لجبازی پدر و همسرم زندگی را برای من سخت کرده!

پرسش: 25 سال دارم و با پسری ازدواج کردم که یک سال از خودم کوچکتره ما در زمان دانشجویی باهم همکلاس بودیم و پس از سه سال دوستی بعد از دوره لیسانس نامزد کردیم. در زمان دوستی اون میگف که شرایط ازدواج نداره ولی به اصرار من برای روشن شدن وضعیتمون به خواستگاری اومدن و عقد کردیم. در زمان خواستگاری پدر همسرم با پدر من صحبت کرد و بهشون گفت تا زمانی که همسرم سرکار نره و دستش تو جیب خودش نباشه مراسم عروسی رو برگزار نمیکنه. الان که دو ساله از زمان عقد ما میگذره و مدت شش ماه که پدرم کاملا رفتارهاشو تغییر داده و هر زمان که میخوام خونه همسرم برم مخالفت میکنه و میگه اگه میخواد زنش کنارش باشه زودتر عروسی رو بگیره و حتی زمانی هم که همسرم به خونه ما میاد رفتار خوبی باهاش نداره طوری که همسرم هم متوجه این موضوع شده. البته همه تقصیرهارو نمیتونم گردن بابام بندازم چون همسرم هم تو این لجبازیای پدرم مقصره. پدرم از این که من به تنهایی راهی میشم و خونه همسرم میرم و اصلا دنبال من نمیاد خیلی ناراحته و میگه اگه تو راه اتفاقی بیفته کی جوابگوئه. آخه منزل ما در تهرانه و منزل همسرم گرگان و قراره بعد از ازدواج هم بریم گرگان زندگی کنیم زمانی که به همسرم میگم بیاد دنبالم عصبانی میشه و میگه یعنی چی و نمیتونه این همه راه رو بیاد دنبال من و برگرده. برای حل شدن مشکلم به مشاور هم مراجعه کردم اما بعد از دو ساعت حرف زدن ازتعجب مونده بود بهم چه جوابی بده و فقط گفت صبر کن اما این که نشد جواب. واقعا بین دوتا آدم لجباز گیر کردم و شدم عین یه توپ که پدرم و همسرم دارن به هم پاس میدن و اصلا هم براشون مهم نیست که در این بین چه بلایی سر من میاد. پدرم ادعا میکنه که همسرم با رفتاراش داره به اون و خانواده ما بی احترامی می کنه و همسرم هم معتقده که پدرم داره توی زندگی ما دخالت میکنه و زندگیمونو خراب میکنه. ناراحتیم از اینه که هیچ کس از من نمیپرسه نظر خودت چیه و هر دو طرف هم ادعا دارن هرکاری که میکنن به نفعه منه در حالی که واقعا من دارم این وسط از بین میرم حتی چندین بار تصمیم گرفتم طلاق بگیرم تا هم خودم خلاص بشم هم اون دو نفر اما چون همسرمو دوست دارم نتونستم کاری بکنم. اما واقعا دیگه خسته شدم از دست کارای پدرم و توهینا و توقعات همسرم. اگه میشه راهنماییم کنید.
پاسخ

پاسخ: شما دو مورد رو به عنوان اختلاف های پدر و همسرتون بیان کردین که هرکدوم راه حل خودشو داره.
1- در اینکه بعد از گذشت دو سال از عقدتون هنوز تکلیف مراسم عروسی مشخص نیست، باید به پدرتون حق بدین. البته بهترین کار اینه که بزرگترها در این باره صحبت کنن. اما خود شما هم می تونین با پدر همسرتون صحبت کنین و شرایط رو توضیح بدین. شما عروس اون خانواده و عضو اون خانواده این و باید بدونن که از این نظر تحت فشارین و باید هرچه سریع تر فکری برای این مساله بکنن. به هرحال اگر شرایط شغلی همسر شما تا 5 سال دیگه هم به حد مطلوب نرسه، اونها نمی تونن بگن ما از اول گفته بودیم! (در عین حال اصل اون شرط هم اشتباه بوده و تا وقتی یک مرد نقدا شرایط شغلی خوبی نداشته باشه نباید برای ازدواج اقدام کنه)
2- در مورد اینکه همسرتون باید بیاد تهران و شما رو تا گرگان همراهی کنه، فکر می کنم حق با همسر شماست. پدرتون هم البته چون مساله فاصله بین عقد و عروسی پیش اومده، روی این مساله حساس شده و فکر می کنم هر چقدر بیشتر طول بکشه، حساسیت های بیشتری هم در ایشون ایجاد میشه. پس اینجا هم مساله اصلی همون عقب افتادن عروسیه که باید حل بشه.

###

سالن عقد تهران

لطفا کمی صبر کنید...