.از پری روزه باهم قهریم
مهدیه جون نه ولی اونا خودشون همه چی برام خریدن از هرکدوم دوتا دوتا.خدایی برام کم نذاشتن.البته اونم همه پولشو شوهری داده ها پدر شوهر پول زیاد نداره.اونا برا شب یلدا بهم 200 تومن پول دادن
آره سارا زیاد طولانی قهر نکنید منم امروز و دیشب یکم با همسری سرسنگین بودم ولی امروز علیرغم غرور زیاد بهش زنگیدم صحبت کردیم آخه اون همیشه وسط شدیدترین دعواهامونم بهم زنگ میزنه شده دو ثانیه میحرفه
به نظر من اصلا خانواده سارا نباید میگفتن که کادو کم بوده دندون اسب پیشکشیو که نمیشمرن
دقیقا مونا منم نظرم همینه. این طوری عادت میکنه هر هدیه ای رو سبک سنگین کنه. باید ارزش معنوی اون هدیه رو متوجه بشه
همیشه تو کادو دادن نیت مهمتر باید باشه تا قیمت اون کادو همین که طرف خودشو موظف دیده احترام بذاره و خارج از رسم و رسومات برای کسی کاری کرده اون طرف باید قدردان باشه نه شاکی و طلبکار
سارا فکر کنم گفتی همسرت جهیزیه کامل رو داره میخره درسته ؟ شاید انتظار داره ما که پول جهیزیه نمیدین براش کادوهای گرون گرون بخرین به جاش
نگارجون کل جهیزیه بهعده داماده ولی مامانم تا حالا همه وسایل اشپزخونه وهرچی خرده ریزه هس گرفته.همسرم فقط وسایل بزگ مثل یخچال وماشین لباس شویی و... میخره.با اینکه قرار شده کل جهاز با اونا باشه واونا قبول کردن
فریبا جون هردو خانواده عزیزم
فریبا جون سه روز از دعوا گذشته ولی من هنوز بغض تو گلومه
سارا نذار قهرتون بیشتر از این طولانی بشه
لااااااااااااااااااااایک داری مهدیه ، سارا حرف مهدیه خیلی خوب و منطقی بود اینکارو بکن حتما
آره مهدیه اینم حرفیه واسه دفعه های بعد توقعش ممکنه بیشتر بشه. همسرت باید اینو درک کنه مادرت مهم اینه به فکرش بوده و چیزی براش تهیه کرده مهم اون محبتی هست که مادرت بهش داشته نه اینکه مقدار هدیه چقدر بوده. به قول معروف دندون اسب پیشکشی رو که نمیشمرن
ساراا جان شما هم تعیین کردی که یلدایی برات چی بخرن؟
فریبا جون سلام عززم دلم برات تنگ شده بود
نه فرشته هر هدیه ای داده نباید چزی اضافه کنه یا عوض کنه.خود سارا این اجازه رو داده که همسرش بتونه توهین کنه. بعد هم همچین چیزهایی رو نمیشه رو حساب توهین گذاشت خیلی وقتها پیش میاد که شاید توهم از هدیه ای که خانوادش بهت میدن اعتراض کنی. نباید قهر میکردی. یه مسئله دیگه غرور و من و تو و اول ت وبعد منو و نمیدونم تو پیشقدم شو نه من، اینا همرو بریز دور. چون فقط زندگیت با این چیزا به چالش کشیده میشه. به نظرم یا اس بده و دلیل ناراحتیتو بگو و نگو قهر کردی بگو که خیلی ناراحت بودی و نگران بودی شاید با این هم هناراحتی برخورد بدی داشته باشی با همسرت و بگو که رفتار بدی داشه و حرف بدی زده.
بهتر ک میشه حالت مونایی
مرسی مهدیه
برو به دکتر دارو خانه بگو اینطوری شدی خودش بهت دارو میده عزیزم
ا ساعت پیاده روی و وقت گذروندن با همدیگه نه به درس همسرت لطمه میزنه نه ماشین می خواد عوضش کلی بهتون روحیه میده هم تو بهتر میشی هم ذهن همسرت برای درس خوندن اماده تر میشه ماها که ماشن نداریم پس چیکار میکنیم ؟ فکر کن بی ماشینی و باید تفریح کنی
نگار انقد خودمونو درگیر زندگی کردیم وقت نداریم به خودمون برسیم امیر که دانشجوئه الانم امتحاناش شروع شده ماشینمونم که خراب شده و کلی خرج گذاشته رو دستمون
شاید 4شنبه برم عروسی حالم بهتر شه یکم
مونا جون ما سال اول زندگیمون بدجوری ورشکست شدیم همسرم خیلی ضرر کرد حتی پس انداز منم که تو سرمایش بود از بین رفت
کلاهبرداری شد ازمون
ولی من داشتم از درون نابود میشدم ولی در ظاهر همش به همسرم میگفتم هنوز جوونیم ووقت داریم دوباره روی پای خودمون وایستیم
ما دوباره شروع کردیم .... همسرم با اونهمه کم طاقتیش تونست با کمک من مدیریت خوبی در مورد ذهنش داشته باشه هیچکس جز خانواده همسرم متوجه شکست ما نشد همه جا و همیشه اروم بودیم تو مهمونیها شاد بودیم و نذاشتیم کسی بفهمه
سلام به دوستان نوعروسس ....سارا جون من مشکلتونو خوندم عزیزم من میگم اخه اقایون کمتر از خانوما به این مسایل توجه میکنن مطمئنی که کسی پیزی بهش نمیگه ؟؟ ... در ضمن دوران عقدتو با دعوا تلخ نکن هر حرفی و کاری یه راهی داره
سلام مونا جون
من به شخصه خیلی ارومم
اونقدر اروم که همه میگن خوشا بحالت
خونسرد نیستم ولی رو ذهنم تمرکز میکنم
همسرم قبل ازدواج فقط دو ماه با من دوست بود بعدش ازدواج کردیم
خانوادش میگن خیلی عصبی و بد خلق شده بوده
ولی ارامش من خیلی ارومش کرد خیلی
از کجا دانلود کنم فریبا جان بگو امشب به همسری میگم واسم دانلود کنه بریزم تو گوشیم
الهام جون منم مثل شما فکر میکنم اصلا نمیخوام فامیلم چیزی بدونن کسیکه ادمو نمیشناسه راحتتر قضاوت میکنه دوستای اینجا خیلی خوب حرفهارو گوش میدن و راهنماییهاشون الحق عالیه
آخ آخ امان از این همسریه من! همش میگه کسی از زندگیمون چیزی ندونه. حتی غریبه ها :-D
حتی شما! :-D
تا این حد از راز داری !! :-D
البته توجیه شده که غریبه ها که نمیان تورو قضاوت کنن! من خودم به اشنا ها نمیگم نگران نباش و ... دیگه شما رو پذیرفت که منم احتیاج دارم باکسی حرف بزنم حضور شما مفید خواهد بود برام :-)
از امشب شروع میکنم اگه بتونم واقعا به بعضیا حسودیم میشه که راحت راحتن و بیخیال!!!!
ممنون شیدا جان از اینکه مشکل منو مشکل خودت میدونی و همفکری میدی. شیدا جان من کلا آدم جوشی و حرصی هستم سخته که بتونم خودمو کنترل کنم میدونم که باید روی خودم کار کنم ولی راهشو نمیدونم. راستش نه وقت مشاوره رفتنو دارم نه پولشو
یعنی به هیچی فکر نکنم فریبا؟
آره شنیدم فریبا ولی دست خودم نیست
بابای منم همینطوره فریبا. یه بار که من رفتم محل کارش هیچ کدوم از همکاراش باورشون نمیشد بابا دختر بزرگ داره
بابای منم همیشه میگه همونطور که نباید گرفتاری سرکار رو ببری خونه یا بالعکس نباید اسرار و اتفاقای زندگیت هم تو محیط کار ببری و بالعکس منم با این خصوصیات بزرگم کرده من وهمسری هم اصلا در مورد زندگیمون به کسی چیزی نمیگیم تنها جایی که من حرفای دلمو گفتم اینجا و پیش دوستای نوعروسم بوده
منم خیلی خود دارم و هم کلاسی های دانشگاهم خیلی چیزا رو در موردم نمیدونستن. مثلا تا آخر دوره کاردانیم چهارتا دوست خیلی خیلی صمیمی داشتم که هنوزم در ارتباطیم ولی تا همون ترم آخر نمیدونستن پدرم هفت سالگیم فوت شده. تا این حد خود دار بودم
اره واقعا فریبا متاسفانه الان دوروبرمون پر شده از آدمای به ظاهر دوست ولی در باطن دشمن که ناراحتی و رنج و غممون خوشحالشون میکنه (دور از جون دوستای نوعروسم البته )
چرا مردها فکر میکنن اگه مهربون باشن چیزی میخواد زشون کم بشه ؟؟ من مطمئنم الا جون پدرشوهرتم همینطور بوده و هست مردها خیلی هاشون رفتار پدرشونو تقلید میکنن
الا جون من یکی از دوستام 6 ساله ازدواج کرده و از اول این مشکلو داشته البته به مرور خیلی بهتر شده ولی میگه هر وقت می خوایم بریم خونه مادر شوهرم تا پشت در خونشون دارم بهش میگم به من کم محلی نکنیا، حواست به من باشه، من تنهام اونجا کلی از این چیزا، وااای خیلی سخته. اون میگه پدر شوهرو مادر شوهرشم با هم اینجورین. اصلا برادر شوهرشم زنشو اصلا تو زندگیش حساب نمیکنه!!! خیلی سخته، اصلا قابل هضم نیس و بیشتر از همه به مادرش برمیگرده، دقیقا اینه که ممکنه مورد سرزنش یا تمسخر خانوادشون قرار بگیرن!
الاجون به نظر من میخواد خانوادش مسخرش نکنن. فکر میکنه اگر با تو خوش اخلاق باشه خلاف نظر اونا عمل میکنه و اونا سرزنشش میکنن.
ولی به هر حال رفتارش هر علتی که داشته باشه پسندیده نیست و ادامه اون مشکل ساز میکنه زندگیتون رو. باید یه فکری براش کرد که خودشو اصلاح کنه. بدون تفکر خودشو خانوادش اشتباهه
سلام الا جون منم متاسفم همسرت رفتاراش خیلی ناپخته س عزیزم باید بدونه شما چه رنجی میکشی خودش چه توجیهی داره ؟؟ من فکر میکنم هر چی بد رفتاری میکنی عکس العمل نشون نده ولی وقتی برمیگردی خونه بهش تذکر بده
الا جون باید اینو بفهمه احترام گذاشتن دلیل نمیشه مرد مردونگی خودشو نداشته باشه. بگو تو با بالا بردن من خودتم بالا میبری. دلیل نمیشه با بی احترامی به من بخوای مردونگی خودتو ثابت کنی. این مردونگی نیست
کلا بد اخلاق میشه. یجورایی که انگار میترسه که جلو خانوادش خوب باشه. مثلا سرم داد میکشه یا اینکه یه چیزی میگم ضایع میکنه و سعی میکنه جوری رفتار کنه که اونا فک کنن واسش ارزش ندارم
نه مشکلی نداشتن. چرا گفتم بهشون. میگن مرده دیگه، مرد باید اینجوری باشه اگه نباشه که میشه زن!
فکر مادر شوهر منم اینجوریه دیگه!
بهش میگم ولی قبول نمیکنه که این رفتارای بدش به خاطر بابا مامانشه. میگه ربطی به خونه اونا رفتن نداره
رفت و آمد به خونه پدر و مادرش رو هم خیلی کم کردم اما یه مدت اونجا نمیریم هم تلفن میزنن و باز باعث بدخلقی همسرم میشن. نظر شما چیه؟
سلام به همگی من امروز یه سری از پست های این قسمت رو خوندم و خیلی برام جالب بود چون فک میکردم فقط شوهر من اخلاقای بد داره و خیلی ناراحت بودم. امیدوارم همه مردها برای همیشه خوب و مهربون بشن.
شوهر من تا وقتی خونه خودمون یا خونه پدر مادر من هستیم اخلاقش با من خیلی خوبه ولی هروقت میریم خونه پدر مادرش یهو ازین رو به اون رو میشه و با من بدرفتاری میکنه. نمیدونم باید چجوری جلوی این تغییر رفتارشو بگیرم
من واقعا یه چیز رو هنوز متوجه نمیشم. اینکه بعضی از خانوما دوست دارن خودشونو عوض کنن تا همسرشون ازشون خوشش بیاد!!!! آخه این یعنی چی؟ اگه شما بخوای خودتو عوض کنی که دیگه خود واقعیت نیستی.
در ضمن اگه شوهرت قرار باشه دوست داشته باشه همینی که هستی رو باید بپسنده.
آفرین اعظم جون بلدی خوب مدیریت کنی
جونم براتون بگه من قبل ازدواج آقارو بردم مشاوره... مشاورمم حسابی در مورد همه اخلاقاش برام گفت... تنها مشکلی که فعلا توی این 10 ماه داشتیم یه ذره ابراز احساسات همسری هست که داره به شدت تلاششو میکنه که بهتر بشه....دوم اینکه وقتی اعصابش از موضوعی یا کسی خورد میشه به من بی محلی میکردو منم که میخاستم کمکش کنم دلخور میکرد... که طی مذاکرات بسیار این مشکلم بینمون حل کردیم خداروشکر...خلاصه اینکه یاد گرفتم از مامانم کم و کاستیا مرد رو خیلی به روش نیارم بیشتر تعریف و تمجید کنم بعد هر از چندگاهی بسیار موشکافانه نقدش کنم :)) در کل بگم گوش شیطون کر راضیم ازش
مه سا جون اینجا دو تا بحثه اگه دوست صمیمیه که ادم همه چیشو به دوستش میگه و دلش میخواد دوستش بهش کمک کنه که من اسمشو دخالت نمیذارم ... دوستی داریم تا دوستی!
مهربانو جان میدونم قهر خیلی بده و واقعا ما از هم دور شدیم و روز به روز مشکلات بیشتر میشه.قهر 2.روز 3 روز ما جدیدا به 1ماه هم میکشه
من خیلی واسه این زندگی تلاش کردم خیلی کارا انجام دادم خیلی از خودم گزشتم.ولی الان دیگه نمیتونم 1 قدمم بردارم.
