من اصلا مادرشوهر بدی ندارم یعنی اصلا طوری رفتار نکردم که بخوام به مشکل بخورم.کلا وقتی مادر شوهرم بخواد از خودش هزینه کنه این مسائل پیش میاد دیگه یعنی فکر میکنه که ما بچه هستیم و نمی تونیم یه برنامه ریزی درست داشته باشیم در حالی که الان یکسال از عقد ما میگذره و من و همسرم اصلا سر هیچ زمینه ای مشکل نداشتیم از خیلی خواسته هامونم گذشتیم جون خواستیم به خاطر مسائل ناچیز عشقمون از بین نره. نه با اونا زندگی نمیکنیم. اونا ساکن تنکابن هستن و ما تهرانیم. یعنی خانواده من تهرانن. شوهرم هم مقصر نیست. چون اگه برخلاف میل مادرشوهرم انتخاب کنیم دلخوری و سر و صدا و این چیزا پیش میاد و من اصلا دلم نمیخواد که سر این چیزا حرمتا از بین بره البته شوهرم بارها باهاش صحبت کرده ولی منش ما بیش از اینا ارزش داره. حالا هم رفتن یه سالن لب دریا انتخاب کردن به اسم صبا. اگه کسی از خانومای شمالی اینجا رو میشناسه یکم اطلاعات بده راجبش. فکر نکنم سالن بدی باشه . خودم که تلفنی صحبت کردم بد نبود. البته قبل از کراسم هم حتما میرم و پذیرایی و اینچیزارو تست میکنم.
و اینکه من و همسرم اصلا به خاطر شرایطمون دوست نداشتیم عروسی بگیریم اما اصرار مادرشوهر...
مهدیه جونم خوبه که از مادر شوهرت راضی هستی تو قسمت مادر شوهر بیشتر در موردش بنویس دیگه اگه اینجوریه که میگی پس هیچی دیگه ایشالا که عروسیت خوب بشه ایشالا در ضمن در قسمت جهیزیه عکس خونه و وسایلتم بذار سعی کن هر کاری که میکنین به ما هم خبر بدی بازم بیا گلم
شب قبل عروسی اومدم شام بخورم دندونم شکست رفتم دکتر گفت باید جراحی کنی دیگه با من بمیرم و تو بمیری آقای دکتر یه تیکه از دندون شکستم رو کشید و پانسمان کرد گفت بعد عروسی بیا جرحی کن یه تیکش تو لثه ت مونده صبح 5:30 رفتم آرایشگاه لباسم رو که پوشیدم دل درد و کمر درد پریود منو گرفت آخ که چشمت روز بد نبینه دختر جان به شینیون کارم گفتم تا جایی که میتونی تاجمو سفت کن نامردی نکرد با سنجاق مویی تاج و به گوشت سرم دوخت :((((((( که بعدا شب رفتم خونه دیدم سرم به اندازه نیم سانت ارتفاع و 5 سانت طول ورم کرده و پر از خون شده . خانمی که شما باشی گفتن بیا ناهار بخور که بهت مسکن بدیم گفتم باشه تا غذا رو گذاشتم تو دهنم همون دندونم دوباره شکست. منم اخلاقم شد مثل سگ جلو در جهنم لامصب خوشگلم شده بودم تو اون همه عروس همه میومدن ازم تعریف میکردن میگفتن شینیون کار و گریمورت کی بوده منم حوصله نداشتم جواب بدم بنده خداها فکر میکردن دارم کلاس میذارم
حالا حالم بد میخواستم برم شازده داماد اومد بود جلو در از ساعت یازده تا دوازده جلو در آرایشگاه وایستاده بود ولی نمیذاشتن برم میگفتم چرا میگفتن داره فیلمبرداری میکنه منم که حالم خوش نبود دادم در اومد گفتم مگه داره سریال میسازه دو ساعت جلو در وایستاده نگو ریموت ماشین عروس تو جیب برادرشوهرم بوده اونم رفته بود دنبال بقیه کارا منتظر شدن اون بیاد خلاصه که بگم ما اون روز با قرص و آمپول رفتیم سر مراسم رفتن واسم آمپول خریدن تو آلیه آمپولم زدن تا تونستم عکس بگیرم.
ولی بازم خوش گذشت من که راضیــــــــــه
منم عروسی دوست دارم هر کی عروسیش منو دعوت کنه با کمال میل میرم حتی اگه خیلی نسبت نزدیکی نداشته باشم اینقدر میرقصم که بعدا میگم تو فیلم عروسی نگن این دختره سر پیازه ته پیازه چی کارست این وسط هی میره و میاد ولی چی کار کنم مهمونی دوست دارم
بچه ها من هر وقت این سایتو باز میکنم دلم هوای عروسی داره چقدر دوست دارم یه عروسی دعوت بشم این لباسای پر هزینه ای هم که میدوزیم بریم عروسی اینقدر عروسی کمه که روی دستمون میمونه بنظرم این روزا عروسیا کم شده اینطور نیست
chashm maryam goli hanuz k donbale khune hastim b mahze ink gereftimo vasayelo chidam axasho mizaram.
merci fariba joon. mano hamsarAM har do daneshjoye garmsar bodim va onja ba ham shna shodim . minevisam badan....
ama chizi k hanuz az yadam narafte ine k khodeton bgid bamazast ya talkhe ya shirin.
hafte 4 ashnaee bod k baraye bare 2 miraftim resturan baraye nahar. albate hamun garsar. ba ink behtarin resturane onja bod ey keyfiat...
man ghaza barg sefaresh dadamo hamsaram chelo gosht. ghaza ro k avordan shoro kardim k hamun avale ghaza man khastam 1 tike kabab bardaram k bokhoram cheshmeton rooze bad nabine kabab kANDE nemishode inghadr feshar ovordam k 1 tike kabab az boshghabe man part shod to boshghabe hamsari. ey vay jatoon khali nemidunestam chi kar konam ghermez shode boodam hamash migoftam alan ba khodesh mige ya ta hala resturan narafte ya ghaza nakhorde ama bade chand lahze ba dalghak bazio khande khodam jamesh kardam hanuzam bade 3 sal vaghti yademun miofte man ghermez mishamo koli mikhaNdim
الهام جان من یه عطسه میکنم سه روز میفتم همه میدونن ولی خدا وکیلی نمیدونی روز عروسی چه جونی داشتم همه میگفتن تو از اون دخترایی هستی که ضرب المثل بکش و خوشگلم کنو به معنای واقعی اجرا کردی. ولی امیدوارم ازین اتفاقا واسه کسی نیفته تو روز عروسیش. من اینقدر دیر رسیدم به مراسم ساعت 8:10 بود رسیدم تالار :)))))) مهمونا دیگه کم کم داشتن میرفتن
سلام به همه نوعروسیهای عزیز من شادترین عروسی دنیارو داشتم دو سال پیش بود خیلی خوش گذشت ولی یه اتفاق بد اشک منو در اورد اما بخیر گذشت ما توی ترافیک گیر کرده بودیم وقتی از اتلیه بر می گشتیم همه توی اتاق عقد منتظرمون بودن مجبور شدیم ماشینمون رو توی یه کوچه که نمیشناختیم پارک کنیم یه مسیری رو پیاده رفتیم و با یه ماشین دیگه به تالار رسیدیم همهتوی خیابون به ما نگاه میکردن البته با تعجب !!!!!!!!!!!!!ولی تا اخر شب کلی رقصیدیم و یکی از فامیلا بعد از ساعت ترافیک زحمت کشید رفت ماشینمونرو اورد .
ما یک جشن ساده گرفتیم و چون دور از خانواده هامون بودیم عکس همشون رو کنار هم روی یک پارچه بزرگ حدود سه متر چاپ کردیم و توی سالن مراسم پشت سر خودمون آویزون کردیم. خیلی حس خوبی بود حتی احساس اینکه تصویرشون با ما هست. اون شب من واسه همه عمرم رقصیدم!
من دلم میخواست همه لحظه های شب عروسیمون رو یادم بمونه. حواسم به لحظه لحظش بود. یادمه وقتی ساعت 8 شب شد ییهو اشک توی چشمام جمع شد. دوستم گفت چی شده الی؟ گفتم عروسیم 2 ساعت دیگه تموم میشه. :(
یکی از دوستام بعد از چند سال که عقد کرده بودن موقع عروسی خانواده عروس فهمیدن که این زوج یه دختر سه ساله توی این دوران داشتن و اونو دور از چشم خانواده عروس توی خونه پدر داماد نگه داشته بودن عروس ترسیده بود از بارداریش چیزی به خونوادش بگه واسه همین کلی واسه قایم کردن این موضوع دردسر کشیدن موقع عروسی خانواده عروس گفتند کاشکی میگفتین حیف این بچه نبود از ما قایمش کردین بالاخره جشن عروسی با یه بچه سه ساله سر گرفت-
آره خیلی خوب مدیریت کرده بودیم. مهمترین مساله عروسی ما این بود که آدمایی که دوستشون داشتیم رو دعوت کردیم و خوب از اقوام و دوستان درجه یک ما بودن به همین دلیل تعداد مهمونامون فقط 120 نفر بود. با خودمون گفتیم بهتره کسایی توی مهمونی ما شریک باشن که وقتی از مراسم میان بیرون حتی اگه باقالی برنجمون سفت بود نرن جایی نگن!
راستی اینم بگم برنامه ریزی برای انجام کارای عروسی خیلی مهمه. ما اونقدر کارهامون روی برنامه پیش رفته بود که دو سه روز قبل عروسی یه سفر رفتیم مشهد. همه خودشون رو میکشتن میگفتن الان چه وقت سفره؟ ما هم گفتیم ای بابا کارمون چیه؟ میریم مسافرت.
گفتم سر وقت بودیم، یاد یه خاطره ای افتادم شاید برای نوعروس ها جالب باشه و به دردشون بخوره. اینقدر دیده بودم عروسا دیر به مجلس میرسن میخواستم نفر اول توی سالن باشم. به آرایشگر و عکاسم ساعتی که باید آماده میشدم رو دو ساعت زودتر گفته بودم. چون میدونستم تاخیر دارن. خلاصه کار ما توی آتلیه تموم شد و کلی وقت داشتیم. یعنی مراسم از ساعت 5 بود و کار ما 4 تموم شد. ما هم به دل سیر نشستیم توی آتلیه و فوتبال پرسپولیس و سایپا رو دیدیم. بعدشم همی زنگ میزدیم خونواده هامون که ای بابا زودباشین برین سالن تا ما هم بیایم. در نهایت هممون باهم رسیدیم سالن. راس ساعت 5!
من نو عروس نیستم وعروسیم خیلی سال پیش بود خوب یادمه که ما توی خونه مادر شوهرم تو شهرستان سه روز مراسم داشتیم مهمونا از ظهر میومدن تا شب روز یه عده هم که دعوت نبودن میومدن برای تماشای عروس دوماد.مراسم بند اندازون داشتیم مراسم حموم برون و خیلی مراسم دیگه که الان توی شهرستان کمرنگتر شده ویه سازودهلی راه
راستی اینم به عروسای گل اینده بگم که تجملات توی عروسی شادی مراسم شما رو تضمین نمی کنه بفکر یه اتفاق بزرگ به اسم همدلی توی مراسمتون باشین کسایی رو دعوت کنین که از بودن در کنار شما توی مهمترین شب زندگیتون لذت میبرن
فریبا جون شوهر من میگفت روم نمیشه وسط این همه زن من تک و تنها باشم. آره با رفقاش هم خیلی خوش گذرونده بود. وقتی فیلم عروسی رو دیدم فهمیدم حسابی دور هم خوش بودن خدا رو شکر
مساله ای که هست اینه که خودمون با یه ذره مدیریت میتونیم از حاشیه ها کم کنیم. بیشتر حاشیه ها هم سر خردید عروسی پیش میاد. بهتره زن و شوهر با هم سر خرید و پولی که میخوان بپردازن هماهنگ باشن تا کسی نگه وای چقدر خرج کردن.
دقیقا من با صبا موافقم. منم برای خرید عروسی با شوهرم هماهنگ بودم. حتی حلقه ای که مادرشوهرم پسندیده بود چون از قیمتی که با شوهرم هماهنگ کرده بودیم بالاتر بود، نخریدم. حواسم به جیب شوهرم بود و همین باعث شد از استرس های اون کم بشه و خاطرش آسوده باشه. در نهایت هم بعدا شنیدم مادرشوهرم گفته چه زن خوبی داری که اینقدر به فکرته. :))))))))))))))
من خاطره ی خوشی ندارم دوطرف خانواده هامون عین سگ وگربه به هم می پریدن وهمش جروبحث بود.ولی خداروشکرعوامل پشت پرده که میخواستن عروسی رو به هم بزنن تیرشون به سنگ خورد.خداروشکر12سال اززندگیم میگذره واحساس خوشبختی میکنم وراضیم.
یه خبر اون سالنی که مادرشوهر انتخاب کرده بود به دلیل برف زیاد این چند وقت سقفش ریخته و تعمیرش تا تیر طول میکشه. این از سالن.
آخه میدونین من هم دانجشو هستم. شاغل نیستم که از خودم خرج کنم. بعد مساله دیگه اینکه هدایایی که قراره تو عروسی ما جمع بشه مادرشوهرم برمی داره اما بازم نظر ما مطرح نی. حتی چند بار ازشون خواستم که شماره فیلمبردارو بدن ندادن. میگن نداریم.
ای بابا همه اینا بد و خوبش میگذاره. همش 7 ماه خدمت همسرم مونده.
اوف مهدیه چه مادر شوهر مستبدی داری! تقصیر شوهرتم هست. حتی اگه استقلال مالی نداشته باشه و دستش زیر سنگ باشه اما بازم باید از مامانش بخواد به حرف شما هم گوش بده. اون وخ شما الان عروسی کنین و 7 ماه که شوهرت سربازه چی؟ اون وخ هم اون باید خرجتون رو بده؟ پیش اونا میخواین زندگی کنین؟
مهدیه جون ارزو میکنم شرایط زندگیتون هر چی زودتر خوب بشه و استقلال مالی پیدا کنید تازه یه سوال ازت دارم گرفتن مراسم برا خودت خیلی مهمه یا همسرت میشه با یه مراسم ساده هم ازدواج کرد به شرطی که عشق و محبت باشه عزیزم نگران نباش همه چی میگذره
ملیحه این عکسا خیلی باحالن دختر فکر کن عروس و دوماد جای ماشین چند میلیونی گاو سوار بشن اصلن مگه میشه گاو سوار شد ؟ فکر کنم اینا گاوو دارن میبرن جلوی در خونشون بکشن از روش رد بشن!!!خخخخخخخخخ
ولی نه اخه خارجیا که قربونی نمیکنن پس اینا گاوو کجا میبرن ؟؟؟؟؟؟؟
دارم فکر میکنم که عروسیای بعضی جاها چقدر جالب بوده با اسب و شتر والاغ عروس کشون میکردن دیگه این بوق بوق راه انداختنای پنجشنبه شبارو نداشت وصد البته که این لایی کشیدن و جیغ و داد و هوار الکی بعدش خدای نکرده اتفاقای خطرناکو نداشت
قربونت برم رها جوون. والا همه میگن تو یه زن مقتصد هستی. البته من خودم شاغلم. اما هیچ وقت پول من و پول اون نبوده. جیبمون یکیه و خدارو شکر تو این 5،6 سالی که از عروسیمون میگذره به لحاظ اقتصادی رشد کردیم. خونمون بزرگتر شده و چندتا سفر خارجی تونستیم بریم.
Ma halghehaye ezdevajemun ro do sal baad kharidim chun daneshju budim va pul nadashtim . Baad ham halghe noghre sefaresh dadim be ye javahersaz baramun tarh dad va dorost kard
سلام عروس خانوما
من الان عقد کردم ولی اواخر فروردین عروسیمونه.
شوهرم سربازه و درآمدی نداره.به همین دلیل ما خیلی قدرت مانور نداریم. پدرشوهرم فوت کرده و اختیار دار مادر شوهرمه. عروسی ما تنکابن هستو چون اقوام شوهرم و خانوادش اونجا هستن. خاطره تلخی که الان دارم اینه که برای خرید عروسی شوهرم نیومد چون باید مادرش پول میداد منم درک کردم و چیزی نگفتم. تالار و فیلم بردار و آرایشگاه هم خود مادر شوهرم انتخاب کرده و قراره برای عید که ما میریم تنکابن بریم ببینیم. خیلی اترس دارم. چون مادر شوهرم خیلی اقتصادیه میترسم به همین خاطر از کیفیت کاسته بشه.دعا کنید همه چیز خوب پیش بره.
مهدیه جوون بی خیال مادر شوهرت. خوب اوق اقتصادیه و میترسی اتفاق دوست داشتنی که دوست داری برات نیفته؟ من اگه جای تو بودم اونجاهایی که دوست داشتم خرج کنم اما اونا نمیکردن از جیب خودم میدادم. واسه دله خودته دیگه. رها جوووون کجاییی؟ خوب گفتم؟
من نه حنابندان داشتم نه پاتختی هرچی بهم گفتن حداقل پاتختی بگیر گفتم نمیخوام چون هم خرج الکیه هم فردای عروسی خسته ام هم کسایی که میخوان بیان میخوان کاسه بشقابای اضافیشونو واسم بیارن من تو خونم جای یه قاشق اضافی هم ندارم آقا ما نخواستیم
من هنوز عروسی نکردم ولی روز جشن نامزدیم انقدر درگیر بودم که وقتی از آرایشگاه داشتیم میرفتیم آتلیه یادمون افتاد اصلا دسته گل نخریدیم. هیچی دیگه هم خندم گرفته بود هم عصبانی شده بودم.
سلام دوستان گلم
من فکرش رو هم نمی کردم سادگی اینقدر لذت بخش باشه من هم دقیق مثل خیلی از شما این رو تجربه کردم 10 آبان هم روز تولدم بود هم روز عقدم الان هم سومین هفته است که رفتیم خونه خودمون . یه خاطره بامزه اش هم اینه که شب اول که خونمون بودیم چایی نداشتیم بخوریم .... چایی یادمون رفته بود بخریم . ادم وقتی خودش تمام قطعات پازل زندگی اش رو میسازه یک دونه یک دوونه خیلی انرژی بره اما لذتش رو ادمهای کمی درک میکنند . با تبریک به ههمون و موفقیت روز افزون هممون
من رفته بودم اتالیه عکس بگیرم که چون دیر رسیدیم نفر ششم بودم جاتون خالی کلی عروس وداماد اونجا بودن تنها کسی که شنل داشت من بودم از همه کوچولو تر و با حجاب تر همه از اول تا اخر فقط منو نگاه میکردن
راستش فریبا جان منم بدون شوهرم هیچ جا نمیرم حتی خونه مامانم ولی دیروز واسه اولین بار بدون اون رفتم یه جایی خونه خواهر شوهر. یکی نیست بگه چه دل و جرتی داشتی دختر
من دیروز خونه خواهر شوهرم مهمونی بود روز قبلش رفته بودم آرایشگاه ناخنهامو درست کردم گفتم یه لاک بیس بزن خودم میرم خونه با رنگ لباسم یه چیزی ست میکنم میزنم آخرم همونجوری رفتم لاک نزدم یعنی یادم رفت ولی نه که ذاتاً آدم خوشگلی هستم از همه بهتر بودم :)))))))))))))))))))))
ندا جان تو خانواده ی همسرم رسم که شب عروسی کادوهای نقدی سنگین میارن و اگر هم ما بخوایم عروسی بگیریم پدرشوهرم اجازه نمی دن چون میدونن هر قدرم که سنگین بگیرن باز با کادوهای عروسی حداقل 10 میلیون به نفع شون میشه. و از طرفی همسرم خونه و ماشین داره .
فریبا جون من توو این مدت با توجه به رفتارها و سلیقه و ... که از مادر همسرم و خواهرهاش دیدم زیاد باهاشون توو این موارد مشورت نمی کنم چون کلا سبک عقاید و نظرات مون راجع به مد و لباس و آرایش و ... خیلی باهم فرق داره.
و نکته ی دیگه ایی هست اینه که مادرشوهر من فکر می کنه من به لحاظ رو مد بودن و شیک پوشی از دختراش سرم در نتیجه هرکاری می کنه تا منو غافلگیر کنه تا نتونم سر فرصت و امادگی انتخابی داشته باشم و به همین لحاظ من از الان خودم برای همه چیز دست به کار شدم (انتخاب محل خرید لباس عروس . آتلیه . آرایشگاه . مدل ماشین عروس و ...) تا حداقل خودم آرامش اعصاب داشته باشم. ایشون حتی نمی تونن تصورش رو بکنن که من تقریبا 80 % برنامه هام با اینکه هنوز تاریخ دقیق معلوم نیست اوکی شده باشه.
فریبا جون یه نمونه از این غافلگیری های مادرهمسرم توو مراسم بله برون دخترش بود که به من 5 ساعت مونده به مراسم زنگ زد و خبر داد درحالیکه دورترین افراد حداقل 2 روز قبل در جریان قرار گرفته بودن و همسرم هم که خیلی درگیر کاره فکر میکرد که مادرش به من گفته. ولی خوب در نهایت تعجب ایشون خوش پوش ترین فرد اون مجلس من بودم و این موضوع به حدی ایشون رو سورپرایز کرده بود که بعدها به همسرم گفته بود.
ستاره جان خب چه کاریه خودتون عروسی بگیرین کادوها رو هم خودتون بر دارین مثل ما. ولی اگه واقعا میخوای خانواده شوهرت خرج کنن به نظرم یه جورایی باید خودتو تو دلشون جا کنین. تو خیلی داری واسه خودت سخت میگیری همون قدر که کار اونا از نظر تو خوب نیست شایداونا هم همین فکرو راجع به تو میکنن. پس بهتره محترمانه صحبت کنین به یه نتیجه خوب برسید که هم تو فکر و اعصابت آروم باش هم اونا به عقایدت احترام بذارن
راستش مطمئنم قبل از خواستگاری پدرشوهرم با ازدواج ما مخالف بود و به اصرار شوهرم اومدن خواستگاری و خانواده ما اصلا از لحاظ فرهنگی و حجاب بهم نمیخورن ولی اینقدر که محترمانه به خواسته هاشون عمل کردم و حتی با اینکه به حجاب هیچ اعتقادی ندارم جلو بعضیها بخاطر اونا حجاب میکنم که اونا هم تو خیلی چیزا الان نظر منو میپرسن از لباس پوشیدن تا عوض کردن دکوراسیون خونشون حتی رنگ مبلشون میخوان عوض کنن به من میگن تو بیا نظر بده و پدرشوهرم چند روز ازم خبر نداره گله میکنه میگه چرا زنگ نمیزنی حتی دیگه الان به حجابمم توجه نمیکنه میگه هرجور راحتی تو هم باید با زبون نرم دلشونو به دست بیاری
ستاره جان به نظرم کمتر خرج کنین ولی خودتون عروسی بگیرین و اونجوری که میخواین بگیرین ما هم همین کارو کردیم. البته پدرشوهرم تقریبا 20 تومنی کمکمون کرد که باهاش ماشین خریدیم و البته یه خونه هم بهمون داد نه واسه خودمون داد که یکی دو سالی فعلا بشینیم تا پولامونو جمع کنیم ولی تمام کارای عروسی رو خودمون کردیم از لباس و طلا و سالن و میوه و شیرینی و شام پولامونو گذاشتیم رو هم یه عروسی خوب گرفتیم
فریبا جون ایشالا عروسی مون بهاره آخرای خرداد. هنوز هیچی مادرشوهرم خیلی اذیت می کنه اصلا نمی گه بریم دنبال لباس عروس یا کارای دیگه همونطوری که تو جشن نامزدی تک و تنها همه برنامه ریزی هارو کردم فکر کم واسه عروسی هم خودم تکی باید همه چیو هندل کنم. فعلا که خودم رفتم دنبال لباس عروس ببینم مدلی که من میخوام توو چه رنج قیمتی پیدا میشه
ستاره جان مطمئن باش اگر مادرشوهر منم ببینه من با پسرش دعوا میکنم مطمئنا برخورد خوبی نخواهد داشت و حتما از دستم ناراحت خواهد شد به قول قدیمیا جیگر جیگره دیگر دیگره. ولی بازم نباید همچین حرفی به شوهرت میزد اینو قبول دارم.ولی به نظرم اگه با زبون خوشت راه نمیان سعی کن به مسایلشون بی تفاوت باشی این یه فنه که همه آدمها روش حساسن که به هرچی بی تفاوت باشی سعی میکنن جوری رفتار کنن که واست جلب توجه کنه یعنی اونا با تو کنار بیان
ندا جون پدر همسرم انقدر منو دوست داره و بهم احترام میذاره که واقعا دوسش دارم و خیلی هم حواسم بهش هست . البته بی احترامی به مادر همسرم نمی کنم ولی پدرشوهرم رو یه جور دیگه دوست دارم. میدونی از دور قضاوت کردن راحته ولی وقتی توو متن ماجرا باشی قضیه عوض میشه. با این مادرشوهر و رفتارها هرکس دیگه ایی بود تا حالا 100 باره جدا شده بود. ولی من با همون به قول شما حرف زدن و زبون نرم بکار بردن تا حالا زندگیم رو نگه داشتم
میدونی ندا جون مشکل اصلی مادرشوهر من چیه؟ اینه که چرا من با این حال که حدود یک سال وارد زندگی پسرش شدم سبک حرف زدن باهاش رو بلدم و میتونم با حرف و آرامش خواسته هام رو از همسرم بخوام. البته همسرم هم به من لطف داره و خیلی سرحوصله رفتار میکنه و این نقطه ایی که خون مادرش رو به جوش میاره. بارها دیدم که وقتی ناخواسته در جریان کدورت ما قرار گرفته چطور خوشحال شده و بدجنسانه لبخند زده.
ندا جون به قول مادرم هر چه قدر هم که راننده ی قابلی باشی آخرش یه دیونه پیدا میشه بکوبه به ماشین ات
ندا جون فقط یک نمونه عینی از کاراش رو بهت میگم تا ببینی چطور آدمیه...
چند وقت پیش ما توو ماشین بودیم و داشتیم بحث میکردیم که مادرش زنگ زد همسرم اشتباها بجای اینکه رد تماس کنه answer کرده بود و ایشون خیلی کوتاه و به مدت 2-3 دقیقه از حرفای ما رو شنیده بود.
میدونی چیکار کرد؟
چند دقیقه بعد خودش زنگ زد و به همسرم گفت "حرفت رو گوش نمی کنه؟ باهات بحث میکنه ؟ چه معنی داره؟ بزن لهش کن بندازش گوشه ی اتوبان"
من با همچین آدمی طرفم عزیزم....
یادمه عروسیه پسرم بود اینقدر کار ارایشگام دیر تموم شد که مجبور شدم یه سری کارامو مثل لاک زدن و طلاهامو لباس پوشیدنو توی ماشین در حال حرکت انجام بدم فکر کنید چی شد گوشوارمو که یه لنگشو یادم رفته بود بندازم لاکمم که با لرزشهای ماشین بدشده بود لباسهامم نصفه کاره... خلاصه مکافاتی شده بود
واااااااااااااااااااااااای چقدر با مزه بود کلی خندیدم سر صبحی مریم گلی جونم این لاک زدنه توی ماشین منو کشته 90 درصد خانوما این کارو میکنن. من یکبار این کارو کردم اینقدر لاکم خراب شد که ماشینو زدن کنار وایستادن من لاکمو بزنم بعد راه افتادن :)))))))))))
آی آی فریبا جون شما مگه چقدر کار داری قربونت اخه ادم وقتی میره خونه خواهر شوهر از صبح باید جلوی اینه باشه خونه مادر شوهر از روز قبل جلوی اینه باشه خونه جاری ام .....اصلا نباید رفت!
negin jun darket mikunam ama man ino yad gereftam chun mostahaghe aramesham b in chiza fekr nakunam va ino ham midunam k sakhte ama talash kun va ejaze nade in chizha baese beshe to va shoharet az bodan kenare ham lezat nabarid , shayd gablan ham goftam madar shohare man tori raftar kard k shoharam barye kharid nayod va man hamrah ba madaresh va madaram raftam khili narahat shodam va chizaee ro k kharidam dost nadaram chun eshgham baham nabud ama alan dg behesh fekr nemikunam
va inke golam age talash kuni saritar bri khune khodetun rahat tatid ma arosimun 11 ordibeheshte b omide khoda va alan 13 mahe k aghdim in doran b nazaram stress bishitari hata nesbat b dorane doosti dare. dar noe khodesh azabe
من تا حالا شاهرود نرفتم ما تهرانیم ولی خواهرم که ازدواج کرده گوهردشت کرج الان زندگی میکنه جای خوبیه یه پاساژ خیلی خوبی هم داره به اسم مهستان من عاشق اونجا هستم برم هی خرید کنم اونجا :)))))))))))))))))
امروز با پدر شوهرم صحبت کردم،قبول کردن تعدادی از مهمونارو فاکتور بگیرن.ولی بازم تعداد زیاده نهایتا 100 نفرشون حذف میشن از لیست!از همین الان میدونم بخاطر تعداد زیاد مهمونا هیچی نمیفهمم از عروسیم
مینا جون منم در این موقعیت قرار گرفتم الان خیلی پدرشوهرم باهام سرسنگین شده و شک نکن مادر شوهرت داره زیرآبی میره و نظر پدرشوهرت رو نسبت به تو میزنه . کار کاره مادرشوهره
حتی واسه باغی که میخاستیم انتخاب کنیم خودمون جایی که هم مناسب بود هم هزینه هاش بخاطر بیرون بودن از شهر کمتر بودو انتخاب کردیم ولی خونواده ی شوهرم گفتن واسه مهمونا سخته و اینکه باید باغ قشنگتری انتخاب کنید .با اینکه اون باغی که ما انتخاب کرده بودیم فقط 15 دقیقه با باغ مورد نظر اونا فاصله داشت...ولی میدونم که از محبت و ذوقشونه ولی دیگه بیش از حده!!!!!!!!!
ماهم اینجا رسم داریم عقد با دختره
ما 100 نفر دعوتی داشتیم شوهرم 400 نفر دعوتی داشتن اینقده حرص خوردم ولی فایده ای نداشت
بابامنم به جای یک سانس تالار دو سانسشو گرفت و از 4 بعدظهر تا 9 شب تالار بودیم
تالارمونم وسط شهر بودو گرون
بعدم یه باغ گرفته بودیم با مهمونا رفتیم باغو تا 3 نصفه شبم اونجا بودیمو همون شبم شام پشت عقدو دادیم...........
ولی حدود 200 نفر که اصل مهمونا بودنو باغ دعوت کردیم بقیه خ دور بودنو اشنا و دوست بودن برا همین فقط توی تالار دعوت بودن
ازبس شلوغ بود توی تالار اصلا هیچی نمیفهمیدم فکر کنید 500 نفر ادم اونجا بلولندو بخواند برقصن.................... خیییییییلیییی بد
سلام به همگی.....من و همسری هنوز نامزد هستیم و اواخر اردیبهشت عروسیمونه.شوهرم همه چیزش عالیه جز اینکه میخاد یه عالم مهمون دعوت کنه :-/
من عروسی شلوغ دوس ندارم چون نمیشه درست مدیریتش کرد.نگرااااااانممم
هانیه جان چه خبره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ کو این همه پول واسه عروسی؟؟؟؟؟؟؟؟ ما واسه 240 نفر تدارک دیدیم 35 میلیون خرج کردیم واسه 900 نفر میدونی چقدر میشه پول یه خونه است آخه این چه کاریه فکر جیب خودتون رو هم بکنین
من همه یواین حرفارو بهش زدم حتی گفتم اگر بخاطر بعضی حرفا نمیتونید تعداد مهمونارو کم کنید اصلا عروسی نگیریم،و واقعا هم راضی هستم که عروسی نگیریم ولی خونوادش قبول نمیکنن،میگن هم تو یه دونه دختری هم پسر ما آخریه باید همه چیز عالی باشه ولی حتی به روی خودشون نمیارن که اگر نظرشون اینه لا اقل به پسرشون کمک کنن همه هزینه عروسیمون با همسریه دلم ناراحتشه :-(
خداروشکر خونه و ماشین داره ولی مطمینا با هزینه سنگین عروسیمون بعد از مراسم خیلی بهمون فشار میاد،منم چند بار بهش گفتم که بعد از عروسی من باید سختی این خرج سنگینو متحمل بشم اگر بدهکار بشیم ولی همیشه ارومم میکنه میگه نمیشه مهمونارو کم کرد همشون فامیلای نزدیکن.البته چند بار به من گفته اقوامشون واسه هدیه عروسی کم نمیذارن و هزینه عروسیمون در میاد ولی من مطمینم که یا زیادی خوش خیاله یا واسه اروم کردن من میگه.
ولی فریبا جونم آخ که چه کیفی داره. شوهرم خیلی استرس داشت دقیقا بر عکس من که کاملا بیخیال بودم اینقدر بیخال بودم که شب قبل عروسیم ساعت 9 شب تازه رفتم کفش عروسی بخرم به هرکی میگفتم فردا عروسیمه تعجب میکرد میگفت پس چرا الان اینجایی پس چرا تازه اومدی کفش بخری آخه مطمئن بودم اتفاق خاصی قرار نیست بیفته و همه چی به خوبی پیش خواهد رفت که واقعا همینطور شد البته به جز شکستن دندونم تو همون شب و تو روز عروسیم :))))))))))))) ولی اونم خوب بود خاطره شد
عروسیه بچه هام برام خاطر انگیز بود هر چند که کلی مسئولیت روی دوشم بود ولی همیشه از ارایشگاه رفتنم ناراضی بودم اصلا ارایشهام خوب در نمیاد این ارایشگرها فکر میکنن اگه یه مشت رنگ بمالن کارشون خوب درمیاد فقط وقتی عکسهای خودمو توی عروسی بچه ها میبینم حرص میخورم از دست ارایشگرها
آقا منم میخوام عکس فاطمه رو ببینم این قبول نیست. فاطمه من عکستو میخوام ببینم کجا رفتی آرایشگاه چی پوشیدی لباس عروست چه شکلی بود. مااااااااااااماااااااااااااااان من عکس میخوام :((((((((((((((((((((
وای بچه ها خجالتم میدین. مرسی از تعریفتون. ندا جان عکس لباس عروسمو تو قسمت اجاره لباس عروسها گذاشتم. تو قسمت معرفی آرایشگاهم عکس نصفه نیمه گذاشتم. آرایشگاه ونوس رویایی
من روز خواستگاریم برقای خونمون بی دلیل ترکید با نور شمع خواستگاریرو تموم کردیم. تو روز بله برون پاشنه کفشم شکست آبروم جلو مهمونام رفت. تو روز جهاز بردنم موقع چیدن اثاث پدرم از روی چهارپایه افتاد و دستش شکست تو عروسیمون دستش تو گچ بود. این تا اینجا...
از عروسیم بگم. تالار اجاره کردیم. درست یک ماه قبل از روز عروسیم مادرم به یکی از دوستاش زنگ میزنه تا واسه عروسیم دعوتش کنه اونم میگه دقیقا اون روز نمیتونه بیاد چون باید بره عروسیه بچه خواهرش. بعد از هم میپرسن تالارا اسمش چیه و کجاست. جالب اینجاست که هر دو عروسی تو یه روز و یه تالار بود. من که باورم نمیشد. مگه امکان داشت؟ خلاصه زنگ زدیم به تالار فهمیدیم که بله اشتباه کردن. دو تا شریک به دو نفر مختلف یک روز رو اجاره داده بودن دیگه با کلی بحث و جدل عروسی ما افتاد یک روز قبل روز مغرر یعنی پنجشنبه شد چهارشنبه. این اتفاقو باید تو تاریخ نوشت ولی خدا چقدر بهمون رحم کرد که زود فهمیدیم اونم از ظریق یه آشنا. ولی خدا وکیلی عروسیم همه چیش عالی بود. تالار واسه جبران اشتباهش سنگ تموم گذاشت
هنوز که بعد از گذشت 6 سال از عروسیم عکسامون رو میبینم از یاداوری اون شب خاطره انگیز لذت میبرم ما تمام کارای عروسیمون رو خودمون دنیبال کردیم و خدا روشکر به هیچ مشکلی نخوردیم واقعا همسرم خیلی خوب تونست تمام امور رو مدیریت کنه
واااااااااااااااااااا اینا به عروس چه ربطی داره؟؟؟؟؟؟؟ کابینت خریدددددددده ؟؟؟؟؟؟؟ !!!!!!!!!!!!!!!!!!!! کولر !!!!!!!!!!!!! یعنی چی ؟ پس پسره باید چی کار کنه. خب یه بارکی به پسره میگفت تو بشین خونه ما عروسی میگیریم دخترمونو دو دستی میاریم تقدیمت میکنیم . مردم یه چیزیشون میشه به خدا
مونا جان ماشین ظرفشویی خیلی وسیله خوب و کار آمدیه حالا شانس تو خونت اینجوری شد ولی بالاخره قابل استفاده هست. اگه بتونی کابینتهاتو جابجا کنی میتونی ازش استفاده کنی
خیلی بخشیدا فریبا جون اون دختر خاله شوهر نکرده زن گرفته اینا دیگه چیه که خریده بعد چقدر عروس کم سنه؟ بجای این چرندیات که اصلا مرسوم نیست یه پس اندازی یه تیکه زمینی یه ماشینی یه چیزی میخرید که هم اسم و رسم داره هم ارزش.
