چه چیز باعث بهم خوردن زندگیم شد؟

پرسش: در سن 27 سالگی با پسرعموی پدرم که5 سال از من بزرگتر بود عقد کردم، من عاشقانه دوستش داشتم و اوایل اونم خیلی مهربون و با توجه بود، حدود 4 ماه بعد از عقدمون خیلی نسبت به من سرد و بی توجه شد، حتی زمانی که برای دیدنش میرفتم همش از من فرار می کرد، احساس میکردم بیماری داره چون همیشه از کمردرد شدید رنج میبرد. البته کمردردش بعد از عقد شروع شد، ما کوچکترین رابطه زناشویی هم با هم نداشتیم چون اون مدام از بودن با من فرار میکرد. حتی بعضی وقتا فکر میکردم که خوابیده ولی بعد متوجه میشدم که بعد از خوابیدن من تا صبح بیدار بوده، مورد مشکوکی ازش ندیدم که به خیانت کردنش فکر کنم، بعد از 9 ماه هم به خاطر همین رفتارش مجبور به جدایی شدم، اکثر اوقات که علت این سردی رو ازش میپرسیدم میگفت که جادو شدیم و نمیذارن بهت محبت کنم و .... واقعا برام جای سواله که علت این تغییر رفتارش چی بوده؟ ممکنه مریضی داشته که همچین کاری میکرده؟ دو سال از جداییمون میگذره و هیچکدوم هنوز ازدواج نکردیم، من هنوز دوستش دارم و به همین علت دنبال علت این تغییرات رفتارشم که باعث جداییمون شد، البته اینم بگم که قرص های افسردگی هم میخورد که من بعدها متوجه شدم، یه مدتم قرص های هورمونی استفاده میکرد ولی نمیدونست که من میدونم، لطفا راهنماییم کنید، این سوال 2 ساله داره اذیتم میکنه، چی زندگیم رو به هم زد؟
پاسخ

پاسخ: چه انتظاری از من دارین؟ من بدون صحبت با همسرتون چطور می تونم اظهار نظر کنم؟ با همین چند خط توضیحتون حداقل 3 احتمال تو ذهن من شکل گرفته اما نمی تونم بگم چون در مورد هیچ کدوم به قدر کافی شواهد ندارم. چون حدس می زنم شما همچنان به رجوع فکر می کنین، توصیه اکید من اینه که تا تکلیف این موضوع یعنی دلیل جدایی تون رو با کمک یه مشاور با تجربه روشن نکردین، به بازگشت به اون زندگی فکر هم نکنین.

###

سالن عقد تهران

لطفا کمی صبر کنید...