مرسی دوست جونا.فریبا جون تهران زندگی میکنیم.همسرم 22 و من 23 سالمه.1سال و 2 ماه دوست بودیم و 1سال و 11 ماهه که عقد کردیم.
دفعه اخر که من حرف جدایی و زدم ولی خانوادش قبول نکردن و پدر منم خیلی موافق نبود.الان با هم حرف میزنیم ولی حرف نزنیم سنگین تره.
من خیلی ادم شادی بودم خیلی ذوق داشتم و خیلی احساسیم.ولی الان خیلی پژمرده شدم هیچ چیز دیگه ای شادم نمیکنه.کلی مریضی های مختلف گرفتم.
نمیدونم تا حالا به این موضوع برخوردین که ادم از هرچی بدش بیاد سرش میاد دقیقا زندگی منم این شکلی شده
من نزدیک 1ساله تو این سایت میام ولی همیشه خواننده بودم ولی واقعا تنها شدم.به لطف همسرم با کل دوستای دانشگاه ام و ...قطع رابطه کردم.یهو زد به سرم که عضو شم.
شوهر تو یک پسر 22 ساله که تو دو.راان نوجوانی مجردی هنوز هست مسولیت خیلی سخته واسه همسرت شاید بهتر بود زود عقد نمکردین حداقل قبلش مشاوره ازدواج میرفتی منو همسرم رفتیم خیلی خوبه حتما برو شوهرت دوستای مجردشو میبینه پسررا به هم میگن اره چرا زود ازدواج کردی یا هنوز زوده توی رفتارش تاثیر داره واسه خرید بگو بعد از باشگات یا ایینه شمعدون نمیرفتی با خانوادهش بخری به جدایی فکر نکن ساست داشته باش شوهرتو جذب خودت کن
شوهر تو یک پسر 22 ساله که تو دو.راان نوجوانی مجردی هنوز هست مسولیت خیلی سخته واسه همسرت شاید بهتر بود زود عقد نمکردین حداقل قبلش مشاوره ازدواج میرفتی منو همسرم رفتیم خیلی خوبه حتما برو شوهرت دوستای مجردشو میبینه پسررا به هم میگن اره چرا زود ازدواج کردی یا هنوز زوده توی رفتارش تاثیر داره واسه خرید بگو بعد از باشگات یا ایینه شمعدون نمیرفتی با خانوادهش بخری به جدایی فکر نکن ساست داشته باش شوهرتو جذب خودت کن
بههمسرت بگو واسه همه جیز وقت گذاشتی منم هستم تعادل اگه یه روز میره بادوستاش فردا بگو در اختیار منی واسه خرید بیرون رفتن باهاش صحبت کن شاید بیشتر چیزارو نمیدونی از دلت که خبر نداره عزیم میگه ازدواج کرد کنترلم کنه همچین چیزی غلطه مگه ازدواج کنترل کردنه مردا حساسان مخصوصا همسرتو سنشم کمتره خیلی غرور داره که نکنه یکی بهش نگاه چپ کنه ارایش ملایم کن ولی شیک جلو خودش غلیظ ارایش کن منم همسرم بهم میگفت رزکم رنگ خیلی بهم بر میخورد ولی تونستم ملایم ترش کنم یار نگ لاک بیرون کم رنگ بزن خونه قرمز یا رنگای جیغ بزن
سلام دوست عزیزم چرا این همه ناراحتی اروم باش دنیا که به اخر نرسیده چرا میگی واسم وقت نزاشته مگه تا الان باهم بیرون یا خرید نرفتین میگی میره باشگاه خوب بره ولی بعدش باهم برید بازار منم شوهرم میره باشگاه ولی شاید بریم بیرون یا نشه زیاد مهم نیست اوایل خیلی بهم بر میخورد ولی خودمم رفتم باشگاه توام برو ورزش کن به من میگه کجارو میخوای اب کنی میگم واسه روحیم واسه ارامشم خوبه موقع خواستگاری بله برون چپرا قهر بودین ناراحت بودین سر چی یا خرید حلقه اون هنوز تو نوج.وانی هست یا دلش می خواد مجردی کنه یکدفعه تصمیم گرفت ولی درست تصمیم نگرفت عجله کردین واسه ازدواج از خود گذشتگی کرد تو چی گذشتی میدونستی بیش اندازه از خود گذشتی یا قانع بودن نتیجه عکس میده
سلام دوست عزیزم چرا این همه ناراحتی اروم باش دنیا که به اخر نرسیده چرا میگی واسم وقت نزاشته مگه تا الان باهم بیرون یا خرید نرفتین میگی میره باشگاه خوب بره ولی بعدش باهم برید بازار منم شوهرم میره باشگاه ولی شاید بریم بیرون یا نشه زیاد مهم نیست اوایل خیلی بهم بر میخورد ولی خودمم رفتم باشگاه توام برو ورزش کن به من میگه کجارو میخوای اب کنی میگم واسه روحیم واسه ارامشم خوبه موقع خواستگاری بله برون چپرا قهر بودین ناراحت بودین سر چی یا خرید حلقه اون هنوز تو نوج.وانی هست یا دلش می خواد مجردی کنه یکدفعه تصمیم گرفت ولی درست تصمیم نگرفت عجله کردین واسه ازدواج از خود گذشتگی کرد تو چی گذشتی میدونستی بیش اندازه از خود گذشتی یا قانع بودن نتیجه عکس میده
سلام دوست عزیزم چرا این همه ناراحتی اروم باش دنیا که به اخر نرسیده چرا میگی واسم وقت نزاشته مگه تا الان باهم بیرون یا خرید نرفتین میگی میره باشگاه خوب بره ولی بعدش باهم برید بازار منم شوهرم میره باشگاه ولی شاید بریم بیرون یا نشه زیاد مهم نیست اوایل خیلی بهم بر میخورد ولی خودمم رفتم باشگاه توام برو ورزش کن به من میگه کجارو میخوای اب کنی میگم واسه روحیم واسه ارامشم خوبه موقع خواستگاری بله برون چپرا قهر بودین ناراحت بودین سر چی یا خرید حلقه اون هنوز تو نوج.وانی هست یا دلش می خواد مجردی کنه یکدفعه تصمیم گرفت ولی درست تصمیم نگرفت عجله کردین واسه ازدواج از خود گذشتگی کرد تو چی گذشتی میدونستی بیش اندازه از خود گذشتی یا قانع بودن نتیجه عکس میده
سلام دوست عزیزم چرا این همه ناراحتی اروم باش دنیا که به اخر نرسیده چرا میگی واسم وقت نزاشته مگه تا الان باهم بیرون یا خرید نرفتین میگی میره باشگاه خوب بره ولی بعدش باهم برید بازار منم شوهرم میره باشگاه ولی شاید بریم بیرون یا نشه زیاد مهم نیست اوایل خیلی بهم بر میخورد ولی خودمم رفتم باشگاه توام برو ورزش کن به من میگه کجارو میخوای اب کنی میگم واسه روحیم واسه ارامشم خوبه موقع خواستگاری بله برون چپرا قهر بودین ناراحت بودین سر چی یا خرید حلقه اون هنوز تو نوج.وانی هست یا دلش می خواد مجردی کنه یکدفعه تصمیم گرفت ولی درست تصمیم نگرفت عجله کردین واسه ازدواج از خود گذشتگی کرد تو چی گذشتی میدونستی بیش اندازه از خود گذشتی یا قانع بودن نتیجه عکس میده
اره فریبا جون واسه ازدواج خیلی عجله داشت اونم دلیلش این بود که وقتی مسافرتی یا برنامه ایی بود منم با خانوادم میرفتم و از این موضوع شاکی بود که من میرم مهمونی و مسافرت و...و نمیتونه هیچ دخالتی بکنه
اشتباهی که کرد ی به خانوادش حرف از جدایی زدی سعی کن حرفارو بیشترشونو نه به خانواده خودش نه به خانواده خودش معلومه ازش ناراحت بودی که به اونا گ/فتی طلاق درست فکر کن قبل از دواج حساسیت هاشو میدونستی سعی کن اروم باشی زبون ملایم و نرم جذبش کنی طرف خودت
قهر نکن تا اونجای که میتونی بگو ازت دلخورم ازت ناراحتم خودت بهش بگو ازش تعریف کن بهش امید بده اصلا ناراحت نباش مشکلاتتم تو خانواده همسرت نبر ولی دیگه از خودت نگذر شوهرت الان مطمینه ترو داره دیگه هرکارب باهاش میکنم رفتاری نشون میده بهش بگو یه روزر تو هفته بشینین درباره همه چیز صحبت کنین خوب جواب میده شوهرت سربازی رفته کارش چیه
اره فریبا جان باید اعتماد شوهرشئو جلب کنه به روش خودش
الان اصلا دلم نمیخواد دیگه عروسی باشه چون میدونم شب هایی که واسه همه بهترینه واسه من کابوس میشه.شاید هیچ کس باورش نشه من عکسای بله برونم و 1 بار دیدم و خواستم همشو پاک کنم که خواهرم نزاشت.
هیچ وقتی واسه من نداره.واسه خرید ایینه شمعدونم نیومد گفت باشگاه دارم با مامان بابام برو.شب خواستگاری قهر بودیم شب بله برون قهر بودیم .روزی که عقد محضری داشتیم تا نیم ساعت قبل عقد قهر بودیم.سر حلقه خریدن دعوا داشتیم که اخرش قهر کردیم و اصلا باهم حرف نزدیم
هر روزی که میگزره مشکلات بیشتر میشه و ما از هم دورتر.تمام فکر و زندگیشم ماشین و موتور و باشگاشه
سلام فریبا جون.انقدر مشکلاتم زیاده که نمیدونم کدومش و بگم.شوهر من به همه چیز گیر میده و تقریبا وسواسی فکری داره.لاک نزن اینجور ارایش نکن.این لباس و حق نداری بپوشی.اینجا حق نداری بری.تقریبا هیچ جا نمیرم.اگه جاییم برم مدام باید اس ام اس بدم بهش.در 8الی که روز اول ی جور دیگه من و دید و قبول کرد
نانی جونم خیلی ناراحت شدم این روزا که باید خیلی شاد و سرحال باشی دوست خوبم امیدوارم با همفکری و مشورت با دوستان اینجا بتونی قوی و محکم باشی و با مشکلاتت کنار بیای من فقط میتونم بهت بگم بدترین کار قهر کردنه اینکارو اصلا نکن بیشتر باعث دوریتون میشه
متاسفانه اگه من دوران نامزدی داشتم شاید میتونستم درست تر تصمیم بگیرم.چون دوران دوستی فقط من و خودش بودیم.و مشکلات حاد نبود.ولی بعد از عقد که من رفتم تو خانوادش شوک بزرگی بهم وارد شد.از نظر فرهنگ و تفکرات خیلی تفاوت داریم.خیلی سطحی فکر میکنن.من روی خیلی از موضوعات با روش های مختلف کار میکنم و همسرمو قانع میکنن ولی خانوادش تمام زحمات من و به باد میدن.
شاید تفکرات من اشتباه باشه ها نمیدونم شایدم خندتون بگیره من احساس میکنم خیلی از رفتارای همسرم به دلیل اینه که میخواد مثل باباش نباشه یا فکر میکنه من مثل مامانشم.چون تو خانوادشون زن سالاریه.مامانشون حرف حرف خودشه چه درست و چه غلط باید حرف اون باشه.من احساسم این و میگه که بعضی از رفتارای شوهرم شاید این طرز تفکر باشه
مهربانو جون من حرف شمارو کاملا قبول دارم ولی توجه کردن و محبت ربطی به سن و سال نداره .شاید طرز تفکر من اشتباه باشه ولی منمیگم 70%خانواده نقش داره مخصوصا مادر.تربیت بچه با مادره.همسر من محبت کردن و توجه کردن ارزش گزاشتن رو بلد نیست چون تو خانوادش این چیزارو ندیده
سلام یاسمین جون.اره خیلی سخته مادرشوهرم کلا ادم بی تفاوت و خونسردیه و خیلی بی احساس .به معنای واقعی بی احساس .هیچ کس شاید باور نکنه.کل زندگیش فقط فکر تمیزی خونه(وسواسی شدید داره)و پول خراب کردنه.و همسر منم چون جز مادرش زن دیگه ای رو ندیده خیلی چیزارو نمیدونه
من برم فردا میام اینجا دوباره
ندا آخه توی تاپیک های دیگه نانی میگفت مادرش هیچ چیزی از همسرداری بهش یاد نداده و به خاطر اینکه مادرش به خاطر وسواسی بودن با هیچ کس رفت و آمد نداره آداب معاشرت رو هم یاد نگرفته توی خانوادش.
سلام نانی جون خوش امدی عزیزم ... کاش اگه نامزدی نداشتی ولی روز بله برون یا حداقل روز خرید حلقه کمی محتاط تر میشدی و حساس تر و عقد رو عقب مبنداختی ولی الان هم میتونی با کمک مشاور مشکلت رو حل کنی عزیزم
نانی جون به نظر من واسه عقد که عجله کردی ولی واسه عروسی اصلا عجله نداشته باش بذار اوضاع آروم بشه و تا حدودی هم بر وفق مرادت بشه بعد ایشالا به خوبی و خوشی برید سر زندگیتون. مشاوره هم توی این مدت فراموش نکن
ندا منم منظورم همین بود الان مشکل اختلاف سنیشون نیست مشکل اینه کلا شوهرش سنش پایین نه اینکه فقط از نانی کوچیک تر باشه کلا بچه هست و کم سن
فرشته شماها که میدونین من از حامد 4 سال بزرگترم ولی هرگز این مشکل رو نداشتم . علتش این مشکلات بزرگتر بودن نانی نیست. علتش زود ازدواج کردنشونه یعنی تو سن پایین ازدواج کردنه. چون پسر 22 ساله هنوز آمادگی ازدواج رو نداره ولی دختر 23 ساله یه خانم جا افتاده برای ازدواج اگر این دو نفر 5-6 سال دیگه با هم ازدواج میکردن مطمئنا این مشکلات رو نداشتن و این موضوع ربطی به تربیت خانوادگی همسرش نداره. تنها مشکلی که هست شوهرش سنش کمه و دید جامع و کاملی از ازدواج فعلا نداره و واقعا نمیشه سرزنشش کرد . فقط باید زیاد براش وقت گذاشت . و از مشاور کمک گرفت
نانی جون کاش یه کم رفت و آمد خانوادگی می کردید بعد موضوع عقد پیش میومد. هرچی باشه رفتارای اون پسر انعکاسی از رفتار خانوادش هست که توش بزرگ شده.
