بین عقل و احساسم گیر کرده‌ام!

پرسش: دختری 26ساله هستم که شش ماه قبل با پسری آشنا شدم 27ساله، که از همکارهای خودمه و پسر فوق العاده خوبیه که همه به خوبی ازش تعریف میکنن و ما حدود چهار ساله که همکاریم. البته سطح شغلی اون خیلی پایینتر از منه و در واقع مثل رییس و کارمندیم و مادرش هم در همونجا مشغول به کاره. (و ایشون هم سطح شغلی خیلی پایینی داره) و پدرش هم حدود 12ساله که فوت کرده و دو خواهر داره که دیپلم دارن و کار هم نمیکنن و درواقع خرج خانه با این پسر و مادرشه. من به خاطر شخصیت بسیار خوب این آقا تمام مدت همکاری به این آقا علاقه مند بودم اما به خاطر شغل و تحصیلات و سطح خانواده اونها و اینکه ایشون مثل پدر خانواده می مونه علاقه ام رو سرکوب کردم تا اینکه 6ماه قبل به من پیشنهاد ازدواج داد و من از روی علاقه قبول کردم (فقط برای آشنایی بیشتر) و در طول این مدت رابطه خوبی داریم و تمام ذهنیت من و اون در مورد آینده و زندگیه مشترک یک رنگه و حتی قصد ادامه تحصیل داره و قرار بود بعد رمضان به خواستگاری بیان اما به خاطر مشکل مالی که برای گرفتن خونه اش پیش اومده از من میخواد دو ماه صبر کنم ، که به قول خودش با دست پر بیاد خواستگاری اما اگه من بخوام همین امروز هم میاد و واقعا من دوسش دارم ولی فقط خودشو (خودم به خاطر شرایط خانوادش و شغل مادرش نگرانم و در کل سطح پایین نسبت به ما دارن...) همه چی داشت خوب پیش میرفت که یکی از فامیلای دور دو روز قبل درخواست ازدواج دادن که خانواده من بسیار زیاد اونا رو قبول دارن. و هم شرایط خیلی خوبی برای ازدواج دارن هم خانواده واقعا خوب و در سطح ما دارن و اگه 7 ماه قبل پیشنهاد داده بودن من بدون شک قبول میکردم، اونا الان منتظر جواب هستن. اما الان واقعا بین قلب و عقلم گیر کردم که چیکار کنم.
پاسخ

پاسخ: به نظر این طور میاد که در مورد خواستگار اولتون، شما مسیر منطقی ای رو طی کردین و زمان مناسبی گذشته و به یه تصمیم رسیدین. حالا ظرف چند روز یه پیشنهاد دیگه مطرح شده و ذهنتون رو درگیر کرده. من فکر می کنم اولا شما نمی تونین این دو مورد رو با هم مقایسه کنین. شما برای مورد اول شناخت کافی دارین اما برای مورد دوم فقط چون خانواده ها هم سطح هستن یا خانواده شما به اونها مایلند، الان به اندازه مورد قبلی براتون مهم شده. من فکر می کنم حتی اگه می خواین بین این دو انتخاب کنین، باید مدتی صبر کنین تا شناختتون برای مورد دوم هم به اندازه مورد اول برسه. البته برای این کار، لازمه که شما به خواستگار اولتون صادقانه بگین چه اتفاقی افتاده و برای چی صبر می کنین. حتما شنیدن این حرف برای ایشون خیلی سخته اما باید تحمل شنیدنش رو داشته باشن چون حتی هنوز خواستگاری نیومدن و هیچ قول و قراری گذاشته نشده و شما هیچ تعهدی ندارین.
نکته دیگه ای که به خودتون باید یادآوری کنم اینه: شما ممکنه همیشه تا آخر عمر با مردان دیگه ای رو به رو بشین که تصور کنین از مرد خودتون، شرایط بهتری دارن. برای هر مردی هم ممکنه همین اتفاق بیفته. اما هر آدمی به هرحال برای ازدواج، یک بار باید انتخاب کنه. هیچ وقت نمیشه مطمئن بود که این انتخاب، بهترین انتخابه. شما فقط وظیفه دارین خوب فکر کنین و همه فاکتورهای مهم برای خودتون رو فهرست کنین و ارزش گذاری کنین و با یه محاسبه منطقی تصمیم خودتون رو بگیرین. بقیه اش دیگه با شما نیست.

سالن عقد تهران

لطفا کمی صبر کنید...