امروز حتی تصورش هم سخت است؛ اینکه سر سفره عقد بنشینی بدون اینکه بدانی کسی که کنارت نشسته، چه شکلی است. اینکه فقط بدانی جنسش مخالف تو است و قرار است بقیه روزهای عمرت را کنارش بگذرانی؛ همین!
نه سن و سال، نه شغل، نه علاقهها و سلیقه و نه هیچ چیز دیگر! قدیمترها ازدواج با این شیوه کاملا طبیعی بود و این خانوادهها بودند که برای فرزندانشان همسر انتخاب میکردند و به تنها چیزی که فکر نمیکردند، عشق و علاقه فرزندشان بود. آنها معتقد بودند علاقه بعد از ازدواج به وجود میآید، اما امروز بسیاری از جوانها تا عاشق نشوند، به ازدواج فکر هم نمیکنند! واقعا کدام شیوه برای تشکیل زندگی درستتر است؛ شروع یک زندگی عاشقانه یا شروع زندگی به امید عاشقانه شدن؟
برای ازدواج، حتما باید عاشق بود؟
مطالعات نشان داده زوجهای متاهل یکی از تفاوتهای اساسی خود را با افراد مجردی که یک شریک جنسی ثابت دارند، عشق بزرگتر و رابطه عاشقانه متقابل یا دوطرفه میدانند و در رابطه عاشقانه پیش از ازدواج خود ناامیدی کمتری را احساس کردهاند. عشق شدیدتر لزوما با خوشحالی و رضایت بیشتر پس از ازدواج همراه نیست، اما با پایدار ماندن این رابطه مرتبط است. البته ممکن است هرچه افراد عشق بیشتری را تجربه کنند، احساس شادمانی بیشتری هم داشته باشند. پس عاشق بودن و عاشقانه زندگی کردن اثر مطلوب و شناختهشدهای بر ازدواج دارد.
عشق ضامن خوشبختی است؟
رابرت استرنبرگ، روانشناس آمریکایی، در یکی از نظریههای معروف خود که به نام «مثلث عشق» مشهور است، برای عشق سه رأس معرفی میکند که «صمیمیت»، «کشش جنسی» و «تعهد» هستند.
هر نوع ترکیبی از این سه رأس را میتوان یک رابطه عاشقانه دانست. بهشکلی قراردادی، ما رابطهای را که فقط صمیمیت داشته باشد (و نه کشش و تعهد)، «دوستی» ساده میدانیم. کشش جنسی بهتنهایی نوعی عشق را پدید میآورد که معادل «شیدایی و نابخردی» است و تعهد تنها «عشق پوچ» نام دارد. پس برای ازدواج که یک رابطه طولانیمدت است، به چیزی بیش از یک یا دو جزء فقط نیاز داریم.
«عشقهای رمانتیک» فاقد جزء تعهد هستند و احتمالا دوام نمیآورند. «عشقهای ترحمآمیز» جزء شهوت را ندارند و در نتیجه ممکن است در آینده با رضایت چندانی در ازدواج همراه نباشند. «عشقهای سرابگونه» هم فاقد جزء صمیمیت هستند و به خواستگاری یا نامزدی عجولانهای منجر میشود که در آنها تصور بر این است که تعهد بر پایه شور و کشش جنسی بنا خواهد شد و نیازی به صمیمیت نیست. از سوی دیگر، عشقهای شورانگیز پیش از ازدواج ممکن است بهجای آنکه یک رابطه صمیمانه را نشان دهند و تعهد آینده را پیشگویی کنند، نشاندهنده آشفتگیهای روانی مانند اختلالات خلقی، اختلال انطباقی (برقراری یک رابطه جدید برای جبران فقدان یا ناخشنودی پیشآمده که در آن صمیمیت ابرازشده از سوی طرف مقابل بهصورت اغراقآمیزی تصور میشود) و اختلالات شخصیت (مانند اختلالات شخصیت مرزی که از جمله با رفتارهای ناگهانی، فکر نشده اما زودگذر و ناپایدار مشخص میشود) باشند.
