سلام شادی جون .... آره چرا که نگی ، من چون احتمال زیاد برای آخر هفته دسترسی به نت نداشتم، موضوع پنج شنبه رو هم زودتر قرار دادم ولی دوستان بهتره همون ساعت نظراتشون رو به هم بگن .
سلام من امشب مهمون داریم.حیف میشه.ولی خب میخوام بگم مادرشوهرم بهترینه.واقعا خانوم خوبیه و من همیشه مث مادرم بهش احترام گذاشتم بلکه بیشتر.نمیگم اندازه مامانم دوستش دارم ولی دارم.اصلا تو کارام دخالت نمیکنه. هروقت که اومده خونم مثل یه خانوم محترم باهام برخورد کرده.تو این دو سال که عروسشون بودم حرفی نزده که دلم بشکنه.به خاطر اینکه دانشجوام خیلی دلش واسم میسوزه و همیشه به همسرم میگه که هواشو داشته باش.هروقت همسری اذیتم کنه دعواش میکنه و خلاصه کلی طرفدارمه.
حالا میخوام بگم که به نظرم یکی از دلایلی که م.ش عروسشو اذیت میکنه به خاطر اینکه خودش وقتی عروس بوده سختی کشیده یه مادرشوهر بد داشته و میخواد بلاهایی که سرخودش اومده سر عروس هم خالی کنه که عروس بی بهره نمونه !بنظرم
سلام دوستان منم عذرخواهی میکنم اخه امشب خونه نیستم و از الانم دارم میرم خونه مامانم و از اونورم میرم استخر.جاتون خالی
خب من الان جواب سوالا رو میدم
من ایین مادرشوهری رو تا جایی بلدم اما خدایی ب صورت و چشمای ی ادم نگاه کنم میفهمم طرف خوبه یا نه
م.ش من غیبت نباشه ادم زیاد خوبی نیس همش فک میکنه خودش سرتر از همس.حرف حرف اونه
تو خونه پدرشوهرم بدون اجازش نمیتونه اب بخوره
من اول قبل ازدواجم همیشه فک میکردم ی مادرشوهر خوب نصیبم میشه و از همسرم میخواستم بعد از اینکه وضعمون خوب شد میخوام مامان باباتو با پول خودمون بفرستیم مکه
اما حالا که رفتار مامانشو میبینم تا سر خیابونم نمیفرستمش
ی کلمه دارم که گفتنش اینجا عیبه
م ش من ی خورده کلاس میذاره و از خودش خیلی میگیره ولی هیچیم نیست خونشم اینقد کثیفه ک حد نداره
من نمیدونم چطور تو اون هم چرک زندگی میکنن اه اه
از قبل هر کی از مادرشوهرش بد میگفت من میزدم تو دهنش میگفتم مگه میشه مش بد باشه
چطور پسرش که شوهرتونه خوبه اما م ش بده.اگه شوهرتو میخوای باید مادرشوهرتم دوس داشته باشی دیگه
الان میبینم اونا چی میگن و درکشون میکنم
اونقد مادرشوهرمو دوس ندارم.ب همین اندازه دوس دارم که زحمت بزرگ شدن همسرم رو کشیده و ازشون ممنونم
ولی مادرشوهرم با اینکه همین بچه رو داره خیلی خودشو وابسته ب همسرم کرده.این منو نگران میکنه خیلی نگرانم از ایندمم میترسم با این مادر وابسته ب پسر
هیچوقت نمیتونه جای مادرمو برام پر کنه.اصلا باهاش راحت نیستم بتونم حرفای خودمونی هم بهش بزنم
سلام به همگی منم چون امشب خونه ی مادرشوهرجان هستم نمیتونم همراه دوستان باشم به خاطر همین الآن نظرمو میدم. من بانظر فاطمه بهارجان موافقم . مادرشوهرمو دوست دارم ولی نه به اندازه ی مامانم. چون خیلی برای بچه هاش رحمت کشیده و کمکشون کرده و الآن هم میکنه حتی برای رفاه بچه هاش توی این سن سرکار میره. بنظرم نمونه ی کامل یک مادر دلسوز و فداکاره.
کلا باید عروسا برای آسایش خودشون وشوهرشون دیدشون رو نسبت به مادرشوهر و خواهرشوهرعوض کنن و حالت تدافعی در مقابلشون نداشته باشن و خواسته وتوقعی ازشون نداشته باشن که اگه انجام نشد بهشون بر بخوره و باعث رنجش وناراحتیشون بشه.
من فک میکنم برای اینکه پسرشون مال ما شدن با ما اینجوری رفتار میکنن.فک میکنن ما پسرشونو دزدیدیم.فک میکنن ما تو گوش پسراشون بد میخونیم و میخواییم از اونا دورشون کنیم.همین باعث شده اونا ب ما بد باشن
وگرنه چرا ادم نباید با مادرشوهرش خوب باشه.
مگه اونا هم مثل ما ی روز عروس نبودن
مگه غیر اینه که سالها برای همسرمون زحمت کشیدن، حالا همسرمون خوب و اون ادم بده
این دیدشون رو اگه نسبت ب ما تغییر بدن هیچ مشکلی نیست.
من خودم ادم خاکی هستم و با ادمای خاکی زود دوس میشم ولی این اصلا خاکی نیس فک میکنه از دماغ فیل افتاده.من فک کنم بهترین عروس دنیام
تو همین دوماهه اینو ب پدرشوهرم ثابت شده
حالا ی بار ی غذایی درست کردم قیمه بعد فرستادم بالا و وقتتی چند روز بعد رفتیم اونجا پدرشوهرم شروع کرد ب تعریف کردن که شادی خانوم عجب غذایی درست کرده بودی مثل غذای تالار خوشمزه بود
مادرشوهرم زود دماغشو سوزوند تالار مگه قیمه میده
اینقد دلم برای پدرشوهرم سوخت.
ولی خدایی من نمیدونم همسرم اون بالا چی میخورده من هر چی براش درست میکنم میگه این چ جوری اینجوری شد :)
سلام دوست جونیا انشالا که همگی آخر هفته خوبی داشته باشید
فاطمه بهار جون شادی جون و سحر جون بهتون خوش بگذره
ملیحه جونی بیا بگو ببینیم چی شده نگران شدم بخدا
خب منم بگم نظرمو راجبه مادرشوهرم
مادرشوهر من سنش بالاست و مشکل فشار خون و کمردرد و رماتیسم اینا داره و زیاد حوصله نداره ولی خب منو بعنوان زن پسرش دوست داره ولی کلا کاری به کار همدیگه نداریم
مادر شوهر من عمه جانم هست خیلی باهام خوبه و خیلی هوامو داره خیلی هم باحاله و به دلیل اینکه جونه خیلی باهاش راحتم ولی بنده خدا تو اوج جونی یعنی وقتی همسرم 10سالش بوده همسرش فوت میکنه واسه همین بچه هاش خیلی قدرشو میدوونن و بیش از حد احترام بهش میذارن و دوستش دارن
من فقط بعضی وقتا به این دوست داشتنی که همسرم نسبت به مادرش داره و کاملا بارزه حسودیم میشه دست خودم نیست بداخلاق میشم و میخوام بمیرم آخه دوست دارم همسری فقط منو دوست داشته باشه ولی اصلا هیچ مشکلی با مادر شوهرم ندارم خدارو شکر و خیلی هم دوستش دارم چون ایشون هم منو دوست داره و چون دختر نداره میگه تو جای دخترم هستس آخه خیلی دوست دتاشته دختر دار بشه ولی قسمت نشده
شادی جونم مادر شوهرت خب عمته آخه، هم عمه بودنش و هم دختر نداشتنش باعث میشه خیلی دوستت داشته باشه به نظرم
البته تو که خیلی دوس داشتنی و خوبی خودت و اینم دلیلشه
من یه داداش دارم که ده ساله ازدواج کرده و از همون موقع با مامانمینا توی یه آپارتمانن و منم بعد ازدواجم هم توی همین آپارتمان هستم. زنداداشم خیلی خوبه و مشکلی با هم نداریم و کلی هم دوستش دارم مامانم هم خیلی دوستش داره.
