مدتی است با مردی نامزد شده ام که از نظر فرهنگی و اعتقادات با هم خیلی متفاوت هستیم.نمی دانم آیا نامزدی ام درست بوده یا بهتر است قبل از این که به عقد او در بیایم راهم را از او جدا کنم؟

پرسش: مدتی است با مردی نامزد شده ام که از نظر فرهنگی و اعتقادات با هم خیلی متفاوت هستیم.نمی دانم آیا نامزدی ام درست بوده یا بهتر است قبل از این که به عقد او در بیایم راهم را از او جدا کنم؟
دختری 28 ساله هستم که در یک خانواده فرهنگی و به قول معروف امروزی زندگی می کنم ، در خانواده ای که در عین حال که همه مرز ها رعایت می شود ولی اهل حجاب نیستیم، و باآقایون دست می دهیم، یعنی طوری با همه گرم می گیریم که انگار همه خواهر و برادر خودمان هستند، در خانواده ای که حتی داشتن دوست پسر هم شاید یک چیز عرف باشه! ولی من خودم هیچ وقت نداشتم! با این حال با آقایون رابطه خوبی برقرار می کنم ...... حدود یک سال و نیم پیش از شهر خودم با یکی از دوستانم برای کار به عسلویه آمدیم. ماجرا از این قرار بود که من مهندس برق هستم و دوستی دارم که مهندس ابزار دقیق است. دوست من با اینکه متاهل بود، ولی رابطه دوستی هم با رییس شرکتی داشت (البته این رابطه در حد مکالمه های تلفنی بود) که هر در آن کار می کردیم. حدود یک سال و نیم پیش شرکت ما داشت تعطیل میشد و ما همه جا دنبال کار بودیم، تا اینکه رییس ما یک مقام جدید در عسلویه گرفت و به دوست من پیشنهاد کار در عسلویه را داد اما چون همسر دوستم اجازه نمی داد او تنها به عسلویه برود و ما هیچ اطلاعاتی درباره عسلویه نداشتیم، رییس ما مجبور بود من را هم با دوستم ببرد! البته در آن زمان رئیس ما خیلی از من خوشش نمی آمد چون بهش اجازه نداده بودم بیش از حد با من نزدیک و صمیمی شود! حقوق کار در عسلویه خیلی خوب بود، سه برابر حقوق خودمان، خانه و غذا و همه چی هم در اختیارمان بود! شرایط بسیار خوبی بود؛ و دیوانگی بود که من بخواهم رد کنم چون خیلی هم به پول احتیاج داشتم، و دوستم را هم مثل خواهرم دوستش داشتم و خیلی با هم صمیمی بودیم. وقتی به عسلویه آمدیم رابطه دوستم با رییسم برای همه آشکار بود. ریسم هم دیگر با من خوب شده بود، ولی من همیشه مرزهایم را با او نگه می داشتم و طوری این کار را می کردم که همه فهمیده بودند، هر چند که خیلی با هم خوب بودیم و خیلی به من کمک کرد؛ نگاه من به او مانند نگاهی بود که به یک دایی و عمو می توان داشت! رفته رفته شرایط کاری من طوری شد که مجبور شدم با پیمانکار کار کنم ، کارگرو .... حتی مجبور بودم شانه به شانه آنها در سایت راه بروم کاری که شاید کمتر خانمی انجام بدهد! و کم کم دوستم رفت و من تنها آنجا ماندم، ولی این مدت باعث شده که فکر همه راجع به من تغییر کنه و به من مثل دوستم نگاه نکنند! تونستم در کارم موفق باشم و رابطه خوبی با همکارهایم برقرار کنم. در این مدت چندین نفر در محل کار ازمن خواستگاری کردند ولی از هیچ کدومشون خوشم نمی آمد تا اینکه از طرف شرکت یک ماموریت رفتیم در آنجا با یک آقا آشنا شدم که ظاهر خوبی داشت و مثل خود من در برخوردش آزاد بود .توی اون مسافرت هرچند که من تنها خانم اون جمع بودم ولی با همه رابطه خوبی داشتم و می گفتم و می خندیدم و گردش می رفتیم. یکی از آقایون که همراه ما بود و اتفاقا سعی می کرد رابطه خیلی خوبی با من داشته باشد در آنجا از من خواستگاری کرد، خوب من هم از اون خوشم آمد هرچند که اصلا تا قبل از مسافرت نمی شناختمش، چون فرهنگ خانواده ام خیلی برام مهم بود و آدمی نبودم که حاضر باشم خودم را به هیچ عنوان محدود کنم از اینکه اون آقا من را آنجا اینجوری دیده بود و از کارم خبر داشت و شرایطش را می دانست و با این حال از من خواستگاری کرده بود، خیلی خوشم آمد و فکر کردم که اون همون کسی است که من می خواهم ، کسی که فکرش باز است! (من می توانم بگم به صورت فردی آدم موفقی هستم، دختری هستم از یک خانواده بسیار خوب و سرشناس