منم خودم جهیزیه چیزای زیادی بردم که میدونم بلا استفاده میمونه ولی همه رو یه جا نخریدم از وقتی که کار کردم واسه اینکه پولامو الکی خرج نکنم هر دفعه یه چیزی دیدم لوازم برقی واسه خودم خریدم . البته سنم کم بود و به سمت لوازم برقی فانتزی گرایش زیادی داشتم و مارک هرچیزی واسم مهم بود که الان نگاه میکنم میبینم بعضی چیزا چقدر قیمتی شده و اگر الان میخواستم بخرم هرگز همچین کاری نمیکردم .
واقعا الان نگاه میکنم مثلا 6 میلیون قاشق و چنگالم قیمت داره در صورتی که با 2 تومن هم میشد یه چیز خیلی خوب الان خرید. یا اینکه پول کفیگر و ملاقه ای که خریده بودم 1.5 میلیون پولشه که اینو با 200-300 تومن میشد خرید طلا که نبود بخواد پس انداز بشه بگی هرچی گرونتر بهتر. مثلا نمیدونم چرا کافی میکر یا چرخ گوشت خریدم یکی نیست بگه احمق آخه به چه درد میخوره الان همینا 2/5-3 میلیون پولشه ولی الان دیگه اینجوری نیستم چیزی رو که لازم دارم میخرم هیچ چیز فانتزی نمیتونه گولم بزنه ترجیح میدم به یه آدم فقیر کمک کنم تا پولمو واسه چیزای مزخرف بریزم دور
اره ندا جون بعضی وقتا ماها یه چیزایی میخریم که فکر نکنم حالا حالاها استفاده کنیم یا حداقل میتونیم با هزینه کمتر هم بخریم اون چیزو. منم 3ه چهار تا ووسیله خریدم که پول زیادم دادم بابتش اما استفاده نکردم هنوززززز و فکر نکنم حالا حالا هم استفاده کنم.
من شب عروسیم که از سالن برگشتیم و مهمونا رفتن من و شوهرم دو روز قبلش آب سرد کن یخچال رو پر کرده بودین که مثلا اومدیم آب خنک داشته باشیم اما همین که شوهرم رفت یه لیوان آب بخوره آب سرد کن فنرش در رفت کل آشپزخونه رو آب برداشت. آب خنک نداشتیم که هیچ باید با اون خستگی هم آشپزخونه رو تمیز می کردیم. چون هنوز یه سری از مهمونا جهیزیه رو ندیده بودن قرار بود روز پاتختی ببینن باید خونه تمیز و مرتب بود.
ولی بچه ها من وقتی ناراحتم اصلا نمیتونم خودمو خوشحال نشون بدم. توی ناراحتی هیچ کنترلی روی رفتارم ندارم. ندا مگه چه بلایی سرت اومد؟ چی کار کردی که بتونی فراموش کنی و بهت خوش بگذره؟
مونا جانم چشمت روز بد نبینه خواهر جان شب عروسی که فرداش قرار بود 5 صبح برم آرایشگاه موقع شام خوردن دندونم شکست تا یک شب تو خیابونا دنبال دندون پزشکی میگشتیم تا بالاخره یه جارو پیدا کردیم و بهم گفت باید فردا صبح بیا جراحی کنی بهش گفتم صبح عروسیمه خلاصه یه تیکه از دندونم رو کشید و پانسمان کرد فردا صبح تو آرایشگاه دل درد و کمر درد پریود منو گرفت اومدن بهم ناهار بدن که مسکن بخورم دوباره دندونم شکست خلاصه دل درد و کمردرد کم بود دندون دردم اومد سراغم بدون اینکه غذا بخورم دو تا ژلوفن خوردم معده درد و حالت تهوعم گرفتم خلاصه که به آرایشگره گفتم من خیلی آدم شیطونیم تا جایی که میتونی تاجمو سفت کن اون گفت هست همین خوبه تکون نمیخوره ولی اینقدر اصرار کردم که دو تا سنجاق مویی رو تا جایی کا تونست فشار داد تو سرم تو گوشت سرم فرو رفت بعد هر کاری کردیم نتونستیم درش بیاریم تا آخر شب تو سرم بود وقت اومدم خونه موهامو باز کردم تمام گردنم پر از خون بود و دو جای سرم به اندازه یک سانت وروم کرده بودو زخم شد باورت نمیشه تو آتلیه اینقدر حالم بد شده بود که ساقدوشام رفتن آمپول خریدن فیلمبردار بهم آمپول زد تا تونستم بلند بشم عکس بگیرم حالا از من بد شانس تر دیدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بچه ها باورتون میشه از آرایشگاه که رسیدم تو آتلیه لباس عروسمو در آورئم لخت شدم تا نیم ساعت در اتاقو بسته بودن کسی نیاد تو فقط دراز کشیده بودم. اون روز سه بار لباس عروسمو در آوردم دوباره پوشیدم حالم بد بود نمیتونستم فنرای لباس عروسو تحمل کنم ولی به خودم گفتم اگه از آسمون سنگم بباره نمیذارم عروسیم خراب بشه
حالا همه اینا یه طرف تا 4 صبح شوهر بدبختم نشست از تو سرم سنجاق در میاوردو من گریه میکردم یه طرف نمیدونی با چه بدبختیی به اون دو تا سنجاقی رسیدیم که تو گوشت سرم بود وقتی درش آورد نمیدونی چقدر درد کشیدم ولی تازه اون موقع انگار یه بار سنگین از روی سرم برداشته شد تا یکماه دو طرف سرم وروم داشت و درد میکرد
آره واقعا. کاش منم قبل عروسیم بیشتر باهاتون آشنا شده بودم میومدید. من از سه چهار ماه قبل عروسیم عضو نوعروس مسابقه دست های عاشق رو هم شرکت کرده بودم اما اتاق گفتگو نمیومدم باهاتون آشنا نشده بودم. کاش زودتر همدیگرو می شناختیم
وایییییی خداجون ندا اگه من بودم انقدر گریه میکردم و غر میزدم که از حال میرفتم. شوهر بیچارمم کچل میکردم آخه من خیلی غرغروام ولی به جاش شوهرم خونسرددددددددددد و کاملاً آرااممممم . ولی واقعاً خیلی سخته ها.خوبه عروسی رو کنسل نکردی دوستم
خیلی بد بود مهدیه جون. فکر کن من هنوز لباس عروس تنم بود این بلا سرمون اومد باید تازه لباس عوض میکردم آشپزخونه رو تمیز می کردم. مامانم فرداش گفت عیب نداشت خودمون قبل پاتختی میومدیم تمیز می کردیم تو خودتو عذاب نمی دادی.
البته من اصلا پاتختی نگرفتم شب ساعت 2.5 رسیدیم خونه تا ساعت 20 دقیقه به 4 صبح داشتیم سنجاق از رو کله م در میاوردیم همون موقع خوابیدیم 8.5 بیدار شدیم شوشو دوشو نگه داشت من فقط موهامو شستم که آرایشم خراب نشه (سوء استفاده از آرایش عروسی) بعد سشوار کشیدم و ساعت 9.5 دویدیم رفتیم خونه مادرشوهره :) به ما میگن عروس و داماد نمونه از همه چی به حد مرگ سوء استفاده کردیم :))))))))))
بعدشم فردا شبش رفتیم خونه مامان جانم مادرزن سلام و خالم اینا اونجا بودن کلی اونجا زدیم و رقصیدیم. ولی کلا دو هفته اول خونه نبودیم هر شب یه جا ولو بودیم :)))))))))))) به من میگن عروس نمونه
نداجون منم شوهرم کلی کمک کرد ولی بازم اعصابم خورد شد. شوهرم آرزو داشت خودش موهامو باز کنه اما اون لحظه اون قدر اعصابم خورد بود نذاشتم فقط گذاشتم تورم رو باز کنه موهامو خودم باز کردم. فرداشم تا نزدیک ده خوابیدیم بعد رفتیم خونه مامانم ناهار اونجا دخترخالم آرایشگره آرایشم کرد و موهامو سشوار کشید رفتیم خونه مادرشوهر اونجا پاتختی بود. اما پاتختی اصلا بهم خوش نگذشت چون پاهام شب عروسی کفش زده بود داغون بودم. فقط سعی میکردم لنگ نزنم نگن عروس می لنگه :))))))))))))
هنوزم جای زخمی که کفش پامو زد مونده. آخه از اون عروس پر رو ها بودم شب عروسی تمام مدت رقصیدم :)))))))))
اشکال نداره فرشته جون. بهتر از اینه که شبتو ادرشوهرت خراب کنه. شب عروسی ما بعد از اینکه مهمونا رفتن مادرشوهرم بقدری غرغر کرد و نق زد سر پول که من رفتم تو اتاق خودم لباسمو در اوردم و موهامو باز کردم گرفتم خوابیدم صبحم زود با شوهر جان رفتم ویلای مامانم اینا مهمون داشتن تا اخر شب پیششون بودم کلیم حال کردم مادرشوهر جان هم موند خونه حرص خورد تا حالش گرفته بشه شب منو خراب نکنه
ما با کلی احتیاط رفتیم سحرجون. شوهرم هرجا میدید خطرناکه سرعتشو بیشتر می کرد مهمونا نیان کنارمون حادثه ساز بشه. توی کوچه و جای مسکونی هم بوق نزدیم. توی لواسون یه خیابون خیلی خلوت هست به اسم کمربندی رفتیم اونجا مهمونا کلی بزن و برقص کردن. ولی من و شوهرم پیاده نشدیم. خودم داشتم از توی ماشین با گوشیم فیلم می گرفتم :)))))))))) با اینکه خونمون لواسون بود و از خونه همه مهمونا دور بود تقریبا همه دنبالمون اومدن. خیلی بهم خوش گذشت
شب عروسی ما همه ی مهمونا بعدکلی همدیگرودیده بودن ونشسته بودن به صحبت من وهمسری هم یه 5دقیقه ای منتظرموندیم که بیان.منم کلی به شوشوجان غرمیزدم که بریم شاید همه رفتن نگوکه از قضا فقط اونایی که میخواستن برن خونشون رفته بودن.وماهم گازشوگرفتیمو رفتیم به جز خواهرم وماشین خانواده ی پدر شوهر خواهرم هیشکی پشت سرمون نبود.من ناراحت شدم:(ولی بعدش مهمونا با مامانم اینا اومدن خونه ی مادرشوهرم.ولی الان میگم شاید قسمت بوده دور وبرمون خیلی شلوغ نباشه چون من خوشم نمیاد نصفه شبی باعث سلب اسایش مردم بشی بخاطرخوشی خودت.حتی حدیث هست که نباید باعث اندوه عروس دامادایی که هزینه ی عروسی ندارن بشی وتجملاتتوبه رخ مردم بکشی.حتی دیدم تو این کاروانای عروسی دعوا میشه تصادف میشه ومردم تو ترافیک میمونن وکلی لعن ونفرین میکنن .اصلا اینطوری دوست ندارم
والا سحرجون انقد برا اطرافیانم اتفاق اینجوری افتاده داره کم کم باورم میشه برا همه عروسا 1اتفاقی باید بیفته. خواهر خودمم چند روز قبل عروسیش که رفته بود برا رنگ, موهاش رنگ نمیگرفت. من راضیم اتفاق درنظر گرفته شده برامن همون زمین خوردنه باشه:-)))))
خب الانم بین درسا یه کم به فکرش باش حسنیه جان. به قول بچه ها توی 3 ماه همه کارات انجام میشه ایشالا، اما اینجور چیزایی که شاید رزرو بخواد رو از الان به فکر باش. جهیزم اگر نگرفتی خرد خرد وقتای خالیتو بذار که کاریت نمونه. ایشالا خوشبخت بشی گلم :) راستی خوش اومدی به نو عروس عزیزدلم :) خاطره هاتم خیلی با مزه بود :) از تجربه دوستات بتونی استفاده کنی خیلی بهتر و زود تر میتونی نتیجیه بگیری. مثلا تو اتاقای مختلف برای خدمات مختلف میتونی نظر دوستاتو بپرسی که تجربشو دارن که کاندیدات برای هر چیزی کمتر بشه و مثلا تعداد کمتری آرایشگاه ببینی، یا مارک خوب یخچال برای جهیز رو بدونی و کمتر بگردی، به نسبت هزینه. موفق باشی عروس خانوم کوشا و درس خونمون :)
راستی ندا جون خیلی دوست دارم عروسیم تو باغ باشه. اما برافامیلای عشقم مهمه کجای شهر عروسی بگیریم و فکر نکنم حتا بهترین باغو پیشنهاد بدم قبول کنن. چون خارج شهر میشه دیگه:-(منم نمیخوام اول کاری حرف دربیاد. احتمالا تالار بگیریم. اما منطقش مهمه +چون من شمالیم فامیلای ما باید از شمال بیان و احتمالا مجبورم اخرهفته بگیرم. که تعطیلی باشه.
بیشتر استرسم مال اینه که من 1ساله اومدم تهران و واقعا هییییییچ جارو بلد نیستم.
البته سحرجون کوچه برلنو بلدم چون برا دیدن لباس واسه1 جشن رفتم اونجاها1چرخی زدم:-)
راستی ندا جون خیلی دوست دارم عروسیم تو باغ باشه. اما برافامیلای عشقم مهمه کجای شهر عروسی بگیریم و فکر نکنم حتا بهترین باغو پیشنهاد بدم قبول کنن. چون خارج شهر میشه دیگه:-(منم نمیخوام اول کاری حرف دربیاد. احتمالا تالار بگیریم. اما منطقش مهمه +چون من شمالیم فامیلای ما باید از شمال بیان و احتمالا مجبورم اخرهفته بگیرم. که تعطیلی باشه.
بیشتر استرسم مال اینه که من 1ساله اومدم تهران و واقعا هییییییچ جارو بلد نیستم.
البته سحرجون کوچه برلنو بلدم چون برا دیدن لباس واسه1 جشن رفتم اونجاها1چرخی زدم:-)
فقط اگه بخوای تالار بگیری اونم یه جای خاص و برای یه شب خاص مثل اعیاد و تعطیلات و ازین چیزا باید 2-3 ماه جلوتر رزرو کنی اگر که میخوای تو باغ بگیری که اینقدر باغ تو تهران واطراف تهران هست که جای نگرانی نیست لباس عروستم از دو ماه جلوتر سفارش بده اگه میخوای بدوزی
مرسی دوس جونا از راهنماییتون:-*
1خاطره دیگم که زیاد بامزه نیست. دوست خواهرم تعریف میکرد از ارایشگاه اومده بره سوار ماشین عروس شه. بچم با صورت رفته تو در. خدا رحم کرد کور نشد. گوشه چشمش زخم شد. ارایشگره بنده خدا دوباره جمع و جورش کرد. اما تو عکساش اگه دقت کنی جای زخمش 1کوچولو معلومه:-(
خاطره جالبی بود حسنیه جون :).منم یکی دوماه برای عروسی وقت داشتم ولی بیشتر کارا انجام شد جز پرده واسه خونه ومبلا چون دیراوردنشون. توهم زودتر تالار وارایشگاه رو رزرو کن که اصلیه.لباس عروس هم اگه میخوای بدوزی زودتربروسفارش بده. (کوچه برلن) که ایستگاه متروسعدی هست بازارشه قیمتاشم مناسبه.فقط زودتربرو که نزدیک عروسی استرس کاراتو نداشته باشی گلم.
اره حسنیه جون منم که رفتم توباغ عکس بگیرم فیلمبرداره شنلمو گرفت که دستم خالی باشه گذاشت روی یه دیوار.ازقضا دیوار هم روش قیرگونی شده بود .شنل منم یه تیکه پشتش سیاه شدمنم خیلی ناراحت شدم خودش رفت توهمونجا باصابون شست ولی نرفت وپخش شده بود منم تا دم تالار همش پشتشوجمع میکردم که کسی نبینه ولی به دلت بد راه نده ایشالا که اتفاقی نمیفته.
:-)اینم معامله خوبیه. زیاد بدنیست. تازه زمین خوردن درد داره. اما پاره شدن تور نه. مگه نه فرشته جون:-))))
اگه از اتفاق روز عروسیم جون سالم به دربردم حتما میام براتون تعریف میکنم چه بلایی سرم اومد:-)))))
من به قانون جذب اعتقاد دارم و هرکار میکنم به این قضیه فکر نمیکنم نمیشه. با این وضعی که داره پیش میره احتمالا خودم1جوری خودمو تو روز عروسی ناکار میکنم.
منو حلال کنید دوست جونا. اگه استیکر گریه داشت اینجا واستون میذاشتم. ه:-))))
هیییییییی
ندا ما همه اومدن خونه مامانم اونجا خداحافظی کردیم و دست به دست دادن بعد دوباره همه راه افتادن خونه خودم البته خونه من و مامانم 5 دقیقه راهه. اونجا پدرشوهرم گوسفند کشت بعد رفتیم تو و مهمونا اومدن جهاز رو دیدن و رفتن
سلام دوستای من. من تازه واردم. البته هنوز عقدم. هیچ کاریم نکردم تاحالا براعروسی. سرکارمیرم. هم من هم عشقم 7ماه دیگه امتحان داریم. تصورکنید چه استرسی دارم. تا امتحان که نمیرسم کاری کنم. بعدشم نهایتا3-4ماه وقت دارم همه کارامو انجام و عروسی بگیرم. بچه ها بنظرتون میرسم3ماهه؟ایکاش میششد چشمامو ببندم و وقتی باز میکنم عروسیم باشه و همه کاراهم انجام شده باشه.
هههههههه مرضیه از دست تو. منم هشت سال پیش عروسیه داداش بزرگم با اینکه خونش نزدیک بود و چند دقیقه پیاده راه بود کلی گریه کردم :)))))))) داداشم میگفت فرشته باور کن جای دوری نمیرم میرم اون وره خیابون :)))))))
آره فرشته من که دیگه اصفهان میموند تازه من و خواهرم همش با هم دعوا میکردیم تو خونه اون زرنگ بود و همه کارارو انجام میداد من تنبل و سر به هوا دنبال قرو فر. اونم به زور میخواست به من کار یاد بده. همش بهش میگفتم خدا کنه راه دور شوهر کنی دیر به دیر بیای اینجا ولی الان ناناحنم. آجیمو اذیت کردم.الان یک ماهه که با دو تا پسرای کوچیکش اومده تهران. انقدر تو سرو کله هم میزنیمو خوش میگذرونیم و یاد چند سال پیش میکنیم.
خواهر من با یه پسر اصفهانی ازدواج کرد و رفت اصفهان.( البته خانواده مادری اکثرشون اصفهانن) روز عروسی مثل همه خواهرای عروس قر و فرمو هوارتا درست کردمو رفتیم تالارعروسی. به خواهرم اصلا وابستگی آنچنانی نداشتم ولی به محض ورود عروس و داماد به سالن و دیدن خواهرم تو لباس عروسی و فکر اینکه ایندفعه باهامون برنمی گرده تهران حالمو بد کرد و دست و پاهام شروع کرد به لرزیدن و جاتون خالی سرم گیج رفت و زدم زیر گریه. حالا گریه کن. اصلا ساکت نمیشدم. انقدر گریه کردم که الان عکسامو میبینم حالم بد میشه. آرایشم که کلا بهم ریخت.ولی خیلی برام یادآوریش خنده داره. اگه حالتمو میدیدین غش میکردین از خنده.
سلام حسنیه جان 3 ماه زمان خیلی خوبیه واسه اینکه همه کاراتو انجام بدی تازه همین سایت هم میتونی برای برنامه ریزی کارات و اینکه چه چیزی رو از کجا باید تهیه کنی کمک بگیری
مرسی دوستای گلم. برام دعا کنید. اخه همه اطرافیان میگن تالار و ارایشگاههای خوب تا اونموقع رزرو میشه. باید از الان بری دنبالش. اخه من دارم درس میخونم. تمرکز ندارم. تهرانم که ماشالا برا1کار نیم ساعته باید 6ساعت تو راه باشی
1خاطره هم بگم که همش بی ربط با تاپیک حرف نزده باشم. دوستم قد بلنده. هرچی گفتم کفشتو پاشنه کوتاه بگیر گوش نکرد. تا از ماشین پیاده شد دم در تالار جلو همه با پشت خورد زمین. تو تالارم مجبور شد صندل 1نفر دیگه رو بگیره و برقصه. خخخخخخخخخ
1ی از دوستامم خودش تعریف میکنه عروسیش تو تالاری بود که تو1کوچه باریک بود میگه اسرکوچه از ماشین پیاده که شدن دیدن1ادم بی فکر کلی شن خالی کرده دم کوچه. جوری که نمیشد با لباس عروس رد شد ازونجا. شوهرش به همه میگه. روتونو برگردونید. و عروس خانومو بغل میکنه و میبردش تو. :-)
راستش اگه قرارباشه تالار باشه زیاد دیگه واسم مهم نیست. احتمالا بسپرم م.ش خودش انتخاب کنه. تو اینجور چیزا واقعا انتخابش حرف نداره. من قبولش دارم. چون انقد برا خودش مهمه جاش,مطمینم بهترین جارو میگیره. من رو چیزاییکه مربوط به خودمه حساسم. مثلا ارایشگاه, لباس و عکسام. بقیش زیاد برام مهم نیست:-)
عروسی خواهر من که رفته بودن تو باغ عکس بگیرن دامنش گیر میکنه به یه جایی از پایین تا بالاش پاره میشه میگفت چشمتون روز بد نبینه یکدفعه دیدم ران پامو لخت بیرونه وسطه یه عالمه تور :)))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))) فیلمبردارش با نخ و سوزن نشسته بود وسط باغ واسش دوخته بود ولی اینقدر آدم ریلکسیه که اصلا واسش مهم نبود میگه خب حالا مگه چی شده یه دامن بود که پاره شد دیگه حالا طوری نبود که فوقش لخت میومدم :)))))))))))
سوال. البته میدونم جاش اینجا نیست. اما شما به بزرگی خودتون ببخشید. اینجا نمیشه1کاری کرد مثلا موضوعاتیو که دوست دارم و زیاد میرم بزنم جزو علاقمندیام که هردفعه میام توسایت اول به اونجاها1سربزنم. چون گاهی واقعا بعضی تاپیکارو جامیندازم یادم میره بهش سر بزنم
ممنونم نگاره گلم دقیقا همینطوره که میگی ، همه میگن چقد دور میشی از خونوادت اما منم دقیقا همین حرف شما رو میگم:-) مرسی از حسنیه عزیز، چه اسم جالبی داری حسنیه تا حالا نشنیده بودم :-)
عقد من خیلی عجله ای شد ! طوری که بعد از آرایشگاه رفتم لباسم مزون پوشیدم و بعد با شوهرم رفتیم خونه کت شلوارش پوشید بعد رفتیم آتلیه بعد رفتیم عقد کردیم!!!! یعنی همه چی بالعکس:-)
سلام دوستان خوبین؟من یه6ماهه عقدکردم همسرم میگه بخاطرمخارج عروسی بریم مسافرت
راسی من یه مشاوره میخوام میخوام یکی بهم کمک کنه یه مسائلی هست که واقعا هرچی فکرمیکنم نمیتونم حلشون کنم کسی میتونه راهنماییم کنه
سلام فهمیه جان به نوعروس خوش اومدی گلم .من هستم بگوعزیزم تاجایی که بتونم راهنماییت میکنم راحت باش ابنجاهمه عین خواهریم البته من خودم خواهرندارم ولی دوستای اینجاعین خواهرن برام
بچه ها من شب عروسی موقع عروسی خوردم زمین خیلی صحنه جالبی یود
یه اتفاق دیگه هم این بود که شب عروسی ساعت 11 باغ ما پلمپ شد همسری تا 3 صبح دنبال باغ جدید بود به منم نگفته بود که استرس نگیرم تا 5 صبح با پسر عمه من به مهمونا ادرس جدید دادن. من موقعی فهمیدم که تو راه باغ بودیم ولی خوب همه چی خیلی بهتر برگزار شد. منم با برادرم دعوام شده بود گفته بود عروسی رو به هم می زنم تا صبح راه رفتم اشک ریخام به همسری نگفتم اون استرس نگیره اونا هم سر سفره عقد با هم اشتی کردن خدارو شکر با تمام استرس هایی که کشیدم به خوبی برگزار شد.
وای شب عروسی من بهترین دوران عمرم بود ولی حیف دوتا الاغ تالارعروسی روبه میدان جنگ تبدیل کردن واعصاب همه روبهم ریختن تابادخالت مامورانتظامی همه چی فیصله یافت ولی فقط خاطرش برجامونده .بعدازپایان مراسم هم که انقدر اعصابمون خوردبودپشت بهم خوابیدیم
عقد من یک مهر بود، هنوز از انتخابی که کرده بودم مطمئن نبودم ولی به خاطر شرایطی که پیش اومد باید حتما پای سفره عقد میشستم. وقتی همه جمع شدن اوج وحشت من بود دیگه صدای کسی رو واضح متوجه نمیشدم فقط میخواستم بله رو بگم و تمام. وقتی بله رو گفتم خیلی سبک شدم .حس خوبی بود و اولین کلمه همسرم بعد عقد این بود که اخ اخ اخ بدبخت شدم خخخخخ ولی بعد جلوی چشم همه من رو بغل کرد و تبریک گفت. خداروشکر روزهای قبل عروسیمون هم داره با تمام مشکلات به شادی میگذره
بهار جان خب چرا با خود لج کردی دختر. ولی تو اتاق گفتگو قسمت آتلیه هم میتونی از بچه ها کمک بگیری یا به قول فریبا جون از آتلیه هایی که با نو عروس قرارداد دارن دیدن کنی و ببینی کارشون خوبه یا نه و اگر خواستی قرارداد ببندی تخفیف هم بهت میدن
سلام من هنوز تجربه جشن عروسی نداشتم ولی جشن نامزدیم عااااااااالی بود خیلی بهمون خوش گذشت ولی همه میگن جشن نامزدی خوش میگذره ولی جشن عروسی انقد کار داریو خسته ایو استرس داری که خوش نمیگذره امیدوارم اینطوری نباشه.البته صب جشنم که تو آرایشگاه زیر سشوار بودم از آتلیه بهم زنگ زدن که باید یه جای دیگه بیاین واسه عکس و کلیپتون منم با جدیت تمام گفتم امکان نداره باید زودتر میگفتین تو قرارداد اینو ننوشته اونام نامردی نکردنو عکسای افتضاهی ازمون گرفتن خدا لعنتش کنه .تورو خدا یه آتلیه عااااالی با قیمت مناسب بهم معرفی کنین که حداقل عکسای عروسیم خوب بشه
فرشته جون منم روز عروسیم موقع گرفتن عکس اتلیه یه خار از دسته گلم رفت تو انگشتم وخون اومد.توپشت صحنه ی فیلممون گذاشتتش :) گلفروشه این یه خار رو ندیده بوده که بکندش :)
چه بامزه سحر. منم توی باغ تورم به خار گیر کرد پاره شد. البته نه جوری که معلوم باشه دوجاش اندازه یه گردی کوچیک کنده شد. وقتی دیدم کم مونده بود فیلم بردارم رو بزنم :)))))))) چون تقصیره اون بود
آره فریبا جون آخه مشهدی بودن نمیتونستن زیاد بمونن وسط مدارس هم بود خواهرشوهرامم محصل بودن سریع خواستگاریو فرداش گروخونو بعدشم عقد خیلی سریع پیش رفت تازه من تمتم وقتم صرف خریدا شده بود خیلی سخت بود همش فقط توی چند روز!
فتانه جونم ایشالا برای عروسیتون با برنامه ریزی و زمان مناسب همه چیز عالی بشه براتون :) خدا رو شکر که در کل عقدتونم خوب بوده و خوش گذشته، به باقیش میتونی مثل یه خاطره با مزه بخندین :)))
وای ندا این بلا سر منم اومد. خودمون بلدیم دستی رفرش کنیم. ما رفرش نمیخواستیم، ما گفتیم مثل چت روم نظرات خود به خود بیاد بالا، نه که کل صفحه رفرش بشه!! خیلی بده که پیاممون پاک میشه. من همش از ترس تند تند مینویسمو انگار دنبالم کردن ارسالو میزنم...
فریبا جون بذار دو تا از ناب تریناشو بگم. من و همسرم یک هفته قبل از عروسی فیلمبردار و تالار رو دیدیم.
مادرشوهرم به ما گفته بود تخحته شاسی و عکس و فیلم رو فیکس کرده.
ما که رفتیم پیش فیلمبردار گفتم تخته شاسی گفت مگه تخته شاسی هم بوده؟ مادرشوهرتون گفته 10 تا عکس اونم تو فضای باز تازه نه باغ و ویلای اختصاصی هم نه بدون تخته شاسی. من مثله یخ وا رفتم. اینقدر عصبی شده بودم حالم داشت بهم میخورد. تو ماشین بحثم شد با همسرم. و ایکاش نمیشد.
بعدش رفتیم گل فروشی. گل فروشی گفت مادرشوهرتون اومده گفته به اندازه 110 هزار تومن میتونن گل ماشین و دسته گل رو انتخاب کنن.البته اینم بگم مصنوعی بود. اینجا 700 هزار پول گل فروشی دادیم اونجا باید 110 تومن میدادیم. میگفت گل طبیعی گرونه. بازم بحثم شد با همسرم و من اصلا انتخاب نکردم انارو. خودش به سلیقه خودش انتخاب کرد. رفتیم خونه من حالم خیلی بد بود و مادرشوهرم اومد گفت چی شده. گفتم هیچی اما همسرم به قدری عصبی بود هم از من هم از مادرش که شروع کرد حتی ما با هم جلوی مادرش بحثمون شد شدید اما مادرشوهر خدا بگم چیکارش نکنه من یه کلمه از دهنش در نیومد بگه خوب بابا یه تومن دیگه هم روی این خرجا نهایتا باشه برای دلخوشیه شما میگیرم . منم گذشتم و بیخیال شدم اونجا هم نه عروسی برای من خوب وبد نه همسرم به خاطر خستگیاش و .... اما همسرم دسته گلمو خودش رفته بود مثله دست گل تهرانم طبیعی گرفته بود و گفته بود حداقل دست گلش رو دارم که براش طبیعی بگیرم . هنوزم میگه خیلی خوب شد که برات دست گلت رو طبیعی گرفتم. میخوام بگم بچه ها بگذرید شما هم اگه زندیتون رو دوست دارید. من شاید دلم اونجا هم تخحته شاسی میخواست ماشین عروس خوب میخواست اما نشد و فقط الان تو ذهن مادرشوهرم یه خاطزره مونه که من تونستم با اینکارم بین اینا جنگ راه بندازم. این اشتباه من رو نکنید. من همسرم قبل از عروسی گفت مهدیه این سرمایه منه. میخوای چیکارش کنیم. میخوای اساس زندگیرو بسازیم یا نه خرج چیزهایی که میشه بعدا هم کرد بکنیم؟ فریبا جون منم مثله شما گذشتم تو خودم ریختم تا از بحث و دعوا جل.گیری کنم. دیگه سعی میکنم خیلی چیزارو نبینم. فقط خودم همسرم خانوادم . برام مهم نیست اونا چطور رفتار میکنن و بحثی هم ندارم باهاشون. چون من نمیتونم با ادمایی که منطق و عواطف ندارن بحث کنم چون تا مرز جهالات و بی فکر و خودخواهیشون ادمو پایین میکشن.
مراسم حنابندونه خواهرم بود نه اصلا همه چیز خوب برگزار شد مراسم اصلیش جمعه هفته بعده
فرهنگامون خیلی یکی بودو عروس و داماد هم خیلی باهم تفاهم داشتن سر هر موضوعی ولی فک کنم واس عروسی خودم با شوهرم خیلی اختلاف داشته باشم
الان شب عروسی علاوه بر هیجانش برای خیلیا شده لبریز استرس و علامت سوال از اینکه چی میشه؟ خوب پیش میره یا نه!! چرا باید توی بهترین شب زندگیمون مدام استرس اتفاق بدی رو داشته باشیم که حادثه نیست. مسببش تفاوت فرهنگی یا ببخشید، ولی رفتار های دیگرانه که همراه با خودخواهیه گاهی. به علاوه اینکه عروسی هامونو برای خودمون خیلی سخت کردیم...