متوجه منظورم شدی؟ مامانه من منو زنداداشمو هردومونو دوست داره اما منو چون دخترشم دوستم داره و رفتارای بدمو درنظر نمیگیره ولی زنداداشمو به خاطر اینکه خیلی خیلی خانومه دوستش داره
شادی جونی فاصله خونه ما و پدرشوهرم اینا پیاده پنج دقیقست! ولی ما ندیده بودیم همو هیچوقت. پدرشوهرم روبروی خونه ما یه مغازه داره، برادرشوهرم یه مدت توی اون مغازه کار میکرد منو دید خوشش اومد به داداشش که شوهرم باشه نشون داد اونم خوشش اومد
شادی جونم میگم که مامانم زنداداشمو دوست داره اما اگه یه حرکت یا حرف بد ازش ببینه سریییع ناراحت میشه! دقیقا زنداداشم هم همینجوریه! محض اینکه از هم یه کوچولو رفتار بد ببینن ناراحت میشن از هم. ولی خب خداروشکر کم پیش اومده توی این ده سال که از هم ناراحت بشن
من همسری از سال 88 با هم رابطه داشتیم ولی به دلیل درس همسری و من و خدمتش نمیشد کاری کنیم بعدش هم که همسری دنبال کار بودو تا زضعیت اوکی شد یکم طول کشید تا مرداد 93 که عقد کردیم
خب شادی جونم آخه من خودم پسر عمه هام واسم مثل داداشن، برای همین واسم عجیبه، من خیلی خیلی زیاد پسر عمه هامو دوس داشتم و دارم اما حسم بهشون خواهر برادرونست
سلاااااام
میبینم که همه به مهمونی ان و اینجا خیلی خلوته
مادر شوهر منم زن خوبیه یکم بعضی وقتا از نگرانی از من سوال میپرسه که چی شده و اینا ولی کلا زن مهربونیه و چون دختر ندارن و همیشه ارزوی دختر داشتن خیلی با من خوبن البته هنوز خیلی اول راهیم :)))
شادی جون
خب همه ادمها که مثل هم نیستن
ممکنه بعضیا نقاط منفی هم داشته باشن
من در حدی نیستم که در مورد مادرشوهرت قضاوت کنم
ولی امیدوارم که به رفتار بد پی ببره و در صدد اصلاح رفتارش بر بیاد
دعوای مادر شوهر و عروس ناشی از یه سری مشکلات هست
البته به عقیده من
یکی عشق و محبت مادرانه
دیگری رفتار پسر و بعضا مشکلات رفتاری عروس
گاهی ممکنه مشکل از طرف خود مادرشوهر باشه(حسادت و خشم)
گاهی ممکنه اطرافیان عامل تحریک مادر بشن که در بالا بهش اشاره کردم...رفتار پسر و عروس
گاهی هم ممکنه بدرفتاری فراتر از رفتار عروس و داماد باشه و مربوط به دخالت های بیجای خانواده (اطرافیان داماد) باشه
وقتی عروس و داماد زندگی رو تشکیل میدن ..دامنه این زندگی خیلی گسترده تر میشه
اینجا وصلت دو خانواده ست
حرمت دو خانواده باید نگه داشته بشه
هم عروس و هم مادر شوهر ، هم داماد و هم مادر زن وظایفی دارن که اگر درست و به جا به کار برده بشه
نه تنها هیچ دلخوری به جود نمیاد بلکه رابطه ها عمیق تر و صمیمی تر هم میشن
البته نمیتونیم از مادرشوهرهایی که به ذات بد هستن و مشکل رفتاری دارن گذشت و رفتارشون رو نادیده گرفت
ولی اینجور خانم ها به ندرت پیدا میشن
والا مامان من که یه پا مادر شوهره برای خودش
حکمت خدا رو شکر که پسر دار نشد وگرنه عروس بدبخت میمرد از دست مادر شوهر :)))))
والا هر کی جای من بود تا الان طاقت نمیاورد نمونه بارز مادر شوهره چه برا دختراش چه داماداش
سلام به همه دوستای خوبم
میدونم دیر اومدم ولی نظرمو میدم.. من هیچ وقت به مادرشوهرم بی احترامی نکردم ولی بخاطر اختلافاتی که موقع عروسیمون پیش اومد مادرشوهرم کلی بدوبیراه بهم پیغام داد آخه هیچ وقت عادت نداره رودررو حرفشو بزنه همیشه پشت سرگویی می کنه از اون موقع خیلی ازش بدم میاد هرچی سعی می کنم نمی تونم باهاش مثل مامانم باشم البته بازم باهاش با احترام برخورد می کنم ولی اصلاااااااااااا دوسش ندارم
لیلی جونم پس انشالا مادرشوهرت خیلی خوب باشه که جبران شه برات
ولی به نظر من مامانا اگه به بچشون سختگیری هم کنن از خوبیشونه
مامان من خیلی خیلی سخت گیره و جدی ولی من خیلی عاشقشم با این حال
باز من دیر رسیدم اونم چقدر دیر!!! بیرون بودیم و یازد گذشته بود که برگشتیم و تا همسری بیمار رو تیمار کردم و خوابوندم شد الان!!!
راستش من مادرشوهرم رو دوست دارم اما نه اونطوری که مثل مامانم باشه حتی خیلی کمتر از اون. بیشتر دوستش دارم چون همسرم دوستش داره. همسر من تک پسر هست و خب طبعا خیلی توقع از من هست. اما من از اول حریمم رو حفظ کردم. شدیدا شدیدا احترام می ذارم بهشون و توی کلام هرچی می گن می گم شما راست می گی اما خب اونایی اش که به زندگی ام مربوط می شه رو وقتی می خوام اجرا کنم خواسته ی خودم رو اجرا می کنم خخخخخخخ بزرگترا فقط احترام و تایید می خوان. البته شادی حق داره وقتی نزدیک زندگی می کنی برخورد و تنش پیش میاد. من دوطبقه بالاتر از مادرشوهرم هستم همه ی رفت و آمدها و خریدها و همه چی رو می بینن اما خدایی خیلی اهل دخالت نیستن اونجایی که به نظر من دخالته هم از دلسوزی شون هست. چاره چیه دیگه سنشون بالاست و نمی شه بهشون قبولوند که بابا شیوه ی زندگی رو ماخودمون انتخاب می کنیم
اما من اصلا از محبت همسرم به مادرش و خواهرهاش ناراحت نمی شم تازه خوشحال می شم چون همسری قبل ازدواج کمی آشفته حال و پرخاشگر بود اما حالا خیلی خیلی آروم شده و با خانواده اش هم تندی نمی کنه و محبت می کنه و اونا این رو از چشم من می بینن و باعث می شه پیششون عزیز بشم. خب راستش منم چپ می رم راست میام می گم به خانوادت محبت کن بهشون احترام بذار. هرکار می کنن می گم از روی محبته به دل نگیر. راستش خانواده اش مخصوصا باباش اصلا و اصلا راضی به ازدواج ما نبودن و یک جورایی به زور راضی شدن البته مامانش کمتر مخالف بود ولی باباش خیلی ناجور مخالف بود. خدایی از وقتی عروسشون شدم نازکتر از گل بهم نگفتن اما خب توی رفتار پدرشوهرم نشون می ده که هنوزم چندان کنار نیومده با مساله. برای همین من توی این یکسال و اندی همیشه سعی کردم خیلی احترام بذارم اما اجازه ندم وارد حریمم بشن که فکر نکنن برای جلب رضایتشون هر کاری می کنم. به عبارتی با پنبه سر می برم. اونقدر تو کلام بهشون محبت می کنم و احترام می ذارم که سنگم باشه آب می شه چه برسه به آدمیزاد خخخخخخخخخخ
در کل من فکر می کنم خانواده ی همسر رو چه شوهر چه زن باید با محبت کلامی و احترام راضی نگه داشت. و اجازه هم ندیم که حریم ها با هم مخلوط بشه و روی آدم به اونا باز بشه و برعکس. ولی خدایی مادرشوهر من زن بدجنسی هم نیست. گاهی که یک چیزی می گه دلخور می شم کاملا می فهمم از سر دلسوزی گفته. یک صفت خوب دیگه اش هم اینه که اگه چیزی رو برای من می خواد و در مورد من اجرا می کنه حتما در مورد دخترهاش هم اجرا می کنه. مثلا اینا این مدلی هستن که دختر مال مردمه عروس مال خودمون. مادرشوهر من کاملا توقع داشت من تو خونه تکونی عید کمکش کنم. هروقت می رفتم پایین هی می گفت خیلی کار دارم این کار رو دارم اون کار رو کردم منم اصلا نمی گفتم خب میام کمکت فقط می گفتم وای مامان چرا خودتون رو اذیت می کنین ما که عید می ریم مسافرت کسی نمیاد. خودتون رو اذیت نکنین!!! و کمی حرصم می گرفت که یک دخترش مشهده اونوقت از من توقع داره. اما بعد دیدم برای مسافرت عید زنگ زد از مادرشوهر خواهرشوهر کوچیکه ام که بچه ی داداشش هم می شه یعنی مادرشوهر من عمه ی مادرشوهر دختر کوچیکش می شه اجازه گرفت که خواهرشوهرم با ما بیاد مسافرت امسال! خب این یعنی عروس رو مال اونا می دونه. و بارها دیدم که خواهرشوهرم که میاد مشهد تمام مدت خونه ی مادرشوهرشه فقط یکی دو وعده مثل مهمون میاد خونه مامانش و مادرشوهر منم اعتراضی نداره. خب وقتی می بینم رسمی که دارن رو هم در مورد من اجرا می کنه هم دختراش دیگه حرص نمی خورم که داره منو اذیت می کنه. فقط سعی می کنم تمام توقعات رو خنثی کنم :)))))))))))))) بالاخره سختی ورود به خانواده ی جدید همینه دیگه. لب بود که دندون اومد و ما اگه همسری ها رو دوست داریم به خاطر آرامش خودمون باید یک زندگی مسالمت آمیز با خانواده هاشون داشته باشیم
دوستان سلام ، من منتظر صحبت های نوعروس های غایب در این پست همچنان هستم، فر کنم چالش عروس و مادر شوهر خیلی بیشتر از اینها حرف داره ، حتماً بیاین و نظراتتون رو بنویسید.