در شهرم، ظاهر خوب و امروزی دارم و همه چیز در خانواده برایم مهیا بوده از تلفن شخصی در سالهایی که هر کسی نداشت تا یک ماشین شخصی و آزادی و ...... فوق لیسانس برق دارم و در حال حاضر هم درآمد بسیار خوبی دارم و در حال خرید خانه هستم پس می توانم بگم هیچی کم ندارم! همیشه دلم می خواسته یک همسر داشته باشم که ظاهرش متعادل باشه، خانواده خوب داشته باشه، آدم مستقلی باشه، تحصیلات بالا داشته باشه، و اینکه هم فرهنگ خودم باشه و درکم کنه نخواهد بهم بگه روسری سرت کن ، نرقص، کار نکن، می خواستم اخلاق خوب داشته باشه و آدم تلاشگری باشه و به من اعتماد کامل داشته باشه ، چون واقعا لایق اعتماد هستم. شرایط مالی هم برایم مهم نیست) بعداز دو هفته از اشنایی با این آقا متوجه شدم او از یک خانواده بسیار مذهبی است تا حدی که برادرش روحانی است و ..... . به او گفتم که خانواده من اصلا چنین چیزی را نمی پذیرد. اما او گفت که دیدگاهش با خانواده اش فرق دارد. حتی یکبار من فیلم عروسی یکی از اقوامم را به او نشان دادم فیلمی که در آن من و پدرم و مادرم و ...... در یک مجلس مختلط در حال رقص هستیم! اما او گفت مشکلی ندارد و حاضر است در چنین مجالسی با ما شرکت کند هرچند از اعضا خانواده او کسی در چنین مجالسی حاضر نمی شود! درضمن من این شرط را گذاشتم که من به هیچ عنوان تغییر نخواهم کرد و روسری سرم نمی کنم و طرز لباس پوشیدنم را هم تغییر نمی دهم با این حال حاضر شدم در خانواده آنها مطابق با رسومشان رفتار کنم. تنها چیزی که این آقا اصلا نپذیرفت دست دادن من با آقایون بود و من هم فکر کردم می توانم باهاش کنار بیایم. این آقا هم در شهر خودشان خونه و ماشین دارند آدم بسیار مستقلی هستند. در ضمن لیسانس برق دارند. من از اینکه پدرش در بچگی فوت کرده بود و تونسته بود روی پای خودش بایستد و تحصیل کنه و خونه و ماشین بگیرد خوشم آمد. ظاهرش هم خوب بود، هم سن بودیم، مستقل بود، تحصیلات هم داشت..... ( تا اینجا فقط 2 هفته می شناختمش) با وجود مخالفت خانواده ام و شاید خانواده هامون؛ انها به خواستگاری آمدند و خیلی زود نامزد کردیم. در ابتدای نامزدی سعی کرد کمی به من امر و نهی کند مثلا این که "چرا از دور سلام می دی"،"چرا با همه سلام و تعارف می کنی"،" چرا با همکارات میخندی" و ...... ولی چون بخش هامون از هم جدا بود سعی کردم باهاش کنار بیام. او چند بار هم سرزده آمده که مثلا مچ مرا بگیرد. او به طور کامل کامپیوتر شخصی ، موبایل و ایمیل من را گشته تا تونسته بالاخره اعتماد نسبی به من پیدا کند. یکبار با هم در یک مهمانی خانوادگی شرکت کردیم و من در آنجا لباسی که می خواستم پوشیدم و بدون روسری رقصیدم و همانطور که همیشه بودم رفتار کردم.او هم با من رقصید، هر چند که میگه براش این مسائل سخت بوده و همه را به خاطر من تحمل کرده! دست دادن من با آقایون اصلا براش هضم نمی شه حتی با آشناییان نزدیک ، یک بار که این اتفاق افتاد خیلی عصبانی شد و نتونست که خود ش را کنترل کنه و به من بد دهنی کرد. من هم که از همه این رفتار ها خسته بودم، واکنش نشان دادم و باعث شد این اختلاف به خانواده ها بکشه و تازه آنجا فهمیدم که با خانواده ای طرف هستم که مادرشون خیلی متعصب هستند و به نظرشون این مسائل اصلا ........... !می دانستم که مادرشون اهل رفتن به اعتکاف و مسجد و این جور جاها هست ولی روز خواستگاری گفت من هیچ دخالتی تو زندگی شان ندارم، الان از چند تا چیز می ترسم :
1- آیا واقعا ایمان تا آخرش اینجوری می ماند؟
2- هیچ وقت حجاب و ... اذیتش نمی کنه یا اینها موقتی است؟
3- خانوادش چقدر تو مسائل ما دخالت خواهند کرد؟
او خیلی زود تاثیر می پذیرد و مطمئنم اگر خانواده اش به فشار بیاورند که این دختر باید این طوری باشه از اونها تبعیت می کنه؟ به نظر شما این ازدواج درست است و یا باید همین جا تمام بشه؟ ما با این اختلاف فرهنگی که داریم می تونیم با هم خوشبخت بشیم؟