عشقی که نمایانگر «آرمانیسازی» معشوق است و در آن عاشق به معشوق معنایی خداگونه میدهد، به احتمال بسیار با فرایند مخرب «ارزشزدایی» دنبال میشود. فرد عاشق، معشوق خود را کامل و بینقص میداند و او را تنها کسی تصور میکند که قرار است بدبختیهای زندگی را بزداید و او را به خوشبختی و سعادت برساند. با اولین اشتباه معشوق، این مقام مقدس و معصومانه از او گرفته میشود و معشوق گرگی دانسته میشود که در لباس گوسفند نمایان میشود و تنها هدف او تصاحب عواطف و داراییهای عاشق بوده است! به این معنی باید روی عشقهای شدید پیش از ازدواج تامل کرد. توصیه اکید در چنین مواردی مشاوره با یک روانپزشک یا روانشناس مجرب است.
«عشق» به تنهایی کافی نیست
همانطور که گفتم، عشق پیش از ازدواج به هیچوجه سلامت ازدواج و خوشبختی زوج را تضمین نمیکند اما در عین حال، اگر کور و افراطی نباشد، میتواند به احساس شادی و رضایتمندی در ازدواج منجر شود. از طرف دیگر، ازدواج با کسی که فرد او را دوست ندارد، خطرناک است و تضمینی وجود ندارد که پس از ورود به زندگی مشترک «عاشق» همسر خود شود. ممکن است کسی به شریک زندگی خود عادت کند، اما لزوما او را دوست نخواهد داشت. از سوی دیگر، باید بدانیم برای یک ازدواج موفق عشق کافی نیست و خصوصیات متعدد دیگری مانند توافق خصوصیات شخصیتی، تواناییهای جسمی، روانی، عقلی، مالی و شغلی، سازگاری خانوادهها از نظر فرهنگ، تحصیلات و طبقه اجتماعی-اقتصادی، نیازها و اهداف مشترک یا همراستا و حتی تفریحات مشترک باید در نظر گرفته شود.
نه سنتی، نه مدرن!
نسل امروز باید تعادلی بین زندگی سنتی و دنیای مدرن پیدا کند و دستیابی به این تعادل گاه بسیار دشوار است. خانوادهها باید بدانند آنکه قرار است این زندگی مشترک جدید را تاب بیاورد و فراتر از آن، احساس خشنودی، خوشحالی و رضایت کند، فرزند آنهاست، نه خود آنها. جوانان هم باید بدانند از تجربه و صلاحدید پدران و مادران بینیاز نیستند و قرار نیست بهخاطر یک رابطه هیجانی و احساس به تمام قداست و پشتوانه خانوادگی که هویت آنها را دربردارد و تضمینکننده حمایتهای آینده است، پشت کنند. متاسفانه گاهی شاهد تهدیدهای والدین یا فرزندان در مقابل یکدیگر هستیم. چنین مسائلی نتیجهای جز نارضایتی هر دو طرف (هم والدین و هم فرزندان) را دربرندارد و محبت، صمیمیت و یکپارچگی خانواده را تهدید میکند.
شاید افراد تصور کنند دلیل ندارد عاشق همسرشان باشند و همینکه احترام و علاقهای نسبی بینشان باشد، کافی خواهدبود! اما همانطور که عشق برای خوشبختی و رضایت از رابطه زناشویی کافی نیست، نمیتوان امید داشت رابطهای که فقط بر پایه احترام و علایق سطحی است، دوام داشته باشد. اگرچه ممکن است بهدلیل برخی ملاحظات مانند تابوی خانوادگی، اجتماعی و سنتی طلاق یا ترس از تنها ماندن یا احساس ناتوانی در اداره زندگی بهتنهایی و گاه بهخاطر وجود فرزندان، چنین روابطی «تحمل» شود.
###
واقعا معلومات خیلی عالیو دقیق، من خودم شخصا بخشی از آنچه را در این جا بیان کرده اید را تجربه کرده ام.
اینکه چی بهتره با نیست رو قالبی که ما رو به بحث میکشونه مشخص میکنه یعنی زندگی مشترک و ازدواج طبیعتا بدین شکل بحث کردن که عشق بهتر است یا عقلانیت و ... شاید بحث نتیجه زدایی باشد تا نتیجه گرا! عشق از مفاهیمی است که معنا و مفهوم بسیار متنوعی دارد و از یک انسان به انسان دیگر متفاوت است،فردی عشق خود را در یک سکس بسیار جذاب و دوست داشتنی میابد و همان فرد ممکن است عاشق نوع اخلاق و تعامل اجتماعی فردی شود و عاشق شود! بنظر من دو نفر برای ازدواج بیشتر از همه ی این مسایل نیاز به آموزشهای و آگاهیهای نیازهای همدیگر پس از ورود به دوران زندگی مشترک دارند اگر دو نفر نسبت به نیازهای همه جانبه همدیگر آگاهی داشته و تلاش نمایند با آمدن رضایت به زندگی علاقه و عشق و حتی روابط جنسی استحکام بیشتری پیدا میکند.