سلام با دو روز تاخیر.من پنج شنبه مشغول خرید بودم و بعدش هم رفتم خونه مامانم دیر وقت اومدیم نشد که بیام دیروز هم که جمعه بود و کارهای خونه و بعد هم با برادرجان رفتم خرید وقتیم برگشتم همسر گلم اومده بود و در رکاب ایشون بودم.
حالا نظر منو با تاخیر بپذیرید:پ در کل با خانواده همسر فقط احترام و به قول رها محبت کلامی معجزه میکنه واقعا.
اما در مورد مادر شوهرم:
مادر ضشوهر من زن بی ازاریه کلا تو کارهای ادم دخالتی نمیکنه مگر اینکه واقعا چیزی ازارش بده هر حرفی هم یمزنه از سر دلسوزی میزنه و به قول رها میخوان شیوه زندگی خودشون رو به ادم بقبولونن که هر کسیم ختار و میتونه برای خودش و زندگیش تصمیم بگیره مثلا کلا مادرشوهر من خیلی حواسش به جیبشه وادم حسابگریه مثلا اگه وقتی با هم خرید میریم و چیزی میخوام من بخرم با اینکه خودم میخوام پولشو حساب کنم همش میگه گرونه ارزونتر برداری بهتر نیست البته اون اوایل که یمرفتم شمال خرید میکردم میگفت و وقتی دید من توجهی نمیکنم و تی دیگه از اونجا خرید نمیکنم چیزی نمیگه.
اینم بگم تا حدی دست بخیر داره و به کمک ادم میاد. مثلا ما ماشین خواستیم بخریم دو تومن کمکمون کرد با اینکه گفته بود 3 تومن کمکتون میکنم اما توقع هم داره از ادم. ولی خدایی مثلا تولدم یا عید به یه هدیه کوچیک هم ادمو خوشحال میکنه با اینکه چیزهایی که میخره باب میل من نیست اما همین که توجه میکنه خیلی خوبه. کلا تو این سه سال 2 یا 3 بار بوده که با هم بحث داشتیم نه اونم شدید .
دیگه براتون بکم به قول رها ممکنه گاهی از رفتارش ناراحت بشم اما توو کلام میگم باشه شما درست میگید یا مثلا به قول رها وقتی میگه خسته شدم و این حرفا و اینقدر کار دا
نصفه موند حرفم:
وقتی از کار و خستگی گله میکنه میگم مامان خودتون رو اینقدر خسته نکنید و استراحت کنید و به خودتون برسید (همش 50 سالشه، خدا حفظش کنه)
اما در مورد دوست داشتن: دوسش دارم اما به قول رها به اندازه ای اینکه مادر همسرمه و من عضوی از خانوادشون اینکه بگم مثله مادرم دوسش دارم نه چون مامان من خیلیم محبت میکنه و خیلی مهربونه براش دختر وداماد هم فرقی نمیکنه.
اینم بگم مادرشوهر من یکم یه کوچولوها نه خیلی حسادت داره اما خواهر شوهرم حسودده و کاملا وقتی حسادت میکنه مشخصه ولی خدایی تا حالا اصلا مشکلی با هم نداشتیم حتی حالا به پاهر هم شده همش میکه هوای ما رو داشته باشه به مادرشوهرم. 24 سالشه والی منم اصلا به مادر شوهرم بی احترمای نمیکنم درحالی که خ.ش تو ماه اول عقدش کاری کرد که مادرشوهرش ده بار ازش معذرت خواهی کرد.
سلام.مادرشوهرم زن خوبیه و همه دوستش دارند آخه کار به کار کسی نداره.به قول الا جون کار به کار هم نداریم .منم تا تالان بهش بی احترامی نکردم و به اندازه اینکه مادرهمسرمه دوستش دارم.
به نظرم عروس تا وقتی که مادرشوهر خوب باشه و بدجنسی نکنه خوبه
گرچه این سوال، ساده به نظر میرسد، اما ظرافتهایی دارد که باید به آن توجه کرد.
اول اینکه مادرشوهر یک خانم است. بنابراین او هم مثل شما روزی مادرشوهر داشته و اگر بخواهید او را دور بزنید یا عروسبازی دربیاورید زود میفهمد، زیرا 4 تا پیراهن بیشتر از شما پاره کرده و مدتهاست که نقش عروس را بازی میکند.
دوم اینکه او هم یک انسان مثل شماست. این را گفتم برای اینکه بدانید برخی، مادرشوهرها را دارای قدرتهای اسطورهای میدانند که چندان واقعی نیست.
به جمع نوعروس خوش اومدید، امیدواریم در جمع ما لحظات خوبی رو داشته باشید و حتماً در قـــترارهای شبانه نوعروس حضور گرمتون رو ببینیم .
هر شب بین ساعت 9 تا 11 ما در یکی از تاپیک ها، قرار شبانه داریم که در خصوص یک موضوع خاص بحث و گفتگو می کنیم و در نهایت بین افراد حاضر در بحث قرعه کشی می کنیم و یک برنده خواهیم داشت.
به برنده هر شب یک بن خرید 35 هزار تومانی لوازم آرایشی بهداشتی از فروشگاه آنلاین خانومی میدیم.
هر سوالی در خصوص اتاق گفتگو و یا سایت داشتنید به بنده پیام خصوصی بدهید تا در اسرع وقت به شما پاسخ بدهم.
منم از مادرشوهرم بگم؟
خب من مادرشوهرم دخترخالمه
چون از مامانم فقط 3 سال کوچیکتره از بچگی بهش میگفتیم خاله. ولی تو خاستگاری بهمون گفتن که به مامانا بگید مامان به باباها بگید بابا. واسه همین همون خاله رو هم ازمون گرفتن. حالا دیگه من بهش هیچی نمیگم! همینجوری نگاش میکنم تا نگاه کنه بعد حرف بزنم!!! چون وم نمیشه!
مادرشوهرم خیلی خوبه و اصلا اهل اذیت کردن نیست. ولی خوب یه اخلاقایی داره دیگه. مثلا خیلی حق به جانبه و خیلی خیلی رک! البته نه با ما که اعضای اصلیه خونوادشیم و همیشه میگه ماها باید باهم مثل دوست باشیم. ولی مثلا یه جاهایی با خواهر من میرن تو فاز کل کل و این به ضرر من تموم میشه :(
در کل مادرشوهرم جوون و امروزیه و خیلی به خودش میرسه و من بیشتر حس میکنم خواهرشوهرمه تا مادرشوهر :)))
شهرزاد جون ، ممنون از اینکه در این تاپیک شرکت کردی ، خدا رفتگان شما و بالخص مادرهمسرتون رو بیامرزه و روحش قرین رحمت الهی.