پاسخ:دوست عزیز، در مورد شما دو نکته به نظرم می رسه:
1- شک نکنید که دغدغه شما دغدغه جدی و درستیه. کسی که تو فضای فرهنگی ای که توصیف کردین 33 سال زندگی کرده، ممکنه به دلیل علاقه به شما مدتی این طور وانمود کنه که می تونه خودشو تغییر بده و با شرایط شما کنار بیاد، اما بعد از فروکش کردن موج احساسات و حاکم شدن منطق، مطمئنا پذیرش سبک زندگی و نگاه شما براش سخت خواهد بود. تازه این حد از چالش، فقط بین شما و ایشونه. وقتی پای خانواده ها بیاد وسط که داستان دیگه ای شروع میشه. شما هرگز نمی تونین انتظار داشته باشین مادر ایشون با استانداردهای شما کنار بیاد. در این صورت تنها راه کاهش تنش، فاصله گرفتن از خانواده ایشونه که اون هم آسون نیست و عوارض خودشو داره. مخصوصا که خواستگار شما بیشترین وابستگی عاطفی رو با مادرش داره و شما نه می تونین و نه باید ایشون رو از مادرشون جدا در نظر بگیرین. پس، به نظرم در آینده باید بیشتر و بیشتر منتظر این اختلاف ها باشید.
اصولا در اختلاف های زن و شوهری 3 راه بیشتر وجود نداره. اول اینکه دو طرف با گفتگو به نتیجه مشترک برسن. در مورد اختلاف هایی که ناشی از اختلاف دیدگاه اعتقادی آدمهاست، هیچ کس نمی تونه خودش رو بر حق و اون یکی رو باطل فرض کنه و نمیشه با بحث منطقی در مورد اون به نتیجه رسید. راه دوم اینه که دو طرف مورد اختلاف رو فراموش کنن. تو این جور مسائل، به دلیل اینکه مدام موقعیت اختلاف تکرار میشه، حتی نمیشه فراموشش کرد. در نهایت، راه حل سوم اینه که آدم ها هرکدوم به راه خودشون برن که این مساله طبیعتا در این مورد راه حل مناسبی نمی تونه باشه.
2- شما توصیفی از خودتون ارائه کردین مبنی بر اینکه خانمی روشنفکر، مدرن و مستقل هستین. اما این توصیف، بعضی جاها دچار تناقض میشه. این البته ویژگی نسل ما و جامعه ماست که در حال گذار از سنت به مدرنیته است. در سبک زندگی مدرن، آیا اینکه شما بعد از دو هفته آشنایی راضی میشین که به خواستگاریتون بیان و درباره ازدواج تصمیم بگیرین، تعریف شده؟ آیا اساسا در سبک زندگی مدرن، زنی که از نظر اجتماعی و اقتصادی موقعیت خودشو تثبیت کرده، سعادتمندی خودش رو فقط در ازدواج تعریف می کنه؟ آیا در سبک زندگی مدرن، رابطه با جنس مخالف فقط در چارچوب ازدواج دائم، با همه اون ویژگی های سنتی رایج تعریف میشه؟
اینها مسائلیه که شما باید به اونها جواب بدین. ازدواج در دنیای سنتی با ازدواج در دنیای مدرن، متفاوته. اگر شما بخواین مدرن زندگی کنین اما سنتی ازدواج کنین و مناسبات بعد از ازدواجتون هم سنتی باقی بمونن (چیزی که خواستگار شما ناخودآگاه تو ذهن داره چون خیلی بیشتر از شما تو فضای سنتی تربیت شده و اون فضا شخصیتش رو شکل داده) دچار مشکل میشین.
تو این فرصت بیشتر از این نمیشه در این مورد صحبت کرد. امیدوارم تصمیم درستی برای زندگی تون بگیرین. موفق باشین.

دکتر محمدرضا رجبی شکیب، دانش آموخته دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، در کلینیک سلامت خانواده دانشگاه شاهد، تنها کلینیک بخش دولتی که به طور تخصصی به درمان مشکلان جنسی زوج ها می پردازد، زیر نظر استاد دکتر سید کاظم فروتن مشغول به فعالیت است. او سردبیر سابق مجله «سیب سبز» و سردبیر مجله همشهری تندرستی نیز هست و مقالات او در حوزه سلامت خانواده در این نشریه منتشر می شود.

دکتر شکیب مشاور ازدواج اختصاصی سایت نوعروس برای زوج های جوان است، برای ارتباط با ایشان می توانید سؤالات خود را از طریق ایمیل برای ایشان به آدرس counselor@noarous.com ارسال کرده و پاسخ را از همین طریق دریافت کنید.

لازم به ذکر است بعضی از سؤالات و پاسخ هایی که می تواند برای مخاطبان آموزنده باشد، بدون ذکر نام، توسط دکتر شکیب در سایت قرار داده می شود. آخرین سؤالات و پاسخ های مطرح شده را می توانید همین جا دنبال کنید.