شوهرم میگه لباس دکلته ای که خریدی برا عروسی خواهرت من دوست ندارم بپوشی میگه یکم پوشیده تر بپوش . البته درست میگه لباسم خیلی کوتاه و بالاشم دکلته کمرشم هیچی نداره. اما من خیلی دوسش دازم.گرونم خریدمش چه کنم/؟؟؟
بخشی از عبارت مورد نظر را تایپ کنید:
باغ تالار
آتلیه
آرایشگاه عروس
تالار عروسی تهران
تشریفات عروسی
سالن عقد تهران
ممنونم ندا جان عزیزم بردم دادم به خیاط گفت برات یه بند خشگل با سنگ میزنم. از دست این شوهراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا ی لوس
آفرین سارا خانم بهترین کارو کردی الکی شب به اون خوبی رو با این چیزا برای خودت و شوهرت خراب نکن
ممنونم ولی من بعضی وقتا فرق بین اینکه میگن زیاد به حرف شوهرتون چشم چشم نگید رو با این جور مسائل نمیتونم تشخیص بدم. گهگاهی فک میکنم قرار نیس اون هر چی میگه من بگم چشم
ندا گلی این توجه تا چه حد باید باشه به نظرت عزیزم؟ :)
عزیزم یه چیزایی واقعا رو روابط آدم تاثیر میذاره ساراجان من خودم به حجاب اعتقادی ندارم ولی باید بدونی آدم حالش بد میشه دیگران به همسرش زیاد نگاه کنن و همسر آدم به هر دلیلی تو چشم باشه لباس شما حس بدی به شوهرت میداد و تو اگر توجه نمیکردی او هم بعدا میتونست جایی خواسته تورو نادیده بگیره
سارا جان من یه چیزی به ذهنم رسید
من یه لباس دکلته دارم که مدلش یکم خاصه خیلی نمیتونه کسی بگه که لخته حالا اگه تونستم عکس مدلشو برات میذارم از جنس خوده چارچش یه نوار از کمرش اومده از دور دستا میاد پشته گردن و از همون گلی که روی سینش کار شده روی نوار دوخته شده هم خوشگلش کرده لباسو هم لختیه زیادشو گرفته الان عکسش همراهم نیست وگرنه برات میذاشتم
راست میگید فکرای جالبیه.می دم خیاط برام بالاشو درست کنه.شایدم نوار سنگی بگیرم بدم براش بند درست کنه.ممنونم دوستتون داااااااااااااااارم
اگه میخوای بپوشیش زیرش گیپوربپوش یا یه شال نازک بندازروشونه هات با شوهرت مشورت کن اگه اجازه نداد کلا بیخیالش شو
یه کت حریر هم رنگ لباست بده برات بدوزن بپوش که هم به دل خودت باشه هم دل همسرت عزیزم وقتی شوهرت اینقدر حساسه با خودش برو خرید لباس که بعدا اینجوری دو دل نشی حالا عیبی نداره ببین با کت حریر میتونی درستش کنی
زن داییم دقیقا همینطوره همیشه تو جمع به داییم چشم چشم میگه ولی وقتی آخر کارو میبینیم که کارو حرف خودشو به کرسی نشوند باور کنید مردا همینو میخوان
صبا جان اینکه یه مرد به حجاب زنش گیر نده با اینکه مردی به زنش بی توجه باشه دو موضوع جدای از هم هست چرا موضوعاتو با هم قاطی میکنین. مردی که مرده و زنده زنش براش اهمیت نداره یک موجود کاملا بیشعور و بی شخصیته که داره به این زندگی ادامه میده هم خودش هم زنش هر دو طرف ولی مردی که به حجاب زنش کاری نداره به خاطر اینکه اول اینکه به همسرش اعتماد داره دوم اینکه به شعور زنش بابت انتخاب لباسهای توهین نمیکنه سوم اینکه شخصیت زنش رو بالاتر از چیزاهایی میبینه که بخواهد خردش کنه و اینکه برای اعتقادات زنش ارزش و احترام قائله
نیلوفر جان اصلا حرفتو به هیج وجه حتی ذره ای قبول ندارن اگر معقوله حجاب چیزی هست که تو میگی هیچ مردی غیر از مردای ایرانی با زنشون نباید زندگی کنن چون زنهای غیر ایرانی به غیر عربهای نافهم حجاب ندارن هیچ کدوم حجاب ندارن ولی زندگیهاشون طولانی مدت تر و با عشق تر از زندگیهای ایرانی ها هست. پس این بحث حجاب بابت آزادی و بی توجهی مردها کلا از نظر من منفک و اگر مردی اونجور که تو میگی باشه و اونجور فکر کنه از نظر من ربطی به حجاب زنش نداره کاملا مربوط به فکر خراب و منحرف اون مرد هستش وبیشعوری اون مردو میرسونه. نیلو جان ببخشید این طرز فکر ماله صد سال قبله
بخدا اگه مردا کاملا تو این قضیه بیتوجه باشن خودمون شک میکنیم که چی شده ؟ چرا عین خیالش نیست ؟چرا اصلا من براش مهم نیستم تا نظر بده ؟ من مرد بیتوجه دیدم خدا نصیب نکنه فکر کنم مرده و زنده زنشم براش مهم نیست
اله جونم ادما وقتى یه چیز گران قیمت وباارزش دارن دوس ندارن چشم طمع کسى بهش بیافته ضمنا شما اینوبدون همسرت خیلى دوست داره بخاطرهمین بهت گیرمیده.عزیزم مردایى که خودشونو روشن فکرمیدونن وزنشونو ازاد میذارن مطمعن مطمعنننن باش خودشون هم ازاد حساب میکنن وخیانت خواهندکرد خیانت هم نوعهاى مختلف داره ازاد گذاشتن زن ازاعتمادکامل نیست ازبیخیالى کامله
نیلوفر عزیزم من دقیقا حرفتو قبول ندارم گلم. من به شخصه مردای زیادی رو دیدم که عـــــــــــــــاشق خانومشونن، خودشون اعتقادی به حجاب ندارن و همسرشونو آزادتر میذارن و اینو دلیل بدی نمیدونن. اما توی برخورد باهاشون کاملا میفهمی چقدر آقا و با شخصیت هستن و همسرشونو دوست دارن و بهش هم وفادار میمونن و متقابلا همسرشونم وفادار و عاشق شوهرشه.
البته اینم بگم که به نظر من هیچ مردی نیست که هیچ حساسیتی نداشته باشه، مگر اینکه اصلا همسرشو نخواد و دوست نداشته باشه. اما این حساسیت به نسبت محیط و شرایط خانوادگیش و شرایطی که بزرگ شده و اعتقاداتش متفاوته! یکی حساسیتش در حدیه که هم حجاب کامل میخواد، هم میگه آرایش نکن. یکی میگه حجاب و آرایش معمول باشه، یکی روسری رو ملاک نمیدونه و براش مهم نیست. اما بازم مثلا از لباس باز پوشیدن خانومش خوشش نمیاد...
آره فتی خوشگلم، همین راه رو برو، ایشالا که همیشه خوشحال باشی. :) منم بعدا اگر به نتایج دیگه ای رسیدم همینجا میگم بهتون دخترا :) زن داییتو مامان ندا و خیلی از خانومامون که این کارا رو انجام دادن درست میگن و تجزبشو دارن. اینا سیاست های زنانه است که تا حد زیادی جواب میده :)
مخصوصا مردای ایرانی همشون حداقل اندکی حساسیت دارن، که بسته به اینکه این مقدار حساسیت با شخصیت خود دختر و فرهنگش تقریبا جور باشه میتونه اصلا مشکل ساز هم نباشه و بعضی خانوما یه کم این حساسیتو دوست دارن، چون نشونه محبت میدونن. مشکل جاییه که حد حساسیت مرد با فرهنگ و عادات دختر همخونی نداشته باشه و فاصلش زیاد باشه...
سلام عزیزم آره.نمیخوام ی طرفه قضاوت کنم اما شوهر مشهدیم با من خیلی خوب کنار اومد
خیلی خوبه مشکلت حل شد فتی جون . خوب کاری کردی دختر . توی زندگی مشترک باید دوطرف کوتاه بیان وگرنه سنگ رو سنگ بند نمیشه که .افرین دختر.
درسته فریبا جون دارم سعی میکنم کنار بیامو چیز خیلی سختی نمیخواد مرسی از راهنماییهای خوبتون خییلیییییییییییییییییی دستتون دارم همتون واسم عزیز شدین همینکه واسم وقت گذاشتین ی دنیااااااااااااااااااااا ممنونتونم
مرسی دوستای گلم آگه اون روز کمکم نمیکردین نمیگفتین خودم که اصلا بفکر حرف زدن نموفتادم چون خیلی لجبام
راستش از اون شبی که باهاش حرفیدم خیلی آرومتر شدم فهمیدم توقع بیشتری از من نداره فقط در همین حده
مامان من همیشه میگه تویه زندگی زن و شوهر نباید من باشن باید نیم من باشن تا بتونن کنار هم زندگی کنن حالا میبینم واقعا راست میگه اگر هر کدومشون بخوان من من کنن و فقط روی حرف خودشون وایستن زندگی رو هر روز خراب میکنن
خدارو شکر فاطی جون من مطئنم با آرامش حرف زدن خیلی از مشکلاتو حل میکنه خوشحالم به نتیجه خوبی رسیدی
جدی الهه جون؟ عجب تفاهمی داریمااااا وا همین خیلی خوب درکم میکردی. دقیقا همش میگه تو واس دیگران آرایش میکنی واس دیگران لباس میپوشی اصلا این حسو نداره که من فقط مال خودشم اینم تقصیر منه که نتونستم این حسو توش تقویت کنم
:))))))))))))))
دقیقا نداجون منم میخوام همین کارو کنم تو زندگیم از این بعد
مامان من همیشه بگو چشم ولی کاره خودتو بکن اونوقت کسی بهت ایراد نمیگیره :)))))))))))))))))))))))))) عجب مامان زرنگی دارما
فاطی جونم خوشحالم که خوشحالو راضی هستی عزیزدلم :) منم دو سه روز لجبازی کردم، بعد با کمک دخترا دیدم لجبازی راهش نیست. ایشالا که همیشه راضی و خوشحال باشی :) به قول ندا زنانی فرمانروایی میکنن که مطیع ترن. مرضیه هم گفت :) یه کم با قبول بعضی چیزا دل همسریو به دست بیار و بعدم با ناز و کرشمه خواسته های دلتو پیش ببر. فریبا گلی خیلی خوب گفت که بذاریم مردمون حس کنه ما مال اونیم :) من قبلا اصلا این چیزا تو سرم نمیرفت، اما خب مردا این چیزا رو دوست دارن. که مراقبمون باشن و این حرفا :)
فاطی جون منم اصالتا شمالیم و همسرم مشهدی :))
ما همیشه اینجا هستیم و مشکلاتمون رو در میون میذاریم همه بچه ها خدارو شکر فهمیده و با تجربه و با کمالات هستن و واقعا همدیگرو راهنمایی میکنن به خود من هم کلی کمک کردن تا حالا
آره فاطی جونم، سایت دیروز و روز قبلش مشکل داشت، اتاقای گفتگو باز نمیشد :) مگه از هیستوری مرورگر :)
من پریشب حسابی با شوهرم حرفیدم کار خانوما انگاری فقط باید کوتاه اومدن باشه وگرنه مردهاکه... بگذریم منم مثله همه مجبور شدم یکم کوتاه بیام قرار شد مناسبتر از قبل رفتار کنم جوریکه درحد خودش باشم میگه دوست نداره وقتی خودش باشخصیتی میگرده من مثله خانومای بیشخصیت باشم میگه دوست داره تو اینجور مراسمات سنگین و متین باشم تا همه بخاطر من به شوهرم افتخار کنن خب منم خیلی فک کردم و فهمیدم حق با اونه آخه منم دوست دارم سگین رفتار کنه و همه تعریفشو پیشم کننو بهش افتخار کنم
راستی دوستان سایتش مشکل داره ؟ دیروز هرکاری کردم اتاق گفتگو باز نمیکرد واس همین نشد بیام
فاطی جون به نظر من توی زندگی دوطرف باید کوتاه بیان.