بچه ها تازه مادرشوهر من یه چیزی جدیدا یاد گرفته که مدام تکرارش میکنه و من تا الان شنیده گرفتم اما دفعه دیگه میخوام خیلی مودبانه و مهربونانه پاسخش رو بدم. این چند وقت که خانواده شوهر خواهر شورهرم براش کم میذارن میدونین چی میگه مادر شوهرم؟ اینا برای دختر من کم میذارن دختر من زبون نداره بذار یه عروس تهرانی گیرشون بیاد اونقت حساب کار دستشون میاد که ما کی هستیم.قدر مارو بیشتر میدونن. چند بار این حرفو زده من ج ندادم انگار نشنیدم ولی این بار کوبنده ج میدم
یکی از بحث برانگیز ترین چیزا توی مراسم که بعضا باعث دلخوری ها و خاطرات بد میشه همین قضیه مخارج عروسی و دومیش اختلاف فرهنگی. در مورد اولی برای تعدیل و کاهش هزینه ها و صرفه جویی و مدیریت اقتصادی درست مراسم و کم کردن فشارش از دوش (مالی و روانی) از دوش همسری و خانواده ها چه پیشنهاداتی دارید (مثل پیشنهادای مهدیه گلی). به نظرتون کجا ها میشه از مخارج زد تا خاطره هامون شیرین تر بشن؟ :)
دوس جونا یه سوال
در جریان مشکلات منو خانواده شوهر که هستید مخصوصا خواهر شوهر
در حال حاضر مادر شوشو مریض تشریف دارن
آیا درست است در حالی که خانئاده شوشو خانواده من ومن را پاگشا نکرده اند مادر من به عیادت مادر شوشو برود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سرما خورده مادر شوهری نرگس جون؟ یعنی خونه است؟ عزیزم خب مامانت زنگ بزنه حالشو بپرسه. اگر خودش دوست داره بره، اونا بدی کنن، شما خوبی خودتون رو انجام بدین. عیادت از مریض ثواب داره و خوشحالش میکنه. اما اگرم دوست نداشت وظیفه نداره بره حتما. یه حالی بپرسه که جای گله ای نمونه مامان جونت :)
خلاصشو میگم دوستم با پسر سه سالش اومده عروسیم خیلی پسرش بامزه بود همش مات و مبهوت جلوم وایمیستاد حتی موقع رقصیدن میرفتم ازاینور و اونور سالن گلا رو برمیداشت میاورد میداد بهم بچهه عاشقم شده بود :)))))))))))))))))))))))
رفتیم عروسی یکی از دوستام جاتون خالی عروس و دادماد موقعی که داشتن میز شام و میچیدن آمدن
با کلی خواهش و تمنا نیم ساعت وقت گرفتن که عروس داماد برقصن و کلیپشونو نشون بدن رقصیدن بعد هرکاری کردن دستگاه پروزکتور روشن نشد
چه شیر تو شیری بود بیا و ببین
من زیاد نظری خاصی ندارم در مورد اینکه حتما کلیپمونو تو مراسم نشون بدیم. خب خودمونو زنده ببینن، بعد که قدم رنجه کردن و تشریف آوردن خونمون برای نزدیکا میذاریم ببینن اگر دوست داشتن :) یعنی اینجوری بده؟
نه ندا جون میگفت تو ترافیک موندن ولی قیافه ای این عروس خانوم ما هاکی از این بود که کلی دعوا کرده
ما اینقدر رقصیده بودیم که وقتی خودش امد تو سالن دیگه نای تکون خوردن نداشتیم فقط مشغول سالاد خوردن بودیم
وای چقدر بده، یه شب برنامه ریزی و کلی زحمت خراب بشه. اصلا من از عروسی وحشت دارم. از هماهنگیاش، دردسراش. من میخوام راااااااااااااحـــــــــــــــــــــــتـــــــــــــــــــــــــ باشم، راحت! بهم خوش بگذره. من از این اوضاع میترم... :(
من کلیپ اسپرت نداشتم عکس اسپرتم نگرفتم راستش خیلی خوشم نمیاد قبل از عروسی این کارو بکنم چون از کارای هل هولکی بدم میاد خوب برای سالگرد عروسیم میرم عکس اسپرت میگیرم که هم یادرگاری باشه هم برنامه ریزی کنم براش اینجوری بهتر نیست به نظرتون؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اره الهه جون خیل بده یک عالمه برنامه ریزی کنی و دیر برسی
حالا من تو روزنامه خودم یه عروس و داماد تو ترافیک مونده بودن با مترو رفتن تالار فکر کن عکسشونم انداخته بود
بله من راضـــــــــــــــــــــــــــــــــیه فریبا جون مرسی که غرهای منو انتقال میدی به خانم صابری فقط حرفای خانم صابری رو به من انتقال نده من استرس میگیرم :))))))))))))))))))))))))))))
ندا من با کاری که کردی موافقم. به نظر منم هول هولکی خوب نیست، دوست دارم بذارم واسه بعد. واسه سالگردم که خیلی خوبه، کلا وقت زیاده. یکی از دوستام هر مهمونی میرفت یه عکس مینداختن آتلیه. مناسبت زیاد پیش میاد. اما میترسم بعد دیگه اتفاق نیفته :)))
فریبا جون وقتی از شرایط عروسیت میگی تازه میفهمم من تو خیلییییییییییی شرایط بهترییییییییییییی هستمممممممممم
یه سوال تاحالا شده به همسرت بگی پدر من برامون عروسی گرفته؟؟؟؟؟؟؟؟
یعنی همسریم زیاد اهلش نیست. البته عکس خودشو خیلی دوست داره ها. من میترسم بعد عروسی دیگه به راختی آتلیه نیاد :))))))))) اما اگر عکسای عروسیو خیلی دوست بداره تحریک میشه :) به خاطر منم میپذیره حتما :)))))
الهه جات اگه واقعا خیلی برات عکس اسپرت واجبه قبل عروسی برو
چون الان اقایان داماد کلشون داغه این کارو میکنن بعد عروسی همش میفته به یه هفته دیگه و فقط باید حرص بخوری و غر بزنی بعدم اینقدر خرج و مخارج داری که خودت پشیمون میشی عزیزم
من کیل از دوستان بودن که گفتم بعد عروسی و الان چند تا داره از اون میگذره هنوز نرفتن
شوهر منم آتلیه دوست نداره بیاد ولی ماشالا تو هیچ مهمونیی نمیذاره کسی تنها عکس بگیره میگه حتما باید تو همه عکسا باشم :)))))))))))))))))))))))))) مثل این عکس خراب کنا میمونه یعنی هست :| میگم چرا این کارارو میکنی میگه آخه من خیلی خوشگل و خوش تیپم عکساشون خوب میشه :))))))))))))))))) اون بنده خدا هم یک جور بیماریه خودشیفتگی داره :|
من میبینمش فریبا جونی :) چرا عروسی های ما تو ایران بدون اینکه خدایی نکرده اتفاق و حادثه ای افتاده باشه ازش خاطره های بد و گله گذاری و دلگیری میمونه خیلی مواقع به جای بهترین و زیبا ترین خاطرات؟
الهی بگردم مهدیه جونم، هیچ حرف لایقی به ذهنم نمیرسه بگم در مورد مادرشوهرت. خدا رو شکر عروسی تهرانت همونی بود که میخواستی. دست بابات درد نکنه و خدا برات نگهش داره همسری و بابا و مامان جونتو... :)
بعدم ن میخوا میه چیزی به عروس گلیایی که در تدارک مراسم هستم بگم ببینید دوست جونیا خیلی گذشت داشته باشید یه جوری رفتار کنید که خستگی تو تن همسرتون نمونه. یه جوری رفتار کنید که این حس به همسرتون القا نشه که مادیات اولویت اول زندگی شماست. یه سری چیزا یه بار تکرا میشه مثله حلقه ازدواج مثله لباس عروس مثله عکس عروسی که بهتره خوب باشه اما سرویستون رو میتونسن سبکتر بردارید کی تا همیشه سرویس عروسیش رو نگه داشته میخوام بپرسم عکس اسپورت رو فقط دم عروسی میشه انداخت؟ یعنی در سال شما دیگه با همسرت اتله نمیری که فقل میکنی رو این موضوع که اگه نباشه نمیشه؟ یا این کلیپ که حداقل 600تومن اب میخوره مگه با لباس عروس و کت و شلوار گرفته میشه که حتما باید دم عروسی انجام بشه؟ یا هدف اینه که به فامیل نشون داده بشه وای ما اینم داشتیم. یه خورده تو بحران مالی همراه اقتصادی خوبی باشید و فقط از نظر عاطفی همسرتون رو حمایت نکنید. اینم که من لیاقتم بیشتر از اینا بود رو از کلتون بریزید دور. شیوه رفتار و منش ادما و احترامی که میذارن به ادم مهمه نه اینکه چه سرویسی برات میخخرن یا لباست از کدوم مزون بوده. عاقبت اندیش و عمق نگر باشید دوستای گلم.
ممنونم الهه جون. نه خوب مادرشوهر منم به نوع خودش میگه بهترین هارو انجام دادم عروسی گرفتم که نگو و نپرس. حالا با پول هدیه های ما. بیخیال مهم الانه که خوشم. من.
دقیقا ساعت 2 بود کار آرایشم تموم شدو شوهرم اومد دنبالم ولی چون همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد و چون دانشجوهم بود نتونستیم ماشین اجاره کنیم روز عقدمم مصادف بود با عید غدیر که خیلی توشهر شلوغ بود بلاخره یکی از عموهای شوهرم راننده شودو اومدن دنبالمون خب اوناهم مشهدی زیاد ساری رو بلد نبودن رفتیم آتلیه که عکس بندازیم عموش هم تو این فرصت رفت گاز بزنه کار عکسمون ت شد تا اینکه کلی زنگ زدن عاقد اومده سریع بیاین میخوا بره جای دیگه مراسم داره حالا مگه عموش میاد هرچقدر هم زنگ میزدیم بهش جواب نمیداد خیلی عصبی شده بودم تازه دسته گل سفارش داده بودیم که اصلا وقت نشد بریم بگیریم انگاری واس هیشکی مهم نبودیم خانواده شوهرم که اصلا کاری نکردن خیلی بد بود از آخرهم آژانس گرفتیم رسیدیم تا خونه واقعا کفری شده بودم
مرسی مهدیه جون واقعا حرفات منطقی و درستن خیلی خوبه که تجربیاتتو در اختیار ما قرار دادی واقعا منکه استفاده کردم و میخوام همینطوریکه گفتی باشم چون حرفت مثله خودت خیلی درسته
man gharare ta akhare mehr khastegarie rasmim etefagh biofte ama az alan enghadr esteres daram k moteasefane asaresho daram ruye puste nazaninam mibinam...
va hamash fekr mikonam ta lahzeye akhar bavaram nashe...
khube k shoma in zamano gozarundid
صبا جان اینقدر زود میاد و بی دردسر رد میشه که همش یه خاطره ازش به یادت میمونه پس سعی کن اصلا خودتو آزار ندی و به خودت استرس وارد نکنی بذار تمام لحظاتش برات خوب و خوش باشه
داداشم چند ماه قبل از عروسی کت و شلوارشو خریده بود و تو کمد شلوغ خودش گذاشته بود . روز قبل از عروسی وقتی سراغ کت رفتیم دیدیم تا حدودی چروک شده واسه همین دادیمش بیرون واسه اتو بخار. روز عروسی وقتی داداشم خواست کت و شلوارش رو بپوشه متوجه شده بود که کت و شلوار مال اون نیست و اتوشویی تعطیل بود . بخاطر این ماجرا داداشم نتونست روز عروسیش کت و شلوار دامادی بپوشه و این یه خاطره خنده دار واسه همه ما شد بخصوص خودش و خانومش :))))
خوش اومدی الیناز جون :) چه بامزه :) یعنی خشکشویی اشتباه داده بود کت رو؟ از دست اینا که سرشون با گوششون بازی میکنه و مسئولیت پذیری ندارن :) اما خدا رو شکر خوب برخورد کردنو خاطره بامزه شده الان براشون :)
البته خانوما معمولا سخت تر کنار میان با همچین پیشامد هایی :) اما خاطره خواهر ندایی و بیخیالی خواهریشم خیلی جالب بود :) من خیلی خوشم اومد از خونسردی خواهریت و خندم گرفت ندا :)))))
الهه جان راضی بودن از تالارشون.این تالاریم که من رفتم غذاشو چند بار باشوهری رفتیم خوردیم چون پایینش رستوران داره .غذاش عالیه.الهه جان خوش گذشت جای شما خالی :)))))
سلام الهه جون به نظر من با5-6 میلیون میشه یه عروسی جمع وجور گرفت .من میخواستم جشن عقد بگیرم یه تالار کوچیک که ظرفیتش 200 نفربود پرسیدم ورودی هم نمیخواست منو زرشک پلوهم انتخاب کردم که ارزونتر باشه گفتش باخواننده نزدیک 1700 میشه مهمونم 150 نفر گفته بودم . راستی اگه اتلیه خود تالار هم انتخاب کنی کمتر میگیره ازتون خواهر من اتلیه اش باعکس باغ ویه تخته شاسی ونزدیک 40 عکس 20در25 ودو فیلمبردار عروسی 500 گرفت ازشون البته صد هزاروخورده ای هم ورودی جدا برای باغ میگیرن پول ناهارشونم باید بدی :)))))))))))))))
وای سحر این که میگی چه قیمت خوبیه :) راضی بودن خواهرت اینا عزیزم؟ ایشالا که بشه. برای کمک به همسری راهنماییم کردی یا برای کمک به خانواده همسری یا برای خانواده خودم؟ :)))) مرسی عزیزم، من بعد از تصمیمات اولیه سوالامو میپرسم ازتون خوشگلا :)
سلام فریباگلی ونداگلی ممنون از اینکه به یادم بودییییییییییییید :))))))))))))انقدر که پست گذاشتید تا الان داشتم پستاتونو میخوندم . اخه این همه حرف کجای شمااااااااااااااااااست :)))))))))))))))))
عروسی عمو کوچیکم قرار شد کیک عروس و دامادو پسر عمم بیاره خلاصه که کیکو زحمت کشید و آورد وقتی دولاشد کیکو بذاره رو میز عینکش از جیبش در اومد افتاد وسط کیک هیچی دیگه عینکشو برداشت :| خیلی هم کیکه خوشگل شده بود :| خب مگه حتما باید قلب روی کیک عروسی باشه یه بارم به صورت سه بعدی عکس یه عینک روی کیک باشه یه نوع خلاقیته دیگه D:
بله کلی خوش گذشت کلی خوب بود کلی سر به سر خواهرشوهرجانم گذاشتم و خندیدیم میگفت ندا اینقدر واسه من سوسه نیا یه روز بالاخره جفت پا میرم تو صورتتا :))))))))))))))))))))))) کاری کردم که آخر شب پدر شوهرمم خواهرشوهرمو دست گرفته بود بهش متلک میگفت میخندید . خوارشوهرم گفت فقط بابا رو کم داشتم همشم زیر سر نداست
به خاطر اینکه وقتی من میرم خانه مادر شوهر انگار همه روزه سکوت میگیرن
اصلا خونشون معذبم هرچقدر حرف میندازم برا صحبت نهایتا حرفمون 3 دقیقه است
اصلا اونجا راحت نیستم انگار توقفسم فقط دلم میخواد زودتر بیام
اون لحظه ای که همسر میگه لباس بپوش بریم من مثل غرقی حاضرم
هر کدوم کادومونو دادیم با متولد عکس میگرفتیم با کادومون، بعد این دوستمم تو همه عکسا هست، همه کادو ها رم وانمود میکنه مال اونه، آخرم دوستم که تولدش بود زست گرفته با خنده که کادوم کو، خیلی بامزه بو :)))))) کلی خندیدیم. عکساشم با مزه شده :))
نرگس جونم، الهی بگردم، غصه نخور. امیدوارم خانواده خوبی باشن و بتونی کم کم روابط بهتری باهاشون برقرار کنی، اما اگر خدایی نکرده خوب نشدن، غصشو نخور! خانواده خودتو بچسبو با عزیزات بگو بخند و خوش بگذرون. :) به تدریج همسریتم جذب جو خوب خانوادتون میشه و ترجیحش میده به برخورد سرد خانوادش...
من باید برم یه دوره ای کلاسی، ببینم چگونه باید نازمان خریدار پیدا کند :))))))))) فریبا گلی ناز همه رو تحمل میکنه جز من :)) باشه، هروقت ناز یاد گرفتم یه طوری ناز میکنم که دستتون بیاد اصلا :))))
صبا جونم خوش اومدی. صفحه مادر شوهر زیاد بیا، اونجا همیشه هستیمو شلوغه. از زمین و هوا حرف میزنیم :) خوشگل خانومی میشه لطفا فارسی بنویسی، من خیلی تنبلم آخه، کسی دعوام نکنه هاااااا :))) پس مادر شوهر بیا که بترسونیمت از مادرشوهر عزیزم :)))))
سلام خانوم خوشگلا.شب جشن من یه اتفاق افتاد که بنظرم جالب اومدبگم براتون:موقع رقص عروس و داماد بودوفیلمبردار داشت فیلم میگرفت که ما دیدیم مادرشوهروخاله شوهر و خانم برادر و چندنفردیگه دارن باعجله میان سمتم.منم باتعجب نگاه میکردم.دیدم اومدن و چسبیدن به دامنم.بعدش فهمیدم امنم باز شده و یخورده اومده بود پایین.حالافکرشوبکنید وسط مجلس دارن دامن میکشن بالا و میبندن.(البته وقتی داشتم میرقصیدم یخورده احساس کردم دامنم شل شده اما خب ..
:))))))))) من یه کلیپ دیدم عروس و داماد از روی فرش قرمز و مسیر گل زده ای که براشون تزیین شده دان میان، یهو دامن عروس کامل میفته، لخت میدوئه و در میره، دامادم دنبالش :))))))))) خدا رو شکر زود به دادت رسیدن فاطمه جونم :) به قول ندا عروس بی دامنش قشنگه :)
دی جی خودمون نیومد و جاش رفیقشو فرستاد شبعروسی من چون توخونه کلی کار داشتم دیر رفتم آرایشگاه یکم دیر به مراسم رسیدم تو این وضعیت دختر خاله هامم اومدن که آرایششون کنم کارای جزعی رو واسشون انجام دادم بیشتر نتونستم و جوابشون کردم آخه خودم وقت نداشتم
خلاصه تا رسیدیم به مراسم یکم زدیمو رقصیدیم تا عروسو داماد بیان همه اعتراض کردن و گفتن دی جی اصلا آهنگاش قشنگ نیستو همش قدیمیه دیگه هیچی نزدیک بود جمع کنه بزاره بره
مامانو بابام خیلی سرشون گرم بود من وسط قضیه رو گرفتم نزاشتم جمع کنه بدجور بهش بر خورده بود بیشتر هم خالم بهش حرف زده بود جای اینکه آبروداری کنه!
بمن گفت اگه سی دی آهنگاتونو دارید بیارید با هزار زحمت رفتم سی دی زدم یه سی دی خام هم بیشتر نداشتم بهد که دادم بهش گفت ام پی 3نه فقط آی دیو!
خیلی عصبی شدم دوباره یبزر ی سی دی خام جور کردم برم ایدیو بزنم آهنگارو عروس داماد اومدن و رقصیدنو نشستن من تو مراسمشون نبودم همشم پی سی دی .خلاصه اینکه تا اومدم سی دیو بزنم دیدم آهنگاش جدیدو بروز شده بود اساسی انگاری واس عروس و داماد نگهشون داشته بود.اصل مراسم من نبودم:((((((((((((((
واس عروس کشون هم عروس داماد همه رو پیچوندنو فقط ماشین ما تونست گیرشون بندازه شوهرم فهمیده بود میخوان دودرمون کنن دیگه مارو نتونستن:)))))))))))))))))))) کلی هم اذیت شون میکردیم تا برسن خونشون کلی شاباش گرفتیم ازشون
ریحانا جون خوش اومدی گلم .سعی کن به چیزای خوب فک کنی تا همه چی خوب پیش بره عزیزم ایشالا که مشکلی پیش نمیاد و عروسیت همون چیزی میشه که خودت میخوای. بسلامتی عزیزم باز بیا تعریف کنیاااااااااااااا. منتظرتیم
سالها بود منتظر عروسیه یه دونه داداشم بودم برای لباسم خیلی وسواس بخرج دادم یه مزون انتخاب کردم و پارچه گرون قیمتمو دوخت و تا شب عروسی چند بار تستش کردم ولی شب عروسی اشک منو این لباس لعنتی دراورد زیپش بالا نمیرفت گیر کرده بود حالا عروس و داماد وارد سالن شدن ولی من موندم تو پرو و همه ریختن سرم تا زیپ رو درست کنن یعنی قشنگ لج کرده بود و تکون نمیخورد بالاخره یکی از فامیلا با کلی سلام و صلوات درستش کرد ولی یه حال اساسی ازم گرفت خخخخ
بازم خوبه زیپت بالا اومد خواهر شوهر من روز عروسیم زیپ لباسش پاره شد نشستن واسش دوختن وقتی اومد تو سالن دوباره زیپش پاره شد بازم اونجا واسش دوختن آخر شبم وسط سالن خورد زمین :))))))))))))))))))))))))))))))))))))
بچه ها من لباس عروسم دوتا بند دانتل داشت که مزون گفت روز عروسی باید توی تنت یکی برات کوک بزنه الان بزنم بعدا خوب توی تنت نمی مونه. منم گفتم باشه. اما روز عروسیم توی آرایشگاه دیگه کاملا آماده بودم ولی مگه کسی پیدا میشد بند لباس منو بدوزه؟ از اون طرف پشت لباسم بند ضرب دری هم داشت هیشکی پیدا نمیشد اونم ببنده همه پرسنل آرایشگاه از این کار فراری بودن :))))))) چون میدونستن بند ضربدری لباس عروس خیلی ریز و زیاده هی باید مرتب هم رد کنن. حالا با صدتا التماس یکی پیدا شد بند ضرب دری رو بست ولی حالا بگرد دنبال کسی که یه کوک به بند دانتل روی شونم بزنه :)))))))) یه ساعت معطل همین بودم :)))))))))
فرشته جون منم لباسم یه بند دانتل داشت که خوب دوخته نشده بود وقتی از مزون گرفتم پوشیدمش وخواهر شوهرم برام دوخت. ارایشگاهیم که رفتم چند تا خانم مسئول پوشوندن لباس عروسا وبستن لباسشون بودن .لباس منم بند ضربدری داشت که برام بستن. اونجا تقریبا بیستا عروس بود خیلی جالب بود اولین بارم بود اینهمه عروس رو کنار هم میدیدم و باهاشون صحبت میکردم .یه تلویزیون هم داشت که دم در ارایشگاه رو نشون میداد وماشین عروسایی که با دامادا میومدن دنبال عروس رو میدیدیم که عروسا یکی یکی میرفتن . هی یادش بخیر :(
وای آخی باز خوب شد یکی بدادت رسیدو کمکت کرد وقتی خواهرم آماده شد من رسیدم آرایشگاه از اینکه این همه خوشگل شد جا خردمو بغلش کردم دیدم قیافش طوری شده که انگاری میخواد گریه کنه فک کردم تحت تاثیر قرار گرفت گفتم گریه کنی گریه میکنم آروم نمیشم که دیدم میگه برو بابا لباسم اذیتم میکنه داره فرو میره تو تنم!!!!!!!!!!!!!!!!!!
دیگه منو دختر خالم دوباره بنداشو باز کردیم جابه جاش کردیم دوباره بستیم خیلی سخته این بندای ضربدر بعدش کلی دعامون کردو خندید!!!!!!!!!!!!!!!
سحر من جلوی در آرایشگاهم چندتا پله داشت یهو از ذو.قم که شوهرمو دیدم تورم رو که بلندتر از لباسم بود ول کردم اومدم برم سمتش زیر پام گیر کرد نزدیک بود روی پله ها بخورم زمین :))))))))))))
سحر من نامزدیم هم توی همون آرایشگاه بودم ولی اون روز همونی که درستم کرد برام بست سرش اون روز خلوت تر بود. ولی عروسیم آرایشگاه هم خیلی شلوغ شده بود خوده اون کسی که درستم کرد 5 تا شینیون و آرایش بعد از من داشت که 4 تاش از همراه های خودم بودن. ولی توی آرایشگاه من هم عروسی هم نامزدی عروس فقط خودم بودم. من این جوری بیشتر دوست داشتم چون اگر جایی بودم که عروس زیاد بود اگر کسی خوشگل تر از من بود حسودیم میشد :)))))))))))))) خخخخخخخخخخخخ
فرشته جون ولی تجربه ی جالب وجدیدی بود دیدن اونهمه عروس مخصوصا اگه خودتم بین اون عروسا باشی همش اونجا عروس صدامون میکردن . ازهم راجع به اتلیه هامون و ارایشگرامون میرسیدیم خیلی جالب بود. همه به من میگفتن ارایشگرت کی بوده . از ارایشگاه اومدم بیرون یه خانومه مسئول اونجا همرام بودو وسایلمو اورده بود که از شوهرم شیرینی بگیره. منم شوهریم رو تو لباس و ارایش دامادی دیدم خیلی ذوق کردم اخه خیلی تغییر کرده بود :)
سحر منم دقیقا چون شوهرم خیلی تغییر کرده بود نزدیک بود بخورم زمین :))))))) اولین بار بود بدون ریش می دیدمش. گریم هم داشت. ولی آرایشگاهم رو من از قبل اینکه تصمیم به ازدواج بگیرم دوست داشتم برم این آرایشگاه. زن داداشم رو هم8 سال پیش بردیم همون جا. نامزدیم رفتم همه خوششون اومد. ولی عروسیم مادرشوهرم خیلی اصرار کرد بریم آرایشگاه های معروف مثل گل آرا و دادفر ولی من قبول نکردم پامو کردم توی یه کفش من فقط همین آرایشگاهو قبول دارم. حتی کاره جهای دیگه رو هم ندیدم. ولی خیل راضی بودم از کارش. واسه همه مراسم هام. هم عقدم هم نامزدیم هم عروسیم. عروسیم با اینکه خیلی خیلی خیلی ساده بود آرایشم ولی همه می گفتن چقدر تغییر کردی شاید بعضی از مهمونا از من که عروس بودم آرایششون بیشتر بود. اما خودم دوست داشتم در نهایت سادگی باشه هم شینیون هم آرایشم
فدات ندایی خودمم این عکسو خیلی دوست دارم. شاید بیشتر از عکسای عروسیمون دوستش دارم. چون عمسای عروسی رو عکاس ژست میداد اما این عکسو خودمون یهو این جوری وایستادیم
اینا فقط یه گوشه از اتفاقایی بود که روز عقد افتاد :D
شمع روی کیک افتاد پارچه ی زیر کیک آتیش گرفت فیلمبردار اومد تا فراموش کردن خانومش رو بیاره برای فیلمبرداری از خانوم ها. موقعی هم که اومدیم نزدیکای تالار پدر شوهرم زنگ زد گفت هنوز مهمونا نیومدن شما هم نیاین. 40 دقیقه توی ماشین منتظر موندیم. ولی الان که به اون اتفاقا فکر میکنم خندم میگیره
سلام
من خیلی خوش شانسی نیوردم برا مراسم عقدم. 1هفته قبل از عقدمون یکی از بزرگای فامیلمون فوت کرد مجبور شدیم عقد محضری بگیریم و عید نوروز جشن گرفتیم که همون اول مراسم مادرشوهرم تو تالار افتاد زمین دستش از 3جا شکست و اصلا تو مراسم نبود. 19مهر هم تاریخ عروسیمون بود 1ماه پیش پدربزرگ شوهرم فوت کرد و مراسم لغو شد. دیگه نمیدونم تاریخ بعدیش کی بشه :-(
روز عقد هم با اینکه با آتلیه هماهنگ کرده بودیم که ساعت 1 میریم برا عکس اما وقتی رفتیم هیچکس نبود دوباره برگشتم آرایشگاه به زور جلو خودمو گرفته بودم که گریه نکنم. ولی با وجود این همه اتفاق به همه خوش گذشت حتی خودم و همسرم.
دقیقا همینطوره اتفاق دیگه پیش میاد همین اتفاقاست که باعث میشه مراسم به یاد موندنی بشه. البته امیدوارم برا کسی پیش نیاد من و همسرم چون آدم های خونسردی هستیم خوب از پسش بر اومدیم.
سلام
اساعت ١٠ صبح لپ تاپم و روشن کردم کارم و که باید تا اخر امشب تحویل بدم انجام بدم، تصمیم گرفتم واسه اخرین بار فیسبوکم و چک کنم ، نمیدونم چیجوری افتادم تو این اتاق و تا الان که ساعت ١:٣٩ دقیقه است داشتم از صفحه ی اول حرفهاتون و میخوندم.انقدر در متن رندگیهاتون قرار گرفتم که الان حس می کنم یه عمریه شماهارو میشناسم.
از آشنایی با همتون خوشوقتم
سلام.من تازه اومدم تو جمعتون.
من 3 دی عروسیمه.
اگه شمال یا شرق تهران آرایشگاه و آتلیه خوب که قیمتش مناسب باشه سراغ داشتین میشه بهم بگین؟ ما پولامونو جمع کردیم برای رهن خونه و خیلی نمیتونیم خرج مراسم کنیم. کل هزینه تالارمون با شام و میوه و شیرینی میشه 8 تومن!
جفتمون هم دانشجوییم و درآمدی نداریم که بتونیم قسط بدیم خیلی.
خواهش میکنم راهنماییم کنید:(
خیلی استرس دارم:(
مرسی ندا خانم من خاطرات شما و دوستای عزیز رو خوندم خیلی جالب و بعضیاشونم آموزنده بود یکی از خاطرات جشن عقد ما این بود که مهمونامون خیلی دیر اومدن تالار و ما از ساعت 5 که کار آتلیه و باغمون تموم شد تا ساعت 9 شب منو همسری شاید 10 بار جاده رشت تا انزلی رو رفتیم تا بگن که بریم تالار فکر کنم همه دیگه تو جاده مارو میشناختن دیگه تصمیم گرفتیم واسه عروسیمون 1 ساعت زودتر تو کارتمون بزنیم چون همه دیر میان
سلام بههمه دوستای قدیم و جدید. منم هستما. اخیییی!عزیزم. منم مثل تو سال دیگه عروسیمه. تجربه ای ندارم بهت کمک کنم:-)))
وای اسمون جون تو استرس قدیمی منو شعله ور کردی:-(((دوستت ناراحت نبود برقرفت؟مگه برق اضطراری نیست تو تالارا؟
بهار جان عروسی خواهر کوچیکه منم اینجوری شد. هم مهمونا دیر اومدن. هم من و خواهربزرگم. البته تقصیر ارایشگاه بود. عروس دوماد رفتن خیابون دور دور. گفتن هروقت رسیدین تالار بگین ما بیایم!!البته از خداشون بود. کلی گردش رفتن.
سلام دوستای نوعروس من...من تازه عضو این پیج شدم و 24/5/92 عقد کردیم....الان همسرم سربازه ما 3سال دوست بودیم .... اگر خدا بخواد 24/5/94 هم تاریخ عروسی رو مد نظر گرفتیم.... از تجربه های قشنگ شب عروسیتون به منم بگین اینکه چه جوری 1 مراسم عالی داشته باشم....اینکه به همه خوش بگذره ..منتظر ایده های قشنگتون هستم...امیدوارم تک تکتون خوشبخت و سلامت باشین همیشه
فرشته هم مدیر قسمت عروس برون خانوم خانوما هست الهه هم مدیر قسمت آرایشگاه ها که فکر میکنم همه این قسمت ها به دردت بخوره . راستی یه سری هم به قسمت بازارچه بزن فکر کنم چیزای بتونی پیدا کنی که به کارت بیاد
بهار جان ما هم خوشحالیم که شما تو جمع ما هستید من و فریبا گلی مدیر اتاق جهیزیه هستیم که شاید اونجا بتونه خیلی بهت کمک کنه برای چیدمان خونت و خرید لوازمت
ازاستان لرستان شهرستان دلفان.نورآباد
درروی زمین نیست چو"دلفان" جایی/"دلفان"دل عالم است ومااهل دلیم
خخخ
ترم7حسابداریم.روزاییم که کلاس ندارم کارآموزی خیاطی
معلوم نیست فریبا جون، هنوز تصمیم نگرفتیم، احتمالا 1.5 تا 2 سال دیگه. ما مشهد زندگی میکنیم شوهرم تهران، خیلی همدیگرو نمیبینیم. الان 3 هفتس از هم دوریم، البته الان خوشحالم چون فردا میرم پیشش :-) ^ـ^
آره واقعا همش خاطره س :-) یه چیز بامزه، من شوهرم ماشین نداره و واسه جشن عقدمون مجبور بودیم از ماشین پدرشوهرم استفاده کنیم. از آرایشگاه تا آتلیه و از آتلیه تا تالار مادر و پدر و برادر شوهرم تو ماشین با ما بودن! تو راه برگشتم اومدن سوار ماشین شدن با ما برگردن، همه فامیل شروع کردن غر زدن تا اینکه پیاده شدن و با ماشین برادرشوهرم رفتن!!! ملت بادکنک میریزن پشت ماشین، ما فک و فامیل شوهرو :)))))))))
من حدود 1 ماه پیش جشن عقدم بود، فقط 20 دقیقه تو سالن بودم چون آتلیه جای ساعت 7 ساعت 8و20 دقیقه کارمونو تموم کرد!! و ما تا رسیدیم سالن ساعت 20 دقیقه نه 9 بود و ساعت 9 شام دادن، فقط رسیدیم چندتا عکس بگیریم. وقتی یادم میفته حرص میخورم...
ددوستانی که دوران عقد بسر میبرید از تمام لحظه لحظه هایی که برای مراسمتون برنامه میچنید وکار میکنید لذت ببرید من و همسرم چند ورز پیش داشتیم فیلم عروسی رو نگاه میکردیم خیلی دلم تنگ شد برای اون روزا. خیلی زیاد. احساس میکنم سالها گذشته از اون روزا.
جاریم عوضی بازی دراورد سر سفره عقد فامیلای من تا میخواستن بیان تو فوری رو بست و گفت دیگه جا نیست نیاین تو درو بست و همه موندن پشت در و ناراحت شدن
جاریم شده بود همه کاره الهی خدا ازش نگذره و شب عروسی دختراش الهی اشکش در بیاد که اشک خانواده منو دراورد بعدشم کلی شوهر منو بر علیه خانوادم عصبانی کرده بود که همسرمم طاقت نیاورد چند تا حرکت ناراحتت کننده انجام داد
خداروشکر من و همسری هم برنامه ریزی مون خیلی خوب بود. آخه ما هیچکسو واسه کمک نداشتیم حتی برادرای همسر و خانواده اش. تمام هزینه ها پای همسری بود و مدیریتش واسه هردومون خیلی مهم بود. ولی آخرش انقدر همه چی خوب شد که خیلی ها می گفتن بهترین عروسی ای بوده که رفته بودن و این برام خیلی خاطره انگیز شده! مهمتر از همه کسی حرف و حدیث درست نکرد که مراسم به کاممون تلخ بشه. خداروشکر.
پسر همسایمون تقریبا ده سال پیش عروسیش بود پدر عروس ادم درست و حسابی نبود از اونایی که چاقو میکشن
و اخر شب که از سالن برگشتن بین داماد و پدر عروس حرف افتاد بابای عروس هم دست تو جیبش کرد و بروی داماد چاقو کشید ووسط مهمونا عربده کشی میکرد واای چه صحنه بدی بود
این داستان باعث شد که الان بعد ده سال عروس اجازه نداره خونه پدرش بره
و فقط مادرش میاد خونش دیدینش .. البته داماد حق داره نذاره زنش تو خونه همچین پدری بره
عروسیه منم خیلیا به فکر خودشون بودن و ملاحظه مارو نمی کردن ولی منو شوهرم بی توجهی کردیم به همه خوشی خودمون رو به خاطر دیگران خراب نکردیم. با وجود تمام استرس هاش بهترین شبه زندگیم بود و دوست داشتم دوباره تکرار بشه
من توی یک عروسی دیدم که زن داداش عروس یه لباسی پوشیده که سعی کرده بود جلوه لباس عروسو بندازه در حقیقت اونم لباس عروس پوشیده بود و عین عقده ایها مرتب دور مهمونا میچرخید و میخواست خودی نشون بده .. همه متوجه حسادتش شده بودن کلا خودشوم تحت شعاع قرار داده بود لباسش اونقدر چین و پف داشت که از لای صندلیها رد نمیشد !!!!!!!!!
اره یاسمن جون بیا تعریف کن برامون که دلیل دعوا چی بوده ؟ البته به خاطر اختلاف سلیقه ها بین خانواده ها همیشه یه بحثایی به وجود میاد ولی نباید حساس شد روش و اعصابتو به خاطر موضوعا کوچیک خورد کرد من همیشه اعتقادم اینه که یه نفر حتی با پدر و مادر خودش که هم خونشه اختلاف نظر زیاد داره پس طبیعیه که با خانواده همسرش هم بی مشکل نخواهد بود منم تو روز عروسیم خاله همسریم با دخترعموهام دعواشون شد
متاسفانه تنها چیزی که این جور مواقع بهش فکر نمی شه فکرحال عروس و دوماده
طفلکی ها مثلا قراره بهترین شب زندگیشونو برگذار کنن
کاش اطرافیان یه ذره مراعات عروس و دومادو بکنن و با بزرگواری بخشش یا هرچی یه خورده کوتاه بیان تا مجلس برگذار شه
ای وای چقدر وحشتناک و وحشیانههههههههههههههه. البته اینم بگم من از رسم لیست جهیزیه رو امضا میگیرن اصلا خوشم نمیاد. مامان من اصلا این کارو نکرد گفت فقط موجب اختلاف میشه این کارو ارزش کار منو که این همه زحمت کشیدم واسه جهاز پایین میاره
نوشتن لیست جهاز کاری قانونی است که متاسفانه برخی از خانواده های عروس خانوم ها سو استفاده کرده و در آن چیزهایی قید می کنن که با عقل جور در نمیآد و باعث برانگیختن حس انتقام جویی در خانواده داماد میشه
همین طور گاهی وسایلی که خریداری شده با ارزش گذاری های بیخودی بیش از آنچه که هست تلقی میشه
مثلا اگر خرید های عروس خانوم برای جهازش 15 میلیون باشه برخی میانو مینویسن 30 میلیون یا 40 میلیون
خوب مردم عقل دارند و میبینن
به نظر من هردو طرف باید کوتاه بیان
نوشتن لیست جهازیه کاری درسته و از جهت قانونی از اموال زن در هنگام خدایی نکرده طلاق و فوت همسر یا خودش دفاع میکنه
خواهش میکنم فریبا جون
خوب خیلی ها موقع ازدواج احساسی برخورد میکنن و نوشتن این چیز ها رو دور از شان و منزلت خودشون می بینن و برخی از آقایون هم سر لج و لجبازی میگن که من نه جهیزیه می خوام نه لیست
باید از این نظر فرهنگ سازی بشه
راستی جهاز برا شتره درستش جهیزیه ست :)
منم هرچی خریدم به مادرشوهر گرام نشون دادنم با قیمت خریدش! حتی اگه ارزون باشه چون اخلاقشو خوبه و میشناسم چه جورن و براشون قیمت یا لوازم مهم نیست.
تازه تعریفم میکنه میگه چه خوب خریدی مثلا یا به همسرم میگه اینو برای مژگان یکیشو تو بخر ست بشه
هفته پیشم که خونشون بودم گفت تو ماشالا همه چی خریدی باید به فامیلا بگم کادو مادو نیارن پول بدن! :))) الکی جاتو تنگ میکنن
ثمین میتونی قیمت بگیری از مغازه ها وسایلت رو
اره بدونی چقد خریدات میشه خوبه
من یه دفتر دارم نوشتم . چند وقت جمع کردم همینایی که خودم خریدم دیدم شد هشت تومن
باورم نشد چون کم کم خریدم فکر نمیکردم
هنوز خیلی خرید مونده
دیگه وقتی به شوهرم میگم اونم میره صاف میذاره کف دستشون دفعه بعد که میرم خونشون سوال پیچم میکنن
شب پاگشامون مادر شوهرم خواهرمو گیر آورده بود یک سوالایی میکرد خواهرم از تعجب شاخ در آورده بود میگفت چقد زنه فضوله:)))))
بعد میگه من میگم خودتون خوش باشید اینو که میگه یه آهی از ته دل میکشه هر کی ندونه فک میکنه فرشته ست
هر حرفی هر حرکتی از من میبینن دفعه بعد که میرم خونشون از دهن خودشون میشنوم و جالب اینجاست که مثل یه اختراع به نام خودشون ثبت میکنن:)))))))))))
اعتماد به نفسشون خیلی خیلی پایینه
خوب من شنیدم درد و دل کردن در مورد کسی دیگران نمی شناسن غیبت محسوب نمیشه
شماها که نه می دونید اونا کی ان و کجا زندگی میکنن
منم که نمیشناسین به صورت واقعی همش مجازیه
پس ایشالا که غیبت نیست
فرشته بدجنس شد :))))
من خوب خریدام همه خونشونه و میبینه با کلی چیز میز میام و بهش احترام میزارم نشون میدم! خداروشگر مشکلی نداشتیم و نداریم.