به هر حال همیشه همین بوده، خانواده همسر توقع احترام گذاشتن بیشتری از آدم دارن و به نظر من میشه با رعایت این احترام ها و حریم ها ، روابطمون رو باهاشون خوب نگهداریم.
ولی واقعن هستند استثنائاتی که آدم اصلا فکر نمیکنه مادر شوهر یا خانواده شوهر هستن از بس خوب و مهربونن .
راستی اسم پروفایلت جالبه ، بارداری عزیزم یا اینکه تصمیم به بچه دار شدن گرفتی ؟
خوشحال میشم توی بحث های ما بیشتر شرکت کنی و ما رو از تجربیات و نظراتت بهره مند کنی.
من مادر شوهرم سه سال پیش عمرش و به شماها داد از دو سالی هم که زنده بود و من عروسشون بودم یک سالش زمین گیر شده بود
در کل تجربه ای که دارم اولش تا شش ماه هم خانواده ها خوبن هم عروسا همه میخوان بهترین رفتار و باهم داشته باشن بعد کمکم اختلافات خانوادگی و فرهنگی شروع میکنه به ایجاد تنش و ناراحتی ( حتی اگه فامیل باشی ) و رابطه ها و دردناک میکنه اما باز با گذشت زمان و فهمیدن اخلاقیات متقابل و فرهنگ های متضاد و پیدا نمودن راهها رفتاری بعد چند سالی دوباره صمیمیت به وجو د میاد اما این دفعه خیلی عمیق تر از اول شده
خانواده شوهر درسته به خانواده خودت نمیرسن اما بازم خانواده هستم عمه و عمو ... بچت .
مادر شوهر من خوب و مهربون بود اما توقعاتش از عروسش زیاد بود ( از نظر احترام ) و این تو خانواده و فامیل ما عرف نبود با هم تنش داشتیم اما دیگه بنده خدا عمرش کفاف نداد تا بر طرف کنیم
خدا رفتگان همه شماها رو هم بیامرزه
سلام شادی جون .... آره چرا که نگی ، من چون احتمال زیاد برای آخر هفته دسترسی به نت نداشتم، موضوع پنج شنبه رو هم زودتر قرار دادم ولی دوستان بهتره همون ساعت نظراتشون رو به هم بگن .
حیف شد این بحث افتاد برای فردا شب.من 5شنبه ها خونه ماممیم هستم اونوقت چطور بگم.میتونم نظرمو الان بگم؟
سلام من امشب مهمون داریم.حیف میشه.ولی خب میخوام بگم مادرشوهرم بهترینه.واقعا خانوم خوبیه و من همیشه مث مادرم بهش احترام گذاشتم بلکه بیشتر.نمیگم اندازه مامانم دوستش دارم ولی دارم.اصلا تو کارام دخالت نمیکنه. هروقت که اومده خونم مثل یه خانوم محترم باهام برخورد کرده.تو این دو سال که عروسشون بودم حرفی نزده که دلم بشکنه.به خاطر اینکه دانشجوام خیلی دلش واسم میسوزه و همیشه به همسرم میگه که هواشو داشته باش.هروقت همسری اذیتم کنه دعواش میکنه و خلاصه کلی طرفدارمه.
حالا میخوام بگم که به نظرم یکی از دلایلی که م.ش عروسشو اذیت میکنه به خاطر اینکه خودش وقتی عروس بوده سختی کشیده یه مادرشوهر بد داشته و میخواد بلاهایی که سرخودش اومده سر عروس هم خالی کنه که عروس بی بهره نمونه !بنظرم
سلام دوستان منم عذرخواهی میکنم اخه امشب خونه نیستم و از الانم دارم میرم خونه مامانم و از اونورم میرم استخر.جاتون خالی
خب من الان جواب سوالا رو میدم
من ایین مادرشوهری رو تا جایی بلدم اما خدایی ب صورت و چشمای ی ادم نگاه کنم میفهمم طرف خوبه یا نه
م.ش من غیبت نباشه ادم زیاد خوبی نیس همش فک میکنه خودش سرتر از همس.حرف حرف اونه
تو خونه پدرشوهرم بدون اجازش نمیتونه اب بخوره
من اول قبل ازدواجم همیشه فک میکردم ی مادرشوهر خوب نصیبم میشه و از همسرم میخواستم بعد از اینکه وضعمون خوب شد میخوام مامان باباتو با پول خودمون بفرستیم مکه
اما حالا که رفتار مامانشو میبینم تا سر خیابونم نمیفرستمش
ی کلمه دارم که گفتنش اینجا عیبه
م ش من ی خورده کلاس میذاره و از خودش خیلی میگیره ولی هیچیم نیست خونشم اینقد کثیفه ک حد نداره
من نمیدونم چطور تو اون هم چرک زندگی میکنن اه اه
از قبل هر کی از مادرشوهرش بد میگفت من میزدم تو دهنش میگفتم مگه میشه مش بد باشه
چطور پسرش که شوهرتونه خوبه اما م ش بده.اگه شوهرتو میخوای باید مادرشوهرتم دوس داشته باشی دیگه
الان میبینم اونا چی میگن و درکشون میکنم
اونقد مادرشوهرمو دوس ندارم.ب همین اندازه دوس دارم که زحمت بزرگ شدن همسرم رو کشیده و ازشون ممنونم
ولی مادرشوهرم با اینکه همین بچه رو داره خیلی خودشو وابسته ب همسرم کرده.این منو نگران میکنه خیلی نگرانم از ایندمم میترسم با این مادر وابسته ب پسر
هیچوقت نمیتونه جای مادرمو برام پر کنه.اصلا باهاش راحت نیستم بتونم حرفای خودمونی هم بهش بزنم
سلام به همگی منم چون امشب خونه ی مادرشوهرجان هستم نمیتونم همراه دوستان باشم به خاطر همین الآن نظرمو میدم. من بانظر فاطمه بهارجان موافقم . مادرشوهرمو دوست دارم ولی نه به اندازه ی مامانم. چون خیلی برای بچه هاش رحمت کشیده و کمکشون کرده و الآن هم میکنه حتی برای رفاه بچه هاش توی این سن سرکار میره. بنظرم نمونه ی کامل یک مادر دلسوز و فداکاره.
کلا باید عروسا برای آسایش خودشون وشوهرشون دیدشون رو نسبت به مادرشوهر و خواهرشوهرعوض کنن و حالت تدافعی در مقابلشون نداشته باشن و خواسته وتوقعی ازشون نداشته باشن که اگه انجام نشد بهشون بر بخوره و باعث رنجش وناراحتیشون بشه.
من فک میکنم برای اینکه پسرشون مال ما شدن با ما اینجوری رفتار میکنن.فک میکنن ما پسرشونو دزدیدیم.فک میکنن ما تو گوش پسراشون بد میخونیم و میخواییم از اونا دورشون کنیم.همین باعث شده اونا ب ما بد باشن
وگرنه چرا ادم نباید با مادرشوهرش خوب باشه.
مگه اونا هم مثل ما ی روز عروس نبودن
مگه غیر اینه که سالها برای همسرمون زحمت کشیدن، حالا همسرمون خوب و اون ادم بده
این دیدشون رو اگه نسبت ب ما تغییر بدن هیچ مشکلی نیست.
من خودم ادم خاکی هستم و با ادمای خاکی زود دوس میشم ولی این اصلا خاکی نیس فک میکنه از دماغ فیل افتاده.من فک کنم بهترین عروس دنیام
تو همین دوماهه اینو ب پدرشوهرم ثابت شده
حالا ی بار ی غذایی درست کردم قیمه بعد فرستادم بالا و وقتتی چند روز بعد رفتیم اونجا پدرشوهرم شروع کرد ب تعریف کردن که شادی خانوم عجب غذایی درست کرده بودی مثل غذای تالار خوشمزه بود
مادرشوهرم زود دماغشو سوزوند تالار مگه قیمه میده
اینقد دلم برای پدرشوهرم سوخت.