تو خودتو با شوهرت وفق بدی شوهرت هم باتو
جفتتون از هم انتظارات متقابلی دارید
همینقدر که دیگه ازم درخواست چادر نمیکنه باید شاکر باشم وگرنه بدجور کلاهامون میرفت توهم
سلام دوستان.الهه جون الهی من فداتشم عسلم
من یه چیز دیگم یادم اومد، یه چیز دیگه ای که مرد ذاتا دوست داره سلطه به زنه. حالا امروزه نه از نوع دیکتاتوریش، از نوع متمدنانش. همین که همسرش ازش حرف شنوی داشته باشه دلش قنج میره. حالا نمیدونم این ذات مرده و درسته یا چیزیه که سال ها مردسالاری توی وجودمون قرار داده. گاهی تفکیک خود واقعیمون از خود ساخت جامعمون اونقدر سخت میشه که خود واقعی جر اونچه ازت ساخته میشه نمیمونه...
منم تا حد و حدودی با حرفات موافقم الهه جان ولی تو قرآن نگفته زن هر کاری نکرد بگیر بزنش اون در مورد زنانی هست که بی اذن و اجازه همسرشون از خونه بیرون میرن و گفته اول تذکر بده و بعد از چندبار تذکر اگر گوش نداد بزنش چه بسا اگر قرآن هم نمیگفت مردای ایرانی پروتر ازین حرفا هستن :))
الهه جان اینقدر حرص نخور عزیزم منم همینجوری بودم ولی خوب شدم :))))))))))))))
الهه جان یه مسئله ای رو هم بهت بگم در مورد مطیع بودن که گفتی زنانی در خانه و خانواده فرمانروایی میکنند که مطیع ترن اینو جدی میگم اگر نشون بدی که مطیع هستی مطمئن باش حرفت خریدار بیشتری داره
مرسی فریبا گلی، خیلی حرفات کمکم کرد عزیزم. همه چیزایی که تو میگی رو منم تو همسرم دیدم عزیزم :) مرسی از راهنماییات خوشگلم :) همینطورم تو ندا گلی که خیلی خوب درکم کردی و با حرفات بهم حس آرامش دادیو یه جورایی با حرف زدنم براتون خیلی خودم آروم تر شدم :) و مرضیه جونم که با مهربونی و دلسوزی سعی کرد درکم کنه و آرومم کنه و بام همدردی کنه و البته من اون حرفش که از توانایی ما زنا گفته بودم خیلی خوشم اومد :) همتون ماهید به خدا. من گاهی خیلی بد میشم، اما با راهنماییاتون سعی میکنم راه بهتر رو پیدا کنم :) ندا فرمانروایی که گفتیو قبول دارم زیاااااد :)
فریبا جونم، فدات بشم، تو خیــــــــــــــلی گل و خانومی :) من سعی میکنم ازت یاد بگیرم خواهری :-*
آره ندایی، فعلا میخوام از حرفای فریبا گلی استفاده کنم، لجبازی نکنم. بعد مثل همین قضیه مطیع بودن که تو گفتی و اون حرف مرضیه گلی که ما زنا چه کارها میتونیم بکنیم با ناز و دلبری یه کم بیشتر به نفع خودم کنم قضیه رو :) اون وسطا اگر دیدم دو تا تاکتیک اول جواب داده مثل کاری که تو کردی رو هم پیاده میکنم، دیدم همسریم آمادگیشو داره و ناراحت نمیشه یهو مدل خودم میشمو خودمو میزنم به اون راهو عادیش میکنم :) حالا شاید نه به این زودیا :) اما دیگه اوقاتمو تلخ نمیکنم فعلا :)
ندا جون امروز تصمیم گرفتم لجبازیو بذارم کنار و یه کم به حرف فریبا گلی گوش بدم. حالا یه جورایی مدیریتش کنم تا ببینم چی میشه :) حالا اگر بعد ها همسرمم خرد خرد راضی ترش کردم یه کم بیشتر به دل خودم میشم. ایشالا :) حرص نمیخورم ندایی. حرفام شاید اصلا درست نباشه :) بگذریم عزیزم :)
الهی فدات شم ناناسی.راست میگی اگه به زور یه کاری رو انجام بدی خیلی برای آدم سخته و بهش فشار میاد. من که اصلا به زنداداشام کاری نداشتم همیشه سعی کردم بهشون احترام بذارم چون ازم بزرگتر بودن ولی خیلی باهاشون راحتم. امیدوارم خواهرشوهرم مثل من برای زنداداشام باشه. بشین با همسریت حرف بزن ببین مشکل از خانوادشه یا از جای دیگست.
ایشالا همونقدر که خودت خواهر شوهری به این ماهی هستی، خواهر شوهرتم باهات بهترین باشه و قدرتو بدونه مرضیه جونم :) چشم عزیزم، حرف میزنم، امیدوارم جواب بده. شمام با مهربونیت دعا کن درست بشه. الهی همیشه لبات بخنده دوست خوبم :) 3> 3> 3>
سحر جون برات خصوصی زدم گلم، اومد؟
فدای تو الهه مهربونم. تو خودت خوبی که منو خوب میبینی عیجقم.
اره الهه جان.خصوصی من برات اومد؟
آخه عشقم یه روسری که تورو نمیکشه که به خاطرش بخوای خاطر نازتو اذیت کنی. الانم که خدا خیرشون بده نه روسریا روسریه نه شال ها شال.انقدر کوتاه و سبکه که فرقی نداره سرت باشه یا نباشه.البته خانواده شوهر هر طور که باشی بازم حرف میزنن. زنداداش منم اوایل سر میکرد بعدش زد به اون راه. مامان منم حرف میزد ولی اون اصلا انگار نه انگار. نمیدونم داداشمم چیزی بهش میگفت یا نه.
:)))))) فدات بشم گل، دست راست زن داداش شمام رو سر ما :) من نمیخوام کسیو ناراحت کنم، فقط میخوام خودم باشم، همین :) میدونم مرضیه به خدا، باور کن روسری جنبه روانیش خیلی بیشتر برای من سخته که خلاف خواست خودم باشه! وگرنه خیلی از سنگین و سبکیش و گرما سرما نیست!! البته خداییشم یه بار تابستون رفتم خونه خواهر شوهرمم، کباب شدم به معنای واقعی به خاطر همین حجاب. خب آدم بعضی لباساش که پوشیده نیست، هی نمیشه هر روز لباس بخره. منم مجبور شدم زیر بلیزم یه آستین بلند بپوشمو یه ساق ضخیم و... خلاصه اون روز گریم داشت در میومد، میخواستم شوهرمو خفه کنم که من به خاطر تو چقدر باید سختی بکشم :)))) الان نبین میخندما، واقعا اون روز خیـــــــــلی سخت گذشت. اینطوری آدم نه بهش خوش میگذره، بد اخلاقم میشه، تازه اصولا اگر خانومی نکنم دیگه به همسریمم نمیشه خوش بگذره، چون مجبور میشم بهش غر بزنم...
:)) آره عزیزم، سر همونه تقریبا :)) البته همون برای من خیلی سخته و شده یه مشکل :)) منم میخوام مثل زن داداشت باشم خب... :)
یعنی شوهرم از اینکه نکنه خانوادش ناراحت شن میترسه؟!
کاش خواهر شوهر منم مثل تو بود مرضیه جون :)))))
خب مرضیه جان شرایط زندگیه آدمها و فرهنگهاشون با هم فرق میکنه اگه تو و همسرت و خانوادهاتون تقریبا تو یه فرهنگید حالا با یکم تفاوت خیلی اذیت نمیشی ولی من و الهه جون خیلی تو قضیه حجاب با خانواده شوهرمون فرق میکنیم و این تو رفت و آمد خیلی آزار دهنده است
تو از روسریه شروع کن :))))))))))))))))))))))))
من شوهرم اولش اونقدر سخت گرفت که هرگز تصور نمیکردم بتونه شرایط منو بپذیره و کلا سر همین قضیه میخواستم تموم کنم. اما چون نمیتونست خیلی خودشو وفق داد. هیچوقت فکرشو نمیکردم شوهرم بتونه با بعضی چیزا کنار بیاد، البته از اولم همه چیزو براش گفتم و میدونست چطوریم و الان بهم خیلی اعتماد داره و به همین خاطر میگه حساسیتش کمتر شده. منم الان راحت جلوش با پسر خالم دست میدم و بلوز آستین کوتاه با شلوار جین پام میکنم. اما نمیدونم چرا نمیذاره سمت خودشونم راحت تر باشم. منم 99 در صد فکر میکنم مشکل خود همسرمه و خانوادش میتونن بپذیرن و کنار بیان. پسرشون منو همینطوری خواسته خب...
شوهرم میگه جلوی فامیلام حجاب کن ولی جلوی خانوادش نه . چون از اول بهش گفتم من این کارو نمیکنم و به پدر و مادرش این موضوع رو بگه اونا هم چون میدونن من از اول همینطوری بودم خیلی تو خونه بهم گیر نمیدن ولی جلوی فامیلاش تاکیدداره چون خودشم خیلی ازشون خوشش نمیاد میگه بدم آدمی در موردم حرف بزنه که از نظر فکری ازم پایین تره
همسریه منم خیلی رو لباس پوشیدن من حساسه. خانواده ی جفتمون کاملا محجبه هستیم.منظورم اینه که حجاب کامل با پوشش چادر. ما تو مهمونی هامونم چادر رنگی سر میکنیم و من کاملا باهاش راحتم و اصلا اذیت نمیشم ولی تو خانواده اونا وقتی خونه همدیگه میرن مهمونی دیگه خبری از چادر نیست. فقط شال یا روسری.حتی مادر شوهرمم جلوی شوهر خواهر و داماد خواهرش بدون چادر میچرخه.مثلا خواهرشوهرم یه تونیک با یه ساپورت میپوشه. ولی من اصلا نمیتونم اونطوری بچرخم. تا الان چند بار رفتم باهاشون مهمونی من چادر بردم. به شوشو هم گفتم که روم نمیشه اونطوری باشم.آخه من خیجالتیم. ولی آقایی یه بار گفت که اینطوری بیشتر دوست دارم با چادر باشی و بهتره. فهمیدم که مدل خوانوادشو خیلیم دوست نداره.
به نظرم با شوهرت باید صحبت کنی فکر میکنم موضوع اصلی خوده شوهرته نه خانوادش فکر کنم یکبار که روسری سرت نکنی کم کم واسشون عادی بشه
ندا من شوهرم یه طرف، مثل تو پر دل و جرات نیستم. میترسم از این کارا بکنم یا خانوم طرف ناراحت شه، یا احیانا خودش بهم دست نده، ضایع بشم :) همین روسری رو سرم نکنم خیلیه :)))))) ای خداااااااااا... ولی خیلی خوب بلدی چیکار کنیا وروجک خانوم :) کاش منم میشد اینطوری خودمو تو دلشون جا کنم :) اوف، خدا ...
:))))))))))) یعنی خودمو بزنم به اون راه دیگه ;)) ای خدا. مرسی ندایی، حرفات آروم ترم کرد. خدا کنه این مشکل واسه منم حل شه دختر، چون میدونم اگر حل نشه من دیوونه میشم :)) هیچوقتم نمیتونم با خودم حلش کنم، همیشه رو اعصابمه :)) اوفففففففففف...
پسرداییم تازه ازدواج کرده و خانومش از یه خانواده تیلیاردر تهرانه و کاملا آزاد. برعکسش خانواده داییه من کاملا بسته و بیش از حد مومن. زنداییم هم از اون ادمای پرحرف و خیلی عذر میخوام دور از جون همه بیشعور. تقریبا یک سال با خانواده اینا رفت و آمد داشتن تا بالاخره همه راضی شدن. بنده خدا عروس داییم انقدر خوبه که هر چی فکرشو میکنم بازم اگه بگم خوبه کم گفتم.