نانی عزیزم خبیث و گفتی خندم گرفت خخخ
یعنی من نشون میدم وسایلمو بعدا ذوق نمیکنن؟ ;) ولی مادرشوهرجان گفت ایشالا همه رو بچینی تو خونت فامیلا اومدن ببینن حظ کنن از سلیقت , من ازین رسما خوشم نمیومد ولی چون عروس اولم مادرهمسر میخواد به اصطلاح کلاس بزاره با عروسش :))) منم مخالفتی نکردم چون گار بدی نیست گناه داره اخه
ولی مامانم بیشتر ذوق داره چون فقط عکس وسایلمو دیده!
من برنامه weddig رو از بازار دان کردم و طبق اون تو یه دفتر کالاهامو تفکیک کردم و چیزایی که ضروریه فقط نوشتم و بعد خرید تیک میزنم و قیمتشو می نویسم. فاکتورا رو هم جمع کردم حتی رسید دستگاه پوزا رو بالاش نوشتم قیمت چی بوده!
اینجوری الان دقیقا میدونم چی خریدم نخریدم و دفه بعد میرم خرید چی بگیرم! عکس همه وسایلمم دارم
به نظر منم هیچ لزومی نداره ک بگیم جی خریدیم و اینا.
من خودم اگر بین چند تا چیز گیر کنم حتما از خواهر شوهرم و خواهر خودم میپرسم. چون سلیقشون بیسته و میتونن کمکم کنن. اما اینکه بگم این قیمت خریدم و اینا اصلا.
آره نانی جون حماقت از خودم بود که صادقانه رفتم جلو ولی خوب چیزایی که میبینن رو می پرسن
خیلی وقتا چیزایی که ندیدن رو هم می پرسن که تو از اینا خریدی؟
واقعا باهات موافقم این جور آدما هیچ انگیزه ای برای زندگی ندارن و فقط از دیگران تقلید میکنن
دقیقا بعداز عقدمون میبینم که چقد سعی میکنن حتی دکور خونشون رو شبیه خونه مامانم کنن
پریناز جون جواب سر بالا بده یا سرد جوابشون و بده یا اصلا جواب نده بزار بفهمن که نپرسن.الان بخوای کوتاه بیای تا اخرش دیگه باید کوتاخ بیایی.سعی کن رفتاری عمل کنی تا لفظی و حرف زدن.چون بعدا میتونن بگن که پریناز این حرف و زد.ولی با رفتارات بفهمون بهشون.من خودم خیلی مشکل دارم دوست جونی و هم با همسرم هم با خانوادش و مشکلاتی که با خانوادش دارم و میاوردم تو بحث های 2نفرمون.ولی بهد از اینکه اومدم تو این سایت و با بچه ها اشنا شدم متوجه شدم باید طور دیگه ای رفتار کنم
اینجا خوبیش اینه که حداقل راحت حرفاتو میزنی .و ی دلگرمیه و خیلی از حرف های بچه ها بهترین راه برای درست کردن زندگیته.سعی کن همسرتو بکشونی سمت خودت.و زیادم ازش گله نکن.بیشتر با روی باز با شوخی از ارزوهات بگو.
من دفعه اولی که رفتم خرید واسه جهیزیم سریع مادرشوهرم زنگ زد گفت شام بیا خونمون.منم که گاگول .از سیر تا پیاز وسایلامو در اورد دفعه بعد که رفتم خونشون ست چاقو اشپزخونه که گفتم خریدم و خریده بود بعد از اون دیگه نه گزاشتم بفهمه میرم خرید نه میدونه چی خریدم.جدیدا مدام میگه بعد عید جنس گرون میشه برو وسیله بخر منم گفتم ایشالله خونم که مشخص شد وسیله میخرم.چون شب خواستگاری گفتن خونه میخرین الان نیگن فعلا نداریم.
منم لیست نوشتم و هرچی که میخرم توش می نویسم اصلا ببینم چقد برای جهیزیه پول خرج کردم
مادر شوهر من میگه این چیزا مهم نیست ولی دونه به دونه هرچی می خرم و تا قیمت و جایی که خریدم ازم میپرسه
جالبه که خیلی فضوله ولی ادعا میکنه اصلا نه زندگی کسی دخالت می کنه نه کاری به کسی داره
هرچی می خرم خواهرشوهرم دفعه بعدش نشونم میده یا میگه آره اینو چند وقت پیش خریده بودم انقد در حالی که دفعه پیشش اصلا نداشت و نمی دونست چیه
من اصلا کاری به کارشون ندارم و خودشون دوست دارن هر طوری هست به من برسن موضوع هم فقط من نیستم خونه اون یکی زنداداششون هم که میرن دفعه بعدش میبینم نصف چیزایی که خونه ش دیدن رو رفتن خریدن
ینی انگار تو عمرشون این چیزا رو ندیدن
پریناز جون مادرشوهر و جاری منم اینجورین.بخاطر همین من اصلا نمیگم چی خریدم چند گرفتم.تو این موردم همسرم متوجه شده مامانش و زن داداشش اینجورین دیگه هیچی نمیگه خونشون.چون اوایلش من که نمیدونستم اینا اینجورین بعدا کلی حرص میخوردم و گریهدمیکردم.
اصلا لزومی نداره داری جهیزیه میگیری به اونا بگی یا بگی چی خریدی .هر وقت قرار شد عروسی کنی میان خونت میبینن.بعضی وقتا اشکال از خود ماست.بدون اینکه طرف مقابل رو بشناسیم صادقانه باهاش رفتار میکنیم.
اینجور ادمارو باید ولشون کنی.این ادما ببخشید هیچ انگیزه و اراده ای ندارن تو زندگیشون.و همیشه از زندکی عقب میمونن .کسی که خودش هیچ ایده و خلاقیتی نداشته باشه فقط کارش تقلیده.من جاری و مادرشوهر خودم و میگم.مسابقه گزاشتن باهم.میری خونشون فک میکنی رفتی گالری وسایل منزل
خیلی ها در حال حاضر دیگه لیست ندارن یا انجامش نمیدن.ولی من خودم ی کلاسور درست کردم هر چیزی که میخرم فاکتور میگیرم با مهر فروشگاه گزاشتم تو کلاسور که اگه قرار شد لیست باشه فاکتورهام ضمیمه بشه که بعدا حرف توش در نیاد.هرچند خدایی نکرده زندگیبخواد خراب بشه و خراب که شد دیگه لیست و مهریه و....معنی نداره.
سلام به همه دوستای عزیزم...خانم ها آقایون با کمک شما دوستان من در مرحله مقدماتی جشنواره زیباترین چیدمان جهیزیه تونستم فعلا اول بشم...مرحله اصلی مرحله فیناله که تا همین سه شنبه یعنی 9 شهریور هم بیشتر وقت نداره، خوشحال میشم اگه به این لینک
http://www.noarous.com/fa/thread/177782/page/5
بیاین و به عکس من؛ فینالیست اول با کد E020 رای بدین.از همه دوستان پیشاپیش ممنونم
این حلقه عشق من بود
من اصلا مادرشوهر بدی ندارم یعنی اصلا طوری رفتار نکردم که بخوام به مشکل بخورم.کلا وقتی مادر شوهرم بخواد از خودش هزینه کنه این مسائل پیش میاد دیگه یعنی فکر میکنه که ما بچه هستیم و نمی تونیم یه برنامه ریزی درست داشته باشیم در حالی که الان یکسال از عقد ما میگذره و من و همسرم اصلا سر هیچ زمینه ای مشکل نداشتیم از خیلی خواسته هامونم گذشتیم جون خواستیم به خاطر مسائل ناچیز عشقمون از بین نره. نه با اونا زندگی نمیکنیم. اونا ساکن تنکابن هستن و ما تهرانیم. یعنی خانواده من تهرانن. شوهرم هم مقصر نیست. چون اگه برخلاف میل مادرشوهرم انتخاب کنیم دلخوری و سر و صدا و این چیزا پیش میاد و من اصلا دلم نمیخواد که سر این چیزا حرمتا از بین بره البته شوهرم بارها باهاش صحبت کرده ولی منش ما بیش از اینا ارزش داره. حالا هم رفتن یه سالن لب دریا انتخاب کردن به اسم صبا. اگه کسی از خانومای شمالی اینجا رو میشناسه یکم اطلاعات بده راجبش. فکر نکنم سالن بدی باشه . خودم که تلفنی صحبت کردم بد نبود. البته قبل از کراسم هم حتما میرم و پذیرایی و اینچیزارو تست میکنم. و اینکه من و همسرم اصلا به خاطر شرایطمون دوست نداشتیم عروسی بگیریم اما اصرار مادرشوهر...
مهدیه جونم خوبه که از مادر شوهرت راضی هستی تو قسمت مادر شوهر بیشتر در موردش بنویس دیگه اگه اینجوریه که میگی پس هیچی دیگه ایشالا که عروسیت خوب بشه ایشالا در ضمن در قسمت جهیزیه عکس خونه و وسایلتم بذار سعی کن هر کاری که میکنین به ما هم خبر بدی بازم بیا گلم
شب قبل عروسی اومدم شام بخورم دندونم شکست رفتم دکتر گفت باید جراحی کنی دیگه با من بمیرم و تو بمیری آقای دکتر یه تیکه از دندون شکستم رو کشید و پانسمان کرد گفت بعد عروسی بیا جرحی کن یه تیکش تو لثه ت مونده صبح 5:30 رفتم آرایشگاه لباسم رو که پوشیدم دل درد و کمر درد پریود منو گرفت آخ که چشمت روز بد نبینه دختر جان به شینیون کارم گفتم تا جایی که میتونی تاجمو سفت کن نامردی نکرد با سنجاق مویی تاج و به گوشت سرم دوخت :((((((( که بعدا شب رفتم خونه دیدم سرم به اندازه نیم سانت ارتفاع و 5 سانت طول ورم کرده و پر از خون شده . خانمی که شما باشی گفتن بیا ناهار بخور که بهت مسکن بدیم گفتم باشه تا غذا رو گذاشتم تو دهنم همون دندونم دوباره شکست. منم اخلاقم شد مثل سگ جلو در جهنم لامصب خوشگلم شده بودم تو اون همه عروس همه میومدن ازم تعریف میکردن میگفتن شینیون کار و گریمورت کی بوده منم حوصله نداشتم جواب بدم بنده خداها فکر میکردن دارم کلاس میذارم
حالا حالم بد میخواستم برم شازده داماد اومد بود جلو در از ساعت یازده تا دوازده جلو در آرایشگاه وایستاده بود ولی نمیذاشتن برم میگفتم چرا میگفتن داره فیلمبرداری میکنه منم که حالم خوش نبود دادم در اومد گفتم مگه داره سریال میسازه دو ساعت جلو در وایستاده نگو ریموت ماشین عروس تو جیب برادرشوهرم بوده اونم رفته بود دنبال بقیه کارا منتظر شدن اون بیاد خلاصه که بگم ما اون روز با قرص و آمپول رفتیم سر مراسم رفتن واسم آمپول خریدن تو آلیه آمپولم زدن تا تونستم عکس بگیرم. ولی بازم خوش گذشت من که راضیــــــــــه
وای ندا چه داستانا داشتی تو!! حتما چشم پشت سرتون بوده. تو که میدونستی تاریخته چرا قرص نخورده بودی که پرپر نشی؟ بیچاره داماد!!
ندا جون عجب ماجرایی داشتی ولی چند سال دیگه برات میشه یه خاطره با مزه که باید برا بچه ها ونو هات تعریف کنی واونام کلی حال کنن
Vay Neda che juni dashtike sarepa mundi ta akhareshab ba on vaz . Afarin !
منم عروسی دوست دارم هر کی عروسیش منو دعوت کنه با کمال میل میرم حتی اگه خیلی نسبت نزدیکی نداشته باشم اینقدر میرقصم که بعدا میگم تو فیلم عروسی نگن این دختره سر پیازه ته پیازه چی کارست این وسط هی میره و میاد ولی چی کار کنم مهمونی دوست دارم
وای پس تو این دسته گل به آب دادنا من تنها نیستم. تعریف کن فریبا جون ببینیم چه کردی عروس خانوم؟
بچه ها من هر وقت این سایتو باز میکنم دلم هوای عروسی داره چقدر دوست دارم یه عروسی دعوت بشم این لباسای پر هزینه ای هم که میدوزیم بریم عروسی اینقدر عروسی کمه که روی دستمون میمونه بنظرم این روزا عروسیا کم شده اینطور نیست
مجبورم زود بیام چون شوهرم راهش دوره راننده میاد دنبالش منم تا یه مسیری میرسونه البته بدم نیست چون میام میرم باشگاه
ندا جون بده از مراسم عروسیت فیلم بسازن فک کنم دیگه اتفاقی نمونده باشه که نیوفتاده باشه ............. چی گفتم خودمم نفهمیدم
chashm maryam goli hanuz k donbale khune hastim b mahze ink gereftimo vasayelo chidam axasho mizaram. merci fariba joon. mano hamsarAM har do daneshjoye garmsar bodim va onja ba ham shna shodim . minevisam badan....
ama chizi k hanuz az yadam narafte ine k khodeton bgid bamazast ya talkhe ya shirin. hafte 4 ashnaee bod k baraye bare 2 miraftim resturan baraye nahar. albate hamun garsar. ba ink behtarin resturane onja bod ey keyfiat... man ghaza barg sefaresh dadamo hamsaram chelo gosht. ghaza ro k avordan shoro kardim k hamun avale ghaza man khastam 1 tike kabab bardaram k bokhoram cheshmeton rooze bad nabine kabab kANDE nemishode inghadr feshar ovordam k 1 tike kabab az boshghabe man part shod to boshghabe hamsari. ey vay jatoon khali nemidunestam chi kar konam ghermez shode boodam hamash migoftam alan ba khodesh mige ya ta hala resturan narafte ya ghaza nakhorde ama bade chand lahze ba dalghak bazio khande khodam jamesh kardam hanuzam bade 3 sal vaghti yademun miofte man ghermez mishamo koli mikhaNdim
الهام جان من یه عطسه میکنم سه روز میفتم همه میدونن ولی خدا وکیلی نمیدونی روز عروسی چه جونی داشتم همه میگفتن تو از اون دخترایی هستی که ضرب المثل بکش و خوشگلم کنو به معنای واقعی اجرا کردی. ولی امیدوارم ازین اتفاقا واسه کسی نیفته تو روز عروسیش. من اینقدر دیر رسیدم به مراسم ساعت 8:10 بود رسیدم تالار :)))))) مهمونا دیگه کم کم داشتن میرفتن
مهدیه جون من کلی خندیدم خیلی خوب بود
عروسیم که فعلا دعوت نیستیم حوصلمون سر رفت بابا یکی مارو دعوت کنه! فعلنم حال خونه تکونی ندارم همه چیز تکونده هست !
فریبا جون نگفته بودی بازم از سوتیات بگو
من از امروز خونه تکونی مو شروع کردم ....کلی خسته شدم کارام تموم شه از خونم عکس میزارم نظرتونو بگید
فریبا خانوم حسابی ما رو بردی توی حال و هوای عید! هوس کردم یه خونه تکونی حسابی راه بندازم
اره منم همینطور
آخ جون عکس. ملیحه جون زودتر بذار من عکس دوست دارم
الان هنوز پاتختی و حنابندون میگیرن؟ کسی جدیدمراسم رفته؟ واقعا مراسم اضافیه عروس و دامادو حسابی خسته میکنه
هر چه که میگذره یواش یواش مراسما تغییر میکنن و سنتها از بین میره کاش بتونیم سنتهامونو حفظ کنیم و کشورهای دیگه رو ما تاثیر کذار نباشن
این رون رشد اجازه موندن توی سنتهارو بهمون نمیده ما مجبوریم تغییر هم داشته باشیم
سلام به همه نوعروسیهای عزیز من شادترین عروسی دنیارو داشتم دو سال پیش بود خیلی خوش گذشت ولی یه اتفاق بد اشک منو در اورد اما بخیر گذشت ما توی ترافیک گیر کرده بودیم وقتی از اتلیه بر می گشتیم همه توی اتاق عقد منتظرمون بودن مجبور شدیم ماشینمون رو توی یه کوچه که نمیشناختیم پارک کنیم یه مسیری رو پیاده رفتیم و با یه ماشین دیگه به تالار رسیدیم همهتوی خیابون به ما نگاه میکردن البته با تعجب !!!!!!!!!!!!!ولی تا اخر شب کلی رقصیدیم و یکی از فامیلا بعد از ساعت ترافیک زحمت کشید رفت ماشینمونرو اورد .
ما یک جشن ساده گرفتیم و چون دور از خانواده هامون بودیم عکس همشون رو کنار هم روی یک پارچه بزرگ حدود سه متر چاپ کردیم و توی سالن مراسم پشت سر خودمون آویزون کردیم. خیلی حس خوبی بود حتی احساس اینکه تصویرشون با ما هست. اون شب من واسه همه عمرم رقصیدم!
من دلم میخواست همه لحظه های شب عروسیمون رو یادم بمونه. حواسم به لحظه لحظش بود. یادمه وقتی ساعت 8 شب شد ییهو اشک توی چشمام جمع شد. دوستم گفت چی شده الی؟ گفتم عروسیم 2 ساعت دیگه تموم میشه. :(
یکی از دوستام بعد از چند سال که عقد کرده بودن موقع عروسی خانواده عروس فهمیدن که این زوج یه دختر سه ساله توی این دوران داشتن و اونو دور از چشم خانواده عروس توی خونه پدر داماد نگه داشته بودن عروس ترسیده بود از بارداریش چیزی به خونوادش بگه واسه همین کلی واسه قایم کردن این موضوع دردسر کشیدن موقع عروسی خانواده عروس گفتند کاشکی میگفتین حیف این بچه نبود از ما قایمش کردین بالاخره جشن عروسی با یه بچه سه ساله سر گرفت-
زیباترین خاطره ی من خوشحالی زیادم بود که باعث شد از وقتی بیدار شدم یعنی ساعت 7 تا وقتی عروسی تموم شه 3 نیمه شب فقط رقصیدم!!! حتی وقتی آرایشم میکردن!!!
آره خیلی خوب مدیریت کرده بودیم. مهمترین مساله عروسی ما این بود که آدمایی که دوستشون داشتیم رو دعوت کردیم و خوب از اقوام و دوستان درجه یک ما بودن به همین دلیل تعداد مهمونامون فقط 120 نفر بود. با خودمون گفتیم بهتره کسایی توی مهمونی ما شریک باشن که وقتی از مراسم میان بیرون حتی اگه باقالی برنجمون سفت بود نرن جایی نگن!
راستی اینم بگم برنامه ریزی برای انجام کارای عروسی خیلی مهمه. ما اونقدر کارهامون روی برنامه پیش رفته بود که دو سه روز قبل عروسی یه سفر رفتیم مشهد. همه خودشون رو میکشتن میگفتن الان چه وقت سفره؟ ما هم گفتیم ای بابا کارمون چیه؟ میریم مسافرت.
گفتم سر وقت بودیم، یاد یه خاطره ای افتادم شاید برای نوعروس ها جالب باشه و به دردشون بخوره. اینقدر دیده بودم عروسا دیر به مجلس میرسن میخواستم نفر اول توی سالن باشم. به آرایشگر و عکاسم ساعتی که باید آماده میشدم رو دو ساعت زودتر گفته بودم. چون میدونستم تاخیر دارن. خلاصه کار ما توی آتلیه تموم شد و کلی وقت داشتیم. یعنی مراسم از ساعت 5 بود و کار ما 4 تموم شد. ما هم به دل سیر نشستیم توی آتلیه و فوتبال پرسپولیس و سایپا رو دیدیم. بعدشم همی زنگ میزدیم خونواده هامون که ای بابا زودباشین برین سالن تا ما هم بیایم. در نهایت هممون باهم رسیدیم سالن. راس ساعت 5!
شوهر من روز عروسیمون انگار میخ زیرش گذاشته بودی. اصلن توی سالن خانما بند نمیشد. همش میخواست بره اونور دیوار پیش رفقاش1 :((
عروسی من خیلی اونجور که میخواستم نشد دوست ندارم زیاذ بهش فکر کنم خیلی هم کوتاه بود برنامه ریزی خوبی نداشتیم الان مدتهای زیادی هم میگذره
من نو عروس نیستم وعروسیم خیلی سال پیش بود خوب یادمه که ما توی خونه مادر شوهرم تو شهرستان سه روز مراسم داشتیم مهمونا از ظهر میومدن تا شب روز یه عده هم که دعوت نبودن میومدن برای تماشای عروس دوماد.مراسم بند اندازون داشتیم مراسم حموم برون و خیلی مراسم دیگه که الان توی شهرستان کمرنگتر شده ویه سازودهلی راه
راستی اینم به عروسای گل اینده بگم که تجملات توی عروسی شادی مراسم شما رو تضمین نمی کنه بفکر یه اتفاق بزرگ به اسم همدلی توی مراسمتون باشین کسایی رو دعوت کنین که از بودن در کنار شما توی مهمترین شب زندگیتون لذت میبرن
آی وای ارکیده جون چقدر ناراحت شدم خاطره خوبی از عروسیت نداری. عب نداره. مهم اینه که الان خوش و خرم باشین و نذارین کسی توی زندگیتون دخالت کنه
فریبا جون شوهر من میگفت روم نمیشه وسط این همه زن من تک و تنها باشم. آره با رفقاش هم خیلی خوش گذرونده بود. وقتی فیلم عروسی رو دیدم فهمیدم حسابی دور هم خوش بودن خدا رو شکر
مساله ای که هست اینه که خودمون با یه ذره مدیریت میتونیم از حاشیه ها کم کنیم. بیشتر حاشیه ها هم سر خردید عروسی پیش میاد. بهتره زن و شوهر با هم سر خرید و پولی که میخوان بپردازن هماهنگ باشن تا کسی نگه وای چقدر خرج کردن.
دقیقا من با صبا موافقم. منم برای خرید عروسی با شوهرم هماهنگ بودم. حتی حلقه ای که مادرشوهرم پسندیده بود چون از قیمتی که با شوهرم هماهنگ کرده بودیم بالاتر بود، نخریدم. حواسم به جیب شوهرم بود و همین باعث شد از استرس های اون کم بشه و خاطرش آسوده باشه. در نهایت هم بعدا شنیدم مادرشوهرم گفته چه زن خوبی داری که اینقدر به فکرته. :))))))))))))))
مامان الی تو یه زن اقتصاد دان هستی تبرییییییییییییییییک به همسرت
مامان الی چند ساله عروسی کردی حالا با این سیاست های اقتصادی از زندگیت راضی هستی؟اونجوری که میخوای شده میخوام تجربه پیدا کنم
عروسی من یه عروسیه بی حرف و حدیث بود همیشه از اینکه مسایل حاشیه ای تو عروسیم باشه میترسیدم و خداروشکر بخیر گذشت
خداروشکر که همه از عروسیشون خاطره خوبی دارن (:
من خاطره ی خوشی ندارم دوطرف خانواده هامون عین سگ وگربه به هم می پریدن وهمش جروبحث بود.ولی خداروشکرعوامل پشت پرده که میخواستن عروسی رو به هم بزنن تیرشون به سنگ خورد.خداروشکر12سال اززندگیم میگذره واحساس خوشبختی میکنم وراضیم.
یه خبر اون سالنی که مادرشوهر انتخاب کرده بود به دلیل برف زیاد این چند وقت سقفش ریخته و تعمیرش تا تیر طول میکشه. این از سالن. آخه میدونین من هم دانجشو هستم. شاغل نیستم که از خودم خرج کنم. بعد مساله دیگه اینکه هدایایی که قراره تو عروسی ما جمع بشه مادرشوهرم برمی داره اما بازم نظر ما مطرح نی. حتی چند بار ازشون خواستم که شماره فیلمبردارو بدن ندادن. میگن نداریم. ای بابا همه اینا بد و خوبش میگذاره. همش 7 ماه خدمت همسرم مونده.
اوف مهدیه چه مادر شوهر مستبدی داری! تقصیر شوهرتم هست. حتی اگه استقلال مالی نداشته باشه و دستش زیر سنگ باشه اما بازم باید از مامانش بخواد به حرف شما هم گوش بده. اون وخ شما الان عروسی کنین و 7 ماه که شوهرت سربازه چی؟ اون وخ هم اون باید خرجتون رو بده؟ پیش اونا میخواین زندگی کنین؟
مهدیه جون ارزو میکنم شرایط زندگیتون هر چی زودتر خوب بشه و استقلال مالی پیدا کنید تازه یه سوال ازت دارم گرفتن مراسم برا خودت خیلی مهمه یا همسرت میشه با یه مراسم ساده هم ازدواج کرد به شرطی که عشق و محبت باشه عزیزم نگران نباش همه چی میگذره
Mage ghadima arous ro savage asb nemikardan!
الهام جون عشقتون تا ابد پاینده
مهدیه عزیز ازدواجتو تبریک میگم اصلا نگران نباش انشااله همسرت که سربازیش تموم شد میره سرکار وهمه چی حله مهم عشقه باور کن معجزه میکنه وقتی باشه
از دست این عروسا
این یکیو
اینم یه عروس کشون بامزه
ملیحه این عکسا خیلی باحالن دختر فکر کن عروس و دوماد جای ماشین چند میلیونی گاو سوار بشن اصلن مگه میشه گاو سوار شد ؟ فکر کنم اینا گاوو دارن میبرن جلوی در خونشون بکشن از روش رد بشن!!!خخخخخخخخخ ولی نه اخه خارجیا که قربونی نمیکنن پس اینا گاوو کجا میبرن ؟؟؟؟؟؟؟
دارم فکر میکنم که عروسیای بعضی جاها چقدر جالب بوده با اسب و شتر والاغ عروس کشون میکردن دیگه این بوق بوق راه انداختنای پنجشنبه شبارو نداشت وصد البته که این لایی کشیدن و جیغ و داد و هوار الکی بعدش خدای نکرده اتفاقای خطرناکو نداشت
با حال میشه ها فک کن تو این دوره زمونه عروسو با اون همه کلاسش سوار الاغ یا گاو کنی بعد راه بیفتی تو خیابون .....خ خ خ خ خ
قربونت برم رها جوون. والا همه میگن تو یه زن مقتصد هستی. البته من خودم شاغلم. اما هیچ وقت پول من و پول اون نبوده. جیبمون یکیه و خدارو شکر تو این 5،6 سالی که از عروسیمون میگذره به لحاظ اقتصادی رشد کردیم. خونمون بزرگتر شده و چندتا سفر خارجی تونستیم بریم.
Ma halghehaye ezdevajemun ro do sal baad kharidim chun daneshju budim va pul nadashtim . Baad ham halghe noghre sefaresh dadim be ye javahersaz baramun tarh dad va dorost kard
سلام عروس خانوما من الان عقد کردم ولی اواخر فروردین عروسیمونه. شوهرم سربازه و درآمدی نداره.به همین دلیل ما خیلی قدرت مانور نداریم. پدرشوهرم فوت کرده و اختیار دار مادر شوهرمه. عروسی ما تنکابن هستو چون اقوام شوهرم و خانوادش اونجا هستن. خاطره تلخی که الان دارم اینه که برای خرید عروسی شوهرم نیومد چون باید مادرش پول میداد منم درک کردم و چیزی نگفتم. تالار و فیلم بردار و آرایشگاه هم خود مادر شوهرم انتخاب کرده و قراره برای عید که ما میریم تنکابن بریم ببینیم. خیلی اترس دارم. چون مادر شوهرم خیلی اقتصادیه میترسم به همین خاطر از کیفیت کاسته بشه.دعا کنید همه چیز خوب پیش بره.
توروخدا از این مردا اینجوری حرف نزنین حالم بهم میخوره چقدر من بفکر شوهرم بودم چقدر کمکش کردم ولی معرفت نداشت
مهدیه جوون بی خیال مادر شوهرت. خوب اوق اقتصادیه و میترسی اتفاق دوست داشتنی که دوست داری برات نیفته؟ من اگه جای تو بودم اونجاهایی که دوست داشتم خرج کنم اما اونا نمیکردن از جیب خودم میدادم. واسه دله خودته دیگه. رها جوووون کجاییی؟ خوب گفتم؟
سلام من امروز سحر خیزم خوابم نمیبرهامروز هنوز کسی نیومده؟
من امروز یک ماه شده که عروسی کردم ماه گرد عروسیمه هوراااااااااااااااا
من نه حنابندان داشتم نه پاتختی هرچی بهم گفتن حداقل پاتختی بگیر گفتم نمیخوام چون هم خرج الکیه هم فردای عروسی خسته ام هم کسایی که میخوان بیان میخوان کاسه بشقابای اضافیشونو واسم بیارن من تو خونم جای یه قاشق اضافی هم ندارم آقا ما نخواستیم
مراسم خوب، لذت کل زندگی است
من حنابندون نداشتم ولی یه جشن کوچیک برای پاتختی گرفتم که خیلی هم مهمون نیومدولی خوش گذشت
قربونت برم فریبا جونم
مرسی عزیزم ایشالا واسه شما
الهی ماهگرد عروسیت مبارک ندا جان. امیدوارم روزبه روز خوش تر باشید
من هنوز عروسی نکردم ولی روز جشن نامزدیم انقدر درگیر بودم که وقتی از آرایشگاه داشتیم میرفتیم آتلیه یادمون افتاد اصلا دسته گل نخریدیم. هیچی دیگه هم خندم گرفته بود هم عصبانی شده بودم.
سلام دوستان گلم من فکرش رو هم نمی کردم سادگی اینقدر لذت بخش باشه من هم دقیق مثل خیلی از شما این رو تجربه کردم 10 آبان هم روز تولدم بود هم روز عقدم الان هم سومین هفته است که رفتیم خونه خودمون . یه خاطره بامزه اش هم اینه که شب اول که خونمون بودیم چایی نداشتیم بخوریم .... چایی یادمون رفته بود بخریم . ادم وقتی خودش تمام قطعات پازل زندگی اش رو میسازه یک دونه یک دوونه خیلی انرژی بره اما لذتش رو ادمهای کمی درک میکنند . با تبریک به ههمون و موفقیت روز افزون هممون
ستاره ناراحت چی بودی ؟خوب خدا یه دسته گل بهت داده بود دیگه گل چی میخواستین
ستاره جان خودت گلی گل میخواستی واسه چی
مینا جان عروسیت مبارک باشه گلم ایشالا سالیان سال در کنار هم خوش و خرم و سلامت باشید
دوست خواهرشوهرم عروسیش تو عیده به من گفته تو هم بیا با هم بریم یکی دیگه از دوستاشم نامزدیشه گفته اونم بیا با هم بریم ما که عید میریم عروسی
عروسی تو عید خیلی خوبه خوش به حالت ندا جون همه تعطیلین و واقعا گرفتاری واسه عروسی رفتن کمتره خوش بگذره
من رفته بودم اتالیه عکس بگیرم که چون دیر رسیدیم نفر ششم بودم جاتون خالی کلی عروس وداماد اونجا بودن تنها کسی که شنل داشت من بودم از همه کوچولو تر و با حجاب تر همه از اول تا اخر فقط منو نگاه میکردن
وااااااااای که اگه هر روز برم پیشش دوست داره منم بهش گفتم هروقت وقت داشتو دوست داشت بیاد خونمون با آغوش باز و کمال میل پذیرا هستم :)
راستش فریبا جان منم بدون شوهرم هیچ جا نمیرم حتی خونه مامانم ولی دیروز واسه اولین بار بدون اون رفتم یه جایی خونه خواهر شوهر. یکی نیست بگه چه دل و جرتی داشتی دختر
منم واقعا همینطورم دقیقه نود دنبال لاک
من دیروز خونه خواهر شوهرم مهمونی بود روز قبلش رفته بودم آرایشگاه ناخنهامو درست کردم گفتم یه لاک بیس بزن خودم میرم خونه با رنگ لباسم یه چیزی ست میکنم میزنم آخرم همونجوری رفتم لاک نزدم یعنی یادم رفت ولی نه که ذاتاً آدم خوشگلی هستم از همه بهتر بودم :)))))))))))))))))))))
ندا جان تو خانواده ی همسرم رسم که شب عروسی کادوهای نقدی سنگین میارن و اگر هم ما بخوایم عروسی بگیریم پدرشوهرم اجازه نمی دن چون میدونن هر قدرم که سنگین بگیرن باز با کادوهای عروسی حداقل 10 میلیون به نفع شون میشه. و از طرفی همسرم خونه و ماشین داره .
فریبا جون من توو این مدت با توجه به رفتارها و سلیقه و ... که از مادر همسرم و خواهرهاش دیدم زیاد باهاشون توو این موارد مشورت نمی کنم چون کلا سبک عقاید و نظرات مون راجع به مد و لباس و آرایش و ... خیلی باهم فرق داره. و نکته ی دیگه ایی هست اینه که مادرشوهر من فکر می کنه من به لحاظ رو مد بودن و شیک پوشی از دختراش سرم در نتیجه هرکاری می کنه تا منو غافلگیر کنه تا نتونم سر فرصت و امادگی انتخابی داشته باشم و به همین لحاظ من از الان خودم برای همه چیز دست به کار شدم (انتخاب محل خرید لباس عروس . آتلیه . آرایشگاه . مدل ماشین عروس و ...) تا حداقل خودم آرامش اعصاب داشته باشم. ایشون حتی نمی تونن تصورش رو بکنن که من تقریبا 80 % برنامه هام با اینکه هنوز تاریخ دقیق معلوم نیست اوکی شده باشه.
فریبا جون یه نمونه از این غافلگیری های مادرهمسرم توو مراسم بله برون دخترش بود که به من 5 ساعت مونده به مراسم زنگ زد و خبر داد درحالیکه دورترین افراد حداقل 2 روز قبل در جریان قرار گرفته بودن و همسرم هم که خیلی درگیر کاره فکر میکرد که مادرش به من گفته. ولی خوب در نهایت تعجب ایشون خوش پوش ترین فرد اون مجلس من بودم و این موضوع به حدی ایشون رو سورپرایز کرده بود که بعدها به همسرم گفته بود.
آره اتفاقا یکی دو تا از مزون ها رو از این سایت دیدم و خوشم اومد. ممنون
ستاره جان خب چه کاریه خودتون عروسی بگیرین کادوها رو هم خودتون بر دارین مثل ما. ولی اگه واقعا میخوای خانواده شوهرت خرج کنن به نظرم یه جورایی باید خودتو تو دلشون جا کنین. تو خیلی داری واسه خودت سخت میگیری همون قدر که کار اونا از نظر تو خوب نیست شایداونا هم همین فکرو راجع به تو میکنن. پس بهتره محترمانه صحبت کنین به یه نتیجه خوب برسید که هم تو فکر و اعصابت آروم باش هم اونا به عقایدت احترام بذارن
راستش مطمئنم قبل از خواستگاری پدرشوهرم با ازدواج ما مخالف بود و به اصرار شوهرم اومدن خواستگاری و خانواده ما اصلا از لحاظ فرهنگی و حجاب بهم نمیخورن ولی اینقدر که محترمانه به خواسته هاشون عمل کردم و حتی با اینکه به حجاب هیچ اعتقادی ندارم جلو بعضیها بخاطر اونا حجاب میکنم که اونا هم تو خیلی چیزا الان نظر منو میپرسن از لباس پوشیدن تا عوض کردن دکوراسیون خونشون حتی رنگ مبلشون میخوان عوض کنن به من میگن تو بیا نظر بده و پدرشوهرم چند روز ازم خبر نداره گله میکنه میگه چرا زنگ نمیزنی حتی دیگه الان به حجابمم توجه نمیکنه میگه هرجور راحتی تو هم باید با زبون نرم دلشونو به دست بیاری
با پدرشوهرمه.
