دلم نمیخواد از جمع خونواده مون محروم بشم
پاسخ : باید با همسرتان صریح و شفاف و مبتنی بر احساس خود صحبت کنید. در مورد رفتار او قضاوت نکنید ولی احساس ناراحتی و بی عدالتی را از رفتارش به او بیان کنید مثلا بگویید از اینکه فقط یک روز منزل پدر شما می روید ولی هر روز منزل پدر ایشان می روید احساس خوبی ناراحتی می کنید و دوست دارید دفعات مراجعه به منزل پدرتان افزایش یابد یا برنامه رفتن به منزل پدر ایشان کمی کمتر شود تا بتوانید به برنامه های روزانه خود در خانه برسید. شما باید کمی مهارت جرات ورزی بیاموزید و از سوی دیگر مهارت حل تعارض زناشویی را نیز بیاموزید تا بتوانید تعارضات زندگی خود را با همسرتان مدیریت کنید. همسر شما نیز باید بیاموزد که وقتی عدالت در ارتباط با دو خانواده را رعایت نمی کند به تدریج آرامش خود را از دست خواهد داد و علاقه شما به او کم می شود و لذا باید سعی کند تا برنامه ریزی مشترک برای رفت و امد با خانواده ها داشته باشید تا هر دو از حضور در منزل پدر و مادر همدیگر احساس خوشایند داشته باشید.
###
عزیزم، از خواندن مشکلتون خیلی ناراحت شدم، به نظر می رسه شما ظاهراً تمام و کمال از همسرتون اطاعت می کنید ولی به تدریج از درون فرو می ریزید. این رو هیچ وقت فراموش نکنین اگر مشکل رو در زمان خودش حل نکنین به تدریج اینقدر بزرگ می شه که دیگه حل شدنی نخواهد بود و زندگیتون رو قربانی می کنه. به هر حال شما همونطور که دکتر گفتن باید مهارت صحبت کردنتون رو بالا ببرین. ضمن اینکه ایشون باید بدونه این مدل زندگی یک طرفه رو دوست ندارین و ازش دلسرد می شین. بهشون بگین که رفتارشون خودخواهانه به نظر می رسه و اگر شما از زندگیتون راضی نباشین به تدریج ایشون هم در اون زندگی احساس رضایت و آرامش نخواهند داشت و اگر همین روش ادامه پیدا کنه متأسفانه به جدایی می انجامه که خدای نکرده در این صورت هم هر دو به یک اندازه صدمه خواهید دید. شاید اگر ایشون این مسائل رو بدونن تجدید نظر روی رفتارشون داشته باشن. ضمن اینکه از این به بعد سعی کنین شما هم برای وقت های آزادتون برنامه ریزی کنین. این باعث می شه که ایشون یکطرفه تصمیم نگیرن. درکل فاطمه خانم گل سعی کنین شما هم یک قطب مؤثر در زندگیتون باشین و تصمیم گیر باشین. فکر کنین به چه روش هایی می تونین نقش خودتون رو در زندگی افزایش بدین. به قول امام علی علیه السلام: تا مظلومی نباشد ظالمی به وجود نمی آید. بگذارید شما مظلوم این جریان نباشید. امیدوارم یک روز اینجا خبر بدین که مشکلتون حل شده و از زندگیتون راضی هستین.
nدر این موردم صحبت شده ولی میگه تو شوهر کرده ای و من زن گرفتم.هیج راهی نمونده تو حرف زدنم//ازینکه کسی از دوست و آشنا یا خانواده هم بیاد خونمون ناراحت میشه و یه بهونه میاره که بگه یجور رفتار کن دیگه نیان اینجان//دارم ازش متنفر میشم خواهرام هرکاری را میگم میخواستی بگی انجام بدم میگن گفتم شاید شوهرت نارات بشه نمی دونم چه کنم یه جورایی دورم از خانواده و دوست و آشنا خالی شده و فقط خانواده خودشا دارم که به همین دلیلم ازشون متنفر شدم دیگه