مرضیه جونم، خدا رو شکر شما مشکلی ندارید :) تفاهم دارید :)
من میگم محجبه بودن و نبودن هر دو تاش قشنگه، به شرطی که انتخاب و خواست قلبی خود طرف باشه. و در این زمان قابل احترامه، و قشنگ ترین حالتش اینه که همه هم بهش احترام بذارن. من کاری به محجبه بودن اونا ندارم، اونام کاری به فکر و پوشش من نداشته باشن :))
اون بنده خدا بخاطر مادرشوهر کج خیالش مجبوره محجبه باشه. ادمی که تا الان با شلوار بمودا تو خیابونا میچرخیده فکر کن باید چادر سرش کنه.یه بار ازش پرسیدم سختت نیست گفت بخاطر شوهرم حاضرم همه کار بکنم که اون اعصابش ناراحت نشه.
ندا من نمیدونم چطوری با همسرم صحبت کنم. همیشه گولم میزنه. منم از اول بهش گفتم من همینم و همینطوریم میمونم تا خانوادت بدونن. بهشونم بگو تا براشون تا بدونن. اما گولم زد که ربطی به خانوادم نداره و ما اینا رو باید بین خودمون حل کنیم. فکر اونا رو نمیشه تغییر داد و تو به خاطر من جلوشون ...
درست میگی الهه جان. ولی این عروس دایی من الان جلوی خانواده خودش راحته جلوی خانواده شوهرشم همرنگ ما میشه. عروسیشونم چون باغ مال خودشون بود آخر مراسم که ساعت 2 تموم شد همه خانواده داماد رفتن حتی پدر و مادر داماد.خانواده عروسم مونده بودن و مراسمو قاطی کرده بودن.
مرضیه جون چه حرفی زده عروس داییت :) به این میگن عشقی که چشماتو کور میکنه :)) اما من خیلی قدم، برای شخصیتم خیلی سنگین تموم میشه که ادای کسیو در بیارم که نیستم، نه تو فکرمو نه باورمو نه قلبم. خیلی سنگین تر از خود روسری. عشق و دوست داشتن رو هم منطقم از این قضیه جدا میکنه، دست خودم نیست.
شاید الهه افرادیو که میبینه تو میخوای جلوشون یه مقدار راحت باشیو قابل اعتماد نمیدونه و ازشون راضی نیست. چطور میذاره جلو پسر خالت آزاد باشی ولی جلو داداش خودش نه!
مرسی ندای عزیزم، خیـــــــــــــــــلی زیاد از همه حرفات. همینطورم تو مرضیه جان از تعریفات. حالا خبرشو میدم بهت ندا گلی که چه کردم بالاخره، در آینده ای نه دور و نه نزدیک :) ندایی دعا کن این مشکلم حل شه، چون خیـــــــــلی اذیتم. اگرم نظری داشتی که چطوری همسریو قانع کنم بهم بگو گلم. اما نمیدونم باهاش صحبت کنم بازم یا یهو کار خودمو بکنم...
نمیدونم شایدم کور شده باشه. ولی خودش خیلی راضیه میگه یه عمر آزاد و باز بودم یه مقدار از زندگیمم به خاطر آرامش زندگیم اینطوری میگردم. حتی ماه عسل رفتن اروپا تمامی عکساشونو تو لاین گذاشت. اون با پنبه سر میبره. هم توقعات مادرشوهرشو برآورده میکنه(چون شوهرش براش تعیین و تکلیف نکرده)هم داره مدل خودش و سلیقه شوهرش میچرخه.
آره مرضیه جون، بیشتر یه توافقه، که خانوادش ناراحت نشن. قبلا شاید روی افراد حساس بود، اما الان فکر کنم فقط میترسه خانوادش مثلا بگن تو خانومت حجاب کرد یا نکرد... فکر کنم بیشتر این موضوعه الان.
این خانومی که میگیم یعنی با شوهرش خودشون دو تا که هستن راحت و باز میگرده، آره مرضیه جونم؟
آره مرضیه، جاریمم جلوی شوهر من حجاب میکنه، البته حجاب زورکی، یعنی ظاهرسازی...
انگار حجاب تنها چیزیه که کسی اهمیت نمیده از دلت باشه یا نباشه. همون زورکیشو دوست دارن. یا روسری، یا تو سری...
اره عزیزم با شوهرش که هست کاملا آزاد وو راحته. ولی جلو خانواده شوهرش حجاب داره.مگه شما با هم که هستین هم باید حجاب داشته باشی؟ مثلا بیرون که میری میگه باید چادر بپوشی؟ یا مشکلت فقط سر روسری سر کردن جلو فامیلاشه؟
:) نه مرضیه جون، من مشکلم همون جلوی خانوادشه. نمیخوام خیلی باز بپوشم، البته از نظر خودم. اما دوست ندارم روسری سرم کنم. میخوام خودم باشم، نه که تظاهر کنم!!
زن داداش منم از یه خانواده راحتن.مامانم با داداشم به قول خودش اتمام حجت کرد که باید بهش بگی میاد خونه ما چادر سرش کنه بقیه جاها هر جور که دوس داشت بچرخه. اویل قبول کرده بودد ولی الان که چند سال از ازدواجشون میگذره واسه خودش راحت میچرخه. البته یه چیزی مثل روسری سرش میکنه ولی اگه نکنه سنگین تره. ولی خداییش هیچ وقت ندیدم لباس باز یا کوتاه بپوشه. آخه هیکلشم عالیه ولی همیشه تونیک بلند و باآستین بلند و یقه خوب پوشیده.ولی سرشو نمی پوشونه. که به مامانم میگم اصلا مهم نیست اون اینطوری راحته ولش کن بذار راحت باشه
آهان الی جونم.بفهمستم. یعنی الان همه دلخوریت سر یه روسری سر کردنه عشقم؟
اصلا براش مهم نیست جلوی فامیلای خودم چطوری میگردم حتی با شوهرخواهرم رو بوسی میکنم و البته اون هم با خواهرهای من همینطور ولی با خانواده خودش سختشه حتی اوایل برادرشوهرم باهام دست نمیداد یه دفعه برام کادو خرید منم جلوی همه بغلش کردمو بوسیدمش و گفتم قربونت برم الهی که تو اینقدر ماهی از همونجا عادت کردن و بارشون عادی شد حتی شوهر خواهرشوهرمم باهام دست میده چون روز نامزدی که بهم هدیه دادن بلند شدم جلوی همه باهاش دست دادم
من توی این چند تا برخورد اینطور برانداز کردم که اگر عادتشون بدم به اینکه من توی خونه روسری سر نمیکنم میتونن بپذیرن، اما اصلا همسرم نمیذاره. یعنی منم یه دفعه همینطور واسه خودم سرمو بندازم پایین و کارخودمو بکنم؟ نمیتونم یه عمر اینطوری باشم...
ولی الهه جان کلا خانواده شوهر اگر مومن باشن و تو نباشی خیلی اذیت میشی من وقتی میخوام یه مهمونی سمت خانواده شوهرم برم اصلا نمیدونم چی باید بپوشم که کسی برام حرف در نیاره و خیلی سختمه
الانا دیگه برای شوهرم خیلی مساله راخت تر شده. خودش بهم میگه منو همینطوری که هستم با همین پوشش و فکر و عقیدم قبول داره. اما فکر خانوادشم بکنم. آخه اینطوری که من میبینمشون به نظر خیلی خشک مذهبم نیستن! حالا من فامیلای دورشونو شاید دیر دیر ببینم، اما بابا برادشوهرم رو که مدام ممکنه ببینم! خونه مادرشوهر، خونه خواهر شوهر، خونه خودشون، خونه خودمون در آینده. از جاریمم تا حالا فهمیدم که اونو شوهرشم تاکیدی به حجاب روسری ندارن. من نمیدونم الان واقعا برای کی باید حجاب کنم!!
راستش من شوهرم خیلی بهم گیر نمیده فقط میگه حرمت خانوادمو نگه دار وگرنه اصلا واسه خودش مهم نیست
شیطونه میگه یه دفعه خودمو بزنم به اون راه و سرمو بندازم پایین و بی روسری برم، انگار نه انگار، ببینم کی میخواد چی بگه!
ندا جونم تو که خب خیلی شرایطت خوبه عزیزم :) بذار تا میخوان حرف در بیارن، من اگر شوهرم بگه سرت نکن، عیب نداره، همشون بشینن صبح تا شب یه ریز پشت سرم حرف بزننم برام مهم نیست :))))
خدا رو شکر ندا گلی، برای تو که خیلی خوب پیش رفته شیطون :)
عزیزم من فکر میکنم اگر جلوی خانوادش سر نکنم براشون عادی میشه، آخه اصلا چی میخوان بهم بگن؟ مشکلم اینه که شوهرم میگه سمت ما سرت کن. منم با نا رضایتی سر میکنم همیشه. مثلا اگر ما باشیمو خواهرشوهرم اینا و جاریم اینا، منو جاریم مجبوریم همیشه حجاب کنیم به خاطر برادرشوهرمون. ولی خواهرشوهر و مادرشوهرم راحتن. من خیلی حرصم میگیره که واسه هر مراسم خانوادگی اگر بخوام نزدیک ترین افراد خانواده شوهرم(درجه یک- برادر و خواهر شوهر و پدر و مادر شوهرم) رو دعوت کنم همه عکسامم باید با روسری باشه!! تحملشو ندارم. هر چند وقت یه بارم غرشو سر شوهرم میزنم، چون واقعا دلم رضا نیست. من خودم میتونم یه جوری برای خانواده شوهرم قضیه رو حل کنم. اما با شوهرم چیکار کنم. وقتی نمیذاره و میگه سرم کنم!! اوفففففففففففف...
مام دقیقا مثل شما، اونا حجاب میکنن، ولی ما نه.
ندا جونم ما با هم در این زمینه خیلی فرق داشتیم. همه مردا تا حدودی حساسیت هایی دارن، اما همسری من کلا حجاب رو دوست داره. ما به خواسته های هم ارزش گذاشتیم در حدی که همسرم پذیرفت من جلوی فامیل و خانواده و آشناهای خودمون برام مقدور نیست الان محجبه بشم. منم پذیرفتم به احترام خانوادش در حدی که مدل خودمه جلوی اونا حجاب کنم. چون همو دوست داشتیم با هم کنار اومدیم. اما من هنوز گاهی خیلی از این قضیه حرصم میگیره، این مساله برام شده مثل آتیش زیر خاکستر که توی ناراحتیام یه آن میگم اصلا همه چی رو ول کنم و بگم من همینم، فکرمم اینطوره. الان همسریم خیلی بیشتر از حدی که فکر میکردم بتونه انعطاف نشون داده و نسبت به علاقه خودش خیلی گذشت داشته. اما منم همیشه از اینکه گاهی باید خودم نباشم اذیت میشم، خیلی. :( این در حد لباس دکلته یا آستین دار نیست، من سمت اونا روسری سرم میکنم و دوست ندارم :( همش احساس میکنم حرف زوره!!!