ولی خدایی من نمیدونم همسرم اون بالا چی میخورده من هر چی براش درست میکنم میگه این چ جوری اینجوری شد :)
شادی جون خیلی بامزه و شیرین حرف میزنی با اون عکسی که گذاشتی خیلی تناسب داره!!!!!
یه لحظه یاد کارتون آنشرلی افتادم. تند وسریع و بامزه حرف میزنی
سلام دوست جونیا انشالا که همگی آخر هفته خوبی داشته باشید
فاطمه بهار جون شادی جون و سحر جون بهتون خوش بگذره
ملیحه جونی بیا بگو ببینیم چی شده نگران شدم بخدا
خب منم بگم نظرمو راجبه مادرشوهرم
مادرشوهر من سنش بالاست و مشکل فشار خون و کمردرد و رماتیسم اینا داره و زیاد حوصله نداره ولی خب منو بعنوان زن پسرش دوست داره ولی کلا کاری به کار همدیگه نداریم
سلام شادی یکتا جونم، خوبی دوست مهربونم؟
سلام الی جون من اومدم بوس بوس
مادر شوهر من عمه جانم هست خیلی باهام خوبه و خیلی هوامو داره خیلی هم باحاله و به دلیل اینکه جونه خیلی باهاش راحتم ولی بنده خدا تو اوج جونی یعنی وقتی همسرم 10سالش بوده همسرش فوت میکنه واسه همین بچه هاش خیلی قدرشو میدوونن و بیش از حد احترام بهش میذارن و دوستش دارن
خدا بیامرزه پدرشوهرتو. پس همسریت پسر عمته
خوشبخت باشین ایشالا
امشب چقدر خلوته شادی جونی، ملیحه جون هم که نگفت قضیه چیه
نگرانمون کرد و رفت
دیشب خوب شلوغ بودش، تا یه پی ام بدم یهو میدیدم یه صفحه رفته جلو
من فقط بعضی وقتا به این دوست داشتنی که همسرم نسبت به مادرش داره و کاملا بارزه حسودیم میشه دست خودم نیست بداخلاق میشم و میخوام بمیرم آخه دوست دارم همسری فقط منو دوست داشته باشه ولی اصلا هیچ مشکلی با مادر شوهرم ندارم خدارو شکر و خیلی هم دوستش دارم چون ایشون هم منو دوست داره و چون دختر نداره میگه تو جای دخترم هستس آخه خیلی دوست دتاشته دختر دار بشه ولی قسمت نشده
در مورد دوست داشتن هم من مادرشوهرمو دوست دارم ولی در حد عادی
به نظر من هرچقدر هم مادرشوهر خوب باشه باز هم نمیشه آدم مثل مامانه خودش دوسش داشته باشه
آره الی جون والا من بابت ملیحه نگران شدم کاش بیاد یه چیزی بگه حداقل دلش باز بشه خوب نیست آدم تو خودش بریزه حداقل یکم سبک میشه
شوهر منم خیلی مامانشو دوست داره
خیلی هم وابستس بهش
روزی چندبار به مامانش زنگ میزنه
میگه نگران حالش میشم زنگ میزنم حالشو بپرسم
قربونت الی جون خدا رفتگان شما هم بیامرزه
آره همسری پسر عمم هستش
تو با همسریت غریبه هستین؟
شادی جونم مادر شوهرت خب عمته آخه، هم عمه بودنش و هم دختر نداشتنش باعث میشه خیلی دوستت داشته باشه به نظرم
البته تو که خیلی دوس داشتنی و خوبی خودت و اینم دلیلشه
آره شادی جون من و همسرم غریبه ایم و دقیقا شش ماه قبل عقدمون آشنا شدیم با هم
وای همسری من هرشب باید به مامانش زنگ بزنه حتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتما
من خیلی حسودیم میشه ولی نه به شخص مادر شوهر بلکه به رفتار همسری
ولی شادی جون مادر شوهرایی که دختر دارن هیچوقت نمیتونن عروسشونو مثل دخترشون دوست داشته باشن
همونجوری که نمیشه مادرشوهرو مثل مادر دوست داشت
آره الی جون شاید هم به دلیل برادرزاده بودنم باشه ولی کلا تو فامیل معروفه به خوش قلبی و مهربونی و شاد بودن ماشالا ماشالا چشمم کف پاش خیلی سرزنده هستش
من یه داداش دارم که ده ساله ازدواج کرده و از همون موقع با مامانمینا توی یه آپارتمانن و منم بعد ازدواجم هم توی همین آپارتمان هستم. زنداداشم خیلی خوبه و مشکلی با هم نداریم و کلی هم دوستش دارم مامانم هم خیلی دوستش داره.
مامانم بهم میگه زنداداشت خیلی از تو بهتره و اگه اون دخترم بود و تو عروسم بودی تورو دوستت نداشتم
چجوری آشنا شدید؟
متوجه منظورم شدی؟ مامانه من منو زنداداشمو هردومونو دوست داره اما منو چون دخترشم دوستم داره و رفتارای بدمو درنظر نمیگیره ولی زنداداشمو به خاطر اینکه خیلی خیلی خانومه دوستش داره
پس خوشبحال داداشت همسر خوبی گیرش اومده پس میبینی که مادر شوهری که از ته دل عروس رو دوست داشته باشه هم هست نمونه بارزش هم مامانی الییییییییی
شادی جونی فاصله خونه ما و پدرشوهرم اینا پیاده پنج دقیقست! ولی ما ندیده بودیم همو هیچوقت. پدرشوهرم روبروی خونه ما یه مغازه داره، برادرشوهرم یه مدت توی اون مغازه کار میکرد منو دید خوشش اومد به داداشش که شوهرم باشه نشون داد اونم خوشش اومد
خلاصه دو ماه تلاش کرد بعد منم کم کم ازش خوشم اومد !
خوشش اومد و کیلی لی لی لی لی شد
شادی جونم میگم که مامانم زنداداشمو دوست داره اما اگه یه حرکت یا حرف بد ازش ببینه سریییع ناراحت میشه! دقیقا زنداداشم هم همینجوریه! محض اینکه از هم یه کوچولو رفتار بد ببینن ناراحت میشن از هم. ولی خب خداروشکر کم پیش اومده توی این ده سال که از هم ناراحت بشن
شادی جونم تو چی شد عروسه عمت شدی؟ از کی این تصمیمتون شد؟
من همسری از سال 88 با هم رابطه داشتیم ولی به دلیل درس همسری و من و خدمتش نمیشد کاری کنیم بعدش هم که همسری دنبال کار بودو تا زضعیت اوکی شد یکم طول کشید تا مرداد 93 که عقد کردیم
ولی قبل از 88 هم همدیگه رو دوست داشتیم تقریبا از زمان دبیرستانم ولی بخاطر بچه بازی های من نشد که باهم در ارتباط باشیم
ینی رفت و آمد نداشتین مگه با عمت؟
همیشه ازدواجای فامیلی واسه من عجیب غریبه. بابای منم پسر عمه مامانمه
چرا داشتیم ولی منو همسری بام در ارتباط نبودیم منظورم ارتباطه که واسه ازدواج باشه یعنی رابطه خصوصی دو نفره
چرا عجیبه؟کجاش جای سوال داره بگو تا واست بگم خخخخخخخخخخخخخ
مثل اینکه امشب کسی نبود منم برم انشالا که همگی آخر هفته خوبی داشته باشید بوس بوس
ببخشییید من رفتم شام همسر گرامیو بدم خدمتشون، صبرش یهویی تمومید ;-)
خب شادی جونم آخه من خودم پسر عمه هام واسم مثل داداشن، برای همین واسم عجیبه، من خیلی خیلی زیاد پسر عمه هامو دوس داشتم و دارم اما حسم بهشون خواهر برادرونست
سلام به همه دوستان خوبم
شب همگی بخیر و شادی
فاطمه بهار عزیزم
خوشحالم که با مادر شوهر خوبی داری
البته خودت عروس خوبی هستی که همچین مادر شوهری نصیبت شده
امیدوارم همیشه خوش و شاد باشین
سلاااااام
میبینم که همه به مهمونی ان و اینجا خیلی خلوته
مادر شوهر منم زن خوبیه یکم بعضی وقتا از نگرانی از من سوال میپرسه که چی شده و اینا ولی کلا زن مهربونیه و چون دختر ندارن و همیشه ارزوی دختر داشتن خیلی با من خوبن البته هنوز خیلی اول راهیم :)))
شادی جون
خب همه ادمها که مثل هم نیستن
ممکنه بعضیا نقاط منفی هم داشته باشن
من در حدی نیستم که در مورد مادرشوهرت قضاوت کنم
ولی امیدوارم که به رفتار بد پی ببره و در صدد اصلاح رفتارش بر بیاد
سحر جان از اینکه تو هم با مادر شوهرت رابطه خوبی داری خیلی خوشحالم
امیدوارم این خوشی دایمی باشه عزیزم
سلام لیلی جان
خوش اومدی عزیزم
خیلی خوبه که مادر شوهر مهربونی داری
امیدوارم که خوشیتون همیشگی و پایدار باشه عزیزم
سلام راضیه جون
سلام لیلی جون
خوش اومدین دوس جونیا
ملیحه جونی هم که امشب تنهامون گذاشت
غصه هیچی رو نخور گلم
همه چیز رو بسپار به خودش(خدا)
سلام به روی ماهت الهه جون
فدای تو بشم عزیز دلم
خوبی؟
لیلی جونم ایشالا همیشه مثل همین اول راه خوب باشین با هم
شادی یکتای عزیزم
و الهه جونم
هر دو مادر شوهرهای خوبی دارن
خیلی خوشحالم برای دوستانم
امیدوارم که همیشه خوشی و مهربونی بین شماها از بین نره
مرسی راضیه جونی
شما خوبی؟
چه دیر اومدی امشب
راستش من مادر شوهر ندارم
شوهرم زن بابا داره
نمیدونم در موردش حرف بزنم یا نه
فقط همین قدر میگم که یادآوری کارهاش تنم رو میلرزونه
راضیه جونم من تاحالا هیچ خوبی از مادر شوهرم ندیدم
فقط کاری به هم نداریم
البته خودم سعی کردم خوبی کنم بهش ولی مادر شوهرم کلا فازش فرق داره!