ستاره جان به نظرم کمتر خرج کنین ولی خودتون عروسی بگیرین و اونجوری که میخواین بگیرین ما هم همین کارو کردیم. البته پدرشوهرم تقریبا 20 تومنی کمکمون کرد که باهاش ماشین خریدیم و البته یه خونه هم بهمون داد نه واسه خودمون داد که یکی دو سالی فعلا بشینیم تا پولامونو جمع کنیم ولی تمام کارای عروسی رو خودمون کردیم از لباس و طلا و سالن و میوه و شیرینی و شام پولامونو گذاشتیم رو هم یه عروسی خوب گرفتیم
فریبا جون ایشالا عروسی مون بهاره آخرای خرداد. هنوز هیچی مادرشوهرم خیلی اذیت می کنه اصلا نمی گه بریم دنبال لباس عروس یا کارای دیگه همونطوری که تو جشن نامزدی تک و تنها همه برنامه ریزی هارو کردم فکر کم واسه عروسی هم خودم تکی باید همه چیو هندل کنم. فعلا که خودم رفتم دنبال لباس عروس ببینم مدلی که من میخوام توو چه رنج قیمتی پیدا میشه
مرضیه جون اگه پسرای این دوره رو با این ماماناشون دسته گل درنظر بگیری .. آؤه عزیزم خدا به من یه خرمن پر گل داده
قربونت برم ندا جون
ستاره جان مطمئن باش اگر مادرشوهر منم ببینه من با پسرش دعوا میکنم مطمئنا برخورد خوبی نخواهد داشت و حتما از دستم ناراحت خواهد شد به قول قدیمیا جیگر جیگره دیگر دیگره. ولی بازم نباید همچین حرفی به شوهرت میزد اینو قبول دارم.ولی به نظرم اگه با زبون خوشت راه نمیان سعی کن به مسایلشون بی تفاوت باشی این یه فنه که همه آدمها روش حساسن که به هرچی بی تفاوت باشی سعی میکنن جوری رفتار کنن که واست جلب توجه کنه یعنی اونا با تو کنار بیان
ندا جون پدر همسرم انقدر منو دوست داره و بهم احترام میذاره که واقعا دوسش دارم و خیلی هم حواسم بهش هست . البته بی احترامی به مادر همسرم نمی کنم ولی پدرشوهرم رو یه جور دیگه دوست دارم. میدونی از دور قضاوت کردن راحته ولی وقتی توو متن ماجرا باشی قضیه عوض میشه. با این مادرشوهر و رفتارها هرکس دیگه ایی بود تا حالا 100 باره جدا شده بود. ولی من با همون به قول شما حرف زدن و زبون نرم بکار بردن تا حالا زندگیم رو نگه داشتم
فریبا جون واقعا با روش ات موافقم خیلی جواب میده.
میدونی ندا جون مشکل اصلی مادرشوهر من چیه؟ اینه که چرا من با این حال که حدود یک سال وارد زندگی پسرش شدم سبک حرف زدن باهاش رو بلدم و میتونم با حرف و آرامش خواسته هام رو از همسرم بخوام. البته همسرم هم به من لطف داره و خیلی سرحوصله رفتار میکنه و این نقطه ایی که خون مادرش رو به جوش میاره. بارها دیدم که وقتی ناخواسته در جریان کدورت ما قرار گرفته چطور خوشحال شده و بدجنسانه لبخند زده. ندا جون به قول مادرم هر چه قدر هم که راننده ی قابلی باشی آخرش یه دیونه پیدا میشه بکوبه به ماشین ات
ندا جون فقط یک نمونه عینی از کاراش رو بهت میگم تا ببینی چطور آدمیه... چند وقت پیش ما توو ماشین بودیم و داشتیم بحث میکردیم که مادرش زنگ زد همسرم اشتباها بجای اینکه رد تماس کنه answer کرده بود و ایشون خیلی کوتاه و به مدت 2-3 دقیقه از حرفای ما رو شنیده بود. میدونی چیکار کرد؟ چند دقیقه بعد خودش زنگ زد و به همسرم گفت "حرفت رو گوش نمی کنه؟ باهات بحث میکنه ؟ چه معنی داره؟ بزن لهش کن بندازش گوشه ی اتوبان" من با همچین آدمی طرفم عزیزم....
یادمه عروسیه پسرم بود اینقدر کار ارایشگام دیر تموم شد که مجبور شدم یه سری کارامو مثل لاک زدن و طلاهامو لباس پوشیدنو توی ماشین در حال حرکت انجام بدم فکر کنید چی شد گوشوارمو که یه لنگشو یادم رفته بود بندازم لاکمم که با لرزشهای ماشین بدشده بود لباسهامم نصفه کاره... خلاصه مکافاتی شده بود
فکر کنم خیلی خوشگلی فریبا جان
ااااا من فکر می کردم فقط من دقیقه نود توو ماشین لاک میزنم. خخخخخخخ پس همه این مدل هستن.
واااااااااااااااااااااااای چقدر با مزه بود کلی خندیدم سر صبحی مریم گلی جونم این لاک زدنه توی ماشین منو کشته 90 درصد خانوما این کارو میکنن. من یکبار این کارو کردم اینقدر لاکم خراب شد که ماشینو زدن کنار وایستادن من لاکمو بزنم بعد راه افتادن :)))))))))))
آی آی فریبا جون شما مگه چقدر کار داری قربونت اخه ادم وقتی میره خونه خواهر شوهر از صبح باید جلوی اینه باشه خونه مادر شوهر از روز قبل جلوی اینه باشه خونه جاری ام .....اصلا نباید رفت!
فریبا جون خاطرت جالب بود کلی شاد شدم منم هر وقت میخوام مهمونی برم لاکم خراب میشه چون همیشه یادم میره بزنم دقیقه نود یادم میاد
مرضیه جون شاهرود اومدی؟ من در حال حاضر ساکن شاهرودم ولی بعد از عروسی میام کرج
منم شاهرود رو دوست دارم توی مسیر با ماشین که میریم مشهد زیاد رفتیم شاهرود
هنوز معلوم نیست فریبا جون باعث افتخاره با تو همشهری بشم
مریم جون به ما هم حتما سر بزن
شاهرود عزیزم
وای چقدر دور!!! قراره اونجا هم ایشالا زندگی کنی؟
ما که هنوز عروسی نگرفتیم ولی واسه عقدمون ماشین حمل زباله هم برامون بوق ماشین عروس زد.
اره نگین جون برامون بگو اخ که سر من درد میکنه واسه حرفو حدیث عروسی ، تا حالا چه کارا کردی؟
هنوز هیچ کاری نکردیم آخه هنوز معلوم نیست عروسیمون کیه ولی احتمالا عید 94، دعا کنید همه چی ردیف بشه تا بتونیم زودتر بریم سر زندگیمون
negin jun darket mikunam ama man ino yad gereftam chun mostahaghe aramesham b in chiza fekr nakunam va ino ham midunam k sakhte ama talash kun va ejaze nade in chizha baese beshe to va shoharet az bodan kenare ham lezat nabarid , shayd gablan ham goftam madar shohare man tori raftar kard k shoharam barye kharid nayod va man hamrah ba madaresh va madaram raftam khili narahat shodam va chizaee ro k kharidam dost nadaram chun eshgham baham nabud ama alan dg behesh fekr nemikunam
va inke golam age talash kuni saritar bri khune khodetun rahat tatid ma arosimun 11 ordibeheshte b omide khoda va alan 13 mahe k aghdim in doran b nazaram stress bishitari hata nesbat b dorane doosti dare. dar noe khodesh azabe
مرسی فریبا جون بله مشخص شده. و عروسی هم شماله.
مرسی فریبای گلم، مهدیه جون امیدوارم که روزای قشنگی پیش روت باشه عروسی کدوم شهره؟
نگین عروسیت کجاست مگه؟؟؟
مهدیه جان مبارک باشه عزیزم ایشالا همه چی به خوبی پیش میره و به سلامتی میری خونه خودت عزیزم
من استرس دارم
من هفتم عید رفتم عروسی وااااااااااااااااای چه عروسی خوبی بود خیلی خوش گذشت همه چیش عالی بود عروسی تو کرج بود
نغمه جان چرا استرس داری؟؟؟؟؟؟
من تا حالا شاهرود نرفتم ما تهرانیم ولی خواهرم که ازدواج کرده گوهردشت کرج الان زندگی میکنه جای خوبیه یه پاساژ خیلی خوبی هم داره به اسم مهستان من عاشق اونجا هستم برم هی خرید کنم اونجا :)))))))))))))))))
منم عید 2تا عروسی دعوتم هم پسرعمو هم دختر دایی شوشو
باشه فریبا جون یه عروسی هفتم یه عروسی هم یازدهم بعدش منتظر خبرها باشید
مرسی مریم گلی جونم واقعا گلی مادرشوهر مهربون
آخ جون دوست دارم عروسی تو عید واسه فامیل برم خوش به حالت نگین جون
ندا جون عروسی خودم از الان دعوتی
آخ جونم نگین جون عاشقتم مرسی که دعوتم کردی
خوشگلم فریبا جون شما هم دعوتید بچه های اینجا همه دعوتن، آره من 2ماه تازه عقد کردم
فقط نمیدونم مسیر من دوره میتونید بیاید یا نه
فکر کنم دلش هوای عروسی داره!!
مرضیه چرا دلت کباب شده؟؟؟؟؟؟؟؟؟
عروس چقدر قشنگه ایشالا مبارکش باد بادا بادا مبارک بادا ایشالا مبارک بادا
مردا کلا خیلی از زنشون تاثیر میگیرن بقول ستاره جون ممکنه البته اینطور باشه
اخ کبابم کردی !
واسه عروسی؟؟؟؟؟؟؟
اتفاقا من آلبوم عروسی قدیمی خیلی دوست دارم خیلی بامزه هستن
بچه ها دیروز سه ماه شد که من عروسی کردم کلی یاد روز عروسی کردیم و با یادش کلی خندیدیم و ذوق کردیم خیلی خوشحالم که عروسی خوبی داشتم و بهم خوش گذشت
بچه ها سه ماه بگذره باید گفت فصلگرد ازدواج تون مبارک ؟؟؟؟ :)))))
مرسیییییییی ستاره جونم
فریبا جون دوست ندارم اینقدر واسم زود بگذره ولی میدونم که داری درست میگی
من تازه عکسای عروسیمو انتخاب کردم سفارش آلبوم دادم خدا کنه آلبومم خوب بشه
امروز با پدر شوهرم صحبت کردم،قبول کردن تعدادی از مهمونارو فاکتور بگیرن.ولی بازم تعداد زیاده نهایتا 100 نفرشون حذف میشن از لیست!از همین الان میدونم بخاطر تعداد زیاد مهمونا هیچی نمیفهمم از عروسیم
بچه هامنم دیشب عروسی بودم فامیلای دور شوهرم بود خداروشکر خیلی خوب بود رابطم با مادرشوهرمو میگم تا دیدمشون گفتم وای چقدر دلم هواتونو کرده بود (حالا خودمونیم دلمم براش تنگ شده بود)مادرشوهرمم دیگه همش قربون صدقه و....... میوه پوست میگرفتو میزاشت تو بشقابم شیرینی میزاشت دهنم.........خلاصه بخیر گذشت ...ولی پدرشوهرم از بعد مسافرت باهام سروسنگین شده باورتون نمیشه اگه بگم پدشوهرم حتی منو عزیز تراز بچه ها خودش میدونست اصلا رابطمون زبون زد همه بود جوری بودیم ک همیشه میرفتم خونشون نمیزاشت دیگه بیام تو عیدیه ساکمو گرفته بود گفت برو خونتون دوباره برگرد........... اما الان باهام سروسنگین شدن......خیلی دلم گرفته....
مینا جون منم در این موقعیت قرار گرفتم الان خیلی پدرشوهرم باهام سرسنگین شده و شک نکن مادر شوهرت داره زیرآبی میره و نظر پدرشوهرت رو نسبت به تو میزنه . کار کاره مادرشوهره
حتی واسه باغی که میخاستیم انتخاب کنیم خودمون جایی که هم مناسب بود هم هزینه هاش بخاطر بیرون بودن از شهر کمتر بودو انتخاب کردیم ولی خونواده ی شوهرم گفتن واسه مهمونا سخته و اینکه باید باغ قشنگتری انتخاب کنید .با اینکه اون باغی که ما انتخاب کرده بودیم فقط 15 دقیقه با باغ مورد نظر اونا فاصله داشت...ولی میدونم که از محبت و ذوقشونه ولی دیگه بیش از حده!!!!!!!!!
ماهم اینجا رسم داریم عقد با دختره ما 100 نفر دعوتی داشتیم شوهرم 400 نفر دعوتی داشتن اینقده حرص خوردم ولی فایده ای نداشت بابامنم به جای یک سانس تالار دو سانسشو گرفت و از 4 بعدظهر تا 9 شب تالار بودیم تالارمونم وسط شهر بودو گرون بعدم یه باغ گرفته بودیم با مهمونا رفتیم باغو تا 3 نصفه شبم اونجا بودیمو همون شبم شام پشت عقدو دادیم........... ولی حدود 200 نفر که اصل مهمونا بودنو باغ دعوت کردیم بقیه خ دور بودنو اشنا و دوست بودن برا همین فقط توی تالار دعوت بودن ازبس شلوغ بود توی تالار اصلا هیچی نمیفهمیدم فکر کنید 500 نفر ادم اونجا بلولندو بخواند برقصن.................... خیییییییلیییی بد
حالا شوهرم تازه به این نتیجه رسیده دعوتیا عروسیمون باید کم باشه و تصمیم داریم حدود150 یا نهایتش 200 تا بیشتر نشه دعوتییامون
سلام به همگی.....من و همسری هنوز نامزد هستیم و اواخر اردیبهشت عروسیمونه.شوهرم همه چیزش عالیه جز اینکه میخاد یه عالم مهمون دعوت کنه :-/ من عروسی شلوغ دوس ندارم چون نمیشه درست مدیریتش کرد.نگرااااااانممم
فریبا جان ای کاش ازش عکس میگرفتی میذاشتی ما هم میدیدیم
واقعا هم همین طوره ولی نامزدم قبول نمیکنه، ما حدود 900 نفر مهمون خواهیم داشت که من شاید بیتر از 300 نفرشونو نمیشناسم خیلی مضحکه!!!
هانیه جان چه خبره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ کو این همه پول واسه عروسی؟؟؟؟؟؟؟؟ ما واسه 240 نفر تدارک دیدیم 35 میلیون خرج کردیم واسه 900 نفر میدونی چقدر میشه پول یه خونه است آخه این چه کاریه فکر جیب خودتون رو هم بکنین
من همه یواین حرفارو بهش زدم حتی گفتم اگر بخاطر بعضی حرفا نمیتونید تعداد مهمونارو کم کنید اصلا عروسی نگیریم،و واقعا هم راضی هستم که عروسی نگیریم ولی خونوادش قبول نمیکنن،میگن هم تو یه دونه دختری هم پسر ما آخریه باید همه چیز عالی باشه ولی حتی به روی خودشون نمیارن که اگر نظرشون اینه لا اقل به پسرشون کمک کنن همه هزینه عروسیمون با همسریه دلم ناراحتشه :-(
خداروشکر خونه و ماشین داره ولی مطمینا با هزینه سنگین عروسیمون بعد از مراسم خیلی بهمون فشار میاد،منم چند بار بهش گفتم که بعد از عروسی من باید سختی این خرج سنگینو متحمل بشم اگر بدهکار بشیم ولی همیشه ارومم میکنه میگه نمیشه مهمونارو کم کرد همشون فامیلای نزدیکن.البته چند بار به من گفته اقوامشون واسه هدیه عروسی کم نمیذارن و هزینه عروسیمون در میاد ولی من مطمینم که یا زیادی خوش خیاله یا واسه اروم کردن من میگه.
مادر شوهرم زن خوبیه ولی از روی سادگیش و ذوقش واسه ازدواج ما داره بهمون لطمه میزنه..
بچه ها برید قسمت تالار و راجع تالاری که من دیشب دیدم نظرتون رو بگید لطفا
ولی فریبا جونم آخ که چه کیفی داره. شوهرم خیلی استرس داشت دقیقا بر عکس من که کاملا بیخیال بودم اینقدر بیخال بودم که شب قبل عروسیم ساعت 9 شب تازه رفتم کفش عروسی بخرم به هرکی میگفتم فردا عروسیمه تعجب میکرد میگفت پس چرا الان اینجایی پس چرا تازه اومدی کفش بخری آخه مطمئن بودم اتفاق خاصی قرار نیست بیفته و همه چی به خوبی پیش خواهد رفت که واقعا همینطور شد البته به جز شکستن دندونم تو همون شب و تو روز عروسیم :))))))))))))) ولی اونم خوب بود خاطره شد
عروسیه بچه هام برام خاطر انگیز بود هر چند که کلی مسئولیت روی دوشم بود ولی همیشه از ارایشگاه رفتنم ناراضی بودم اصلا ارایشهام خوب در نمیاد این ارایشگرها فکر میکنن اگه یه مشت رنگ بمالن کارشون خوب درمیاد فقط وقتی عکسهای خودمو توی عروسی بچه ها میبینم حرص میخورم از دست ارایشگرها
دختر کوچیکم که ازدواج کنه دیگه ارایشگاه نمیرم موهامو ساده میریزم دورم و صورتمم خودم ارایش میکنم اینجوری بهتره :)
بهترین کارو میکنی مریم جان
بهترین کارو میکنی مریم جان
آقا منم میخوام عکس فاطمه رو ببینم این قبول نیست. فاطمه من عکستو میخوام ببینم کجا رفتی آرایشگاه چی پوشیدی لباس عروست چه شکلی بود. مااااااااااااماااااااااااااااان من عکس میخوام :((((((((((((((((((((
وای بچه ها خجالتم میدین. مرسی از تعریفتون. ندا جان عکس لباس عروسمو تو قسمت اجاره لباس عروسها گذاشتم. تو قسمت معرفی آرایشگاهم عکس نصفه نیمه گذاشتم. آرایشگاه ونوس رویایی
من روز خواستگاریم برقای خونمون بی دلیل ترکید با نور شمع خواستگاریرو تموم کردیم. تو روز بله برون پاشنه کفشم شکست آبروم جلو مهمونام رفت. تو روز جهاز بردنم موقع چیدن اثاث پدرم از روی چهارپایه افتاد و دستش شکست تو عروسیمون دستش تو گچ بود. این تا اینجا...
وااااااااااااااااااااااای فاطمه جان چه خبر دیگه؟؟؟؟؟؟؟؟ مراقب خودت باش عزیزم نگرانت شدم.
از عروسیم بگم. تالار اجاره کردیم. درست یک ماه قبل از روز عروسیم مادرم به یکی از دوستاش زنگ میزنه تا واسه عروسیم دعوتش کنه اونم میگه دقیقا اون روز نمیتونه بیاد چون باید بره عروسیه بچه خواهرش. بعد از هم میپرسن تالارا اسمش چیه و کجاست. جالب اینجاست که هر دو عروسی تو یه روز و یه تالار بود. من که باورم نمیشد. مگه امکان داشت؟ خلاصه زنگ زدیم به تالار فهمیدیم که بله اشتباه کردن. دو تا شریک به دو نفر مختلف یک روز رو اجاره داده بودن دیگه با کلی بحث و جدل عروسی ما افتاد یک روز قبل روز مغرر یعنی پنجشنبه شد چهارشنبه. این اتفاقو باید تو تاریخ نوشت ولی خدا چقدر بهمون رحم کرد که زود فهمیدیم اونم از ظریق یه آشنا. ولی خدا وکیلی عروسیم همه چیش عالی بود. تالار واسه جبران اشتباهش سنگ تموم گذاشت
ممنون ندا جان ولی اینا همش خاطره شد انقدر زود میگذره که باورت نمیشه من الان هفت ماهی هست که اومدم سر زندگی خودم ولی باورم نمیشه انقدر سریع گذشت
مرسی عزیزم چشمات قشنگ میبینه. ایراد نداره. ما تابع قوانینیم
هنوز که بعد از گذشت 6 سال از عروسیم عکسامون رو میبینم از یاداوری اون شب خاطره انگیز لذت میبرم ما تمام کارای عروسیمون رو خودمون دنیبال کردیم و خدا روشکر به هیچ مشکلی نخوردیم واقعا همسرم خیلی خوب تونست تمام امور رو مدیریت کنه
واااااااااااااااااااا اینا به عروس چه ربطی داره؟؟؟؟؟؟؟ کابینت خریدددددددده ؟؟؟؟؟؟؟ !!!!!!!!!!!!!!!!!!!! کولر !!!!!!!!!!!!! یعنی چی ؟ پس پسره باید چی کار کنه. خب یه بارکی به پسره میگفت تو بشین خونه ما عروسی میگیریم دخترمونو دو دستی میاریم تقدیمت میکنیم . مردم یه چیزیشون میشه به خدا
مردم نون ندارن بخورن اونوقت سر جهیزیه کابینت داده ؟؟؟؟؟؟ من از دیروز تا حالا نتونستم این موضوع رو هضم کنم
مونا جان ماشین ظرفشویی خیلی وسیله خوب و کار آمدیه حالا شانس تو خونت اینجوری شد ولی بالاخره قابل استفاده هست. اگه بتونی کابینتهاتو جابجا کنی میتونی ازش استفاده کنی
خیلی بخشیدا فریبا جون اون دختر خاله شوهر نکرده زن گرفته اینا دیگه چیه که خریده بعد چقدر عروس کم سنه؟ بجای این چرندیات که اصلا مرسوم نیست یه پس اندازی یه تیکه زمینی یه ماشینی یه چیزی میخرید که هم اسم و رسم داره هم ارزش.
درسته فریبا جون.دیگه هرکس هدفی داره از زندگی و یه جور لذت میبره. یکی پول رو درست خرج میکنه یکی نه هدر میده
آره بچه ها مثلا من ماشین ظرفشویی خریدم که متاسفانه الان توی آشپزخونم جا نمیشه و با کارتنش یه راست رفت توی انباری!!!! متاسفانه
منم خودم جهیزیه چیزای زیادی بردم که میدونم بلا استفاده میمونه ولی همه رو یه جا نخریدم از وقتی که کار کردم واسه اینکه پولامو الکی خرج نکنم هر دفعه یه چیزی دیدم لوازم برقی واسه خودم خریدم . البته سنم کم بود و به سمت لوازم برقی فانتزی گرایش زیادی داشتم و مارک هرچیزی واسم مهم بود که الان نگاه میکنم میبینم بعضی چیزا چقدر قیمتی شده و اگر الان میخواستم بخرم هرگز همچین کاری نمیکردم .
واقعا الان نگاه میکنم مثلا 6 میلیون قاشق و چنگالم قیمت داره در صورتی که با 2 تومن هم میشد یه چیز خیلی خوب الان خرید. یا اینکه پول کفیگر و ملاقه ای که خریده بودم 1.5 میلیون پولشه که اینو با 200-300 تومن میشد خرید طلا که نبود بخواد پس انداز بشه بگی هرچی گرونتر بهتر. مثلا نمیدونم چرا کافی میکر یا چرخ گوشت خریدم یکی نیست بگه احمق آخه به چه درد میخوره الان همینا 2/5-3 میلیون پولشه ولی الان دیگه اینجوری نیستم چیزی رو که لازم دارم میخرم هیچ چیز فانتزی نمیتونه گولم بزنه ترجیح میدم به یه آدم فقیر کمک کنم تا پولمو واسه چیزای مزخرف بریزم دور
اره ندا جون بعضی وقتا ماها یه چیزایی میخریم که فکر نکنم حالا حالاها استفاده کنیم یا حداقل میتونیم با هزینه کمتر هم بخریم اون چیزو. منم 3ه چهار تا ووسیله خریدم که پول زیادم دادم بابتش اما استفاده نکردم هنوززززز و فکر نکنم حالا حالا هم استفاده کنم.
من با اون همه بلایی که سرم اومد نذاشتم شب عروسیمو کسی خراب کنه حتی خودم :))))))))))) سعی کردم فقط بهم خوش بگذره
من شب عروسیم که از سالن برگشتیم و مهمونا رفتن من و شوهرم دو روز قبلش آب سرد کن یخچال رو پر کرده بودین که مثلا اومدیم آب خنک داشته باشیم اما همین که شوهرم رفت یه لیوان آب بخوره آب سرد کن فنرش در رفت کل آشپزخونه رو آب برداشت. آب خنک نداشتیم که هیچ باید با اون خستگی هم آشپزخونه رو تمیز می کردیم. چون هنوز یه سری از مهمونا جهیزیه رو ندیده بودن قرار بود روز پاتختی ببینن باید خونه تمیز و مرتب بود.
ولی بچه ها من وقتی ناراحتم اصلا نمیتونم خودمو خوشحال نشون بدم. توی ناراحتی هیچ کنترلی روی رفتارم ندارم. ندا مگه چه بلایی سرت اومد؟ چی کار کردی که بتونی فراموش کنی و بهت خوش بگذره؟
مونا جانم چشمت روز بد نبینه خواهر جان شب عروسی که فرداش قرار بود 5 صبح برم آرایشگاه موقع شام خوردن دندونم شکست تا یک شب تو خیابونا دنبال دندون پزشکی میگشتیم تا بالاخره یه جارو پیدا کردیم و بهم گفت باید فردا صبح بیا جراحی کنی بهش گفتم صبح عروسیمه خلاصه یه تیکه از دندونم رو کشید و پانسمان کرد فردا صبح تو آرایشگاه دل درد و کمر درد پریود منو گرفت اومدن بهم ناهار بدن که مسکن بخورم دوباره دندونم شکست خلاصه دل درد و کمردرد کم بود دندون دردم اومد سراغم بدون اینکه غذا بخورم دو تا ژلوفن خوردم معده درد و حالت تهوعم گرفتم خلاصه که به آرایشگره گفتم من خیلی آدم شیطونیم تا جایی که میتونی تاجمو سفت کن اون گفت هست همین خوبه تکون نمیخوره ولی اینقدر اصرار کردم که دو تا سنجاق مویی رو تا جایی کا تونست فشار داد تو سرم تو گوشت سرم فرو رفت بعد هر کاری کردیم نتونستیم درش بیاریم تا آخر شب تو سرم بود وقت اومدم خونه موهامو باز کردم تمام گردنم پر از خون بود و دو جای سرم به اندازه یک سانت وروم کرده بودو زخم شد باورت نمیشه تو آتلیه اینقدر حالم بد شده بود که ساقدوشام رفتن آمپول خریدن فیلمبردار بهم آمپول زد تا تونستم بلند بشم عکس بگیرم حالا از من بد شانس تر دیدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بچه ها باورتون میشه از آرایشگاه که رسیدم تو آتلیه لباس عروسمو در آورئم لخت شدم تا نیم ساعت در اتاقو بسته بودن کسی نیاد تو فقط دراز کشیده بودم. اون روز سه بار لباس عروسمو در آوردم دوباره پوشیدم حالم بد بود نمیتونستم فنرای لباس عروسو تحمل کنم ولی به خودم گفتم اگه از آسمون سنگم بباره نمیذارم عروسیم خراب بشه
فرشته جون دو تا 7 روز زودتر دردش میاد سراغم حالا اون ماه کلا به خاطر فشار و استرس زودترم پریود شدم
حالا همه اینا یه طرف تا 4 صبح شوهر بدبختم نشست از تو سرم سنجاق در میاوردو من گریه میکردم یه طرف نمیدونی با چه بدبختیی به اون دو تا سنجاقی رسیدیم که تو گوشت سرم بود وقتی درش آورد نمیدونی چقدر درد کشیدم ولی تازه اون موقع انگار یه بار سنگین از روی سرم برداشته شد تا یکماه دو طرف سرم وروم داشت و درد میکرد
منم همچین سنجاقی واسه تورم پشت سرم داشتم احساس می کردم یه وزنه روی سرم هست اما به فجیع بودن مال تو نرسید کمتر فرو رفته بود
وای ندا چه بلاهایی سرت اومد ای واااااااای. من جات بودم همون وسط گریه می کردم. مگه تاریخ عروسیت رو با تاریخ پریود هماهنگ نکرده بودی؟
از روی عکسات اصلا معلوم نیست چه سختی هایی رو داشتی تحمل می کردی. ماشالله به صبر و تحملت.
ماله من فکر کنم تا پشته مردمک چشمام اومده بود :))))))))))) ای کاش اون موقع بودید و عروسیم میومدین واقعا خوشحال میشدم اونجا میدیدمتون
آره واقعا. کاش منم قبل عروسیم بیشتر باهاتون آشنا شده بودم میومدید. من از سه چهار ماه قبل عروسیم عضو نوعروس مسابقه دست های عاشق رو هم شرکت کرده بودم اما اتاق گفتگو نمیومدم باهاتون آشنا نشده بودم. کاش زودتر همدیگرو می شناختیم
وایییییی خداجون ندا اگه من بودم انقدر گریه میکردم و غر میزدم که از حال میرفتم. شوهر بیچارمم کچل میکردم آخه من خیلی غرغروام ولی به جاش شوهرم خونسرددددددددددد و کاملاً آرااممممم . ولی واقعاً خیلی سخته ها.خوبه عروسی رو کنسل نکردی دوستم
الهی فرشته جون. چیکار کردین من اگه بودم از فرط عصبانیت اشک میریختم
اره فریباجون اون شب اون قدر اعصابمون خورد شد اما الان یادمون میفته می خندیم.
خیلی بد بود مهدیه جون. فکر کن من هنوز لباس عروس تنم بود این بلا سرمون اومد باید تازه لباس عوض میکردم آشپزخونه رو تمیز می کردم. مامانم فرداش گفت عیب نداشت خودمون قبل پاتختی میومدیم تمیز می کردیم تو خودتو عذاب نمی دادی.
من اگه بودم غر میزدم و حرص میخوردم بعد میرفتم میخوابیدم شوشوی بدبخت تمیز میکرد
البته من اصلا پاتختی نگرفتم شب ساعت 2.5 رسیدیم خونه تا ساعت 20 دقیقه به 4 صبح داشتیم سنجاق از رو کله م در میاوردیم همون موقع خوابیدیم 8.5 بیدار شدیم شوشو دوشو نگه داشت من فقط موهامو شستم که آرایشم خراب نشه (سوء استفاده از آرایش عروسی) بعد سشوار کشیدم و ساعت 9.5 دویدیم رفتیم خونه مادرشوهره :) به ما میگن عروس و داماد نمونه از همه چی به حد مرگ سوء استفاده کردیم :))))))))))
رفتید خونه مادرشوهر چی کار کردید؟ پس کی به شوهرت رسیدی دختر؟ :)))))))))))))
هیچی رفتیم اونجا مهمون داشتن زدیم رقصیدیم و ناهار خوردیم
بعدش زنگ زدم دوستامون اومدن خونمون شب با دوستامون بودیم تا فرداش :)))))))))))
بعدشم فردا شبش رفتیم خونه مامان جانم مادرزن سلام و خالم اینا اونجا بودن کلی اونجا زدیم و رقصیدیم. ولی کلا دو هفته اول خونه نبودیم هر شب یه جا ولو بودیم :)))))))))))) به من میگن عروس نمونه
نداجون منم شوهرم کلی کمک کرد ولی بازم اعصابم خورد شد. شوهرم آرزو داشت خودش موهامو باز کنه اما اون لحظه اون قدر اعصابم خورد بود نذاشتم فقط گذاشتم تورم رو باز کنه موهامو خودم باز کردم. فرداشم تا نزدیک ده خوابیدیم بعد رفتیم خونه مامانم ناهار اونجا دخترخالم آرایشگره آرایشم کرد و موهامو سشوار کشید رفتیم خونه مادرشوهر اونجا پاتختی بود. اما پاتختی اصلا بهم خوش نگذشت چون پاهام شب عروسی کفش زده بود داغون بودم. فقط سعی میکردم لنگ نزنم نگن عروس می لنگه :)))))))))))) هنوزم جای زخمی که کفش پامو زد مونده. آخه از اون عروس پر رو ها بودم شب عروسی تمام مدت رقصیدم :)))))))))
اشکال نداره فرشته جون. بهتر از اینه که شبتو ادرشوهرت خراب کنه. شب عروسی ما بعد از اینکه مهمونا رفتن مادرشوهرم بقدری غرغر کرد و نق زد سر پول که من رفتم تو اتاق خودم لباسمو در اوردم و موهامو باز کردم گرفتم خوابیدم صبحم زود با شوهر جان رفتم ویلای مامانم اینا مهمون داشتن تا اخر شب پیششون بودم کلیم حال کردم مادرشوهر جان هم موند خونه حرص خورد تا حالش گرفته بشه شب منو خراب نکنه
خخخخخخخخخخ ما هم قل عروسی همه بهمون میگفتن رقص دوتایی تمرین کنید اما نکردیم. ولی شب عروسی هم خوب رقصیدیم همه مهمونا خوششون اومد
ای وای چقد بد. مهم اینه خودت نذاشتی خراب شه شبت
شب عروسی ما بزرگترین کاروان دنبال عروس شهرمون به طول ٥ کیلومتر راه افتاد
اره سحر خیلی شبه قشنگی شد
خوبه فرشته جون برات خاطره شده
کاروان عروسی ما حدودو 50 تا ماشین بود. خیلی خوب بود. حس فوق العاده ای بود
ما با کلی احتیاط رفتیم سحرجون. شوهرم هرجا میدید خطرناکه سرعتشو بیشتر می کرد مهمونا نیان کنارمون حادثه ساز بشه. توی کوچه و جای مسکونی هم بوق نزدیم. توی لواسون یه خیابون خیلی خلوت هست به اسم کمربندی رفتیم اونجا مهمونا کلی بزن و برقص کردن. ولی من و شوهرم پیاده نشدیم. خودم داشتم از توی ماشین با گوشیم فیلم می گرفتم :)))))))))) با اینکه خونمون لواسون بود و از خونه همه مهمونا دور بود تقریبا همه دنبالمون اومدن. خیلی بهم خوش گذشت
شب عروسی ما همه ی مهمونا بعدکلی همدیگرودیده بودن ونشسته بودن به صحبت من وهمسری هم یه 5دقیقه ای منتظرموندیم که بیان.منم کلی به شوشوجان غرمیزدم که بریم شاید همه رفتن نگوکه از قضا فقط اونایی که میخواستن برن خونشون رفته بودن.وماهم گازشوگرفتیمو رفتیم به جز خواهرم وماشین خانواده ی پدر شوهر خواهرم هیشکی پشت سرمون نبود.من ناراحت شدم:(ولی بعدش مهمونا با مامانم اینا اومدن خونه ی مادرشوهرم.ولی الان میگم شاید قسمت بوده دور وبرمون خیلی شلوغ نباشه چون من خوشم نمیاد نصفه شبی باعث سلب اسایش مردم بشی بخاطرخوشی خودت.حتی حدیث هست که نباید باعث اندوه عروس دامادایی که هزینه ی عروسی ندارن بشی وتجملاتتوبه رخ مردم بکشی.حتی دیدم تو این کاروانای عروسی دعوا میشه تصادف میشه ومردم تو ترافیک میمونن وکلی لعن ونفرین میکنن .اصلا اینطوری دوست ندارم
والا سحرجون انقد برا اطرافیانم اتفاق اینجوری افتاده داره کم کم باورم میشه برا همه عروسا 1اتفاقی باید بیفته. خواهر خودمم چند روز قبل عروسیش که رفته بود برا رنگ, موهاش رنگ نمیگرفت. من راضیم اتفاق درنظر گرفته شده برامن همون زمین خوردنه باشه:-)))))
راستی رفتی تالاریا باغتو انتخاب کردی وتاریخ دقیقش مشخص شد.یک ماه قبل عروسیت برو بهارستان که میشه پایینتر ازکوچه برلن (کارت دعوتت)رو انتخاب کن که کارات دقیقه نودی نشه.بهارستان کارتای قشنگ ومتنوعی داره .
خب الانم بین درسا یه کم به فکرش باش حسنیه جان. به قول بچه ها توی 3 ماه همه کارات انجام میشه ایشالا، اما اینجور چیزایی که شاید رزرو بخواد رو از الان به فکر باش. جهیزم اگر نگرفتی خرد خرد وقتای خالیتو بذار که کاریت نمونه. ایشالا خوشبخت بشی گلم :) راستی خوش اومدی به نو عروس عزیزدلم :) خاطره هاتم خیلی با مزه بود :) از تجربه دوستات بتونی استفاده کنی خیلی بهتر و زود تر میتونی نتیجیه بگیری. مثلا تو اتاقای مختلف برای خدمات مختلف میتونی نظر دوستاتو بپرسی که تجربشو دارن که کاندیدات برای هر چیزی کمتر بشه و مثلا تعداد کمتری آرایشگاه ببینی، یا مارک خوب یخچال برای جهیز رو بدونی و کمتر بگردی، به نسبت هزینه. موفق باشی عروس خانوم کوشا و درس خونمون :)
واااای، چه بد!! :((
خواهش میکنم حسنیه جون.ایشالا شب عروسیت خاطره های قشنگی برات بشه البته نه مثل اینا که تعریف کردیییییییی:)))))
راستی ندا جون خیلی دوست دارم عروسیم تو باغ باشه. اما برافامیلای عشقم مهمه کجای شهر عروسی بگیریم و فکر نکنم حتا بهترین باغو پیشنهاد بدم قبول کنن. چون خارج شهر میشه دیگه:-(منم نمیخوام اول کاری حرف دربیاد. احتمالا تالار بگیریم. اما منطقش مهمه +چون من شمالیم فامیلای ما باید از شمال بیان و احتمالا مجبورم اخرهفته بگیرم. که تعطیلی باشه. بیشتر استرسم مال اینه که من 1ساله اومدم تهران و واقعا هییییییچ جارو بلد نیستم. البته سحرجون کوچه برلنو بلدم چون برا دیدن لباس واسه1 جشن رفتم اونجاها1چرخی زدم:-)
راستی ندا جون خیلی دوست دارم عروسیم تو باغ باشه. اما برافامیلای عشقم مهمه کجای شهر عروسی بگیریم و فکر نکنم حتا بهترین باغو پیشنهاد بدم قبول کنن. چون خارج شهر میشه دیگه:-(منم نمیخوام اول کاری حرف دربیاد. احتمالا تالار بگیریم. اما منطقش مهمه +چون من شمالیم فامیلای ما باید از شمال بیان و احتمالا مجبورم اخرهفته بگیرم. که تعطیلی باشه. بیشتر استرسم مال اینه که من 1ساله اومدم تهران و واقعا هییییییچ جارو بلد نیستم. البته سحرجون کوچه برلنو بلدم چون برا دیدن لباس واسه1 جشن رفتم اونجاها1چرخی زدم:-)
حسنیه جان هیچ آرایشگاهی هیچ وقت بهت نمیگه که وقت ندارم مطمئن باش اگه 10 تا هم عروس داشته باشه بازم برات رزرو میکنه.