ندا جون تو همیشه حرفات عالین. بیا اینجا یه کم منو راهنمایی کن خواهر!! :)
راستش الهه جان من خانواده بازی دارم البته مادرم مومن و محجبه است و جلوی همه حجاب میکنه به جز کسایی که حالا محرمن ولی ماها نه هیچکدوم حجاب نداریم نه خانواده پدری نه مادری ولی خانواده شوهرم حجاب دارن و همه جلوی هم روسری سرشون میکنن منم این موضوع خیلی آزارم میده. اولین باری که میخواستیم بریم شمال البته با خانواده شوهرم بهم گفت که باید اونجا حجاب کنم چون تابستون بودو منم گرمایی بودم و از حجابم بدم میومد کلا گفتم من این مسافرتو نمیام بعد دیدم نمیشه و مجبورم برم یک هفته تمام گریه میکردم
ولی بعد از یک هفته خود درگیری و جرو بحث گفتم چه کاریه میرم اونجا جلوی همه مانتو میپوشم و میشینم تا خودشون بفهمن من سختمه و دیگه اگر باهاشون رفت و آمد نکردم بدونن دلیلش چیه
چون تازه عروس بودم سه تا مانتوی رنگ روشن زرد و آبی و صورتی با خودم بردم وقتی رفتم اونجا دیدم خواهراش جلوی این شوهرخالشون حجاب نمیکنن منم خیلی عادی روسری سرم نکردم به شوهرم گفتم وقتی شماها اعتقاد به حجاب دارید و جلوی نامحرم حجاب نمیکنین پس به من که اعتقادی ندارم نباید گیر بدی اونم گفت اصلا واسه من مهم نیست نکن بعد رفتیم خونه داییش خب داییش به اونا محرم بود اونا حجاب نکردن منم نکردم بعد با داییش دست دادم و گفتم من شمارو خیلی دوست دارم حتما تهران اومدین منزل ما تشریف بیارین هنوز که هنوزه داییش ازم تعریف میکنه :)) به این میگن با زبون بازی و کار خودشو کردنا :))))))))))))
خلاصه که کلا خودمو اونجا راحت کردم و به شوهرم گفتم تو که میدونستی اینجوری و نمیخوای گیر بدی و اینا هم کاری ندارن چرا منو این همه اذیت کردی گفت از اول گفتم خیلی سخت گیرانه بگم که آمادگیه هرچیزی رو داشته باشی و اگر از اول میگفتم اینجا اینجوریه تو دیگه خیلی راحت میومدی و بعد میخواستی حجاب کنی برات سخت میشد ولی خیلی خوش گذشت بهم
آفرین سارا جان معلومه دختر خیلی خوب و حرف گوش کنی هستی همسر آدم مهمترین شخص تو زندگیه هر فرده حتی به نظرم از بچه هم مهمتره چون بچه نهایتا ازدواج میکنه و میره و باز ما هستیم که تا آخر عمر باید در کنار همسرمون زندگی کنیم پس باید به خواسته های همدیگه اررش بذاریم
الهه جان وقتی چند بار به خواسته های شوهرت اهمیت بدی مخصوصا اول زندگی بعدا هر کاری انجام بدی دیگه گیر نمیدن زن و شوهرا اوایل زندگی به رفتارهای همدیگه حساسن یکم که مراعات همو بکنن بعد همه چی عادی میشه
الهه جون بعضی مردا خیلی حساسن مثل شوهر من . یه بار تو یه مهمونی شوهر یکی از دوستان که اولین بار تو یه جمع ما بوده برگشت یکدفعه یه نگاهی به من کرد تا مدتها تو هر مهمونیی که اونا بودن ما نمیرفتیم هرچی میگفتم بابا بنده خدا منظوری نداشته میگفتم نه بیخود کرده به من برخورده ولی دید من خیلی به اون موضوع بی توجهم و برام بود و نبود اون آدمها فرقی نمیکنه خودش کم کم نظرش عوض شده و حتی به قدری با اونا خوب شد که عروسیمون دعوتشون کرد یکم بستگی به خود آدم داره که نباید طرفشو حساس کنه
اره مرسی ندا جان خودمم همین فکرو کردم . دلم براش سوخت یه جورایی وقتی گفت واقعا دوس ندارم اینقد لختی باشی . اینقد مظلوم شده بود
اره الهه جان.مرسی
فدات بشم مرضیه ناز و مهربونم، عروس کوچولو 3>
امان از دست این پیام خصوصیا سحر گلی. من هر پیامی ازت گرفتم جواب دادم عزیزدلم. امیدوارم گرفته باشی عزیزم :)
ولی الهه ما زنا موجوداتی هستیم که هیچ کس نمیتونه به کارایی که میتونیم انجام بدیم پی ببره
آخه میدونی ما بلدیم چطوری با همسریامون بحرفیم که وضعیت به نفع ما بشه.شما هم که خوب و بلایی جیگر طلا. پس بلدی دل شوشو جانت رو به دست بیاری و قائلرو به نفع خودت تموم کنی عجیجم.
مرضیه چندسالته؟ متولد چه ماهی هستی ؟
من متولد اردیبهشت 1367 هستم. شما چی سحر جان؟
منم که بعضی اوقات یه چیزایی میگه آقایی که از کوره در میرم. مثلا میگه میخوای بیای تو حیاط خونتون(چون مستاجر داریم)مانتو بپوشو برو.منم برام سخته. چادر رنگیه مامانمو سر میکنم میره که دعوام میکنه. مگه زشته بچه ها؟
یا برای رفتن خونه خالم که همسایه دیوار به دیوارمونه حتما باید مانتو و شلوار و چادر مشکی سرم کنم برم. خب خیلی سخته برام مثلا برای یه کار کوچولو که اونجا دارم نیم ساعت آماده بشم.
ندا منم اگر اول همسرم قبول می کرد حجاب نداشته باشم بعد ازم حجاب میخواست منم زیر بار نمی رفتم. من از اول میدونستم و چون زیادم برام مهم نبود حجاب داشتن یا نداشتن قبول کردم. با موارد مثبتش سنجیدم. وقتی دیدم پسر خوب و نجیبی هست. سر به زیره. تا حالا با هیچ دختری نبوده. سید هست. پسر کاری هست تنبل نیست. خانواده داره. از لحاظ ظاهرم همون جوری هست که من میخوام. این یه مورد رو به خاطر بقیه مواردش قبول کردم. انتخاب خودم بود برای همین هرجا ازم حجاب بخواد قبول میکنم. چون آگاه بودم به این قضیه
آره گلم، بذار حرفاتو یه بار دیگه بخونم، به همسرم بگم. باهاش صحبت کنم، ببینم چی میشه، امیدوارم درکم کنه. فریبا گلی میگه غرور مرد خرد میشه. خب این وسط حس من دختر خرد نمیشه؟! دو دلم کرده فریبا، من نمیخوام همسرمو اذیت کنم. اما واقعا اینطوریم خودم دارم عذاب میبینم. حالام میگن چقدر شلوغش کرده، این چه عذابیه! نا شکر نیستم، شکر به همه چی، اما...
همینته که اینقدر دلنشینت کرده ندا :))))) یه لبخند به لبم آوردیا، داشتم حرص میخوردم، خیلی حرف زدم، رفتم تو قضیه. مرسی جیگر.
قربونت برم مرضیه جونم، خدا کنه :) هنر زن بودن؟! :)))))))))
دخترا واقعا از همتون یـــــــــــــــــــــــه ددددنـــــــــــــــــــــیـــــــــــــــــــــــــا ممنونم که فکرمید و سعی کردید کمکم کنید. مخصوصا از فریبا گلی و ندا گلی و مرضیه گلی که خیلی بهم لطف داشتن. خیلی خوبه دوستای خوبی مثل شماها دارمو به خاطرش خدا رو شاکرم :))
فرشته گلی، نوشته بودی همسریت به خاطر این کارت بهت افتخار میکنه عشقم :) تو خیلی خانومی عزیزم! :) منم اگر به دل شوهرم حجاب کنم خوشحال میشه (و افتخار میکنه) :) اما من میخوام بدونم، یعنی حرف من اینه که همینطوری نمیتونه بهم افتخار کنه؟ یعنی به خاطر خوبیای دیگم قابل افتخار نیستم؟! حتما باید طور دیگه ای بشم که بهم افتخار کنه؟! :))
خیلی لجبازم، چه کنم!!
بعدم اینکه من قضیه اینو که مدتی به خواست خودم حجاب میکردمو گفتم، میخوام اینو بگم که آدم وقتی با دلش و خواست خودش چیزیو بخواد، چادر مشکی گرم سنگین چند کیلوییم باشه توی تابستون تحمل میکنه. اما وقتی به دلش نباشه و خودش نخواد تحمل روسری چند گرمی سخت میشه. چون فقط قضیه روانیشه. قضیه حق انتخاب. اختیار. من چطور برای یک نفر توضیح بدم که اختیار در مقابل اشتراک ازدواج نیست!!
یه کتاب از همین نو عروش دانلود کردم، "هنر زن بودن" بیشترشو خوندم، یه کمیش مونده!! عجیبه، بعضی قسمتاشو دوست داشتما، اما بعضی قسمتاش خیلی زنو کوبیده به نظرم، با اینکه نویسندش یه خانم خارجیه، که برای من سنگین بود کارایی که میگفت. اما عملا شاید واقعا همون کارایی که گفته بود باعث استحکام و حفظ زندگی مشترک باشه!!
اما عمل کردن بهش خیلی سخته!! خییل تمرین میخواد و خیـــــــــلی آدم باید روی خودش کار کنه!! مخصوصا توی زمان ما که برابری زن و مرد و فمینیسم و این چیزا مدام بحثای داغه دنیامونه و ما خانومای سنتی گذشته ها نیستیم!!
یکی از اون مسائل اطاعت بود که من نمیفهممش!! اسلام و قرآنمونم همینو گفته، زن باید مطیع مرد باشه!! انسان مطیع خداوند و زن مطیع مرد باشه. چرا؟ چرا جایگاه زن و مرد رو متفاوت تعریف کرده؟
اگر ما باید مطیع خداوند باشیم، چرا اختیار داریم برای انتخاب؟
اگر دلیلش این باشه که خداوند جنس زن رو سازگار تر دیده که از او اطاعت خواسته تا مردشو قانع کنه، پس چرا من از جنس همین زن اینقدر پذیرشش برام سخته و در وجودم نمیبینم توان پذیرشش رو؟ توان این سازگاری رو؟
اگر اطاعت نکرد بزن! (حالا بعضی میگن مرد حق داره زنو بزنه، بعضی میگن قرآن تحریف شده و تحریف کنندگان برای حفظ منافعشون گفتند که از تحریف حفظه تا راه اعتراض به اون رو ببندند، بعضی هم با تفسیر کلماتش در عربی میگن گفته با چوب مسواک و فلان بزن که اصلا زدن نیست و به کنایه از اینه که نباید زد و نهایت زدنش اینه)
حالا چرا قرآن که برای همه است ساده تر نگفته مثلا صحبت کن. چرا پیچونده و غیر مستقیم زدن رو کوچیک و تقلیل کرده؟!
اگر به این دلیل باشه که عرب جاهل اون زمان میزده و صحبت کن رو نمیپذیرفته، پس جامعیت و کاملیت قرآن چی میشه؟ اینکه کامله و برای تمام زمان هاست و کهنه نمیشه و راه حل همیشگی ارائه داده، چی شد پس؟ الان که قرآن با وجود ادعا بر سادگی و برای عام قابل فهم و استفاده بودنش که بدون تفسیر برای عده ی زیادی داره سوال برانگیز و قابل سو استفاده میشه، و عده ای هم شاید با برداشت نادرست گمراه بشن؟
یا اصلا درست همونه که کتاب آسمونیمون گفته و عقل ما قاصره از فهم دلیل این برتری مرد به زن و اشتباه ماست توی جوامع امروز مدن دم از حقوق بشر و تساوی حقوق و برابری زن و مرد میزنیم؟
دین ما، ما رو تکریم کرده و عزت و احتراممون گذاشته؟ ما رو به عنوان زن که همیشه میگیم اسلام به زن ارزش بخشید؟
اگر جهالت در عرب بود، در دوران سیاه اروپا هم بوده که تصورشم وحشتناکه!!
همین نابرابری های زن و مرد. حقوق کم زنان، شرایط بد و تاسف بارشون.
این دین و تمدنیه که فریبای گلم میگه تکلیفمون باهاش معلوم نیست. سوال جرمه! اگرم بپرسی بی جواب میمونه! دین اطاعت میخواد، از نوع محض و بی چون و چرا! اطاعت بی چون و چرا فقط کار عاشقه! ما عاشق شدیم؟ معشوقو میشناسیم؟ صدای معشوق چی ازمون میخواد؟!
