مادرشوهرم بسیار متوقع است!

پرسش : دختری 29 ساله هستم یک سال و نیم ازدواج کردم. متاسفانه مادر همسرم فردی تنهاست و نه شوهر و نه غیر از همسرم فرزند دیگری دارد. تمام این مدت همش از خانواده من ایراد میگیره. نمونه اش وقتی هر دو خانواده در منزل من مهمان بودن پدرم از بی حواسی ظرف غذا رو به او تعارف نکرد حالا نشسته میگه چرا به من ظرف غذا تعارف نکرده؛ من شأنم در این حده؟ یا چرا برادرت جلوی پای من بلند نشده؟ کلی بی احترامی به خانواده و فامیل من در عروسی کرد که پدرم به خاطر من کوتاه اومد اما همش از من ایراد میگیره ولی به پسرش میگه که مبادا از من حرفی بشنوه. به همسرم میگم چرا اینجوری میکنه یه کم اون کوتاه بیاد. میگه مادرم تنهاست چون تنهاست همه باید توجه بیشتری بهش بکننه؛ حساسه. از نظر من مادرش فوق العاده متوقع هست. میگه زحمتم رو کشیده من وظیفه دارم بهش رسیدگی کنم. حتی نمیگه مادر تو یه کم کوتاه بیا. اونقدر تو این یکسال کوتاه اومدم، سکوت کردم که بی احترامی نکنم و عروس خوبی باشم خسته شدم. شوهرم در مسائل مربوط به خانه نظر من رو می پرسه جاهایی به حرف من گوش میده ولی پای رفت و آمد خانواده که میشه میگه مادرمه شما ادب ندارید به مادر من احترام بذارید. تو این مدت پدرم هر کاری که همسرم خواست مثل یه پدر براش انجام داد. تو این مدت مسافرت هرجا رفتیم، اومده نشده یه جا ما تنها بریم. آخرین مسافرتم کلی به من و خانوادم بی احترامی کرد که چرا اینجوری کردن و اونجوری کردن. دیگه رفت و آمد نمیکنم. از اون طرف چون من خونه مادر شوهرم نمیرم اونم به پسرش گفته حق نداری بری حتی تو فامیل منم نمیاد. واقعا نمیدونم باید چه کاری انجام بدم که همسرم متوجه رفتار مادرش بشه. همشم مادرش تو این یک هفته زنگ میزنه منو ببر اینور، منو ببر اونور، برای فامیل اینکارو انجام بده. شده روبات دست مادرش. نمیگم برای من کم گذاشته سعی کرده اما جاهایی به خاطر رفتار مادرش من مجبورم کوتاه بیام. زندگیم داره خراب میشه و من دوست ندارم شوهرمو از دست بدم. واقعا نمیدونم چه کاری باید بکنم. از طرفی خانواده من گفتن ما دیگه داماد نداریم دوست داری بیا، دوست نداری خونه ما نیا... نمیخوایم زندگیتو خراب کنیم. خواهشا راهنمایی کنید من چه کار کنم زندگیم از این سردی بیرون بیاد... مادرش متوجه رفتارش بشه چون همسرم جلوی مادرش خیلی کوتاه میاد.