فقط اگه بخوای تالار بگیری اونم یه جای خاص و برای یه شب خاص مثل اعیاد و تعطیلات و ازین چیزا باید 2-3 ماه جلوتر رزرو کنی اگر که میخوای تو باغ بگیری که اینقدر باغ تو تهران واطراف تهران هست که جای نگرانی نیست لباس عروستم از دو ماه جلوتر سفارش بده اگه میخوای بدوزی
مرسی دوس جونا از راهنماییتون:-* 1خاطره دیگم که زیاد بامزه نیست. دوست خواهرم تعریف میکرد از ارایشگاه اومده بره سوار ماشین عروس شه. بچم با صورت رفته تو در. خدا رحم کرد کور نشد. گوشه چشمش زخم شد. ارایشگره بنده خدا دوباره جمع و جورش کرد. اما تو عکساش اگه دقت کنی جای زخمش 1کوچولو معلومه:-(
خاطره جالبی بود حسنیه جون :).منم یکی دوماه برای عروسی وقت داشتم ولی بیشتر کارا انجام شد جز پرده واسه خونه ومبلا چون دیراوردنشون. توهم زودتر تالار وارایشگاه رو رزرو کن که اصلیه.لباس عروس هم اگه میخوای بدوزی زودتربروسفارش بده. (کوچه برلن) که ایستگاه متروسعدی هست بازارشه قیمتاشم مناسبه.فقط زودتربرو که نزدیک عروسی استرس کاراتو نداشته باشی گلم.
:-)))))وای. خدای من. بیا باهم کنار بیایم !من همون زمین بخورم دیگه. البته بدون درد. بدون شکستگی:-))) مرسی سحرجان. خیلی انرژی مثبت میدی. میبوسمت
حسنیه جون منم روز عروسیم توی باغ حین عکس و فیلم تورم گیر کرد به خار گلای توی باغ دوجاش پاره شد البته معلوم نبود زیاد
اره حسنیه جون منم که رفتم توباغ عکس بگیرم فیلمبرداره شنلمو گرفت که دستم خالی باشه گذاشت روی یه دیوار.ازقضا دیوار هم روش قیرگونی شده بود .شنل منم یه تیکه پشتش سیاه شدمنم خیلی ناراحت شدم خودش رفت توهمونجا باصابون شست ولی نرفت وپخش شده بود منم تا دم تالار همش پشتشوجمع میکردم که کسی نبینه ولی به دلت بد راه نده ایشالا که اتفاقی نمیفته.
راستی موقعی که دم خونه رفتیم که جلوی پامون گوسفند قربونی کنن ما اهنگ ماشینمونو زیادکردیم که داشتن باهاش میرقصیدن بعدکه اهنگ تموم شد من میدونستم اهنگ بعدی غمگینه درماشین روباز کردم که اهنگو عوض کنم یهو صدای اژیرماشین بلندشد.الان یادش میفتم کلی خندم میگیره:)))
:-)اینم معامله خوبیه. زیاد بدنیست. تازه زمین خوردن درد داره. اما پاره شدن تور نه. مگه نه فرشته جون:-)))) اگه از اتفاق روز عروسیم جون سالم به دربردم حتما میام براتون تعریف میکنم چه بلایی سرم اومد:-))))) من به قانون جذب اعتقاد دارم و هرکار میکنم به این قضیه فکر نمیکنم نمیشه. با این وضعی که داره پیش میره احتمالا خودم1جوری خودمو تو روز عروسی ناکار میکنم. منو حلال کنید دوست جونا. اگه استیکر گریه داشت اینجا واستون میذاشتم. ه:-)))) هیییییییی
:-)دعا میکنم من و همه عروسای اینده عروسی خوب و باخاطره های خوب داشته باشن:-)
وخاطره های قشنگشونو برا عروس خانومای جلوتر از خودشون تعریف کنن
آره حسنیه جون فقط توی تالار که دیدم کلی اعصابم خورد شد
ایشالله عزییییییییزم. ایشالله بهترینا برای عروس خانومای خوشگلمون رقم بخوره
من هیچکس دنبال ماشین عروسمون نیومد فقط خواهرزادم شقایق عزیزم با دوست همسر جان تا نزدیک خونه اومدن و اونجا خداحافظی کردیم و رفتیم
البته ما از دمه تالار تا سالنی که میخواستیم دوباره جمع بشیم رفتیم و مهمونا هم دنبالمون اومدن البته اونم مسیر طولانی نبود
ندا ما همه اومدن خونه مامانم اونجا خداحافظی کردیم و دست به دست دادن بعد دوباره همه راه افتادن خونه خودم البته خونه من و مامانم 5 دقیقه راهه. اونجا پدرشوهرم گوسفند کشت بعد رفتیم تو و مهمونا اومدن جهاز رو دیدن و رفتن
سلام دوستای من. من تازه واردم. البته هنوز عقدم. هیچ کاریم نکردم تاحالا براعروسی. سرکارمیرم. هم من هم عشقم 7ماه دیگه امتحان داریم. تصورکنید چه استرسی دارم. تا امتحان که نمیرسم کاری کنم. بعدشم نهایتا3-4ماه وقت دارم همه کارامو انجام و عروسی بگیرم. بچه ها بنظرتون میرسم3ماهه؟ایکاش میششد چشمامو ببندم و وقتی باز میکنم عروسیم باشه و همه کاراهم انجام شده باشه.
ببخشیدا میگم بچه ها:-)))) عادت قدیمی:-)
سلام حسنیه جون. به سلامتی عزیزم. خوشبخت بشید الهی. اگر از الان براش برنامه ریزی کنید حتما میشه
منم آجیمو خیلی دوس دارم ولی اونموقع قابلیت انعطاف پذیری رو نداشتم. اونم میخواست به زور کار یادم بده منم لجبااااااااااز.
مرضیه ولی من داداشمو خیلییییییییی دوستش داشتم و دارم و باهم خیلی خوب بودیم
هههههههه مرضیه از دست تو. منم هشت سال پیش عروسیه داداش بزرگم با اینکه خونش نزدیک بود و چند دقیقه پیاده راه بود کلی گریه کردم :)))))))) داداشم میگفت فرشته باور کن جای دوری نمیرم میرم اون وره خیابون :)))))))
اره قدیما مدبود عروس میرفت خونه خودش وازخانوادش جدامیشد کلی خانواده عروس گریه میکردن.ولی الان انقدر عروساتوعقد میمونن که خانواده دختر میگن توروخدا زودتر عروسی بگیریدبریدخونه خودتوووووووووووووووووون:))همش یاخونه ی خانواده ی عروسن یاخونه ی خانواده ی داماد.بیچاره اونام باید مهمونداری کنن :)))
آره فرشته من که دیگه اصفهان میموند تازه من و خواهرم همش با هم دعوا میکردیم تو خونه اون زرنگ بود و همه کارارو انجام میداد من تنبل و سر به هوا دنبال قرو فر. اونم به زور میخواست به من کار یاد بده. همش بهش میگفتم خدا کنه راه دور شوهر کنی دیر به دیر بیای اینجا ولی الان ناناحنم. آجیمو اذیت کردم.الان یک ماهه که با دو تا پسرای کوچیکش اومده تهران. انقدر تو سرو کله هم میزنیمو خوش میگذرونیم و یاد چند سال پیش میکنیم.
خواهر من با یه پسر اصفهانی ازدواج کرد و رفت اصفهان.( البته خانواده مادری اکثرشون اصفهانن) روز عروسی مثل همه خواهرای عروس قر و فرمو هوارتا درست کردمو رفتیم تالارعروسی. به خواهرم اصلا وابستگی آنچنانی نداشتم ولی به محض ورود عروس و داماد به سالن و دیدن خواهرم تو لباس عروسی و فکر اینکه ایندفعه باهامون برنمی گرده تهران حالمو بد کرد و دست و پاهام شروع کرد به لرزیدن و جاتون خالی سرم گیج رفت و زدم زیر گریه. حالا گریه کن. اصلا ساکت نمیشدم. انقدر گریه کردم که الان عکسامو میبینم حالم بد میشه. آرایشم که کلا بهم ریخت.ولی خیلی برام یادآوریش خنده داره. اگه حالتمو میدیدین غش میکردین از خنده.
سلام حسنیه جان 3 ماه زمان خیلی خوبیه واسه اینکه همه کاراتو انجام بدی تازه همین سایت هم میتونی برای برنامه ریزی کارات و اینکه چه چیزی رو از کجا باید تهیه کنی کمک بگیری
اینجا تو اتاق های گفتگو هم میتونی از بچه ها کمک بگیری از انتخاب آرایشگاه و لباس عروس و برنامه ریزی برای مراسم تا خرید جهیزیه
:-)عروس خانوم همین دوستم بود
مرسی دوستای گلم. برام دعا کنید. اخه همه اطرافیان میگن تالار و ارایشگاههای خوب تا اونموقع رزرو میشه. باید از الان بری دنبالش. اخه من دارم درس میخونم. تمرکز ندارم. تهرانم که ماشالا برا1کار نیم ساعته باید 6ساعت تو راه باشی
1خاطره هم بگم که همش بی ربط با تاپیک حرف نزده باشم. دوستم قد بلنده. هرچی گفتم کفشتو پاشنه کوتاه بگیر گوش نکرد. تا از ماشین پیاده شد دم در تالار جلو همه با پشت خورد زمین. تو تالارم مجبور شد صندل 1نفر دیگه رو بگیره و برقصه. خخخخخخخخخ
1ی از دوستامم خودش تعریف میکنه عروسیش تو تالاری بود که تو1کوچه باریک بود میگه اسرکوچه از ماشین پیاده که شدن دیدن1ادم بی فکر کلی شن خالی کرده دم کوچه. جوری که نمیشد با لباس عروس رد شد ازونجا. شوهرش به همه میگه. روتونو برگردونید. و عروس خانومو بغل میکنه و میبردش تو. :-)
Wooooow :-)
راستش اگه قرارباشه تالار باشه زیاد دیگه واسم مهم نیست. احتمالا بسپرم م.ش خودش انتخاب کنه. تو اینجور چیزا واقعا انتخابش حرف نداره. من قبولش دارم. چون انقد برا خودش مهمه جاش,مطمینم بهترین جارو میگیره. من رو چیزاییکه مربوط به خودمه حساسم. مثلا ارایشگاه, لباس و عکسام. بقیش زیاد برام مهم نیست:-)
حسنیه جان خب یه تالار خوب بگرد و پیدا کن از همین سایت هم میتونی کمک بگیری
عروسی خواهر من که رفته بودن تو باغ عکس بگیرن دامنش گیر میکنه به یه جایی از پایین تا بالاش پاره میشه میگفت چشمتون روز بد نبینه یکدفعه دیدم ران پامو لخت بیرونه وسطه یه عالمه تور :)))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))) فیلمبردارش با نخ و سوزن نشسته بود وسط باغ واسش دوخته بود ولی اینقدر آدم ریلکسیه که اصلا واسش مهم نبود میگه خب حالا مگه چی شده یه دامن بود که پاره شد دیگه حالا طوری نبود که فوقش لخت میومدم :)))))))))))
سوال. البته میدونم جاش اینجا نیست. اما شما به بزرگی خودتون ببخشید. اینجا نمیشه1کاری کرد مثلا موضوعاتیو که دوست دارم و زیاد میرم بزنم جزو علاقمندیام که هردفعه میام توسایت اول به اونجاها1سربزنم. چون گاهی واقعا بعضی تاپیکارو جامیندازم یادم میره بهش سر بزنم
:-))))))))))))
مرسی فریبا جونم:-)
البته من 1کم خجالتیم و خیلی تو کار بریز و بپاش نیستم. اما شما انقد خوبین ادم راحته اینجا:-)
خونه ی خودته .راحت بااااااااااااش :))))))))))))))))))))))))))))))))))
راحت باش عزیزم راااااااااااااااااااااااااااااااححححححححححت
مبارکه عروس خانوم ایشالا که همه چی همونجور باشه که خودت میخوای
سلام عروس خانومای گل منم تازه اومدم تو جمعتون، ای جوووووووووووووووووونم ریحانا! مبارکه عروس خانوم قشنگترینارو برات ارزو میکنم. دوستان منم عید عروسیمه،من بچه شمالم اما عروس جنوبم!
سلام افسان جان به جمع ما خوش اومدی، ما هم کلاً شادیم
سلام افسان جون خوش اومدی عزیزم. منم دخترداییم 8 سال پیش اهل شمال بود اما عروس جنوب شد. امیدوارم بهترین ها برات رقم بخوره
مرسی فرشته گلم
افسان جان آدمی هر جایی خوشه که دلش خوش باشه ایشالا عشقتون به همدیگه این غم غربتو کمتر میکنه
سلام فریبا جونم مونا جونم و فرشته ی نازم :-) منم خوشحالم دوستای نازی پیدا کردم . مرسی فرشته ی ناز اما من نمیخوام جنوب زندگی کنم! منو همسرم کلا غریب میشیم:-(
افسان جان ما که نفهمیدیم بالاخره کجا زندگی میکنی ولی هرجا هستی خوش باشید. نکنه میخواید برید خارج از کشور؟
افسان جان هرجا باشید ایشالله در اوج خوشبختی در کنار هم زندگی کنید
مبارکه عروس خانوم ایشالا که همه چی همونجور باشه که خودت میخوای
ممنونم نگاره گلم دقیقا همینطوره که میگی ، همه میگن چقد دور میشی از خونوادت اما منم دقیقا همین حرف شما رو میگم:-) مرسی از حسنیه عزیز، چه اسم جالبی داری حسنیه تا حالا نشنیده بودم :-)
عقد من خیلی عجله ای شد ! طوری که بعد از آرایشگاه رفتم لباسم مزون پوشیدم و بعد با شوهرم رفتیم خونه کت شلوارش پوشید بعد رفتیم آتلیه بعد رفتیم عقد کردیم!!!! یعنی همه چی بالعکس:-)
الهی فدات شم :-) ببخشید گیجت کردم! من شمالم عروس جنوب شدم اما شوهرم تهران شاغله،حالا متوجه شدی گلکم؟
چه بامزه بود افسان جان
افسان جان من نفهمیدم شمالی عروس جنوبی ولی جنوب نمیری!!!!!!!!!!!!!!! گیج شدم
اره بچه ها راسیت میگین مامانمو وخواهرم که فعلا نیست اما بعد که اومدن ایشااله یروز مجبورشون میکنم بشینن همه چی با قیمتش بگن بنویسم.....
اخه اونا حافظشون خیلی بهتر ..............
بقول مژگان ادم چون تیکه تیکه میخره خودش متوجه نمیشه.....
سلام دوستان خوبین؟من یه6ماهه عقدکردم همسرم میگه بخاطرمخارج عروسی بریم مسافرت
راسی من یه مشاوره میخوام میخوام یکی بهم کمک کنه یه مسائلی هست که واقعا هرچی فکرمیکنم نمیتونم حلشون کنم کسی میتونه راهنماییم کنه
سلام فهمیه جان به نوعروس خوش اومدی گلم .من هستم بگوعزیزم تاجایی که بتونم راهنماییت میکنم راحت باش ابنجاهمه عین خواهریم البته من خودم خواهرندارم ولی دوستای اینجاعین خواهرن برام
فهمیه جان اگه اومدی بیا قسمت جزیره اسرارامیز اونجابحث ازاده هرچه میخواهد دل تنگت بگو
سلام فهیمه عزیز
به نوعروس خوش اومدی خانوم
پس چرا سوالتون رو نپرسیدید از نیلوفر جان ؟
ما مشتاق شندین سوالتون هستیم.
صفــــا
مرسی الا جون
شادان جان خوشحالم که عروسیت همه چیز به خوبی و خوشی برگزار شد با وجود تمام استرسایی که قبلش برات پیش اومد
امیدوارم همیشه خوشبخت باشی کنار همسریت
بچه ها من شب عروسی موقع عروسی خوردم زمین خیلی صحنه جالبی یود
یه اتفاق دیگه هم این بود که شب عروسی ساعت 11 باغ ما پلمپ شد همسری تا 3 صبح دنبال باغ جدید بود به منم نگفته بود که استرس نگیرم تا 5 صبح با پسر عمه من به مهمونا ادرس جدید دادن. من موقعی فهمیدم که تو راه باغ بودیم ولی خوب همه چی خیلی بهتر برگزار شد. منم با برادرم دعوام شده بود گفته بود عروسی رو به هم می زنم تا صبح راه رفتم اشک ریخام به همسری نگفتم اون استرس نگیره اونا هم سر سفره عقد با هم اشتی کردن خدارو شکر با تمام استرس هایی که کشیدم به خوبی برگزار شد.
الی جوووووووووووووووووون میگی چطور برنامه ریختین و کی جهاز چیدین کی خرید رفتین و کی سالن دیدین ؟
یه مشاوره بده گلم :((((((((((((((((((((((((((
سلام زهرا جان
چقد ناراحت شدم
این اتفاقا خیلی از بهترین شبا رو خراب کرده
خدا بگم چیکارشون کنه
ای بابا
اگه تازه عروسی و مث ما اهل حرف زدن بیا یه وقتایی تو جزیره با هم حرف بزنیم
http://www.noarous.com/fa/thread/2422/page/3943
این لینکشه عزیزم
وای شب عروسی من بهترین دوران عمرم بود ولی حیف دوتا الاغ تالارعروسی روبه میدان جنگ تبدیل کردن واعصاب همه روبهم ریختن تابادخالت مامورانتظامی همه چی فیصله یافت ولی فقط خاطرش برجامونده .بعدازپایان مراسم هم که انقدر اعصابمون خوردبودپشت بهم خوابیدیم
عقد من یک مهر بود، هنوز از انتخابی که کرده بودم مطمئن نبودم ولی به خاطر شرایطی که پیش اومد باید حتما پای سفره عقد میشستم. وقتی همه جمع شدن اوج وحشت من بود دیگه صدای کسی رو واضح متوجه نمیشدم فقط میخواستم بله رو بگم و تمام. وقتی بله رو گفتم خیلی سبک شدم .حس خوبی بود و اولین کلمه همسرم بعد عقد این بود که اخ اخ اخ بدبخت شدم خخخخخ ولی بعد جلوی چشم همه من رو بغل کرد و تبریک گفت. خداروشکر روزهای قبل عروسیمون هم داره با تمام مشکلات به شادی میگذره
خداروشکر که بهتون خوش گذشته امیدوارم همه ی نوعروسا بعد عروسیشون همین حس شما دوستای گلمو داشته باشن ممنون از انرژی مثبتتون
بهارجان اتفاقا من جشن عروسیم بیشتر از نامزدیم بهم خوش گذشت و واقعا اگر میشد دوست داشتم روز عروسیم بازم تکرار بشه
بهار جان خب چرا با خود لج کردی دختر. ولی تو اتاق گفتگو قسمت آتلیه هم میتونی از بچه ها کمک بگیری یا به قول فریبا جون از آتلیه هایی که با نو عروس قرارداد دارن دیدن کنی و ببینی کارشون خوبه یا نه و اگر خواستی قرارداد ببندی تخفیف هم بهت میدن
سلام من هنوز تجربه جشن عروسی نداشتم ولی جشن نامزدیم عااااااااالی بود خیلی بهمون خوش گذشت ولی همه میگن جشن نامزدی خوش میگذره ولی جشن عروسی انقد کار داریو خسته ایو استرس داری که خوش نمیگذره امیدوارم اینطوری نباشه.البته صب جشنم که تو آرایشگاه زیر سشوار بودم از آتلیه بهم زنگ زدن که باید یه جای دیگه بیاین واسه عکس و کلیپتون منم با جدیت تمام گفتم امکان نداره باید زودتر میگفتین تو قرارداد اینو ننوشته اونام نامردی نکردنو عکسای افتضاهی ازمون گرفتن خدا لعنتش کنه .تورو خدا یه آتلیه عااااالی با قیمت مناسب بهم معرفی کنین که حداقل عکسای عروسیم خوب بشه
نیلوفر جان اصلا نگران چیزی نباش حتما همه چیز به خوبی پیش میره
بهار جانم منم جشن عروسیم خیلی خیلی بیشتر بهم خوش گذشت چون هیچ استرسی نداشتم
فرشته جون منم روز عروسیم موقع گرفتن عکس اتلیه یه خار از دسته گلم رفت تو انگشتم وخون اومد.توپشت صحنه ی فیلممون گذاشتتش :) گلفروشه این یه خار رو ندیده بوده که بکندش :)
بچه ها یکم براتون بگم از عروسیه دخترخالم
دخترخالم که خودش وسط جشن ناخنش میگیره به اون یکی دست بدجور میبره و کلی خون میاد :))))
حالا فکر کنید اون وسط عروس دنباله چسب زخم
ساقدوش هاشون مدل موهاشون شل بود یکیشون داشت مرقصید موهاش نصفش باز شد :))))))))))
دوتا چیزه خیلی قشنگم مراسمشون داشت
یکی اینکه داماد یهو میکروفون رو گرفت شروع کرد واسه عروس خوندن اونم با عشوه جلوش می رقصید (مشخص بود از قبل هماهنگ بودن)
و اینکه آهنگ گذاشتن واسه رقص تانگو و اینم مشخص بود از قبل کلی تمرین کردن یه رقص فوق العاده قشنگی داشتن برای تانگو
خوش اومدی صبا جون
سلام منم تازه اومدمممممممممم من بهمن ماه عقد کنونمه اما هیچ کس اصلا حرفی از میخواین چه کار کنین این چیزا نمیگه چه کار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام شهره جون خوش اومدی عزیزم
عزیزم تا بهمن ماه که کلی وقت داری هنوز
چه بامزه سحر. منم توی باغ تورم به خار گیر کرد پاره شد. البته نه جوری که معلوم باشه دوجاش اندازه یه گردی کوچیک کنده شد. وقتی دیدم کم مونده بود فیلم بردارم رو بزنم :)))))))) چون تقصیره اون بود
خوش اومدی شهره جون ایشالا بسلامتی عزیزم خوشبخت شی حتما میبینن تا بهمن کلی مونده حرفی نمیزنن بزار نزدیک شه میبینی همه راجع بعش میحرفن فداتشم بخاطر این خودتو ناراحت نکن گلم
نیلوفرجونم نگران نباش و فقط از بهترین روز زندگیت لذت ببر. همین. ما هم خیلی خیلی برات دعا میکنیم
نیلوفر جون مبارک باشه خانومی ایشالا به خوبی برگزار میشه دعای خیر من و دوستام همراهت باشه حالا بعد از عروسیت برامون از خاطره قشنگ اون شبت تعریف کن
دوستان سلام.عروسی من هفته بعده و کلی استرس دارم.خیلی دعا کنید....
سلاااااام. مرسی
:-*
وااااااااااااااااااای چه بامزه اونوقت الی ناز کت و شلواره اندازش بود چی کار کرد بنده خدا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
راستی بعد اینکه رسیدیم یادمون افتاد شناسنامه هامون تو ماشین عموشه واااااااااااااااااااااااااااااااای خیلی حرص خوردم اون روز خداییشش ولی بعدش واس جشنش خیلی خوش گذشت جای همتون واقعا خالی کلی بزنو برقص داشتیم
قربونت فتانه جون. انشالا که شما هم همه چیزت به خوبی برگزار بشه عزیزم و لذت واقعی رو تجربه کنید.
مهدیه جونم حرفات مثل همیشه عالین :) کاش بتونیم بهشون جامه عمل بپوشونیم :)
آره فریبا جون آخه مشهدی بودن نمیتونستن زیاد بمونن وسط مدارس هم بود خواهرشوهرامم محصل بودن سریع خواستگاریو فرداش گروخونو بعدشم عقد خیلی سریع پیش رفت تازه من تمتم وقتم صرف خریدا شده بود خیلی سخت بود همش فقط توی چند روز!
مرسی عزیزم اونجوریکه شما گفتی از الان خودمو آماده میکنم دوست ندارم بخاطر چیزای مادی شوهرم اذیت شه وگرنه خانوادش که اصلا واسشون مهم نیست!
مهم اخرش بود فتانه جون که بهتون خوش گذشته دیگه عزیزم.
سلام دوس جونا هرکی حاضره خوش بگه
فتانه جونم ایشالا برای عروسیتون با برنامه ریزی و زمان مناسب همه چیز عالی بشه براتون :) خدا رو شکر که در کل عقدتونم خوب بوده و خوش گذشته، به باقیش میتونی مثل یه خاطره با مزه بخندین :)))
آره فداتشم آخرش واقعا فوق العاده بود
سلام ندا جونیم و نرگس جونم :-* روز خوشگلتون بخیر. :)
وای ندا این بلا سر منم اومد. خودمون بلدیم دستی رفرش کنیم. ما رفرش نمیخواستیم، ما گفتیم مثل چت روم نظرات خود به خود بیاد بالا، نه که کل صفحه رفرش بشه!! خیلی بده که پیاممون پاک میشه. من همش از ترس تند تند مینویسمو انگار دنبالم کردن ارسالو میزنم...
الهه جان سنگ کیه گرفته بنده خدا چند بار زنگ زده دیشب از من پرسید برم عیادت نمیدونستم چی بگم چون نمدونم چه جوری برخورد میکنن
مهدیه جان این اشکال سایته باید بهشون بگیم تا برطرفش کنن من اگر غر نزنم که خانم صابری متوجه اشکالاتش نمیشه که
حالا خرد خرد برامون بنویس ندا خوشگله :) قهر نکن خوشگلم :) هر دو خطی که نوشتی ارسال کن، باز ادامشو بنویس. یا کاری که مهدیه گلی میگه انجام بده :)
فریبا جون بذار دو تا از ناب تریناشو بگم. من و همسرم یک هفته قبل از عروسی فیلمبردار و تالار رو دیدیم. مادرشوهرم به ما گفته بود تخحته شاسی و عکس و فیلم رو فیکس کرده. ما که رفتیم پیش فیلمبردار گفتم تخته شاسی گفت مگه تخته شاسی هم بوده؟ مادرشوهرتون گفته 10 تا عکس اونم تو فضای باز تازه نه باغ و ویلای اختصاصی هم نه بدون تخته شاسی. من مثله یخ وا رفتم. اینقدر عصبی شده بودم حالم داشت بهم میخورد. تو ماشین بحثم شد با همسرم. و ایکاش نمیشد. بعدش رفتیم گل فروشی. گل فروشی گفت مادرشوهرتون اومده گفته به اندازه 110 هزار تومن میتونن گل ماشین و دسته گل رو انتخاب کنن.البته اینم بگم مصنوعی بود. اینجا 700 هزار پول گل فروشی دادیم اونجا باید 110 تومن میدادیم. میگفت گل طبیعی گرونه. بازم بحثم شد با همسرم و من اصلا انتخاب نکردم انارو. خودش به سلیقه خودش انتخاب کرد. رفتیم خونه من حالم خیلی بد بود و مادرشوهرم اومد گفت چی شده. گفتم هیچی اما همسرم به قدری عصبی بود هم از من هم از مادرش که شروع کرد حتی ما با هم جلوی مادرش بحثمون شد شدید اما مادرشوهر خدا بگم چیکارش نکنه من یه کلمه از دهنش در نیومد بگه خوب بابا یه تومن دیگه هم روی این خرجا نهایتا باشه برای دلخوشیه شما میگیرم . منم گذشتم و بیخیال شدم اونجا هم نه عروسی برای من خوب وبد نه همسرم به خاطر خستگیاش و .... اما همسرم دسته گلمو خودش رفته بود مثله دست گل تهرانم طبیعی گرفته بود و گفته بود حداقل دست گلش رو دارم که براش طبیعی بگیرم . هنوزم میگه خیلی خوب شد که برات دست گلت رو طبیعی گرفتم. میخوام بگم بچه ها بگذرید شما هم اگه زندیتون رو دوست دارید. من شاید دلم اونجا هم تخحته شاسی میخواست ماشین عروس خوب میخواست اما نشد و فقط الان تو ذهن مادرشوهرم یه خاطزره مونه که من تونستم با اینکارم بین اینا جنگ راه بندازم. این اشتباه من رو نکنید. من همسرم قبل از عروسی گفت مهدیه این سرمایه منه. میخوای چیکارش کنیم. میخوای اساس زندگیرو بسازیم یا نه خرج چیزهایی که میشه بعدا هم کرد بکنیم؟ فریبا جون منم مثله شما گذشتم تو خودم ریختم تا از بحث و دعوا جل.گیری کنم. دیگه سعی میکنم خیلی چیزارو نبینم. فقط خودم همسرم خانوادم . برام مهم نیست اونا چطور رفتار میکنن و بحثی هم ندارم باهاشون. چون من نمیتونم با ادمایی که منطق و عواطف ندارن بحث کنم چون تا مرز جهالات و بی فکر و خودخواهیشون ادمو پایین میکشن.
آخی، عزیـــــــــــــــــزم. فریبا گلی خیلی این جدایی سخته... :(
منم فریبا جون سر فرصت میرم نگاه میکنم.
مراسم حنابندونه خواهرم بود نه اصلا همه چیز خوب برگزار شد مراسم اصلیش جمعه هفته بعده فرهنگامون خیلی یکی بودو عروس و داماد هم خیلی باهم تفاهم داشتن سر هر موضوعی ولی فک کنم واس عروسی خودم با شوهرم خیلی اختلاف داشته باشم
الان شب عروسی علاوه بر هیجانش برای خیلیا شده لبریز استرس و علامت سوال از اینکه چی میشه؟ خوب پیش میره یا نه!! چرا باید توی بهترین شب زندگیمون مدام استرس اتفاق بدی رو داشته باشیم که حادثه نیست. مسببش تفاوت فرهنگی یا ببخشید، ولی رفتار های دیگرانه که همراه با خودخواهیه گاهی. به علاوه اینکه عروسی هامونو برای خودمون خیلی سخت کردیم...
مرسی الهه جونم الان که داشتم تعریف میکردم واستون کلی خندم گرفت آخه حرصشو همون موقع زدم:)))))))))))))))
فریبا خانم من کلی خاطره از عروسیم نوشتم ولی سایت زحمت کشید رفرش شد همش پرید :(((((((((((((((( منم دیگه حوصله ندارم بنویسم
سلام الهه جان خوبی
بچه ها تازه مادرشوهر من یه چیزی جدیدا یاد گرفته که مدام تکرارش میکنه و من تا الان شنیده گرفتم اما دفعه دیگه میخوام خیلی مودبانه و مهربونانه پاسخش رو بدم. این چند وقت که خانواده شوهر خواهر شورهرم براش کم میذارن میدونین چی میگه مادر شوهرم؟ اینا برای دختر من کم میذارن دختر من زبون نداره بذار یه عروس تهرانی گیرشون بیاد اونقت حساب کار دستشون میاد که ما کی هستیم.قدر مارو بیشتر میدونن. چند بار این حرفو زده من ج ندادم انگار نشنیدم ولی این بار کوبنده ج میدم
سلام نرگس جان خوش اومدی.
من که هنوز عروسی نکردم ایشالله سال دیگه همین موقع میام براتئن می تعریفم
فتانه جون بده ازش یه فیلم کمدی بسازن :)))))))))))))))))))
سلام مهدیه جون خدای این فم و فامیل دارریم مااااااااااااااااااااا
یکی از بحث برانگیز ترین چیزا توی مراسم که بعضا باعث دلخوری ها و خاطرات بد میشه همین قضیه مخارج عروسی و دومیش اختلاف فرهنگی. در مورد اولی برای تعدیل و کاهش هزینه ها و صرفه جویی و مدیریت اقتصادی درست مراسم و کم کردن فشارش از دوش (مالی و روانی) از دوش همسری و خانواده ها چه پیشنهاداتی دارید (مثل پیشنهادای مهدیه گلی). به نظرتون کجا ها میشه از مخارج زد تا خاطره هامون شیرین تر بشن؟ :)
آخی خب امروز نه ولی بعدا دوباره بزار ندا جونم
دوس جونا یه سوال در جریان مشکلات منو خانواده شوهر که هستید مخصوصا خواهر شوهر در حال حاضر مادر شوشو مریض تشریف دارن آیا درست است در حالی که خانئاده شوشو خانواده من ومن را پاگشا نکرده اند مادر من به عیادت مادر شوشو برود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
فریبا جان بگو این رفرش مسخره رو بردارن چندبار تو قسمتهای مختلف چیزی نوشتم تا اومد ارسال کنم رفرش شده پاک شده
ندا جونم شمام لطف کن تو نت پد بنویس بد منتقل کن اینجا منم این بلا سرم اومد دو بار
سرما خورده مادر شوهری نرگس جون؟ یعنی خونه است؟ عزیزم خب مامانت زنگ بزنه حالشو بپرسه. اگر خودش دوست داره بره، اونا بدی کنن، شما خوبی خودتون رو انجام بدین. عیادت از مریض ثواب داره و خوشحالش میکنه. اما اگرم دوست نداشت وظیفه نداره بره حتما. یه حالی بپرسه که جای گله ای نمونه مامان جونت :)
وای بچه این رفلش رو اعصاب ادمه
اره فریبا جون ایت رفرش اتومات رو بردارن بهتره
الهه جان منم دقیقا نظرم بود که مثل چت روم بشه ولی اشتباه متوجه شدن رفرش اتومات گذاشتن پدر همه رو در آوردن
البته موقتا، تا اعتراضات ما به بالا برسه و اعمالش کنن :)))))
خلاصشو میگم دوستم با پسر سه سالش اومده عروسیم خیلی پسرش بامزه بود همش مات و مبهوت جلوم وایمیستاد حتی موقع رقصیدن میرفتم ازاینور و اونور سالن گلا رو برمیداشت میاورد میداد بهم بچهه عاشقم شده بود :)))))))))))))))))))))))
وای این هماهنگیا خیلی سخته! خواسته های ما رو اشتباه میفهمن و چون خودشون نمیبینن متوجه اشکالات نمیشن... باید 6 دست بچرخه تا اعمال بشه، خب میشه همین!
سلام فریبا - نرگس وهمه کسایی که یادم رفته بهشون سلام کنم
نرگس جون مادرت به نظرم بره برای احوال پرسی اگه که سرما خوردگیه که با زنگ حلش کنه ولی اگه حادتره بره یه سر بزنه بهتره.
اصلا من همون نوعروس قبلی رو میخاممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم
:)))))))))) وای ندا خیلی جالب بود، خاطره خوبی بود، روحمان شاد شد :))))))))) این پسر بچه از اول میدونن باید عاشق کی بشن :)))))))))))
نرگس جون منم با الهه عزیز موافقم
دوستان فعلا
من جای مونا هم غر زدم آخه هنوز نیومده اگر بیاد اینجا از خاطرات عروسیش بگه دوباره باید دو هفته سعی کنیم افسردگیشو خوب کنیم
به سلامت فتی جونم :)
رفتیم عروسی یکی از دوستام جاتون خالی عروس و دادماد موقعی که داشتن میز شام و میچیدن آمدن با کلی خواهش و تمنا نیم ساعت وقت گرفتن که عروس داماد برقصن و کلیپشونو نشون بدن رقصیدن بعد هرکاری کردن دستگاه پروزکتور روشن نشد چه شیر تو شیری بود بیا و ببین
امروز فکر کنم فرشته هم بیاد گفت دوشنبه سه شنبه میام.