دینمون، اسلاممون عزیز و محترمه، اگر دست کم به اسم دین ما و دین او و دین آنها این همه آتش جنگ روشن نشه! اگر دست کم به اسم دین عزیزمون کسی کشته نشه، جانی گرفته نشه!!
و اما تمدنمون، تمدن ما واقعا چی میگه؟ در مورد زن و مرد چی میگه؟ اسلام چند وقته جز لاینفک تمدنمونه؟ تمدنمون رو میتونیم لحظه ای از دینمون جدا کنیم و نگاه کنیم و ببینیم زن در ایران چه معنایی داره؟ این برابری زن رو ما از تمدن دیگه آوردیم؟ از اسلام آوردیم؟ از غرب گرفتیم؟ اصلا گرفتن چیزی که خوبه از غربو شرقو مغربو مشرقو هرجایی دیگه ای آیا عیبی داره؟ بده؟
من میخوام مجاب بشم اصلا، اگر مثل یک مسیحی که به اسلام میگروه، منم با ایمان و باور مجاب بشم شاید عاشق بشم، عاشق بی چون و چرا! شاید حجاب کنم، بیشتر از هرکسی. الان عاشق هستما، عـــــــــــاشـــــق خدام با همه مهربونیاش و بزرگیاش. خدایی که مولانا تصویرش میکنه که او هم عاشق ماست، همونطور که عاشق شبان روستایی. خدایی که اونقدر که ما اعمال و رفتار و خوبو بد همو با خط کش سانت میزنیم و برای هم درست و غلط تعریف میکنیمو گاهی همو ارشاد میکنیم هیچوقت کارامونو سانت نمیزنه. مگه دل ما پنهانه ازش؟ برای خدا دلمون بشه. نه که اون دل ما رو بخواد، ما که دل ندیمم او عشق میده. اما چیزیم بیشتر از عشق از دلامون طلب کرده؟
درست یا غلط، من خدامو اینطوری میبینم، خدایی به موسی امر میکنه تا بگه: هیچ آدابیو ترتیبی مجوی، هر چه میخواهد دل تنگت بگوی.
ما که خودمونو وکیل و وصی درستی و اسلامو حرف خدا میبینیم، راحت دل عاشقو میرونیمو باعث فصل میشیم جای وصل. راحت قاضی میشیمو حکم میدیم به قبول نبودن مثلا دعا و درد و دل بنده با خداش، نادرستی کاراش، به هزار و یک جرم از دیدمون.
شما دوستای خوشگلم همتون گلید، گل. منو ببخشیدم به خاطر بدی هام یا هر حرف بدی که اینجا زدم که اگر خدایی نکرده خاطر هرکدومونو رنجونده باشم ناراحتم. ببخشیدم خوشگلا. فریبا گلی بعدا اگر نیاز بود پستامو پاک کن عزیزدلم. دوستون دارم دخترا، دوستای گلی خوشگلم :-*
دوستش دارم...
جهانشهری ها رو دیدید؟
خب این بحث تونستنو نتونستن رو اگر قرار باشه آدم راحت بذاره کنار الان همسری منم نمیگه نمیتونم، میگه باشه، همونطور که از اول بودیو میدونستمو راحتی باش :) حالا چرا ما ها نمیتونیم :) فریبا گلی نشنوه که دعوام میکنه ها :))) آره ندایی، شایدم به این دلیلی که میگی باشه. من خودم توی یه دوره سنی حجاب رو دوست داشتمو حجاب میکردم، با اینکه تو خانوادم مرسوم نبود. خودم خواسته بودم. بعد به تدریج فکرم عوض شد و دیدم به نظرم روسری رو دیگه قبول ندارم و به نظرم این مو فرقی نداره دیده بشه یا نشه. دنیا با موی من به هم نمیریزه. این همه آدم که براشون عادیه چرا موی کسی توجهشون رو جلب نمیکنه! روسری الزاما دلیل حجب و حیا نیست و دیده شدن مو هم فرق چندانی نداره. باورام عوض شد و گذاشتمش کنار. برای من سخته الان با یه باور دیگه کار دیگه ای رو انجام بدم که قبول و باورش ندارم. من اگر الان باورم حجاب بود، بازم همه میگفتن سرت نکن گوش نمیدادم. توی فکرم برای این باور و انتخاب شخصی ارزش بالایی گذاشتم که برام غیر ممکن شده.
شاید ندا اگر سن کمتر باورم طور دیگه ای شکل میگرفت الان هیچ مشکلی نداشتم !!!
آخه باور و اعتقاد آدما مهمه. من نمیتونم از ته دلم کاری رو انجام بدم که توجیهی توی باورم براش ندارم. این نمیتونم جنبه روحی روانی داره بیشتر فریبا گلی عزیزم.
اما اگر برام توجیه باشه و جزو باور و اعتقادم باشه، اون وقت حتما انجامش میدم، حتی اگر همسرم مخالف باشه. این چیزیه که توی شخصیتم مشکل ساز شده.
البته یمدونم مشورت و سازش هم خوبه، اما یه سری موارد کوچیک هستن که بازم فکر میکنم تعریفشون برای من شامل یه حریم شخصی میشه. توی خیلی چیزا من باید با همسرم مشورت کنم و رضایت اونم برام شرطه و متقابلا از اون هم همین توقع مشورت با خودم و ارزش گذاشتن به حرفمو دارم
اما پوشش آدم به نظر من از شخصی ترین چیز هاییه که حق هر انسانیه براش تصمیم بگیره و طبق باورش عمل کنه. مثل حق انتخاب دین برای هر کس. اینا چیزایی نیست که دیگران برات تصمیم بگیرن. به همین دلیل از ادیان دیگه میبینیم وقتی کسی مسلمون میشه گاهی از طرف خانوادش حمایت میشه و گاهیم طرد. خب دین که نمیشه و درست نیست ارثی باشه. پس دلیل اختیاری که خداوند به بندگانش بخشیده چیه!
فرشته جان تو موضوعت فرق میکنه شما از روز اول صحبت کردید و همدیگرو همونجور که بوده قبول کردیدو پذیرفتید و همونجور هم سر حرفها و خواسته هاتون موندین و دارین بهش عمل میکنین این خیلی خوبه ولی برای منو الهه برعکس این قضیه بوده عزیزم
گفتم من به اون چیزایی که حریم شخصیش بدونم توی مسائل اعتقادی احترام میذارم و متقابلا از اونم همینو میخوام. اما همسرم میگه نمیشه تو زندگی مشترک هرکی ساز خودشو بزنه. من برای تصمیمات زندگیمون که نگفتم. مثلا نمیشه یه مسیحی و یه کلیمی همو دوست داشته باشن، با هم دوست باشن؟
توی این زمینه هم با همسریم توافق نظر نداریم. این ها رو که من ازشون به عنوان حق و حریم شخصی یاد میکنم که به نظرم برای هر فردی قابل احترامه( و خودمم به هر باور دیگه ای کاملا احترام قائل میشم) همین از نظر همسرم متناقض با اشتراکات زندگی مشترکه و این مساله رو شخصی نمیدونه و میگه کاملا اجتماعیه.
کاشکی شخصیت منم یه طور دیگه ای بود اصلا، تو این زمینه بساز تر بودم که راحت بودم. من سر خیلی چیزا به همسرم گفتم میسازم و امیدوارم که بتونمو همیشم سر حرفم بمونم. سر مسائل مالی و اقتصادی، سر خیلی چیزا. البته گاهی که خیلی خسته میشم ناراحتیمو ممکنه نشون بدم، اما واقعا مسائل مخصوصا مالی رو میتونم انعطاف پذیری زیادی نشون بدم به نسبه. اما از اول گفتم مسائل اعتقادی و سیاسی خیلی برام مهمه که اصلا ازشون نمیتونم کوتاه بیام. حالا ما سیاسی نیستسمو کاری به سیاست نداریم، اما این مسائل اعتقادیم بوده.
حالا هر از چند گاهی که من داغ دلم تازه میشه باعث میشه با اینکه دختر بسازیم، تحمل و صبرم تو چیزای دیگه هم کم بشه و چون از یه چیز دیگه ناراحتم سر یه چیز دیگه خالیش کنم.
من سر مسائل مالی کلا با شوهرم مشکلی ندارم داشته باشیم خوشیم نداشته باشیمم خوشیم :))))))))))))))))))))))))) ما کلا آدمهای شادی هستیم
این مشکل سازه. مثلا من این رو هم با اینکه اولش مخالف بودم پذیرفتم که از تهران برم به خاطر اون و خب خیلی دخترا به خاطر عشقشون این کار رو میکنن. اما وقتی بهم فشار میاد میگم اصلا چرا همش من کوتاه بیام. وقتیم که حرفمون میشه روی رابطمون و حسمون تاثیر میذاره. اون همیشه زود باهام خوبو مهربون میشه، اما برای من تا این قضیه هست آروم نیستم.
البته قبلا میگفت، الانشو نمیدونم!
ببخشید، خیلی حرف زدما :) فریبا گلی هرجایی از حرفام اگر نا مناسب بود بعدا پاک کن گلم، ناراحت نمیشم :) فقط باشه، خودتو ندا گلی ببینید، نظرتونو بگید، بعد پاکش کن عشقم :)
الان مثلا فرشته گلی میگه من میپوشم تا همسریم بدونه اون برام مهم تر از یه لباسه. به خدا برای منم اینطور نیست که یه لباس مهم تر باشه برام، اصلا. همسریم برام عزیز و مهمه. مساله مهم اصلا مساله لباس نیست برام، مساله اعتقاد و باور محکممه. اون زمانی که من حجاب میکردم خانوادم مخالفت نمیکردن، اما زیادم دوست نداشتن. برای منم سخت بود، چون یهو جلوی همه حجاب کردم. اما پاش وایستادم چون باورم بود.
من میخوام به اعتقاد و باورم احترام گذاشته بشه. به اینکه من یه انسانم با حق انتخاب. حق انتخابی که خدای مهربون به ما بخشیده. میخوام همینطور که هستم دوست داشته بشم، ستوده بشم، به خاطر خوبی هام. به خاطر باور هام. به خاطر عشقم.
من دلم این احترام رو میخواد، همونطور که خودم برای همه اونو قائلم.
وقتی خانواده همسر من حجاب رو دوست دارن و باور دارن این خیلی زیبا وقابل احترامه. من با تمام وجود برای باورشون احترام قائلم و هرگز کسی رو به خاطر نوع حجابش قضاوت نمیکنم.
توقع دارم متقابلا هم همینطور باشه و خانواده همسرم منو به خاطر حجابم قضاوت به خوبیو بدی نکنن.
که همسرم که خوبو بد منو میدونه، که الان دیگه خوب میشناسدم، همینطور که هستم پشتم باشه و برام احترام بخره، احترام بیاره. بگه به خانوادش که همسر من اینطوره و همینطوریم که هست خوبه، پاکه، درسته...
نه که خود واقعیمو مثل یه واقعیت زشت بخواد پنهان کنه و جلوی خانوادش ازم تظاهر بخواد. دوست دارم با افتخار بگه همین خانم من با همین اعتقادش و با همین نوع پوششش چقدر خوبه. که بهم ارزش بذاره و بزرگم کنه!
الهه جان منم همسرم برام خیلی مهمه یعنی واقعا باور کن مهمترین فرد زندگیم همسرمه ولی او باید بدونه که منو از روز اول هیمن طور دیده و قبول کرده حالا اگر این موضع براش پسندیده نبوده چرا من رو قبول کردخه رو چه حسابی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یعنی این اولین سوالیه که برام پیش میاد
چه میدونم. خیالی حرف زدم، ببخشیدم. منم عیب هایی دارم، نه خیلی خوبم و نه بی عیب مطلق. منظورم از حرفام این بود که هرچی هستم برای همسرم رو بودمو هستم، همونطور که اون برای من و ممنونشم. فقط خواستم بگم حجاب ملاک خوبی یا بدی آدم ها نیست از نظرم. چه داشتنش و چه نداشتنش و هر دوش محترمه اگر بر پایه خواست و انتخاب باشه...