ندایی نانی جون همسرش تقریبا یه سال از خودش کوچیک تره یعنی 22 سالشه همسرش و از طرفی هم توی خانوادش خیلی رفتارا رو یاد نگرفته. آداب معاشرت و همسرداری رو نمیدونه. و لجوج هم هست و نمیخواد اینا رو یاد بگیره.
نانی جان الان پستاتو خوندم. به نظرم همون شب خواستگاری وقتی با قهر اومد جلو باید کمی بیشتر تأمل میکردی عزیزم. زندگی موضوع یک روز و دوروز نیست که بخوای همینجوری سر کنی
بچه ها ببخشید من موضوع نانی جان رو خیلی متوجه نشدم
منم خواهر شوهر ندارم و فقط یه برادرشوهر دارم.
همسرم مادرشو خیلی قبول داره و بیشتر از برادر کوچکترش با مادرش صمیمیتره و البته مادرهمسرم زن فهمیده و با درایتیه و بچه هاشو مستقل بار اورده ولی رابطه خوبی دارن.
کلا پسراش خیلی روش حساسیت دارن . مادرشوهرم الگوی خوبی تو فامیلشون هست.
از طرفی نداشتن دختر باعث شده ارتباطمون صمیمی تر باشه و منو واقعا دخترشون حساب میکنن، مخصوصا پدرشوهر گرامی دختر دوستن بسیار
منم قدیمها دوست داشتم خواهرشوهر داشتم ولی الان راضیم :)))
سلام :)
نانی عزیز هم راه سختی در پیش داره که با توکل به خدا و با کمک یه مشاور خوب انشالله مشکلاتش حل شه.
حالا که جریان زندگیش در این مسیر قرار گرفته باید کمر همت ببنده تا مسیر زندگیشو به سمت آرامش هدایت کنه!
سخته ، خیلی سختر از بیان این کلمه ها ، چون ما فقط می نویسیم و میگیم و این اونه که توی شرایط قرار میگیره
ما هم فقط میتونیم براش دعا کنیم.
ممنون فریبا خانم جان :)
مادر نقش مهمی توی هر خانواده داره! اخلاق و رفتار ما و همسرامون هرچقدرم که بگیم نه اما بازتابی از خانواده و رفتار پدر و مادرمون با همه
منم از این بابت خداروشکر میکنم.
متاسفانه سن پایین مردها باعث میشه تجزیه و تحلیل تو روابط زناشویی نداشته باشن خیلی سخته نانی جونم درکت میکنم
چشم
مخصوصا اگه مادرشوهر زن به روزی نباشه دختر داشته باشه باعث میشه خیلی چیزا رو حواسش باشه اگه مادرش ندونه یا درک نکنه
نانی جون تا شوهرت به اون درک درست یا واقعی از زندگی نرسیده عروسی نکن دوست جون
مونا جون وام ازدواج پسره رو مادرش داد و وام هایی که بعد ازذواج برای خرید ماشین خودش برای شوهرش جور کرد کم کم به عهده خودش شد و پرداخت میکنه.
من با کارکردن مخالف نیستم . اما مردی که مسیولیت زندگیو بندازه گردن زن و هر وقت دلش خواست بره سرکار این درست نیست. دوست من با کمی صبوری کردن میتونست زندگیشو بهتر کنه! فقط کار کردن نکردن ملاک نیست. شوهرش کم کم به این روند عادت کرده که بالاخره کارم نکنه سر ماه حقوق زنش هست که خرج شه.
متاسفانه تو اطرافمون زیادن زنایی که از خیلی لذت های زندگی گذشتن و کار میکنن بالاجبار که خرج خودشون رو در بیارن. یا مادرانی که خرج بچه ها و شوهر اصلا نمیدونه. این زن باید تا اخر عمر کار کنه و از زندگیش چیزی نفهمه چون شوهرش هیچوقت نمیفهمه خرج زندگی چیه.
تو این جامعه و شرایط زندگی دو نفر همونطوری که شریک زندگی همن باید با هم تلاش کنن و زندگی رو به جایی برسونن.
نقش زن و کارشم خیلی مهمه . من خودم الان عقدیم و شاغل و بعد ازدوتجم میخوام کار کنم. نه فقط برای شرایط زندگی ، کار از نظر روانی بهم حس مفید بودن میده. همسر منم اینو قبول داره خداروشکر
خب مژگان جون به نظرت دوستت نباید میرفت سرکار؟ شاید اگه نمیرفت همسرشم نمیرفت خب اینجوری که زندگی لنگ میموند. مگه اینکه واسه پولش یه برنامه ریزی میکرد مثلا وام میگرفت که پسره رو پول اون حساب نمیکرد
سلام
دوست منم همین مشکل و داشت
دو سال از همسرش بزرگتره که به نظر من تفاوت یه دنیاس
دوستم شاغل د که اشنا شدن و تو سه سالی که دوست بودن سر همین کار بارها به جدایی رسیدن . من از نزدیک در جریان بودم ، نمیتونست بدون اجازه جایی بره و کلی اذیت شد. عقد که کردن شرایط بهتر شد. حساسیت ها کمتر شد اما بنظرم مشکلات همچنان بود فقط دوستم با از خودگذشتگی با خامی شوهرش میساخت.
شوهرش رفیق باز بود و خیلی مسیولیت پذیر نبود.
پدرش فوت کرده بود و تک پسر بود و مادرش خیلی لی لی به لالاش گذاشته بود.
تو حیاطش براشون خونه ساخت و خرج عروسی و هزینه ها رو داد. واسه پسرش ماشین خرید که آژانس کار کنه.
دوستم قبل عروسی کارشو ول کرد تا بقول خودش و اطرافیان شوهرش مسیولیت زندگی رو به عهده بگیره و تا چند ماه هم سرکار نیومد.
بعدم به بهانه بیکاری تو خونه برگشت سرکار و مشکل از همینجا شروع شد.
شوهرش روی حقوق اونم حساب میکرد. دو سه بار پشت هم تصادف کرد و ماشین خسارت دید و چه جنجال هایی سر حقوق عقب افتاده دوستم از صاحبکارش در اورد که باعث ابرو ریزی شد. و دوست بیچاره من روش نشد و از کار اومد بیرون
خیلی خودار و مغروره دوستم و میخواست رو همه چیز سرپوش بزاره و من میدونم چقدر عذاب میکشید.
دوباره یکسال سرکار نیومد ولی دید زندگیش لنگه( نه اجاره خونه دارت و نه هرینه اب و برق و گاز و تلفن ) اما مردی که کار ثابت نباشه و زنش بخواد صورتشو با سیلی سرخ کنه بدترین کار اینه که خودش بره سرکار.
البته شوهرش نسبت به اوایل بهتر شده اخلاقش اما به چه غیمتی.
دو ست من در استانه 29 سالگی و شوهرش هنوز مسیولیت اداره یه خانواده رو نداره که بتونه یه پدر خوب باشه.
فقط دارن زندگی میکنن. دوستم از 8 تا 7 شب یکسره سرکار و روزای تعطیل هم با دوستان همسر و همسرانشون که همه مدل همن بیرون
این زندگی نیست که اون داره . نمیگه اما من میدونم که حسرت یه کادو سالگرد یا تولد به دلش مونده . بیرون رفتن دوتایی . مریضم بشه خودش میره
من همیشه میگم واسه شوهرش زود بود ازدواج و وقتی هم ازدواج کردن دوستم به دست خودش زندگیشو به این روز رسوند.
نانی جون باهاش نه قهر کن نه لج .... فقط حرف بزن دوستانه حرف بزن
هیچوقتم نگو تو سنت کمه و نمیفهمی
چیزی رو مثل پتک تو سرش نزن بذار مراقبت باشه اینطوری احساس میکنه مرد شده عیبی نداره اذیت میشی ولی همونقدر که اعتماد پیدا کنه درست میشه
سلام نانی جون منم با ازدواج زودهنگام پسرا موافق نیستم چون هر کسی رو دیدم به مشکلات شما برخورده ولی طلاق چاره کار نیست باید شرایطو تغییر بدی
بعد باشگاش خسته اس قبل باشگاش استرس تمرین داره وای بریم بیرون من غذا چی بخورم.دوران دوستی خیلی خوب بود اوایل عقدم بهتر بود واسه خریدو بیرون ولی الان حرف خرید میشه میگه با مامانت برو بیرونم شاید 2 هفته 1بار باشه یا نباشه کل زندگیش شده باشگاه و مسابقه غذاش نباید 5دقیقه اینور اونور شه
بعد باشگاش خسته اس قبل باشگاش استرس تمرین داره وای بریم بیرون من غذا چی بخورم.دوران دوستی خیلی خوب بود اوایل عقدم بهتر بود واسه خریدو بیرون ولی الان حرف خرید میشه میگه با مامانت برو بیرونم شاید 2 هفته 1بار باشه یا نباشه کل زندگیش شده باشگاه و مسابقه غذاش نباید 5دقیقه اینور اونور شه
سلام نسیم جون و فریبا جون.مرسی از راهنمایی هاتون.من هیچ وقت این موضوع که تو بچه ایی یا من بزرگترمو به روش نیاوردم و اصلا حرفی نزدم بهش الان واسه شما ها گفتم .شوهر من روابط اجتماعی پایینی داره و کلا دوست نداره .اهل بیرون رفتن با دوست و...نیست اولش فک میکردم دوست نداره خوبه ولی نیست حداقل ادم باید 1 دوست داشته باشه که همسر من نداره .در مورد باشگاش اگه ی باشگاه عادی بود مشکلی نبود الان 90درصد پسرا میرن ولی همسر من همه کاراش افراط و تفریطیه .
فریبا جون مامانم که میگه جدا شو بابام خیلی راضی نیست ولی میبینه خیلی اذیت میشم.نسیم جون من خیلی مشکلات و تو خانواده نمیبرم ولی دفعه اخری من خیلی مریض شدم 2 بار غش کردم و دفعه اولش متاسفانه خونه تنها بودم وقتی مامانم میاد خونه میترسه و زنگ میزنه همسرم و بحث میکنه بعدم تو بیمارستان پدر شوهر و مادرشوهرم اومدن فشارم 4.5 روی 7 بود و خیلی عذاب کشیدم و بعد اون چون پای خانواده ها اومد وسط گفتم
چون مادرشوهرم گفت بهتراز پسر من پیدا میکردی؟؟خیلی حرفاش سنگینه زبونش عین نیش مار میمونه .بعدم گفتم جدا میشم به همسرمم گفتم به قول مامانت بهتر از تو پیدا نمیکردم ولی فک کنم مامانت بهتر از من واست میتونه پیدا کنه
عزیزم ، هنوز هم میشه همه چیز رو درست کرد! به نظر منم با یه مشاور صحبت کن
سربازیم نرفته معاف شده و شغلشون ازاد با پدر شوهرم کار میکنن و از نظر مالیم خوبن و باباشون خوب حمایتشون میکنه
چه بد :(
ناراحت شدم عزیزم
ایشالله مژگان جون چشم حتما 1بار رفتم ولی 1 جلسه بعدش ولش کردم که اشتباه کردم دوباره میرم
خودمم دانشجوام و سرکارم قرار نیست برم چون کلا خانوادگی دوس ندارن زنشون کار کنه منم خودم و با باشگاه و کلاسای دیگه سرگرم کردم
اگه ی خواهر داشتن حداقل با خیلی چیزا اشنا بودن .شوهر من بجز مامانش کس دیگه ای و ندیده و خیلی چیزا رو نمیدونه مامانشم کلا با هیچ کس رفت و امد نمیکنه و کسی هم خونشون نمیره وسواسی داره بعدشم اگه خواهر داشتن ازدواج میکرد میفهمیدن که دختر داشتن چیه و اگه باهاش بد رفتار شه چیه
نسیم جون چون دوره دوستی خیلی مشکلات نبود بعد عقد که پای خانوادش اومد وسط اصلا زیرو رو شد
چرا بده منم خواهر شوهر ندارم درسته بعضی چیزارو بلد نیستن
من و خانوادم که نظرمون همینه که عروسی عقب بیوفته ولی خانواده همسرم میگن نه.همسر منم که فعلا خنثی هستش .خیلی صبوری کردم ولی انقدر اتفاقات و حرف های مختلف شنیدم کلا دیگه مغزم هنگه.برای مشاوره که حتما میرم ولی همسرم بعید میدونم بیاد .من خودمم ادم خیلی حساسیم حرف روم خیلی زود تاثیر میزاره خوب بود ی ذره بیخیال باشم .جاریم خیلی بیخیاله نه اون خوبه نه من
من خیلی دوست ندارم برم خونشون ولی شوهرم خیلی میگه بیا خیلی وقتا میرم خیلی وقتام نرم بهش بر میخوره با ملایمت گفتم با زبون خوب گفتم با دعوا گفتم با شوخی گفتم همه مدله گفتم ولی بازم کار خودش و میکنه
مشاوره برو عزیزم ، مشاوز خوب پیدا کن
اگه دوسش داری و دوستت داره میشه مشکلاتو حل کرد.
تو این شرایط عروسی رو به تاخیر بنداز ، ولی برای جدایی زود تصمیم نگیر ، پسرا با جدایی مشکلی پیدا نمیکنن ، دختران که لطمه میخورن.