غـــــــــــــــــــــــــــــــــــر میزنیم :) ما نو عروس بدون رفرش میخوایـــــــــــــــــــــــــــــــممممممممممممممممم :))))))
وای نرگس چه استرسی چرا حالا اینقدر دیر اومدن من فکر کردم فقط خودم دیر رسیدم سالن
غـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر به خانم صابری
من زیاد نظری خاصی ندارم در مورد اینکه حتما کلیپمونو تو مراسم نشون بدیم. خب خودمونو زنده ببینن، بعد که قدم رنجه کردن و تشریف آوردن خونمون برای نزدیکا میذاریم ببینن اگر دوست داشتن :) یعنی اینجوری بده؟
این اتفاقا خیلی بده میوفته اعصاب و روان ادم بهم میریزه
خانم صابری عزیز بفرمایید تحویل بگیرید من غر بزنم بهتره یا بقیه بچه ها :))))))))))))))))))))))))))))
امروز از اون روزاست که نوعروس رو اعصابه ها
نه ندا جون میگفت تو ترافیک موندن ولی قیافه ای این عروس خانوم ما هاکی از این بود که کلی دعوا کرده ما اینقدر رقصیده بودیم که وقتی خودش امد تو سالن دیگه نای تکون خوردن نداشتیم فقط مشغول سالاد خوردن بودیم
وای چقدر بده، یه شب برنامه ریزی و کلی زحمت خراب بشه. اصلا من از عروسی وحشت دارم. از هماهنگیاش، دردسراش. من میخوام راااااااااااااحـــــــــــــــــــــــتـــــــــــــــــــــــــ باشم، راحت! بهم خوش بگذره. من از این اوضاع میترم... :(
بیشترین جر و بحث ها سر همین عروسیه. بیشترین دلخوریا. چرا برای ما اینقدر سخته، تو تمام دنیا عروسی گرفتن اینقدر سخته؟ به نظر من که واقعا سخته!!!
من کلیپ اسپرت نداشتم عکس اسپرتم نگرفتم راستش خیلی خوشم نمیاد قبل از عروسی این کارو بکنم چون از کارای هل هولکی بدم میاد خوب برای سالگرد عروسیم میرم عکس اسپرت میگیرم که هم یادرگاری باشه هم برنامه ریزی کنم براش اینجوری بهتر نیست به نظرتون؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
:)))))))))))))))) به قول ندا گلی من راضیــــــــــــــــــــــــه :)) فریبا جونم. مرسی خانوم گلیمون :)
اره الهه جون خیل بده یک عالمه برنامه ریزی کنی و دیر برسی حالا من تو روزنامه خودم یه عروس و داماد تو ترافیک مونده بودن با مترو رفتن تالار فکر کن عکسشونم انداخته بود
ممنونو فریبا جون.
وای، راست میگی نرگس جون؟ با مترو؟ :)))))))))))) من خندان :)
بله من راضـــــــــــــــــــــــــــــــــیه فریبا جون مرسی که غرهای منو انتقال میدی به خانم صابری فقط حرفای خانم صابری رو به من انتقال نده من استرس میگیرم :))))))))))))))))))))))))))))
ندا جون منم با نظرت موافقم عکس اسپرت و کلیپ نمیگیرم هم هزینش زیاده هم بعدا ادم سر فرصا میتونه بره چند تا عکس خوشلی بندازه
منم موافقم ندا جون. به نظرم برای عروسی که فیلم و عکس هست اما برای سالگرد میشه با موضوع سالگرد یه کلیپ داشت. منم برای سالگرد همین رو در نظر دارم.
الهه جون به نظرم واسه کلیپ و این چیزات خیلی فکر خوبی کردی عالیه دختر
ندا من با کاری که کردی موافقم. به نظر منم هول هولکی خوب نیست، دوست دارم بذارم واسه بعد. واسه سالگردم که خیلی خوبه، کلا وقت زیاده. یکی از دوستام هر مهمونی میرفت یه عکس مینداختن آتلیه. مناسبت زیاد پیش میاد. اما میترسم بعد دیگه اتفاق نیفته :)))
فریبا جون وقتی از شرایط عروسیت میگی تازه میفهمم من تو خیلییییییییییی شرایط بهترییییییییییییی هستمممممممممم یه سوال تاحالا شده به همسرت بگی پدر من برامون عروسی گرفته؟؟؟؟؟؟؟؟
یعنی همسریم زیاد اهلش نیست. البته عکس خودشو خیلی دوست داره ها. من میترسم بعد عروسی دیگه به راختی آتلیه نیاد :))))))))) اما اگر عکسای عروسیو خیلی دوست بداره تحریک میشه :) به خاطر منم میپذیره حتما :)))))
مرسی بچه ها مثل همیشه نظرات و کارهای من عالیه :)))))))))))))))))))))))))))))) به من تو خونه میگن خودشیفته شما ها هم کم کم عادت میکنین
آفرین فریبا گلی. منم تمام این کارای صرفه جویانه رو دوست دارم. :) من همش فکر میکنم عکس مهمتر از فیلمه. درسته به نظرتون؟ ندایی فیلمتو دیدی اندکیشو ؟ :))
الهه جات اگه واقعا خیلی برات عکس اسپرت واجبه قبل عروسی برو چون الان اقایان داماد کلشون داغه این کارو میکنن بعد عروسی همش میفته به یه هفته دیگه و فقط باید حرص بخوری و غر بزنی بعدم اینقدر خرج و مخارج داری که خودت پشیمون میشی عزیزم من کیل از دوستان بودن که گفتم بعد عروسی و الان چند تا داره از اون میگذره هنوز نرفتن
شوهر منم آتلیه دوست نداره بیاد ولی ماشالا تو هیچ مهمونیی نمیذاره کسی تنها عکس بگیره میگه حتما باید تو همه عکسا باشم :)))))))))))))))))))))))))) مثل این عکس خراب کنا میمونه یعنی هست :| میگم چرا این کارارو میکنی میگه آخه من خیلی خوشگل و خوش تیپم عکساشون خوب میشه :))))))))))))))))) اون بنده خدا هم یک جور بیماریه خودشیفتگی داره :|
ای ول فریبا کارت درستههههههههههههههههههههههههههههه
سلام من اومدممممممممممممممممممممممممممم
سلام سلام دخترا :) فریبا جون چه سوال خوبی پرسیده، جوابش شاید به درد خیلیا بخوره، چون به هر حال اختلاف فرهنگی و ... تا حدودی همه جا هست و دردسر سازه...
فریبا جونم آدرس امضات وبلاگ کیه؟ :) باز نمیشه؟
مهدیه جونم خوبی؟ ندا گلی کوش؟ بقیه دخترا کجان؟ :)
منم اومدم سلام به همگی
:))))))) فریبا گلی چقدر خندیدم، میرفتی کنار عروس و آروم بهش دست میزدی :))))))))) واسه همینم زود تر عروس شدی :))
سلام الهه جونم. خوبی.
سلام فتانه جونم. خوش اومدی خوشگلم :)
فریبا جون خب اون آدما بدجنسن، ذاتشون بده، وگرنه بهترین شب زندگی یه عروس و داماد طفلی با اون همه آرزو هاشون مگه جای انتقام دیگرانه؟ شایدم حسودن...
سلام مهدیه خوشگلم. خودت خوبی گلم؟ :) روز خوشگلت بخیر :-*
مرسی عزیم خوبی گلم؟ قضیه عروس برون چیه؟
من میبینمش فریبا جونی :) چرا عروسی های ما تو ایران بدون اینکه خدایی نکرده اتفاق و حادثه ای افتاده باشه ازش خاطره های بد و گله گذاری و دلگیری میمونه خیلی مواقع به جای بهترین و زیبا ترین خاطرات؟
الهی بگردم مهدیه جونم، هیچ حرف لایقی به ذهنم نمیرسه بگم در مورد مادرشوهرت. خدا رو شکر عروسی تهرانت همونی بود که میخواستی. دست بابات درد نکنه و خدا برات نگهش داره همسری و بابا و مامان جونتو... :)
بعدم ن میخوا میه چیزی به عروس گلیایی که در تدارک مراسم هستم بگم ببینید دوست جونیا خیلی گذشت داشته باشید یه جوری رفتار کنید که خستگی تو تن همسرتون نمونه. یه جوری رفتار کنید که این حس به همسرتون القا نشه که مادیات اولویت اول زندگی شماست. یه سری چیزا یه بار تکرا میشه مثله حلقه ازدواج مثله لباس عروس مثله عکس عروسی که بهتره خوب باشه اما سرویستون رو میتونسن سبکتر بردارید کی تا همیشه سرویس عروسیش رو نگه داشته میخوام بپرسم عکس اسپورت رو فقط دم عروسی میشه انداخت؟ یعنی در سال شما دیگه با همسرت اتله نمیری که فقل میکنی رو این موضوع که اگه نباشه نمیشه؟ یا این کلیپ که حداقل 600تومن اب میخوره مگه با لباس عروس و کت و شلوار گرفته میشه که حتما باید دم عروسی انجام بشه؟ یا هدف اینه که به فامیل نشون داده بشه وای ما اینم داشتیم. یه خورده تو بحران مالی همراه اقتصادی خوبی باشید و فقط از نظر عاطفی همسرتون رو حمایت نکنید. اینم که من لیاقتم بیشتر از اینا بود رو از کلتون بریزید دور. شیوه رفتار و منش ادما و احترامی که میذارن به ادم مهمه نه اینکه چه سرویسی برات میخخرن یا لباست از کدوم مزون بوده. عاقبت اندیش و عمق نگر باشید دوستای گلم.
خدا رو شکر فتانه جون که برای خواهریت مشکلی نبوده. ایشالا برای همه همینطور باشه :)
ممنونم الهه جون. نه خوب مادرشوهر منم به نوع خودش میگه بهترین هارو انجام دادم عروسی گرفتم که نگو و نپرس. حالا با پول هدیه های ما. بیخیال مهم الانه که خوشم. من.
دقیقا ساعت 2 بود کار آرایشم تموم شدو شوهرم اومد دنبالم ولی چون همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد و چون دانشجوهم بود نتونستیم ماشین اجاره کنیم روز عقدمم مصادف بود با عید غدیر که خیلی توشهر شلوغ بود بلاخره یکی از عموهای شوهرم راننده شودو اومدن دنبالمون خب اوناهم مشهدی زیاد ساری رو بلد نبودن رفتیم آتلیه که عکس بندازیم عموش هم تو این فرصت رفت گاز بزنه کار عکسمون ت شد تا اینکه کلی زنگ زدن عاقد اومده سریع بیاین میخوا بره جای دیگه مراسم داره حالا مگه عموش میاد هرچقدر هم زنگ میزدیم بهش جواب نمیداد خیلی عصبی شده بودم تازه دسته گل سفارش داده بودیم که اصلا وقت نشد بریم بگیریم انگاری واس هیشکی مهم نبودیم خانواده شوهرم که اصلا کاری نکردن خیلی بد بود از آخرهم آژانس گرفتیم رسیدیم تا خونه واقعا کفری شده بودم
سلام من اومدم داشتم پستهاتونو میخوندم
باید خیلی حواس ادم جمع باشه که بشه شب خوبی داشت. اینقدر فرصت برای تلافی بعدا پیش میاد که نگو. ولی شب عروسی به نظرم باید بهترین باشه خوش بگذره
مرسی مهدیه جون واقعا حرفات منطقی و درستن خیلی خوبه که تجربیاتتو در اختیار ما قرار دادی واقعا منکه استفاده کردم و میخوام همینطوریکه گفتی باشم چون حرفت مثله خودت خیلی درسته
خوش اومدی ندا جون.
اره خدایی انگار داشتم خفه میشدم
منم دیدم خیلی عالی بوده آفرین پسر مامانشه دیگه:))))))))))))
کسی خاطره ای نداره؟ فتانه جون تو چند وقت پیش عروسی بودی. تفاوت فرهنگی نبود؟ چیزی مشکل ساز نشد؟ شب عروسی براشون خاطره شد؟
اوکی فریبا جونم بزارید منم یه خاطره از عقدم تعریف کنم اینجا میشه؟ یا باید برم ی تاپیک دیگه؟
man gharare ta akhare mehr khastegarie rasmim etefagh biofte ama az alan enghadr esteres daram k moteasefane asaresho daram ruye puste nazaninam mibinam... va hamash fekr mikonam ta lahzeye akhar bavaram nashe... khube k shoma in zamano gozarundid
صبا جان اینقدر زود میاد و بی دردسر رد میشه که همش یه خاطره ازش به یادت میمونه پس سعی کن اصلا خودتو آزار ندی و به خودت استرس وارد نکنی بذار تمام لحظاتش برات خوب و خوش باشه
داداشم چند ماه قبل از عروسی کت و شلوارشو خریده بود و تو کمد شلوغ خودش گذاشته بود . روز قبل از عروسی وقتی سراغ کت رفتیم دیدیم تا حدودی چروک شده واسه همین دادیمش بیرون واسه اتو بخار. روز عروسی وقتی داداشم خواست کت و شلوارش رو بپوشه متوجه شده بود که کت و شلوار مال اون نیست و اتوشویی تعطیل بود . بخاطر این ماجرا داداشم نتونست روز عروسیش کت و شلوار دامادی بپوشه و این یه خاطره خنده دار واسه همه ما شد بخصوص خودش و خانومش :))))
خوش اومدی الیناز جون :) چه بامزه :) یعنی خشکشویی اشتباه داده بود کت رو؟ از دست اینا که سرشون با گوششون بازی میکنه و مسئولیت پذیری ندارن :) اما خدا رو شکر خوب برخورد کردنو خاطره بامزه شده الان براشون :)
البته خانوما معمولا سخت تر کنار میان با همچین پیشامد هایی :) اما خاطره خواهر ندایی و بیخیالی خواهریشم خیلی جالب بود :) من خیلی خوشم اومد از خونسردی خواهریت و خندم گرفت ندا :)))))
ایشالا همه خاطرات خوب باشن :)
الهه جان راضی بودن از تالارشون.این تالاریم که من رفتم غذاشو چند بار باشوهری رفتیم خوردیم چون پایینش رستوران داره .غذاش عالیه.الهه جان خوش گذشت جای شما خالی :)))))
حتما الهه جان میام. مرسی
سلام دوس جونا. این عروس برون کجا بود؟اینجا؟
http://www.noarous.com/fa/thread/4393/page/41
سلام الهه جون به نظر من با5-6 میلیون میشه یه عروسی جمع وجور گرفت .من میخواستم جشن عقد بگیرم یه تالار کوچیک که ظرفیتش 200 نفربود پرسیدم ورودی هم نمیخواست منو زرشک پلوهم انتخاب کردم که ارزونتر باشه گفتش باخواننده نزدیک 1700 میشه مهمونم 150 نفر گفته بودم . راستی اگه اتلیه خود تالار هم انتخاب کنی کمتر میگیره ازتون خواهر من اتلیه اش باعکس باغ ویه تخته شاسی ونزدیک 40 عکس 20در25 ودو فیلمبردار عروسی 500 گرفت ازشون البته صد هزاروخورده ای هم ورودی جدا برای باغ میگیرن پول ناهارشونم باید بدی :)))))))))))))))
من اینجام
دوست جونیا من یکم کارم تمرکز زیاد میخواد بخاطره همین کم اومدم فرصت کنم دوباره میام کم بنویسید
مهدیه جونم حواست باشه فردا بیای غیبت همسرا :) من و همسرمه، چیه، بیا اونجا. جا نمونی مثل امروز بگی کجاییم ما :)) منتظرتیم گلم :)
چقدر قیمتش خوبه
من فعلا باید برم رئیسم اومد سراغم بعدا میبینمتون
ممنون ندایی پس منم میام اخلاق همسر . ولی حیف که خانواده ی شو شو وخانواده خودم نذاشتن جشن عقد بگیرم. هنوز تو دلم مونده :((((((((((((((((
وای سحر این که میگی چه قیمت خوبیه :) راضی بودن خواهرت اینا عزیزم؟ ایشالا که بشه. برای کمک به همسری راهنماییم کردی یا برای کمک به خانواده همسری یا برای خانواده خودم؟ :)))) مرسی عزیزم، من بعد از تصمیمات اولیه سوالامو میپرسم ازتون خوشگلا :)
سحری فارغ التحصیلی خوش گذشت؟ :)
منم اگر شوهرم مطمئن بشم که نمخواد هیچوقت نمیارم
هر کیو دوست داری الهه جونم
سلام فریباگلی ونداگلی ممنون از اینکه به یادم بودییییییییییییید :))))))))))))انقدر که پست گذاشتید تا الان داشتم پستاتونو میخوندم . اخه این همه حرف کجای شمااااااااااااااااااست :)))))))))))))))))
سحر جون بیا قسمت اخلاق همسری من تازه رفتم بیا تا عقب نموندی مجبور نشدی یه عالمه بخونی
فدات شم به جاش سالگرد بگیر خب، تو دلت نمونه خوشگلم :) :-* عروس به این خوشگلی :-*
منم فارغ التحصیلی میخواااااااااام :))))
رها خوبه دیگه فریبا گی، نه؟ اگر خوبه خیالم راحته :) منتظر وصل اینترنتش و اومدنش میمونیم :)
خب گرفتاری مهمونی باشه که خوبه مهدیه گلی :) همیشه به عقد و نامزدی و مهمونیو عروسی خانوم خوشگله :)))
کجایین؟ کجا رفتین؟
انشالا الهه جون
وای الهه مردم از خنده
فریبا جون تو قسمت من بذار الان یه جا به اسم هنرهای دستی نوعروسان میذارم عکسارو بذار اونجا خوبه :))))))))))))))))))) من فریبا گلی رو رو هوا زدم
به خاطره الهه از تولد دوستش خیلی بامزه بود
نه نبودم داشتم گزارش در میاوردم الان صفحه های قبلی رو خوندم
من برم بانک برمیگردم تا نیم ساعت دیگه زیاد ننویسید که رفلکسم به صفحات کنونی باشه :)))))))))))))))))))))
من اومدم
خوشم میاد همتون ازم حساب بردین هیچ کی هیچی ننوشت تا من بیام
عروسی عمو کوچیکم قرار شد کیک عروس و دامادو پسر عمم بیاره خلاصه که کیکو زحمت کشید و آورد وقتی دولاشد کیکو بذاره رو میز عینکش از جیبش در اومد افتاد وسط کیک هیچی دیگه عینکشو برداشت :| خیلی هم کیکه خوشگل شده بود :| خب مگه حتما باید قلب روی کیک عروسی باشه یه بارم به صورت سه بعدی عکس یه عینک روی کیک باشه یه نوع خلاقیته دیگه D:
تولدش مبــــــــــــــــــــــــــــارک عکس کیک تولدشو بیار ببینیم
سحر خانم ما اینجا منتظرتیم دختر
سحر جونم بیا چهار تا ازون خاطرات قشنگ عروسیتو بگو
:))))))))))) خیلی جالب بود ندا، مثل دیدنی ها :)))))))
خیلیم خلاقانه، آفرین به داماد خلاق :)))))))
یادتون باشه من صبح از همه زودتر اومدم ظهر از همه زودتر اومدم شبم از همه دیر تر میرم باز شما بگین غرنزنم اصلا مونا جونم کجایی عشقم بیا با هم غر بزنیم
من دارم عکسای اینستاگرام نو عروس رو میتماشایم :)
چرا نمیشه ذخیرشون کرد از رو اینستاگرام؟!!!!!!!
آفرین به فریبا گلی هنرمند. تولد ها هم مبارک. وای کیک نیما جون چی قراره باشه :))
وای ندا دخترا نیستن من کلافم. همش انگار یه چیزی گم کردم. چرا هی یکی یکی غیب میشین؟ مگه شما ها از افسانه ها اومدین آیا؟ :)))))))
پس کوشی سحررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر؟
بی خانمان شدیم امروز، اینجا کسی هم لینک نشد با ما :))))))
من همون دقیقه فوری بازش کردم فریبا گلی :)) اما دیر داره لود میشه، نمیدونم چرا :) آفرین به آقا پسریت :) از طرفداران حفاظت از محیط زیسته :))
بچه راستی گفتم 10 مهر مراسم جشن عقد خواهر شوهرمه. گرفتارم بخدا. 20 تیر نامزدی حالا 10 مهر عقد
فکر کنم تاریخ عروسیت نزدیکای تاریخ عروسی دختر خالم باشه فریبا گلی :) چه عروس کوچولویی شدی :) من دلم میخواد عکس عروسیتو ببینم فریبا خوشگلم.
ندا یعنی شوهرت باید از اون آق دوماد شیطونا باشه
الهه دیدم خیلی خووووووووووووووووووووووبببببببببببببببب بود عالییییییییییییییییییییی واقعا خوشمان آمد ولی امشب میرم کامل سر فرصت میبینم قول میدم
راستی ندا جون دیشب منزل مادرشور بودن خوش گذشت؟
نرگس جون دقیقا از این میترسم اون بعدا دیگه هرگز نرسه :))))))) وگرنه مشکلی با نگرفتن عکس اسپرت ندارمو عجله ای هم نیست :)
خوشحالم ندا جون که فیلمت خوب بوده.
الهههههههههههه تو چی دیدی که اینقدر عالییییییییییییییییییییییییییییییی بوده نو خوشتان امدهههههههههههههههههه منم میخوام ببینم خوب گناه دارم
بله کلی خوش گذشت کلی خوب بود کلی سر به سر خواهرشوهرجانم گذاشتم و خندیدیم میگفت ندا اینقدر واسه من سوسه نیا یه روز بالاخره جفت پا میرم تو صورتتا :))))))))))))))))))))))) کاری کردم که آخر شب پدر شوهرمم خواهرشوهرمو دست گرفته بود بهش متلک میگفت میخندید . خوارشوهرم گفت فقط بابا رو کم داشتم همشم زیر سر نداست
راستی بچه ها شماها شاغلین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خدا رو شکر عــــــــــــــــــــــــــــــالی بوده ندا گلی :)
ندا جون بهت خیلیییییییییی زیادددددد حسودیم شد
فریبا جان ما خانمهای دهه بالایی خیلی خوبیم :))
زنو شوهر خودشیفته، به هم میاین ندایی :))))) همسریت بامزه است، خب دو تایی بپرین تو همه عکسا :))
چرا نرگس جونم چرا حسودیت شد عشقم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پس الهه جان حتما حتما قبل از عروسیت برو برای عکس وکلیپ وگرنه همیشه رو دلت میمونه
یه خاطره تولد یادم اومد از تعریف ندا! بگم :) میگم :) تولد یکی از دوستام بود، رفتیم خونشون، دخترونه :)
به خاطر اینکه وقتی من میرم خانه مادر شوهر انگار همه روزه سکوت میگیرن اصلا خونشون معذبم هرچقدر حرف میندازم برا صحبت نهایتا حرفمون 3 دقیقه است اصلا اونجا راحت نیستم انگار توقفسم فقط دلم میخواد زودتر بیام اون لحظه ای که همسر میگه لباس بپوش بریم من مثل غرقی حاضرم
یکی از دخترای کلاسم دعوت کرده بودیم که صمیمی بود، اما همیشه با ما نبود مثل بقیمون، همیشه با هم. یهویی شو و اونم اومد، اما کادو نداشت :)
یعنی امشب میخوایم بریم خونه شون من از الان قصه ام گرفته
هر کدوم کادومونو دادیم با متولد عکس میگرفتیم با کادومون، بعد این دوستمم تو همه عکسا هست، همه کادو ها رم وانمود میکنه مال اونه، آخرم دوستم که تولدش بود زست گرفته با خنده که کادوم کو، خیلی بامزه بو :)))))) کلی خندیدیم. عکساشم با مزه شده :))
الهه نکنه خودت بودی راس بگووو
نرگس جونم، الهی بگردم، غصه نخور. امیدوارم خانواده خوبی باشن و بتونی کم کم روابط بهتری باهاشون برقرار کنی، اما اگر خدایی نکرده خوب نشدن، غصشو نخور! خانواده خودتو بچسبو با عزیزات بگو بخند و خوش بگذرون. :) به تدریج همسریتم جذب جو خوب خانوادتون میشه و ترجیحش میده به برخورد سرد خانوادش...
آره خیلی بامزه بود :) مخصوصا که تو عکسا با ژستاش همش داریم حرف میزنیم. من نبودم نرگسی، اما دختر خوبی بود. تهران نیست، دیگه ندیدمش بعد دانشجویی :)
رها چرا هیچی برامون تعریف نکرد فریبا گلی؟ فقط یه سلام کرد دلمونو آب کنه و ناپدید شد :)) عروسا ستاره سهیل میشنا :) :))))))
خب نمیشه رفرششو بردارن فریبا جونی؟ :)
نمیدونم دوس جونیا من خودم دختر شر و شیطونیم ولی وقتی میرم اونجا تا چند روز افسردگی دارم
این منم
هر جا به جز عروس برون :))))) لفطا اتاخای فریبا گلی و الهه جونیو به هم نــــــــــریـــــــــــــزیــــــــــــــد :)))
فریبا جون وقتی میرم میخوابم شوشو نیم ساعته که خوابه :)
من دارم اونوری رو هم چک میکنم الهه جون
ندا استرس برای باردار شدن سمه :)) استرس نگیر خوشگلم :))
شاد باشید
من نینی دوست دارم، اما همسری زیاد دوست نداره به این زودیا. به جاش من نگرانم با این بی میلی فعلی همسری دیر بشه. خانواده هام که نوه میدوستن :)
همسری میگه اگر تو نمیخوای که من کاملا موافقم. میخوام خودمون دو تا باشیم حالا حالا ها. حتی شاید کلا میگه بچه نخوام :O میشه؟!!! شدنیست آیا؟ :)
آخی، من الان اینجا کیو بغل کنم خب از این عکسا میذاری هوایی میکنی ما را :)
نکنه رفتین اخلاق همسر؟ دختراااااااااااا !!!
فردا فرشته گلی میاد ببین چه شلوغش بکنه اینجاها رو
گفت به اتاقای من سر بزنین شما شاهد باشین این چند روزه من هوای اتاقای فرشته رو داشتم
مونا ماه عسل کجا رفت دخترا؟ :) خودش که نمیاد، از شما بپرسم :)
دیروزم میگفت تا درودی دیگر بدرود :)))))) نه گفت تا برنامه بعدی همتونو به خدای بزرگ میسپارم :))
وای وای وای نداااااا!!! چرااااا!!! از امشب حق نداری، تی وی و سیستمو نو عروس تعطیل! چه معنی دختر دختر تا اون وقت شب :)))))))) شوشو چه گناهی داره!!!!!!
خانوم ها برای بارداری باید برنامه منظمی داشته باشند :) ندا چهار ماهت داره زمان میندازه ها :))
ای بابا شوشو کارشو بلده به قول فریبا گلی :))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))
وای الهه استرس میگیرم
نه فریبا، من 4 ماه به ندا فرصت دادم بگرده، بعدش بهونه تعطیل :) کی میری سفر دو تایی ندا؟ :))
الان بیام تو قسمت اخلاق همسر؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اگر قراره بریم اونجا من زودتر برم غیبت شوهرجانو بکنم تا شماها بیاین
:)))))))))))))))))))))))))))) میترسم بگه جده بزرگ
:))) حالا صبر داشته باش ندا گلی، گویند ز گهواره تا گور درس عبرت بجوی :)))
بریم غیبت شوشو جان ها :))
فردا بریم غیبت شوشو جان ها :))
ندای وروجک فکر کنم بچه ایشونو بزرگ کنه، جای اینکه ایشون بچه رو :))))
وای فریبا جون شما بفرمایید، من میل ندارم بارداری :))) قبل عروسیــــــــــ :))) هاه هاه :) فریبا جون یه دخملی بیار برامون دیگه، بشن هم بازی با آوا :)
از شوهر طفلی که توقعات زیاده. ولی نه، نیست، هواشو داشتم :)) خب از اینستام ولی توقع همراهی بیشتریو میداشتم دیگه خب :))))))
احسنت به آقای همساده :)))))))))))
ماها باید اینجوری زن باشیم
بله، بله، الان من تحت تاثیرم. تصمیم گرفتم تو تمام صفحات پایان نامم فقط بنویسم عــــــــــــــــشــــــــــــــــق... :))))))
اصلا جو گیر نیستما، فکر نکنید... :))))))
الهه اگر اینستا تو گوشیت داری میتونی شات اسکرین بگیری بعد عکسارو بذاری
ندا اینقدر منو جو گیر نکن، یه کاری دست یکی میدماااااااااااااااا :)))))
بلی، بلی، ما همینگونه زنانی هستیـــــــــــــم :)))
باشه حالا امروز نیاید، دو روز دیگه که من نبودم هی بیاین 20 صفحه ارسال کنید. ببینید کاراتونو!!!!
الهه شات اسکرین بگیر تو اینستا نمیتونی سیو کنی عکسارو
ولشون کن الهه بیا واسه خودمون خاطره بنویسیم اومدن گیج بشن
ای بابا، من از اینستا دیگه توقع نداشتم ندا!!!!!!!!!! :))))
اینو به بعضیها که فقط میان که عروسیه آدمو خراب کنن میگه ها
شما زحمت بکش فقط از خدا بعدش از شوهرت توقع داشته باش :)))))))))))
منم داشتم دیگه خب ندا :) تو بگو من حواسم بود، منم میگم تو حواست بوده :)))
منم داشتم دیگه خب ندا :) تو بگو من حواسم بود، منم میگم تو حواست بوده :)))
اینم از عشق
تو گوشیم ندارم ندا، بابا من خیلی از تکنولوژی عقبم دختر :))) هاه هاه! :))) اما رو سیستم میتونم شات اسکرین بگیرم، ولی حوصلش نیست :)))))))))
اگر شوهراتون روز عروسی به حرفتون گوش نداد باهاش این کارو بکنید :))
دیدی تهنامون گذاشتی فریبا گلی؟ بعد منو ندا کار دست کسی دادیم نگی چرا هاااااااا :)))
فریبا گلی من 12 رفتم ناهار خوردم زودی اومدم بعدش رفتم بانک 24 دقیقه اومدم :| به من میگن دختر فعال
:)))))))))))) وای خدا مردم از خنده، از دست تو نداااااااااااا
الهی بگردم، دلم کباب شد واسه شوهرش، آخه گناه داشت که خب!!! :)
آره ولی ماشالا دستاش حرف واسه گفتن زیاد داره فقط لباش کم حرفه :))))))))))))
من اومدم دوباره کسی نی؟
آفرین دختر فعال :)) منم که هم خوردم و هم نوشتم :)))))
اِ اِ، که غیبت منو کنید :) دارم واستون وروجکا :))))))
من خلاجتی، منکم حرف. اصلا دیگه حرف نمیزنم!!! (البته به شرطی که نتم قطع شه!) :))))))) خوب شد؟ :))
مهدیه جونم اومده :)) کی خاطره میگه؟ کی خاطره میگه؟ :)))
من باید برم یه دوره ای کلاسی، ببینم چگونه باید نازمان خریدار پیدا کند :))))))))) فریبا گلی ناز همه رو تحمل میکنه جز من :)) باشه، هروقت ناز یاد گرفتم یه طوری ناز میکنم که دستتون بیاد اصلا :))))
فریبا جون تولد نیمایی مبارککککککککککککککککککککک
یه تاپیک بذار فریبا گلی، به اسم غیبت. من توش غیبتتونو کنم همش :))))
فریبا خدا نکشتت درستش کردم ولی دقیقا مردا به 99% حرفامون همونو میدن :))))))))))))
وای مرضیه خیلی خودشو سر شناسنامش غم داد :( مونا بیا یه کم برامون تعریف کن لا اقل عروس شدی :)))
man tuye pm haye ghablim goftam k hanuz mahram nashodimo dar shorofeshim b khatere hamin man koli az tajrobehatun bahre bordam
صبا جون ایشالا که قبول میشن
avalan salam b hame mman saba 23 salame az ashnaei ba hamatun khoshvaghtam
صبا جونم خوش اومدی. صفحه مادر شوهر زیاد بیا، اونجا همیشه هستیمو شلوغه. از زمین و هوا حرف میزنیم :) خوشگل خانومی میشه لطفا فارسی بنویسی، من خیلی تنبلم آخه، کسی دعوام نکنه هاااااا :))) پس مادر شوهر بیا که بترسونیمت از مادرشوهر عزیزم :)))))
الهه جان اون کلیپی که گفتی منم دیدم .....هههههههههههههههههه
سلام خانوم خوشگلا.شب جشن من یه اتفاق افتاد که بنظرم جالب اومدبگم براتون:موقع رقص عروس و داماد بودوفیلمبردار داشت فیلم میگرفت که ما دیدیم مادرشوهروخاله شوهر و خانم برادر و چندنفردیگه دارن باعجله میان سمتم.منم باتعجب نگاه میکردم.دیدم اومدن و چسبیدن به دامنم.بعدش فهمیدم امنم باز شده و یخورده اومده بود پایین.حالافکرشوبکنید وسط مجلس دارن دامن میکشن بالا و میبندن.(البته وقتی داشتم میرقصیدم یخورده احساس کردم دامنم شل شده اما خب ..
farda j konkure arshad miad.... doa konid k in faride ma ham ghabul she k kheyli jolo mioftim
fariba jun merc k enghadr rahnamaei mikonid va etelaat dar ekhtiaremun mizarid man koli fekram avaz shod
merc... vali shak nadaram in hese khubo in enerzhie mosbat az vujude por hese shomast... bedune taarof va eghragh.
فاطمه جان خیلی خوووووووووووووووووووووووب بود عروس بی دامنش قشنگه :))))))))))))))))))))))))))))))
:))))))))) من یه کلیپ دیدم عروس و داماد از روی فرش قرمز و مسیر گل زده ای که براشون تزیین شده دان میان، یهو دامن عروس کامل میفته، لخت میدوئه و در میره، دامادم دنبالش :))))))))) خدا رو شکر زود به دادت رسیدن فاطمه جونم :) به قول ندا عروس بی دامنش قشنگه :)
merc neda jun
اخی صباجون. منم ورودتو تبریک میگم. اینجا هم خانوم مدیرش مهربونه(و درگوشی:خط کشم داره)هم بچه هاش عااااااااالین. والبته کلی باسواد. منم اولش خجالتی بودم. الان انگار کلی خواهر دارم. خیلی اینجا خوبه. راحت باش
انقد چیزای خوب خوب یادت میدن که معتادشون میشی
دی جی خودمون نیومد و جاش رفیقشو فرستاد شبعروسی من چون توخونه کلی کار داشتم دیر رفتم آرایشگاه یکم دیر به مراسم رسیدم تو این وضعیت دختر خاله هامم اومدن که آرایششون کنم کارای جزعی رو واسشون انجام دادم بیشتر نتونستم و جوابشون کردم آخه خودم وقت نداشتم خلاصه تا رسیدیم به مراسم یکم زدیمو رقصیدیم تا عروسو داماد بیان همه اعتراض کردن و گفتن دی جی اصلا آهنگاش قشنگ نیستو همش قدیمیه دیگه هیچی نزدیک بود جمع کنه بزاره بره
مامانو بابام خیلی سرشون گرم بود من وسط قضیه رو گرفتم نزاشتم جمع کنه بدجور بهش بر خورده بود بیشتر هم خالم بهش حرف زده بود جای اینکه آبروداری کنه! بمن گفت اگه سی دی آهنگاتونو دارید بیارید با هزار زحمت رفتم سی دی زدم یه سی دی خام هم بیشتر نداشتم بهد که دادم بهش گفت ام پی 3نه فقط آی دیو!