اصلا این نیست که همسرمو بخوام با یه تیکه پارچه بی ارزش مقایسه کنم و ببینم کدوم ارزش بیشتری داره و بخوام به اون سمت برم برای من این مهمه که وقتی همسرم من رو با این چیزا بخواد تغییر بده یعنی کلا طرز فکر منو نمیپسنده و من براش از لحاظ دیگر هم میتونم قابل قبول نباشم و اون وقته که اصلا به ادامه این رابطه شک میکنم چون واقعا میبینم چیزی رو که از اول دیده و میدونسته و با دید باز جلو اومده حالا داره نقدش میکنه پس در آینده خصوصیاتی رو که ندیده از من چقدر میخواد مورد انتقاد و بازخواست قرار بده اینه که آدمو اذیت میکنه
ندا همسری من همیشه فکر میکرد به تدریج میتونه منو راضی کنه. اما من اینطور نبودم.
پس طرز فکر همسرت از اول اشتباه بوده
ندا من اگر همسرم ازم حجاب مبخواد میدونم صد در صد حرف خودشو اعتقاد خودشه. مطمئنا اگر حرف خانوادش و اطرافیان بود گوش نمی کردم و قبول نمی کردم. چون میدونم حرف خودشه قبول میکنم. میدونم هرکارم کنم خواسته شوهرمه
و اینکه من از اول اعتقادات شوهرم رو میدونستم
اون جوری نبوده که اول قبول کنه بعد بزنه زیرش. من میدونستم ازم حجاب میخواد
اره فرشته منم از اول تو انتخاب همسرم اعتقادش به حجاب خیلی برام مهم بود. ولی برای خواهرام نه خیلی. اونام شوهراشون بهشون کاری نداره
به نظرم باید بابت طرز فکر همسرت باهاش صحبت کنی و بهش بگی که درسته بعضی چیزا با گذشت زمان عوض میشه ولی خیلی چیزها رو نمیشه عوض کرد که چه بسا اگر هم این کارو بکنی دیگه اون چیزی نیست که روز اول میخواستیش یه عروسک خود ساخته برای خودت ساختی و دیگه نمیشه مثل روز اول عاشقش بود چون تو عاشق کسی بودی که روز اول دیدیش نه کسی که با ذهنیت و باورهات ساختی بهش بگو اگر میخواستی زنی داشته باشی که خودت تربیتش کنی و اخلاقیات و باورهاتو بهش تلقین کنی خب این کارو با هرکسی غیر از من هم میتونستی انجام بدی و اگر با آدمی که انعطاف پذیری بیشتری داشت ازدواج میکردی راحتتر میتونستی تغییرش بدی و دوستش داشته باشی و اگر گفت نه اینطور نیست بگو پس منو همونطور که هستم و از روز اول دیدی و قبول داشتی و قبول کردی بپذیر
خیلی دلم میخواد یه سری چیزایی که شوهرم میگه رو بپذیرم و همونجور باشم ولی واقعا نمیتونم خودمو تغییر بدم . که البته یکیش حجاب کردن بود و این رو هم بگم شوهر من هیچ اعتقادی به حجاب نداره و صرفا فقط به خاطر پدرش ازم میخواد جلوی یک سری از فامیلاشون حجاب کنم وگرنه خودش تو این زمینه باهام هم عقیده است تقریبا
الهه جون میدونی یکی از دلایلی که سحر و فرشته و فریبا تونستن با این موضوع خیلی راحت تر کنار بیان و من و تو نمیتونیم چیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دقیقا به خاطر شرایط سنیشون تو ازدواج بوده . آدم هرچی سنش کمتر باشه موقع ازدواج نسبت به همسرش انعطاف پذیر تره و هرچی سنت بالاتر بره خصوصیات و عادات آدم به اون چیزایی که داره بیشتر میشه و انعطاف پذیریش کمتر و این دقیقا اتفاقیه که برای من و تو افتاده
از قدیم گفتن ترک عادت موجب مرض است :))))))))))
سلام فریبایی خوبی خانومی؟کجا رفته بودی؟دلم بلات تنگیده بود
مثلا شوهرم بارها گفته من خیلی روسری لبنانی دوست دارم. مشهدم که خواستیم عکس بگیریم لبنانی گذاشتم خیلییییییی بهم میومد. اما تا حالا نشده زورم کنه لبنانی بذارم فقط میگه خیلی خوشم میاد. چهرت خیلی معصوم میشه.
میدونم چی میگی فریبا گلی. مرسی از مهربونیات و دلسوزیات خواهری. وقتی برام حرف میزنی واقعا اینو حس میکنم که یه خواهر بزرگتر و مهربون داره برام حرف میزنه و با دلسوزی میخواد کمکم کنه. باور کن گلم منم همین تصمیمو گرفتم که تا حدی خواسته های همسرمو پذیرفتم، اما نمیدونم چرا باز نشد. بازم سعی میکنم عزیزم، خوب به حرفات فکر میکنم و میبینم با خودم چند چندم. خبرشو همینجا بهتون میدم. ایشالا مشکل فاطی جونم حل بشه. مرسی از همتون. مرسی فریبا گلی خوب من 3> 3> 3>
نه سحر راستش خودمم از اول حساسش نکردم بهش نه نگفتم. کل کل نکردم. وگرنه میدونم سخت گیر تر بود. شوهره من خیلی هم مذهبی هست. نماز و روزش ترک نمیشه. خانواده خودش جلوی همه محرم و نامحرم رو رعایت میکنن. اما با این وجود خیلی سخت نمیگیره. منم به حرفش گوش میدم بفهمه شوهرم از یه روسری توی دوساعت مهمونی برام مهم تره. من این طور مواقع پیشه خودم میگم شوهرم و زندگیم مهم تره یا یه روسری یا شال گذاشتن؟
ولی من واقعا نمیتونم با حجاب کنار بیام اینو جدی میگم
شوهرمنم دقیقا همینطور فرشته.میگه روسری لبنانی میبندی خیلی بهت میاد.منم بعضی مواقع میبندم.
پس خیلی شوهرت روحجاب سختگیری نمیکنه فرشته
الهه من که توی خانواده خود شوهرم نامحرم ندارم. یعنی برادرشوهر ندارم. خواهرشوهرمم که ازدواج نکرده. فقط پدرشوهرمه که بهم محرمه. من با این حال جلوی پدرشوهرمم لباس نامناسب نمیپوشم. چندبار شده هم مادرشوهرم هم شوهرم دیدن من مثلا رکابی تنم بوده تا فهمیدم پدرشوهرم داره میاد زودی لباسمو عوض کردم. پدرشوهرم تنها باری که با بازترین لباس منو دید توی اتاق عقد شب عروسیمون بود. اونم لباسم دوتا بند تور داشت.
سحر جونم پدرش اردبیلی هست مادرش شمالی. اما خودش تهران به دنیا اومده و بزرگ شده
دقیقا فریبا گلی. منم بعد کلی کلنجار تا حدی بعضی خواسته های همسرمو قبول کردم، اما نه با رضایت و قلبی. همسریم الان فکرش خیلی باز تر از قبله، اما بازم من اذیتم.
الهه بد نمیدونن مردا. یه جوری غیرت دارن میخوان همه چیز زنشون فقط واسه خودشون باشه
:)))))))) دعوام نکن فریبا گلی، خود مادر شوهرم که مساله ای نیست. من باید از برادر شوهرم حجاب کنم!!
فریبا جون پس شما با شوهرمن همشهری هستید :)
فرشته گلی تو با همسریت مشکل نداشتی عزیزدلم. همسریت کلی گفته، اما ازت حجاب خاصی نخواسته، خواسته گلم؟
اره الهه جون فریباجون راست میگه شوهرت باز خوب باهات کنار اومده شوهرمن که خیلی سختشه حتی یه ذره از موهام معلوم بشه ونامحرم ببینه.البته خودم هم خوشم نمیادکسی موهامو ببینه.
ببخشید دوستان اینترنتم خیلی قطع میشه سرعتشم پایینه اگه آف شدم فردا بازم میاماااا
الهه جون ازم خواست جلوی خانوادش. نامحرما روسری بذارم. اما خانواده خودم اونایی که قبلا نامحرم بود و روسری نمیذاشتم نذارم. البته میدونم اونم دوست داره بذارم اما وقتی بهش گفتم این جوری خوب نیست توی خانوادم قبول کرد. لباسمم باز نباشه. همیشه میذارم واسه جایی که نامحرم هست خودش لباسم رو انتخاب کنه. اصلا هم برام سخت نیست. به جاش بهش ثابت شده من قصد خودنمایی ندارم و خودمم وجودم رو مال شوهرم میدونم. این حس اطمینان خیلی مهمه الهه خیلیییییییییی
شوهر منم حجاب آنچنانی که یه تار مو بیرون نباشه نمیخواد ازم. من توی مهمونی هاشون شال میذارم جلوی موهام هم بیرونه. تازه شالم رو مدل دار میذارم خیلیم بهم میاد همه میگن چقدر خوشگل شدی
یه بلوز مجلسی با شلوار هم می پوشم. یا بلوز و دامن بلند.
فریبای خوشگل و نازم، من خیلی دوستت دارم و میدونمم که حرفت برای راهنماییم و از سر تجربه است. اینم میدونم به حرفت بتونم گوش بدم مشکلم حله و موردی دیگه نخواهم داشت و حرفت درسته. خودمم گفتم، آدم اگر بتونه خب خودشو زندگیش آروم تره. اینم میدونم که به قول تو یه روسری چند گرمی آدمو نمیکشه. باور کن اصلا تو حرفت بهترینه عشقم، اصلا کاشکی منم همینطوری بودم و میتونستم اینقدر خوب فکر کنم. اما باور کن نه بحث وزن و گرمای روسریه، نه با حرفات مخالفم. اما دست خودمم نیست. من شاید اینو قبول کنم، همینطور که تا الان قبول کردم، اما باور کن آرامش نخواهم داشت. شاید به خاطر باورمه، اصلا نمیدونم چیه! اما واقعا هر چنر وقت این قضیه آرامشمو به هم میریزه. نمیکشدم، اما گریمو در میاره. شاید بی تجربه ام و الان اینو میگم. اینا رو میگم که فقط درک کنی حسمو عزیزم :(((
فریبا جون تو تونستی کنار بیای اما من نه شوهرمم خیلی خوب شناختی اما اگه بحرفاش گوش کنم توقعاتش از من بیشتر و بیشتر میشه میگفت قبلا پیش دامادت موهات معلوم نبود اما الان مو انداختی بیرون میخوای فلان فلان بشی جلب توجه کنی یجوری میحرفه که انگاری اصلا منو نمیشناسه
منم موافقم فریباجون. شوهر من خیلی حس غرور میکنه من جلوی فامیلاشون با حجابم. با غرور منو میبره توی مهمونی ها. میگه هم از سرسنگینی و نجابت زنم تعریف میکنن.
فریبا جونم، قول نمیدم، اما سعیمو میکنم حرفاتو گوش بدم. میدونم همش از سر دلسوزیو مهربونیته. من نمیخوام خرد بشه، فقط میگم برای منم سخته. تو خیلی خانومی عزیزم. کاش منم بتونم مثل تو خانوم باشم.
فرشته جون شوهرت اصالتا کجاییه؟
پس تو هم کنار اومدی فرشته جون. فریبا جون یعنی اونقدر مهمه براشون که باید از برادر خودشم حجاب کنم؟
دقیقا همینطور اصلا روسری مخرب تیپه آدمه :)))))))))))))))
وای ندا دقیقا!! متنفرم از اینکه با هر لباسی توی خونه بخوام شال و روسری سر کنم. به خاطر همون شال و روسری کل تیپتو باید عوض کنی!! هر کار کنی نمیشه!! خیلی بده!