خودتم دست کم نگیر ، تو یه شرایط خوب با همسرت صحبت کن که اونم کمک کنه برای آرامش زندگیتون
خیلی علنی غر نزن
همیشه فک میکردم نداشتن خواهر شوهر خوبه ولی اصلا خوب نیست خیلی تاثیر داره
عزیزم خیلی ناراحت شدم
فریبا جون از نظرظاهر و پوشش هر چی میگه اولش غر میزنم ولی انجامش میدم خیلی از بهانه هاشم بخاطر خانوادشه ولی هیچ وقت این موضوع و به زبون نیاورده چون میدونه این حرف و بزنه علنی به من ثابت میکنه که خیلی مشکلات ما بخاطر تعصبات خانوادشه
شما برو بعد بگو مشاور می خوادذ باهات اشنا بشه از این صحبتا
چشم نسیم جونم خودم که حتما میرم ولی همسرم و نمیدونم بیاد یا نه
راستی من برادر شوهرمم 20 سالگی ازدواج کرده کلا تفکر باباش این مدلیه که بچه هاش زود زن بگیرن وقتیم فهمید ما دوستیم سریع اقدام کرد و اینکه شوهر من و برادر شوهرم ی جورایی از مامانشون میترسن
دوهفته یکبار برو خونشون زیاد نرو ولی اگه هم نری همینو میکنن یه چیزی معلوم تو عقد شرایط فرق داره مسولیت داره زندگی هست جاریت میشناسشون بیشتر از تو باهاشون بوذه ولی تو نه از شوهرت نظر خوایی کن واسه تاریخ ازدواج ولی حتما باهم برین پیش مشاور استرس باشگاه یعنی شام کی بخوره چی بخوره
همسر من تو جمع خانواده خودش به من احترام میذاره ولی خیلی مثل خونمون سمتم نمیاد بیشتر در کنار خانوادشه ولی خانوادش اونقدر مهربونن با من که یه لحظه هم منو تنها نمیذارن همسرم مهربونه ولی جلویه دیگران عادیتر رفتار میکنه اعتقادش اینه که محبتهامون باید تو خونمون باشه لازم نیست دیگران ببینند همیشه میگه ادم نباید بچشم دیگران بیاد
منم تازه که عقد کرده بودم میرفتم خونه پدرش.هرم شوهرم انگار وحشت داشت جلوی اونا محبت کنه تو محبت کن پیش شوهذت بشین محبت جا بنداز احترام بذار اگه داد زد روت بگو دیگه چی سر من داد میزنی تو که از ای عادتا نداشتی اینارو با زبون خوش بگو همیشه پیش خ.ودش بشین سیاست داشته باش من میرفتم خونشون شوهرم با مادرش گرم میگرفت ادم احساس پوچی میکرد دیگه دیگه نرفتم خونشون به روی خودمم نیوردم شوهرم فهمید به طریقا ینمیرفتم خونه شون برعکس خونه ما علنا ابراز محبت میکرد انگار تو خونه خودشون رودربایستس داشت سعی کن خودت شوهرتو بسازی عزیزم
این مطالب چه خوبه فریبا جون من به شخصه همه اینارو تو زندگیم امتحان کردم و نتیجه گرفتم اونم به برکت گلاسای آموزشی دکتر فرهنگ که تمام این مطالب بالارو با مثال های زنده بهمون توضیح و آموزش میداد
فریبا جون عالی بودن
شدی جراح تراز اول اتاق گفتگو :))))))))))))))))))
چقدر خوبن مطالبایی که میذاری فریبا جون خیلی با دقت انتخاب شدن چه خوبه که اینجارو قبل ازدواج پیدا کردم و میتونم از خانومایه موفقی مثل شما کلی چیزایه خوب یاد بگیرم دستتون درد نکنه
خیلی خوب بودن مرسی فریباجون
از همتون ممنونم واسه محبتاتون و نظراتون. مرسی دوستان.
مرسی فریبا جون واسه پست های خیلی جالبت
وای فریبایی اینا عالین. هر کدومو که میخونم خودمو همسریو تصور می کنم خیلی جیگر میشیم
ای جانم. عزییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییزم
سلام .منم از این مشکلا دارم.ولی از بس جنگیدم و دعوا کردم و حرف زدم و نتیجه نگرفتم کلا بیخیال شدم
باتشکر از نگارجون
چشاتون خوب میبینه :))
فریبا جونم من ی حس خیلی خوب نسبت به شما دارم.:-*:-*:-*اتفاقا دیشب کلی توی اتاق ولنتاین چرخیدم ی ذره از عصبانیتم کم شده :) دلمم براش تنگ شده:)حالا امشب اگه بشه میخوام برم باهاش حرف بزنم .چون احساس میکنم این دوری داره به ضررم تموم میشه و بیشتر دوباره حرف های خانوادش روش تاثیر میزاره همون چند درصدی هم که روش کار کرده بودم داره نقش براب میشه .برای مشاورم اقدام کردم ازوهفته دیگه ایشالله میرم
فریبا جون چقدر خوبه که اینجایی و به دوستانمون و من ارامش میده وجودت
بعد از چند بار اتفاق این موضوع دیگه اگه خرید میرفتیم میگفت وسیله هات تو ماشین باشه میبرمت خونه ببرش میرفتیم خونشون شوهرم میگفت چیزی خوشش نیومد .الان مدت هاس که دیگه خریدم نمیاد .یا مثلا شب عقدم اخر شب که داشتن میرفتن مادر شوهرم ی کاره برگشت گفت تو دوران عقد نه پسر من شب اینجا بمونه نه دختر شما.
خوب خدایی این حرفش حرص خوردن نداره؟؟؟من که این موضوع و میدونستم قبلا شوهرم این موضوع و گفته بود دیگه جلو خانوادم و عمه اینام دلیلی نداشت این حرف و بزنه هر چند که قبلا این موضوع و گفته بودم به مامانم.
تا یک ماه بعد عقد شوهر من دزدکی میومد خونه ما میگفت مامانم ناراحت میشه.منم گفتم ناراحت میشه چرا واست زن گرفت منم دیگه نرفتم تا گفتن چرا نمیای گفتم وقتی شوهر من اینجا نمیاد من چرا بیام یکم قضیه بهتر شد
راستی مسافرتم مامانش دوست نداره بریم.میترسه پسرش و لولو بخوره.:))))من دیده بودم پدر دختر گیر باشه نزاره دخترش تو عقد مسافرت اینا بره ولی مادر پسر 1دونه بود تو دنیا که نصیب من شد
چقدر حرف زدم:))خیلی خوبه که دوستای مثل شما پیدا کردم:-*:-*:-*
سلام دوست جونیا.مرسی که راهنماییم کردین خوشحالم که کنارم هستین.من و مادرم برای نامزد بودن خیلی اصرار داشتیم ولی پدرم قبول نکرد الان خیلی پشیمونه و خودش رو مقصر میدونه ولی خوب کاریه که شده بجاش ی تجربه شد برای پدرم که برای ازدواج خواهرم محتاط تر باشه.من شب بله برونم که تموم شد به خانوادم گفتم که فعلا امادگی عقد ندارم تاربخ عقد و کنسل کنید ولی بازم پدرم مخالفت کرد چون برای بله برون همه عمو و عمه و خاله ها بودن و همه در جریان و باز پدرم بخاطر حرف دیگران حرف من و قبول نکرد.
فریبا جون مطمعن باش حتما میام و سر میزنم ولی چون فعلا با کل دوستان اشنا نشدم زیاد اظهار نظر نمیکنم.:)))) اخه من عضو کوچولو محسوب میشم.
ندا جون من کلا با اختلاف سنمون مشکل ندارم چون خیلی از اطرافیانم اختلاف سنی دارن.بیشترین مشکلم تعصبات الکیه که خانوادش دارن و همسر منم بخاطر پدر و برادر بزرگش تبعیت میکنه.ولی هیچ وقت نمیگه بخاطر خانوادم ولی خوب الان 3 سالی میشه که باهاشم پس میتونم تشخیص بدم.
راستی ندا جون مادر شدنتم تبریک میگم.
خیلی رفتارای خانوادش اذیتم میکنه و میریزم تو خودم.ولی ی بحث که بشه همش میاد وسط میدونم کارم اشتباه.منم این وسط مقصرم .از نظر همسرم و خانوادشم منم ایرادای دارم.مثلا بیرونیم چندین بار بهش زنگ میزنن کی میای ؟نمیای؟یا اوایل که اوضاع بهتر بود بعضی وقتا خرید میرفتیم حتما مادر شوهرن میپرسید چی خریدی باید نشون میدادم خوششم میومد بر میداشت
مژگان جون چه حرف خوبی زدی درمورد مشکل نانی واقعا ما فقط خواننده ایم و میتونیم دلگرمی بدیم به دوستمون ولی نانی جون سعی کن با چنگ و دندون برای نگهداشتن و خوب شدن زندگیت بجنگی همین نکته ای که در مورد خریداتون گفتی نشون میده که همسرت تغییر پذیره با شم زنانه و سیاست و 100 البته به کمک مشاور تغییرات مثبت تو همسرت ایجاد کنی و کاری کنی که از تحت تاثیر بودن مادرش بیاد بیرون
مژگان جونم چه خوبه میشنوم که دوست مهربونم با یه خانواده خیلی فهیم و خوب مثل خودش وصلت کرده خداروشکر گلم البته طبیعیه عروس گلی مثل تو نصیبشون شده سعی کن همیشه خوب و صمیمی بمونی باهاشون
موافقم :)
عروس خوب داشتن نعمتیه
خواعر شوهر خوب بودنم نعمتیه بالاتر که نصیب این عروسا کرده مث زنداداش من و شما :)))))
قربونت فریبا جون.مرسی بخاطر دعاهاتون با کمک مینا گلی امشب تونستم ی طور دیگه رفتار کنم اگه شماها نبودین منم باز مثل قبل رفتار میکردم و باز همه چیز بدتر میشد.ولی ارامشی که شماها بهم دادین و راهنمایی های مینا گلی خیلی تاثیر داشت.یکم سخته ولی فک کنم بشه :)
چقدرررررررررر خوب///دست بچه ها درد نکنه که باعث شدن نانی عزیزمون خوشحال بشه.....امیدوارم راهتو به همین خوبی ادامه بدی
نانی خیلی خوشحالم که صبوری کردی. یکی از بزرگان میگه زنانی در زندگیشان فرمانروایی میکنن که مطیع ترن. یعنی اینکه وقتی نشون بدی ازش پیروی میکنی مطمئن باش حرفت پیشش ارزش بیشتری داره و دنباله رویتو بیشتر میکنه
نانی جونم منم حساس بودم ولی نگران نباش هر چی از ازدواجت بگذره اروم اروم خیلی چیزا دستت میاد اینجوری الان داری همسرتو میشناسی اونم داره میشناست با هم دارین جفت و جور میشین به اصطلاح ولی زمان نیاز داره برای شناخت خودش اول و بعد برای بزرگ شدن
چقدرررررررر خوشحالم
دیشب همش تو یادم بودی
امروزم خیلی شلوغ بودم ، صبحم سایت سرم باری دراورد نتونستم خبر بگیرم
الان اومدم دیدم کلی خوشحال شدم :)
نانی جان من فرصت نکردم صفحات قبلو بخونم به همین خاطر نمیدونم مشکلت چی بوده ولی خوشحالم از اینکه داری سعی میکنی خودتو جراحی کنی و بهت بابت این موضوع تبریک میگم راستش منم خیلی خیلی به جراحی نیاز دارم هم تو محیط کار به مشکل برخوردم و هم تو زندگی. بچه ها در جریان مشکلات من هستن
من خیلی مشکلات و سختیارو برای خودم بزرگ میکنم انقد به یه مشکل یا گرفتاری یا حتی یه جر و بحث کوچیک فکر میکنم و اونو تو ذهنم برای خودم بزرگ میکنم که دیگه گاهی حس میکنم مغزم داره منفجر میشه. خیلی سخته آدم بتونه صبوری کنه یا به مشکلات کمتر فکر کنه باورت میشه تو محیط کارم آقایون همکارم همه میگن تو دیگه اون شادابی قبل از ازدواجتو نداری خانوما هم که احتمالا پشت سرم این حرفارو میزنم واقعا ذهنم خستس. گاهی دلم میخواد پشت پا بزنم به همه چیزو همه چیزو ول کنم برم خسته شدم دیگه
مرسی اعظم جون ندا جون مژگان جونم.امیدوارم همه خوشحال باشن همه شاد باشن
مونا جونم منم خیلی حساسم.روی همه چیز.و سزیع واکنش نشون میدم.اونم واکنش سمی.باید ی جاهایی یاد بگیریم بی خیال شیم من بی خیالی و بلد نیستم و سر کوچکترین چیز به هم میریزم
من فک میکنم اگه مثه یه دوست باهاش برخورد کنی و مسایل و با قهر پیچیده نکنی بهتره اگه قهر کنی و خیلی منتت رو نکشه مجبوری تو بری سمتش اونوقته که قبح دروغ گفتن براش از بین میره پیش خودش میگه حالا بازم دروغ میگم فوقش باهام قهر میکنه و بعدشم آشتی میکنیم دیگه
ثخب نه من انقدر صبر میکنم تا درست حسابی بیاد منت کشیم.....
دوس ندارم باهاش عادی باشم....
اخه اگه کنترل نکنی که پول جمع نمکینن....
همیشه بمن میگه توحس مالک بودن داری ....حس ریاست......ولی من میگم من دوس دارم باهم کارارو پیش ببریم...
یه کم بهش زمان و میدون بده تا خودش بتونه بهت ثابت کنه
آره فریبا جون دروغای همسر منم فقط مربوط به مادیات بود که خدارو شکر بعد اینکه یه مدت پا تو کفشش نکردم خودش هی میومد بهم گزارش میداد که امروز فلان کار و کردم و بهمان کار
باور کن اگه برا شوهرت مامان بازی درنیاری همه چی درست میشه
میدونم خوب نیست که تو گوش همدیگرو نگاه کنیما اما مثلا اگه من نگاه نمیکردم که نمیفهمیدم بهم دروغ گفته...
بهم بگین چکارکنم دیگه....
من شاغلم هروقت جایی میریم بهم میگیم الان بعدازظهر که من رسیدم خونه بهش بگم ولی باهاش سرسنگین باشم که بعدا نگه تقصیر توام بود یا نه قهر کنم کلا هیچی نگم بعد که گفت چرا نگفتی بگم چون کارت فوق العاده مایوس کننده بود......
انقدر ازین ادعاهای مردا بدم میاد که فکر میکنن خیلی همه فن حریفن....انگار که مثلا استاد همه کاران.....
به نظرم خیلی نگران نباش فقط یه جوری باهاش برخورد کن که حس کنه تو جز اون تکیه گاهی نداری بهش حس قدرت بده حتی بعضی وقتا بهش نشون بدی که تو خیلی ضعیفی و بهش دائما احتیاج داری نذار فک کنه مثه مامانش دائم میخوای بهش امر و نهی کنی یا نصیحتش کنی
خب مگه بد یکمم از ادم بترسن؟
اخه این پول توحساب من بود اما اون گفت دوس دارم خودم جمعش کنم و من ریختم به حساب اون....واسم خیلی مهم بود بهش دست نزده باشه...