خیلی عصبی شدم دوباره یبزر ی سی دی خام جور کردم برم ایدیو بزنم آهنگارو عروس داماد اومدن و رقصیدنو نشستن من تو مراسمشون نبودم همشم پی سی دی .خلاصه اینکه تا اومدم سی دیو بزنم دیدم آهنگاش جدیدو بروز شده بود اساسی انگاری واس عروس و داماد نگهشون داشته بود.اصل مراسم من نبودم:((((((((((((((
فقط مشکلمون با دی جی بود آهنگ درخواستی داداشمو نمیذاشت دوسه باری که بهش گفت اونم بهش بر خورد رفت لباساشو عوض کردو دیگه نیومد وسط
واس عروس کشون هم عروس داماد همه رو پیچوندنو فقط ماشین ما تونست گیرشون بندازه شوهرم فهمیده بود میخوان دودرمون کنن دیگه مارو نتونستن:)))))))))))))))))))) کلی هم اذیت شون میکردیم تا برسن خونشون کلی شاباش گرفتیم ازشون
آخراشم خیلی زدیمو رقصیدیم جای همتون هم حسابی خالی بود
خداروشکر فتانه جونم به خوبی تونستی برگزار کنی. واقعا خدا قوت و خسته نباشی. خواهر عروووووووووووووووس
مرسی عزیزم قربونت برم
بچه ها من بیستم عروسیمه برام دعا کنید خاطره ی خوبی بشه اونوقت میام براتون تعریف میکنم
ریحانا جون خوش اومدی گلم .سعی کن به چیزای خوب فک کنی تا همه چی خوب پیش بره عزیزم ایشالا که مشکلی پیش نمیاد و عروسیت همون چیزی میشه که خودت میخوای. بسلامتی عزیزم باز بیا تعریف کنیاااااااااااااا. منتظرتیم
سالها بود منتظر عروسیه یه دونه داداشم بودم برای لباسم خیلی وسواس بخرج دادم یه مزون انتخاب کردم و پارچه گرون قیمتمو دوخت و تا شب عروسی چند بار تستش کردم ولی شب عروسی اشک منو این لباس لعنتی دراورد زیپش بالا نمیرفت گیر کرده بود حالا عروس و داماد وارد سالن شدن ولی من موندم تو پرو و همه ریختن سرم تا زیپ رو درست کنن یعنی قشنگ لج کرده بود و تکون نمیخورد بالاخره یکی از فامیلا با کلی سلام و صلوات درستش کرد ولی یه حال اساسی ازم گرفت خخخخ
بازم خوبه زیپت بالا اومد خواهر شوهر من روز عروسیم زیپ لباسش پاره شد نشستن واسش دوختن وقتی اومد تو سالن دوباره زیپش پاره شد بازم اونجا واسش دوختن آخر شبم وسط سالن خورد زمین :))))))))))))))))))))))))))))))))))))
واااااااااااااایچقدر خنده دار خب مجبور بود تنگش کنه زیاد واس ماها تاحالا پیش نیومده آخه از قبل خیلی کنترلش میکنیم
ببخشید الی خانوم منظورم بو اشتباه شد:)
شانس آوردی مرضیه جون که بالا رفت وگرنه باید بیخیالش میشدیا
بچه ها من لباس عروسم دوتا بند دانتل داشت که مزون گفت روز عروسی باید توی تنت یکی برات کوک بزنه الان بزنم بعدا خوب توی تنت نمی مونه. منم گفتم باشه. اما روز عروسیم توی آرایشگاه دیگه کاملا آماده بودم ولی مگه کسی پیدا میشد بند لباس منو بدوزه؟ از اون طرف پشت لباسم بند ضرب دری هم داشت هیشکی پیدا نمیشد اونم ببنده همه پرسنل آرایشگاه از این کار فراری بودن :))))))) چون میدونستن بند ضربدری لباس عروس خیلی ریز و زیاده هی باید مرتب هم رد کنن. حالا با صدتا التماس یکی پیدا شد بند ضرب دری رو بست ولی حالا بگرد دنبال کسی که یه کوک به بند دانتل روی شونم بزنه :)))))))) یه ساعت معطل همین بودم :)))))))))
فرشته جون منم لباسم یه بند دانتل داشت که خوب دوخته نشده بود وقتی از مزون گرفتم پوشیدمش وخواهر شوهرم برام دوخت. ارایشگاهیم که رفتم چند تا خانم مسئول پوشوندن لباس عروسا وبستن لباسشون بودن .لباس منم بند ضربدری داشت که برام بستن. اونجا تقریبا بیستا عروس بود خیلی جالب بود اولین بارم بود اینهمه عروس رو کنار هم میدیدم و باهاشون صحبت میکردم .یه تلویزیون هم داشت که دم در ارایشگاه رو نشون میداد وماشین عروسایی که با دامادا میومدن دنبال عروس رو میدیدیم که عروسا یکی یکی میرفتن . هی یادش بخیر :(
وای آخی باز خوب شد یکی بدادت رسیدو کمکت کرد وقتی خواهرم آماده شد من رسیدم آرایشگاه از اینکه این همه خوشگل شد جا خردمو بغلش کردم دیدم قیافش طوری شده که انگاری میخواد گریه کنه فک کردم تحت تاثیر قرار گرفت گفتم گریه کنی گریه میکنم آروم نمیشم که دیدم میگه برو بابا لباسم اذیتم میکنه داره فرو میره تو تنم!!!!!!!!!!!!!!!!!! دیگه منو دختر خالم دوباره بنداشو باز کردیم جابه جاش کردیم دوباره بستیم خیلی سخته این بندای ضربدر بعدش کلی دعامون کردو خندید!!!!!!!!!!!!!!!
سحر من جلوی در آرایشگاهم چندتا پله داشت یهو از ذو.قم که شوهرمو دیدم تورم رو که بلندتر از لباسم بود ول کردم اومدم برم سمتش زیر پام گیر کرد نزدیک بود روی پله ها بخورم زمین :))))))))))))
سحر من نامزدیم هم توی همون آرایشگاه بودم ولی اون روز همونی که درستم کرد برام بست سرش اون روز خلوت تر بود. ولی عروسیم آرایشگاه هم خیلی شلوغ شده بود خوده اون کسی که درستم کرد 5 تا شینیون و آرایش بعد از من داشت که 4 تاش از همراه های خودم بودن. ولی توی آرایشگاه من هم عروسی هم نامزدی عروس فقط خودم بودم. من این جوری بیشتر دوست داشتم چون اگر جایی بودم که عروس زیاد بود اگر کسی خوشگل تر از من بود حسودیم میشد :)))))))))))))) خخخخخخخخخخخخ
فرشته جون ولی تجربه ی جالب وجدیدی بود دیدن اونهمه عروس مخصوصا اگه خودتم بین اون عروسا باشی همش اونجا عروس صدامون میکردن . ازهم راجع به اتلیه هامون و ارایشگرامون میرسیدیم خیلی جالب بود. همه به من میگفتن ارایشگرت کی بوده . از ارایشگاه اومدم بیرون یه خانومه مسئول اونجا همرام بودو وسایلمو اورده بود که از شوهرم شیرینی بگیره. منم شوهریم رو تو لباس و ارایش دامادی دیدم خیلی ذوق کردم اخه خیلی تغییر کرده بود :)
اره فرشته عروس خودش باشه خیلی قشنگتر و ملیحتره .
فرشته جون آرایش ساده از همه چی قشنگتر و ماندگار تره نگران نباش حتما زیباترین بودی تو اون شب شک نکن
سحر منم دقیقا چون شوهرم خیلی تغییر کرده بود نزدیک بود بخورم زمین :))))))) اولین بار بود بدون ریش می دیدمش. گریم هم داشت. ولی آرایشگاهم رو من از قبل اینکه تصمیم به ازدواج بگیرم دوست داشتم برم این آرایشگاه. زن داداشم رو هم8 سال پیش بردیم همون جا. نامزدیم رفتم همه خوششون اومد. ولی عروسیم مادرشوهرم خیلی اصرار کرد بریم آرایشگاه های معروف مثل گل آرا و دادفر ولی من قبول نکردم پامو کردم توی یه کفش من فقط همین آرایشگاهو قبول دارم. حتی کاره جهای دیگه رو هم ندیدم. ولی خیل راضی بودم از کارش. واسه همه مراسم هام. هم عقدم هم نامزدیم هم عروسیم. عروسیم با اینکه خیلی خیلی خیلی ساده بود آرایشم ولی همه می گفتن چقدر تغییر کردی شاید بعضی از مهمونا از من که عروس بودم آرایششون بیشتر بود. اما خودم دوست داشتم در نهایت سادگی باشه هم شینیون هم آرایشم
فدات ندایی خودمم این عکسو خیلی دوست دارم. شاید بیشتر از عکسای عروسیمون دوستش دارم. چون عمسای عروسی رو عکاس ژست میداد اما این عکسو خودمون یهو این جوری وایستادیم
فرشته من این عکس دو نفریتونو خیلی دوست دارم. یه حس خوبیه. واقعا میگم
فدات ندایی. واقعا هم همه خوششون اومد. با اون حال بازم خیلی تغییر کرده بودم
منم نظرم همینه سحر جونم
مرسی ندایی لطف داری فداتشم
واقعا عروسیه خواهر خیلی خوبه فتانه جون خدارو شکر که همه چی خوب پیش رفت
فتانه خواهر عروس بودن خیلی خوبه خیلی لذت داره خوش به حالت
اینا فقط یه گوشه از اتفاقایی بود که روز عقد افتاد :D شمع روی کیک افتاد پارچه ی زیر کیک آتیش گرفت فیلمبردار اومد تا فراموش کردن خانومش رو بیاره برای فیلمبرداری از خانوم ها. موقعی هم که اومدیم نزدیکای تالار پدر شوهرم زنگ زد گفت هنوز مهمونا نیومدن شما هم نیاین. 40 دقیقه توی ماشین منتظر موندیم. ولی الان که به اون اتفاقا فکر میکنم خندم میگیره
سلام من خیلی خوش شانسی نیوردم برا مراسم عقدم. 1هفته قبل از عقدمون یکی از بزرگای فامیلمون فوت کرد مجبور شدیم عقد محضری بگیریم و عید نوروز جشن گرفتیم که همون اول مراسم مادرشوهرم تو تالار افتاد زمین دستش از 3جا شکست و اصلا تو مراسم نبود. 19مهر هم تاریخ عروسیمون بود 1ماه پیش پدربزرگ شوهرم فوت کرد و مراسم لغو شد. دیگه نمیدونم تاریخ بعدیش کی بشه :-(
روز عقد هم با اینکه با آتلیه هماهنگ کرده بودیم که ساعت 1 میریم برا عکس اما وقتی رفتیم هیچکس نبود دوباره برگشتم آرایشگاه به زور جلو خودمو گرفته بودم که گریه نکنم. ولی با وجود این همه اتفاق به همه خوش گذشت حتی خودم و همسرم.
نیلوفرجون یه سری مشکلات واقعا غیرقابل پیش بینی هستن. منم دو روز بعد عقد پدربزرگ شوهر. یه ماه قبل عروسی خاله پدرم و دوهفته قبلش خاله پدرشوهرم فوت کرد
وایییییییییی نیلوفر جونم خدا باید حسابی بهت صبر میداده اشکالی نداره عزیزم به همشون به چشم یه اتفاق خوب نگاه کن اونموقع واقعا حرص درار بود ولی الن آدم خندش میگیره همین چیزاست بنظر من موندگار میکنه خاطره هارو اگه روالش طبیعی بودو اتفاقی نمیوفتاد زاد خاطره انگیز نمیشد بنظر من:))))))))))))
دقیقا همینطوره اتفاق دیگه پیش میاد همین اتفاقاست که باعث میشه مراسم به یاد موندنی بشه. البته امیدوارم برا کسی پیش نیاد من و همسرم چون آدم های خونسردی هستیم خوب از پسش بر اومدیم.
نیلو جان با اینکه میدونم اون لحظات چقدر حرص خوردی ولی کلا همش با مزه ست
آها حالا متوجه شدم مرسی
سلام اساعت ١٠ صبح لپ تاپم و روشن کردم کارم و که باید تا اخر امشب تحویل بدم انجام بدم، تصمیم گرفتم واسه اخرین بار فیسبوکم و چک کنم ، نمیدونم چیجوری افتادم تو این اتاق و تا الان که ساعت ١:٣٩ دقیقه است داشتم از صفحه ی اول حرفهاتون و میخوندم.انقدر در متن رندگیهاتون قرار گرفتم که الان حس می کنم یه عمریه شماهارو میشناسم. از آشنایی با همتون خوشوقتم
ماهم از اشنایی با شما خوشوقتیم ستاره جان. به نوعروس خوش اومدی فقط مواظب باش معتاد (وابسته اش ) نشی :)
سلام.من تازه اومدم تو جمعتون. من 3 دی عروسیمه. اگه شمال یا شرق تهران آرایشگاه و آتلیه خوب که قیمتش مناسب باشه سراغ داشتین میشه بهم بگین؟ ما پولامونو جمع کردیم برای رهن خونه و خیلی نمیتونیم خرج مراسم کنیم. کل هزینه تالارمون با شام و میوه و شیرینی میشه 8 تومن! جفتمون هم دانشجوییم و درآمدی نداریم که بتونیم قسط بدیم خیلی. خواهش میکنم راهنماییم کنید:( خیلی استرس دارم:(
سلام دوستای جدید و گلم ممنووووووون
سلام ستاره جون خوش اومدی عزیزم. آرزوی بهترین ها رو برات دارم
سلام ستاره و مرضیه گل خوش اومدین ... ایشالا مرضیه جون عروسیت همونجوری که میخوای برگزار بشه و حسابی خاطره خوبی برات به جا بمونه
سلام بهار جان خیلی خوش آمدی. پیشاپیش تبریک میگم . چه کمکی از ما بر میاد؟ البته اینجا دوستای زیادی هستن که میتونن همه جوره راهنماییت کنن عزیزم
بامزه ترین خاطره ازعروسی دوستم بودکه برق رفت وعروس باچراغ گوشیش اومددنبال ماکه چندنفراز دوستان بودیم میگشت گفتیم پس دامادکو گفت توحیاط داره چوپی میگیره من حوصله ام سررفت اومدم اینجا
سلام من همین الان عضوشدم دوستان تازه واردم
مرسی ندا خانم من خاطرات شما و دوستای عزیز رو خوندم خیلی جالب و بعضیاشونم آموزنده بود یکی از خاطرات جشن عقد ما این بود که مهمونامون خیلی دیر اومدن تالار و ما از ساعت 5 که کار آتلیه و باغمون تموم شد تا ساعت 9 شب منو همسری شاید 10 بار جاده رشت تا انزلی رو رفتیم تا بگن که بریم تالار فکر کنم همه دیگه تو جاده مارو میشناختن دیگه تصمیم گرفتیم واسه عروسیمون 1 ساعت زودتر تو کارتمون بزنیم چون همه دیر میان
سلام خانم ها من 9 ماه عقد کردم و سال بعد عروسیمه خوشحال میشم از شما راهنمایی بگیرم
سلام خانم ها من 9 ماه عقد کردم و سال بعد عروسیمه خوشحال میشم از شما راهنمایی بگیرم
سلام خانم ها من 9 ماه عقد کردم و سال بعد عروسیمه خوشحال میشم از شما راهنمایی بگیرم
سلام آسمون جان خوبی خوش اومدی عزیزم. یه کم از خودت بگو بیشتر باهات آشنا بشیم
سلام بههمه دوستای قدیم و جدید. منم هستما. اخیییی!عزیزم. منم مثل تو سال دیگه عروسیمه. تجربه ای ندارم بهت کمک کنم:-))) وای اسمون جون تو استرس قدیمی منو شعله ور کردی:-(((دوستت ناراحت نبود برقرفت؟مگه برق اضطراری نیست تو تالارا؟
بهار جان عروسی خواهر کوچیکه منم اینجوری شد. هم مهمونا دیر اومدن. هم من و خواهربزرگم. البته تقصیر ارایشگاه بود. عروس دوماد رفتن خیابون دور دور. گفتن هروقت رسیدین تالار بگین ما بیایم!!البته از خداشون بود. کلی گردش رفتن.
اسمون جون لایک به امضات
سلام دوستای نوعروس من...من تازه عضو این پیج شدم و 24/5/92 عقد کردیم....الان همسرم سربازه ما 3سال دوست بودیم .... اگر خدا بخواد 24/5/94 هم تاریخ عروسی رو مد نظر گرفتیم.... از تجربه های قشنگ شب عروسیتون به منم بگین اینکه چه جوری 1 مراسم عالی داشته باشم....اینکه به همه خوش بگذره ..منتظر ایده های قشنگتون هستم...امیدوارم تک تکتون خوشبخت و سلامت باشین همیشه
سایت مشکل داره یا فقط من همش با ارور مواجه می شم :(
کجاعکس گذاشتی؟
سلام مرسی دوستان من که خیلی خوشحالم که همچین جایی هست که ما میتونم ازش ایده بگیریم و تجربهای دوستان که کلی از مشکلاتمونو حل میکنه مرسیییییییییییی
سلام مچکرم نداجان،حسنی جون مراسمشون توخونه گرفته بودن
23سالمه ازاستانای غرب کشورومجردممنون که منوتوجمعتون پذیرفتید
23سالمه ازاستانای غرب کشورومجردممنون که منوتوجمعتون پذیرفتید
آسمون جان چه کا میکنی ؟ دانشجویی؟ شاغلی؟ ما اینجا از همه چیز باید خبر داشته باشیم :))))))))))))))))))))))))))))))))))
فرشته هم مدیر قسمت عروس برون خانوم خانوما هست الهه هم مدیر قسمت آرایشگاه ها که فکر میکنم همه این قسمت ها به دردت بخوره . راستی یه سری هم به قسمت بازارچه بزن فکر کنم چیزای بتونی پیدا کنی که به کارت بیاد
بهار جان ما هم خوشحالیم که شما تو جمع ما هستید من و فریبا گلی مدیر اتاق جهیزیه هستیم که شاید اونجا بتونه خیلی بهت کمک کنه برای چیدمان خونت و خرید لوازمت
اوکی!وای اول شنیدم کلی استرس الود شدم:-)))))داشت باورم میشد اگه توعروسی1اتفاقی براعروس نیفته نمیشه
چراعکس من بازنمیشه):
ازاستان لرستان شهرستان دلفان.نورآباد درروی زمین نیست چو"دلفان" جایی/"دلفان"دل عالم است ومااهل دلیم خخخ ترم7حسابداریم.روزاییم که کلاس ندارم کارآموزی خیاطی
معلوم نیست فریبا جون، هنوز تصمیم نگرفتیم، احتمالا 1.5 تا 2 سال دیگه. ما مشهد زندگی میکنیم شوهرم تهران، خیلی همدیگرو نمیبینیم. الان 3 هفتس از هم دوریم، البته الان خوشحالم چون فردا میرم پیشش :-) ^ـ^
اره پری جان اینا همش خاطره میشه مهم همسریه
آره واقعا همش خاطره س :-) یه چیز بامزه، من شوهرم ماشین نداره و واسه جشن عقدمون مجبور بودیم از ماشین پدرشوهرم استفاده کنیم. از آرایشگاه تا آتلیه و از آتلیه تا تالار مادر و پدر و برادر شوهرم تو ماشین با ما بودن! تو راه برگشتم اومدن سوار ماشین شدن با ما برگردن، همه فامیل شروع کردن غر زدن تا اینکه پیاده شدن و با ماشین برادرشوهرم رفتن!!! ملت بادکنک میریزن پشت ماشین، ما فک و فامیل شوهرو :)))))))))
من حدود 1 ماه پیش جشن عقدم بود، فقط 20 دقیقه تو سالن بودم چون آتلیه جای ساعت 7 ساعت 8و20 دقیقه کارمونو تموم کرد!! و ما تا رسیدیم سالن ساعت 20 دقیقه نه 9 بود و ساعت 9 شام دادن، فقط رسیدیم چندتا عکس بگیریم. وقتی یادم میفته حرص میخورم...
الهی :) الی خانوم من انقد استرس دارم ک میخام زود بگذره عروسیم
پری جون پس الان که من دارم پستتو میخوام شما تهران هستی و کنار عشقت !! خوش باشین الهی
دوستان تا حالا شب عروسی دعوا دیدین ؟؟ من دیدم شما اول بگین تا اخرش منم بگم
اره عزیزم من دیدم قشنگ از نزدیک وواضح هم دیدم !! شب عروسی خودم دعوا شد !!!!!!!!!
ددوستانی که دوران عقد بسر میبرید از تمام لحظه لحظه هایی که برای مراسمتون برنامه میچنید وکار میکنید لذت ببرید من و همسرم چند ورز پیش داشتیم فیلم عروسی رو نگاه میکردیم خیلی دلم تنگ شد برای اون روزا. خیلی زیاد. احساس میکنم سالها گذشته از اون روزا.
ای فریبایی. از شما بعیده خانوممدیر با اخلاق. چه بداخلاق بودی پس شب حنابندون. بنده خدا آقا رضا نترسیده داماد جوان ما؟
والاحق داشتی فریباجان.ولی کاش توتمام مراحل زندگیمون فکرکنیم فیلم گرفته میشه وبعدهااگه نگاه کنیم میگیم ارزش نداشت ناراحت کردم خودمو
حالا عیبی نداره. اینم یه خاطره میشه براتون. مهم اینه ک الان اصلا اخلاقت بد نیستشو مهربونی از سر و روت میریزه.
جاریم عوضی بازی دراورد سر سفره عقد فامیلای من تا میخواستن بیان تو فوری رو بست و گفت دیگه جا نیست نیاین تو درو بست و همه موندن پشت در و ناراحت شدن
جاریم شده بود همه کاره الهی خدا ازش نگذره و شب عروسی دختراش الهی اشکش در بیاد که اشک خانواده منو دراورد بعدشم کلی شوهر منو بر علیه خانوادم عصبانی کرده بود که همسرمم طاقت نیاورد چند تا حرکت ناراحتت کننده انجام داد
خداروشکر من و همسری هم برنامه ریزی مون خیلی خوب بود. آخه ما هیچکسو واسه کمک نداشتیم حتی برادرای همسر و خانواده اش. تمام هزینه ها پای همسری بود و مدیریتش واسه هردومون خیلی مهم بود. ولی آخرش انقدر همه چی خوب شد که خیلی ها می گفتن بهترین عروسی ای بوده که رفته بودن و این برام خیلی خاطره انگیز شده! مهمتر از همه کسی حرف و حدیث درست نکرد که مراسم به کاممون تلخ بشه. خداروشکر.
سلام مهسا جون عروسی با مدیریت کامل پیش بره خیلی خوب میشه بشرطیکه ادمای حسود شب عروسیو تلخ نکنن مثل مشکل یاسمین جون ...
مهسا جون صد افرین به مدیریتت عزیزم
پسر همسایمون تقریبا ده سال پیش عروسیش بود پدر عروس ادم درست و حسابی نبود از اونایی که چاقو میکشن
و اخر شب که از سالن برگشتن بین داماد و پدر عروس حرف افتاد بابای عروس هم دست تو جیبش کرد و بروی داماد چاقو کشید ووسط مهمونا عربده کشی میکرد واای چه صحنه بدی بود
این داستان باعث شد که الان بعد ده سال عروس اجازه نداره خونه پدرش بره
و فقط مادرش میاد خونش دیدینش .. البته داماد حق داره نذاره زنش تو خونه همچین پدری بره
وای مینا جون چه زنداداش حسود و کوته بینی. آخه برای چی از هم جدا شدن. طفلک دختره
منم میگم حسودن اکثرشون که بهترین شب عروس و دامادو خراب میکنن.برای منم این اتفاق افتاد و اون شب بدترین شب زندگیم شد
عروسیه منم خیلیا به فکر خودشون بودن و ملاحظه مارو نمی کردن ولی منو شوهرم بی توجهی کردیم به همه خوشی خودمون رو به خاطر دیگران خراب نکردیم. با وجود تمام استرس هاش بهترین شبه زندگیم بود و دوست داشتم دوباره تکرار بشه
من توی یک عروسی دیدم که زن داداش عروس یه لباسی پوشیده که سعی کرده بود جلوه لباس عروسو بندازه در حقیقت اونم لباس عروس پوشیده بود و عین عقده ایها مرتب دور مهمونا میچرخید و میخواست خودی نشون بده .. همه متوجه حسادتش شده بودن کلا خودشوم تحت شعاع قرار داده بود لباسش اونقدر چین و پف داشت که از لای صندلیها رد نمیشد !!!!!!!!!
و بدتر اینکه این عروس نگون بخت بعد از 9 ماه زندگی مشترک از همسرش جدا شد
وای چرا؟
فریبا :O
توی عروسی خواهر منم مادرشوهرش با خواهرم بحثش شد
دعوا نبود :/
اره یاسمن جون بیا تعریف کن برامون که دلیل دعوا چی بوده ؟ البته به خاطر اختلاف سلیقه ها بین خانواده ها همیشه یه بحثایی به وجود میاد ولی نباید حساس شد روش و اعصابتو به خاطر موضوعا کوچیک خورد کرد من همیشه اعتقادم اینه که یه نفر حتی با پدر و مادر خودش که هم خونشه اختلاف نظر زیاد داره پس طبیعیه که با خانواده همسرش هم بی مشکل نخواهد بود منم تو روز عروسیم خاله همسریم با دخترعموهام دعواشون شد
میتونی توضیح بدی چرا دعوا شد یاسمین جان؟ یعنی شب عروسیت بهم ریخت همه چی؟ بین خانوادت و خانواده همسرت بحث پیش اومد؟
متاسفانه تنها چیزی که این جور مواقع بهش فکر نمی شه فکرحال عروس و دوماده
طفلکی ها مثلا قراره بهترین شب زندگیشونو برگذار کنن
کاش اطرافیان یه ذره مراعات عروس و دومادو بکنن و با بزرگواری بخشش یا هرچی یه خورده کوتاه بیان تا مجلس برگذار شه
بعضیها خیلی خودخواهن شب عروسی هم نمیخوان کوتاه بیان بعضی از فامیل هم کلا دوست دارن شب عروسی الم شنگه راه بندازن بسکه حسودن
ای وای چقدر وحشتناک و وحشیانههههههههههههههه. البته اینم بگم من از رسم لیست جهیزیه رو امضا میگیرن اصلا خوشم نمیاد. مامان من اصلا این کارو نکرد گفت فقط موجب اختلاف میشه این کارو ارزش کار منو که این همه زحمت کشیدم واسه جهاز پایین میاره
salam.che vahshatnak
واااااای..... چه ادمای وحشی وجود دارن.....
خدا ارین جور مردا نگذره....
نوشتن لیست جهاز کاری قانونی است که متاسفانه برخی از خانواده های عروس خانوم ها سو استفاده کرده و در آن چیزهایی قید می کنن که با عقل جور در نمیآد و باعث برانگیختن حس انتقام جویی در خانواده داماد میشه
همین طور گاهی وسایلی که خریداری شده با ارزش گذاری های بیخودی بیش از آنچه که هست تلقی میشه
مثلا اگر خرید های عروس خانوم برای جهازش 15 میلیون باشه برخی میانو مینویسن 30 میلیون یا 40 میلیون
خوب مردم عقل دارند و میبینن
به نظر من هردو طرف باید کوتاه بیان
نوشتن لیست جهازیه کاری درسته و از جهت قانونی از اموال زن در هنگام خدایی نکرده طلاق و فوت همسر یا خودش دفاع میکنه
خواهش میکنم فریبا جون
خوب خیلی ها موقع ازدواج احساسی برخورد میکنن و نوشتن این چیز ها رو دور از شان و منزلت خودشون می بینن و برخی از آقایون هم سر لج و لجبازی میگن که من نه جهیزیه می خوام نه لیست
باید از این نظر فرهنگ سازی بشه
راستی جهاز برا شتره درستش جهیزیه ست :)
منم هرچی خریدم به مادرشوهر گرام نشون دادنم با قیمت خریدش! حتی اگه ارزون باشه چون اخلاقشو خوبه و میشناسم چه جورن و براشون قیمت یا لوازم مهم نیست.
تازه تعریفم میکنه میگه چه خوب خریدی مثلا یا به همسرم میگه اینو برای مژگان یکیشو تو بخر ست بشه
هفته پیشم که خونشون بودم گفت تو ماشالا همه چی خریدی باید به فامیلا بگم کادو مادو نیارن پول بدن! :))) الکی جاتو تنگ میکنن
ما هم فکر کردیم ممکنه اختلاف به وجود بیاره لیست جهیزیه. این کارو نکردیم.
وای من فاکتور که چه عرض کنم قیمت خیلیاشم یادم رفته خیلی ناراختم :(
دوست داشتم حداقل خودم بدونم جهیزیم چقدر شده....
ثمین جون وای نه داری اشتباه میکنی باید حواست به قیمتا باشه هر چیو قیمت نداری از فروشگاها قیمت بگیر و یادداشت کن از حالا به بعد هم فاکتور بگیر بذار
ثمین میتونی قیمت بگیری از مغازه ها وسایلت رو
اره بدونی چقد خریدات میشه خوبه
من یه دفتر دارم نوشتم . چند وقت جمع کردم همینایی که خودم خریدم دیدم شد هشت تومن
باورم نشد چون کم کم خریدم فکر نمیکردم
هنوز خیلی خرید مونده
هه هه مادرشوهر من اگه بهش یبگم فلان چیزم خریدم میگه ا داری میخری؟ بزار همون دم عروسی میخری دیگه خودت اذیت نکن.
امیدوارم غیبت محسوب نشه
هاهاها :))))))))
دیگه وقتی به شوهرم میگم اونم میره صاف میذاره کف دستشون دفعه بعد که میرم خونشون سوال پیچم میکنن
شب پاگشامون مادر شوهرم خواهرمو گیر آورده بود یک سوالایی میکرد خواهرم از تعجب شاخ در آورده بود میگفت چقد زنه فضوله:)))))
بعد میگه من میگم خودتون خوش باشید اینو که میگه یه آهی از ته دل میکشه هر کی ندونه فک میکنه فرشته ست
هر حرفی هر حرکتی از من میبینن دفعه بعد که میرم خونشون از دهن خودشون میشنوم و جالب اینجاست که مثل یه اختراع به نام خودشون ثبت میکنن:)))))))))))
اعتماد به نفسشون خیلی خیلی پایینه
وای چقد غیبت رو دلم مونده بود همش تخلیه شد
الهی پریناز
نمیدونم اینا غیبت محسوب شه یا نه اما حداقل خودتو اینجوری تخلیه میکنی عزیزم
خوب من شنیدم درد و دل کردن در مورد کسی دیگران نمی شناسن غیبت محسوب نمیشه
شماها که نه می دونید اونا کی ان و کجا زندگی میکنن
منم که نمیشناسین به صورت واقعی همش مجازیه
پس ایشالا که غیبت نیست
فرشته بدجنس شد :))))
من خوب خریدام همه خونشونه و میبینه با کلی چیز میز میام و بهش احترام میزارم نشون میدم! خداروشگر مشکلی نداشتیم و نداریم.
نانی عزیزم خبیث و گفتی خندم گرفت خخخ
مژگان جونی قضیه تو فرق میکنه.مادرشوهر من خبیثه:) منم مجبورم
یعنی من نشون میدم وسایلمو بعدا ذوق نمیکنن؟ ;) ولی مادرشوهرجان گفت ایشالا همه رو بچینی تو خونت فامیلا اومدن ببینن حظ کنن از سلیقت , من ازین رسما خوشم نمیومد ولی چون عروس اولم مادرهمسر میخواد به اصطلاح کلاس بزاره با عروسش :))) منم مخالفتی نکردم چون گار بدی نیست گناه داره اخه
ولی مامانم بیشتر ذوق داره چون فقط عکس وسایلمو دیده!
من برنامه weddig رو از بازار دان کردم و طبق اون تو یه دفتر کالاهامو تفکیک کردم و چیزایی که ضروریه فقط نوشتم و بعد خرید تیک میزنم و قیمتشو می نویسم. فاکتورا رو هم جمع کردم حتی رسید دستگاه پوزا رو بالاش نوشتم قیمت چی بوده!
اینجوری الان دقیقا میدونم چی خریدم نخریدم و دفه بعد میرم خرید چی بگیرم! عکس همه وسایلمم دارم
من عروس اول و آخر بودم اما نشون نمیدادم خخخخخخخخخخخخ
هر کسم بپرسه چی خریدی میگم ایشالله برم خونم میگم بیایید ببینید الان بگم چی خریدم از دهن میوفته میخوام سوپرایز باشه واستون.توام همین و بگو.
به نظر منم هیچ لزومی نداره ک بگیم جی خریدیم و اینا.
من خودم اگر بین چند تا چیز گیر کنم حتما از خواهر شوهرم و خواهر خودم میپرسم. چون سلیقشون بیسته و میتونن کمکم کنن. اما اینکه بگم این قیمت خریدم و اینا اصلا.
آره نانی جون حماقت از خودم بود که صادقانه رفتم جلو ولی خوب چیزایی که میبینن رو می پرسن
خیلی وقتا چیزایی که ندیدن رو هم می پرسن که تو از اینا خریدی؟
واقعا باهات موافقم این جور آدما هیچ انگیزه ای برای زندگی ندارن و فقط از دیگران تقلید میکنن
دقیقا بعداز عقدمون میبینم که چقد سعی میکنن حتی دکور خونشون رو شبیه خونه مامانم کنن
پریناز جون جواب سر بالا بده یا سرد جوابشون و بده یا اصلا جواب نده بزار بفهمن که نپرسن.الان بخوای کوتاه بیای تا اخرش دیگه باید کوتاخ بیایی.سعی کن رفتاری عمل کنی تا لفظی و حرف زدن.چون بعدا میتونن بگن که پریناز این حرف و زد.ولی با رفتارات بفهمون بهشون.من خودم خیلی مشکل دارم دوست جونی و هم با همسرم هم با خانوادش و مشکلاتی که با خانوادش دارم و میاوردم تو بحث های 2نفرمون.ولی بهد از اینکه اومدم تو این سایت و با بچه ها اشنا شدم متوجه شدم باید طور دیگه ای رفتار کنم
اینجا خوبیش اینه که حداقل راحت حرفاتو میزنی .و ی دلگرمیه و خیلی از حرف های بچه ها بهترین راه برای درست کردن زندگیته.سعی کن همسرتو بکشونی سمت خودت.و زیادم ازش گله نکن.بیشتر با روی باز با شوخی از ارزوهات بگو.
من دفعه اولی که رفتم خرید واسه جهیزیم سریع مادرشوهرم زنگ زد گفت شام بیا خونمون.منم که گاگول .از سیر تا پیاز وسایلامو در اورد دفعه بعد که رفتم خونشون ست چاقو اشپزخونه که گفتم خریدم و خریده بود بعد از اون دیگه نه گزاشتم بفهمه میرم خرید نه میدونه چی خریدم.جدیدا مدام میگه بعد عید جنس گرون میشه برو وسیله بخر منم گفتم ایشالله خونم که مشخص شد وسیله میخرم.چون شب خواستگاری گفتن خونه میخرین الان نیگن فعلا نداریم.
منم مادرشوهرم که اصلا نمی پرسید ولی گاهی هم حرفش میشد میگفتم میخوام یهویی ببینید ذوق کنید الان بگم دیگه تازگی نداره
منم لیست نوشتم و هرچی که میخرم توش می نویسم اصلا ببینم چقد برای جهیزیه پول خرج کردم
مادر شوهر من میگه این چیزا مهم نیست ولی دونه به دونه هرچی می خرم و تا قیمت و جایی که خریدم ازم میپرسه
جالبه که خیلی فضوله ولی ادعا میکنه اصلا نه زندگی کسی دخالت می کنه نه کاری به کسی داره
هرچی می خرم خواهرشوهرم دفعه بعدش نشونم میده یا میگه آره اینو چند وقت پیش خریده بودم انقد در حالی که دفعه پیشش اصلا نداشت و نمی دونست چیه
من اصلا کاری به کارشون ندارم و خودشون دوست دارن هر طوری هست به من برسن موضوع هم فقط من نیستم خونه اون یکی زنداداششون هم که میرن دفعه بعدش میبینم نصف چیزایی که خونه ش دیدن رو رفتن خریدن
ینی انگار تو عمرشون این چیزا رو ندیدن
پریناز جون مادرشوهر و جاری منم اینجورین.بخاطر همین من اصلا نمیگم چی خریدم چند گرفتم.تو این موردم همسرم متوجه شده مامانش و زن داداشش اینجورین دیگه هیچی نمیگه خونشون.چون اوایلش من که نمیدونستم اینا اینجورین بعدا کلی حرص میخوردم و گریهدمیکردم.
اصلا لزومی نداره داری جهیزیه میگیری به اونا بگی یا بگی چی خریدی .هر وقت قرار شد عروسی کنی میان خونت میبینن.بعضی وقتا اشکال از خود ماست.بدون اینکه طرف مقابل رو بشناسیم صادقانه باهاش رفتار میکنیم.
اینجور ادمارو باید ولشون کنی.این ادما ببخشید هیچ انگیزه و اراده ای ندارن تو زندگیشون.و همیشه از زندکی عقب میمونن .کسی که خودش هیچ ایده و خلاقیتی نداشته باشه فقط کارش تقلیده.من جاری و مادرشوهر خودم و میگم.مسابقه گزاشتن باهم.میری خونشون فک میکنی رفتی گالری وسایل منزل
منم همه فاکتورهام رو دارم
خیلی ها در حال حاضر دیگه لیست ندارن یا انجامش نمیدن.ولی من خودم ی کلاسور درست کردم هر چیزی که میخرم فاکتور میگیرم با مهر فروشگاه گزاشتم تو کلاسور که اگه قرار شد لیست باشه فاکتورهام ضمیمه بشه که بعدا حرف توش در نیاد.هرچند خدایی نکرده زندگیبخواد خراب بشه و خراب که شد دیگه لیست و مهریه و....معنی نداره.
منم تا الان هر چی گرفتم فقط به همسری نشون دادم.خوش بحالت مژگان که مادرشوهرت خوبه .ایشالله خدا حفظش کنه
سلام به همه دوستای عزیزم...خانم ها آقایون با کمک شما دوستان من در مرحله مقدماتی جشنواره زیباترین چیدمان جهیزیه تونستم فعلا اول بشم...مرحله اصلی مرحله فیناله که تا همین سه شنبه یعنی 9 شهریور هم بیشتر وقت نداره، خوشحال میشم اگه به این لینک
http://www.noarous.com/fa/thread/177782/page/5
بیاین و به عکس من؛ فینالیست اول با کد E020 رای بدین.از همه دوستان پیشاپیش ممنونم