من متاسفانه یا خوشبختانه تا ب حال عاشق نشدم کلا رابطه هامو جدی نمیگیرم ولی احساس میکنم حس تعلق داشتن حس خوبی باشه اما بازم میگم منطق از عشق بهتره
به نظرمن عشق الکیه اصلا عشقی وجودنداره
اره منم عاشقشم و خداکنه بهش برسم وگرنه دیوونه میشم به خدا
بنظرمن عشق بعدازدواج دوام بیشتری داره
به نظرمن یک علاقه اولیه بایدباشه حتما،نه اینکه به امید این باشی که بعدازدواج همه چی درست میشه،چون خودم وهمسرم تجربه این کارو داشتیم،والان داریم از هم جدا میشیم
به نظر من وقتیی عاشق میشوی پس ازدواج هم بکن اما بعد از آن هم عاشق باش
به نظر من اول نه نیازی به عشقه نه علاقه بسیار زیاد همین ک یک خانم از طرف مقابل خوشش بیاد و به دلش بشیند کافی است و در طول زمان عشق به خاطر برقراری رابطه عشق و وابستگی میاید اما درباره مردها فرق میکند و مردها اول باید عاشق باشد بعد ازدواج و به نظر من چیزی ک باعث میشود فک کنیم اون احساس اولیه از بین رفته این که نتوانستیم نیاز همدیگر رو بشناسیم و انجام بذهیم راز موفقیت در زندگی این ک طرف مقابل رو بشناسیم به خوبی و نیازش رو برطرف کنیم به خصوص اقایان ک برایشان یه سکس لذت بخش و اراستگی خانومشان مهم است...
من ب عشق قبل از ازدواج اعتقادی ندارم، باید اول شناخت بعد عاشق شد، پس عشق واقعی بعد از ازدواج فراهم میشه
کاش مامان و باباها میفهمیدن که سن ملاک نیست. بدون اون میمیرم به خدا. کار هر شبم شده گریه.
منم عاااااااشقم. دوسش دارم. کاش میفهمیدن مامان و بابام.
عشق خوبه خیلی هم خوبه... البته وقتی دو طرفه باشه... بنده 3 سال عاشق بودم اون هم عاشق من و کاملا تو مثلث عشق بودیم... میدونید کیا عشق ما رو بهم زدن اون هم نزدیکای ازدواجمون؟؟ پدر مادرها... فقط بخاطر اینکه من اون زمان شغل نداشتم... و جالب اینکه 2 ماه بعد از این جریان یه شغل عالی برام پیدا شد... نکنید دلها را نشکنید به خدا قسم باید جوابگوی دلهای شکسته باشن...
بنزرمن ادم بایدعاشق بشه بعدازدواج کن چون خودم تجربه کردم خیلی سخته ازعشقت جدات کنن زندگیت میش جهنم توروخدا مراقب باشین مس من توجهنم زندگی نکنین
من که عاشق شوهرم بودم پنج سال بعدبعدن بهم خیانت کرد عشق خیلی دروغه باور ندارم
قدیما بی پولا ازدواج میکردن .پول دارها روابط ازادانه داشتن .ولی الان ازدواج شده واسه پول دارها و فقیرا روابط ازادانه دارن .فرهنگ ایرانی ها نقد روانشناسی نمی پذیره فقط دنبال این هستن ببینن چی مد شده کورکورانه انجام بدن .مثه عروسی که الان تو پول دارها مد شده و همش نمایشه جهیزیه و ماشین و لباس و غیره....
به نظرمه هم اول عاشق بعدش ازدواج کنندبهتراست
بنظر من کسی هم که میخواد عاشق بشه عشقش رو با عقل انتخاب کنه...من قبل و بعد ازدواجم همچنان عاشق
به عشق اعتقادی ندارم همش هوسهههههههههههههه
به نظر من همیشه عشق قبل از ازدواج دوام نمیاره . ولی کسایی هستن که خوش شانسن و با عشق ازدواج کردن و همیشه عاشق هم می مونن
منم معتقدم اول باید عاشق شی و با کسی که عاشقشی ازدواج کنی