من دوس داشتم خودش پولاشو جمع کنه وواسم یه چیزی بخره خیلی واسم ارزشمندتر بود تاازون پول بگیره
ثمین جان من این حرف همسرت رو که گفته کنجکاو نباش قبول دارم کیم هم خودت مقصری تو این رفتار همسرت پرس و جو و کنجکاوی بیش از حد تو کارای همسرت شاید منشا اصلی دروغ گفتنش باشه سعی کن روراست باشه و نترسه ازت جوری باشه که بیاد بهت بگه که مثلا به پول دست زده نه اینکه خودت یواشکی بری و حساباشو چک کنی خود همین کار هم تاثیر منفی داره برای همسرت و باعث میشه بی اعتمادی دوطرفه ایجاد بشه
دوس دارم یجوری بهش بفهمونم که دیگه سر هیچی بهم دروغ نگه....تا بهش همه جوره اعتماد داشته باشم
ما یکسال تو دانشگاه باهم همکلاسی بودیم و منو دوس داشت
بعد از یکسال من قبول کردم باهم اشنا بشیم و یکسال دوس بودیم بعد اومدن خواستگاری پیارسال زمستون،تابستونم عقد کردیم،یعنی الان 4 سال با هم هستیم..... من هنوزم خیلی بهش اعتماد دارم اما از دروغ کوچولوام بدم میاد اینطوری باعث میشه دیگه به بقیه حرفاشم شک کنم...
اونسریم که میگم دروغ گفت یه گوشی واسه خودش خریده بود که یارو انداخته بود بهش بعد چون قلابی بود بمن نگفته بود منم یبار تو کیفش دیدم گیردادم این واسه کیه الکی گفت خواهرم بعد منکه خواهرش دیدم فهمیدم واسه اون نبوده جریان ازش پرسیدم بعد کلی جروبحث گفت چون اقا سرم کلاه گذاشته بود من نگفتم که ناراحت نشی وگرنه میگفتم....
منم بهش گفتم باشه ولی دیگه همچین چیزی پیش نیاد چون من اگه ازین موارد ناراحت بشم خیلی واسم راخت تره تادروغ بگی بهم....اونم قول داد دیگه دروغ نگه،منم موردی ازش ندیدم تواین چندوقت،البته خیلیم گیر ندادم که ببینم چیزهای ریز دروغ گفته یانه...
آفرین فریبا جون دقیقا همینه
شوهر منم نه که بترسه میخواست خودشو به من ثابت کنه که من از پس مشکلاتم خودم برمیام
میفهمم ثمین جون کنترل کردن دخل و خرج مردا خیلی سخته چون اولش بهت اجازه نمیدن کنترل کنی اما وقتی بیفتن توی چرخه زندگی و به قول معروف چندبار به آمپاس بخورن خوب میشن
کلا مردا بیشتر ترجبح میدن پولشونو خرج کنن تا پس انداز برعکس زنا اینو علم روانشناسی ثابت کرده
این که بهت دروغ گفته چون نخواسته اول کاری پیشت کم بیاره منم از این مسایل داشتم که خداروشکر حل شده
الن بخواد از بقالی هم خرید کنه با من مشورت میکنه
منم بهش گفتم کاری ندارم بخاطر چی دروغ گفتی همینکه دروغ گفتی یعنی اینکه اولین وبزرگترین معیار من که واسه زندگی اعتماد هست ازبین بردی.... متاسفانه واسه همین دیگه بحثی باهات ندارم
اونم گفت اگه تو توی حساب کتابای من دخالت نکنی نه مشکل پیش میاد نه من دروغ میگم
منم جوابشئ ندادم دیگه...
مثلا ما یه پول کوچولو پس انداز کردیم بعد دیشب که واسم کادو خریده بود من احساس کردم از رو اون پول برداشته چون هنوز حقوق این ماهشو نگرفته که...بعد ازش پرسیدم به ااون پول دست نزدی که....گفت نه....ولی خودم احساس کردم ازون برداشته بعد که تو اس ام اسهای حساب بانکیش دیدم کلی بهش دست زده وقرض داده واینا....ولی بمن گفت بهش دست نزدم......
منم دیشب چیزی بهش نگفتم اما امروز اس دادم گفتم من خیلی دلم گرفته احساس میکنم واسه اون پول بهم دروغ گفتی،بهش دست زده بودیکه،گفت اره دروغ گفتم....تونباید تو حساب کتابای من دخالت کنی
سلام ثمن خانوم خیلی خوش اومدی گلم.
ممنونم فریبا جون وهستی جون....من خیلی وقت میام نوعروس سر میزنم شاید یکسال باشه ،ولی کاربر خاموش بودم چون ایمیلم مشکل داشت....
مرسی از خوشامدگویی بقیه دوستان
دروغ زیاد نمیگه....شاید این دومین بار باشه یا اینکه دروغ های خیلی ساده....
شاید اگه بگم مسخره ام کنین ولی من دوست ندارم دروغ کوچولوام بگه....چون اعتمادم از بین میره
سلام ثمین جان عزیزم...بهترین کار اینه که اول دنبال دلیل این کار همسریت باشی... دروغ گفتن دلایل مختلفی داره
سلام ثمین جون!
منم تازه اومدم تو جمع نوعروسا
اما خانومای اینجا اینقد ماهن که دلت پرمیکشه واسشون و هی میخوای بیای اینجا و باهاشون حرف بزنی
من راجع به سوالتون تجربه ای ندارم اما مطمئنم خانومای با تجربه اینجا درست راهنماییت میکنن
سلام ثمین جان جای خوبی رو انتخاب کردی
سلام ثمین جون.خوش اومدی
سلام ثمین خانوم گل خوش امدی عزیزم ... میشه بیشتر توضیح بدی و بگی تو چه زمینه هایی دروغ میگه از خودت بیشتر بگو برامون اینجوری بهتر میشه کمک کرد عزیزم
ما یک سال ونیم عقد هستیم...و قرار سال دیگه عروسی کنیم.....
من الان از دست همسرم خیلی خیلی ناراحت وعصبانی و دلسردم....واسه اینکه بهم دروغ گفته...با اینکه قبلا بهش گفته بودم از دروغ گفتن متنفرم!!
اما اونقبلا یه دروغ بهم گفته بود که بعدش راضیم کرد و قول داد که دیگه دروغ نگه....اما بازم دیشب بهم یه دروغ کوچولو گفت،ولی بنظر من دروغ کوچیک وبزرگ نداره.....
میخوام یه کاری کنم که دیگه هیچوقت بهم دروغ نگه اما نمیدونم چکار کنم،با این دروغشم یکم ازش دلسرد شدم.....
سلام دوستان من تازه عضو شدم...
ازتون راخنمایی میخوام...
۶) شجاعت
با اینکه زنان همیشه می گویند «ترجیح می دهم حقیقت را بشنوم نه یک داستان را»،بعضی مواقع مساله خیلی جدی تر از این حرف هاست. در این موقعیت دروغ گفتن یک راه نیست بلکه تنها راه است. او را خیلی دوست دارید؟ نمی خواهید ازدستش بدهید؟ یک دروغ ساده به حفظ این رابطه می ارزد.
۷) دروغ ناراحتی های بعدی نخواهد داشت
دروغ گفتن فقط برای حفظ رابطه نیست در بسیاری از موارد شما با دروغ گفتن باعث می شوید قلب او نشکند. وقتی از شما سوال می کند «من چطورم؟؟» یا «این روژلب نارنجی به لباس بنفش نمی آید؟» لازم نیست حتماً راستش را بگوئید. در این صورت مجبور نیستید یک روز قیافه عبوس او را در سکوت تحمل کنید!
۸) حضور در مهمانی های اجتناب ناپذیر با دروغ لغو خواهدشد
اگر درست روزی که باید به تماشای مسابقه فوتبال بروید به مهمانی دوستان نامزدتان دعوت شده اید با یک دروغ کوچک مثل بستری بودن به دلیل دل درد می توانید هم حس ترحم و دلسوزی او را نسبت به خود برانگیزید و هم از تماشای مسابقه فوتبال لذت ببرید!
۹) دروغ مفیداست
مثل خیلی از مسائل روانشناسی دیگر، زنان در مقابل بسیاری ازمسائل جبهه می گیرند و عکس العمل شدید نشان میدهند. گاهی در آغاز روابط، برای خوب جلوه دادن خود علاوه بر خوش زبانی، دروغ گو بودن هم موثر است!!
۱۰) دروغ گفتن خطرات را کم می کند
با اینکه دروغ گفتن یکی از فاکتورهای مهم وجود یک مرد است (!) همواره در انتخاب دروغهایتان دقت کنید. اگر با دروغ گفتن بسیاری از خطرات از سرتان گذشته این روند را ادامه دهید.
منبع : بانک مقالات ارتباطات اجتماعی
اخی عزیزم
همش از روی مهمر ومحبت ها ولی ما خانوما گاهی دوس داریم اون خرجارو یجور دیگه بکنن ،که خیلی هم واسمون با ارزش تر میشه....
ثمین جون شوهر من 10تا امتحان پس انداز رد شد آخر سر گفت رویا سپردمش دست خودت من سرم شلوغه حالا الکیا تو ذاتشون نیس پس انداز کردن
چند وقت پیش بهش گفتم اون همه گلی که تو نامزدی برام خریدی اگه پولشو پس انداز کرده بودی الان باهاش خونه میخریدیم میگه آخه اونموقع تو خیلی پیشم نبودی که چشام باز شه ولی دلمم میخواس برات حسابی خرج کنم
باشه من سعی میکنم که دیگه کاری به کارای اقتصادیش نداشته باشم....
هرکاری دلش خواست بکنه.....
اگه بعدا خودش ازم کمک خواست کمکش میکنم.....
ولی تو دومین امتحان پس انداز کردنش مردود شد.....
ثمین جون به نظر منم یه مدت بذارش به حال خودش. یه جوری نکن واسه اینکه سرش غر نزنی بهت دروغ بگه. یه کاری کن جرئت راست گفتن رو داشته باشه
منم موافقم با بچه ها ثمن جون.
اگر بخوای زیاد فشارش بدی مثل ماهی که با فشار زیاد از تو دستت میپره بیرون شوهرتم از تو دستت در میره.
مثل موم یا خمیر که آروم آروم باهاش بازی میکنی اونطوری باید نرمش کنی نه با فشار زیاد.
۱) بعضی از زنان تحمل شنیدن حقیقت را ندارند
به یک جایگزین بنیشنید بعضی مواقع دوست دخترهایتان بسیار حساس هستند و نمی توانند فکر اینها را هم بکنند که شما به خود متکی هستید (به آنها وابسته نیستید) و برای خود زندگی خود را دارید، اگر می خواهید هردویتان بی مورد ناراحت نشوید می توانید به سادگی یک دروغ کوچک به او بگوئید!!
۲) دروغ گفتن آسان تر است
خیلی آسان است که به نامزد خود بگوئید که برای هدیه تولدش فقط و فقط برای اینکه او را خوشحال کنید مجبور شدید پول قرض کنید و اینکه هدیه تان را چقدر گران خریدید!!
چرا وقتی می شود کسی که دوستش دارید را به این راحتی و با گفتن یک دروغ ساده خوشحال کنید، خود را در مشاجرات پایان ناپذیر درگیر می کنید؟ شما مطمئناً می دانید او منتظر شنیدن چه حرفهایی است، خوب به او بگوئید.
۳) قدرت نمایی
در اکثر رابطه ها، «مرد» بودن به معنای داشتن کنترل بر همه امور است. حتی اگر در ظاهر این طور نباشد هم اکثر زنان، مرد خود را اینطور می پسندند. اگر شما هم با چنین شخصی سروکار دارید چه اشکالی دارد که به او بگوئید میخواستید تمام تدارکات آن مهمانی را به افتخار او خودتان شخصا تهیه کنید.
۴) دروغ گفتن برای بعضی مردها نوعی تفریح است
وقتی دیر سر قرار شام می رسید، آیا واقعاً قصد دارید به او بگوئید که بازی به وقت اضافه کشیده شد؟! می توانید زندگیتان را با گفتن یک دروغ ساده نجات دهید؛ مثلاً بگویید لاستیک پنچر اتومبیل پیرمردی را عوض می کردید که معطل شدید طوری که کنترل اوضاع اصلاً در دست شما نبوده و شما کاملاً بی تقصیر بودید. او حتی از شما به خاطر این انسان دوستی تشکر هم خواهد کرد!
۵) دروغ جلوی ناامید شدن طرف مقابل را خواهد گرفت
اگر رابطه تان تازه جدی شده است چرا می خواهید کاری کنید اعتمادی که ماهها در ایجاد آن وقت صرف کرده اید را در او از بین ببرید. اگر نتوانستید در جمع خانوادگی آنها حاضر شوید به او نگوئید که این مهمانی با بازی فوتبال تیم محبوبتان هم زمان بوده است!
امیدوارم استفاده کنی ثمین نازنین
---------------------------------------------
ده دلیل عمده دروغ گفتن مردان به زنان !!!
ده دلیل عمده دروغ گفتن مردان به زنان !!!مثل خیلی از مسائل روانشناسی دیگر، زنان در مقابل بسیاری ازمسائل جبهه می گیرند و عکس العمل شدید نشان میدهند. گاهی در آغاز روابط، برای خوب جلوه دادن خود علاوه بر خوش زبانی، دروغ گو بودن هم موثر است.
مردها عقیده دارند که در بسیاری از موارد گفتن حقیقت به همسرشان نه تنها مشکلی را حل نمی کند بلکه به مصائب دامن می زند.
گاهی یک دروغ ساده می تواند جلوی به هم خوردن رابطه ای را بگیرد چون مردها عقیده دارند زن ها اکثراً به خاطر چیزهایی که واقعاً بی اهمیت است دلخور می شوند و برای اثبات ادعای خود، ده دلیل عمده دروغ گفتن به زنان را اینچنین عنوان می کنند:
عزیزم مردا همه جا دوس دارن خودشون رییس باشن وقتی میبینن یکی داره رو دستشون بلند میشه به هر کاری دست میزنن که بگن من قوی ترم حتی دروغ حالا شما که میدونی فکر اقتصادیت بهتر کار میکنه ولی یه کم کوتاه بیا بذار یه مدت فک کنه رییس اونه اونوقت میبینی که در واقع تویی که رییسی اونم بدون اجازه ت آب نمیخوره الان فقط در مقابل رفتار ریاست طلبانه شما جبهه میگیره همین
فقط کافیه باور کنه از تو قوی تره بعدش همه چیو میسپره دست خودت
من همه این مراحلو گذروندم که دارم میگم
هه هه.....
