تحریریه نوعروس/ مستانه تابش : از دیدگاه تحلیل رفتار متقابل وابستگی وقتی اتفاق میافتد که ما به فرد دیگری اجازه میدهیم که روی رفتار و احساساتمان تاثیر بگذارد و ما را کنترل کند. در این حالت حاضریم هر کاری بکنیم تا توجه طرف مقابل را به دست بیاوریم و وضعیت برایمان جوری رقم میخورد که توجه آن شخص بهخصوص را برای خودمان نوعی پاداش میدانیم و نیازهای او را برآورده میکنیم تا خودمان احساس خوبی پیدا کنیم. از این نظر وابستگی همیشه یک فرایند دونفره است و همیشه باید دوطرف ماجرا حاضر باشند تا این فرایند شکل بگیرد و جلو برود. درواقع وقتی دو نفر به نحوی رفتار میکنند که انگار با هم به یک شکل انسانی یا یک ساختار شخصیتی واحد رسیدهاند، معنایش این است که این افراد به هم وابسته شدهاند.
آدمهای وابسته چطور فکر میکند؟
افرادی که دچار وابستگی میشوند یا اساسا شخصیتهای وابسته دارند همیشه با خودشان فکر میکنند و کاملا به این موضوع ایمان دارند که اگر طرف مقابلشان نباشد، آنها نمیتوانند روی پای خودشان بایستند و از عهده اموراتشان بر بیاید و یا در مقابل چالشهای زندگی مقاومت کنند. این جمله را از افراد وابسته زیاد میشنویم که: «اگر فلانی نباشد من میمیرم!» یا «بدون تو من هیچم!»
وابستگی و حالات شخصیتی
در تحلیل رفتار متقابل ما با حالات شخصیتی کودک، والد و بالغ طرف هستیم و در تحلیل شخصیتهای وابسته باید به این نکته توجه کنیم که معمولا والد مهربان منفی ماست که دیگران را به خودش وابسته میکند. البته والد مستبد منفی هم میتواند وابستهکننده باشد ولی هدفش این است که دیگران را کنترل کند و به همین دلیل هم هست که آنها را وابسته به خودش نگه میدارد. از سوی دیگر وابسته شدن به دیگران بیشتر به حالت شخصیتی کودک مربوط است و این کودک درون ماست که به دیگران وابسته میشود.
وابستهها را اینجوری بشناس
افراد وابسته عموما عزت نفس پایینی دارند و به همین دلیل هم هست که بیش از سایر افراد در معرض خطر وابسته شدن به دیگران قرار دارند.
افراد وابسته در مراحل حاد وابستگی دچار افسردگی میشوند و احساس شدیدی از تنهایی و انزوا را تجربه میکنند.
افراد وابسته مدام برای فرار از رابطهای که در آن گیر افتادهاند، نقشه میکشند.
افراد وابسته بدون راهنمایی و اطمینانبخشی مفرط دیگران قادر به اخذ تصمیمات روزمره نیستند یا حداقل خودشان اینطور فکر میکند.
افراد وابسته احتیاج دارند که دیگران مسئولیت اکثر زمینههای مهم زندگی آنها را بپذیرند.
افراد وابسته در ابراز مخالفت با دیگران به دلیل ترس از قطع حمایت و مقبولیت آنها دچار اشکال هستند.
افراد وابسته در شروع برنامهها و انجام کارها به تنهایی دچار اشکال هستند که این مساله را میتوان به دلایلی از جمله نداشتن اعتماد به نفس در قضاوت و توانایی تا فقدان انگیزش و انرژی مربوط دانست.
افراد وابسته در طلب محبت و حمایت دیگران افراط میکنند، تا حدی که داوطلب انجام کارهایی میشوند که ناخوشایند است.
افراد وابسته وقتی تنها هستند به دلیل ترس مبالغهآمیزشان از ناتوانی برای مراقبت از خود، احساس ناراحتی و درماندگی میکنند.
افراد وابسته وقتی یک رابطه نزدیکشان درهم میشکند، فورا در پی رابطه دیگری به عنوان منبع حمایت و مراقبت میگردند.
افراد وابسته ترس از رها شدن به حال خود دارد.
چطور از شر وابستگی رها شویم؟
آنتی تز وابستگی از نظر تحلیل رفتار متقابل سن است که افراد به سمت مسئولیتپذیری پیش بروند. یعنی فرد وابستهکننده که حالت شخصیتی غالبش والد است، باید از کشیدن بار همه زندگی روی دوش خودش دست بردارد و طرف وابستهشده هم که حالت غالب شخصیتیاش کودک سازگار است، باید از ایفا کردن نقش قربانی و آدم محتاج دست برداشته و تا حدی مسئولیتهای زندگی را بر عهده بگیرد. فرد وابسته و وابستهکننده باید در یک نقطه به تعامل برسند و این نقطهای است که توسط بالغ تعیین میشود. فرد وابسته بالغ قویای ندارد و اگر میخواهد از این الگوی ارتباطی فاصله بگیرد، باید بالغش را تقویت کند.
چطور بالغمان را تقویت کنیم؟
کودک درون خود را بشناسید: برعهده گرفتن مسئولیت افکار، احساسات و رفتارها کلید مقابله با وابستگی است. پس اگر آدمی وابسته هستید، باید سعی کنید احساسات خودتان را بشناسید و با آن ارتباط برقرار کنید. البته در این جا فقط احساسات مهم نیستند، بلکه نیازهای فرد وابسته نیز از اهمیت زیادی برخوردار است چون انگیزهای که برای تغییر به آن احتیاج داریم، از کودکمان سرچشمه میگیرد. پس باید اهداف و نیازهای خود را بهتر رصد کنید و هرگز فراموش نکنید که کودک ساطعکننده و انرژی روانی است و مرکز احساسات و انگیزها. برای شناخت کودک درون وقتگذرانی در طبیعت، پرداختن به یک هنر، نقاشی کشیدن و... میتواند کارساز باشد.
والد درون را بشناسید: اگر میخواهید از وابستگی رها شوید یا پیامهای اخلاقی، حمایتی، هدایتکننده، کنترلکننده و سرزنشکننده ذهن را بشناسیم که غالبا ریشه آنها والدینمان هستند. ما در طول زندگی با دیگران از حالت شخصیتی والد بسیار استفاده میکنیم تا به نوعی آنها را کنترل کنیم یا والد درونیمان کنترل افکار و احساساتمان را به دست میگیرد. شناخت این حالت شخصیتی کمک میکند که بدانی چگونه رفتارهای خودمان یا دیگران را سانسور میکنیم.
نسبت به کودک درون دیگران یا احساساتشان مسئولیتپذیر باشد: این یعنی به همان اندازه که به احساسات خودمان توجه داریم، باید به دیگران هم اهمیت بدهیم و اجازه ندهیم که از دست ما آزرده شوند.
یک نظام ارزشی برای خود تعریف کنید: نوشن فلسفه زندگی یا راه و روشی که میخواهیم برای زندگی در پیش بگیریم، یکی دیگر از روشهای تقویت حالت شخصیتی بالغ است که باید به دست خود ما و با مسئولیت شخصی خودمان نوشته شود و میتواند همه اجزای زندگیمان را در بر بگیرد از نحوه رفتن به رستوران گرفته تا شغل و تحصیل و... .
###