از جواب ردی که دادم، پشیمانم

پرسش: من دانشجوی دکتری رشته مهندسی هستم و 29 سالمه. سر کار هم میرم و خانواده و شرایط نسبتاً خوبی دارم. ولی خیلی خواستگار ندارم برای همین هرکس هم پیدا میشه می‌ترسم ادامه بدم و میگم من که هنوز خیلی خواستگار نداشتم (غافل از اینکه اگه قرار بود داشته باشم تا حالا داشتم) ولی اخیرا با یه پسر فوق لیسانس و با وضعیت مالی و کاری و اخلاقی خوب (تا جایی که شناختم) از طریق معرفی توسط دوستم به مادر اون و خانواده هامون آشنا شدم و سه جلسه با هم بیرون رفتیم. متاسفانه لاغر و قدش خیلی کوتاه بود. من 158 و اون 160 . وقتی باهاش صحبت می‌کردم ظاهر و قدش برام مهم نبود ولی وقتی خونه فکر می‌کردم می‌گفتم نه این قدش کوتاهه. من روم نمیشه مثلاً اون برای جلسه دفاعم جلوی اساتید و دوستام بیاد دانشگاه. شاید موقعیت‌های بهتری برام پیش به یاد. وقتی پدرم موقع راه رفتن ما را دیده بود گفت قد خودت بود. همین حرفا باعث شد که در لحظه مطمئن بشم و بهش جواب رد بدم. حس می‌کنم تو رودربایستی خانواده و دوستم که براش گفته بودم ماجرا را، این جوابو دادم. آخه من خیلی مشکل پسندم و خانواده فکر نمی‌کردن که با کسی که میگم ظاهرشو دوست ندارم ادامه بدم ولی اخلاقش خوب بود و شدیدا تمایل به ازدواج با من داشت. می‌گفت اونم ادامه میده دکتری میخونه و ... و یه جورایی می‌خواست دل منو به دست بیاره. الان خیلی بهش فکر می‌کنم و از اینکه رابطمون را ادامه ندادم ناراحتم. حتی می‌گفت با هم مشاوره هم میریم. نمی تونم به این موضوع فکر نکنم. حتی کارای دانشگاهم هم تحت تاثیر این حالتم قرار گرفته. این که گذشت ولی خواهشاً بهم بگید چکار کنم که هرکس که نظرم پنجاه درصد بهش مثبته چه طور تجزیه و تحلیل کنم و جواب نهایی را بدم و اگه جواب رد دادم فراموشش کنم و این حالت سراغم نیاد؟ واقعاً ناراحتم و این واقعیت که شاید هیچ وقت هیچ کس با این همه تناسب اخلاقی و وضعیت شغلی مناسب برام پیدا نشه مثل پتک توی سرم خورده و یه جورایی پشیمونم. یه جورایی منتظرم خودش خونمون زنگ بزنه و بپرسه چرا گفتم نه؛ و من یه فرصت دیگه به هردومون بدم. میدونم تازه برگشته از شهر محل کارش. متاسفانه شماره همراهمو نداره اگه داشت حتماً زنگ می‌زد. شایدم این توهمات منه.
پاسخ

پاسخ: دوست عزیز، احساس من اینه که همین چیزی که نوشتین برای من، خودش اقدام مهمی تو کنار اومدن با شرایط بوده. همیشه نوشتن افکار و احساسات، کمک می‌کنه که شما بتونین موقعیت رو بهتر درک کنین و با آرامش بیشتر تصمیم بگیرین.
با توجه به اینکه خیلی گذشته از تاریخ نامه شما و من دیر دارم جواب نامه تون رو میدم هم احتمال میدم شرایط شما عوض شده باشه و بنابراین خیلی نیاز به اظهار نظر من نیست.
شاید فقط یه نکته رو باید یادآوری کنم: زندگی ما شبیه یک بازیه. بازی‌ای که هیچ تضمینی وجود نداره که شما همیشه توش برنده باشین. ما فقط وظیفه داریم تلاش کنیم برای بردن و از این تلاش هم لذت می‌بریم. گاهی البته با وجود همه تلاش‌های ما، نتیجه اونی نیست که ما می‌خوایم؛ چون به اندازه کافی مهارت نداشتیم، یا قدرتمون کمتر از حریفمون بوده، یا هر دلیل دیگه. شاعر میگه «زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست.» نباید یادمون بره که ما فقط وظیفه داریم بیشترین هنری که در توانمون هست رو به نمایش بگذاریم. بقیه‌اش با ما نیست.

سالن عقد تهران

لطفا کمی صبر کنید...