اره واقعا ادم هرچی کمتر اشک بریزه اشکاش با ارزشتر میشن.....
منکه اصلا حوصله زندگی و دنگ وفنگاشو ندارم.....
همش باید نگران بود
منکه خودم هروقت گفتم ایول چقدر رابطمون خوب ناخوداگاه دعوامون میشه
دیگه سعی میکنم هروقت خوب بودیمم هی الکی بگم نه زیادم خوب نیست....
ما زنا هممون کاسه ابغوره گیریمون دستمونه منم اوایل ایجوری بودم ولی دیدم انگار اینجوری یواش یواش فکر میکنه اشک تمساح میریزم خخخ
سعی میکنم گاهی گوشم یکی در و یکی دروازه باشه
سلام سمیرا جون
واااای اینطوری که میگین هی لیز میخورن وسر میخورن وفلان من استرس میگیرم بخدا.....
اره متاسفانه من خیلی حساسم،اشکم دم مشکمه....کلا تعرف نباشه همه میگن میگن چون دلت خیلی پاکه طاقت هیچ رفتار بدی نداری خخخخخخ
خب یکم اعتماد بنفس گرفتم حالا....
خودمم ازین حساسیتام خیلی اذیت میشم تازه الان نسبت به اوایلم خیلی بهتر شدم
شوهرم همیشه بهم میگه تو لمسی فوق حساسی...
دوس دارم خودم خیلی قوی کنم
نمیدونم چطوری....
سلام ثمین جونم من همه پستهای شمارو خوندم دوست مهربونم
فقط فکر کنم شما هم خیلی حساسی با مردها باید یه کم اعصابت محکم و فولادی باشه اگر نه هیچی از ادم نمیمونه
روی کاراش زوم نکن اینطوری مردها مثل صابون لیز میخورن
اینی که میگم به عینه دیدم با چشم خودم
خوشبخت باشی الهی
اره واقعا سخته....اونطوری مشکلات دوبرابر میشدن....
منکه خودم روحیم خیلی ضعیف....
الان دپرس شدم....احساس میکنم هیچی نمیتونه خوشحالم کنه.....
اره بخاطر همین من گاهی اوقات فکر میکنم که چرا میگن زن ومرد مکمل هم هستن
در صورتیکه زنها کاملا حساس و ریزبینن اما مردا خیلی ریلکسن.....
ثمین جون مردها مثل ما زنها خودشون رو مقید به همه چیز نمیدونن واقعا
خیلی از جزییات که برای ما اهمیت داره برای اونا نداره
سلاااااااام...... صبختون بخیر.....
چرا اینجا هیچکس نیومده....
پس کجا جمع میشین شیطونا؟؟؟؟
حرصم درومده ها! فکر کنید همسرم یه اس هم نداد عذرخواهی کنه در حد همون مکالمه اخرمون
فکر کنم کم کم یه چیزی هم بدهکار بشم
من رفتم خونه بهش گفتم رسیدم و در واقع قهر نکردم
چندتا جای دیگم رفتم واومدم گفتم
اونم فقط شب که از سرکار اومد خونه گفت من رسیدم خونه...
صبحم همزمان باهم اس دادیم رسیدیم سرکارمون
خیلی جالب بود.....باخودم گفتم میگن دل به دل راه داره اینه پس....
کاش شوهر منم کلی نگر بود واقعا بعضی وقتا منو با خاله زنک بازیاش دق میده
سلام پریناز جون خوش امدی به جمع دوستات عزیزم بهمون زیاد سر بزن مخصوصا تو اتاق جزیره دخترای گلی مثل خودت اونجا دور هم جمع میشن دوست داشتی بیشتر از خودت برامون بگو هم باهات آشنا بشیم هم اینکه بتونیم کمکت کنیم
ثمین جون من هم خیلی رو رفتارای نامزدم حساس بودم و کلی غصه میخوردم واسه هر کاریش
اما خدا کمک کردو تونستم خودمو کنترل کنم
خودم الان خیلی حالم بهتره
سلام نگار جون این سینه من پر درده ولی خیلی وقتا می گم بیخیال همه اینا میگذره من تو دوران تلخ عقدم :))))
واقعا نمی دونم کجای این دوران شیرینه مخصوصا اینکه دو سه ماه به عروسیت مونده باشه و همش در حال بحث با شوهرت باشی که اینو انجام بدیم اینو انجام ندیم
من فقط نمی دونم ارسال هام رو از کجا پیگیری کنم خیلی سخته که همش دنبالش تو انجمن می چرخم
سلام پریناز جون عزیزم همین حالا بیا به این لینک بچه ها جمع هستن
http://www.noarous.com/fa/thread/2422/page/2420
پریناز جون دقیقا منم مثل توام.و الان یاد گرفتم بجای گریه کردن بجای حرص خوردن بجای ناراحت شدن وضعیتم و درست کنم.زندگیمو سرو سامون بدم.وگرنه تباه میشم.اگه زندگیتو دوست داری همسرتو دوست داری از امروز ی طور دیگه باش.سعی کن زمان هایی که تنهایین اونطوری که دوست داری و هستی رفتار کنی و شاد باشی انرژی به همسرت انتقال بدی.مهم تر از همه همسرته.وقتی همسرتو هم مسیر خودت کنی خانوادشم درست میشن
گل بی خار خداست.من خودم اعتراف میکنم که متقابلا من هم ایرادای دارم زودرنجم و زود از کوره در میرم.ولی میشه درستش کرد.همین دیشب من کلیییییییییی ناراحت بودم از دست شوهرم و حرفهاش ولی 2ساله دارم یکی به دو میکنم و دعوا درست میشه بجاش سکوت کردم و بحث شوخی راه انداختم.شوهرمم میدونست ناراحتم و از اینکه جبهه نگرفتم متعجب بود.هنوزم ناراحتم ولی نه به اندازه دیشب .
خوبی رفتار من این بود که خونه پدرشوهرم مهمونی بود و من مهمونی و زهرمار خودم و شوهرم نکردم و نزاشتم خانوادش بفهمن باز ما مشکل داریم چون الان خانواده من و همسرم زوم شدن روی ما که دعوا میکنیم یا نه.بحث های دیشبم گزاشتم تو همین هفته درموردش باهاش حرف بزنم.
فریبا جونی تو به من خیلی لطف داری خودم داشتم در مورد ارسالام تو این انجمن فک می کردم و میگفتم شاید منم که دارم سخت میگیرم و بالاخره یه چیزی میشه یا با جشن یا بی جشن
شوهرم منو دوست داره و اگر مطمئن باشم که بهم علاقه نداره 100در 100 دیگه باهاش نمی مونم
ولی گاهی رفتار هایی که می کنن خودش و خانوادش چون مغایر اون چیزایی هست که من طبق اون اصول بزرگ شدم برام تعجب آور محسوب میشه
گاهی فک می کنم که اونها هم آدمن و شاید من بتونم کمکشون کنم تا از این وضعیت تکراری در بیان
ولی برخی از رفتارهاشون رو که برای دیگران تعریف میکنم فقط خودم نیستم که تعجب میکنم دیگران هم متعجب میشن
شاید بدی اونها به این اندازه نیست ک من برای خودم یه غول ساختم
و در آخر شاید بدی از منه ........
فریبا جون یکی از بحث هایی که بینمون پیش اومد همین مکان برگزاری عروسیه.لفظی خانوادش میگن هرجا خودتون بگین.منم هر جا میگم ی بهانه واسش میارن.من خودم اصلا راضی به عروسی گرفتن نیستم اصلااا ولی وقتی قرار عروسی باشه چرا باید ی طوری باشه که من هیچ میل و شوق و ذوقی واسش نداشته باشم.
میدونی فریبا جون مشکل اصلی چیه ؟مشکل اصلی اینه که رابطه ما تا زمانی خوبه که همه چیز بر وفق همسرم باشه کافیه من ی اعتراض کنم یا چیز دیگه ای بگم.
یکی دیگش الان همسر من 2ماه خونمون نیومده بخاطر دعوای که پیش اومد و مامانم قاطی کرد ولی اصرار داره من هفته 2.3بار خونشون باشم.واقعا دوست ندارم زیاد برم خونشون.و وقتی حرفی از دعوا میشه فقط خانواده من و مقصر میدونه و کارای خودش و حرفهای خانوادش یادش میره
فریبا جون بهت تسلیت میگم.انشالله اخرین غمت باشه عزیزم.
نانی جون با همسرت قبل از ازدواج دوست بودی ؟؟ متوجه خودرایی همسرت نشده بودی ؟؟
عزیزم یاسمین جون خیلی سخته که تن و روح کسی که دوسش داری پیشت باشه ولی مال کس دیگه ای باشه
حتی یه لحظه هم نمی تونم تصور کنم که چی کشیدی
ولی زندگی تموم نشده و تو هستی به خاطر اینکه هستی زندگی کن. خدا همیشه حواسش به ما هست
الهام جان عزیزم فریبا درست میگه . و این رو هم در نظر بگیر که شاید همسرت دوست نداره تو خیلی وقتت رو پای گاز و کارهای معمولی بذاری. دوست داره شاید ت وسرگرم امور مهم تری بشی .شاید دلش میخواد همسرش مطالعه بیشتری داشته باشه به مدارج عالی علمی و تحصیلی شغلی برسه تا اینکه وقتشو تو اشپزخونه بگذرونه. من وقتی خیلی درگیر اشپزی و این چیزا میشم همسرم میگه میدونم به خاطر عشقت به منه اما خیلی خودتو خسته نکن من دوست ندارم خیلی درگیر غذا و اینچیزا بشی دوست دارم وقتت صرف امور بهتری بشه. در ثانی ادما عشق نثار نمیکنن که عشق ببینن. تو حتی اندازه عشق ورزیدن خودت رو نباید با همسرت قیاس کنی گلم.
یاسمن جان ماهی ور هر وقت از اب بگیری تازه است عزیزم. درسته که چندین سال در کنار ادمی زندگی کردی که ... اما یه روز خوب رو شروع کن برای اینده ای بهتر. به گذشته هم فکر نکن. اینده از ان توست.
یاسمین خانم . به نظر من سعی کن حتما به یک مشاور خوب سری بزنی خیلی میتونه کمکت کنه مردها بعضی هاشون خیلی پست هستند ولی مطمئن باش دست خدا بالاتر از دست اونهاست . یادت باشه خدا همیشه هست برای کمک به ماها . بعضی از مشکلات در ذهن ادمها راه حل ندارن اما برای خدا خنده دارن . یا حق
درکت میکنم یاسمین جون.من که خودم کافیه یه اشتباه کوچیک از شوهرم سر بزنه،سریع واکنش نشون میدم و خودخوری میکنم... دیگه چه برسه به اینکه شوهر آدم هرزگی کنه و هیچ کاری از دستت برنیاد.خیلی سخته
سلام دوستان عزیز
اگه زحمتی نیست برید به این صفحه و به لباس عروس کد E067 رای بدید ممنون
http://www.noarous.com/fa/thread/73026/page/4
لایک فریبا جون
سلام الهام جون
همسر من سالها ادای ادمایه عاشقو از خودش درمیاورد سالها عشق به پام ریخت و منم سیرابش کردم همه فکر میکردن ما لیلی و مجنونیم ولی من فقط لیلی بودمو اون یه ادم هوسباز و مجنونی در کار نبود
دلم میخواد فریاد بکشم اما صدایی از گلوم در نمیاد دلم میخواد پرواز کنم تا از قفس غصه هام رها بشم
سالها عشقمو نثار یه ادم هوسباز و زن باز کردم وقتی فهمیدم که دیگه دیر شده بود
کاش همسر من نقش ادمایه عاشقو درنمیاورد
الهام جون قدر همسرتو بدون من به بدترین شکل با همسرم زندگی کردم و حالا هم تنهایی و کنج دیوار نصیبم شده
انشالله
وای بحثی که سر خانواده هاست واقعا حل کردنش خیلی سخته....
انشااله هم مشکل نانی جون حل میشه با اون همه وسایلای جینگول وخشگلش وهم مشکل پرینازجون.
اره صبا جون دوست بودیم.دوستی خیلی قضیه ما فرق میکرد .ما بیشترین مشکلاتمون بعد از عقد درست شد اونم بخاطر اینکه خانواده همسرم یدجور دیگن.و همسرمم کمی تا قسمتی پیرو خانوادشه.
ایشالله مشکلات همه جوان هامون حل بشه و همه خوشبخت بشن من و همسرمم مشکلاتمون حل بشه.
الهی آمین
بسلامت
چشم مژگان جونم حتما. وقتی جواب داد عادی میحرفم باهاش
مژگان جونم همسری منم همیشه همینطور مهربون و منطقی برخورد میکرد.میگم همیشه من بچه بازی در میاوردم کلی باهام حرف میزد و درکم میکرد. اما اینسری واقعا تعجب آور بود برام.همسری که همیشه کمکم کرده و پشتم بوده همیشه الان یهو چرا اینجور شده!!!!! نمیدونم شاید دلیلی داشته!!! امیدورام دلیل قانع کننده ای داشته باشه برا این رفتارش
افسانه جون منتظر بمون شاید به زمان احتیاج داره و شاید شرایط نداره
غصه نخور عزیزم درست میشه!
وقتی تو اینجوری غم و غصه دار باشی و بهش نشون بدی اونم نتیجه میگیره که رفتارش باهات درست بوده!
زمان بده بهش و بعد خیلی عادی و بدون اشاره به این موضوع پیام بده ، ینی رفتار عادیتو داشته باش که بدونه مشکلی نیست
ثمین چون اونم فکر میکرده با بیعانه خریده شدس
در واقع بیعانه میدی که بعد بیای تحویل بگیری! تا به کس دیگه ندن وگرنه دادن پول پیش پیش چ فایده داره!
