وقتی عروس خانم با چشم بسته انتخاب کند!
پاسخ: سعی می کنم تو این مکاتبه منظورم رو به اختصار توضیح بدم اما فکر می کنم شما نیاز به مشاوره حضوری دارین تا موضوع مفصل تر بررسی بشه. تو این مجال من می تونم ارزیابیمو این طور بگم و ببخشید که بی تعارف و رک صحبت میکنم: به نظر من شما هنوز به اون حد از بلوغ عقلانی که لازمه ازدواجه نرسیدین. برای همین هم فکر می کنم اصلا نباید ازدواج کنین؛ نه با این آقا و نه با هیچ کس دیگه. دلایلی هم که از تو حرف های خودتون بهش رسیدم اینهاست:
1- شما میگین می دونستین پسرخاله تون مورد خوبی نیست، ایشون هم شما رو نمی خواسته، اما همچنان دوسش دارین. از نظر من این نشونه واضح اینه که شما آمادگی ازدواج ندارین. لازمه ازدواج رسیدن به حدی از بلوغ عقلانیه که یکی از نشونه های اون اینه که خاطره ها و حس های خوب یا بد گذشته آدم ها تاثیری رو زندگی مشترک فعلی اونها نمیگذاره. تا وقتی از این فاز بیرون نیاین، با هر کسی زندگی مشترکتونو شروع کنین گرفتار همین مشکل خواهید بود.
2- شما نامزد کردین و حالا تازه به این فکر می کنین که قد نامزدتون کوتاهه و زیادی شوخی می کنه و احتمالا ویژگی های دیگه ای هم کم کم به چشمتون میاد که دوستش ندارین. این یعنی شما با چشم های بسته نامزد کردین. این خودش اتفاق خوبی نیست، اما نشون دهنده این هم هست که شما اساسا متوجه اهمیت اتفاقی که داره می افته نبودین و نیستین. ازدواج بزرگترین قراردادیه که هر کسی تو زندگیش می بنده. شما واسه خرید یک مانتو چند بار بازارو بالا پایین می کنین، اما برای تصمیمی مثل ازدواج که توش دارین عمرتونو معامله میکنین، حتی به ظاهر طرف مقابل خوب نگاه نکردین!
توصیه من اینه که تا دیر نشده و علقه های بیشتری شکل نگرفته، نامزدی رو فسخ کنین و تا چند سال آینده هم، یعنی تا زمانی که مطمئن نشدین به آمادگی ذهنی لازم برای ازدواج نرسیدین، صبر کنین.
###
خیلی خوشحالم برات نازی جوون. امیدورام همیشه شاد باشی... به نظرم کار خوبی کردی که نامه دادی. شاید حرفهای این آقای دکتر تاثیر گذار بوده... خنده از لبات نره گلم
ممنونم از اینکه جواب نامه من رو دادید. راستش خودم از حرفایی که زدم پشیمونم... از روش که خوندم اعصابم خورد شد... حرفام خیلی الکی بود.... پسر خالم واقعا دیگه برام جذاب نیست , نه اون نه پسر های دیگه... یعنی اصلا نگاه من عوض شده... من بخاطر قد کوتاه و یا حرفایی که میدونم از رو بچگی هست , علاقه و خانواده و آرامش و محبت نامزدم رو کنار نمی گذارم... من از روز اول قدش رو دیدم... می دونستم که هنوز پسر خالم تو دلمه... اما اینا باعث نمی شد نکات مثبت دیگه ی خواستگارم رو نبینم.... درسته... عاشق واقعی نیستم... اما آرامش دارم... اعتماد دارم.... شوق و ذوق دارم... امید دارم... دوسش دارم... من بـــــاور دارم که آرامش دوست داشتن بهتر از اضطراب عشقه..... ببخشید اما از حرفاتون این نتیجه رو نمی گیرم که جدا شم... نتیجه می گیرم که گذشته و بقیه رو بریزم دور... نتیجه می گیرم که باید تلاش کنم زندگیم رو اونجوری که می خوام بسازم.... خودش بدست نمیاد... آره شاید بهتر از این برام زیاد بود.... اما من دیگه انتخابم رو کردم... خدا هیچوقت همه چیز رو با هم نمی ده ... نامزدیم رو فسخ نمی کنم... بازم ممنونم....