ولی کلا وقتی تیپ مهمونی میزنی و بعدا بهت میگن روسری سرت کن کلا تیپتو اون روسریه خراب میکنه وای که متنفرم ازین شال و روسری خیلی بهم زور میاد
فریباجونم منم زیاد برام فرقی نمیکنه. از اول زیاد برام ملاک خاصی نبود
چرا شوهر من اینجوری نمیشه ؟
خوش به حال زن عموت
به خیلی چیزا بستگی داره ب نظر من. مثلا عموم به حجاب خیلی اهمیت می داد. همیشه میگفت دختری می خوام که باحجاب باشه.اما دست اخر عاشق دختری شد که حتی حاضر نیست بیشتر از تاپ جلو کسی بپوشه.الان عموم اینقد بهش افتخار میکنه . حتی کسی رو که حجاب داره مسخره هم میکنه.
هرچی گفت اصلا کل کل نکردم گفتم باشه. خودش حساسیتش کم شد. میدونم کمترم میشه
شوهر من میگفت زنم فقط زیباییش باید واسه خودم باشه منم حرفشو تایید می کردم اصلا مخالفت نمی کردم منم به شوخی میگفتم پس چی؟ من فقط ماله آقامونم. خودش خود به خود انگار اعتمادش یه جورایی جلب شد فهمید من اگرم لباسم زیاد پوشیده نباشه به قصد خودنمایی نیست.
بعدم گاهی یه نگاه بدی هست که ما دخترا خودمون میفهمیم و شاید معذبمون کنه. خودمونم اون نگاه رو دوست نداریم. و ترجیح میدیم زود تر از اون نگاه فرار کنیم یا جلوی آدمی که معذبیم یا رفت و آمد کمتر میکنیم، یا پوششمونو طوری انتخاب میکنیم که خودمون راحت تر باشیم. اما واقعا همه نگاه ها نا سالم نیست! وقتی من نوعی آزاد بزرگ شدم و فشاری روم نبوده و عادت به حجاب ندارم، اما یه حجب ذاتی باعث میشه در حد خودم توی هر مکان لباسی بپوشم که راحت باشم و توی جمع غریبه باز نمیپوشم و لباسم به نظر خودم خانومانست، ولی نه محجبه، خب نمیشه محجبه بشم. بعد وقتی سالم بودن یه جمعی رو میفهمی و خودت راحتی و با اطمینان 99 در صد میدونی نه نگاه بدی هست و نه کسی نظر داره به آدم و محیط سالم خانوادگیه، چرا باید اونو حتما بد دونست!
سحر منم حسم همینه. مشکلشون محرم و نامحریم نیست. دلشون میخواد قشنگیه زنشون فقط واسه خودشون باشه
شوهر منم دقیقا همینو میگفت سحر. ولی خب آخه دختری که خودش یا اعتقاد نداره، یا طور دیگه ای بزرگ شده و شخصیتشم در این مورد محکمه نمیتونه!
بچه ها به نظر من مردا هرچقدر سر این چیزا حساسیت نشون بدی بدتر میکنن. شوهر منم اوایل خیلی حساس بوداما الان خیلی خیلیییییییی حساسیتش کمتر شده.
چاق هم نیستم که هیکل بزنه بیرون از پهلو
یعنی لباستم پوشیده بوده اینطور که فهمیدم گلم، نه؟ خب قبلا چطوری بودی؟ قبلا هم پوشیده میپوشیدی و روسری سر میکردی؟
پوششمو داشتم اما آزاد بودم هرطور که بخوام تریپ بزنم محدودیت نداشتم پیش هر کی که باهاش راحت بودم بی روسری آخرش دیگه آستین کوتاه.آره چون مجلسش سمت داماد بود بود آدماش غریبه خودمم راحت نبودم شوهرم همش میگه وقتی فیلمه جشنو میبینم خیلی ناراحت میشم خیلی تو دید بودی
خب حساسیتش در چه حده گلم؟ یعنی چه جور پوششی رو ازت توقع داره و خودت در چه حد رو دوست داری گلم؟
فاطی جون باید ببینید اون میتونه قبول کنه تو رو تغییر نده یا اینکه تو باید خودتو با میل اون وفق بدی
من خیلی خودخواه هم نیستم قبول کردم موهام بیش از حد بیرون ریخته بودو اگه سر لخت بودم سنگین تر بودم اما لباسم پیرهن تازانو با ساپرت پوشیدم تاپ مانند بود که زیرش بولوز حریر پوشدم میگه خیلی تنگ بوده من دیگه باید چیکار میکردم؟ نمیتونستم واس مجلس لباس گشاد بپوشم بدم میاد آخه خیلی خیلی
من دوره دانشجوییم یادمه یه بار دوستم همینو پرسید، که اگر یکیو خیلی دوست داشته باشید و ازتون بخواد چادری بشید میشید؟ همه رو یادم نیست، اما یکی دو تا گفتن آره، اگر واقعا دوستش داشته باشم مهم نیست.
من حتی تا حدودی خانواده شوهرمم قانع کردم که با مدل حجاب کردن من کنار بیان و بهم کاری نداشته باشن
اما من گفتم نه، دوست داشتن جای خودش. اگر اونم دوستم داره باید همینطوری که هستم دوستم داشته باشه. البته نه فقط برای حجاب، کلا. یعنی اگر چادریم ازم نخواد مانتویی شم، اگر مانتوییم نخواد چادری شم.
عزیزم منم یهو تغییر نکردم آروم آروم از مانتو بلند شروع کردم تا زانو شد الان حواسم بود سریع تغییر نکنم هنوزم فک میکنم زمان دارم واس صحبتو به تفاهم رسیدن یا نرسیدن میدونم خیلی دوستم داره و نمیخواد از دستم بده تا قبل عروسی باید سنگامونو وا بکنیم که بعدش به هیچ عنوان نمیشه میدونم
اما مردا بعضیاشون که حجاب دوست دارن طور دیگه ای به قضیه نگاه میکنن.
ولی من واقعا نمیتونم خودمو بخاطر کسی تغییر بدم خیلی سختمه
فتی جون حتما با هم یه مشاوره برید . خونه ی شما تهرانه؟
منم نمیتونم امتحانشم کردم ولی نتونستم
من همسریم نسبت به اوایل خوب تونسته کنار بیاد، اما هنوزم من اذیتم. اما اون همیشه میگه ما دو تا تصمیم گرفتیم بین خودمون و برای آرامش خودمون. حالا من میگم آرامش ندارم. اون میگه تو زندگی مشترک نمیشه هر کی کار خودشو بکنه! اصلا دید و نگاه منو درک نمیکنه.
نه عزیزم ساریم
فاطی جان به نظرم بشین باهاش صحبت کن چون هرچی بیشتر بگذره و راجع بهش صحبت نشه و ادامه دار بشه به نتیجه مطلوب رسیدن هم سخت تر میشه
واااااااااااای الهه جون دردامون یکیه چیکار کنییییییییم؟
فاطی جون خیلی مهمه که قبل ازدواج خلش کنی. چون دوستت داره و نمیخواد از دستت بده کوتاه میاد. مشاوره هم خوبه، چون یه نفر سومی اهمیت قضیه رو برای تو درک میکنه و برای همسرت توضیح میده که تو جور دیگه نمیتونی و به مشکل میخورین. البته شاید یه کم تشویق کنه هر دو تا حدی کوتاه بیاید برای هم. اما اگر واقعا تو نتونی پس همسرت باید همینطوری بپذیردت.
فاطی جون تو خودت از اول قبول کردی و بهش اجازه دادی تغییرت بده
فاطی جان منم این مشکلو با شوهرم داشتم چون خانوادش مومن هستن ولی بالاخره کنار اومد چون دید من هیچ جوره کنار نمیام و واقها دارم اذیت میشم دید سر هر مهمونی اعصابم خورد میشه و نگران لباسمو استرس میگیرم و گریه میکنم و با خودم کلانجار میرم کم کم خودشم اذیت میشد و به خانوادش گفت من با فامیل رفت و آمد نمیکنم تو خونه شما هم میاد حجاب نمیکنه و بهش کاری نداشته باشین اون بنده خداها هم قبول کردن و کاری به کارم ندارن
خب بگرد ببین دوست واشناتون روانشناس یا مشاوره خوب میشناسن یاخودت ببین دکتر خوبی رو پپدامیکنی . شوهرت اومد اونجا یه وقت بگیرباهاش برو همینطور دست رو دست بذاری مشکلت حل نمیشه دختر خوب.
فاطی جان به نظرم هنوزم دیر نیست ولی سعی کن نذاری این موضوع به خانواده ها کشیده بشه
عزیزدلم، من نمیدونم این پیشنهادم کمکت میکنه یا نه. بستگی به خانوادت داره. اگر هم خانوادت حساسیت بیجا پیدا نمیکنن و هم همسرت از اینکه خانوادت جلوی هر دوتون در این مورد صحبت و پا در میونی کنن ناراحت نمیشه باهاشون در میون بذار، اگر نه اول خودت برو مشاوره، بعد اگر لازم بود و با همسریت با هم میرید عزیزم.
خب ندا که میگه به خانواده نگین. آخه من به خانوادم گفته بودم. که باعث شد همسریم تا حدی کوتاه اومد. اما هنوز مشکلم کامل حل نشده!
ندا بدیش اینه که چون دخترایی هستن که کنار میان، همسری منم همش فکر میکنه من اگر دوسش داشتم کنار میومدم و مدام نمیگفتم اذیتم. میگه همو که دوست دارن همه کار میکنن. ولی من این مدلی نیستم، نمیتونم!!!
اونقدر اصرار کرد که علی رغم میلم بالاخره یه کم قبول کردم. اما اصلا راضی نیستم، نمیتونم. منم داشتم دیروز فکر میکردم که چون حرف زدنم باهاش فایده نداره از این به بعد میگم پیش خانوادت نمیام، چون باید حجاب کنمو دوست ندارم، میخوام خودم باشم. حالا ببینم جواب میده یا نه. یعنی با اصرارش مجبورم میکنه رفت و آمدم با خانوادشو به حداقل برسونم. منم خیلی اذیتم، گریه میکنم، دوست ندارم اصلا.
کلا خاصیت مردا همینه دوست دارن خوشگلیای زنشون مال خودشون باشه و نامحرم نبینه.
اگه به مردا بود دوباره پوشیه رو مد میکردن انقدر که دوست ندارن کسی به زنشون نگاه کنه.
خواهرم پیش شوهرم خیلی راحته اما شوهرم اجازه نمیده من پیش دامادم راحت باشم با اینک میگه خیلی پسر خوبو چشمو دل پاکیه منم میخوام مثه خواهرم باشم
واس مراسم عقدمم راضی نبود بی روسری باشم جشنمونم مختلط بود ی غریبه هم نبود همه فامیل بودن میگه فیلم عقدمونو دوست نداره ببینه خب این یعنی چی؟ من و نمیخواد؟ ا خانوادشم حسابی مشکل داشتمو دارم اما بازم بروشون نیاوردم و ریختم تو خودم
عزیزم مردا همه حساسیت رو دارن، اما کمتر و بیشتر داره. اما وقتی دختر دوست نداشته باشه میزان حساسیت همسرشو مشکل میشه دیگه. واقعا هم سخته، میفهمم چی میگی. اما خب حالا که جلوتو نگرفته برای پوشیدن چیزی که دوست داشتی. اگر فکر میکنی حرف زدن روش تاثیر داره براش توضیح بده که اینطور نیست، اینکه تو تا خدی به خاطرش رعایت کردی و تا حدی هم اون برای تو باید کوتاه بیاد و بدونه تو از اول اینطور بودی و با فشار زیادش اذیت میشی و به مشکل بر میخورید. بستگی به شخصیت همسرت داره، ممکنه اگر ببینه برای تو این مساله چقدر مهمه اونم خواستشو تعدیل کنه و بپذیره تو اینچنین دختری هستی، با این افکار. اولش سعی کن با آرامش و مهربونی براش توضیح بدی.