فدات شم الهه جونی
اره گلم
بیرون بودم...کار داشتم
ولی همش استرس داشتم مبادا دیر برسم همه رفته باشن
ولی به نظر من دور بودن و کار نداشتن به هم خیلی بهتره
اینجوری تنش هم ایجاد نمیشه
آفرین الهه جونی
حرمت ها رو نگه دارین
امشب همه مهمونی بودن و قبل قرار اومدن فقط من بودم و شادی یکتا جونی که منم یهویی همسرم صبرش تمومید رفتم بهش شام دادم شادی یکتا جونی هم تنها بود رفت
ممنون راضیه جونم
از شما هم ممنون الهه خانوم جون :))
ایشالا ایشالا :))))))
ایشالا مادر شوهرای شما هم همیشه خوب باشن
مادر شوهر من سه تا عروس داره
کلا به هیچ کدوم محبت نمیکنه
فقط دخترشو دوست داره و به اون محبت میکنه
بهتر
خدا دخترشو واسش نگه داره
دعوای مادر شوهر و عروس ناشی از یه سری مشکلات هست
البته به عقیده من
یکی عشق و محبت مادرانه
دیگری رفتار پسر و بعضا مشکلات رفتاری عروس
گاهی ممکنه مشکل از طرف خود مادرشوهر باشه(حسادت و خشم)
گاهی ممکنه اطرافیان عامل تحریک مادر بشن که در بالا بهش اشاره کردم...رفتار پسر و عروس
گاهی هم ممکنه بدرفتاری فراتر از رفتار عروس و داماد باشه و مربوط به دخالت های بیجای خانواده (اطرافیان داماد) باشه
وقتی عروس و داماد زندگی رو تشکیل میدن ..دامنه این زندگی خیلی گسترده تر میشه
اینجا وصلت دو خانواده ست
حرمت دو خانواده باید نگه داشته بشه
هم عروس و هم مادر شوهر ، هم داماد و هم مادر زن وظایفی دارن که اگر درست و به جا به کار برده بشه
نه تنها هیچ دلخوری به جود نمیاد بلکه رابطه ها عمیق تر و صمیمی تر هم میشن
البته نمیتونیم از مادرشوهرهایی که به ذات بد هستن و مشکل رفتاری دارن گذشت و رفتارشون رو نادیده گرفت
ولی اینجور خانم ها به ندرت پیدا میشن
آره ملیحه جون درسته
پس چه خوب که من خواهر شوهر ندارم :))))
از مامان خودم که خیری ندیدم ببینیم مادر شوهر چه می کنه
لیلی جون چرا راجبه مامانت اینجوری میگی؟
به نظر من هیچکی مامانه خوده آدم نمیشه
هیییییچچچچچکیییی
الهه مگه ملیحه اومد؟
چیزی گفت؟
آخه نوشتی اره ملیحه جون درسته
والا مامان من که یه پا مادر شوهره برای خودش
حکمت خدا رو شکر که پسر دار نشد وگرنه عروس بدبخت میمرد از دست مادر شوهر :)))))
والا هر کی جای من بود تا الان طاقت نمیاورد نمونه بارز مادر شوهره چه برا دختراش چه داماداش
اینم پوستر امشب
لیلی جون راجب مادرت اینجوری نگو عزیزم
سلام به همه دوستای خوبم
میدونم دیر اومدم ولی نظرمو میدم.. من هیچ وقت به مادرشوهرم بی احترامی نکردم ولی بخاطر اختلافاتی که موقع عروسیمون پیش اومد مادرشوهرم کلی بدوبیراه بهم پیغام داد آخه هیچ وقت عادت نداره رودررو حرفشو بزنه همیشه پشت سرگویی می کنه از اون موقع خیلی ازش بدم میاد هرچی سعی می کنم نمی تونم باهاش مثل مامانم باشم البته بازم باهاش با احترام برخورد می کنم ولی اصلاااااااااااا دوسش ندارم
آره منم قبول دارم
میگم وقتی از مامان خودم خیری ندیدم قطعا مادر شوهر چیز بهتری از مامان خودم نمیشه
ولی فعلا که شده اما فک نمی کنم باقی بمونه
ای وای
راضیه جون!
من اسم شمارو میخواستم بگم اشتباهی گفتم
ببخشید
الهه جون
لیلی جون
من خیلی خستم
نمیتونم بشینم
از اینکه اومدم و دیدمتون خوشحالم
دوستون دارم
مراقب خودتون باشید
شبتون بخیر
فردا جزیره اسرار آمیز میبینمتون
سلام فرزانه جوونم
خوش اوومدی
راضیه جونی منو وسط پوسترت چسبوندی :-)
مرررسیییی
مرسی الهه جون شبت بخیر راضیه جون
لیلی جونم پس انشالا مادرشوهرت خیلی خوب باشه که جبران شه برات
ولی به نظر من مامانا اگه به بچشون سختگیری هم کنن از خوبیشونه
مامان من خیلی خیلی سخت گیره و جدی ولی من خیلی عاشقشم با این حال
رفتی راضیه جونی؟
شبت بخیر عزییزم
درست میگی الهه جون اما سخت گیری با اذیت یه دنیا فرقشه
خدا مامان قشنگتو برات نگه داره عزیزم
قربونت لیلی جونی
خدا عزیزای همرو واسشون نگه داره
دوس جونیای قرار شبونه انشالا فرداشب همینجا میبینمتووون
شب بخییییر
باز من دیر رسیدم اونم چقدر دیر!!! بیرون بودیم و یازد گذشته بود که برگشتیم و تا همسری بیمار رو تیمار کردم و خوابوندم شد الان!!!
