از ایراد گرفتنش خسته شدم

پرسش : من و همسرم 9 ماهه با هم ازدواج کردیم. با اینکه از ابتدا خانواده من راضی به این ازدواج نبودن ولی با اصرار زیاد انجام شد.الان خانمم از خانواده ام دوری میکنه و خواستار رفت آمد کمتری با برادر و خواهر و حتی پدر و مادرم هستش و همش میگه دوری و دوستی و حتی به رفت و آمد های هفته ای یکبار هم واکنش نشون میده و دعوا مون میشه با اینکه خانواده ام تنها هستن و اقوام زیادی برای معاشرت نداریم. از این رو خواهان رفت و آمد بیشتر ما هستن، تمام این مدت من از دوستام دوری کردم و بیشتر با خانمم وقت صرف کردم تا حدی که چند ماهه با دوستام ارتباط ندارم، ولی هر بار با بهانه گیری و ایراد گرفتن باعث دعوامون میشه، بیشترین اصرارش هم به رفتن به سرکار و نقل مکان به شهر ایشون (قزوین)هستش، منم توی شهر خودم (هشتگرد)کار و خونه مستقل دارم ولی ایشون به مستاجری و بیکاری در قزوین راضی تر هستن، با اینکه خیلی دنبال کار گشتیم که هم ایشون و هم بنده موقعیت بهتری پیدا کنیم و امکان رفتن به قزوین رو داشته باشیم ولی جور نشده، من دچار افسردگی شدم و قادر به ادامه این رابطه نیستم، و از ایراد گرفتن ها و دعوا های تکراری خسته شدم. لطفا راهنماییم کنید.

سالن عقد تهران

لطفا کمی صبر کنید...