خانواده ام اجازه نمی دهند طلاق بگیرم!

پرسش : 24 ساله هستم و 6 ماهه که نامزد کردم. هم اخلاق برام مهم بوده وهم مقداری پول. روزهای اول که با نامزدم صحبت میکردیم کاملا واضح بهش گفتم که از همین الان خونه و ماشین خوب انتظار ندارم ولی برای شروع زندگی و عروسی باید مقداری پول باشه مثلا برای رهن خونه و خرید کم و عروسی ساده. حتی گفتم که تو خونه پدرم همه چی خیلی بیشتر از حد معمول داشتم انتظاراتمو کمتر میکنم ولی تا حدی هم میخوام باشه. اون گفت پول دارم و می تونم از پسش بربیام و گفتم که زیاد اهل رفت و آمد با دوستای مختلف نیستم که تایید کرد. حتی خانواده من از خانوادش خواستن که بعد از محرم بیان ولی اصرار زیادی کردن که زودتر باشه. برای همین تو ماه محرم صیغه کردیم و رفت و آمدهامون شروع شد. از همون اول یه سری چیزای کوچیک مثل خراب بودن همه دندوناش که باعث میشه دهنش همیشه بو بده و من نتونم تو رابطه زیاد نزدیک شم خیلی اذیتم میکرد و بهش که گفتم بره دکتر تا درست کنه گفت هیچ پولی ندارم، بعد مدتی فهمیدم که واقعا هیچ پولی برای مراسم و وسیله و حتی اینکه شام بریم بیرون نداره و راستشو نگفته. خواستم که تا قبل از اینکه عقد کنیم به هم بزنم ولی خانوادم بسیار سنتی هستند و مادرم اجازه نداد و عقد کردیم. روز اول به ما گفته بودن که با برادرش شریکی کارگاه کابینت سازی دارن ولی بعد فهمیدم که هیچ حقی تو کارگاه نداره و شاگرد برادرشه. البته بعدا فهمیدم که چند سال پیش پول کارگاه رو ایشون داده ولی بعد 11 سال برادرش بدون شریک کردن همون پولو که دیگه خیلی بی ارزش بوده رو پس داده و خانوادش هم طرف برادرش رو میگیرن. علاوه بر اینا بسیار ساده و دلسوزه. هرکاری ازش برمیاد انجام میده و قدرت گرفتن پولش رو نداره و نمیتونه پولشو بخواد. الان هم که برادرش گفته فقط موقت میتونی پیشم باشی باید از کارگاه بری و خانوادش هم با اینکه میدونن اونا باعث این کار شدن و چندسال پیش که شریک بوده از اونجا بیرونش آوردن که با برادرش کار کنه و به خاطر همین الان بیکاره و خیلی از شغل ها هم پایین 30 سال نیرو برمیدارن و این 30 سالشه. هیچ پولی نداره و کار هم پیدا نمیشه و از طرفیم من دختری بودم که خونه پدرم همه چی به وفور داشتم و دانشگاه تهران درس خوندم و خیلی از دخترا و دوستام همیشه حسرت زندگی و موقعیت منو میخوردن ولی حالا که همون آدمارو میبینم که ازمن بالاترن و زندگی خوبی دارن و من حالا حسرت زندگی مشترک اونا رو می خورم اعصابم خیلی خورد میشه و مدام سر درد دارم و میگرنم عود میکنه. از طرفیم خیلی علاقه داره با دوستاش بریم بیرون حتی اگه پول نداشته باشه. خیلی به فکر طلاقم ولی خانوادم هیچ وقت اجازه این کارو نمیدن و من هم نمیتونم با این شرایط کنار بیام واقعا گیج و عصبی شدم و نمیدونم چیکار باید کنم این مسایل رو روابطمون از طرف من هم تاثیر گذاشته و مایل به برقراری رابطه زناشویی نیستم و هیچ میلی مثل اوایل بهش ندارم و اینم خیلی اذیتش می کنه. ما تو یکی از شهرای کوچیک قزوین زندگی میکنیم و به خاطر کوچیکی محیط مدام تو خیابون خواستگارهای قبلیمو میبینم و حسرت می خورم که چرا به خاطر مسایل کوچیک ردشون کردم و حالا وضعیتم اینطوریه .
پاسخ

پاسخ: درک می کنم که شما تو چه موقعیت سختی قرار دارین. اما فقط یک جمله بهتون میگم: باارزش ترین دارایی ما تو این دنیا، عمر ماست؛ عمری که هرلحظه داره ازش کم میشه و هرگز جایگزین نمیشه. نکته اینجاست که هیچ کس جز خود ما نگهبان این ثروت بزرگ نیست. پدر و مادر ما و خیلی از آدمای اطراف ما، خودشون قدر این ثروت رو ندونستن و نتونستن ازش استفاده کنن. برای همین به شما هم یاد ندادن ازش استفاده کنین و حتی اگر خواستین که از این ثروت طبق خواسته و علاقه خودتون استفاده کنین و جایی که دوست داشتین سرمایه گذاریش کنین، مانعتون شدن.
اما این وسط هیچ کس جز شما ضرر نکرده. حالا هم دیر نشده. قدر ثروتتونو بدونین و سعی کنین خودتون تملکش کنین و برای خرج کردنش درست برنامه ریزی کنین. در اون صورت حتی اگه اشتباه هم بکنین و هدرش بدین، مال خودتون بوده و کسی هم حق نداره ملامتتون کنه. اگرچه فکر میکنم شما حالا به اندازه کافی تجربه پیدا کردین که بتونین روی پای خودتون بایستین و سرمایه تون رو درست به کار بگیرین و البته سختی هاشو هم تحمل کنین و بالاخره هم به جایی که می خواین برسین. فراموش نکنین تنها در این صورته که آدم می تونه زندگی بی حسرتی داشته باشه.

###

سالن عقد تهران

لطفا کمی صبر کنید...