14 عکس

داستان عروسی مهدیه بهمنش و مهدی بهارلو

این بار برایتان داستان جشن عروسی مهدی بهارلو مدیر تشریفات بهارلو را نقل می کنیم

جشن عروسی همیشه جذاب و دیدنی است، مخصوصاً اگر داماد این جشن، خودش برگزار کننده مراسم عروسی باشد. داماد این مراسم آقای مهدی بهارلو مدیر تشریفات بهارلو است. حالا باید دید آقای داماد با این همه تجربه برگزاری جشن، برای خودش سنگ تمام گذاشته یا نه؟

فرقی نمی کند که توی اتوبان باشیم یا از پنجره اتاقمان به خیابان نگاه کنیم یا در حال رد شدن از چراغ قرمز باشیم. ماشین عروس همیشه از بین صدها ماشینی که در روز از کنارمان رد می شود ،توجهمان را جلب می کند. گردنمان را می کشیم که خوب ماشین و تزئیناتش و تازه عروس و دامادی را که تویش نشسته اند ببینیم. ماشین های رنگ و وارنگ با مدل هایی که هر روز جدید تر می شوند و عروس و دامادهایی که استرس از سر رویشان می بارد. بعد از دیدن ماشین عروس و خد عروس و داماد هم می توانیم حدس بزنیم که عروسی شان چه شکلی می تواند باشد. اگر غروب پنج شنبه باشد نگران می شویم که نکند توی ترافیک معطل شوند و دعوایشان بشود، نکند پدر و مادرهایشان نگران بشوند، نکند به عکاسی و مراسم عقد دیر برسند هزار فکر دیگر. اینها همه فکرهایی که بعد از رد شدن یک ماشین عروس ممکن است به ذهن هر کسی خطور کند. همه اش هم به خاطر این است که جشن عروسی در هر روزگاری و با هر کیفیتی دیدنی است.حتی برای کسانی که به آن جشن دعوت ندارند و صاحب مراسم را هم نمی شناسند. حالا برای شماره اول مجله رفته ایم به یک جشن عروسی و گزارش واقعی اش را برای شما نوشته ایم. نکته جالب هم این است که داماد این مراسم خودش برگزار کننده مراسم عروسی است. رفتیم ببینیم آقای داماد با اینهمه تجربه برگزاری جشن برای خودش سنگ تمام گذاشته یا نه؟ هم برای ما و هم برای شما شاید این از معدود دفعاتی باشد که این اتفاق می افتد. اینکه بدون دعوت رسمی، برویم عروسی و ببینیم از اول تا آخر این جشن چه اتفاق هایی می افتد.

کارت این عروسی یک نکته بامزه دارد. آنهم این است که پشت کارت با دقت و با جزئیات کروکی محل برگزاری جشن را چاپ کرده اند. دلیلش هم این است که عروسی را در یکی از سالن های بزرگ در جاده مخصوص کرج گرفته اند. بعد هم فکر کرده اند که اگر مهمان ها بخواهند هر ده دقیقه یک بار ترمز کنند و از عابرها آدرس بپرسند، احتمالا تا وقت شام کسی به مراسم نمی رسد. به خاطر همین کروکی را با رعایت کیلومتر ها و لحاظ کردن دور برگردان ها و فرعی ها و همه جزئیات پشت کارت کشیده اند. وقتی به سالن می رسیم تازه متوجه می شویم که چقدر کشیدن کروکی کار درستی بوده.

 

سالن رویایی

سالن از تهران دور است و آدرس سرراستی هم ندارد. آدم فکر می کند که چرا باید آقای داماد با تجربه سالن به این دوری را برای مراسم ازدواجش انتخاب کرده باشد؟ اما وقتی وارد سالن می شویم دلیل این انتخاب معلوم می شود.تقریبا بزرگترین سالنی که می شود در آن عروسی گرفت همین جاست. هر کدام از قسمت های آقایان و بانوان خودشان به اندازه یک سالن درندشت جا دارند. سقف سالن بلند است و نورپردازی ها حسابی خودشان را نشان می دهند از طرفی دیگر چیدمان صندلی های پذیرایی و غذاخوری به شکلی است که اگر قرار بود سالن گوچکتر از این باشد، کلا باید عوض می شدند. در یک طرف سالن هم جایگاه عرس و داماد است. برعکس همه جایگاه هایی که تا حالا دیده ایم از مبل اختصاصی برای عروس و داماد خبری نیست و به جایش یک دست مبل راحتی گرد که 10 نفر در کنار عروس و داماد روی آن جایشان می شود. البته با توجه به بقیه مبل و صندلی هایی که توی سالن هست، اصلا راه نداشت که یک کاناپه عصا قورت داده اینجا بگذارند. همه چیز با هم هماهنگ است و همه اینها نشان می دهد آقا داماد و احتمالا عروس خانم کارشان را خوب بلدند و مهمتر از آن خوش سلیقه اند.