چیزیم که افسانه الان نگرانشه اینه که همیشه این اونه که قدم اولو برمیداره برای رفع دلخوری
اصلا افسانه اشتباه کرده باشه همسرش نمیتونه بهش بگه اشتباهشو و بگه چون واسه خاطر خوشحالی من بود بخشیدم و دیگه حرفشو نزنیم و قول که تکرتر نشه اما بجای اینکار قهر کرده! این درست نیست
باشه ثمین جونم.دعا کنین اروم شه و فراموش کنه.همسرم خیلی حساسه .یعنی من حساسش کردم از اول .من گاهی وقتا زیاد بچه بازی در میارم و اون بعدش کلی بهم توضیح میده که خانومم کارت اشتباه بوده اما اینسری که دیگه گناهی نداشتم رفتارش غیر منتظره بود برام
ثمین من رفتم بخرمش و بیعانشو دادم.این دروغ نبوده که!!!!!!! اینم خریدنه.دیگه نیاز نبود بزنگم بهش بگم همسرم من رفتم بیعانه دادم و .... گفتم خریدمش برات. ایا این خرید نیس؟؟؟؟ ادمک باید بزرگ فکر کنه ثمین. همسرم خیلی داره حساسیت به خرج میده.
اره سرش که شلوغ هس اما برا بحث کردن وقت داشت!!!!!!! باشه دوستای گلم خیلی کمکم کردین و ممنون از همتون و از شما ثمین و مژگان عزیزم.
وقتی جواب داد میام بهتون میگم دوستای گلم. فعلا که قهریم:-(((((( من الان سرکارم وکلی غصه دارم:-((((((
برای منم این موضوع به نوعی پیش اومده ولی همسرم گفته اشکالی نداره و فدای سرت که نشد!
گفت من از تو توقعی رو ندارم واسه خرید برام و اگه میکنی از رو مهربونی و عشقته و نیتته که واسه خوشحالی منه و جوری رفتار کرد که من مجبور به عذرخواهی نشدم!
شاید من با همسرم دارم قیاس میکنم اما حرفم اینه که قهر و جواب ندادن و متهم به دروغگویی کردن روش درستی نیست. همین
همتون میبوسم گلای من .فعلا بای.
بنظر منم کشش نده که حالا دوسه روز بگذره تا بیاد اونم سر همچین مساله ای من همسرتو وهم تورو درک میکنم ولی بیشتر اون :)
هه هه
بنظرمن بهش بگو تو دروغی نگفتی و چون بیعانه داده بودی اینطوری گفتی ولی باشه اگه حتی همینم ناراحتت میکنه دیگه همه چیز ریز بهت میگم.
من اگه جای همسرت بودم اینارو میشنیدم اروم میشدم.
اره مژگان جونم دقیقا همینه که میگی.من انتظار این رفتار همسرمو نداشتم.الان بهش پی ام دادم و دقیقا توضیح دادم همه چیو. جوابی نداده فعلا
دقیقا مژگان .نباید باهام قهر میکرد.رفتارش برام تعجب اوره.عادلی که همیشه منطقی بوده برام نمیدونم چرا اینسری اینطور شده
خب اگه اون یارو که بیعانم بهش داده بودی بدقولی نمیکرد و واست میاورد توبازم همین دلخوری واست پیش میومد چون وقتی توگفتی گرفتمش جای اینکه بگی بیعانه کردمش دفعه ای که میخواستی بری بگیریش میگفت کجا میری چی میگفتی؟باید میگفتی اونموقع که گفتم گرفتمش بیعانه کرده بودم حالا دارم میرم بگیرمش.....
نمیدونم شاید شما حرفای منو درک نکنین ولی من حرفای همسرت کامل درک میکنم و اگه خودم جای همسرت بودم اگه از دلم درست ومنطقی درنمیاوردی یکم اذیتت میکردم تادیگه بخاطر خودم ،خودمو اونقدر اذیت نکنی.
من هنوز عقدم ثمین جون.نمیدونمبخدا. خودم موندم الان من کارم اشتباه بوده یا اون رفتارش درست نبوده
کار خوبی کردی افسانه
اما بقول ثمین میتونی اینجوری بهش بگی که من انقد از بیعانه دادن و خریدن اون خوشحال بودم و ذوق زده از خوشحالی تو که نمیتونستم بهت نگم! باشه ازین به بعد اگه مطمین نشدم نمیگم خریدم و یا بهت میگم که مشخص نیست بخرم یا نه!
اما توقعم اینه که درکم کنی و دیگه این موضوع رو ادامه ندی!
زیادم پیگیر نشو واسه ج چون بعضی اقایون غرورشون اجازه نمیده که در جا ج بدن! معمولی باش مثل روزای قبل و صبر کن تا خودش بالاخره حرفی بزنه در موردش ، شاید وافعا شرایط ج دادن رو نداشته باشه و تو داری خودخوری میکنی!
ممنوم از همتون دوستای گلم همتون درست میگید
خانم فاطمه مترجم من بهتون رای دادم....لباس نامزدی بود ظاهرا نه؟
ثمین ولی افسان دروغی نگفته اون به خاطر بیعانه جنس رو خریده شده دونسته
اره ثمین قضیه اینیه که بچه ها کیگن من که دروغی تگفتم بهش
الانم کار درستیکه همسرتو خوشحال میکنه اینه که بهش بگی درسته که تو میخواستی اون ناراحت نشه اینجوری گفتی ولی ناخواسته بهش دروغ گفتی والان خودت اینو فهمیدی و عذرخواهی کنی و قول بدیکه دیگه حتی اگه بدونی از شنیدن موضوع خیلی عصبی هم میشه بهش دروغ نمیگی.
افسانه جون وقتی مردا عصبانی میشن گاهی لازمه بهشون زمان بدی تا خودشون آروم بشن عزیزم زیاد سخت نگیر یکی دو روز که بگذره خودش درکت می کنه آرومتر میشه
من فقط نخواستم تو ذوقش بخوره براهمین دست نگه داشتم بهش نگفتم جریانو ورفتم دنبالش گشتم و پیدا نکردم امروز موضوع رو بهش گفتم. این چه کاره بدی بوده مگه؟
فریبا و فرشته جونم شما دقیقا فکر کنم درکم کردین که مشکلم چیه. الان باید چکار کنم تا باهام اشتی کنه؟
دوست جونیای نازم کجا رفتین؟
حلا افسان جون کادوت چی بوده که هیچ مغازه ی دیگه ای اونو نداشته
ولی به نظر من چون بیعانه داده یعنی خریده پس دروغی نگفته ولی فروشنده بدقولی کرده
شاید تو بخاطر خوشحالیش اینجوری کردی اما دلیل نمیشه همسرت قهر کنه! قهر عشق و خدشه دار نمیکنه؟
حتی اگه اشتباهم کرده باشی بایذ بهش بگی که عمدی در کار نبوده و بگی نباید واسه چیزی که بخاطر اون انجام دادی تو رو با قهر تنبیه کنه!
شاید چون تو همیشه کوتاه اومدی اینجور رفتار میکنه! افسانه این که هیچی ولی اگه همیشه اینجور باشه خدای نکرده یه اشتباه بزرگ از طرف تو رو اصلا نمیتونه ببخشه! منظورم فقز دروغ نیست ادم بالاخره ناخواسته اشتباه هم میکنه!
همسرت خودش چی؟ اشتباه نمیکنه؟ تو چی تو بخشش نمیکنی؟ مگه میشه همیشه تو اشتباه کنی اگه خودش بود توقعش چی بود؟
زیاد بزرگش نکن و نزار به دلخوری بزرگ شه ولی ازین به بعد حواست باشه که توقعش از مهربونی تو دلیل نمیشه باهات قهر کنه!
همسری منم یه خصوصیتی داره که وقتی ناراحته نباید حرفی زد تا خودش اروم بشه و بیاد طرفم. ولی الان که ناراحتی نداشته این موضوع.دلم نمیخواد موضوع به این سادگی باعث قهرمون بشه
خب افسانه میتونست جای اینکه بگه خریدمش بگه من بیعانه دادم واست بیاره؟ اینا باهم فرقی ندارن بنظرتون؟
افسانه موضوع رو کشش نده و نزار دلخوری بمونه و حتی سعی نکن با حرفای ما یکشبه همسرتو عوض کنی و اون متوجه رفتار اشتباهش بشه!
الان میتونی چند تا پیام محبت امیز بهش بدی و بگی بهش دروغی نگفتی چون با بیعانه دادن واقعا اونو خریده بودی ولی فروشنده بدقولی کرده و تو بخاطر اینکه خوشت اومده رفتم گشتم پیدا کنم و نبود و واقعا قصدی واسه گول زذنش نداشتی!
بگو تو که منو میشناسی من ازت توقع نداشتم اینجوری برخورد کنی و بخاطر کاری که نکردم جز واسه خوشحالی تو دلمو بشکنی
ایشالا که حل میشه عزیزم ، درکت میکنم از اینکه واسه کار نکرده مورد کم لطفی همسرت شدی!
ثمین جون من از کجا میدونستم فروشنده بدقولی میکنهو وقتی بیعانه میدی یعنی دیگه خریدیش.
اما برعکس بقیه من فکر میکنم تقصیر داری افسانه جون...........دروغ دروغ دیگه حالا به هر دلیلی....
منم این مشکل دروغ چندوقت پیش داشتم بچه ها در جریانن ولی برعکس شما بود یعنی من جای همسرت بودم وکلی ناراحت شده بودم درصورتیکه اونبخاطر کادوی خودم دروغ گفته بود.....
شاید تو بگی من میخواستم خوشحالترش کنم که اینو گفتم ودروغ محسوب نمیشه ولی اون با این موضوع نگران این میشه که و=قتی تو تواناییشو داشتی یکبار به این شکل وبا این دلیل دروغ بگی ممکنه دفعه های بعد به شکل های دیگه دروغ بگی....
افسان جونم آستانه تحملت رو ببر بالا وقتی گناهی نکردی دلیلی نداره ناراحت بشه و منت کشی کنه نذار عادت کنه سر هر چیز کوچیک ناراحت بشه
بعععععععععععله
اییییییییییشششششششششش
چه شوهر لوسی
افسان جون شوخیدمااااااااااا
ناراحت نشی
سارا جونم منتحمل این دلخوریها کوچیکم ندارم.زودی اشکم میریزه
خخخخخخخخخخ
تا باشه ازین دلخوری های کوچیک
من تحمل قهرشو ندارم خب :-(((((((
چی بگم بهش .من همه اینارو بهش توضیح دادم اما بازم دلخوره ازم
افسان جونم بگو من دروغی نگفتم بیعانه بهش داده بودم یعنی در واقع خریده حساب میشد چون قولشم به تو داده بودم نخواستم دلتو بشکنم. بده به فکرت بودم؟ بگو من دروغی نگفتم
بهش گفتم فرشته جونم هنوز جواب ندادهو خیلی لوسش کردم
چی شده افسان جونی؟
حالام همسری باهام قهره میگه بهم دروغ نباید میگفتی حتی اگه ناراحتم میشدم باید راستش میگفتی.بچه ها من چه کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام فرشته عشقم.ببین چه بلایی سرم اومده اونم سره دلسوزی و مهربونیم:-((((((((((
بچه ها من برا اینکه تو ذوقش نخوره نگفتم بهش تا بلکه بتونم از جایی دیگه پیدا کنم و بخرم واسه همین نگقتم.اما امروز فهمید و فقط ازین نارحت شد که مگه اینقد ارزش داشت که تو بخاطرش بهم دروغ یگب و عشقمون جریحه دار کنی. بچه ها من اشتباهی نکردم گناهی ندارم که
چندروز پیش رفتم برا همسرم کادو بخرم اول ازش عکس گرفتم فرستادم همسرم که اگه پسندید براش بخرم .همسرمم کلی پسندید و ذوق کرد فرداش رفتم بخرم دیدم تموم شده و فروشنده گفت بیعانه بده تا برات بیارم چندروز بعد فروشنده گفت پیدا نکردم .منم از شانس بد به همسری گفته بودم خریدم. امروز قضیه رو فهمید و کلی ناراحت شد که چرا تالان به من نگفتی و دروغ گفتی خریدیش
من یه مشکلی پیدا کردم بچه ها.کمککککککککککککک
دوستای گلللللم؟
سلام دوستان عزیزکسی هس؟
یاسمین جان واقعا متاسفم از اتفاقی که برات افتاده. هیچ چیز دردناک تر از اون نیست که بعد از سالها بفهمی تمام بنیان احساست بر آب بوده. اما مهم اینه تو شجاعت تموم کردن داشتی. برای یک زن توی جامعه ی ما هنوز هم جدا شدن کار شجاعانه ای هست و تو این کار رو کردی. تو لیاقت خوب زندگی کردن داری. من نمی دونم چندسال زندگی کردی و الان چقدر از طلاقت می گذره. اما یک چیز رو بدون. هر ضربه ای یک دوره ی سوگ داره. مثل دور از جون مرگ عزیزان یا شکست های بزرگ اقتصادی و یا طلاق. برای جدایی این دوره بین شش ماه تا دوسال هست. توی این دوره گوشه گیری، گریه، افسردگی و همه چیز هست. تا قبل از دوسال (البته خیلی به شخصش بستگی داره) این موارد غیرطبیعی نیستند اما معنی اش این نیست که باید تسلیمشون شد. این طبیعی هست که شما غمگین، گوشه گیر و افسرده بشی و گریه کنی اما اگه زیادی انجامش بدی غیرطبیعی هست. اصلا ما آدم ها مخصوصا ما زنها باید گریه کنیم تا سبک بشیم اما نه اونقدر که خود گریه بشه مصیبت دوم ما. اگه هنوز کمتر از دوسال از جدایی ات گذشته به خودت فرصت بازیابی خودت رو بده. بالاخره چندسال با یک نفر زندگی کردی و حالا لازمه که خودِ تنهات، خود مستقلت رو بشناسی. خودِ بی دیگری ات رو. سعی کن توی این تنهایی ها فکر کنی، منطقی فکر کنی. اشتباهاتت و اشتباهاتش رو بررسی کنی و سعی کنی راهکار پیدا کنی. از مشاوره رفتن غافل نشو که واقعا کمک می کنه. اگه ساکن تهران یا مشهد هستی من یک خانم دکتر واقعا خوب و دلسوز می شناسم اگه دوست داشتی پیام بده تا بهت معرفی اش کنم. البته اینجا توی سایت نوعروس هم مشاور هست ولی خب اگه مشاور حضوری خواستی به من پیام بده. من خودم پیشش زیاد می رم و واقعا بهم کمک کرده تو هرزمینه ای چه مشاوره ی قبل ازدواج و راهنمایی های بعد ازدواج. ببخشید پرحرفی کردم فقط می خواستم بدونی که بخشی از احساسات بدی که داری طبیعی هست و اصلا اگه بروزشون ندی دچار مشکل می شی اما خب هرچیزی به اندازه. به فکر آینده باش و بدون که هیچکس خبر نداره آینده آبستن چه حوادثی هست اما همه می تونن با صبوری و تلاش و امید، آینده رو پربار و شیرین رقم بزنن. به امید شادکامی و خوشبختی ات :)
رها جون خیلی قشنگ و کامل نوشتی ممنون من اینجا از شماها که میدونم اکثرا از من بزرگترید کلی چیز یاد میگیرم خوشحالم که اینجارو میخونم
واقعا حقیقته که میگن نباید مردارو زیر زربین قرارداد
من اوایل عقدمون اصلا ب کارای همسرم کاری نداشتم چون هنوز سردرنیاورده بودم اما الان یه چند ماهی هست ک تو کاراش دخالت میکنم البته دخالت که نه نظر میدم میگم برو اینکارو کن اینکارو نکن و امتحان کردم هرکاری ک بهش میگفتم این دست واون دست میکرد درحالی ک قبلا همه کاراشو درست وبموقع انجام میداد
حالا تصمیم گرفتم زیر ذره بین نذارمش تا مثل قبل خودش کاراشو انجام بده
فریبا بالاخره به حرفت گوش کردم و داره همه چی عالی پیش میره
مرسی که اینقد بفکره منین بچه ها.مونا جونم عزیزمی
بله دقیقا فریبا جونم اما فقط همینو پرسید و قطع کرد خب!!!
