به زور میخواد چادر سرم کنه
ادامه پرسش : ارگان دولتی.1.5 سال پیش با همسرم به صورت سنتی عقد کردیم.از لحاظ سطح مالی با هم هم سطح هستیم.خانواده ایشان بسیار مذهبی بودند البته خانواده من نیز مذهبی هستند ولی نه افراطی.
مثلا خانواده ایشان در هیچ مراسمی موسیقی گوش نمیدهند.
خواهر ایشان از همسرش طلاق گرفته و با یک بچه در خانه پدر همسرم زندگی می کند البته این موضوع را در خواستگاری از ما پنهان کرده بودند و به ما گفته بودند همسرش در ماموریت است.بعد عقد من فهمیدم ولی به خاطر زندگیم حرفی نزدم.
ابتدای خواستگاری من و خانواده ام به علت عقاید خانواده ایشان مخالف بودیم.ولی بعد از صحبت های چند جلسه ای و طولانی که ما با هم داشتیم ایشان به من گفتند اصلا با رفتار خانواده خود موافق نیستند.
من در هر بار حرف زدن با ایشان در مورد عقاید، پوشش، ادامه تحصیل و کارم صحبت کردم و ایشان به من قول دادند اصلا مخالف کار و ادامه تحصیلم نخواهند شد و همچنین چون من چادری نبودم به ایشان گفتم به هیچ وجه من چادر سر نخواهم کرد و ایشان گفتند اجازه نمی دهند کسی در این مورد دخالت کند و به زور چادر سر من کند.
همسر من اخلاقی که دارد سر یک موضوعی بحث پیش می آید از کوره در می رود و شروع به بد و بیراه گفتن و فحش دادن به خانواده من می کند و اگر من بخواهم جواب دهم دعوا بالا می گیرد و شروع به حرف زدن از طلاق می کند و قهر می کند و می رود و من باید مدام تماس بگیرم و حتی اگر حق با من باشد معذرت بخواهم تا آشتی نکند.
اگر هم می خواستم از مادر ایشان در مورد آشتی کردن کمک بگیرم همیشه به من می گفت تو باید کوتاه بیایی و شروع به مقایسه زندگی من با دخترش و بقیه عروس های فامیل می کرد.
ولی مشکل بزرگی که پیش آمده این است که 1 ماه پیش گفت چون مادرم خواسته تو باید چادر سر کنی من نیز به علت قولهایی که در خواستگاری داده بود مخالفت کردم و گفت اگر چادر سر کنی همسر من هستی ولی اگر چادر سر نکنی همسر من نیستی من هم از ماشین پیاده شدم و به خانه برگشتم.
پدر من همان روز با پدر ایشان تماس گرفتند و موضوع را در میان گذاشتند.پدر همسرم عصر به دنبال من آمد و به همراه خانواده ام به خانه ایشان رفتیم.
در آنجا همسرم بر خلاف همیشه که از من جلوی خانواده اش حمایت می کرد شروع به دعوا با من کرد و گفت چون مادرم می خواهد باید چادر سر کنی.مادرش در جمع گفت در خواستگاری باید با من در این مورد حرف می زدی و....آن روز بر خلاف میلم و به زور خانواده قبول کردم چادر سر کنم ولی بعد برگشتن به خانه خودمان تا 2 روز مدام من زنگ میزدم و با بله و خیر جوابم را می داد و مثل غریبه با من حرف میزد.بعد 2 روز تماس گرفتن را قطع کردم تا ببینم اصلا تماس می گیرد یا نه؟! که تا امروز تماس نگرفته بعد از گذشت 1 ماه پدرم اصلا راضی نمی شود با خانواده اش تماس بگیرد و یا من با همسرم تماس بگیرم تا ببینم دلیل رفتارهایش چیست؟! چون در این دوران عقد بارها دعوا کردیم و حتی سر موضوعاتی که من مقصر نبودم باز من همه چیز را گردن گرفته ام و مدام زنگ زده ام تا آشتی کند! از شما راهنمایی میخواهم که چه تصمیمی بگیرم و چگونه برخورد کنم؟
پاسخ: با شرحی که داده اید تفاوتها اساسی با هم دارید و انتخاب شما از ابتدا اشتباه بوده است برای بررسی دقیق لازم است همراه همسرتان بیایید مشاوره تا ببینیم اگر با آموزش مهارتهای زناشویی مشکلات شما حل میشود کمکتان کنیم و اگر با آموزش هم مساله حل نمیشود مسالمت آمیز از هم طلاق بگیرید
###
به نظر من هنوز زیر یه سقف نرفتی جدا شو ازش. من هم پدرشوهرم روز خاستگاری شرط گذاشت که چادر سر کنم شوهرم بهم گفت قبول کن اما بعد عقد دیگه چادر نزار منم به حرف شوهرم گوش کردم تا دوسال بعد ازدواج هروقت منزل پدرشوهرم میرفتم دم در که میرسیدم چادر سر میکردم البته همسرم همیشه پشتم بود بعد از دوسال وقتی پسرم دنیا اومد بهونه آوردم که با بچه سختمه و دیگه چادر نزاشتم شما باید روی همسرتون کار کنید همه چی بستگی به همسرتون داره
عزیزم از شرح ماجرا به نظر می رسه همونطور که مصی جان گفتند مذهب و ایمان خانواده همسرتون واقعی نیست. وفای به عهد، دروغ نگفتن، ظلم نکردن و دیگر مسائل از نشانه های مؤمنین هست و ایشان از آنها بهره ای ندارند لذا به نظر می رسه همونطور که ایمان ظاهری دارند به هیچ عنوان شما نتونین روی کلام و رفتارهاشون حساب کنید، به همین خاطر بهترین راه مشاوره با کارشناس ماهر و با تجربه است و اگر شرایط غیر قابل تحمل است پایان بخشیدن به این شرایط. امیدوارم موفق و پیروز باشید.
منم دقیقا همین مشکلو اول ازدواج داشتم.پدر همسرم دنبال عروس چادری میگشت اما من اصلا زیر بار نمیرفتم.هردو خانواده مذهبی بودیم.اما 1فرق با این خانم داشتم اول اینکه همسرم حرفاشو قبل از ازدواج با من زده بود و روی حرفش ایستادوبه خانوادش گفت همسر من چادری نیست ولی تهمت وغیبت ودروغ وخیلی گناهایی که عروس فلانی میکنه ،انجام نمیده ومن عاشقشم.موضوع کاملا حل شد. اما صحبت من به این خانم اینه که خانواده همسرشون چه جور مذهبیایی هستن که روز خاستگاری دروغ به اون گندگی میگن وعذاب وجدان نمیگیرن؟!پس اونا به خاطر دین وخدا حجاب ندارن بلکه به خاطر حرف بنده خدا حجاب میگیرن.وای به حال این مردم.با این ادمای ظاهر بین ادامه نده که هر روز با حرف دیگران رنگ عوض میکنن...