از تظاهر به خوشبختی خسته شدم

پرسش:من سال 88 عقد و در سال ٩٠ عروسی کردم یه ازدواج سنتی که از روی احساسات انجام شد همون اوایل کار پشیمون شدم ولی به خاطر خانواده ام ادامه دادم و همیشه تظاهر کردم که خوشبختم. پدرم یکی از افراد سرشناس و خوش نام شهرمون هستند. نمیخواستم حرف مردم پشت سرمون باشه. هر روز از داخل زجر میکشیدم و به رو نمی آوردم. همسرم را دوست نداشتم. سال ٩٢ ناخواسته بچه دار شدم. شرایط برای جدایی سخت تر شد. من از لحاظ وضعیت مالی در شرایط بسیار نرمال و خوبی هستم. مهندسی نفت دارم ولی شغل آزاد را انتخاب کردم. روزی سه چهار میلیون درامد دارم خونه و ماشین شخصی دارم چند وقته عاشق یه خانومی شدم که اونم یه ازدواج ناموفق را تجربه کرده و بعد از سه ماه طلاق گرفته. خیلی دوستش دارم ولی نمیدونم چیکار کنم چه جوری زن اولم را طلاق بدم با شرایطی که الان پسرم سه سالشه. آخه با حرف اطرافیانم چیکار کنم من اگه حرف طلاق بیارم بابا و مامانم دق میکنند. از اون طرف پدر و مادر خانومم خیلی بهم لطف دارند و احترام میذارند با چه رویی تو صورتشون نگاه کنم. از همه بدتر خانومم هر لحظه برام حرفهای عاشقانه میزنه ولی من هیچ حسی بهش ندارم. همیشه میخوام تنها باشم دوست ندارم کنارم باشه مسافرت تنهایی میرم کلا هیچ حسی بهش ندارم. شما راهنمایی کنید من چیکار کنم. اگه پسرم نبود خیلی راحتر میتونستم تصمیم بگیرم ولی با وجود پسرم هر روز عذاب وجدان دارم که اگه جدا بشیم پسرم چه بلایی سرش میاد اگه بزرگ شد چی بهش بگم وگرنه همین الان میتونم مهریه را پرداخت کنم بدون هیچ مشکلی از همه جا رونده شدم.

سالن عقد تهران

لطفا کمی صبر کنید...