وای از دست مادر شوهر حسودم !

پرسش : 30 ساله هستم و مدت 3 ماهه که ازدواج کردم. همسرم مدیرعامل یه شرکت ساختمانی و 32 ساله هست.از همون دوران عقد متوجه یه سری کمبودهای شخصیتی در مادرشوهرم شده بودم.خیلی زیاد دنبال جلب توجه هست و دایما در حال تعریف از خودش و سه تا بچه هاش هست.انقدر این کار رو انجام میده که همه رو خسته میکنه.به شدت نسبت به عروساش حسوده و تحمل کوچکترین محبتی رو از پسراش به عروس نداره.با اینکه ازدواج من با همسرم با خواستگاری و به خواست وپافشاری خود مادرشوهرم بود دایما حسرت زندگی ما رو میخوره و مدام به من و عروس دیگرش میگه شانس آوردین.غیر از اینا هم مشکلات دیگه ای داره که هردفعه میرم منزلشون با اعصاب خراب برمیگردم.به اصطلاح خیلی جیگر جیگر و دیگردیگر میکنه.به گفته خودش 3 یا 4 بار در طول روز با بچه هاش مکالمه تلفنی داره و مغز همه رو پر میکنه ...بیشتر اوقات سعیم بر اینه که بیشتر از هفته ای یه بار باهاش درتماس نباشم. همسرم در کل مرد خوبی هست اما از وقتی زیر یه سقف اومدیم متوجه شدم که خیلی با من منم تویی داره.خیلی علاقه ای به درد و دل با من نداره و برعکس اینکه من و خانوادم با اون خیلی راحت برخورد میکنیم ولی اون لزومی نیمبینه ساده ترین چیز مثل اینکه داییش بیمارستان هست رو به من بگه.بیشتر مسایل کاریش رو از صحبتای تلفنیش متوجه میشم و و قتی ازش سوال میکنم خیلی سخت جواب میده که گاهی منجر به دعوا میشه.وقتی خونه پدرش میریم به دفعات با اعضای خانواده در اتاق صحبت دارن و یا پدر یا مادر به اتاق احضارش میکنن.این درحالی هست که تحمل کوچکترین نکته مبهم رو در مورد من نداره ولی خودش خیلی زندگیش ار من جداست. خیلی بهم ابراز محبت میکنه و میفهمم که گاهی خودش و حتی برادر شوهرم از من در مقابل مادرشون حمایت میکنن. اما من که کلا تو دوران عقدم به خاطر دخالت های بیش از حد مادرش خیلی اذیت شدم الان مخفی کاری های همسرم مزید بر علت شده و من دچار دلسردی و ناامیدی هستم.احساس یه تازه عروس رو ندارم و نگران زندگیم هستم لطفا راهنماییم کنید