نمیدونم الهه جون کاش حرف زدنم روش تاثیر بزاره قانع نمیشه همش حرف خودشو میزنه بنظرم باید واقعا خیلی اساسی اهاش بحرفم مامیش خیلی نازک نارنجی بارش آورده. دیشب سر خواهرش بحثمون شد تا خود الان ازش هیچ خبری نیست نمیخوام پیش قدم شمو بهش بزنگم
عزیزم تو خودت بریزی فایده نداره، باید باهاش صحبت کنی و بفهمه قضیه برات مهمو جدیه. البته خیلی از دخترا هستن که راحت با این قضیه کنار میان. کار خوبیم میکنن. اما من خودم نمیتونم کنار بیام، پس به تو هم نمیگم. اگر این قضیه برات طوریه که با خودت نمیتونی حلش کنی و کنار بیای باید حتما با همسرت صحبت کنی.
بهش بگو از بعضی رفتاراش ناراحتی. باور کن خیلی خوب میفهممت، وقتی میگی قانع نمیشه. ببین منم دقیقا مثل تو با همسرم تفاوت و اختلاف داشتیم که هنوزم کامل حل نشده
فاطی جان خب شما که میدونستی اینقدر حساسه قبل از عقدت این چیزا رو باهاش مطرح میکردی. من خودم به شوهرم گفتم من نمیتونم مثل شماها باشم اونم قبول کرد
بخدا خودش میدونه ذات مامانش چجوریه بارهاوبارها بهم گفت مامانمه چیکارکنم؟ نمیتونم عوضش کنم هروقت از کارای مامیش بهش میگم میفهمه حق با منه خداشاهده هیچی نمیگه ی کلمه حرف هم نمیزنه
البته اگر نمیکرد باهاش ازدواج نمیکردم
اما مشکل ما در حدی بود که با اینکه میدونستم پسر خوبیه و دوستشم داشتم دیدم این قضیه برام مهمه و ما اینطوری به مشکل خواهیم خورد. سفت وایستادمو گفتم دوستتم دارم، اما به درد هم نمیخوریم، با هم نمیتونیم، بعد ها به مشکل میخوریم. همسریمم دقیقا همین که میگی قانع نمیشه، کوتاه نمیومد، اما حاضرم نبود تموم کنه. میگفت درست میشه. حالا چه جوری، همیشه فکر میکرد منو راضی میکنه. اما منم سمج بودم. از اول میدونست چه جوریم و حرفی توش نبود. واقعا هم تغییر برای بعضی دخترا اصلا آسون نیست که یهو یه کس دیگه ای بشن.
فاطی جان شما اصلا به مادرش کاری نداشته باش فقط راجع به همین مشکلی که بین خودتون هست صحبت کن چون پای مادرش وسط بیاد کلا منطقش میره کنار
میدونی ندا جون من ی اشتباه بزرگی تو زنگیم داشتم این بود که قبول کردم بخاطرش چادری بشم همشم بخاطر این بود که هرشب گریمو در می اورد اذیتم میکرد مجبور شدم چون خیلی دوسش دارم اما بعد یه مدت تحملم سر آومدو چادرو انداختم کنار زدم به در بیخیالی فک میکنم همون مسئله باعث شده که فک میکنه میتونه رو من تسلط داشته باشه دوباره اما من واقعا دیگه بهش این اجازه رو نمیدم
فاطی جون قضیه مادرش که عمته جداست گلم. گاهی گله کنی عیب نداره، اما حواست باشه هر چی باشه مادرشه، شوهرت از بدشو شنیدن ناراحت میشه و ممکنه برخورد درست نتونه داشته باشه. پس اون مساله رو سعی کن بیشتر با سیاست خودت حل کنی و فقط گاهی، طوری که خودتو خراب نکنی، بگو میدونم مادرته و دوستش داری و بعد ناراحتیتو بگو(که جواب عکس نده)
ولی الهه جان خواهر من هرجور که شوهرش بخواد همونجوری میشه حتی اگه بهش بگه چادرم سرت کن میکنه ولی من اینطوری نیستم بخاطر همین قضیه با شوهرم بعضی وقتها به مشکل میخوریم همش بهم میگه از خواهرات یاد بگیر هرچی شوهرشون میگن همونطوری رفتار میکنن ولی تو مثل خواهرات نیستی
فاطی جان آخه این چه کاریه که تو بهش گفتی به خاطرش چادر سرت میکنی خب معلومه الان باهات هر رفتاری که بخواد میکنه
ببین گلم، بعضی مردا سر این مسائل خیلی لجبازن. من مردمو زنده شدم تا همسریم تا حدی سر این چیزا کوتاه اومد، چون میدونست اگر کوتاه نیاد از دستم میده. با اینکه دوستش داشتم اما میدونستم نمیتونم.
مردی که همیشه باهاش مراعات میکنی اگر یکدفعه بخوای روشتو عوض کنی اصطکاک زیادی بینتون به وجود میاد حواست به زندگیت باشه دختر خوب
آره ندا، خیلی دخترا کنار میان. منم میگم اگر دختری تو وجودش اینطوریه که میتونه کنار بیاد کار خوبی میکنه. خودشون و همسراشونم آرامش دارن.
فاطی جونم من خودمم همین مشکلو دارم. اما تعجبم از اینه که شما فامیلید و باید راحت تر بتونید کنار بیاید عزیزدلم؟
عزیزم خانوادت هم متوجه موضوع شدن؟
میدونن حساسه اما فک میکنن باهم کنار میایم منم برای اولین بار اینجا اومدمو گفتم
آره فداتشم عقدیم
من از شوهرم خیلی گله دارم اما در حد واقعی دوسش دارم وای خیلی بی تجربم احساس میکنم خیلی زود ازدواج کردم
عزیزم هنوز عقدید؟ ازدواج نکردید؟
ببینید توی جشنمون همه مثل من بودن حتی بدتراشم وجد داشتن همش میگه مردم با این تریپت فکرای بدی راجع بت میکنن انگار از لباسم باید بفهمن من چجور دختریم من کاملا با این فکر مخالغم خیلی متفاوتیم مگه نه؟ بنظرتون زندگیم دووم میاره؟
فاطمه جان عزیزم
بچه ها تو ساعتای خاصی میومدن اینجا
توی تاپیک جزیزره با هم در مورد خیلی چیزا صحبت میکنن
اگر نظری داری در مورد این بحث ها خوش حال میشم بنویسی.
یا اگر موضوع خاصی تو ذهنت هست میتونی ایجاد کنی عزیزم
چه بحث داغی بوده اینجا منم موافقم نظر همسرت مهم تره
عزیزم شاید فکر خودته ک میگه نپوش
وای چه بحثه داغی داشتین. جای من خالی بود :)))))))))))
سارا جون به نظرم بخاطره یه لباس شبه به این خوبی رو خرابش نکن واسه خوذت :*
سلام خانوها. خوبین؟تعطیلات چطور بود؟ چه خبره اینجا؟ چه کولاک کردین!!!!!!!!!!!!!!!
نه فریبا گلی تا من اومدم گرد و خاکاش خوابیده بود. چیزیش تو چشم من نرفت
آفرررررررررررررررررررررررررررررررین ندا جونم آفرین حرفاتو خیلی خیلی قبول دارم گلم. دقیقا همینطوره که میگی
مرسی الهه جون دقیقا همینطوره من از همسرم کاملا راضیم و همسرم ازین که من حجاب ندارم هیچ مشکلی نداره اصلا و ابدا و کسایی که بیش از حد حجابم دارن رو قبول نداره
نیلوفر جان اون چیزی رو که من اصلا قبول ندارم طرز فکر شماها نسبت به زندگی مشترک و برداشتتون از گیر دادن آدمها به همدیگه است اینکه مرد با خودخواهی و وقاحت شماهارو تو پیله ای به نام حجاب بپیچه و هر کاری خودش بخواد بکنه و شما فکر کنید که دوستتون داره و خودتون رو گول میزنید واقعا آزار دهنده ست. من دقیقا برعکس شما فکر میکنم مردی بیشتر زنشو حبس میکنه و گیر میده بهش که خودش طرز فکر درستی نداره و بیشتر مردهایی که گیر میدن و زنشون رو بابت حجاب به هر نحوی اذیت میکنن فقط دو ریشه داره یا اعتقادات خانوادگیشه که مغزشو از بچگی شستشو دادن و نمیتونه در برابر تغییرات انعطاف پذیر باشه دوم اینکه خودش طوری فکر میکنه که به دیگران نگاه میکنه و هرچی فکرش نسبت به دیگران بدتر و منحرفتر باشه زنش رو بیشتر تو پیله حجاب میپیچونه
نیلوفر 0ان فکر کنم حرف ندا رو اشتباه فهمیدی خوشگلم. ندا تا جایی که من میدونم در این زمینه خیلی هم از همسرش و همینطورم انتخابش راضیه و البته که انتخاب خودشم هست. خدا رو شکر و ایشالا همیشه خوشبخت باشن و خودتم همینطور گلم. ندا با همسرش در این مورد مشکلی نداره خانومم, فقط نظر و اعتقادشو نوشته که قبول نداره مردی که به همسرش و خواسته ها و انتخاب و شخصیت همسرش داره احترام میذاره به معنای خیانت کردنش و خدای نکرده بی قید بودنش خواهد بود!
همسری ندا جونم همینطوره و به خواست ندا و انتخابش احترام گذاشته و با هم توافق دارن و خدا رو شکر راضیه. ایشالا همه راضی و خوشبخت باشن عزیزم...
نمیدونم چى بگم نداجون.ولى منم بااینکه دخترخاله شوهرم هستم ولى خانواده بابام با مامانم خیلى فرق دارن همسرم اصلا تهران بزرگ نشده ومیگم ازلحاظ پوشش باهم تاحدودى متفاوتیم اما هم من هم همسرم این تفاوتها وتفاوتهاى دیگه رو دیدیم وباهم ازدواج کردیم من همیشه سعى میکنم خودموتاحدودى سازگارکنم بخاطرهمسرم ازبعضى چیزاگذشتم اونم همینطور مثلا قبول کردنزدیک خانواده من باشیم بنظرم شماهم دیگه انتخابتوکردى ضمنا من ازمامانم شنیدم که مردا اوایل ازدواج خیلى گیرمیدن ولى بعدش خوب میشن
نداجان فکرکنم شما خیلى ازدست همسرت عصبانى هستى ازکلماتت فهمیدم.هردخترپسرى زمان ازدواج تفاوتهاى طرفشومیبینه وانتخاب میکنه فکرکنم اینکه دیگه ادم بگه تحت شرایطى یاپدرمادرم خواستن باهاش ازدواج کنم مال صدساله پیشه همه نوع تفکروجهان بینى اى هست ماهم باکسى که به خودمون شبیهه ازدواج میکنیم ولى تفاوتها کم وبیش همیشه هست منم بخاطرهمسرم کوتاه اومدم خیلى جاها اونم همینطورمثلا اینکه نزدیک خانواده من باشیم زندگى همینه.ضمنا مامانم یادمه میگفت همه ى مردا اول زندگى خیلى گیرمیدن بعدا بهترمیشن
تا مادامی که به مردها بابت خودخواهی و طرز فکر پوچشون بها بدیم همینطور تحقیرمون میکنن و تا آخر عمر باید خومونو گول بزنیم که طرف دوستمون داره
مردی که زنشو دوست داره اولین نشانش پذیرفتن همسرش با تمام اعتقاداتش و اون چیزی که هسته و نه تغییر اعتقاداتش و تغییر هرچیزی که هست
فریبا خدا نکشتت مردم از خنده . سر صبح روح آدمو شاد میکنی
مرسی الهه نازم :))
ندا گلی منم دقیقا با حرفات موافقم! آفرین به تو عزیزم، هزاااااااااااااار آفرین :)))))) عااااالی گفتی :) حرفاتو میدوستم :) 3>
بوس بوس :-* :))
برای هرکدوممون ممکنه پیش بیاد این مسئله ها چه خوب که مطرحش کردی تا از تجربیاتت استفاده کنیم