با یک بال نمی شود پرواز کرد

پرسش : دختری 25 سالمه هستم. از دوران کودکی یه جور خاصی پسر داییمو دوس داشتم ولی چون من آدم مغروریم هیچ وقت به روی خودم نیاوردم ولی همیشه حواسم بهش بود و کاراشو دنبال میکردم. اون با چند تا دختر دوست بوده منم از اینور اونور میشنیدم و پیش خودم غصه میخوردم ولی من هیچ وقت نتونستم کسیو دوس داشته باشم. الان بعد از گذشت مدتها، ما با هم خانوادگی مسافرت رفتیم و بعد از اون مسافرت با هم صمیمی تر شدیم. بیشتر با هم حرف میزدیم تا اینکه به من پیشنهاد داد با هم بریم بیرون و با هم دوست بشیم. بعد 2هفته به من پیشنهاد ازدواج داد و حالا من سردرگمم. درسته که از بچگی دوسش داشتم، ولی اون هیچ وقت مرد رویاهای من نبوده. آخه تحصیلات واسه من مهمه، ولی اون لیسانس داره و من فوق لیسانس. همیشه دلم میخاسته شوهرم قد بلند باشه، چون خودمم قد بلندم، ولی اون قدش بلند نیس و خیلی چیزای دیگه. مرددم، میترسم بعد چند وقت این مسائل تو ذوقم بزنه. در ضمن تو خونواده ما زن داییم زیاد مورد قبول نیس واین ماجرا هم منو اذیت میکنه. نمیدونم زندگی با عشق بهتره یا زندگی با مردی که میپسندمش؟
پاسخ

پاسخ: شما یک سوال پرسیدین و من هم جواب همون سوال رو میدم. قطعا ازدواج موضوعی نیست که فقط با عشق یا احساسات و خاطرات کودکی بشه در موردش تصمیم گرفت. ازدواج مهم ترین قراردادیه که شما تو زندگی تون می بندین. دقت کنید که عرض می کنم قرارداد. تو این قرارداد شما زندگی تون رو معامله می کنین در حالی که تو همه قراردادهای دیگه شما اموالتون رو معامله می کنین. اموالی که اگه از دست بره قابل جایگزینیه ولی عمرتون چطور؟ لحن نامه شما طوریه که من فکر می کنم شما اصلا تصور درستی درباره ازدواج ندارین و براتون ماجرا به همون راحتی بازی های کودکانه است. حدس می زنم اون آقا هم همین طوره و هردوی شما در این مورد خیلی کم فکر کردین. فراموش نکنین که برای پرواز به سوی خوشبختی در آسمان یک ازدواج، شما احتیاج به دو بال دارید. هم باید دلتون بپسنده و هم باید عقلتون تایید کنه. هر کدوم اینها که نباشه، با یک بال نمیشه پرواز کرد.

###

سالن عقد تهران

لطفا کمی صبر کنید...