 

مادرها زودتر از همه رسیدند

همیشه مادر و پدر عروس و داماد اولین کسانی هستند که به سالن می رسند. فرقی هم ندارد که شب قبلش یک عالمه مهمان داشته اند یا نداشته اند. برای خوش آمد گویی به مهمان ها مادر و پدرها از همه واجب تریند. در این مراسم هم مادر عروس و پدر و مادر داماد زودتر از همه رسیده اند و در حال رتق و فتق امر مهمانها هستند. خستگی و کمی استرس از سر ورویشان می بارد. اما این استرس ها و خستگی ها انقدر زیاد نیستند که نشود هیجان و خوشحلی شان را از پشت آن دید. تا ساعت 7 کمتر از 50 نفر توی سالن هستند. اما از ساعت 7 تا 8 دیگر همه مهمانها رسیده اند. چه آنهایی که دعوت بوده اند و چه آنهایی که انقدر برای این عروسی ذوق داشتند، بی خیال کارت دعوت شده اند و بی دعوت آمده اند عروسی. مهمان هایی که همه شان مثل خود ما وقتی وارد سالن شیک و بزرگ و زیبای عروسی می شوند، کلا دوری راه از یادشان می رود و همه حرف و حدیثشان می شود تبریک و آرزو ی خوشبختی برای عروس و داماد.

 

دیر رسیدن معمولی است

عروس و داماد طبق رسم همیشگی کمی دیر می رسند. این اصلا عجیب نیست. عروس و دامادی که زود برسند آدم را متعجب می کنند. بعد از رسیدن عروس و داماد دیگر همه مهمان ها هم آمده اند و هر کسی یک گوشه سالن دردندشت مشغول پذیرایی از خودش است. سالنی که بار آبمیوه طبیعی و نوشیدنی گرم دارد و در گوشه و کنارش میزهای میوه و شیرینی با هماهنگی 30 مهماندار آماده سرویس دادن به آنهاست. اینطور که معلوم است آقای داماد پیش بینی و برنامه ریزی کرده بوده که عروسی اش کمی بیشتر از ساعت 12 شب طول بکشد. این یعنی شام را کمی دیرتر از حد معمول سرو می کنند. به خاطر همین وسط مراسم با یک میان وعده مفصل میگو و جوجه کباب و پاچینی از مهمانها پذیرایی کردند.پذیرایی که بعد از مراسم عقد انجام شد و باعث شد مهمانها تا ساعت 11 که شام را سرو کردند دوام بیاورند و همچنان برای شرکت در عروسی انرژی داشته باشند.

بعد از میان وعده هم عروسی به سبک همه عروسی های دیگر با موزیک های متنوع و حرفه ای برگزار شد تا زمان شام که پرده ها از جلوی جایگاه پذیرایی شام کنار رفتند. موقع صرف شام معلوم شد آن میان وعده مفصل فقط ته دل مهمان ها را گرفته بود.مهمانهایی که با اشتها دور میزهای سرو شام جمع شده بودند و با اشتها از ده ها مدل غذای روز میزها صرف می کردند. انگار نه انگار که سه ساعت قبل میان وعده را زده بودند به بدن. بعد از شام هم از پرده های بزرگی که در سالن نصب شده بود عکس های عروس و داماد را نمایش دادند. عکس هایی که مهمان ها با کف و جیغ و سوت بلبلی هر کدامشان که جالب تر و بامزه تر بود را تشویق می کردند. بعد از نمایش عکس ها هم که زمان دست به دست دادن عروس و داماد بود.همان وقتی که بزرگترها برای زوج جوان آرزوی خوشبختی کردند و آنها را فرستادند سر خانه و زندگی شان و مهمانها هم با خاطره ای خوش از یک جشن به یاد ماندنی رفتند به خانه هایشان.

 

حرف های عروس خانم

 فقط کارهای خودم را انجام دادم

انتخاب آرایشگاه و لباس عروس و خریدن وسایل برای خانه و یک عالمه خرید دیگر آنقدر زیاد بود که دیگر به سالن عروسی و اینها فکر نمی کردم. از طرفی دیگر به مهدی اعتماد داشتم. فیلم و عکس های مراسم هایی که توی همین سالن برگزار کرده بود را قبلاً دیده بودم و می دانستم که کارش را خوب بلد است. به خاطر همین تصمیم گرفتم به کارهای خودم برسم. اتفاقاً از چیزهایی که برایم تعریف کرده بود تقریباً می دانستم که سالن چه شکلی است و عکس های همه تزئینات و جایگاه عروس و داماد و جایگاه عقد را قبلا دیده بودم. وقتی هم که به سالن آمدم همه چیز همان شکلی بود که مهدی برایم تعریف کرده بود. به هر حال شوهر من برگزار کننده مراسم است و می دانستم خیلی دلش می خواهد عروسی خودمان هم جزو عروسی های زیبا و به یاد ماندنی برای خودمان و مهمان ها باشد.