بله دقیقا فریبا جونم اما فقط همینو پرسید و قطع کرد خب!!!
بله دقیقا حرف فریبا جون درسته یاسمن جون. من به حرفای فریبا جون عمل کردم و خداروشکر الان دارم به ارامش میرسم
سلام یاسمن جون من با فریبا جون و مهدیه جون موافقم محبت زیاد دردسر سازه باید منطقیتر باشی و با همسرت بقول مهدیه جون جز حرف زدن و یه گفتمان خوب چاره دیگه ای نداری
یاسمن جان خوشحالم که اینجارو برای همدردی و صحبت انتخاب کردی عزیزم. ورودت رو خوش امد میگم.
اما در رابطه با مشکلت، همونطور که دوستان گفتن بعد از ازدواج ابراز علاقه زبانی کمتر میشه ولی باید به همسرت یاد بدی کم کم که این نیازت رو براورده کنه.
و در مورد مشکل دیگه ات همسرت یه مرد هست و مدیریت مالی خانواده بر عهده اون. اگر گاهی نیازها حتی وسایل اولیه زندگی رو نادیده میگیره شاید به دلیل سقف درامدش هست و اینده نگری میکنه اما اگر از خواسته های خودش نمیگذره و فورا براوردشون میکنه خیلی منطقی باید راجبش صحبت کنی و قانعش کنی که الان تامین خواسته های شما وظیفه همسرت هست (البته اینم در نظر بگیر که باید خواسته هات معقول و منطقی باشه نه اینکه از ب قیدی و بی بندوباری تو مسائل اقتصادی نشات بگیره خدای نکرده). امیدوامر که مشکلت به زودی حل بشه.
افسانه جان سلام. من الان مشکلت رو خوندم . دوست خوبم هم شما و هم همسرت مقصر بودید توی این قضیه. همیشه یادت باشه برای شاد کردن دیگری و از سر دلسوزی و مهربونی کاری نکنیم که عواقب ناخوشایندی داشته باشه. با اینکه نیتت خیر بوده اما واقعا اشتباه کردی باید میگفتی بیعانه دادم نه اینکه خریدم. واقعا بیعانه دادن و خریدن متفاوتند. اما همسرتم خیلی بزرگش کرده. ایشونم باید کوتاه میومدن.
من با راهنماییهای خردمندانه فریبا جون مشکلم با همسرم و مادرشوهرم حل شد :))
امیدوارم مشکل شما هم حل بشه
سلام یاسمن جون خوش امدی و خیلی خوبه که اینجا رو انتخاب کردی برای دردودل عزیزم منم با نظر دوستان موافقم باید مشکل رو با گفتگو حل کنی یه سوال میشه بگی خودت در برابر این رفتارای همسرت چه کارایی کردی ؟ چه تلاشی کردی تا الان تا اوضاع رو بهتر کنی ؟
سلام به دوستان گلم، خوبین همه ؟ یاسمن جون .خانومی شما که از من بدتر لوسش کردی نی ب لالا همسرت دادی
همسره من بی احترامی و بداخلاقی و سواستفاده نمیکنه اما خیلی لوسش کردم. به نظرم مقصر همسرم نیس مقصر منم که اونطور بارش آوردم ، اون دست خودش نیس ب نظرم عادت کرده به مهربونیای من و لوس بار اومد ، مطمینم همسره شما هم عاشقتونه منتها شما بد بارش اوردی یکم محبتات کم کن بهش به نظرم تا فکر نکنه وظیفته
کسی هسسسسسسسس؟ مژگان بیا کارت دارم خانومی؟ فریباجووووووون؟
بچه هااااااااااااااااااااااااااااا!!!!!!!!!!!!! الان همسری زنگ زد گفت بیداری گفتم بله سره کارم!!!!!!! اخه همیشه بهش صبح بخیر میگفتم امروز نگفتم و نت گوشیم هم قطع کردم از دیشب
افسانی همسرت زنگید بهت؟
سلام یاسمن خانم با اطلاعاتی که گذاشتی به راحتی نمیشه نظر داد چون بعضی از رفتارهای بعد ازدواج پاسخ رفتارهای قبلی طرف مقابل در قبل از ازدواجه اما بعضی مردها وقتی به همسرشون میرسن دیگه خیالشون راحت میشه که طرف مال خودشونه و اصولا به هدفشون رسیدن . این به علت اطلاعات کم هست نه علاقه نداشتن به شما . این هم طبیعیه که قربون صدقه رفتن بعد ازدواج کمتر بشه چون هیجانات دو طرف منطقی میشه فعلا تا میتونی بهش محبت کن تا اونم رفتارشو اصلاح کنه . این موضوع خیلی مهمه خیلی جدی بگیرش سعی کن که سنجیده رفتار کنی . حتما پیش مشاور برو حضوری بهتر میتونه کمکت کنه .
سلام خانما.من قبلا پستاتونو خونده بودم ولی الان عضو شدم،چون واقعا به کمکتون احتیاج دارم.من و همسرم 7 سال دوست بودیم من اهواز زندگی میکردم ولی اون تهران بود.از دوست داشتنش مطمین هستم ولی واقعا رفتارش و کاراش آزارم میده.ما چون راهمون دور بود شناخت لازم از رفتارش نداشتم.با وجود راه دورمون ماهی دو ماهی یکبار میوم دیدنم.خلاصه تا اینکه عید امسال عقد کردیم و شهریور ازدواجمون بود.بعضی رفتاراش روز به روز بدتر میشد.خیلی تنبل و بیخیال اصلا به نیازام توجه نمیکنه ولی کافیه خودش چیزیو بخواد.خیلی راحت میگه ندارم حتی واسه نیازای روزانه منزلمون.خیلی هم خودخواه.سر کوچکترین چیز دادو بیداد میکنه حتی با خوانوادهشم اینجوره.اصلا اینکه من به خاطرش متحمل غربت شدم مهم نیس اصلا اهله بیرون رفتن نیس میگه خوشم نمیاد برعکس من.ولی عاشق مسافرته،البته از او سفرایی که چادر بزنی و بدونه هیچ خرجی باشه.قبل ازدواج ابراز علاقه میکرد قربون صدقم میرفت ولی الان اصلا.خیلیم بهش گفتم من به حرفات نیاز دارم ولی خیلی راحت میگه من خوشم نمیاد.مشکل اینجاس که هروقت ناراحتم میکنه عذرخواهی نمیکنه تیکه های خنده دار میپرونه تا خندم بگیره و منم نمیتونم جلو خندمو بگیرم.خودخواهیاش دیوونم کرده اون هرجا دلش بخواد میره هرکاری میخواد میکنه بدون اینکه بگه ولی من حقه چنین کاری ندارم.چندبار جلوش زدم زیره گریه ولی جای اینکه دلش نرم شه طلبکار شده بام بدتر برخورد کرده.واقعا موندم چیکار کنم..
افسانه جون منم نظرم اینه که لوسش کردی یه خورده محبتتو کمرنگ کن مهربونی زیاد هم یه جور سم مهلکه تو رابطه زن و شوهر هر چیزی متعادل!
این آقایون چرا اینجورین اخه
سلام نرگس جان.من هستم.
همیشه خدا حق به جانب و لجباز و ....
خوبی عزیزم
سلام دوستان اینجا کسی هست ایا
سلام دوستان اینجا کسی هست ایا
اره مژگان منم اصلا نمیگم قهر کردنش درست بوده باید به افسانه میگفت من به فلان دلیل ناراحت شدم....اونموقع اونم میگفت که قصدی نداشته وفلان....عادلم میگفت که باشه ولی دوس ندارم دیگه تکرار بشه.......
اره افسانه جون حالا که توضیح دادی وعذرخواهی کردی دیگه عادی باش...انشااله که حل میشه...
سلام مرسی صبا جون
من میدونم تمام درگیری مالی و ذهنی همسرم برای گرفتن یه عروسی خوب برای منه ولی منم نیازهای خودمو دارم بهش میگم میگه درک کن من درکش میکنم ولی ناراحتم سر یه بیرون رفتن ساده یه خرید ساده کلی بحث میکنه اخرشم میگه من دوست ندارم بیام اصلا وقتی میریم بیرون تو همش بحث میکنی دعوا میشه منم بهش گفتم باشه دیگه بیرون نمیریم الان چند روزه در مورد بیرون رفتن یا حتی خرید عیدم چیزی بهش نگفتم تصمیمم دارم که نگم
سلام مرسی از جوابای قشنگتون.من خودم به این نتیجه رسدم که مشکل محبت زیادیه که بش نشون دادم الان خیلی کنترلش کردم با این وجود همه میگن که شوهرت خیلی لوسه.شانسی که اوردم خانواده ی خوبشه مادرشوهرم که خدایی خیلی دلسوزمه انگار من دخترشم و اون دامادش.من در مقابل عصبانیتش اولا فقط سکوت میکردم که دیدم اوضاع بدتر شد و مدعی تر میشد بعد زبون درازی میکردم که اوضاع وخیمتر شد،تا الان که اول حرف زدناش ساکتم ولی وقتی ببینم ناحق حرفی میزنه با ارامش ج میدم اونم فقط میگه ساکت ساکت.مشکل اینه اجازه نمیده درمورده مشکلاتمون بحرفیم حق ندارمم با کسی دردو دل کنم.بارها بش گفتم من اینجا جز تو کسی و ندارم میدونیم با کسی دردو دل نمیکنم پس تو گوش شنوام باش نه به عنوان همسر مثل یه دوست ولی خیلی راحت میگه خدارو داری با او بحرف.این و بگم من اصلا به دوست داشتنش شک ندارم ولی مشکل من عدم احساس مسیولیت و احترامشه.
نرگس جون من در حدی نیستم که بتونم نظر جامعی بدم ولی فکر میکنم همین پول که گفتی برای اقایون بزرگترین دغدغه ذهنیه و موقع عصبانیت اینجوری ناراحتیشو تخلیه میکنه و حرفایی میزنه که نباید بزنه
امیدوارم زودتر مشکلات مالیش حل بشه تا ذهنش اروم بشه
سلام نرگس جون خوبی عزیزم ؟؟
فریبا جون من همسرم در کل مرد خوبیه ولی وقتی عصبانی میشه تو عصبانیتش هر حرفی و میزنه که من به شدت میرنجم
مشکل اصلی ما پوله من خیلی با هاش راه میام گاهی احساس میکنم که این کم توقع بودن و درک بیش از اندازه کارو خراب کرده
من واقعا نمیدونم چی بگم خیلی درکش برام سخته مردی بعد از اینهمه مدت دوری حالا که به عشقش رسیده اینجوری ذفتار میکنه!!! امیدوارم دوستانی که تجربه بیشتری از زندگی مشترک دارن بهتون کمک کنن
ما جمعه یر یه بهشت زهرا رفتن ساده یه عالمه بحث کردیم من خیلی وقته سعی میکنم زندگیم و از تنش های اینجوری به دور کنم اما درک نمیکنه
احساس میکنم خواسته های من خیلی براش مهم نیست
سام دوس جونا
کی هست کی نیست
افسانه جون من فکر میکنم همسرت تعجب کرده تو سلام صبح بخیری چیزی نگفتی...باشه خودش گفته شاید خواب موندی....زنگ زده دیده بیداری واز عمد نگفتی یکم ناراحت شده....
شایدم خواسته یه حرکتی کنه یه تلنگری بهت بزنه که یادش بیافتی...
سلام دوستیا......
خوش اومدی یاسمین جون.....هم به سایت نوعروس هم به شهرمون عزیززززمممم......
امیدوارم هرچی زودتر مشکلت حل بشه گلم.............
یاسمن جون منم متاسفم که همسرت باعث ناراحتیت شده دوست خوبم
بازم بیشتر برامون توضیح بده
شرایط اقتصادیش خوب نیست ؟؟ تا به حال نشستی باهاش زندگیتو حساب و کتاب کنی ؟
فرناز مهربونم
سلام
خانوم گل خوش اومدی به نو عروس
برای نیلوفر جان نوشتم که کجاها بیاین تا بیشتر باهاتون اشنا شیم
سلام. خوبین؟ من تازه واردم،دوست دارم باهاتون آشنا بشم
سلام نیلوفر جان
ما دو تا تاپیک شلوغ داریم
یکی جزیره :http://www.noarous.com/fa/thread/2422/page/3583
بعدی تاپیک صندلی داغ بخش بیوگرافی که واسه معرفی هست:
http://www.noarous.com/thread.aspx?lang=fa&qid=158331
به اینجاها سر بزن
سلااااام عروس خانوماااااا میشه برید به جشنواره زیباترین لباس عروس اخرین صفحه به ارسال های من رای بدین؟؟؟خو گناه دارم......دلم میسوزه