راستش من مادرشوهرم رو دوست دارم اما نه اونطوری که مثل مامانم باشه حتی خیلی کمتر از اون. بیشتر دوستش دارم چون همسرم دوستش داره. همسر من تک پسر هست و خب طبعا خیلی توقع از من هست. اما من از اول حریمم رو حفظ کردم. شدیدا شدیدا احترام می ذارم بهشون و توی کلام هرچی می گن می گم شما راست می گی اما خب اونایی اش که به زندگی ام مربوط می شه رو وقتی می خوام اجرا کنم خواسته ی خودم رو اجرا می کنم خخخخخخخ بزرگترا فقط احترام و تایید می خوان. البته شادی حق داره وقتی نزدیک زندگی می کنی برخورد و تنش پیش میاد. من دوطبقه بالاتر از مادرشوهرم هستم همه ی رفت و آمدها و خریدها و همه چی رو می بینن اما خدایی خیلی اهل دخالت نیستن اونجایی که به نظر من دخالته هم از دلسوزی شون هست. چاره چیه دیگه سنشون بالاست و نمی شه بهشون قبولوند که بابا شیوه ی زندگی رو ماخودمون انتخاب می کنیم
اما من اصلا از محبت همسرم به مادرش و خواهرهاش ناراحت نمی شم تازه خوشحال می شم چون همسری قبل ازدواج کمی آشفته حال و پرخاشگر بود اما حالا خیلی خیلی آروم شده و با خانواده اش هم تندی نمی کنه و محبت می کنه و اونا این رو از چشم من می بینن و باعث می شه پیششون عزیز بشم. خب راستش منم چپ می رم راست میام می گم به خانوادت محبت کن بهشون احترام بذار. هرکار می کنن می گم از روی محبته به دل نگیر. راستش خانواده اش مخصوصا باباش اصلا و اصلا راضی به ازدواج ما نبودن و یک جورایی به زور راضی شدن البته مامانش کمتر مخالف بود ولی باباش خیلی ناجور مخالف بود. خدایی از وقتی عروسشون شدم نازکتر از گل بهم نگفتن اما خب توی رفتار پدرشوهرم نشون می ده که هنوزم چندان کنار نیومده با مساله. برای همین من توی این یکسال و اندی همیشه سعی کردم خیلی احترام بذارم اما اجازه ندم وارد حریمم بشن که فکر نکنن برای جلب رضایتشون هر کاری می کنم. به عبارتی با پنبه سر می برم. اونقدر تو کلام بهشون محبت می کنم و احترام می ذارم که سنگم باشه آب می شه چه برسه به آدمیزاد خخخخخخخخخخ
در کل من فکر می کنم خانواده ی همسر رو چه شوهر چه زن باید با محبت کلامی و احترام راضی نگه داشت. و اجازه هم ندیم که حریم ها با هم مخلوط بشه و روی آدم به اونا باز بشه و برعکس. ولی خدایی مادرشوهر من زن بدجنسی هم نیست. گاهی که یک چیزی می گه دلخور می شم کاملا می فهمم از سر دلسوزی گفته. یک صفت خوب دیگه اش هم اینه که اگه چیزی رو برای من می خواد و در مورد من اجرا می کنه حتما در مورد دخترهاش هم اجرا می کنه. مثلا اینا این مدلی هستن که دختر مال مردمه عروس مال خودمون. مادرشوهر من کاملا توقع داشت من تو خونه تکونی عید کمکش کنم. هروقت می رفتم پایین هی می گفت خیلی کار دارم این کار رو دارم اون کار رو کردم منم اصلا نمی گفتم خب میام کمکت فقط می گفتم وای مامان چرا خودتون رو اذیت می کنین ما که عید می ریم مسافرت کسی نمیاد. خودتون رو اذیت نکنین!!! و کمی حرصم می گرفت که یک دخترش مشهده اونوقت از من توقع داره. اما بعد دیدم برای مسافرت عید زنگ زد از مادرشوهر خواهرشوهر کوچیکه ام که بچه ی داداشش هم می شه یعنی مادرشوهر من عمه ی مادرشوهر دختر کوچیکش می شه اجازه گرفت که خواهرشوهرم با ما بیاد مسافرت امسال! خب این یعنی عروس رو مال اونا می دونه. و بارها دیدم که خواهرشوهرم که میاد مشهد تمام مدت خونه ی مادرشوهرشه فقط یکی دو وعده مثل مهمون میاد خونه مامانش و مادرشوهر منم اعتراضی نداره. خب وقتی می بینم رسمی که دارن رو هم در مورد من اجرا می کنه هم دختراش دیگه حرص نمی خورم که داره منو اذیت می کنه. فقط سعی می کنم تمام توقعات رو خنثی کنم :)))))))))))))) بالاخره سختی ورود به خانواده ی جدید همینه دیگه. لب بود که دندون اومد و ما اگه همسری ها رو دوست داریم به خاطر آرامش خودمون باید یک زندگی مسالمت آمیز با خانواده هاشون داشته باشیم
مهمونام رفتن.چقدم امشب خلوت بود
سلام...خیلی دوست داشتم امشب توی بحث شرکت کنم اما اصلا حوصله حرف زدن ندارم...سهم من از این زندکی فقط گریه است...خوش باشید همگی.خداحافظ
سلام به همه دوستای خوب قرار شبونه :-)
ملیحه جونم از تو بعیده هاااا
گریه مریه نداشتیمااا
پاشو بیا دوس جونیه نازنازیه من
سحر جونی امیدوارم کلی خوش بگذره بهت عزیزم خونه مادر شوهرت :-)
فاطمه بهار جونم امیدوارم همه چیز مهمونیت طبق خواستت پیش بره اگه وقت شد از غذاهات عکس بنداز ببینیمشون بعد ;-)
شادی جونی شما طبقه پایین هستین و مادرشوهرت طبقه بالاتون؟ با این توضیحاتی که دادی فک کنم کلی سخت بشه برات، باید سعی کنی خودتو توی دل مادرشوهرت جا کنی
دوس جونیای عزیز کجااااییییینننن؟
دو دقیقه به ساعت نه مونده بیایین دیگههه
دوستان سلام ، من منتظر صحبت های نوعروس های غایب در این پست همچنان هستم، فر کنم چالش عروس و مادر شوهر خیلی بیشتر از اینها حرف داره ، حتماً بیاین و نظراتتون رو بنویسید.
سلام با دو روز تاخیر.من پنج شنبه مشغول خرید بودم و بعدش هم رفتم خونه مامانم دیر وقت اومدیم نشد که بیام دیروز هم که جمعه بود و کارهای خونه و بعد هم با برادرجان رفتم خرید وقتیم برگشتم همسر گلم اومده بود و در رکاب ایشون بودم.
حالا نظر منو با تاخیر بپذیرید:پ در کل با خانواده همسر فقط احترام و به قول رها محبت کلامی معجزه میکنه واقعا.
اما در مورد مادر شوهرم:
مادر ضشوهر من زن بی ازاریه کلا تو کارهای ادم دخالتی نمیکنه مگر اینکه واقعا چیزی ازارش بده هر حرفی هم یمزنه از سر دلسوزی میزنه و به قول رها میخوان شیوه زندگی خودشون رو به ادم بقبولونن که هر کسیم ختار و میتونه برای خودش و زندگیش تصمیم بگیره مثلا کلا مادرشوهر من خیلی حواسش به جیبشه وادم حسابگریه مثلا اگه وقتی با هم خرید میریم و چیزی میخوام من بخرم با اینکه خودم میخوام پولشو حساب کنم همش میگه گرونه ارزونتر برداری بهتر نیست البته اون اوایل که یمرفتم شمال خرید میکردم میگفت و وقتی دید من توجهی نمیکنم و تی دیگه از اونجا خرید نمیکنم چیزی نمیگه.
اینم بگم تا حدی دست بخیر داره و به کمک ادم میاد. مثلا ما ماشین خواستیم بخریم دو تومن کمکمون کرد با اینکه گفته بود 3 تومن کمکتون میکنم اما توقع هم داره از ادم. ولی خدایی مثلا تولدم یا عید به یه هدیه کوچیک هم ادمو خوشحال میکنه با اینکه چیزهایی که میخره باب میل من نیست اما همین که توجه میکنه خیلی خوبه. کلا تو این سه سال 2 یا 3 بار بوده که با هم بحث داشتیم نه اونم شدید .
دیگه براتون بکم به قول رها ممکنه گاهی از رفتارش ناراحت بشم اما توو کلام میگم باشه شما درست میگید یا مثلا به قول رها وقتی میگه خسته شدم و این حرفا و اینقدر کار دا
نصفه موند حرفم:
وقتی از کار و خستگی گله میکنه میگم مامان خودتون رو اینقدر خسته نکنید و استراحت کنید و به خودتون برسید (همش 50 سالشه، خدا حفظش کنه)
اما در مورد دوست داشتن: دوسش دارم اما به قول رها به اندازه ای اینکه مادر همسرمه و من عضوی از خانوادشون اینکه بگم مثله مادرم دوسش دارم نه چون مامان من خیلیم محبت میکنه و خیلی مهربونه براش دختر وداماد هم فرقی نمیکنه.