  

حرف های آقا داماد

مراسم ساده، زیباترین مراسم است

توی این مدتی که مراسم برگزار می کنم خیلی ها را دیده ام که دوست دارند جشنشان هیجان انگیز و حتی عجیب و غریب باشد. به هر حال عروس و داماد ها دوست دارند که مراسمشان حتما یک چیزی داشته باشد که به یاد همه بماند. اما برای خودم اینطوری نبود. فقط دوست داشتم به مهمان ها خوش بگذرد و مهمتر از آن مهدیه و خودم از جشنمان را ضی باشیم. همیشه توی تصورم این بود که مراسم عروسی خودم وسایل ساده اما شیک داشته باشد. خب خیلی چیزها هم توی ذهنم بود که برای اولین بار در مراسم خودم ازشان استفاده کردم. مثلا همین جایگاه عروس و داماد. با اینکه خیلی ساده است، دلم می خواست این جایگاه را برای خودمان درست کنم. مهدیه هم دوستش داشت. فقط تنها نگرانی ام دوری سالن بود. منتها برای چیدمانی که در نظر داشتم حتما باید سالن به این بزرگی را انتخاب می کردم. این سالن 1200 متری است و با اینکه 350 مهمان داشتیم اصلا شلوغ به نظر نمی آمد. البته ما 250 مهمان دعوت کرده بودیم. اما دوست ها و آشناهایمان انقدر به ما لطف داشتند و انقدر دلشان می خواست که ر مراسممان شرکت کنند که خیلی ها بدون کارت دعوت آمده بودند. این حتما یکی از خاطره های خوبمان خواهد شد. اما جالب ترین خاطره مربوط به دیر رسیدنمان به مراسم است. من در سال 90 بیتشر از 20 مراسم عروسی در این سالن برگزار کرده ام. حسابش را بکنید برای هر عروسی هم لا اقل دو سه بار به این سالن آمده ام. یعنی امسال در حدود صد بار از همین راه به سالن عروسی آمده ام. اما امشب یک کمی استرس داشتم و یک خروجی را اشتباه رفتم. به خاطر همین مجبور شدیم یک راه طولانی را برویم و دور بزنیم. اینطوری شد که نیم ساعت دیر به مراسم رسیدیم. به خاطر اشتباه من آنهم برای پیدا نکردن آدرس عروسی خودم.

مهمترین ویژگی این جشن عروسی سالن زیبا و بزرگی بود که با دقت و سلیقه داماد با تجربه تزئین شده بود

 

برای همه چیز جا هست

از جلوی درب اصلی تا جلوی در ورودی فرش قرمز پهن کرده اند. فرشی که به غیر از عروس و داماد مهمان ها هم از روی آن رد می شوند و به سالن می روند. دو طرف مسیر را هم با گلدان های بزرگ گل تزئین کرده اند که حس رفتن به جشن تکمیل شود. هر گوشه سالن عروسی چیزی برای دیدن دارد. میزها وصندلی ها و مبل های اسپرت که با توجه به گروه سنی مهمان ها چیده شده اند و بارهای شمع که فضای سالن را رویایی می کنند. در دو طرف سالن هم بار نوشیدنی گرم و آبمیوه برای پذیرایی مهیاست. غیر ازآن یک سن بزرگ که جای گروه موزیک است. عروسی که اگر چه آقا داماد می گوید ساده برگزا شده، اما روی هم رفته 60 میلیون تومان هزینه داشته با 13 مدل غذا، 4 مدل میان وعده و انواع دسر و میوه شیرین تا جایی که تخیلی آدم جواب بدهد.

 

 

 

 

 

داستان عروسی مهدیه بهمنش و مهدی بهارلو

داستان عروسی مهدیه بهمنش و مهدی بهارلو

داستان عروسی مهدیه بهمنش و مهدی بهارلو

داستان عروسی مهدیه بهمنش و مهدی بهارلو

داستان عروسی مهدیه بهمنش و مهدی بهارلو

داستان عروسی مهدیه بهمنش و مهدی بهارلو

داستان عروسی مهدیه بهمنش و مهدی بهارلو

داستان عروسی مهدیه بهمنش و مهدی بهارلو

داستان عروسی مهدیه بهمنش و مهدی بهارلو

داستان عروسی مهدیه بهمنش و مهدی بهارلو

داستان عروسی مهدیه بهمنش و مهدی بهارلو

داستان عروسی مهدیه بهمنش و مهدی بهارلو

داستان عروسی مهدیه بهمنش و مهدی بهارلو

داستان عروسی مهدیه بهمنش و مهدی بهارلو

سالن عقد تهران

لطفا کمی صبر کنید...