با فحاشی و خودشیفتگی نامزدم چه کنم؟

پرسش: دختری 25 ساله هستم. بعد از سالها همبازی دوران کودکیم را پیدا کردم و بعد از مدتی رفت و آمد به یکدیگر علاقمند شدیم.او 3 سال از من کوچکتر است و پذیرش این موضوع برای من سخت بود اما از آنجا که چالش های مختلفی در زندگیش تجربه کرده بسیار پخته و بجا عمل میکرد. د و از نظر ظاهری هم اختلاف سنی ما مشخص نبود بنابراین من کم کم با این موضوع کنار آمدم . شش سال از رابطه ما میگذرد روزهای تلخ و شیرین زیادی کنار هم گذراندیم و واقعا همدیگر را دوست داریم. بزودی ازدواج میکنیم من هیچ وقت از انتخابم پشیمان نیستم در این شش سال هیچ کمبود محبتی از سوی او نداشته ام.همیشه مرکز توجه اش بوده ام .او همیشه به من وفادار بوده و هست. به محض اینکه راجع به رابطه جدی تصمیم گرفتیم خانواده اش را در جریان گذاشته و همیشه حامی من بوده است و همیشه توانسته ام به او تکیه کنم. فقط چند مساله ذهن من را درگیر کرده است و از شما در این باره کمک میخواهم. • اول اینکه شباهت های ما به هم بسیار زیاد است و اختلاف های ما همیشه در نقاط مشترک اخلاقیمان است بطور مثال هردوی ما سلطه جو هستیم و خود را محق میدانیم و کوتاه آمدن برای هردوی ما مشکل است اما من در نهایت بخاطر زن بودنم کوتاه میایم.نگران هستم که در آینده بیش از این توان کوتاه آمدن را نداشته باشم آیا این مساله برای زندگی آینده مان مشکل ساز میشود؟ • دوم اینکه او بسیار حساس و زودرنج است و این مساله در مورد من بیشتر صدق میکند چون خیلی به من وابسته است. با مسائلی که از نظر من جزئی و کم اهمیت هستند از کوره در میرود و فقط و فقط با یک بحث منطقی طولانی و خسته کننده آرام میگیرد. معمولا وقتی عصبی میشود کنترل زبانش را از دست میدهد گاه فحاشی میکند و اغلب حرف های نیش دار میزند مثلا با اینکه هم من هم خودش میدانیم او قلبا عاشق من است اما تنها برای تخلیه شدن مدام میگوید از تو متنفرم ، تو مزاحم زندگی من هستی، تو مانع پیشرفت من هستی ،تو نادانی و مرتب اشتباه میکنی و.... اما در نهایت پس از آرام شدن ابراز عشق میکند و سعی میکند از دل من درآورد و در این لحظه من که ساعت ها برای آرام کردنش تلاش کرده بودم به محض اینکه ابراز علاقه میکند، احساس سردی میکنم و حرف هایش را در ذهنم مرور میکنم. تنها چیزی که باعث میشود حرف هایش را فراموش کنم باور قلبی من به عشق اوست که در این شش سال به من ثابت کرده است. نمیدانم چگونه می توانم به او کمک کنم تا در عصبانیت خود را کنترل کند.خودش مایل است اینکار را انجام دهد اما نمیتواند و به هیچ عنوان حاضر نیست از یک مشاور کمک بگیرد. فحاشی او بیشتر مرا آزار میدهد زیرا برخی اوقات به خانواده من هم ناسزا میگوید و این مرا میرنجاند. • مساله دیگر اینکه تعداد کسانی که او قبولشان دارد خیلی محدود است .دیدگاهش به افراد آمیخته با خودشیفتگی است و خود را همیشه بالاتر از بقیه می بیند بخصوص از نظر ظاهر فیزیکی و علم و دانش. او حتی از من نیز خود را بالاتر می داند. همین مساله گاها مرا افسرده میکند چون فکر میکنم او مرا باور ندارد. به دلیل همین خودشیفتگی است که حاضر نیست از مشاور کمک بگیرد زیرا او عالم دهر است و میتواند مشکلش را خودش حل کند !!! به دلیل اینکه خیلی از اخلاق های او در این چند سال پخته تر شده و انسان انعطاف پذیری است من خیلی امیدوار هستم که بتوانم این چند مورد را نیز تغییر دهم هر چند که باهمین رفتارها نیز کفه نقاط قوتش برایم سنگین تر از نقاط ضعفش است. اما نگرانم پس از چند سال با گرفتاری های زیاد زندگی مشترک آستانه تحمل من کاهش یابد، آیا این نگرانیم بجاست؟ آیا می توانم او را تغییر دهم؟ دربرابر رفتارهای او باید چه واکنشی نشان دهم؟
پاسخ

پاسخ: با اینکه به نظر میاد شما درباره این رابطه و شروع زندگی مشترک بینش قابل قبولی دارید، اما من میخوام از شما دعوت کنم سعی کنین یک بار دیگه به این اتفاق از بیرون نگاه کنین. نقطه شروع رابطه شما، 6 سال قبل، وقتی که شما یک دختر 19 ساله بودید با پسری که 16 سال داشت و همبازی دوران کودکیتان بود و بعداز سالها دوباره با او مواجه شدین، شما رو یاد چه چیزی میندازه؟ به نظرتون همه چیز تکمیل نیست برای شکل گرفتن یک داستان عشقی تمام عیار؟ حالا شما وسط این رابطه هستین و نمیشه گفت این یه فیلم سینمایی بوده؛ اما فراموش نکردیم که زندگی واقعی معمولا نسبتی با رویاپردازی های ما نداره. منو می بخشید اما به این شروع، نمیشه خوش بین بود.

اشکالاتی که همین حالا تو رابطه شما هست هم کاملا طبیعی و ناشی از همین موقعیته. پسری که شما می خواین تصمیم بگیرین با او ازدواج کنین یا نه، رفتارهایی نشون میده که مشخص می کنه هنوز به بلوغ احساسی نرسیده و بلوغ احساسی شرط لازم برای ازدواجه. شما می تونین تصور کنین که به مرور این آقا رو اصلاح می کنین، اما من میخوام دو نکته رو یادآوری کنم: اول اینکه تجربه نشون داده به این اصلاح پذیری و اصولا تغییرپذیری پس از ازدواج نمیشه خوش بین بود؛ و نکته دیگه اینکه به فرض که شما 3 سال دیگه هم صبر کردین تا اون آقا اشکالات رفتاریشو تصحیح کنه. لطفا به این سوال جواب بدین: به نظرتون پسری که از 17 سالگی فقط یه نفرو تو زندگیش دیده و تا 10 سال بعد هم پاش نشسته، آیا روزی نمیرسه که فکر کنه جوونی نکرده، تجربه نکرده و می تونسته مسیر بهتریو طی کنه و نکرده؟
به همه اینها باید فکر کنید و مطمئن باشین این نگرانی ها بیجا نیست.
موفق باشین.

سالن عقد تهران

لطفا کمی صبر کنید...