اینم بگم مادرشوهر من یکم یه کوچولوها نه خیلی حسادت داره اما خواهر شوهرم حسودده و کاملا وقتی حسادت میکنه مشخصه ولی خدایی تا حالا اصلا مشکلی با هم نداشتیم حتی حالا به پاهر هم شده همش میکه هوای ما رو داشته باشه به مادرشوهرم. 24 سالشه والی منم اصلا به مادر شوهرم بی احترمای نمیکنم درحالی که خ.ش تو ماه اول عقدش کاری کرد که مادرشوهرش ده بار ازش معذرت خواهی کرد.
اما اگه در مرود پدرشوهر میپرسیدی به جرات و بدون مکث میگفتم که خیلی دوسش داشتم ولی متاسفانه عمرش کفاف نداد و 2 ماه بعد عقد ما فوت کرد.
سلام.مادرشوهرم زن خوبیه و همه دوستش دارند آخه کار به کار کسی نداره.به قول الا جون کار به کار هم نداریم .منم تا تالان بهش بی احترامی نکردم و به اندازه اینکه مادرهمسرمه دوستش دارم.
به نظرم عروس تا وقتی که مادرشوهر خوب باشه و بدجنسی نکنه خوبه
آیین مادرشوهـــــر داری رو بلدید عروس خانوما ؟؟؟ اگر بلدید که بیاین به ما هم یاد بدید ، اگرم بلد نیستید قول میدم اینجا و توی این بحث یاد میگیرید ....
نگفتیدمادرشـــــوهرتون رو دوست دارید؟ واقعاً از ته دل گفتی دوسش داری؟
مادر شوهرت جای مادرت رو برات داره ؟ چه خوب !!!
چــــی باعث میشه بعضی مادرشوهـــرها ، عروس ها رو اذیت میکنن ؟؟؟ البته امان از دست این عروس ها ، اونا هم کم اذیت نمیکنن. خدا حفظشون کنه واسه هم :D :D
گفتیم پنج شنبه هست و نوعروس هامون راحت تر میتونن بیان و از مادرشوهرشون برامون بگن، پس بحث امشب اینه ، منتظر حضور عروس های گل نوعروس هستیم.
مادرشوهر کیست؟
گرچه این سوال، ساده به نظر میرسد، اما ظرافتهایی دارد که باید به آن توجه کرد.
اول اینکه مادرشوهر یک خانم است. بنابراین او هم مثل شما روزی مادرشوهر داشته و اگر بخواهید او را دور بزنید یا عروسبازی دربیاورید زود میفهمد، زیرا 4 تا پیراهن بیشتر از شما پاره کرده و مدتهاست که نقش عروس را بازی میکند.
دوم اینکه او هم یک انسان مثل شماست. این را گفتم برای اینکه بدانید برخی، مادرشوهرها را دارای قدرتهای اسطورهای میدانند که چندان واقعی نیست.
(برگرفته از سایت پورتال جامع ایران ناز)
مواجهه عروس و مادر شوهـــــر !!! دیدنیه واقعاً !!!
وای این عکس آخریه خیلی خوبه.
فیلمشو ببینید خیلی خوبه.
مادر شوهر. عروس امان از این دو تا کلمه.
سلام صفا جون
وااااااااااااااای بحث خیلی جالبه امیدوارم بتونم منم تو بحث شرکت کنم
سلام به همگی من تازه واردم
سلام به همگی من تازه واردم
سلام Zahra عزیز
روز خوش
به جمع نوعروس خوش اومدید، امیدواریم در جمع ما لحظات خوبی رو داشته باشید و حتماً در قـــترارهای شبانه نوعروس حضور گرمتون رو ببینیم .
هر شب بین ساعت 9 تا 11 ما در یکی از تاپیک ها، قرار شبانه داریم که در خصوص یک موضوع خاص بحث و گفتگو می کنیم و در نهایت بین افراد حاضر در بحث قرعه کشی می کنیم و یک برنده خواهیم داشت.
به برنده هر شب یک بن خرید 35 هزار تومانی لوازم آرایشی بهداشتی از فروشگاه آنلاین خانومی میدیم.
هر سوالی در خصوص اتاق گفتگو و یا سایت داشتنید به بنده پیام خصوصی بدهید تا در اسرع وقت به شما پاسخ بدهم.
صفـــــا
سلام به همگی
سلام لیلا جون خوش اومدی عزیزم
سلام زهرا جون خوش اومدی ؟
خوبین ازدواج کردین بچه ها ؟؟
منم از مادرشوهرم بگم؟
خب من مادرشوهرم دخترخالمه
چون از مامانم فقط 3 سال کوچیکتره از بچگی بهش میگفتیم خاله. ولی تو خاستگاری بهمون گفتن که به مامانا بگید مامان به باباها بگید بابا. واسه همین همون خاله رو هم ازمون گرفتن. حالا دیگه من بهش هیچی نمیگم! همینجوری نگاش میکنم تا نگاه کنه بعد حرف بزنم!!! چون وم نمیشه!
مادرشوهرم خیلی خوبه و اصلا اهل اذیت کردن نیست. ولی خوب یه اخلاقایی داره دیگه. مثلا خیلی حق به جانبه و خیلی خیلی رک! البته نه با ما که اعضای اصلیه خونوادشیم و همیشه میگه ماها باید باهم مثل دوست باشیم. ولی مثلا یه جاهایی با خواهر من میرن تو فاز کل کل و این به ضرر من تموم میشه :(
در کل مادرشوهرم جوون و امروزیه و خیلی به خودش میرسه و من بیشتر حس میکنم خواهرشوهرمه تا مادرشوهر :)))
سلام بچه ها... من بعد از یه مدت طولانی دوباره برگشتم. دلم تنگ شده بود براتون. خوشحالم که اینجام :)
شهرزاد جون ، ممنون از اینکه در این تاپیک شرکت کردی ، خدا رفتگان شما و بالخص مادرهمسرتون رو بیامرزه و روحش قرین رحمت الهی.
به هر حال همیشه همین بوده، خانواده همسر توقع احترام گذاشتن بیشتری از آدم دارن و به نظر من میشه با رعایت این احترام ها و حریم ها ، روابطمون رو باهاشون خوب نگهداریم.
ولی واقعن هستند استثنائاتی که آدم اصلا فکر نمیکنه مادر شوهر یا خانواده شوهر هستن از بس خوب و مهربونن .
راستی اسم پروفایلت جالبه ، بارداری عزیزم یا اینکه تصمیم به بچه دار شدن گرفتی ؟
خوشحال میشم توی بحث های ما بیشتر شرکت کنی و ما رو از تجربیات و نظراتت بهره مند کنی.
صفـــــا
من مادر شوهرم سه سال پیش عمرش و به شماها داد از دو سالی هم که زنده بود و من عروسشون بودم یک سالش زمین گیر شده بود
در کل تجربه ای که دارم اولش تا شش ماه هم خانواده ها خوبن هم عروسا همه میخوان بهترین رفتار و باهم داشته باشن بعد کمکم اختلافات خانوادگی و فرهنگی شروع میکنه به ایجاد تنش و ناراحتی ( حتی اگه فامیل باشی ) و رابطه ها و دردناک میکنه اما باز با گذشت زمان و فهمیدن اخلاقیات متقابل و فرهنگ های متضاد و پیدا نمودن راهها رفتاری بعد چند سالی دوباره صمیمیت به وجو د میاد اما این دفعه خیلی عمیق تر از اول شده
خانواده شوهر درسته به خانواده خودت نمیرسن اما بازم خانواده هستم عمه و عمو ... بچت .
مادر شوهر من خوب و مهربون بود اما توقعاتش از عروسش زیاد بود ( از نظر احترام ) و این تو خانواده و فامیل ما عرف نبود با هم تنش داشتیم اما دیگه بنده خدا عمرش کفاف نداد تا بر طرف کنیم
خدا رفتگان همه شماها رو هم بیامرزه
lمن از مادر شوهرم بگم واقعا واقعا از ته دل دوستش دارم و فوق العادست